گرامی باد اول ماه مه
کورش تیموریفر
دانش و امید #۲۳، اردیبهشت ۱۴۰۳
نطفۀ بزرگداشت اول ماه مه، در سال 1886 و در شیکاگو بسته شد. در آنروز، کارگران در اعتراض به بدقولی کارفرمایان که تحت فشار جنبش کارگری، توافق کرده بودند تا مدت روزکار را از 14 ساعت به 8 ساعت تقلیل دهند، دست به اعتصاب وسیع زدند. در ادامۀ این اعتصابات و تظاهرات، 3 روز بعد، در تجمع کارگران بمبی منفجر شد که به کشته و زخمی شدن تعداد زیادی از مردم -از جمله یک پلیس- انجامید. همین امر، بهانهای شد برای بازداشتهای وسیع و اعدام چند تن از کارگران. طبعاً اجرای خواست 8 ساعت کار روزانه نیز برای سالها به محاق رفت. تنها از اوایل قرن بیستم و با قدرت گرفتن جنبش سوسیالیستی، روز اول ماه مه تبدیل به روز جهانی کارگر شد.
در ایران نیز اولین گرد همایی روز کارگر در سال 1300 (1921) با سازماندهی شورای مرکزی فدراسیون سندیکاهای کارگری در تهران برگزار شد. از آن پس، جز در سالهای سرکوب و اختناق دوران پهلوی، (که طبعاً شامل سالهای 1320 تا 1332 نمیشود)، کارگران ایران همپای برادران خود در دیگر نقاط جهان، وسیعاً به بزرگداشت این روز همت گماشتند. حتی در سالهای سیاه ممنوعیت تظاهرات نیز، محافل کارگری در هر اندازه که مقدور بود، این روز را گرامی میداشتند. قصد این نوشته، مرور تاریخچۀ اول ماه مه نیست. یادی از این روز بزرگ، بهانهای شد تا به نکتهای خاص اشاره شود.
اقتصاددانان دنیای تازه شکلگرفتۀ سرمایهداری در قرون 17 و 18، منشأ ثروت جوامع را در نیروی سرمایه تعریف میکردند. در اواخر قرن 18 و اوایل قرن 19 بود که توجه آدام اسمیت و دیوید ریکاردو به اهمیت کار معطوف شد و در ابتداییترین اشکال، کار را منبع ایجاد ارزش و دارایی در جامعه معرفی کردند. بعدها کارل مارکس به تدقیق مفاهیم اقتصاد سیاسی پرداخت. او با دقت ریاضی توانست اثبات کند که منشأ ارزش، نیروی کار است.
مارکس کشف کرد که منشأ سود، ارزش اضافی است که کارگر تولید میکند. او متوجه شد که ارزش تولید شده توسط کارگر به دو بخش تقسیم میشود: بخشی که در مقابل آن دستمزد میگیرد، و بخش دیگری که بدون مزد باقی میماند. مثلاً اگر کارگری روزانه 12 ساعت کار انجام دهد، مزدی را دریافت میکند که برای بقای او و خانوادهاش، و بازتولید نیروی کار لازم است. اگر مزد او، برابر ارزشی باشد که در 8 ساعت کار خلق کرده، پس 4 ساعت کار اضافی انجام داده است. به عبارت دیگر، این مازاد همان ارزش اضافی است. سود سرمایه، عبارت است از نسبت ارزش اضافی به جمع کل سرمایۀ بهکار رفته.
اما کار کارگران، نه تنها به انباشت سرمایه و توسعۀ بنگاههای اقتصادی منجر میشود، بلکه به مفهومِ کمتر به آن توجه شدهای با عنوان مازاد اقتصادی نیز منتهی میگردد (که خود، شامل دو بخش بالقوه و بالفعل است). مفهوم مازاد اقتصادی، همجنس مفهوم رشد یا توسعه، و به معنای افزایش محصول سرانۀ کالاهای مادی طی زمان معین است. به عبارت دیگر، سود همان مازاد اقتصادی نیست، بلکه تنها بخشی از آن است.
طبق تعریف، مازاد اقتصادی بالفعل عبارت است از تفاوت محصول بالفعل جامعه با مصرف بالفعل. بنا بر این، مقدار آن برابر است با پسانداز جاری یا انباشت سرمایه، و به شکل داراییهای گوناگونی متجلی میگردد که طی دورۀ مورد نظر بر ثروت جامعه افزوده میشود مانند: امکانات و تجهیزات تولید، موجودی انبار، موجودی ارز خارجی و ذخیرۀ طلا. مازاد اقتصادی بالفعل، در همۀ شکلبندیهای اجتماعی ـاقتصادی بهوجود میآید و در عین تغییرات فاحشی که مقدار و ترکیب آن، طی ادوار مختلف توسعه در مقدار و ترکیب آن صورت میگیرد، در سرتاسر تاریخ مدون وجود داشته است. منشأ تولید مازاد اقتصادی، نیروی کار است. همۀ نیروهای مولد در این تولید نقش دارند. با این حساب، کارگران هستند که مستقیماً زندگی میلیاردها انسان را بهبود میبخشند.
اما مازاد اقتصادی بالقوه نیز وجود دارد که عبارت است از تفاضل مصرف ضروری، از محصولی که تولید آن در شرایط فنی و طبیعی معین و با امکانات تولیدی موجود، ممکن باشد. در واقع مازاد اقتصادی بالقوه، ظرفیتهای نهفته در جامعه است که محقق نمیشود و مانع مهمی است در مسیر توسعه. شرایط تبدیل مازاد اقتصادی بالقوه به بالفعل را میتوان اینگونه خلاصه کرد: مصرف اضافی جامعه (که توسط بالاترین ردههای درآمدی جامعه صورت میگیرد) حذف شود؛ جلوی اتلاف محصول ناشی از وجود نیروهای غیرمولدِ غیرضرور در جامعه گرفته شود؛ جلوی هدر رفت محصولات به سبب بیبندوباری و سوء ادارۀ دستگاه تولیدی گرفته شود؛ و دست آخر آنکه با حذف بیکاری ناشی از هرج و مرج تولید سرمایهداری و نارسایی تقاضای مؤثر، ظرفیت تولیدی افزایش یابد.
در ایران امروز، از یکسو مازاد اقتصادی بالفعل کاملاً کاهش یافته است، و از سوی دیگر -و روز به روز بیشتر- مازاد اقتصادی بالفعل به بالقوه تبدیل میشود. انبوهی از دادههای آماری و اقتصادی برای اثبات این ادعا وجود دارد. طبعاً نمیتوان آنها را در این وجیزه برشمرد یا حتی لیست کرد. اما به مهمترین آنها میتوان اشاراتی داشت.
عقبماندگی هرچه بیشتر دستمزد نیروی کار از نرخ تورم، سطح تقاضای مؤثر را بهشدت کاهش داده است. برای دهها میلیون نفر از نیروهای مولد و خانوادههایشان، امکان تأمین مایحتاج ضرور بقا، بهشدت محدود شده است. از اینرو، آمارهای تعطیلی کارخانههای تولید مواد غذایی و دیگر واحدهای تولیدکنندۀ کالاهای ضروری معنا مییابند. در سوی مقابل، شاهد رشد تولید کالاهایی هستیم که نیروی کار اندک، و مواد اولیۀ گران قیمت صرف میکنند تا آن دسته محصولات تجملی و گرانبها را به بازار بفرستند که مورد مصرف دهک پر درآمد جامعه است. این دهک، شامل همان اعضای جامعۀ غیر مولدِ غیر ضرور هستند.
تعطیلی واحدهای تولیدی، به نوبۀ خود، به معنای انبوهتر شدن لشکر بیکاران و تأثیر مضاعف آن بر تبدیل مازاد اقتصادی بالفعل به بالقوه است. کاهش مازاد اقتصادی بالفعل، بر زندگی میلیونها تن کارکنان غیرمولدِ و ضرور نیز تأثیرات زیانباری دارد. زندگی آموزگاران، هنرمندان، مربیان، کارکنان ادارات دولتی و غیره، از محل استفاده از مازاد اقتصادی میگذرد.
آنچه که امروزه به نئولیبرالیسم مشهور شده است دارای مؤلفههایی است که یکی مهمترین آنها -تسلط سرمایۀ مالی- منجر به رشد سفتهبازی و دلالی، و در نتیجه، تورم مشاغل غیرمولدِ غیرضرور میگردد. در نتیجه، مصرف اضافی تشدید شده و سهم هرچه بیشتری از مازاد اقتصادی را میبلعد. کارگران و دیگر کارکنان مولد، با همۀ نحیفی خود، تولید میکنند تا اشرافیت مطلوب آن لایهها را تأمین کنند.
سویۀ دیگری از ماجرا وجود دارد که مختص شرایط امروزی ایران است. دهههاست که ما در شرایط جنگی قرار داریم. تحریمها به تنهایی، هستۀ جنگ اقتصادی امپریالیسم علیه موجودیت ماست. مبارزه برای بقا، ما را در شرایط جنگ سرد قرار داده است. اما علاوه بر آن، بارها در آستانۀ جنگ گرم قرار گرفتهایم. تعقل عینی حکم میکند که در چنین شرایطی، منافع خاص و مطلوبیتهای ذهنی بالاترین لایهها -که عموماً با میهندوستی و حفظ استقلال ملی بیگانهاند- در سایۀ منافع ملی قرار گیرد. همواره شاهد بودهایم که در شرایط جنگی، حتی در کشورهای سرمایهداری پیشرفته که مازاد اقتصادی قابل توجهی داشتهاند، کنترلهای خاص اعمال میشده است. ذخایر مورد نیاز، توسط دولت مطالبه، و حتی مصادره میشده است. نیازهای عینی با دقت معین میشده و بازار تحت کنترل قرار میگرفته است. آیا خودمان در طول جنگ 8 ساله شاهد نبودیم؟
اما گویی در ایران امروز، شرایط کاملاً «نرمال» است. در حالی که بخشی از مازاد اقتصادی صرف حفظ توان دفاع از موجودیت ملی میگردد، بخش دیگری از این مازاد، به نفع بالاترین لایهها، صرف مصرف اضافی شده که به تقویت جایگاه نیروهای غیرمولدِ غیرضرور میانجامد. نتیجه آنکه دقیقاً همان نیروهایی که ستون فقرات بقای اجتماعی -چه در حوزۀ تولید و چه در حوزۀ دفاع از استقلال- هستند، تحت شدیدترین فشارها قرار میگیرند. تداوم این وضعیت، به موقعیتهای خطرناک میانجامد.
پاسخی بگذارید