![](https://mejalehhafteh.com/wp-content/uploads/2024/06/1719317783279445995159247425409.jpg?w=1024)
پتر آکوپوف
ترجمه مجله هفته
بوریس جانسون، نخستوزیر سابق بریتانیا، اعلام کرد: «این یک چرند ضد تاریخی نفرتانگیز و یکی دیگر از پروپاگاندای کرملین است». اگر فکر میکنید او به رسانه روسیه امروز حمله کرده یا به سخنان ولادیمیر پوتین واکنش نشان داده، کاملاً در اشتباهید. جانسون از اظهار نظر رهبر حزبی که طبق نظرسنجیها حزبش در حال نزدیک شدن به حزب جانسون است، خشمگین شده است.
تنها کمی بیش از یک هفته به انتخابات بریتانیا باقی مانده است و اصلیترین پرسش این انتخابات این نیست که چه کسی برنده خواهد شد، بلکه این است که شکست محافظهکاران حاکم چقدر سنگین خواهد بود. طبق نظرسنجیها، حزب «اصلاحات بریتانیا» به رهبری نایجل فاراژ در تعقیب آنهاست و گاهی حتی از محافظهکاران پیشی میگیرد (هر دو در حدود ۲۰ درصد). هشت سال پیش، بریتانیا با تلاشهای فاراژ از اتحادیه اروپا خارج شد – او محبوبترین و تنها حامی مستمر برگزیت بود. اکنون او ممکن است دوباره موفق شود و ضربهای مهلک به محافظهکاران وارد کند.
حتی اگر حزب فاراژ در نظرسنجیها از محافظهکاران پیشی بگیرد، تعداد کرسیهای زیادی در پارلمان کسب نخواهد کرد، زیرا بریتانیاییها نمایندگان خود را بر اساس حوزههای انتخاباتی انتخاب میکنند و حزب فاراژ در این حوزهها نامزدهای محبوب زیادی ندارد. با این حال، به نظر میرسد محافظهکاران بیش از ۱۰۰ کرسی کسب نخواهند کرد و در بدترین سناریوها، تعداد کرسیهای آنها حتی کمی بیش از ۵۰ خواهد بود – در پارلمانی با ۶۵۰ کرسی. این تنها یک شکست نخواهد بود بلکه حکم محکومیت حزب خواهد بود، پس از آن دو گزینه اصلی برای آینده حزب باقی میماند (اگر گزینه سوم یعنی تبدیل تدریجی به یک حزب کوچک را در نظر نگیریم).
اولین گزینه که برای دم و دستگاه قدرت خوشایندتر است، این است که حزب مدتی در اپوزیسیون بماند، زخمهایش را التیام بخشد و پس از چند سال بتواند نمایندگی خود را در مجلس عوام افزایش دهد (اما به قدرت باز نگردد). البته حزب باید به شدت تغییر کند، یا کاملاً رهبری خود را نوسازی کند یا انقلابی از بالا برپا کند و بوریس جانسون را که برای بسیاری غیرقابل قبول است به عنوان رهبر بازگرداند. او بسیار امیدوار است – و به همین دلیل به شدت به نایجل فاراژ حمله میکند. زیرا سناریوی دوم برای آینده حزب محافظهکاران، تسخیر آن توسط فاراژ است، یعنی دعوت از نایجل به جای بوریس به عنوان ناجی حزب.
بنابراین تعجبی ندارد که جانسون در این کمپین به شدت به اظهارات فاراژ واکنش نشان داده است. این همان چیزی است که او «پروپاگاندای کرملین» نامیده است:
«برای من واضح بود که گسترش مداوم ناتو و اتحادیه اروپا به سمت شرق، به این فرد (ولادیمیر پوتین) بهانه میدهد تا به مردم روسیه بگوید «آنها دوباره به دنبال ما هستند» و جنگ را آغاز کند. من تنها فرد در سیاست بریتانیا هستم که پیشبینی کردم چه اتفاقی خواهد افتاد و البته همه میگفتند که من مطرود هستم زیرا جرأت کردم این را بگویم».
فاراژ در مصاحبه با بیبیسی اکنون اظهار نظری را که در سال ۲۰۱۴ کرده بود، تأیید کرد و گفت که گسترش ناتو و اتحادیه اروپا به شرق مقصر آغاز درگیری در اوکراین است. «ما به طرز احمقانهای این جنگ را تحریک کردیم. او (پوتین) از کاری که ما کردیم به عنوان توجیه استفاده کرد». و بلافاصله آتش انتقادات نخبگان بریتانیا را به خود جلب کرد. هم محافظهکاران و هم حزب کارگر به فاراژ حمله کردند – نخستوزیر ریشی سوناک، وزیر کشور جیمز کلورلی («او توجیه پوتین برای تهاجم وحشیانه به اوکراین را تکرار میکند») و وزیر دفاع در سایه، کارگر جان هیلی، که فاراژ را «مدافع پوتین» نامید، همگی به او حمله کردند.
اما بیشتر از همه، بوریس جانسون که در سال ۲۰۲۲ نخستوزیر بود، به خشم آمد:
«هیچکس پوتین را تحریک نکرد. هیچکس «خرس را با چوب نزد». در سال ۱۹۹۱، مردم اوکراین با اکثریت قاطع رأی دادند که کشور مستقلی باشند. آنها کاملاً حق داشتند که به عضویت ناتو و اتحادیه اروپا درآیند. تنها یک نفر مسئول تجاوز روسیه به اوکراین است – هم در سال ۲۰۱۴ و هم در سال ۲۰۲۲ – و آن پوتین است. تلاش برای پراکندن مقصران اخلاقاً نفرتانگیز است و تکرار دروغهای پوتین است. عجیب است که نویسنده همچنین پیشنهاد میکند که اکنون حمایت ما از اوکراین را کاهش دهیم، در حالی که راهحل درگیری در واقع واضح است: اوکراینیها باید پیروز شوند و تهاجم پوتین را دفع کنند. آنها میتوانند این کار را انجام دهند و خواهند داد».
بله، فاراژ حتی به غرب پیشنهاد مذاکرات با روسیه را میدهد و ادعا میکند که «جنگ به بنبست کامل رسیده است» – و به همین دلیل نیز مورد انتقاد قرار میگیرد. چرا او همچنان این حرفها را میزند؟
زیرا احساس میکند که این سخنان به دل رأیدهندگان مینشیند. فاراژ از موضوع اوکراین برای جلب آرای بیشتر در مبارزات انتخاباتی استفاده میکند. با انتقاد از موضع دولت، او از محافظهکاران انتقاد میکند و بدین ترتیب تعداد رأیدهندگان آنها را کاهش میدهد.
دقیقاً به همین شیوه، دوست او – دونالد ترامپ – نیز رفتار میکند و به دلایل مشابه انتخاباتی این کار را انجام میدهد. رئیسجمهور سابق و احتمالی آینده به تازگی به بایدن به خاطر سیاستش در قبال روسیه حمله کرد:
«روسیه قصد حمله به اوکراین را نداشت. به محض اینکه من از کاخ سفید رفتم، آنها شروع به تجمع در مرزها کردند. و من فکر کردم که پوتین این کار را برای مذاکره انجام میدهد. بایدن برخلاف آنچه که من فکر میکردم عمل کرد، او باید صحبت میکرد. و یکی از اشتباهات او این بود که گفت: «اوکراین به ناتو خواهد پیوست». وقتی ادعای او را شنیدم، گفتم: «این مرد قرار است جنگ را آغاز کند».
حرفهایی که او میگفت و هنوز هم میگوید، دیوانهکننده است. ۲۰ سال است شنیدهایم که اگر اوکراین به ناتو بپیوندد، برای روسیه مشکل جدی خواهد بود. اگر شما رئیس روسیه بودید، خوشحال نمیشدید. این هرگز موضوع مذاکره نبود، این خط قرمز بود. همیشه مشخص بود که نباید این کار را انجام داد».
ممکن است در توانایی ترامپ برای کاهش شدید حمایت از اوکراین و تلاش برای پایان دادن به درگیری در صورت بازگشت به کاخ سفید شک کرد، اما نمیتوان در توانایی او برای درک احساسات رأیدهندگان شک کرد. او میگوید آنچه را که از او میخواهند بشنوند: در آمریکا (مانند بریتانیا) تعداد افرادی که خواهان پایان جنگ نیابتی با روسیه هستند در حال افزایش است و شروع به درک این نکته میکنند که غرب با گسترش ناتو به سمت شرق واقعاً روسیه را تحریک کرده است.
چنین احساساتی در دیگر کشورهای غربی نیز وجود دارد و به زودی در انتخابات ظاهر خواهد شد. تقریباً همزمان با انتخابات بریتانیا، انتخابات پارلمانی در فرانسه برگزار میشود – و در آنجا شانس پیروزی «همایش ملی» به رهبری مارین لوپن بسیار زیاد است. در این صورت، ژوردان بارديلا که درست قبل از آغاز عملیات ویژه نظامی، خواستههای پوتین مبنی بر عدم نزدیک شدن ناتو به مرزهای روسیه را عادلانه میدانست، نخستوزیر خواهد شد. بله، بارديلا اکنون موضع محتاطانهتری دارد و قصد ندارد کمک نظامی به اوکراین را قطع کند، اما همه در اروپا به خاطر دارند که تا همین چندی پیش، «همایش ملی» به عنوان یک حزب طرفدار روسیه و پوتین شناخته میشد.
در این سال، نخبگان کشورهای غربی ممکن است به شدت نوسازی شوند – و این یک اصلاح جدی و اجباری خواهد بود، تلاشی برای ادغام نیروهای غیراستبدادی و حتی ضد استبدادی اخیر در ساختار آنها. این اصلاح در فرانسه ممکن است نسبتاً موفق باشد، در بریتانیا نتایج مختلفی محتمل است، اما در ایالات متحده تقریباً به طور قطع مشکلات بزرگی وجود خواهد داشت. با این حال، در هر صورت، پرسش «چرا نخبگان قدیمی ما روسیه را تحریک کردند؟» به طور فزاینده و اسرارآمیز مطرح خواهد شد. این پرسش نه تنها بر سیاست داخلی، بلکه بر سیاست خارجی کشورهای کلیدی غرب نیز تأثیر خواهد گذاشت.
پاسخی بگذارید