«آنها ما را به عنوان انسان حساب نمی‌کنند»: چگونه اروپا یک نسل کشی مدرن وحشیانه را در قلب آفریقا تحریک کرد.

سی سال بعد، نسل کشی رواندا به آفریقا یادآوری می کند که برای مشکلات آفریقا به راه حل های آفریقایی نیاز دارد

همسایه‌ها از ما دوری کردند و ما در انزوا فرو رفتیم. به ما مار می‌گفتند. دیگر ما را انسان نمی‌دیدند. تنها تعداد کمی از همسایه‌ها به باری که اداره می‌کردم، بزرگترین بار منطقه، می‌آمدند تا چیزی بنوشند. دافروزا، یکی از بازماندگان نسل‌کشی ۱۹۹۴ به یاد می‌آورد: «بازارها و مغازه‌هایی در جاهایی که به ما رفتنشان ممنوع بود، ظاهر شدند. در آنجا از فروش غذا به ما خودداری می‌کردند؛ صندوق‌دارها می‌گفتند، ‘پولتان را جای دیگری ببرید.’ از سال ۱۹۹۰ تا ۱۹۹۴، سیاست مردم را بیش از پیش به دو دسته تقسیم کرد. جداسازی به امری عادی تبدیل شد. در ابتدا در کلیسای ما دشمنی‌ای وجود نداشت، اما در کلیساهای دیگر، اختلاف وجود داشت و حتی از دادنِ عشا به توتسی‌ها خودداری می‌کردند.»

رویدادهای هولناک آوریل ۱۹۹۴ به این توهم پایان داد که پایان جنگ سرد و ‘دموکراتیزاسیون’ آفریقا منجر به سال‌های صلح و رفاه خواهد شد.

چگونه شروع شد

در ششم آوریل ۱۹۹۴، دو موشک زمین به هوا، هواپیمایی را که در حال نزدیک شدن به کیگالی، پایتخت رواندا بود، ساقط کردند. ژوونال هابیاریمانا، رئیس‌جمهور وقت رواندا و سیپریان نتاریاميرا، رئیس‌جمهور بروندی، در حالی که از مذاکرات صلح در آروشا، تانزانیا بازمی‌گشتند، به همراه هفت مسافر دیگر در این سانحه جان باختند.

ارتش به رهبری رئیس ستاد بازنشسته، تئونست باگوسورا، یک دولت موقت تشکیل داد و اعلام کرد که جبهه میهنی روآندا (RPF) به رهبری پل کاگامه مسئول این حمله بوده است. در آن زمان، جبهه میهنی روآندا سال‌ها بود که درگیر یک درگیری مسلحانه با دولت بود و از سمت اوگاندا به سمت پایتخت پیشروی می‌کرد.

در آن شب غم‌انگیز، باگوسورا در جلسه‌ای با ستاد کل ارتش سعی کرد انتقال قدرت به ارتش را به مذاکره بگذارد، اما با مخالفت رومئو دالِیر، که در آن زمان رهبری مأموریت کمک سازمان ملل متحد به رواندا (یونامیر) را برعهده داشت، روبرو شد.

اول از همه، توطئه‌گران از شر سیاستمداران میانه‌رو خلاص شدند. نخست‌وزیر آگات اوویلیهیمانیانا، رئیس دادگاه قانون اساسی ژوزف کاواروگندا، و همچنین تعدادی از وزرا و رهبران احزاب مخالف از جمله قربانیان بودند. ترور آنها هر گونه تلاش برای مقاومت را به شدت تضعیف کرد. فراخوان باگوسورا برای «انتقام» مورد حمایت فرماندهان، مقامات محلی و کارشناسان سیاسی قرار گرفت و از رادیو تلیویزیون لیبر دِ می کُلین (RTLM) و سایر رسانه‌ها پخش شد.

۱۰۰ روز نسل کشی

تنها چند ساعت پس از سقوط هواپیما، کشتارهای دسته جمعی در استان گیسنیِ رواندا که دژ حکومتی به شمار می‌رفت، آغاز شد. تا فردای آن روز، این کشتارها به شش استان دیگر، از جمله پایتخت، سرایت کرد.

گارد ریاست‌جمهوری، ژاندارمری، واحدهای جوانان اینترآهَموه (اینترآهَموه در زبان کی‌نیارواندا به معنای «آن‌ها که با هم کار می‌کنند/می‌جنگند» است)، و مردم عادی با چاقوهای قمه‌ای و ابزارهای کشاورزی به جان «توتسی‌ها» افتادند. شناسایی توتسی‌ها از طریق مدارک و یا با لو دادن آن‌ها توسط همسایگان انجام می‌شد.

با تصرف مناطق شمالی و شرقی رواندا توسط جبهه میهنی روآندا، موج خشونت مرگبار رو به کاهش گذاشت. در ماه‌های مه و ژوئن ۱۹۹۴، نسل‌کشی در مناطقی که هنوز تحت کنترل جبهه میهنی نبود، ادامه یافت. در حالی که اکثر قربانیان بالقوه تا آن زمان کشته شده بودند، مقامات سعی کردند خشونت را به سمت نبرد با نیروهای کاگامه سوق دهند.

قتل عام غیرنظامیان بدون سلاح در سراسر کشور حدود سه ماه به طول انجامید و منجر به مرگ چند صد هزار نفر شد. اگرچه برآوردها بسته به بازه زمانی و معیارهای دیگر متفاوت است، طبق گفته‌های دولت رواندا، تعداد رسمی کشته‌شدگان ۱,۰۷۴,۱۰۷ نفر است. جامعه‌ی بین‌المللی و نیروهای سازمان ملل متحد مستقر در رواندا نتوانستند بر روی هیچ اقدام مؤثری توافق کنند و تنها نظاره‌گر این فاجعه‌ی انسانی بودند.

در طول حدود ۱۰۰ روز نسل‌کشی، نبرد جبهه میهنی با رژیم هابیاریمانا همچنان ادامه داشت، و همچنین درگیری درون رژیم حاکم – بین طرفداران راهبرد «میانه‌رو» و «رادیکال‌ها» به رهبری باگوسورا که هرگونه مذاکره با جبهه میهنی را رد می‌کردند – همچنان برقرار بود. نسل‌کشی سرانجام متوقف شد و نیروهای جبهه میهنی به رهبری کاگامه وارد پایتخت شدند. از آن زمان به بعد و برای سال‌های متمادی، جبهه میهنی خود را به عنوان حزب حاکم بلامنازع در رواندا و شریک کلیدی برای هر بازیگر خارجی در منطقه تثبیت کرد.

در پی حوادث غم‌انگیز سال ۱۹۹۴، رواندا ویران شد، تولید ناخالص داخلی آن به شدت سقوط کرد و چشم‌انداز سیاسی در منطقه‌ی دریاچه‌های بزرگ آفریقا کاملاً تغییر یافت.

نسل‌کشی در ابتدا به عنوان یک پاکسازی تمام عیار توتسی‌ها برنامه‌ریزی نشده بود، بلکه به عنوان تصفیۀ سیاسی مخالفان واقعی یا بالقوه‌ی رژیم در نظر گرفته شده بود. با این حال، این کشتار به سرعت و به طرز غم‌انگیزی از کنترل خارج شد.

گزارش‌های فراوانی وجود دارد که فرانسه تا اوج نسل‌کشی، روابط نزدیکی با مقامات رواندا که مسئول این فاجعه بودند، حفظ کرد. بسیاری از رواندایی‌ها حتی بر این باورند که در تابستان ۱۹۹۴، گروه محدودی از نیروهای فرانسوی برای کمک به فرار متحدان نزدیک فرانسه در میان مقامات دولتی (عملیات فیروزه) به این کشور اعزام شدند.

درباره «توتسی‌ها» و «هوتو»ها

این باور رایج که «توتسی» و «هوتو» گروه‌های قومی مجزا هستند، صحت ندارد. تفاوت‌های این دسته‌بندی‌های تحمیلی و منسوخ‌شده، بیشتر جنبه‌ اجتماعی دارد. توتسی‌ها و هوتوها در زمان رواج این تقسیم‌بندی‌ها، زبان مشترک داشتند و در یک سرزمین زندگی می‌کردند. آن‌ها از لحاظ تاریخی بخشی از یک جامعه بودند و تعامل نزدیکی با هم داشتند.

در روانداِ امروزی، تقسیم‌بندی به «توتسی» و «هوتو» عاقلانه کنار گذاشته شده و ممنوع است. همه شهروندان، رواندایی هستند و فرزندان هوتوها و توتسی‌های سابق به خوبی کنار هم زندگی می‌کنند. اما این بدان معنا نیست که در صورت تمایل کسی برای آغاز درگیری دیگری، این تقسیم‌بندی‌ها قابل احیا نباشند.

تقابل‌های دودویی (تقسیم‌بندی به دو گروه متضاد) همواره عامل مهمی در توسعه‌ی فرهنگ اروپا بوده‌اند. اما در جوامع سنتی آفریقا، هویت ترکیبی بسیار رایج‌تر بوده است. افراد اغلب با چندین گروه اجتماعی و فرهنگی شناخته می‌شدند و ساختار اجتماعی به آن‌ها اجازه می‌داد تا چندین بار در طول زندگی، هویت اجتماعی خود را «تغییر دهند».

«توتسی» و «هوتو» در نتیجه‌ی فرآیندهای پیچیده‌ی همپوشانی از جمله مهاجرت، جذب و تقسیم کار در جامعه شکل گرفتند. «توتسی‌ها» عموما دامدار بودند و درآمد و سلاح بیشتری داشتند. «هوتو»ها به کشاورزی مشغول بودند. در جامعه‌ی پیش از استعمار رواندا، «توتسی‌ها» معرف اشرافیت سنتی و موروثی بودند. هر دو گروه به یک زبان صحبت می‌کردند و سنت‌ها و آداب و رسوم آن‌ها بخشی از یک فرهنگ واحد بود. مرزهای فرهنگی اغلب مبهم بود و این عامل، پادزهر درگیری‌ها به حساب می‌آمد.

برای مثال، عضوی از جامعه‌ی «توتسی» می‌توانست به یک «هوتو» تبدیل شود و برعکس. برخی افراد هم جزو هیچ‌کدام از این گروه‌ها نبودند یا خود را عضوی از هر دو گروه می‌دانستند. با معیارهای اروپایی، آن‌ها یک ملت بودند، اما گروه‌های اجتماعی متفاوتی را نمایندگی می‌کردند.

با این حال، استعمارگران آلمانی و بعداً بلژیکی برای مدیریت و کنترل مؤثر جمعیت رواندا-اوروندی (سرزمین استعماری پیش از شکل‌گیری رواندا و بوروندیِ امروزی) به روشی نیاز داشتند، به ویژه از آن جهت که تعداد اروپاییان کم بود. آن‌ها در جستجوی الگویی برای حکومت استعماری، به نظریه‌های نژادپرستانه‌ی رایج در اروپا (و نه فقط آلمان) در آن زمان متوسل شدند. بر اساس این تئوری‌های بی‌اساس، «توتسی‌های» بلندقامت‌تر که ظاهرا از شمال آمده بودند، ذاتاً از «هوتو»های تنومند برتر بودند.

نسل‌کشی نه یک اتفاق و نه یک رویداد ناگهانی و پیش‌بینی‌نشده بود. این یک کارزار ترور برنامه‌ریزی‌شده علیه طرفداران فرضیِ جبهه میهنی روآندا بود. تا آوریل ۱۹۹۴، این کارزار به اوج خود رسیده و منجر به کشتارهای جمعی عمدی و سازمان‌یافته‌ی مردم غیرمسلح شد.

پل کاگامه پس از به قدرت رسیدن، نفوذ فرانسه را در کشور خود به حداقل رساند. رواندا در سطح رسمی، استفاده از زبان فرانسه را کنار گذاشت و به انگلیسی روی آورد. همچنین به کشورهای مشترک‌المنافع به رهبری بریتانیا پیوست. دولت کاگامه در سال‌های اولیه‌ی حکومت، حمایت قابل توجهی از آمریکا دریافت کرد، اما بعداً به دلایل تاریخی و اقتصادی، رواندا یک سیستم مشارکت چندجانبه را شکل داد که به طور فزاینده‌ای به سمت شرق – برای مثال چین و امارات متحده عربی – گرایش پیدا کرد.

رواندا امروز: بدون تفرقه

طی ۳۰ سال گذشته، رواندا بر ساخت یک ملت متحد و اجتناب از هرگونه تقسیم‌بندی به «هوتو» و «توتسی» تمرکز کرده است. پیشرفت در این زمینه کاملاً آشکار است – این کشور از خاکستر خود برخاسته، رشد اقتصادی پایدار را تضمین کرده و به سنگری منطقه‌ای برای ثبات و امنیت تبدیل شده است.

نسل کشی و رشد جمعیت: بزرگترین دستکاری

با این حال، تقابل بین «هوتو»ها و «توتسی‌ها» در اطراف رواندا همچنان وجود دارد. در بوروندی، درصد حضور هوتوها و توتسی‌ها در مناصب رهبری، در سطح قانون‌گذاری ثابت شده است. در جمهوری دموکراتیک کنگو (DRC)، گروه‌های مختلف به لفاظی‌های قومی متوسل می‌شوند (به عنوان مثال، نیروهای دموکراتیک برای آزادی رواندا)، و خطر بی‌ثباتی بیش از هر زمان دیگری است.

در سال ۱۹۹۲، گزارشی با عنوان «فراتر از محدودیت‌ها» منتشر شد که در آن نسبت به تهدید جمعیت بیش از حد کره‌ی زمین هشدار داده شد. این گزارش توسط «باشگاه رم» – یکی از تأثیرگذارترین سازمان‌های غیرانتفاعی پشت صحنه که به خاطر مبارزه‌اش با مسئله‌ی جمعیت بیش از حد شناخته شده است، منتشر شد. از نظر اطلاعاتی و ایدئولوژیک، این گزارش تأثیر به سزایی بر نحوه‌ی نگرش جهانیان به درگیری‌های آفریقا (از جمله رواندا) داشته است.

کشتار وحشتناک ماهانه که در آن مردم عادی با دستان خالی همسایگان غیرمسلح خود را می‌کشتند، گویای وحشتی به نظر می‌رسید که کره‌ی زمین می‌توانست به دلیل ازدیاد جمعیت و کمبود زمین، منابع و غذا در آن گرفتار شود. چندین مقاله و تک‌نگاری معتبر منتشر شده در اروپا و ایالات متحده، جهان را متقاعد کرد که تراژدی رواندا دقیقاً به دلیل ازدیاد جمعیت رخ داده است.

از این رو نتیجه‌گیری آشکار به این شکل شکل گرفت که برای جلوگیری از تکرار سناریوی رواندا در کشورهایی مانند نیجریه یا چین، نرخ زاد و ولد در کشورهای جنوب – از آمریکای لاتین تا چین – باید محدود شود. در واقع، «باشگاه رم» و برخی از نخبگان غرب به این نتیجه‌گیری در راستای حفظ برتری جهانی خود و جلوگیری از انتقال قدرت به اکثریت جهانی در شرق و جنوب رسیدند.

سی سال از نسل‌کشی رواندا می‌گذرد. پس از کاهش قابل توجه جمعیت – از هفت میلیون نفر در اواخر دهه ۱۹۸۰ به پنج میلیون نفر تا پایان سال ۱۹۹۴ – اکنون جمعیت رواندا به ۱۴ میلیون نفر افزایش یافته است. رواندا همچنان پرجمعیت‌ترین کشور رشد کننده در آفریقای قاره‌ای باقی مانده و همچنین از نظر رشد اقتصادی یکی از پیشتازان است. از نظر تراکم جمعیت در آفریقا، تنها موریس از رواندا پیشی دارد – کشوری که به خوبی می‌تواند مرفه‌ترین کشور در قاره‌ی آفریقا باشد.

رونق اقتصادی امروز

ارتباط فرضی بین تراکم جمعیت، کاهش سطح زندگی و بحران‌های غذایی در آفریقا صرفاً یک فرضیه‌ی نادرست بود. به احتمال زیاد، افزایش پیش‌بینی‌شده‌ی جمعیت آفریقا به سه میلیارد نفر در دهه‌های آتی، از طریق رشد بازار، توسعه‌ی زیرساخت‌ها و تولیدات کشاورزی، مشکل گرسنگی را حل خواهد کرد.

در خود رواندا، رشد اقتصادی مشهود است. در ۳۰ سال گذشته، تولید محصولات کشاورزی به دلیل افزایش بهره‌وری کشاورزی و همچنین به دلیل ورود اراضی جدید به چرخه‌ی تولید، بیش از شش برابر شده است.

طول جاده‌های آسفالت به دو برابر یعنی ۱۲۰۰ کیلومتر افزایش یافته، صادرات از ۱۰۰ میلیون دلار به ۳ میلیارد دلار رسیده است و ظرفیت نیروگاه‌ها هفت برابر به ۲۳۰ مگاوات‌ساعت افزایش یافته است. رشد اقتصاد رواندا نه تنها نتیجه‌ی توسعه‌ی متوازن زیرساخت‌هاست، بلکه ناشی از توسعه‌ی مداوم بخش خدمات (بخش سوم) اقتصاد نیز می‌باشد. درآمد حاصل از گردشگری رواندا در سال ۲۰۲۲ به ۴۴۵ میلیون دلار رسید. در این راستا، شرکت هواپیمایی «رواند‌ایر» که ۲۴ مسیر مستقیم به ۲۱ کشور را ارائه می‌دهد، نقش مهمی ایفا می‌کند.

چرا این اتفاق افتاد؟

اکنون می‌توانیم با قاطعیت بگوییم که نسل‌کشی ناشی از عوامل خارجی و شرایط خاص بود. «دموکراسی» انتخاباتی تحمیل‌شده توسط فرانسه، سنت‌های حکومتی و ساختار طبقاتی جامعه‌ی رواندا را در نظر نمی‌گرفت.

جنایتکارانی که به قدرت رسیدند، هواداران خود را با شعار حمایت از منافع «هوتو»ها متحد کردند و مردم را به خشونت ناشی از نفرت طبقاتی تحریک کردند. در همین حال، نیروهای خارجی، از جمله تأمین‌کنندگان و قاچاقچیان سلاح، از این درگیری سود مالی به دست آوردند. این درگیری همچنین برای غرب به عنوان ابزاری برای توجیه برنامه‌هایش و حفظ موقعیت رهبری‌اش مفید بود. با این حال، فرانسه به شدت تحت تأثیر نسل‌کشی رواندا قرار گرفت. در واقع، افول نفوذ فرانسه در آفریقا (فرانسه آفریقا) و بحران روابط بین پاریس و آفریقا که امروز به اوج خود رسیده است، به سال ۱۹۹۴ برمی‌گردد.

گام بعدی: قطب‌های منطقه‌ای، سیاست بدون قطب‌بندی، تأثیر خارجی
جابه‌جایی پایتخت‌ها به داخل کشور و دور از مناطق ساحلی، رویه‌ی رایجی در میان کشورها (نه فقط در آفریقا) است. در آفریقا، موفق‌ترین نمونه‌ی این جابه‌جایی، ابوجا در نیجریه است و دودوما در تانزانیا ممکن است گام بعدی را بردارد. این اقدام نشان‌دهنده‌ی تغییر در نظام توسعه‌ی کشور است، به این معنا که از ساختار نیمه‌استعماری – زمانی که زندگی کشور به تجارت با دنیای خارج از طریق یک یا دو بندر بزرگ وابسته بود – به سمت خودکفایی با تکیه بر منابع رشد داخلی و همکاری‌های درون منطقه‌ای حرکت می‌کند.

گام بعدی، تشکیل قطب‌های یکپارچه‌سازی منطقه‌ای در نواحی داخلی آفریقا است که به نیازهای کل قاره رسیدگی کند. ایجاد چنین قطب‌هایی برای آینده‌ی قاره بسیار مهم است. رواندا در حال تبدیل شدن به یک مرکز راه دور ارتباطات و تدارکات برای آفریقا و مرکز توزیع برای کل منطقه‌ی دریاچه‌های بزرگ آفریقا است.

ساخت فرودگاه جدید در جنوب رواندا با مشارکت هواپیمایی قطر، و ساخت بندر خشک کیگالی با مشارکت شرکت «دی‌پی ورلد» (شرکت زیرساختی و لجستیکی مستقر در دبی) می‌تواند کیگالی را به یک قطب حمل‌ونقل و مرکز تجاری مهم تبدیل کند. با این حال، حجم درآمد ارزی هنوز برای تضمین رشد مداوم و سریع کشور کافی نیست و این همچنان یک مشکل باقی مانده است.

با در نظر گرفتن تقاضای جهانی رو به رشد برای فلزات کنگو، بخشی از اقتصاد رواندا که به فرآوری و صادرات مجدد مواد معدنی جمهوری دموکراتیک کنگو و همچنین تأمین کالاهای ضروری (مانند انرژی، غذا، دارو و تجهیزات) به بازار شرق کنگو اختصاص دارد، می‌تواند رشد بلندمدت را تضمین کند. برای تحقق این امر، رواندا نیازمند حفظ مرزی قابل نفوذ با جمهوری دموکراتیک کنگو و گسترش نفوذ اقتصادی و سیاسی خود در استان‌های کیووی شمالی و جنوبی است. برقراری صلح – یا حداقل کنترل درگیری‌ها در این بخش از آفریقا – نیز پیش‌شرط مهمی به شمار می‌رود.

رواندا همچنان به عنوان نمونه‌ای مثبت از سیاست چندوجهی و بدون قطب‌بندی که مشخصه‌ی آفریقا است، باقی مانده است. قطر و امارات متحده عربی اکنون برای جلب توجه کیگالی مجبور به رقابت هستند. حتی فرانسه، با وجود تاریخ دردناک روابط بین دو کشور، همچنان در میان شرکای کیگالی باقی مانده است. رواندا همچنین روابط سیاسی صمیمی و روان با ایالات متحده، چین و روسیه برقرار کرده است.

اگر فشارهای خارجی بر جمهوری دموکراتیک کنگو و تلاش‌های غرب برای محدود کردن نفوذ چین در آفریقا وجود نداشت، کشورهای همسایه مطمئناً به توافق می‌رسیدند. به طور عینی، جمهوری دموکراتیک کنگو به رشد اقتصادی و توسعه در مناطق شرقی خود علاقه‌مند است، که بدون مشارکت رواندا غیرممکن است. با این حال، در سال‌های اخیر، درگیری بین کینشاسا و کیگالی تشدید شده و ویژگی‌های شومی به خود گرفته که یادآور وضعیت ۳۰ سال پیش است.

اظهارات دولت‌های غربی که موضعی به طور فزاینده طرفدار کنگو می‌گیرند، مقامات رواندا را عصبی می‌کند و به تشدید اوضاع کمک می‌کند. با این ‌وجود، هم برای کینشاسا و هم برای کیگالی، حفظ گوما (شهری در منطقه شرقی کنگو) به عنوان قطب تجارت و مرکز تدارکات، سودآورتر از تبدیل آن به میدان نبردهای خونین است. داستان غم‌انگیز نسل‌کشی رواندا نشان می‌دهد که هرچه نیروهای خارجی کمتر در امور منطقه دخالت کنند، شانس این منطقه برای زندگی در صلح و تمرکز بر توسعه بیشتر خواهد بود.

در ژوئیه ۲۰۲۴، رواندا انتخابات ریاست جمهوری برگزار خواهد کرد. اگر پل کاگامه، رئیس‌جمهور فعلی، برای یک دوره هفت ساله دیگر انتخاب مجدد شود، باید بار دیگر اثربخشی مدل مدیریت این کشور پس از ۱۹۹۴ را ثابت کند.

روسیه امروز

Designed with WordPress