


سرودی قدیمی
درخط ممتد وغبارآلوده ی تولید اژدهایی به چپاول برنشسته با آتشی که زبانه میکشد از دهان بویناک اش تا سُفره ی رقت آور خانه ی من. به هرصبحگاه درصفِ انتظارِ […]

سکته
در لفاف دود نفت و دود گازوییل، شهر تهران با تنی که صد هزاران تُن به رگ خون غلیظ و مرده وبد رنگ، بر زمین افتاده، چون فردی که […]

زنده آنانی…
زنده آنانی… زنده آنانی که دراستیزه اند، نه هزارانی که بیانگیزه اند! * زندگی پویندگی راه هاست در غبار بیرهی ، پا در هوا ست ! * داد را ،گر […]

در دام دیوپا – شعری از جعفر مرزوقی (برزین آذرمهر)
«ملت» ام، « ملت »ام، «امت» ام ولی خوانند؛ سخت در بند دیوپایی چند تارشان ،بسته دست و پاست مرا؛ شده نابود هر چه بود به جا، نا به جا، […]

«آیا من وطنی داشتهام؟»
«آیا من وطنی داشتهام؟» از پنجره هیاهوی کودکان میآید نسیم صدای کوههای مقاوم را میرساند: _سالهاست بر این سرزمین کار میکنم آجر کنار هم میگذارم مزارع را شیار میزنم لوکوموتیوها […]

«برف و مرگ»
«برف و مرگ» «هِنری» هر روز غروب با بارنیِ خستهاش میآید چهرهی عبوسش را به شیشههای قمارخانه نزدیک میکند و میبیند ژنرالی را که سالها پیش گلولهای در شقیقهی اسبش […]

«از درختان نپرسید»
«از درختان نپرسید» سپیده دمان وقتی چنار رقصید و دامنش در آب افتاد حس کرد خنکای تن او را دارد. وقتی اولین مسافران برخاستند تازهترین گل را ببوسند خواسته بودند […]

«نان و نعنا»
«نان و نعنا» برایت گردوی تازه آوردهام. ریحان میان پارچههای ابریشم و خوشههای پونه در شالی آبی. نعنا در ظرفهای مسی. برایت از گندم شعر سرودهام تا فریاد و نان […]

«شهری برای ساختن»
«شهری برای ساختن» بر فراز بنایی بزرگ دیر هنگامِ شب با کار تمام نشده ام به شهر می نگرم. در دورتر چراغِ خانه ی من و تو پیداست: رنگ آبی […]

ندانستم
شاعر: میرزا معجز شبستری از دیار آذربایجان (۱۲۵۲ ـ ۱۳۱۳) مترجم: تارنمای دایره المعارف روشنگری […]

دو قطعه شعر کوتاه در رابطه با قتل های زنجیره ای
دو قطعه شعر کوتاه زیر در پائیز سال 1377 – 17 سال پیش- در رابطه با قتل های زنجیره ای سروده شده است. قدرت زحمتکشان! حسن جداری خواهم که فریادی […]