مجله هفته – مجله سیاست بین المللی – سال هجدهم

china_90iz

نوشته بیژن پویا
7 / 12 / 1394

قبل از آغاز این بحث ، لازم است اشاره نماییم که مخاطبین ما در این بحث ، آن دسته از دوستان که معتقد به » سوسیالیستی » بودن اتحاد شوروی در دوران برژنف کاسیگین هستند ، نمی باشند .. حداقل شرط لازم و ضروری جهت برخورد اصولی و نقادانه با مقاله زیر ، پذیرش نظریه  سوسیال امپریالیسم شوروی است ، که می توان جداگانه به آن پرداخت .. بنابراین برای جلوگیری از اتلاف وقت و بحث های حاشیه ای ، توصیه می شود که این دسته از دوستان ، در مرحله اول کار مطلعاتی و تحقیقاتی خود ، ابتدا به مطالعه نظریه سوسیال امپریالیسم شوروی بعنوان بالا ترین مرحله رویزیونیسم بین المللی معاصر بپردازند ..

 درباره تئوری سه جهان سخن بسیار گفته شده است .. این تئوری طی سالها از طرف بسیاری از گروه های چپ ایران بباد حمله و اعتراض قرار گرفته شده است و شاید  فحشی نبوده است که نثار این تئوری نشده باشد .. حتی کار بدانجا کشید که اگر فردی مانند کورش لاشایی و بد تر از آن سیروس نهاوندی ( که درنیمه دوم دهه 1340 در سازمان انقلابی حزب توده در خارج از کشور فعالیت داشتند و هنوزچیزی بنام  تئوری سه جهان ، نه در دستور کار سازمان انقلابی و نه حتی در دستور کار حزب کمونیست چین قرار گرفته بود ) کارش به همکاری با ساواک شاه کشیده شد ، مخالفین تئوری سه جهان مدعی شدند که علتش این بوده است که سازمان انقلابی ، به تئوری سه جهان اعتقاد داشته است .. اما واقعیت آنست که سازمان انقلابی بعنوان مهمترین سازمان متشکله حزب رنجبران ایران ، از اوائل دهه 70 میلادی و چند سال قبل از درگذشت رفیق مائوتسه دون ، به تئوری سه جهان معتقد شده است (سال 1976 ، سال درگذشت رفیق مائو تسه دون بوده است ) .. حال بگذریم .. بالاخره ،  تشکیلاتی مارکسیستی لنینستی  بنام حزب رنجبران ایران ، متشکل از 10 سازمان و گروه ، با سوابق مبارزه سیاسی پیش از انقلاب و در دوران انقلاب  ، و مورد حمایت ده ها حزب و سازمان کمونیستی و مترقی جهان ، از جمله حزب کمونیست چین ، حزب کمونیست کامبوج ، حزب کمونیست فیلیپین ، سازمان آزادیبخش فلسطین و ،  وجود داشته است  که به تئوری سه جهان ( از انتشارات حزب کمونیست چین چاپ پکن ) معثقد بوده است ..

در عین حال ، قرائن و شواهد حاکی از آنست که این حزب هم ، علیرغم اعتقادات تئوریک خود مبنی بر عدم دنباله روی کمونیست های جهان از کشور های سوسیالیستی ( برگرفته از آثار تئوریک رفیق مائو تسه دون ) ، برداشت دنباله روانه ای ، به اشکال مختلف از جمهوری توده ای چین  نسبت به تئوری سه جهان داشته است ..

اما رفقای چینی ضمن اعتقاد و اظهارات مکرر ، صریح و روشن خود مبنی بر عدم مداخله در امور داخلی رفقای ایرانی خود ، بار ها و بار ها از مواضع  رفقای حزب رنجبران انتقاد کرده اند .. ولی رفقای حزب رنجبران هیچ توجهی به انتقادات رفقای چینی نداشته اند و سرانجام آنچنان شد که دیدیم ..
برای درک این مسئله ، قبل از هر چیز باید تئوری سه جهان را بدور از هر گونه جار و جنجال و عصبیت سیاسی متداول در جنبش چپ ایران ، کالبد شکافی کنیم ..

واقعیت اینست که تئوری سه جهان ، از طرف حزب کمونیست  چین در دوران صدارت رفیق مائو تسه دون منتشر شده و از سال 1970 به بعد ، یعنی 6 سال قبل از درگذشت رفیق مائو تسه دون  ، چه در دوران صدارت رفیق مائو تسه دون و چه در دوران جانشینانش تا زمان از هم پاشیدگی نظام سوسیال امپریالیستی شوروی و پایان نظام دو ابر قدرتی جهان ، پایه تئوریک سیاست خارجی رفقای چینی ، چه در رابطه با دول مختلف جهان و چه در رابطه با جنبش های آزادیبخش خلق های جهان بوده است ..
مطالعه دقیق تئوری سه جهان نشان می دهد که این تئوری ، دقیقا بر اساس قانون تضاد ها و همچنین قانون جبهه واحد خلق ( بر گرفته از قوانین اندیشه مائو تسه دون ) تدوین شده است و بهمین جهت می توان با صراحت تمام گفت که این تئوری ، یک تئوری علمی و مارکسیستی است ..
اما نکته بسیار مهمی  که در این تئوری وجود دارد اینست که این تئوری عام ، بصورت انتزاعی و در سطح جهان بیان شده است و تقریبا تمام جنبش چپ ایران از درک شکل انتزاعی و عام این تئوری و مناسبات آن با واقعیت عینی و مشخص  هر کشور معین جهان از جمله با ایران ، عاجز مانده است و این عجز جنبش چپ ایران ، خودش را در دو شکل متفاوت نشان داده است :

شکل اول : مخالفت تمام عیار و توام با عصبیت سیاسی با کل تئوری سه جهان

شکل دوم : پذیرش تئوری سه جهان ، اما نه بر مبنای درک دیالکتیکی آن ، بلکه بر مبنای الگوبرداری از تئوری سه جهان چینی شده

این تئوری ، کشور ها ، خلق ها ، و پرولتار های جهان را ، به جبهه  واحد جهانی علیه دو ابر قدرت امپریالیستی امریکا وسوسیال امپریالیستی شوروی که دنیا را بین خود تقسیم کرده اند ، فرا می خواند ..
در این تئوری ، بیان شده است که کشور ها استقلال می خواهند ، خلق ها انقلاب می خواهند ، و پرولتار ها سوسیالیسم می خواهند .. و بنابراین این سه نیرو می توانند علیه دو ابر قدرت امریکا و شوروی متحد گردند .. ضمنا مبارزه طبقاتی در هر کشور هم ، در هر صورت ، مسیردائمی و مطلق خودش را طی می کند ..

ما در همینجا مکث می کنیم و چنین اتحادی را بررسی می کنیم ..
چه مخالفین سرسخت تئوری سه جهان ، و چه  الگوبرداران تئوری سه جهان چینی شده ، بر این امر واقف نبودند که رفقای حزب کمونیست چین ، تئوری سه جهان را بصورت انتزاعی مطرح کرده اند وقرار بر آن نبوده است که کمونیست ها  ، این تئوری انتزاعی را دستورالعمل مستقیم و بلاواسطه برای تصمیم گیری های های مشخص خود قرار دهند .. بلکه قرار بر این بوده است که ابتدا کمونیست های هر کشور معین ، با توجه به شرایط خاص کشور خود ، شکل مشخصی به تئوری سه جهان بدهند و سپس بر اساس آن ، تصمیم گیری های استراتژیک خودرا اتخاذ نمایند ..
کمونیست های هر کشور باید بدانند که ابتدا باید بر اساس اتحاد انتزاعی سه مقوله استقلال  ، انقلاب  ، و سوسیالیسم ، استراتژی مشخص خودرا مبتنی بر تحلیل مارکسیستی جنبش انقلابی خود ، بگونه ای طراحی و تدوین کنند که در جریان پراتیک انقلابی خود ، کشور مورد نظر ، صرفنظر از اینکه تحت سلطه کدامین قدرت امپریالیستی می باشد ( هر کشور امپریالیستی در جهان ) ، به زیر سلطه ابر قدرت امریکا یا شوروی سقوط نکند ..
مسئله مهم در تئوری سه جهان ، دقیقا در همینجا ست .. اگر نتوانییم به رابطه دیالکتیکی موجود در بطن اتحاد انتزاعی سه مقوله استقلال ، انقلاب ، و سوسیالیسم  مورد نظر کمونیست ها  از یک طرف ، و استراتژی مورد جستجوی پرولتاریا از طرف دیگر مسلط شویم ، در اینصورت ، یا مستقیما از امپریالیسم مسلط بر کشور، شکست خواهیم خورد و یا اگر هم بر امپریالیسم مسلط بر کشور پیروز شویم ، این پیروزی ، یک پیروزی نسبی ، موقت ، و شکننده خواهد بود و دیر یا زود به دامان یکی از دو ابر قدرت امریکا و  شوروی سقوط خواهیم کرد ..
برای روشن شدن مطلب ، مثالی می آوریم :

مثال ایران زمان شاه در دهه 1350 را می آوریم ..

در چنین زمانی ، ایران ، تحت سلطه امپریالیسم امریکا بود ..
حال ببینیم استراتژِی کمونیست های ایران بر مبنای تئوری سه جهان چگونه باید باشد ؟

برای طراحی و تدوین چنین استراتژی ، اولا فبل از هر چیز باید همواره بیاد داشته باشیم که تئوری سه جهان ، تئوری استراتژی عام جبهه واحد جهانی خلق ها و ملل جهان علیه دو ابر قدرت امریکا و شوروی است ، که بصورت انتزاعی  بیان گردیده است و کمونیست های ایران  ملزم هستند که مکانیسم استراتژی انقلابی خودرا ابتدا بر پایه انتزاع تئوریک فوق  به گونه ای طراحی و تدوین سازند که در آن ، تضاد اصلی خلق ایران با امپریالیسم امریکا با نمایندگی رژیم خائن پهلوی ملحوظ شده باشد ..
بدیهی است که در چنین استراتژی عینی و مشخص قابل تدوین ، تضاد خلق ایران با سوسیال امپریالیسم شوروی ، تضادی است قرعی .. اما این تضاد فرعی باید از لحاظ ایدئولوژیک سیاسی ، تار و پود استراتژی فوق را در بر بگیرد و یا بعبارتی دیگر، این تضاد فرعی و اساسی ، در بافت درونی استراتژی ضد دو ابر قدرت کمونیست های ایران ، با تاکید بر تضاد اصلی خلق ایران با امپریالیسم امریکا با نمایندگی رژیم خائن پهلوی ، گنجانده شود ..
اشتباهی که بسیاری از رفقا می کنند اینستکه تصور می کنند که چون تئوری سه جهان از مبارزه خلق های جهان علیه دو ابر قدرت سخن می گوید ، پس گویا منظور تئوری سه جهان  در تدوین استراتژی مشخص کمونیست های ایران در نبرد با رژیم شاه ، لزوما تضاد اصلی عینی و عملی و همزمان با دو ابر قدرت امریکا و شوروی در ایران است .. بدیهی است که چنین تصوری اشتباه محض است .. زیرا که مبارزه همزمان در تئوری استراتژیک سه جهان علیه دو ابر قدرت ، بصورت انتزاعی و آنهم در سطح جهان مطرح گردیده است نه بصورت مشخص در کشوری مشخص ، از جمله در ایران .. زیرا تضاد اصلی در دنیای عینی و مشخص هر کشورمعین و در یک لحظه واحد معین با یک سیستم مادی واحد است نه با دو سیستم مادی منفک از یکدیگر ..

در اینجا میخواهیم ببینیم اصلا هدف از گنجاندن عنصر مبارزه پیوسته و دائمی با ابر قدرت شوروی درمکانیسم استراتژی مبتنی بر تضاد اصلی خلق ایران با امپریالیسم امریکا چیست ؟
هدف از امر فوق آنست که عناصر رویزیونیستی و بویژه عناصر رویزیونیستی وابسته به سوسیال امپریالیسم شوروی ، علیرغم برخورداری از حق ورود به جبهه خلق ، امکان ورود به داخل صفوف حزب پیشاهنگ پرولتاریا را در نبرد با امپریالیسم امریکا و یا هر امپریالیسم دیگری را پیدا نکنند ..

مثال دیگری را میاوریم :
ببینیم رفقای حزب کمونیست چین ، تئوری استراتژیک سه جهان را چگونه در عمل پیاده کردند ..

برای روشن شدن این مطلب ، به بخش دیگری از تئوری سه جهان می پردازیم :

تئوری سه جهان از یک جهت کشور های جهان را به سه گروه تقسیم می کند

جهان اول : شامل دو ابر قدرت امپریالیستی امریکا و سوسیال امپریالیستی شوروی ، که بزرگترین کشورهای امپریالیستی جهان هستند و دنیا را بین خود تقسیم کرده اند .. این دو ابر قدرت ، دشمن مشترک کشور ها ، خلق ها و پرولتار های جهان هستند ..

جهان دوم : شامل کشور های امپریالیستی درجه دوم مانند امپریالیسم انگلیس ، آلمان ، فرانسه و غیره ، که از یک طرف ، در تضاد  با دو ابر قدرت امریکا و شوروی هستند و از طرف دیگر، خلق های جهان را استثمار می کنند و مورد ستم قرار می دهند ..

جهان سوم : شامل کشور های تحت سلطه امپریالیسم ، که خلق های این کشور ها مورد استثمار و ستم کشور های امپریالیستی و بویژه دو ابر قدرت امریکا و شوروی هستند ..

بدیهی است که پرولتاریای چین ، وضعیتی کاملا متفاوت با پرولتاریای ایران دارد ..
پرولتاریای ایران ، تحت استثمار و ستم امپریالیسم امریکا با نمایندگی رزیم مزدور پهلوی  است و ماشین دولتی را در دست ندارد .. اما پرولتاریای چین ، ماشین دولتی عظیمی  را در دست دارد و می تواند مانور های زیادی را هم در بین دولت های جهان ، و هم در ارتباط با انقلاب ها و جنبش های آزادیبخش جهان ، از خود نشان دهد ..

از طرف دیگر ، اسناد و مدارک تاریخی نشان می دهد که جمهوری توده ای چین قبل از فرو پاشی اتحاد شوروی و در دوران حکومت برژنف کاسیگین ، در معرض تهدید مستقیم سوسیال امپریالیست های شوروی بوده است و تضاد اصلی جمهوری توده ای چین عبارتست از تضاد با سوسیال امپریالیسم شوروی ..
بدیهی است که در چنین حالتی ، بر پایه تئوری سه جهان ، جمهوری توده ای چین ، ضمن کمک پیوسته و دائمی خود به تمام انقلابات و جنبش های آزادیبخش جهان بنا بر سیاست انترناسیونالیستی پرولتری ضد دو ابرقدرت و به روز رسانیده شده خود ، می بایست با تمام کشور هایی که در تضاد با سوسیال امپریالیسم شوروی هستند متحد گردد .. ( قانون تضادها  ، برگرفته از قوانین اندیشه مائو تسه دون بعنوان عصاره تئوری سه جهان ) .. بدیهی است که چنین اتحاد هایی ، اتحاد هایی نسبی ، موقت ، و مشروط هستند .. رفیق مائو تسه دون در دوران انقلاب چین هم ، چنین اتحاد هایی را با بورژوازی ملی ، و همچنین با بلوک بندی های فئودالی کوچک و متوسط ، که با چیان کایچک بعنوان نماینده فئودالیسم بزرگ و هم پیمان با امپریالیسم امریکا در تضاد بودند ، منعقد میکرد .. در انقلاب چین ، تضاد های گوناگونی دیده می شوند از جمله :

تضاد پرولتاریا با بورژوازی کمپرادور با نمایندگی چیانکایچک

تضاد پرولتاریا با بورژوازی ملی

تضاد بورژوازی ملی با بورژوازی کمپرادور
تضاد دهقانان با کلیت فئودالیسم معجون شده با امپریالیسم امریکا

تضاد فئودال های کوچک با فئودال های متوسط

تضاد مجموعه فئودال های کوچک و فئودال های متوسط از یک طرف ، با فئودالیسم بزرگ چیانکایچک مورد حمایت امپریالیسم امریکا ، از طرف دیگر ..
بدیهی است که تمام این تضاد ها ، بنا بر قانون وحدت اضداد ، در خدمت حل تضاد اصلی چین ، یعنی تضاد خلق چین با معجون فئودالیسم چیانکایچک و امپریالیسم امریکا ، توسط رفیق مائو تسه دون بکار گرفته می شوند ..
نادیده انگاشتن اینهمه تضاد ، بی توجهی به تفکیک تضاد ها و کشف تضاد اصلی ، و بی توجهی به قانون وحدت اضداد در انقلاب چین ، چیزی نیست مگر انحراف کامل از  مارکسیسم لنینیسم ..

در دوران کودکی حزب کمونیست چین ( از 1920 تا قبل از صدارت رفیق مائو تسه دون که بیش از 10 سال به طول می انجامد ) کمونیست های چین تصور میکردند که در چین ، گویا فقط یک تضاد وجود دارد و آن ، تضاد پرولتاریا با بورژوازی است ، و اصلا چشم مشاهده سایر تضاد ها را نداشتند ( درست همان اشتباهی که بسیاری از چپ های ایران هنوز هم می کنند ) .. همین تفکر انحرافی موجب گردید که از  همه پتانسیل های خلق چین ، استفاده بهینه صورت نگیرد و تلفات بسیار سنگینی به انقلاب چین در دهه 1920 و اوائل دهه 1930 تحمیل گردد .. در دوران جوانی و پیری حزب کمونیست چین بود که قانون تضاد ها توسط رفیق مائوتسه دون به درستی بکار گرفته شد و نتایج درخشان مورد انتظار حاصل گردید ..
درس ها و آموزش هایی که رفقای چینی ، در زمینه شناخت تضاد ها و وحدت اضداد  در جریان پراتیک انقلاب چین بدست می آورند ، مورد استفاده آنها در دوران بعد از پیروزی انقلاب چین ودردوران دیکتاتوری پرولتاریا ،  از جمله در دوران تهدید مستقیم سوسیال امپریالیسم شوروی به خاک چین بویژه در دهه 60 میلادی ، قرار میگیرند ..
بنابراین ، رفقای چینی  بنا بر آموزش های بر گرفته از پراتیک انقلاب چین در امر قانون تضاد ها و کاربرد صحیح آن در حل مسائل انقلاب ، سرانجام به تئوری سه جهان در دوران دیکتاتوری پرولتاریا از سال 1970 به بعد ، دست یافتند و استراتژی انقلابی طبقاتی پرولتاریایی مشخص خودرا ، در نتیجه تلفیق تئوری انتزاعی مارکسیستی  سه جهان  با شرایط خاص چین ، طراحی و تدوین کردند .. بموجب این استراتژی ، تضاد اصلی خلق چین عبارتست از تضاد خلق چین با سوسیال امپریالیسم شوروی و بر همین اساس ، استراتژی جهانی رفقای چینی در امر چگونگی ارتباط با دولت های جهان ، در راستای حل تضاد اصلی یعنی دفاع از خود در برابر سوسیال امپریالیسم شوروی تدوین میگردد .. به این ترتیب ، جمهوری توده ای چین برای حل تضاد اصلی خود با ابرقدرت شوروی ، زیر مجموعه های استراتژیک خودرا با دولت های جهان ( بدون بستن پیمان نظامی با هیچ کشوری بدلیل حاکمیت شرایط صلح در جهان ) به قرار ذیل تدوین می کند :
اتحاد استراتژیک با کشورهای جهان سوم علیه دو ابرقدرت ، بویژه  ابر قدرت شوروی
اتحاد استراتژیک با کشور های امپریالیستی درجه 2 علیه دو ابر قدرت ، بویژه ابرقدرت شوروی

اتحاد استراتژیک با ابرقدرت امریکا علیه ابر قدرت شوروی

بدیهی است که هیچیک از اتحاد های استراتژیک فوق ، شکل نظامی نداشته است .. زیرا که شرایط جهانی ، هنوز شرایط صلح است نه شرایط جنگی .. تمام اتحاد های استراتژیک فوق ، بشکل سیاسی  ، دیپلوماتیک ، تبلیغاتی ، و مشاوره ای بوده است ..
و باز هم بدیهی است که تمام اتحاد های استراتژیک فوق ، نسبی ، موقت ، و مشروط بوده اند و با غروب شدن خورشید سوسیال امپریالیسم شوروی ، دیگر انگیزه وجودی این اتحاد ها از بین میرود ..
از طرف دیگر بنا بر تئوری سه جهان ، مبارزه طبقاتی در تمام کشور های جهان امری است پیوسته ، دائمی و مطلق ..

بنابراین ، جمهوری توده ای چین ، بنا بر همین تئوری سه جهان ، به موازات اتحاد های استراتژیک مقطعی و مشروط با دولت های جهان ( مشروط به عدم مداخله در امور داخلی یکدیگر ) ، به تمام احزاب و سازمانهای کمونیستی و ضد امپریالیستی جهان ( به شرط عدم وابستگی به سوسیال امپریالیسم شوروی و همچنین عدم خصومت ورزی  با جمهوری توده ای چین ) کمک می کند ..
کمک های حزب کمونیست چین  ، شامل آموزش های سیاسی ، نظامی ، و کمک های مشاوره ای بنابر شرایط مشخص هر کشور معین و هر گروه کمونیستی و ضد امپریالیستی معین ، بدون هیچگونه مداخله در امور داخلی احزاب و سازمان های کمونیستی و ضد امپریالیستی جهان ، و در چهار چوب احترام متقابل است .. در وافع رفقای حزب کمونیست چین همان وظایف کامینفرم را ، نه بصورت چند جانبه سابق بلکه بصورت دو جانبه با هر حزب و یا سازمان کمونیستی معین  و مبتنی بر عدم مداخله در امور داخلی یکدیگر و در چهار چوب احترام متقابل انجام میدهند ..
یکی از احزاب کمونیست جهان  هم حزب رنجبران ایران است که روابط نزدیکی با حزب کمونیست چین داشته است .. حزب کمونیست چین ،همه گونه کمک مخصوصا  کمک های مشاوره ای بنا بر تجربیات انقلابی طولانی خود در پراتیک انقلاب چین ، به رفقای حزب رنجبران ارائه می دهند ..  از جمله کمک های مشاوره ای رفقای چینی  اینکه ، بار ها و بار ها از سیاست ها و تحلیل های نادرست حزب رنجبران ایران انتقاد می کنند و صریحا سیاست پر بها دادن اتحاد با جمهوری اسلامی و کم بها دادن به امر مبارزه طبقاتی را که به مدت یکسال و نیم از طرف حزب رنجبران ایران تعقیب می شود ،  شدیدا مورد انتقاد قرار میدهند .. در سال خونین 1360 رفقای چینی رهنمود های ارزشمندی در رابطه با مسئله « در ایران چه باید کرد ؟ »  به رفقای حزب رنجبران ارائه می دهند که باز هم مورد بی توجهی رفقای ایرانی قرار می گیرد ..
الگو برداری از شکل چینی شده تئوری سه جهان ( قلمداد کردن تضاد اصلی  خلق ایران با امپریالیسم امریکا در حرف ، و قلمداد کردن تضاد اصلی با سوسیال امپریالیسم شوروی در عمل  ) ، موجب از دست رفتن بسیاری از فرصت هاو موقعیت های مناسب جهت جمع آوری نیرو ها و مبارزه طبقاتی موثر ، گردید ..
سرانجام حزب رنجبران ایران که تنها حزب و سازمان مارکسیستی لنینیستی در ایران  بود که تئوری علمی و مارکسیستی  سه جهان را پذیرفته بود و ازاین بابت ، از سایر گروه های چپ ایران متمایز شده بود و مورد حمایت ده ها حزب و سازمان کمونیستی و مترقی جهان از جمله حزب کمونیست چین قرار گرفته بود با پایانی تاثر انگیزو حزن آور روبرو گشت ..
اما این عدم درک دیالکتیکی تئوری علمی و مارکسیستی سه جهان و الگوبرداری از نسخه چینی شده تئوری سه جهان و تلفیق تصنعی چنین نسخه ای با شرایط وقت ایران موجب عصبیت سیاسی سایر گروه های چپ ایران از یک طرف ، و  توطئه های خیانتکارانه حزب توده و سازمان فدائیان خلق ( اکثریت ) بعنوان دو ستون پنجم سوسیال امپریالیسم شوروی علیه حزب رنجیران در دهه خونین 60 از طرف دیگر گردید ..
در سال 1359 ، حزب رجبران ایران از تحلیل نادرست خود مبنی بر پر بها دادن به اتحاد با خمینی ، و کم بها دادن به امر مبارزه طبقاتی شدیدا انتقاد کرد ، تمام نیروی خودرا در بست جهت مبارزه طبقاتی با جمهوری اسلامی بکار گرفت وبه دنبال آغاز کشتار و بگیر و به بند های سال 60 ، تاکتیک مبارزه مسلحانه را در عشایر قشقایی فارس ، گرگان و کردستان علیه جمهوری اسلامی در پیش گرفت وحتی از رفقای چینی تقاضای اسلحه کردند که به دلایلی مارکسیستی ، با جواب منفی رفقای چینی روبرو گشتند  ..  اما این تاکتیک مبارزه مسلحانه هم از آنجایی که مبتنی بر پیوند وسیع با توده های خلق نبود ، هیچ موفقیتی ببار نیاورد و نیرو های حزب ، دستگیر ، اعدام و بقیه به خارج از کشور فرار کردند .. در تمام این فراز و نشیب ها ، رفقای چینی  به رفقای ایرانی رهنمود دادند که بجای تاکتیک مبارزه مسلحانه غیر مبتنی بر پیوند با توده های خلق و در شرایط حساس بازداشت های بی رویه و افسار گسیخته جلادان خمینی ، نیروی خودرا بطور کامل جهت نجات جان رفقا متمرکز سازند تا در مراحل بعدی مبارزه طبقاتی قدم به قدم همراه با توده ها ( نه تند تر از توده ها و نه کند تر از توده ها ) وارد عمل گردند و ضمن حضور دائمی و فعال خود در صحنه مبارزه طبقاتی ، سکان انقلاب را در دست گیرند .. متاسفانه این رهنمود ارزنده رفقای چینی هم با بی اعتنایی رفقای ایرانی روبرو گشت .. رفقای چینی از دادن کمک های تسلیحاتی به رفقای رنجبر در کردستان خوداری کردند .. و علت آنرا هم چنین ذکر کردند که مبارزه مسلحانه رفقای رنجبر جنبه قهرمان بازانه دارد و نه جنبه توده ای ، و بهمین جهت نمی توانند به آنها اسلحه بدهند ..  زمانی می توان به رفقای رنجبر اسلحه داد که قرائن و شواهد حاکی از آن باشد که مبارزه مسلحانه حزب رنجبران در ایران امری توده ای است نه منحصر به رفقای حزبی و جدا از توده های خلق ..
همچنین رفقای چینی از نظریه انحرافی « اتحاد » اسلام مبارز»  با سوسیالیسم علمی » که به مدت یک سال و اندی از طرف حزب رنجبران دنبال میشد شدیدا انتقاد کردند .. رفقای چینی چنین نظر دادند که دین ، افیون توده ها ست و بنابراین چیزی بنام » اسلام مبارز» وجود ندارد ..

پس می بینیم که رفقای چینی ، علیرغم حفظ مناسبات استراتژیک خود با جمهوری اسلامی ، از هیچ کمکی به حزب رنجبران فرو گذاری نمیکردند .. شایسته بود که  رفقای اتحادیه کمونیست های ایران هم که صادقانه و جانفشانانه ، طرح و برنامه قیام آمل را در سال 1360 به پیش می بردند  ، بجای آنهمه توهمات ضد چینی و بجای آنکه شعار مرکزی » امریکا نقشه میریزد ، شوروی تسلیح میکند ، چین تایید میکند ، صدام حسین تجاوز می کند » را در تبلیغات خود سر بدهند ، با رفقای چینی وارد مشاوره  رفیقانه انترناسیونالیستی می شدند .. آنوقت متوجه می شدند که واقعیت چیز دیگری است و رفقای چینی آغوش خودرا به روی آنها باز می کردند و از هیچ کمکی فرو گذاری نمی کردند ..  چه بسا که چنین مشاوراتی ، گره هایی از کلاف سر در گم پراتیک انقلابی آمل را باز می کرد و لااقل ، خسارات و تلفات وارده را کمتر میکرد .. اما افسوس که چنین نشد ..
هم حزب رنجبران ایران و هم اتحادیه کمونیست های ایران معتقد بودند که انقلاب ایران در مرحله دموکراتیک نوین است و انقلاب دموکراتیک نوین ایران ، پلی به سوی سوسیالیسم است ..  هردوی آنها بطور کلی با دیدگاه های رفیق مائو تسه دون توافق نظر دارند .. هر دوی آنها می توانستند ،علیرغم تفاوت های نظری چندی هم که با هم داشتند ، اتحادی نسبی با هم برقرار کنند و همراه با مشاوره های رفقای چینی ( برگرفته از تجربه طولانی انقلاب چین )  در کنار آنان ، ارتقای کیفیت  پراتیک انقلابی آمل را تحقق بخشند .. اما باز هم بیماری سکتاریسم مزمن در جنبش چپ ایران مانع از این امر گردید ..
پس می بینیم  که به موجب تئوری سه جهان ، رفقای چینی به موازات روابط استراتژیک غیر نظامی خود با دولت های های جهان و تضاد اصلی خود با اتحاد شوروی ، دغدغه کمک به جنبش های آزادیبخش خلق درسراسر جهان و ازجمله دغدغه کمک به جنبش آزادیبخش خلق ایران را در نبرد با رژیم شاه وابسته به امپریالیسم امریکا و یا درنبرد با جمهوری اسلامی بعنوان رژیم مخلوق امپریالیسم امریکا داشتند .. تضاد اصلی خلق چین با سوسیال امپریالیسم شوروی در شرایط وقت جهان مانع از آن نگشت که به جنبش های آزادیبخش جهان در مبارزه ابر قدرت امریکا کمک کند .. زیرا کمک کردن به همه جنبش های آزادیبخش جهان ، بنا بر حکم تئوری علمی و مارکسیستی سه جهان امری بود قطعی و غیر قابل انکار ..
باز هم مثال دیگری میاوریم :

در زمانی که سه سازمان ضد استعماری مپلا ، فنلا ، و اونیتا در یک جبهه متحد خلق در آنگولا علیه امپراطوری پرتقال در دهه 70 میلادی در حال نبرد بودند ، جمهوری توده ای چین علیرغم آنکه تضاد اصلی با سوسیال امپریالیسم شوروی داشت ، به هر سه سازمان فوق ، کمک سیاسی و نظامی میکرد تا پیروزی بر امپراطوری پرتقال را کسب کنند ..  رفقای چینی به موجب تئوری سه جهان ، هر چه در توان داشتند به رهبران هرسه سازمان فوق گوشزد می کردند که در ضمن جنگیدن با استعمارگران پرتقالی ، مراقب توطئه های دو ابرقدرت امریکا و شوروی باشند تا مبادا به درون جنبش آزادیبخش خلق آنگولا رخنه کنند ، مسیر ضد استعماری خلق آنگولا را منحرف سازند و میوه های فردای پیروزی خلق آنگولا را بچینند .. با وجود همه اینها ، به محض شکست پرتقالی ها در آنگولا ، سازمان رویزیونیستی مپلا با حمایت نظامی کامل سوسیال امپریالیست های شوروی و سربازان کوبایی ( در آنزمان فیدل کاسترو شدیدا به اتحاد شوروی وابسته شده بود) به دو سازمان فنلا و مپلا یورش برد وضربات هلاکت باری را به آنها وارد کرد و آنها را شکست داد و آنگولا ، این بار به دامن ابرقدرت شوروی سقوط کرد .. رفقای چینی هر چه در توان داشتند به نیرو های ضد استعماری و ضد امپریالیستی آنگولا و بویژه سازمان فنلا کمک های موثر نمود .. به این ترتیب بار دیگر صحت و سقم تئوری علمی و مارکسیستی سه جهان در نبرد های خونین آنگولا بنحو بارزی روشن گردید ..  هشدار ها و رهنمود های رفقای چینی در نبرد های ضد استعماری و ضد امپریالیستی و ضد سوسیال امپریالیستی در تاریخ مبارزات خلق آنگولاهرگز فراموش نخواهد گردید ..

مثال های زیاد دیگری هم می توان آورد .. از جمله کمک های موثر رفقای چینی ، به جنبش آزادیبخش خلق جیبوتی در نبرد با امپریالیسم فرانسه ، به انقلاب خلق فلسطین به رهبری یاسر عرفات در نبرد با صهیونیسم اسرائیل ، به انقلاب خلق کامبوج در نبرد با امپریالیسم امریکا  در مرحله ای از جنگ آزادیبخش خلق کامبوج ، و باز هم به انقلاب خلق کامبوج در نبرد با سوسیال امپریالیسم شوروی و ژاندارمش خرده سوسیال امپریالیسم ویتنام بعنوان بازوی سوسیال امپریالیسم شوروی در شرق آسیا ..
همه آنچه که در فوق گذشت نشان از صحت و سقم تئوری علمی و مارکسیستی سه جهان دارد .. این تئوری ، یک تئوری استراتژیک ضد دو ابر قدرت امریکا و شوروی در شرایط وقت جهان بود که کمونیست های هر کشورمعین می توانستند با درک دیالکتیکی و کاربرد خلاقانه و صحیح و تلفیق علمی و مارکسیستی آن با شرایط مشخص کشور خود ، پیروزی خودرا در برابر آفت ها ، آسیب ها ، و مداخلات امپریالیست ها و سوسیال امپریالیست ها بیمه نمایند
با سقوط و فرو پاشی سوسیال امپریالیسم شوروی ، نظام دو ابر قدرتی جهان به نظام تک ابر قدرتی جهان تبدیل شد و امپریالیسم امریکا بصورت امپریالیسم مسلط و ویرانگر و تک ابرقدرتی مهاجم جهان ظاهر گشت ..

بدیهی است که با وجود نظام تک ابرقدرتی در شرایط کنونی جهان ، هنوز هم هیچ چیز از ارزش های علمی و مارکسیستی جوهر و عصاره تئوری سه جهان کاسته نشده    است.. ما کمونیست های جهان می توانیم شعارمرکزی خودرا در سطح جهان چنین اعلام کنیم :

کشور ها ، خلق ها ، پرولتارهای جهان ، علیه امپریالیسم امریکا متحد شوید

و باز هم بدیهی است که همچنانکه در فوق گذشت ، این شعار مرکزی ، شعاری است علمی و مارکسیستی که بصورت انتزاعی بیان میگردد و کمونیست های هر کشورباید بتوانند بر پایه چنین انتزاع تئوریک مارکسیستی و تلفیق آن با شرایط مشخص کشور خود ، استراتژی انقلابی طبقاتی پرولتاریای کشور خودرا پی ریزی نمایند

8 پاسخ به “بررسی تئوری سه جهان ،حزب رنجبران ایران ، جمهوری خلق چین ،و شرایط امروز جهانی”.

  1. shahram 15

    صرف نظر از اینکه مطلب فوق و نظرات بیژن پویا فاقد هرگونه ارزشی است، اما جهت شناخت بیشتر «رفقای چینی‌» او متن زیر را که به بهانه سفر رئیس جمهور چین به ایران نگاشته شده است را باز نشر می‌کنم:

    اهمیت سفر اخیر «پینگ» به ایران را نه‌ در روابط کهن چین و ایران، که در «نخ نما» شدن سیاست‌های اسلام گرایانه معاصر پکن می‌‌باید جستجو نمود. سیاست‌هایی‌ که پس از پیروزی کودتای ۲۲ بهمن ۵۷ در ایران در راستای نزدیکی‌ هر چه بیشتر چین به آمریکا به شرکت فعال مائوئیسم در سرنگونی اتحاد شوروی انجامید و در ایران و افغانستان و پاکستان نیز گام به گام دنبال شد.

    نیم نگاهی‌ به سیاست‌های معاصر چین این ویژگی‌ را مشخص می‌‌کند که مائوئیسم بر خلاف بلشویسم آنقدرها در «نبرد با امپریالیسم» از خود جدیت نشان نمی‌‌داد. و طی دوران جنگ دوم و حتی پس از آن، اگر چه مائوئیسم در کره و ویتنام آمریکا را عقب راند، از هماهنگی‌ مقطعی با واشنگتن هم رویگردان نبود. دقیقا به دلیل مخمصه ویتنام بود که چین توانست عملاً با بهره گیری از همکاریهای واشنگتن پای به میدان سیاست جهانی‌ و عضویت دائم در شورای امنیت سازمان ملل بگذارد. در نتیجه، آمریکا که نتوانسته بود از پس چینی‌‌ها در جنگل‌های آسیای جنوب شرقی‌ بر آید، تصمیم گرفت از مائوئیسم اسب شاهوار نبرد با بلشویسم بسازد. در راستای همین سیاست دیدیم که از طریق نزدیک کردن پکن به اسلام آباد و تهران دوران آریامهر، واشنگتن با چه سرعتی بلشویسم را در افغانستان به تله انداخت و کلک ش را کند. زمینه ایجاد شده در منطقه به چین امکان داد تا رسما از طریق سرزمینهای شرقی‌ ش پای به درگیریهای نظامی بر علیهٔ ارتش سرخ در افغانستان گذارده، و تبدیل شود به «»عامل نظامی پنتاگون در آسیای مرکزی»» (تاکید از من است). («رفقای چینی‌» بیژن پویا را دست کم نگیرید- من).

    ولی‌ پس از فرو پاشی اتحاد شوروی فصل جدیدی در همکاری‌های مائوئیسم (رفقای چینی‌ بیژن پویا- من) با امپریالیسم گشوده شد. و به دنبال سرمایه گذاری گسترده شرکت‌های غربی، چین تبدیل شد به مرکز تولید «خنزرپنزرهای» مورد استفاده غربی ها. از پستان بند گرفته تا دمپایی، و از کامپیوتر تا جغجغه و پرده بکارت پلاستیکی‌، ویژه کشورهای مسلمان نشین، همه چیز را غربی‌ها با قیمت نازل در چین تولید کرده، و در مقیاسی جهانی‌ بازار‌ها را اشباع نمودند. خلاصه دولت مائویست چین (همان رفقای چینی‌ بیژن پویا- من) علاوه بر حمایت از تروریسم، با تولید تنبان و دمپایی و….. زمینه‌ای فراهم آورد تا سرمایه داری غرب دست به انباشت ثروتی بزند که طی تاریخ بشر سابقه نداشته، و خود نیز تبدیل شد به «»پیشکار غیر قابل تغییر سیاست‌های اقتصادی مغرب زمین»»! (تاکید از من است). (رفقای چینی‌ بیژن پویا را دست کم نگیرید – من).

    همگام با این همراهی‌های اقتصادی، پکن که خود را به هیچ عنوان از سوی اسلام گرایان در خطر نمی‌‌دید، در زمینه استراتژیک نیز از گسترش وحشی گری «اسلام سیاسی» در چارچوب سیاست‌های غرب حمایت همه جانبه صورت میداد. و در بسیاری از مشکلاتی که مناطق مسلمان نشین طی چند دهه اخیر با آن روبرو شده اند، نتیجه همکاری مستقیم پکن با تروریسم اسلام گراست. فهرست همکاری‌های پکن با تروریسم اسلام گرا به مراتب گسترده تر از آن است که بتواند در یک فصل بگنجد. به سیاق مثال، فقط به «بمب اتم» در پاکستان، تلاش جهت اتمی‌ کردن جمکرانی‌ها در دوران محمد خاتمی، اعزام تروریست‌های اسلامی از چین به افغانستان و حمایت از تجزیه طلبان شمال هند اشاره می‌کنیم. اگر نخواهیم در این میانه، نقش پکن در آفریقا، آسیای شرقی‌ و حتی سرزمین‌های مسلمان نشین روسیه را مطرح کنیم. بله، چین مائویست، تا پیش از قدرت گیری مجدد مسکو در فضای بین المللی، برای سرمایه داری غرب نه‌ فقط دمپایی و پستان بند و تنبان، که تروریست، گروگان گیر، شیخ و آخوند و مفتی هم در مقیاس جهانی‌ تولید میکرد. ولی‌ بازگشت روسیه به معادلات جهانی‌ به ماه عسل عمو سام و مائو نقطه پایان گذارد.

    با اعلام رسمی‌ سیاست‌های نوین پوتین در آسیای مرکزی، افتتاح بانک جهانی‌ بریکس، و خصوصا نقش پذیری صریح و به دور از مجامله مسکو در بحران‌های خاور میانه، چین بلاجبار برای نخستین بار پس از پیروزی در جنگ ویتنام دست از نتایج «گهر بار» ملاقات تاریخی‌ «نیکسون – چون لای» شسته، جبهه‌ حامی‌ واشنگتن را رها کرد و به مسکو نزدیک شد. این بار هم دست ایالات متحد در حمایت از لات بازی‌های اسلامی بسته شد، و دوستان واشنگتن و چین، که در راس‌شان ملا‌های جمکران و لات‌های طالبان و القا عده و داعش نشسته اند در عمل از حیض انتفاع ساقط شده‌اند. این است دلیل سفر «پینگ» به ریاض، قاهره و تهران.

    این مقاله توسط شخصی‌، سعید سامان، نوشته شده است که نه‌ اعتقادی به سوسیالیست بودن شوروی سابق دارد و نه‌ به سوسیال امپریالیست بودن آن!! فقط جهت اطلاع بیژن پویا.

    لایک

  2. سپیده

    پاسخی طولانی به پرسشی طولانی تر:
    طاهر عزیز در پاسخ به سپیده از قدرت زنان وین و حمله کفتارها کمک گرفته است، تا مرا با چهره کریه و بت سازم بهتر آشنا سازد.:
    «خمینی بت شکن بت شده ای خود شکن».
    نویسنده با آوردن این شعار در اوایل حکومت دست آهنین «اقتصاد مال خراست» نماینده سرمایه داران ایران و بقولی رضاخسروی با سبک شیرین نویسی خود، «ملاکان، ربا خواران… خلاصه بکش های سرمایه و جبهه ملی و سازمان غلام یحیی که بقدرت دست یازیدند»؛
    باب مقایسه با لنین را باز کرده است و بمن نسبت «کفتار بت‌پرست» داده است.
    آری خانمها و آقایان من باین جرم خود اعتراف که هیچ بلکه بدان پافشاری هم میکنم. نویسنده خود پس از چند مثال از دیگر سرمایداران ایرانی که قُبح بت پرستی را بخوبی نشان میدهد، لنین را رها کرده و طلبِ زبانی «… با اتکاء برواقعیت های حال و تاریخ، جویای قانونمندی شدن ها و یافتن حقیقت شدنهاست». و سپس با برشماری خواص علمی امپریالیسم، و از احتمال ثابت شدن روسیه و چین هم کشوری امپریالیستی باشند را نه تنها صحیح نمیداند بلکه باعث تشتت فکری و در میان توده ها میداند. این نوع گفتمانی را ادامه میدهد تا به خود موضوع میرسد:
    « آیا آلندۀ که قهرمانانه… و جان خود را نیز… یک سوسیالیست نبود؟ آیا در دوستی بی خدشه و همکاری او با حزب کمونیست شیلی می توان شک کرد ؟»
    نویسنده فراموش میکند که آلینده چرا نمیتوانست و یا نمیخواست از دکترمحمد مصدق رهبر جنبش ملی ایران فرا گیرد. آیا حزب توده ایران بکرات بمصدق تذکر نداده بود که این ارتش، ارتش خلق ایران نیست و دست پرورده وجیره گیر امپریالیسم ام.آمریکا میباشد،‌ آیا بوی بکرات گوشزد نکرده بودند که خسرو روزبه هرهفته یکبار بیک سرباز آمریکایی گذارش تمام عملیات سری و وضعیت ارتش را میداد؟ چرا مصدق حاضر نشد کمترین پندی از آن بگیرد؟
    آیا حزب کمونیست شیلی بارها همین تذکر را به آلینده نداد. پس چرا وی قادر نبود آنرا درک کند!! کمبود مصدق و آلینده در تاریخ مبارزات آتی خلقهای ایران و شیلی دیگر ارزشی ندارند ولی آیا قابل فهم نیست که این اشتباه آنان به چه قیمتی تمام گردیده است. به تسلیت چوئن لای به خانم آلینده رجوع فرمایید. – هنوز که هنوز است ایران چوب این اشتباه مصدق را میخورد و شخصی بنام اقتصاد مال خر است میتواند بت شود.(وی آنقدر دانا بود که ابتدا ارتش را کلاً منحل کند و بخانه فرستاده و از نو بازسازی نماید. ساواک و پلیس بهمین ترتیب از حیز انتفاع انداخت و سپاه پاسداران، بسیج وارتش مد نظرش را بازسازی کرد)
    پس فرق است میان ماه من با ماه گردون.
    طاهر عزیز اگر به گفته‌های سپیده دقت کرده بودید و باندازه خشخاشی آنرا جدی میگرفتید، دست به قدرت زنان وین نمیبردید. لنین بیخودنبود که کمبود کتاب مارکس انگلس را بایستی ابتدا پر مینمود و سپس دست به آماده سازی انقلاب اکتبر میزد. پس لنین بعنوان یک کارگر و رهبر کارگری نمیتواند یک بت شود، مگر برای قدرت زنان وین ها.
    لنین بغیر از خصلت کلیدی صدور سرمایه نامبرده شما، چهار خصلت دیگر را برمیشمارد که همه آن‌ها به جنگی جهانی منجر میشود. تمام نوشته ها اکنون در جراید باین جا ختم میگردد که این نماینده سیاه پوست سرمایداران آمریکایی قادر به ایجاد صلح نیست. حتی میتوانیم قسم بخوریم که وی بتنهایی بر این امر اصرار دارد.
    لنین در این کتاب از قدرت سرریز تولید و تقسیم مجدد جهان سخن میراند. این است که هم خروشچف و هم برژنف و هم پوتین بقولی زیگانف به لنین ستیزی و استالین زدایی مشغول بوده و هستند(ازکارگزاران سرمایداران غربی مانند گارباچف و یلتسین گذرمیکنیم- طبق مقاله ام شیری).
    این آقایان چون راهی برای رد لنین نمییابند،‌ مجبورند دست به رد کل کردار و گفتار وی زده و تحت عناوین قدیمی شده؛ علم دگم نیست و تغییر کرده است؛ اقتصاد گلوبالیزه شده است دیگر لنین پذیر نیست…. و حتی بشیوه های ارزان مقایسه با دیگر سرمایداران،‌ بروزبودن تجربه و گفتار وی و بخصوص پاره کردن زنجیره کشورهای امپریالیستی در حلقه ضعیف آن، از وی به بُتی برای پرستش ارائه میدهند و سپس در نتیجه‌گیری وی را به «اقتصاد مال خر است» میسپارند، تا کارگران را از تجارب گذشته خود جدا سازند!
    آری تا کارگران را از تجارب گذشته خود جدا سازند!
    تا چاوزها و مادورا ها از درس‌های تلخ کوبا، چه گورا از درس تلخ بلیوی، آلینده در شیلی مصدق در ایران، فرا نگیرند و در دایره حفظ سرمایداری با خواص و اخلاقیات انسانیِ همه باهم،‌ دست سرمایداران را با پشتیبانی عمو سام بجان زحمتکشان آزاد گذاشته و مبارزه را مابین خود و امپریالیسم می‌بینند و زحمتکشان را برای باربردن و فرمان بردن میدانند.
    چاوز حتی با نیروی خلاق خود توانسته بود امپریالیسم را بزانو در آورد، ولی دیدید که چه ارزان همچون عرفات از شر وی خود را راحت کردند و اکنون اگر مادورا- بلایی بسرش بیاید و یا قدرت را ازدست دهد جنبش های آمریکایی سیمون بلیواری برای همیشه بی اثر میگردد.
    نه این حنا رنگی ندارد، همانطور که لنین خود در باره کارل لیبکنشت بما آموزش داده است، چقدر مضحک است اگر کارگران بگویند که همیشه فقط همان رهبر کارگری را شنوا باشیم. من باین شنوایی خود از لنین ایمان دارم و همانطور که علم ریاضیات ترقی زیادی کرده است ولی حتی یک لحظه عملیات ریاضی مانند جمع تفریق و ضرب را شک نخواهم کرد.
    پس هر سوسیالیستی سوسیالیست نمیشود و هر کمونیستی کمونیست!
    عیب طاهر ها و قدرت زنان وین ها، فقط در این است که بجای استفاده از تضاد های کشورهای امپریالیستی و اتحادیه های آنان برای جلوگیری از جنگ برای تقسیم مجدد جهان، و خونریزی که جهان تاکنون بخود ندیده است، کارگران و زحمتکشان را به فرمانبرداری کورکورانه و صحه گذاشتن بر اعمال کشورهای ابرقدرتی میدانند منتها بعضی‌ها نوع غربی آن و بعضی دیگر نوع شرقی آن!(اگر شدنی بود من حرفی نداشتم ولی هیهات).
    من بارها در دفاع از اتحاد محور مقاومت ایران سوریه لبنان و فلسطین یعنی خلق های عرب و شش ماه است روسیه (گاهی هم کمک‌های لفظی فرمایشی امپریالیسم چین) دفاع کرده‌ام و آنرا برحق برای ادامه صلح و آمادگی مردم برای انقلاب در کشورهای خود- دانسته ام و میدانم و حتی بر خیلی از نکات برشمرده آقای احمد مزارعی صحه گذاشته ام. با اینکه به ابرقدرتی و سرمایداری و امپریالیستی کشورهای روسیه و چین و آدمخواری رژیم ایران ایمان داشته و دارم. و معتقدم که امپریالیسم چین خیلی بزدل تر و دودوزه تر از روسیه عمل مینماید و حتی سعی در آب کردن دلارهای بی‌ارزش خود بروسیه دارد. و برخلاف خیلی از کمونیستها که قدرت را در اسلحه ونوع آن میدانند من طبق گفته‌های استالین بزرگترین مارشال جنگی و مائوتسه تونگ رهبر بزرگ انقلاب بورژوا دمکراتیک چین و بخصوص رفیق هوشی مین و ژنرال ژیاب، انسان را عامل عمده در جنگ‌های ضد امپریالیستی میدانم که چین از نظر انسانی بمراتب از نظر کمی که بگذریم، از نظر کیفی قابل قیاس با سربازان آمریکایی نیستند. ولی چرا این چنین است؟ شاید هنوز شرکت در سه ابراهرم بانک جهانی… و غارت کشورهای عقب نگه داشته شده باشد. یعنی هم از آخور میخورد و هم از توبره و الا میتواند دست بدست روسیه داده و به آنی توانی چپانند آمریکا را در ته استکانی!!
    اکنون بازی پشت پرده انتخابات در ایران روشن می‌شود و در اوکراین دوباره اوکریز به شهرهای شرقی با توپ خانه سنگین و تانک حمله برده‌اند و آمریکا با وجود رئیس جمهور برنده جایزه صلح نوبل جنگ فاشیستهای رسمی را با میلیاردها دلار، و اسلحه های آمریکایی و سلطان اردغان را با همان روش به ادامه جنگ واداشته است. باید روزی بیدار گشت. تا کی خوابی خرگوشی باید دید و به امپریالیست نبودن چین و روسیه خود را دلبند کرد و نبرد و کشتار انسان‌ها را نادیده و یا یکطرفه دید.
    سپیده نهم اسفندماه نود و چهار

    لایک

  3. طاهر

    امپریالیسم، روسیه…چین
    و حملۀ کفتارها
    فرح نوتاش جبهۀ جهانی ضد امپریالیست قدرت زنان وین دسامبر 2015

    یکی از شعارهای پرمعنایی که چند سال پیش ازمردم ایران شنیده می شد، این بود
    خمینی بت شکن بت شده ای خود شکن
    بت پرستی، وبرگزیدن مراد به لحاظ ایجاد رکود فکری در بین توده ها و پذیرش تقلید از کل نظریات یک فرد در دو جهت اساسی بسیار مخرب و مسئله سازاست.
    یک، تحقیر عموم بواسطۀ ایجاد زمینۀ عادت به تکیه و مسخ آنان.
    دو، ترویج کیش شخصیت، بت پرستی و تحمیل نظرات یک فرد بر جامعه درزمانی نا محدود که
    نه تنها فاقد ارزش های انسانی، بلکه مانعی بس ساکن در جهت رشد جوامع انسانی است .
    ملا جنتی از شورای نگبان ایران : مردم که چیزی سرشون نمیشه، نیاز به قیم دارن.
    صادق لاریجانی رییس قوه قضاییه ایران : در قانون اساسی چیزی برای نظارت بر رهبری نداریم.
    حال آنکه اصل 111 قانون اساسی دقیقا اصل نظارت دائم بر رهبری است.
    فرقی نمی کند تحت کدام ایدئولوژی و ایسم، بت پرستی و کیش شخصیت همچنان نقش مخرب خود را حفظ و ایفا می کند.
    لنین، کاشف امپریالیسم طی شش ماه تحقیق مداوم در کتابخانۀ زوریخ روند کار امپریالیست ها را بررسی کرده و با ارائۀ آمار و ارقام استخراج شده از اسناد و روزنامه ها چگونگی آن را در کتاب «امپریالیسم به مثابه بالاترین مرحلۀ سرمایه داری» ارائه کرده است . این تحقیق مارکسیستی با تکیه بر واقعیت های کمی و کیفی دوران صدور سرمایه (امپریالیسم ) ارائه شده است. زبان مارکسیسم لنینیسم، زبانی به دور از اوهام وشک ها و شاید ها ست . با اتکاء برواقعیت های حال و تاریخ، جویای قانونمندی شده ها و یافتن حقیقت شدنهاست.
    دلایل قوی باید و منطقی نه رگ های گردن به حجت قوی
    حال با همین روش لنین، اگر کار بانک «توسعۀ » بانک تأسیس شده توسط کشورهای بریکس پنج دولت متحد برزیل، چین ، روسیه، هند و آفریقای جنوبی مورد تحقیق واقع شود و با آمار و ارغام ثابت شود که روسیه وچین جزو صادر کننده گان سرمایه (نزولخواری ترکیبی و تصاعدی) با اهداف به بند کشیدن ملل هستند، آنگاه امپریالیست بودن آنان پذیرفته خواهد شد و از آن پس نیز چین و روسیه درلیست دشمنان طبقۀ کارگر جهان قرار داده خواهند شد. به جز این روش، تمام مهر ها باطل است و بکار گیری نابجای مفاهیمی که دارای ارزش تثبیت شدۀ سیاسی و فلسفی هستند نه تنها صحیح نیست بلکه با ایجاد تشتت فکری در میان توده ها بسیار باز دارنده و مخرب است.
    از طرفی نا امید کردن و تنها رها کردن مردم مظلوم جهان بدون حامی در مقابل امپریالیست های
    جنایتکار بدور از انصاف و مروت است.
    کشورهای گروه بریکس برای مبارزه با سیستم بانکی امپریالیسم و کاهش مبادلات ارزی با اروپا و آمریکا اقدام به تأسیس این بانک کرده اند و معتقد اند حامی و ارتقاع دهندۀ وضعیت اقتصادی کشورهای در حال رشد و نیرویی برای حفظ صلح جهان اند.
    در کنار گروه بریکس ،» سازمان همکاریهای شانگهای» نیز توسط کشور های روسیه، چین، ازبکستان، تاجیکستان ، قرقیزستان و قزاقستان ، با اهداف امنیتی، اقتصادی و فرهنگی در سال 1996 بنیان گذاری شده و با رسمیت بین المللی از سال 2002 فعال است. اولین مانور مشترک نظامی در سال 2005 با نام مانور صلح توسط چین وروسیه صورت گرفته است.سازمان همکاریهای شانگهای از آمریکا خواسته است که پایگاه ها و نیروهای نظامی خود را از خاک تمام کشور های عضو این همکاری خارج کند . و پس از این در خواست ، قرقیزستان رسما از آمریکا در خواست کرده است که برنامۀ خروج نیروهای نظامی و تعطیلی پایگاه های نظامی خود را سریعا تهیه و اعلان کند.
    طبیعی است تا زمانی که ابزار دادو ستد و مبادلات اعم از کارو تولیدات، پول است نیاز جامعۀ انسانی به بانک امری اجتناب ناپذیر است. ولی وظیفۀ بانک به بند کشیدن ملل و سلطه جویی نیست و به وسیلۀ خروج از زیر سلطۀ سیستم بانک داری امپریالیسم جهانی ، به سلاح ضد امپریالیسم مبدل می گردد. این نزول های سرسام آور ترکیبی و تصاعدی در حمایت نیروهای مسلح تحت امر دول نوکر بانک ها هستند که سلطه آورند نه خود صندوق داری و حراست و بکار گیری سالم و انسانی پول. و روشن است تا زمان رسیدن جوامع به کیفیت بالای شعورنظام کمونیستی، » کار به اندازۀ توان و برداشت به اندازۀ نیاز»، وجود پول و بانک یک ضرورت خواهد بود. و مادامیکه تحقیقی با اسناد قابل اعتماد بر عملکرد این بانک یا بانک ها ی موجود در روسیه و چین ارائه نشده است چطور می توان مهر امپریالیست بودن به کشورهای روسیه و چین زد؟ و آن را زبان مارکسیستی نامید؟
    واما در مورد ابرازی که توسط بعضی از رفقای محترم شده : سوسیالیست ها همواره چون زمان جنگ جهانی اول خائن بوده اند.
    نظر در مورد سوسیالیست ها چون کتاب کائوتسکی مرتد ، اثر لنین نیز باید با زبان مارکسیسم لنینیسم که استنتاجش از درون واقعیت های حال و تاریخ است بیان کردد. حتااگر یک مورد خلاف این را نشان داده باشد بکار گیری «همه و همواره » میسر نیست.
    آیا آلندۀ که قهرمانانه در مقابل کودتای امپریالیستی مقاومت کرد و جان خود را نیز در این مبارزه از دست داد یک سوسیالیست نبود؟ آیا در دوستی بی خدشه و همکاری او با حزب کمونیست شیلی می توان شک کرد ؟ سنت مبارزه علیه امپریالیسم در آمریکای لاتین با احزاب سوسیالست ادامه
    می یابد . مشکل آمریکا با هوگو چاوزر رئیس جمهور قبلی ونزوئلا چه بود و چرا آمریکا مدام در ایجاد انواع مشکلات برای نیکولاس مادورا رئیس جمهور سوسیالیست منتخب کنونی ونزوئلا است؟ آنان از پیروان سیمون بولیوار رهبر ضد استعمار ونزوئلا و آمریکای لاتین هستند. کشور های آمریکای لاتین کم کم و با کمک هم، خود را اززیر سلطۀ امپریالیسم می رهانند. نزدیک به چهار سال است که سفارت اکوادر در لندن به جولیان آسانژ بنیان گذار وکیلیکس پناهی غرورآفرین داده است. شخصییت و مقاومت دولت و ملت اکوادور در کالبد سفارتخانه اشان در کشور امپریالیست فرتوت جهان، انگلستان، آیا یک حرکت ضد امپریالیستی بسیار تحسین بر انگیز نیست ؟ سر سخت ترین دشمن طبقۀ کارگر امپریالیسم جهانی است و هر حزب و سازمانی که با امپریالیسم مبارزه می کند از دوستان طبقۀ کارگر است و نه از دشمنان آن. تضعیف جبهۀ ضد امپریالیستی جهان به نفع طبقۀ کارگر جهان نیست.
    مهمترین بخش مبارزۀ امروز مردم جهان که در غالب مبارزات علیه امپریالیسم جنگ افروز و پر دسیسه صورت می گیرد تنها توسط کمونیست ها اداره نمی شود. سه قهرمان نامی جهان امروز
    نه اعلان کمونیست بودن کرده اند و نه حتا سوسیالیست بودن. آنان برای نجات انسان کرۀ زمین از شر فتنه های آمپریالیسم آمریکا با به خطر انداختن جان و زندگی خود توطئه های آمریکا را بطور وسیع افشاء کرده اند. عرصۀ گسترده و جهانی ضد امپریالیسم رنگارنگ، تحسین برانگیز و پر امید است. و قهرمانانی چون جولیان آسانژ (پناهده در سفارت اکوادر در لندن در 4 سال گذشته)، ادوارد اسنودن (پناهنده به روسیه در دو سال گذشته) و برادلی(چلسی) منینگ (با حکم ابد در زندان عادی جنایتکاران آمریکا از سه سال پیش). بیائید آرزو کنیم راهشان پر پیرو از جوانان و مشعلشان همواره فروزان باشد .بعلاوۀ میلیون ها قهرمان گمنام ، که در مبارزه با امپریالیسم، در جنگ با داعش، ارتش اراذل آمریکا می جنگند و کشته می شوند.
    نیروهای پراکندۀ کمونیست فقط در صورت اتحاد توانی برای سهیم شدن در تغییر جهان خواهند داشت وهم اکنون نیرویشان پراکنده و بسیارمختصر است. ودر این فاصله انسان امروز در مقابل فشارجنگ و دسیسه های بس بیرحمانۀ امپریالیسم نمی تواند منتظر بماند تا کمونیست ها متحد و متشکل شوند و رهبریشان کنند و جز یافتن راه مبارزاتی خود چارۀ دگر ندارد. پس واقعیت ها او را مجبور به گسترش دایرۀ متحدین ضد امپریالیست خود می کند. اگر چه بعضی از احزاب سوسیالیست از اهداف اولیه خود به دور و سیاستی هارمونیک با نسخۀ بانک جهانی اتخاذ می کنند (مثل حزب سوسیالیست فرانسه). ولی بعضی گام های مثبتی که توسط بعضی احزاب سوسیال دمکرات به نفع جوامع انسانی برداشته می شود نباید نادیده گرفته شود. (مثل رای منفی حزب کارگر بریتانیاعلیه تصمیم دیوید کامرون برای حمله به داعش در سوریه در کنار دولت سوسیالیست فرانسه) . سوسیالیست ها همه یکسان نیستند دارای طیف رنگی بسیار متنوع اند.
    و در مورد ناراضیان چین وروسیه هرگز نباید بیش از هزار گروه سازمان غیر دولتی و حقوق بشر را که با همکاری سی آی ای اتحاد جماهیر شوروی را ساقط کردند فراموش کرد.
    – در جایی که خشونت و سبعییت امپریالیسم به حدی رسیده است که تروریست های خود پرورانده را برای ایجاد آبروی ریخته در بخاک و خون کشیدن مردم مظلوم فرانسه، به رگبار معلولین بهزیستی در سان برناردینو وامیدارد که تا هم از مخارج معلولین رهایی یابد و هم ادعای در خطر تروریست بودن را نماید. (سه روز پیش نیز داعش در سرزمین اشغالی خود 30 کودک با بیماری صعب الاج را قتل عام کرد).
    – در جایی که امپریالیسم میلیون ها قرص غیر قانونی مخدر روانگردان آمفتامین را برای پخش بین افراد داعش گسیل می دارد تا هیولاوش بجان مردم مظلوم بیاندازدشان،
    در جایی که امپریالیست آمریکا با نمایش معصومیت کاذب، کشورهای اروپایی را برای حمایت مالی از داعش به دلیل خرید نفت ارزان از ترکیه شماتت می کند،
    – در جایی که نوکران بی فرهنگ آمریکا، پادشاهان سعودی، زمین را با کشت تروریسم و گسترش خشونت سلفی ویران کرده اند و امروز پرچمدار مسخرۀ ائتلاف 34 کشور مسلمان علیه
    تروریسم اند،
    – ودرجایی که کفتار های امپریالیسم با بی شرمی تمام با نام مبارزه با تروریسم بی اجازۀ دولت رسمی سوریه، وارد حریم هوایی سوریه می شوند تا کاری را که داعش، ارتش زمینی اشان به پایان نرسانده تمام کنند و این تجاوز بس مخاطره آمیز می تواند سبب بروز جنگ اتمی گردد،
    … نیاز عرصۀ مبارزۀ امروز جهان، اتحاد علیه امپریالیسم و توانمند کردن جبهۀ ضد امپریالیسم است.
    بیماری امپریالیسم شفا ندارد و هر روز بیش از روز پیش، حال او وخیم می گردد. فقط مرگ او مایۀ نجات انسان است.
    و ما پیروز خواهیم شد.
    http://www.farah-notash.com Women’s Power
    Womens-power.farah-notash.com

    لایک

  4. سپیده

    دوست عزیز بیژن پویا
    طاهر را اذیت نکن، بگذارید با کشور نه تنها اتحاد جماهیر سوسیالیستی،‌ – بلکه اتحاد جماهیر کمونیستی، تحت رهبری باند خروشچف-برژنفی خود بعلاقه ای که بصورت عادت در آمده است، مؤمن بماند.
    ولی باید مساله را دودستی چسبید و جدی گرفت.
    گویا طاهر، برژنف را که در پاسخ به سؤال هیزوستیا و پراوادا… در مورد سؤال راه شما خلاف راه خروشچف است، گفت «نه ما براه خروشچف ادامه میدهیم.» و این را بکرات در روزنامه های روسی آنزمان و سپس تمام رسانه‌های غرب نوشتند را فراموش کرده است.
    خروشچف خود بکرات به همکاری با آمریکا عامدا اقرار کرده و گفت: «ما و آمریکا هر کشوری که بخواهد جنگی محلی «لکال» برپا کند چه انقلابی و چه غیر انقلابی با فشار یک تکمه از روی نقشه زمین محو خواهیم کرد».
    در ضمن ایشان به مساله بمباران اتمی چین و اعتراف کسینچر در کتاب خاطرات خود، همچنین کاری ندارند. بیخود نبود که مائوتسه تونگ مقاله معروف تونل بکنید و آزوقه ذخیره کنید را نوشت.
    ولی اصل مساله:
    رفیق مائوتسه تونگ توانست با راهی که لنین درسخن رانی در کنگره کشورهای خاور زمین نشان داد، از دروازه آن عبور کند[استالین]؛
    توانست انقلاب دموکراتیک نوین را در کشور چین با موفقیت به پیروزی برساند. و مالکیت زمین داران بزرگ را بر زمین از بین برده(فئودال ها) و بین دهقانان تقسیم نماید. و در عین حال سرمایداری ملی چین را بصورت کمی مهار شده تحت رهبری حزب «کمونیستی» چین از مالکیت بر ابزار تولیدی محروم نکرده و بسرمایه های آنان که قبل از انقلاب در بانک داشتند سودی ۲۵ درصدی داده و همیشه از تئوری‌ های خود که فقط مخصوص و مربوط به کشور چین هستند، سخن گفت.
    نامبرده در چهار رساله فلسفی خود در باره تضاد ها دچار ماتریالیسم متافیزیکی گردیده و با سوء‌استفاده از یک یاد داشت خصوصی لنین در زیر یکی از نوشته‌های هگل جهت تحقیق درباره تضاد هگلی، یعنی واژه «همگونی» اضداد،‌ از «وحدت اضداد» سخن میگوید که نه در ماتریالیسم دیالکتیک و نه در ماتریالیسم تاریخی تاکنون چنین پدیده‌ای دیده شده است.
    سرنوشت تضاد بین دو چیز همیشه در وجود یکی و در نابودی دیگری نهفته است. این اصلی است در دیالکتیک که هیچگونه استثنایی نداشته و نخواهد داشت؛
    و هرگز با دست بگردن یکدیگر انداختن و با غزل های عاشقانه و یا ناسزاهای سرمایدارانه، نه سرمایداران به کارگران تبدیل میگردند و نه کارگران از زنجیر استحصال ارزش اضافه سرمایداران آزاد!!
    و برای این آزادی انقلابی اکتبری لازم است که بدون نابودی سرمایداران بعنوان یک طبقه،- این گفتار فقط خیانت به انقلاب سوسیالیستی میباشد. که بررسی بیشتر آن در این دیدگاه محدود ممکن نیست.
    در ضمن چین با تکیه با تئوری سه جهانی، زمانیکه اشرف پهلوی این قاچاقچایی هرویین و جاکش درباری را تحت عنوان نماینده خلق ایران دعوت کرد(بدون منصبی رسمی و سیاسی درکشور ایران)، مائوتسه تونگ خود در چین کاره‌ای نبود. وی بقدری در اثر کهولت بی بنیه شده بود که در زمان دیدار با نیکسون یک نفر سرش را بسمت نیکسون میچرخانید تا بتوانند عکسی بگیرند. سیاست در این زمان در دست هوکوا فینگ و تنگ سیائوپینگ، قاتل یک لشگر چند صد هزار نفری ارتش سرخ، تعیین میگردید.
    ناگفته نماند، تئوری سه جهان طبق همان چهار رساله فلسفی تدوین گردیده است که دارای هیچگونه پایه‌های مادی و روابطی دیالکتیکی میباشد.

    لنین برای اثبات خیانت اینترناسیونال دوم و بپیروزی رساندن انقلاب که هنوز معلوم نبود قرعه بنام کدام کشور می افتد، مجبور شد ابتدا کتاب «ماتریالیسم و امپریو کریتیسیسم» را که انگلس هم چنین کتابی را قبلاً نوشته بود و پس از ۲۵ سال مخفی نگاهداشتن آن توسط کارل کائوتسکی مرتد، پس از چاپ کتاب لنین بیرون داده شد، را نگاشته و تمام گام های بعدی را روی آن بسازد. بخصوص کتاب «امپریالیسم بمثابه آخرین مرحله سرمایداری» را که بدون رسیدن به این آگاهی بهیچ وجه امکان نداشت.
    حال براحتی میتوان با مقایسه تحلیل‌های لنین در باره تمام ایده آلیست ها و برکلی ها، ماخیست ها… از طرفی؛
    و چهار رساله فلسفی که برپایه فلسفه مادی «تائو» فیلسوف چینی تصنیف یافه است میتوان به چرای وجود چنین تئوری سه جهانی در چین و گفتار ایده آلیستی رهبر و تئوریسین گروه باصطلاح «چپ ها» یعنی «باند» چهار نفر، جوانی بنام وانگ هونگ‌ون که بمقام سوم حزبی رسیده بود در گروه چهار نفره همراه زن مائوتسه تونگ جيان چينگ، پی برد.
    وانگ تقدم ماده بر روح را کمرنگ کرده و روح را زمانی مقدم بر ماده میدانست که تئوری ایده الیستی میباشد و با ماتریالیسم سنخیت ندارد.
    نقل بمفهوم از کتاب «راه حزب، ک پ د ام ال» KPD ML Weg der Partei 1982 تحت رهبری ارنست آوست.
    جزوه ای که میتوان کتابکی نامید که در اواخر سالهای نود میلادی در دست ترجمه آن بوده‌ام و بخاطر عدم ایجاد و تعمیق شکاف در میان نیروهای مارکیسستی لنینیستی که بپای اتحاد رفته بودند که به پایانی با فرجام رسید، سبب شد که ترجمه آن بپایان نرسید.
    در ضمن چنین بحثی اکنون در باره جنبش کمونیستی ایران بیهوده است که وقت و انرژی جنبش مارکسیستی لنینیستی را بگیرد،‌ مگر اینکه ما ایران را کشوری سرمایداری ندانسته و هنوز کشوری نیمه مستعمره و نیمه فئودالی مانند کشور چین قبل از انقلاب دموکراتیک نوین خود بدانیم. که فکر نمیکنم کسی یافت شود که چنین فکری در سر بپروراند.
    سپیده

    لایک

  5. بیژن پویا

    دوست عزیز طاهر ..
    اولا من در ابتدای مقاله اشاره کردم که دوستانی که با نظریه سوسیال امپریالیسم شوروی مشکل دارند و هنوز این مسئله برایشان حل نشده است وارد بحث تئوری سه جهان نشوند و اگر بشوند نتیجه ای نخواهد داشت جز اتلاف وقت و بحث های حاشیه ای ..
    در مقاله فوق ، بهمه جوانب و ابعاد تئوری سه جهان پرداخته شده است و من در اینجا توضیحات بیشتری برای دوستانی که حقیقتا شیفته مسائل ملرکسیسم لنینیسم هستند میدهم :
    تمام اسناد و مدارک تاریخی نشان میدهد که در دوران حاکمیت برژنف – کاسیگین در اتحاد شوروی ، تضاد اصلی خلق چین با سوسیال امپریالیسم شوروی بوده است نه با امپریالیسم امریکا .. بنابراین بنا بر قانون تضاد ها لازم میاید که دولت جمهوری توده ای چین ، در راستای امر خطیر نجات خلق چین ، با هر دولتی از جهان ، حتی با دولت امپریالیستی جنایتکار امریکا که با سوسیال امپریالیسم شوروی تضاد منافع دارد ، اتحاد استراتژیک برقرار کند .. اما بدیهی است که این اتحاد ، اتحادی نسبی ، موقت ، و مشروط بوده است .. نه اتحادی بی در و پیکر و نافی استقلال چین .. نه اتحادی غیر مبتنی بر مرزبندی های انقلابی طبقاتی پرولتاریایی حزب کمونیست چین ..
    جمهوری توده ای چین ، همزمان با اتحاد استراژیک غیر نظامی موقت و مشروط با ابرقدرت امریکا علیه ابرقدرت شوروی ، به تمام انقلابات و جنبش های آزادیبخش ضد امپریالیسم امریکا کمک های موثر سیاسی ، نظامی ، تبلیغاتی و مشاوره ای کرده است و نقش یک کامینفرم بسیار قوی و هموشمند انترناسیونالیستی پرولتری را اجرا کرده است .. کمک های گسترده و بیدریغ جمهوری توده ای چین ، به انقلاب ویتنام ( تا قبل ازوابسته شدن ویتنام به سوسیال امپریالیسم شوروی و ایفای ماموریت خرده سوسیال امپریالیسم ویتنام به عنوان ژاندارم سوسیال امپریالیسم اتحاد شوروی در سرکوب انقلاب خلق کامبوج ) ، به انقلاب خلق کامبوج ، به انقلاب خلق لائوس ، فراموش نشدنی است ..
    جمهوری توده ای چین علیرغم اتحاد استراتژیک موقت و مشروط با امپریالیسم امریکا علیه سوسیال امپریالیسم شوروی ، بطور همزمان در کنار جمهوری دموکراتیک خلق کره ( کره شمالی ) بوده وبطورهمزمان با اتحاد فوق الذکر، به جنبش های انقلابی و کمونیستی شرق آسیا مانند تایلند ، فیلیپین ، برمه ، نپال و .. و سایر جنبشهای انقلابی ضد امپریالیسم امریکا در سراسر جهان کمک های موثر و بی دریغ کرده است ..
    کمک های بیدریغ جمهوری توده ای چین به انقبلاب خلق فلسطین در نبرد با اسرائیل ( این متحد استراتژیک همیشگی امپریالیسم امریکا در خاورمیانه ) همزمان با اتحاد استراتژیک موقت و مشروط با امپریالیسم امریکا علیه سوسیال امپریالیسم شوروی بوده است ..
    همه این عملکرد های تابناک و ستایش آمیز رفقای چینی بر اساس تئوری علمی و مارکسیستی سه جهان بوده است ..
    آنهایی که با تئوری سه جهان مخالفت می کنند ، کسانی هستند که
    یا از وابستگان سابق به سوسیال امپریالیسم شوروی هستند و هنوزبه آن وابستگی ، تعلق خاطر دارند
    یا با درک نظریه سوسیال امپریالیسم شوروی ، مشکل دارند و این عدم درک ، بنوبه خود باعث عدم درکشان از تئوری سه جهان می شود
    و یا در بهترین حالت ممکن ، علیرغم پذیرش تظریه سوسیال امپریالیسم شوروی ، هنوز قادر به درک جوهره و عصاره علمی و مارکسیستی تئوری سه جهان نشده اند ..
    این را هم اضافه می کنم که عموما برای چپ های ایران ، که می بینند شصت سال است که مردم ایران توسط امپریالیسم ویرانگر امریکا شکنجه می شوند ، درک تضاد اصلی خلق چین با سوسیال امپریالیسم شوروی ( که زمانی هم یک انقلاب کبیر سوسیالیستی یه رهبری لنین و استالین داشته است ) امری است دشوار … با درود های بی پایان به همه کمونیست های راستین ایران

    لایک

  6. جواد

    خودتان هم خوب می دانید که مطلب فوق ربطی به مائو ندارد و تراوشات ذهن کسی است که به دنبال «اتحاد استراتژیک با کشورهای امپریالیستی» می باشد. گویا شما وسیله بهتری از حرفهای غیرمعقول کسی که دشمن مائو و سوسیالیسم علمی است را پیدا نکرده اید تا با آن به مائو و سوسیالیسم علمی حمله کنید. مائو هیچگاه گرایشی نظیر نویسنده مطلب فوق نداشته.
    علاقمندان به آشنایی با تفکرات مائو باید مستقیما به آثار خود او مراجعه نمایند. در ایران پیرو حقیقی راه مائو سازمان پیکار در راه آزادی طبقه کارگر بود. حزب رنجبران نیز پس از اینکه خود را از فساد ایدئولوژیک رها ساخت، به اشتباهات خود اعتراف کرد و تئوری سه جهان را دور انداخت.

    لایک

  7. جواد

    متأسفانه نویسنده این مطلب از حداقل آگاهی لازم برای نظر دادن برخوردار نیست. او ادعا دارد که چین پس از مائو نیز سوسیالیستی بوده و چه بسا هم اکنون نیز هست!
    گویا چین به این دلیل به حزب رنجبران کمک نکرده که آن حزب «قهرمان بازی» می کرده است ولی همین چین حاضر شده به جمهوری اسلامی اسلحه بفروشد تا انقلابیون را سرکوب کرده و جنگ ارتجاعی با عراق را ادامه دهد!

    خواهش می کنم در انتخاب مطالب دقت کنید. هر مطلبی را نباید منتشر کرد.

    لایک

  8. طاهر

    «به این ترتیب ، جمهوری توده ای چین برای حل تضاد اصلی خود با ابرقدرت شوروی ، زیر مجموعه های استراتژیک خودرا با دولت های جهان ( بدون بستن پیمان نظامی با هیچ کشوری بدلیل حاکمیت شرایط صلح در جهان ) به قرار ذیل تدوین می کند :
    اتحاد استراتژیک با کشورهای جهان سوم علیه دو ابرقدرت ، بویژه ابر قدرت شوروی
    اتحاد استراتژیک با کشور های امپریالیستی درجه 2 علیه دو ابر قدرت ، بویژه ابرقدرت شوروی
    اتحاد استراتژیک با ابرقدرت امریکا علیه ابر قدرت شوروی»

    بيژن پوياى عزيز٬ خودت سطور فوق را بخوان٬ شايد دقت نکردى٬ اما اگر بکنى عرق شرم بر گونه ات ظاهر خواهد گشت· ببين چه نوشتى:
    «اتحاد استراتژیک با ابرقدرت امریکا علیه ابر قدرت شوروی»

    با چه جرٸتى از اين تٸورى دفاع ميکنى· حقيقتش من از اين تٸورى اطلاع مختصرى داشتم٬ با اين داده هاى فوق دانش مرا در مورد ماٸو و شيوه تفکر بعضا ارتجاعى وى قويتر نمودى· و در اينجا بگويم مسٸله اصلا بر سر اين نيست که شوروى سابق امپرياليسم بود يا نه· «اتحاد با آمريکا»!!!!!!!!!!!!!!!!!!

    لایک

Designed with WordPress