روحانی به مک فارلین گفت:

.کار خوبی کردید که به ایران آمدید؛ ما شما را در کاخ سفید تقویت تحکیم می کنیم/ ما خطر روس ها را بیش از شما می بینیم

mc_farlin

انتخاب:فارین پالسی در گزارشی با عنوان «وقتی روحانی با اولیور نورث دیدار کرد» نوشت: حسن روحانی 37 ساله و مشاور ارشد سیاست خارجی دولت ایران و رئیس جمهور آینده کشورش با هیاتی از مقامات کاخ سفید در طبقه آخر هتل هیلتون در تهران همنشین شد. 27 می 1986 بود و روحانی آمده بود تا پنهانی واسطه توافقی با آمریکایی ها شود.به گزارش سرویس بین الملل «انتخاب»، هدف ظاهری هیات آمریکا متقاعد کردن سران ایران به کمک در آزاد ساختن گروگان های آمریکایی در لبنان بود. مسئله ای که روحانی حاضر به انجام آن در ازای فروش موشک و تسلیحات از سوی آمریکا به ایران بود.

اما این هیات امریکایی که متشکل از اعضای ارشد شورای امنیت ملی از جمله سرهنگ دوم اولیور نورث بود، هدف دوم و مسلما جاه طلبانه ای داشت: تشکیل یک اتحاد سیاسی جدید با رهبران میانه رو ایران از جمله روحانی و روسای او که کشور را اداره می کردند.

در این جلسات، مردی که اکنون مقامات آمریکایی از او به عنوان بهترین امید برای ایجاد روابط حسنه با ایران پس از سه دهه خصومت یاد می کنند، خود را به عنوان مذاکره کننده ای زیرک و زرنگ به نمایش کشید و آماده ی آغاز دور جدیدی از گشایش روابط دو کشور بود. اما او همچنین قصد از بین بردن هدفی گسترده تر و فریب دادن آمریکایی ها به ارائه انچه او می خواست داشت: تسلیحات بیشتر.

اگر امروز پنجره ای برای اطلاع یافتن از چگونگی تفکر روحانی وجود داشته باشد و اینکه چه رویکردی در مذاکرات بر برنامه هسته ای ایران خواهد داشت، آن پنجره، آن چند روز در ماه می است که او گفتگوهای مهمی با آمریکایی ها بر سر گروگاه ها و آینده مشترک دو کشور داشت.

روحانی می دانست که کمک به آزاد ساختن گروگان ها از دست حزب الله اولویت نخست پرزیدنت رونالد ریگان بود. رئیس جمهور آمریکا شخصا به خانواده های گروگان ها تعهد داده بود که هر کاری برای آزادی عزیزانشان بکند.

بازگشت گروگان ها و پوشش تلویزیونی آن می توانست موفقیت سیاسی بزرگی برای ریگان باشد.

روحانی به نورث و همکارانش گفت: با حل این مشکل، ما شما را در کاخ سفید تقویت و تحکیم می کنیم. همانطور که قول دادیم، هر تلاشی خواهیم کرد.

اما این کار بدون هزینه نبود. روحانی و تیمش سمت و سوی گفتگوها را به سمت موضوع تسلیحات کشاندند. امریکایی ها قول داده بودند که ظرف 10 ساعت پس از آزادی گروگان ها، هواپیمایی پر از قطعات موشکی به سمت تهران در راه باشد.

ایرانی ها اول موشک ها را می خواستند. زمانیکه مشخص شد چنین اتفاقی نمی افتد، آنها پیشنهاد کمک در جهت آزادی دو تن از گروگان ها را دادند و گفتند که پس از مذاکرات روزهای آینده سعی در آزادی دو نفر دیگر خواهند کرد.

روحانی به ماموریت گسترده تر ایمان داشت. او به امریکایی ها گفت: باتوجه به روابط ما، کار خیلی خوب کردید که اینجا آمدید.

او تصور می کرد که آنها می توانند همکاری با یکدیگر را آغاز کنند حتی با وجود آنکه ممکن است روند آن آهسته باشد.

رئیس جمهور آینده ایران گفت: اگر مشکل کوچکی پیش نیاید تعجب می کنم. ضرب المثل فارسی وجود دارد که می گوید، صبر پیروزی می آورد. بدون صبر ما به هیچ چیزی نمی رسیم. سیاستمداران باید این را بفهمند.

اما بحث مبادله گروگان ها در مقابل موشک، آمریکایی ها را کلافه و آزرده خاطر کرد.

نورث تمام اقدامات لازم برای تدارک دیدن جلسات را برعهده داشت و بر فروش تسلیحات نظارت داشت. اما استراتژی برتر و بزرگتری از سوی رابرت مک فارلین مشاور امنیت ملی سابق ریگان هدایت می شد. آزاد ساختن گروگان ها در اولویت بود اما مک فارلین نگران بود که این اقدام فرصت آنچه او توسعه روابط سیاسی جدید با میانه روهای ایران می خواند را تهدید می کرد.

مک فارین امید داشت که روحانی کلید موفقیت باشد. یک روز قبل از مذاکرات با مسئولان پایین رده ایران مشخص شد که آنها مشتی آماتور هستند. ایرانی ها یک ساعت دیرتر از زمان موعد خود را به فرودگاه رساندند تا از مک فارلین و تیمش که با هویت های جعلی در جهت محرمانه نگه داشتن ماموریت سفر کرده بودند، استقبال بعمل آورند.

زمانیکه در نهایت آنها مذاکرات را در هتل آغاز کردند، ایرانی ها یکی در میان مهمان نواز بودند و یا پارانویا داشتند! یک دقیقه، از امریکایی با قول حسن نیت بین دو کشور استقبال می کردند و دقیقه ای بعد امریکایی ها را متهم به عدول از توافق در جهت ارسال سری جدید قطعات موشک به تهران می کردند.

مک فارلین طی تلگرافی به جان پویندکستر مشاور امنیت ملی در اواخر همان شب گفت: اساسا آنها{مذاکره کنندگان ایران} تاجر فرش هستند. ما نیاز داریم که برای انجام هر گونه توافق فراتر از اختیارات خود حرکت کنیم.

امیدهای مک فارلین روز بعد و زمانیکه روحانی خود را نشان داد، احیا شد.

مک فارلین که در آن زمان در کاخ سفید مشغول به خدمت بود و برای تبادل تسیلحات در مقابل گروگان ها کمک کرده بود نوشت: آنطور که پیداست این مرد تافته جدا بافته از آماتورهایی بود که تا به حال با آنها گفتگو می کردیم.

روحانی به مهمانانش گفت: ما آماده ی گوش دادن به تمام درخواست های شما در تمام حوزه های هستیم. با این حال می دانیم که بر روی برخی مسائل به توافق دست پیدا نمی کنیم اما بر روی برخی موارد به توافق می رسیم.

سخنان در و بدل شده در این مذاکرات توسط کارمندان شورای امنیت ملی که از اعضای هیات امریکایی بودند نوشته شده است. این متون در گزارش کیمسیون تاور منتشر شد که بعدها به تحقیق در مورد فروش تسلیحات پرداخت.

این متون نشان می دهد که سران ایران نگران اطلاع یافتن عناصر تندرو در کشور از جلسه با آمریکایی ها بودند.

هاوارد تیشر کارمند شورای امنیت ملی که شرح جلسه را نوشته بود، به فارین پالسی می گوید که روحانی از نام مستعار استفاده می کرد تا از خود در صورت افشای جزئیات گفتگوها مخافظت کند.

در گزارش تاور، از روحانی تنها به عنوان مشاور ارشد سیاست خارجی یاد شده است.

روحانی به مهمانانش گفت: روابط ما تیره و بسیار بد است.

وی خواستار احتیاط شد و بیان داشت: شاید دوست نداشته باشید که این را بشنوید اما من باید صریح باشیم. ایرانیان رابطه ی تیره ای با امریکا دارند.

وی افزود: به عنوان یک دولت ما نمی خواهیم که فردا روز از بین برویم. ما می خواهیم در قدرت بمانیم و مشکلات پیش امده بین طرفین را حل کنیم.

روحانی به آمریکایی ها یاداور شد که بسیاری از هموطنانش ایالات متحده را شیطان بزرگ می خوانند.

امروز همچنان بسیاری از ایرانیان، امریکا را اینگونه خطاب می کنند. روحانی بار دیگر خود را در شرایطی می یابد که مجددا به سوی سران آمریکا دست دراز کرده اما در عین حال از ارتباط با آن ها اجتناب می ورزد.

براساس آنچه گزارش شده، ایرانی ها مواجهه احتمالی بین روحانی و اوباما را در حاشیه نشست عمومی سازمان ملل لغو کردند.

مک فارین در سال 1986 نوشت: آنها هنوز نمی دانند چطور بر مشکل ضروری تر خود یعنی چگونگی گفتگو با ما غلیه کنند. اما براساس لحن سخنان، نظرات و عبارات هوشمندانه روحانی از آنچه ممکن است در راه یک رابطه ی تعاملی باثبات باشد، من معتقدم که با یک مقام ایرانی مهم دسترسی پیدا کرده ایم و این خوب است.

امریکایی ها و ایرانی ها در مقابل دشمن مشترکشان شوروی روابط ویژه ای را تشکیل دادند. با وجود آنکه اتحاد جماهیر شوروی رسما دولت انقلابی ایران را در سال 1979 به رسمیت شناخته بود، هنگامیکه این کشور به دشمن بزرگ ایران یعنی عراق سلاح داد، روابط دو کشور زاهرآگین شد.

آیت الله روح الله خمینی همچنین رژیم کمونیستی را ناسازگار با اسلام دانسته بود.

تیشر خلاصه ای از تهدیدات نظامی شوروی که متوجه ایران بود را به روحانی ارائه داد. (تعداد واحدهای نظامی که قادر به حمله به این کشور بودند و میزان حملات مرزی از افغانستان به درون ایران)

نورث گفت که شوروی سعی خواهد کرد که مذاکرات محرمانه بین روحانی و کاخ سفید را افشا کند و پیشنهاد کرد که طرفین خط ارتباطی امنی راه اندازی کنند. (ایران نمی دانست که دولت ریگان با عراق تعاملات محرمانه دارد. امریکایی می دانستند که عراق از تسلیحات شیمیایی علیه ارتش ایران استفاده کرده اما هیچ اقدامی در جهت هوشیار ساختن تهران نکرد. این موضوع ظاهرا هرگز در جلسات مورد بحث قرار نگرفت)

روحانی خرسند و خوشنود بود که اطلاعات تاکتیکی از نیروهای شوروی داشت و علاقمند به دریافت تسلیحات آمریکایی بیشتر در جهت مقابله با تهدید نظامی کشورش، بود.

همچنین گفته شده که «مجاهدینی» که در ایران آموزش دیده اند در حال حاضر به نیروهای شوروی در افغانستان حمله می کنند.

اما حتی با وجود خصومت مشترکشان با کمونیست ها، بی اعتمادی همچنان اشکار بود. ایران احساس تهدید موجودیتی می کرد و روحانی فکر نمی کرد که آمریکایی ها کاملا آن احساس را تقدیر کنند. آنها نیاز داشتند که از طریق تسلیحات آمریکایی به ایران کمک بیشتری در جهت دفاع از خود کنند.

روحانی گفت: متاسفم که تند و تیز هستم.اما نیاز است که صریح و بی پرده باشیم تا بر اختلافتمان غلبه کنیم. خوشحالم که می شنوم شما معتقد به حاکمیت مستقل ایران هستید. ما امیدواریم که تمام حرکات آمریکایی ها در جهت حمایت از این گفتگو باشد. اما ما احساس می کنیم که تمام جهان سعی در تضعیف ما دارد. ما خطر روس ها را بیش از شما می بینیم و احساس می کینم. شما با تکنولوژی بالا این تهدیدات را می بینید. (ظاهرا منظور روحانی موشک های هسته ای هستند) ما احساسش می کنیم، لمسش می کنیم و می بینیمش. این آسان نیست که در کنار فیلی که زخمی کرده ایم بخوابیم.

با وجود تمام فاصله ای که بین دو طرف وجود داشت، روحانی به دنبال راه هایی برای نزدیک ساختن این دو کشور به یکدیگر بود. او قول داد که به تلاش هایش برای ازادی گروگان ها در لبنان ادامه دهد.

این همان چیزی بود که آمریکایی ها می خواستند، اما به دنبال آن نبودند که حرکت و شتاب دیپلماتیک را از دست بدهند.

نورث می خواست که مک فارلین رو در رو با رئیس مجلس، نخست وزیر و رئیس جمهور گفتگو کند. روحانی گفت که هنوز برای چنین اقدامی خیلی زود است.

نورث {از روحانی} پرسید: می توانید دیداری محرمانه بین مک فارلین و رهبرانتان تدارک ببنید؟

روحانی گفت: مطمئن باشید که این مسئله منتقل می شود.

وی افزود که پس از آزادی گروگان های آمریکایی و تحویل تسلیحات، نیاز است که گام های مثبت بیشتری برداشته شود.

او سپس اضافه کرد: ما باید مردم را برای چنین تغییری آماده کنیم، گام به گام. ما باید ملت مان را آماده کنیم. دیدار و جلسه بین رهبران ایران و امریکا در همین زمینه شکل خواهد گرفت. اگر شما برای حل این مشکلات جدی هستید، مطمئنم که سفرهای رسمی و ملاقات هایی در سطح بالا رخ خواهد داد.

آن جلسات هرگز رخ نداد. مک فارلین روز بعد به صورت محرمانه و خصوصی با روحانی گفتگو کرد.

او به پوین دکستر تلگراف داد و نوشت: در کل، جلسه ی سودمندی بود. من روشن ساختم که در مورد ایران ما به دنبال رابطه ای هستیم که براساس احترام متقابل برای حاکمیت طرفین، تمامیت ارضی و استقلال باشد.

دو طرف در مورد ترتیب وقایعی که باید پیش از آزادی گروگان ها اتفاق می افتاد، گفتگو کردند.

ایرانی ها با گروگان گیرها ارتباط برقرار کردند اما اکنون درخواست خارق العاده ای داشتند که شامل خروج کامل نیروهای اسرائیل از بلندی های جولان و جنوب لبنان می شد.

مک فارلین آزادی فوری گروگان ها را بدون قید شرط می خواست.

مک فارلین به پویندکستر گفت: قضاوت من این است که ما در شرایط خوبی نیستیم. آنها به دنبال کسب سود بیشتر از توافق هستند اما هوشیار به این حقیقت هستند که ممکن است طرف مقابل انها را گمراه کند.

اواخر همان شب، مک فارلین و روحانی مجددا به صورت خصوصی دیدار کردند. مذاکرات از هم پاشید.

تیشر در یادداشت هایی خود نوشت: مک فارلین نتیجه گیری کرد که آنها ما را دنبال خود می دوانند و فریب می دهند.

روحانی رفت و صبح روز بعد بازگشت. مک فارلین گفت: شما به توافق پایبند نیستید و ما در حال ترک اینجا هستیم.

امریکایی ها به فرودگاه رفتند. درحالیکه سوار هواپیما می شدند یکی از مقامات ایران به آنها گفت: چرا اینجا را ترک می کنید؟

مک فارلین گفت: ایرانی ها موفق به انجام تعهداتشان نشدند. این نبود اعتماد سال های طولانی وجود خواهد داشت. یک فرصت مهم اینجا از دست رفت.

این هواپیما پیش از ساعت 9 صبح تهران را ترک کرد.

نورث می توانست ببیند که مک فارلین احساس شکست می کند. او می خواست به مک فارلین قوت قلب دهد. برای همین زمانیکه هوایپما به منظور سوخت گیری مجدد در تل اویو بر زمین نشست، نورث به صورت محرمانه به مک فارلین گفت: تمام فرصت از دست نرفته است. فروش تسلیحات به ایران منجر به سود غیرمنتظره ای شده است.

نورث و همکارانش در کاخ سفید پول ها را به صورت محرمانه به نیروهای چریک کونترا در نیکارلگوئه منتقل کرده بودند که در حال مبارزه در جهت براندازی دولت سوسیالیست این کشور بودند.

مک فارلین پس از آن به بازجویانش گفت که نخستین واکنش او پس از شنیدن انچه نورث گفت، این بود: اه لعنتی.

کنگره مکررا سعی در جلوگیری از انتقال پول به کنتراها داشت و قانونی وضع کرده بود که جامعه اطلاعاتی را از ارسال هرگونه پول منع می کرد.

انچه نورث گفته بود و مک فارلین برای نخستین بار شنیده بود طرح پنهانی بود که به عنوان «ماجرای ایران کنترا» شناخته شد.

این ماجرا منجر به اعلام جرم علیه نورث، پویندکستر و دیگر مسئولان دولتی شد و حتی شخص ریگان را در معرض استیضاح قرار داد.

مک فارلین به اتهمام تخطی از قانون در ارتباط با این رسوایی گناهکار شناخته شد.

این مسائل هر گونه امید برای آغازی جدید با ایران را نقش بر آب کرد. اما حتی اگر این مذاکرات علنی هم نمی شد، شکاف اعتماد بین دو طرف انقدر زیاد بود که قادر به پر شدن نبود.

مترجم: روح الله فقیهی

،

مجله هفته: لازم به تذكر و يادآوري است كه صاحب نظران سياسي تاكيد ميكنند، در ان سفر مک فارلین برای یادبود دو هدیه به روحانی می دهد. یک کلت کمری و یک کلید. ان کلید همان کلیدی بود که روحانی در دوران انتخابات و پس از پيروزي أنرا به عنوان باز كننده در هاي بسته نشان داد در حاليكه پيام واقعي اين كليد چنين بود: یعنی ما هنور اهل معامله ایم و نکته دیگر اینکه مهدی هاشمی برای افشای همین سفر اعدام شد!

rohani_klid

منشاء کلید و پیام کلید به‌دستی حسن روحانی!

منبع: نیویورک تایمز

نویسنده: برنارد گورتزمان

تارنگاشت عدالت

مأمور پیشین «سیا» می‌گوید: مک‌فارلین کیک و انجیل به تهران برد

یک مقام بازنشسته «آژانس اطلاعات مرکزی» در مقابل «کمیتۀ اطلاعات سنا» تأیید کرده است که رابرت سی. مک‌فارلن و هیأت او در مأموریت مخفی به تهران در ماه مه گذشته یک انجیل که آیه‌ای به خط پرزیدنت ریگان بر آن نوشته شده بود برای رهبران ایران برد.

به گفتۀ شخصی که پیش نویس گزارش کمیته را خوانده است، جورج دبلیو کیو (George W. Cave) مقام بازنشسته «سیا» [و] کارشناس ایران که عضو هیأت بود گفت که گروه ١٠ گذرنامه جعلی ایرلندی، و یک کیک به شکل کلید به نشانۀ «گشایش» به سوی ایران با خود داشت.

این‌ها و دیکر جزییات عملیات مخفی آمریکا مشروحاً در گزارش آمده‌اند، اما بخش اصلی آن تاکنون طی دو ماهی که از برملا شدن آن با انتشار داستانی دربارۀ مأموریت مک‌فارلن در یک هفته نامه کوجک بیروت می‌گذرد علنی شده است. در واقع، گزارش گاه‌شمار مفیدی از رویدادها به‌دست می‌دهد…

… گزارش آشکار کرد چون مأموریت بهار گذشته مک‌فارلن به تهران شکست خورد، دولت نسبت به اسراییلی‌ها و آقای قربانیفر محتاط شد.

گزارش گفت برای نخستین‌بار در ١۷ سپتامبر ١۹۸۶، سرهنگ نورث کانال ارتباط با ایران را بدون گفتن به اسراییلی‌ها باز کرد. گزارش افشا نمود که در ٣ اکتبر ١۹۸۶، سرهنگ نورث، آقای کیو و دیگر آمریکایی‌ها در فرانکفورت آلمان غربی، با ارتباط جدید ایران ملاقات کردند، که هویت او مشخص نشده است. اما منابع گفتند او پسر حجت‌الاسلام رفسنجانی بود….

وقتی خاطرات هاشمی برای رئیس‌جمهور نیز دردسرساز می‌شود

گروه سیاسی مشرق- پخش اینترنتی مستند «من روحانی هستم» با موضع گیری‌ها و حاشیه‌های فراوانی همراه بود؛ درحالی که عوامل سازنده و پخش این اثر، مستند را مبتنی بر مستندات و شواهد تاریخی می‌دانند، رسانه‌های طرفدار دولت و برخی مقامات کشوری از جمله خود رئیس جمهور و علی لاریجانی ریاست مجلس، برخی قسمت‌های این مستند از جمله روایتی که از نقش دکتر روحانی در ماجرای مک فارلین به نمایش درآورده را خلاف واقع دانسته‌اند.

لاریجانی در مورد این مستند می‌گوید: «همین چند روز پیش دیدم چه سر و صدایی در کشور به وجود آمده است آن هم بر سر یک سی‌دی، سی‌دی که با عنوان «من روحانی هستم» پخش شده است. در این سی‌دی یک سری مطالبی را مطرح کردند که برخی از مطالب خلاف واقع است. آقای روحانی رئیس‌جمهور را متهم کردند که شما در داستان مک‌فارلین حضور داشتید، این دروغ است، کسانی که در آن شرایط سیاسی پس از انقلاب حضور داشتند، همه می‌دانند که آقای روحانی نقشی در مسئله مک فارلین نداشته است، چرا خلاف واقع می‌گویید؟ چرا دروغ می‌گویید؟»

رئیس جمهور نیز سال گذشته در میان صحبت‌های خود در جشنواره مطبوعات به این مستند اشاره می‌کند و با ناصحیح خواندن قسمت‌هایی از این مستند می‌گوید: «حتی علیه شخص رییس جمهوری سی دی پخش می‌کنند با نشانی . من فقط به آنها گفتم این قسمت سی دی ناصحیح است.»

اینکه آیا پخش این مستند تخریب وجهه‌ی رئیس جمهور را به دنبال دارد یا خیر مطلبی است که باید بر عهده مخاطبان این مستند گذاشت؛ اما نکته‌ی قابل تأمّل در حاشیه پخش اینتنرتی این مستند، تکذیب و دروغ خواندن برخی شواهد و اسناد تاریخی است.

تکذیب حضور و نقش حسن روحانی در ماجرای سفر هیأت آمریکایی با سرپرستی مک فارلین به ایران در حالی صورت می‌گیرد که نام حسن روحانی به عنوان یکی از اعضای مذاکره کننده با هیأت آمریکایی در کتاب خاطرات آیت لله هاشمی رفسنجانی در سال 65 با عنوان «اوج دفاع» ذکر شده است.

هاشمی در کتاب «اوج دفاع”، خاطرات روز 4 خرداد ماه سال 65 را اینگونه بیان می‌کند:

«آقای [محسن] کنگرلو اطلاع داد که هواپیمای حامل قطعات گران‌قیمت آمریکایی – که با پاسپورت ایرلندی آمده‌اند و به نام ایرلندی هستند – در فضای تهران است. به آقای دکتر روحانی گفتم که برای کنترل قطعات و اداره مسائل سیاسی و مذاکرات همکاری کنند.

افطار میهمان نخست‌وزیر بودیم. آقایان [محسن] کنگرلو [مشاور نخست‌وزیر] و [احمد] وحیدی [مسوول اطلاعات سپاه] آمدند. گزارش وضع هیات آمریکایی را دادند. یک‌چهارم قطعات هاک درخواستی را آورده‌اند. آقای مک فارلین مشاور ویژه ریگان و شخصیت‌های حساس دیگر آمریکا در هیات‌اند. برای سران کشور ما کلت و شیرینی، هدیه آورده‌اند و خواهان ملاقات با سران‌اند.

قرار شد هدیه را نپذیریم و ملاقات ندهیم و مذاکره را در سطح دکتر هادی و دکتر روحانی و مهدی‌نژاد مخفی نگه داریم و [مذاکرات] محدود به مساله گروگان‌های آمریکایی در لبنان و دادن قطعات هاک و چند قلم دیگر اسلحه [باشد]. آنها بیشتر خواهان مذاکره در مسائل کلی و سیاسی‌اند. می‌خواهند یک نفر دائما در هواپیمای خودشان برای تماس با خارج از طریق ماهواره بماند. این را هم قبول نکردیم.»

خاطرات روز 5 خرداد هاشمی رفسنجانی در کتاب «اوج دفاع» نیز اینگونه آمده است«در منزل بودم. دکتر هادی و دکتر روحانی آمدند و پس از توصیه آنها در مورد مسائل قابل بحث، قرار شد دکتر هادی با هیأت آمریکایی مذاکره کنند. عصر آمدند و گفتند مک‌فارلین ناراضی است و مدعی است به او توهین شده که چرا مقامات با او حرف نمی‌زنند و چرا هدیه‌اش را نمی‌پذیریم و می‌گوید اگر من برای خرید پوست گربه به روسیه بروم، گورباچف در روز دو بار با من ملاقات می‌کند.

دیشب موضوعات مهمی را مطرح کرده‌اند که قابل گفتگو است و مدعی‌اند که روسیه قصد حمله به ایران را دارد. باز هم موضوع قابل بحث را مشخص کردم و گفتم مانعی ندارد که دکتر هادی با همراهان او صحبت کند، ولی سران کشور ما ملاقات و مذاکره با آنها را نمی‌پذیرند.»

هاشمی بار دیگر در خاطرات 8 خرداد ماه به نقش دکتر روحانی در مذاکرات با هیأت آمریکایی اشاره دارد:

«عصر دکتر هادی و دکتر روحانی آمدند. راجع به پیگیری مسأله گروگانهای آمریکایی بحث شد. قرار شد طبق همان پیشنهاد نهائی ما که نپذیرفتند عمل شود، اگر آمریکایی‌ها خواستند جلو بیایند.»

معصومه نبوی در گفت‌گو با مهر درباره اسناد ساخت مستند می‌گوید: در برخی از این مراجعات گفته می‌شد از آنها خواسته‌اند اسناد رییس جمهور را در اختیار عموم نگذارند برای همین‌منظور سراغ خاطرات خود رییس جمهور و اشخاص وابسته به ایشان رفتیم. برای قبل از انقلاب که کتاب خاطرات خودشان بسیار غنی بود و برای بعد از انقلاب هم خاطرات آقای‌ هاشمی‌ رفسنجانی بیشترین کمک را به ما کرد و اکثر قسمت‌های حساس مستند از کتاب‌های خاطرات ایشان روایت شده است.

برای سال‌های اخیر و پرونده هسته‌ای هم دستمان بسیار باز بود و راحت‌تر به اطلاعات دسترسی پیدا کردیم ولی تاکیدی که داشتیم استفاده از منابع نزدیک به آقای روحانی بود… مثلا در بحث مک فارلین و شورای نظارت بر صدا و سیما به خاطرات آقای ‌هاشمی‌ رفسنجانی استناد شده است که رییس جمهور از نزدیکان ایشان هستند و یا در بحث هسته‌ای روایت بسیار بود ولی ما سراغ روایت تیم آقای روحانی رفتیم؛ یعنی آقایان ظریف و موسویان.

تکذیب قسمتی از خاطرات هاشمی رفسنجانی در حالی صورت می‌گیرد که تا به حال واکنشی از جانب دفتر رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام و رئیس جمهور در مورد کمّ و کیف و حقیقت این ماجرا صورت نگرفته است.

دکتر آشنا مشاور فرهنگی و رسانه‌ای رئیس جمهور در مورد تناقض صحبت‌های علی لاریجانی با خاطرات هاشمی رفسنجانی می‌گوید: «آقای لاریجانی سخنان خود را مشخصا بیان کردند و قطعا متوجه بودند که در این مستند به چه بخش‌هایی از خاطرات آقای هاشمی استناد و به چه بخش‌هایی استناد نشده است. » (نسیم آنلاین 9/2/93)

در همین راستا حمیدرضا ترقی عضو شورای مرکزی حزب موتلفه اسلامی در مورد مطابقت مستند «من روحانی هستم» با خاطرات هاشمی رفسنجانی گفت: «طبق اعلام سفیر فیلم منبع و مرجع مطالب این فیلم خاطرات آقای هاشمی در سال 65 است بنابراین اگر ایرادی به متن و محتوای فیلمنامه وارد است باید از آقای هاشمی ایراد گرفت که چرا چنین خاطره ای را تحریف یا این طور نقل کرد. در واقع فیلمنامه نویس فیلم «من روحانی هستم» آقای هاشمی است چون خود او چنین متنی را نوشت و چاپ کرد بنابراین اگر اشکالی به اصل فیلم وارد است مسئولیتش با آقای هاشمی است چون از افرادی مثل او مستندتر کیست؟ اگر کسی دست نوشته و خاطرات چاپ شده یک شخصیت به نام و شهیر سیاسی را برای مستندسازی مبنا قرار دهد و آن را منتشر کند نمی توان ایرادی به عوامل و تهیه کننده آن گرفت.» (پایگاه خبری تحلیلی مثلث 9/2/93)

به هرحال موضع گیری مبهم و دوگانه برخی مسئولین در این مورد، برای مردم قانع کننده نیست و مردم منتظر هستند تا منتقدان این مستند، قسمت‌هایی که به ادعای خود دروغ و خلاف واقع می‌دانند بیان کرده و درصورتی که به صحت خاطرات هاشمی رفسنجانی اعتماد ندارند، اعتراض خود را معطوف به ایشان کنند.

به نظر می‌رسد عدم صداقت در بیان نقل قول‌ها و خاطرات توسط مسؤولان اسبق دولتی اینبار برای رئیس‌جمهور محترم درسرساز شده است و افراد خاطی می‌بایست درباره نقل قول‌های خلاف واقع خود به مردم، تحلیل‌گران و پژوهشگران پاسخ بدهند و اعتبار دیگر نقل قول‌ها و خاطرات خود را اثبات کنند زیرا به نظر می‌رسد دیگر هیچ دلیلی برای اعتماد به چنین خاطراتی وجود ندارد و کتاب خاطرات شفاهی تبدیل به کتاب ادعاهای آیت‌الله شده است.

از سوی دیگر دولت محترم باید بدون جنجال و حاشیه آفرینی، به خاطی اصلی اعتراض کند که چرا خلاف واقع خاطره گویی می‌کند؛ این حاشیه سازی رسانه‌ای در حالی صورت می‌پذیرد که مقام معظم رهبری کرارا اعلام کرده‌اند مسائل را به اصلی و فرعی تقسیم کرده و دولت محترم را در اجرا و حل مشکلات مردم یاری و از کشاندن دولت به حواشی بی‌منطق و بی‌دلیل پرهیز شود.

این اولین باری نیست که صحّت خاطرات هاشمی رفسنجانی با خدشه مواجه می‌شود. قبل از این نیز ادعاهای هاشمی در رابطه با نگارش نامه به امام خمینی(ره) در مورد رابطه با آمریکا و حذف شعار مرگ بر آمریکا انتقادات فراوانی را به دنبال داشت.

آیت‌الله هاشمی سال گذشته نیز با ردّ استفاده سیاسی و انتخاباتی از اموال دانشگاه آزاد گفته بود: «هر کسی می تواند سند بیاورد که ما یک بار هم در این سال‌ها کوچک‌ترین استفاده انتخاباتی از دانشگاه آزاد کردیم. هیچ؛ بنا هم نداریم»

این در حالی بود که اسناد سوء استفاده از دانشگاه آزاد به نفع جریان‌های سیاسی بلافاصله در خروجی بسیاری از رسانه‌ها قرار گرفت.

rafsanjani_doa

مردان سایه در تهران

احمد مزارعی

یکم ماه می 1980 ، علی خامنه ای ، یکی از رهبران حزب جمهوری اسلامی، به کنسولگری آمریکا در تبریز رفت تا با وابسته نظامی آمریکا ، کولونل چارلز اسکات ، که بعنوان گروگان در آنجا نگهداری میشد ، درمورد بدست آوردن اسلحه آمریکائی مذاکره کند ، هدف خامنه ای این بود تا در مقابل آزادی گروگانها برای ارتش ایران اسلحه دریافت کند.( که موفق نگردید)، اکنون کارتر رئیس جمهور آمریکا است وهجوم  هواپیماهای آمریکائی که برای آزادی گروگانها برنامه داشتند، در طبس با شکست روبرو شده است ، اما اسکات چیزی برای گفتن نداشت ونیاز به مرور زمان بیشتری بود.

ماهها گذشت بدون اینکه تغییراتی جدی حاصل شود وکوششهائی که درجهت آزادی گروگانها به عمل آمد ، بی نتیجه ماند، در این راستا حتی حسنین هیکل ، شخصیت مطبوعاتی وسیاسی معروف مصر نیز به ایران آمد که نتوانست کاری از پیش ببرد.

در ماه سپتامبرفعالیتهائی تازه ودر مسیر دیگری آغاز گردید . کارتر ، رئیس جمهور آمریکا تحت فشارهای شدید اقتصادی ، پس رانده میشد وعراق را تحریک میکرد تا بر علیه ایران وارد حنگ شود ، رقیب انتخاباتی کارتر ، ادوارد کندی ، کاندید حزب جمهوریخواهان ، نیز کوشش داشت که روسیه را هر چه بیشتر در باتلاق افغانستان غرق کند ، جمهوریخواهان میکوشیدند تا اجازه ندهند کارتر موفق به آزاد کردن گروگانها شود ، زیرا وی میتوانست از آن به عنوان برگ برنده ای در انتخابات ماه نوامبراستفاده کند. دراین زمان چه اتفاقی افتاد ؟

سازمان «سیا» پی برد که گروهی به غایت پراگماتیست در تهران وجود دارد که در دولت دارای نفوذ زیادی است واجازه یافته تا پیشنهاد » مناخیم بگین» نخست وزیر اسرائیل را درتاریخ ماه می 1980 ، مبنی بر فروش قطعات یدکی هواپیماهای نظامی به ایران را بپذیرد، این پیشنهاد قبلا مورد موافقت آمریکائیها قرار گرفته بوده است. سرکردگان این گروه پراگماتیست عبارت بودند از هاشمی رفسنجانی ، رئیس مجلس شورای اسلامی ومهدی کروبی ، یکی دیگر از رهبران با نفوذ ایران ودیگران.

در اکتوبر سال 1980 ، جورج دبلیو بوش کاندید معاونت ریاست جمهوری ومدیر سابق سازمان «سیا» بهمراه ولیام کیسی ، مدیربرنامه انتخاباتی ، به پاریس رفتند تا با نماینگان گروه پراگماتیستها ی تهرانی ، مذاکره کنند.طرفین مذاکره کنده به توافق رسیده .قرار گذاشتند که لحظه آزادیهای گروگانها همزمان باشد با زمانی که ریگان مراسم سوگند ریاست جمهوری را بجا میآورد. رفسنجانی ، خمینی را به اهمیت معامله اسلحه راضی کرده بود، در حالیکه خامنه ای همچنان مخالف خرید اسلحه اسرائیلی چه قبل وچه در اثنای جنگ عراق بود. اما خمینی فتوای خرید اسلحه را تحت عنوان ضرورتی گذرا ، که راه فراری از آن وجود ندارد، صادر کرد. معامله اسلحه درماه ژانویه سال 1981 ، به امضا رسید، این معامله طبیعتی تاکتیکی داشت وشامل امتیازات مالی ومبادله گروگانها در مقابل تسلیحات اسرائیلی، وهمچنین تعهد آمریکا مبنی بر اینکه حق دخالت در امور ایران را ندارد، که آمریکا به این تعهد خود پایبند نماند . امریکا در این مرحله کوششهای ایران را برای خرید اسلحه در بازار جهانی به استثنای خرید اسلحه از اسرائیل، کنترل میکرد ودرطول سالهای جنگ  گزارشات فعالیتهای تسلیحاتی ایرا ن را به استثنای مسئله «فاو»واوائل سال 86 ، به عراقیها گزارش میکرد. پاسخ تهران نسبت به عهدشکنی آمریکائیها چگونه بود ؟ در سال 82/83/ ایران حزب الله را به شیوه تازه ای آماده نمود  واولین اقدام که در تاریخ آوریل سال 1983 ، انجام گرفت ، منهدم کردن سفارت آمریکا در بیروت بود که طی آن یازده نفر از برجسته ترین ماموران «سیا» در خاورمیانه که زیر نظر رابرت «ایمز» کار میکردند ، کشته شدند، سپس انهدام مقر نیروی دریائی آمریکا (مارینز) بود که در تاریخ اول ، اکتبر سال 1983 ، انجام شد که منجر به کشته شدن 241، سرباز گردید بعد ازاین، ویلیام باکلی ، رئیس مرکز «سیا» در بیروت بود که در ماه ، مارچ 1984 ، ربوده شد وبقتل رسید، به فوریت پس از باکلی ، مالکولم کر، رئیس دانشگاه آمریکائی بیروت ، در تاریخ ژانویه سال 1984 ، به قتل رسید  ، در طول سالهای 84/85  موج گسترده ای از ربودن وقتل آمریکائیها در بیروت ادامه داشت. همزمان با شکست عملیات کربلای 1/82 و 2/83 و 3/84 و4/85 ، بر علیه عراق ، پپامریکا کوشش تازه ای بکار برد تا قدرت نظامی ایران را بالا برده وبدین وسیله عمر جنگ را طولانی کند ، وهم اینکه بتواند گروگانهای خود را در لبنان آزاد کند ، بدین منظور دونفر از ماموران خودرا بنامهای صدیق قربانی فر، وعدنان خاشقچی ، با راهنمائی یکی از ماموران موساد بنام یعقوب نمرودی به ایران فرستاد تا پیام دهند که آمریکائیها آمادگی دارند ، ارتش ایران را با موشکهای «تاو» ضد تانک مجهز کنند، تا بدینوسیله مانع پیشروی نیروهای زرهی عراق گردند. قابل ذکراست که عربستان نیز ازطریق عدنان خاشقچی در این امور دخالت داشت وهدفش این بود که حتی الامکان بتواند عمر جنگ را طولانی تر کند، آنچه که شگفت انگیز بود اینکه اینبار نیز گروه مذاکره کننده با آمریکائیها ، همان گروه سابق ، یعنی ، هاشمی رفسنجانی ، میرحسین موسوی نخست وزیر، وصدیق قربانیفروبا کمک محسن ومهدی کروبی بودند ، دراین مرحله نیز خامنه ای خودرا از همه این ماجری کنار کشیده بود. نتیجه کار این شد که «رابرت مک فارلین» مشاور ریگان در امور امنیت ملی آمریکا، ، در ماه می سال 1986 ، درحالی که محموله های موشکهای «تاو» را با خود داشت ، باهواپیما وارد تهران گردید ، وهمه اینها به حساب وبا هماهنگی رفسنجانی انجام گرفت وقرار شد که درادامه نیز تجهیزات بیشتری به ایران ارسال شود.

براساس درگیریهائی که میان جناحهای مختلف دولتی وجود داشت ، مهدی هاشمی ، داماد حسینعلی منتظری که در آنزمان مسئول دفتر «جنبشهای آزادی اسلامی» بود، اخبار وماجراهای موجود ، در مورد معامله اسلحه با آمریکائیها را در تاریخ نوامبر سال 1986، برای مجله «الشراع» لبنان فرستاد که موجب رسوائی بزرگی گشت، هردو نفر یعنی مهدی هاشمی و حسینعلی   منتظری ، تاوان این افشاگری خودرا پرداختند ، مهدی هاشمی در سال 1987، اعدام شد و حسینعلی منتظری نیز در اوائل سال 1989 ، معزول گردید.

khomeini

مذاکرات هسته ای و معمای «کلید» در غیاب مردم

نوشته ی: محمد خانی

تا کنون، ماجرای ورود مک فارلین به ایران از زوایای متعددی بررسی شده است. اما تحلیل و ارزیابی این ماجرا از منظرِ طرفِ آمریکایی مغفول مانده است. از آن سو نیز، «تخلفات قانوني آن قدر بود تا بحث اعلام جرم علیه رئيس جمهور و یا تعقيب قانوني برخي از مأموران و مقامات اصلي كاخ سفيد مطرح شود». میشل لینچ(1) در مقاله ای با عنوان «منازعهی شهادت دادن و مدرک در گزارشات ایران کنترا»(2) (لینچ، 1999: 54-76)، با استفاده از رویکرد روش شناسی مردم نگارانه در مطالعات رسانه(3) به بررسی این امر می پردازد که چگونه و با چه شگردهایی، افراد درگیر در این عملیات توانستند، همزمان، هم دروغ های خود را راست جلوه دهند، و هم در اعترافات خود در جایگاه شهود، که می توانست رئیس جمهوری را به زیر کشد، با وجود مدارک محکمه پسند و ویدئوهای ضبط شده از مکالمات مخفی، چنان از حربه های مختلف استفاده کردند که به جای این که مجرم تلقی شوند، به قهرمان، شهید و قربانی تهمت ها تبدیل شدند.

این مقاله ترجمه شده و به زودی منتشر می شود. اما چیزی که در این جا برای من حائز اهمیت است، بازخوانی ماجرا از طرف دیگر است. این ماجرا، «از یک سری عملیات های مخفی ایالات متحده، اسرائیل و ایران در حمایت از نیروهای ضدانقلابی آمریکای مرکزی» پرده برداشت. بر اساس این اطلاعات، «با تأیید و تصویب رئیس جمهور آمریکا، و با اطلاع اعضای برجسته ی کابینه، مقامات شورای ملی و آژانس اطلاعات مرکزی، در چند نوبت در خلال سال های 1985 و 1986 ترتیبات فروش تسلیحات نظامی به ایران داده شده بود» اما مسئله ی مهم تر این بود که «مأموران ان.اس.سی، یعنی مشاوران امنیت ملی ریگان در شورای امنیت ملی، آژانس اطلاعات و امنیت مرکزی و کلنل الیور نورث(4) که در این ماجرا نقش اصلی را بر عهده داشتند، سود حاصله از فروش اسلحه به ایران را به طور غیرقانونی و بر خلاف مصوبات کنگره ی آمریکا، برای شورشیان ضددولتی نیکاراگوئه ارسال می کردند تا بتوانند حکومت ساندینیست ها را سرنگون کنند» (لینچ، 1999: 54-55).

سرهنگ الیور نورث دادگاهی می شود تا در این مورد پاسخ دهد. در خلال دادگاه و در جایگاه شهود، نواری ویدئویی فاش می شود که الیور نورث (طبق گفته ی خودش) از مذاکرات پر کرده بوده است تا به طرف ایرانی بدهد (به قول خودش نواری مجاز). این بخش، حاوی سویه ی مهم تری برای طرف ایرانی است، که در زیر می آوریم:

* بخش هایی که در گیومه گذاشته شده، به عینه از نوار دادگاه نورث، در جایگاه شهود، پیاده شده است (به نقل از لینچ، 1999: 72-76)، مواردی از دیالوگ ها حذف شده اند (که در ترجمه ی اصلی خواهند آمد)، مواردی هم در بین دیالوگ ها حذف شده اند که با […] مشخص شده اند.

«آقاي نيلدز، شروع كنيد!

نيلدز: كلنل نورث، شما در دو عمليات دست داشتيد، عمليات هاي اين حكومت براي مردم این کشور بسیار مهم اند. این طور نیست؟

نورث: بله قربان، دست كم دو عمليات.

نیلدز: و یکی از آن ها […] فروش تسلیحات به ایران بود.

نیلدز: این طور نیست؟

نورث: بله قربان!

نيلدز: آن عمليات ها مخفي بودند؟

نورث: بله بودند»

«نيلدز: و عمليات هاي مخفي در اختفا از دشمن اجرا و طراحي مي شود، مخفي از دشمنان.

نورث: همين طوره.

نيلدز: اما اين دو عمليات براي اختفا از مردم آمريكا طرح ريزي شده بودند.

نورث:آقاي نيلدز، من نمي فهمم. ما چگونه مي توانيم اين قضيه را به مردم آمريكا اطلاع دهيم و درهمان حال، نگذاريم جماهير شوروي از آن باخبر شود. من نمی خواهم گستاخ باشم، اما تنها مي خواهم بدانم كه ما چطور می توانستيم اين كار را بکنیم؟

نيلدز: اوه، خوب، در واقع كلنل نورث، شما معتقديد كه [در این صورت] جماهير شوروي از فروش تسليحات نظامي ما به ايران مطلع مي شد، منظورتون اینه؟

نورث: تاحدودي

نيلدز: اما، اما اين طرح [بیش تر طوری] طرح ريزي شده بود تا از مردم آمريكا مخفی بماند.

نورث: من، من فكر مي كنم كه، چيزي كه مهم است، آه، آقاي نيلدز اين است كه […] این كه عمليات مخفي چيست. اگر ما راهي داشتيم تا اين گزارشات به گونه از دست پخش هاي خبري مسكو در امان داريم و با مردم آمريكا در مورد عمليات صحبت كنيم، بدون اين كه اين گزارشات به دست ماجراجويان برسد، من مطمئن ام كه ما اين كار را كرديم.// اما راهي را براي انجام آن پیدا نكرديم.

نیلدز: اما شما این کار را کردید. اما شما اين كار را طور ديگري انجام داديد، :: براي ايرانی ها

شما [به طرف ایرانی، ماجرا را] گفتيد. هشتم و نهم اكتبر، در فرانكفورت آلمان، نگفتيد؟» (لینچ، 1999: 72).

تا این جا کلنل نورث اعتراف می کند که اساساً در عملیاتی در جهت فروش تسلیحات نظامی به ایران شرکت داشته است و مخفی بودن این عملیات را نیز تأیید می کند. اما سؤال این جا است که وقتی این عملیات یکی از مهم ترین عملیات های برای مردم آمریکا تلقی می شود، چرا باید چنین عملیاتی مخفی بماند. اگر قرار است منافع مردم آمریکا تأمین شود، چرا دموکراسی های لیبرال که «شفافیت» و «تصمیم گیری در نهادهای دموکراتیک» را از ارکان خود می دانند، این موضوع را به اطلاع مردم نرساندند؟ همان طور که دیدیم، کلنل نورث تلاش می کند این مخفی نگه داشتن عملیات از مردم آمریکا را با مخفی بودن عملیات و ترس از لو رفتن عملیات برای اتحاد جماهیر شوروی پیوند زند. اما وقتی به او گفته می شود، شما این عملیات را به اطلاع طرف ایرانی رسانده اید، و از سوی دیگر، از افشای ماهیت آن برای مردم آمریکا می ترسیدید، ابتدا سعی می کند طفره رود، اما وقتی او را به یک نوار ویدئویی ضبط شده از این مذاکرات ارجاع می دهند، به ناچار تلاش می کند، با روی دیگر سکه بازی کند. به «جایگاه شهود» باز می گردیم:

«نیلدز: […] سوال من خیلی ساده است. آیا شما در گفت و گویی که در هشتم و نهم اکتبر داشتید، به طرف ایرانی گفتید، که وزیر دفاع در آخرین دیدارش به رئیس جمهور گفته است «وقتی مردم آمریکا از این ماجرا باخبر بشوند، (شما را) متهم و به دادگاه احضار می کنند».

کجا است؟ (صفحه به هم مي خورد) [این اسناد رو] نمی بینم.

[در این جا، ابتدا نورث طوری برخورد می کند که گویی این اسناد ضبط شده از ویدئوی لو رفته ی مذاکره با ایرانی ها را ندیده است، بعد از آدرس دادن های مسئولین دادگاه و طفره رفتن های بسیار از سوی کلنل نورث، بالاخره کلنل می پذیرد!]

نيلدز: اين سوال، کامل و مشخصه. آيا شما این [حرف] را به ایرانی ها زدید؟

نورث: آقاي نيلدز، اين ظاهراً، یکی از نسخه های ویدئویی است که خود من ضبط کرده ام. از صحبت های خودم با ایرانی ها. […] اين يك دروغ گستاخانه به ايراني هاست و من حالا به شما خواهم گفت، من به ايرانی ها يك نوار مجاز دادم تا …

نيلدز: سوال اين بود: شما اين را گفتيد؟

نورث: من- قطعاً من اين را گفتم. اوه من خیلی حرفای دیگه هم به ایرانی ها گفتم.

نورث: […] عملياتهاي مخفي يا فعاليت هاي خاص ماهيتاً دروغ اند، در اين جا يك فريبِ تاكتيكي در كار است كه در عمليات هاي مخفي به كار مي آيد. این عملیات ها اساساً و در جوهره ی خود دروغ اند. ما تمام سعی خودمان را می کنیم تا در مورد خواست و نیت خودمان، رفتارهایمان، و پیوند ایالات متحده با این فعالیت ها دشمنان مان را فریب دهیم» (لینچ، 1999: 74-76).

حال مشخص شد که در یک عملیات سراپا فریب، دروغ و نیرنگ، تسلیحات نظامی به ایران فروخته شده است. آن هم در جنگی که در برابر عراق و حامیان اش، آمریکا و اسرائیل صف آرایی و بازنمایی شده بود، در این جا با ابعاد مختلفی روبه رو هستیم:

«جامعه ی بورژوایی اگر چه [در ذات خود] ناقهرمانانه است، اما قهرمان گری، از خودگذشتگی و ایثار، دست یازیدن به ایجاد وحشت، جنگ داخلی و جنگ های خارجی فراوان لازم بود، تا چنین جامعه ای به دنیا آید» (مارکس، هجدهم برومر، 1377: 13). و دقیقاً به همین خاطر است که آن ها ناچار می شوند برای موجه ساختن مبارزات منفعت طلبانه ی طبقات مسلط (جنگ افعی ها)، لباس آرمان ها را بر تن کنند، آن ها از اسطوره های مذهبی و سنتی کمک می گیرند «نام هایشان را به عاریت می گیرند، و شعارها و لباس هایشان را، تا در این ظاهر آراسته و در خور احترام، و با زبان عاریتی، بر صحنه ی جدید تاریخ ظاهر شوند» (مارکس، 1377: 11). اما این لباس ها، تنها لباس هایی عاریتی، برای پنهان نگاه داشتن منافع و اهداف فردی و گروهی باندهای بورژوایی هستند که با هم بر سر قدرت در حال جنگ اند، تا بتوانند با این لباس ها و نام های عاریتی، بسیج نیرو کنند. در این صحنه است که در حالی که شعار «بهر آزادی قدس از کربلا باید گذشت» بر تمامی جبهه ها طنین افکنده بود و این جنگ، جنگِ «حق علیه باطل» و «نبرد علیه اسرائیل غاصب» بازنمایی شده بود، پروژه ی این عملیات مخفی و خرید تسلیحات از آمریکا و اسرائیل «کلید»

می خورد. این نشان می دهد از همان ابتدا نیز، آرمان ها، تنها پوشش و لباسی عاریتی برای دنبال کردن منافع فردی و گروهی باندهای بورژوایی بوده که درگیر منازعات قدرت بوده اند.

در این جا است که این گفته ی آیت الله منتظری (قائم مقام رهبری پیشین رژیم) صادق تر جلوه می کند که: «[…] می گفتم که آمریکا و اسرائیل قطعاً […] به قصد قربت به ایران سلاح نمی فروشند. اظهارات محرمانه ی کارشناسان نظامی اسرائیلی که اسناد آن موجود است، چنین بود که می گفتند، این جنگ شروع شد که بماند و نباید در این جنگ غالب و مغلوبی پیدا شود. مطابق اسناد موجود، ریگان، رئیس جمهور وقت آمریکا نیز […] اظهار داشته بود «سلاح هایی را که ما به ایران می دهیم، صرفاً جنبه ی دفاعی دارد و تغییر عمده ای در جبهه های جنگ ایجاد نمی کند». […] برداشت من در آن مقطع با توجه به اسناد و شواهدی که بعضاً به آنها اشاره شد، این بود که هدف آمریکا از دادن چراغ سبز به ایران و فرستادن تعدادی موشک تاو از طریق اسرائیل، این بوده که ایران با اتکا به سلاح های آمریکا جنگ را ادامه دهد تا آن ها به هدف نهایی خود […] برسند. […] حال باید پرسید که در سفر مک فارلین به ایران […] اصول و منافع ایران تا چه اندازه در آن دخالت داشته است، و آیا منافع ملی ایران بوده یا منافع یک طیف و جریان خاصی باعث آن بوده است»(5) (آیت الله منتظری، انتقاد از خود، 1385: 12-13).

در طرف ایرانی، آن چه جلب توجه می کند، «مذاکره ی محرمانه ی آقایان با آمریکایی ها به دور از اطلاع نهادهای رسمی و قانونی و نمایندگان مردم در مجلس […] بود» (منتظری، 1385: 12)، این مخفیکاری تا جایی پیش رفته بود که یکی از بلندپایهترین مقامات وقت کشور اعلام میکند: « جریان مک فارلین را کسی به من (قائم مقام رهبری) نگفته بود… من از طریق یکی از اقوام ام از آن مطلع شدم… تا این که یک روز آقای هاشمی رفسنجانی آمد پیش ما. پرسیدم چرا این ماجرای مک فارلین را به ما نگفتید؟ گفت می خواستیم بعداً (با اشاره دست به معنای خیلی بعدها) به شما بگوئیم!» (منتظری، 1393). جایی که برخی از افراد و گروه های سیاسی بلند پایه ی نظام، مجلس و امثالهم از این عملیات ها بی خبر بودند، امید حضور مردم و چانه زنی آن ها بر سر منافع خودشان، در افق محور می شود، در این جا، «غیاب مردم» تکمیل شده است.

اما این تنها مردم ایران، کارگران و زحمت کشان (مستضعفین) نبودند که منافع طبقاتی شان را خرج منافع گروهی باندهای مختلف قدرت می کردند. درست در آمریکای مبتنی بر دموکراسی لیبرال هم شاهد این پنهان کاری، نیرنگ و فریب هستیم. جایی که رئیس جمهور آمریکا می داند، اگر مردم از این عملیات بویی ببرند، او را به دادگاه خواهند کشاند. هر چند به هر لطایف الحیلی بود و با دست یازیدن به طرفندهای جامعه شناختی، سیاسی، روان شناسی و روش های مبتنی بر روش شناسی مردم نگارانه، از این ماجرا سر سالم به در بردند (در مقاله ی اصلی که به زودی ترجمه و منتشر خواهد شد، این ترفندها تا حدی تشریح شده است)، اما همین ویدئوی لو رفته در دادگاه نشان می دهد، وزیر دفاع آمریکا به خوبی، با ماهیت ضدمردمی این عملیات ها آشنا بود است. و مردم آمریکا، همان 99 درصدی که در وال استریت بر آن تأکید می شد، اگر از این امر مطلع می شدند، و رسانه ها با طرفند های مختلف آگاهی آنان را تحریف نمی کرد، مسلماً طبق پیشبینی وزیر دفاع، بحرانی ماندگار برای ریاست جمهوری وقت آمریکا ایجاد می کردند. در واقع، در «فقدان مردم»، هر دو طرف توانستند کار خود را خوب پیش ببرند.

هیچ کس نمی داند آن «نوار ویدئویی مجاز» که کلنل نورث برای طرف ایرانی تهیه کرده بود، دست چه کسی است؟ در ورود مک فارلین به ایران(6)، پروژه ای که در آن خرید تسلیحات از آمریکا و اسرائیل «کلید»

خورد، هدایایی هم آمده بود که بسیار قابل توجه اند، و به ویژه در این تاریخ، معنای خود را دوباره باز می یابند: کلت، انجیل و کیکی به شکل «کلید». بر اساس مصاحبه ی آقای هاشمی، «صاحبِ کلید» (آقای روحانی) یکی از 5 نفری است که از این ماجرا با خبر بودند (هاشمی، روحانی، هادی و وردی نژاد، نام نفر پنجم ذکر نمی شود).

«همین که شکل جدید جامعه یک بار برای همیشه مستقر شد، [یا بخواهد مستقر شود] غول های پیش از طوفان نوح […] به سرعت ناپدید» می شوند (مارکس، 1377: 12). در این جا است که به خاطر مقتصیات فرماسیون اقتصادی اجتماعی، هر چه بیش تر، افعی ها ناچار می شوند، لباس اسطوره ها را از تن بیرون آورند، و با چهره های واقعی تر خود به صحنه آیند. در پروژه ی اتمی جدید، روحانی، «صاحبِ کلید»، دوباره به صحنه آمد، تا پروژه ی شروع مذاکرات را رقم زند. اما مقتضات تفاوت کرده است، روحانی که ناچار شده، تا حدی، در زمین مردم و با نام مردم بازی کند، دست از ادعاهای آرمانی پیشین برداشته، و به صراحت از منافع سخن می گوید. زیرا نه آن ها و نه این ها، سر میز مذاکره از آرمان هایشان حرف نمی زنند. فریب روحانی، فریبی از جنس همتایان آمریکایی شان است. این بار، نه لباس اسطوره های پیشین، که لباس «منافع ملی» به میان می آید. منافعی که روحانی مدعی است پشت میز مذاکره می خواهد بر سر آن چانه زنی کند. در مقاله ای با عنوان «مردم و امر عمومی، در زبان باندهای بورژوازی در حال منازعه» از دیدی جامعه شناختی، به گزاف بودن این ادعا خواهم پرداخت.

در ادغام کامل ایران در نظام جهانی، در همدستی شرکاء برتن وودز، چیزی نه از آرمان ها وجود دارد نه منافع ملی (نه مردم ایران و نه مردم آمریکا). در این جا تنها منافع «سرمایه» و «جریان سرمایه» است که حکم می راند. آن ها بر سر منافع چانه خواهند زد، چانه زنی بر سر منافعی که در جغرافیای اقتصادی سیاسی جهان، برای طرف ایرانی، چیزی جز تثبیت و تشدیدِ وضعیتِ کنونی، یعنی امحاء، ادغام و وابستگی کاملِ نظامِ اقتصادی، استبداد و خفقان در نظام سیاسی، و ترور و وحشت در نظام اجتماعی سیاسی را در پی نخواهد داشت.

پینوشتها:

Michael Lynch

The Struggle Between Testimony and Evidence at the Iran-Contra Hearings

روششناسی مردمنگارانه (Ethnomethodology) رویکردی است برای مطالعهی کنشهای عملی و استدلالات عملی که ابتداً توسط هرولد گارفینکل رشد یافت. شرح کامل چگونگیِ استفادهی لینچ از این دیدگاه، برای توضیح این روال دادگاهی، در ترجمهی اصلی متن لینچ، «گزارشات ایران کنترا به مثابه ی حادثه ی تاریخی» (که به زودی منتشر خواهد شد)، خواهد آمد.

North

در دو تحلیل، روزنامه النهار و المجتمع در سال 1986 در مقالاتی تحلیلی می نویسند که مسئله حل ماجرای گروگانگیری سفارت آمریکا در مذاکرات فک فارلین یک حاشیه بوده و آنچه برای آمریکائی ها مهم بوده است، سرمایه گذاری روی جناح هاشمی رفسنجانی در رقابت ای آینده بر سر جانشینی رهبر ایران بوده است (بنگرید به «النهار» 14 تشرین الثانی 1986؛ «المجتمع»، شمارهی 793، 1986، به نقل از منتظری، 1385: 68).

هیئتی که در تاریخ ۲۵ مه ۱۹۸۶ (۴ خرداد ۱۳۶۵) جهت مذاکرات وارد تهران شدند عبارت بودند از: الیور نورث، رابرت مک فارلین تحلیل گر سازمان سیا و مشاور امنیتی رونالد ریگان، جورج کیو از مقامات شورای امنیت ملی، هوارد تیچر(مسئول تحویل پول به شورشیان نیکاراگوئه) و امیرام نیر، یکی از ماموران سرویس امنیت اسرائیل.

منابع:

مارکس، کارل (1377)، هیجدهم برومر لوئی بناپارت، ترجمهی باقر پرهام، تهراهن: نشرمرکز.

Lynch, Michael; Bogen, David (1999), «The Struggle Between Testimony and Evidence at the Iran-Contra Hearings», In: Jalbert, Paul (ed.) (1999), «Media Studies: Ethnomethodological Approaches», University Press of America.

منتظری، حسینعلی (1385)، انتقاد از خود، عبرت و وصیت، این متن که در سال 1385 تهیه شده، در سال 1387 به تأیید و امضای ایشان رسیده، پس از وفات ایشان، منتشر شده است.

منتظری، حسینعلی (1393)، منتظری از حبس تا حصر، ویژه برنامهی ویدئویی بی.بی.سی از آیت الله منتظری.

montazeri

داستان مک فارلین از زبان آیت الله منتظری

پرسش و پاسخ با آیت الله منتظری در مورد مسالۀ مک فارلین(برگرفته از کتاب خاطرات ایشان)

سوال : يكي از مسائلي كه در ارتباط با جنگ ايران و عراق در رسانه ها ي داخلي و خارجي انعكاس وسيعي يافت ماجراي سفر محرمانه مقامات آمريكايي به ايران و پيامدهاي پس از آن بود; لطفا بفرماييد آيا حضرتعالي از اين سفر اطلاع داشتيد يا خير؟ چه كساني در اين ماجرا نقش داشتند و چگونه خبر آن فاش گرديد؟

پاسخ آیت الله منتظری : اين ماجرا يك جريان سري بود، شخصي به اسم » منوچهر قرباني فر » اهل ايران دلال و واسطه خريد اسلحه و آدم ثروتمندي بود، اين شخص رفته بود خارج و با همه اينها مربوط بود، با آمريكا و كشورهاي خارج ارتباط داشت . اين شخص با مك فارلين نماينده ريگان آمده بود ايران، اين طور كه من شنيدم دكتر محمدعلي هادي هم از طرف مسئولين با آنان تماس ميگيرد،من اينها را خبر نداشتم، مامور خريد اسلحه هم يك نفر به اسم » محسن كنگرلو » يكي از اعضاي سپاه بود، او واسطه بوده كه منوچهر قرباني فر براي آنها اسلحه و قطعات خريداري كند،اين اسلحه و قطعات را آمريكا داشته،و آمريكا ميخواسته بدين وسيله با ايران رابطه برقرار كند. قرباني فر به ضمانت كنگرلو پول اجناس راداده بوده و كنگرلو در وقتي كه ميبايست پول را بدهد نداده بود و كار آنان به مشاجره كشيده بود. بعد آقاي قرباني فر دوتا نامه به آقاي كنگرلو مينويسد كه يكي ده صفحه و ديگري نوزده صفحه بود و فتوكپي آنها را خود آقاي قرباني فر به عنوان اينكه من قائم مقام رهبري هستم به وسيله مرحوم آقاي اميد نجف آبادي براي من فرستاد و در واقع با نوشتن اين دو نامه جريان را لو داد، چون آقاي محسن كنگرلو به وعده هايي كه به او داده بود عمل نكرده بود، البته محسن كنگرلو هم يك واسطه بوده ; بعد از اينكه اين نامه ها دست من رسيد تازه فهميدم كه يك چنين جريان و قرارداد و ارتباطي بوده است و مك فارلين و هيات آمريكايي با قرباني فر به تهران آمده اند و سلاح آورده اند.

بالاخره چون اينها حرفشان شده بود من فهميدم كه چنين قضيه اي هست و در اين ميان معلوم شد پاي اسرائيل هم در ميان بوده است و اصلا اشكال من اين بود كه چرا بايد كار به جايي برسد كه ما خواسته باشيم با اسلحه اسرائيلي با عراق بجنگيم . بعد آقاي هاشمي رفسنجاني كه پيش من آمد من به او اعتراض كردم كه چرا قضيه مك فارلين را به من نگفتيد؟ خيلي تعجب كرد و گفت : «شما اين قضيه را از كجا فهميديد؟!»گفتم :»از هر كجا فهميدم،چرا اين قضيه را به من نگفتيد؟» گفت : «قصد داشتيم اين قضيه را بعدا به شما بگوييم «; بالاخره من اعتراض كردم كه چرا خودسرانه اين كارها را ميكنيد،و آنها ناراحت بودند كه چرا من اين مسائل را فهميده ام .

س : آيا در جلسات سران، اين مساله مطرح نشده بود؟

پاسخ آیت الله منتظری : در آن جلسات كه من بودم مطرح نشده بود، ماجرا را از دو نامه اعتراض منوچهر قرباني فر به محسن كنگرلو كه فتوكپي آنها را براي من فرستاده بود با خبر شدم .

س : آيا مرحوم امام (ره) در جريان اين معامله بودند يا نه ؟

پاسخ آیت الله منتظری : من درست نمي دانم كه مرحوم امام (ره) در جريان اين مساله بودند يا نه، ولي من پس از آنكه اين جريان را شنيدم رفتم به بيت مرحوم امام و جريان را براي حاج احمد آقا گفتم، او خيلي تعجب كرد كه شما از كجا در جريان قرار گرفتيد؟ گفتم : «از هر جا،بالاخره اجنه به من خبر داده اند!»، گفت : «خوب گاهي اين اجنه كه براي شما خبر ميآورند اين خبرها را بنويسيد و براي امام هم بفرستيد!»گفتم :»بالاخره اين گونه نيست كه من در جريان قرار نگيرم «، ولي آقايان از اينكه من به طور كامل همه اين جريان را ميدانم خيلي ناراحت بودند.

س : به نظر شما آيا ميان جريان مك فارلين و جريان سيد مهدي هاشمي و دستگيري آقاي اميد نجف آبادي ارتباطي وجود نداشت و اين جريان يك تصفيه حساب جناحي نبود؟

پاسخ آیت الله منتظری : همه چيز محتمل است، والاحتمال خفيف الموونه ; و بعضي اخبار پشت پرده و بعضي تلكسهايي كه در آن وقت روي تلكس منزل ما منعكس ميشد حكايت از اين ارتباط ميكرد، و قضيه آوردن اسلحه از اسرائيل براي ايران هم در يكي از اين تلكسها منعكس شده بود، والعلم عندالله .

س : چند وقت پيش از اينكه آقاي هاشمي رفسنجاني در مقابل مجلس سخنراني كند و اين مساله را براي مردم افشا كند شما در جريان آن قرار گرفتيد؟

پاسخ آیت الله منتظری : به طور دقيق مدت آن را ياد ندارم . البته بعد از مدتي هم همان آقاي منوچهر قرباني فر براي من پيغام فرستاد كه قرار است شما را از قائم مقامي عزل كنند – مدتي قبل از جريانات بركناري و مسائل آن بود- معلوم ميشود كه او يك ارتباطهايي با جاهايي داشته و اطلاعاتي داشته است و ما بي خبر بوديم ; و اين نشان ميداد كه آقايان مدتها پيش از نامه 1/6 و 1/8 كه در فروردين ماه 68 اتفاق افتاد تصميم خود را گرفته بودند و در تلاش بودند كه زمينه ذهني براي امام هم فراهم كنند; حتي تحركات آنها قبل از جريانات سال 68 علني شده بود، از جمله در همان ايام بود ( 67/11/29) كه بعضي از دوستان قديمي ما يعني آقايان مهدي كروبي و امام جماراني و زيارتي را هم تحريك كردند كه آن نامه تند و سراپا كذب و تهمت را خطاب به اينجانب بنويسند; و چنانكه شنيدم بعضي از افراد منسوب به بيت اينجانب را هم كه با احمد آقا رفيق و مرتبط بودند به ملاقات مرحوم امام برده بودند تا مطالب دروغي را عليه من و بيت من به امام گزارش بدهند; و شنيده شد كه بعضي از آقايان به عنوان اعتراض عليه من عمامه خود را نزد امام به زمين زده و با حالت گريه و انابه معظم له را تحت تاثير قرار داده اند

Designed with WordPress