سلاح زنگ زده تروتسکیستی

stalin

علی رسولی ( ف.ک.)

« علت اینکه تروتسکی ازفاکت ها واشارات مشخص پرهیزدارد همانا است که این فاکت ها واشارات ، تمام بانگهای پرخشم وجملات پرطمطراق اورابی رحمانه تکذ یب می کنند» ( لنین ).

همچنین است روش وسبک کارمقلدان تروتسکی . اینان نیزبمانند ً پیام آور ً خود درمانده ازاشاره به فاکتهای مشخص مستندوغیرقابل انکارهستند وهمواره باتوسل به برخی لفاظی های بی مناسبت به موضوع مورد بحث ومشاجره، با توهین ودشنام ، از اظهارنظرروشن طفره می‌روند ونهایتاً به این یا آن دروغگوئی تروتسکی گونه متوسل می شوند. ازاینگونه است برخورد به اصطلاح انتقادی فردی به نام علیرضا بیانی به مقاله« مناسبات لنین با تروتسکی » ازنویسنده این سطور. گفته‌ اند ازروباه پرسیدند، شاهد ت کیست؟، پاسخ داد دُمم . خزعبلات تروتسکی درمورد خودش ، همان پاسخ روباه‌گونه است . اندکی به بررسی توجیهات این آقا بمنظورخلط مطلب وفراراز.پاسخگوئی صریح به علل برخوردهای تند لنین به تروتسکی بپردازیم که مسلماً ضرورتاً به برخی ازدیگرموارد تندگوئی های لنین به تروتسکی وبرخی دیگرازدروغهای تروتسکی نیزاشاره خواهد شد، هرچند که خشم سران تروتسکیستهای امروزی برانگیخته شود وکف برلب دشنام وتوهین را بازهم پی گیرند. بارهادرمبارزه علیه نظریات ارتجاعی ومرتجعین رنگارنگ بورژوائی ـ چه درحاکمیت وچه دراپوزیسیون ـ مشابه چنان دشنام و توهین‌ها را شنیده‌ایم وبازهم خواهیم شنید ولی بازگوئی حقایق تاریخی را به فراموشی نخواهیم سپرد.

لنین درباره تروتسکی نوشت : « تروتسکی درسالهای1903 ـ 1901 یک ایسکرائی دوآتشه بود وریازانف نقش اورا درکنگره سال 1903 به عنوان ً چماق لنین ً توصیف کرد . درپایان سال 1903 تروتسکی یک منشویک دوآتشه می‌شود یعنی ازنزدایسکرائیها به نزد اکونومیست ها می گریزد واعلام می‌کند که ً بین ایسکرای قدیم ونوورطه عمیقی است ً . در1905 ـ 1904 اوازمنشویکها روی برمی گرداند وموقعیت متزلزلی را اختیارمیکند، گاه بامارتینف ًاکونومیست ً همکاری میکند وگاه نظریه ی بی پروپای چپ ً انقلاب پرماننت ً را اعلام می نماید . در1907 ـ 1906 به بلشویک ها نزدیک می‌شود ودربهار1907 اعلام می‌کندکه با روزالوگزمبورگ هم عقیده است. دردوره ی ازهم پاشیدگی ، پس ازمدتها تزلزلات ً غیر فراکسیونی ً مجدداً به طرف راست می‌رود ودراوت سال 1912 داخل بلوک انحلال طلبان می شود. اکنون مجدداً ازآنها روی برگردانده است ولی درماهیت امرهمان ایده‌های مبتذل آن‌ها راتکرارمی کند» ( ازجزوه: نقض وحدت درپرده فریادهای وحدت طلبی ـ مه 1914 ) .

این است کارنامه سیاسی تروتسکی تا اوائل سال 1914 یعنی جدائی ازلنین و همراهی با منشویک ها علیه نظریه حزبیت لنینی وانقلاب روسیه . درهمین زمان است که تروتسکی درجزوه خود به نام ً وظایف سیاسی ما ً به تاریخ 1904 لنین رامشابه با ماکسیمیلیان روبسپیردانسته ولنین را ًماکسیمیلیان روسیه ومستبد فردیً خطاب میکند. جالب اینکه او این کتاب را به بزرگ رهبرمنشویکها، اکسلرود ، شخصی که درتمامی عمرعلیه بلشویک باقی ماند وپس ازترک شوروی، درهمکاری با سوسیال دموکراسی غرب علیه حاکمیت شوراها، مدام درتکاپوبود، با جمله ً به استاد پرارزش پل بوریزویچ اُکسلرد ً تقدیم میکند. درسالهای بعد درابتدا گه با اکونومیستها همراه است وگه ازبلشویک ها کمک میطلبد . اودراین زمان نظریه ضد مارکسیستی ً انقلاب پرماننت (مداوم) ً راکه ازپارووس اقتباس کرده بود رهگشای انقلاب روسیه معرفی میکند. اوبدون توجه به موقعیت سیاسی ـ اجتماعی ـ اقتصادی روسیه وطبقات حاکم وفرودست، با طرح به اصلاح چپ انقلاب سوسیالیستی به مثابه وظیفه مبرم فوری ونفی نقش دهقانان فقیرومیانه حال که اکثریت جامعه روسیه راتشکیل می‌دادند وعدم ضرورت اتحاد پرولتاریا با دهقانان ومقابله با نظریه مارکسیستی لنین درمورد دیکتاتوری انقلابی دموکراتیک پرولتاریا ودهقانان می پردازد. پارووس وتروتسکی بدون توجه به موقعیت ونقش دهقانان درروسیه آن زمانی می پنداشتند که تنهاباقرارگرفتن سوسیال دموکراتها دررأس انقلاب وبدون جلب نظراکثریت جامعه می‌توان انقلاب سوسیالیستی رابه سرانجام رسانید. این نظریه تنها یک نمای دروغین چپ داشت که خودراتنهابا کلمات انقلاب سوسیالیستی آراسته بود . لنین برعکسِ لفاظی های فریبنده پارووس وتروتسکی ، بهنگام انقلاب 1905 روسیه بیان می‌ داشت که : « پرولتاریای روسیه اکنون اقلیت مردم روسیه را تشکیل میدهد. این پرولتاریا فقط درصورت اتحاد با انبوه نیمه پرولتاریا ونیمه چیزدارها، یعنی با انبوه تهیدستان خرده بورژوازی شهری وروستائی می‌تواند به اکثریت عظیم وقاطع بدل گردداین انقلاب هم‌اکنون توده هارا به پا میدارد وآنها راکاملاً بپا خواهد خیزاند، دولت نیزبا مقاومت ناامیدانه ی خویش این کاررا تسهیل میکند. ولی روشن است که ازآگاهی سیاسی نضج یافته ، ازآگاهی سوسیال دموکراتیک این توده ها وانبوه رهبران خلقی ً محلی ً یا حتی ً موژیک ً سخنی هم نمی‌تواند درمیان باشد. آن‌ها نه تنها به علت گرفتاری درجهل ( تکرارمی کنیم که انقلاب باسرعتی حیرت آورآنها راروشن می‌سازد ) ، بلکه علاوه برآن به علت آنکه موضع طبقاتی شان پرولتری نیست ومنطق عینی تحول تاریخ ، درلحظه حاضر، وظایف یک انقلاب دموکراتیک ونه سوسیالیستی رادربرابرآنها قرارداده است، نمی‌توانند بدون گذراندن یک سلسله آزمونهای انقلابی، فوراً سوسیال دموکرات شوند . پرولتاریای انقلابی با تمام انرژی خود دراین انقلاب شرکت خواهد کرد وطی آن دنباله روی حقیرانه یک عده وجمله پردازیهای انقلابی عده ی دیگررا کنارخواهد زد. پرولتاریا قاطعیت وآگاهی طبقاتی رابه درون گردباد سرگیجه آورحوادث خواهدبرد، پیگیروجسوربه پیش خواهدرفت، ازدیکتاتوری انقلابی ـ دموکراتیک هراس به خود راه نخواهد داد، بلکه باشورتمام خواستارآن خواهد بود و درراه جمهوری وآزادی کامل مبتنی برنظام جمهوری ودرراه رفرمهای اقتصادی بنیادی مبارزه خواهد کرد تا عرصه‌ای واقعاً گسترده، عرصه‌ای شایسته قرن بیستم ، برای مبارزه درراه سوسیالیسم پدید آورد ( ازمقاله: سوسیال دموکراسی ودولت موقت انقلابی ـ اوایل آوریل 1905) . وازاینروبودکه لنین نسبت ً پوچگوئی ً رابه تروتسکی داد.

چپ نماهای آنروزی مدعی بودند وتروتسکیستهای امروزی بی اطلاع ازنوشته های لنین، آن ادعا را تکرار میکنند که لنین گویاباوربه انقلاب بورژوائی کلاسیک درروسیه داشته است که تنها پس ازتحقق کامل وظایف آن انقلاب می‌توان سخن ازانقلاب سوسیالیستی رابه میان آورد ودرنتیجه انقلاب سویالیستی رابه فراموشی سپرده است. چنین ادعائی اگرازبی اطلاعی یا باوربه آنارشیسم نباشد ، ادعائی کاملاً مغرضانه است. لنین نوشت :

« سطح فعلی تکامل اقتصادی روسیه ( شرط ابژکتیف ) وسطح فعلی آگاهی وتشکل وسیع توده های پرولتاریا (شرط سوبژکتیف که ربط لاینفکی با شرط ابژکتیف دارد) آزادی تام وفوری طبقه کارگررا غیرممکن میسازد. فقط اشخاص کاملاً جاهل ممکن است جنبه ی بورژازی تحول دموکراتیک را که درحال عملی شدن است ازنظردوردارند. فقط خوش بینان کاملاً ساده لوح ممکن است این موضوع را فراموش کنند که درجه اطلاع توده کارگرازهدف های سوسیالیسم وشیوه های اجرای آن تاچه اندازه کم است. ولی ماهمه یقین داریم که آزادی کارگران فقط بدست خود کارگران می‌تواند انجام گیرد. بدون آگاهی وتشکل توده ها، بدون آماده نمودن وپرورش آنها ازراه مبارزه طبقاتی آشکاربرضد تمام بورژوازی ، کوچک ترین سخنی درباره انقلاب سوسیالیستی نمی‌ تواند درمیان باشد ودرپاسخ اعتراضات آنارشیستی مبنی براینکه گویا ما انقلاب سوسیالیستی را به تعویق می‌اندازیم ، خواهیم گفت : ما آنرا به تعویق نمی اندازیم بلکه با یگانه وسیله ممکن وازیگانه راه صحیح یعنی ازهمان راه جمهوری دموکراتیک ، نخستین گام را بسوی آن برمی داریم. کسی که بخواهد از راه دیگری سوای دموکراتیسم سیاسی بسوی سوسیالیسم برود، مسلماً چه ازلحاظ اقتصادی وچه ازلحاظ سیاسی به نتایج بی‌معنی ومرتجعانه ای خواهد رسید … برای اینکه پرولتاریا درمبارزه برضد دموکراسی بورژوازی ناپیگیر آزادی عمل داشته باشد، باید بقدرکافی آگاه ونیرومند باشد تا بتواند آگاهی دهقانان را بسطح خود آگاهی انقلابی ارتقاء دهد وتعرض آنها راهدایت نمایدیکی ازاعتراضاتی که برضد شعار ًدیکتاتوری انقلابی دموکراتیک پرولتاریا ودهقانان ً میشود اینست که این دیکتاتوری لازمه اش ً اراده واحد ً است، درحالیکه پرولتاریا نمی‌تواند باخرده بورژوازی اراده واحد داشته باشد. این اعتراض بی‌پایه است زیرا بنای آن برتفسیر مجرد ومتافیزیکی مفهوم اراده واحد گذارده شده است. اراده ممکن است درموردی واحد باشد ودرمورد دیگر نباشد. فقدان وحدت درمسایل سوسیالیسم ودرمبارزه برای سوسیالیسم، مانع وحدت اراده درمسایل دموکراتیک ومبارزه درراه جمهوری نمی گردد. فراموش کردن این موضوع بمعنای فراموش کردن فرق منطقی وتاریخی میان انقلاب دموکراتیک وسوسیالیستی است. فراموش کردن این موضوع یعنی فراموش نمودن جنبه ی همگانی انقلاب دموکراتیک ، زیرا وقتی این انقلاب همگانی بود، دراین صورت درهمان حدودی که این انقلاب حوائج وتقاضاهای همگانی را برآورده می نماید، درهمان حدود هم درآن وحدت اراده وجود دارد. درخارج ازحدود دموکراتیسم ازوحدت اراده بین پرولتاریا وبورژوازی دهقانی جای سخنی هم نمی‌تواند باشد.

مبارزه طبقاتی بین آنها امریست ناگزیر، ولی درزمینه جمهوری دموکراتیک ، این مبارزه عمیق‌ترین و وسیعترین مبارزه مردم درراه سوسیالیسم خواهد بود.دیکتاتوری انقلابی دموکراتیک پرولتاریا ودهقانان همانند هرپدیده ای درعالم دارای یک گذشته ویک آینده است. گذشته آن ، حکومت مطلقه سرواژ ، سلطنت و ممتازیت است. درمبارزه با این گذشته ، درمبارزه با ضدانقلاب ، ً وحدت اراده ً پرولتاریا ودهقانان ممکن است، زیرا وحدت منافع وجود دارد. آینده آن ، مبارزه با مالکیت خصوصی ، مبارزه کارگرروزمزد با صاحب کارومبارزه درراه سوسیالیسم است. اینجا وحدت اراده غیرممکن است. دراینجا راهی که دربرابرما قراردارد راهی نیست که ازحکومت مطلقه به جمهوری می‌رود بلکه راهی است که ازجمهوری دموکراتیک خرده بورژوازی بسوی سوسیالیسم میرودپرولتاریا باید انقلاب دموکراتیک را به آخربرساند بدین طریق که توده دهقان رابه خود ملحق نماید تا بتواند نیروی مقاومت حکومت مطلقه راجبراً منکوب وناپیگیری بورژوازی رافلج سازد. پرولتاریا بایدانقلاب سوسیالیستی را به انجام برساند بدین طریق که توده ی عناصر نیمه پرولتاریای اهالی رابه خود ملحق کند تا بتواند نیروی مقاومت بورژوازی را جبراً درهم شکند و ناپیگیری دهقانان وخرده بورژوازی را فلج سازدسوسیال دموکراسی به پرولتاریا میگوید : انقلاب ما انقلاب همگانی است ، به اینجهت توباید بمثابه پیشروترین طبقات ویگانه طبقه تا آخرانقلابی ، مساعی خود راصرف آن نمائی که نه تنها به جدیترین طرزی درآن شرکت ورزی بلکه رهبری آنرا نیزبه عهده خود گیری. به اینجهت تونباید خود رادرچهاردیوارمبارزه طبقاتی به مفهوم محدود آن وبخصوص به مفهوم یک جنبش حرفه‌ای محدود نمائی بلکه برعکس باید بکوشی که حدود ومضمون مبارزه طبقاتی خود را بحدی وسعت دهی که نه فقط تمام وظایف انقلاب فعلی دموکراتیک وهمگانی روس بلکه وظایف انقلاب سوسیالیستی آنرا نیزدربرگیرد. به اینجهت توبدون اینکه جنبش حرفه‌ای رانادیده بگیری وبدون اینکه از استفاده ازکوچکترین میدان فعا لیت عملی امتناع نمائی، باید درعصرانقلاب ، وظایف قیام مسلحانه ، تشکیل ارتش انقلابی وحکومت انقلابی را بمثابه ی یگانه طرق نیل به پیروزی کامل مرد م برتزاریسم وبکف آوردن جمهوری دموکراتیک وآزادی واقعی سیاسی دردرجه اول اهمیت قراردهی» ( ازجزوه : دوتاکتیک سوسیال دموکراسی درانقلاب دموکراتیک ـ ژوئیه 1905 ). درنوشته ای دیگرمیخوانیم : « ماباید باتمام وسایل ازقیام دهقانان وحتی ازضبط اراضی پشتیبانی نمائیم . ولی این به‌ هیچوجه بمعنای پشتیبانی ازهرگونه طرح های خیالی خرده بورژوآ مآبانه نیست. مادامی که جنبش دهقانان جنبه دموکراتیک وانقلابی دارد، ما ازآن پشتیبانی می کنیم. ولی وقتی که این جنبش جنبه ارتجاعی وضدپرولتاریائی بخود بگیرد، برای مبارزه برضد آن آماده می‌شویم ( فوراً وبی درنگ آماده می شویم) تمام جان کلام مارکسیسم دراین قضیه دوجانبه است وفقط اشخاصی میتوانند آنراساده کرده یا بصورت یک قضیه واحد وبسیط درآورند که مارکسیسم رادرک نمیکنند

ما پس ازانجام انقلاب دموکراتیک بلافاصله ودرست به میزان نیروی خود که نیروی پرولتاریای آگاه ومتشکل باشد، انقلاب سوسیالیستی راآغازخواهیم نمود. ماهوادارانقلاب پی درپی هستیم. مادرنیمه راه توقف نخواهیم کرد. اگرماهم اکنون وبلادرنگ وعده هرگونه ً اجتماعی کردن ً نمیدهیم همانا آنست که ازشرایط واقعی این قضیه آگاهیم وآنراپرده پوشی نمی‌کنیم ، بلکه مبارزه طبقاتی جدیدی را که دراعماق توده دهقانی درحال نضج است افشاء میسازیم … ( ازمقاله : روش سوسیال دموکراسی نسبت به جنبش دهقانان ـ سپتامبر1905) .

اختلاف بزرگ لنین باتروتسکی درآن زمان روسیه برروی نقش دهقانان بعنوان متحدطبقه کارگروبسیج ومتشکل کردن وسیعترین نیروبود که نقل قولهای بالا ازلنین گویای این اختلافات هستند. تروتسکی برخلاف لنین تنها با شعاربه ظاهرچپ ودرمحتوی ضدمارکسیستی به نفی نقش دهقانان به عنوان متحد موقت پرولتاریا می پرداخت.لنین درباره نظریه تروتسکی نوشت تئوری نوظهورتروتسکی امردعوت به مبارزه انقلابی برای تصرف قدرت سیاسی توسط پرولتاریا را ازبلشویک ها به عاریت گرفته است وانکارنقش دهقانان را ازمنشویک ها» ( مقاله: دوانقلاب ) . نظریات لنین درباره انقلاب روسیه غالب گردید وازهمین روانقلاب دموکراتیک فوریه 1917 وانقلاب سوسیالیستی اکتبربه پیروزی رسیدند. درحالیکه حتی تروتسکی به صحت نظریه لنین اقرارکرد ونوشت : « اتحاد انقلابی دوطبقه ستم کشیده، نبوغانه توسط لنین پیش‌بینی شده ومدتها پیش ازوقت توسط اوآماده گردیده بود» ( تروتسکی ـ دردفاع از انقلاب روسیه ـ 1932) برخی ازتروتسکیستهای امروزی که گویا حتی اطلاع ضروری ازنوشتجات تروتسکی ودرضمن تضادگوئی ها ودروغگوئیهای اوندارند، هنوزهم مدعی اند که لنین، به ضرورت انقلاب سوسیالیستی برای روسیه درآن سالها بی توجه بوده است. نقل قولهای نسبتاً طولانی بالا ازآنجهت آورده شد که پاسخی باشد به آن کسان که گویا جزنگاهی سطحی به برخی نوشتجات تروتسکی، مطالعه آثارلنین راضروری ندانسته اند.

علیرضا بیانی که همچنان زحمت مطالعه آثارلنین را ضروری نمی‌داند ونمی خواهد ازچارچوب تکراراین یا آن نقل قول ساختگی تروتسکی فراتررود، درانتقاد به مقاله ً مناسبات لنین وتروتسکی ً مدعی می‌شود که ًغیرانضمامی ً و ً نگاه انتزاعی ً است. این دانش پژوه !!واژه های سیاسی بدون اینکه ازمعنای انضمامی وانتزاعی دریک مقاله آگاهی داشته باشد تصورمی کند با توسل به دوکلمه ی نامربوط ، جان کلام را ادا کرده ودرنتیجه پاسخگوئی مناسب را انجام داده است . این آقا بایدبداند که انضمام درزبان فارسی به معنای پیوستن چیزی به چیزدیگرو ضمیمه کردن میباشد ومعنای انتزاعی عبارتست از جدا سازی ازموضوع وگسستن ازموضوع مربوطه . هرگاه نقل قولهای آورده شده ازلنین این چنینی بوده اند، وظیفه این است که نمونه هائی نشان داده شوند ونه آنکه بایک کلی گویی بی‌ربط ، فرارازپاسخگوئی را برگزید. تمامی نقل قولهای ذکرشده ازلنین همراه با ذکرمأخد، عنوان مقاله وتاریخ نگارش میباشند. این بدان معنا ست که خواننده به راحتی میتواند به منبع نقل قول مراجعه کرده، صحت وسقم وموضوع موردمشاجره را بررسی کند . با یک مثال، روشن ترکنیم که انتزاع چگونه عملی است . دربالا نقل قولی نسبتاً طولانی ازلنین درباره انقلاب روسیه ونقش دهقانان آورده شد. درآن مقاله ونقل قول، سخن ازدیکتاتوری انقلابی دموکراتیک پرولتاریا ودهقانان رفته است. هرگاه شخصی این جمله راازا رتباط مشخص وپیوسته با مضمون وموردمقاله ومشاجره جدا کرده‌ ومدعی شود که لنین همواره ودرکلیه مراحل تاریخی برای روسیه ویا تمامی کشورهای مشابه آن‌چنان رهنمودی را داشته است ، عامداً یا سهواً عملی انتزاعی را پیش گرفته است. انضمام یک نوشته یا مقاله نیززمانی ضرورت پیدا میکند که یا جنبه ی تکمیلی داشته باشد ویا توضیحی است که چون به عللی ازجمله احترازازطولانی شدن، درنوشته موردبحث گنجانیده نشده است، ودرنتیجه ضمیمه می‌شود که درباره ی هیچ یک ازنقل قولهای ذکرشده چنین ضرورتی وجود نداشته است، زیرا تمامی نقل قولها همراه با عنوان مقاله، منبع وتاریخ ودرنتیجه گویا بوده‌اند . آیا بهترنبود که جناب بیانی به جای یک جمله پردازی بی ارتباط برای توجیه تروتسکی، حتی اگربرای نمونه هم شده باشد نشان میداد که درکدام مورد وچگونه آن ً انتزاعی ً ادعائی روی داده است ویا درچه موردی ذکر یک یاچند انضمام ضرورت داشته است؟. میدانیم که چون چنین نمونه‌ای وجود ندارد، لذا منتقد نا آشنا به نوشتجات لنین وبیزارازلنین ولنینیسم، به آن شیوه نابخردانه توسل جسته است.

دروغگوئی وتحر یف رویدادهای تاریخی، سبک کارهمیشگی تروتسکی بوده است. بهنگام کنگره سوم حزب سوسیال دموکرات روسیه ، بحث درباره حکومت موقت انقلابی یکی ازمسائل مورد مشاجره بین بلشویک ها ونوایسکرائیها ( منشویک ها وتروتسکی ) بود. درآن کنگره قطعنامه ای به تصویب رسید که بیان نظربلشویکها بود وتماماً درتقابل با نظریه تروتسکی درباره انقلاب روسیه قرار داشت. تروتسکی درصفحات 208 تا211 کتاب خود بنام ً زندگی من ً مدعی است که نوشته ای را به کراسین ، یکی ازاعضای کمیته مرکزی درآن زمان ، میدهد که همان نوشته به عنوان قطعنامه کنگره تصویب شد!! تروتسکی درنتیجه گیری چنین آورده است: « تذکراین نکته زیادی نیست که قطعنامه کنگره سوم درباره حکومت موقت، صدباربه عنوان حربه ای علیه ً تروتسکیسم ً به کاررفته است. ً پروفسورهای سرخ ًاستالینیست اطلاع ندارند که علیه من ، به عنوان حربه ی لنینیسم سخنانی را به کارمی برند که من خود آنها رانوشته ام » عجبا !! یک قطعنامه دربرگیرنده نظربلشویکها درکنگره به تصویب میرسد که کاملاً مخالف هسته اصلی نظریه تروتسکی است واین شخص مدعی می‌شود که به قلم اوست. آیا قابل قبول است که شخصی نوشته‌ای را که کاملاً مغایربا نظرش می‌باشد آماده کرده، به کنگره ارائه داده وبه تصویب برساند؟ چنین شخصی رابایستی واقعاً ناقص العقل دانست. این دروغگوئی وتحریف برای چیست؟ تروتسکی میخواهد بر ای خود، سابقه بلشویکی بسازد ولذا به چنین دروغ مسخره واحمقانه ای متوسل میشود. این تنها نمونه این نوع دروغگوئی خنده دارنیست. اودرهمان کتاب ً زندگی من ً مدعی است : « درچهارم ژوئن درکنگره شوراها، بمناسبت حمله ای که کرنسکی آنرا درجبهه جنگ تدارک می دید، اعلامیه ای به نام فراکسیون بلشویکها خوانده شد که من آنراتنظیم کرده بودم » ( صفحه 374 فارسی) . تروتسکی به عنوان عضوحزب بلشویک یک ماه بعد یعنی درماه ژوئیه پذیرفته شد وهنوزبه عضویب درفراکسیون بلشویکها درنیامده بود. آیا درحزب بلشویک کسی پیدا نمی شد که قادرباشد یک اعلامیه ای راتنظیم کند وحتماً می بایستی به تروتسکی متوسل می شدند؟ ! شاید بایستی سپاسگزار!! تروتسکی باشیم که به همین اندک قناعت کرده ومدعی نشده است که تمامی نشریات حزب نیزدرآن زمانیکه اوهنوزپشت درحزب منتظربرای عضویت بود، به قلم وزیرنظراوانتشاریافته است!!

انقلاب 1905 به پبروزی نرسید. دوران اختناق شدید وتعقیب کمونیستها ازسوی حکومت تزاری دگربارشدت گرفت و عناصرمتزلزل، نظاره گری رابرادامه مبارزه انقلابی ترجیح دادند. دراین دوران لنین برتلفیق مبارزه مخفی وعلنی پافشاری داشت تا هم استحکام حزبی را تضمین کرده وهمچنین پیوند حزب باتودها رامستحکم سازد. مبارزه لنین دردرون سوسیال دموکراسی روسیه دردوسوی جریان می یافت. راستها یعنی منشویکها خواهان مبارزه علنی و تبدیل حزب به یک ارگان علنی بودند واتزوویستها که ادعای دروغین چپ داشتند، خروج نمایندگان سوسیال دموکراسی را ازدوما(مجلس آنزمانی) وسایرتشکلات مجاز، طلب میکردند. درعمل هردوگروه منشویکها واتزوویستها، انحلال تشکیلاتی حزبی را درنظرداشتند، یکی ازطریق توسل به علنی گرائی کامل وقانونی ودیگری با انصراف کامل استفاده ارامکانات علنی ودرنتیجه قطع ارتباط باتوده ها. تعداد عناصرمعدودی نیزهنوزدرپی آشتی دادن نیروهای دست راستی یعنی منشویکها با کمونیستهای راستین یعنی بلشویکها بودند که به ً سانتریست ها ً ملقب شده بودند. تروتسکی جزء سانتریستها بود وبه عبث تلاش داشت که بلشویکها را بامنشویکها آشتی دهد، وحدتی که به‌هیچ‌وجه امکان پذیرنبود زیرا وحدت دوایدئولوژی، دواستراتژی متفاوت ودوبرنامه گوناگون بایکدیگرامکان پذیرنبود ودرصورت تحقق، تن دادن به راست روی وانحلال طلبی بود. دراین دوره است که تروتسکی درهمکاری با منشویکها حمله به بلشویک ها رادرصدربرنامه خوددارد. لنین درآن زمان درباره تروتسکی اظهارداشت : « تروتسکی تمام دشمنان مارکسیسم راگردهم می آوردتروتسکی تمام کسانی را که تباهی ایدئولوژیک برایشان گرامی است، جمع میکند، تمام کسانی را که به دفاع ازمارکسیسم اعتنائی ندارند وتمام عناصرعامی راکه نمی‌فهمند دلایل مبارزه چه هستند و میلی هم به آموختن، اندیشیدن ویافتن ریشه‌های ایدئولوژیک اختلاف نظرندارند، متحد می سازد. تروتسکی دراین دوران اغتشاش، تفرقه وتزلزل، به آسانی میتواند ً قهرمان یک ساعته ً ازکاردرآید وتمام عناصرپست رادورخود جمع کند. ولی هرقدراین تلاش آشکارتربه کاررود، شکستش دیدنی ترخواهدبودتروتسکی بافرومایگی خودرامی فریبد، حزب رامی فریبد وپرولتاریارا می فریبد» ( از : نامه به هیأ ت مقیم درون روسیه کمیته مرکزی حزب سوسیال دموکرا ت روسیه ـ دسامبر1910) . نقل قولهای بین سالهای 1910 تا1912 درمقاله ً مناسبات لنین با تروتسکی ً درچنان ارتباطی هستند.

درسال 1912 بلشویک ها تحت رهبری داهیانه لنین تصمیم به قطع کامل ارتباط تشکیلاتی با منشویک ها وسایرجریانات ضدمارکسیستی سوسیال دموکراسی روسیه ازجمله سانتریستها ( تروتسکی ) گرفتند وایجاد حزب بلشویک رااعلام داشتند. تروتسکی که نتوانسته بود بلشویکها راقانع به سقوط درمنجلاب منشویکی وانحلال طلبی بکند، همکاری وهمدردی حود با منشویکهارا مستحکم ترکرد وتلاش داشت تمامی انحلال طلبان وضد بلشویک ها را دریک بلوک به نام ً بلوک اوت ً گردهم آورد تا به پنداروآرزوی ارتجاعی اش یعنی تلاشی حزب بلشویک تحقق بخشد. ً بلوک اوت ً باشکستی مفتضحانه مواجه وازهم پاشیده شد. نقل قولهای آورده شده ازلنین مربوط به سالهای 1912 تا 1914 درمقاله ً مناسبات لنین با تروتسکی ً درباره نظریات واقدامات ارتجاعی تروتسکی دراین دوره است . پس بیمورد نبود که لنین نوشت : « تروتسکی خوش خدمت ازدشمن خطرناک تراست » (ازمقاله : نقض وحدت درپرده ی فریادهای وحدت طلبی ـ مه 1914) و« هدف تروتسکی آنست که با خاک پاشیدن به چشم کارگران، انحلال طلبی را مخفی کند … با تروتسکی بحث ماهوی کردن غیرممکن است زیرااوهیچ عقیده پابرجائی ندارد … درمورد چنین فردی ، باید وی رابه عنوان دیپلماتی از پست ترن قماش رسوا کرد » ( ازمقاله : درباره تروتسکی ویک پلاتفرم حزبی مشخص ـ دسامبر 1912 ) .

کشورهای امپریالیستی ازسال 1913 خودرا برای اغازیک جنگ جهانی آماده میکردند ودرطبل دروغین دفاع ازمیهن می کوبیدند تا با تحمیق توده ها بتوانند بمنظورگسترش مناطق نفوذی وزیرسلطه خود آن‌ها را به کشتارگاه ها بکشانند . لنین وحزب بلشویک با قاطعیت تمام به مقابله با جنگ جهانی برخاستند وشعارتبدیل جنگ جهانی به انقلاب برای سرنگونی ارتجاع داخلی را مطرح ساختند . بسیاری ازسوسیال دموکراتها درروسیه وسایرکشورهای اروپائی به پابوسی بورژوازی کشورخودی تن دادند وعده‌ای نیزبا طرح شعارهائی همچون ً صلح به هرقیمت ً و ً نه پیروزی ونه شکست ً عملاً به مخالفت با اقدامات انقلابی جهت سر نگونی ارتجاع کشورخودی ودرنتیجه تثبیت حاکمیت امپریالیستی پرداختند. ازاین جمله بودند کائوتسکی درآلمان و سران منشویکها درروسیه . تروتسکی دراین صف عرض اندام می کرد. تروتسکی درنامه ای به تاریخ آوریل 1913 به چخئیدزه منشویک ، همدلی وهم زبانی خودرابا اوچنین اعلام داشت : « لنین، مثل دیوانه ای، شجاعانه برسرمسائل عامیانه دادوفریاد به راه می اندازد، چون اودراین قبیل کارها استاد است وخیلی ماهرانه ازهرپس ماندگی جنبش کارگری درروسیه بهره می گیرد، مرتب جنجال درست می کند» . بزعم تروتسکی آگاهی دادن به کارگران جهت مبارزه علیه جنگ امپریالیستی وتبدیل آن به انقلاب برای سرنگونی ارتجاع حاکم برکشورخودی، وهمچنین آگاهی دادن به پرولتاریا برای حزبیت ومبارزه علیه انحلال طلبی، ً مسائل عامیانه ً بوده‌اند ولی همد ستی و هم زبانی با منشویکها وکائوتسکیستها یعنی کمک به بقای سیادت این یا آن کشورامپریالیستی ودعوت کارگران به انحلال طلبی واحتراز ازحزبیت، گوئی اقدامی علیه یک ً دیوانه ً و بدوراز ً جنجال ً بوده است . ازنظرلنین سکوت دربرابرآن مواضع ارتجاعی ناشایست بود ولذا دریک سری مقالات از1913 تا پایان جنگ جهانی اول به افشای مواضع کائوتسکی وکائوتسکیستها دراروپا وازجمله تروتسکی پرداخت ودرمورد تروتسکی نوشت : « راکوفسکی وایضاً تروتسکی، به نظرمن همه ازمضرترین ًکائوتسکیستها ً هستند ، بدین معنی که همه آنهابه نحوی ازانحاء طرفداروحدت با اپورتونیستها هستند، همه ی آن‌ها به نحوی ازانحاء اپورتونیسم را آرایش می‌دهند وهمه ی آن‌ها به جای مارکسیسم انقلابی، اکلکتیسم را ترویج می کنند» ( از : نامه به کولونتای ـ اوت 1915) ودرنامه ای دیگرخاطرنشان ساخت که : « اختلاف ما با تروتسکی برسرچیست؟ شما لابد به دانستن این موضوع علاقمندید . خلاصه بگویم، اویک کائوتسکیست است، بدین معنی که اوطرفداراتحاد باکائوتسکیستها درانترناسیونال وباگروه پارلمانی چخئیدزه درروسیه است. ما مطلقاً با چنین اتحادی مخالفیم. چخئیدزه حقیقت هم نظری خود را با کمیته سازماندهی وکسانیکه در کمیته جنگ شرکت می کنند، با پوششی ازالفاظ استتارمیکند» ( نامه به هانریت رلاند ـ هلست ـ 8 مارس 1916 ) . لنین درنامه ای دیگر، تروتسکی را این چنین توصیف می‌کند : « تروتسکی به آنجا آمد واین شارلاتان بفوریت درتبانی با جناح راست نشریه ً ناوی میر ً علیه جناح چپ سمیروالد دست به کارشد . تروتسکی اینگونه است، اوهمواره همان می‌ماند که بود : یک حقه بازکامل، یک شیاد، که اداهای چپ گونه درمی آورد ولی تا جائیکه قادراست به راست ها یاری می رساند» ( نامه به اینس آرماند ـ 19 فوریه 1917). توجه داشته باشیم که داوری لنین درباره تروتسکی لحظه‌ای نیست بلکه بیان میدارد که تروتسکی ًهموارهمان می‌ماند که بود ً یعنی شارلاتان، شیاد، حقه بازکامل و شخصی که به راست ها یاری میرساند.

یکی ازتوضیحات یا بهترذکرشود توجیهات جناب بیانی درعادی جلوه دادن خصوصیاتی که لنین درباره تروتسکی می نویسد، اینگونه است : « توگوئی این اختلافات، آنهم درمیان رهبران برجسته جنبش سوسیالیستی امری غیرطبیعی است» ودرادمه می‌آورد « آن مناسبات هرچه بود درکادرکمونیستی وضرورت انکشاف نظرات سوسیالیستی بود» وبالأخره « مناسبت لنین با تروتسکی باهردرجه اختلاف ، مناسبات بین دومارکسیست انقلابی درکادرانقلابی بود». بایستی به این تروتسکیست نا آشنا به مارکسیسم ـ لنینیسم یاد آورشد که ازکی وچه زمانی، شخصی که همواره با منشویکها نردعشق می باخت، انحلال طلبی وضد حزبیت را پیشه کرده بود، با کائوتسکی همراه شد، ً تا جائیکه قادر ً بود ً به راستها یاری ً رسانید وتلاش کرد با امپریالیستهای فرانسوی وانگلیسی عهد مودت ببندد وآنرابه دروغ وشیادانه به لنین نسبت داد، با فاشیستهای آمریکائی وارتجاعی ترین جناح ضد کمونیستی آنجا درمبارزه علیه کمونیستها همراه شد وحتی درخدمت نازیهای آلمانی درآمد ، از جمله ً رهبران برجسته جنبش سوسیالیستی ً شناخته میشود؟. بگذارتمامی ضدکمونیستها، مطبوعات بورژوازی سراسرجهان به تمجید ازتروتسکی بپردازند وسعی کنند اورا به عنوان یک ً کمونیست ً نمونه نشان دهند، اما هیچ کمونیست واقعی یافت نمیشود که تروتسکی را به عنوان حتی یک سوسیال دموکرات انترناسیونال دوم بشناسد تاچه برسد به یکی از ً رهبران برجسته ً .

گویی جناب بیانی مفهوم و معنای شارلاتان، شیاد ، حقه باز کامل ، خطرناک ترازدشمن، خیانت و … را نمیداند ومتوجه نیست که این الفاظ ونسبت ها بارسیاسی دارند ونه تنها بین ً رهبران برجسته جنبش سوسیالیستی ً متداول نبوده ونیست بلکه حتی دربین احزاب بورژوائی نیزرایج نمی باشد. بیانی با عادی و طبیعی جلوه دادن آن الفاظ وخصوصیات دربین کمونیستها، به جنبش کمونیستی توهین میکند وقصد لجن مالی کردن این جنبش را دارد. ازیک مدعی پیروی ازتروتسکی انتظاری دیگرنمی شود داشت. جناب بیانی جنبش کمونیستی را تاسطح یک جماعت اوباشان حلقه زده به دوراین یا آن آخوند فلان مسجد پایین می‌آورد ومیخواهد لومپنیسم راجایگزین اخلاق وسبک کارکمونیستی کند. ازشخصی که درتشکل سیاسی خود، به مخالفین نظرواعمالش درآن تشکل یعنی به دیگرتروتسکیستها دریک گروه تروتسکیستی می‌گوید : « ای کثافت آشغال… یقه توآشغال کثافت راجوری بگیرد که دیگربه خودت اجازه خوردن گٌه های بزرگترازدهانت ندهی، مردیکه آشغالاحمق کاسبکار» ( ازجزوه: دلایل شکل‌گیری کمیسیون مبارزه با …) چه انتظاری جزآن می‌توان داشت که بدترین الفاظ با بارسیاسی سنگین را ً غیرطبیعی ً نداند. علیرغم تصور جناب بیانی، جنبش کمونیستی یک تجمع ازلومپنها واوباشان نیست که بیان بدترین خصوصیت سیاسی درمورد این یا آن شخص ً طبیعی ً وعادی باشد. اگرکسی دریک تشکل سیاسی، شارلاتان، شیاد، خطرناک ترازدشمن وحقه باز باشد، جائی درآن تشکل ندارد زیرا آن شخص، منافع ومقاصد شخصی را به منافع جمعی، به اهداف تشکل سیاسی ودرمورد تشکل سیاسی کمونیستی، به منافع پرولتاریا وسایرزحمتکشان، ترجیح میدهد. البته ازیاد نبریم که تروتسکی گفته بود : « وسیله را فقط هد ف میتواند توجیه کند » وزمانیکه منافع شخصی وارجحیت آن برمنافع جمع به عنوان هدف درصدربرنامه قرارگیرد، کافی است به سبک تروتسکی یک چاشنی چپ نمائی بر آن افزود، ازجمله اضافه کرد ً برای خدمت به جنبش کارگری ً . به عبارت ساده تربراساس منطق وسبک کارتروتسکی، شخص خودش هدف را که همانا منافع شخصی است تعیین میکند، شخص خودش وسیله ی درخدمت به این هدف را معین می‌سازد وخودش مدعی می‌شود که آن‌ها تماماً درخدمت به جنبش کارگری است. این شخص هردروغ، تحریف، دشنام، بدگوئی، تخریب، همکاری بادشمنان مارکسیسم، فریب ورابرای خود مجازمی شمارد چون درخدمت به هدف شخصی مورد نظرش هستند . زمانیکه لنین درمورد تروتسکی سخن می گفت، آن خصوصیات تروتسکی را درنظرداشت وبه شوخی طرح نمی‌کرد بلکه کاملاً جدی بیان میداشت وبه بارسیاسی آن‌ها آگاهی کامل داشت .

تروتسکی پس از14 سال همکاری نزدیک با منشویک ها، انحلال طلبان وسایرجریانات ضدمارکسیستی که همواره همراه با دروغگوئی، تحریف، فریب، تخریب وبود، بالأخره درژوئیه 1917 ، زمانیکه درانزوا قرارگرفته بود، پس ازاعلام پذیرش نظریات لنین وبلشویکها که درآنزمان تبلورمشخص خودرا درتزهای آوریل یافته بود، به عضویت حزب بلشویک پذیرفته شد. تروتسکی درتمام مدت حیات لنین پس ازانقلاب اکتبر، کلامی درمورد تزضدمارکسیستی اقتباسی اش ازپارووس یعنی ً انقلاب پرماننت ً برزبان نیاوردولی سالیانی بعد، پس ازمرگ لنین بمنظورفریب کمونیستها وتخریب چهره سیاسی لنین، مدعی شد که گویا لنین درسال 1919 دریک صحبت پنهانی درگوشی درباره نظریه انقلاب پرماننت به بوفه ـ معاون تروتسکی درکمیسیون مذاکرات صلح با آلمان و درکمیسیون امتیازات ـ گفته بود « آری تروتسکی حق داشته است » وجناب بیانی که با تقلید ازتروتسکی، دروغگوئی وتحریف را پیشه کرده است، مینویسد : « چگونه برنامه ی انقلاب دموکراتیک ودیکتاتوری کارگران ودهقانان موردنظرلنین به نفع انقلاب سوسیالیستی ودیکتاتوری پرولتاریا تکامل یافت و نقش تروتسکی دراین روند چه بود » . درباره نقش تروتسکی پس ازانقلاب اکتبر، چه درمورد تلاش برتعویق انداختن زمان انقلاب، چه درمورد ترخیص ارتش وتخریب درروند خاتمه جنگ با آلمان، چه درمورد همدستی تروتسکی با امپریالیستهای فرانسوی وانگلیسی بمنظورادامه ی جنگ ، چه درمورد نقش خرابکارنه تروتسکی درجنگ داخلی ( علیه دنیکن، علیه کلچاک وحمله به لهستان)، چه درمورد نظامی کردن اتحادیه های کارگری و چه درمورد فراکسیون بازی حزبی، چند کلامی همراه با ذکرنظریات لنین که صد درصد درمخالفت با نقش مخرب تروتسکی بودند، درمقاله ً مناسبات لنین باتروتسکی ً آوردیم وبازهم سخن خواهیم گفت. درابتدا اندکی به آن دروغگوئی بزرگ تروتسکی وتقلید مسخره آمیزمقلدان اوبپردازیم. بگذاریم لنین سخن گوید : « وظیفه ی عمده ی پرولتاریا ودهقانان تهیدست تحت رهبری وی درهرانقلاب سوسیالیستی، ـ وبنابراین درانقلاب سوسیالیستی روسیه که ما در25 اکتبرسال 1917 آغازنموده ایم ـ عبارتست از … ( ازمقاله : وظایف نوبتی حکومت شوروی ـ آوریل 1918 ) تصورکنم که هم تروتسکی وهم احیاناً جناب بیانی، معنای آغازرا فهمیده باشند. چرا لنین 25 اکتبررا زمان آغازمیداند وهمان زمان مشاجره درسال 1905 را به عنوان آغاز اعلام نکرده بلکه از25 اکتبر1917 نام برده است، زیرا « نخستین وظیفه ی هرحزبی که آینده بوی تعلق دارد، عبارتست ازاقناع اکثریت مردم به صحت برنامه وتاکتیک خود … زیرا اکثریت کارگران ودهقانان روسیه ، چنانکه آخرین کنگره شوراها درمسکو بی چون وچرا نشان داد، دانسته وفهمیده هواداربلشویکها هستند » ( همانجا ) وانقلاب فوریه 1917و سالهای درپی آن نقش ارزنده ای درآگاهی وتشکل کارگران ودهقانان تهیدست داشتند. تروتسکی به تقلید ازپارووس فکرمیکرد باشعاردادن وموعظه وبدون جلب توده ها ، امکان انقلاب سوسیالیستی موجود است . لنین بدرستی درهمان سال 1905 طرح میکرد که : « ما پس ازانجام انقلاب دموکراتیک بلافاصله ودرست به میزان نیروی خود که نیروی پرولتاریای آگاه ومتشکل باشد ، انقلاب سوسیالیستی را آغازخواهیم نمود . ما هوادارانقلاب پی درپی هستیم. مادرنیمه را توقف نخواهیم کرد» . مسأله مهم درروسیه آنزمانی (1905 وچندسال پس ازآن) براین بود که حزبیت بلشویکی را استحکام واتحاد رزمنده کارگران ودهقانان را تحت رهبری پرولتاریا تحقق بخشید تا راه برای آغازانقلاب سوسیالستی هموارگردد. انقلاب سوسیالیستی، اقدام عملی سترگی است که تحقق آن با موعظه وشعارهای توخالی وبی مایه امکان پذیرنیست. تروتسکی دروغگوو تحریف کننده وقایع تاریخی مدعی شد که گویا لنین درسال 1919 درباره ی اختلاف برروی روند انقلاب روسیه به بوفه گفته بود « آری، تروتسکی حق داشته است » . چه خوب که آثارلنین دردسترس میباشند وسندی واضح وروشن دررد این دروغگوئی بزرگ تروتسکی ورسوائی اووپیروانش که همان دروغها رادرشکلی مشابه تکرارمی کنند، هستند. لنین درسال 1921 یعنی دوسا ل پس ازتاریخ ادعائی تروتسکی نوشت : « وظیفه مستقیم ونزدیک انقلاب روسیه وظیفه بورژوا دموکراتیک بود، یعنی برانداختن بقایای نظامات قرون وسطائی وزدودن این بقایا تا آخروتصفیه روسیه ازوجود این بربریت، ازاین ننگ وازاین بزرگترین ترمزهر گونه فرهنگ وهرپیشرفتی درکشورما. وما بحق می بالیم که این تصفیه رابسی با عزم تروسریع تروجسورانه تروکامیابانه تروپردامنه تروازنقطه نظرنفوذ درتوده های خلق ودرقشرهای عظیم آن، عمیق ترازانقلاب کبیرفرانسه ، که متجاوزار125 سال پیش واقع شد، انجام داده ایم» ( لنین ـ ازمقاله : بمناسبت چهارمین سالگشت انقلاب اکتبر) . لنین درهمان مقاله ادامه میدهد : « برای آنکه فتوحات انقلاب بورژوا دموکراتیک رابرای خلقهای روسیه تحکیم کنیم ، می بایست جلوتربرویم وجلوتررفتیم. ما مسائل انقلاب بورژوادموکراتیک رادراثنای راه ، درجریان عمل وبمثابه ً محصول فرعی ً کارسوسیالیستی عمده و واقعی وانقلابی ـ پرولتاری خودمان حل می کردیم. ما همیشه می‌گفتیم رفرم، محصول فرعی مبارزه انقلابی طبقاتی است .ما می‌گفتیم ودرعمل ثابت کردیم که اصلاحات بورژوا ـ دموکراتیک محصول فرعی انقلاب پرولتری یعنی سوسیالیستی است … نخستین انقلاب ضمن رشد خود به انقلاب دوم تحول می یابد. انقلاب دوم مسائل انقلاب اول را درجریان عمل حل میکند. انقلاب دوم کارانقلاب اول راتحکیم می نماید. مبارزه وتنها مبارزه است که معین می‌کند تا چه حدودی انقلاب اول موفق خواهد شد به انقلاب دوم تحول یابد» ( همانجا ). گویی لنین بهنگام نگارش این مقاله میدانست احتمالاً درآینده، جاعلینی پیدا خواهند شد که با تحریف وقایع تاریخی به سوء استفاده ازچهره ی انقلابی این بزرگ مرد کمونیسم بپردازند، لذا ضروری دانست آنچه را که در1905 بیان داشته بود، مجدداً بازگوکند که چگونه تحقق یافته اند. لنین همانگونه که درهمان سال 1905 نوشته بود، اعتقاد به انقلاب پی درپی داشت واین انقلاب با یاوه گوئیهاوموعظه های تروتسکی درباره انقلاب روسیه، بسیارتفاوت ماهوی داشت .به آن دروغ تروتسکی ازجنبه ای دیگرنگاه افکنیم. تروتسکی مینویسد : « پس ازورود به پترزبورگ به کامنف گفتم که دیگرمیان من وتزهای معروف به ً تزآوریل ً لنین فاصله وجود ندارد » ( زندگی من ) . درتزهای آوریل می خوانیم : « مادام که ما دراقلیت هستیم، کارمان انتقاد وتوضیح اشتباهات است ودرعین حال لزوم انتقال تمام قدرت بدست شوراهای نمایندگان کارگران راتبلیغ می‌ نمائیم تا توده ها بکمک تجربه ی خود ازقید اشتباهات خویش برهند. 5 ـ جمهوری پارلمانی نه ـ زیرا این رجعت ازشوراهای نمایندگان کارگران به جمهوری پارلمانی گامی است به پس ـ بلکه استقرارجمهوری شوراهای نمایندگان کارگران وبرزگران ودهقانان درسراسرکشور. ازپائین تا بالا8) وظیفه (تکیه ازلنین) مستقیم امروزما ً معمول داشتن ً سوسیالیسم نیست بلکه فقط اقدام فوری به برقراری کنترل ازطرف شوراهای نمایندگان کارگران برتولید اجتماعی وتوزیع محصولات است» ( لنین ـ ازمقاله: راجع به وظایف پرولتاریا درانقلاب حاضرـ آوریل 1917). بنابرنظرلنین، وظیفه ی مستقیم بلشویکها درماه آوریل برقراری سوسیالیسم نبوده است زیرا هنوزآگاهی وآمادگی توده ها چنان رشدی نیافته وبلشویکها، اکثریت شوراها را همراه باخود نداشتند وتروتسکی نیزبنابراقرارخود در کتاب ً زندگی من ً توافق خودرابا آن اعلام میدارد، یعنی اینکه تروتسکی ازنظریه غیرمارکسیستی ً انقلاب پرماننت ً پارووس اعلام انصراف کرده ونظرلنین راپذیرا می شود. بی‌شرمی ودون فطرتی تروتسکی راحد ومرزی نیست که برای نقاشی چهره ی آبروباخته خود به آن‌چنان دروغگوئی متوسل می‌شود وتلاش دارد لنین راتا هم‌سطح خود پایین بیاورد. این نقل قولها ازلنین ومقالات مربوطه وهمچنین اعتراف تروتسکی به پذیرش ً تزهای آوریل ً بصراحت تمام نشان می‌دهند که چگونه تروتسکی دروغ میگوید ونیت برخدشه دارکردن چهره ی سیاسی لنین را درنظرداشته است. واقعاً بایستی برحال کسانیکه همچنان دروغگوئیهای تروتسکی را یگانه معیارمی دانند وزحمت بررسی واقعیات تاریخی را لازم نمیدانند، گریست.

جناب بیانی به علت ناتوانی دردفاع ازنظریات واعما ل ضدانقلابی تروتسکی وفرارمفتضحانه ازپاسخگوئی روشن ومستدل به آنچه درباره تروتسکی درمقاله ً مناسبات لنین با تروتسکی ً آورده شده بود، مطرح میسازد که « اغلب ( یا همیشه ) کاشفان ً مناسبات لنین وتروتسکی ً استالینیست یا مائوئیست ها هستند» وآنها « را بکشانید به ابرازنظرواتخاذ مواضع نسبت به خود استالین » و « درمرکزجریانات استالینیستی، حزب توده واکثریت قرارداشتند» . سپس آن جناب سه چهارم نوشته خود را به فحاشی به استالین اختصاص میدهد تا به تصورباطل خود، نویسنده این سطورازطرح اشتباهات، خرابکاریها وافشای دروغگوئیها وخیانتهای تروتسکی منصرف شود . زهی خیال باطل. کمی این فرارازپاسخگوئی رابشکافیم :

1 ـ درمقاله ً مناسبات لنین با تروتسکی ً یک سری نقل قولهائی ازلنین درباره تروتسکی با ذکرمأخذ، عنوان ومورد وزمان نگارش آورده شده اند. وظیفه ی کسی که ازتروتسکی پیروی می‌کند دراینست که با صراحت کامل ومستند اعلام دارد که آیا آن نقل قولها صحت دارند یانه. ودرصورت صحت به علل وزمینه ی آن‌ها پرداخته شود ودرصورت عدم صحت، با استناد به مدارک مشخص وقابل رجوع ، به نادرستی آن‌ها بپردازد. جناب بیانی عاجزازاین پاسخگوئی بوده است ودرنتیجه به جای پاسخگوئی صریح ومستند، خلط مطلب میکند وتوسل به یک اسلحه ی زنگ زده تروتسکیستی را، چاره گشا می پندارد.

2 ـ آیانسبت دادن هرانتقاد ی به تروتسکی وافشای اشتباهات وخیانتهای او به ً استالینیست یا مائوئیستها ً چاره گشای فرارازپاسخگوئی میباشد؟ گیریم بزعم آن جناب منتقدین وافشاء کنندگان تروتسکی ازجمله ً استالینیستها ومائوئیستها ً باشند. مگردراین حالت بایستی ازپاسخگوئی وبزعم جناب بیانی از ً روشنگری ً سرباززد؟ اگرفرد تروتسکیست پاسخی مستدل ، مستند و درخوردارد بایستی روشن وصریح آن رابیان دارد ونه اینکه به خیال خود با یک انتساب بیمورد به قول معروف فراررابرقرارترجیح دهد. جناب بیانی عاجز ازآن پاسخگوئی بوده است وبه جای پاسخگوئی صریح ومستند، خلط مطلب می‌کند و توسل به یک اسلحه ی زنگ زده تروتسکیستی را، چاره گشا می پندارد.

3 ـ پیشنهادآنها « را بکشانید به اظهارنظرواتخاذ مواضع نسبت به خود استالین » برای چی وبه چه منظوراست؟ اگرمنظورنقدبراستالین ودوران رهبری استالین است، خوب شما آنرا انجام دهید. آیا کسی مانع این عمل شما شده است. تا کنون دهها بارتنها باتوسل به این یا آن دروغگوئیها وخود بافته های تروتسکی انجام داده اید. نه تنها این بلکه تمامی مطبوعات وخبرگزاریهای بورژوائی وحتی جمهوری اسلامی مملوازاکاذیب درمورد دوران رهبری استالین ودرعین حال تمجید وبزرگ نمائی ازتروتسکی است. معلوم نیست چرابایستی ازافشاگری درباره تروتسکی دست برداشت وبه استالین پرداخت. مگرنه این است که دردفاع ازتروتسکی عاجزید ومجبورید به دروغگوئیهای شخص شخیص!! تروتسکی ودروغهای خروشچف ویلسین ومطبوعات بورژوائی متوسل شوید. مسلم است که دربررسی ازساختمان سوسیالیسم درکشورشوراها و آموزشهای لازم ازآن دوره می بایستی به خدمات واشتباهات استالین نیزپرداخت . ولی چرابایستی افشاگری ازتروتسکی دروغ‌گو وخیانت پیشه را فراموش کرد وبه جای آن به انتقاد ازاستالین ً کشیده ً شد. هربررسی جای خودرا دارد ونبایستی به علت عجزازدفاع اصولی ومستند ازتروتسکی، موضع بحث راتغییرداد. استالین درسال 1924، زمانیکه زینویف وکامنف وکمیته های لنینگراد خواهان اخراج تروتسکی به علت اعمال تخریبی وضد حزبی اوشدند، مانع اخراج تروتسکی شد وتنها به انتقاد اکتفا کرد واور ا ازمسئولیت کمیساریای دفاع ملی، معزول کردند. مسلم است که بایستی با اتکاء به اسناد معتبرحزبی به بررسی این مورد پرداخت که آیا استالین برحق بوده یانه و می بایستی درهمان زمان با پیشنهاد اخراج، اعلام توافق می کرد. نمونه دیگردرباره خرابکاری وخیانت خروشچف بهنگام برگزاری دادگاهها درمسکومیباشد که خروشچف موردموآخذه قرارگرفت وتنزل مقام یافت. آیا اوسزاواراخر اج بوده است یانه. و برخی موارد دیگر. آقایان تروتسکیست ، اگرشما به مدارک مستند قابل اعتماد دسترسی دارید، یا این کاررا انجام دهید یا دراختیاردیگران ازجمله نویسنده این سطوربگذارید تاانجام شود. شرط برآنست که مستند، واقعی ومعتبرباشند وچکیده ازتاریکخانه پندارهای تروتسکی نباشند. جناب بیانی عاجزازپاسخگوئی به بررسی ودفاع ازخیانتهای تروتسکی است ودرنتیجه به تعطیل کردن این بررسی وآموزش ازآن متوسل می‌شود، خلط مطلب میکند و توسل به این اسلحه ی زنگ زده تروتسکیستی را چاره گشا می پندارد.

4 ـ اشاره به سابقه ً استالینیستی ً حزب توده واکثریت، یکی دیگر ازمسخره ترین ً اکتشافات ً جناب بیانی است. این شخص یا واقعاً هیچگونه اطلاعی ازتاریخ ندارد یا خودرابه نادانی میزند. حزب توده ازسال 1957 یعنی اززمان دروغگوئیهای خروشچف تاکنون، همواره درتبعیت ازخروشچف وبمانند تروتسکیستها علیه استالین درتقلابوده است. یلسین نیزنه تنها به همان دروغهای خروشچفی ادامه داد بلکه بنابردستوراو اسناد قلابی نیزساخته شدند که بزودی بی‌اعتباری آن باصطلاح اسناد برملا گردید وبرخی ازاعضای حزب توده وبسیاری ازاعضای سایراحزاب پیرو خروشچف دردیگرکشورها به اشتباه خود درتبعیت ازترهات خروشچفی پی برده وبه تصحیح باورهای نادرست خود دربررسی ازاستالین پرداخته اند. خنده آورتر، ادعای جناب بیانی درمورد باور ً اکثریت ً به استالین است. حتی یک سند یا یک نوشته دراین باره یافت نمی شود. جناب بیانی که بنابرگواهی دوستان تشکیلاتی خود، شخصاً مدت زمانی عضوی ازتشکل ً اکثریت ً بوده است، اگردراین زمینه مدرک روشن ومستندی را نشان ندهد، دلیلی برآنست که تلاش دارد با توسل به بدنامی تشکلاتی که به دفاع ازجمهوری اسلامی وسپاه پاسداران پرداختند ، ازپاسخگوئی به بررسی درمورد اشتباهات، دروغگوئیها،تحریفات، فریبکاریهاوخیانتهای تروتسکی بگریزد. جناب بیانی با فراگیری ازتروتسکی، دروغ میگوید، تحریف میکند وبه جای پاسخگوئی صریح ومستند، خلط مطلب میکند وتوسل به این یا آن اسلحه ی زنگ زده تروتسکیستی را چاره گشا می پندارد.

زمان انقلاب سوسیالیستی درروسیه نزدیک می شد. لنین وحزب بلشویک بادرایت کامل روزوساعت مناسب رابرای قیام عمومی معین ساختند ولنین درمقاله ً اندرزهای کناره نشین ً به تاریخ 21 اکتبر1917 و همچنین مقاله ً نامه به اعضای کمیته مرکزی ً به تاریخ 24 اکتبر 1917 چگونگی پیشبرد عملیات سیاسی ونظامی رابرای تسخیرقدرت، پیشنهاد کرد که برهمان روال پیشنهادی نیزپیش رفت وبه پیروزی نائل آمد. تروتسکی برتعویق قیام پافشاری داشت، تعویقی که به معنای شکست انقلاب بود. لنین درباره نظریه شبه پارلمانتاریستی تروتسکی وبمنظورجلوگیری ازشکست انقلاب، هشدارداد که : « نمی‌توان درانتظارنشست!! ممکن است همه چیزازدست برود!! تصرف فوری قدرت برابراست با : دفاع ازمردم ( نه ازکنگره، بلکه ازمردم، ازارتش ودردرجه اول دهقانان) درمقابل دولت کورنیلفی که ورخوسکی رارانده ودومین توطئه کورنیلفی راتهیه دیده است تاریخ، انقلابیونی راکه می‌توانند امروزپیروزشوند( ویقیناً امروزپیروزخواهندشد) ولی چنانچه کاررا بفردا بیاندازند، بیم آن می‌رود بسی چیزهاراازدست بدهند، بیم آن می‌رود همه چیزراازدست بدهند، درمقابل تأخیری که روا دارند، نخواهد بخشید تأخیردراقدام برابربا مرگ است » ( نامه به اعضای کمیته مرکزی ـ 24 اکتبر1917 ) ودرنوشته ای دیگریاد آورشد: « دراین امرکوچکترین تردیدی نیست که اگربلشویکها بگذارند به دام توهمات مشروطه خواهانه، به دام ًایمان ً به کنگره شوراها ومجلس مؤسسان ، به دام ً انتظارً برای کنگره شوراها وغیره بیافتند، این بلشویکها خائنین پستی نسبت به امرپرولتاریا خواهند بوددرچنین اوضاع واحوالی ً منتظرنشستن ً برای کنگره شوراها وغیره برابراست باخیانت به انترناسیونالیسم ، خیانت به امرانقلاب جهانی سوسیالیستی» ( لنین ـ ازمقاله : بحران فرازآمده است ـ 29 سپتامبر1917) . مخاطب لنین دراین مقالات وچند نوشته دیگر، تروتسکی، این تازه عضوحزب بلشویک بوده است که ازهمان اوان عضویت ( ژوئیه 1917) درپی اجرای برنامه کارشکنی درحزب وخیانت بود. اگردرآن ایام نیت واقعی تروتسکی با توجه به سابقه ی ضد بلشویکی اش دقیق‌تر مورد بررسی قرارمی گرفت و تنها به مثابه یک اشتباه تلقی نمی گردید، چه بسا زودترازحزب اخراج وبه جمع منشویکی اش وزیررهبری اکسلرد که به قول تروتسکی ً استاد پرارزش ً وی بود، پرتاب می‌شد، ودرنتیجه ازخیانتهای بعدی اوجلوگرفته شده بود. برای بررسی دقیق تر، به مدارک واطلاعات مستند ومعتبردرباره الزامات حزبی ، توازن نیروها وکادرها، ضرورتهای حزبی، وبخصوص چگونگی ارتباطات خارج ازحزبی تروتسکی درآن زمان، واحتیاج می باشد.

تروتسکی کارشکنی راادامه داد. ازعقد قرارداد صلح با متجاوزین آلمانی جلوگرفت واقدام به ترخیص ارتش کرد یعنی اینکه دست امپراطوری آلمان برای هرگونه تصرف کشورشوراها بازباشد، با امپریالیستهای فرانسوی وانگلیسی بمنظورادامه ی جنگ واردمذاکره شد وقولها داد که پس ازرسوائی کامل به دروغ، لنین را هم نظرباخودنشان داد ( البته پس ازمرگ لنین به این دروغگوئی وتهمت دست یازید) ، درجبهه های جنگ با دنیکین، کالچاک ولهستان، دشمنان سوسیالیسم وکشورشوراها رایاری رسانید، بمنظورقطع ارتباط حزب باتوده ها، نظریه نظامی کردن اتحادیه ها را پیش کشید وبمنظورپیشبرد انشعاب درحزب کمونیست اتحاد جماهیرشوروی سوسیالیستی، فراکسیونیسم درحزب را یعنی تشکل درتشکل را باب کرد که هرباره ازلنین واکثریت شکننده حزب وتوده ها، تودهنی خورد. ازآنجائیکه درمقاله ی پیشین ( مناسبات لنین با تروتسکی) نسبتاً با تفصیل واشاره به مقالات ونقل قولهای لنین وهم چنین گفتارواعمال تروتسکی سخن رفته است، بمنظورعدم طولانی ترشدن این مقاله، خواننده را به آن مقاله وهمچنین کتاب ً تحریف تروتسکیستی رویدادهای تاریخی ً ازهمین نگارنده، رجوع میدهم.

جناب بیانی درتوجیه نامه وفحش نامه خود مدعی است که : « لنین درواپسین روزهای حیات خود امرمبارزه بابوروکراسی راکه به حول استالین شکل گرفته بود، به تروتسکی سپرد». سئوآل بر این است که لنین چنین وظیفه‌ای را درکدام نوشته‌ای قید کرده است . تمامی نوشتجات ونامه های لنین دربیش ازچهل جلد هرکدام چند صد صفحه‌ای موجودند. چنان ادعای دروغینی درکجاوکدام مقاله است؟ انتساب آرزوهای نقش بسته درتاریکخانه تروتسکی به لنین، توهین روشن به لنین ولنینیسم وبلشویسم است، امری که تروتسکی درتمام کوتاه مدت عضویت درحزب بلشویک وبخصوص پس ازمرگ لنین دنبال کرد والبته باشکست مفتضحانه روبروشد. آورده شد که تروتسکی چگونه با امپریالیستهای انگلیسی وفرانسوی سخن برعهد وفا داشت و تلاش کرد پس ازمرگ لنین، آنرا به لنین نسبت دهد. بااشاره به مقالات لنین دراین زمینه ونقل قولهای لنین درمخالفت با آن خیانت تروتسکی که ازآن اقدام حتی روشن وصریح به عنوان خیانت نام برده شده بود، کذب ادعا وتهمت تروتسکی به لنین را درمقاله پیشین اثبات کردیم. همچنین دروغگوئی تروتسکی درباره ادعای دروغین هم نظری با لنین درحمله به لهستان که لنین کاملاً درمخالفت با موضع تروتسکی سخن گفته بود . درباره ی ساختگی بودن ادعای دروغین تروتسکی مبنی بر پیوستن لنین به نظریه ً انقلاب پرماننت پارووس ـ تروتسکی. نیزدربالا چند کلامی آورده شد. تروتسکی برای بی اعتبارکردن لنین وبالابردن ارزش خود ـ که درواقعیت امردربی ارزشی کم نمونه بود ـ می نویسد : « شک نیست برای لنین دربسیاری موارد آسان ترآن بود که درکارهای جاری براستالین، زینویف وکامنف تکیه کندتامن. لنین که همیشه دراندیشه بود که وقت، وقت خودش ودیگران تلف نشود، کوشش داشت که صرف نیرورابرای ازبین بردن کشمکشهای داخلی به حداقل کاهش دهد. من برای اجرای تصمیم های خود، اسلوب کارخود وشیوه های خاص خود راداشتم. لنین این خصلت مرا خوب می شناخت وآنرا می ستودودرست بهمین دلیل خوب فهمیده بود که من برای اجرای بی چون وچرای دستورها مناسب نیستم. دراین موارد اوبرای اجرای تکالیفش به دستیاران بی روح نیازداشت وبه دیگران روی می‌آورد » ( تروتسکی ـ زندگی من ) بهترازاین نمی‌شود که مدعی شد گویا لنین فردی فرصت طلب ، بدون پرنسیپ انقلابی ، بی مبالات وبی توجه به چگونگی پیشبرد کارها بوده است.لنین همواره طرح میکرد که « بهتراست کمترولی بهترباشد» پس چگونه است که بزعم تروتسکی برای انجام بهتروظایف به ً دستیاران بی روح نیازداشت ً . این چرندیات تروتسکی، تنها توهین به ً دستیاران ً لنین که مانع جلوس تروتسکی برتخت تزاری شدند، نیست ، بلکه عمدتاً توهینی بی شرمانه به لنین است که گویا به ضرورت پیشبرد وظایف سوسیالیسم اعتنائی نداشته وعمدتاً درپی حفظ موقعیت خود بوده است وبرای این مقصود ومنظور ً به دستیاران بی روح نیازداشت ً . این ً دستیاران بی روح ً همانهائی بودند که قادرشدند ازکشوری مخروبه ، یکی ازمقتدرترین کشورهای جهان رابسازند، صنعت وکشاورزی ویران شده رارونق بخشند، بیکاری، بیسوادی، بی مسکنی ونابرابری جنسی را ریشه‌کن کنند وپوزه ی نازیهای آلمانی را بخاک بمالند وبشریت را اززیریوغ جنایتکارترین حاکمیت قرن بیستم نجات دهند. واقعیت امربراینست که لنین میدانست که تروتسکی ً اسلوب کارخود وشیوه های خاص خود را ً داشت و آن‌ها را ً خوب می شناختً وازهمین رودرتمام دوران استقرارسوسیالیسم ازاتخاذ موضع علیه تروتسکی ابا نکرد. لنین دریافته بود که تروتسکی نقشی تخریب کننده وکارشکنانه دارد. دریافته بود که تروتسکی چگونه باپیشنهاد تعویق روز قیام برای تسخیرقدرت، راه خیانت به انترناسیونالیسم پرولتری را پیشنهاد کرد. دریافته بود که تروتسکی با ممانعت دربرقراری صلح با امپراطوری آلمان ودستورترخیص ارتش سرخ، نیت نابودی کشورشوراها رادرنظرداشت. دریافته بود که تروتسکی درپیشنهاد همدستی با امپریالیستهای انگلیسی وآلمانی، راه خیانت وبردگی را پیشنهاد میکرد. دریافته بود که تروتسکی چگونه دربرابرارتش دنیکین، راه تسلیم رادرپیش گرفته بود، لذا تنی چند ازهمان ً دستیاران بی روح ً رابه منصب فرماندهی آن جنگ منصوب کرد ومانع شکست ارتش سرخ شد. دریافته بود که تروتسکی چگونه برنامه شکست ارتش سرخ درجنگ باکلچاک را دنبال میکرد ودرنتیجه ، فرمانده نورچشمی تروتسکی رامعزول وطرح باصطلاح جنگی تروتسکی راملغی کرد وبا فرماندهی جدید، ارتش کلچاک رانابود ساخت. دریافته بود که تروتسکی باطرح نظامی کردن اتحادیه ها، نیت برقطع ارتباط حزب ودولت سوسیالیستی با توده ها را دارد وتروتسکی برای به تعویق انداختن وظایف انقلاب، مباحث بیمورد ضد مارکسیستی وساختگی را برحزب تحمیل میکند. لنین دراین باره گفت: « من ضمن این جزوه با تزهای پیشنهادی تروتسکی به کمیته مرکزی وتعمق درمحتوی آنها، ازکثرت اشتباهات تئوریک ونادرستی های فاحشی که درآن موجود است، دچارحیرت شدم . چطورممکن است کسی هنگامی که پیرامون این مسأله درحزب مباحثه دامنه داری آغازمیکند بجای یک چیزسنجیده، چیزی به این بدی تهیه کند اشتباه اصولی اودراین حقیقت نهفته است که با طرح مسأله ً اصول ً دراین زمان، حزب وقدرت شوروی رابه واپس می راندتزها حاوی تعدادی اشتباهات تئوریک هستند. این رویکردی مارکسیستی به ارزیابی ً نقش ووظایف اتحادیه های صنفی ً نیست » ( از : سخنرانی دراجلاس مشترک نمایندگان کمونیست کنگره هشتم شوراها و30 دسامبر1920) و « … به عقیده من، اوج مباحثات 30 دسامبر، قرائت تزهای رودزوتاک بود. واقعاً هم نه رفیق بوخارین ونه رفیق تروتسکی نتوانستند هیچ اعتراضی به این تزها بنماینداین می‌رساند که تمام اختلاف نظرهای تروتسکی ساختگی است» ( ازمقاله: بحران حزب ـ 19 ژانویه 1921) . لنین درمقاله ای دیگربه نادرستی نظریات تروتسکی درمورد نظامی کردن اتحادیه ها این چنین می پردازد: « 1 ـ فراموشی مارکسیسم که بصورت تعریف اکلکتیکی وازنظرتئوریک نادرست رابطه میان سیاست واقتصاد نمایان میشود. 2 ـ استتاریا دفاع کردن ازآن اشتباه سیاسی نمایان شده درسیاست خانه تکانی اتحادیه ها، که تمام جزوه تروتسکی مملوازآن است، اشتباهی که که چنا نچه به آن اعتراف نشود وتصحیح نگردد، به سقوط دیکتاتوری پرولتاریا می انجامد. 3 ـ گام به پس درزمینه مسائل صرفاً تولیدی واقتصادی، درزمینه مسائل مربوط به طریقه ی افزایش تولید تروتسکی با راه انداختن جروبحث برسرالفاظ وتزهای ناصحیح ، وقت حزب راتلف کردامروز که 25 ژانویه است ، درست یک ماه ازموضعگیری رفیق تروتسکی می گذرد. اکنون آشکاراست که این موضعگیری که ازنظرشکل نامناسب وازنظرمحتوی نادرست است…( ازمقاله : باردیگر درباره اتحادیه های صنفی، وضع کنونی واشتباهات تروتسکی وبوخارین ـ 25 ژانویه 1921). درضمن جناب تروتسکی دراینجا روحیه فراکسیون بازی خود وتخطی ازدستورات حزبی را نیزنشان میدهد. اواجرای بی چون وچرای دستورات حزبی را پذیرا نبود واین خودسری ازاجرای تکالیف حزبی درحالی است که شخصاً برای اتحادیه های کارگری، شیوه نظامی گری را توصیه می کرد. یعنی اینکه چون اوشخص شخیص تروتسکی وکولاک زاده است، مجازاست ازدستورات حزبی سرپیچی کند ولی کارگران بایستی دراتحادیه ها که تشکلی کاملاً متفاوت باحزب کمونیست هستند واجرای دستورات آزادانه ونه اجباری است، بایستی کاملاً فرامین تروتسکی وهم پالگان اش را بی چون وچرا وبمانند یک سربازارتشی اجراکنند. چگونه چنین فردی که خود مبلغ ومروج نوعی ازبوروکراتیسم بوده است، می توانسته با بوروکراتسم مبارزه کند؟. چگونه شخصی که این یا آن نظریه ضدمارکسیستی اش درصورت عدم تصحیح؛ منجر به سقوط دیکتاتوری پرولتاریا خواهد شد، میتواند مورد اطمینان لنین وبامأموریت مبارزه علیه بوروکراسی باشد؟. تروتسکی درآن موردپاسخی نداشته است ودرنتیجه مقلدان اونیزدرمانده ازپاسخگوئی هستند، تروتسکی سندومدرکی درباره آن ادعای دروغین خود نشان نداده است ، هرگاه گردانندگان دستجات تروتسکیستی مدرکی مستند ومعتبردراین باره نشان ندهند بایستی پذیرفت که آن‌ها بمنظورسود جوئی ازمحبوبیت لنین درفریب انسانهای نا آشنا به تاریخ انقلاب اکتبر، شیادانه دروغ پراکنی وتوهین به لنین میکنند که گویا لنین نه دست داشت ونه زبان که آن ادعای دروغین تروتسکی واعوان وانصارامروزی اش را بنویسد و یا درجلسات کمیته مرکزی وحزبی طرح کند.

تروتسکی که بهنگام اقامت درشوروی می دانست ابراز تمامی جنبه‌های دشمنی اش با لنین، حزب بلشویک وسایررهبران آن حزب، رسوائی وانفراد بیشتروی رادرمیان توده ها درپی خواهد داشت، کلامی همچون آنچه را که درخارج به قلم آورد، ننوشت وبیان نکرد. آن دروغ هائی را که اودرخارج ازشوروی برقلم آورد نه برای آگاهی توده ها درشوروی بود بلکه بمنظورفریب آن بخش از انقلابیون سایرکشورها بود که احتمالاًاطلاع دقیقی ازرویدادهای درون شوروی نداشتند وهمچنین برای یاری رسانی به مطبوعات ومقامات کشورهای امپریالیستی درپخش شایعا ت درباره جماهیرشوروی. درسال 1926 دوطرح سیاسی ـ اقتصادی دردرون حزب کمونیست اتحاد جماهیرشوروری موردتبادل نظرعمومی ورأی گیری قرارگرفت. یکی طرح استالین واکثریت کمیته مرکزی ودیگری طرح تروتسکی واقلیتی ناچیزازکمیته مرکزی بودند. پس ازچندین هفته بحث وتبادل نظرعمومی حزبی تعداد724 هزارعضوحزبی با طرح اکثریت کمیته مرکزی وتنها 4000 عضوباطرح تروتسکی وهمفکران وهمدستان آنروزی اش اعلام موافقت کردند یعنی تنها اندکی بیشتراز نیم درصد باطرح تروتسکی توافق داشتند. تروتسکی سرافکنده وشکست خورده ، درپی براه اندازی یک تظاهرات ضدحزبی وضد دولتی باهمکاری افراد وابسته به گاردسفید ومنشویکهای سابق برآمد. صفوف فشرده کارگران وفاداربه حزب کمونیست به مقابله برخاستند ومتهورانه آن عمل ارتجاعی را به ناکامی کشانیدند. سالیانی بعد، زمانیکه تروتسکی درسطح جهانی نیزمنفردترمی شد ،اعتبارکشورشوراها فزونی می یافت وبرنامه های تروتسکی واندک پیروانش درتروررهبران حزبی ودولتی و خرابکاری دربخشهای اقتصادی ونظامی واجتماعی کشورنتوانستند باردهی لازم را برای تروتسکیستها داشته باشند و عیان شده بود که تروتسکی تصمیم گرفته است تا آخرین حد سقوط را بپیماید، همدستان سابق اوترجیح دادند به جنایات وخیانتهای تروتسکی اقرارکنند. حتی اشاره کوتاه گونه به تمامی آن اقرارها وعلل روی گردانیدن ازتروتسکی دهها صفحه خواهد شد. خواننده علاقمند میتواند برای اطلاع یابی بیشتربه کتاب‌ها ئی دراین زمینه ازجمله به کتاب ً تحریف تروتسکیستی رویدادهای تاریخی ً رجوع کند. لذا برای کوتاهی این نوشته ، تنها به دومورد که نمونه مشت ازخرواراست بسنده میکنیم. راکوفسکی یکی ازنزدیکان وهمفکران تروتسکی بود که همزمان باتبعید تروتسکی به خارج ازشوروی مهاجرت کرد. اوپس ازشش سال مهاجرت به شوروی بازگشت ودر21 اوت 1936 دریک مقاله درپراودا ازجمله نوشت « تروتسکی جاسوس گشتاپو می‌باشد » . راکوفسکی ازکلیه خرابکاریها وخیانتهای تروتسکی ازجمله توصیه تروتسکی به اودرزمانیکه وی درسال1924 بعنوان سفیرشوروی درانگلستان انجام وظیفه میکرد، پرده برداشت. توصیه تروتسکی چنین بود : « باسازمان جاسوسی انگلستان ارتباط برقرارکند » . یکی دیگرازهمکاران وهمدستان تروتسکی شخصی بنام کرستینسکی بود که مدتی بعنوان سفیرشوروی درآلمان خدمت میکرد. ازطریق کرستینسکی، درآشنائی با یک ژنرال آلمانی بنام هانس فون زکت وتوافق رئیس ستاد ارتش آلمان بنام هازه مقررمیگردد که درازای گزارشاتی ازاوضاع شوروی وایجاد تسهیلات ویزائی برای سفرجاسوسان آلمانی به شوروی، سالانه مبلغ 250 هزارمارک طلا به دارودسته تروتسکی پرداخت شود که ازاوائل سال 1923 به اجرادرمی آید. پس ازبرکناری ژنرال فون زکت ازخدمت درسال 1928 ، هَمِر اشتاین وظیفه ی پرداخت پول به گروهک تروتسکی رابرعهده میگیرد . دراین زمان بنابراقرارکرستینسکی « من می باید پول راازآلمانیها دریافت کرده وسپس به من پیشنهاد داده بود که یا آن‌ها رابه مسکومنتقل کنم ویا به رفقای فرانسوی او ، رومر، مادلین پازودیگران بدهم » وبنابراقرار کرستینسکی این جریان درسالهای بعد نیزدرزمان حاکمیت نازیها درآلمان ادامه یافت.

قدرت گیری نازیها درآلمان برای تروتسکی امید بخش بود. آلمان نازی برنامه دیریازود تهاجم وتجاوز به شوروی رادرسرداشت . تروتسکی برروی آینده ی پیروزی آلمان نازی برشوروی حسابها بازکرده بود. اودرهمدستی با گشتاپو ازهرامکانی استفاده کرد. درسال 1932 زمانیکه برای یک سخنرانی درجمع سوسیال دموکراتهای هلندی انترناسیونال دوم ـ درست خوانده اید، انترناسیونال دوم ـ رفته بود، با برمان یورین وداوید فریتز، دوتروتسکیست آلمانی درکپنهاک ملاقات داشت وآنها وچندتن دیگررادرارتباط باسازمان جاسوسی آلمان درآورد وبمنظورتروروتخریب، روانه شوروی کرد. درحالیکه حزب کمونیست آلمان درمبارزه علیه هیتلر درپی ایجاد وسیعترین جبهه ی ممکنه مقاومت بود ودرخواست همکاری را حتی به سوسیال دموکراتها اعلام می‌داشت ـ که هربارپذیرفته نشد ـ ، تروتسکی به جای افشای سیاست پاسیفیستی سوسیال دموکراتها دربرابرقدرت گیری نازیها، لبه تیز حمله را متوجه کمونیستهای آلمانی وحزب کمونیست کرد . در27 فوریه 1933 تلمن رهبرحزب کمونیست آلمان به نمایندگی ازسوی حزب کمونیست برای چندمین باراعلام داشت که : « حزب کمونیست همواره آمادگی استواروتخطی ناپذیرخود را برای مبارزه مشترک به همراه کارگران وهرتشکلی که تمایل مبارزه علیه فاشیسم رادارند، اعلام داشته است. .. به نام صدها هزارعضو حزب کمونیست ، بنام شش میلیون کارگری که درانتخابات اخیرمجلس ، اعتماد خودرابه حزب کمونیست ابرازداشتند ، دست خودرابرادرانه به سوی شما اعضاء وفعالین حزب سوسیال دموکرات، اتحادیه های آزاد وعلاوه برآن، میلیونها کارگرغیرحزبی ، برای مبارزه مشترک علیه فاشیسم درازمیکنم . تلمن» . تروتسکی نه تنها به این دعوت مبارزه علیه فاشیسم هیتلری پاسخ مثبت نداد، بلکه حمله ی لفظی وقلمی علیه حزب کمونیست راشدت بخشید وفرمان انحلال گروهک تروتسکیستها درآلمان را بمنظورجلب نظربیشترنازیها صادرکرد. سیاست خدمت به بورژوازی سیاست عمومی تروتسکی بود. درزمانیکه درسراسر جهان، مبارزه علیه فاشیسم، اهمیت بسزائی یافته بود، تروتسکی درفرانسه دستورصادرکرد که تروتسکیستها به حزب سوسیال دموکرات انترناسیونال دوم بپیوندند ودرآمریکا، اندک تروتسکیستهای به دورخودرا درسال 1934 روانه ی پیوستن به حزب رفرمیستی موسته کرد. تروتسکی دراسپانیا، بزرگترین خدمت را به فرانکو انجام داد. درحالیکه نیروهای ضد فاشیست ومخالف فرنکودرحال پیشروی وتحکیم قدرت خود بودند، تروتسکی ازوحشت قدرت گیری حزب کمونیست که به علت مقاومت دربرابرنیروهای فاشیستی فرانکووجانبازیهای کمونیستها، ازمحبوبیت خاصی دربین توده ها برخوردارشده بود واعضایش به بالغ ازدویست هزانفررسیده بود، برنامه ی تخریب درجبهه ی واحد ضد فاشیست را به اجرادرآورد . تروتسکی، شخص اندریاس نین و تشکل اوبه نام ً حزب اتحاد مار کسیستی کارگری ً رابه برنامه‌ریزی یک کودتا علیه جبهه واحد ضد فرانکووتحت عنوان دروغین وچپ نمائی مبارزه علیه بورژوازی ، تحریک کرد. کودتا، ناموفق ماند ولی باعث تضعیف نیروهای ضد فرانکو وبدبینی شدید بین آن‌ها گردید وپیشرویهای بعدی نیروهای فرانکو وشکست انقلاب اسپانیارا سبب شد. درحالیکه کمونیستها میکوشیدند، انقلاب دموکراتیک وضد فاشیستی را به سرانجام رسانند تا درزمان مناسب وپس ازپیروزی انقلاب اول، انقلاب دوم یعنی سوسیالیستی را آغازکنند ـ مشابه تقریباً آنچه که درروسیه بوقوع وپیروزی رسیده بود وبا توجه به مقتضیات وضرورتها وخصوصیات کسوری ـ ، تروتسکی وتروتسکیستها که نیروئی قابل توجه نبودند، موعظه وکارشکنی را پیشه کرده بودند. درحالیکه با یاری کمینترن « درمجموع 59000 نفردربریگاردهای بین‌المللی شرکت داشتند که بیشترین تعداد ازکشورهای ایتالیا، فرانسه وآلمان بودند ( ویکی پدیا) ، دارودسته تروتسکی پس ازتضعیف نیروهای ضد فرانکودرپی خیانت تروتسکی، نقش نظاره گرشکست انقلاب اسپانیا را داشتند. درپی تحقیقاتی که پس ازشکست کودتای چپ روانه دربارسلونا انجام گرفت، روشن شد که تروتسکیستها درزمینه رسیدن مواد مورد نیازارتش ضد فرانکو، کارشکنی وتخریب کرده وتروراعضای دولت جمهوری خواهان ( جبهه واحد ضد فرانکو) را دربرنامه داشته اند. تروتسکی دراسپانیا همدلی وهمدستی خود با نازیهای آلمانی وفاشیستهای ایتالیائی که با تمام نیرواززمین وهوابه کمک فالانژهای فرانکو شتافته بودند ، نشان داد. اومدام تبلیغات ضد شوروی به راه می انداخت که گویا کشورشوراها ازکمک به انقلاب اسپانیا خودداری میکند. این دروغگوئی عیان به آن منظوربود که درآن لحظات حساس بدبینی نسبت به شوروی را ـ یگانه کشوری که به یاری انقلاب اسپانیا شتافته بود ـ بوجود آورد. حتی ارگانهای تبلیغاتی بورژازی جهانی مجبوربه اقراربوده وهستند که کشورشوراها، کمکهای بی شائبه به انقلاب اسپانیا را انجام داد. یکی ازاین دستگاههای ضد کمونیستی اذعان دارد که علاوه براعزام 59 هزاربریگارد ازسوی کمینترن : « محموله نظامی شوروی درماه اکتبر1936 شامل 42 هواپیمای جنگی پُلی کارپُف ای 15، 16 و31 بود. در29 اکتبرهواپیماهای توپولف اس ب ـ 2 دربمباران شهر سِویلا شرکت داشتند … کشتی باری ً کامپشه ً در4 اکتبر وکشتی باری ً کمسومول ً در12 اکتبر، محموله خود شامل تانکهای ت ـ 26 رادربندرکارتانا تخلیه کردند تعداد مستشاران نظامی شوروی نهایتاً 2150 تن حدس زده میشوندمسئول مستشاران نظامی شوروی یان برزین بود … علاوه برده نوع تفنگ ومسلسل ، هواپیماهای پیشرفته شکاری ای ـ 16 وتعداد 600 تانک ت ـ 26 نیزازجمله تجهیزات جنگی شوروی برای اسپانیا بودند. درضمن حدود دوهزارافراد مسلح نیز همراه محمولات بودند» (ویکی پدیا) . درچین نیز، درحالیکه حزب کمونیست چین راسخانه علیه نیروهای تجاوزگرژاپنی می جنگید، تروتسکی ازهرگونه مقاله نویسی ولفاظی و کارشکنی علیه حزب کمونیست چین فروگذارنکرد.

تروتسکی درچنان سراشیبی سقوط به منجلاب افتاده بود که بمنظورنیل به مقاصد پلیدش، راهی بجز ادامه خوش خدمتی بیشتر به ارتجاع جهانی نمی شناخت. او به ً کمیته دایز ً که متشکل ازرهبران فاشیستهای آمریکائی وسرکردگان ضد کمونیست امنیتی پارلمان آمریکا بودند پیوست تا به قول خودش ، درباره توقیف حزب کمونیست وکمینترن اعلام مخالفت کند، زیرا : « درمورد کمینترن، توقیف تنها به این سازمان کاملاً منحرف وسازش پذیر کمک میکند.توقیف حزب کمونیست، فوری اعتباراین حزب را درچشم کارگران به عنوان مبارزآزاردهنده ی طبقه حاکم بازسازی میکند» (تروتسکی ـ مقاله : چراپذیرفتم درکمیته دایزحاضرشوم) . تروتسکی به عنوان مشاورارتجاعی ترین جناحهای ضد کمونیست وپست ترین مقامات آمریکائی دریک نشست با آن‌ها شرکت میکند تا به آن‌ها پند دهد که مبادا کاری کنید که سبب تقویب کمونیستها شود. البته ناگفته نماند که همین مقاله را پس از9 ماه تأخیرودرزمانیکه شرکت مشاورتی او علنی شده و پنهانکاری این خیانت بی‌فایده بود، انتشارداد. گردانندگان جریانات تروتسکیستی امروزی چگونه میتوانند این اعتراف روشن تروتسکی به خیانت را برای فریب خوردگان بدورخود توجیه کنند. تا کنون سخنی دراین باره علنی نکرده اند . تا کی بایستی منتظراظهارنظرآن داعیان تروتسکیستی ماند. آوردیم، اظهارنظر ونه توسل به سلاح زنگ زده تروتسکیستی که چرا کمونیستها ـ ازمنظرودرمکتب آنان ً استالینیستها ً و ً مائوئیستها ً ـ دست ازافشای تروتسکی برنمی دارند. آقایان ! لطف کنید واقلاًدرباره ی ًمعراج ً ً پیام آور ً قر ن بیستم اندک توضیحی بدهید تا دیگران ازراه ً کُفر ً بیرون آیند. تصور کنید که روزی روزگاری، شخصی به دعوت سازمان امنیت جمهوری اسلامی وسرسخت ترین فالانژهای اسلامی، بمنظوربرنامه ریزی برای جلوگیری ازفعالیت کمونیستها ، دریک جلسه مشترک با آنها شرکت کند، یا بهمان منظور، درنشست مشترکی با عوامل سازمان سیا وسرکردگان کوکلاس کلان دخالت داشته باشد، آیا آن فرد را بایستی خیانتکارودشمن مردم وشخصی پست‌ فطرت دانست یانه ؟ من میگویم که آن شخص خیانتکاری پست‌ فطرت و نابخشودنی است. گردانندگان جریانات تروتسکیستی چه پاسخی دارند؟ جناب بیانی چه می گوید؟ امیدبراینکه پاسخی صریح داده شود ونگویند که چنین سئوآلی، سئوال ً استالینیستی ً و ً مائوئیستی ً است وبا توسل به این سلاح زنگ زده تروتسکیستی، ازموضعگیری طفره روند.

داعیان تروتسکیستی خجالت زده عمدتاً تلاش دارند دراستتار، چهره کمونیستی لنین را تاسطح تروتسکی پایین آورند وحتی بی‌ارزش ترازتروتسکی نشان دهند، لیک ازآنجائیکه گفتاروکردارشان با دروغها آلوده است، خواسته یانا خواستها دراینجا وآنجا چهره ی ضد لنینی خودرا عیان می سازند. درباره ی دروغهای تروتسکی وتلاش وی درتخریب چهره ی کمونیستی لنین، دربالا، اندکی آورده شد ـ آری، اندک، زیرا اشاره مبسوط وهمه جانبه به تمامی آنها، صدها صفحه وشاید کتاب‌ها شود ـ ، اینک اشاره‌ای کوتاه به چگونگی برخورد جناب بیانی به لنین . ایشان درهمان به اصطلاح دفاعیه ازتروتسکی مینویسد : « دراینجا لازم به یاد آوری است که ترجمه ی اثرمذکوردرادامه ی ترجمه فارسی همه ی آثارتروتسکی، رهبرانقلاب اکتبر1917 است». جل الخالق !! معلوم نیست که جناب بیانی با چه استدلالی وبرمبنای کدام ً آیه ً بیکباره تروتسکی را ً رهبر انقلاب 1917 ً میداند وحتی نامی هم ازلنین نمی برد. اودربرخی موارد ازلنین وتروتسکی به عنوان دورهبر انقلاب نام برده است که البته تنها بنابرپندارهای تاریکخانه تروتسکی ونوشتجات مطبوعات ضد کمونیستی به آن هم ردیفی رسیده است. جالب است که تلاش دارد اندک اندک دراینجا وآنجا، نام لنین را حتی ازآن ادعای دروغین خود حذف کند تا این فرمولبندی جدید آن جناب، روزی روزگاری متداول شود. زهی خیال باطل ! ازآنجائیکه ازروایت مذهبی شق القمرحدود 1400 سال میگذرد، تعجب نکنیم اگرروزی روزگاری جناب بیانی ویا افرادی ازاین زمره ، روایت قرن بیستمی یعنی شق الشمس را بعنوان معجزه تروتسکی به فریب خوردگان گرد خود تحویل بدهند. ! درهمان ً دفاعیه ً می‌خوانیم که بزعم جناب بیانی ً استالینیستها و مائوئیستها ً : « اغلب ( یا همیشه ) به جستجوی نکاتی دردوره های اختلاف بین لنین با تروتسکی میگردند که براساس آن، نه ازلنین که ازتروتسکی هیولا بسازند» . چرا جناب بیانی ناراحت ودلگیرازاینست که آن اشخاص ساخته شده درتاریکخانه پندارش، می بایستی ازلنین ، یک هیولا بسازند وچرا این عمل را انجام نداده اند. اگرازمعانی فلسفی یا مذهبی هیولا بگذریم، ومعنای متداول آنرا که منظورجناب بیانی بوده است درنظرداشته باشیم؛ این کلمه دارای بارمنفی است . لذا : 1 ـ جناب بیانی مجازاست که ازلنین یک هیولابسازد واین نظرشخصی یا تشکیلاتی اش را بیان دارد وبدون استتارتبلیغ کند . این کاررا ازهمان اوان مبارزه پرولتاریائی لنین، بسیاری ازضد کمونیستها وازجمله تروتسکی انجام داده‌اند . 2 ـ جناب بیانی بیهوده ازکمونیستها انتظاردارد که اقدام به هیولا سازی ازلنین بکنند. کمونیستها ازگفتاروعمل وزندگی این اَ َبرمرد تاریخ و جنبش کمونیستی می آموزند .3 ـ کمونیستها هیچ‌گاه ازتروتسکی نیزیک هیولا ( با همان بارمنفی آن ) نساخته‌اند بلکه به افشای چهره ی ضدکمونیستی وخیانتکارانه وی بعنوان یک انسان خدمتگذار بورژوازی وحتی بدتر، این وآن حاکمیت امپریالیستی، پرداخته اند .

* * *

چند نکته درحاشیه :

1 ـ جناب بیانی ازتروتسکی به عنوان ً رهبرانقلاب 1905 روسیه ً نام میبرد . حتی تروتسکی، شخصاً که در بزرگ نمائی خود ید طولانی داشت، به این نکته درزندگی اش پی نیرده بود واین وظیفه رابایستی جناب بیانی انجام میداد!. با دروغگوئی وتحریف نمی‌توان برای یک نفر، شخصیت کاذب ساخت. تروتسکی درمرحله ای ازانقلاب 1905 روسیه شرکت وفعالیت داشت و مبارزه کرد. لیک بین شرکت دریک انقلاب وحتی ایفای نقش انقلابی ومؤثردرآن با رهبری آن انقلاب تفاوت هست. اولین اعتصاب که آغازانقلاب 1905 بود درنهم ژانویه روی داد. برمبنای توضیح تروتسکی درکتاب ً زندگی من ً وی ازیک سفراروپائی، در23 ژانویه به شهرژنوبازمیگردد ودراینجا واین زمان توسط مارتوف ازوقایع پترزبورگ باخبرمیشود که به گفته خود «خبرمثل پتک برسرم فرود آمد» . این چگونه رهبرانقلاب است که ازاعتصابات وآغازانقلاب پس ازدوهفته مطلع میشود. تروتسکی عزم حرکت به پترزبورگ را میکند که بنابرگفته خود درهمان کتاب، پس ازتوقف درکیف وسپس فنلاند « هنگامی که به پترزبورگ رسیدم، اعتصاب اکتبربه اوج خود رسیده بود» . شورا در13 اکتبر 1905 شکل می‌گیرد که یک وکیل دادگستری به نام خروستالیف ،به ریاست شورابرگزیده میشود. پس ازمدتی، خروستالیف بازداشت وبه جای او تروتسکی به آن منصب میرسد. عمرشورا درسوم دسامبردرپی حمله ی پلیس وارتش تزاری به پایان میرسد ورهبران شورا ازجمله تروتسکی دستگیرمیشوند. انقلاب 1905 ناکام ماند . چگونه میبایست فردی را که ازچگونگی آغازاعتصابات آگاهی نداشته وبقول خودش، شنیدن آن « خبرمثل پتک برسرم فرود آمد» و اکثرماههای اعتصابات نیزدرمحل نبوده وتنها چندروزدررهبری یک شورای محلی پنجاه روزه شرکت داشته است، بعنوان رهبرانقلاب 1905 معرفی کرد؟. تروتسکی درمقاله ً شورا وانقلاب ً نوشت : « شورای پترزبورگ یک سازمان محلی به شمارمی رفت » و «حتی درچارچوب محدودیتهای انقلاب شهری، یک سازمان محلی نمیتواند هیأ ت رهبری کننده ی مرکزی باشد». تروتسکی میگوید، من رهبر انقلاب 1905 نبوده ام، حتی یک سازمان محلی نمیتوانست نقش رهبری انقلاب را داشته باشد ، ً تاریخ نویس ً تازه کارمیگوید رهبرِرهبران، اشتباه میکنی، لطفاً شکسته‌نفسی نکن!! درزبان فارسی به این اظهار ً لطف ً میگویند : کاسه داع ترازآش .

2 ـ جناب بیانی دردفاعیه سفسطه گونه اش، اصراربراین دارد که نویسنده این سطور درمورد وابستگی تشکیلاتی اش، اطلاعات دراختیارآن جناب بگذارد. ممکن است که این سئوآل نا بجا ونابخردانه بخاطرخلط مطلب وفرارازپاسخگوئی روشن به دروغگوئیها، تحریفات وخیانتهای تروتسکی باشد. حتی اگرچنین باشد مسلماً بی پاسخ خواهد ماند، زیرا هیچ ربطی به مقاله ٌ مناسبات لنین با تروتسکی ً ندارد. یکباراین جناب بهنگامی که ایشان وتشکل سیاسی مربوطه‌اش تلاش داشتند، کارگرجانباخته رفیق شاهرخ زمانی را بخود منسوب کنند، درمقاله ً کرکسان برمزارشاهرخ ً پرده ازروی آن سود جوئی، دروغگوئی ، تحریف وتلاش آن آقایان بمنظور بی اعتبارساختن شاهرخ زمانی، برداشتم وازقول بهنام ابراهیم زاده، رفیق قدیمی شاهرخ زمانی درباره ی شاهرخ نوشتم : « خوب می‌دانم که توکیستی وچه کسی بودی. خواهم گفت توبزرگی ومصادره نشدنی هستی و کسی نمی‌تواند تورا کوچک کند ». پس ازآن مقاله ، جناب بیانی تحت این بهانه که آیا نام نویسنده آن مقاله، واقعی یا مستعاراست، خواستارنام ونام خانوادگی من شد. سئوآل شک برانگیزی بود ولی ازآنجائیکه مقامات امنیتی جمهوری اسلامی به نام واقعی من پی برده بودند، درمقاله ی بعدی، ً شاهرخ زمانی وکرکسان ً نوشتم : « برای رفع کنجکاوی ویاهرمنظوردیگرآقای بیانی باید بنویسم که نام واقعی من، علی رسولی، است واین نامی ً مستعار ً و ً جعلی ً نیست. آیا این کفایت میکند ؟ اگرآقای بیانی با هدفی خاص اصراربرآگاهی ازنام داشته است، آنرا نوشتم واگربه مشخصاتی دیگرهم برای منظورخاص خودش که البته برای من روشن نیست که چه میتواند باشد، احتیاج دارد ، میتوانم شماره شناسنامه ، تاریخ تولد وآدرس سکونت را دراختیارایشان قراردهم ، شاید روزی روزگاری که نمیدانم چیست، مورد احتیاج اش باشد» . حال این جناب دگربار نابخردانه یا با اندیشه‌ای خاص، خواستارچگونگی ارتباط یا وابستگی من به این یا آن تشکل کمونیستی وبقول خودش ً مائوئیست ً و ً استالینیست ً شده است. این جناب بایستی بداند که سازمان امنیتی جمهوری اسلامی وحتی سازمانهای امنیتی محل سکونت ایرانیان، درپی اطلاع یابی ازنام ونام خانوادگی ووابستگی سیاسی، کمونیستها وازجمله ایرانی میباشند. آیا سئوآل جناب بیانی درآن مورد ازروی نا آگاهی است یا کنجکاوی، یا موردی دیگردارد؟ برای من روشن نیست ودرنتیجه به داوری نمی نشینم. بهررو خواست ایشان باهرمنظوری باشد، چه درارتباط با یک تشکل کمونیستی بوده باشم یانه، بی پاسخ خواهد ماند. هیچ احتیاجی نیست، هرآنچه را که مقاما ت امنیتی ارتجاع احتمالاً نمی دانند، علنی ساخت.

3 ـ جناب بیانی دردفاعیه توجیه گرانه خود، نویسنده ی مقاله ی ً مناسبات لنین باتروتسکی ً را بی نصیب ازچند توهین ودشنام نمی‌گذارد ونویسنده این سطوررا ً تنگ مایه ً و کسیکه درآن مقاله ً عملی شیادانه ً انجام داده است، خطاب می کند. کلماتی به مانند تنگ مایه ، شیاد ، دروغگو، فریبکار، دزد خائن جنایتکارومی‌توانند بازگوئی یک خصوصیت اخلاقی ـ چه سیاسی یا شخصی ـ فرد یا تشکل باشند، یا دشنام ـ چه سیاسی وچه شخصی ـ تفاوت دراین است که اگریکی ازاین کلمات بیان مشخص وثابت شده ی طرف مخاطب است، لذا یکی ازخصوصیات مشخص می باشد، درحالیکه اگراثبات نشود وتنها ازروی خشم، نادانی، انتقام وهرمورد ثابت نشده دیگرابرازشود، دشنام وتوهین هستند. با مثالی روشن ترکنیم. زمانیکه می گوئیم رژیم جنایتکارجمهوری اسلامی بدان علت است که باسند ومدرک غیرقابل انکارنشان داده‌ایم که هزاران آزاده ی ایرانی به دست عوامل وایادی آن رژیم به قتل رسیده اند. یا زمانیکه میگوئیم امپریالیسم متجاوزآمریکا، ازنمونه‌های تجاوزاین حکومت امپریالیستی به کشورهای ویتنام ، کامبوج ، کره، عراق، لیبی واطلاع داریم وغیرقابل انکار هستند. این‌ها بیان خصوصیت است که جزئی ازشناسنامه آنهاست. همینطور زمانیکه میگوئیم ومی نویسیم یا ازقول لنین می آوریم که تروتسکی، دروغگو، تحریف کننده، شیاد و خیانتکاربوده است ، هم ازطریق نوشتجات معتبروتوضیحی لنین ـ که به برخی ازآنها درمقاله ً مناسبات لنین با تروتسکی ً با ذکرمنبع، عنوان، موضوع مورد مشاجره، تاریخ وهمچنین با توضیحی کوتاه دربسیاری ازموارد اشاره رفته بود ـ وهم ازطریق اعمال تروتسکی وحتی برخی نوشته جات وی، ثابت شده هستند واعتباردارند، لذا بیان مشخص خصوصیات میباشند. برعکس اگرزمانی کسی مدعی شود که بعنوان مثال، تروتسکی جیب بُر یا جاسوس تزاربوده است، احتیاج به اثبات دارد که چون اثبات شذه نیست، لذا غیرواقعی یعنی دشنام محسوب می شود. ناگفته روشن است که ازهمدستی تروتسکی با آلمان نازی یا همکاری با فاشیستها ومقامات امنیتی ضد کمونیست آمریکائی در ً کمیته دایز ً نمی بایست ونمی توان نتیجه گرفت که لذا او میتوانسته همان ارتباطات رابا عوامل تزارداشته باشد. دریک کلام، عدم اثبات به معنای توهین ودشنام است. زمانیکه جناب بیانی، نویسنده این سطوررا تنگ مایه وشیاد خطاب میکند بایستی به پای اثبات برود که نشان دهد کدامیک ازمقالات لنین تحریف شده‌اند یا واقعیت ندارند، یا آنچه که ازنوشته جات تروتسکی آورده شده‌اند صحت ندارند، یا تروتسکی در ً کمیته دایز ً شرکت نداشته است … ازآنجائیکه جناب بیانی حتی قادرنبوده است وهیچگاه نیز قادرنخواهد شد، موردی را نشان دهد واثبات کند، بناچارباید آن کلما ت را ازجمله خصوصیات مشخص ایشان دانست که ناتوانی وخشم خود را میخواهد ازطریق دشنام سیاسی بپوشاند. لنین خاطرنشان کرده بود که : « دشنام سیاسی همیشه روی عدم اصولیت ایدئولوژی، بیچارگی، ضعف وسستی فوق العاده ی دشنام دهنده سرپوش می‌گذارد ( ازمقاله : اهمیت دشنام سیاسی) . برعهده ی خواننده است که خود وبرای خود مشخص سازد که کی دروغگو است ودرنتیجه شیاد. مقایسه مقاله پیشین من ( مناسبات لنین باتروتسکی ) وهمچنین همین مقاله کنونی با دفاعیه جناب علیرضا بیانی ازتروتسکی میتوانند روشنگراین باشد که کی ازاسناد معتبروانکارناپذیربهره گرفته است وچه شخصی ، ناتوان ازارائه ی سند ومدرک معتبربوده است.

5 Comments

  1. کمیته مرکزی پس از جنگ درخواست ممنوعیت و پس دادن داوطلبانه آن مزایا را مینماید ولی از چنین پس دادنهایی اثری تاکنون بدست نیامده است -وارگا*).
    چنین افرادی در حین جنگ پا گرفتند و حتی استالین را هم بنام حفاظت از خرابکاران دشمن، با دیوار گوشتی بدور او چنان اورا محدود و محاصره کرده بودند که صدایش بلند شده بود و به مسئولین و گارد خانه خود و کاخ کرملین بدو بیراه نثار میکرد.
    آنان را «خوکها، دزدها» نامیده که باین مقام گماشته می‌شوند تا چات بسازند «کِشتِ خرده بورژوازی و تقویت دسته خودی ها» و هفته‌ای یکبار هم عوض میگردیدند.(چات= ویلاهای لوکس استراحتی با آشپز و کارمندان که اکثراً در کناره دریای سیاه بوده است) (کتاب خاطرات دختر استالین که در آنزمان نوجوانی در مدرسه بوده است و پس پژوهش ها و برگردانهای رفیق ابراهیم شیری، در باره «مرگ رهبر»).
    استالین در روزهای آخرین زندگی‌اش با سفیر هند ملاقاتی داشته است واز اینکه «گرگان سرمایدار چنان پا گرفته‌اند که میخواهند مارا پاره کنند، ولی ما بر آنان غلبه خواهیم کرد-شاهد بمفهوم» سخن گفته است، که زمان با وی یاری نکرد یا خیلی زود درگذشت، یا مسمومش کردند.
    چنین است مبارزه طبقاتی!

    چرا کمیته مرکزی صد نفره و دیگر روندگان راه استالینی هم نتوانسته بودند کمکی کنند؟

    شبیخون سرمایداران را استالین در کنگره پیشا جنگی چنین بیان کرد: «سرمایداری چنان در میان ما پا گرفته است که نظراتش را در کنگره اعلام کرده است» همچنین در کتاب «مسایل اقتصادی در کشور اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی در باره یاروشنکو»
    باید باند نیرومندی را تشکیل داده بوده باشند که توانستند چنین کمیته مرکزی را هم خنثی کنند.

    طبق پژوهشی که در بحث‌ها و مطالعات گروه الیزابت واگنر در آلمان غرب آنجام گردید و سپس بکمک دست اندرکاران و کادر رهبری آلمان شرقی «دِ دِ اِر» بلافاصله پس از فرار مردم به غرب و سپس با پروفسورهای اقتصادی و مارکسیستی این کشور و نظرپرسی و جلسات مشترک با ترتسکیستهای آلمانی و دیگر نیروهای سیاسی ضداستالینی، این پژوهشگران به باین نتیجه رسیدند:
    استالین همچون لنین نماینده کارگران صنعتی در کشور اتحاد شوروی چه پیشا و چه پسا مرگ لنین بوده است.
    در آینده هم زمانیکه بتوانیم قدرت دولتی را بدست گیریم و مالکیت بر ابزار تولیدی را همگانی نماییم، بدیلی جز رفتن راه آنان را نداریم!
    احتیاج شدیدی به کنترل بدنه کارگری بسیار دور اندیش که این دور اندیشی از تماس بلاواسطه با تولید و کاربدنی حاصل گردیده باشد بوده و چاره دیگری جهت جلوگیری از چنین انحرافاتی موجود نیست، زیرا پس از انقلاب تا رسیدن بجامعه کمونیستی راهی دوطرفه است که باید رفت!
    بخصوص در مواردی که حزب مجبور بگذشت در مقابل نیروهای مخالفِ عمل کنندهِ «اقتصادی، تولیدی و سیاسی مانند نپ و اهدای مزایا برای «اختلاف زندگی درحین جنگ» و «گذشت در مقابل عناصر مخالفِ تصمیات سیاسی حزب و کمیته مرکزی» که اکثراً شامل افراد آزاد از کاربدنی بوده است، نیازِ تکیه بچنین ارگان کنترل کننده ای دوچندان میشود.

    هم اکنون کارگران صنعتی بسیار پیشرفته‌تر و مسلح به وسایل کنترل از راه دور (رایانه ها و کنترل ثروت و تولید در اجتماع بوسیله شاخص ها… و بخصوص مشورت زنده با دورترین واحدهای تولیدی)، کار آنها برای کنترلِ بوروکراتهای دفتری و مدیران تولیدی «تکنوکرات ها» و مدیران سیاسی صدچندان ساده‌تر گردیده است.
    آنچه از اهمیت بسیار زیادی برخورداست: نباید این حق کنترل کارگران بر فرماندهان را فقط برسمیت شناخت و چند ساعتی آزاد شدن از کارتولیدی را بدان رسما اختصاص داده و جشن گرفت که حتی این آزاد شدن از کارمیتواند صرف علایق خصوصی گردد؛
    این کنترل بایستی از طرف حزب شدیدا مراقبت گردد و ابتکار کارگران را برای این کنش و امر مهم باید جستجو کرده و انرژی و لوازم کافی در اختیارشان گذاشت.
    سخن کوتاه حزب باید دست این کنترل را بعنوان یک سکان قدرتمند اجتماعی متشکل از نیروی کار آنهم فقط کارگران صنعتی پیشرو که در پای ماشین‌ها بکار دایمی خود مشغولند ارجهیت تمام داده و از بدیهیات اعلام دارد.
    مولفانی که این مباحث را جمع‌بندی کرده و برشته تحریر در آوردند روی کارگران صنعتی که تماس مستقیم خود را در تولید روزانه از دست نداده‌اند متفق القول تکیه میکردند.
    این بهترین قفل بر گردن و زنگوله ای برپای غافل شوندگان از هدف انقلاب که پس از مدتی تن پرور وتن آسا گردیده و در نتیجه کِشتْ و رشدِ «امیال بازگشت بسرمایداری» را با خود بهمراه دارد، میباشد.
    این تصویری کوتاه از کتباب «آیا سوسیالیسم آینده دارد؟» که از خاطراتم نقل کردم.
    طبقه کارگر و طبقات زحمتکش کشور اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی و کشورهای جهان چنان استالین را میستودند «میستاییم نامت باسرود-سرود استالینگراد» که هر فرمانی بنام وی برایشان قابل اجرا بود تا بجایی که سرمایداران غرب وی را خدا نامیدند و ترتسکیستی در کتابش شکایت میکرد که «مردم شوروی چنان کور و احمق بودند که با شنیدن خبر مرگ استالین گریان و مبهوت به خیابانها ریخته و ۵۰۰ نفر به در و دیوار و چراغ برق له گردیدند.»
    نجات میهن سوسیالیستی از یوغ فاشیسم همراه با دست آورد های ساختمان سوسیالیسم و رفاه زندگی زحمتکشان چنان عشق و حق دانی را در شوروی‌ها نسبت به حزب و دولت و بطریق اولی کمیته مرکزی بوجود آورده بود از طرقی؛
    و از طرف دیگر خود کوچک بینی(شکسته نفسی) استالین در مقابل لنین و خود را همیشه شاگرد لنین دانستن، ودر نتیجه دست آوردهای کارگران صنعتی همانند استخانف بعنوان آوانگارد که نیروی بی پایانی در اختیار حزب و استالین قرارمیداد از فهم توده های مشتاقِ ادامه خط استالین مخفی ماند ویا فهمیده نشد و نتوانست بنفع اعضای راستین حزب بموقع وارد عمل شود و مردم کشور شوراها- با وجود بُغضی که در گلو بر علیه خروشچف داشتند بر آن داشته بود تا چندی دست به اعتراض نیازیدند تا خروشچفی ها، میکویان ها محکم بر زین نشستند.

    رفیق عزیز علی رسولی:
    با سپاس از کار پر ارزش شما که از واجبات پژوهشی هر کارگر و کمونیست آگاه میباشد،
    باید اشتباهات امروزها و گذشته را هم یافت و دانسته بکار انقلاب همت گذاشت. بخصوص هدفِ آرایش طبقاتی و تجهیز طبقاتی را از نظر دور نداشت.
    آرزوی موفقیت در نوشتن مقالات زیاد تری از شما دارم.
    ××××××××××××××××
    *)- وارگا اقتصاد دانی که متصدی پژوهش اقتصاد کشورهای خارجی بوده و اطلاعات لازم را در اختیار کمیته مرکزی قرار میداد و تا آخرین روزهای زندگی استالین، بکارش ادامه میداده است و حتی در کتاب ضد استالینی خود، میان استالین و افرادی چون زینوویف‌ جهت درخواست و یا دریافت اطلاعات، اختلافی فرسنگی میگذارد، که شمرده هایش در باره استالین حکایت از خصلت کارگریِ ساده، وقت شناس، مهربان، مودب و بدون ادا اطوار های بورکراتی و وزارتخانه ای برخلاف زینوویف‌ بوده است!
    بقولی نویسنده محترم رضا خسروی «روایت است»، روزنامه های هورستی(آمریکایی) و اروپایی در باره لنین بدوبیراه مینوشتند، پس از مرگ استالین نوشتند لنین که کسی نبوده است استالین بود که نزد مردم بمقام خدایی رسیده بود و هنوز که هنوز است حتی نامش خدایی میکند و سرمایدارانی که کتاب کاپیتال را ارثیه فرهنگ بشریت میشناسند،‌ هنوز دست از مقایسه هیتلر با استالین بر نمیدارند و پرفسورهای باصطلاح استالینیستی شان هم، همچون لسوردو بدین کار مشغولند.
    سپیده
    یکم نوروز ۱۳۹۶ هجری شمسی:

  2. …ادامه
    اگر درست است که در مدت کوتاهی توانستند حزب بلشویک شوروی را یکبار ۶۰٪ و بار دیگر ۴۰٪ یعنی رویهم صددرصد تصفیه نمایند و بکلی بلشویکها را از پستهای خود دور نمایند.
    اگر درست است که گذارش مخفی خروشچف به کنگره بیستم را از انسانهای کشور شوروی ۴۰ سال رسما مخفی نگاهداشتد.
    اگر درست است که در همان هفته های نخستین پسا رونماییِ گزارش مخفی خروشچف به کنگره بیستم توسط «کمیته مک کارتی» در سراسر جهان پخس گردید.
    اگر درست است که زندانیانی که انسان کشته بودند و بجرم قتل زندانی بوده‌اند و دزدان و خرابکارانی که خسارات سنگینی بکشور شوراها و مردم زده بودند را آزاد کرده وبر سرقدرت برگردانیدند. «شاختی ها…و پولاد چگونه آبدیده شد.»
    اگر درست است که خروشچف روبل را لوکوموتیو ترقی و پیشرفت حکومت شوراها اعلام کرد و یک سکه بزرگ روبل را جلوی لوکوموتیو قطارها تعبیه کرد و کارگران را بی‌اهمیت جلوه داد.
    اگر درست است که خروشچف با گفتن جمله معروف «ما و آمریکا با فشار دکمه راکتی کشوری که بخواهد بنحوی جنگ و اعتشاش(انقلاب) براه اندازد از روی کره زمین نابود میناییم»(توگویی برادر و همکار قدیمی وی میباشد)
    و اگر باز هم درست است که با فیلم‌های پرخرج برای آنروزها، فرهنگ بنجل غرب را بخورد مردم دادند.
    اگر درست است که در مراکز فرهنگی مردم عادی و کارگران را بی‌ارزش و کم‌رنگ کرده و در عکسها و در فیلم‌ها آن‌ها را با فیلتر خاکستری کم‌رنگ نشان میدادند و دفتر نشینان را پر جلا و جبروت با رنگ‌های شفاف نشان میدادند (شروع آن با فیلم وقتی که لک لک ها به پرواز در آیند)
    اگر درست است که این آثار هنری در سراسر مراکز فرهنگی غرب ستوده شدند و جوایز درجه یکی دریافت داشتند.
    و هزاران «اگر درست است های دیگری» که در زندگانی روزانه مردم اعم از پوشاک و سازماندهی کار در کارخانه ها، ایاب و ذهاب، مدارس، مراکز فرهنگی و تزیین خیابانها…. در عرض مدت کوتاهی ساماندهی گردید؛
    میتوانست بدست دلقکی بنام ترتسکی پایه ریزی گردیده و بدست دلقک رقت انگیز دیگری بنام خروشچف یکشبه بر سر مردم کشور شوراها و احزاب کمونیست نازل گردد.

    آیا با وجود این اگرها که حقیقت داشته است و اکنون همه حتی در روسیهِ سرمایداری از آن سخن میگویند، باز هم نمیخواهیم بگوییم که ما در هنگامه ساختن سوسیالیسم در کشوری که گذرگاهی دوطرفه است و هرآن جهت حرکت بسوی کمونیسم در اثر نبودن تجربه عملی با دشواریهای عدیده ای روبرو میگردد و اگر شخصی مانند استالین وجود نداشته باشد که از طرف میلیون‌ها و باز هم میلیونها کارگر و زحمتکش در داخل و در خارج دایما تقویت نگردد، میتوان بر این عادات و ملکه هایِ ده‌ها و شاید صد ها هزار ساله انسان که بر خوی و خصلت قصص قرآنی و پذیرش زور چماقِ بزرگ چماقدار «ابراهیم»، کفه تصادفی حوادث و اشتباهات ما در عمل که لنین و استالین بارها از آن‌ها سخن گفته و با عملْکردهای جدیدی سعی در ترمیم و تصحیح آن‌ها میکردند که هزاران بار موفق گردیدند؛
    اگر یک بار این موفقیت بدست نیاید میتواند کفه را بنفع برگشت به برده‌داری مدرن سرمایداری (آمریکا و اروپای کنونی) سنگین کند و درست در این لحظه «بزرگ قصر داری» در جزایر کریمه مانند خروشچف که با غارت بیت المال و تحمل آن توسط کارگران بخاطر جنگ صورت گرفت باری دیگر قطار حکومت کارگری بسوی کمونیسم و جامعه بی طبقه را تغییر جهت و بسمت سرمایداری برگشت دهند.
    شاهد از کلمات شما:
    «اگردرآن ایام نیت واقعی تروتسکی با توجه به سابقه ی ضد بلشویکی اش دقیق‌تر مورد بررسی قرارمی گرفت و تنها به مثابه یک اشتباه تلقی نمی گردید، چه بسا زودترازحزب اخراج وبه جمع منشویکی اش و زیررهبری اکسلرد که به قول تروتسکی ً استاد پرارزش ً وی بود، پرتاب می‌شد، ودرنتیجه ازخیانتهای بعدی اوجلوگرفته شده بود. » … … «نمونه دیگر در باره خرابکاری وخیانت خروشچف بهنگام برگزاری دادگاهها درمسکومیباشد که خروشچف موردموآخذه قرارگرفت وتنزل مقام یافت. آیا اوسزاوار اخراج بوده است یانه. و برخی موارد دیگر.» پایان شاهد از شما رفیق
    هیهات رفیق!
    چه خوب بود که چنین بود. همان یک داستانِ «رستم دستان و یک دشمن شکست پذیری چون سهراب!»
    در اینجا هم شما مساله طبقات را منکر گردیده و فقط خیانت یکنفر را مسول میدانید. که اگر استالین (تو بخوان کمیته مرکزیِ صد نفرهِ حزب بلشویکی) وی را از کلیه شئون حزبی دولتی برکنار داشته و یا همانطوریکه زولشنتسین ها Solschenizyn که به استالین نسبت میدهند که وی ۹ میلیون فرمان تیرباران را امضاء کرده است، نه میلیون+ یک فرمان را امضاء میکرده بود، مساله ای بنام رویزیونیسم خروشچفی، گارباچف تا یلتسین دائم الخمر، دیگر بوجود نمی آمد.
    ما اجازه نداریم که چنین اشتباهاتی را تکرارنماییم که پلخانف در کتاب خود بنام «نقش شخصیت در تاریخ» پیشا انقلاب اکتبری به انقلابیون هشدار میداد. و مورد تأیید لنین بود.
    (پلخانف در این کتاب نقش شخصیت‌ها، قهرمانان«نخبگان» و پادشاهان را نفی کرده و نقش توده ها که سازنده تاریخ میباشند را با مثالهای زنده بر خلاف کتاب‌ها درسی مدرسه‌ای به همه ثابت میکرد)

    اگر خروشچف بتنهایی باعث همه شکستهای پسا مرگ استالینی بوده است، پس چرا بعداز برکناریش کارهای شروع کرده اش ادامه یافته است.
    نه رفیق!
    خروشچف نماینده طبقه ای بود که بخاطر امر پیروزی در جنگ، کمیته مرکزی حزب، البته تحت رهبری داهیانه استالین که هدایت جنگ را دردست داشت برای راضی نگه داشتن آنان و صادق ماندن درسِمَت های خود، ممتازیت«پرویلگ» های زیادی مرحله بمرحله که جنگ پیچیده‌تر میگردید، بدانها ارزانی میداشت تا این قشر معتاد به زندگی مرفه و عادات زمان تزاری با حقوق ها و مزایایی خیلی بهتراز کارگران، در امرِ جنگ ساعی بمانند و در کنار آن کارگران و دهقانانی که برای جنگ در جبهه ها بر ضد آلمانی ها ازهمه چیز خود گذشته بودند و برای تدارک نان روزانه آنان مشکل وجود داشت، برای این فرماندهان آزاد از کار بدنی از شیر مرغ گرفته تا جان آدمیزاد در سالن های غذاخوری که فقط فرماندهان تولیدی و ارتشی حق دخول داشتند بوفور تأمین گردیده بود (نقل از خاطرات وارگا. *) در ناهارخوری های افسران و نخبگان تولیدی که حتی وارگا را بتعجب واداشته و سبب بدگویی وی به استالین میشود. این ممتازیت ها بجز حقوق ماهانه و مرخصی های سالانه شامل چات های لوکس و مبلغی هم بعنوان اضافه پاداش…بوده است!
    کمیته مرکزی پس از جنگ درخواست ممنوعیت و پس دادن داوطلبانه آن مزایا را مینماید ولی از چنین پس دادنهایی …
    ادامه دارد…
    یک شب مانده به نوروز باستانی ۹۶

  3. درود به دست اندرکاران سایت هفته و بویژه رفیق علی رسولی ( ف.ک.)
    دست رفیق علی رسولی ( ف.ک.) درد نکند.

    تا بحال، یک هفته پس از انتشار مقاله پرمحتوای رفیق علی رسولی ( ف.ک.) می‌گذرد، اما هنوز جیکی از «سه تفنگدار تروتسکیست» بلند نشده است! شاید به استقبال تعطیلات نوروزی رفته اند؟!

    از رفیق سپیده هم ممنون برای کامنت‌ها و دلگرمی‌هایش.

    در ادامه کار رفقای کمونیست اصیل، علیه تروتسکیست های ضد انقلابی، من‌هم بسهم خود، ترجمه کتاب تروتسکیسم ضدانقلاب در خفاء از موئیسای جی. اُلجین را شروع کرده ام، که بخش اول آن بزودی در سایت هفته منتشر می‌شود.

    این‌هم هدیه عید نوروز به تروتسکیست‌های خائن! چنانچه مشتاقید که عیدی خودتان را قبل از انتشار در سایت هفته دریافت کنید، سری بزنید به اخگر (ترجمه های آمادور نویدی) و یا اشتراک !

    https://amadornavidi.wordpress.com/2017/03/19//
    یا
    https://eshtrak.wordpress.com/2017/03/18//

  4. … ادامه:
    در شروع چند خط در باره «چرا مقلات شما پر ارزش است»:
    زیرا خارج از مقالات و گفتاری است که با شیوه «علی بیانی ها و یاشا آذری ها و اکثر رویزیونیست های ترتسکیست شده نوین بخصوص اکثریتی ها میباشد که از شیوه‌های آنان بغیر از نداشتن صداقت از نظر ساختمان و ترکیب شاهد ها طوری مقاله آن‌ها تهیه میگردد که هرگز خواننده نتواند از نکات پراهمیتی که در شاهد های لنینی در رابطه‌ای معین، همیشه موجود است(زیرا از عمل انقلابی منتج شده است) توشه ای برگیرد، بلکه در بی‌ربطی ها سردرگم شود که مستقیماً برخلاف نوشته‌های شما هستند؛
    نوشتن چنین مقالاتی از وظایف همه ما کمونیست‌ها میباشد.
    مقالات شما بسیار مفید و برای کسانیکه با رایانه و دانستن زبان سومی نتوانند مطالب را جستجو کنند که تازه وقت زیادی باید صرف آن کرد، موضاعات با رابطه دیالکتیکی که جهت فهم مطلب لازم و ضروری میباشد را در اختیار خواننده قرار میدهد که فقط میتوان گفت سپاس بر علی رسولی ف ک.
    رفیق عزیز در دیگاه اول سعی در برجسته کردن نقش طبقات مختلف در انقلاب اکتبر و نقشی را که لنین از نظر ماتریالیسم دیالکتیک برای طبقات مختلف قایل بود، بخصوص خرده بورژوازی که هم از نظر تعداد و هم در شرایط معینی که همان روان جامعه باشد و اکثریت این طبقه در کنار طبقه کارگر قرار داشته و متحد وی میگردد که در مراحل گوناگونی دارای «اراده واحدی» با طبقه کارگر است، کردم.
    بی‌جهت نبود که لنین در تمام مراحل پیشا انقلابی با رسوا کردن پیشوایان این طبقه که حتی تا سرحد خیانت و لو دادن تاریخ شروع انقلاب پیشرفتند، بارها و بارها آنانرا به همکاری و همراهی در کمیته مرکزی دعوت میکرد. که حتی در آخرین نامه‌های خود بکمیته مرکزی روی آن اصرار داشته است.
    در مورد تاریخ ما ایرانیان چه در زمان حزب توده سالهای ۲۰و۳۰، با تلاش در جهت اتحاد با جبهه ملی ایران یعنی سرمایداران ملی و رهبراین جبهه – دکترمحمد مصدق کرد و چه در کنفدراسیون جهانی دانشجویان ایرانی؛
    و تلاش سازمان جوانان حزب توده ایران تحت رهبری احمد قاسمی و غلامحسین فروتن و سازمان انقلابی حزب توده ایران برای اتحاد خرده بورژوازی (مجاهدین و چریک های فدایی) و جبهه ملی کردند برهمین علتها که در شاهد های شما از لنین نهفته است تکیه داشتند.
    لنین در مورد «سوسیال دمکراتهایِ»*) اینترناسیونال دوم که جانشینان مارکس و انگلس بودند و انگلس تنظیم کتاب کاپیتال مارکس «جلد چهارم» را در پایان زندگی‌اش به کائوتسکی محول کرد، که پس از تغییر جبهه و انتخاب جبهه سرمایداران؛
    تشخیص اختلاف گفتارهای کائوتسکی از گفتارهای لنین در پسا سال ۱۹۱۴ برای افرادی چون رزالوکزامبورگ هم دشوار بوده است را از دشمنان قسم خورده طبقه کارگر میدانست و هرگونه سازش و گفتگو با آنان را مرگبار.
    زیرا پس از پیروزی انقلاب تا ساختمان کامل سوسیالیسم، خرده بورژوازی روزانه بصورت میلیونی دوباره رویش مییابد(لنین) و حزب قادر به جلوگیری این رویش نخواهد بود. حتی اگر همه حزب از افرادی با کیفیتی چون لنین و استالین تشکیل گردیده باشند!.
    وجود سرکردگی کارگران و پایداری آنان جهت ساختمان سوسیالیسم، نتنها مدیون، بلکه مستلزم اجباری اتحاد این دو طبقه است. بدون این اتحاد و بدون وجود فعال و داوطلبانه خرده بورژوازی در تکامل ساختمان سوسیالیسم در ابتدا مشکل و عملاً غیر ممکن میباشد. زیرا خرده بورژوازی مانند مگسِ ناقل، بهمه سوراخ سومبه ها سرمیکشد که میتواند بصورت مثبت برای امیال مترقی کارگران مورد استفاده قرار گیرد(مثلا گردش کالا) و در صورت رفتاری زمخت و اشتباه با شکستن اتحاد این دو طبقه،- کار دوچندان مشگل میگردد و نیروی چندبرابری را طلب میکند تا سمت حرکت را بسوی سوسیالیسم حفظ کند. لنین و استالین بنحوی درست و پرمایه به انجام این کار نایل آمدند؛
    یکی از شگردهای بوجود آوردن پایه‌های ذهنی برای جنگ جهانی دوم از در سال ۱۹۲۴ توسط متخصصین کنگره آمریکا و سپس ارتش آمریکا در اروپا پایه‌ ریزی شد بوده است. که خرده بورژوازی را برعلیه کارگران و یعنی از بیطرفان جمع شده بدور «اِن اس دی آ پ» به متحدان هیتلری که پس از کودتای هیتلر در مونیخ و قتل عام سران آنان، آنرا پایه عروج خود بقدرت نمود(با همکاری حزب مرکز(کاتولیک ها)، سلطنت طلب ها… و سوسیال دمکراتها (باستثنای گروهک هایی «گروه کُرت شوماخِر و دیگران» که در اردوگاه های کار هیتلری(کاتست) بردند و بشدت شکنجه و اکثر آنان بقتل رسیدند و تازه افرادی مانند «کورت شوماخر» پس از آزادی به ضد کمونیست های بی‌وجدانی در خدمت ارتش آمریکا مبدل گشتند). کوتاه سخن هیتلر بدون خرده بورژوازی نمیتوانست فقط طبق فرمان مرسدس، ایگه فاربه، دویچه بانک، کروپ و توسن… فاشیسم را بوجود آورد.

    هیتلر بدون جدایی خرده بورژوازی از کارگران قادر به چنین جنایاتی نمیگردید. بدین خاطر بود که حزب کمونیست آلمان ۶ یا ۱۲ میلیون رأی آورده بود و پس از شکستن این اتحاد و گذشت چند سال از تقدیم کلید طلایی شهر برلین به هیتلر، بدست «فریدریش هربررت» از سویالدمکراتها توانستند از یک لومپن پرولتاریا، هیتلر خونخواری را بوجود آورند.
    سخن کوتاه خرده بورژوازی مانند زنان بورژوا ها که از روی زانویی بروی زانوی دیگری و یا مانند جوانی هرزه گرد و «تنبل از کارکردن» از آغوش زنی به آغوش زن سرمایدار دیگری روان است و با شروع مشکلات لنگ انداخته و اولین فراری ها میبباشند که ترتسکی نمونه بارز این چنین شخصیتی بوده است.
    کارگران هم نمیتوانند از میان چنین اشخاصی کسی را بیابند که دارای صفات کارگری زیادی باشد و ذاتاً بتواند برای کارگران متحدی همیشه استوار بماند؛
    و تا زمانیکه جامعه سرمایداری به دو طبقه که یکی کارگران صنعتی و یکی هم سرمایداران باشد بدون خرده بورژوازی که «محال»‌ است، یعنی سرمایداران سالیان درازی است که از قلیل العده شدن خرده بورژوازی مانند جن از بسم الله فرار مینماید و بودجه های میلیاردی از طریق بوجود آوردن جنبش های هیپی، بک وان، الویس پریسلی، جمیز دین، بیتلز و بازی‌های جنگ ویتنام و رب کپ ها… بازارهای مُد و کالای مدل لباس و مدل عکاسی، خودروهای شکاری و انواع کارنوال ها… سعی در زنده نگاه داشتن این انگلهای چسبیده بکارگران را دارد؛
    باوجودیکه سرمایداران قادراند مدتی بدون خرده بورژوازی با نرخ سود بیشتری بحیات خود ادامه دهند که اکنون در تکامل بانکها و فشار بتمام اقشار جامعه بخصوص کارگران و بیکاران، دانشجویان، کارمندان،‌ معلمان، پرستاران حتی پزشک ها…. در بحران کنونی سخن از آن دارد و برداشتن پول کاغذی و رایانه ای«کمپوتر» کردن حقوق ها و خرید کالاها، بصورت بانکهای اطلاعاتی بصورت زنده و شفاف برای همه اعضای جامعه که بخش راست دانشگاهی اروپا اکنون در رسانه‌ها از آن سخن میدارند، جامعه را زنده نگاه دارد.
    متأسفانه من راه سومی را جز جذب خرده بورژوازی، با کارهای سختِ بی پایان و در زمانهای بحران اقتصادی که تحمیق های فرهنگی، دیگر تأثیری ندارند نمیبینم تا موفق به اتحاد با آنان گردیم و بایستی همچون لنین و استالین با نرمش و توضیح و اقناع، این بهتردانان را بروی زمین واقعیات رهنما باشیم.
    رفیق عزیز علی رسولی پروسه برگشت بسرمایداری در حکومت اتحاد شوروی با چنین ساده باوری ها قابل اجتناب در آینده نخواهد بود. زیرا:
    اگر درست است که خردرجال بزرگ تاریخ سرگئی خروشچف چون بختکی در سال ۱۹۵۶ برسر کنگره ۲۰ ظهور کرد!
    اگر درست است که در مدت کوتاهی توانستند حزب بلشویک شوروی…
    ×××××××××××××××××××
    *)- اینترناسیونال اول را کارل مارکس بهمراه انگلس پایه گذاشتند(واژه اینترناسیونال در سرود اینترناسیونال از اینزمان است) سپس با تغییر نیروها اینترناسیونال دوم را بوجود آوردند که بدست کارل کائوتسکی به زایده ای سرمایداری تبدیل گردید و سپس لنین و روزا لوکزمبورگ اینترناسیونال سوم را تاسیس کردند (با گذشتن چندی بجای نام سوسیال دمکراسی که کارل کائوتسکی ویاران هم نامیده میشدند نام خود را به کمونیست تغییر دادند. بدین خاطر است که لنین هنوز از سوسیال دمکراتهای روس بعنوان انقلابیون روس سخن میگوید)
    یکی از شرایط تحمیلی متفقین جهت افتتاح جبهه دوم در نرماندی تعویض نام اینترناسیونال سوم بود که کمیته مرکزی حزب بلشویک نام آنرا به «کمینترن» تغییر داد.
    ادامه دارد…
    سپیده
    پنج روز پیشا نوروز باستانی سال ۹۶
    که گرامیداشت آنرا ایرانیان با چنگ و دندان از گزند اقتصاد مال خر است حفظ کردند و اکنون سرمایداری ایران با وجود اینکه هفته ای یکبار بخاطر یک نفر مرده و یک نفر هم اسبش رم کرده است دست به رجزخوانی های عربی زده و هزینه های میلیاردی را فدای دم گاو میکنند،از دوران دوم احمدی نژاد بروی ملی گرایی سرمایه گذاری کردند و میکنند.

  5. آری رفیق «علی رسولی ک ف» هیچ گونه راه فراری برای این حقیر باقی نگذاشته است تا بمقاله در مجموع مثبت ایشان دو مساله اساسی را در آن برجسته نمایم و در عین برجستگی مضرات احتمالی (امید است که خود ایشان در موردش نظردهند که اشتیاق آنرا دارم)، این مضرات را مشترکا بی اثر نماییم.

    رفیق علی رسولی، شاهد های بسیار بجایی را برای رسوا کردن ضدلنینی ها و ترتسکیستها در این مقاله جاسازی کرده است:
    « سطح فعلی تکامل اقتصادی روسیه (شرط ابژکتیف) وسطح فعلی آگاهی وتشکل وسیع توده های پرولتاریا (شرط سوبژکتیف که ربط لاینفکی با شرط ابژکتیف دارد) آزادی تام وفوری طبقه کارگررا غیرممکن میسازد. فقط اشخاص کاملاً جاهل ممکن است جنبه ی بورژازی تحول دموکراتیک را که درحال عملی شدن است ازنظردوردارند. … دراینجا راهی که دربرابرما قراردارد راهی نیست که ازحکومت مطلقه به جمهوری می‌رود بلکه راهی است که ازجمهوری دموکراتیک خرده بورژوازی بسوی سوسیالیسم میرود… پرولتاریا باید انقلاب دموکراتیک را به آخربرساند بدین طریق که توده دهقان رابه خود ملحق نماید تا بتواند نیروی مقاومت حکومت مطلقه راجبراً منکوب وناپیگیری بورژوازی رافلج سازد.» پایان شاهد

    شما تا اینجا حد اقل به عوامل ابژکتیو(واقعی) + روابطی سوبژکتو جامعه روسیه یعنی آنچه در افکار طبقات مختلف در آنزمان جاری بوده است که در زمان انقلاب در عرض یک هفته میتواند از اینرو به آنرو شود واقفید.
    لنین جهت آماده کردن انقلاب اکتبر با تحقیقات زیادی که قبلاً در باره آیده آلیسم مسلط بین مارکسیستهای پیشا انقلاب اکتبری در روسیه، درباره ایده آلیسم و دیالکتیک هگل و ماتریالیسم دیالکتیک مارکس وانگلس کرده بود، کتاب «ماتریالیسم و امپریوکریتیسیسم» را نوشت و بدانش تشخیص این دو امرِ مهم یعنی نیروهای ابژکتیو و عمل کننده در انقلابِ روسیه، و روان مسلط در آن جامعه، خود را مسلح کرد. تا توانست با مبارزان دیگر طبقات، انقلاب را با اختلافی فرسنگی از مشگلات عدیده هدایت و دست رهبران دیگر طبقات را گرفته و راه صحیح را بدانان با سختی‌های زیادی بقبولاند و آن‌ها را در کنار پرولتاریای پیروز به پیروزی رساند. شما باز هم بدقت شاهد هایی از لنین انتخاب کرده اید:

    « درحالیکه پرولتاریا نمی‌تواند باخرده بورژوازی اراده واحد داشته باشد.» … ««اراده ممکن است درموردی واحد باشد ودرمورد دیگر نباشد. فقدان وحدت درمسایل سوسیالیسم ودرمبارزه برای سوسیالیسم، مانع وحدت اراده درمسایل دموکراتیک ومبارزه درراه جمهوری نمی گردد.» … «درخارج ازحدود دموکراتیسم ازوحدت اراده بین پرولتاریا وبورژوازی دهقانی جای سخنی هم نمی‌تواند باشد.» پایان شاهد

    خوب اگر به شاهد های شما از لنین که بدرستی و بجا انتخاب گردیده اند توجه کنیم، در میابیم که طبقات انقلابی که کارگران صنعتی و زحمتکشان شهر و ده و خرده بورژوازی آنرا تشکیل میدهند، همراه زحمتکشان فکری و دفتری در مرحله انقلاب بورژوازی*)، انقلاب به آن‌ها تکیه دارد و در این دوران دارای اراده ای واحد میباشند.
    هرچند که در ابتدا برای انقلاب اتحادِاراده میان این طبقات موجود است ولی سپس این – اتحادِاراده – جهت ساختن سوسیالیسم از بین میرود، این وظیفه کاگران صنعتی مترقی میباشد که بتوانند با حفظ این اتحاد، با حفظ این وحدت که سهم زیادی از نیروی نیروهای ذهنی و مادی جامعه را پس از انقلاب میبلعد، با بالا کشیدن دیگرزحمتکشان بسطح کارگران آگاه، ساختمان سوسیالیسسم را ممکن گردانند.
    بسخنی دیگر اتحاد این طبقات که پیشا انقلاب پایه مادی انقلاب اند و دارای اراده ای واحد میباشند، در پسا انقلاب این اتحاد اراده از بین رفته و ادامه انقلاب جهت ساختمان سوسیالیسم صد چندان مشکل‌تر و پیچیده تر میگردد(که وظایف کنونی ما برای شروع انقلاب پس از گرد آمدن در حزب کار ایران، متکی بر این اتحاد است).
    و بازهم بدرستی شاهد از لنین آورده اید: « سوسیال دموکراسی به پرولتاریا میگوید: انقلاب ما انقلاب همگانی است، به اینجهت توباید بمثابه پیشروترین طبقات ویگانه طبقه تا آخرانقلابی، مساعی خود راصرف آن نمائی که نه تنها به جدیترین طرزی درآن شرکت ورزی بلکه رهبری آنرا نیزبه عهده خود گیری. به اینجهت تونباید خود رادرچهاردیوارمبارزه طبقاتی به مفهوم محدود آن وبخصوص به مفهوم یک جنبش حرفه‌ای محدود نمائی بلکه برعکس باید بکوشی که حدود ومضمون مبارزه طبقاتی خود را بحدی وسعت دهی که نه فقط تمام وظایف انقلاب فعلی دموکراتیک وهمگانی روس بلکه وظایف انقلاب سوسیالیستی آنرا نیزدربرگیرد.»
    باز هم بطوریکه شما خود از لنین شاهد آورده اید این وضع پس از انقلاب مدتی کم یا زیاد دوام نیاورده و این اراده واحد تا زمانیکه کارگران صنعتی بتنهایی نــه تنها گردانندهِ حاکم کشور باشند، بلکه تمام طبقات بینابینی در اثرتکامل وسایل تولیدی به اعضای کاملاً برابر کشوری سوسیالیستی تبدیل نگردیده اند و طبقه کارگرصنعتی که تغییر ماهیت داده‌ و بکارکنان عادی و عضوی از جامعه در می‌آیند و تنها طبقه در کشور بعنوان ساکنان تشکیل‌دهنده آن کشور هنوز نگردیده اند، این اتحاد ملزم بحفظ میباشد! (در تولید نعم مادیِ صنعتی – کشاورزی و بازتولید نیروی کار که برای وجود و تکامل جامعه لازم وضروری است)
    پس شما به لزوم اتحاد طبقات تا محو کامل طبقات، عقیده مندید(با این شاهد ها که از لنین آورده‌اید میتوان گفت که چنین است.)
    لنین با پافشاری بر این امر تا هنگام مرگش بتمام رفقای حزبی آنرا گوشزد میکرده و حتی در دوسال آخرین که بشدت بیمار بود و هرگونه تلاش ذهنی برایش ممنوع بود این اتحاد را هم در مقاله «بهتراست از کم کمتر باشد ولی بهتر» که گویا آخرین مقاله بامضای خوش میباشد که بچاپ رسیده است که شماهم از آن در پایان نامبرده اید و دیگر مقالات که تند نویس «و.م؟» از وی تحت «نامه بکمیته مرکزی حزب» بسال ۱۹۲۴ که ترتسکیستها آنرا وصیت‌نامه لنین مینامند، سعی در استواری اتحاد این طبقات مینماید.
    که استالین انصافاً به بهترین وجهی موفق گردید نصایح لنینی را با تأیید دشمنان سوسیالیسم، حتی اعتراف خبرگان بورژوازی، جهت ایجاد جو برای جنگ دوم جهانی برعلیه بلشویسم و کشور اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی، بدان اذعان داشته اند.
    حال ببینیم که تشکیل دو جبهه:
    یکی بنام ترتسکی «رهبر» انقلاب اکتبر بوده است و لنین بنحوی از انحاء در انقلاب شرکت داشته و تصادفاً رهبری انقلاب بنام وی تمام شده است.(علی رضا بیانی ها)
    و جبهه دیگری که شما خوشبختانه در آن قرار ندارید که علتش را در بخش بعدی بیان خواهم داشت و اختلاف شما با این جبهه را بیان خواهم کرد.
    … یعنی جبهه ای که با مونولوگ (حق بجانبی) های خسته کننده یک گفتمان مصنوعی را ایجاد میکند که جوانان را از وظایف مبرم و ضروری انقلاب دور می‌دارد و اگر هم در پایان شرکت در این جدال‌ها موفق بیرون آمده و حق را به حق دار دهند(لنین رهبر انقلاب بوده است)، باز هم فاطی بدون تنبان میماند. و صورت مساله وظایف کنونی مغشوش.
    در اینجاست که امری مثبت میتواند به امری منفی برای طبقه کارگر تبدیل گردد. چنین جدالهایی را کشورهای سرمایداری – امپریالیستی که بودجه عظیمی را برای مبارزه با انقلابات سوسیالیستی تخصیص داده‌اند، میبینیم که چگونه عمداً بچنین جدالهایی دست میازند و جوانان را بدنبال نخود سیاه میفرستند.

    وانگهی! وانگهی!!
    شما دچار یک اشتباه بزرگ هستید که از جانمایه های انقلابی بیرون رفته و بورطه متافیزیک و مذهبی دچار میشوید: ادامه دارد…
    ×××××××××××××××
    *) برای ما ایرانیان این مرحله بپیایان خود رسیده است زیرا انقلاب شکوهمند بهمن ۵۷ بساط فئودالیزم را برچیده و نظام نیمه مستعمره و نیمه سرمایداری که سرمایداران کمپرادور طبقه صاحب قدرت بود و سپس نظام کاپیتولاسیون که چیزی از مستعمرگی کم ندارد، برانداخت و ایران را نجات داده و به کشوری سرمایداری تبدیل کرد، که عمامه بسری و یا فکل کراواتی هیئت حاکمه و طبقه حاکمه بهیچ عنوان در نظام سرمایداری ایران چیزی را عوض نمیکند. و رژیم سرمایداری کنونی با دو قطبی که بوجود آورده است که هر چند سال جای عوض میکند، کاملا و واجبا از همان قوانینی برای تولید و تنظیم جامعه استفاده میکند که در اروپا جاری میباشد.
    سپیده
    ۲۳ اسفندماه ۹۵
    ادامه دارد…

Comments are closed.