rassism_big
وقتیکه در غرب می گویند بخاطر امنیت جامعه پلیس حق دارد بدون تبعیض، هویت همه را کنترل کند، دروغ می گویند!
بعضی ها پاسپورتشان و هویتشان به صورتشان چسبیده است! از رنگ پوست و موی سر و شکل صورت فورا می فهمند که چه کسانی غیر اروپایی هستند! پلیس تقریبا همواره نه از روی پاسپورت یا کارت شناسایی واقعی، بلکه از روی رنگ پوست و موی سر، افراد را برای کنترل بازداشت می کند! مهم نیست که آدام صالح در نیویورک متولد و بزرگ شده است! مهم این است رنگ پوست، ظاهر فیزیکی و زبان مادری متفاوت او موجب نگرانی انسانهای برتر و سفید پوست می شود و احساسات راسیستی آنها را تحریک می کند!
در غرب با راسیسم و فاشیسم هرگز در بعد ایدئولوژیک و آگاهی مبارزه جدی نشده است. بارها نوشته ام که فاشیسم در غرب در جبهه های رسمی جنگ اساسا توسط ارتش سرخ و در نبرد پارتیزانی، در جبهه های مقاومت توسط نیروهای کمونیست شکست خورد. کشورهای امپریالیستی به رهبری آمریکا بلافاصله بعد از شکست فاشیسم جنگ سرد را شروع کردند و با فاشیستهای دیروزی در جنگ با کمونیستها و سوسیالیستها دوست و متحد شدند!… بی جهت نیست که احزاب و نیروهای راسیست و فاشیست در تمام کشورهای غربی مثل قارچ بدون مانع جدی رشد می کنند! فاشیسم و راسیسم هرگز از اروپا و آمریکا رخت بر نبسته است!…

راسیسم چگونه به هوای طبیعی تنفسی فرهنگ غرب تبدیل می شود؟

در این یادداشت به اختصار به مسائل زیر می پردازم.
1 اخراج دو نفر مسافر بظاهر خارجی از هواپیمای دلتاایرلاین بدلیل حرف زدن بزبان غیر اروپایی!
2 نژادپرستی چیست؟
3 تبعیض نهادینه شده در دولتهای سکولار غربی
4 وضعیت کشوری مانند هلند که کعبه دمکراسی و عدالت نامیده می شود چگونه است؟
5 تجربه شخصی خودم از زمین لرزه های راسیستی در هلند:
6 راسیسم و فاشیسم همواره بر ترس غیرواقعی و ابلهانه استوار بوده است.
7 جنگ آمریکا با زبان و فرهنگ و موسیقی آلمانی و ممنوعیت بتهون و باخ و موزارت!
8 باورهای راسیستی و فاشیستی در ادیان مقدس و الهی
9 دمکراسی غربی در مقابل راسیسم و فاشیسم رشد یابنده چقدر قدرت مقاومت دارد؟
10 آیا نئولیبرالها واقعا خواهان دولتهای کوچک و ضعیف هستند؟
11 اعتراف یک نماینده پارلمان هلند به وضعیت ترسناک و نگران کننده راسیستی
12 راه حل چیست؟
آنالیز وضعیت راسیسم در کشورهای غربی را از یک رخداد واقعی شروع می کنم.
1 آدام صالح 23 ساله، آمریکایی متولد در محله بروکلین نیویورک، از پدر و مادری یمنی است. او به هنگام تماس تلفنی با مادرش یک کلمهAhmad_Pouri_Kعربی حرف زده است. چند نفر مسافر سفید پوست غربی به این علت که آدام صالح بزبانی غیر از زبان آنها حرف زده، «احساس خوبی» ندارند! ایشان به این جوان آمریکایی که ظاهرش شبیه خاورمیانه ای هاست می گویند: خفه شو! مسئولین هواپیما کاری با توهین کننده راسیست ندارند، بلکه قربانی تبعیض راسیستی را از هواپیما بیرون می کنند!
خوشبختانه این دو نفر فورا تمام ماجرا را از طریق تلفن دستی خود فیلم برداری کرده اند. لطفا به این ویدئو یک دقیقه و 20 ثانیه ای نگاه کنید. در این ویدئو شنیده میشود که آقای آدام صالح به مسافران همراه میگوید:
» ما را از هواپیما اخراج می کنند زیرا بزبانی غیر از زبان اینها حرف زده ایم. این است سال 2016 !
همانطوریکه در ویدئو ملاحظه می فرمائید تعدادی از مسافران بجای دفاع از عدالت و حقوق انسانی قربانیان، با تکان دادن دست می گویند «بای بای» خداحافظ!
او می گوید شما راسیست هستید من نمی توانم چشمان خودم را باور کنم من درحال گریه هستم، یک کلمه بزبان دیگر گفته ام و کسی می گوید احساس نگرانی و ناامنی دارد، مرا از هواپیما اخراج می کنند!
من نمی توانم باور کنم من یک کلمه بزبان دیگر حرف زده ام و تو احساس ناامنی می کنی؟ من نمی توانم حتی چشمهای خودم را باور کنم که شاهد چه چیزی هستم!… » (1)
بدشانسی دلتاایرلاین در این بود که آدام صالح جزء جوانان موفقی است که فیلم های کوتاهش را در یوتیوب می گذارد و میلیونها نفر بازدید کنده دارد. بعد از انتشار وسیع و میلیونی این ویدئو در شبکه های اجتماعی، دلتاایرلاین به اجبار تحقیقاتی را در این زمینه شروع کرده و سخنگویش گفته است که به موضع راسیسم حساس هستند!
بنا به گزارش مسئولین دلتاایرلاین تایید شده است که «سرانجام دو نفر از مسافران را از هواپیما اخراج کردند.
بیست نفر از مسافران هواپیما شکایت داشتند از اینکه یک نفر بزبانی حرف می زد که آنها نمی فهمیدند و «احساس خوبی» نداشتند! » (2)
ناگفته پیداست که این بیست نفر به نژاد برتر تعلق داشتند، به همین دلیل مسئولین دلتاایرلاین جهت نوازش احساسات بی منطق و ابلهانه آنها این دو جوان را با تحقیر از هواپیما بیرون کرده اند!
لابد از زبان آنها و رنگ پوست و شکل و شمایل آنها خشونت و جنایت فوران می کرد، وگرنه نژاد برتر بی جهت نمی ترسد!
در این مثال مشخص دو مسئله مهم وجود دارد. یک: اکثریت توده هایی که ناظر چنین صحنه ناعادلانه ای هستند به بی عدالتی اعتراض نمی کنند که هیچ، در کنار قدرت برتر می ایستند!
دو: چنین رخدادهایی مطلقا تصادفی نیستند و در ابعاد بسیار وحشتناکتر که منجر به مرگ انسانهای بیگناه می شود به کرات در میادین و مجامع عمومی تکرار می شود! طبقه حاکم و تئوریسین هایش سعی می کنند چنین وقایعی را بعنوان تصادفات غیرقابل پیش بینی و پیشگیری نشان دهند. هگل فیلسوف نامدار آلمانی بدرستی می گوید: زمانیکه یک تصادف تکرار می شود، دیگر تصادف نیست، ضرورتی است که از ساختار نظام جاری می شود!…
2 نژادپرستی چیست؟
نژادپرستی و راسیسم نوعی پیشداوری و تعصب روی باورهایی نادرست است که بر تفاوتهای فیزیکی، نژادی، فرهنگی، دینی، ملی… استوار است! این باورهای نادرست بگونه ای غیرقابل انعطاف به همه اعضای گروه یا ملت مورد نفرت، تعمیم داده می شود. به احساس ترس و تنفر و شیطان سازی از تمام اعضای گروه دامن می زند. شیطان سازی زبان دیگری برای اعلام جنگ است! نژاد برتر در هر فرصت مناسبی می گویند که ما در حال جنگ هستیم، در جنگ دائمی با شیاطینی که می خواهند هویت و ارزشهای جامعه ما را فاسد کنند!
همانطوریکه ملاحظه می کنید پیامد این گونه باورهای مبتذل و ابلهانه به تحقیر و سرکوب و اعمال خشونت مرئی و نامرئی در مورد این دو نفر منتهی شده است! از او ترسیده اند به این دلیل که بزبان دیگر حرف می زده و در نقطه جغرافیایی دیگری متولد شده است! ( البته در این مورد مشخص بشدت اشتباه کرده اند زیرا او در مهمترین شهر آمریکا و سمبل کاپیتالیسم یعنی نیویورک متولد و بزرگ شده بود! ولی بازهم به خاطر تفاوت شکل و فیزیکی مورد تبعیض واقع شد).
نژاد پرست ها تا جنگ دوم جهانی اصولا سعی می کردند رفتار سیاسی و اجتماعی انسانها را نه بر مبنایی تکوینی بلکه بر مبنایی طبیعی و ژنتیک و غیرقابل تغییر تغییر توضیح دهند. دفاع از دیدگاه فوق بدلیل رشد علم و دانش غیرممکن شده است. اخیرا سعی می کنند ریشه این رفتار ها را به فرهنگ و زبان در ترکیبی از پیوندهای قومی و ملی… و تئوری هایی نسبت دهند که ربطی به صورتبندیهای طبقاتی جامعه ندارد! تلاش بر این است که با انکار تئوری طبقات اجتماعی، منافع متضاد طبقات حاکم را با توده های تحت استثمار و سرکوب پنهان کنند!
دامن زدن به ترس و تنفر آگاهانه یا ناآگاهانه افراد «برتر» و متعلق به گروه «ما» علیه «آنها»، به یک هدف مشخص خدمت می کند. گروه های اجتماعی پست و عقب مانده باید زیر سلطه و کنترل و استثمار گروه «برتر » یعنی طبقه حاکم بمانند! راسیم در حقیقت تئوری تعیین مناسبات قدرت اجتماعی و جایگاه حاکم و محکوم است! با تعریف و تبیین هویت اجتماعی انسانها، راسیسم نشان می دهد که تنها یک نظریه انتزاعی و تئوریک نیست، از حیطه کلام تئوریک به نابرابری های واقعی اجتماعی گذر می کند و از نظر فرهنگی موقعیت فرودستی قربانیان را به امری طبیعی و غیرقابل تغییر تبدیل می کند. فرهنگ و ایدئولوژی و باورهای دینی و خردستیز طبقات حاکم، در همراهی و ترکیب با قدرت سرکوب نظامی، موقعیتی را بوجود می آورد که قربانیان نظام بطور دائم عظمت و جبروت قدرت غالب و حاکم را احساس کنند ولی توان شناسایی و حمله به منشاء قدرتی را که در تاریکی هست نداشته باشند. آنها با احساس تارهای نامرئی روابط قدرت که در همه زوایای روابط اجتماعی حاضر است رابطه بیچارگی و فرودستی خود را بعنوان مناسبات طبیعی می پذیرند! رسالت این تئوریها در تحلیل نهایی خلع سلاح کردن و تضعیف و نابودی امکان مقاومت قربانیان و پناه آوردن آنها به آغوش قاتل شان می باشد!
در نظام سرمایه داری که قانون جنگل و تنازع بقا حاکم است، هر انسانی انسان دیگر را بمثابه گرگ خود می پندارد، بشریت در همبستگی انسانی با همدیگر بسوی قله های انسانیت و ترقی رهسپار نمی شود بلکه به قیمت سرکوب و زیرپا گذاشتن همنوعش خود را چند سانتیمتر بالاتر می کشد!
امروز چنین عقایدی در تمام اروپا و آمریکا مثل قارچ رشد می کند!…
3 تبعیض نهادینه شده در دولتهای سکولار غربی
وقتیکه در غرب می گویند بخاطر امنیت جامعه پلیس حق دارد بدون تبعیض، هویت همه را کنترل کند، دروغ می گویند!
بعضی ها پاسپورتشان و هویتشان به صورتشان چسبیده است! از رنگ پوست و موی سر و شکل صورت فورا می فهمند که چه کسانی غیر اروپایی هستند! پلیس تقریبا همواره نه از روی پاسپورت یا کارت شناسایی واقعی، بلکه از روی رنگ پوست و موی سر، افراد را برای کنترل بازداشت می کند! مهم نیست که آدام صالح در نیویورک متولد و بزرگ شده است! مهم این است رنگ پوست، ظاهر فیزیکی و زبان مادری متفاوت او موجب نگرانی انسانهای برتر و سفید پوست می شود و احساسات راسیستی آنها را تحریک می کند!
در غرب با راسیسم و فاشیسم هرگز در بعد ایدئولوژیک و آگاهی مبارزه جدی نشده است. بارها نوشته ام که فاشیسم در غرب در جبهه های رسمی جنگ اساسا توسط ارتش سرخ و در نبرد پارتیزانی، در جبهه های مقاومت توسط نیروهای کمونیست شکست خورد. کشورهای امپریالیستی به رهبری آمریکا بلافاصله بعد از شکست فاشیسم جنگ سرد را شروع کردند و با فاشیستهای دیروزی در جنگ با کمونیستها و سوسیالیستها دوست و متحد شدند!… بی جهت نیست که احزاب و نیروهای راسیست و فاشیست در تمام کشورهای غربی مثل قارچ بدون مانع جدی رشد می کنند! فاشیسم و راسیسم هرگز از اروپا و آمریکا رخت بر نبسته است!… (3)
4 وضعیت کشوری مانند هلند که کعبه دمکراسی و عدالت نامیده می شود چگونه است؟
اخیرا در رسانه های هلندی سروصدای جوانان موفق خارجی بشدت در آمده است. جوانانی که ظاهر و شکل و شمایل غیر اروپایی دارند ولی در هلند جزء جوانان بسیار موفق هستند، زندگی مرفه و ماشین گرانقیمت دارند، مانند خواننده های رپ و وکلا و هنرپیشه و تاجر و… می گویند کلافه شده اند از بس که بطور دائم توسط پلیس برای کنترل، ماشین آنها را متوقف می کنند و می پرسند چرا ماشین به خوبی و گران قیمت داری از کجا پولش را در آوردی!… صدها مقاله در این باره در رسانه های هلند منتشر شده است!…
خیرالد روتهوف وکیل جزایی رنگین پوست هلندی می گوید: «در شرایطی کاملا غیرمنتظره توسط پلیس برای بازرسی اسناد خرید ماشین و شناسنامه خودش متوقف می شود! روتهوف ماشین مرسدبنز اس کلاس سوار می شود. این اتفاق هر ماه چند بار رخ می دهد! در حالیکه سایر همکاران و همسالان او هم چنین ماشین هایی سوار می شوند ولی هرگز توسط پلیس در خیابان برای بازرسی متوقف نمی شوند. علت این امر چیست؟ تنها دلیل این استکه من رنگین پوست هستم ولی آنها نیستند! «
رود فیسر سخنگوی پلیس در موردعلت بازرسی مکرر از خواننده معروف رپ سورینامی الاصل هلندی اعتراف کرد: » در دستورالعمل پلیس، رنگ پوست یکی از دلایلی است که برای متوقف کردن ماشین و بازرسی بکار می رود…» (4)
اینگونه برخوردهای راسیستی نهادینه شده در دستگاه پلیس و اداره های دولتی و رسانه ها و… هیچ مشکل اجتماعی را حل نمی کند که هیچ صدها مشکل جانبی و غیرقابل تصور و تحمل هم به جامعه اضافه می کند! راسیسم و فاشیسم که اغلب در شرایط بحران اقتصادی جامعه سرمایه داری خود را بصورت راه حل سوم یعنی نه امپریالیستی و نه سوسیالیستی نشان می دهند، همواره به جنایت بارترین شیوه امپریالیستی منتهی شده اند!
5 تجربه شخصی خودم از زمین لرزه های راسیستی در هلند:
30 سال پیش که ما بعنوان پناهندگان دعوت شده در هواپیما در بخش کلاس درجه یک به هلند آمدیم، واقعا دنیای دیگر در این کشور حاکم بود. چندین خانواده با همدیگر رقابت می کردند که به ما ها کمک کنند تا زودتر در جامعه هلند راه و روش زندگی خود را پیدا کنیم… یک خانواده پستچی بودند که داوطلبانه بما در امور روزانه کمک می کردند.
اولین فرزند من دو ماه بعد از ورود ما به هلند بدنیا آمد. این خانواده بمدت یکسال هر روز ساعت 7 صبح، پسر مرا می بردند خانه خودشان تا ما چند ساعت در کلاس درس شرکت کنیم و بعد از پایان کلاس درس به خانه برگردیم…
واقعا در باره خاطرات زیبای آنروزها و انسانیتی که در این جامعه موج می زد هرچه بگویم کم گفته ام… یک دختر دانشجو بود که هر روز داوطلبانه می آمد در خانه به ما زبان هلندی یاد می داد!…
وقتیکه سوار اتوبوس یا قطار می شدم و کتابهای سیاسی یا علمی بزبان فارسی می خواندم دقیقا به این علت که آنها نمی فهمیدند چه کتابی و چه مطلبی را می خوانم، با احترام و کنجکاوی صمیمانه می پرسیدند چطور این کتاب را می خوانی؟ آیا راست است که شما از راست به چپ می نویسید و می خوانید؟ آیا شما هم الفبا دارید یا مثل چینی ها شکل می کشید… اینگونه سئوالها برای برقراری ارتباط و صحبت و گپ زدن پایانی نداشت… درحقیقت آنزمان زبان فارسی یا عربی یا چینی یا هر زبان دیگر نقطه جذابیت و بهانه ای برای برقراری ارتباط انسانی بود…
حالا که در قطار کتاب فارسی می خوانم اغلب کسیکه بغل دستم نشسته از ترس دیدن متنی که نمی داند معنی آن چیست یواشکی و با نگرانی بلند می شود و می رود چند صندلی آنطرفتر می نشیند! بعضی از این افرداد که خیلی گستاخ و پررو هستند با بی شرمی می پرسند چرا تو چیزی را می خوانی که من نمی فهمم چیست؟
در جواب چنین ابلهانی چگویم که ناگفتنم بهتر است…
در حقیقت چیزیکه 30 سال پیش زیباترین وسیله و بهانه برقراری ارتباط انسانی و تبادل اطلاعات بود حالا به خطرناکترین ابزار تروریستی تبدیل شده است!
پیامد حاکمیت سیاستهای نئولیبرالی در 30 سال گذشته خود را در این زلزله اجتماعی و فرهنگی نشان میدهد که تبعیض و تحقیر بیگانگان به جزئی «طبیعی» از زندگی و فرهنگ روزانه تبدیل شده است!
6 راسیسم و فاشیسم همواره بر ترس غیرواقعی و ابلهانه استوار بوده است.
اکنون در تمام کشورهای اروپایی ترس از بیگانه که روی دیگر سکه بیگانه ستیزی است، مثل قارچ رشد می کند!
این ترس اجتماعی اساسا برمبنایی واقعی استوار نیست و توسط سیاستمداران پوپولیست و رسانه ها با دستکاری و مغز شویی توده ها امکان پذیر شده است.
مهمترین نمونه آن در قرن گذشته و دوران حاکمیت فاشیسم ترس از یهودیها در تمام کشورهای اروپایی بود. راستی یهودیها چگونه می توانستند مایه ترس تمامی کشورهای اروپایی باشند؟ آیا این ترس با نیروی واقعی آنها و تعداد آنها در این کشورها تناسبی داشت؟
اریک هابسباوم تاریخدان معروف فرن بیستم می نویسد: » همه چیز تقصیر بیگانگان بود. ماجرای دریفوس بر شدت یهودی ستیزی فرانسوی افزوده بود… خون آلمانی های «خوش طینت» نیز از این سخن مکرر رهبران شان که کشور در محاصره دشمنان متحد است، در رگهایشان یخ می زد… انگلیسی ها هم با احساسات بیگانه هراسانه ی شدید خود را آماده استقبال از جنگ می کردند… در ایتالیا این جنبش ها پس از جنگ جهانی اول در فاشیسم ادغام شدند. آنها مشخصه نوع جدیدی از احزاب سیاسی بودند که از میهن پرستی افراطی، بیگانه هراسی و بطور روزافزون از توسعه طلبی ارضی و تبدیل فتوحات و جنگ به کمال مطلوب تغذیه می کردند… بیگانه نماد فروریختن نظم پیشین و یورش نظام سرمایه داری می نمود. به این ترتیب، یهودی ستیزی سیاسی که دیدیم از سال 1880 در سراسر جهان غربی با خشونت خاصی رواج یافت، به شمار واقعی یهودیانی که در یک نقطه بسر می بردند مستقیما مربوط نبود. یهودی ستیزی در فرانسه، که فقط شصت هزار از چهل میلیون نفر جمعیت آن یهودی بودند، همانقدر شدید بود که در آلمان که شما آنها در میان 65 میلیون جمعیت کل کشور پانصدهزار نفر بود. در وین آنها 15% جمعیت بودند، ودر بوداپست با آنکه یهودیان 25% جمعیت را تشکیل می دادند هیچ نقش سیاسی ایفا نمی کردند!… آنچه در رشد یهودی ستیزی سیاسی در حوالی پایان قرن مایه حیرت است، همگون سازی یهودی با سرمایه دار نیست، بلکه تلازم یهودی ستیزی با ملت گرایی دست راستی است! » (5)
یک لحظه تصور کنید حتی اگر همه شصت هزار نفر یهودی که در کل فرانسه پراکنده بودند، در پاریس گرد می آمدند چه خطری می توانستند برای فرانسه ایجاد کنند؟
یکی از خصوصیات مهم راسیسم و فاشیسم، تعمیم پیشداوریها و اتهامات به همه اعضای گروه یا ملت بیگانه می باشد. حالا پرسیدنی است، در بوداپست که از هر چهار نفر یک نفر یهودی بود چرا در آنجا چنین خطری وجود نداشت؟
نمونه اخیر این نوع دروغهای شاخدار که بقدرت رسانه ها موجب ترس تمام کشورهای اروپایی شده است، آمارهای سونامی پناهجویان در اروپاست!
من در اغلب تحقیقات و یادداشتهایم ثابت کرده ام که، یک: این آمارها چقدر با اغراق و دروغ آغشته است. دو: جریانهای پناهندگی و مهاجرت در گذشته در ابعادی بسیار بیشتر از این اتفاق افتاده است و مردم آنرا به مثابه خطر و سونامی تلقی نکرده اند!
در این زمینه می توانید به یادداشتهای قبلی من مراجعه کنید. (6)
در اروپا در قرن گذشته هفت بار مهاجرت بزرگ رخداده است، از این هفت بار، پنج بار مردم مهاجران و پناهجویان را با آغوش باز استقبال کرده اند و تنها دو بار خوش آمد نگفته اند! یکبار در سالهای دهه سی که فاشیستها در آلمان و سایر کشورهای اروپایی سرکار بودند یا بشدت بر فضای سیاسی حاکم بودند… یکبار هم حالا که همه جا امواج پوپولیستی و راست افراطی حاکم شده است!
در سال 1914 در شروع جنگ اول جهانی و حمله ارتش آلمان به بلژیک بی طرف برای رسیدن به فرانسه در عرض چند روز تقریبا یک میلیون نفر به هلند پناه آوردند! آنزمان هلند شش میلیون نفر جمعیت داشت و از نطر امکان مالی تکنولوژی ارتباطات و … بسیار عقب مانده تر از امروز بود. حالا یک میلیون پناهنده به کل 28 کشور اروپایی آمده اند آنهم در قرن بیست و یکم که اروپا ثروتمند ترین قاره جهان و مجهز به بالاترین تکنولوژی مدرن و علمی است می گویند سونامی پناهجویان اروپا را جارو کرده با خودش برده است!… (7)
خانم سیخرید کاخ نماینده ویژه سازمان ملل در لبنان، در مصاحبه با تلویزیون هلند می گوید:
«چطور می توان باور کرد که در لبنان بیش از 1.500.000 نفر پناهجوی سوریه ای وجود دارد ولی کشور ثروتمندی مانند هلند که در سازماندهی و … زبانزد خاص و عام است با پذیرش 500 نفر دچار مشکل شده است!؟» (8)
پرواضح استکه این مشکلات به فاکتور رشد راسیسم و رهبران پوپولیست ربط دارد نه خطر واقعی سونامی پناهجویان!
طبق تحیقات آریستید زولبرگ که یکی از مهمترین متخصصان پناهندگی و مهاجرت در قرن بیستم می باشد: «تنها در سال 1926 بیش از نه و نیم میلیون نفر از اروپا به آمریکا مهاجرت کردند!» (9)
در سالهای شروع جنگ جهانی که ایدئولوژی ناسیونالیستی افراطی در تمام کشورهای اروپایی بیداد می کرد، به غیر از سوسیالیستهای انقلابی تقریبا همه بدرجات مختلف به ایدئولوژی ناسیونالیسم افراطی در غلطیده بودند… جهان بسوی جنگهای بزرگ می رفت و تئوریهای جنگ افروزان باید به فرهنگ حاکم تبدیل می شد. کوچکترین مقاومتی در مقابل موج ناسیونالیسم و جنگ طلبی امپریالیستی تحمل نمی شد روزالوکزامبورگها را به جرم مخالفت با جنگ و ناسیونالیسم به دادگاه می کشیدند! (10)
حالا مردم می ترسند از اینکه نمی دانند تو چه کتابی را می خوانی و یا با دوستان و عزیزانت بزبان مادری خودت چه صحبتی میکنی! ماباید بخاطر «احساس» و ترس ابلهانه آنها مجازات شویم و بطور دائم تلاش کنیم تا اثبات کنیم که در زبان مادری ما کلمات هنوز به توپ و تانک و بمب تبدیل نشده اند!
در اغلب کشورهای اروپایی مدتهاست که دیگر دمکراسی و آموزش بزبان مادری را برای خارجی ها تعطیل کرده اند. اگر اوضاع به همین منوال به پیش رود، دور نیست روزیکه صحبت کردن بزبان غیراروپایی را حداقل در میادین عمومی ممنوع کنند!
» خانم ریتا فردونک وزیر سابق پناهندگی در هلند می گوید: » هر کسی که در هلند ساکن شده باید در مجامع عمومی به هلندی صحبت کند، نطقه تمام!» (11)
پرواضح است که منظور ایشان این نیست که انگلیسی ها و فرانسوی ها و آمریکایی ها و آلمانی ها و اسپانیایی ها و ایتالیائی ها باید هلندی یادبگیرند و بزبان هلندی صحبت کنند!
منظور ایشان تنها برای کسانی است که در منطقه جغرافیایی خارج از اروپا و آمریکا و کشورهای صنعتی متولد شده اند!
بزرگترین جرم پناهجویان و مهاجران این استکه در کشوری اشتباهی متولد شده اند!
این پیشداوریها و بیگانه هراسی های ابلهانه ، هر لحظه می تواند به از حالت تئوری مسخره به مرز عمل گام نهد. آنوقت این تئوریهای مسخره چنان جنایاتی را دامن خواهند زد که برای درک علت و ابعاد جنایت، کارکرد متعارف مغز انسان بمدت طولانی متوقف خواهد شد و واژه های تابحال موجود را یارای بیان فاجعه نخواهد بود! یک نمونه آن باورهای مسخره داعش بود. به محض اینکه این باورهای مسخره به میدان عمل وارد شدند کلمات را یارای بیان جنایاتی که هر روز به تعداد انبوه تکرار می شد نبود!
نمونه تاریخی برجسته تر آن که بشدت گمنام مانده تبه کاریهای فاشیستی آمریکائی ها علیه آمریکائی های آلمانی تبار در جنگ اول جهانی بود!
7 جنگ آمریکا با زبان و فرهنگ و موسیقی آلمانی و ممنوعیت بتهون و باخ و موزارت!
» در آن روزگار ( 1918 ) آلمانی تباران آمریکا با جمعیتی هشت میلیونی، برخلاف جمعیت های مسلمان اروپای امروز، از تکیه گاه های نیرومندی در نهادهائی مانند ”آلیانس ملی آلمانی ـ آمریکائی“ و چهره های برجسته ای در قلب دستگاه های حاکم چون ”جان دیویسان راکفلر“، ”والتر کرایسلر“، ”هنری هاینس“، ”هربرت هوور“، ژنرال آینده ”جان پرشینگ“ ــ ونیز اجداد آقای ”دانالد ترامپ“ برخوردار بودند. در سال ۱۹۱۰ شمار روزنامه ها یا هفته نامه های آلمانی زبان به پانصد عنوان می رسید… آمریکا در ماه آوریل ۱۹۱۷ در کنار بریتانیا و فرانسه علیه آلمان وارد جنگ شد. و چنانکه ”اریک کرشباوم“ روزنامه نگار در کتابش، ”سوزاندن بتهون“ (۱) روایت کرده است، به موازات بسیج جنگ، نبرد مقدسی نیز علیه آمریکائی های آلمانی تبار، مطنون به عهد شکنی، در گرفت. … نبرد علیه ”فرهنگ آلمانی“ و محمل زبان و نوشته هایش درگرفته بود که غالبا نخوت آمیز می انگاشتند. شهروندان ”کلمبوس“ در ”اوهایو“، سگ های آلمانی را از دست صاحبانشان بیرون می کشدیند و می کشتند! …
در بروشوری که ”انجمن آمریکائی دفاع“، سازمانی ناسیونالیست و ضد سوسیالیسم در ماه ژانویه ۱۹۱۸ منتشر ساخت، آمده بود که: «ما قادریم که با زبان ”هون ها“* بجنگیم و خواهیم جنگید. گویشی که چنین مردمان مُسخّر بی رحمی پرورش می دهد، درخور آموزش فرزندان ناب و پاکدامن آمریکا نیست، و بدیهی ترین اصول دفاع از خویشتن فرمان به حذف آن می دهند». در ماه دسامبر ۱۹۱۷ دولت نیویورک و لختی بعد، یازده دولت محلی دیگر، آموزش زبان آلمانی را در مدارس ممنوع کردند. شش ماه بعد، ”داکوتای جنوبی“ و ”آیووا“ حتی استفاده از تمام زبان های خارجی را در مکان های عمومی و کلیساها منع کردند. اما نغمه افسونگرانهٔ ”فرهنگ“ تهدید آمیز ”آلمانی“ همچنان به گوش می رسید. در ماه ژوئن ۱۹۱۸، روزنامه ”لس آنجلس تایمز“ با درخواست ممنوعیت ”بتهون“، ”باخ“ و ”موزار“ که آنها را خطرناک برمی شمرد تشریح می کرد که: «این موسیقی کشورگشائی، توفان، بی نظمی و ویرانی است، (…) آوای ناهنجار و گوشخراش غارنشینان و ماغ کشیدن بادهای شمالی است». رهبران ارکستر را بازداشت می کردند و به زندان می انداختند.
rassism_620_col
سرانجام، ”انجمن آمریکائی دفاع“، سوزاندن کتاب های آلمانی را به دلیل پراکندن فلسفه ای معیوب ترغیب می کرد. چکیده این عیوب را یک پیشاهنگ در دادخواستی ارائه داده بود که روزنامه ”نیویورک تایمز“ چنین نقل می کرد: «ریشه کن ساختن تعالیم مسیحیت، پایمال کردن ذهنیت سلحشوری، کشتن عزت نفس، وقف خویشتن به ولنگاری، انحطاط و آدمکشی» (۲۶ ژانویه ۱۹۱۸). در ایالات ”اوهایو“، ”اوکلوهما“، ”ویسکانسین“، ”مونتانا“، ”کلورادو“، توده های انبوهی به کتابخانه ها یورش بردند، آثار ألمانی زبان را در خیابان رویهم ریختند و در مراسم وطن پرستانه ای که با سرودهای نظامی و تشویق مطبوعات همراه بود آتش زدند (۲). در ”کلمبوس“ کپه های هیزم و چوبه مرگ پای پیکره ”فردریک فون شیلر“ برپا داشتند؛ در ”فرگوس“ ایالت ”مونتانا“ شهروندان گوش بزنگ از موقعیت بهره جستند تا مدرسه شهر را بسوزانند. ”اریک کرشباوم“، به یاد آورده است که آمریکا این خاکسترها را می روفت و پنهان می کرد «تا سپس آدم سوزی نازی ها را به انگشت بنمایاند و محکوم کند».
برداشت نادرستی است اگر این خشم و خروش را تنها هذیانی جمعی بپنداریم. ظهور این پدیده یادآور آن است که رویاروئی تمدن هائی که متخاصم می انگارند پدید آورنده جنگ نیست، بلکه اغلب ستیز منافع اقتصادی یا نظامی است که صحنه سازی های تقابل سرسختانه و تقلیل ناپذیر فرهنگی را تسهیل می کنند.» (12)
چه کسی می توانست تصور کند که در آمریکا جنگی در این ابعاد علیه زبان آلمانی و کتابسوزان و آدم سوزان راه بیندازند؟
«اگر قرار باشد دادگاهی همانند دادگاه نورنبرگ برای جنایات آمریکا علیه بشریت تشکیل شود, تمامی روسای جمهوری آمریکا باید محکوم به اعدام شوند.» (13)
چه کسی تصور می کرد که در روزنامه ”لس آنجلس تایمز“ با درخواست ممنوعیت ”بتهون“، ”باخ“ و ”موزارت“ آنها را خطرناک بنامند و موسیقی آنها را… آوای ناهنجار و گوشخراش غارنشینان و ماغ کشیدن بادهای شمالی بنامند. رهبران ارکستر را بازداشت می کردند و به زندان می انداختند.
اینها نوابغ بی نظیر و قله های هنر موسیقی تاریخ بشریت هستند! به محض اینکه نظام سرمایه داری و منافع طبقه حاکم ایجاب کند در یک لحظه تمام نبوغ و هنر موسیقی آنها به آوای ناهنجار غارنشینان تنزل می یابد و زبان و آثار فرهنگی و فلسفی شان به آتش جهالت سرمایه سپرده می شود!…
بشریت یکبار دیگر در همان نقطه ای ایستاده است که قبل از جنگ اول جهانی ایستاده بود!… جنایات و حماقت نظام سرمایه داری را کرانی نیست!
تا کنون دو بار نظام سرمایه داری برای نجات مشتی میلیاردر جهان را به دو جنگ جهانی کشیده است که با هیچ منطقی نمی توان آنرا توجیه کرد! همان قانون و ضرورت هم اکنون نیز بر ساختار نظام سرمایه داری حاکم است و می تواند همان جنایات را در ابعادی هزاران بار بیشتر دوباره بیافریند. زیرا تکنولوژی امروز هزازان بار قویتر و دقیقتر از تکنولوژی آن زمان است! و آمریکا و شرکایش در ناتو در تدارک محاصره روسیه و چین هستند!… جنگی چنان مخوف که خیلی ها حتی جرئت تفکر به آنرا ندارند به همین دلیل به انکار مطلق چنین امکانی بر میخیزند و از شدت ضعف به عقل و دانش این جنایتکاران حاکم بر جهان پناه می برند و می گویند آنها عقل دارند امکان ندارد به این جنایتها دست بزنند! باید پرسید نظام سرمایه داری جنایات دو جنگ جهانی را با کدام عقل و منطق مرتکب شد؟…
تنها تضمین جلوگیری از وقوع چنین جنایاتی به آگاهی سیاسی و اجتماعی و درجه خودسازماندهی خلاق تمامی نیروهای مترقی و چپ و صلح طلب در جهان بستگی دارد…
کسانیکه به ترامپ رای دادند و رسانه ها و سرمایه داران و شرکتهای چندملیتی و بانکهایی که بطرق گوناگون و هوشمندانه از او حمایت کردند با عملی شدن باورهای بظاهر غیرممکن و مسخره ترامپ، جهان را در وحشت و شوک فروخواهند برد!…
نئولیبرالها و پوپولیستهای راسیستی که با افتخار به مهمترین دستاوردها و ارزشهای انسانی نسل های گذشته شلیک می کنند در صورت تداوم این سیاستها، در آتش جهنمی که برافروخته اند، خود و بخش عظیمی از بشریت و کره زمین را به خاکستر تبدیل خواهند کرد.
کسانیکه ناظر مفلوک و بی تفاوت چنین صحنه هایی هستند در حقیقت شلیک و کشتن آینده خود و فرزندانشان با این جنایتکاران همراهی می کنند!
سئوال این است که علیرغم تکامل خیره کننده علم و دانش چرا چنین افکاری در تمام کشورهای اروپایی و آمریکایی رشد می کند؟ رابطه ساختار سیستم سرمایه داری حاکم بر جهان با رشد این گونه باورهای خردستیز و خرافاتی و مذهبی چیست؟ چرا ما در نقاط بحرانی نظامهای سرمایه داری شاهد رشد بی سابقه چنین افکاری هستیم؟ آیا این امر تصادفی است؟ چرا رهبران مذهبی همواره در کنار قدرتهای حاکم علیه قربانیان عمل کرده اند؟ هیتلر و موسولینی ارتشی از کشیش ها و استف ها داشتند که به جنایات آنها مشروعیت مقدس الهی می بخشید! … همینطور است در زمان محمد رضا شاه و خمینی و خامنه ای که حمایت آیات عظام از دولت و سوء استفاده از مذهب در تحمیق توده ها از هر سلاحی موثرتر بوده و هست! …
بین راسیسم و فاشیسم و خشونت تئوریک و فیزیکی دیوار چین موجود نیست… راسیسم از خشونت تئوریک براحتی به خشونت فیزیکی فاشیستی گذر خواهد کرد…
در شرایط بحرانی زمانیکه گروه یا نژاد «برتر» موقعیت خود را در خطر می بینند، براحتی از خشونت زبانی به خشونت فیزیکی علیه شیاطین خطرناک گذر می کنند!
هر تئوری و دینی که بهربهانه ای با تبعیض و سرکوب از شکوفایی و رشد استعدادهای گروهی از انسانها بطور سیستماتیک جلوگیری کند، تئوریی راسیستی، ضد انسانی و ارتجاعی است… بی عدالتی و تبعیض و سرکوب اجتماعی بخشی از جامعه، بدلیل تفاوت دینی یا باور سیاسی یا تفاوت فیزیکی، حتی موجب خوشبختی و رشد آزاد استعدادهای خود گروه «برتر» نمی شود. چرخه خشونت و بی عدالتی و انتقام، جهان را ناامن تر و کل بشریت را در منجلابی جنایتبار غرق می کند…
8 باورهای راسیستی و فاشیستی در ادیان مقدس و الهی
تمامی ادیان بر بنیاد باورهای راسیستی استوار شده اند! عدم تحمل و تبعیض دائمی و سیستماتیک علیه کفار و پیروان ادیان دیگر، مقدس ترین آموزه الهی است!
آیات الهی فراوانی در کشتن و برده کردن انسانهای دگراندیش هست! تمام تاریخ ادیان تاریخ جنگهای خونین و عدم تحمل ادیان و باورهای دیگر بوده است. کارهایی که داعش می کند استثنائی نیستند. در زمان خلفای راشیدین هم در ایران هزاران نفر را در یک روز سر می بریدند و از سرهای بریده مناره می ساختند!… طبق آیات الهی درسالهای حکومت خلفای اسلامی بر ایران میلیونها زن آزاده به برده جنسی لشگریان اسلام تبدیل شد!… کم نیستند تعداد آیت الله ها و مفتی هایی که با افتخار اعلام می کنند برده داری قانون خداست و تا روز قیامت برپا خواهد ماند و مسلمانان اگر در جنگی پیروز شدند حق دارند مالک زنان و مردان مغلوب شوند و زنان را به برده جنسی و مردان را به برده جسمی تبدیل کنند!… توضیح المسائل آیت الله ها پر است از احکامی در باره برده داری به شیوه الهی و بهرمند شدن از زنان و دختران و بچه های اسیر!… طبقه حاکم در تمام طول تاریخ برده داری و فئودالی و سرمایه داری همواره به کمک روحانیون و آیات الهی سعی کرده اند توده های معترض و قیام کننده علیه بی عدالتی حاکمان را خلع سلاح کنند. حکومت امپراتوران و پادشاهان و دیکتاتورها همواره بر دو لشگر روحانیون و ارتش سرکوبگر متکی بوده است و هنوز هم هست!…
بدترین نمونه آنرا در تبعیض سیستماتیک تئوریها دینی در کشورهای اسلامی مشاهده می کنیم. همنوعان و هموطنان خود را بدلیل باور به دین دیگر تحقیر و از تحصیل و کسب کار محروم می کنند! عدالت الهی و مقدس آنها با سرکوب، زندانی، شکنجه و اعدام کردن پیروان ادیان و ایدئولوژیهای دیگر اجرا می شود!
در ایران هزاران سال بود که اقوام و پیروان ادیان مختلف مانند یهودیها، زرتشتی ها،… در کنار هم زندگی مسالمت آمیزی داشتند. حالا به میمنت حاکمیت اسلام در ایران در قرن بیست و یکم، هموطنان و استعدادهای درخشانی را که در کنکور دانشگاه ها بهترین امتیازها را کسب کرده اند و امید آینده بشریت هستند بدلیل اینکه این جوانان از نظر رهبران اسلامی کافر یا بهائی یا کمونیست یا یهودی هستند از رفتن به دانشگاه محروم می کنند! آنها در اجرای عدالت اسلامی و سرکوب دگر اندیشان، حتی به پیروان سایر جریانهای اسلامی رحم نمی کنند!
طنز شرم آور قضیه این استکه هرکدام از رهبران اسلام زمانیکه بیمار می شوند، به دعا و خرافاتی که برای دیگران تجویز می کنند متوسل نمی شوند! جهت نجات جان خود به کعبه و چاه جمکران… متوسل نمی شوند، بدون یک ثانیه تاخیر به بهترین دکترهای کافر متوسل می شوند!
در مقابل زندگی پرتجمل و لذت جویانه طبقه حاکم، به توده ها «ریاضت کشی خودآزارانه» را به مثابه بالاترین درجه کار ثواب و نزدیکی به خدا و سعادت در آن دنیا ترویج می کنند! تنها با این تئوریهای مذهبی و مقدس می توان ذهن و دست و پای قربانیان را زنجیر بست و از قیام توده ها علیه بی عدالتی جلوگیری کرد و همجواری ثروت و فقر بی کران را به امری مقدس و طبیعی تبدیل کرد!
مهمترین وظیفه ادیان در تمام طول تاریخ قابل تحمل کردن حکومت جباران و پرده پوشی خردستیزی نظام حاکم، با توسل به مقدسات متافیزیکی بوده است. به همین دلیل انسانها زمانی از زنجیر مقدسات متافیزیکی آزاد خواهند شد که شرایط فلاکتبار هستی خود را تغییر دهند و با همدیگر رابطه ای منطقی و عقلانی برقرار کنند. رابطه ای که برمبنای تجربه و دانش زمینی، هر روز اشتباهات خود را اصلاح می کند و زندگی را بطور دائم راحت تر و انسانی تر می کند. این امر ممکن نیست مگر اینکه با تمام باورهای مقدسی که یکبار برای همیشه و برای ازل و ابدل نوشته شده اند، خداحافظی کنیم. باورهای مقدس برای اسارت و تسلیم انسان جهت تحمل بی عدالتی های جباران آفریده شده اند!
جهت تضمین تسلیم و خوار نگهداشتن انسان در این دنیا، وعده عدالت را به جهان دیگر منتقل می کنند! جالب است که عدالت حتی در زمان قیام و حکومت امام زمان از طریق ارتقاء آگاهی انسانها و ترویج روابط علمی و انسانی برقرار نمی شود. زمانیکه جهان پر از فساد و بی عدالتی شد، امام زمان و یا مسیح قیام می کنند و قتل عام کفار، جهان را پر از عدل و داد می کنند!… در هیچ کتابی درباره مکانیسم های برقراری دمکراسی و عدالت اجتماعی و مردمی در زمان حکومت امام زمان یا حضرت مسیح توضیح نداده اند! عدالت الهی گونه، با توسل به قتل و خونریزی بیکران تظمین می شود! زیرا زمانیکه جهان پر از فساد و بیعدالتی شده امام زمان قیام خواهد کرد، بزبان دیگر باید تمامی جهان را از دم تیغ بگذراند تا نظم و عدالت الهی، با تسلیم مطلق بقیه به اراده امام زمان برقرار شود! در این نظام حکومتی نجات انسانها از طریق تعطیل کردن عقل خود و برده شدن حاصل می شود، نه از طریق تربیت انسانهای آزاده و آگاه و ایجاد سیستمهای دمکراتیک واقعی و مشارکت خلاق توده ها در سرنوشت خویش!
بنابراین برای برقراری عدالت الهی در دستگاه فکری مذهبی، در عمل دو مکانیسم وجود دارد که در تمام کتابهای مقدس و مذهبی در باره آنها بیش از هر موضوعی نوشته اند.
یک: جنگ و کشتار بی وقفه و بیکران مخالفان و مشرکان و دگر اندیشان!
دو: تسلم شدن محض در مقابل اراده و خواست پیغمبر یا امامان یا روحانیون و رهبران دین!
درادیان سه گانه ( یهودیت، مسحیت و اسلام ) انسان از طریق تعطیل کردن عقل و منطق و علم و تجربه انسانی و تسلیم و خوارشمردن خود و خاکسار شدن در مقابل اراده رهبران مقدس مذهبی نجات می یابد!
در تمام تاریخ بشریت شک کردن آغاز فهمیدن، ترک دنیای تاریک اندیشی و قدم نهادن در وادی آگاهی و روشنایی است! شک کردن در دستگاه فکری مذهبی جایی ندارد و موجب کفر و ضلالت ابدی می شود!…
شاید برخی مدعی شوند که مذهب هم همه اش آموزش تسلیم و اطاعت نیست. قیام و جهاد در مقابل حکام جابر هم به اندازه کافی توصیه شده است! از نظر ظاهری این باور درست است. مسلمانان حق دارند در مقابل کفار و کسانیکه هنوز تسلیم دین پیامبر یا امامان اینها نشده اند، در تمام سطوح ممکن در عدالت و انسانیت آنها شک کنند و آنها را مظهر شر و فساد شیطانی بنامند و علیه آنها جهاد و جنگ بی امان کنند! ولی به محض اینکه کوچکترین شکی در مورد اصول دین خود وعدالت و صلاحیت رهبران مقدس مذهبی خود بکنند، از جمع موءمنین خارج شده به کفار ملحق می شوند و خونشان جاری می شود!…
فاجعه آنجاست که تحقیر و خاکسار کردن انسان را به معنی بالاترین درجه عشق الهی تفسیر می کنند! از عشق همواره دو نوع تفسیر متضاد شده است.
یک: خوار و خاکسار کردن خود در مقابل معشوق و تسلیم مطلق اراده و خواست معشوق شدن… اصولا ادبیات مذهبی و ایرانی پر از این گونه برداشت و تفسیر نادرست از عشق می باشد…
دو: رشد و تعالی بیکران عاشق و معشوق در روابطی انسانی و برابر در تمام سطوح ممکن، و کمک به شکوفایی استعدادهای همدیگر و سفری بی انتها بسوی اوج های ناشناخته انسانی …
تحقیر و خاکسار کردن انسانها جهت بدست آوردن دل خدا یا شفاعت پیامبر و امامان مقدس مخصوص دین اسلام نیست. در مسیحیت هم در این زمینه دست کمی از اسلام ندارد! » رابطه لوتر با خدا عبارت از تسلیم محض بود… اگر تسلیم محض شدی اگر ناچیزی و بی اهمیتی خود را پذیرفتی، ممکن است قادر مطلق متمایل شود تو را مشمول محبتش بدارد و رستگارت کند. اگر با محو کردن کامل خود، نفس منفرد خویش و نواقص و شکهایی را که بدان متعلق است به دور انداختی، از احساس هیچی خواهی رست و خواهی توانست از جلال خدا سهمی ببری. بدین طریق لوتر آدمی را از قید کلیسا آزاد کرد و به قدرتی جابرانه تر سپرد – یعنی قدرت خدایی که شرط اساسی نجات انسان را تسلیم محض و فنای نفس منفرد وی قرار می داد.
ایمان در چشم لوتر عبارت بود از اعتقاد به دوست داشته شدن به شرط تسلیم و این راه حلی است که با اصل تسلیم محض فرد به دولت و پیشوا جهات مشترک بسیار دارد.
ترس آمیخته به احترام… تسلیم در برابر قدرتهای دنیوی و شاهزادگان را لازم می دانست… «حتی اگر آنان که زمام قدرت را در دست دارند شریر باشند و بی ایمان، معذالک قدرت و اختیارات متعلق به آن خوبست و از جانب خداست. بنا براین آنجا که قدرت است و این قدرت می شکفد، قدرت همانجاست و همانجا باقی خواهد ماند. بدین سبب که از جانب خدا مقدر شده است!.. خدا ترجیح می دهد وجود حکومت را، هرقدر هم که بد باشد، تحمل کند تا اینکه رخصت دهد اوباش، هرقدر هم که حق داشته باشند، بشورند و آشوب کنند… شهریار باید شهریار بماند، هرقدر که مستبد و جابر باشد. او فقط سر چند نفر را الزاما از تن جدا می کند، چه برای اینکه بتواند حکم براند باید رعایی داشته باشد. » (14)
چنین باورهایی مقدمه تدارک و ترویج افکار فاشیستی بود که بعدها هیتلر ها را پرورش داد. بکمک مذهب و کشیش ها و اسقف های اعظم و پاپ توانستند قربانیان نظام را در جهت تسلیم بی قید و شرط به پیشوا سوق دهند! پیامدها و بقیه ماجرا را همه می دانند…
انیگونه برخوردها تنها مختص مسیحیت نیست، بلکه تاریخ اسلام هم پر از چنین باورهایی است… در جوامع اسلامی چنین نقدهایی از مسیحیت را با آغوش باز می پذیرند و به انتشار اینگونه مقالات و کتب کمک می کنند. ولی در مورد کاربرد همین منطق در مقابل اسلام نه با منطق که داعش وار با شمشیر و مسلسل جواب می دهند!…
هموره براین اعتقاد بودم و هستم که بین مسلمان بعنوان یک انسان و اسلام بعنوان یک تئوری و مدل تفکر که سعی می کند بر سئوالهای بشریت جواب دهد، تفاوت کاملا آشکاری وجود دارد. مثلا مسلمانانی هستند که بهترین انسانهای وارسته و قابل اعتماد هستند ولی مسلمانی هستند مثل داعشی ها، بوکوحرام ها، طالبانها و رهبران جمهوری اسلامی که واژه ها را یارای ابعاد جنایات آنها نیست! آنها وقتیکه به دختران بیگناه قبل از اعدام شان تجاوز می کردند آنرا بعنوان نشانه ای از رحمت الهی به قربانی و خانواده اش تبریک می گفتند! همانطوریکه داعشیان هنگام تجاوز به دختران کم سن و سال اسیر ایزدی می گفتند شما با ارائه خدمات جنسی به لشگریان اسلام، بیشتر به خدا نزدیک می شوید!… تجاوزگران هم با انجام وظایف مقدس دینی خود در مورد اسرا بیشتر به خدا نزدیکتر می شوند!… پرواضح است که خیلی از مسلمانان این جنایتکاران را قبول ندارند…
به همین دلیل ایجاد فضایی سالم برای ساختن جهانی امن و انسانی وظیفه همه انسانهای خوب و مترقی است…
امیدوارم مسلمانان آزاده و مترقی در ایجاد فضایی برای بحث و دیالوگ با دگراندیشان در میدان منطق، رسالت خود را ایفا کنند و برخورد اندیشه ها را در میدان علم و منطق، تشویق و ترویج کنند!… » آنرا که حساب پاک است از محاسبه چه باک است؟»
در این زمینه بعد ها بسیار مفصلتر خواهم نوشت…
9 دمکراسی غربی در مقابل راسیسم و فاشیسم رشد یابنده چقدر قدرت مقاومت دارد؟
جاده صاف کن های فاشیسم به توده ها می گویند آسوده بخوابید که دمکراسی ما بیدی نیست که از این بادها بلرزد! ولی واقعیت این استکه در همین دمکراسی چنان ضعفهای اساسی هست که اجازه میدهد در تمام جهان احزاب و نیروهای راسیست و نئوفاشیست بشدت رشد کنند و برخی از نمایندگان آنها بقدرت برسند! در اغلب کشورهای اروپایی 20 سال پیش خیلی از این احزاب راسیست و نئوفاشیست وجود نداشتند یا در بطور کامل در حاشیه بودند. اکنون در اغلب کشورها احزاب راست افراطی و نئوفاشیست به مهمترین احزاب سیاسی تبدیل شده اند! پیشداوریهای راسیستی و بیگانه هراسی درست مانند سالهای شروع جنگ اول جهانی همه جا حاکم می شود… » بیگانه نماد فروریختن نظم پیشین و یورش نظام سرمایه داری می نمود. » (15)
در سال 2000 آماری ارائه شد از میزان ثروت کشورها و شرکتهای چندملیتی در این تحقیقات معلوم شد که در بین 100 تای اول 51 تا شرکت چند ملیتی هستند! بزبان دیگر یک نفر یا یک گروه کوچک بیشتر از یک کشور ثروت و قدرت دارد و بخاطر مقدس بودن مالکیت خصوصی در نظام سرمایه داری هیچکس حق ندارد در چگونگی تولید و مصرف این سرمایه ها دخالت و اعمال کنترل کند! آیا این امر بیانگر نابودی دمکراسی نیست که یک گروه انگشت شمار بیش از یک کشور ثروت داشته باشد و مصون از هرگونه کنترل مردمی باشد؟
تقریبا اوایل 2016 اوکسفام نویب اعلام کرد 63 نفر در جهان ما بیش از سه و نیم میلیارد انسان ثروت دارد! همه این دزدیها چه در بهشت های مالیاتی چه در جهنم کار طاقت فرسای کارگران در معادن و کارخانه ها به شیوه ای قانونی و با سرکوب بی رحمانه قربانیان انجام پذیرفته است! آیا این امر بیان آشکار ورشکستگی دمکراسی غربی نیست؟
این آمارها ییانگر عظمت فجایعی هستند که قدرت بیان را از هر انسانی سلب می کنند! ولی در دمکراسی نظم نوین جهانی با افتخار هر روز پیروزی شرکتها بر دمکراسی مردمی را جشن می گیرند! هر روز خواهان کوتاه کردن دست دولتها از کتترل شرکتها و نابودی قوانین و مقررات دولتها در مقابل شرکتها هستند!
آیا این دولتها و رهبران سیاسی یی که به وضعیتی نازلتر از پادوهای شرکتهای چند ملیتی تنزل کرده اند می توانند در مقابل فاشیسمی که توسط همین سرمایه داران اعمال خواهد شد مقاومت کنند؟ فاشیستها از کره مریخ نخواهند آمد! همین سرمایه دارانی هستند که دولتها و اغلب سیاستمداران به مثابه کارمندان مستقیم و غیر مستقیم آنها انجام وظیفه می کنند! روزی آنها به خاطر دفاع از منافع خود و شروع جنگ پروسه شیطان سازی از کشورها و افراد با نفوذی را که هنوز تسلیم نشده اند، شروع می کنند و به کارمندانشان دستور می دهند که تنها راه نجات منافع 0.01% های حاکم بر جهان و کشورها اعمال خشونت آشکار است! چند در صد از مقامات سیاسی و دولتی را امکان و یارای مقاومت در مقابل آنها هست؟
به پروسه شیطان سازی از روسیه و چین و عملکرد رهبران سیاسی و رسانه ها نگاه کنید جواب خودتان را در مورد کیفیت دمکراسی غربی دریافت می کنید!
شاید بعضی ها فکر کنند که من در قدرت نخبه گان 0.01% برجهان اغراق می کنم بهتر است نگاهی به مصاحبه اخیر هانس یورگن یاکوبس در تلویزیون آلمان بیندازید.
«ما معمولن فکر می کنیم که دنیا در اختیار سیاستمداران است که توسط مردم انتخاب می شوند. شاید هم فکر کنیم که متعلق به بانک ها و سرمایه است. من اما معتقدم که جهان متعلق به یک گروه تقریبن نامریی یعنی سرمایه گذاران است که میلیاردها و تریلیون ها وارد بازار می کنند و آن را به طور اساسی دگرگون می سازند؛ گروهی که اطلاعاتی بسیار کم از آن داریم و آن را به هیچوجه نمی بینیم.. آنها صاحب قدرت واقعی در سیستم اقتصاد جهانی اند…»
چنان که 1 درصد بالایی جمعیت جهان صاحب بیش از 50 درصد ثروت مالی جهان است. اینها پیامدهایی اجتناب ناپذیرند. این که چگونه با این مساله می شود برخورد کرد، امر حکومت های ملی است و من معتقدم که در برابر این نیروی سرمایه در حال حاضر نیرویی از جانب سیاست قرار ندارد. (16)
معنی اعترافات بالا این استکه دمکراسی و دفاع از منافع تودها در مقابل یکه تازی نخبه گان 0.01% حاکم تا اطلاع ثانوی یعنی قیام توده ها تعطیل شده است! دولتها شهروندان منفرد خود را در مقابل پرقدرترین شرکتهای چندملیتی بدون کوچکترین سپر دفاعی رها کرده اند! وقتیکه می گویند » در برابر این نیروی سرمایه در حال حاضر نیرویی از جانب سیاست قرار ندارد. » یعنی دولتها برای دفاع حقوق حیاتی شهروندانی که قربانی سیاستهای شرکتهای چندملیتی هستند، هیچگونه مکانیسم قانونی ندارند، و میلیونها انسان را بدست مشتی غارتگر و نابود کننده شرایط هستی شان تنها رها کرده اند!
حاکمیت سیاستهای نئولیبرالی، بدلیل ترویج انواع و اقسام ادیان و باورهای خردستیز و پست مدرن، توده ها را از مقاومت در مقابل بی عدالتی های نظام حاکم خلع سلاح فکری می کند. رشد پیوسته شکاف میان فقیر و غنی و عدم وجود کوچکترین مکانیسمی برای کنترل افراد انگشت شماری که نظم جهانی را به نفع خود می چرخانند، دانشمندان زیادی از امکان فروریزی دمکراسی غربی بشدت نگرانند!
حتی دانشمندانی که رشته تخصصی آنها هیچ ربطی به مسائل سیاسی ندارد درست مانند انیشتین و برتراند راسل ها در جنگ دوم جهانی سعی میکنند در سیاست دخالت کنند و نگرانی شدید خود را از آینده بشریت که در دست طبقه حاکم نظام سرمایه داری نابود می شود بصراحت اعلام کنند.
تلویزیون بریتانیا از استیفان هاوکینگ مردی که فهم جهانی گسترده ای از زمان، فضا، ستارگان، کهکشان ها و سیاه چاله ها دارد پرسید، اگر می تواند دلیل محبوبیت میلیاردر سرمایه دار (ترامپ) را توضیح بدهد.
هاوکینگ که شاید مشهورترین دانشمند زنده در حال حاضر جهان و نویسنده یکی از پرفروشترین کتاب های دنیا می باشد، پاسخ داد: من نمی توانم، او یک عوام فریب است که به نظر می رسد در رسیدن به پایین ترین وضعیت عامه پسند گرایش دارد. (17)
هاوکینگ بر این باور است که رشد علم و تکنولوژی و هوش مصنوعی » بنوبه خود موجب گسترش شتابان نابرابری اقتصادی در سراسر جهان خواهد شد… از لحاظ اجتماعی ویرانگر است…. به این ترتیب با نظر داشتن همه اینها ما در جهانی از نابرابری های مالی گسترش یابنده و کاهش نیابنده زندگی می کنیم که در آن شمار زیادی از انسان ها شاهد آن اند که نه فقط استانداردهای زندگی شان، بلکه توانایی گرداندن زندگی شان در اصل، در حال ناپدید شدن است. جای شگفتی نیست که آنان در جستجوی سیاست جدیدی باشند که به نظر می رسد ترامپ و «خروج بریتانیا» به آنان عرضه می کنند.» (18)
من بر این باور هستم که با رشد اتوماتیزاسیون و هوش مصنوعی هر روز راندمان کار بشدت بالا می رود و انسانهای بیشتری از کار اخراج شده به ارتش بیکاران می پیوندند. تنها با سرکوب و تحمیق اکثریت مطلق جمعیت کره زمین نمی توان به تداوم سیستم ناعادلانه و جنایتکارانه حاکم بر جهان ادامه داد! بی عدالتی و سرکوب اشکال و ابعاد غیرقابل تصور و بغرنجی بخود می گیرند ولی نتیجه نهایی و رشد شکاف فقیر و غنی دیگر غیرقابل پنهان کردن شده است! بشریت در اوج رشد علم و تکنولوژی در دریایی از فقر و جنگ و فساد و جنایت غرق می شود، زیرا علم و تکنولوژی در خدمت بشریت نیستند در خدمت نخبه گان حاکم 0.01% هستند!
چنین دریایی از نابرابری و بیعدالتی آشکار را بدون استفاده از انواع باورهای مذهبی و خردستیز، تنها با توسل به توپ و تفنگ نمی توان استوار نگاهداشت!
پدیده وحشتناک و غیرقابل تصور آنست که در آمریکا کشوریکه توسط مهاجران ساخته شده پوپولیست مبتذلی مانند ترامپ که به همه نوع فساد مالی و جنسی و تجاوز و … آلوده هست اساسا با سوار شدن بر موج احساسات ضد سیستمی و ضد مهاجران بقدرت رسید!
در تمام کشورهای غربی که دچار بحران اقتصادی هستند بجای اصلاح مشکلات ساختاری سیستم، رهبران سیاسی و اجرایی طبقه حاکم، با بزرگ نمایی ضعفها و انکار و پنهان کردن دستاوردهای مثبت مهاجران، خشم و تنفر توده ها را بسوی مهاجران هدایت می کنند!
این شعبده بازیهای مبتذل راسیستی زمانی در اوج شکوفایی است که همه برندگان جایزه نوبل سال 2016 آمریکا، هر 6 نفر مهاجر هستند!
استودارت: «من فکر می کنم آنچه ایالات متحده امروز هست عمدتا به دلیل مرزهای باز است.»
«استودارت افزود که رهبران سیاسی امروز » به زمانه خود تعلق ندارند!»
وی افزود: سیستم علمی آمریکا تنها تا زمانی قوی خواهد ماند که: » ما به دوره ای وارد نشویم که به مهاجران پشت کنیم… من فکر می کنم پیام قابل توجهی که باید در سراسر جهان منتشر شود، این است که علم جهانی است «
استودارت، یکی از سه نفر برنده جایزه نوبل در شیمی است، اومتولد اسکاتلند، در سال 2011 بعنوان یک شهروند تابعیت ایالات متحده را دریافت کرد…» (19)
10 آیا نئولیبرالها واقعا خواهان دولتهای کوچک و ضعیف هستند؟
اگر دولتها واقعا تضیف شوند و نتوانند از منافع غارتگران 1% حاکم بر جهان دفاع کنند آنها در اولین تظاهرات توده ها دود می شوند و بهوا می روند!
جرج بوش یکی از بزرگترین متولیان معبد کاپیتالیسم و مدافع و مبلغ کوتاه کردن دست دولت از دخالت در امور مقدس بازار آزاد بود! سرنوشت او چنان بود که بحران ساختاری نظام سرمایه داری در زمان حاکمیت او رخداد و در تمام تاریخ بشریت هیچکس به اندازه او به مقدسات تئوری بازار آزاد و عدم دخالت دولت، خیانت نکرده است! چرا این نئولیبرالهای بنیادگرا اجازه ندادند بازار آزاد کار خودش را بکند و بانکها و شرکتهای فاسد را با ورشکست شدنشان مجازات کند؟ چرا اجازه می دهند مردم معمولی ورشکست شوند و توسط بازار مجازات شوند ولی میلیاردرها باید به هزینه مردم معمولی نجات یابند؟ واقعیت این استکه نظام سرمایه داری با بی عدالتی یی که در جهان حاکم کرده هر گز نمی تواند بدون لشگری از نظامیان و روحانیون و کشیش ها و روشنفکرانی که جسم و مغزشان را به دستگاه حاکم اجاره داده اند، به حیات خود ادامه دهد!
به میزانیکه دولتها در نتیجه اجرای سیاستهای نئولیبرالی در مقابل طبقه حاکم و غارتگر ضعیفتر و دل رحم تر می شوند، در مقابل طبقه زحمتکش و محروم قویتر و بی رحم تر می شوند! پلیس با خشونت غیرقابل تصور، وحشیانه، عریان و آشکار در حضور هزاران نفر در خیابانها بخاطر توهم نقض حریم قانونی انسانهای بی گناه را می کشد!
تنها منطق حاکم در پشت تمامی این جنایتها دفاع بی قید و شرط از منافغ 0.01% حاکم برجهان و سرکوب قربانیان معترض است!
این است معنی واقعی دولتهای کوچک و دمکراتیکی که نئولیبرالها می خواهند!
به همین دلیل بدون مبارزه علیه ریشه مشکلات یعنی نظام سرمایه داری و ایدئولوژی هار نئولیبرالیسم و باورهای خردستیز، از بین رفتن راسیسم به جایی منتهی نخواهد شد!
11 اعتراف یک نماینده پارلمان هلند به وضعیت ترسناک و نگران کننده راسیستی
خانم سادات کارابولوت نماینده پارلمان هلند از حزب سوسیالیست می گوید:
«نژادپرستی نهادینه شده در هلند وجود دارد. شما می ببینید مردم در بازار کار به خاطر نام خانوادگی، رنگ پوست تیره،… مورد تبعیض واقع می شوند. شما می توانید ببینید که ریشه قومی افراد در کنترل و بازرسی پلیس نقش دارد!
ما همچنین شاهد بسیاری از رخدادهای نژادپرستی روزمره هستیم… مردم به اظهارات نژادپرستانه خود آشکارا افتخار می کنند! و دفاع از آن، بی سابقه است. به نظر من این وضعیت ترسناک و نگران کننده است. » (20)
راستی ما در چه دنیایی زندگی می کنیم؟ تعدادی سفید پوست اروپایی یا امریکایی از شنیدن یک لغت خارجی که معنی آنرا نمی فهمند، احساس نگرانی می کنند! همین » احساس» مبهم کافی است که آن فرد خارجی را از هواپیما بیرون کنند! مهمتر از همه عکس العمل مسافرانی است که بخشی از آنها با تکان دادن دست و گفتن بای بای خوشحالی خود را از بیعدالتی و تحقیر این قربان آشکار می کنند و بقیه ناظر مفلوک و منفعل هستند!
در تمام کشورهای امپریالیستی امنیت را نه در گسترش عدالت اجتماعی و اقتصادی و سیاسی، بلکه در گسترش نیروهای سرکوب پلیس و ارتش در خیابانها، بیگانه ستیزی و بستن مرزها جستجو می کنند! بیگانه ستیزی و ناسیونالیسم افراطی دو روی یک سکه هستند که پا به پای همدیگر رشد می کنند. رهبران پوپولیست و راست افراطی همه مشکلات نظام را به بیگانگان و مسلمانان نسبت می دهند! راسیسم، تحقیر بیگانگان و ملت گرایی به توده های بی هویت و قربانی، » هویت جمعی می دهد. بدین ترتیب میهن پرستی حقارت اجتماعی آنان را جبران می کند!» (21)
نظام سرمایه داری در جهان بدون رقیب ماهیت واقعی خود را نشان می دهد. دیگر ترسی از کشتار قربانیانش ندارد. به جنگ با فقر نمی روند، فقرا را می کشند و از جامعه محو می کنند تا منظره شهرها و پارکها را کثیف نکنند!
12 راه حل چیست؟
ما تحت هیچ شرایطی نباید مثل بنیادگراها همه چیز را سیاه و سفید به بینیم … باید کوچکترین نقاط مثبت را در همه جا ببینیم و روی آنها سرمایه گذاری کنیم نه ناامیدی و ضعف و ترس و تنفر و انتقام…
طبقات حاکم در تمام جهان بقدرت رسانه ها توصیه هیتلر را در مغز شویی توده ها عملی می کنند. هیتلر می گفت: » حقیقت همان دروغی است که به اندازه کافی تکرار شده است!»
ما باید بطور دائم و خستگی ناپذیر از نظام سرمایه داری و نئولیبرالیسم و باورهای ارتجاعی و ابلهانه و خردستیز مشروعیت زدایی کنیم…
از گفتن حقیقت خسته نشویم، با بیان خلاق حقیقت در جهت وحدت توده ها و خودسازماندهی خلاق توده ها حرکت کنیم… بقول برتولت برشت باید با خلاقیت حقیقت را به سلاحی برای تغییر وضع موجود تبدیل کرد!…
استفان هاوکینگ می گوید: «برای من، مهم ترین وجه در حال حاضر آن است که نوع بشر، پیش از هر زمان دیگری در تاریخ ما، نیاز به همکاری دارد. ما با چالش های زیست محیطی هراس انگیزی روبروییم: تغییرات آب و هوایی، تولید مواد غذایی، ازدیاد جمعیت، نابودی انواع دیگر [جانوری-گیاهی. م]، بیماری های واگیردار، اسیدی شدن اقیانوس ها.
همه اینها، تذکری است به ما که در خطرناک ترین لحظه تکامل بشری قرار داریم. ما اکنون فنآوری لازم برای تخریب سیاره ای را که بر روی آن زندگی می کنیم، در اختیار داریم، اما هنوز توانایی خروج از این سیاره را ایجاد نکرده ایم. احتمالن چند صد سال دیگر ما خواهیم توانست کوچ گاه های انسانی را در میان ستارگان مستقر کنیم. اما اکنون تنها یک سیاره داریم. ما نیازمند همکاری با هم برای حفظ آنیم.
برای چنین کاری لازم است که موانع درون و میان ملت ها را درهم شکنیم، نه اینکه چنین موانعی برپا سازیم. اگر می خواهیم از ایجاد چنین فرصتی طرفداری کنیم، لازم است که رهبران جهان دریابند که خطا کرده اند و خطاهای بسیاری مرتکب می شوند. ما می بایست بیاموزیم که منابع بطور فزاینده متمرکز شونده در دست عده ای معدود، را بسیار بیش از زمان حاضر تقسیم کنیم.
با محو شدن نه فقط شغل ها، بلکه کل شاخه های صنعتی، ما می بایست به افراد در بازآموزی برای دنیایی نوین یاری رسانیم…
ما می توانیم از پس این کار برآییم. من فردی بی نهایت خوشبین در مورد نوع بشرم. اما این امر از نخبگان، از لندن گرفته تا هاروارد، از کمبریج گرفته تا هالیوود، می طلبد که درس های سال گذشته را بیاموزند؛ پیش از هر چیز آموختن میزانی از فروافتادگی و فروتنی.» (22)
مهمترین ایرادی که به راه حل استفان هاوکینگ هست خوش بینی او نسبت به اصلاح شدن خودبخودی رهبران سیاسی در نتیجه اگاهی از ریشه اشتباهاتشان است! در نهایت تاسف بین رهبران سیاسی و دانشمندان علوم دقیقه هیچ مشابهتی وجود ندارند. دانشمندان علوم ریاضی و فیزیک بدون تکامل دائمی تئوریهای خود و اصلاح اشتباهاتشان نمی توانند پله های ترقی را طی کنند… در حالیکه رهبران سیاسی اساسا با جفظ منافع طبقه حاکم و اصرار بر انکار واقعیت ها می توانند بر مسند قدرت بمانند! در این راه آنها از هر تئوری و باور خردستیز و گمراه کننده جهت کنترل توده ها استفاده می کنند. زیرا در نظام سرمایه داری محور حرکت نفع شخصی است و اساسا منافع فردی و جامعه با هم همسو نیستند! به همین دلیل بدون سازماندهی اپوزیسیون و افشاگری دائمی علیه تئوریهای نئولیبرالی و پست مدرن و دانشمندان مزدور و منافع طبقه حاکم، نمی توان به اصلاح سیستم نایل شد…
بقول رافائل گلوکسمان بیاموزم که: » نخست هر ایده پایان تاریخ را رد کنم و ـ سپس ـ این را درک کنم که باصطلاح ثبات در مرکز و بی ثباتی در حاشیه، واقعیت دنیا نیست، بلکه ما همه در میدان آمفی تئاتری، زندگی و بازی می کنیم.
و باید از محل تماشاچی پائین آمد و به آن وارد شد، داخل میدان. برای نباختن همه چیز. ما دیگر راهی نداریم. … اما هنگامی که بحران فرا می رسد، سیاست ضرورتی حیاتی است.
ما را بحران فرا گرفته است. پس به میدان برویم و مبارزه کنیم. برای نباختن همه چیز. » (23)
چرا فاشیسم خطر جدی برای آینده اروپا و جهان است؟ بخش (1)
پیوند این یادداشت در صفحه فیس بوک https://www.facebook.com/notes/ahme…
این یادداشت ادامه دارد…
احمد پوری (هلند) 26 – 12 – 2016
منابع:
(2)
(4) Was de staandehouding van Typhoon discriminatie, een fout of beleid?
(5) از کتاب عصر امپراتوری اثر اریک هابسباوم ترجمه ناهید فروغان از صفحات 209 تا 211
(7) De opvang van Belgische vluchtelingen in de oorlog
(8)
مصاحبه برنامه تلویزیونی بایتنهوف با خانم سیخرید کاخ.
سیخرید کآخ در برنامه ساعت خبری 17 – 09 – 2015
(9) صفحه 43 از کتاب گریز از خشونت اثر آ. ار. زولبرگ، آ. سوبرکه، اس. آگوایو این کتاب به فارسی ترجمه نشده است. vluchten voor geweld A.R. ZOLBERG, A. SUBRKE, S. AGUAYO
(13) نوام چومسکی
(14) ص 99 از کتاب گریز از آزادی اثر اریک فروم ترجمه عزت الله فولادوند.
(15) صفحه 209 کتاب عصر امپراتوری اثر اریک هابسباوم ترجمه ناهید فروغان
Amid debate, all 2016 American Nobel laureates are immigrants http://thehill.com/…/300237-all-american-2016-nobel-prize-h…
All Of America’s Science Nobel Prizes This Year Were Won By Immigrants http://www.huffingtonpost.com/…/nobel-prize-immigrants_us_5…?
(21) صفحه 212 کتاب عصر امپراتوری اثر اریک هابسباوم ترجمه ناهید فروغان

یک پاسخ برای “چرا فاشیسم خطر جدی برای آینده اروپا و جهان است؟ بخش (2) – احمد پوری”.

  1. احمد

    وقتی کلمه نژاد پرستی را داریم چرا باید از کلمه راسیسم استفاده کنیمِِ.بلایی که زنان عربی سر زبان فارسی اورده کافی نیست. غنای زبان غنای تفکر است. ایا ادمی که ءفرینندگی خود را کنار می و با قرض کردن. زندگی می کند پسندیده تر و توانا تر است. زبان هم درست همین وضع را دارد.

    لایک

Designed with WordPress