![](https://mejalehhafteh.com/wp-content/uploads/2023/12/tehran-cherchil-dtalin-rowzewelt.jpg)
والری بورت (VALERY BURT)
ا. م. شیری
۸۰ سال پیش، متفقین بر سر گشایش جبهۀ دوم توافق کردند
جنگ جهانی دوم درست همان زمان کوتاهی بود که غرب و شرق رودرروی یکدیگر قرار گرفتند. آنها برای مقابله با یک تهدید وحشتناک- نازیسم خونین آلمان متحد شدند. سه رهبر- یوسف استالین، فرانکلین روزولت و وینستون چرچیل- با ملیتها، دیدگاهها و نیات مختلف متوجه شدند که نمیتوانند به تنهایی مقاومت کنند. رایش سوم در ماه مه ۱۹۴۵ فروپاشید، اما سنگر آن به محض آغاز فعالیت ائتلاف ضد هیتلری در هم ریخت.
آلمان در اوج قدرت خود بود. سربازان ورماخت در همه جا پیشروی میکردند، هواپیماهایی با نقش صلیب بر بالهای خود، آسمان روسیه را میپوشاندند و ژنرالهای آلمانی گزارشهای پیروزمندانه برای هیتلر ارسال میکردند. اما اینها پیروزیهای زودگذر بود که ناگزیر به فاجعه منجر شد. آلمان غرید، رگهای گردنش کلفت شد؛ غول اسلاو عقبنشینی کرد، دندان روی جگر گذاشت، اما سرچشمۀ قدرتش نه تنها نخشکید، حتی چند برابر شد.
سال چهل و یک گذشت، چهل و دو نیز گذشت و سال چهل و سه رسید. نبرد استالینگراد رایش سوم را در یأس و ناامیدی فروبرد. نبرد کورسک آن را کاملاً در هم ریخت. ارتش سرخ با تمام قدرت بیسابقۀ خود به پیش حرکت کرد و بعد از این، ژنرالهای شوروی در مورد شهرهای تسخیر شده به استالین گزارش میدادند و مسکو در آتش بازیهای پیروزمندانه غرق میشد.
صنایع نظامی شوروی که به اورال و سیبری منتقل شده بود، با ظرفیت کامل کار میکرد. مهندسان، طراحان، کارگران تمام توان خود را به کار میگرفتند. اما نباید کمک به موقع و ارزشمند متحدان را فراموش کنیم. تانکها، هواپیماها، کامیونها، پوشاک و مواد غذایی با کاروانهای قطب شمال به طور مداوم به بنادر شمالی اتحاد شوروی میرسیدند. ملوانان دلاور و شرافتمند کاروانها، کشتیها را در طوفانها و گردبادها و با عبور از موانع موجود آلمان در آب و هوا، به بنادر شمال هدایت میکردند. شمارش تعداد انسانهای شجاع انگلیسی، آمریکایی، روس که به کام دریا رفتند، غیرممکن است. یادشان جاوید!…
برای پیروزی نهایی بر آلمان، اتحاد شوروی به کمک نظامی کامل نیاز داشت. برای منحرف کردن نیروهای مهم هیتلر از شرق به غرب، انجام یک عملیات بزرگ ضروری بود. اگرچه رایش سوم از شکستها در جبههها شوکه شده بود، اما بعنوان یک نیروی مهیب همچنان باقی بود. و رهبران سه کشور بزرگ در کنفرانس تهران در نهایت تصمیم گرفتند هیولای نازی را رام کنند.
مذاکرات به سختی پیش میرفت؛ اختلاف نظرها به وجود آمد؛ آتش نارضایتیها شعلهور شد؛ مهار عصبانیت دشوار بود؛ گاهی اوقات دچار شکست میشد؛ چرچیل آشکارا عصبانی بود؛ چشمان استالین از عصبانیت برق میزد. اما فقط روزولت آشتیجویانه لبخند زد. اگر شخصیت محتاط، منعطف و ملایم او نبود، کنفرانس با خطر شکست اجتنابناپذیر مواجه میشد.
در مورد گشایش جبهۀ دوم که متحدان غربی وعده داده بودند، به ویژه اختلافات شدیدی پدید آمد. سواحل شمال فرانسه یک مکان ایدهآل برای وارد آوردن ضربۀ مهلک به آلمان بود. با این وضع، چرچیل با ایدۀ حمله به بالکان بازی میکرد. علاوه بر این، او افزایش فشار در ایتالیا و فرود نیروهای نظامی در جزیرۀ رودس یونان را پیشنهاد کرد.
اما استالین مخالف پراکنده کردن نیروها بود و برای فرود آمدن سربازان انگلیسی-آمریکایی در نرماندی برای عملیات «اُورلُرد» (Оверлорд) پافشاری میکرد. رهبر شوروی کاملاً استراتژیک میاندیشید؛ او از برقراری ارتباط با رهبران نظامی شوروی ظاهراً چیزهای زیادی یاد گرفت: «اگر همزمان با این عملیات، در جنوب فرانسه فرود صورت گیرد، آنگاه هر دو گروه از نیروها میتوانند در فرانسه به همدیگر بهپیوندند…».
طوفان گفتگوها دو روز فروکش نکرد- استالین استدلال کرد که لازم است عملیات «اُورلُرد» در مه ۱۹۴۴ آغاز شود، اما چرچیل سرسختانه از دادن چنین تضمینی امتناع میکرد. دو سیاستمدار بزرگ بشدت خشمگین بودند. دود تنباکوی سیگاریهای ناامیدانۀ آنها، مانند دود کشتیهای جنگی در هنگام نبرد، به ابرها میپیوستند.
تاکتیکهای چرچیل واضح بود: تا آنجا که ممکن است در اتحاد با اتحاد شوروی، آلمان دشمن را از بین ببرند تا انگلیس بتواند در اروپا حکومت کند. اما استالین سرسختانه جلوی حملات نخست وزیر بریتانیا را گرفت. والنتین برژکوف، مترجم شخصی استالین، در کتاب خود- «صفحات تاریخ دیپلماتیک» نوشت: «پس از یک بحث طولانی، مسئلۀ عملیات اُورلُرد دوباره به بنبست رسید».
پس از این، رهبر شوروی که بازیگری بیرقیب به حساب میآمد، بداهۀ درخشانی اجرا کرد. به این ترتیب:
«استالین به تندی از جای خود برخاست و رو به مولوتوف و واراشیلوف گفت:
برویم. ما اینجا کاری نداریم. ما در جبهۀ خیلی کار داریم… چرچیل روی صندلی خود تکان خورد، سرخ شد و به طرز نامفهومی زمزمه کرد: «سوءتفاهم شده است».
روزولت برای اینکه جو را به نوعی آرام کند، با لحن آشتیجویانه گفت:
– الان خیلی گرسنهایم. بنابراین، پیشنهاد میکنم برای صرف شامی که امروز مارشال استالین از ما پذیرایی کرده، جلسهمان را قطع کنیم…». بهتر است این ملاحظات پس از آن بیان شود: «تشویق»!
روز بعد کنفرانس با اعلام روزولت شروع شد و آغاز عملیات «اُورلُرد» در ماه مه تصمیم گرفته شد. فرمانده عملیات دو هفتۀ دیگر معرفی خواهد شد.
استالین با رضایتمندی به اطراف نگاه کرد و قول داد که فرود توسط یک حملۀ قدرتمند ارتش سرخ پشتیبانی خواهد شد. این اتفاق افتاد، با این تفاوت که حملۀ به سنگرهای آلمان در نرماندی نه در ماه مه، بلکه در ماه ژوئن آغاز شد…
الیوت، پسر روزولت در کنفرانس تهران حضور داشت. او بعداً کتابی به نام «از چشمان او» نوشت. این گزارشی از برداشتهای پدرم، اظهارات و قضاوتهای اوست. رئیس جمهور آمریکا در مورد استالین چنین گفت: «این مرد میداند چگونه عمل کند. او همیشه یک هدف در مقابل چشمانش دارد. کار با او لذت بخش است. اسراف نمیکند. موضوعی را که میخواهد دربارۀ آن بحث کند، مطرح میکند و به هیچ جا منحرف نمیشود…».
برای مجازات جنایتکاران جنگی در تهران تصمیم گرفته شد. نازیهای اصلی رایش سوم در دادگاه نورنبرگ مجازات شدند. اما، بسیاری از رفقای آنها از مجازات فرار کردند. و حتی در حال حاضر، سالها پس از پایان جنگ جهانی دوم، افراد مسنی با گذشته «قهوهای» زنده هستند. اما آنها در روی صندلیهای اتهام ننشستند و روزگار خود را بیسر و صدا میگذرانند.
متفقین در کنفرانس مسئلۀ آیندۀ آلمان پس از جنگ را مورد مذاکره قرار دادند. چرچیل خواستۀ خود را در خاطراتش چنین نوشته است: «من دو ایدۀ روشن دارم. اول- منزوی کردن پروس. بعد از آن با پروس چه باید کرد، یک مسئلۀ ثانویه است. سپس باواریا، وورتمبرگ، فالتز، زاکسن و بادن را جدا میکنیم. در عین برخورد شدید با پروس، با گروه دوم با ملایمتتر رفتار خواهیمکرد. زیرا، دوست دارم این گروه به چیزی تبدیل شود که من آن را کنفدراسیون دانوب مینامم…».
ایدههای چرچیل میتوانست آلمان را دوباره تکه تکه کند و عملاً آن را به دوران پیش از بیسمارک برگرداند. استالین چندان قاطع نبود، او فقط ابراز داشت که آرزو میکند از ویرانههای رایش سوم یک دولت تهاجمی جدید بوجود نیاید.
در کنفرانس بعدی در یالتا، چرچیل دوباره موضوع تجزیۀ آلمان را مطرح کرد. اما به لطف استالین این پیشنهاد از دستور کار خارج شد. با این حال، در اجلاس بعدی متفقین در پوتسدام، اعضای هیئت آمریکا سعی کرد ایده چرچیل را توسعه دهد. هیئت آمریکایی پیشنهاد کرد که آلمان به سه ایالت تقسیم شود: آلمان جنوبی، آلمان شمالی و آلمان غربی، متشکل از روهر و زارلند. طرح آمریکاییها نیز با اعتراض استالین مواجه شد. با این حساب، آلمانیها سرنوشت خود را مدیون استالین هستند!
در مجموع، کنفرانس تهران، علیرغم بحثها و اختلافات شدید، نشان داد که مواضع «سه قدرت متفق» هنوز در موضوع اصلی: شکست هرچه سریعتر رایش سوم که اروپا را در خون غرق کرده، منطبق است.
در تهران، متفقین طرح اروپای آینده را ترسیم کردند. ترسیم این نقاشی سرانجام در یالتا به پایان رسید. پس از کنفرانس کریمه، روزولت به استالین نوشت: «من مطمئنم که مردم جهان به دستاوردهای این کنفرانس نه تنها با دیدۀ تأئید، حتی به عنوان تضمین معتبر همکاری سه ملت بزرگ ما در صلح و جنگ نگاه خواهند کرد». واقعاً هم، روابط شرق و غرب هرگز به اندازۀ فوریۀ ۱۹۴۵ مهربان و صمیمانه نبوده است.
متأسفانه، پس از مرگ غیرمنتظرۀ روزولت، همه چیز تغییر کرد. در پایان آوریل ۱۹۴۵، مولوتوف، وزیر امور خارجۀ اتحاد شوروی، که برای شرکت در جلسۀ تأسیس سازمان ملل به سانفرانسیسکو وارد شد، با صاحب جدید کاخ سفید دیدار کرد. ترومن در طی یک گفتگوی کوتاه، این عبارت نمادین را بیان کرد: «آمریکا دیگر در خیابانهای یک طرفه رانندگی نخواهد کرد». این بدان معنی بود که مسیر نزدیک شدن روزولت به اتحاد شوروی به طرز چشمگیری تغییر میکند.
اختلافات پس از جنگ بین متفقین شگفتانگیز نیست. اتحاد آنها فقط تا زمانی دوام یافت که اتفاق نظر داشتند و یک دشمن مشترک در برابر خود. اوه، تناقض! – هیتلر آنها را متحد کرد، خطر مشترک باعث دوستی شد. اما به محض اینکه آلمان نازی شکست خورد، متفقین با تعجب متوجه شدند که دیگر هیچ چیز آنها را به هم پیوند نمیدهد.
همه چیز به حالت عادی برگشت – اهداف دوباره به متفاوت شدن آغازیدند، دیوار جدایی بلند شد و خصومت پدید آمد. سالها از جنگ جهانی دوم میگذرد، اما غرب و شرق هنوز به یکدیگر اعتماد ندارند. فقط هر از گاهی سردی روابط جای خود را به گرم شدن میدهد. اما زمان میگذرد و «هوا» دوباره بدتر میشود.
منتشره در: وبگاه بنیاد فرهنگ راهبردی
۱۱ آذر-قوس ۱۴۰۲
گزارش های حاکی از این است که خوشبختانه کودتا شروع نشده، شکست خورد.