این دیگر بلاهت نیست!

 

پیمان روحی – شنبه ۱ اردیبهشت ۱۴۰۳ (۲۰ آوریل ۲۰۲۴)

 

  • امروز دیگر می‌توان به ضرس قاطع گفت که بیشترین بخش آوار دیوار برلین بر سر جنبش سوسیالیستی جهان فرود آمد. آنچنانکه گویا از آغاز قرار بر همین بوده باشد! تمام ساختمان باورهایمان بعد از این زلزله فرو ریخت.‌ و ما شاید اولین جماعتی در تاریخ بودیم که روایت دشمنانمان درباره شکست خودمان را پذیرفتیم. امپریالیسم، هم شکست سهمگینی بر ما تحمیل کرد و هم روایت خود را از چرایی شکستی که خوردیم به ما حقنه کرد و ایضاً نسخه هم برای مان پیچید.

 

گاهی میان بلاهت و خیانت فاصله‌ای قابل تصور نیست. از زمانی که رهبری شوروی پیمان ورشو را یکطرفه و بدون گرفتن هیچ امتیازی منحل کرد، چنان که حتی حزب کمونیست چین را انگشت به دهان گذاشت، تا امروز که دیگر گوشه‌ای از جهان نیست که تشت رسوایی «گفتمان حقوق بشر و دموکراسی» دروغین شان بر زمین نیفتاده باشد، چپ هرچه جلو‌تر آمد در دو صف از هم جدا شد.

 

بخشی تا مغز استخوان «چپ ناتویی» یعنی نئولیبرالیزه شد، و بخشی که هرچه از «پایان جنگ سرد» فاصله گرفتیم بیشتر متوجه شد که چه کلاه بزرگی بر سر عدالت اجتماعی، صلح و جنبش کارگری جهان رفت. بسیار تلاش شد تا حتی کلمه «امپریالیسم» از ادبیات چپ زدوده شده، آپارتاید جنایتکار صهیونیستی زیر پرچم ماندلا سفید شویی شود (اشاره به اینکه رژیم آپارتاید آفریقای جنوبی تحت رهبری نلسون ماندلا رهبر فقید کنگره ملی آفریقا بر نظام آپارتاید پیروز شد و این دستگاه فکری خود را به دروغ همکیش ماندلا معرفی کرده است)، و سرانجام چنان جنبش تاریخی مان را اخته کردند که بخشی از سرشناسان مدعی، دوشنبه ۲۰ فروردین (۸ آوریل) در به اصطلاح کنفرانس حقوق بشری پارلمان اروپا شرکت می‌کنند. انسان می‌ماند که بخندد یا اشک بریزد.

 

از معدود مسائلی که همیشه مرا متعجب و متحیر کرده، سرعت سقوط افراد و جریانات به ورطه انحطاط است. در توضیح این غافلگیری عرض کنم که سیستم ایجاد اختلال شناختی از سوی امپریالیسم و صهیونیسم در دهه ۸۰ و ۹۰ میلادی به اوج تبحر خود رسیده بود. ظاهر کار خیلی معقول و اخلاقی بنظر می‌رسید. محیط الیتیستی، اندیشکده‌ها و پروژه‌هایی که به نام دموکراسی و حقوق بشر و محیط زیست و … ایجاد شدند و روشنفکران و علاقمندان به فعالیت سیاسی را در خدمت منافع راهبردی خود به کار گرفتند. در محیطی که نه‌تنها هیچ قبح اخلاقی در آن به نظر نمی رسید، که به آن افتخار هم می‌شد.

 

من‌هم بعد‌ها فهمیدم که «رادیو زمانه» نیز که ظاهر فرهیخته تری داشت، پروژه اتحادیه اروپا  برای پیش بردن این «گفتمان دموکراسی و حقوق بشر» بوده که امروز می‌بینیم. مخاطبان و گروه هدف آن نیز نیروهای چپ و جریانات ملی و مترقی بودند.

 

این دستگاه فکری در مصر کنار کودتای مرسی قرار می‌گیرد، در ونزوئلا در خدمت کودتای امپریالیستی، در میانمار کنار (شیرین عبادی آنجا) خانم آنگ سان سوچی می‌ایستد، در اوکراین برای ویکتوریا نولند دست می‌زند و از موج چندم دموکراسی خواهی، از کانال انقلاب رنگی گوگولی مگولی و نهادهای مدنی بیگناه و معصوم مهملات می‌بافد. در آمریکا کنار بایدن نسل‌کش است؛ در انگلیس کنار استارمر می‌ایستد که با عاملیت مستقیم صهیونیست‌ها و با حمایت تمام و کمال سرمایه مالی «سیتی آو لندن» به کثیف‌‌‌ترین شکلی جرمی کوربین را از رهبری حزب کارگر سرنگون کرد. برای بانوان جوان دست آموز «آکادمی استعدادهای جوان مجمع داوس» و امثال خانم بئربوک هورا می‌کشد که در جنگ افروزی و خیانت به هر چه آرمان سبز و سوسیال دموکراتیک و حتی محافظه کاری لیبرال، گوی سبقت را از همگان ربوده‌اند؛ سبز‌ها و سرخ هایی که حتی نسبت به جولیان آسانژ دهها ان قلت می‌آورند که دل کدخدای ده حقیرشان را شکسته.

 

و صد البته در ایران حامی پروژه جنگ ترکیبی ز ز آ می‌شود، و وقتی که آش آنقدر شور شد که مزاج طیف حامی را بهم زد، فکر می‌کنند با مثلأ چند نقد و حتی فحش به پهلویست‌ها و مجاهدان راه صهیونیسم و مزدوران بی‌آبرو مانند مصی سیا نژاد می‌توانند هنوز ظاهر دموکرات ملی ترقیخواه به خود بگیرند. همین جا به صراحت مخالفت صریح خود با نه تنها تبعیض جنسیتی، بلکه با هر نوع اعمال زور در حکمرانی فرهنگی را اعلام میکنم. در دوره ای که به شهادت همه «لیبرال» ترین دوره در ارتباط با حجاب و فضای فرهنگی بودیم، خود حکومت به پروژه صهیونیستی-امپریالیستی جنگ ترکیبی سوخت رسانی کرد!

 

بعد از غزه دیگر باید همه اعتبار تاریخی را به حراج بگذاری تا در پروژه امپریالیستی و صهیونیستی نزد یکی از حامیان ثابت قدم صهیونیسم (اتحادیه اروپا) بروی.

 

من به‌عنوان عضو کوچکی از جامعه کشورم که از ۱۳ سالگی دل به آرمان عدالت و آزادی داده، پای در این راه گذاشته و شاهد بسیاری رویدادها و روندها بوده ام، به نسل جوان کشورم عرض می‌کنم: آنچه این مدعیان زیر نام «چپ»، «سوسیالیسم»، «ترقیخواهی دموکراتیک»، و جمهوریخواهی سکولار انجام می‌دهند، هیچ ربطی به چپ، سوسیالیسم و ترقی خواهی اصیل نه در ایران و نه در جهان ندارد!

 

باید در مقابل «قبح زدایی سیستماتیک» این دستگاه فکری محکم ایستاد. دیگر آن دوره سرمستی امپریالیسم پس از پایان جنگ سرد اول گذشت. ما اکنون در حیاتی‌‌‌ترین سالهای این روند گذار، به‌ویژه در منطقه خودمان هستیم. همزمان چند سالی است بادهای موافقی می وزد که آثار آن را در گوشه و کنار جهان شاهدیم.

 

وقت بلند شدن و شخم زدن خاک سی و چند ساله (انحلال اتحاد شوروی و بلوک شرق اروپا) است. وقت آن است که عدالتخواهی ملی با اعتماد به نفس در گستره‌ی میهن پرچم خود را برافرازد. با افتخار و تمام قوا حامی محور مقاومت جهانی و منطقه‌ای که ایران ما از ستون‌های آن میباشد، باشد. همزمان با بی عدالتی، فساد، سوء حکمرانی، نقض حقوق دموکراتیک و شهروندی و دو قطبی سازی‌های مخرب، تخریب محیط زیست، … مبارزه کند. ما باور داریم رقابت سیاسی باید در زیر سقف امنیت ملی تعریف شده و میثاق مشترک بین همه نحله‌های ملی سیاسی و مدنی کشور، همچنین بین حکومت با جامعه مدنی و بالعکس بر مبنای قانون اساسی ـ در حین نقد ما به بخشی از قانون و بیش از آن به عدم اجرای اصولی مانند ۴۳ و ۴۴ ـ باشد!

 

ما عدالتخواهان با هر تبار و پیشینه و ایمان دینی یا ایدئولوژیک، برای یک برنامه «توسعه ملی، عدالت محور، سبز و صلح‌آمیز» که ریشه در این خاک و تمدن داشته باشد، تلاش می‌کنیم.

 

دوران گذار زمان جابجایی نیروها و تجدید فکر‌ها و گرایشات است؛ نیروی با اعتماد به نفس و مقتدر عدالتخواهی ملی، از چپ ضدامپریالیست تا جنبش عدالتخواه دانشجویی و کارگری، توان جذب طیف گسترده‌ای از به اصطلاح «بخش خاکستری» را بالقوه دارد. آیا ما آماده‌ایم که پای کار باشیم و بالقوه را بالفعل کنیم؟

یک پاسخ برای “این دیگر بلاهت نیست! – پیمان روحی”.

  1. محمدی

    دوستان باید که توجه داشته باشند که دو فرقه اسماعیلیه و بهاییت چه نقش تعیین کننده ای در تاسیس اسراییل و وقایع چند صد سال گذشته ایران و منطقه داشته و دارند و چگونه سرنخ اصلی هر دوی انان به ژرمنها (هلندیها)باز میگردد .
    اقاخان محلاتی که در دوران قاجار به فرمانداری کرمان منصوب بود آخرین نهاد تشکیلاتی و سازمانی انان به شکل رسمی در ایران بود و مغضوب حکومت قاجار قرار گرفت و پس از جنگ‌های مختصر از طریق هندوستان از ایران گریخت و به مصر و افریقا و اروپا مهاجرت نمود.
    انان ثروتمندترین خانواده های پادشاهی جهان هستند که خود فاقد سرزمین و کشورند .
    آرامگاه مادر ملکه ویکتوریا (یا چیزی در همین حدود) در باغ مادر او در هند است که در کنار یکدیگر مدفونند چون ارتباط فامیلی دارند .
    در دهه هفتاد میلادی کریم اقاخان طی قراردادی با ترودو نخست وزیر کانادا همه پیروان خود را از هر نقطه جهان که در خطر بودند(اوگاندا،افریقا،افغانستان و….)توانست که به خرج خود به کانادا بیاورد و انان را به شهروندی کانادا برساند خود کریم اقاخان نیز یکی از پنج شهروند افتخاری کاناداست .
    همه پیروان او در سرتاسر جهان باید که ۱۲/۵درصد درآمد سالانه خود را به او بپردازند تا از مواهب پیروی بهره مند گردند تخمین ثروت او غیرممکن است و براساس سابقه تاریخی حشاشین بودن این گروه یکی از بزرگ‌ترین تولیدکنندگان و توزیع کنندگان مواد مخدر و هرویین در سطح جهان است .
    براساس گزارش کتب مختلف از جمله کتاب کمیته ۳۰۰ مسیول بحران‌های بین المللی کریم اقاخان و پرنس چارلز مالکیت و کنترل حدود پنجاه درصد هرویین افغانستان را دارا میباشند و بانک مونترال کانادا تنها به قصد پولشویی اقاخان و چارلز تاسیس و بنیانگذاری گردیده است .
    اما نقش ویژه این فرقه در سرنگونی قاجار و ظهور و سقوط پهلوی را نباید که نادیده گرفت انان نیز مانند بهاییان بیشترین نقش و بهره و سهم را در شکل گیری مشروطه ، سرنگونی قاجار و پهلوی داشته اند و چون هر دوی این فرقه ها برای همیشه از ایران رانده شده میباشند بالطبع چندان علاقه ای به حفظ تمامیت ارضی ایران ندارند و ردپای انان در پشت پرده هر جنبش تجزیه طلبانه به هر شکل و عنوان وجود عملی و محرز دارد .
    کریم خان و خانواده او یدطولایی در بندوبست های این جهان کثیف دارند و خود یکی از پدیداورندگان این دیوانه خانه در حال سقوط میباشند و نیز دلیل بر بطالت کامل اخلاقی و قانونی و حقوقی باند تبهکار و قاچاقچی دیوان داوری لاهه .
    اگر عدالتی درین جهان باشد خود کریم خان باید که زندان برود .
    این عین حقیقت است .

    پسندیده شده توسط 1 نفر

پاسخی بگذارید

این سایت برای کاهش هرزنامه‌ها از ضدهرزنامه استفاده می‌کند. در مورد نحوه پردازش داده‌های دیدگاه خود بیشتر بدانید.

Designed with WordPress