آیا حمایت از فلسطین و لبنان سیاستی ایدئولوژیک است؟ – سپهر سمیعی

felestin-checkpoint-837909_1280

سپهر سمیعی


sepehr samieیکی از مواردی که به طرزی خارق العاده مورد توافق طرفداران و دشمنان نظام جمهوری اسلامی است همین مطلب است که حمایت ایران از فلسطین و لبنان بر مبنای اعتقادات ایدئولوژیک بوده و هیچ مبنای واقع گرایانه ای ندارد.

بخصوص گروهی که نسبت به دوران پیش از انقلاب حس نوستالژیک دارند اینطور استدلال می کنند که در زمان شاه ما روابط دوستانه ای با اسرائیل داشتیم و به همین دلیل اینهمه گرفتاری نداشتیم، اما بعد از انقلاب به دلیل باورهای ایدئولوژیک، منافع ملی خود را رها کرده و کشور خودمان را فدای یک مشت فلسطینی پاپتی کرده ایم!

یا گاهی عکس های زنان لبنانی که در کنار سواحل بیروت با بیکینی مشغول آفتاب گرفتن هستند نشان می دهند و با طعنه می گویند «جانان اندوه لبنان کشت مرا»!

یعنی گویا آخوندهای حاکم بر ایران به دلیل دشمنی کور و متعصبانه ای که نسبت به اسرائیلی های بی آزار دارند، بیخود و بی جهت اینهمه هزینه برای کشور ما ایجاد کرده اند. پس نتیجه این طرز فکر این می شود که باید خود را از شر این آخوندها خلاص کنیم و هر طوری شده به حکومت فشار بیاوریم تا اسرائیل را به رسمیت شناخته و حمایت از فلسطین و لبنان را پایان دهد. چون از این طریق می توانیم مانند دوران طلایی پیش از انقلاب با دنیا وارد تعامل شویم و به زندگی متمدنانه مدرن بازگردیم.

shah_col

اما آیا واقعا پیش از انقلاب ایران هیچ کاری به کار فلسطین و لبنان و سوریه و یمن و عراق نداشت؟

آیا شاه که از نظر این عزیزان هموطن ما، نگاهی غیر ایدئولوژیک و واقع گرایانه داشت دربست همسو و همراه رژیم صهیونیستی بود؟

از اواسط دهه ۵۰ میلادی تا اواخر دهه۱۹۶۰ ، سیاست اصلی ایران در لبنان، مهار نفوذ جمال عبدالناصر، رهبر محبوب مصر در منطقه بود. پس از جنگ ژوئن ۱۹۶۷ هنگامی که موج ناصریسم رو به افول گذاشت، توجه شاه به فلسطینی ها و حمایت آنها از مخالفان ایرانی که در اردوگاه های پناهندگان فلسطینی در لبنان آموزش نظامی می دیدند ، جلب شد. برای همین شاه حمایت گسترده ای از سیاستمداران ضد ناصر و ضد فلسطینی در لبنان به عمل می آورد و پول و اسلحه برای مسیحیان مارونی و شیعیان در لبنان می فرستاد. در واقع شیعیان لبنان در کانون استراتژی شاه قرار داشتند. شاه از روحانیون و سیاستمداران ضد چپ و ضد فلسطینی حمایت مالی کرد و پروژه های مختلفی به مانند ساخت مدارس و بیمارستان را برای جلب وفاداری جامعه شیعه لبنان، اجرا کرد. البته این سیاستهای شاه، کمابیش منطبق با رویکرد سنتی پادشاهان پارسی بود که خود را “سلطان شیعیان” می دانستند. از زمان امپراطوری صفوی، ایران همواره کانونی برای شیعیان در سراسر جهان، به ویژه برای شیعیانی بوده است که در مرزهای امروز لبنان و عراق کنونی هستند. حتی برای رژیم پهلوی، جوامع شیعه به حدی اهمیت داشتند که به گفته “شاپور بختیار” شاه به دنبال ایجاد “اتحادی شیعه” از شیعیان ایران ، عراق و لبنان بود.
[…]
سیاست حمایت از بازیگران غیر دولتی و نیروهای شیعه در منطقه، نه چهار دهه، بلکه دست کم شش دهه پیش آغاز شده است. این استمرار و پیوستگی نشان می دهد که عوامل تاریخی و ژئوپلیتیک بیش از هر چیز دیگری شکل دهنده سیاست های منطقه ای ایران هستند. هم محمد رضا شاه و هم جمهوری اسلامی، برای ایجاد بازدارندگی در برابر تهدیدهای منطقه ای مد نظر خود، راهبرد حمایت از بازیگران غیر دولتی را در پیش گرفته و از بستر روابط تاریخی و مذهبی ایران با جوامع شیعه در منطقه بهره برده اند. در واقع، سیاست منطقه ای ایران بیش از آنکه مولود یک ایدئولوژی انقلابی باشد، در پاسخ به تهدیدهای منطقه ای و بین المللی شکل گرفته است.

پس حمایت ایران از فلسطین و لبنان و شیعیان عراق و یمن چیز جدیدی نیست. پس جمهوری اسلامی همان چیزی را به واقعیت تبدیل کرده که روزگاری رویای محمدرضاشاه پهلوی بود.

uas_pahlavi_rajavi

اما اشکال کار اینجاست که روایت رسمی در رسانه های جمهوری اسلامی هیچ سنخیتی با واقعیت های تاریخی ندارد. سیاست سیاه نمایی علیه حکومت پهلوی یکی از نتایجش همین است که یک مطلب خلاف واقع هم توسط رسانه های وابسته به نظام جمهوری اسلامی تایید می شود و هم توسط رسانه های معاند و وابسته به دشمنان ایران از قبیل آمریکا و اسرائیل و عربستان.

هر دو طرف ادعا می کنند قبل از انقلاب ایران دوست اسرائیل بوده و هیچ مداخله ای در کشورهای منطقه نداشته و مثل یک بچه خوب و مودب داخل مرزهای خودش نشسته و منابع و ثروتهای ملی را برای بهبود معیشت مردم ایران هزینه می کرده است!

تنها تفاوت اینجاست که طرفداران نظام این را خلاف عقاید و آرمانها و باورهای ایدئولوژیک خود می دانند، اما مخالفان و معاندین و دشمنان این را پدیده ای مطلوب و پسندیده قلمداد می کنند. مردم عادی هم یک زمانی که شعارهای ایدئولوژیک خیلی روشنفکرانه و باکلاس بودند این تغییر رویه ظاهری پس از انقلاب را می پسندیدند، اما پس از مدتی که بخار انقلاب خوابید و این شعارها جذابیت خود را از دست دادند، به این فکر افتاده اند که چرا باید عمرمان و ثروتهایمان و منابعمان را فدای یک مشت شعار کنیم؟! به قول معروف: «چراغی که به خانه رواست، به مسجد حرام است»!

و البته حق هم دارند چنین تصورات خام اندیشانه ای داشته باشند. وقتی رسانه های ما همان موهوماتی را تحویل می دهند که دشمنان ما القا می کنند، چه توقعی داریم آن راننده تاکسی، یا بقال، یا کشاورز، یا دانشجو یا استاد دانشگاه در فلان رشته ای که هیچ ربطی به تاریخ و علوم سیاسی و مسایل ژئو استراتژیک ندارد بتوانند چیزی غیر از این موهومات برداشت کنند؟

آسیب شناسی نظام جمهوری اسلامی در همین موارد است. دشمن کار خاصی نکرده. همان روایت مخدوشی که رسانه های خودمان بیش از چهل سال است با زبان منفی نسبت به دوران پیش از انقلاب تحویل می دهند گرفته و با زبانی مثبت بازتاب می دهد. و این زبان مثبت خریدار هم دارد. چون هر کودک نه ساله ای به وضوح می بیند آن روایت رسمی یک جای کارش می لنگد.

تحریف تاریخ در طولانی مدت آثار و تبعاتی خواهد داشت که دودش به چشم تحریف گران هم خواهد رفت.

هر حکومتی در ایران اگر سر سوزنی ماهیت ملی داشته باشد باید با تمام توان در برابر توسعه و گسترش قدرت و نفوذ اسرائیل قد علم کند. این یک ضرورت امنیتی است و کوچکترین ارتباطی با عقاید و باورهای ایدئولوژیک ندارد. بلکه این عقاید ایدئولوژیک ابزار و بسترهایی هستند برای پیشبرد آن منافع ملی. حکومت شاه که مذهبی نبود. منافع ملی فراتر از ایدئولوژی رسمی حکومت تعریف می شوند و حتی اگر امروز یک حکومت کاملا سکولار در ایران روی کار بیاید، همچنان حمایت تمام عیار از فلسطین و لبنان و سوریه و شیعیان عراق و یمن را در دستور کار خود قرار خواهد داد.

کدام عقل سلیمی اینطور حکم می کند که بودجه امنیتی و دفاعی کشور حذف شده و صرف پروژه های عمرانی داخلی شود؟ اگر امروز ایران در عراق و سوریه و لبنان مدرسه و بیمارستان و دیگر امکانات رفاهی نسازد، عربستان و قطر و دیگر کشورهای حامی ایدئولوژی سلفی گری و داعش پروی این کار را خواهند کرد. همانطور که پیش از انقلاب اگر ایران در لبنان مدرسه و بیمارستان نمی ساخت، طرفداران ایدئولوژی ناصریسم و بعثی گری اینکار را می کردند، و یادمان نرفته زمانی که جمال عبدالناصر برای اولین بار «خلیج فارس» را «خلیج» خواند و شعار گسترش حکومت عربی «من الخلیج الی المحیط» (یعنی از خلیج فارس تا اقیانوس اطلس) سر می داد، که ادامه آن تفکر در تهاجم حزب بعث عراق به ایران و هشت سال جنگ تحمیلی متجلی شد. تصور کنید اگر لبنان و سوریه و فلسطین هم مانند عربستان و اردن و دیگر کشورهای عربی منطقه از صدام حمایت می کردند چه میزان خسارت های جنگ برای ما بیشتر می شد.

اگر ایران از شیعیان عراق و سوریه و یمن حمایت نمی کرد، نیروهای داعش این کشورها را بلعیده و بعد سراغ ایران می آمدند. هزاران هزار مدرسه و بیمارستان هم در ایران بسازیم، وقتی وحوش و حرامیان و آدمخواران به مرزهای ما یورش آورند همه این مدارس و بیمارستانها و مراکز رفاهی و تفریحی در طرفة العینی تخریب خواهد شد.

وقتی اسرائیل به قدری بزرگ شد که مرزهایش از نیل تا فرات گسترده شد، آنروز جای ما و آنها عوض خواهد شد. به جای اینکه ما اسرائیل را دور تا دور محاصره کنیم و اجازه نفس کشیدن به آن ندهیم، اسرائیل ما را محاصره کرده و دست بالاتر را پیدا خواهد کرد. آنوقت همین فلسطینی ها و لبنانی ها که امروز بسیاری از ما اینقدر اصرار داریم دشمنی با اسرائیل را کنار بگذارند و در اسرائیل ادغام شوند، همینها مقابل ما قد علم خواهند کرد و در راه خدمت به امپراطوری نوپای اسرائیل، خاک ایران را به توبره خواهند بست.
همان پادشاهی که امروز بعنوان مترسک آمریکا می شناسیم، همان شاهی که به واقع هم نوکر آمریکاییها بود، با تمام نوکر صفتی و ضعف و زبونی که در برابر اربابان آمریکایی داشت، باز هم این مسائل را می دید و می فهمید. چون در عالم سیاست و عرصه جهانی اینها اظهر من الشمس بوده و هیچ سیاستمدار عاقل و بالغی نیست که این مطالب را درک نکند.

rafsanjani_arab

اما البته هستند کسانی که این مطالب را می دانند و همچنان تعمدا تخم نفاق در جامعه می پاشند.

فائزه هاشمی، دختر اکبر هاشمی رفسنجانی در مصاحبه‌ای زنده با وبسایت «انصاف نیوز» به مناسبت چهارمین سالگرد درگذشت اکبر هاشمی رفسنجانی گفته پدرش با حضور ایران در سوریه مخالفت کرده است.
فائزه هاشمی روز پنجشنبه ۱۸ دی (۷ ژانویه) در مصاحبه تصویری با صفحه اینستاگرام وبسایت «انصاف نیوز» گفت: «آقای قاسم سلیمانی قبل از رفتن به سوریه با پدرم مشورت کرد و ایشان به وی گفت نرو!»
فائزه هاشمی افزود: «این همه از سیاست مقاومت و اقدامات ایران در منطقه دفاع می‌شود، درحالی ‌که هر چیزی که نتیجه آن به توسعه ایران منجر نشود، نمی‌تواند کار مثبتی باشد.»
دختر هاشمی رفسنجانی در ادامه تاکید کرد: «در ایام سالگرد ترور آقای سلیمانی، از یک نفر نمی‌شنویم که بگوید او چه کار کرد. پدرم درایت و آینده‌نگری قوی داشته که توصیه کرده به سوریه نروید و درست هم گفته است.»

توجه دارید که از نظر خانم فائزه هاشمی، قاسم سلیمانی نه «شهید» است و نه «سردار». بلکه ایشان ترجیح می دهند از عنوان «آقای سلیمانی» استفاده کنند

فائزه هاشمی‌ در ادامه تصریح کرد: «نتیجه عملکرد آقای سلیمانی و یا نتیجه عملکرد ما به عنوان سیاست مقاومت چه بوده است؟ چه گرهی از مشکلات کشور ما باز کرده و چه مسیری برای توسعه ایران گشوده است؟» این نماینده سابق مجلس ایران در ادامه مصاحبه خود می‌افزاید: «سیاست مقاومت چه توسعه‌ای در اقتصاد، آزادی، سیاست خارجی برای ما داشته است؟ نتیجه این شده که ما دوستان خود را از دست داده‌ایم. سیاست خارجی و سیاست داخلی ما عین هم است؛ موافقان را به منتقدین تبدیل می‌کنیم و منتقدین را هم به معاندین تبدیل می‌کنیم».
پس از دید خانم فائزه هاشمی، «دوستان ما» اسرائیل و عربستان و آمریکا هستند، نه سوریه و حزب الله لبنان و انصار الله یمن و شیعیان عراق و دیگر کشورهای منطقه.

تنها در یک صورت می توان این اظهارات خانم فائزه هاشمی را جلوه ای موجه پوشاند. آنهم اینکه فرض کنیم ایشان معتقدند ما باید منافع ملی خود را پیگیری کنیم و در راستای منافع ملی خود، با آن طرفی ائتلاف کنیم که بیشترین سود و کمترین خسارت را به ما برساند. از این نظر، دعوا ظاهرا سر این خواهد بود که آیا ائتلاف با اسرائیل و عربستان و آمریکا به سود ماست، یا ائتلاف با بشار اسد و شیعیان عریاق و یمن و لبنان و غیره؟

یعنی شاید خانم فائزه هاشمی به ما می گویند گور بابای سوریه و فلسطین و لبنان! منافع خودمان را بچسبیم، ما چکار به دیگران داریم؟!

اتفاقا امروز اصل این حرف برای بسیاری از ایرانیان جذابیت پیدا نموده. واقعیت این است که ما ملتی هستیم که از شعار دادن و شعار شنیدن خسته شده ایم. پس اگر بحث نگاه واقع بینانه و پیگیری منافع ملی ما باشد کمتر کسی با آن مخالفت خواهد نمود.

اما خانم فائزه هاشمی بلافاصله همین را هم تکذیب می کند!

دختر هاشمی رفسنجانی در ادامه درباره یک فایل صوتی منسوب به پدرش که در واکنش به حمله شیمیایی بشار اسد گفته بود «کسی که به مردم خودش رحم نمی‌کند» و «زندان‌ها پر از مردم است» توضیح داد: «حتی اگر این فایل تکذیب هم شود، حرف درستی بوده است. اصل سخن درست است. کمترین نتیجه کمک ما به بشار اسد، کشته شدن ۵۰۰ هزار نفر حال شیمیایی و غیرشیمیایی بوده است و این خطاست».
عجب!

پس مساله پیگیری منافع ملی نیست، بلکه خانم فائزه هاشمی همصدا با رسانه های غربی و عربی و اسرائیلی، برای «500 هزار نفر» قربانیان جنگ در سوریه اشک تمساح می ریزند. وقتی می فرمایند «این خطاست» یعنی صراحتا نوعی اخلاق گرایی ایدئولوژیک در تفکر ایشان هست که منافع ملی را نادیده گرفته و مسائل احساسی را تعیین کننده نهایی در تشخیص صحیح و خطا می داند.

جالب است این جریان فکری هر کجا مخالفانشان صحبت از اخلاقیات می کنند، اعتراض می کنند که سیاست نباید متاثر از ایدئولوژی باشد و باید واقع گرایانه به مسایل نگاه کرد. اما هر وقت مخالفانشان با شیوه واقع گرایانه و منفعت گرایانه استدلال می کنند، اینها رو به اخلاقیات آورده و آرمانگرا می شوند!

rafsanjani_doa

به قول ناصرخسرو قبادیانی:

ای منافق یا مسلمان باش یا کافر به دل
چند باید با خداوند این دو الک باختن
مدتی است که قوه قضائیه در اجرای قانون جدیت نشان می دهد. سوال اینجاست که حکم شرع و قانون در مواجهه با منافق چیست؟

يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ جَاهِدِ الْكُفَّارَ وَالْمُنَافِقِينَ وَاغْلُظْ عَلَيْهِمْ ۚ وَمَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ ۖ وَبِئْسَ الْمَصِيرُ
(آیه 9 از سوره شریفه تحریم)
الا ای رسول گرامی، اینک با کفار و منافقان به جهاد و کارزار پرداز و بر آنها سخت گیر و (بدان که) مأوای آنها دوزخ است که بسیار بد منزلگاهی است.
حداقل انتظار این است که صلاحیت منافقین برای شرکت در انتخابات ریاست جمهوری تایید نشود. ییعنی همان سیاست درستی که در سالهای اولیه انقلاب هم در قبال گروهک منافقین (مجاهدین خلق) در پیش گرفته شد. آن منتقدینی که به قول خانم فائزه هاشمی به معاند تبدیل می شوند، منتقد نیستند، بلکه منافقند. مگر نه اینکه منافقین از کفار بدترند، پس چه بهتر که نقاب از چهره منافقین کنار زده شود و اینها بطور علنی به جبهه معاندین بپیوندند.

اشغال بلندی های جولان توسط اسرائیل، برای منابع طبیعی، آب، گاز و نفت است

اسرائیل به خوبی می داند که اقتصاد آمریکا رو به فروپاشی است؛ بنابراین، برای اسرائیل حیاتی است که اگر می خواهد قدرت خود را در خاورمیانه نگه دارد، باید برای منابع فراوان طبیعی بلندی های جولان در آنجا باقی بماند. ادعای بی پروای نتانیاهو منجر به وحدت اعراب در اعلام برگرداندن بلندی های جولان به سوریه و غیرقانونی دانستن اشغال اسرائیل به عنوان طرحی صهیونیستی جهت گسترش قلمروش در سراسر منطقه شد. اسرائیل می داند که چه گونه همسایگان خود را تحریک کند؛ موشه دایان به روشنی کرد که چه گونه جنگ شش روزه شروع شد. زمان برای امپریالیسم آمریکا کوتاه است و اسرائیل این را می داند. اسرائیل جنگ دیگری می خواهد تا موقعیت خود را در خاور میانه تحکیم کند، حتی اگر به قیمت استفاده از سلاح های هسته ای باشد. باید امیدوار بود که رهبری اسرائیل به دست دیوانه ای نیفتد که مایل به کاربرد سلاح های هسته ای علیه مخالفان خود است. اگر نگاهی به تاریخ و تمام رهبران اسرائیل از سال ۱۹۴۸ بیاندازیم، می بینیم که تمام آن ها، از جمله خود نتانیاهو متعصب بوده اند. سئوال این است که چه گونه می توانیم سیاست های توسعه طلبانه اسرائیل را متوقف سازیم؟ جهان باید از واشنگتن بخواهد تا یک بار و برای همیشه «پیوند های ناگسستنی » خود را با اسرائیل متوقف سازد. آیا واشنگتن به جامعه جهانی گوش می دهد؟

golan_7

اشغال بلندی های جولان توسط اسرائیل، برای منابع طبیعی، آب، گاز و نفت است

نوشته: تیموتی الکساندر گوسمن

برگرداندن: آمادور نویدی

نخست وزیر اسرائیل، بنیامین نتانیاهو درباره بلندی های جولان (منطقه ای که در اصل بخشی از سوریه است و از سال ۱۹۶۷ توسط اسرائیل اشغال شده است)، «پیام روشنی» به جامعه بین المللی فرستاد که متعلق به اسرائیل است. نتانیاهو در ۱۷ آوریل ۲۰۱۶، در جلسه هیئت دولت اعلام کرد که بلندی های جولان برای همیشه تحت حاکمیت اسرائیل خواهد ماند. چیزی که موجب توهین به مردم سوریه گشت نه تنها این بیانیه نتانیاهو که بلندی های جولان متعلق به اسرائیل است؛ بلکه همان روز مصادف با ۷۰مین سالگرد جشن «روز تخلیه» یا «روز استقلال» سوریه، پایان اشغال سوریه توسط فرانسه و خروج نیروهای آن در سال ۱۹۴۶ است. حال مردم سوریه باید از یک اشغال دیگر به رهبری اسرائیل رنج ببرند. طبق گزارش اخبار آر تی / روسیه امروز، نتانیاهو به کابینه خود گفتمن تشکیل این جلسه مسرور آمیز را در بلندی های جولان می گیرم تا پیام روشنی برسانم: بلندی های جولان برای همیشه در دست اسرائیل خواهد ماند. اسرئیل هرگز از بلندی های جولان خارج نمی شود

نتانیاهو ادامه داد:

«زمانش فرا رسیده است که جامعه جهانی این واقعیت را به رسمیت بشناسد. طبق گزارش تایمز اسرائیل نتانیاهو گفت: هر چیزی که در طرف دیگر مرز[سوریه] اتفاق بیفتد، خود مرز تغئیر نخواهد کرد.» «و دوماً»، نتانیاهو اضافه کرد، پس از ۴۰ سال، زمانش برای جامعه جهانی فرا رسیده است که بداند بلندی های جولان نهایتاً تحت حاکمیت اسرائیل خواهد ماند

golan

دولت اسرائیل ادعا می کند که بلندی های جولان یک قلمرو استراتژیک برای امنیت اسرائیل است، اما هم چنین این یک واقعیت است که یک سوم منبع آب اسرائیل از مناطق اشغالی می آید. این نیزمهم است که اشاره شود ۲۵ درصد شراب های اسرائیل در بلندهای جولان، و بین ۳۰۵۰ درصد میوه و سبزیجات نیز در سرزمین های اشغالی تولید می شود. طبق منابع مؤسسه جهانی، از آن جایی که آب در خاور میانه کالای کمیابی است، مانند طلا با ارزش است:

(http://www.wri.org)

به احتمال زیاد در سال ۲۰۴۰، چهارده کشور از ۳۳ کشور در خاورمیانه با کمبود آب روبرو می شوند، از جمله ۹ کشور که به شدت با تخمین میزان ۵ از ۵ تحت تأثیر قرار می گیرند: بحرین، کویت، فلسطین، قطر، امارات متحده عربی، اسرائیل (از آن جایی که هیچ کشوری بدون مرز وجود ندارد، و اسرائیل توسط استعمارگران، امپریالیست ها و صهیونیست های جهانی ساخته شده و مرزهای ثابتی ندارد، بنابراین کشور به حساب نمی آید– م)، عربستان سعودی، عمان و لبنان هستند. این منطقه، شاید در حال حاضر کم آب ترین امنیت آبی در جهان است، که به شدت به آب های زیرزمینی و تصفیه آب دریا وابسته است، و با چالش های استثنایی مرتبط با آب در آینده قابل پیش بینی رو به رو می شود.

نفت کالای دیگریست که اخیراً در بلندی های جولان کشف شده است. طبق اخبار راشیا تودی، گزارشی توسط وب سایت بیزنس اسرائیل در سال ۲۰۱۵ منتشر و اظهار شد که کشف نفت در بلندی های جولان، اسرائیل را «خودکفا» خواهد ساخت.

(www.globes.co.il )

سایت گلوب اعلام کرد که کشف نفت برای اسرائیل به معنی آن است که:

«پس از یک سال حفاری شبانه روزی، مقدار زیادی نفت در بلندی های جولان یافت شده است. تخمین زده شده است که مقدار نفت کشف شده، اسرائیل را برای سال های بسیار زیادی خو دکفا خواهد کرد. زمین شناس ارشد گاز و نفت آفیک، دکتر یووال بارتوف به کانال ۲ اخبار گفتما درباره قشری صحبت می کنیم که ۳۵۰ متر ضخیم است، و چیزی که مهم است ضخامت و ضریب تخلخل (روزنه ها) در زمین شناسی است. در جهان به طور متوسط، لایه ۲۰۳۰ متر ضخیم است، و این قشر کشف شده در بلندی های جولان ده برابر بزر گ تر است، و بنابراین ما درباره کمیت قابل توجهی صحبت می کنیم. چیز مهم آن است که بدانیم نفت در سنگ است و این آن چیری است که اکنون ما می دانیم

تاکنون سه حفاری در بلندی های جولان انجام گرفته است، که ذخایز عظیم نفت را پیدا کرده است. تولید بالقوه دراماتیک میلیاردها بشکه، که به آسانی نیاز نفت اسرائیل را برطرف می کند. اسرائیل ۲۷۰ هزار بشکه نفت در روز مصرف می کند.

واقعیت دیگری که باید درنظر گرفته شود، آن است که ارتش اسرائیل بر اساس تخمین های گوناگون، برای ماشین جنگی خود بیش از ۲۴۰ هزار بشکه نفت در روز استفاده می کند. با توجه به ژست تهاجمی اسرائیل علیه سوریه، حزب الله، ایران و فلسطینی ها، نفت کالایی ضروری برای ارتش اسرائیل است. اگر امروز جنگ بین اسرائیل و مخالفانش صورت پذیرد، تولید نفت می تواند تحت تأثیر قرار گیرد، به ویژه در کردستان عراق که اخیراً شروع به صدور بیش از ۷۵ درصد نفت خود به اسرائیل کرده است و یا کشورهای خلیج فارس از جمله عربستان سعودی (متحد اسرائیل). هرگونه اختلال در واردات نفت اسرائیل می تواند پروژه نظامی اش را در خاور میانه تحت تأثیر قرار دهد؛ بنابراین اشغال بلندی های جولان از نظر قدرت هژمونیک به بهترین وجهی به نفع آن ها است.

جنگ شش روزه: جنگ تهاجمی اسرائیل برای تصرف زمین و آب

بلندی های جولان معروف به «جولان سوریه»، دهه ها قبل از جنگ شش روزه ای که اتفاق افتاد، در مرکز درگیری های سوریه و اسرائیل بوده است. در سال ۱۹۴۹، بلندی های جولان توسط توافق متارکه موقت بین اسرائیل و سوریه به عنوان بخش غیرنظامی، جهت پایان رسمی جنگ بین اسرائیل اعراب همسایه اش، از جمله مصر، لبنان، اردن و سوریه سال ۱۹۴۸ بود، و خطوط سبز و یا «خط سبز» متارکه را بین نیروهای دفاعی اسرائیل (آی دی اف) و نیروهای اردونی و عراقی برقرار کرد. پس از توافق امضاء شده بین دو طرف، هزاران بار نقض آتش بس از سوی هر دو طرف مرزها اتفاق افتاد، که به دلیل اختلاف بر سر وضعیت حقوقی منطقه غیرنظامی (دی ام زد) و اختلاف بر سر زمین و منابع آبی توافق آتش بس را زیر پا گذاشت.

پس از جنگ شش روزه، ارتش اسرائیل کنترل بلندی های جولان و قسمت بالای کوه هرمون را بدست گرفت که دسترسی نامحدود به منابع آب رودخانه اردن را به اسرائیل می دهد. سپس جنگ یوم کیپور سال ۱۹۷۳ شروع شد که نیروهای مصری و سوریه ای در حمله به شبه جزیره سینا و بلندی های جولان که هنوز در کنترل اسرائیل بود، همکاری کردند. واشنگتن کمک خارجی را در شکل محموله تسلیحاتی به اسرائیل ارائه داد و شوروی سابق مصر و سوریه را در طول جنگ، سلاح داد. آمریکا و شوروی در اوج جنگ سرد بودند. پس از جنگ یوم کیپور، اسرائیل به شرطی موافقت به برگرداندن ۵ درصد از کنترل بلندی های جولان کرد که منطقه غیرنظامی، منطقه آتش بس اعلام شود. منطقه آتش بس به سمت شرق و تحت نیروهای حافظ صلح سازمان ملل گسترش یافت. در سال ۱۹۸۱، اسرائیل به طور رسمی بلندی های جولان را ضمیمه کرد که در سطح بین المللی به رسمیت شناخته نشد:

نویسنده تانیا راینهارت که کتاب «اسرائیل/ فلسطین: چگونه به جنگ سال ۱۹۴۸ پایان دهیم» را منتشر کرد، درباره مصاحبه ای صحبت می کند که با وزیر دفاع اسرائیل موشه دایان داشت و در ۲۷ آوریل سال ۱۹۹۷ در یدیوت آهارونات در مورد تجاوز اسرائیل به سوریه می نویسد. مصاحبه پس از جنگ یوم کیپور سال ۱۹۷۳ بود که دایان ادعا کرد در ارتباط با هر توافق صلح آینده بین اسرائیل و سوریه، حمله به سوریه اشتباه بزرگی بود.

در مصاحبه سال ۱۹۶۷، موشه دایان، که وزیر دفاع در سال ۱۹۶۷ بود، شرح داد که چه چیزی منجر به تصمیم در حمله به سوریه و جنگ سال ۱۹۶۷ شد. در خرد جمعی اسرائیلی های آن دوره، سوریه به عنوان یک تهدید جدی برای امنیت اسرائیل، و آغازگر همیشگی تجاوز به ساکنان شمال اسرائیل پنداشته می شد. اما طبق نظر دایان، این بهانه ها «مزخرف» بود – سوریه قبل از سال ۱۹۶۷ تهدیدی برای اسرائیل نبود. او در پاسخ به سؤالی درباره ساکنان شمالی گفتبس کنید»، «می دانم که چه گونه ۸۰ درصد از تمام اتفاقات با سوریه شروع می شود. ما تراکتور به منطقه غیرنظامی می فرستادیم و می دانستیم که سوری ها تیراندازی خواهند کرد، و اگر تیراندازی نمی کردند، به تراکتورها دستور می دادیم که بیشتر پیشروی کنند، تا سرانجام سوری ها ناراحت بشوند و شروع به تیراندازی کنند. سپس ما توپخانه، و بعد از آن نیروی هوایی را به کار می بردیممن این کار را کردم و اسحاق رابین هم (زمانی که فرمانده جبهه شمالی، در سال های ۶۰ بود)، نیز همین کار را کرد

جمعیت سوری بلندی های جولان قبل از اشغال اسرائیل حدود ۱۳۰ هزار نفر بودند، امروز این جمعیت حدود ۳۶۰ هزار نفر، از جمله شامل ۱۶ هزار دروزی سوری و بیش از ۲۰ هزار یهودی مهاجر و شهرک نشین است.

محکومیت اسرائیل در مرکز توجه جامعه جهانی

اورشلیم پست از واکنش حزب الله نسبت به بیانیه نتانیاهو گزارش داداین رفتار اسرائیل مدرکی برای « طبیعت توسعه طلبانه» اسرائیل است. طبق گزارش حزب الله هم چنین گفتکه این حرکت، تجاوز صهیونیست علیه کشور و مردم ما را تأکید می کندآیا تکبر و غرور نتانیاهو منجر به جنگ جدیدی می شود؟ حزب الله گفتاین نشان می دهد که تنها راه، رو به رو شدن با دشمن و از طریق مقاومت، با استفاده از تمام ابزارهای ممکن برای مبارزه، و در درجه اول از طریق قیام مردمی است، به همان گونه که ما امروز در برابر نشست صهیونیستی در این منطقه، از طرف ساکنان بلندی های جولان شاهد آن هستیمپرس تی وی نیز گزارش داد که ایران، اتحادیه اعراب، آلمان و آمریکا (با توجه به پیوند ناگسستنی با اسرائیل یعنی هیچ)، همه ادعای اسرائیل را نسبت به بلندی های جولان رد می کنند:

یک روز پس از آن که نخست وزیر اسرائیل گفت که منطقه بلندی های جولان به عنوان بخشی از اسرائیل «برای همیشه» خواهند ماند، جمهوری اسلامی ایران، آلمان اتحادیه عرب و آمریکا، در رد ادعای تل آویو بر بلندی های جولان، به سوریه پیوستند.

اسرائیل به خوبی می داند که اقتصاد آمریکا رو به فروپاشی است؛ بنابراین، برای اسرائیل حیاتی است که اگر می خواهد قدرت خود را در خاورمیانه نگه دارد، باید برای منابع فراوان طبیعی بلندی های جولان در آنجا باقی بماند. ادعای بی پروای نتانیاهو منجر به وحدت اعراب در اعلام برگرداندن بلندی های جولان به سوریه و غیرقانونی دانستن اشغال اسرائیل به عنوان طرحی صهیونیستی جهت گسترش قلمروش در سراسر منطقه شد. اسرائیل می داند که چه گونه همسایگان خود را تحریک کند؛ موشه دایان به روشنی کرد که چه گونه جنگ شش روزه شروع شد.

زمان برای امپریالیسم آمریکا کوتاه است و اسرائیل این را می داند. اسرائیل جنگ دیگری می خواهد تا موقعیت خود را در خاور میانه تحکیم کند، حتی اگر به قیمت استفاده از سلاح های هسته ای باشد. باید امیدوار بود که رهبری اسرائیل به دست دیوانه ای نیفتد که مایل به کاربرد سلاح های هسته ای علیه مخالفان خود باشد. اگر نگاهی به تاریخ و تمام رهبران اسرائیل از سال ۱۹۴۸ بیاندازیم، می بینیم که تمام آن ها، از جمله خود نتانیاهو متعصب بوده اند. سئوال این است که چه گونه می توانیم سیاست های توسعه طلبانه اسرائیل را متوقف سازیم؟ جهان باید از واشنگتن بخواهد تا یک بار و برای همیشه «پیوند های ناگسستنی » خود را با اسرائیل متوقف سازد. آیا واشنگتن به جامعه جهانی گوش می دهد؟

درباره نویسنده:

تیموتی الکساندر گوسمن ای یک محقق و نویسنده مستقل با تمرکز بر حوزه های تاریخی، رسانه ای، اقتصادی و سیاسی است. او فارغ التحصیل دانشکده هانتر از شهر نیویورک است. مقالات او در سایت های گلوبال ریسرچ، افکار پیشرفته، آزمونگر اتحادیه اروپا، وشماری دیگر از سایت های خبری جایگزین منتشر می شود.

برگردانده شده از:

http://www.globalresearch.ca/the-israeli-occupied-golan-heights-an-occupation-for-natural-resources-water-land-and-oil/5521207

شمارش معکوس برای جنگ حلب شروع شده است

syria_907

شمارش معکوس برای جنگ حلب شروع شده است

این جنگی است میان استعمارگران وملل استقلال طلب منطقه

نوشته : احمد مزارعی ، چهاردهم آوریل 2016

آنچه امروز درخاورمیانه میگذرد ، معادله قدرت را درآینده نه چندان دور درکل منطقه زیرورو کرده وموجب تغییرات جدی سیاسی در همه کشورهای خاور میانه خواهد شد ،این تغییر وتحولات درنتیجه درگیری و اعمال قدرتی است که این بار بتوسط  ملتها ی آزادیخواه واستقلال طلب خود این منطقه انجام میگیرد ومحور اصلی ان نیز سوریه است ، سوریه گرهگاه اصلی ونقطه مرکزی تضادها ی این مرحله از درگیریها است وهرآنکس که در آن پیروز شود، در همه امور دیگر منطقه، دست بالا را خواهد داشت. سوریه مهمترین وقویترین حلقه این درگیری در منطقه است ، زیرا قدرتی ا ست منطقه ای واساسی با همه مقومات خود، در مقابله با رژیم صهیونیستی اسرائیل ، دولتی است دارای استقلال سیاسی که خود برای خود تصمیم میگیرد واین مسئله بسیار مهمی درسیاستگزاریهای منطقه است، از طرفی دارای ارتشی قدرتمند است که براساس یک اید ئولوژی ملی و سیاسی تربیت یافته واین چیزی است که خوشایند امپریالیسم آمریکا وسایر کشورهای غربی نیست وبهمین دلیل در پی آنند تا همچون ارتش عراق آنرا متلاشی کنند ، هدف آمریکا از ساقط کردن دولت سوریه این است تا از سوریه به عنوان کلیدی برای تسلط بر کل خاورمیانه استفاده کند ، اما غرب دراین سیاست تجاوزکارانه خود، با قدرت های منطقه ای وجهانی  تازه دیگری همچون ایران، روسیه وچین روبرو گردید وعلیرغم همه ترفندها وجنایاتی که بکار بردند نتوانستند برنامه های خودرا پیش ببرند، لذ این کشورها مجبور به عقب نشینی و تغییر در تاکتیکهای خود شده ، اما مبارزه با شدت تمام وبرای زمانی طولانی تر ادامه پیدا خواهد کرد وجبهه مقاومت بهمراهی با روسیه همه این برنامه ها را همچون پنج سال گذشته  با شکست حتمی روبرو خواهند ساخت.

 

وحشت وتزلزل در میان صف دشمن

 

قدرت وعظمتی که محور مقاومت ، شامل ایران، عراق، سوریه ، مقاومت لبنان ودرهمراهی با انها روسیه ، طی پنج سال گذشته ازخودنشان دادند، دشمنان را دچار وحشت کرده است، همه برنامه های تخریبی دشمنان ، همچون بکار گیری دهها هزار تروریست انتحاری وجنایتکار از سراسر دنیا با همکاری سازمانهای اطلاعاتی کشورهای غربی وترکیه ومجهز کردن آنها با انواع سلاحهای مخرب وبکار گیری آنها در قتل وکشتار وتخریب دو کشور سوریه وعراق، در زمینه اقتصادی غرق کردن بازارهای جهانی از نفت ارزان برای واردآوردن شکست اقتصادی بر ایران وروسیه که پشتیبانان اصلی سوریه هستند باشکست روبروشد، وهردو کشور ایران وروسیه بی نتیجه بودن این سیاست را اعلام داشتند، لاوروف دراوج این تحریمها بر روسیه وایران اعلام داشت که  دوران تسلط بی چون وچرای غربیها بر اقتصاد وسیاست جهانی بسر آمده است، تسلط غرب با سر بر آوردن قدرتهای تازه ای در عرصه جهانی بطور حتم به مرحله پایانی خود خواهدرسید.

با اطمینان میتوان گفت که قدرت وتوانائیهای اقتصادی وسیاسی ومنطقه ای ایران پس از امضای قرارداد هسته ای ، علیرغم همه ببندوبگیرها ونواقص آن ، بسیار بیشتر شده است ، باید به ملت ایران درود فرستاد که سر سختانه در برابر همه توطئه ها وتحریمهای سیاسی، اقتصادی وفرهنگی سی ساله غرب که به رذیلانه ترین نحوی انجام میگرفت ، ایستادگی کرد وپوزه استعمارگران را به خاک مالید. درعین حال نباید شک داشت که امپریالیسم آمریکا وسایر کشورهای استعماری بازهم درحد توان به توطئه ادامه خواهند داد.

آمریکا در 2003 ، عراق را به اشغال خود درآورد وقصد خروج هم نداشت ، اما مقاومت ملت قهرمان عراق  آنچنان بهای گزافی روی دست آمریکا گذاشت که آنها مجبور شدند شبانه ودر تاریکی از طریق مرز کویت فرار کنند ، آری ، مقاومت ملت عراق ماشین غول آسای میلیتاریستی آمریکا را با همه امکانات تکنولوژیکی، تبلیغاتی،و لجستیکی آن با شکست خفت بار روبروکرد واین کشور را مجبور نمود تا بطور موقت هم که شده ازمنافع استراتژیک خود چشم پوشی کند ، آاما بنا به مثل توبه گرگ مرگ است،  آمریکا اینبار از طریق لیبی وسوریه دوباره وارد منطقه شده است ، اما ملت عراق وسایر ملل خاورمیانه این تجربه کسب کرده اند که بتوانند مجددا آمریکا را شکست داده واز خاور میانه بیرونش کنند ، ما نمونه های زیادی از مقاومتهای تاریخی داریم که با موفقیت همراه بوده است ،جنگ اشغال عراق در 2003، جنگ ویتنام ، جنگ کره ، جنگ کوبا ،جنگ استالینگراد، انقلاب چین ، جنگ هشت ساله مشترک آمریکا – صدام وهمه اقمار جهانیش بر علیه انقلاب ایران،مقاومت استوار ملت ایران در برابر تحریمهای ظالمانه وضدانسانی غرب، مقاومت پنجاه ساله ملت فلسطین بر علیه رژیم فاشیست – صهیونیستی اسرائیل، مقاومت پنج ساله اخیرملت بزرگ سوریه علیه تهاجم جهانی به رهبری آمریکا و…/.

اکنون جنگ حلب برای طرفهای در گیر، جنگی استراتژیک بوده ، زیرا هدف این جنگ برای ملل منطقه، این است که به حاکمیت یکصد ساله استعمارگران در منطقه پایان بدهد وقرارداد وتقسیم بندی کشورهای پیروز در جنگ جهانی اول که بموجب آن کشورهای خاور میانه ، تحت سلطه قرار گرفتند وبنا به منافع استعماری آنرا میان خود تقسیم نموده که عواقب شوم آن را در کردستان، فلسطین، سوریه وعراق شاهدیم ، قرار بود ایران نیز تقسیم شود که بلشویکها متن محرمانه آن را افشا کردند که با مقاومت ملت ایران روبروشد وعقیم ماند، ، از این نظر است که امریکا وکشورهای غربی واقمارشان با تمام توانشان میکوشند از پیروزی ملتهای منطقه جلوگیرند ، توحش فاشیستی آمریکا وغرب واعمال اینهمه جنایت بتوسط مزدورانشان را در سوریه، عراق ویمن و…/ را باید از این منظر نگریست ، آنان با چنگ ودندان از این منافع غارتگرانه دفاع خواهند کرد، همین دیروز مطبوعات گزارش دادند که آمریکا سه هزار تن ، انواع اسلحه های مدرن را از طریق ترکیه واردن برای تروریستها یش فرستاده است، از این نظر، این جنگ ممکن است مدت زمانی  بطول بینجامد وبسیار خونین باشد، اما درعین حال این جنگ فرصتی است تا ملتهای منطقه خودرا از سلطه تاریخی استعماروهمچنین از سازمانها وارگانهای بین المللی که در خدمت آنها است ، برهانند.

چرا این جنگ را» ام المعارک» نامیده اند ؟ وروسیه 200 تانک مدرن خودرا برای این منظور، به سوریه فرستاده است، ایران نیز رزم دیده ترین ونخبه ترین نیروهای نظامی خود را به جبهه های سوریه ارسال داشته است ، عراق نیز از مدتها پیش بسیاری از نیروهای با تجربه خودرا که تجربه جنگهای ضدآمریکائی دوره اشغال را دارند، به سوریه فرستاده وهم اکنون در حال جنگیدن هستند ، اساسا برای عراق مسئله آزا دی سوریه بسیار مهم است ، زیرا ا زطریق مرزهای ترکیه و سوریه تروریستها ی ارسالی آمریکا، بطور دائم به درون مرزهای عراق سر ریز میشوند ، وازاینجا میتوان گفت سوریه، عراق ، ایران وروسیه در مرکز تهاجمات علنی ومخفی امپریالیسم آمریکا وهم پیمانانش درمنطقه وجهان قرار دارند که البته با نام داعش عمل میکنند، شاهد بودیم که سه روز پیش ، سه تروریست وهانی درشهر پروستوپل روسیه، پیش از انفجار ، بتوسط ماموران ضد تروریستی روسیه  به قتل رسیدند. در زمینه چگونگی برنامه ریزی وتداوم عملیات تروریستی در منطقه بویژه در سوریه وعراق میگذرد ، باید گفت که این عملیات تروریستی، از دو مرکزعملیاتی ، یکی در اردن با نام اختصاری «موک» به معنی «میلیتاری اوپرایشن سنتر» ودیگری در ترکیه با نام اختصاری «موم» به معنی » میلیتاری اوپرایشن مرکز» فرماندهی میشود وهردو این مرا کز زیر نظرسازمان» ناتو» وافسران وماموران امنیتی، از کشورهای مختلف اروپائی واسرائیل، فرماندهی میشود. در مقابل ، ایران، عراق ، روسیه ، سوریه  نیز در عراق ، یک اطاق عملیاتی دارند که مرکز آن در وزارت دفاع عراق است واز طرف هر کشوری هفت نفر حضور دارند ومدیریت آن با یک سرهنگ ایرانی است که در سفارت ایران در بغداد ساکن است ، سال گذشته ، پس از تشکیل این اطاق عملیاتی، من گزارش آن را ترجمه ومیتوان آنرا در سایت مجله هفته مشاهده کرد، قابل ذکر است که نماینده نیروی مقاومت لبنان نیز ، با این اطاق در بغداد همکاری میکند.

، بنا به نوشته مطبوعات وگزارشگران عرب نزدیک به محافل روسیه ، جنرالهای باز نشسته دوره استالینی که همچنان از هیبت وابهت عظیمی نه فقط در میان عامه مردم روسیه ، که در میان افسران عالیرتبه امروزی روسیه نیز برخردارند وتاثیر زیادی بر فرماندهی نظامی فعلی دارند،با جدیت تما م تفصیلات وجزئیات عملیات جنگی را در سوریه دنبال میکنند، جنگی که فرضی ویا احتمالی نیست ، بلکه برای این جنگ از مدتها قبل ، دراطاقهای عملیاتی موسکو برنامه ریزی شده است ، جنگ آزادی حلب ، تنها منتظر اتخاذ واعلان تصمیم سیاسی است تا وارد مرحله اجرائی گردد وگر نه تدارکات بطور کامل فراهم آورده شد ه وتنها در انتظار فرمان پوتین است ، از نظربعضی آگاهان به اوضاع روسیه ورهبری آن ، حتی تصمیم سیاسی برای شروع جنگ نیز اتخاذ شده است، ومیشود این را از اظهارات پوتین در روزپنجشنبه، هفتم آوریل درمرکز اطلاعاتی وتبلیغاتی منطقه پیترز بورگ ، استنتاج نمود، پوتین در آن جمع اظهار داشت که نیروهای هوا ئی –  فضائی روسیه بلای بسیار خوبی بر سر تروریستها در سوریه وارد آوردند، پوتین همچنین یاد آور شد که ما در سوریه نیروهای دیگری نیزداریم که اهمیت وعملکرد آنها کمتر از آنچه که نیروی هوائی ما انجام میدهد، نیست، بر اساس اطلاعات وگزارشاتی که در مطبوعات نیروهای مترقی عرب ، همچون » شبکه الوحده  الاخباریه» متعلق به اتحاد نویسندگان سوسیالیست اردن ، ویا سایت » البناء» وابسته به نیروهای ناصریست لبنان و…./ که بطور بسیارجدی مسائل جنگ امپریالیستی را در منطقه ، بویژه برعلیه عراق وسوریه دنبال میکنند، بر اساس گزارشاتی که این مطبوعات در روزهای اخیر، از روسیه گزارش کرده اند، جنگ حلب به زودی ودر خلال یک ویا دوهفته آینده شروع خواهد شد، مرحله اول این جنگ یک هفته بطول خواهد انجامید وهدف آن پاکسازی مراکز اصلی تروریستها است ، بنظر میرسد که در این مرحله، به شکل بسیار گسترده ومتراکمی از نیروی هوائی برای درهم شکستن جنگ افزارها ی سنگین دشمن وهمچنین از میان بردن انبارهای ذخیره آنها ومراکز وسنگرهای آنها ، در اطراف شهرها ئی که مسکونی نیست ، استفاده شود . بر اساس اظهارات رئیس سابق «اداره همکاریهای نظامی بین المللی» در وزارت دفاع روسیه، جنرال ایواشوف، نیروی هوائی روسیه برای جنگ در شب از هلی کوپترهای «می 28 » که به صیاد شب معروف است ، واز هلی کوپترهای » کا 52 » که به تمساح معروف است، در روز، استفاده خواهد کرد .جنرال ایواشوف احتمال میدهد که  نیروی هوائی روسیه از نیروهای چتر باز نیز در جنگ استفاده کند، به این شکل که با فرود آمدن آنها در اماکنی استراتژیک، سر پلهائی در پشت جبهه دشمن ایجاد کنند، لازم به یاد آوری است که یکی از رازهای موفقیت آمیز پیروزی ارتش سوریه ومحور مقاومت در شهر  تدمر ، این بود که روسها توانستند با استفاده از تاریکی مطلق شب ، تعداد بیت نفر از کماندوهای ورزیده خودرا به درون شهر تدمر فرستاده و منافذی بوجود آوردند که صدها نفر از سربازان سوری بتوانند وارد شهر شده وقلعه تروریستها را از درون فتح کنند ، انطور که در مطبوعات واز قول جنرالهای روسیه مطرح میشود، جنگ حلب بزودی آغازخواهد شد ونخست وزیر سوریه آقای وائل حلقی نیز این پیشبینی را تایید کرده است که در این جنگ شهر حلب با کمک دوستان سوریه کاملا آزاد خواهد شد ، یکی از جنرالهای روس بنام گیورگی شاباک ،نیز بر همین باور است که شهر حلب بدون شک آزاد خواهد شد، اما پاکسازی شهر از مخفیگاههای تروریستها کار آسانی نخواهد بود واحتمالا چند هفته بطول خواهد انجامید، واز اینجا مرحله دوم جنگ در حلب آغاز خواهد شد که تعقیب وبازداشت تروریستها است که در محلات وکوچه های حلب گرفتارآمده اند، اینجا ما با جنگهای خیابانی روبرو خواهیم بود واز هلی کوپترها ونفر برهای ویژه که بر اساس وضعیت موجود به آنجا خواهیم برد، استفاده خواهیم کرد . این دو جنرال روسی بر این باورند که جنگ در حلب بسیار سخت وخونین خواهد بود، اما پیروزی ما حتمی است، بازمانده های تروریستها که کوشش خواهند کرد تا فرار کنند، اینبار بوسیله هلی کوپترهای ما شکارخواهندشد ، بنا به توضیحات یک جنرال دیگر روسی بنام ایگور کوناشینکوف ، رئیس بخش تبلیغات در وزارت دفاع روسیه ، جنگ برای آزادسازی قریتین ، در نتیجه هماهنگی بسیار عالی میان ارتش سوریه  وهم پیمانانش از یک طرف و نیروهای روسیه که با انواع  سلاحهای گوناگون در سوریه عمل میکنند، حاصل شد. بنظر این صاحبنظران روسی ، آزادی حلب ، همه معا دلات نظامی را در سوریه ، به شکل کاملا ریشه ای تغییر خواهد داد، وزمام امور را از ان پس بدست ارتش سوریه وهم پیمانانش که درکنار وی میجنگند، خواهد سپرد. لازم به تذکر است که همچون در درگیری برای آزادی » قریتین»  اکنون نیز روسها وهمچنین ایرانیها برنامه های های گوناگون ،محرمانه وابتکاراتی دارند که در روزهای جنگ به کار خواهند گرفت، در روزهای جنگ ودر گرماگرم جنگ هوائی روسیه که منجر به سقوط سوخوی روسی شد ودوخلبان اجبارا در خاک دشمن فرود آمدند، یکی از آندو  بتوسط تروریستها به قتل رسید، اما دیگری که به مکان نامعلومی پناه برده بود، بتوسط کماندوهای ایرانی نجات یافت ، مطبوعات عرب این را نوشتند، اما حقیقت این است که ایران برای حضور خود درجنگ سوریه تبلیغات زیادی نمیکند زیرا کشورهای دشمن از اروپا وامریکا ومرتجعان عرب منطقه ، به هیاهو میپردازند وبه فوریت آنرا به حساب جنگ ایرانیان «شیعه» بر علیه «سنیها «میگزارند ، واین درحالی است که انستیتوهای معروفی در آمریکا، همچون  «بروکینگز انستیتوت» و»سابان انستیتوت» که متعلق به یک صهیونیستهای ضد ایرانی کینه توز است، درگزارشات مبسوطی که بتوسط موشه ماعوت که آنهم یک صهیونیست پلید است، متذکر شده اند که ایرانیها به دنبال ترویج مذهب نیستند و هلال شیعی که بتوسط پادشاه اردن مطرح شد، دروغ بوده وافسانه ای بیش نیست.

چرا جنگ حلب ام المعارک ویا مادر جنگها است

چرا همه کشورهای امپریالیستی غربی واقمار آنها بر علیه سوریه میجنگند ؟

رسوائی غرب «دموکرات» به آنجا رسیده است که وقتی شهر تدمر بدست ارتش سوریه سقوط کرد ، عزا دار شده وهمه تفسیرها وگزارشات خود را  در مورد آثار باستانی وارزشمند شهر تدمر ، واینکه چه خسارتهای جبران نا پذیری به انجا وارد شده است، قرار دادند ، زیرا میدیدند که سرمایه گزاری عظیمی که بر روی داعش گذاشته اند ، دود شد وبه هوا رفت وبر عکس فورا به عکس العملهائی نظامی بر علیه ارتش سوریه ، در حومه حلب وبعضی شهرهای دیگر دست زدند.

کشورهای غربی در پیروزشدن سوریه در جنگ، همه برنامه های تاریخی خود را که پس از جنگ اول جهانی وقرارداد سایکس وپیکو، برای در بردگی نگهداشتن ملل منطقه خاور میانه وغارت ثروتهای آنها ، تنظیم کرده بودند، بر باد رفته می بینند ، این است راز سر به مهر وحشت غرب از شکست در سوریه .

دوکشور استعمارگر فرانسه وانگلیس پس از پیروزی در جنگ جهانی اول وسقوط امپراتوری عثمانی ، خاور میانه وشمال افریقا را میان خود تقسیم کرده وبرای حفظ منافع دراز مدت خود بر سر هریک از مستعمراتشان، مزدوری را گماردند تا منافع غارتگرانه آنها را تداوم بخشیده ومواد خام اولیه این کشورها را برای رونق نظام سرمایه داری تامین کند. در ادامه وبرای تحکیم این روند ظالمانه بر اساس طرحی از قبل تنظیم شده ، یک پایگاه استعماری نیز که بتواند مانع هر گونه حرکت آزادیخواهانه در منطقه گردد بنام اسرائیل ایجاد کردند ، اسرائیل یک دولت متعارف همچون سایر کشورهای منطقه نیست،  اسرائیل حتی رابطه ای با یهودیت هم ندارد ، اسرائیل نماینده ودست دراز شده استعمارتاریخی، در منطقه است و همینجا باید به روح بزرگ دکتر محمد مصدق، رهبر بزرگ ملی ایران ،درود فرستاد که از اولین اقداماتش اخراج نماینده کثیف دولت صهیونیستی اسرائیل از ایران به عنوان نماد استعمار وغاصب سرزمین فلسطین بود.

باید گفت که جریان تاریخ مقاومت پذیر نیست ، در یکصدسال گذشته جنبشها، خیزشها، انقلابات ملی ومردمی زیادی در منطقه به وجود آمده که اگر چه بوسیله استعمارگران به شکست کشانیده شده ، اما عواقب وآثار انها همچون شبهی بر سر خاور میانه در گشت وگذار، است ومیرود تا بمانند صاعقه ای بر استعمارگران ونوکران محلی آنها فرودآید . در طی این یکصد سال ما شاهد قیامها، خیزشها وانقلابات زیر هستیم: در مقدمه اینها قیام مسلحانه شیخ سعید پیران رهبر کردهای ترکیه، در دیار بکر بر علیه خیانت کمالیستها بود، که البته کردها به بیش از بیست نوع قیام خونین دست زدند وعبدالله اجلان نماد آنان همچنان در شکنجه گاه ایمرالی به مقاومت دفاع از حقوق حقه ملت کرد، ادامه میدهد، سپس انقلاب استقلال عراق در 1920، به رهبری روحانیت شیعه وبا الهام از جنبش تنباکو ومشروطه ایران شروع  شد که صفحه درخشانی از مبارزه ومقاومت علیه استعماررا را درتاریخ عراق گشود،(آیت الله میرزای شیرازی فتوای خودرا بر علیه قرارداد تنباکو، از سامرا ی عراق شروع کرد وتاثیرش مردم عراق را نیز به میدان مبارزه ضد استعماری کشانید )  درسال 1943، مقاومت مسلحانه ملت سوریه بر علیه استعمارفرانسه  پیروز شد وسوریه در خط روسیه قرارگرفت، در 1952، عبدالناصر در مصر در رآس نیروهای ملی ومترقی مصر قرارگرفت وحماسه ها آفرید، به الجزائر، ونلسن موندلا ویمن برای انقلاب واستقلال کمک کرد، در 1956 جنگ امپریالیستی از طرف فرانسه، انگلیس واسرائیل بر علیه مصر که کانال سوئز را ملی کرده بود، با کمک روسیه سوسیالیستی  به شکست کشانید ،در 1953،حزب کمونیست بحرین با الهام از توده ایها ومصدقیهای فراری به بحرین، تشکیل گردید وتا به امروز قلبش سر سختانه میطپد، هیچکدام از جنبشهای خاور میانه بنیه قدرتمند ودموکراتیک مبارزان بحرینی را ندارد، در دو کشور عراق وسوریه احزاب بعث که سمتگیری سوسیالیستی داشتند به قدرت رسیدند وتحولات عمیقی در دو کشور ومنطقه بوجود آمد، حزب بعث در زمان حافظ اسد، به کردهای ترکیه امکانات آموزشی ولجستیکی داد وبیش از چند هزار نفر چریک  پ  ک  ک  تربیت شد وبنای نوین مقاومت مسلحانه را در کردستان ترکیه اغاز کردند(1) ، یکی دیگر ازمراکز آتشفشانی خاور میانه جنبش پر قدرت وپرتوان فلسطین است که علیرغم وارد شدن هزاران ضربه کاری صهیونیستهای ضد انسان ومرتجعین فاسد منطقه بر پیکرش ، همچنان وهمچون شیر ژیان نعره میکشد ، در این دنیا ی نئولیبرالیستی وفاسد،  بشار اسد قهرمان ، همچنان زیر بازوی مقاومت فلسطین را گرفته تا کمرش خم نشود، همه سازمانهای انقلابی فلسطینی در دمشق، دفتر سیاسی ، نظامی وتدارکاتی دارند ودولت سوریه مخارجشان را میپردازد، لازم به یادآوری است که تا قبل ازشروع تهاجم امپریالیستی برعلیه سوریه ، این پایگاه قدرتمند ملی گرایان عرب در سال 2011، سوریه تنها 50 ملیون دلار به بلغارستان بدهکاری داشت وآنهم در چهارچوب وامهای بدون بهره دریافت داشته بود که در همین سال پرداخت، سوریه از شروع استقلال تا تاریخ هجوم امپریالیستی ، دست گدائی نزد هیچ بانکی وغیر بانکی دراز نکرد وامکانات اجتماعی  در غالب، مجانی بود . در سال 1962، با کمک عبدالناصر در یمن انقلاب شد ودر ادامه بخشی جمهوری وبخشی راه سوسیالیسم را در پیش گرفت، در یمن جنوبی ، سالها حکومت سوسیالیستی بود، تنها پس از فروپاشی شوروی سوسیالیستی مورد هجوم ارتجاع عرب وآمریکا قرار گرفت وسقوط کرد. در سال 1958، عبدالکریم قاسم در عراق با کمک حزب کمونیست قدرت را بدست گفت واقدامات بسیار گسترده ملی ومترقی را به نفع فقرای عراقی به پیش برد، حزب کمونیست عراق در سالهای بعد بیش از 300000 هزار عضو داشت ومحرومترین زحمتکشان عراق  از جمله صدریها ، پشتیبانش بودند ، از شاهکار حزب کمونیست عراق این بود که شعارهای سینه زنی توده های فقیر را با مفاهیم انقلابی وعدالتخواهانه در هم آمیخت ، بخش زیادی از رادیکالیسم نیروهای مقتدی صدر در عراق، متعلق به ان دوره  میباشد ، در ایران و در دوره ازادیهای ملی، جنبش کارگری، زنان وروشنفکری به اوج خود رسید بطوریکه صدها تظاهرات بزرگ به راه افتاد ، جنبش کارگری در ان دوره به رهبری حزب توده انچنان قوام ودوامی یافت که سالها ادامه پیدا کرد ، در دوره مذکور حزب توده توانست طیف بسیار عظیم وگسترده ای از نیروهای گوناگون ادبی، سیاسی، هنری وانقلابی را دردامان خود تربیت کند که میتوان گفت همه مفاخر ما تا این دوره از وابستگان به حزب توده هستند، حزب توده حتی تاثیر بسیار زیادی بر دو حزب کمونیست افغانستان وعراق داشت ، آثار مکتوب و گرانقدر حزب توده در دوره های بعدی نقش بسیار ارزنده وموثری در جنبشهای سیاسی ، اجتماعی وپرورش شخصیتهای ادبی وفرهنگی وحتی انقلابی داشت، بویژه نمیتوان به هیچ وجه نقش بسیار برجسته احسان طبری را ندیده گرفت ، برای مثال بیژن جزنی که از انقلابیون ازجان گذشته ومعروف چریکهای فدائی خلق است ، قبل از ان عضو جوانان حزب توده بود ه است وبسیاری کارهای ارزنده حزبی دیگر

میارا بزم در ساحل که آنجا     نوای زندگانی نرم خیز است

به در یا غلت ودر موجش در آویز     حیا ت جاودان اندر ستیز است

آنچه که در سطور بالا امد شرح مختصری از سیر ماتریالیسم تاریخی حوادث در خاور میانه بود، ازدیدگاه کمونیستها حرکت تاریخ مادی است، واین مادیت در شکل نظریات وتجربیات باقی میماند ودر شرایط خاصی میتواند مجددا در شکل تازه ای ،مادیت تازه ای پیدا کند وبمثابه اسلحه برنده ای در خدمت توده های محروم قرار بگیرد ، جنگ هشت ساله ملت ایران بر علیه امپریالیسم آمریکا ، صدام وهمه مرتجعین منطقه وپشتیبانان بین المللی آنها، علیرغم بعضی ملاحظات، با پیروزی روبروشد وملت انقلابی ایران طعم پیروزی را چشید، این مقاومت در راه آزادسازی وطن عزیزمان ایران، تجربه عظیمی است که هر ایرانی میتواند به آن افتخار کند  ودر صورت ضرورت ، حماسه های آفریده شده را مجددا در شرایط زمانی ومکانی دیگری بکار بگیرد.

همینطور ملت عراق در دوره اشغال وطنشان ، که با مقاومت خود، وکمکهای ایران وسوریه ، عظیم ترین ماشین میلتاریستی جهان را در قرن بیست ویکم ، به زانو درآوردند  ومتجاوزان به سرزمین خودرا  با خفت وخواری بیرون ریختند، در گزارشی که بطور مستند بوسیله «مرکز مطالعاتی صقر» در عراق تهیه شده است، از یکملیون وپانصد هزار پرسنل نظامی آمریکا در شروع جنگ ، ششصد وپنجاه هزار نفر آنها در پایان جنگ از گردونه خدمت در ارتش خارج شدند، تنها مخارج سی هزار نفر که چشم وگوش ویا ساق پا و…/ خودرا ازدست داده اند، بیست ملیارد دلار است که دولت آمریکا بودجه کافی برای ترمیم آنها را ندارد،  آمریکائی که با کبکبه ودبدبه وبا طبل وشیپور به عراق حمله کرد ، اینبارو پس از شکست «مشعشعانه» و مفتضحانه، شبانه در تاریکی ظلمانی ومانند سگ دذد بسوی مرز کویت فرار کردند ، در گزارش  لی همیلتون وجیمس بیکر  به کنگره آمریکا گفته میشود که بعضی از روزها تا یکهزار مورد به سربازان ما در عراق حمله میشود واز بوش میخواهند که بیش از این درعراق نماند ، زیرا شکست حتمی نصیب ما خواهد شد، که البته شد، نباید شک داشت که بازهم امریکا در عراق شکست خواهد خورد.، این ملت همان ملت است، بقولی دیر وزود دارد، اما سوخت وسوز ندارد.

من در مورد قدرت عظیم روسیه ، تجربیات تاریخی وپیروزی آنها در استالینگراد وکل جنگ دوم جهانی وجنگ پیروزمندانه اخیرشان در سوریه ، وپایبندی انها درکمک به ملتهای مظلوم چه در گذشته وهم اکنون چیزی نمیگویم زیرا بی نیاز از بیان وتعریف است .

مقاومت ملی در لبنان در سال 2006، مورد تهاجم اسرائیل قرار گرفت، بر اساس برنامه ای از پیش تنظیم شده در پنتاگون بوسیله ماموران امنیتی آمریکا، انگلستان واسرائیل ، قرار بود در یک سناریوی شش روزه ، همه تشکیلات مقاومت در لبنان ازمیان برداشته شود، رهبران مقاومت به گوانتانامو برده شوند، همه شیعیان لبنان به کردستان عراق کوچ داده شوند ، روز هفتم وهشتم ، سوریه کارپت بامب شود وسپس ایران نیز با خاک یکسان شود ، بسیاری از ما شنیدیم که سه هزار نقطه در ایران قراربود بمباران کنند وجنرالهای آمریکائی و سی  ان  ان  ، آن را به کرات مطرح کردند، اما «میش فکر میکرد میچرد، گرگ فکر میکرد میبرد»  جنگ، سی وسه روز بطول انجامید ، علیرغم  بمبارانهای نیروی هوائی بسیار پیشرفته اسرائیل وشرکت فانتومهای آمریکائی از پایگاه طریف در ابو ظبی وهواپیماهای میراژ فرانسوی از پایگاه هوائی فرانسه در اوگادن ، جنگ سی وسه روز طول کشید، اسرا ئیلیها حتی نتوانستند وارد روستای کوچک مرزی بنت جبیل لبنان شوند ومجبور شدند ملتمسانه اتش بس را بپذیرند ، لبنانیها بعدا در روستای بنت جبیل پارک بسیار بزرگی را بنام احمدی نژاد ساختند که بمثابه خاری درچشما ن کورشده اسرائیلیها  میباشد ، زیرا جرات نمیکنند به پارک حتی نگاه کنند ، واخیرا رهبر مقاومت لبنان در پیامی روشن ودر تلوزیون به اسرائیلیها گفت :»همه مخازن آمونیاک شما در زیر تیررس موشکهای ما است ، انفجار آنها حد اقل هشتصد هزار نفرتان را نا بود خواهد ساخت، واکنون اسرائیلیها در یک بحران عظیم روحی بسر میبرند ، قابل ذکر است که مقاومت لبنان با حزب کمونیست لبنان همکاری نزدیک دارد وبسیاری از نیروهائی که با مقاومت لبنان همکاری میکنند از اعضای حزب کمونیست لبنان هستند. (2)

در خاور میانه چه اتفاقی افتاده است ؟

جنگ حلب با پیروزی ملل ستمدیده خاور میانه به پایان خواهد رسید، وچرا ؟

غرب تجاوز کار ودر راس آن امپریالیسم آمریکا ، همچون جنگ هشت ساله با ایران، جنگ هشت ساله در عراق، جنگ سی وسه روزه در لبنان وجنگ پنج ساله در سوریه ، بازهم شکست بزرگتری نصیبش خواهد شد.

من به اختصار سیر مادی جنبشها، خیزشها وانقلابات خاورمیانه را توضیح دادم، نباید شک داشت که این خاور میانه وبویژه پس از انقلاب ایران وایستادگی ایران در مقابل فاجعه عظیم تحریمها، بدون اینکه خم به ابرو بیاورد وبدون احساس ضعف وشکست، وبا همه تجربیات دیگری که در ملل دیگر منطقه ، همچون مصر، سوریه، عراق، لبنان، بحرین، یمن، وجود دارد، هیچ زمینه ای برای عقب نشینی ویا ضعف وشکست در برابر امپریالیسم وارتجاع وجود ندارد، بلکه شوق به ازادی وبرقراری عدالت عمیقا در میان ملل منطقه ریشه دوانیده است، هم اکنون ملتهای خاورمیانه فریبکاریها، جنایتها،جنگهای خانمانسوز غرب را در افغانستان،عراق ،بحرین، سوریه، لبنان وصومالی را دیده اند وبه تجربه برایشان ثابب شده است که همه فسادها وبی عدالتیها در غرب ودموکراسی پوشالی ان است ، چه بر سر پناهنگان میآورند، چگونه شهرهای آباد مردم را بر سرشان خراب میکنند، چگونه زنان ودختران معصوم ملت مسلمان را به حراج میگزارند ، امروز برای ملل منطقه چهرههای کثیف وخونین ال سعود، بارزانی ، شیخ قطر که همگی از حمایت کنندگان سیستم داعشی آمریکا میباشند آشکار شده است ، اینها کارنامه غرب ونمایندگانشان هستند.

وظیفه نیروهای مترقی در قبال این جنگ امپریالیستی، ونظریه مارکسیستی

مرده باد نشستن در میان دوصندلی

کمونیستها ویا هر نیروی مترقی معیار را در مبارزه بر این اساس قرار میدهد که در این میان حق با کدام طرف است واز آن حمایت میکند، و در اینگونه موارد به تجزیه وتحلیل طبقاتی پرداخته وحرکت خودرا آغاز میکنند، این به جه معنی میباشد، اساسا جنگها ودرگیریها، ریشه طبقاتی دارند وگرنه جنگ ودرگیری به وجود نخواهد امد، اینکه یکی مرتجع ودیگری مستبدو…/ میباشد ، دلیلی برکنار کشیدن از موضعگیری نمیتواند باشد، لنین در جنگ میان امان الله خان پادشاه افغانستان که هم مرتجع وهم ظالم بود، وانگلستان که به افغانستان حمله نظامی کرده و کشوری دموکرات بود ، جانب پادشاه افغانستان را گرفت ، لنین در جنگ میان دولت ترکیه به رهبری اتاتورک که قاتل ارمنیها وکردها بود، اما ترکیه به عنوان یک کشور، مورد تهدید و تجزیه، از طرف کشورهای فاتح استعماری بود ، جانب اتا تورک را گرفت وحتی پنجاه ملیون روبل به ترکیه کمک کرد که دران برهه بتواند روی پای خود بایستد، اگرچه اتا تورک پس از چندی به جنایات خود درمورد کردها وارمنیها ادامه داد، اما دران برهه واز نظرمعادله طبقاتی ، ترکیه نسبت ئبه کشورهای استعمارگر، در موضع ضعیف قرارداشت ، وضعیت درونی ترکیه وچگونگی رژیم آن ربطی به دول استعماری نداشت ، بلکه مبارزه طبقاتی درون ترکیه باید آن را حل وفصل میکرد. حزب کمونیست چین ، هنگام حمله امپریالیسم ژاپن به این کشور ، علیرغم اینکه درموضع ضعیف ودر اقلیت بود، درجنگ به نفع آزادی چین وحکومت کومین تانک وارد جنگ شد، اگر چه بعدها با کومین تانک جنگید وآنرا از حکومت ساقط کرد ، همین مسئله درمورد آلبانی، حزب کمونیست وشاه این کشور اتفاق افتاد.

 

بسیار از اپورتونیستهای فاسد و»منزه طلب» برای اینکه ازدرون رختخواب بیرون نیایند ، همه را انکار میکنند ، سوریه دکتاتور است ، روسیه امپریالیست است ، ایران مرتجع وسرکوبگر است ،» عراق کربلائی » است ، حسن نصر الله ریشش درازاست ، جنبش فلسطین سازشکار است ، بحرینیها شیعه هستند، یمنیها زیدی هستند وخلا صه تحت هیچ شرایطی نباید از رختخواب بیرون امد، زیرا دلار آمریکا وشیکل اسرائیل که منشه امیر وپیتر اکرمن به اینها میدهد ، بسیار انقلابی است ، این درماندگان حتی با جنبش فلسطین ، بویژه جناحهای کمونیست ودموکرات آنهم جرآت نمیکنند رابطه برقرار کنند ، زیرا موجب خشم وغضب مدیریت تلوزیون شاهنشاهی و»مناخیم بگین» در اسرائیل خواهند شد .

در پایان ، باید گفت که خاور میانه ، ازجمله ایران دریک دوره تحول بسر میبرد ، جنگ سوریه ویا سایر درگیریها که در کشورهای دیگر وجود دارد، در خلآ به وجود نیامده وبسوی ناکجاآباد هم نخواهد رفت،مسیری تکاملی را میپیماید، میتوان در غالب این جنبشهای موجود ودر اشکال مختلف شرکت کردو رابطه ها گوناگونی  با انها برقرار نمود وخودرا درمعرض»نور آفتاب » قرارداد، ولی به هیچ عنوان نمیتوان آنها را تحت عنوان مسلمان بودن و…/ تحریم نمود، کما اینکه مقاومت لبنان با حزب کمونیست لبنان رابطه ای بسیار نزدیک دارد وبا هم در بسیاری امور همکاری میکنند ، یکی ازعوامل اصلی که نیروهای چپ دراستانه انقلاب بتوسط جمهوری اسلامی سرکوب شدند، نبود رابطه گسترده و تنگاتنگ، میان انها وطیف وسیع کارگران، زحمتکشان وسایر اقشار اجتماعی بود ، امروز نیروهای مترقی نباید اشتباهات گذشته را تکرار کنند، احزاب کمونیست در کشورهای عربی با در پیش گرفتن تاکتیکهای گوناگون خودرا به میان مردم جا داده اند،این مطالب تا اینجا بیشتر در مورد نیروهای» چپ» خارج کشور صادق است، اما سوسیالیستها ونیروهای عدالتخواه درون ایران، علیرغم تعداد اندکشان، ولی بسیار تاثیرگزار ومورد احترام وتوجه کارگران، زحمتکشان ونیروهای مترقی داخل  بوده ، زیرا با تحمل انواع فشارها ورنج ودردهای سخت بیرون و یا درون زندان ، حاضر به ترک وطن نشده وماندن درکنار ملت خودرا بر آسایش در خارج کشور،ترجیح داده اند.

سال گذشته در تظاهرات روز کارگر که بتوسط حزب کمونیست اردن بر پا شده بود، بسیاری زنان محجبه شرکت داشتند که این خود موفقیت بسیار بزرگی است ، در تظاهرات، سخنرانیها وهرگونه اجتماعات جبهه خلق یا جبهه دموکراتیک ویا حزب کمونیست فلسطین عمدتا زنان با حجاب شرکت میکنند واین نشاندهنده رابطه تنگاتمگی است که این سازمانهای با طبقات محروم دارند، حزب کمونیست عراق در کربلا ، نجف اشرف وسایر شهرهای مذهبی عراق دفتر دارد وزنان شرکت کننده مخلوطی از محجبه وبی حجاب هستند، هنگامی که باکونین به مارکس گفت که در اولین انترناسیونالیست کمونیستی، کارگران مذهبی را شرکت ندهیم، مارکس معترضانه گفت درآنصورت کسی به سراغ ما نخواهدامد . وبالشویکها در شهر بخارا برای حل مشکل خانواده ها ، که در ان دوره مسئله چند زنی وطلاق حاد شده بود ، دونوع دادگاه داشتند، یکی دادگاه شرعی ودیگری دادگاه سوسیالیستی، وبا ائمه جماعات ومفتی شهر توافق کرده بودند که اگر زنی خواست به دادگاه سوسیالیستی مراجعه کند، برایش ممانعت بعمل نیاورندوبرعکس

به امید برقراری آزادی وعدالت اجتماعی درایران ومنطقه.

 

افشای راز جنگ در سوریه توسط کندی

افشای راز جنگ در سوریه توسط کندی/ این گزارش نشان میدهد که حاکمان سوریه خود را فدای ایران کرده اند.
لوله گاز اروپا و جنگ داخلی سوریه

kenedy

یک وکیل می‌گوید تصمیم واشنگتن برای سرنگونی بشار اسد، رئیس جمهور مشروع و منتخب سوریه از امتناع وی در حمایت از طرح خط لوله گاز قطر ناشی می‌شود.

رابرت اف کندی، وکیل امریکایی و برادرزادۀ جان اف کندی، رئیس جمهور اسبق امریکا در مقاله‌ای که روز پنجشنبه در سایت پُلیتیکو منتشر شد، نوشته است امریکا پس از آنکه اسد از پروژه احداث خط لوله گاز دولت قطر حمایت نکرد، تصمیم به برکناری وی گرفت.

این پروژه 10 میلیارد دلاری نخستین بار در سال 2000 مطرح شد و سرویس اطلاعاتی امریکا (سیا) این طرح را پیگیری کرد تا آنکه 9 سال بعد اسد اعلام کرد که از طرح خط لوله که به موجب  آن قطر می توانست از طریق پایانه‌های ترکیه، مستقیما به بازارهای انرژی اروپا دسترسی داشته باشد حمایت نمی کند.

کندی افزود که این خط لوله همچنین به عربستان سعودی امکان می داد نفوذ بیشتری را در منطقه علیه ایران اعمال کند.

متن زیر برگردان گزیده ای از این مقاله از انگلیسی به فارسی است:

مردم آمریکا از سابقه مداخله خشونت آمیز آمریکا در سوریه اطلاع چندانی ندارندتا زمانی که مردم و سیاستگذاران امریکا از این پیشینه آگاهی نداشته باشند، دخالت‌های بیشتر تنها به پیچیده‌تر کردن بحران کمک می‌کند.

جنگ ما علیه بشار اسد ازاعتراضات صلح امیز مردمی موسوم به بهار عربی در سال 2011 آغاز نشد بلکه از سال 2000 و هنگامی که قطر پیشنهاد احداث خط لوله 10 میلیارد دلاری به طول هزار و 500 کیلومتر را از طریق عربستان سعودی، اردن، سوریه و ترکیه مطرح کرد آغاز شد. میدان گازی پارس جنوبی (گنبد شمالی)، غنی‌ترین میدان گازی طبیعی در جهان بین ایران و قطر مشترک است. تحریم‌های تجارت بین المللی تا همین اواخر ایران را از فروش گاز به کشورهای خارجی منع می کرد.

در عین حال، گاز قطر تنها در صورتی می‌تواند به کشورهای اروپایی برسد که تبدیل به مایع و از طریق دریا حمل شود. مسیری که ظرفیت را محدود کرده و هزینه‌ها را افزایش می‌دهد.

خط لولۀ پیشنهادی، قطر را از طریق پایانه‌های توزیع ترکیه مستقیما به بازارهای اروپایی متصل می‌ساخت. ترکیه از این طریق می توانست هزینه‌های ترانزیت را به جیب بزند.

خط لوله مشترک قطر – ترکیه سلطه قطعی کشورهای عرب حاشیه خلیج فارس بر بازارهای گاز طبیعی را موجب می‌شد و قطر، نزدیکترین متحد امریکا در جهان عرب را قوی‌تر می ساخت. دو پایگاه نظامی عظیم آمریکایی و مقر فرماندهی مرکزی امریکا در خاورمیانه، در کشور قطر واقع شده است.

اتحادیه اروپا که 30 درصد گاز خود را از روسیه تأمین می کند نیز از پیشنهاد خط لوله استقبال کرد چرا که از این طریق می توانست به انرژی با قیمت ارزانتر دست یابد و از نفوذ سیاسی و اقتصادی پوتین رهایی پیدا کند. ترکیه، که دومین خریدار بزرگ گاز روسیه است، برای پایان دادن به اتکای خود به رقیب دیرینه و تثبیت خود به عنوان مرکز انتقال پرسود سوخت آسیا به بازارهای اروپایی، مشتاق بود.

خط لوله قطر می‌توانست برای عربستان سعودی با ایجاد پایگاهی در سوریۀ سودآور باشد. هدف ژئوپلیتیکی عربستان این است که قدرت سیاسی و اقتصادی رقیب اصلی خود و متحد نزدیک بشار اسد، یعنی ایران را محدود نگه دارد.

عربستان سعودی مناطق شیعه نشین تحت سلطه امریکا در عراق (و اخیرا پایان بخشیدن به تحریم‌های اقتصادی علیه ایران) را به عنوان عوامل کاهش قدرت خود در منطقه می داند و در حال حاضر در جنگی نیابتی علیه تهران در یمن حضور دارد که تحت عنوان نسل کشی عربستان سعودی علیه گروه حوثی یمن (شیعیان این کشور) که تحت حمایت ایران قرار دارد، از آن یاد می‌شود.

اما در این میان روسیه که 70 درصد گاز خود را به اروپا می‌فروشد، خط لوله قطر – ترکیه را به عنوان تهدیدی برای موجودیت خود می‌دید. از نظر پوتین، خط لوله قطر توطئه ناتو برای تغییر وضع موجود، محروم کردن روسیه از تنها پایگاه خود در خاورمیانه، رکود اقتصاد روسیه و پایان دادن به قدرت نفوذ این کشور در بازار انرژی اروپا بوده است.

در سال 2009 اسد اعلام کرد تفاهم نامه مجوز ایجاد خط لوله از طریق سوریه را امضا نمی کند.a

پس از آن اقدامات اسد بیش از پیش خشم کشورهای حاشیه خلیج فارس را برانگیخت، چرا که او از «خط لوله اسلامی» که مورد تایید روسیه بود و از میدان گازی ایران از طریق سوریه به بنادر لبنان کشیده می‌شد، حمایت کرد. این خط لوله اسلامی، ایران، و نه قطر را، تبدیل به تامین کننده اصلی بازارهای انرژی اروپا می‌کرد و نفوذ تهران در خاورمیانه و جهان را به طور چشمگیری افزایش می‌داد.

اسرائیل نیز همان طور که انتظار می‌رفت مصمم بود تا از ایجاد خط لوله اسلامی که باعث قدرتمند شدن هرچه بیشتر ایران و سوریه و احتمالا حزب الله و حماس می شد، جلوگیری کند.

گزارش های محرمانه از سازمان‌های اطلاعاتی اسرائیل، عربستان سعودی و امریکا نشان می‌دهند همان زمانی که اسد طرح خط لوله قطر را رد کرد، برنامه‌ریزان نظامی و اطلاعاتی به سرعت به این نتیجه رسیدند که دامن زدن به شورش سنی‌ها در سوریه برای برکناری بشار اسد که با آنان همکاری نداشته است، راهکاری عملی برای دستیابی به هدف مشترک تکمیل خط لوله گاز قطر – ترکیه است.

بنابر اسناد افشا  شده توسط ویکی لیکس، در سال 2009 پس از آنکه اسد طرح خط لوله قطر را رد کرد، سازمان سیا حمایت مالی از گروه‌های مخالف در سوریه را آغاز کردشایان ذکر است که این مساله پیش از قیام بهارعربی علیه اسد اتفاق افتاد.

سوریه شهر تدمر( پالمرا) را باز ستاند، تجربه وپیام آن چیست؟

syria_009i

نوشته : دکتر، سرگرد امین محمد حطیط ، متخصص مسائل استراتژیک ، لبنان

 

مترجم : احمد مزارعی ، 29 مارچ 2016

 

هشت ماه پیش، تشکیلات تروریستی داعش وارد شهر تدمر شد وامنیت آنرا از میان برد برای اینکه این شهر را به «دولت»خود ملحق کند، برنامه ای که بر اساس طرح تجاوز کارانه صهیو- سعودی – آمریکائی وبرای انهدام ومستعمره کردن کل منطقه خاورمیانه، وانتشاردادن فکر ضد بشری در انها که میتوانست منطقه را در جنگی بی پایان وارد نموده وهمه اینها تحت عناوین مذهبی وقبیله ای گوناگون باشد.با اشغال تدمر داعش اطمینان حاصل کرد که با وجود کمکها ی گسترده وهمه جانبه ای که از طرف پشتیبانان بین المللی ومنطقه ای در اختیار ش قرار داده میشود، از این پس «سوریه معروف پایان یافته است» ورا حلهای آینده برای خارج شدن از بحران در دو مسیر قرار خواهد گرفت ، اینکه کل کشور سوریه بدست دشمنانش سقوط کند ومسیر دوم تقسیم آن باشد که سهمیه شیر آن یعنی بخشهای گسترده ای از سرزمین سوریه که در عین حال دارای جمعیت کمی هستندواز نظر ثروتهای طبیعی از جمله نفت بسیار غنی میباشند، نصیب دشمنان گردد.

بله، آنها آنگونه طراحی کردند، اما سوریه نیز طرحی درجهت عکس آنها داشت، پس از مقاومت افسانه ای که   سوریه به اشکال مختلف، در پنجاه وچهار ماه گذشته در جنگ دفاعی، از خود نشان داد واساس آن بر جنگ تهاجمی برای دفاع بود واین در انطباق کامل با تئوری نظامی وجنگی معروف»تهاجم در حالت دفاع»قرارداشت ، برنامه جنگی تازه بر استراتژی جنگ تمام عیار، جبهه های متعدد ومحورهای هماهنگ ،قرار داشت، استراتژی که همزمان کمکهای هوائی آتش نیروی هوائی روسیه به بهترین وجهی در اختیا خود داشت وشرایط مناسب پیروزی را فراهم میساخت ، در نتیجه این استراتژی بود که ارتش حرکت تهاجمی خودرا با وثوق کامل به پیروزی آغاز کرد وپیروزیهای مهم و چشمگیری را در جنوب، منطقه میانی وشمال کشور تحقق بخشید. اکنون منطقه شرق کشور، از میدانهای اصلی جنگی موثر سوریه به استثنای بعضی ضربات هشدار دهنده، به» دور» مانده بود، دشمنان خبیث ومغرض ، چنان گمان بردند که دولت سوریه تسلیم امر واقع شده است و تنها به منطقه غرب جاده حلب – سویداء، اکتفا کرده است، در این مرحله موافقتنامه «توقف عملیات کشتار» در سوریه نیزبه امضا رسید ودر همین زمان روسیه نیز تصمیم گرفت نیروهای خودرا در سوریه کاهش دهد تا گمانه زنی دشمنان ، مبنی بر» تسلیم به امر واقع» شدن دولت سوریه را تقویت کند .

 

اینها همه برای این بود تا حالت اطمینان وآرامش را در گروههای تروریستی وسرمایه گزاران حامی انها تقویت کرده ، به این معنی که مثلث شرق سوریه ، متشکل از – تدمر – دیر الزور – وشهر رقه ، ( پایتخت فرضی «دولت» داعش) از این پس در معرض خطروتهدید جدی ارتش سوریه نیست ، بویژه که خطوط دفاعی شهر تدمر بر طبق نظریه» کمر بندهای امنیتی مرکب» وبنا شده بر دیوارهای مرتفع بتونی چند لایه ، مجهز به خندقها وتونلهای ارتباطی ، مستقر شده است، این خطوطهای دفاعی برطبق نظریه امنیتی دفاع صهیونیستی «هرخانه مرکز جنگ» ایجاد میدانهای مین در اطراف، به قصد منع پیشروی دشمن ، همراه با مراکز ویژه تک تیر اندازان از راه دور، به اضافه تشکیلات داخلی بر طبق قاعده اسرائیلیها ، یعنی وجود «مربع هائی که خود کفا باشد» ، توانائی کمک متقابل را داشته باشد وهمچنین بتواند کمکهای ارسالی خارج از مربع را دریافت کند. بطور خلاصه باید گفت ، نظر به اهمیت شهر تدمر، اسرائیل با تمام تجربیات نظامی خود بر اوضاع تدمر نظارت مستقیم داشت تا بتواند به بهترین وجهی از»دولت فرضی داعش» حمایت کند، بطوری که یکی از مراکز تبلیغاتی اسرائیل در اینمورد چنین نوشت ،» اسرائیل به دولت داعش به عنوان یک دشمن نگاه نمیکند ، بلکه به عنوان یک هم پیمان، ودوستی که بایکدیگر بر ضد دشمن مشترک یعنی مقاومت ومحور مقاومت ، میجنگند.

پس از توضیحات مسائل نظامی ، به مسئله سیاسی میپردازیم، از نظر سیاسی واستراتژیک ، دشمنان سوریه به عنوان یک منظومه بین المللی بر روی منطقه شرق سوریه ، بویژه شهر تدمر به عنوان نوک پیکان حمله ونقطه اولیه خطوط دفاعی واساسی خود مینگریستند، تا از انجا عملیات ایذائی وفشارخود بر دولت سوریه ومحور مقاو مت ، به قصد فرسوده کردن آنها استفاده کنند، برهمین اساس بود که آمریکائیها گفتند مبارزه بر علیه داعش ، زمانی بین سه تا دهسال نیاز دارد، این موضعگیری برای نظامیانی که به توانائیهای آمریکا واقف بودند ، باور نکردنی وشگفت آور بود، اما برای کسانی که به حقیقت سیاستهای آمریکا ورابطه بنیانی میان داعش ومادرش القاعده با آمریکا ودستگاه اطلاعاتی آن یعنی ، سی – آی – ا – آگاه بودند ، موضوع شگفت آوری نبود.

در اینجا ضروری است به اهمیت منطقه شرق سوریه ومقدمه نوک این مثلث، یعنی شهر تدمر بپردازیم که یکصد وپنجاه کیلومتر با شهر حمص فاصله دارد واهمیت آن برای عملیات داعش در عراق (1) ، ویادآوری کنیم که پانصد تروریست از همین منطقه شرق سوریه بسوی شهر موصل در عراق حرکت کرده وبدون مقاومت آن را به اشغال خود درآوردند، علت این بود که این تهاجم از قبل طراحی شده و همراه بود با یک جنگ روانی وتبلیغاتی و افسانه ای نشان دادن نیروی داعش بتوسط رسانه های دشمنان.(2).

در پرتو این وضعیت یگانه، منحصر به فرد ومتمایز منطقه شرق سوریه ، رهبری سوریه تصمیم گرفت تا وارد معرکه تدمر شده وبرنامه تهاجمی خودرا با درنظر گرفتن همه خصوصیتهای این منطقه باستانی درنظر بگیرد، در این جنگ باید بسیاری از پیچیدگیها و شکنندگیها موجود را درهنگام اجرای عملیات شدید نظامی مورد ملاحظه قرارمیداد، رهبری باید درنظر میگرفت که از بکار بردن اتشبارانهای متراکم اجتناب ورزیده بلکه شیوه دقیق وملاحظه شده ای را بکار ببرد ، باید وضعیت شهر وموانعی که اجازه استفاده از آتش را نمیداد، باید به آتشبارانهای مقدماتی وبوسیله نیروهای بسیار حرفه ای ویا نخبگان نظامی (3) که بتواند با کمر بندهای انفجاری امنیتی که داعش در اطراف شهر ایجاد کرده بود ، به درستی برخورد کند وبر مینهای انفجاری که برای جلوگیری از پیشروی ارتش سوریه در سراسر راهها نصب شده بود ، غلبه کرده واز ورود به یک جنگ طولانی وفرسایشی اجتناب کند، به این معنی که ارتش میبایست با یک هدف بسیار پیچیده به یک مانور بسیار پیچیده ومحتاطانه دست میزد.با در نظر گرفتن همه اینها ، ارتش سوریه این تهدیدات را قبول کرد ووارد جنگ گردید ودر زمانی کمتر از یک هفته آن را به پایان برد. دشمن به این تصور بود که این جنگ مهم وبسیار گزاف ماهها به طول خواهد انجامید تا پایان یابد ودر نتیجه ارتش مهاجم سوریه در وادی ان گم وگور خواهد شد. اما ارتش عربی سوریه به همراهی با نیروهای هم پیمان وهم ردیف همه این خطرات را پذیرا شدند، پیروز شدند وکل صحنه های جنگی را به نفع خود تغییر دادند، در پایان این مرحله از جنگ باید گفت که عبرتها ودرسهائی گرفته شده است، که به حد اقلی از آنها در زیر اشاره میشود:

یکم اسرائیل آنچه را که در تدمر اتفاق افتاد ه است، با دقت واز نزدیک نظاره میکند، واینکه چگونه نیروهای جنگنده ارتش سوریه، که گروههائی نیز از نخبه های مقاومت لبنان دران شرکت داشتند، توانستند با همه اسلوبهای نظامی وامنیتی اسرائیلی در دفاع از مجموعه های سکونتی مبارزه کرده وپیروز شوند وهمچنین در مورد تجربیات اضافی که آنها کسب کرده اند ،امکان دارد آنها بر علیه اسرائیل بکار بگیرند، زیرا چندی پیش حسن نصرالله رهبر حزب الله لبنان، طی پیامی بسیار جدی وتفصیلی ، به نیروهای مقاومت لبنان گفت، منتظر باشید ودچار شگفتی نشوید اگر فرمان داده شد که منطقه «جلیل الاعلی» اشغالی را در منطقه شمال سرزمینهای فلسطین اشغالی ، به ثصرف خود درآورید، فورا به آن اقدام کنید.

دوماز این پس داعش که در گذشته دارای قدرتی جنگی بود و میتوانست در یک منطقه بسیار وسیعی هم مانورکند وهم به جنگ دست بزند، اکنون تبدیل به نیروئی شده که کاملا محدود ومقید است تا میان محدوده خط شهر رقه ودیر الزور حرکت کند وحتی ارتش سوریه در همان مناطق نیز حضور دارد، با وجود خطر قطع شدن رابطه میان دومنطقه مذکور ومحروم ماندن تروریستها از آزادی مانوروکمک رسانی متبادل ونقل وانتقال نیروهایشان، اوضاعشان بسیار خطرناک خواهد شد.

سوم در آنجا جنگ با داعش بسیار اسان تر از جنگ در تدمر خواهد بود هم به دلایلی که توضیح دادیم وهم اینکه در نتیجه تحول وانقلابی که در کل عرصه های جنگی پیش امده ، و پس از منهدم شدن توانائیها ودرهم ریخته شدن معنویاتشان ، داعش خودرا درشرایطی بسیار دراماتیک خواهد یافت .

چهارم اکنون داعش میان دو دهنه گاز انبری قراردارد که در شرق آن عراق قرار دارد ودرغرب آن سوریه ، امری مبارکی که سوریه میتواند از نیروهای عراقی در جنگ بر علیه داعش استفاده کند، بزودی ما صدای زنگهای آن را ابتدا در شهر هیت عراق و سپس در شهر موصل عراق خواهیم شنید.

پنجمآمریکا بزودی درخواهد یافت که آن جنگ چریکی را که برای فرسوده کردن ونابودی سوریه وسپس تسلط بر خاورمیانه، برنامه ریزی کرده وبرایش سه تا دهسال زمان در نظر گرفته بود، در سوریه به گورسپرده شد وسرمایه گزاری بر روی تروریسم مقرون به صرفه نخواهد بود، چیزی که کاندیدای ریاست جمهوری آمریکا ، ترامپ هم آنرا دریافته است ، به طوری که اخیرا گفت ، این ساده لوحی است که ما باسوریه وداعش در یک جا با هم بجنگیم، بشار اسد خطری برای آمریکا ندارد ، بلکه خطر داعش است.

ششم در اینجا پیامی بسیار جدی وجود دارد وآن این است که سوریه دارای دولتی عمیق وقدرتمند است ومیداند چگونه ائتلافها ی خودرا با هم پیمانهائی صادق منعقد کند ، سوریه همچنین به جنگ ضد تروریستی خود بدون هیچ تزلزلی ادامه خواهد داد وروسیه نیز در پشتیبانی خود، از نظر کیفی وکمی وبر حسب ضرورتهای میدانهای جنگی وتهدیدها، دریغ نخواهد ورزید ، اما موضوع اصلی در رودر روئی با دشمن ، همانا آن چیزهائی است که خود سوریه بهمراهی با محور مقاومت منطقه در اختیار دارد، کمکهای روسیه در چهارچوب این محور وارد شد وبرتوانائیهای آنها افزود(4)بدون هیچ اعتبار دیگری.

هفتمواما درموردجریانات وهیئتهائی که به پیشبرد راه حلهای سیاسی میپردازند ، باید گفت که اگر آنها عاقلانه در این مسیر حرکت کنند ، نتیجه واحدی خواهند گرفت، وآن اینکه همه مانورهای آنها وتحریکات دشمنانه آنها ، مکانی برای پیروزی نخواهند یافت ، لذا باید تسلیم امر واقع شده وبپذیرند که در سوریه دولتی عمیق وقدرتمند وجود دارد وضرورت دارد که با آن بر اساس روالهای قانونی و احترام به اراده ملت سوریه رفتار شود وگر نه خارج از میدان وبدون نتیجه سر گردان خواهند ماند.

 

زیر نویسها وتوضیحات از مترجم است : (1) – عراق ورابطه اش با جنگ سوریه بیشتر با سکوت پیش میرود، اما در عراق یک اطاق عمل مشترک با شرکت عراق، ایران، روسیه وسوریه با همکاری حزب الله به برنامه ریزیهای استراتژیک مشغول است ، این اطاق کار مشترک که از هر کشوری هشت نفر شرکت دارند، در وزارت دفاع عراق برگزار میشود ورهبری آن با یک سرهنگ ایرانی است که در سفارت ایران در بغداد اقامت دارد، مقاله ای در اینمورد من ترجمه کرده ام که در سایت مجله هفته باید باشد، در ضمن نیروهای آموزش دیده عراقی متعلق به گروههای مقتدی صدر، عصائب الحق وحز بالله عراق مد تها است که در سوریه میجنگند، اینان در اردوگاههائی زیر نظارت قاسم سلیمانی آموزش میبینند وبرای کمک به دولت سوریه به انجا میروند.

 

(2) – در فردای سقوط موصل کشف گردید که توافقاتی میان آمریکائیها، بارزانی واستاندار موصل انجام گرفته بوده است تا افسران کرد که فرماندهان ارتش عراق در موصل بوده اند، موصل را به داعش ودر حقیقت به آمریکا بسپارند، درمقابل شهر کرکوک که یکی از مراکز نفتی عراق است به بارزانی واگزار شود وهمینطور شد، فردای اشغال موصل پیشمرگه های بارزانی ، کرکوک را بطور کامل در اختیار گرفتند ، اما بنا به ضربالمثل معروف که جوجه را اخر پائیز میشمارند ، عراقیها امریکا را یکبار با چهارصدهزار نیرو ودهها هزار تانکوتوپ وهلی کوپتر و…/ با خفت از عراق بیرون کردند ، حالا هم دیر نشده در حقیقت عراق در سوریه با امریکا میجنگد ودامنه این جنگ دیر یازود به عراق هم خواهد آمد.

 

(3) – «فتح قلعه از درون» بوسیله کمادوهای ویژه روسیه : براساس اطلاعات موثقی که در سایت نویسندگان اردنی آمده است ، یک گروه کومانوئی روسیه متشکل از سی نفرافسر وسرباز درتاریکی مطلق شب ودر زیر حمایت آتشبارهای متراکم وبسیار شدید وحساس هواپیماهای روسیه توانستند اولین خطوط دفاعی داعش را در اطراف شهر تدمر شکسته ودر میان تپه های نزدیک اطراف شهر جای پای محکمی ایجاد کنند ، در خلال همین منفذ ایجاد شده به درون شهر ، دوهزار سرباز سوری وارد شهر شده وبر تپه های اطراف شهر موضع میگیرند، «فتح قلعه از درون» از همینجا آغاز میشودوتهاجم گسترده سربازان سوری ونیروهای هم پیمانش، به مراکز داعش اغاز میگردد ، داعش سقوط میکند وجان کری با رنگ وروی باخته واز سر درد ، در مصاحبه ای، از سقوط شهرتدمر احساس درد میکند ، از اینجا باید پذیرفت که داعش یعنی امریکا وآمریکا وغرب یعنی داعش، وسقوط شهر استراتژیک تدمر ، بمثابه ضربه سختی بر استراتژی امپریالیسم امریکا در منطقه بود.

 

(4) – » دیر آمد ولی خوب آمد» روسیه تا سال گذشته تنها به داشتن مستشار، ارسال کمکهای انسانی وفروش اسلحه به سوریه اکتفا میکرد، اما محور مقاومت از همان ابتدای جنگ دریافته بود که هدف امریکا چیست وبهمین دلیل درکنار کمکهای مالی ونظامی، نیروهای انسانی وجنگنده محور مقاومت از عراق ،ایران ، سازمانهای گوناگون فلسطینی وحز بالله لبنان ، بطور عملی در این جنگ ضدانسانی داعشی به رهبری آمریکا در میدانهای جنگی سوریه ودر کنار ارتش سوریه حضور داشتند ومانع شدند تا سوریه سقوط کند ، ازایران تعداد زیادی نیرو از جمله چند جنرال شهید شد ، روسیه در نهایت دریافت که دست کم گرفتن جنگ سوریه موجب بر باد رفتن امنیت ملی روسیه نیز خواهد شد، لذا باشرکت فعال اینبارکوشید گذشته را جبران کند.

 

کودکان سوریه

سوریه، لیبی و عراق پیشرفته ترین کشورهای خاورمیانه و شمال آفریقا بودند: آموزش و مراقبت های پزشکی رایگان؛ شبکه امنیت اجتماعی درجه یک و زیرساخت فیزیکی که عمل می کرد؛ تاریخ بشری عمیق و ژٰرف، مهد تمدن غرب ما از آن جا سرچشمه گرفته است. اما دیگر وجود ندارد. همین «تمدن غربی» تمام آن را نابود ساخته است. بمباران کرد تا فراموش گردد و از خاطره ها محو شود. آن ها بنابر تعریف سوسیالیست بودند و سوریه هنور سوسیالیست است – یعنی چراغ قرمز عبور ممنوع برای راه تفکر و مدل اقتصادی نئولیبرال غربی فاشیستهمیشه مطمئن شوید که به خاطر بسپارید، چه کسی پشت این درگیری ها و جنگ ها در جهان است؛ و چه کسی می تواند هر زمان که اراده کند، به این بدبختی ها پایان دهد و چه کسی قادر است که به جای جنگ های پایان ناپذیر و کشتار جمعی برای ارضای حرص و آز خود – حرص برتری، طمع برای منابع، صلح را برای بشریت به ارمغان بیاوردبه خاطر حرص و طمع محور استعمارگران نئولیبرال عربی – همان اروپایی ها و برخی از آنها که در قرن های ۱۸ و ۱۹ و ۲۰ شمال آمریکایی شده اند – آنهایی که برای قرن ها جهان را ویران و مورد تجاوز و استثمار قرار داده اند، درست همین آدم ها – آیا هنوز می توان آن ها را آدم خواند؟ آن هایی که در حال حاضر برای خیال تسلط کامل هر آن چیزی که از جهان باقی مانده است را تلف می کنند و نابود می سازند. کشتن انسان ها چیزی معمولی شده است. ویرانی و بدبختی موجودات زنده هیچ اهمیتی ندارد. مداخله بدون حد، این آن چیزی است که غرب به بهترین وجهی، به معنای واقعی کلمه، انجام می دهد. آنها یک علم شیطانی را تکمیل کرده اند: که چه گونه آشوبی از درد و رنج و بدبختی کارآمد را، با حداقل تلاش، و حداقل هزینه – از طریق بمب ها، پهبادها – گازهای سمی، مصرف اورانیم، ارگانیسم های اصلاح شده ژنیتیکی، و سرانجام – بمب اتمی – برای ریشه کن ساختن همه بشریت ایجاد نمایند. با آشوبی که تفرقه می اندازید تا حکومت کنید. زندگی در بهشت روی زمین در شعله های آتش فنا می شود، و شر بشری را با خود می برد – ولی زندگی برای برخی از مردم بومی امن است، که تمام عمر خود را از نزدیک و با طبیعت زندگی کرده اند و هنوز هم زندگی می کنند. ممکن است آن ها بنیانگذار انسانیتی جدید بشوند.

syria_children

کودکان سوریه

نوشته: پیتر کوئینگ

برگردان: آمادور نویدی

هیچ نوع و موجود بیولوژیکی دیگری بر روی کره خاکی وجود ندارد که کاملاً بدون هیچ ضرورتی، هم نوع خود را برای محض قدرت و حرص و طمع نابود سازد.

وضعیت وحشتناک سوریه بر روی زمین نشان می دهد، که چه گونه این جنگ برانگیخته شده توسط آمریکا، مردم، افراد تنها – و به ویژه کودکان را تحت تأثیر قرار می دهد، ولی به سختی کسی درباره اش صحبت می کند. هیچ آینده ای برای کودکان وجود ندارد. سه میلیون نفر از آن ها ( طبق نظر یونیسف) به مدرسه نمی روند؛ آن ها دچار سوء تغذیه هستند، بسیاری بیمارند، بسیاری می میرند – مرگ هایی تیره بختانه، در اردوگاه های غیربهداشتی پناهندگان؛ کودکان بی شماری که در سن جوانی یتیم شده اند – از نظر فیزیکی و روانی مورد اذیت و آزار قرار گرفته اند، استثمار شده، و مورد بدرفتاری قرار گرفته اند، و باید از خودشان دفاع کنند.

چه آینده ای برای این کودکان سوری هست؟ چه زندگی در انتظار این کودکان بی گناه است! – به این ۳ میلیون کودک سوریه ای، باید لیست کودکان بی شمار عراق، لیبی، یمن، افغانستان، فلسطین، سومالی، سودان، و پاکستان را اضافه کنید – و این لیست هنوز ادامه دارد. تمام این کودکان از طریق جنگ ها و درگیری هایی که توسط آمریکا و «متحدان» غربی او شروع گشته، بی خانمان و پناهنده و بسیاری نیز یتیم شده اند.

همیشه مطمئن شوید که به خاطر بسپارید، چه کسی پشت این درگیری ها و جنگ ها در جهان است؛ و چه کسی می تواند هر زمان که اراده کند، به این بدبختی ها پایان دهد و چه کسی قادر است که به جای جنگ های پایان ناپذیر و کشتار جمعی برای ارضای حرص و آز خود – حرص برتری، طمع برای منابع، صلح را برای بشریت به ارمغان بیاورد.

طبق گزارش کمیساریای عالی سازمان ملل متحد برای پناهندگان، حدود ۶۰ میلیون (شصت میلیون) نفر به عنوان پناهنده در سراسر جهان در حال حرکت هستند. در واقعیت، این رقم به احتمال زیاد، حداقل ۷۰ میلیون نفر است. این نیز نقاب دیگری برای پوشاندن واقعیت است – یکی از سرافکندگی های فقر و بدبختی، توسط نخبگان جهان به رهبری آمریکا که فوق العاده لوکس و به راحتی زندگی می کنند، و برای کسب ثروت و قدرت بیشتر، دست به کشتار انسان ها میزنند. شمار کشتار کودکان را تنها می توان تخمین زد. این منصفانه است حدس بزنیم که حداقل یک سوم تمام پناهندگان کودکان و نوجوانان، چیزی حدود ۲۵ میلیون نفر هستند. بازهم، اکثر این پناهندگان جهانی، نتیجه تجاوزات آمریکا یا جنگ ها و درگیری هایی است که توسط واشنگتن آغاز شده و توسط نیروهای مسلح ناتو وآمریکا، یا به وسیله دست نشاندگان و پروکسی(نیابتی) های آمریکا انجام می گیرد، برای مثال: جنگ در یمن که اسماً توسط عربستان سعودی و دیگر کشورهای خلیج فارس انجام می گیرید، اما با حمایت کامل و عرضه سلاح توسط آمریکا و ناتو می باشد.

دختران جوان و زنان نوجوان، اغلب به تجارت سکس/جنسی ختم می گردند. بسیاری از پسران و دختران به عنوان برده مورد سوء استفاده قرار می گیرند، یا در بهترین حالت، به عنوان کارگر ارزان، کار سخت و پرداخت کم، حداقل ۱۲ ساعت در روز کار می کنند و البته – هیچ شانسی برای رفتن به مدرسه ندارند – فرصت برای یادگرفتن آموزش ابتدایی را از دست می دهند. – آن ها در آینده چه کار می کنند؟ آن هایی که ممکن است روزی پس از پیدا کردن سرپناه به عنوان پناهنده «آزاد» شوند، از بردگی آزاد و قادر به ورود در کار زندگی «عادی» گردند؟

شمار پناهندگان با هر بمباران آمریکا و ناتو افزایش می یابد؛ با ترور هایی که توسط پهباد(هواپیماهای بدون سرنشین) انجام می گیرد، که دستور آن آری، شخصاً توسط اوباما، بزرگترین نقض کننده حقوق بشر تاریخ اخیر، رهبر خود منصوب جهان که به سراسر جهان می رود و حقوق بشر را موعظه می کند، امضاء شده است. هواپیماهای بدون سرنشین آمریکا ده ها هزار نفر را در ۱۵ سال گذشته کشته است. به آن می توانید صدها، شاید هزاران نفر دیگر را اضافه کنید که توسط پهبادهای انگلستان و فرانسه کشته شده اند. حداقل ۹۰ درصد آن هایی که کشته شده اند، افراد غیرنظامی بودند، و بسیاری از آن ها، شاید هم نصف آن ها، کودکان و نوجوانان بوده باشند.

بسیاری از کودکان به عنوان یتیم زنده می مانند. به ویژه زمانی که اپراتورهای آموزش دیده پهباد ها در هستون، دالاس، لاس وگاس، یا جاهای دیگری در قلمرو آمریکا، یا پایگاه های هوایی آمریکا در رامشتاین، آلمان، جیبوتی، جوی استیک (میله یا دستگیره کنترل پهباد) خود را با شادی به سوی جشن عروسی یا مراسم عزا در یمن، افغانستان، پاکستان یا هر جای دیگری نشانه می روند. آن ها میل خاصی برای این جمع های خانوادگی شلوغ دارند. «باگ اسپلتس» – اصطلاح عامیانه ای که برای کشتن از راه دور استفاده می شودسرگرم ترین، و خونین ترین «ضربه برای دلار» است، برای این هیولاهای غیربشری، که برای کشتن در مکان هایی که ده ها هزار کیلومتر از منطقه راحت آن ها دور است – توسط اوباما، رئیس جمهور قاتل، دستور داده شده است؛ که با غرور می گوید او شخصاً هر کشتاری را تصویب می کند. چه گونه این مرد – اگر هنوز لیاقت این نام باشد – می تواند در شب بخوابد؟

بسیاری از «خلبانان» این پهبادها از تریلر های کولردار قابل حمل در خارج از شهرها در آمریکا کار می کنند، اما هم چنین در آفریقا، افغانستان یا امارات متحده عربی نیز فعالیت دارند. حداقل ۶۰ پایگاه پهبادی در سراسر جهان وجود دارد، که اغلب آن ها توسط آژانس اطلاعاتی آمریکا(سی آی ای – سیا) و نیابتی های آن ها کنترل می شوند. شمار آن ها ممکن است با تمایل به افزایش، تغئیرپذیر باشد. آن ها اغلب از باندهای پرواز ساده، که به آسانی راه اندازی و پیاده شود، عمل می کنند. آن ها برای پنهان کاری استتار شده اند، بنابراین بسیار مشکل است که دیده شوند. این جنگ مدرن آمریکا، توسط روبات است، که فاقد احساسات می باشد. کشتار، آماری ساکت است، به اندازه ای که برای روی یک صفحه گسترده، اختصاص داده شده است. تقریباً هیچ کسی درباره این روش جنگ بیرحم که به آسانی و بدون زحمت در همه جا و بی وقفه تکرار می شود، صحبت نمی کند.

چه گونه آینده سوریه بدون یک جمعیت تحصیل کرده ساخته شود؟ برای چندین نسل، یک نسل شکاف وجود خواهد داشت – حتی چنان چه – قبل از این که منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا(مینا) بتواند اقتصاد، زیرساخت اجتماعی و فیزیکی – و زندگی محض و زندگی طبیعی خود را بازیابد. سوریه، لیبی و عراق پیشرفته ترین کشورهای خاورمیانه و شمال آفریقا بودند: آموزش و مراقبت های پزشکی رایگان؛ شبکه امنیت اجتماعی درجه یک و زیرساخت فیزیکی که عمل می کرد؛ تاریخ بشری عمیق و ژٰرف، مهد تمدن غرب ما از آن جا سرچشمه گرفته است. اما دیگر وجود ندارد. همین «تمدن غربی» تمام آن را نابود ساخته است. بمباران کرد تا فراموش گردد و از خاطره ها محو شود. آن ها بنابر تعریف سوسیالیست بودند و سوریه هنور سوسیالیست است – یعنی چراغ قرمز عبور ممنوع برای راه تفکر و مدل اقتصادی نئولیبرال غربی فاشیست.

اغلب این مردم هیچ آسیبی به کسی نرسانده اند، و تروریست نیستند، به ویژه کودکان، که خوشحال بودند به مدرسه می روند، با دوستان خود بازی کنند، خانه ای و خانواده ای دارند که مراقب آنها است و غذای روزانه ای بر روی میز خود دارند. حالا همه چیز از دست رفته است. دیگر خانه ای وجود ندارد. کودکان خیابانی شده اند، گدایی می کنند، از زباله دان ها می خورند، مریض اند، با لباس های پاره پاره و کثیف، در سرما، با هیچ سرپناهی – هیچ مراقبت پزشکی – و هیچ مراقبتی به تمام معنی. واشنگتن و دست نشاندگان واشنگتن آینده آن ها را از دست آن ها ربود، آن ها را به قعر بدبختی پرتاب کرد، و آنهایی که زنده مانده اند، در جهان به عنوان «پناهنده» سرگردانند. چه واژه تمیز غربی از کتاب آمار خارج می شود – زمانی که این روان های بیچاره که اغلب بیشتر از لبه زنده ماندن نیستند، از کشوری به کشور دیگر اخراج می شوند، مورد ضرب و شتم قرار می گیرند، با اسلحه تهدید می شوند، برخی اوقات هم کشته می شوند، بین مرگ از گرسنگی و ناامیدی از زندگی ، امراض یا غفلت محض، معلق هستند.

به خاطر حرص و طمع محور استعمارگران نئولیبرال عربی – همان اروپایی ها و برخی از آنها که در قرن های ۱۸ و ۱۹ و ۲۰ شمال آمریکایی شده اند – آنهایی که برای قرن ها جهان را ویران و مورد تجاوز و استثمار قرار داده اند، درست همین آدم ها – آیا هنوز می توان آن ها را آدم خواند؟ آن هایی که در حال حاضر برای خیال تسلط کامل هر آن چیزی که از جهان باقی مانده است را تلف می کنند و نابود می سازند.

کشتن انسان ها چیزی معمولی شده است. ویرانی و بدبختی موجودات زنده هیچ اهمیتی ندارد. مداخله بدون حد، این آن چیزی است که غرب به بهترین وجهی، به معنای واقعی کلمه، انجام می دهد. آنها یک علم شیطانی را تکمیل کرده اند: که چه گونه آشوبی از درد و رنج و بدبختی کارآمد را، با حداقل تلاش، و حداقل هزینه – از طریق بمب ها، پهبادها – گازهای سمی، مصرف اورانیم، ارگانیسم های اصلاح شده ژنیتیکی، و سرانجام – بمب اتمی – برای ریشه کن ساختن همه بشریت ایجاد نمایند. با آشوبی که تفرقه می اندازید تا حکومت کنید.

زندگی در بهشت روی زمین در شعله های آتش فنا می شود، و شر بشری را با خود می برد – ولی زندگی برای برخی از مردم بومی امن است، که تمام عمر خود را از نزدیک و با طبیعت زندگی کرده اند و هنوز هم زندگی می کنند. ممکن است آن ها بنیانگذار انسانیتی جدید بشوند.

درباره نویسنده:

پیتر کوئینگ یک تحلیل گر اقتصادی و ژئوپولیتیک است. او هم چنین کارمند سابق بانک جهانی است و وسیعاً در سراسر جهان در زمینه های محیط زیستی و منابع آبی کار کرده است. او نویسنده کتاب انفجار از داخل است – یک موضوع اقتصادی هیجان انگیز درباره جنگ، تخریب محیط زیست و حرص و آز شرکت های بزرگ سرمایه داری – داستانی که براساس حقایق و ۳۰ سال تجربه بانک جهانی در سراسر جهان است.

 Implosion – An Economic Thriller about War, Environmental Destruction and Corporate Greed 

او هم چنین نویسنده همکار نظم جهانی وانقلاب! – مقالاتی از مقاومت است.

The World Order and Revolution! – Essays from the Resistance.

برگردانده شده از:

http://www.informationclearinghouse.info/article44491.htm

خودکشی اروپا در رابطه با ترکیه

گاهنامۀ هنر و مبارزه/جغرافیای سیاسی

نقطۀ آغاز برای تکرار تاریخ

خودکشی اروپا در رابطه با ترکیه

تی یری میسان

L’Histoire sur le point de se répèter

Le suicide européen face à la Turquie

par Thierry Meyssan

رهبران اتحادیۀ اروپا برای کاهش موج مهاجران با ترکیه قراردادی به امضا رساندند که در واقع با نقض حقوق بین الملل باید آن را به عنوان گامی به پیش در داد و ستد با ابلیس تلقی کنیم. بخش مهمی از سه میلیارد دلار کمک سالانه به آنکارا برای پشتیبانی از جهاد طلبان خرج خواهد شد، و در نتیجه به افزایش موج مهاجرانی که از جنگ می گریزند خواهد انجامید. به ویژه با حذف ویزا برای ترکیه در ماه های آینده، اروپائی ها عبور و مرور آزاد بین اردوگاه القاعده در ترکیه و بروکسل را نهادینه خواهند کرد. با سرکوب ملت های عراق و سوریه به وسیلۀ جهاد طلبانی که به شکل غیر مستقیم تأمین مالی می کنند و با تنها گذاشتن ملت ترکیه در چنگ دیکتاتوری رئیس جمهور اردوغان، زمینۀ جنگ وسیعی را تدارک می بینند که خودشان قربانی آن خواهند بود.

شبکۀ ولتر

طی مصاحبۀ مطبوعاتی 18 مارس 2016، رئیس اتحادیۀ اروپا دونالد تاسک Donald Tusk (یک لهستانی که از منافع آلمان دفاع می کند)، بنظر می رسد که خشم رئیس هیئت، ژان کلود یونکر Jean-Claude Juncker (یک لوکزامبورژوائی که از منافع ایالات متحده دفاع می کند) را تسکین می دهد. البته برای سعادت بزرگ نخست وزیر شوخ طبع ترکیه احمد داووداغلو.

« دموکراسی تراموائی است که سوار می شویم، برای رفتن به جائی که می خواهیم برویم و پیاده می شویم » (رجب طیب اردوغان 1996)

شورای اروپا در 17 و 18 مارس 2016 طرحی را برای حل مسئلۀ موج عظیم مهاجرانی که از ترکیه می آیند به تصویب رساند (1). 28 رئیس دولت تمام درخواست های آنکارا را پذیرفتند.

پیش از این ما در مورد شیوه ای که ایالات متحده از رویدادهای خاور نزدیک برای تضعیف اروپا استفاده می کند تحلیل هائی را عرضه کردیم (2). در آغاز بحران کنونی « مهاجران » ما جزء نخستین تحلیل گرانی بودیم که گفتیم این رویدادها عامدانه تحریک شده و به مسائل غیر قابل حلی خواهد انجامید (3). متأسفانه تمام تحلیل های ما به اثبات رسید و از آن تاریخ مخالفان ما به شکل گسترده نظریات ما را پذیرفتند.

برای این که در این تحلیل تأملات بیشتری داشتیم، در اینجا می خواهیم به بررسی شیوه ای که ترکیه بازی را بدست گرفته و نابینائی اتحادیه اروپا و پافشاری در عقب ماندن از درک رویدادها بپردازیم.

بازی رجب طیب اردوغان

رئیس جمهور اردوغان یک مرد سیاسی عادی مثل دیگر مردان سیاسی نیست. و بنظر نمی رسد که اروپائی ها، مردم و رهبران سیاسی اروپا به این موضوع آگاه باشند.

اولاً، اردوغان به جریانی به نام «بینش ملی» در ترکیه تعلق دارد، که یک جریان اسلامگرای پانترکیست وابسته به اخوان المسلمین در مصر است و طرفدار تجدید حیات خلیفه می باشد (4). به گفتۀ او و به همین گونه به گفتۀ هم پیمانانش در حزب حرکت ملی، ترک ها از نوادگان قوم هون و آتیلا هستند که آنها نیز به سهم خود فرزندان گرگ استپ در آسیای مرکزی بودند، و استقامت و سرسختی آنها را به ارث برده اند. بر اساس راویان اخبار شکر شکن شیرین گفتار آنها نژاد برتری را تشکیل داده و فرمانروائی بر تمام جهان در سیرۀ آنها نوشته شده و برای چنین امری فراخوانده شده اند. روح آنها نیز اسلام است.

رئیس جمهور اردوغان تنها رئیس دولت در جهان است که مدعی ایدئولوژی برتری قومی بوده و کاملاً با آریانیسم نازی قابل مقایسه است. او در عین حال تنها رئیس دولت در جهان است که جنایاتی را که در تاریخ ترکیه صورت گرفته نفی می کند، به ویژه کشتار غیر مسلمانان توسط سلطان عبدالحمید دوم (کشتارهای حمیدی بین سالهای 95-1894 : دست کم 80000 مسیحی به قتل رسیدند و 100000 مسیحی به زور به حرمسرا ضمیمه شدند)، سپس جریان ترک های جوان که مسئول قطع نسل ارامنه؛ آشوری ها، کلدانی ها، سیرنیاک ها، یونانیان و یزدانی ها بین سال های 1915 تا 1923 بودند : دست کم 1200000 نفر انسان به قتل رسیدند، این نسل کشی به کمک افسران آلمانی انجام شد که رودلف هوس Rudolf Höß یکی از آنها بود، این فرد همانی است بعداً مدیریت اردوگاه آشویتز را به عهده خواهد داشت (5).

در هفتادمین سالگرد آزادی از کابوس نازی، رئیس جمهور ولادیمیر پوتین اظهار داشت که « ایدئولوژی های برتری نژادی و تبعیض گرا موجب برپائی خونبارترین جنگ تاریخ شد » (6). سپس، طی سخنرانی، بی آن که از ترکیه نامی ببرد، ولادیمیر پوتین به تمام روس ها آماده باش اعلان کرد تا در صورتی که ضرورت ایجاب کند یک بار دیگر عهد و پیمان خود را با شهادت نیاکانشان برای نجات اصل برابری بین انسان ها تمدید کنند.

ثانیاً، باید دانست که رئیس جمهور اردوغان تنها از سوی یک سوم جمعیت ترکیه پشتیبانی می شود، و با اعمال زور حکومت می کند. بطور مشخص مشکل است بدانیم که مردم ترکیه چه فکر می کنند، زیرا نشر هر گونه اطلاعاتی که قانونیت رئیس جمهور اردوغان را زیر علامت سؤال ببرد به عنوان تعرض به امنیت دولت تلقی شده و فرد خاطی فوراً به زندان محکوم خواهد شد. با وجود این، اگر به آخرین بررسی های رسمی مراجعه کنیم، در اکتبر 2015 کمتر از یک سوم رأی دهندگان از او پشتیبانی کرده اند. این حجم کمتر از آرای نازی ها در سال 1933 است که %43 از آرای مردم را بدست آورده بودند. به همین دلیل می توانیم حدس بزنیم که رئیس جمهور اردوغان انتخابات قانونگذاری را با دستکاری در صندوق آرا برنده شده است. چند مثال :

1) رسانه های مخالفان را خفه کردند : روزنامه های بزرگ « حریت » و «صبح» و به همین گونه تلویزیون ATV توسط اوباش های مزدور حزب حاکم مورد حمله قرار گرفت. طی عملیات تجسسی روزنامه نگاران و رسانه ها به پشتیبانی از تروریسم و توهین به رئیس جمهور اردوغان متهم شدند، سایت های انترنتی وب قفل شد، خدمات انترنتی شبکه های تلویزیونی مخالفان را از برنامۀ خود حذف کردند. سه شبکه از پنج شبکۀ تلویزیون ملی که شبکۀ رسمی یکی از آنها می باشد و در برنامه قرار گرفت که به روشنی مدافع حزب حاکم است. شبکه های ملی دیگر Bugün TV و Kanaltürk توسط پلیس بسته شد.

2) یک دولت خارجی، یعنی عربستان سعودی 7 میلیارد لیور برای متقاعد ساختن رأی دهندگان در پشتیبانی از اردوغان پول خرج کرده است ( معادل تقریباً 2 میلیارد یورو).

3) 128 کارمند سیاسی حزب چپ از سوی اوباش های مزدور وابسته به رئیس جمهور مورد حمله قرار گرفته اند. چندین نامزد انتخاباتی و گروه آنها مورد ضرب و جرح قرار گرفتند. بیش از 300 فروشگاه کرد تخریب و غارت شده است. ده ها نامزد حزب چپ طی اردوی انتخاباتی به شکل موقتی بازداشت شدند.

4) بیش از 2000 نفر از مخالفان طی اردوی انتخاباتی کشته شدند. این قتل ها یا به شکل سوء قصد و یا به شکل سرکوب دولتی علیه حزب کار کردستان صورت گرفته است. چندین دهکده در جنوب شرقی کشور به شکل جزئی توسط زره پوش های ارتش تخریب شد.

از وقتی که اردوغان انتخاب شد، بارانی از سرب روی کشور فرود آمد، و کسب اطلاع از دولت ترکیه از طریق نشریات ملی ناممکن گردید. روزنامۀ اصلی « زمان » تحت قیومیت او بوده و کاری نمی کند بجز مدیحه سرائی برای اردوغان سلطان بزرگ. در بی اعتنائی تمام و کمال اروپائی ها، جنگ داخلی در شرق کشور بیداد می کند، و با تکرار عملیات تروریستی به آنکارا گسترش یافته است (7).

اردوغان تقریباً به تنهائی با یک گروه محدود از جمله نخست وزیر احمد داووداغلو حکومت می کند. او رسماً طی اردوی انتخاباتی اعلان کرد که قانون اساسی را به کار نمی بندد و از این پس تمام قدرت در اختیار خود او می باشد.

در 14 مارس 2016، رئیس جمهور اردوغان که در مقابل کردها : « دموکراسی، آزادی و دولت قانون هیچ جائی ندارد». او نیت خود را اعلان کرد و گفت که تعریف قانونی « تروریسم » را به تمام آنهائی که « دشمن ترکیه » هستند گسترش خواهد داد، یعنی ترک و غیر ترکی که مخالف برتری جوئی ترکیه باشند.

https://youtu.be/qg89nRrE8QU

با نیم میلیارد یورو رجب طیب اردوغان بزرگترین کاخی را ساخت که هیچ رئیس جمهوری در تاریخ جهان در اختیار نداشته است. «کاخ سفید» با مراجعه به رنگ حزب خود او حزب عدالت و توسعه. این کاخ روی 200000 متر مربع ساخته شده و شامل انواع و اقسام خدمات است از جمله پناگاه زیر زمینی اولترا مدرن در تماس با ماهواره.

ثالثاً، رئیس جمهور اردوغان می خواهد از قدرتی که خارج از قانون اساسی برای خود قائل شده برای ایجاد تحول در دولت ترکیه استفاده کند و آن را به پدر خواندۀ جهاد طلب بین المللی تبدیل سازد. در دسامبر 2015، پلیس و دادگستری ترکیه مناسبات شخصی اردوغان و پسرش بلال را با یاسین القاضی بانکدار عمومی القاعده کشف کرده بود. در نتیجه او مأموران پلیس و قضاتی را که شهامت تعرض به منافع ترکیه را به ذهنشان راه داده بودند برکنار کرد، در حالی که یاسین القاضی و دولت از روزنامۀ چپ BirGün بخاطر انتشار یکی از مقالات من زیر عنوان « القاعده پیاده نظام ابدی در ناتو » Al-Qaida, éternel supplétif de l’Otan  شکایت کردند.

در فوریۀ گذشته، فدراسیون روسیه به شورای امنیت در سازمان ملل متحد گزارش اطلاعاتی تسلیم کرد که حاکی از پشتیبانی دولت ترکیه از جهاد طلبان بین المللی بود که چندین منشور را نقض می کرد (8). من بررسی دقیقی از این اتهامات را منتشر کردم که فوراً در ترکیه سانسور شد (9).

پاسخ اتحادیۀ اروپا

اتحادیۀ اروپا برای نظارت در انتخابات قانوگذاری در نوامبر 2015 هیئتی به ترکیه فرستاده بود، و مدتها انتشار گزارشات خودشان را به تأخیر انداختند، سپس تصمیم گرفتند گزارش مختصر اطو کشیده شده ای را منتشر کنند.

با دستپاچگی بخاطر واکنش مردم اروپا در رابطه با موج مهاجران، و برای آلمانی ها که به حذف حقوق حداقل انجامیده بود، 28 رئیس دولت اتحادیۀ اروپا راه حلی را برای این مسئله با ترکیه گفتگو کردند. کمیسر عالی سازمان ملل متحد برای پناهندگان، فیلیپو گراندی Filippo Grandi فوراً اعلام کرد که راه حل مطرح شده حقوق بین الملل را نقض می کند، ولی با فرض این که مشکلات می تواند بهبود یابد و مشکل اینجا نیست.

اتحادیه اروپا متعهد شد که :

1) 3 میلیار یورو سالانه به ترکیه بپردازد تا از عهدۀ وظایفش بر بیاید ولی بدون هیچ ساخت و سازی که بتواند استفاده از این پول را نظارت کند.

2) حذف ویزا برای ترک ها در رابطه با اتحادیۀ اروپا (10)، این روند در ماه ها و یا هفته های آینده به جریان خواهد افتاد.

3) تسریع گفتگوها برای ورود ترکیه به اتحادیۀ اروپا، این موضوع البته خیلی بیشتر طول خواهد کشید و نامشخص خواهد بود.

به عبارت دیگر، نابینائی حاصل از شکست آنجلا مرکل در انتخابات (11)، رهبران اروپائی را بر آن داشت تا راه حل موقتی برای کاستن موج مهاجران جستجو کنند، بی آن که به منشأ مشکل بپردازند و بی آن که به نفوذ جهاد طلبان در صفوف مهاجران بیاندیشند.

اتحادیه اروپا. چه کار کردیم؟

پیشینۀ مونیخ

در سال های 30، نخبگان اروپائی و ایالات متحده بر این باور بودند که اتحاد جماهیر سوسیالستی شوروی بخاطر الگویش منافع طبقاتی آنها را تهدید می کند. در نتیجه به شکل جمعی از طرح نازی برای استعمار اروپای شرقی و تخریب ملت های اسلاو پشتیبانی می کردند. با وجود فراخوان های متعدد مسکو برای تشکیل اتحادیۀ گسترده علیه نازیسم، رهبران اروپائی بر عکس فراخواست های صدر اعظم هیتلر را پذیرفتند، به انضمام ضمیمه سازی مناطق چکسلواکی. سرانجام توافقات مونیخ (1938) اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی را به روش هر که به فکر نجات خودش باشد واداشت و قرارداد با آلمان را در سال 1939 به امضا رساند. خیلی پس از این رویدادها بود که برخی رهبران اروپائی و سپس ایالات متحده به اشتباه خودشان پی بردند و با مسکو علیه نازی ها متحد شدند.

زیر چشمان ما همان اشتباهات در شرف تکوین و تکرار است. نخبگان اروپائی جمهوری سوریه را به عنوان رقیب می بینند، یا از دیدگاه استعماری و اشغالگر اسرائیل دفاع می کنند، یا این که خودشان در فکر اشغال و استعمار شامات هستند تا منابع عظیم گاز دست نخوردۀ آن را تصاحب کنند. این نخبگان از عملیات سرّی ایالات متحده برای « تغییر رژیم » پشتیبانی کردند و به افسانۀ « بهار عرب » نیز باور داشتند. پس از پنج سال جنگ نیابتی دیدند که رئیس جمهور بشار اسد همچنان در سوریه پا بر جا ایستاده در حالی که هزاران بار استعفای او را اعلام کردند. ولی اروپائی ها تصمیم گرفتند که در حد 3 میلیارد یورو در سال به پشتیبانی ترکیه از جهاد طلبان یاری رسانند. این آن راه حلی است که بر اساس منطق آنها باید پیروزی شان را ممکن سازد و به موج مهاجران خاتمه دهد. ولی دیری نخواهد پائید که پی ببرند، گر چه کمی دیر(12)، که با حذف ویزا برای مسافران ترک به اروپا، عبور و مرور بین اردوگاه های القاعده در ترکیه و بروکسل را ممکن ساخته اند (13).

. مقایسه با پایان سال های 30 خیلی صحیح تر بنظر می رسد، زیرا در توافقات مونیخ، رایش اتریش را ضمیمه کرد بی آن که موجب واکنش قابل توجهی از سوی دولت های اروپائی شود. امروز ترکیه شمال شرقی قبرس یک دولت عضو اتحادیۀ اروپا را به اشغال خود درآورده، و نوار مرزی به عمق چند کیلومتر در سوریه را نیز تصرف کرده و توسط یک والی که به همین مناسبت تعیین نموده اداره می کند. نه تنها اتحادیۀ اروپا با چنین وضعیتی سازش می کند بلکه آنکارا را با وجود نقض حقوق بین المللی به ضمیمه سازی هایش تشویق می دارد. منطق مشترک صدر اعظم آلمان آدولف هیتلر و رویس جمهور ترکیه رجب طیب اردوغان به اتحاد « نژادی» و تصفیۀ قومی تکیه دارد. هیتلر می خواست ملت های نژاد آلمانی را متحد سازد و عناصر خارجی مانند یهودی ها و رمی ها را پاکسازی کند، و اردوغان بر آن است که نژاد ترک را متحد سازد و عناصر خارجی مانند کردها و مسیحیان را پاکسازی کند.

در سال 1938 به نیک سرشتی صدر اعظم آلمان باور داشتند، امروز به رئیس جمهور اردوغان

Thierry Meyssan

Next operational steps in EU-Turkey cooperation in the field of migration”, Voltaire Network, 16 March 2016.

[2] “ نابینائی اتحادیۀ اروپا در مقابل استراتژی نظامی ایالات متحده”, بوسيله ى تی یری میسان‬, ترجمه حمید محوی, شبکه ولتر, 27 آوريل 2015, www.voltairenet.org/article1…

[3] “«بحران پناهندگان» تحریف شده”, بوسيله ى تی یری میسان‬, ترجمه حمید محوی, شبکه ولتر, 7 سپتامبر 2015, www.voltairenet.org/article1…

[4] “به سوی پایان نظام اردوخان”, بوسيله ى تی یری میسان‬, ترجمه حمید محوی, شبکه ولتر, 15 ژوئن 2015, www.voltairenet.org/article1…

[5] « La Turquie d’aujourd’hui poursuit le génocide arménien », par Thierry Meyssan, Réseau Voltaire, 26 avril 2015.

[6] « Выступление Президента России на параде, посвящённом 70-летию Победы в Великой Отечественной войне », Владимир В. Путин, Сеть Вольтер, 9 мая 2015.

[7] « L’Union européenne a abandonné ceux qui se battent pour défendre les libertés en Turquie », par Can Dündar, Le Monde (France) , Réseau Voltaire, 18 mars 2016.

[8] “گزارش سازمان اطلاعات و جاسوسی روسیه از کمکهای ترکیه به داعش”, ترجمه فرشاد محمدی, شبکه ولتر, 19 فوريه 2016, www.voltairenet.org/article1…

[9] “چگونگی پشتیبانی ترکیه از جهاد طلبان”, بوسيله ى تی یری میسان‬, ترجمه حمید محوی, شبکه ولتر, 23 فوريه 2016, www.voltairenet.org/article1…

[10] “Roadmap towards a visa-free regime with Turkey”, Voltaire Network, 16 March 2016.

[11] „Alternative für Deutschland nimmt kein Blatt vor den Mund“, von Ian Blohm, Übersetzung Horst Frohlich, Strategic Culture Foundation (Russland) , Voltaire Netzwerk, 12. März 2016.

[12] « Lettre ouverte aux Européens coincés derrière le rideau de fer israélo-US », par Hassan Hamadé, Réseau Voltaire, 21 mai 2014.

[13] “Israeli general says al Qaeda’s Syria fighters set up in Turkey”, Dan Williams, Reuters, January 29, 2014.

تی یری میسان‬

نسخه بین المللی وبسایت ولتر

http://www.voltairenet.org/article190890.html

منتشر شده در گاهنامۀ هنر و مبارزه

http://gahnamehhvm.blogfa.com/post/833

ترجمه توسط حمید محوی

طرح ب در سوریه کدام خواهد بود؟

planbsyria

http://gahnezami.blogfa.com/post/77

ولانتین واسیلسکو
مرکز مطالعات جهانی سازی
9 مارس 2016

اسلامگرایان در سوریه توسط پشتیبانانشان (عربستان سعودی، قطر، و غیره.) تأمین مالی می شوند، کار آنها تخریب کشور و ایجاد ترس و وحشت بین مردم سوریه و جنگ علیه ارتش عربی سوریه و سرنگونی بشار اسد است. آنها برای جیره نمی گیرند تا آتش بسی را رعایت کنند که ایالات متحدۀ آمریکا و روسیه برای برقراری آن با هم توافق رسیده اند. یعنی آتش بسی که در واقع طرح دامی برای روسیه است تا بمباران های هوائی اش را متوقف کند (1).
وال استریت ژونال هم زمان با گفتگوها پیرامون موضوع اجرای آتش بس در سوریه نوشت که ریاست پنتاگون آشتون کارتر Ashton Carter، فرماندۀ ستاد فرماندهی جوزف دانفورد Joseph Dunford و رئیس سازمان سیا جان برنان John Brennan، در کاخ سفید گردهمآئی تشکیل دادند و از اقداماتی صحبت کرده اند که هدفش از آن « ایجاد مشکل واقعی » برای روسیه بوده است (2). گویا که آمریکائی ها از آغاز روی شکست روند دیپلماتیک و سیاسی در رابطه با آتش بس شرط بندی کرده اند تا احتمالاً طرح ب را آماده کنند (گزینش نظامی برای سوریه) که هدف آن تجزیۀ سوریه است.
از آغاز جنگ داخای در سوریه، هدف مشترک ترکیه و عربستان سعودی سرنگونی بشار اسد از قدرت بوده است. برای دست یابی به چنین هدفی، بی آن که به توفیق مطلوبشان برسند چندین میلیارد دلار هزینه کردند. هدف خاص ترکیه جلوگیری از اتحاد و سازماندهی سازمان های محلی، اقتصادی و نظامی کردهائی است که در کردستان سوریه به سر می برند و دیگر کنترلی روی آنها ندارد. ترکیه تمایلی برای رعایت آتش بس ندارد و نمی خواهد خود را به مداخلات مختصر زمینی تا عمق 10 تا 20 کیلومتری سوریه محدود سازد. موضوعی که این کشور را در وضعیت بهترین عامل اجرائی طرح ب نشان می دهد. تا کنون عربستان سعودی با ارسال 6 فروند اف 15 به ترکیه نخستین گام را برای اجرای طرح ب برداشته است. این شکاری ها برای عملیات پشتیبانی و حمله به زمین تجهیز شده اند و مداخلۀ زمینی را از اعتبار بیشتری برخوردار کرده است.

1- تصور کنید وضعیت به چه شکلی در خواهد آمد اگر ترکیه و عربستان سعودی طرح ب را با تهاجم یگان های زمینی علیه سوریه به اجرا گذارند.
هدفی که اردوغان در راستای طرح ب پی گیری می کند به دومین ارتش ترکیه اتکاء دارد که با 90000 سرباز در مرز سوریه مستقر شده است. سه تیپ تانک، یه تیپ مکانیزه، دو تیپ برای عملیات ویژه، چندین یگان توپخانه و یک تیپ  با 110 هلیکوپتر (AH-1P/S/W, TAI/AgustaWestland T129, CH-47F, S-70A)، یک فرماسیون « گروه شوک » از دومین ارتش ترکیه متشکل از 55000 سرباز بسیار متحرک که می توانند در میانۀ غربی در مرز بین جرابلس و اعزاز در شمال سوریه متمرکز شوند.

به احتمال قوی، مسیر اصلی حملۀ دومین ارتش ترکیه با « گروه شوک » محور کیلیس- اعزاز- حلب – ادلب خواهد بود، یعنی از راه دالانی که توسط اسلامگرایان کنترل می شود (3). مأموریت فوری نفوذ در دالان ارتش عربی سوریه است که تمام فضای واقع در شمال حلب را تحت کنترل خود دارد و گروه های تروریست منطقۀ حلب را از آنهائی که تمام منطقۀ ادلب را کنترل می کنند جدا می سازد. اشغال منطقۀ حلب توسط ترک ها و سعودی ها راه هر گونه نفوذ ارتش عربی سوریه به سوی شرق در مناطق تحت اشغال دولت اسلامی (داعش) را مسدود خواهد ساخت.

بخش بزرگی از گروه های نظامی که از ارتش دوم ترکیه باقی مانده در همکاری با گروه های نظامی سعودی به سوی دیگری حرکت خواهند کرد و بدون درگیری نظامی از راه دالان البیلی و جرابلس و بر اساس توافق قبلی بین ترک ها و دولت اسلامی در مناطق تحت کنترل دولت اسلامی  نفوذ خواهند کرد. سپس، بر اساس طرح از پیش تعیین شده، بخش کوچکی از مزدوران مسلح اسلامگرا از راه ترکیه به کشورهای خلیج فارس خواهند رفت، بقیه به صفوف جهاد طلبانی می پیوندند که به عنوان «میانه رو» شهرت دارند و در مناطق دیگر سویه در حال جنگ هستند. در نتیجه گروه های تروریستی دیگر وجود نخواهند داشت، تنها نیروهای نظامی ترکیه و سعودی خواهند بود که پیروزمندانه وارد سرزمین هائی خواهند شد که در اشغال دولت اسلامی است. این نیروهای نظامی برای آزاد کردن این سرزمین نمی آیند بلکه به هدف اشغال مجدد آن سرازیر می شوند. هدف اصلی ارتش دوم ترکیه خنثی سازی شبه نظامیان حزب دموکراتیک کردستان در شمال سوریه خواهد بود.

این ساز و کار پایه و اساس دولت سنی مذهب به نام سنیستان در شمال، مرکز و شرق سوریه را فراهم می سازد که تمام مناطق نفت خیز سوریه در آنجا واقع شده است (یا بیشتر، سنیستان از رقه تا موصل گسترش خواهد داشت). این دولت جدید تحت  اشغال نظامی و قیومیت ترکیه و عربستان سعودی خواهد بود.
اشغالگران جدید رهبران به اصطلاح « اعتدال گرا یا میانه رو» را با نقاب زدن به دولت اسلامی، شستشو داده شده و  دگردیسی یافته به « مخالف دموکراتیک» بشار اسد سر کار خواهند آورد. از این پست دیدبانی که سنیستان نامیده می شود، ارتش ترکیه در وضعیتی خواهد بود که می تواند حملات مرگباری را علیه ارتش ملی سوریه و پایگاه هوائی روسیه در غرب سوریه طرح ریزی کند  که در نقاط دیگر در حال جنگ علیه مزدوران مسلح تروریستی می باشد و از پشتیبانی ترکیه و عربستانی سعودی برخوردار هستند.

ایالات متحده که تا کنون از تمام دشمنان بشار اسد پشتیبانی کرده است، مقاومت ارتش عربی سوریه، نیروی هوائی روسیه و هم پیمانان کرد آنها را در این ماه های گذشته دیدند. ولی ایالات متحده مستقیماً مداخله نخواهد کرد، ولی از فاصله صحنه را زیر نظر خواهد داشت که چه روی می دهد، ترک ها و سعودی ها کارهای کثیف را بجای ایالات متحده انجام خواهند و تنها در صورتی که ضروری باشد مداخله خواهد کرد. سپس ایالات متحده ساز و کاری در راستای  راه حل دیپلماتیک برای تجزیۀ سوریه تدارک خواهد دید.

2- چه عاملی می تواند طرح ب را برای ترکیه و عربستاین سعودی به مخاطره بیاندازد؟
یک دالان میانبر از ایران وجود دارد که از عراق عبور می کند و به شمال سوریه می رسد، و این راهی است که نیروهای نظامی ایران می توانند راه نیروهای زمینی ترکیه و عربستان سعودی را قطع کنند. در این صورت، نیروهای ایرانی به چند مانع برخورد خواهند کرد. نخستین مانع کردهای عراق به رهبری قبیلۀ بارزانی هستند که با کردهای سوریه متحد نیستند و مناسبات خوبی نیز ندارند، به این دلیل آشکار که بارزانی ها با دولت سالامی، ترکیه و ایالات متحده همکاری می کنند. تنها برای سال 2015، قبیلۀ بارزانی 3 میلیارد دلار نفت دزدیده شده از دولت عراق را به حساب خودشان واریز کرده اند که بهره برداری کننده های اصلی آن جبهۀ اردوغان و اسرائیل بوده است. ارتش کردستان عراق (پیشمرگان) تقریباً 80000 نفر هستند که در 36 تیپ تقسیم بندی شده اند، و 500 تانک، خودروی زرهی سبک، سلاح ضد تانک و توپخانه در اختیار دارند.

در نتیجه، ترکیه می تواند از پیشمرگان برای جلوگیری از تجمع نیروهای نظامی ایران در سوریه استفاده کند. دومین مانع، مبارزان دولت اسلامی در عراق و در سوریه هستند. اگر ایرانی ها از این دو مانع اولیه عبور کنند، ایالات متحده لشکر 101 هوابرد را آماده کرده است. این لشکر هوابرد از پایگاه رمیلان در بخشی که در کنترل کردهای سوریه  می باشد می تواند تا ظرف کمتر از یک هفته در مرز عراق و سوریه گسترش یابد.
3- حرکت ارتش عرب سوریه، به پشتیبانی نیروی هوائی روسیه، برای پاکسازی سوریه از گروه های دولت اسلامی و دیگر گروه های تروریست،آیا تأثیرات منفی روی مردم ترکیه، سعودی و قطری دارد؟
به هیچ عنوان. رهبران سیاسی ترکیه، عربستان سعودی، قطر و نه تنها این دولت ها، به شکل گسترده برای سرنگونی بشار اسد از قدرت، بسیج مزدوران مسلح اسلامگرا را در دستور روز خود قرار دادند و آنها را با سلاح و تجهیزات به درون سوریه گسیل کردند. بدون صدور تروریسم اسلامی بین المللی برای مبارزه علیه ارتش عربی سوریه یا هر ارتش ملی در جهان، روند جریان به تناسب خواب و خیال های سلاطین، پادشاهان و امیرانی که آنها را هدایت می کنند نمی بود. از این دیدگاه، رهبران سیاسی ترک، ولی به همین گونه رهبران عربستان سعودی و قطر به شکل هیولاهای فاشیستی و یا به نوعی ماسونری اسلامی که جهان بشریت باید فوراٌ آن را بین ببرد.
پس از سال ها مدیحه سرائی برای ولادیمیر پوتین، اردوغان قلمون صفت از این پس پدر خواندگی سلفی مسلکان سعودی که به ایجاد القاعده، ساختار نظامی، با آمادگی برای مبارزه علیه شوروی ها در افغانستان ( به حساب ایالات متحده ) انجامید را به عهده گرفته است. اردوغان، با تقلید از وهابیت و اخوان المسلمین، برای بر پا کردن جنگ نهائی علیه « نیروهای شرور » روی فرات در سوریه و در عراق تبلیغ می کند ( مثل جرج بوش ). بر این اساس، اردوغان و نوچۀ سیاسی اش احمد داووداوغلو پیشبینی می کنند که « همانند قرن شانزدهم، وقتی که امپراتوری عثمانی در اوج خود به سر می برد، ترکیه بالکان، قفقاز و خاورمیانه را باز پس خواهد گرفت و به مرکز سیاسی جهان تبدیل خواهد شد.». در کوران تنش فزاینده بین مسکو و آنکارا، یونان بندر الکساندروپولیس را برای روسیه باز گذاشت که در ساحل دریای اژه واقع شده است. در صورتی که ترکیه بوسفور و داردانل را مسدود کند، این بندر می تواند به عنوان سکوی انتقال تجهیزات توسط روسیه مورد استفاده قرار گیرد.

ترکیه در عین حال هشدار که با هم پیمانان ناتو در منطقه، روسیه را ظرف یک هفته اشغال خواهد کرد. اگر دولت های غیر مسئول و بی معنی از دیدگاه نظامی، مانند رومانی، کشورهای بالتیک و لهستان اردوغان را باور کرده اند و برای حمله به روسیه او را تشویق می کنند، همکاران اروپائی ناتو پیغام روشنی برای ترکیه فرستاده اند. اردوغان در صورتی که علیه روسیه به عنوان یک قدرت هسته ای دست به تحریکات نظامی بزند، یعنی جنگی که می تواند به اروپا گسترش یابد، نمی تواند روی پشتیبانی پیمان ناتو حساب کند.
4- روسیه چه خواهد کرد اگر سربازانش در سوریه مورد حمله قرار بگیرند؟
ارتش ترکیه هیچ تجربۀ ای بج تروریزه کردن غیر نظامیان نداشته است، و هرگز با دشمنی که از دیدگاه تجهیزات و آموزش برتر باشد روبرو نشده است. این واقعیتی است که امتناع مقامات ارشد ارتش ترکیه را توضیح می دهد، زیرا آنها خیلی بهتر از اردوغان می دانند که ترکیه در رویاروئی با روسیه برنده نخواهد بود. تنها باید منتظر بمانیم و ببینیم که آیا اردوغان موفق خواهد شد تا مردم را متقاعد سازد که با پشتیبانی از چنین هدفی که به آنها ارتباطی ندارد به او بپیوندند و فرزندانشان را به میدان مرگ حتمی بفرستند تا به بلندپروازی های خود بزرگ بینانۀ «سلطان» اردوغان جامۀ عمل بپوشانند. تفاوت بین یک ترک عادی و یک سوری یا کرد سوری این است که این دو آخری ها چیزی برای از دست دادن ندارند، اقتصاد سوریه از بین رفته است، و غیره. آیا ترک ها با اردوغان موافق هستند تا به جنگ داخلی مشابه آنچه در سوریه به وقوع پیوست آری بگویند؟

روسیه نمی خواهد ابتکار عمل را در مورد مداخله اش درسوریه از دست بدهد، و موضوع بسیار مهمی در کار هست و روسیه نیازمند به حداقل رساندن تحریکاتی است که توسط ترکیه و عربستان سعودی صورت می گیرد. در سال 2016 پنتاگون 700 میلیون دلار بودجه برای تقویت ناتو در جبهۀ شرق را به 3،4 میلیون دلار افزایش داده است. سپس پنتاگون بیش از 5000 سرباز مجهز به هزار تانک، خمپاره انداز اتوموتور، خودروی زرهی دو زیستی و انواع واقسان مهمات در کشورهیا بالتیک، لهستان، بلغارستان و رمانی به بهانۀ خطر روسیه  مستقر خواهد کرد.

در نتیجه، روسیه تا حداکثر روی خطر حضور و گسترش تروریسم در خاور میانه پافشاری خواهد کرد، یعنی به همان بهانه ای که ایالات متحده در افغانستان و عراق به کاربست. با استفاده از این بهانه، روسیه می تواند به شکل گسترده نیروهایش را در منطقه و در چندین کشور مجاوز سوریه منتقل کند. از اینجاف نیروهای روسیه در وضعیتی خواهند بود که می توانند تعادل کنونی نیروهای حاضر در صحنۀ خاورمیانه را تغییر دهند. با تهدید به پرتاب هزاران موشک کروز روی زیرساخت های نفتی، نقل و انتقالات و نقاط استراتژیک دولت هائی که از تروریسم پشتیبانی می کنند، و با رزمآیش های پیاده کردن نیروهای هوابرد یا شبیه سازی های تهاجم زمینی. روسیه، به احتمال خیلی قوی از مخالفان محلی، برای «دموکراتیزاسیون» خانواده های سلطنتی سعودی، قطری و امارات متحدۀ عربی بر اساس الگوی لیبی پشتیبانی خواهد کرد.

در حال حاضر، روسیه مدرنترین هواپیماهای شناسائی Tu-214 R (نوعی آواکس برای نیروهای زمینی) را فرستاده تا حرکات ارتش دوم ترکیه را تحت نظر داشته باشد.

روسیه که برتری هوائی را در سوریه حفظ کرده است، از نیات، مسیر نیروهای ترکیه و سعودی مطلع خواهد شد و می تواند در خاک سوریه پیشدستی کند. روسیه چندین نوع جنگ افزار مدرن (دریائی، هوائی و زمینی) در اختیار دارد که می خواهد در نبرد تحت شرایط جنگی برتر از مبارزان اسلامگرا به آزمون بگذارد.

با توجه به این امر که بسیاری از قدرت های غربی و خاورمیانه برای رسیدن به اهدافشان از تروریسم استفاده می کنند، تنها معما برای روسیه چنین خواهد بود : چگونه تروریسم بین المللی را از بین ببرد بی آن که مجبور باشد از سلاح هسته ای استفاده کند و از جنگ سوم جهانی اجتناب کند؟ اگر ترکیه و عربستان سعودی از زمین به سوریه حمله کنند، روسیه به شکل سنگین به مراکز تجمع نیروهای مهاجم با انواع و اقسام سلاح های ترموباریک پاسخ خواهد گفت (4).
هواپیماهای چند منظورۀ روسی در سوریه می توانند از بمب های ترموباریک هدایت شونده یا گراویمتریک استفاده کنند (KAB-500 OD, ODAB-500PM, KAB-1500S GLONASS/GPS). قوی ترین بمب ترموباریک در جهان FOAB است که بمب افکن های سنگین روسی Tu-160 می توانند آن را حمل کنند و به کار ببرند، این بمب با GPS هدایت می شود و مهمات ترموباریک آن 7 t با قدرت انفجاری معادل 44 تن تی ان تی است. در تمرکز مجموعه تانک یا توپخانه… FOAB می تواند تمام تانک ها و زره پوش ها را در طول 350 متر ذوب کند، یعنی تأثیر آن معادل یک ضربۀ هسته ای است. در مأموریت های پشتیبانی نزدیک، نیروی هوائی روسیه در عین حال از راکت های ترموباریک (S-8DF et S-13 DF) استفاده می کند.

علاوه بر سامانۀ TOS-1 Buratino ( ملقب به پینوکیو) که راکت های ترموباریک کالیبر 220 میلیکتیر پرتاب می کند، BM-27 Uragan، BM-30 Smerch با کالیبر 300 میلیمتری، 9A52-4 Tornado با کالیبر 122 میلیمتری (با برد 50 تا 90 کیلومتر) نیز در خدمت ارتش روسیه هستند. اکثر قطعات توپخانۀ روسی 152 میلیمتری با شارژ ترموباریک است. پیاده نظام روسیه نیز در عین حال به مهمات ترموباریک مجهز است و از نارنجک انداز دوش برد (RPG-7, RPO-A, RPG-26)، و موشک های ضد تانک (9M123 Khrizantema, 9M133 Kornet, 9M120 Ataka, 9K114 Shturm) استفاده می کند.

مهمات ترموباریک با یک انفجار کوچک اولیه مخلوطی از بخار منفجر شونده را به شکل ابر آتش زا پخش می کند. جرقۀ شارژ انفجاری با تأخیر صورت می گیرد یعنی تا وقتی که تمرکز بخار انفجاری به حد اکثر برسد. انفجار بخار موجب ایجاد خلأ می شود، و اکسیژن موجود در فضا جذب بخار آتش زا شده و موج شوک عظیمی را به وجود می آورد و با مادۀ آتش زای فشرده (با حرارت 2000 تا 3000 درجۀ سانتیگراد). تأثیر چنین انفجاری برای پیاده نظامی که حفاظت نشده باشد مرگبار خواهد بود، زره پوش ها را تا ارتفاع ده متر به هوا پرتاب می کند، واژگون ساخته و در آتش جزغاله می کند.

Valentin Vasilescu
Article original en roumain : http://www.ziaruldegarda.ro/
Traduction Avic – Réseau International
La source originale de cet article est ziaruldegarda.ro
Copyright © Valentin Vasilescu, ziaruldegarda.ro, 2016
مقالۀ ولانتین واسیلسکو توسط کپی رایت محافظت شده است. پیش از این در تماس با میشل شوسودوسکی مدیر سایت موندیالیزاسیون برای ایجاد بخش فارسی، ایشان اظهار داشت که بخش فارسی فعلاً در برنامۀ این سایت نیست ولی به من اجازه داده است که به شکل آزاد مقالات این سایت را ترجمه و منتشر کنم. این مقاله هنوز در شبکۀ ولتر منتشر نشده، ولی در صورتی که منتشر شود، در بخش فارسی نیز این مقاله قابل دسترسی خواهد بود.

Quel serait le plan B en Syrie ?

بازسازی ارتش عربی سوریه

soriya_2016

ولانتین واسیلسکو

ولانتین واسیلسکو. کارشناس نظامی. فرمانده دوم قدیمی پایگاه هوائی اوتوپه (در رمانی)

Le retour de l’Armée arabe syrienne

par Valentin Vasilescu

ارتش عربی سوریه طی چهار سال اول جنگ می بایستی با سیل مزدوران مسلح خارجی رویاروئی کند که به شکل مقدماتی آموزش دیده ولی به جنگ افزارهای مؤثر مجهز بودند. این رویاروئی در وضعیتی صورت گرفت که از سال 2005 ارتش عربی سوریه نتوانسته بود تجهیزات نظامی اش را به روز سازی کند. ولی امروز به یمن آموزش از سوی شبه نظامیان ایرانی و تجهیزات مدرن روسی، ارتش عربی سوریه سرزمین هائی را که از دست داده بود باز پس می گیرد و از دو ماه پیش دائماً پیش می رود. اینک ارتش عربی سوریه دوباره به میدان می آید.

شبکۀ ولتر|بوخارست (رمانی)| 4 مارس 2016

پس از پنج ماه حملۀ هوائی توسط 70 هواپیمای جنگی روسی در سوریه، بسیاری از تحلیل گران نظامی از خودشان می پرسند چرا ارتش عربی سوریه تنها بخش کوچکی از سوریه را از گزند اشغال جهاد طلبان در امان نگهداشت و قادر نبود بخش بیشتری را تحت کنترل خود بگیرد. این تحلیل گران معمولاً وضعیت ارتش عرب سوریه را با ارتش ایالات متحده مقایسه می کنند، یعنی مقایسه ای نابجا، و یادآور می شوند که ارتش آمریکا با به کار بستن 1800 هواپیمای جنگی و 380000 سرباز ظرف 42 روز عراق را اشغال کرد.

دلایل ضعف نظامی ارتش عربی سوریه کدام بوده است؟

طی پنج سال جنگ، مرزهای سوریه با ترکیه، اردن و اسرائیل گذرگاهی بود برای عبور000 100 تا 250000 مزدور مسلح اسلامگرا (که عربستان سعودی، قطر، ایالات متحده و ترکیه آنها را استخدام کرده و آموزش داده بودند). این مزدوران مسلح جهاد طلب با ایجاد چندین جبهه ارتش عربی سوریه را مجبور کردند که در گروه های متعدد کوچک در سر تا سر کشور پراکنده شود.

در گام اول، عملیات اسلامگرایان به شکل حملات غافلگیرکننده به پادگان های ارتش عربی سوریه و قرارگاه های پلیس صورت می گرفت. واکنش ارتش عربی سوریه نیز با تأخیر و به شکل غیر ماهرانه ای انجام می گرفت، و تنها از گروه های تیپ 104 گارد جمهوری و چهارمین لشکر موتوری استفاده می کرد. موفقیت مراحل اول حملات گروه های به اصطلاح «شورشی» به شکل پی در پی به ویژه به دلیل شناخت نقاط ضعف ارتش عربی سوریه بود. نقشه های آنها را کارشناسان و مربیان نیروهای ویژۀ ترکیه (بره سرخ ها) و عربستان سعودی طرح ریزی می کردند و هدایت آن را به عهده داشتند.

طی سه سال اول جنگ، ارتش عربی سوریه که تنها برای جنگ کلاسیک یا متعارف علیه همسایگانش آماده و سازماندهی شده بود، هیچ شناخت خاصی از جنگ نامتعارف نداشت، و بدون هیچ تاکتیک مقدماتی، به کار بستن تجهیزات نامناسب بدون ایجاد فضا بین آنها، بدون آتش برای پوشش بین عناصر و تجهیزات، بدون امکانات شناسائی دوست و دشمن و غیرهارتش عربی سوریه پهپاد شناسائی و تصویر ماهواره ای در اختیار نداشت، در حالی که مسلمانان جهاد طلب از اطلاعات ناتو برخوردار بودند. علاوه بر این جهاد طلبان تجهیزات ساختمانی که از پیش آماده کرده بودند در اختیار داشتند، مانند دستگاه حفاری که به آنها اجازه می داد ظرف مدت کوتاهی تونل ایجاد کنند، در حالی که ارتش عربی سوریه هیچ وسیله ای برای ردیابی و شناسائی سنگرهای زیر زمینی که آنها ساخته بودند در اختیار نداشت. عملیات جهاد طلبان به شکل غافلگیرانه صورت می گرفت بی آن که ارتش عربی سوریه بتواند در مقابل یورش توده های تروریست که تا پادگان ها و انبارهای اسلحه و مهمات نفوذ کرده بودند واکنش نشان دهد. در نتیجه، ارتش عربی سوریه حتی از عهدۀ تضمین مقدماتی ترین موازین نبرد و پیشگیری برنمی آمد و قادر نبود از پیش به بهترین شکل با نقشۀ جنگی در وضعیت جنگی عمل کند.

به یمن پهپادهای شاهد 129 ساخت ایران راهکارهای تاکتیکی گروه های تهاجمی ارتش عربی سوریه بهبود یافت و با بهره برداری موفقیت آمیز از آن مانورها به سرعت انجام شد.

روسیه از آغاز دولت سوریه را به شکل سیاسی و دیپلماتیک پشتیبانی می کرد و به شکل پراکنده اسلحه می فرستاد و نظامیان سوریه را آموزش می داد، ولی در پائیز 2015 کمک روسیه با نقشه صورت پذیرفت و به شکل فوق العاده ای افزایش یافت. ارتش عربی سوریه به سرعت بر سلاح های جدید تسلط یافت.

دورانی که طی آن ارتش عربی سوریه مناطقی را فدا می کرد و تنها در جستجوی حفاظت از شهروندان غیر نظامی در مقابل جهاد طلبان بود، از این پس به پایان رسیده است.

سلاح های انفرادی و تجهیزات حفاظتی

ابتدا، ارتش عربی سوریه به کلاه خود چینی QGF-02 مجهز بود. سربازان گارد جمهوری و نیروهای ویژه جلیغۀ ضد گلوله TAT-BA-7 در اختیار داشتند. سلاح های انفرادی کلاشنیکوف AK-47 (یا نسخۀ چینی از نوع 56). فقدان دستگاه دید در شب و دوربین با قابلیت جذب نور ضعیفضعف های جدی ارتش عربی سوریه را تشکیل می داد.

گرچه سوریه برای تجهیزات مدرن انفرادی در سال 2005 («سرباز آیند») طرح ریزی کرده بود ولی خرید این تجهیزات به دلیل اتهامی که در رابطه با قتل رفیق حریری به سوریه نسبت داده بودند انجام نشد و مشمول تحریم گردید. این تجهیزات شامل دستگاه دید در شب ساخت روسیه (Baighiş 6) و تفنگ تهاجمی کلاشنیکوف AK-74M. با آمدن مربیان روسی، اغلب یگان های ارتش عربی سوریه به جلیغۀ حفاظتی بالیستیک 6B45، کلاه خود Kevlar 6B7 و تفنگ خودکار AK-74M یا AK-104 با دوربین و نارنجک انداز GP-30 مجهز شدند. روس ها ارتش عربی سوریه را به تجهیزات مدرن مجهز کردند مانند دوربین دید درشب، نارنجک انداز ترموباریک AGS-17 (سلاح گرما فشاری)، و نارجگ انداز 6G30 (کالیبر 40 میلیمتری).

سربازان ذخیره

طی پنج سال جنگ، ارتش عرب سوریه تلفات سنگینی متحمل شد، حتی بیش از جنگ علیه اسرائیل، بسیاری از تجهیزات نظامی تخریب شد یا به دست جهاد طلبان افتاد، بسیاری از مناطق را جهاد طلبان تحت کنترل خود گرفتند. این موضوع شامل %75 از خاک سوریه است. در این مناطق سربازان اسیر و یا شهروندان جمهوری خواه را سر می بریدند. در نتیجه، جایگزین کردن این تلفات سنگین توسط ارتش عربی سوریه (دست کم 40000 سرباز یعنی %10 توده های نظامی) به سختی امکان پذیر شد. در هر صورت سخت تر از بسیج سربازان در دوران صلح بود. به دلیل ترس از جانشان 130000 مشمولین خدمت خودشان را معرفی نکردند، به شکلی که تنها 270000 سرباز زیر پرچم باقی ماند.

در این وضعیت، ارتش عربی سوریه بر اساس منطقه زیر مجموعه های داوطلبان سالمند را سازماندهی کرد. به شکل عمومی، در مناطقی که دائماً مورد حملۀ شورشیان قرار داشت، گروه های دفاع محلی تشکیل شده بود که در همآهنگی با یگان های حرفه ای ارتش عمل می کردند، این گروه ها به شکل حقیرانه ای مسلح بودند، بدون آموزش بدنی مناسب، بدون تمرین تیراندازی، بدون فرماندهی که در مدارس نظامی حداقل آموزش را دیده باشد و از اصول رزمی حداقل شناخت و تجربه ای داشته باشد. این گروه های دفاع محلی با شور میهن دوستی تغذیه می شدند و تلفات سنگینی را نیز متحمل شدند.

با بهبود وضعیت و اتخاذ موضع تهاجمی، ارتش عربی سوریه برای گروه های دفاع محلی برنامۀ فشرده ای برای تمرین تاکتیکی در نظر گرفت، و روی چریک شهری با تیراندزای واقعی، راه پیمائی، آموزش آتشکاری و مهندسی متمرکز شد. یک پل هوائی بین دمشق و تهران سازماندهی شد به شکلی که داوطلبان می توانستند توسط بسیجی های ایرانی آموزش ببینند، همان گونه که خود بسیجی ها داوطلب بودند و مثل همیشه مبارزان حزب الله را تشکیل می دهند. برای نخستین بار ایرانی ها نه تنها شیعیان بلکه داوطلبان اهل سنت و مسیحی را آموزش دادند.

عملیات ویژه

نیروهای ویژۀ سوری در سال های 60 توسط ارتش مصر بر اساس یک برنامۀ کوماندوئی بریتانیائی برای نظامیان یگان های پایده نظام سبک اسلحه آموزش دیدند و به عنوان چترباز شناسائی شدند. ارتش عربی سوریه در آغاز جنگ داخلی 6 گردان مستقل از نیروهای ویژه و یک گردان جترباز داشت، به انضمام تیپ 104 گارد جمهوری.

در ماه مه 2014 یک گروه کوماندو به نام « شیرهای محافظ » ایجاد شد، به فرماندهی لشکر 4 موتوریزه که در شمال سوریه عملیات انجام می داد. در آغاز جنگ تجهیزات یگان های نیروهای ویژۀ سوری به همان اندازه از دور خارج شده بود که مابقی ارتش عربی سوریه، و علاوه بر این کوماندوهای سوری در زمینۀ جنگ چریکی در مناطق شهری و ضد شورش بی تجربه بودند، مثل بیروت در سال 1982. در این دوران، یگان های کوماندوئی سوری به نارنجک انداز ضد تانک آر پی جی 7، سامانۀ موشک ضد تانک 9K111 Fagot و میلان 1 مجهز بودند و خسارات زیادی به زره پوش های اسرائیلی وارد آوردند.

با آمدن مربیان ایرانی از نیروی قدس (با آموزش و تجهیزات خوب) و مبارزان حزب الله لبنان با تجربیات جنگی بسیار در زمینۀ جنگ در مناطق شهری به سوریه وضعیت بهبود پیدا کرد. یادآوری کنیم که نیروهای ویژۀ ایران توسط هم قطاران آمریکائی خود و SBU بریتانیائی در دوران محمد رضا شاه پهلوی آموزش دیده بودند.

کوماندوهای نبرد در مناطق شهری و حزب الله لبنان مسلح به موشک های ضد تانک مدرن (9M113 Konkurs, 9M131 Metis M, 9M133 Kornet) ، و نارنجک انداز ضد تانک (RPG 7V, RPG-29) تجربۀ جنگی بسیار محکمی در تاکتیک های جنگ نامتعارف و جنگ در مناطق شهری، خاصه علیه تانک های مرکوا متعلق به ارتش اسرائیل در سال 2006 به دست آوردند. آنها تاکتیک نوین بسیار مؤثری را در زمینۀ نبرد علیه تانک ابداع کردند.

با ورود نیروهای عملیات ویژۀ روسی Spetsnaz (اسپتسناز) همۀ امور از نو بر اساس عمل و موازین روشن مورد تحلیل قرار گرفت. گرچه ایران برای تجهیزات نیروهای ویژه خیلی سرمایه گذاری کرده است ولی هم پای تجهیزات روسی نیست و به آخرین نسل تعلق ندارد. عکس های جدید نیروهای ویژۀ سوری آنها را با تجهیزات کاملاً روسی نشان می دهد، با لباس استتار نسوز از نوع چند منظوره، کلاه خود FAST Ops-Core با سامانۀ دید الکترونیک ضمیمه شده، دستگاه دید در شب، کاگول، جلیغۀ ضد گلوله و چکمه با کیفیت عالی به علاوه عینک Accuracy international AWM نوعی تفنگ تیرانداز ماهر بریتانیائی (با صدا خفه کن) یا AK-74M مجهز به دوربین یا فاصله یاب لیزری آلفا 7115 و نارنجک انداز خودکار AGS-30، مسلسل پشنگ Pecheneg و غیره. پیشرفت در زمینۀ آموزش و تجهیزات کوماندوهای سوری با سلاح های مدرن در عملیات جدید برای باز پس گیری جادۀ خناصر و اثریا، تنها راه تدارکات برای نیروی های دولتی در استان حلب بود که خود را نشان داد.

تیراندازان ماهر

نبرد در مناطق شهری بدون تیراندازان ماهر آموزش دیده و مجهز به تجهیزات رزمی مدرن تصور ناپذیر است. در آغاز جنگ، در نبود نقاط دیدبانی روی ساختمان ها و نبود تیراندازان ماهر، داوطلبان انتحاری می توانستند اهدافشان را انتخاب کرده و خودشان را منفجر کنند، یا با ماشین وارد پاسگاه های ارتش عربی سوریه شوند. ارتش عربی سوریه تیرانداز ماهر کافی نداشت و تنها مدل قدیمی تفنگ دراگانوف با دوربین و DMR ( تفنگ چینی کپی شده از روی ام 14 قدیمی ساخت ایالات متحده) در اختیار داشت.

بعداً ایرانی ها ارتش عربی سوریه را با کپی محلی تفنگ دوربین دار اتریشی Steyr HS.50 مجهز کردند، روس ها نیز تفنگ دوربین دار مدرن Orsis T-5000 (کالیبر 7،62 میلیمتر) و مسلسل دوربین دار KSVK (12،7 میلیمتر) را تحویل دادند. به ابتکار ایرانی ها و روس ها یک مدرسه برای آموزش تیرانداز ماهر در ارتش عربی سوریه با مربیان لبنانی (حزب الله)، ایرانی ها و روس ها ایجاد شد. تیراندازان ماهر روسی بهترین در جهان هستند، به دلیل سلاح هایشان، فن استتار و مراکز آموزشی شان. کلید واژه برای تیراندازان ماهر سوریه باید چنین باشد : « پنهان ماندن و دیدن بدون آن که توسط دیگران دیده شوند

زره پوش ها

طی جنگ اول جهانی وقتی تانک اختراع شد، نقش آن به یمن زره، قدرت آتش و تحرک نفوذ در سدها و خطوط دفاعی دشمن بود. امروز، چنین نقشی با وجود یگانهای ضد تانک مجهز به سامانه های موشکی با هزینۀ بسیار کمتر از یگان های زرهی و تانک، در نتیجه عملیات در فضائی که از امکانات ضد تانک اشباع شده است خیلی مشکلتر بنظر می رسد. زره پوش هائی که بدون تجسس عمقی در اطراف منطقۀ عملیاتی و بدون پشتیبانی پیاده نظام برای برقراری نظم می بایستی در مراکز شهر حرکت کنند، ولی در دام غافلگیرانه، زیر آتش نارنجک های دوش برد و موشک های ضد تانک گرفتار می شوند. ده ها هزار سامانۀ موشکی ضد تانک ایالات متحده BGM-71 Tow و Milan-2 ساخت فرانسه و آلمان و راکت اندازهای کروآت M 79 Osa را به شکل مخفیانه توسط سرویس های اطلاعاتی ترکیه، عربستان سعودی، فرانسه و ایالات متحده به سوریه منتقل کرده اند.

تانک ها و زره پوش های سوریه فاقد پلاک محافظ از نوع زره واکنشی در جلو و روی برجک هستند، و سامانۀ ویژۀ کور کردن گیرندۀ هدایت موشک ضد تانک یا سامانۀ حفاظت فعال با رهگیر برای مقابله با موشک ضد تانک ندارند تا آن را پیش از برخورد با جدارۀ زرهی منفجر کند. به دلیل وجود همین کاستی ها زره پوش های سوری غالباٌ با اولین تیر مستقیم سوراخ می شدند. پس از تخریب و یا تحمل خسارت در سطح سدها زره پوش در ارتش عربی سوریه، سرانجام یک پلاک محافظ به بدنۀ زره جوش کردند و سپس پلاک های حفاظتی از نوع واکنشی برای خنثی سازی ضربات پی در پی را به کار بردند.

با آمدن مربیان روسی به سوریه، آنها یکی از اشتباهات اساسی ارتش عربی سوریه را کارشناسی کردند. اشتباه این بود که ارتش عربی سوریه زره پوش ها و تانک های خسارت دیدۀ خود را در میدان نبرد رها می کرد. روس ها مشاهده کردند که اکثر این زرهی های خسارت دیده را متخصصان نظامی ترکیه تعمیر می کنند و برای استحکامات و توپخانۀ ثابت برای جهاد طلبان دوباره به کار می برند. در نتیجه، ارتش عربی سوریه یک زیر مجموعۀ برای یدک کشیدن زره پوش ها و تانک های خسارت دیده، به انضمام کارگاه هائی برای تعمیر تجهیزات خسارت دیده ایجاد کرد.

در آغاز سال 2016، روس ها تقریباً 20 فروند تانک T-72B3 و T-90 MS به سوریه تحویل دادند که دارای قابلیت حفاظت واکنشی مؤثر در مقابله با موشک های ضدتانک BGM-71 Tow ساخت ایالات متحده است. تانک T-90 MS در ترکیب گروه های پیش ران برای نفوذ در خطوط دفاعی جهاد طلبان به کار بسته شد. بر اساس آنچه در فوریه 2016 نوشتند در حمله به دهکدۀ کوویرا نزدیک حلب مورد استفاده قرار گرفت. با وجود این، اگر تانک های تی 90 وارد ارتش عربی سوریه شده، هزینۀ آن را ایران پرداخت کرده و خدمۀ این تانک ها نیز ایرانی هستند.

توپخانه

علاوه بر دستگاه های زرهی که جهاد طلبان از ارتش عربی سوریه به غنیمت می گرفتند، تعداد بسیاری وانت باری دریافت کرده بودند که برای مسلسل، راکت انداز، توپ و سلاح های کالیبر کوچک مناسب بود و تحرک و چابکی خاصی برای عملیات غافلگیرانه به آنها عرضه می کرد. برای خنثی کردن این امکانات در منطقۀ محدود، به مهمات هوشمند نیاز بود که ارتش عربی سوریه در اختیار نداشت. روس ها به سوریه سامانه های شناسائی توپخانه متحرک « PRP-4A Argus » تحویل دادند که می تواند مکان توپخانه و زره پوش های دشمن و به همین گونه محل تجمع گروه ها و تیراندازان منزوی را که آتش گشوده اند کشف و مشخص کند. فاصله به شکل خودکار توسط دو فاصله یاب لیزری انجام می گیرد. علاوه بر این تجهیزات، ارتش عربی سوریه به سکوی پرتاب ترموباریک ( کالیبر 220 میلیمتری) TOS-1 « Buratino. » مجهز شده است که با حجم پرتاب 24 راکت در 7،15 ثانیه. سطح پوششی هر شلیک راکت TOS 1 ( مترجم با نام مستعار پینوکیو) 400 x 200 متر است.

با رسیدن مربیان روسی به سوریه مسئلۀ تحویل موشک های هدایت شوندۀ لیزری Krasnopol KM-2 مطرح شد. سامانه عامل سامانۀ روشن کردن هدف laser target degsinator را ضروری می سازد، از روی یک زره پوش هدف را تعیین می کند. وقتی در منطقۀ 2 کیلومتر در 1،6 کیلومتر در اطراف هدف قرار گرفت، سامانه هدایت موشک کراسنوپول با شعاع لیزری به سوی هدف انتخاب شده هدایت می شود.

هواپیمائی

تا پیش از آمدن مربیان روسی، نیروی هوائی سوریه به سلاح های هدایت شوندۀ دقیق مجهز نبود و نمی توانست عملیات پشتیبانی یگان هائی را که روی زمین عملیات انجام می دادند را تضمین کند. نیروی هوادی بطور کلی از راکت های کالیبر 57 میلیمتری و بمب های FAB-50, FAB-100 از ارتفاع 1500 متری تا 3000 متری استفاده می کرد. در این ارتفاع هواپیماهای سوری برای تیربارهای اسلام گرایان با کالیبر 23 و 30 میلیمتری و موشک های زمین به هوای دوش برد اهداف ساده ای بودند و همین امر تلفات بی شمار نیروی هوائی ارتش عربی سوریه را توضیح می دهد. در این مدت، 21 هواپیمای بمب افکن Su-24MK در ارتش عربی سوریه در کارخانۀ هواپیماسازی روسی N° 514 ARZ à Rzhev به روز سازی شد با استاندار Su-24M2 مطابق شد که به سامانه ناوبری و هدایت سلاح های دقیق(PNS-M), مجهز است، مثل هواپیماهای روسی در پایگاه هوائی حمیمیه. در سال 2015 روسیه موتور و تجهیزات هوائی پیشرفته برای فروند 64 MiG-23BN/MLD به سوریه تحویل داد که با استاندارد MiG-23BN/MLD تطبیق می کند.

میگ های 23 از تجهیزات OLS-M، از کلاس LANTIRN برای پرواز در شب استفاده می کند، رهگیری ماورای قرمز برای اهداف زمینی و هدایت چندین سلاح هوشمند که توسط بمب افکن های روسی مستقر در سوریه نیز به کار برده می شود. در حال حاضر، هواپیماهای سوخو 24 و میگ 23 متعلق به سوریه می توانند بمباران های دقیقی را در روز مثل شب انجام دهند و در عین حال در ارتفاعی پرواز کنند که از برد موشک های ضد هوائی دوش برد در امان بمانند. هواپیماهای سوری با بمب های نفوذگر مراکز فرماندهی زیر زمینی جهاد طلبان را که به شکل پراکنده در همه جا بر پا کرده اند مورد تخریب قرار دادند. و برای حمله به گروه ها در سطح نیز دیگر نیازی به پرتاب بشکه از هلیکوپتر ندارند، که در هر صورت توسط MANPAD (موشک های ضد هوائی دوش برد) مورد اصابت قرار می گرفت.

Valentin Vasilescu

Traduction
Avic
Réseau International

لینک متن اصلی در شبکۀ ولتر :

http://www.voltairenet.org/article190577.html

ترجمه توسط حمید محوی

اسپوتنیک : پافشاری در سرنگونی اسد و منافع اقتصادی ایالات متحدۀ آمریکا

 assad_89iu

گاهنامۀ هنر و مبارزه/جغرافیای سیاسی

4 مارس 2014

اسپوتنیک : پافشاری در سرنگونی اسد و منافع اقتصادی ایالات متحدۀ آمریکا

x

3 مارس 2016

رابرت اف کندی (جوان) Robert F. Kennedy Jr برادر زادۀ رئیس جمهور قدیمی ایالات متحدۀ آمریکا بر این باور است که اغلب آمریکائی ها نمی دانند واشنگتن در جنگ علیه سوریه هدفش تنها سرنگونی دولت سوریه که به شکل دموکراتیک برگزیده شده نیست

رابرت اف کندی (جوان) وکیل دعاوی آمریکائی و برادرزادۀ رئیس جمهور قدیمی جان اف کندی یادآور شده است که ایالات متحده از وقتی که بشار اسد با طرح لوله های انتقال گاز قطر مخالفت کرد، برای سرنگونی او طرح ریزی کرد.

رابرت اف کندی یادآور می شود تنها پس از آن که طرح لوله های انتقال گاز چند میلیارد دلاری در سال 2000، یعنی ده سال پیش از قیام بهار عرب در سوریه مطرح شود، سازمان سیا برای سرنگونی اسد طرح ریزی کرد.

طرح لوله های انتقال گاز شامل ساخت زیر بناهائی بود که از قطر شروع می شد و می بایستی از عربستان سعودی، اردن، سوریه و ترکیه به مقصد اروپا عبور کند.

تحلیل گر آمریکائی توضیح می دهد که اگر این طرح به اجرا گذاشته شده بود، لوله های انتقال گاز تأثیر شگرفی در زمینۀ جغرافیای سیاسی می داشت، و در نتیجه می توانست به رژیم های سلطنتی اهل سنت در خلیج فارس اجازه دهد تا بر بازار جهانی گاز طبیعی تسلط یابند و بر این اساس قطر به عنوان نزدیکترین هم پیمان واشنگتن در جهان عرب تقویت شود.

تمام این موارد به روشنی نشان می دهد که جنگ در سوریه نه یک جنگ داخلی بوده و نه برای گسترش هر چه بیشترحقوق بشر، بلکه شورش خشونت بار با پشتیبانی و پدرخواندگی از سوی عوامل خارجی در پی اجرای یک طرح بازرگانی بوده است.

رابرت اف کندی در گفتگو با اسپوتنیک اظهار داشت که «اغلب آمریکائی ها کاملاً از علت پافشاری ما در سرنگونی دولتی که به شکل دموکراتیک در سوریه برگزیده شده بی اطلاع هستند».

به گفتۀ او، این موضوع تنها به سوریه مرتبط نیست، بلکه شامل حال ایران، عراق و بسیاری از کشورهای منطقه نیز می شود. علاوه بر این، اغلب آمریکائی ها نمی دانند که انقلاب اسلامی در ایران نتیجۀ مستقیم کودتائی است که واشنگتن در سال 1953 در ایران راه اندازی کرد.

او اضافه می کند که « عراق به همچنین. ما در عراق دست به عملیاتی زدیم که صدام حسین را به قدرت رساند، طی جنگ علیه ایران به او سلاح کشتار جمعی دادیم». رابرت کندی بطور مشخص می گوید برای متحد شدن با دیکتاتورها فراخوان نمی دهد، ولی کاری که ایالات متحده می کند یک ریاکاری تمام عیار است.

« نمی گویم با دیکتاتورها متحد شویم. ولی ما با سعودی ها متحد هستیم. و سعودی ها کسانی هستند که به زن ها اجازۀ رانندگی نمی دهند. اگر زنی در حال رانندگی مشاهده شود مستقیماً او را به زندان می برند. مردم را شکنجه می کنند و هر گونه آزادی بیان را از آنها سلب کرده اند، و دست به کارهای شنیعی می زنند».

به گفتۀ تحلیل گر سیاسی، انگیزۀ واقعی رفتار واشنگتن در خاورمیانه تقریباً همیشه در رابطه با منافع اقتصادی شرکت های بزرگ آمریکائی در این منطقه قابل درک می باشد.

« اگر شما به ریشه های این جنگ (جنگ داخلی در سوریه) نگاه کنید، حتماٌ جنگ انتقال لوله های گاز را کشف خواهید کرد. این انقلاب سنی مذهب توسط هم پیمانان ما تأمین مالی شده است، توسط قطر و عربستان سعودی. و چندین مورد، سربازهای این انقلاب توسط ایالات متحده آموزش دیده و مسلح شده اند.

لینک متن اصلی در اسپوتنیک :

https://fr.sputniknews.com/international/201603031023107952-usa-veulent-renverser-assad/

ترجمه توسط حمید محوی

جنگ یا صلح؟ با اسد یا بدون اسد

syria-654136_640

جنگ یا صلح؟ با اسد یا بدون اسد

همیشه قرار بر این بوده است که کشورهای سرمایه داری اگر گوشت هم دیگر را بخورند، اما استخوان یک دیگر را پیش سگ نیندازند. این به ویژه در عصر جهانی شدن سرمایه بیش از پیش صادق است. تاریخ چند سده ی اخیر در زمینه ی سیاست خارجی پر از پیمان های نظامی، قراردادهای منع تجاوز و آتش بس هایی است که عمر برخی از آن ها حتا به چند ساعت هم نمی کشد؛ پیمان ها و قراردادهایی که هیچ کدام از همان آغاز قرار نبوده محترم شمرده شوند. به قول کلازویتس، این پیمان ها چیزی بیش از یک مصالحه ی موقت برای آماده شدن برای جنگی گسترده تر نیستند.

حال ببینیم آیا قرارداد آتش بس اخیر در سوریه هم از این قاعده ی کلی تبعیت می کند یا نه؟ قبل از هر چیز باید دید که طرف های درگیر اساسا چرا این آتش بس را پیش نهاد کرده اند و از اجرائی شدن آن به چه خواست یا خواست های بلاواسطه ای می خواهند دست یابند؟

آن چه مسلم است این است که با ورود روسیه به جنگ، تغییر در توازن قوا صورت گرفته است و ارتش سوریه قادر گردیده که شبه نظامیان داعش، جبهه النصره و دیگر شبه نظامیان مخالف دولت اسد را وادار به عقب نشینی و حتا در برخی جبهه ها متحمل شکست کند. در واقع نگرانی مشهود امریکا و همین طور رژیم های ارتجاعی سلطنتی منطقه و ترکیه مبتنی بر همین ارزیابی ست. از این روی این آتش بس برای جلوگیری از شکست محتمل و خریدن زمان برای دست یافتن به اقدامات متناسب بعدی است. بنا بر این، نخستین دلیل این آتش بس را می توان کُند کردن پیش روی ارتش سوریه در جنگ با شبه نظامیان مخالف دولت سوریه دانست.

ادامه ی این وضع یعنی پذیرش شکست کامل؛ چیزی که به هیچ عنوان برای ایالات متحد، اسرائیل، عربستان سعودی، ترکیه و قطر مطلقا قابل قبول نیست. کشورهای درگیر در این جنگ منافعی دارند که این منافع، دست کم، بخشا باید متحقق شود. سخنان کری در این باره جایی برای هیچ شبه ای باقی نمی گذارد. او در مصاحبه اش با خبرگزاری اورینت نیوز( به نقل از رویترز، ۱۳ فوریه ) می گوید: «اگر رژیم اسد به مسئولیت های خود عمل نکند و ایرانی ها و روس ها از اسد نخواهند به وعده هایی که داده است وفا کند….در آن صورت واضح است که جامعۀ جهانی مثل احمق ها نمی نشیند که آن ها را نگاه کند.» در واقع، کری در این ابراز نظر آمادگی مداخله نظامی مستقیم ایالات متحد در سوریه را اعلام می کند. این اعلام آمادگی مداخله نظامی توسط ایالات متحد و خطر یک جنگ تمام عیار پیش تر توسط دیمتری مدودف، اما، با زبانی دیگر، اذعان شده بود. او دراین جنگ خطر «روشن کردن جرقه های یک جنگ جهانی جدید» را هشدار می دهد. در واقع این دومین دلیل این آتش بس است؛ یعنی ترس از وسعت گرفتن جنگ و از کنترل خارج شدن آن.

این خطر،اما، دو چندان می شود وقتی در نظر گیریم که از یک طرف، با بی مرز شدن سرمایه و فروپاشی نظم پیشین جهانی، کشورهایی مثل ایران، عربستان سعودی، ترکیه و حتا قطر مدعی منافع منطقه ای شده اند و، از طرف دیگر، طرح های پیشین ایالات متحد که خود را در غیاب اتحاد جماهیر شوروی، پس از دوران جنگ سردی، یک تاز میدان در صحنه ی جهانی در نظر می گرفت و از این روی، برای استقرار نظم نئولیبرالی ـ جهانی مورد نظرش، نقش پلیس جهانی را برای خود قائل شده بود، همه تخیلی از آب درآمد. این کشورها که قرار بود مطیع امپراتوری ایالات متحد گردند یکی بعد دیگری خود مدعی امپراتوری منطقه ای شدند: یکی در صدد متحقق کردن حلال شیعی و داشتن چهار پایتخت در منطقه شد، دیگری گسترش اسلام وهابی را، با ولخرجی های سخاوت مندانه بین گروهای وهابی، و خرید انواع و اقسام سلاح های پیش رفته، در پیش گرفت، سومی  در سودای داشتن سهم شیر در قبضه کردن بازاز نفت و گاز اروپا، به یارگیری از گروهای اخوانی در سراسر منطقه و ایضا خرید انواع و اقسام سلاح های پیش رفته پرداخت، و آن دیگری احیای امپراتوری عثمانی را، با توسل به اسلام متعادل و دیپلوماسی هایی که البته یکی بعد از دیگری با ناکامی رو به رو می شد وجه ی همت خود قرار داد.  اگر چه کنترل این امپراتوری های منطقه ای، از طریق ساز و کارهای سرمایه از یک طرف و جنگ های فرسایشی و با توسل به تقابل های تاریخی سنی و شیعه از طرف دیگر، اهداف چندان مشکلی برای امپریالیسم امریکا و شرکا به نظر نمی رسید، اما حضور نظامی روسیه، که وارث تکنولوژی پیچیده ی تسلیحاتی و زرادخانه های هسته ای رژیم پیشین خود بود، به یکباره تمامی معادلات را به هم ریخت و همچون رقیبِ صرف نظر ناکردنی، که پیش تر ضرب شست خود را در جریان الحاق شبه جزیره ی کریمه نشان داده بود، وارد میدان شد. حضور این رقیب سر تا پا مسلح به انواع سلاح های پیش رفته در منطقه، حضوری دوگانه است: از یک طرف به پیچیده تر شدن معادلات منجر شده است، و از طرف دیگر می تواند به مثابه ی یک «راه حل» در نظر گرفته شود. بنا بر این، قرارداد آتش بس می تواند به عنوان فرصتی، یا دست کم، امیدی برای احیای نوعی از نظم جنگ سردی در سطح منطقه و مدیریت کشورهای مدعی قدرت منطقه ای توسط امپریالیسم غرب ـ به رهبری ایالات متحد ـ و امپریالیسم نوظهور شرق ـ به رهبری روسیه ـ نیز در نظر گرفته شود و، از این منظر، به عنوان سومین دلیل برای این آتش بس فهمیده شود. اما هم چنان که خواهیم دید تقابل های موجود در سطح جهان و به ویژه در منطقه و خاصه بین امپریالیست های غرب و شرق و در این میان بین ایالات متحد و روسیه به آن درجه ای از رشد رسیده اند که تلاش های دیپلوماتیک چیزی بیش از تیری رها شده در تاریکی نیست. 

منافع متضادی که طرف های درگیر در این جنگ دارند تنها معیاری است که می تواند برآیند این جنگ، و به باور من هر جنگی را، ترسیم کند. اما از آن جائی که برشمردن این منافع در مورد یک یک کشورهای درگیر در این جنگ فراتر از نوشته ای که من در نظر دارم می رود، فقط به مورد روسیه، آن هم به طور بسیار گذرا می پردازم و از آن نتیجه می گیرم که این آتش بس به فرض این که بتواند مشکلی را به طور وقت حل کند اما به هیچ عنوان نمی تواند پایانی بر جنگ باشد.

روسیه از درگیر شدن در این جنگ دو هدف اصلی، بلافصل و بی واسطه را دنبال می کند. یکی جلوگیری از امکان ارسال گاز و نفت از کشورهای عربی به اروپا از طریق احداث خطوط انتقال حامل های انرژی است که مسیر این خطوط لاجرم باید از سوریه گذر کند. و دیگری تحکیم موقعیت خود در وهله نخست در سوریه و در وهله ی بعدی در منطقه به منظور تامین منافع اقتصادی دراز مدت ـ بازار فروش برای محصولات خود ـ است. هر دوی این اهداف برای روسیه جنبه ی حیاتی دارند، در این معنا که بدون متحقق شدن این دو هدف، روسیه به عنوان یک کشور قدرت مند از نقشه ی جغرافیای جهانی محو خواه شد؛ از اهداف جاه طلبانه و «احیای عظمت گذشته ی تاریخی» و آرزوهای تاریخا فروخورده ی بورژوازی تازه میدان یافته روسیه هم صحبت نمی کنم. از این روی به سادگی هر نوع قراردادی بین روسیه و دیگر طرف های درگیر در جنگ سوریه، باید در جهت تامین و تحقق این دو هدف باشد؛ به عبارتی این دو هدف به هیچ وجه نمی تواند مورد مصالحه قرار گیرد. شرط تحقق هر دو هدف اهداف اصلی، بلافصل و بی واسطه روسیه استقرار آن گونه حکومتی در سوریه است ـ با یا بدون اسد ـ که بتواند اطمینان تحقق این دو هدف را برای روسیه برآورده کند. همین جا اضافه کنم که پافشاری روسیه بر حفظ حکومت اسد و ابرام طرف های مقابل در برکناری او تماما بسته به این واقعیت است که بدون اسد امکان وحدت ارتش سوریه ناممکن خواهد بود، و وجود این ارتش در تعیین سرنوشت نهایی سوریه اجتناب ناپذیر است. گذشته از این، سرنوشت اسد با تداوم حلال شیعی ایران نیز ارتباط مستقیم دارد. نباید فراموش کرد که ایران به عنوان یک متحد ضروری برای روسیه در پیش برد اهداف روسیه، چه در منطقه و چه در سطح بین الملی، صرف نظر کردنی نیست. درست به همین دلیل، اهداف گسترش طلبانه ی ایران در منطقه نیز نمی تواند توسط روسیه نادیده گرفته شود. از منظر این نیاز متقابل است که الزام حفظ اسد در قدرت برای روسیه دوچندان می شود: بدون حضور اسد در قدرت، امکان فرادستی اقلیت شیعه (علوی) در صحنه ی سیاسیِ عمدتا سنی سوریه از دست می رود، و این نه تنها به معنای از دست رفتن یکی از چهار پایتخت ایران در منطقه و هم چنین از بین رفتن پشت جبهه ی حزب الله در لبنان ـ پایتخت سوم ایران در منطقه ـ می باشد، بلکه از همه مهم تر به معنای ایجاد گسست در وحدت ایدئولوژیکِ توجیه کننده ی حلال شیعی نیز می باشد. معمای اسد، اما، تنها از زاویه ی منافع روسیه و ایران و تنیده گی تنگاتنگ این منافع بروز پیدا نمی کند، بلکه پیچیده گی آن وقتی نمایان می شود که ما تنگنا ها و محدودیت های عربستان سعودی، قطر، ترکیه و 99 گروهی که به نوعی آتش بس را پذیرفته اند در نظر گیریم. این کشورها و گروهای شبه نظامی نمی توانند حتا به خاطر حفظ ظاهر هم که شده است وجود اسد را در قدرت تحمل کنند. چه گونه ممکن است، برای مثال، عربستان از برکناری اسد انصراف کند بدون این که از طرف گروه های مسلح موجود که برای پنج سال توسط این کشور تامین مالی و تسلیحاتی شده اند متهم به خیانت نشود، و سر لوله ی تفنگ ها را به سمت خود نچرخاند؟

به هر حال، قصد من توضیح یک یک تقابل های موجود در منطقه و فرا روی موردی آن ها تا حد تضاد، که استقرار یکی نفی دیگری را همراه دارد، نیست. قصد من این است که بگویم نباید انتظار معجزه از قدرت هایی داشت که خود موجد جنگ و خرابی و فقر و آوره گی و انواع و اقسام مصیبت ها شده اند.

برای یک لحظه به این بیندیشم که حتا به فرض این که این آتش بس موفق از آب درآید و به صلحی هم بینجامد، در حالی ایالات متحد ده ها ست که عمده ی اقتصاد خود را بر تولید سلاح بنیاد نهاده است، و چین در حال حاضر به طور طبیعی بازارهای غیر تسلیحاتی را با توپخانه ی کالاهای ارزان درسطح جهان فتح کرده است، برای روسیه چه بازاری قابل تصور است به جز تولید سلاح برای فروش به گاوهای شیرده منطقه؟ آیا این، از جنگ های بی پایانی که منطقه آبستن آن ها ست حکایت ندارد؟ مصاحبه ی وزیر دفاع ایران با شبکه ی2  صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران که پیش از ترک مسکو، در 14  فوریه 2016، انجام داده است جای هیچ گونه تردیدی از فاجعه هایی که در پیش است باقی نمی گذارد. او در این مصاحبه از قصد ایران برای به دست آوردن لیسانس ساخت انواع جنگ افزارهای نوین روسی یاد می کند و نیز از هواپیماهای روسی سوخویSu-30 SM  و هواپیماهای Su-30  وSu-35  که از گل های سر سبد فن آوری روسی در زمینۀ هواپیماهای چند منظوره ی نسل دابل پلاس فور، 4++ ، هستند می گوید و این که بیش از700  فروند سوخو30  برای نیروهای هوائی روسیه، الجزائر، چین، هند، اندونزی، اوگاندا، ویتنام، ونزوئلا و قزاقستان [تا به حال] تولید شده است.

.به راستی چه امیدی می توان به بلوک بندی های امپریالیستی و حکومت های سرمایه داری منطقه بست؟ در شرایطی که تمامی جنگ ها و فجایعی که در منطقه می گذرد با هزار زبان حکایت از دست و پا زدن سرمایه داری بحران زده برای نجات کشتی فرومانده ی سرمایه دارد، آیا هنوز باید راه بُرون رفت از این فجایع را در صف کشیدن و هل هله کردن در پشت این یا آن قدرت سرمایه داری جستجو کرد؟

راه صعب و پر سنگلاخی در پیش است، اما یقینا تنها و تنها راهی است که می تواند پاسخ گوی این شرایط باشد. جنبش های توده ای و حرکات اعتراضی از اعتراضات همه روزه ی کارگران، زنان، دانشجویان، بی کاران و…در ایران گرفته تا مبارزات کوبانی در برابر داعش، اعتراضات میلیونی مردم عراق علیه تفرقه افکنی های شیعی و سنی، اعتراضات «بحران زباله» در لبنان، شدت گرفتن  مبارزات دمکراتیک- به خصوص کردها- در ترکیه، اعتراضات چند صد هزار نفرۀ مردم افغانستان در مقابل «ارگ» و انواع و اقسام اعتراض ها و مقاومت های دیگر در منطقه حکایت از ادای سهم توده ها برای کوتاه کردن دست امپریالیست ها و رهائی خود از این شرایط جهنمی دارد. در این میان، اما، تلاش های انقلابی ما است که غایب است. جنگ ها و فجایعی که در منطقه به ویژه در سوریه می گذرد قابل تصور نیست که در چارچوب بلوک بندی های امپریالیستی و حکومت های سرمایه داری منطقه بتواند پاسخ درست بگیرد. تنها آلترناتیوی که می تواند کلّ معادلات را برهم بریزد و بویژه پدیده ی داعش و اسلام سیاسی را در جایگاه مناسب تاریخی اش قرار دهد؛ پدیده ای که با توپ و تانک از میان رفتنی نیست، خیزش انقلابی مردم است؛ درست همان چیزی که به کلی از محاسبات بخشی از چپ به نفغ یافتن «راهکارهایی» در چهارچوب نظام سرمایه داری کنار گذاشته شده است.

مجید

مسکو، حصاری در رویاروئی با جهاد طلبان

putin_9j

گاهنامۀ هنر و مبارزه

مسکو، حصاری در رویاروئی با جهاد طلبان

تی یری میسان

Moscou, rempart contre les jihadistes

par Thierry Meyssan

از سال 2012 مسکو می کوشد تا غربی ها را با اهداف خود متحد سازد : دفاع از تمدن در رویاروئی علیه جهاد طلبان، به همان شکلی که در گذشته جهان علیه نازیسم متحد شد. در این راستا، بین کاخ سفید که مبارزان را «جهادطلب» تلقی می کرد و ایالات متحده نیز آنها را «شورشیان» می نامید تفکیک قائل شد. امروز مسکو در جستجوی منزوی ساختن ترکیه است. چنین موضوعی خیلی دور از یک پدیدۀ جانبی دیپلماتیک بوده و ترک مخاصمات در سوریه تغییر وضعیت تازه ای را رقم می زند. واشنگتن پذیرفته است که «میانه رو» (تروریست یا جهاد طلب میانه رو) وجود ندارد یا  از این پس دیگر وجود ندارد.

شبکۀ ولتر|دمشق (سوریه)|

تظاهرات جلوی سفارت روسیه در دمشق

اشتباه این است که ما سیاست روسیه را از دیدگاه عرب یا غرب مورد بررسی قراردهیم و تحلیل کنیم. روسیه از سال 1978 دیدگاه خاص خود را نسبت به جهاد طلبان دارد، یعنی از دورانی که جهاد طلبان در جنگ علیه دولت کمونیست کابل به یاری پشتون های افغانستان آمدند.

ولادیمیر پوتین شخصاً علیه جهاد طلبان قفقاز، به ویژه علیه امارات اسلامی ایچکری (دومین جنگ چچنی 2000-1999) مبارزه کرد و آنها را شکست داد. در آن دوران، اعراب با مسلمانان روسیه خود را متحد می دانستند و عمق رویدادها را درک نمی کردند، در حالی که غربی ها پس از فروپاشی اتحاد شوروی برای تمام آنهائی که در پی تجزیۀ روسیه بودند دست می زدند. با وجود این، عملاٌ هیچ تفاوتی بین امارات اسلامی دیروز و خلیفۀ امروز وجود ندارد. همان شریعت اسلامی به همان شیوه ای که در گروزنی سر می برید در رقه نیز سرهائی را از بدن جدا کرد.

شقاوت جهاد طلبان مسلمان در قفقازستان. اینجا در داغستان سال 1999

امروز، با وجود تبلیغاتی که اطمینان می دهد که جنگ درسوریه جنگ علیه اسلام است، یا جمهوری عرب سوریه «دیکتاتور علوی» اهل سنت را قتل عام می کند، ولی واقعیت چیز دیگری می گوید : %70  ارتش عربی سوریه که علیه جهاد طلبان می جنگد از اهل سنت تشکیل شده است.

در سال 2012، یعنی تقریباً در آغاز جنگ، وقتی که آژانس اطلاعات دفاعی ایالات متحدۀ آمریکا در مورد آنچه در شرف تکوین بود و به تشکل داعش می انجامید به کاخ سفید هشدار داده بود، ولادیمیر پوتین اعلام کرد که سوریه به « مسئلۀ داخلی روسیه» تبدیل شده و از این تاریخ به بعد تلاش کرد تا با مشارکت غربی ها علیه داعش جبهۀ واحد بین المللی تشکیل دهد.

روسیه به یاد می آورد چگونه جهان طی سال های 1930 واژگون شد. در آن دوران، پادشاه انگلستان؛ ادوارد هشتم، رسماً نازی بود. مونتاگ نورمن Montagu Norman مدیر بانک انگلستان با پول دستگاه سلطنتی به قدرت رساندن هیتلر را تأمین مالی می کرد (1). بریتانیائی ها فکر می کردند به این شکل از دولتی پشتیبانی می کنند که می تواند اتحاد شوروی را سرنگون کند که در گذشته تزار روسیه نیکلا دوم را سرنگون کرده بود و منافع سرمایه داری را تهدید می کرد. ولی طی جنگ دوم جهانی با استالین و مائو علیه هیتلر متحد شدند.

روزنامۀ سان The Sun از آرشیو تصاویر عکسی منتشر کرده که در آن ادوارد هشتم پادشاه آینده را می بینیم که در حال آموزش سلام نازی به الیزابت دوم ملکۀ آیندۀ است.

ولادیمیر پوتین آرزویش این است که بتواند به همان شکلی که در سال های 39-1936 به وقوع پیوست، اتحادهای امروز را واژگون سازد. به همین علت طی سال های اخیر تلاش کرد تا با ایالات متحدۀ آمریکا مثل یک همکار رفتار کند، در حالی که واشنگتن از پشت به او تیر اندازی می کرد، در مسکو علیه دولت او تظاهرات راه اندازی کرد (12- 2011) و در اوکراین نیز دست به کودتا زد (14-2013).

سفیر روسیه، ویتالی چورکین Vitali Tchourkine در 10 فوریه 2016 به تمام اعضای شورای امنیت یک نسخه از گزارش اطلاعاتی دربارۀ فعالیت های ترکیه در پشتیبانی از جهاد طلبان تقدیم کرد (2). این پرونده در دو صفحه ده مورد از رویدادهائی را مطرح کرده است که در صحت آن تردیدی وجود ندارد. این گزارش گواهی می دهد که ترکیه دولت بزهکاری بوده و چندین سال است که بسیاری از موازین و معاهدات سازمان ملل متحد را عامدانه نقض می کند. در نتیجه،این پرونده تمام شبکه ها و مأمورانی را که در گذشته نیز از جهاد طلبان چچن پشتیبانی می کردند افشا کرده است.

تا دیروز دولت ترکیه به این شکل مستقیماً در مظان اتهام قرار نگرفته بود بلکه حزب رفاه مسئول شناخته می شد، امروز با انحلال حزب رفاه، حزب عدالت و توسعه جایگزین شده، و مردان حزب عدالت و توسعه نیز در قدرت هستند، در نتیجه دولت ترکیه در مظان اتهام است (3).

با پافشاری، امروز، خرس روسی برآن است که ترکیه و ناتو را از یکدیگر جدا کند. آیندۀ بشریت به این عملیات بستگی خواهد داشت. یا ترکیه در پیمان آتلانتیک باقی می ماند و به پشتیبانی از جهاد طلبان نه تنها در سوریه بلکه در عراق و لیبی و سرانجام در سراسر جهان ادامه خواهد داد. و یا این که ناتو از ترکیه فاصله می گیرد، در این صورت ایالات متحده و روسیه به شکل عینی با یکدیگر متحد خواهند شد و با کارائی بیشتری علیه جهاد طلبان در هر کجائی که باشند مبارزه خواهند کرد.

بنظر می رسد که در 12 فوریه روس ها موفق شده اند تا کاخ سفید را از نئومحافظه کاران و شاهین های لیبرال که از ترکیه و جهاد طلبان پشتیبانی می کنند از یکدیگر جدا کنند. سرگئی لاوروف و جان کری بر سر تشکیل دو گروه کار به توافق رسیده اند و به شکل مشترک آن را مدیریت می کنند، بر این اساس نقش سازمان ملل متحد به هیئت نگارش و آرشیو خلاصه خواهد شد (4). به این معنا که جفری فلتمن Jeffrey Feltman که از مقامات خود به عنوان شمارۀ 2 سازمان ملل متحد طی سه سال گذشته برای تخریب تلاش های صلح سوء استفاده کرده بود از این گروه کاری بر کنار خواهد ماند(5). نتیجه : تنها طی 10 روز، روسیه و ایالات متحدۀ آمریکا موفق شدند در پی ریزی موازین ترک مخاصمات به نتیجه برسند، یعنی موضوعی که از سال 2012 دائماً به تعویق می افتاد (6).

رئیس جمهور پوتین تصمیم گرفت خودش نتیجۀ توافقات با ایالات متحده را در مورد ترک مخاصمات در تلویزیون اعلان کند.

خاتمۀ مخاصمات صراحتاً از سوی «اتحادیۀ ملی نیروهای انقلاب و اپوزیسیون های سوریه» مردود اعلام شد، و رئیس ترک و سوری خالد خوجه طی نامه ای به شوای امنیت نوشت : «کاملاً شرم آور است که توافقات ترک مخاصمات به شکل  دو جانبه با روسیه تحقق یابد، در حالی که این توافقات به یکی از قاتلان اصلی شهروندان غیر نظامی سوریه مرتبط نمی باشد، یعنی به فدراسیون روسیه ارتباطی ندارد. زمان آن فرا رسیده است که روسیه سوریه را ترک کند و به جنگ خشونت باری که علیه شهروندان ما راه اندازی کرده خاتمه دهد» (7).

این توافقات در واقع دامی است که هدفش تخریب ساختار نئو محافظه کاران و شاهین های لیبرال می باشد. طی گفتگوهای ژنو 3، روسیه با بردباری فقدان حسن نیت «اپوزیسیونی» را افشا کرد که از سوی عربستان سعودی و ترکیه پشتیبانی می شود. این اپوزیسیون پیش از این نیز به تنهائی با تمام تسامحات و تأخیرهایش بی اعتبار بود. موضوع این نبود که حائز شرایط بودنش برای نمایندگی زیر علامت سؤال برود، بلکه اهمیت موضوع در این نکته بود تا آشکار شود که آنها خواهان بهبودی وضعیت زندگی سوری ها نیستند و تنها هدفشان سرنگونی جمهوری عربی سوریه است. نقل قول بالا کافی خواهد تا این موضوع بیشتر روشن شود، خلاف دعاوی آقای خالد خوجه ترک مخاصمات به روسیه مرتبط می باشد ولی گروه هائی که در فهرست سازمان ملل متحد به عنوان تروریست به ثبت رسیده اند مشمول آن نیستند.

ترک مخاصمات گروه های مسلح را در مقابل مسئولیت هایشان قرار می دهد، و برای آنکه از بمب بارانهای روسی و سوری در امان بمانند،  کافی می بود که با قطع نظر از واژگون سازی جمهوری عربی سوریه و تعهد به فرایند سیاسی به نفع سوریۀ لائیک و دموکراتیک نزد واشنگتن یا مسکو ثبت نام کنند. به عبارت دیگر می بایستی از رؤیای تشکیل دولت اسلامی چشم پوشی کنند. تنها 97 گروهک از هزار گروهک موجود شهامت پذیرش چنین روندی را در خود یافتند که متعاقباً به «خائنان» نسبت آرمان ترکیه و در عین حال به اهدافی برای نابودی به دست رفقای قدیمی جهاد طلب تبدیل شدند.

از سوی دیگر، غربی ها بهتر از این نمی توانستند انتظار داشته باشند. در 15 دسامبر 2015، ژنرال دیدیه کاستره Didier Castres مسئول عملیات خارجی فرانسه، طی سخنرانی در سنا اطمینان داد که مجموع مبارزانی که استعداد میانه روی دارند بیش از 20000 نفر نیست (8). در حالی که در ژانویه 2016، گزارش اطلاعاتی آلمان تعداد مبارزان سوری در بطن گروه های مسلح در سوریه را %5 اعلام کرده بود (9).

مشخصاً کری و لاوروف در رابطه با این آمارها بود که از ترک خصومت ها حرف می زدند و نه از آتش بس (تنها اصطلاح دوم است که دارای نتایج حقوقی می باشد).

در نتیجه پاسخ جان کری به پرسش یکی از سناتورها طی نشست پارلمانی پیرامون موضوع طرح دوم یا پلان B احتمالی به عنوان راه خروج را  باید درک کنیم. اگر ترک مخاصمات عمل نکرد، سوریه تجزیه نخواهد شد، خیلی ساده به این علت که طرح خاتمۀ مخاصمات نشان خواهد داد که انتخاب بین دمشق و «شورشیان» نیست بلکه بین دمشق و «جهاد طلبان» است.

از دیدگاه مشاور رئیس جمهور اسد، طرح B از سوی جان کری باید جهاد طلبان را هدف بگیرد.

در همین منطق، وزیر امور خارجۀ لوکزامبورگ، ژان اسلبورن Jean Asselborn در مصاحبه با اشپیگل Spiegel اعلان کرد که ناتو در جنگی که ترکیه علیه روسیه راه اندازی کند وارد نخواهد شد (10). مادۀ 5 منشور پیمان آتلانتیک پیشبینی کرده است که از دولت عضو در صورتی پشتیبانی خواهد کرد که مستقیماً مورد حمله قرار گرفته باشد، ولی نه وقتی که کشور عضو خودش جنگ را آغاز می کند (11). این موضوع توسط آلمان در دیلی میل Daily Mail  نیز مطرح شده است (12).

از این پس، کاخ سفید آماده است تا رجب طیب اردوغان را فدا کرده و او را به عنوان مسئول تمام مصائب و مشکلات منطقه معرفی کند. سرانجام رئیس جمهور ترکیه می تواند مشابه رئیس جمهور پیشین تورگوت اوزال باشد و  به قتل رسد (در سال 1993) یا توسط نزدیکانش سرنگون شود. در غیر این صورت جنگ از سوریه به ترکیه منتقل خواهد شد. ولادیمیر پوتین در پیشبینی هایش موفق خواهد بود : اکر بتواند خطوط جبهه را به شکلی آرایش و پیرایش کند که غربی ها نیز در کنار او علیه جهاد طلبانی که خودشان به وجود آورده اند موضع بگیرند.

 

به یاد داشته باشیم :

1) روسیه برای دفاع از منافع اقتصادی یا باززائی یک اتحادیه مرتبط به دوران جنگ سرد وارد سوریه نشده، بلکه مشخصاً هدفش مبارزه علیه جهاد طلبان است.

2) از سال 2012، روسیه در پی ایجاد شکاف بین غربی ها و جهاد طلبانی است که از سال 1978 ایجاد کرده اند و از آنها پشتیبانی می کنند.

3) جان کری با توافقات مونیخ بر کنار ماندن جفری فلتمن رهبر نئو محافظه کاران و شاهین های لیبرال در سازمان ملل متحد را پذیرفته است. با پیشنهاد ترک مخاصمات، او موجب شد که مبارزان سوری دور اندیش از جهاد طلبان جدا شوند.

Thierry Meyssan

لینک متن اصلی در شبکۀ ولتر :

http://www.voltairenet.org/article190464.html

 

ترجمه توسط حمید محوی

کمال کلیچدار اوغلو : هزاران نفر از شهروندان ترکیه درصف داعش حضور دارند ودر سوریه میجنگند

erdogan_turkiey

کمال کلیچدار اوغلو، رئیس حزب جمهوری ملت ترکیه : 

هزاران نفر از شهروندان ترکیه درصف داعش حضور دارند ودر سوریه میجنگند

سایت نویسندگان اردنی ، 21/2/2016

 

مترجم :احمد مزارعی

 

آقای کمال کلیچدار اوغلو، رئیس «حزب جمهوری ملت» ترکیه ، اظهار داشت : » هزاران نفر از شهروندان ترکیه ، از هفتاد استان این کشور به صفوف تشکیلات داعش پیوسته اند ، بدون اینکه مسئولان کشوری هیچگونه عکس العملی ازخود نشان داده باشند ، واین خود یکی از دلایل کاملا روشن ارتباط میان نظام رجب طیب اردوخان وتشکیلات جنایتکارانه داعش میباشد». وی سپس افزود: » حکومت اردوخان همه این افراد تروریست را آموزش داده ومسلح نموده وسپس آنها را به سوریه فرستاده است ، واین در حالی است که همه سازمانهای تروریستی وبنیادگرای گوناگون دیگر که در سوریه میجنگند ، درترکیه زندگی میکنند».

 

کلیچدار که روز شنبه بیستم فوریه در یک اجتماع حزبی در استانبول حضور داشت ، سپس چنین توضیح داد : » عقلیت اخوان المسلمینی نظام اردوخان برای ترکیه مشکلات بسیار زیادی را در رابطه با همسایگانش به وجود آورده است، ازسوی دیگر جهانیان ، ازجمله امریکا ،اروپا وکشورهای خاورمیانه نسبت به عملکردهای سیاسی و دیوانه وار اردوخان بسیارنگرانند، اردوخان مسئول عملیات تروریستی اخیر است که در ترکیه اتفاق افتاده است».

 

کلیچداراوغلو، در ادامه تاکید ورزید : » آنچه که برای اردوخان مهم است ، حکومت فردی است واینکه دذدیهایش ادامه پیداکند » کلیچدار درپایان افزود : » هر آنکس مسئولیتهای وی را نپذیرد، از نظر وی فاقد اخلاق است ، اردوخان فراموش میکند که کفن انسان به هنگام مرگ جیب ندارد تا آنرا مملو دلار کند».

اسرائیل و سوریه: طرح B، برای بالکانیزه کردن سوریه است

syria_tilung

به طور کلی، اسرائیل تغئیر رژیم را ترجیح می دهد که  منجر به نصب یک دست نشانده پایدار بشود. این طرح ای است. اما طرح بی، برای بالکانیزه کردن است. بهترست تا تفرقه انداخت و حکومت کرد، تا به یک همسایه «یاغی» (مستقل) رضایت داد. اودید یینون، مقام اسرائیلی در «استراتژی خود برای اسرائیل در سال های ۱۹۸۰» پیش بینی کرد که: «سوریه مطابق با ساخت مذهبی و قومی خود، به چندین کشور مانند امروز لبنان، از هم پاشیده خواهد شد، در نتیجه یک کشور  شیعه علوی در امتداد سواحلش، یک کشور سنی در منطقه حلب، یک کشور سنی دیگر در دمشق خواهد بود که با همسایه شمالی خود موضعی خصمانه خواهد داشت، و یک کشور دروزی که حتی ممکن است دولتی در بلندی های جولان ما، و قطعاً در حوران و در شمال اردن باشد. (…) این شرایط در دراز مدت، ضامن صلح و امنیت در این منطقه خواهد شد، و آن هدف در حال حاضر، امروز در دسترس ما است. »… طبق طرح یینون، بالکانیزه کردن باید با دامن زدن و تحریک به اختلاف و جنگ میان اعراب تحقق یابد: «هر نوع درگیری داخلی میان اعراب در کوتاه مدت به ما کمک می کند تا راه را برای اهداف مهم تر تجزیه عراق به فرقه های مذهبی و به همین صورت در سوریه و لبنان، کوتاه تر کند.».

اسرائیل و سوریه: طرح B، برای بالکانیزه کردن سوریه است

نوشته: دان سانچز

برگردان: آمادور نویدی

از یینون تا یعلون

ظاهراً آمریکا و روسیه سعی می کنند که طرحی برای آتش بس در سوریه تنظیم شود. همان گونه که دیلی تلگراف گزارش کرد (۱)،اخیراً اسرائیل درباره موفقیت این طرح ابراز شک و تردید کرده است:

         … وزیر دفاع اسرائیل، موشه یعلون گفت که او درباره چشم انداز این آتش بس «خیلی بدبین» است.

او گفت:«متأسفانه ما برای یک دوره بسیار بسیار طولانی از زمان، شاهد بی ثباتی مزمن خواهیم بود. و بخشی از هر   استراتژی بزرگ، جلوگیری از بازگشت به گذشته است، این که بگوئیم ما می خواهیم سوریه را متحد سازیم، عملی نیست. ما می دانیم که چه گونه از تخم مرغ یک املت بسازیم. اما من نمیدانم چه گونه می شود از املت یک تخم مرغ ساخت.»

       با مراجعه به فرقه های متخاصم، یعلون اضافه کرد:«ما باید درک کنیم که ما مناطق تحت محاصره را خواهیم دید –   «علویستان»، «کردستان سوریه»، و «دروزی های سوریه». آن ها ممکن است با یکدیگر همکاری و یا جنگ کنند.»

رام بن بارک، مدیر کل وزارت اطلاعات اسرائیل، تفسیم سوریه را به عنوان «تنها راه حل ممکن» توصیف کرد.

این اولین باری نیست  که یعلون در مورد دولت /کشورهای یاغی خاورمیانه تأمل کرده است. او در مصاحبه ای در سال ۲۰۱۳ (۲)، به توسعه فروپاشی، و نه فجایع جنگ دهه گذشته، بلکه به تنهایی به ریشه های استعماری استبداد کشور های خاورمیانه افتخار کرده است:

   «… در یک چشم انداز بالاتر، مایلم که بگویم، آری، ما شاهد فروپاشی سیستم دولت – ملت ها در بسیاری کشورها هستیم. و این سیستم دولت – ملت به عقیده من، در بسیاری از کشورها– نه در تمام آن ها بطور مصنوعی تحمیل شده است. مصر یک کشور تاریخی با سابقه طولانی است، و مصر باقی می ماند. اما کشورهایی مانند عراق – [این] که به طور کلی صحبت کنیم، به شیعه، سنی، و کرد تقسیم شده است. قبایل در لیبی … سوریه: جنگ ادامه دار داخلی، نشان دهنده رقابت بین علوی ها، سنی ها، و کردها است، که در حال حاضر از خودمختاری در سوریه لذت می برند. و ما باید به این موضوع از نظر تاریخی نگاه کنیم، که به وسیله رهبران غربی، تقریباً یک صد سال پیش تحمیل شد: قرارداد سایکس – پیکوت، در پایان جنگ جهانی اول. ما باید  بسیار با دقت به تحمیل عقاید جدید رهبران غربی در خاورمیانه نگاه کنیم.»

با این حال او بر روی نکات مثبت تأکید کرد. این «وحشی گری ها» به طور کامل علیه یکدیگر تنظیم شده است، و آن ها بیش از حد مشغول خرد کردن یکدیگرند، تا این که هرگونه توجهی به اسرائیل داشته باشند.

«با این وجود، و نه به طور اتفاقی، تاکنون رژیم های پادشاهی [زنده مانده اند]، و دولت های مصنوعی – جمهوری، اجازه بدهید آن ها این گونه بنامیم – در حال سقوط، و تقسیم شدن به فرقه های تحت محاصره با اختلاف های سیاسی، فرقه ای و خشونت هستند… [اما] به طور کلی که صحبت بکنیم، امروز اسرائیل از نظر امنیتی از شرایط نسبتاً آرام لذت می برد. مرز با لبنان: از سال ۲۰۰۶ صلح و آرامش برقرار است، و هیچ تحریکاتی از طرف حزب الله وجود ندارد. مرز با سوریه: به خاطر وضعیت داخلی، برخی مشکلات وجود دارد، اما به طور کلی که صحبت بکنیم، یک وضعیت آرام دارد. به طرف جنوب برویم، در نوار غزه: دو هفته ای است که حتی یک تحریک به نمایندگی از طرف حماس یا جهاد اسلامی فلسطین و یا هر جناح دیگری وجود ندارد. سینا: یک وضعیت کاملاً پیچیده دارد – آخرین حمله سنگ پرانی به سوی شهر عیلات بود. اما دوباره، یک وضعیت نسبتاً آرام وجود دارد. با توجه به خدمت ام در ارتش، به خاطر نمی آورم که این چنین وضعیت آرامی در یک چنین دوران طولانی از زمان داشته باشیم.»

با این حال، او درباره مقاومت احتمالی، اشاره ایی احتیاطی کرد.

«اما ما باید به خودمان اخطار دهیم که چیزی که در خاورمیانه تسلط دارد، بی ثباتی است. تاکنون، آن ها(اعراب) در میان خودشان درگیرند، با یکدیگر جنگ می کنند، اما ممکن است، در پایان، سلاح هایشان را به طرف ما برگردانند. به هر حال، [آن ها] عناصر، و ملیشای به خوبی مسلح هستند، می خواهد حزب الله، حماس، و یا جهاد اسلامی فلسطین باشد- مجهز به موشک، و راکت می باشند، که تهدیدی برای امنیت ماست.»

این بازتاب باید در زمینه تفکر استراتژیک اسرائیل درنظر گرفته شود که به دهه های گذشته برمی گردد. اودید یینون، مقام اسرائیلی در «استراتژی خود برای اسرائیل در سال های ۱۹۸۰» پیش بینی کرد که:

«سوریه مطابق با ساخت مذهبی و قومی خود، به چندین کشور مانند امروز لبنان، از هم پاشیده خواهد شد، در نتیجه یک کشور  شیعه علوی در امتداد سواحلش، یک کشور سنی در منطقه حلب، یک کشور سنی دیگر در دمشق خواهد بود که با همسایه شمالی خود موضعی خصمانه خواهد داشت، و یک کشور دروزی که حتی ممکن است دولتی در بلندی های جولان ما، و قطعاً در حوران و در شمال اردن باشد. (…) این شرایط در دراز مدت، ضامن صلح و امنیت در این منطقه خواهد شد، و آن هدف در حال حاضر، امروز در دسترس ما است.»

این بخشی از «طرح کلی یینون» (۳) بود که خواهان «انحلال» «تمام جهان عرب از جمله مصر، سوریه، عراق و شبه جزیره عربستان» بود. هر کشور می بایست «با خطوط فرقه ای و قومی از هم پاشیده شود»، که پس از آن هر قطعه با «همسایه های» خود موضعی «خصمانه» خواهد داشت. (۴)

طبق طرح یینون، بالکانیزه کردن باید با دامن زدن و تحریک به اختلاف و جنگ میان اعراب تحقق یابد:

   «هر نوع درگیری داخلی میان اعراب در کوتاه مدت به ما کمک می کند تا راه را برای اهداف مهم تر تجزیه عراق به فرقه های مذهبی و به همین صورت در سوریه و لبنان، کوتاه تر کند.»

همان گونه که در دسامبر(۵)، جزئیات را شرح دادم، ایجاد تفرقه در میان اعراب بخشی از سیاست اسرائیل، سال ها قبل ازطرح  یینون بوده است.

و دیوید ورمسر، در سند استراتژی سال ۱۹۹۶، « کنار آمدن با فروپاشی کشورها» (۶)، استدلال کرد که «قبیله گرایی، فرقه گرایی، و رقابت های قبیله ای» چیزی است که واقعاً سیاست اعراب را تعریف می کند. او ادعا کرد که رژیم های ملی گرای سکولار عرب مانند عراق و سوریه سعی کردند تا با آن واقعیت مقابله کنند، اما در نهایت شکست خواهند خورد و از هم گسیخته می شوند. بنابراین، ورمسر خواهان «تسریع» و کنترل «سقوط پر از هرج و مرج» اجتناب ناپذیر قرارداد سایکس – پیکوت از طریق تغئیر رژیم در عراق گردید. خود ورمسر یکی از معماران اصلی احتمال تغئیر رژیم و سقوط پر از هرج و مرج متعاقب آن در سراسر منطقه بود.

به طور کلی، اسرائیل تغئیر رژیم را ترجیح می دهد که  منجر به نصب یک دست نشانده پایدار بشود. این طرح ای است. اما طرح بی، برای بالکانیزه کردن است. بهترست تا تفرقه انداخت و حکومت کرد، تا این که به یک همسایه «یاغی» (مستقل) رضایت داد.

بنابراین قابل توجه است که اسرائیل از طرح بی برای سوریه حمایت می کند، درست زمانی که دشمنان او رک و راست می گویند که طرح ای («اسد باید برود»)(۷‌) به این زودی ها اتفاق نمی افتد. راه متحدان جهادی اسرائیل در حلب گرفته شده و تحت محاصره هستند، و به نظر می رسد که در آستانه شکست کامل هستند (۸). همان گونه که بالای مقاله دیلی تلگراف نقل کرد:

بن بارک گفت، «پیروزی اسد در حلب، مشکل را حل نمی کند، به این دلیل که جنگ ادامه دارد. داعش وجود دارد و جنگجویان سلاح خود را زمین نمی گذارند»…(…)

یعلون در بیانه ای قبلاً گفت:«تا زمانی که ایران در سوریه است، این کشور به جایی که بود بر نمی گردد، و قطعاً مشکل است که به عنوان یک کشور باثبات تبدیل گردد، چون که به گروه های فرقه ای تقسیم شده است، به این دلیل که نیروهای سنی اجازه نمی دهند.»

با توجه به متحدان استراتژیک اسرائیل (نه تنها جهادی های سنی، بلکه با کشورهای سنی حامی)(۹)، این بیانیه می تواند بیشتر به نوعی تهدید، تایک پیش بینی صرف، تفسیر شود.

درباره نویسنده:

دان سانچز یک روزنامه نگار مستقل است و در سایت ضد جنگ/آنتی وار مقاله می نویسد. با او می توانید  از طریق تویتر، فیس بوک و یا تاینی لتر تماس بگیرد.

TwitterFacebook, or TinyLetter.

برگردانده شده از:

http://www.dansanchez.me/

http://www.dansanchez.me/feed/israel-syria-plan-b-is-to-balkanize

هم چنین در آدرس زیر:

Antiwar.com

and Medium.com..

http://www.informationclearinghouse.info/article44248.htm

منابع:

(۱)-

http://www.dailymail.co.uk/wires/reuters/article-3446615/Israel-pessimistic-Syria-ceasefire-talks-sectarian-partition.html

(۲)-

http://www.washingtoninstitute.org/uploads/Documents/other/20130614YaalonTranscriptv2.pdf

(۳)-

http://www.globalresearch.ca/greater-israel-the-zionist-plan-for-the-middle-east/5324815

(۴)

طرح صهیونیست برای خاورمیانه: اسرائیل شاهاک، برگردان: آمادور نویدی

https://amadornavidi.wordpress.com/2014/08/21/%D8%B7%D8%B1%D8%AD-%D8%B5%D9%87%DB%8C%D9%88%D9%86%DB%8C%D8%B3%D8%AA-%D8%A8%D8%B1%D8%A7%DB%8C-%D8%AE%D8%A7%D9%88%D8%B1%D9%85%DB%8C%D8%A7%D9%86%D9%87-%D8%A7%D8%B3%D8%B1%D8%A7%D8%A6%DB%8C%D9%84-%D8%B4/

(۵)-

http://www.dansanchez.me/feed/war-is-realizing-the-israelizing-of-the-world

(۶)-

http://www.dansanchez.me/feed/seize-the-chaos

(۷)-

http://www.dansanchez.me/feed/syrians-deserve-self-determination

(۸)-

http://www.unz.com/tsaker/week-eighteen-of-the-russian-intervention-in-syria-a-dramatic-escalation-appears-imminent/

(۹)-

http://www.dansanchez.me/feed/saudi-arabia-and-israel-an-axis-of-convenience

رضا خسروی – کشتی « نوح »! در گرداب خاورمیانه

khawarmiayaneh

کشتی « نوح »!

در گرداب خاورمیانه

بنظر می آید که لوکوموتیو بدون سرنشین آقای « شورای امنیت »! حامل پیام رنگی کاخ سفید در باره موضوع استراتژی امپریالیسم آمریکا – موسوم به « نظم نوین جهانی »! از ریل خارج شده، با اطاق فرمان هیچ تماسی ندارد، اصلا همراهی نمی کند، بدور خود می چرخد، سامان نمی گیرد. طرح اشغالگرانه « خاورمیانه بزرگ »! کارش نگرفت، شگرد « هفت خان پنتاگون »! نتیجه نداد، شکست خورده است.  

مدعی جهانسالاری « نوین »! برده پول، فاقد عقل و شعور، اصلا دورنمائی ندارد، پا در هواست. این غول بیقواره و نا متعارف: مدیون شدت بهره کشی، بارآوری کار در جهان سرمایه داری، مرهون مصادره ثروت و دارائی و اموال دیگران در شرایط « اضطراری »! زیادی بزرگ شده، بیقواره طول و عرض گرفته، بطوریکه مشکل جا و مکان پیدا کرده، در سطح زمین نمی گنجد، کلفت و سنگین، گرفتار نوعی عدم تحرک مزمن… دیگر نمی تواند مثل سابق بجنبد، شکار کند، بازآفرینی خویشتن خویش را تضمین نماید.       

قرائن نشان می دهند که عمر امپریالیسم چموش آمریکا هم بلب بام رسیده، از درون پوسیده است، گرایش غلیظی بسمت فروپاشی دارد. با ظاهری « استوار »! در فاصله ای نزدیک با گورستان تاریخ پرسه می زند، می غرد، بزبان عبری نعره می کشد، عربی می رقصد، ترکی می لاسد، اروپائی عشوه گری می کند، دل می برد… نشان می دهد که جطور این هیولای بیقواره و منحط، سوار بر اسب فرسوده و لنگ و بیمار « دمکراسی »! از قضا در سواحل گرم خلیج فارس در ماند، در خاورمیانه زمینگیر شد. 

بمباران یک ماهه اهداف غیر نظامی در جغرافیای سیاسی عراق، تخریب زیرساخت های اقتصادی، اداری و امدادی و آموزشی… در این کشور مستقل، یکی از اعضای رسمی سازمان ملل متحد، نابودی وسائل کار و معیشت یک خلق، دستاوردهای یک ملت، کوبیدن مردم سخت کوش عراق، مذهبی و غیر مذهبی و لامذهب از زمین و دریا و هوا، از ارتفاع چند صد هزار متری بسال 1991 میلادی – یعنی نقض آشکار موازین شناخته شده بین المللی با موافقت آقای « شورای امنیت »! سابقه دارد. بمباران اتمی شهروندان غیر نظامی در دو شهر پر جمعیت هیروشیما و ناکازاکی بسال 1945 میلادی را تداعی می کند. زمانی که پادشاهی ژاپن آماده تسلیم شده بود…  

حال آنکه معلوم بود که دولت بغداد، بدلائلی کاملا قابل فهم، نه می خواست و نه می توانست، مستقیما با امپریالیسم آمریکا سرشاخ شود، درگیری نظامی داشته باشد. در حال جبران حماقت، خارج کردن نیروی زمینی خود از کویت بود که غافلگیر شد، بسیاق راهزنان زمینی و دریائی قدیم مورد هجوم آقای « شورای امنیت »! قرار گرفت. یک کشور نسبتا پیشرفته در خاورمیانه قربانی یک تعرض غیر قانونی، اتفاق شتر – گاو – پلنگی در زیر پرچم امپریالیسم آمریکا شد.    

از شما چه پنهان که این جنایت « نوین »! با بوی تند نوعی پول « مجازی »! سرمایه تنزیلی، اقتصاد اعتباری – وال استریتی، بوی گند دیکتاتوری الیگارشی مالی، صیهونیست – امپریالیستی، استمرار تسلط انحصاری غرب بر تولید و بازرگانی جهان در دوران معاصر را دنبال می کرد. رویکردی مالی و تروریستی، که کلی جای حرف دارد:    

الف ) می رساند که امپریالیسم هار و بیمار و جنایتکار آمریکا – با آن همه سوابق « درخشان »! از تحریک و تحریم و تهدید و تجاوز آشکار گرفته تا دخالت مستمر در امور داخلی ملتها و دولتها، ایجاد آشوب در کشورها، تشویق جنگ های قومی و تباری، ترغیب ستیز مذهبی در مناطق مستعد، تجزیه کشورها در آفریقا و آسیا، خاصه در مناطق نفت خیز، مصادره دارائی و اموال دیگران، سرکوب خلق های کره و ویتنام و کامبوج و لائوس، کودتاهای ننگین… حق و حقوق نمی پذیرد، قانون و ضابطه نمی شناسد، اصلا حساب پس نمی دهد، در یک کلام، به هیچ صراتی مستقیم نیست. این گرگ گرسنه، درنده و زخمی، امروز مثل دیروز، مدعی فرمانروائی مطلق، حکومتی خودکامه، بدنبال ثروت « عام – کار مفت و مجانی »! نوعی دارائی « محض – ارزشی پاک و تمام عیار »! هنوز آن پیروزی بزرگ و تاریخی دیکتاتوری انقلابی پرولتاریا در جنگ دوم جهانی را از یاد نبرده، سرخورده و مایوس، با خاطره نازیسم زندگی می کند. زنده باد نبرد استالینگراد 

ب ) لشگرکشی زمینی و دریائی و هوائی… با بسیج 500000 ناوی سلاخ و حاضر به یراق، چندین فروند ناو غول پیکر جنگی، همراه با ناوچه های سریع السیر، شکاری های رادار گریز، نظاره گر آواکس، بمب افکن های دور پرواز… این آرایش نظامی گسترده در برابر یک ارتش خسته و فرسوده و درهم شکسته، حتی برای اشغال کامل و تمام عیار عراق که دهسال بعد صورت گرفت، سوء ظن برانگیز، پیام دیگری را نیز، با توافق قبلی دولتمردان وقت شوروی، در خود نهان داشت. مبنی براینکه امپریالیسم هار آمریکا – بعنوان ناخدای واحد کشتی « نوح »! انگشت روی ماشه،  پایان رقابت اردوگاهی میان سلاطین شرق و غرب برسر تولید و بازرگانی جهان را، با صدای بلند، باطلاع همگان برساند. تا هواداران سمج بدانند، ببینند که « هانیبال »! آماده جنگ با روم نیست،  امپراتوری شوروی پرچم سفید بلند کرده… نمی خواهد خطر نمی کند.     

پ ) این پیام وحشیانه و خشونتبار… شرح فوق، ولی کاملا هماهنگ با جوهر سرمایه تنزیلی، خصلت ذاتی دیکتاتوری الیگارشی مالی، یعنی قانون گریز و تولید ستیز، ویرانگر و افسار گسیخته، به جهانسالاری نوین امپریالیسم آمریکا اشاره داشت. نوعی جهانسالاری صوری، و حدس و گمانی. یعنی یک دورنمای سیاسی – همان استراتژی « نظم نوین جهانی »! که هنوز تحقق نیافته بود، احمقانه یا « عاقلانه »! خیلی با واقعیت های زمانه فاصله داشت. نوعی گرایش پولی – تروریستی،  موضوع تز دکترای هنری کیزینجر معروف، مشاور کاخ سفید و از گروه نفتی و تسلیحاتی راکفلر، که تازه در دستور کار کاخ سفید قرار گرفت – با هر ترکیبی از دولتمردان نوبتی در راس امور. جمهوریخواه یا دمکرات. مگر محاصره اقتصادی و بمباران مستمر عراق، یک کشور « مسلمان »! با حضور باند تروریستی بیل کلینتون از حزب دمکرات در راس امور متوقف شد. خیر. برعکس، اشغال یوگسلاوی « مسیحی »! تجزیه این کشور نسبتا پیشرفته صنعتی در بالکان بسال 1992 میلادی نشان داد که دامنه ویرانگری امپریالیسم آمریکاء و شرکاء در دوران ریاست جمهوری بیل کلینتون چطور و تا کجا وسعت پیدا کرد…  

چگونگی فروپاشی امپراتوری شوروی فعلا مورد بحث من نیست. چون این رشته سر دراز دارد. سخن برسر عوارض این فروپاشی « ناگهانی »! چه حرفا. عوارض عینی این رویداد تاریخی: انحلال پیمان ورشو، سقوط اقمار دور و نزدیک امپراتوری شوروی… پایان آن « جنگ سرد »!  رقابت اردوگاهی میان سلاطین شرق و غرب برای کنترل بازار بین المللی، منابع مواد خام و انرژی، مهار نیروی کار، تسلط بر تولید و بازرگانی جهان، برسر تغییر آرایش نیروهای بین المللی بسود امپریالیسم آمریکا و شرکاست. در یک چنین شرایط نسبتا مناسبی بود که جهانسالاری امپریالیسم آمریکا گل کرد، محافل مالی و صنعتی، سلاطین نفتی، بورس و تسلیحات و مستغلات را قلقلک داد، امپریالیسم آمریکا را بفکر انداخت… 

ناگفته نماند میلیتاریسم افسار گسیخته امپریالیسم آمریکا و شرکاء در اوضاع و احوال جاری جهان، ماجراجوئی و « جنگ »! نیابتی و یا کثافتی… برای حل و فصل مسائل اقتصادی و اجتماعی، سرکوب خلق های « یاغی »! ملت های « خاطی »! اشغال نوبتی کشورهای « مزاحم »! یوگسلاوی و عراق و افغانستان و لیبی و مالی و ساحل عاج… با الزامات سرمایه مالی و تنزیلی، اقتصاد پولی – تروریست – وال استریتی بستگی تام دارد.  

ویرانگری و کشتار و « جنگ »! در آسیا و آفریقا، در بالکان، در منطقه نفت خیز خاورمیانه، حکایت از نوعی عدم تحرک اقتصادی مزمن در آمریکای شمالی و اتحادیه اروپا داشته و دارد. نشان می دهد که دنیای « آزاد »! اصلا بسامان نیست. باند ناتوچی ها، با محدویت بازار فروش، کاهش مواد خام و انرژی… با درد بی درمان تنزل نرخ سود سرمایه در سرزمین پایگاه روبروست،  خواب بازگشت بدوران کهن می بیند…     

نفرین بر این « تمدن »! محرک بیکاری انبوه کارگران، فقر و تنگدستی و خانه بدوشی مردم، مسبب بحران، مالی و صنعتی، ماجراجوئی نظامی و « جنگ »! میلیتاریسم کور و افسار گسیخته، ویرانگری و تخریب، اشغال و کشتار… آوارگی، کوچ های میلیونی در شرایط « اضطراری »! لعنت به دمکراسی توطئه و حقه بازی، سوداگری پول، دلالی و کاچاق کنی… 

می گویند « جنگ »! ولی کدام جنگ؟ چه حرفا. فلان فلان شده ها، بمباران اهداف غیر نظامی، تخریب زیرساخت های اقتصادی، اداری و امدادی و آموزشی… میلیتاریسم کور و افسار گسیخته، ویرانگری احمقانه، نابودی تمام وسائل لازم برای کار و معیشت، برای استمرار زیست جمعی، کشتار شهروندان، اعم از زن و مرد، جوان و سالمند، بچه های قد و نیم قد در خواب و بیداری، کوبیدن مردم بی دفاع، مذهبی و غیر مذهبی و لامذهب، از راه خیلی دور، از زمین و دریا و هوا، ارتفاع چند صد هزار متری… این که جنگ نیست.  

نفرین بر این « تمدن »! محرک بیکاری انبوه کارگران، فقر و تنگدستی و خانه بدوشی مردم، مسبب بحران، مالی و صنعتی، ماجراجوئی نظامی و « جنگ »! میلیتاریسم کور و افسار گسیخته، ویرانگری و تخریب، اشغال و کشتارهای جمعی، آوارگی، کوچ میلیونی در شرایط « اضطراری »! لعنت به دمکراسی توطئه و حقه بازی، سوداگری پول، دلالی و کاچاق کنی…  

ولی شواهدی هست مبنی براینکه استراتژی امپریالیسم آمریکا – همان « نظم نوین جهانی »! بجائی نرسید. کلی رسوائی ببار آورد. طرح اشغالگرانه « خاورمیانه برزگ »! کارش نگرفت، شگرد « هفت خان پنتاگون »! نتیجه نداد، شکست خورد. چون خلق های خاورمیانه را مهار نکرد، جهانسالاری امپریالیسم آمریکا را بدست نداد. گوش شیطان کر — مثل اینکه کشتی « نوح »! حامل آنهمه بار، نفرات و تجهیزات… در میان امواج خروشان و راهزن کش قیانوس هند گیر کرده، در سواحل خلیج فارس به گل نشست. در گرداب عمیق خاورمیانه بدام افتاده است…    

   

رضا خسروی 

ژنو 3 به سوی صلح، بدون مخالفان مسلح

syria_90

تی یری میسان

 

Genève 3

Vers la paix, sans l’opposition armée

par Thierry Meyssan

گفتگوهای ژنو 3 برای صلح در سوریه آغاز شد، و پیش از آن مخالفان طرفدار سعودی سرانجام به فرمان ایالات متحده از شرکت در آن باز داشته شدند. با وجود این، تی یری میسان براین باور است که واشنگتن و مسکو در دسامبر گذشته با قطعنامۀ 2254 امیدوار بودند که فوراً به صلح برسند، ولی ایالات متحده ازاین پس متقاعد شده است که رهبران برگزیدۀ از سوی ریاض قابلیت کسب قدرت را ندارند.

شبکۀ ولتر | دمشق (سوریه | 1 فوریه 2016

 

 

گفتگوهای پیشبینی شده توسط شورای امنیت سازمان ملل متحد برای حل مسئلۀ جنگ در سوریه، با یم هفته تأخیر سرانجام روز 1 فوریۀ 2016 در ژنو باید آغاز گردد. خلاف آنچه نئو محافظه کاران و شاهین های لیبرال در آغاز جنگ بدان امید داشتند، تسلیم جمهوری عرب سوریه و جایگزینی آن توسط « دولت موقت » به رهبری اخوان المسلمین در چشم انداز این گفتگوها مطرح نیست، بلکه موضوع این گفتگوها آتش بس و سپس سازماندهی برای نگارش قانون اساسی نوین و کشایش انتخابات برای همگان می باشد.

بی اعتباری سازمان ملل متحد

ابتدا باید یادآوری کنیم که حتی اصل قاعدۀ گفتگو به مدیریت سازمان ملل متحد از سال 2005 با انتشار اطلاعات در مورد نقش سرّی معاون دبیر کل آن جفری فلتمن و مشاور کارشناس دانشگاهی او فولکر پرتس زیر علامت سؤال رفت (1). در نتیجه آشکار شد که سازمان ملل متحد بی طرف نیست، بلکه در جنگ شرکت دارد. این سازمان ملل متحد بود که هیئت مهلیس Mehlis و دادگاه ویژه برای لبنان را سازماندهی کرد تا رئیس جمهور امیل لاهود و بشار اسد را بخاطر قتل نخست وزیر اسبق رفیق حریری محاکمه کند. همین سازمان ملل متحد بود که مزد شاهدان دروغین را پرداخت کرده بود و بی آن که تأیید دولت و پارلمان لبنان را بدست آورد دادگاه تشکیل داد و از گزارش نتایج بازسازی صحنۀ قتل امتناع کرد. و باز هم دوباره سازمان ملل متحد بود که در ژوئیۀ 2012 طرح پرتس و فلتمن برای تسلیم کامل و بی قید و شرط جمهوری عرب سوریه را به رشتۀ تحریر آورد و سپس گفتگوها را به امید پیروزی جهاد طلبان به درازا کشاند.

از آنجائی که روسیه و ایالات متحده تصمیم گرفتند طرح پرتس و فلتمن را افشا نکنند، ولی نتوانستند مانع حرکت جنگ طلبانۀ دبیرخانۀ کل سازمان ملل شوند، با این وجود چنین رویکردی سازمان ملل متحد را از بحران هستی شناختی نجات داد، گرچه دست کم در مورد پروندۀ سوریه اعتبار سازمان ملل متحد کاملاً خدشه دار شد. در نتیجه، از این پس مخالفان جمهوری عرب سوریه می دانند که سازمان دهندگان سازما ن ملل متحد هم پیمانان مفیدی برای آنها نیستند زیرا می توانند تحت تأثیر فشار روسیه و ایالات متحده قرار گیرند. بر عکس، هیئت نمایندگی سوریه همواره امکان اعلان عدم توافق خود را در رابطه با توافقاتی که با انگیزه های سرّی از پیش توسط سازماندهندگان سازمان ملل متحد مطرح می گردد را برای خود حفظ می کند. به همین علت، از این پس ژنو 3 نه به عنوان ابتکار عمل سازمان ملل متحد بلکه به مثابه توافقات بین ایالات متحده و روسیه بنظر می رسد.

رهبران جدید جبهۀ مخالف به حاشیه رانده شده اند

سپس، ایالات متحده که تا اینجا یا خواهان تخریب جمهوری عرب سوریه و یا دست کم تحمیل سازش بود، در این طرح نفعی نخواهد داشت. سال گذشته اتاق فکری «راند» Rand Corporation این موضوع را مورد بررسی قرار داد و نتیجه گرفته بود که هر دولتی بجز دولت کنونی در سوریه بدترین وضعیت ها را برای مسکو و به همین گونه برای واشنگتن به وجود خواهد آورد.

در واقع، از آغاز جنگ، اپوزیسیون توسط روشنفکرانی نمایندگی می شد که سازمان سیا و اخوان المسلمین که دست کم از سال 1953 برای لانگلی کار می کردند (مرکز پژوهشی لانگلی  Langle) از سال ها پیش خریداری کرده بودند. امروز چنین موردی وجود ندارد. روشنفکرانی که قابلیت ادارۀ کشئر را داشتند مجبور بودند جای خود را به رؤسای جنگی واگذار کنند که توسط عربستان سعودی استخدام شده بودند و تأمین مالی می شدند. باید دانست که سلطنت سعودی یک رژیم قبیله ای بوده و تنها وابستگی و تبعیت قبیله ای را می پذیرد. در نتیجه گزینش رؤسای جنگی بر اساس تعلقات قبیله ای صورت گرفت.

پس از چندین سال، حتی آنهائی که از خانواده های شهری بودند، قالبهای رفتاری قبیله ای را بازیافتند. بر این اساس تنها می توانستند نمایندۀ قبیله های بیابانگرد سوریه و سعودی باشند. اخوان المسلمین نیز نتوانستند در تونس و مصر در قدرت بمانند، در نتیجه از دیدگاه واشنگتن حائز شرایط برای حکومت در کشور دیگری نیستند.

گزینش رئیس و سخنگوی هیئت گفتگو از سوی ریاض از بین وزرای قدیمی حزب بعث نیز نتوانست واقعیت رؤسای جنگی را استتار کند.

علاوه بر این همین موضوع خود به تنهائی یکی از دروس این جنگ است : اتحاد غیر طبیعی غربی ها با سعودی ها به بن بست رسیده است. آنچه برای سعودی ها در خانۀ خودشان قابل تحمل بود، در خارج نخواهد بود. امروز گسترش وهابی گری برای اروپائی ها در خاک اروپا مشکل برانگیز شده است، و قبیله مداری در خاورمیانه نیز برای همه مصیبت بار بنظر می رسد، به این معنا که به سومالیزاسیون منطقه خواهد انجامید. البته این جریان به اهداف طرفداران اشتراوس تعلق داشت، ولی رئیس جمهور اولاما هدف دیگری را پی گیری می کند. هیچ گاه به اندازۀ کافی روی ناهمخوانی دولتهای مدرن با جوامع قبیله ای تأکید نشده است، یعنی موضوعی که در عین حال دولت های مدرن را به تثبیت شهروندی و شهرنشینی جوامع خود هدایت کرد.

آیا دمشق بدون ژنو 3 می تواند به صلح دست یابد؟

سومین موضوع این است که جمهوری عرب سوریه که در سال 2012 برای ادامۀ حیاتش مجبور به گفتگو بود، امروز چنین اجباری ندارد. با این وجود، بجز در شمال شرقی، ارتش عرب سوریه سرزمین هائی را که از دست داده بود باز پس گرفته است. و اگر به ژنو می رود به این دلیل است که می خواهد به ضرورت آشتی با 10 درسد جمعیت سوریه که از اخوان الملسمین پشتیبانی کرده اند پاسخ بگوید.

با توجه به غیبت نمایندگی مخالفان در هفتۀ گذشته، دمشق به گزینش های دیگری روی آورد. دمشق برای توافقات درسطح محلی نیازی به قدرت های بزرگ ندارد، و می تواند در سطح ملی در صورتی که مخالفان از طرح «سرنگونی رژیم» قطع نظر کنند به آشتی دست یابد.

در نتیجه، گفتگوهای ژنو تنها می تواند به جذب شبکه های مخالفان در بطن دولت اتحاد ملی بیانجامد. ولی چنین موردی با توجه به موضع گیری پشتیبانان معارضان (عربستان سعودی، ترکیه و قطر) ناممکن خواهد بود. در وضعیت فعلی، هیچ عاملی نمی تواند این تک گوئی ها را متوقف کند.

به یاد داشته باشیم :

1) گروه گفتگو کننده های سازمان ملل متحد (جفری فلتمن، استافان دو میستورا و فولکر پرتس) ظاهر بی طرفانۀ خود را از افشای تعهدات سری خودشان علیه جمهوری عرب سوریه از دست داده اند.

2) مخالفانی که از سوی عربستان سعودی مورد پشتیبانی قرار گرفته اند، با وجود ظاهر ویترین پیش خوان از این پس از رؤسای جنگی متعلق به قبایل سوری و سعودی تشکیل شده، یعنی موردی که به آنها اجازه نمی دهد خود را نمایندۀ تمام مردم سوریه معرفی کنند.

3) سوریه برای برقراری آشتی ملی دیگر نیازی به مداخلۀ قدرت های بزرگ ندارد.

 

Thierry Meyssan

1) آلمان و سازمان ملل متحد علیه سوریه. نوشتۀ تی یری میسان. شبکۀ ولتر، 28 ژانویه 2016

http://www.voltairenet.org/article190088.html

 

 

ترجمه توسط حمید محوی

 

 

وضعیت نظامی کنونی در سوریه

syria_009i

ولانتین واسیلسکو

ولانتین واسیلسکو. کارشناس نظامی. فرمانده دوم قدیمی پایگاه هوائی اوتوپه (دررمانی)

 ترجمه حمید محوی

La situation militaire actuelle en Syrie

par Valentin Vasilescu

از 6 ژانویه که پایان نخستین مرحله از بمباران های روسیه را رقم می زند، ارتش عرب سوریه در تمام جبهه ها پیش رفته است، به استثناء منطقه ای در شمال حلب. در واقع، جهاد طلبان تازه ای، یعنی گروه های تازه نفس از ترکیه رسیده اند که به تجهیزات جدیدی مسلح هستند. به طور کلی، بمباران ها مجموع سنگر های زیر زمینی که غربی ها و قدرت های خلیج (فارس) ساخته بودند را تخریب کرده است، به شکلی که جهاد طلبان دیگر پناه گاه ندارند، حتی اگر هنوز تونل هائی باقی مانده باشد که می توانند در آنجا پنهان شوند. بسیاری از مبارزان فرار کرده اند، ولی ورود جهاد طلبان تازه نفش برای تقویت نیروهای باقی مانده نشان می دهد که هنوز خیلی به پایان جنگ باقی مانده و ناتو هنوز منصرف نشده است. ارتش عرب سوریه باید به سرعت بخش مهم مسکونی کشور را امنیت سازی کند، در جنوب و شمال غربی. نبردها باید در شمال شرقی در منطقۀ نزدیک به مرز ترکیه و کردستان عراق تمرکز یابد.

دریافت مقاله با تصاویر

 

تحریف جدید رسانه ای در منطقۀ مضایا

syria_drogh

آندره شامی

Madaya : une nouvelle manipulation médiatique

par André Chamy

در حالی که حزب الله منطقۀ مضایا (منطقۀ مسکونی در منطقۀ الزیدانی در 40 کیلومتری شمال غربی دمشق) را به محاصرۀ خود در آورده، به شهروندان اجازۀ عبور و مرور می دهد ولی از خروج 600 مبارزی که به القاعده و احرارالشام تعلق دارند جلوگیری می کند، به همین علت عربستان سعودی و قطر برای مقابله با محاصرۀ این شهر اردوی تبلیغاتی تحریف آمیزی را راه اندازی کرده است. به گزارش سازمان پزشکی جهانی، 23 نفر از گرسنگی درگذشته اند. ولی بر اساس گفته های ساکنان اردوگاه یرموک، جهاد طلبان کمک های مرتبط به مواد غذائی را تصاحب کرده و به بهای گزافی می فروشند.  دولت سوریه ارسال کمک های بشر دوستانه را مشروط به دسترسی به مکان هائی ساخت که در محاصرۀ جهاد طلبان است یعنی فوعه و کفریا. سرانجام، توافقاتی صورت گرفت و نفوذ سازمان ملل متحد در سه شهر را ممکن ساخت. حزب الله این رویدادها را از راه تلویزیون المنار پوشش داد و ادامۀ سم پاشی رسانه ای را ناممکن ساخت. ساکنان در گفتگو با شبکه اصرار داشتند که کمک ها مستقیماً به خود آنها تحویل داده شود. آندره شامی در اینجا به این دوران از جنگ رسانه ای می پردازد که می خواهند حزب الله و جمهوری عرب سوریه را به شکلی جلوه دهند که گوئی به مردم گرسنگی می دهند.

شبکۀ ولتر | پاریس (فرانسه)| 12 ژانویه2016

hm_bild1.jpg

جنگ رسانه ای در سوریه ادامه دارد. در اینجا، یک گروه چهل نفره از اعضای ارتش اسلامی (جیش الاسلام) رئیس جمهور قانونی سوریه بشار اسد را که به شکل دموکراتیک برگزیده شده و مقاومت لبنان را به جرم تحمیل گرسنگی به 40000 سوری در مضایا متهم دانسته اند.

مقدمات

جنگ در سوریه همواره زمینه ای برای جنگ رسانه ای بوده که با شدت استثنائی و با بی شرمی ادامه دارد. ما  تا کنون شاهد تمام استراتژی هائی بودیم که براستی می تواند شایستۀ فردی مثل گوبلز در دوران جدید باشد.

در اینجا می بایستی از بر پا شدن آن چیزی که به «بهار سوریه» شهرت دارد یاد کنیم، که نه چندان بر حسب «اتفاق» هر جمعه پس از نماز ظهر سنی ها به راه می افتاد در حالی که هیچ نشانی از پیش درآمد هیچ جنبشی یا تظاهراتی در هیچ شهری وجود نداشت.

رسانه ها این اطلاعات را گزارش می کردند و همیشه آنجا بودند تا تصاویر را پخش کنند و مصاحبه با تظاهر کنندگان را به اطلاع عموم برسانند که با خشم فریاد می کشیدند و بی هیچ تفکیکی علیه دولت، ارتش، نیروهای امنیتی و به همین مناسبت علیه علوی ها، دروزها، سگ های مسیحی و علیه خانوادۀ اسد شعار می دادند !

زاویۀ دید دوربین به این هدف انتخاب و تنظیم شده بود تا بیننده را متقاعد سازد که گوئی توده های عظیم مردم خواهان ایجاد تحول اساسی هستند، ولی در‌واقع ویدئوها به خارج فرستاده می‌شد تا با مونتاژ و دست کاری های فنی در انترنت و تلویزیون‌های سر تا سر جهان پخش گردد.

حتی پیش از نخستین تظاهرات در سوریه، بیش از هزار تلفن ماهواره ای وارد کشور کرده بودند و بین افرادی که برای استفاده از آن آموزش دیده بودند پخش شده بود. برای تمام این تمهیدات دست کم یک میلیون دلار بودجه اختصاص داده بودند، یعنی چیزی که در بضاعت فعالان جوان سایبری سازمان نیافته نبود.

ویدئوهای مرتبط به سوریه از همان آغاز با آرم مشخص منتشر می شد، شام (نام تاریخی سوریه) به همین مناسبت طراحی شده بود. فعالان سایبری در هماهنگی جمعی کار می کردند. وقتی از فعالان سابیری در مورد بودجۀ آن‌ها می پرسیدند، هر یک مثل دیگری پاسخ می‌دادند : فرد بازرگانی که در خارج به سر می‌برد و به دلیل امنیتی می‌خواهد ناشناس باقی بماند. (1)

تمام گزارش‌ها از شبکه‌های کشورهای خلیج (فارس) به ویژه شبکۀ مشهور قطری الجزیره  و شبکۀ سعودی العربیه با همکاری یک شبکۀ دیگر به نام بردی (2) پخش می شد که این آخری در لندن مستقر بود و البته خلاف دو شبکۀ دیگر از شهرت خاصی برخوردار نبود. این شبکه پیوندهایش را با جنبش برای عدالت و توسعه پنهان نمی کرد، شبکه ای از مخالفان سوری که طی پنج سال گذشته تا پیش از آغاز بحران در سوریه بیش از شش میلیون دلار از وزارت امور خارجۀ ایالات متحده بودجه دریافت کرده بود.

به گزارش واشنگتن پست، با تکیه به تلگرام های دپلماتیک منتشر شده توسط ویکیلیکس، مخالفان سوری از سال 2005 تأمین مالی می شدند. این کمک‌های مالی در دوران اوباما ادامه یافت (3).

تصاویر و مصاحبات تخیلی که این شبکه‌ها می ساختند در هر فرصتی توسط شبکه‌های خبری پخش می شد. تار گیتی گستر انترنت بقیۀ کارها را برای پخش مجموعه‌ای از اطلاعات تأیید نشده و تحلیل نشده را انجام می داد.

به یاد آوریم که پس از فروپاشی دیوار برلن، همین روش‌ها با موفقیت تمام در کوران آنچه چیزی که انقلاب رنگی می نامند به آزمون گذاشته شده بود. تمام این انقلاب‌ها بر اساس بسیج جوانان فعال محلی و طرفدار غرب صورت گرفت، کامی گانگلوف Camille Gangloff (4) گزارش فوق‌العاده‌ای برای تلویزیون توسط مانون لوآزو  Manon Loizeau و میلوس کریووکاپیک (5) Milos Krivokapic تهیه کرد و طرح عملیاتی این قیام ها را نشان داد و به دقت نشان داد که ایالات متحدۀ آمریکا همواره سرنخ را به دست داشته است.

همین روش‌ها و شگردها در مصر نیز به کار بسته شد، موضوعی که اسناد آن توسط ویکیلیکس افشا شد، به ویژه سند «درخواست امداد رسانی برای ترمیم دسترسی وبلاگ نویسان مصری به یوتوب » (6) و «مبارزان، وبلاگ نویسان در تلاش برای دیدار از نجع حمادی بازداشت شدند» (7) که به روشنی مداخلۀ سفارت ایالات متحده در قاهره را اثبات می کند. همین جریان ها در رابطه با رابرت فورد  Robert Ford سفیر ایالات متحده در سوریه در آغاز بحران مشاهده شده است.

این عملیات تحریف نگاری « Freedom of Internet » (آزادی انترنت) نامیده شده بود، و عبارت است از پی‌گیری و تقویت پخش نرم افزارهائی که برای مخالفان رمز گذاری پیغامهایشان را ممکن سازد و سامانه های کنترل را دور بزند(8).

اردوی پخش تحریف رسانه ای طبیعتاً  از راه سازمان های غیر دولتی  ONG با پشتیبانی مالی واشنگتن ادامه و گسترش یافت و بر این اساس به روشنفکران جوان خاور نزدیک و خاورمیانه میانه اجازه داد تا در اشکال مجازی با یکدیگر ملاقات کنند و به بحث و گفتکو بپردازند و با وجود موانع دولتی گردهمآئی تشکیل دهند (9).

سم پاشی به موازات پیغام هائی صورت می گرفت که انجمن‌های به اصطلاح شورشی را پر کرده بود، و تماماً در دفاتر آژانس امنیت ملی ایالات متحدۀ آمریکا تهیه شده بود تا در اذهان مخالفان واقعی این توهم را دامن بزند که گویی به جنبش بزرگی تعلق دارند و به زودی در موج عظیم اعتراضی خود رژیم را از بین خواهد برد.

دومین مرحله «  A Way to reality » (راهی به سوی واقعیت) می بایستی به ایجاد ابزارهائی بیانجامد تا بتواند  اعتراضات مطرح شده را  به انجمن‌های مختلف و تظاهرات واقعی انتقال دهد. این مرحله حساسترین نقطه در تمام عملیات دومینو Domino بود، زیرا نمی توانستند به قیام هم‌زمان مردم تحت ستم تکیه کنند، به همین علت مثل تمام انقلاب‌های دیگر می بایستی عناصری از خارج نفوذ می‌کردند  و به انبار باروت آتش می زدند.

بر این اساس می بایستی اعضای پاره وقتی ویژۀ سازمان سیا را فرامی خواندند که متخصص نفوذ در فضاهای دشمن هستند، ولی رسماً به سازمان سیا تعلق ندارند و علاوه بر این غالباً ملیت آمریکائی نیز ندارند)، این افراد از پیش برای انجام عملیات تحریک آمیز در مناطق شهری و تشویق توده ها در تظاهرات آموزش می بینند (10).

علاوه بر این، برای حفظ راز عملیات، ضروری بود که تنها از ملیت های دیگر استخدام کنند، و یارگیری مقدماتی می بایستی از خود ایالات متحده و از بین پناهندگان کشورهای هدف گیری شده در عملیات دومینو شروع شود. می بایستی آن‌ها را آموزش می‌دادند و پس از دورۀ آمادگی برای انجام مأموریت حساس مخفیانه به کشور خودشان گسیل می کردند. طی مرحلۀ آماده سازی می بایستی از استخدام افراد شناخته شده بین مخالفان اجتناب می‌کردند زیرا به دلیل شهرت خاصی که در کشور خودشان داشتند فوراً بازداشت می شدند.

روشن است، از آنجائی که روزنامه نگاران و فعالان پاره وقتی که حداکثر خطرات را باید متحمل می شدند، می بایستی برای برطرف ساختن ترس و بیم آنها به اندازۀ کافی بودجه پیشبینی می کردند.

آخرین بخش عملیات، راحت ترین بخش « The Recolt » (فصل درو) نامیده شده بود که عبارت بود از حفظ و تداوم شور و شوق مردم در پسا آغاز شورش و حتی اگر ضرورتی در کار بیافتد، تحویل اسلحه به تظاهر کنندگان و هم‌زمان تدارک اردوی تبلیغاتی و تحریف خبری علیه رژیم حاکم برای تشدید خشم عمومی و تحریک واکنش منفی از سوی جامعۀ بین الملل.

تحریف بی حد و مرز

این عملیاتی که به دقت تنظیم شده بود هیچ جای تخفیفی برای سوری ها باقی نگذاشت. ابتدا صحنه ای بود که می بایستی سربازان سوری را نشان دهد که روی تظاهرات صلح آمیز و افراد بی سلاح تیراندازی می کنند، این تصویر به ویژه توسط سفیر وقت ایالات متحده در دمشق رابرات فورد به شکل کالا در معرض فروش گذاشته شد. سپس تصاویر مردان مسلحی را منتشر کردند که در حال ارتکاب به خشونت علیه سربازان سوری هستند، و هدف از این تصاویر نیز توجیه انتقام مردم از دژخیمانشان بود

هر قتلی به این و یا آن شکل خاص توجیه می شد. ماشین هائی که با مواد منفجره دام گذاشته می شدند، در محله های مسیحی یا جلوی ساختمان‌های دولتی ابتدا به «رژیم» نسبت داده می شد. تمام داستان‌ها حتی ناباورترینشان توسط نشریات تأیید می شد. می گفتند به چه کار می‌آید که بدانیم حقیقت چیست، چون که مردم اعلان کرده‌اند که رئیس جمهور سوریه باید برود.

هر روز مهلت تازه‌ای برای سقوط او تعیین می‌کردند که از چند هفته تا حداکثر چند ماه به طول می انجامید !

ضرب‌المثل رایج می‌گوید که «دروغ هر اندازه بزرگ‌تر باشد باور کردنش راحت تر است» !

اجساد کشف شده را به سرویس های امنیتی نسبت دادند که گویی سلاح شیمیائی به کار برده اند، تمام این تحریفات به هدف بی‌اعتبار جلوه دادن رئیس جمهور اسد و مؤسسات سوری راه اندازی شده بود، در حالی که حالا می‌دانیم که سرویس های اطلاعاتی ترکیه بودند که در  کاربرد سلاح های شیمیائی دست داشتند (11).

هیچ چیزی این تبلیغات را متوقف نکرد. و چون که تمام این تحریفات کفایت نکرده بود، از چند روز پیش رسانه‌ها وضعیت ساکنان شهر مضایا در سوریه در مرز لبنان را مطرح کردند که گویی از گرسنگی به حال مرگ افتاده اند…

ولی واقعاً چه اتفاقی رخ داده است ؟ اخیراً گزارش هائی در مورد کاربرد سلاح های خوشه ای در یمن منتشر شد که در‌واقع از دیدگاه بین‌المللی کاربرد آن ممنوع است، این گزارش‌ها همراه بود با اعدام شیخ باقر النمر رهبر اپوزیسیون سعودی توسط دربار وهابی، در نتیجه می بایستی با صحنه پردازی به شکل فوری توجه عمومی را از رژیم سعودی به موضوع دیگری منحرف می کردند.

رژیم سعودی فوراً شبکۀ العربیه را بسیج کرد، که گویی با اهالی این منطقه تماس گرفته، در حالی که مناطقی که در محاصرۀ دولت اسلامی یا جبهۀ النصره می‌باشد کم نیست مثل فوعه و کفریا، نبل و الزهرا…

ناگهان موضوع گرسنگی را مطرح کردند، گرچه ساکنان چیزی در این مورد به هیئت های سازمان ملل متحد که در منطقه حضور دارند نگفته بودند و پیوسته گفتگو برای عبور دادن کامیون های حامل مواد غذائی به مناطق محاصره شده توسط ارتش سوریه یا گروه‌های مسلح جریان دارد.

علاوه بر این منطقۀ مضایا در اکتبر 2015 سی و پنج کامیون حامل کمک‌های متنوع از طرف سازمان ملل متحد دریافت کرد، ولی سرانجام آشکار شد که جهاد طلبانی که در آنجا فرمانروائی می‌کنند این کمک‌ها را در اختیار گرفته تا متعاقباً به بهای گزافی به مردم محل بفروشند. این کمک‌ها هم‌زمان در چهارچوب توافق با سازمان ملل متحد به مناطقی که در محاصرۀ دولت اسلامی به سر می‌بردند نیز تحویل داده شده است.

می بایستی شوکی ایجاد می‌کردند ! در نتیجه تصاویر شوک آوری توسط شبکه هائی که مأمور چنین عملیاتی بودند پخش شد. این تصاویر به دقت مورد بررسی و تحلیل قرار گرفته است.

الجزیره در 5 ژانویه 2016  تصاویری از دختر بچه‌ای منتشر کرد که بر اساس تفسیر منتشر شده، پس از دست دادن بخش مهمی از وزن بدنش در حال مرگ به سر می برد.

hm_bild2

این عکس طی مقاله‌ای در الجزیره منتشر شده که دربارۀ گرسنگی در مضایا گزارش داده است !

ولی باید دانست که یک سال پیش از این شبکۀ العربیه اعلان کرده بود که این عکس یک دختر بچۀ سوری در اردن است که در اردوگاه زعتری برای ادامۀ زندگی آدامس می‌فروشد (مقالۀ ژانویه 2014).

hm_bild3

یک مقالۀ دیگر در روزنامۀ انترنتی اردنی به نام الدستور در همان تاریخ نوشته بود که این عکس متعلق به کودکی است که در اردوگاه فلسطینی یرموک در نزدیکی دمشق به سر می برد… سرانجام کشف شد که این صورت زیبا متعلق به یک دختر بچۀ لبنانی در جنوب لبنان است، و هیچ ارتباطی با صورت اسکلتی در کنار عکس او ندارد.

تصویر دیگری توسط الجزیره مرد لاغری را روی پیاده رو نشان می‌دهد که در حال مرگ است. این عکس را در عین حال نشریات معتبر برای اثبات وجود گرسنگی بین ساکنان مضایا منتشر کردند.

hm_bild4

بعداً آشکار شد که این عکس یک فرد معتاد بوده و از  یک سایت ایالات متحدۀ آمریکا به نام The Wordrace برداشت شده است.

در مورد زن هفتاد ساله دراز کشیده، در سوریه نیست و آن زن نیز اساساً اهل سوریه نمی باشد، و به بیماری وخیمی دچار بوده است. تصاویر او در میل وان mailone منتشر شده بوده است.

این تصاویر پیش از این در توئیتر پیش از محاصره منتشر شده است.

این تصاویر و ده‌ها عکس دیگر نشان می‌دهد که جنگ تصاویر متوقف نشده است. این رسانه‌ها حتی تا تحریف گزارش‌های نمایندۀ صلیب سرخ در سوریه پبش رفتند، در حالی که نمایندۀ صلیب سرخ به روشنی اعلان کرد که نمی‌تواند گزارش منتشر شده در شبکه‌های اجتماعی و رسانه‌ها را تأیید کند او مشخصاً گفت که مجبور است که تمام گزارش‌های مرتبط به درد و رنج‌های مردم سوریه را جدی بگیرد، چه در مضایا، الفوعه و یا در کفریا (12). او در عین حال در مورد این دهکده های محاصره شده توسط جهاد طلبان اظهار نگرانی کرد، زیرا مردم  در این مناطق با نبود غذا و دارو روبرو هستند.

ولی رسانه‌ها مدعی شده‌اند که او تأیید کرده است.

این اردوی تبلیغاتی نشان می‌دهد که تحریف رسانه ای واقعاً جریان دارد، و همواره با فراخوان برای اعمال خشونت علیه شیعیان و خانوادۀ اسد هم راه است.

اردوی بعدی کی خواهد بود ؟ و کی رسانه‌های غربی بیدار خواهند شد و شهامت آن را خواهند یافت تا بگونید که « برخی از تصاویری که در تار گیتی گستر تنیده شده و در رسانه‌های مختلف به نمایش عمومی گذاشته شده است، مانند تصاویر مضایا متعلق به رویدادهای اسفناک گذشته است. در نتیجه می‌توانیم بگوئیم که بخش کوچکی از عکس‌ها تقلبی بوده مانند عکس‌های مرتبط به قحطی و گرسنگی در مضایا» (13)

André Chamy

[1] Le courrier de l’Atlas. Septembre 2011. p.44

2) به نام رودخانه ای که از دمشق می گذرد.

[3] Sur le financement par la CIA, voir “U.S. secretly backed Syrian opposition groups, cables released by WikiLeaks show”, The Washington Post, Craig Whitlock, April 17, 2011. Voir les cables de Wikileaks “Announcement to fund opposition harshly critiziced by anti-regime elements, others” (February 21, 2006), “Behavior reform : next steps for a Human Rights strategy” (April 28, 2009), “Murky alliances : Muslim Brotherhood, the Movement for Justice and Democracy, and the Damascus Declaration” (July 8, 2009), “Show us the money ! SARG suspects «illegal» USG funding” (September 23, 2009).

[4] L’Import-Export de la démocratie : Serbie, Géorgie, Ukraine, Kirghizistan. ONG étrangères et mouvements étudiants, par Camille Gangloff, L’Harmattan, 2008.

[5] Comment la C.I.A. prépare les révolutions colorées diffusé par canal Plus sous le titre Les États-Unis à la conquête de l’Est, par Manon Loiseau et Milos Krivokapic, 51 minutes 37 secondes, 2005.

[6] “Requesting Department assistance to restore Egyptian blogger’s YouTube access”, November 18, 2008.

[7] “Activists, bloggers detained while attempting to visit Naga Hamadi”, January 19, 2010.

[8] Le Nouvel Observateur dans un article consacré à l’opposition syrienne cite l’un d’entre eux : « Il n’envoie pas de téléphones satellites Thuraya, trop facilement écoutables, et préfère les Iridium, plus chers mais beaucoup plus sûrs. Pour poster les vidéos sur YouTube, il conseille à ses contacts d’utiliser un logiciel sécurisé : YouSendt. Avec lui, pas de traces sur votre ordinateur. Si vous êtes arrêté, les Moukhabarat n’y verront que du feu ». « Syrie : les vidéos de la liberté », Vincent Jauvert, Le Nouvel Observateur, 18 mai 2011.

9) تمام جریان بر اساس « نظریۀ دومینو» (Théorie des Dominos) سازماندهی شده بود. این استرتژی ایالات متخده در قرن بیستم اعلان شد به این معنا که سرنگونی یکی از کشورهای کمونیست به تغییر رژیم در کشورهای همسایه می‌انجامد مثل مهره‌های بازی دومینو که کنار یکدیگر چیده شده‌اند و با افتادن یکی مهره‌های دیگر نیز یکی پس از دیگری می افتند. این نظریه توسط دولت های مختلف ایالات متحده برای توجیه مداخلاتشان در جهان به کار بسته شد. «نظریۀ دومینو»نخستین بار در 7 آوریل 1954 توسط رئیس جمهور ژنرال دوایت دیوید آیزنهاور مطرح شد.

10) به زبان انگلیسی stringer به گزارشگران نشریات اتلاق می‌گردد که می‌توانند گزارشگر ساده و یا عکاس و یا روزنامه‌نگار پاره وقتی باشند.

[11] « La ligne rouge et celle des rats », par Seymour M. Hersh, London Review of Books (Royaume-uni), Réseau Voltaire, 12 avril 2014.

[12] « الصليب الأحمر الدولي : لا تأكيد لوجود مجاعة في مضايا ودخلتها مساعدات », Al-Manar, 8 janvier 2016.

[13] « Famine à Madaya : attention aux manipulations », Robin Cornet, RTBF, 8 janvier 2016.

لینک متن در شبکۀ ولتر :

http://www.voltairenet.org/article189862.html

ترجمه توسط حمید محوی

سوریه استالینگراد خاورمیانه است

این قابل انکار نیست که در حالی که نیروهای شوروی پیشرفت آلمان نازی را در استالینگراد متوقف ساختند، سوری ها موفق شدند که نیروهای فاشیستی متحدان غربی را در آن بخش از جهان خود متوقف سازند…. آری،  اکنون هیچ چیزی در خاور میانه باقی نمانده است. در حال حاضر اشک ها بیش تر از قطرات باران بر این سرزمین باستانی فرود آمده است. اما سوریه پابرجاست. سوخته شده است، زخمی شده است، اما ایستاده و پابرجاست و از خود دفاع می کند… در استالینگراد، میلیون ها نفر کشته شدند تا ما بتوانیم زندگی کنیم. هیچ چیزی از شهر باقی نماند، بجز چند فولاد ذوب شده، آجرهای پراکنده و اقیانوسی از اجساد. نازیسم متوقف شد. توسعه طلبی غربی، آن زمان به سوی برلین شروع به عقب نشینی کرد. امروز سوریه، به آرامی اما صبورانه و قهرمانانه، دربرابر طرح های غرب، قطر، عربستان، اسرائیل و ترکیه برای پایان دادن به نابودی خاورمیانه ایستاده است و می جنگد. و مردم سوریه پیروز و سربلند گشته اند. برای چه مدت، نمیدانم. اما ثابت شده است که یک کشور عرب هنوز می تواند قدرتمندترین گروه جنایتکاران را شکست دهد.

سوریه استالینگراد خاورمیانه است

welchik

نوشته: آندره ولتچیک

برگردان: آمادور نویدی

چندین سال است که روز شب، یک نیروی پرقدرت، این کشور آرام را، که روزی مهد تمدن بشری بود، خرد و داغان کرده است.

صدها هزار نفر کشته شده اند، و میلیون ها نفر مجبور به فرار به خارج کشور و یا در داخل کشور آواره شده اند. در اکثر شهرها و روستاها، حتی یک خانه هم دست نخورده باقی نمانده است.

اما علی رغم تمام این مشکلات، سوریه هم چنان ایستاده و پابرجاست.

من در طول ۳ سال گذشته، تقریباً در تمام پیرامون سوریه کار کرده ام، تولد داعش را در اردوگاه های ساخته و تحت حمایت ناتو در ترکیه و اردن افشاء کرده ام. در بلندهای جولان اشغال شده، و در عراق کارکرده ام. هم چنین در لبنان، کشوری که مجبور شد میزبان بیش از ۲ میلیون پناهنده (اغلب سوری) باشد، کار کرده ام.

تنها دلیلی که چرا غرب کمپین بی ثبات سازی وحشتناک خود را آغاز نمود، به خاطر آن بود که «طاقت دیدن» نافرمانی و ماهیت سوسیالیستی دولت سوریه را نداشت. و در یک کلام، به گونه ای که سوریه آسایش مردم خویش را بالاتر از منافع شرکتهای چند ملیتی مستقر کرد.

*******

بیش از دو سال پیش، ویرایش گر قبلی فیلم هایم که از اندونزی بود، تا حدودی با عصبانیت خواهان پاسخی شد:

«مردمان زیادی در سوریه کشته می شوند! آیا واقعاً این ارزشش را دارد؟ آیا برای مردم سوریه آسان تر و بهتر نخواهد بود که تنها تسلیم شوند و بگذارند که آمریکا هر چه می خواهد انجام دهند؟»

این خانم جوان که از لحاظ روانی بیماری مزمن ترس داشت، همواره به دنبال راه حل آسان می گشت که بتواند او را با مزایای شخصی قابل توجهی سالم نگه دارد و در خطر نیاندازد. او نیز مانند بسیاری افراد در گذشته و حال، برای این که زنده بمانند و پیشرفت کنند، سیستمی پیچیده بر مبنای خیانت، دفاع از خود و فریب را گسترش داده بود.

چه گونه می توان به چنین سئوالی پاسخ داد؟

بالاخره، این یک سئوال مشروع بود.

ادواردو گالیانو به من گفت:« مردم می دانند که چه زمانی باید به جنگ بروند و یا مبارزه کنند. ما هیچ حقی نداریم به آن ها بگوئیم که باید چه کار بکنند … اما وقتی که آن ها مصمم شوند، این وظیفه ماست که از آن ها حمایت کنیم. حتی چنانچه به ما نزدیک شدند و از ما خواستند که به آنها کمک کنیم.»

در این مورد، مردم سوریه تصمیم گرفته اند. هیچ دولتی، و یا هیچ نیروی سیاسی نمی تواند تمام یک ملت را این چنین فوق العاده قهرمانه و فداکارانه به حرکت در آورد. روس ها در زمان جنگ جهانی دوم این چنین از خود دفاع کردند و اکنون سوری ها از خود دفاع می کنند.

دو سال پیش من چنین پاسخ دادم:«من  شاهد سقوط کامل خاور میانه بوده ام. دیگرهیچ چیز سالمی سراپا ایستاده و سالم نبود. کشورهایی که برای مسیر زندگی خود تصمیم گرفتند به معنای واقعی کلمه ویران و با خاک یکسان شده اند. کشورهایی که تسلیم دیکته های غرب شدند، روح، فرهنگ و ماهیت یا ذات خود را از دست دادند و به بدبخت ترین مکانهای روی زمین تبدیل شدند. و سوریه این را می داند: اگر آنها تسلیم شوند، آنها به عراق، یمن یا لیبی، و حتی به افغانستان دیگری تبدیل خواهند گشت.»

و به دلیل سوریه برخاست و برای خودش و برای بخشی از جهان، تصمیم به مبارزه گرفت.

بارها و بارها، خودش را از طریق انتخاب دولت خود حفظ کرد. بر ارتش خود تکیه کرد. هر آنچه که غرب می گوید، و هر آنچه که سازمانهای غیردولتی(ان جی او های) خائن می نویسند، تنها این منطق ساده همه چیز را به اثبات می رساند.

این ملت فروتن رسانه های قدرتمند خود را ندارد که میزان و حد شجاعت و عذاب خود را با جهان به اشتراک بگذارد. همواره این دیگران بوده اند که درباره مبارزه او اظهار نظر کرده اند، که اغلب کاملاً مخرب واز روی بدخواهی بوده است.

اما این قابل انکار نیست که در حالی که نیروهای شوروی پیشرفت آلمان نازی را در استالینگراد متوقف ساختند، سوری ها موفق شدند که نیروهای فاشیستی متحدان غربی را در آن بخش از جهان خود متوقف سازند.

البته که روسیه مستقیماً درگیر شد. البته هم که چین در کنار مردم سوریه است، اگرچه اغلب در سایه. و ایران کمک ارائه داده است. و حزب الله لبنان، چیزی که من اغلب توصیف می کنم، یک مبارزه حماسی را به نمایندگی از دمشق علیه هیولاهای افراطی اختراع و مسلح شده توسط غرب، ترکیه و عربستان سعودی متحمل می شود.

اما اعتبار اصلی باید به مردم سوریه داده شود.

آری،  اکنون هیچ چیزی در خاور میانه باقی نمانده است. در حال حاضر اشک ها بیش تر از قطرات باران بر این سرزمین باستانی فرود آمده است.

اما سوریه پابرجاست. سوخته شده است، زخمی شده است، اما ایستاده و پابرجاست و از خود دفاع می کند.

و همان گونه که به طور گسترده گزارش شده است، پس از آنکه نیروهای نیروی هوایی روسیه به نجات ملت و کشور سوریه شتافت، بیش از ۱ میلیون سوری قادر شدند که به خانه هایشان برگردند… که اغلب نه خانه خود، بلکه تنها با خاکستر و ویرانی، روبه رو گشتند.

مانند مردمی که حدود ۷۰ سال پیش به استالینگراد برگشتند.

********

پس حالا پاسخ من به آن سئوال چه می تواند باشد:«آیا آن راه دیگر آسانتر»، تسلیم شدن به امپراتوری خواهد بود؟

حدس می زنم که چیزی شبیه به این  عبارت باشد:

« تنها اگر شرایط اساسی بتواند برآورده شود، زندگی معنا، و ارزش زندگی کردن دارد. کسی به عشق بزرگ، عشق به هم نوع خود یا عشق به میهن خود، انسانیت و یا آرمان خود خیانت نمی کند. اگر کسی خیانت کند، بهترست که اصلاً متولد نشود. سپس من میگویم: بقای نوع بشر مقدس ترین هدف است. نه برای سود یا «آرامش» کوتاه مدت، بلکه بقای همه ما، مردمان، و به همان خوبی آرامش تمام ما، انسان ها.»

زمانی که خود زندگی در خطر است، مردم بطور غریزی، تمایل به مقاومت و مبارزه دارند. در طول چنین لحظاتی، برخی از فصول بیادماندنی تاریخ انسان نوشته شده است.

متأسفانه، درطول چنین لحظاتی، میلیون ها نفر گرایش به مرگ دارند.

اما این آسیب به خاطر آن کسانی نیست که از نژاد انسانی ما دفاع می کنند.

این به دلیل هیولاهای امپریالیستی و خدمت گذاران آنها است.

اغلب ما رؤیای جهانی بدون جنگ، و بدون خشونت را می بینیم . ما محبت واقعی را برای کره زمین می خواهیم. اغلب ما بطور خستگی ناپذیری برای یک چنین جامعه ای کار می کنیم و زحمت می کشیم.

اما تا زمانیکه این جامعه ساخته نشود، تا زمانیکه تمام خودخواهی های افراطی، حرص و طمع و خشونت شکست نخورد، ما باید برای چیزی بسیار «فروتنانه» – برای بقای مردم و انسانیت مبارزه کنیم .

این هزینه اغلب وحشتناک است. اما آلترناتیوی دیگر، یک  خیال بیهوده است. به همین سادگی هیچ چیزی وجود ندارد- این پایان است. نقطه!

در استالینگراد، میلیون ها نفر کشته شدند تا ما بتوانیم زندگی کنیم. هیچ چیزی از شهر باقی نماند، بجز چند فولاد ذوب شده، آجرهای پراکنده و اقیانوسی از اجساد. نازیسم متوقف شد. توسعه طلبی غربی، آن زمان به سوی برلین شروع به عقب نشینی کرد.

امروز سوریه، به آرامی اما صبورانه و قهرمانانه، دربرابر طرح های غرب، قطر، عربستان، اسرائیل و ترکیه برای پایان دادن به نابودی خاورمیانه ایستاده است و می جنگد.

و مردم سوریه پیروز و سربلند گشته اند. برای چه مدت، نمیدانم. اما ثابت شده است که یک کشور عرب هنوز می تواند قدرتمندترین گروه جنایتکاران را شکست دهد.

درباره نویسنده:

آنده ولتچیک یک فیلسوف، رمان نویس، فیلمساز و روزنامه نگار محقق است. او مخترع جهان ولتچیک و یک استفاده کننده فداکار تویتر، به ویژه برای مجله آنلاین «چشم انداز جدید شرقی» است.

http://andrevltchek.weebly.com/

http://journal-neo.org/

https://twitter.com/AndreVltchek

برگردانده شده از:

Syria is the Middle Eastern Stalingrad
First appeared:http://journal-neo.org/2016/01/02/syria-is-the-middle-eastern-stalingrad/

http://journal-neo.org/2016/01/02/syria-is-the-middle-eastern-stalingrad/

چگونه بلغارستان به القاعده و داعش موارد مخدر و اسلحه تحویل داده است

bulgarien.jpg

همکاری ناتو و اتحادیۀ اروپا با تروریسم

چگونه بلغارستان به القاعده و داعش موارد مخدر و اسلحه تحویل داده است

تی یری میسان

Participation de l’Otan et de l’Union européenne au terrorisme

Comment la Bulgarie a fourni des drogues et des armes à Al-Qaïda et à Daesh

par Thierry Meyssan

حتی بهترین اسرار نیز سرانجام روزی به پایان می رسد. کارتل مافیائی که در بلغارستان حکومت می کند به تله افتاد و آشکار شد که به درخواست سیا در لیبی و سوریه به القاعده و داعش مواد مخدر و اسلحه تحویل می داده است. این موضوع از آنجائی که بلغارستان عضو ناتو و اتحادیۀ روپا می باشد از اهمیت بیشتری برخوردار خواهد بود.

شبکۀ ولتر| دمشق ( سوریه)| 1 ژانویه 2016

رئیس یکی از دو کارتل مافیائی بلغارستان، بویکو بوریسوف Boïko Borissov به مقام نخست وزیری دست یافت. در حالی که بلغارستان عضو ناتو و اتحادیۀ اروپا می باشد به القاعده و داعش در لیبی و سوریه مواد مخدر و اسلحه تحویل می داده است.

بنظر می رسد که همه چیز به شکل اتفاقی شروع شد. از سی سال پیش فنیتیلین  fénétylline به عنوان محرک و روان گردان در محافل ورزشی آلمان غربی استفاده می شد. به گفتۀ پیتر نورورر Peter Neururer  مربی ورزشی، بیش از نیمی از بازیگران به شکل دائمی از این ماده مصرف می کردند (1). قاچاقچیان بلغار در این کالا فرصت تازه و مناسبی دیدند، و از فروپاشی اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی تا ورود به اتحادیۀ اروپا، این دارو را تولید کردند و به شکل غیر قانونی به نام کپتاگون Captagon به آلمان صادر کردند.

دو گروه مافیائی واسیل ایلیف امنیتی Vasil Iliev Security (VIS) و شرکت بیمۀ امنیتی Security Insurance Company (SIC) که کاراته کا بویکو بوریسوف به آن وابسته است، رقابت تنگاتنگی را علیه یکدیگر آغاز کردند. بویکو بوریسوف ورزشکار رده بالا، استاد آکادمی پلیس، شرکت حفاظتی برای شخصیت های عالی رتبه را ایجاد کرد و به مقام نخستین محافظ نزدیک برای رئیس جمهور طرفدار شوروی تودور جیفکوف Todor Jivkov و به همین گونه برای سیمئون زاکس کبورگ و گوتا Siméon II de Saxe-Cobourg-Gotha طرفدار ایالات متحده دست یافت. وقتی سیمئون دوم به مقام نخست وزیری رسید، بوریسوف  نیز  به مقام رئیس مرکز وزارت کشور و سپس به عنوان شهردار سوفیا برگزیده شد.

در سال 2006، سفیر ایالات متحده در بلغارستان ( و سفیر آینده در روسیه) جان بیرلی John Beyrle به شکل محرمانه در یک پیغام الکترونیک چهرۀ او را ترسیم می کند که بعداً توسط ویکیلیکس افشا شد. جان بیرلی او را رابطی بین دو رئیس مافیائی ملادین میهالف Mladen Mihalev ( مشهور به «مادزهو Madzho) و رومن نیکولوف Roumen Nikolov (مشهور به پاشا Pacha) (2) بنیانگذاران SIC (شرکت بیمۀ امنیتی).

در سال 2007، بر اساس گزارشی که یک شرکت بزرگ سوئیسی تهیه کرده است، ایالات متحده در فصلنامۀ کنگره اطمینان داده است که او چندین پرونده را در وزارت کشور مسکوت گذاشته و خود او نیز در 28 فقره قتل مافیائی دخالت داشته است، سپس به همکار جان مک لوگلین John E. McLaughlin معاون رئیس سازمان سیا تبدیل شد. او در عین حال زندان سرّی برای سیا در بلغارستان را تدارک دید و در چهارچوب طرح حمله به ایران برای تهیۀ پایگاه نظامی یاری رسانده است (3).

در سال 2008، یورگن روت Jürgen Roth کارشناس آلمانی در امور تبهکاری سازماندهی شده، بویکو بوریسف را به عنوان « آلکاپون بلغاری » تعریف کرده است (4).

وقتی به مقام نخست وزیری دست یافت و در حالی که کشورش عضو ناتو و اتحادیۀ اروپا بود از سوی آژانس آمریکائی برای کمک به جنگ علیه معمر قذافی فراخوانده شد. بویکو بوریسف کپتاگون ساخته شده توسط شرکت بیمۀ امنیتی SIC را برای جهاد طلبان القاعده به لیبی فرستاد. سازمان سیا این داروی سنتتیک را برای جذبه و تأثیر بیشتر با مواد مخدر طبیعی یعنی با حشیش مخلوط کرد، راهکاری را که مصرف آن را با سهولت بیشتری بین مبارزان تشویق می کرد و در عین حال آنها را در راستای اهداف برنارد لوی برای انجام اعمال خشونت بار آماده تر می ساخت(5). پس از لیبی، بوریسف بازارش را به سوریه گسترش داد.

ولی مهمترین رویداد وقتی صورت گرفت که سیا با استفاده از قابلیت های دولتی که پیش از این به جبهۀ ورشو تعلق داشته و اکنون به ناتو پیوسته است، معادل 500 میلیون دلار اسلحۀ ساخت شوروی خریداری کرد و به سوریه فرستاد. بطور مشخص 18800 نارنجک انداز ضد تانک دوش برد و 700 سامانۀ موشک ضد تانک کنکورس Konkurs.

وقتی حزب الله هیئتی را برای کسب اطلاع از این قاچاق به بلغارستان فرستاد، یک اتوبوس حامل سیاحت گران اسرائیلی هدف حملۀ تروریستی قرار گرفت و 32 نفر زخمی شدند. بنیامین نتانیاهو و بویکو بوریسف مقاومت لبنان را متهم دانستند و چندین روزنامۀ محلی گزاراشاتی دربارۀ کامیکاز حزب الله منتشر کردند. سرانجام پزشک قانونی، دکتر گالینا میلوا Galina Mileva مشاهده کرد که نتایج آزمایش ها با شاهدان عینی مطرح کرده اند تطبیق نمی کند، یکی از مسئولان ضد جاسوسیف سرهنگ لوبومیر دیمیتروف Lubomir Dimitrov که حملۀ تروریستی توسط کامیکاز صورت نگرفته بلکه یک حامل ساده بوده و بمب بدون اطلاع حامل از فاصله منفجر شده است. در حالی که روزنامه دو عرب با ملیت کانادائی و استرالیائی را به عنوان متهم معرفی کرده بودند، آژانس سوفیا نیوز از یک همدست آمریکائی با نام جعلی دیوید جفرسون David Jefferson یاد کرده بود. به شکلی که وقتی اتحادیۀ اروپا با بررسی این رویداد می خواست حزب الله را در فهرست سازمان های تروریستی به ثبت رساند، وزیر امور خارجه یا بوریسف از قدرت اجرائی معزول شدند، کریستیان ویژنین Kristian Vigenine، تأکید کرد که در واقع، هیچ موردی که دال بر رابطۀ این حملۀ تروریستی با مقاومت لبنان باشد وجود ندار (6).

از پایان سال 2014 سفارشاتش را متوقف کرد و عربستان جایگزین شد و از این پس بجای سلاح های شوروی سابق تجهیزات ناتو مثل موشک ضد تانک BGM-71 TOW خریداری شد. کمی بعد، راض از پشتیبانی امارات اتحادیۀ عرب برخوردار شد (7).

دو دولت خلیج (فارس) تحویل اسلحه به القاعده و داعش را به عهده گرفتند. محموله ها به وسیلۀ شرکت حمل و نقل هوائی عربستان سعودی Saudi Arabian Cargo و حمل و نقل هوائی اتحاد Etihad Cargo از طریق تبوک در مرز عربستان سعودی و اردن، یا از طریق پایگاه الظفره، یعنی پایگاه امارات و فرانسه و ایالات متحده فرستاده می شد.

در ژوئن 2014، سازمان سیا سفارش تازه ای برای بلغارستان داشت. این بار بلغارستان می بایستی عبور لوله های انتقال گاز سات استریم South Stream از خاک کشورش را ممنوع کند، یعنی جریان گازی که می توانست اروپای غربی را تأمین کند (8). این تصمیم که بلغارستان را از درآمد خیلی مهمی محروم می کرد، از یک سو موجب کند کردن روند رشد اتحادیه اروپا بر اساس طرح ولفویچ Wolfowitz   (9) می شد، و از سوی دیگر به بهانۀ بحران اوکراین مجازات روسیه توسط اتحادیۀ اروپا را عملی می ساخت. سپس موجب گسترش گاز شیست در اروپای غربی می شد (10). سرانجام سیاست سرنگونی جمهوری عرب سوریه را نیز حفظ کرد که می تواند به صادر کنندۀ بزرگ گاز تبدیل شود (11).

آخرین گزارشات در مورد بلغارستان، دولت عضو ناتو و اتحادیۀ اروپا، نشان می دهد که با وجود قطعنامۀ 2253 که به تصویب شورای امنیت در سازمان ممل متحد رسیده است، در ارسال غیر قانونی اسلحه و مواد مخدر برای القاعده و داعش پافشاری می کند.

Thierry Meyssan

   

[1] „Doping war im Fußball gang und gäbe“, Frankfürter Allgemeine Zeitung, 13 juin 2007.

[2] “Bulgaria’s most popular politician : great hopes, murky ties”, John Beyrle, May 5, 2006.

[3] “Bush’s Bulgarian Partner in the Terror War Has Mob History, Investigators Say”, Jeff Stein, U.S. Congressional Quarterly, May 2007.

[4] Die neuen Dämonen, Jürgen Roth, 2008.

[5] The Assassins : A Radical Sect in Islam, Bernard Lewis, Weidenfeld & Nicolson, 1967.

[6] « La Bulgarie ne tient pas le Hezbollah responsable de l’attentat de Burgas », Réseau Voltaire, 7 juin 2013.

[7] « Mise à jour d’une nouvelle filière de trafic d’armes pour les jihadistes », par Valentin Vasilescu, Traduction Avic, Réseau Voltaire, 24 décembre 2015.

[8] « Le sabotage du gazoduc South Stream », par Manlio Dinucci, Tommaso di Francesco, Traduction Marie-Ange Patrizio, Il Manifesto (Italie), Réseau Voltaire, 10 juin 2014.

[9] « US Strategy Plan Calls For Insuring No Rivals Develop » and « Excerpts from Pentagon’s Plan : «Prevent the Re-Emergence of a New Rival» » Patrick E. Tyler, New York Times, March 8, 1992. « Keeping the US First, Pentagon Would preclude a Rival Superpower » Barton Gellman, The Washington Post, March 11, 1992.

[10] « South Stream bloqué, la «claque» des États-Unis à l’Union européenne », par Manlio Dinucci, Traduction Marie-Ange Patrizio, Il Manifesto (Italie), Réseau Voltaire, 5 décembre 2014.

[11] « La Syrie, centre de la guerre du gaz au Proche-Orient », par Imad Fawzi Shueibi, Réseau Voltaire, 8 mai 2012

ترجمه توسط حمید محوی

عدم امکان تشکیل ائتلاف «ضد شیعه»

khawarmiyaneh

ایگور شومیکو

(Igor Shoumeyko)

ترجمه: ا. م. شیری

١٠ دی- جدی ١٣٩۴

دسیسه تشکیل باصطلاح ائتلاف جدید عربستان سعودی گویا برای مبارزه با «دولت اسلامی» (داعش) اظهار نظرهای زیادی را در پی داشت. از جمله، وزیر خارجه پاکستان، عزیز چودری از اینکه کشور او را بدون اطلاع دولت آن به لیست این باصطلاح ائتلاف ضد تروریستی بسردمداری عربستان سعودی افزوده اند، اظهار تعجب کرد. دولتهای لبنان، مالزی، و همچنین اندونزی بزرگترین کشور جهان بلحاظ جمعیت مسلمان بیانیه های مشابهی صادر کردند.

در واقع اعلام تشکیل «ائتلاف» جدید کار ساده ای بود. لیست ٣۴ کشور پیرو مذهب تسنن اسلام را بازنویسی کردند، و آن هم شد ائتلاف.

لیست «ائتلاف» جدید عربستان سعودی شامل کشورهای ترکیه، مصر، قطر، امارات متحده عربی، یمن و لیبی، اردن، پاکستان، بحرین،بنگلادش، بنین، چاد، توگو، تونس، جیبوتی، ساحل عاج، سنگال، سودان، سیرالئون، گابون، سومالی، گینه، دولت خودمختار فلسطین، مجمع الجزایر کومور، کویت، لبنان، جمهوری مالدیو، مراکش، موریتانی، نیجر، نیجریه، مالی، مالزی بوده و عدم ذکر نام کشورهای ایران، سوریه، عراق، عمان در این لیست، نشان می دهد که هدف از آن ایجاد یک نیروی ضد شیعه می باشد.

کاری شبیه به افسانه: سی و سه پهلوان بهمراه عمو سعود.

بطور کلی، زمانی که سردمدار یک ائتلاف به ائتلاف دیگری که آمریکا (بر مبنای تبعیت) تشکیل داده، وارد می شود و همان هدف آمریکایی را پی می گیرد، فقط می تواند حیرت آور باشد. آیا فرمانبردار طلاق گرفته است؟

تلاشهای برای تعریف حمله به دولت قانونی سوریه بمثابه «جنگ بین سنی و شیعه» و حمایت روسیه از بشار اسد در مقابله با تجاوز و شورش بعنوان شرکت در «ائتلاف شیعه»، قطعا از پشتیبانی جهان اسلام برخوردار نخواهد بود. ولذا، آنچه که من پیشتر در مقاله «در باره مأموریت روسیه در خاورمیانه» نوشتم، تکرار می کنم: «روسیه فقط از شیعه پشتیبانی نمی کند». سیاست روسیه در جهان در حال تغییر ما همواره بطور منطقی ادامه داشته است: در طول دهها سال روسیه از مصر سنی، فلسطینی ها که اکثریت آنها نیز سنی هستند، پشتیبانی کرده است. اخیرا رئیس جمهور مصر، السیسی حمایت خود را از «ائتلاف شیعه» با روسیه اعلام نمود و آشکارا تأئید کرد که پناهندگان سوری که اروپا را با دشواریهایی مواجه ساخته اند، نه از دست اسد (علویها)، بلکه از دست داعش فرار می کنند. اکثریت قریب به اتفاق کوردها نیز که با داعش «سنی» مبارزه می کنند، سنی هستند.

رو سیه در عین رد «حق» آمریکا برای سرنگونی حاکمیت ناخوشایند واشینگتن در هر کشور عضو سازمان ملل متحد، از استقلال جمهوری عربی سوریه پشتیبانی می کند. پس، عربستان سعودی برای حمایت از چه کشوری آماده می شود؟ آیا موقعیت تشریفاتی مرکز جهان اسلام، وابسته به آن است که پادشاه عربستان سعودی عنوان خادم «حرمین شریفین»، مساجد مکه و مدینه را یدک می کشد؟ اما معلوم است که مکه و مدینه در نظر تمام جهان اسلام که در آن هم سنی، هم شیعه، هم علوی، هم خوارج، هم معتزله، هم حوثی و هم بسیاری دیگر زندگی می کند، از اهمیت یکسانی برخوردار است.

تکلیف این واقعیت که سوریه و لبنان از مدتها پیش بمیدان همکاری نظامی عربستان سعودی و اسرائیل در مقابله مشترک آنها با ایران تبدیل گردیده، چه می شود؟ سعودیها با پیچیده ترین حلیه گری مذهبی، لبنان و سوریه را بقبیح ترین وجه توصیف می کنند: دشمن دشمن من، دوست من است. حالا که اسرائیل دشمن ایران است، یعنی از نطقه نظر ریاض دوست و متحد عربستان است؟ حتی ریاض اعلام کرد که اگر اسرائیل برای حمله به ایران تصمیم بگیرد، عربستان آماده است حریم هوائی خود را در اختیار اسرائیل قرار دهد. تشکیل ائتلاف «سنی» («ضد شعیه») بر این اساس، غیرممکن است.

از کشورهای حوزه خلیج فارس هر چند بحرین هم به «ائتلاف سی و چهارگانه» وارد شده (پادشاه حاکم سنی است)، اما بزودی به یک خطر برای پادشاهی سعودی تبدیل خواهد گشت. ٧۵ درصد جمعیت بحرین شیعیه هستند و از سال ٢٠١١ در راه احقاق حق خود بمبارزه برخاسته اند تا جائیکه مبارزات خود را به درگیریهای خیابانی ارتقاء داده اند (رسانه های غربی این بخش خودویژه «بهار عربی» را فراموش می کنند).

شیخ حسن نصرالله، دبیر کل جنبش «حزب الله» طی سخنرانی نوبتی خود در ١۶ ماه مه سال ٢٠١۵ در روز نکبت (فاجعه بیرون راندن فلسطینیان از سرزمین خود در سال ١٩۴٨)، نقطه پایانی را به این ترتیب گذاشت: «درست در زمانی که ما روز نکبت خلق فلسطین را برگزار می کنیم، با نکبت دیگری، با پروژه داعش و حامیان آن مواجهیم که برای تقسیم ملل مسلمان طراحی شده است…». شیخ نصرالله تصریح کرد، که پس از بمباران مساجد و سایر اماکن غیر نظامی یمن توسط نیروی هوائی سعودی، «ارتشهای اسرائیل، آمریکا و هر ارتش دیگر هیچ محدودیتی در حمله به اهداف ممنوعه نخواهند داشت…».

گره کور مناقشات نظامی امروز خاورمیانه، هیچ وجه مشترکی با جنگهای مذهبی، با رویاروئی سنی و شیعه ندارد. خط تقسیم این جنگ از میان «تنها ابرقدرت جهانی» و متحدان منطقه ایی آن در یک سو، و در سوی دیگر، آن نیروهایی که هیچوقت حاضر به تبعیت از «ابرقدرت» نیستند، می گذرد.

ستاد فرماندهی ایالات متحده نفوذ شاهین های لیبرال در کاخ سفید را افشا کردند

shersh_2016

ستاد فرماندهی ایالات متحده

نفوذ شاهین های لیبرال در کاخ سفید را افشا کردند

تی یری میسان

L’état-major US dénonce l’influence des faucons libéraux sur la Maison-Blanche

par Thierry Meyssan

آیا نظامیان می توانند سیاستمداران را تحت تأثیر قرار دهند و یا این که تنها باید به فرمانبرداری از آنها بسنده کنند، حتی وقتی که به اشتباهات آنها پی می برند ؟

این مضمون مقالۀ مشهور سرهنگ جیمز بیکر James H. Baker استراتژیست کنونی پنتاگون بود. این موضوع در مقالۀ سیمور هرش Seymour Hersh نیز مطرح گردید (روزنامه نگار تجسسی کارشناس امور نظامی و سرویس های مخفی ایالات متحده) و می بینیم که دائماً به ستاد فرماندهی و کاخ سفید در مورد عملیات سازمان سیا در سوریه و اوکراین هشدار می دهد. از چند ماه پیش، مجتمع نظامی و صنعتی، رئیس سابق آژانس اطلاعات دفاعی DIA ، و سپس فرماندۀ قدیمی ستاد فرماندهی، و امروز وزیر سابق وزارت دفاع  دائماً سیاست رئیس جمهور اوباما را مورد انتقاد قرار می دهند.

شبکۀ ولتر | دمشق (سوریه) |

رئیس قدیمی آژانس اطلاعاتی ایالات متحده، مایکل فلین Michael T. Flynn، و رئیس سابق هیدت فرماندهان ستاد فرماندهی، مارتین دامپسی Martin Dempsey، و همسرانشان. پس از فرمانبرداری در سکوت، انتقادهایشان را در مورد نفوذ شاهین های لیبرال در کاخ سفید آشکارا بیان می کنند. به گفتۀ آنها، واشنگتن بجای تدارک توطئۀ پیچ در پیچ در سوریه و اوکراین باید به عنوان همکار فابل اعتماد مسکو عمل کند.

از دوران گردهمآئی ژنو در ژوئن 2012، ایالات متحده دائماً در مورد سوریه و اوکراین تضادهائی را در کارنامۀ خود به ثبت رسانده است. با وجود این، ستاد فرماندهی موضع خود را به شکلی منتشر کرد که بتواند کاخ سفید را تحت تأثیر قرار دهد.

تضادها و تردیدهای کاخ سفید

در دوران ریاست جمهوری جرچ بوش، کاخ سفید می خواست بر اساس الگوی موفقیت آمیزش در عراق، جمهوری عرب سوریه را سرنگون کند و اوکراین را نیز به منطقۀ هرج و مرج مبدل سازد. از یک سو هدفش ترسیم مجدد «خاورمیانۀ بزرگ» بود و از سوی دیگر برآن بود تا خطوط ارتباط زمینی بین دو کشور روسیه و چین را با غرب قطع کند.

وقتی بارک اوباما جانشین او شد، از سوی ژنرال برنت اسکاوکرافت Brent Scowcroft  و به همین گونه از سوی مشاور با تجربه اش در زمینۀ امور سیاسی زیبیگنیف برژینسکی سفارش شده بود. مشاوران قدیمی در زمینۀ امنیت ملی جیمی کارتر و بوش پدر به نظریۀ لئو استروس Leo Strauss که به نام نظریۀ هرج و مرج سازنده می شناسیم اعتماد نداشتند. از دیدگاه آنها، جهان می بایستی بر اساس الگوی صلح وستفالیا Westphalen سازماندهی شود، یعنی پیرامون دولت هائی که از دیدگاه بین المللی بازشناسی شده اند. مثل هنری کیسینجر Henry Kissinger طرفدار تضعیف دولت هائی بودند که در مقابل سلطۀ ایالات متحده مقاومت می کردند، ولی خواهان تخریب آنها نبودند، در نتیجه از گروه های غیر دولتی برای سیاست های توطئه آمیزشان استفاده می کردند ولی خواهان واگذاری مدیریت مناطق به این گروه ها نبودند.

وقتی شاهین های لیبرال پیرامون هیلاری کلینتون، جفری فیلتمن و دیوید پترائوس (ژنرال نمایشی که از نظامی به غیر نظامی دگردیسی یافت) توافقات بین واشنگتن و مسکو را تخریب کردند و در سال 2012 جنگ در سوریه را ادامه دادند، اوباما واکنشی نشان نداد. در بهبهۀ انتخابات ریاست جمهوری در ایالات متحده، اوباما نمی توانست هرج و مرجی را که در درون دولت او جاری شده بود آشکار سازد. در نتیجه در فردای پیروزی مجدد در انتخابات ریاست جمهوری اوباما برای ژنرال پترائوس دام گذاشت و او را دستبند به دست بازدداشت کرد، سپس هیلاری کلینتون را از کار بر کنار نمود و جان کری را برگزید. جان کری از عهده وصله پینه کردن مناسبات با رئیس جمهور اسد بر می آمد و با او روابط دوستانه ای داشت. ولی فلتمن در سازمان ملل متحد بر سر کار باقی ماند و این گونه بنظر می رسید که حساسیت وضعیت  اوباما را از برکنار کردن فوری او بازمی داشت.

در هر صورت، جان کردی تصور می کرد که دیر شده است و وقت چندانی برای جمهوری عرب سوریه باقی نمانده است. تنها کاری او می توانست انجام دهد اجتناب از پایان کار مشابه به معمر قذافی برای اسد بود، یعنی «سودومیزاسیون» با سر نیزه. کاخ سفید و وزارت امور خارجه با دروغ های دوران بوش قادر به رؤیت وضعیت عینی نبود. در آن دوران، تمام کارمندان برای تحلیل و درک وضعیت جهان بسیج نشده بودند بلکه کارشان به پیشدستی برای توجیه جنایات واشنگتن خلاصه می شد. در سال 2006، دبیر اول سفارت ایالات متحده در دمشق ویلیام روباک William Roebuck گزارشی نوشته بود که از اعتبار برخوردار بود و مدعی شده بود که : سوریه جمهوری بعثی نیست بلکه یک دیکتاتور علوی است. عربستان سعودی، قطر و ترکیه می توانند برای «دموکراسی در حال گسترش» قانوناً از اکثریت مردم سنی پشتیبانی کنند.

در نتیجه اوباما زیر پوشش پشتیبانی از «شورشیان میانه رو» دست سازمان سیا را باز گذاشت تا عملیات سرنگون سازی رژیم سوریه را به اجرا گذارد. بر این اساس قاچاق اسلحه به شکل گسترده سازماندهی شد، ابتدا از لیبی در پسا رژیم قذافی، سپس از بلغارستان به رهبری روسن پلونلیف Rossen Plevneliev و بویکو بوریسوف Boïko Borissov و بعداً از اوکراین در پسا دوران یانوکویچ Ianoukovytch. هم زمان، در تمام جهان اسلام برای نجات اهل سنت از چنگ دیکتاتور علوی  دفاتر استخدامی برای جذب مبارزان فعال شدند.

ولی تلاش بیهوده، می بایستی بپذیرند که جمهوری عرب سوریه در مقابل بزرگترین اتحادیۀ تاریخ مقاومت کرد (114 دولت و 16 سازمان بین المللی که در بطن «دوستان سوریه» گرد هم آمده بودند). سوریه از عهدۀ چنین کاری برمی آید تنها به این علت ساده که دیکتاتوری علوی هرگز وجود نداشته بلکه رژیمی لائیک و سوسیالیستی را تشکیل می دهد، و اهل سنت نیز نه تنها مورد قتل عام ارتش قرار نگرفته اند بلکه اکثیرت سربازانی را تشکیل می دهند که در بطن ارتش سوریه علیه تجاوز خارجی از کشورشان دفاع می کنند.

وقتی نئو محافظه کاران پیرامون ویکتوریا نولاند Victoria Nuland به ضرب میلیاردها دلار در فوریۀ 2014 به سرنگونگی رژیم کی یف نائل آمدند، رئیس جمهور اوباما در این رویداد نتیجۀ شایسته و سزاوار تلاش های چندین و چند ساله را می دید. ولی فوراً پیامدهای این عملیات را نمی توانست محاسبه کند. سپس، برسر دو راهی قرار گرفت : یا کشور را بی آن که دولتی در کار باشد، همچون چاله ای باز بین اتحادیۀ اروپا و روسیه رها کند، و یا سربازان کوچک سازمان سیا، نازی ها و تعدادی اسلامگرا را به قدرت رساند. سرانجام گزینش دوم را انتخاب کرد، و فکر می کرد که سرویس های او می توانند بین مزدوران مسلح افرادی قابل احترامی را بیابند. رویدادهای بعدی خلاف این امر را ثابت کرد. بطور مشخص، گرچه رژیم ویکتور یانوکویچ بزهکار بود، بی گمان، ولی بیشتر از رژیم مولداوی و بلغارستان و گرجستان و غیره انحراف نداشت، رژیم کنونی کی یف نمایندۀ تمام آن چیزهائی است که فرانکلن روزولت علیه آن جنگید.

سیمور هرش کشتار مای لی My Lay طی جنگ ویتنام و به همین گونه شکنجه در زندان ابوغریب طی جنگ عراق را افشا کرد. پس از کار در نیویورک تایمز، و سپس نیویورکر، دیگر در کشور خودش نمی توانست مطلبی منتشر کند و از این پس با لندن ریویو آف بوکس London Review of Books همکاری می کند.

خواست نظامیان ایالات متحده

در حالی که کاخ سفید و کرملین به دومین توافقات خودشان برای صلح در خاورمیانه دست یافته بودند، روزنامه نگار آمریکائی سیمون هرش مقاله ای بلند در لندن ریویو آف بوکس منتشر کرد و نوشت که ستاد فرماندهی میان ارتشی ایالات متحده، به فرماندهی ژنرال مارتین دامپسی در مقابل خیال پردازی های بارک اوباما مقاومت می کند (2). به گفتۀ او، با وجود مدیریت سیاسی بحران اوکراین، نظامیان بر آن بوده اند که تماس هایشان را با هم قطاران روسی حفظ کنند. اطلاعات مهمی به برخی متحدان خود منتقل کردند، به این امید که آنها به سهم خودشان این اطلاعات را به سوری ها منتقل کنند، ولی از هر گونه کمک مستقیم به دمشق خود داری کردند. سیمون هرش اظهار تأسف می کند که امروز از وقتی که ژنرال جوزف دانفورد Joseph Dunford فرماندهی ستاد فرماندهی را به عهده گرفته وضعیت به شکل دیگری تغییر کرده است.

در این مقاله نوشته است که سیاست کاخ سفید روی چهار نکته هرگز تغییر نکرده است، از دیدگاه نظامیان یکی پوچ تر از دیگری :

  1. پافشاری روی برکناری رئیس جمهور اسد
  2. ناممکن بودن اتحادیۀ ضد داعش با روسیه
  3. ترکیه به عنوان هم پیمان ثابت در جنگ علیه تروریسم
  4. و این امر که نیروی اپوزیسیون میانه رو که سزاوار پشتیبانی ایالات متحده باشد واقعاً وجود دارد

به یاد می آوریم که وزیر دفاع چاک هاگل Chuck Hagel در فوریۀ سال 2014 بخاطر زیر علامت سؤال بردن این سیاست برکنار گردید (2) و اشتون کارتر Ashton Carter جایگزین او شد، یک کارمند عالی رتبه و همکار سابق کندولیزا رایس که بخاطر شم معامله گری اش شهرت خاصی دارد (3).
سپس، در اکتبر 2014، انجمن میز گرد
Rand Corporationاتاق فکری اصلی مجتمع صنعتی و نظامی رسماً به نفع رئیس جمهور اسد موضع گیری کرد. این اتاق فکری اکیداً به این نتیجه رسید که پیامد شکست بشار اسد به قدرت رسیدن جهاد طلبان خواهد بود، در حالی که پیروزی او موجب ثبات منطقه خواهد شد(4).

در اوت 2015، پیرامون ژنرال میچل فلاین Michel T. Flynn رئیس قدیمی آژانس اطلاعات دفاعی (DIA)، در شبکۀ الجزیره تلاش های او برای هشدار به کاخ سفید در مورد عملیات طراحی شده توسط سازمان سیا و هم پیمانان واشنگتن با جهاد طلبان مطرح گردید. او یکی از گزارشاتش را که اخیراً از وضعیت سرّی بیرون آمده در مورد اعلان ایجاد داعش تفسیر می کرد (6).

سرانجام، در دسامبر 2015، وزیر دفاع سابق چاک هاگل اعلام کرد که موضع گیری کاخ سفید در مورد سوریه موجب بی اعتباری رئیس جمهور اوباما شده است (7).

حذف رئیس جمهوری که به شکل دموکراتیک توسط مردم سوریه برگزیده شده بود هدف جنگی بود که شاهین های لیبرال و نئو محافظه کاران به راه انداختند. خنثی کردن رئیس جمهور سوریه موجب سقوط رژیم و سرنوشتی مشابه معمر قذافی می شد و همان گونه که لیبی گرفتار هرج و مرج شد، سوریه نیز از هم گسیخته می شد. ولی در این صورت نمی توانیم سوری ها را نجات دهیم بی آن که از بشار اسد پشتیبانی کنیم.

چگونه نظامیان سعی کردند به سوریه کمک کنند

به گفتۀ هرش، در سال 2013، مرکز فرماندهی ایالات متحده هم قطاران سوری خود را از چهار خواست واشنگتن را برای تغییر سیاست مطلع ساختند :

  1. سوریه باید مانع حملات حزب الله به اسرائیل شود
  2. باید برای حل مسئلۀ جولان گفتگوهایش را با اسرائیل از سر گیرد
  3. سوریه باید حضور مشاوران روسی را بپذیرد
  4. باید در پایان جنگ انتخابات جدیدی را سازماندهی کند و اجازه دهد تا اپوزیسیون ها در گسترده ترین تشکلاتشان در آن شرکت داشته باشند.

در خواندن این چهار شرط نکته ای که موجب شگفتی ما می شود، نبود کامل شناخت سیاست خاورمیانه نزد نظامیان است و یا این که می خواهند شرایطی را مطرح کنند که وجود ندارد و دمشق باید آنها را فوراً بپذیرد.

  1. در نخستین گام، حزب الله یک شبکۀ مقاومت در مقابل اشغالگری های اسرائیل است که در لبنان و در واکنش به تهاجمی که سال 1982  به وقوع پیوست ایجاد شد. ابتدا نه توسط پاسداران انقلاب ایران، حتی اگر به بسیجی ها خیلی مدیون باشد ولی توسط ارتش عرب سوریه سازماندهی شد. پس از بیرون رفتن ارتش سوریه از لبنان در سال 2005، به سوی ایران تمایل یافت. و علاوه بر این، طی جنگ اسرائیل و لبنان در سال 2006، وزیر دفاع سوریه مخفیانه در خط جبهه حضور داشت تا انتقال تجهیزات را نظارت کند. امروز حرب الله شیعه و ارتش عرب سوریه لائیک دوش به دوش یکدیگر علیه جهاد طلبانی که از سوی اسرائیل پشتیبانی می شوند مبارزه می کنند. در سطح هوائی و در زمینۀ بهداشتی.
  2. از 1995 ( وی ریور Wye River) تا سال 2000 (ژنو)، رئیس جمهور ایالات متحده بیل کلینتون Bill Clinton گفتگوهای بین اسرائیل و سوریه را سازماندهی کرد. بطور مشخص، دربارۀ همه چیز به شکل پایاپای گفتگو شد، گرچه نمایندۀ اسرائیل مخفیانه به گفتگوهای تلفنی رئیس جمهور ایالات متحده و رئیس جمهور سوریه گوش می داد (8). به شکلی که کلینتون در خاطراتس نوشته است (9) صلح می توانست و می بایست به امضا رسد، اگر و تنها اگر نخست وزیر اسرائیل اهود بارک در آخرین لحظه پا پس نمی کشید. بشار اسد با ابتکار شخصی اش گفتگوی غیر مستقیم را از سر گرفت و این این بار از راه ترکیه. ولی وقتی اسرائیل به شکل آشکاری حقوق بین الملل را در آبهای بین المللی در رابطه با «کشتی لیبرتی» نقض کرد، او نیز به این گفتگوهای خاتمه داد. سوریه همواره خواهان گفتگو می باشد، ولی تنها اسرائیل است که امتناع می کند.
  3. در رابطه با مناسبات نظامیان دمشق و مسکو، به دوران شوروی باز می گردد و در دوران بوریس التسین کمابیش متوقف شد. در سال 2005، بشار اسد برای گفتگو دربارۀ بدهی به شوروی به روسیه رفت. او 30 کیلومتر از ساحل طرطوس را برای گسترش نظامی در طرطوس به کرملین پیشنهاد کرد، ولی روسیه که در حال باز سازی اساسی ارتش خود بود این پیشنهاد را مناسب خود نمی دید. پیش از گردهمآئی ژنو در ژنو 2012، مشاور امنیت ملی حسن ترکمانی به روسیه پیشنهاد کرد که «کلاه آبی ها» را برای ثبات کشور در خاک سوریه مسستقر کند. کرملین با مشادهۀ فعالیت های سیا و تجمع جهاد طلبان از تمام جهان اسلام، کمی بعد پی برد که این جنگ تنها تمرین و آماده سازی جنگ دیگری در قفقاز است. ولادیمیر پوتین سوریه را به عنوان «موضوعی داخلی برای روسیه» تلقی کرد و متعهد شد که نیروهایش را در سوریه مستقر کند. اگر در سال 2013 و 2014 هیچ اتفاقی نیافتاد، ولی روسیه تغییر عقیده داد و نیروهایش را آماده کرد و به ویژه تجهیزات جدید نظامی را تدارک دید.
  4. سرانجام، جمهوری عرب سوریه در ماه مه 2014 انتخابات ریاست جمهوری عادلانه و دموکراتیکی را سازماندهی کرد و این موضوع را تمام سفارتخانه ها در دمشق تأیید کردند. بر عکس، این اروپائی ها بودند که با نقض منشور وین از شرکت سد ها هزار پناهنده در این انتخابات جلوگیری کردند. و همین کشورهای اروپائی بودند که گروه های مختلف اپوزیسیون را متقاعد ساختند که نامزدهایشان را در این انتخابات معرفی نکنند. بشار اسد که قاطعانه در انتخابات پیروز شد، حاضر است در پایان جنگ، پیش از اتمام دورۀ قانونی ریاست جمهوری اش را دوباره به آزمون انتخاباتی واگذار گند. با رأی سادۀ مجلس، جمهوری می تواند نامزدهای سوری در تبعید را بپذیرد، بجز آنهائی که با اخوان المسلمین یا سازمان های مسلح (القاعده، داعش و غیره) همکاری کرده اند.

نظامیان ایالات متحده نمی خواهند به عنوان  نئو محافظه کار تلقی شوند

کمی پیش از ترک مقام، ژنرال مارتین دامپسی سرهنگ جیمز بیکر James H. Baker را به عنوان رئیس دفتر مطالعات استراتژیک در وزارت دفاع ایالات متحده برگزید (10). در نتیجه، بیکر فردی است که به قانونمداری، خردگرائی شهرت دارد، یعنی در قطب مخالف طرفداران استروس (نظریه پرداز هرج و مرج سازنده). گرچه سیمور هرش از او در مقاله اش نامی نمی برد، ولی سایۀ او را می توانیم در موضع گیری مرکز فرماندهی ایالات متحده مشاهده کنیم.

در هر صورت، مقالۀ سیمور هرش گواه بر خواست ستاد فرماندهی ایالات متحده برای تفکیک خود از کاخ سفید و شاهین های لیبرال مانند ژنرال دیوید پترائوس و جان آلن است، و به شکلی خاص می خواهد نشان دهد که در شرایط حاضر رئیس جمهور اوباما هیج دلیلی برای ادامۀ سیاست های ابهام آمیز سه سال گذشته ندارد.

به یادداشته باشیم

  1. طی ماه های گذشته، میز گرد(اتاق فکری مجتمع نظامی و صنعتی) رئیس سابق آژانس اطلاعات دفاعی میچل فلاین، رئیس قدیمی هیئت فرماندهان مرکز فرماندهی مارتین دامپسی و وزیر دفاع سابق چاک هاگل تضادها و تردیدهای کاه سفید را زیر علامت سؤال بردند.
  2. رهبران فکری ارتش ایالات متحده به سیاست بازمانده از دوران بوش در رویاروئی علیه روسیه معترض هستند. و خواهان همکاری در سوریه و در اوکراین هستند و به همین گونه خواهان کنترل هم پیمانانی مانند ترکیه، عربستان سعودی و قطر می باشند.
  3. از دیدگاه افسران عالی رتبۀ ایالات متحده  : (1) باید از رئیس جمهور اسد پیشتیبانی کرد که باید پیروز شود و در قدرت باقی بماند، (2) باید به اتفاق روسیه علیه داعش وارد عمل شوند، (3) باید ترکیه را مورد مجازات قرار دهند که نه به عنوان هم پیمان بلکه به عنوان دشمن عمل می کند،(4) سرانجام باید به تصورات واهی که گوئی شورشیان میانه رو واقعاً وجود خارجی دارد خاتمه دهند، یعنی به فانتسمی خاتمه دهند که تا اینجا با پنهان شدن در پشت آن دست سازمان سیا را برای پشتیبانی از تروریست ها باز می گذاشت.

Thierry Meyssan

   

[1] “Influencing the SARG in the end of 2006”, William Roebuck, Cable from the State Department, Wikileaks.

[2] “Military to Military. US intelligence sharing in the Syrian war”, Seymour M. Hersh, London Review of Books, Vol. 38, No. 1, January 7, 2016.

[3] “آیا اوباما هنوز سیاست نظامی دیگری را در سر می پروراند ؟”, بوسيله تی یری میسان, ترجمه حمید محوی, شبکه ولتر, 1 دسامبر 2014, www.voltairenet.org/article1…

[4] « Ash Carter s’entoure d’une équipe de SDB Advisors », Réseau Voltaire, 26 décembre 2014.

[5] Alternative Futures for Syria. Regional Implications and Challenges for the United States, Andrew M. Liepman, Brian Nichiporuk, Jason Killmeyer, Rand Corporation, October 22, 2014.

[6] Declassified Report on jihadists in Iraq and Syria, Defense Intelligence Agency, August 12, 2012.

[7] “Hagel: The White House tried to destroy me”, Dan de Luce, Foreign Policy, December 18, 2015.

[8] Cursed Victory: A History of Israel and the Occupied Territories, Ahron Bregman, Penguin, 2014.

[9] My Life, Bill Clinton, Knopf Publishing Group, 2004.

[10] « Ashton Carter nomme le nouveau stratège du Pentagone », Réseau Voltaire, 17 mai 2015

آدرس متن در شبکۀ ولتر :

http://www.voltairenet.org/article189738.html

ترجمه توسط حمید محوی

روسیه رؤیای اسرائیل بزرگ را نابود کرد

bibi_putin

متفکران صهیونیستی در نظر دارند تا مرگ اسرائیل بزرگ را هم چون راز نگه دارند، به این امید که رئیس جمهور آینده آمریکا انعطاف پذیر تر و ارتجاعی تر از اوباما باشد، بی سر و صدا زمان می خرند و امیدوارند که رئیس جمهور آینده آمریکا صهیونیست تر از تئودور هرتزل باشد، و از نظر ایدئولوژیکی، خشونت آمیز تر از داعش و تارنتینو (هنرپیشه و فیلم ساز آمریکایی – ایتالیایی – م)باشد . صهیونیست ها امیدوارند که دولت کوچک اسرائیل با آسیب کمی در درون مرزهای خود، از فاجعه جنگ جهانی سوم نجات یابد. آن ها امیدوارند که تمام جهان عرب  که اسرائیل را احاطه کرده است،  کاملاً بمباران شود و به عصر حجر برگردد، در حالی که اسرائیل با فن آوری بالا، هم چنان عروس خاورمیانه باشد. صهیونیست ها امیدوارند که روسیه باز هم توسط آمریکا در خاورمیانه شکست بخورد – به گونه ای که اسرائیل بتواند بار دیگر بر آسمان و آب های شام تسلط یابد، تا بدین ترتیب پروژه اسرائیل بزرگ زنده گردد. صهیونیست ها امیدوارند، که  در واقع، با شعله ور شدن جنگ جهانی سوم،  تمام مشکلات اسرائیل حل می شود.آیا این امید صهیونیست ها یک فانتزی است؟ ممکن است که نباشد. اما، زمانی که دیوانگان قبیله ای خواب می بینند، آن اتفاق می افتد.

روسیه رؤیای اسرائیل بزرگ را نابود کرد

نویسنده: تاکسی، سایت سلاح افلاطون – کیوسک اخبار خاورمیانه

برگردان: آمادور نویدی

طرح اسرائیل بزرگ بدون مانع به پیش می رفت. مفهوم جنگ های بی پایان، جهت ساخت اسرائیل بزرگ کار می کرد و نتایج شگفت انگیزی تولید کرد. از طریق تشدید جنگ پس از جنگ، تکه تکه از سرزمین اعراب غصب می شد و نقشه اسرائیل بزرگ  فرصت طلبانه به آرامی تحقق می یافت. هفت دهه هرج و مرج پایان ناپذیر در اطراف اسرائیل، و مقاومت پایان ناپذیر و انتقاضه خشونت آمیز فلسطینی ها در داخل مهم نبود. رؤیای صهیونیست ها برای ساخت اسرائیل بزرگ، مداوم دست نخورده باقی مانده بود و بی وقفه در حال پیشرفت بود، بدون اینکه توسط کسی به چالش کشیده شود.

اما رؤیاها، که بنابر طبیعت شفاف خود به راحتی توقف پذیر هستند – به آسانی می توانند به کابوس ناگهانی تبدیل شوند. در واقع، رؤیاها با یک چشم بهم زدن، به سادگی به پایان می رسند.

هیچ کسی انتظار نداشت که رؤیای صهیونیست ها بطور ناگهانی، این گونه متوقف شود. هیچ کسی. هیچ کسی انتظار نداشت که روسیه، به معنای واقعی کلمه در یک چشم بهم زدن، بطور ناگهانی، از نظر نظامی در شام مداخله کند و در روند، رؤیای صهیونیست ها را به یک کابوس ژئوپولییتک و وجودی برمبنای واقعیت مبدل کند. اکنون با حضور نظامی روسیه در شام، ابداً هیچ گونه گسترش ارضی ممکن نخواهد شد. ارتش روسیه در شام است که بماند و اسرائیل این را می داند. در دنیای صهیونیست ها، مانند این می ماند که یک هیولای بزرگ، بطور ناگهانی در خواب ظاهر شده است و فوراً بر روی نقشه اسرائیل بزرگ که هم چون قلعه ای از شن و ماسه ساخته شده، پا گذاشته باشد.

روسیه برای اسرائیل، دشمنی شناخته شده نیست. روسیه از روی قصد، رؤیای اسرائیل بزرگ اسرائیل را نابود نکرد. تخریب رؤیای صهیونیست ها، به علت عواقب ناخواسته ای است که صرفاً در خدمت منافع جهانی و منطقه ای روسیه است. تصادفی که رؤیای صهیونیست ها در راه جاه طلبی روسیه بود، همین . دنیایی است که آدم  به آدم، و یا برادر به برادر رحم نمی کند.

منافع روسیه از رفتن به شام چیست؟ 

خوب، اولاً، پوتین در نظر دارد که رؤیای قدیم روسیه را در رسیدن به «آب های گرم» جهان و ایجاد پایگاه ها و پایه های نظامی بزرگ  در مدیترانه، دوباره تحقق بخشد. به عبارت دقیق تر، محور و پروژه قدرت به سمت غرب را با سهولت عمل هدایت کند. و هم چنین، از پایگاه های دریایی مدیترانه، جهت اولین خط دفاعی علیه حرکت خزنده غرب به سوی قلمرو خود استفاده نماید. دلیل حضور افزایش نظامی روسیه در سوریه، به جهت «امنیت ملی» است، که پوتین چندین بار درباره آن صحبت کرده است. روسیه از جنگ اعراب و اسرائیل در سال ۱۹۶۷، زمانی که اسرائیل تجهیزات نظامی ساخت شوروی مصر، سنبل دست نشانده شوروی را توسط سلاح های آمریکایی نابود ساخت، و بازی شطرنج خاورمیانه  را به آمریکا باخت، امکانی جهت ایجاد پایگاه های متعدد در مدیترانه نداشته است. امروز روسیه درنظر دارد که با افزایش حضور نظامی خود در سوریه، به عنوان حیاتی ترین مانور ژئوپولیتیک جهت برقراری مجدد صندلی قدرت، بار دیگر در خاورمیانه، با پیشرفت خود در آینده ابرقدرت باشد. در هرج و مرج غیرقابل کنترل کنونی شام، این یک جاه طلبی است که روسیه باید بلافاصله شروع به اجرای آن کند، تا مبادا منطقه بطور خطرناکی به دست داعشی ها و صهیونیست ها بیفتد، و درنتیجه، تحقق رؤیای قدیمی روسیه را سخت تر سازد.

ثانیاً، پوتین می بیند که قدرت امپراتوری آمریکا به سرعت در حال محو شدن است، به ویژه در خاورمیانه، و او با استفاده از این موقعیت: یک پیشنهاد چالش آمیز را به امپراتور آمریکایی عرضه کرده است. آری، ولادیمیر پوتین، رئیس جمهور روسیه، مردی که به نظر می رسد یک خون سرد رئالیست/ واقع بین است، از نقاط ضعف آمریکا آگاه است، اما او، هم چنین از قدرت کنونی خود آگاه است و هم این که او در سوریه به عنوان یک فروشنده قدرت است – او در سوریه است تا با امپراتوری آمریکایی یک معامله بکند. محترمانه، اما قاطعانه، او زمین را به امپراتوری می دهد و با امپراتوری معامله می کند:«ببینید، شما بی نهایت قدرت مند باقی می مانید، اما در حال حاضر، موقعیت حیاتی است و شما در خاورمیانه  در حال محو شدن هستید. شما توانایی یک جنگ جدید تمام عیار در خاورمیانه را ندارید و ممکنست و یا ممکن نیست که بتوانید منطقه را مجدداً در دست بگیرید؛ و تمام جنگ های نیابتی خودتان را هم در این جا باخته اید – هیچ کارت جوکری در دست ندارید که بازی کنید. شما نمی توانید در این مسیر زیان آور ادامه دهید، شما حتی نمی توانید ساکن بایستید و نمی توانید از محو شدن قدرت خود جلوگیری نمائید. تنها راه خروج از طریق عمل گرایی/پراگماتیسم است. تنها راه چاره کنترل خاورمیانه در شراکت با ما، روسیه است. ما تحت سایه جنگ سرد،  قدرت را با هم در خاورمیانه شریک بودیم، و آری، این باعث ایجاد خطرات و پیچیدگی هایی برای هر دو کشور ما در گذشته بود. اما امروز متفاوت است: بین ما جنگ سرد رسمی وجود ندارد و شراکت جدید، تنها می تواند در خدمت تقویت هر دو ما باشد». خواننده عزیز، این صحبت دیپلوماتیک روسیه است، که با آسودگی تمام توسط کاخ سفید دریافت شد و با فحش و تمسخر صهیوکان ها(صهیونیستهای محافظه کار- م) در واشنگتن دی سی روبرو گشت. بطور ساده، پوتین در سوریه است و پیام واقع بین او به آمریکا این است:« حالا خاورمیانه را با ما شریک شو، و یا هر دو ما در آینده شکست می خوریم». و به نظر می رسد که اوباما، کاملاً به نفع امپراتوری و واقع بینی، توجه کرده است و نه به خاطر بزدلی، و یا تسلیم به پوتین. مشکل اوباما این است، که اگرچه او با حسرت، با تجزیه و تحلیل و درمان پوتین موافق است، اما او نمی تواند در ملأ عام از طرح پوتین حمایت می کند، بدین جهت که نئوکان ها بلافاصله، با تنظیم مزاحمات سیاسی و کمپین، او را در ماه های(۱۰-۱۵)،  باقی مانده از قدرت، لکه دار کرده، و به خیانت متهم می کنند – و احتمالاً به شانس برنده شدن حزب او در انتخابات آینده آسیب می رسانند. 

ثالثاً، به نظرم، روسیه هم چنین به خاطر اصلاح تصویر نظامی و تاریخ روس ها در سوریه است. پس از شکست ویران گر اتحاد جماهیر شوروی به دست مجاهدین افغانی مورد حمایت آمریکا(تنها مجاهدین افغانستان در جنگ علیه دولت افغانستان و ارتش شوروی نبودند، بلکه از سراسر جهان جهادی ها را به افغانستان آورده بودند، درست مانند سوریه امروزی – م)، و با توجه به ناسیونالیسم عمیقی که جامعه روسیه به ویژه نسبت به نهادهای نظامی خود احساس می کند، در نتیجه، هر رهبر مدرن روسیه را مستلزم  می کند تا به فکر و ایجاد یک پیروزی نظامی علیه نسخه مدرن همان دشمن کهنه ای باشد که قبلاً آن ها را شکست داده است – یک تقویت روحیه نظامی  که برای هر دو، مردم روس و کتب تاریخ باشد. استفاده احساسی از «بازگشت قهرمان» برای مصرف داخلی که سطح ازخود گذشتگی ملت را افزایش دهد. با توجه به این که روسیه از نظر وسعت سرزمین، بزرگترین کشور جهان است، باید به طور منظم جهت افزایش اتحاد ملی، صحنه های تماشایی بزرگی بسازد و ژست هایی بگیرد. کشتن تروریستهای تکفیری در سوریه، وخرد کردن آن ها به قطعات ریز با قدرت هوایی روسیه، یک رویداد مناسب جهت برقراری تعادل و به روز کردن /آپدیت کردن کتب تاریخ روسیه با بار مثبت است.

آری، تقویت تجهیزات نظامی روسیه در سوریه، به ویژه از نظر قدرت هوایی و نیروی دریایی، به نظر می رسد که در حال حاضر، بطور نسبی صحبت کنیم، جهت ماندن دائمی است. و این آن چیزی است که باعث شده است اسرائیل و دوستان محافظه کار صهیونیست آن ها در واشنگتن، با گروه های آشفته فکر، شنیع و شب های بی خواب و گیج کننده داشته باشند. آن ها می دانند که با تسلط روسیه بر آسمان و آب های شام، رؤیای اسرائیل بزرگ تحقق نمی یابد. این است آن واقعیت غیرقابل اجتناب کنونی. این است آن دیواری که به طور ناگهانی ظاهر شد و بلافاصله صهیونیست ها را از رؤیای دوست داشتنی اسرائیل بزرگ جدا ساخت. به خاطر این «دیوار»، تحقق رؤیای اسرائیل بزرگ غیرممکن است.

برخی ها این را، عدالت شاعرانه می دانند. 

این «رؤیای فنا یافته»، که واقعیت ناگفته شرایط فعلی است، برای اسرائیل هیچ انتخاب مصلحت آمیز سازنده ای باقی نگذارده است. اسرائیل نمی تواند با  یک روسیه قدرت مند تر به طور مستقیم به جنگ برود و بر تسلط آسمان و آب های شام  پیروز گردد. اسرائیل حتی نتوانست حزب الله را شکست دهد که  در سال ۲۰۰۶، فاقد هیچ گونه حمایت قدرت هوایی بود. و این برای اسرائیل نومیدانه تر است، که نمی تواند از پوتین روسیه باج بگیرد، او را مجبور سازد، و یا حتی او را بخرد. علاوه براین، در حال حاضر، تحت رهبری اوباما، روشن است که آمریکا حاضر نیست به نیابت از اسرائیل با هیچ کشوری به یک جنگ مستقیم برود، چه رسد با روسیه. (جنگ های آمریکا در عراق، لیبی به نیابت از اسرائیل جهت نابودی دشمنان سرسخت اسرائیل بود، و علی رغم نظر نویسنده جنگ در سوریه نیز به نیابت از اسرائیل است – م). معماران فعلی سیاست توسعه طلبانه صهیونیسم در موضع باخت کامل و مطلق تمام این عوامل خفه کننده – و به شدت عصبانی هستند. دیگر هیچ جلسه ای برای نسل کشی کشور دیگر عربی و یا جهت سرقت سرزمین و منابع بیش تر برگزار نمی شود، مسئله این نیست که چه موقع و چه گونه رؤیای صهیونیست ها در نهایت برآورده می شود، بلکه چه گونه رؤیای از دست رفته را با آرامش خاطر برگرداند، بدون این که کسی متوجه شود.

افسوس، هیچ نظریه هوشمندانه ای بر روی میز معماران صهیونیستی نیست. آن ها واقعاً و کاملاً در شوک مطلق هستند.

و ترکیب جنون گیج کننده ای که مربیان صهیونیست در حال حاضر تجربه می کنند، از این واقعیت است که آن ها می دانند که اعتبار جهانی اسرائیل در پائین ترین سطحی است که تاکنون بوده است، و دیر یا زود، جامعه بین المللی – ضعف ژئوپولیتیک اسرائیل را می بیند – و به شدت فشار می آورد، تا حتی راه حل دو دولت را برمبنای مرزهای سال ۱۹۶۷ بر اسرائیل تحمیل کند. این دو میخ بر تابوت رؤیای اسرائیل بزرگ است، که نه تنها اسرائیل قادر به گسترش سرزمین نیست، بلکه مجبور هم می شود تا سرزمین هایی را که در حال حاضر تحت کنترل غیرقانونی اوست، پس بدهد. (نویسنده در متن خود، کلمه غیرقانونی را در پرانتز گذارده است. به نظر می رسد که نویسنده سرزمین هایی را که اسرائیل با کمک امپریالیستهای فرانسوی، انگلیسی و آمریکایی و با زور اشغال کرده است، غیرقانونی نمی داند!، و در جمله بالاتر هم نیز افسوس می خورد که صهیونیست ها در شوک مطلق هستند و هیچ نظریه هوشمندانه ای ندارند – م). چیزی که مردم اسرائیل از نظر روانی نه آماده قبول آن هستند، و نه هیچ اراده سیاسی درراهرو های قدرت اسرائیل وجود دارد که می تواند آن را انجام بدهد.

مشاهدات رفتار صهیونیست ها به ما می گوید که چیزی را که آن ها نمی توانند تغئیر دهند، معمولاً سعی می کنند که آن را خراب کنند. و تنها چیزی که آنها هنوز قادر به انجام آنند، این است که آن را برای اعراب خراب کنند. بدون شک آن ها تلاش می کنند تا درگیری/جنگ های کنونی منطقه ای را تا صد سال دیگر، جنگ عرب علیه عرب گسترش دهند. این برای اسرائیل یک داده /نعمت است – آن ها زنده به آنند که زندگی را برای اعراب همسایه خود خراب کنند. و ما  هم چنین مشاهده می کنیم زمانی که صهیونیست ها مایل نیستند و یا قادر نیستند که به جنگ بروند، معمولاً تلاش می کنند تا کشورهای دیگر را به نیابت از خود بفرستند که قادرند و تمایل به جنگ دارند. اما چنان چه در بالا اشاره شد، در حال حاضر تحت دولت اوباما، این غیرممکن است. رؤیای اسرائیل بزرگ شکست خورده باقی می ماند.

پس حالا چه باید کرد؟ راه حل نهایی چیست؟ آیا اسرائیل ترجیح می دهد که آمریکا  در شام مستقیماً با روسیه تقابل نظامی کند؟ پاسخ من  یک آری است. حتی  اگر باعث جنگ جهانی سوم شود؟ آری، حتی با خطر اشتعال یک جنگ هسته ای؟ آری.

آری، آری، و سه بار آری. گواه  ما، کنگره صهیونیستی جهانی آسیب شناسی است. «قبیله قبل از هرچیز»، جوهر اعتقاد آنها است. آن ها ماسادیان – داعشیان در لباس (گرگ در لباس میش- م)، با زیرزمین هایی مملو از بمب های هسته ای هستند. نیات خودشیفتگی آن ها همواره روشن بوده است – به انگیزه ها و مانورهای آن ها هرگز نباید اعتماد کرد.

ما در حال حاضر در نقطه حساس و جدی  تئاتری هستیم که با سرعت در شام و خاورمیانه در مقیاس بزرگ در حال وقوع است. هر کسی که نگران است، شانه به شانه با ناشناخته ها ایستاده است. این هم ترازی قریب به اتفاق ناشناخته ها در تاریخ کمیاب است. سطح استرس و اضطراب ژئوپولیتیک – علی رغم حضور تساوی روسیه در شام- برای تمام شرکت کنندگان نگران، فوق العاده بالا باقی می ماند. تمام بازی گران با یک حرکت اشتباه، چیزهای زیادی از دست می دهند. خوشه ای از ناشناخته ها هر کسی را مجبور به احتیاط شدید کرده است. گام های مرددی برداشته می شود و سپس به سرعت عقب نشینی می گردد. اگر شما به طور خصوصی از اوباما و یا پوتین بپرسید که روز بعد از  شعله ور شدن جنگ بین دو کشور چه اتفاقی خواهد افتاد، هر دو آنها به احتمال زیاد با تأسف به چشمان شما نگاه می کنند و می گویند:«نمی دانم».

ناشناخته ها در برابر ما قرار دارند و ما در برابر ناشناخته ها قرار داریم.

در هر حال، متفکران صهیونیستی در نظر دارند تا مرگ اسرائیل بزرگ را هم چون راز نگه دارند، به این امید که رئیس جمهور آینده آمریکا انعطاف پذیر تر و ارتجاعی تر از اوباما باشد، و بی سر و صدا زمان می خرند و امیدوارند که رئیس جمهور آینده آمریکا صهیونیست تر از تئودور هرتزل باشد، و از نظر ایدئولوژیکی، خشونت آمیز تر از داعش و تارنتینو (هنرپیشه و فیلم ساز آمریکایی – ایتالیایی – م)باشد . صهیونیست ها امیدوارند که دولت کوچک اسرائیل با آسیب کمی در درون مرزهای خود، از فاجعه جنگ جهانی سوم نجات یابد. آن ها امیدوارند که تمام جهان عرب  که اسرائیل را احاطه کرده است،  کاملاً بمباران شود و به عصر حجر برگردد، در حالی که اسرائیل با فن آوری بالا، هم چنان عروس خاورمیانه باشد. صهیونیست ها امیدوارند که روسیه باز هم توسط آمریکا در خاورمیانه شکست بخورد – به گونه ای که اسرائیل بتواند بار دیگر بر آسمان و آب های شام تسلط یابد، تا بدین ترتیب پروژه اسرائیل بزرگ زنده گردد. صهیونیست ها امیدوارند، که  در واقع، با شعله ور شدن جنگ جهانی سوم،  تمام مشکلات اسرائیل حل می شود.

آیا این امید صهیونیست ها یک فانتزی است؟ ممکن است که نباشد. اما، زمانی که دیوانگان قبیله ای خواب می بینند، آن اتفاق می افتد.

برگردانده شده از:

PLATO’S GUNS

M i d e a s t    Newsstand

Russia Destroys The Greater Israel Dream

by Taxi

http://platosguns.com/2015/10/19/russia-destroys-the-greater-israel-dream/

قربانیان غیر نظامی در بمباران های فرانسه، باید افشا شود…

syria_90
ژیل مونیه
Gilles Munier
مرکز مطالعات جهانی سازی، 3 دسامبر 2015
Mondialisation.ca, 03 décembre 2015

بمباران رقه
خون روی بال های جنگنده های غربی… این بار 12 غیر نظامی که 5 نفر از آنها کودکانی بیش نبودند در رقه کشته شدند. آیا باید سکوت کنیم ؟
گزارشی که بر اساس آن در 24 نوامبر گذشته یک رافال فرانسوی دبستان فاطمۀ زهرا در موصل بمباران کرد و موجب کشته شدن 28 بچه مدرسه ای شد –  tuant 28 écoliers  – به سختی قابل بررسی می باشد زیرا هیچ سازمان غیر دولتی مستقلی نمی تواند به محل برود، ولی باز هم به این علت که وزیر دفاع فرانسه از اعتراف به وجود قربانیان غیر نظامی در عملیات «باد شمال» (1) امتناع کرده است.
فرانسه رقه و موصل را بمباران می کند
چند روز پیش از گزارش مرتبط به بمباران دبستان عراقی، 22 نوامبر ژان ایو دریان Jean-Yves Le Drianف وزیر دفاع فرانسه، در Grand rendez-vous – Europe1-i-Télé-Le Monde  اعلان کرد که «فرانسه موصل در عراق مرکز تصمیم گیری های دولت اسلامی، و رقه در سوریه مرکز آموزش مبارزان فرامرزی را بمباران خواهد کرد».
در 25 نوامبر سایت وزارتخانه le site du ministère به شیوۀ خاص خود نوشت : « سه شنبه 24 نوامبر 2015 در ساعت 19 و 30 دقیقه (به وقت فرانسه) جنگنده های فرانسه از ناو هواپیمابر شارل دوگل بر فراز عراق به پرواز درآمدند. به همراهی هواپیماهای جنگی ایالات متحده، چهار رافال نیروی دریائی مراکز فرماندهی و آموزشی داعش را مورد اصابت قرار دادند. حملۀ مشترک اهدافی را در تل عفر مورد اصابت قرار داد و فردای آن روز در روزنامۀ پاریزین Le Parisien  زیر عنوان « عراق، هواپیماهای فرانسوی داعش را در موصل بمباران کردند» بیانیه ای منتشر سد. در بیانیه به هیچ عنوان از اهداف واقع در شهر موصل چیزی گفته نشد و باز هم خیلی کمتر از قربانیان غیر نظامی نوشتند. و در شهر ترکمن نشین تل عفر ؟

باز هم یک دروغ ساختگی دیگر ؟
گزارش بمباران دبستان عراقی ابتدا در روزنامۀ لندنی به زبان عربی «القدس العربی» Al-Quds al-Arabi منتشر شد که به نقل از گزارش آژانس Deutsche Presse-Agentur  نوشته بود. جرج گلووی George Gallloway پارلمانی بریتانیا نیز فوراً این گزارش را در حساب توئیتر خود منتشر کرد.
به گزارش Middle East Eyes ، آژانس آلمانی  Deutsche Presse-Agentur پخش این گزارش را نفی کرد. منشأ گزارش Deustche Welle  به زبان عربی بوده (نسخۀ معادل رادیو بین المللی فرانسه). Middle East Eyes اضافه کرد که یکی از اهالی موصل که به دلیل امنیتی نمی خواست هویتش فاش شود، او نیز این گزارش را انکار کرد.
26 نوامبر، این بار در رقه : 12 غیر نظامی که 5 نفر از آنها کودک بوده اند کشته شده اند…
در 26 نوامبر رقه بمباران شد و این بار کودکان کشته شدند. دست این گزارشی است که سایت فیگارو Le Figaro.fr به نقل از اطلاعات منتشر شده توسط دیدبان حقوق بشر سوریه که یک سازمان غیر دولتی سوری و لندنی و از جبهۀ مخالف بشار اسد می باشد (مترجم : این سازمان غیر دولتی یا دیدبان حقوق بشر در لندن یکی از آنتن های اخوان المسلمین است). رامی عبدالرحمان که مدیریت آن را به عهده دارد اعلان کرده است که اطراف یک مدرسه هدف گرفته شده بود، و گفته است که در وضعیتی نیست که بتواند هویت ملی بمب افکن را مشخص کند. در نتیجه، آیا باز هم باید این گزارش را دروغ پردازی بدانیم ؟
چه کسی چه کسی را به قتل می رساند ؟
با آگاهی یافتن از فعالیت های «عملیات باد شمال» در 26 نوامبر، سایت وزارت دفاع فرانسه به جزئیات بمباران رقه نپرداخته است. تمام چیزی که ما حق دانستن آن را داشته ایم این است که : «اتحادیۀ ضد داعش به تضعیف ساختارهای فرماندهی و آموزش و مالی داعش ادامه می دهد».
هواپیماهای اتحادیۀ ضد دولت اسلامی در گروه های سازمان یافته شکار می کنند و ممکن نیست بدانیم چه کسانی چه کسانی را به قتل می رسانند ؟ وقتی شهروندان غیرنظامی و به ویژه کودکان کشته می شوند، آیا باید سکوت کنیم ؟
اگر مرگ 28 بچه مدرسه ای عراق گزارشی ساختگی بوده، البته که چه بهتر ! ولی آیا مرگ شهروندان در رقه نیز دروغ بوده است ؟
از ما نخواهند باور کنیم که در بمباران تنها جها طلبان کشته می شوند. در بریتانیا، بریتانیائی ها علیه بمباران در عراق و سوریه تظاهرات به پا کرده اند و آن را بی فایده و جنایتکارانه دانسته اند (2). در فرانسه شاید وقت آن رسیده باشد که در این مورد فکر کنند.
Gilles Munier

توضیحات مترجم :
1) L’opération Chammal (اپراسیون شامال) نام کدی است که از تاریخ 20 سپتامبر 2014 به عملیات نیروهای ارتش فرانسه در بطن اتحادیۀ ضد دولت اسلامی در عراق اتلاق می گردد. این نام کد به زبان عربی به معنای باد شمال در عراق است. دولت فرانسه این عملیات را به عنوان عملیاتی به درخواست دولت عراق معرفی می کند که از تاریح 19 سپتامبر 2014 آغاز شد. باد شمال در عراق ارتش فرانسه را برای پشتیبانی از نیروهای محلی که با گروه تروریستی داعش در گیر هستند بسیج کرده است. از تاریخ 15 سپتامبر، ظاهراً عملیات برای خنثی سازی دولت اسلامی به خاک سوریه گسترش یافت. ولی بنظر می رسد که دولت فرانسه هنوز توافق دولت سوریه را برای چنین مداخله ای در اختیار ندارد، و در نتیجه ناقض حقوق بین الملل است.

Les victimes civiles des bombardements français, il faut en parler…

2) توضیح مترجم :  این نوشته کمی بنظرم مظنون می رسد، البته در مورد کشته شدن غیر نظامیان شکی نیست، در همه جا نخستین اهداف بمباران های غرب مردم غیر نظامی بوده و اساساً رسانه های آتلانتیست اصطلاح «خسارات جانبی» را دست کم از دوران جنگ علیه افغانستان و عراق … برای قانونیت بخشیدن و مقبولیت عام بخشیدن به  کشتار شهروندان اختراع کردند. و نباید فراموش کنیم که تمام این جنگی که از پنج سال پیش در سوریه به راه افتاد نیز به پشتیبانی مستقیم ایالات متحده و کشورهای اروپائی بود… ناگهان بریتانیائی ها به یادشان افتاده که باید علیه کشتار مردم بی گناه و کودکان تظاهرات به راه بیاندازند… آیا برای کودکان و مردم بی گناه لیبی هم تظاهرات کردند ؟ و چرا حالا تظاهرات به پا می کنند و نه در سال 2012 که فرانسه جنگ دوم سوریه را تحریک کرد و توافقات ژنو را زیر پا گذاشت «بشار باید برود…دیکتاتور… بشار اسد حق زندگی روی کرۀ زمین ندارد… و غیره».
البته من از این تحلیل گر امور سیاسی، ژیل مونیه مقالات خوبی ترجمه کرده ام، ولی در اینجا به نتیجۀ تازه ای رسیده ام و آن هم این است که حتی رسانه های آلترناتیو نیز همیشه قابل اطمینان نیستند، و اگر نه همکار آتلانتیست بلکه تحلیل ها می تواند سست و قابل تردید باشد. درک چنین موضوعی البته بستگی به داده ها و تجربیات ما خواهد داشت.
و نه تنها به این علت که منبع خبری یعنی دیدبان حقوق بشر برای سوریه در لندن یکی از آنتن های اخوان المسلمین (القاعده… ) است، و طبیعتاً از بمباران جبهۀ خودشان خشنود نیستند (و به همین علت نیز هویت ملی بمب افکن ها را به روشنی معرفی نمی کنند تا سایۀ تردید گسترش بیشتری پیدا کند تا بر این اساس بمباران های روسیه را نیز زیر علامت سؤال ببرند. به همین علت، همان گونه که تی یری میسان گزارش داده است، قطر اخیراً تعداد زیادی بمب ساخت روسیه از اوکراین به سه برابر قیمت بازار خریداری کرده … و مطمئناً از این کار هدفی دارد… )، و نه اینکه خبر کشته شدن شهروندان غیر نظامی و کودکان الزاماً دروغ باشد… ولی دیدبان حقوق بشر برای سوریه در لندن از کشته شدن کودکان در بمباران می خواهد برای دوستان تروریستش و نئو محافظه کاران و شاهین های لیبرال و اکسون موبیل و شرکت های چند ملیتی دیگر سپر بلا بسازد. چنین دار و دسته هائی اگر برای جان آدمیزاد ارزشی قائل بودند، اساساً چنین جنگی را به راه نمی انداختند.
بی گمان این مقاله بی آن که واقعاً به زبان آورده باشد، با زبان بی زبانی مداخلۀ روسیه را نیز زیر علامت سؤال می برد و به نوعی خواهان متوقف ساختن بمباران های روسیه و مداخلۀ روسیه در سوریه می شود تا آتلانتیست ها به راحتی طرح خودشان را به پیش ببرند. البته روس ها همیشه اعلام کرده اند که اهداف مشخصی را از بین می برند و در تمام ویدئوهای موجود در یوتوب منطقۀ شهری نمی بینیم که زیر بمباران قرار گرفته باشد و مگر شهرهای شبح آسا و خالی از سکنه و انباشته از تروریست… کامیون های نفت کش، انبارهای اسلحه…
اگر بریتانیائی ها این همه از آدم کشی بیزار بودند، پس چرا وقتی روسیه از آنها نقشه های اطلاعاتی در مورد داعش را درخواست کرد، جواب رد دادند ؟ و هیچ تظاهراتی برای این کار شکنی بر پا نشد ؟ چون که سربازان ویژۀ خودشان زیر بمباران روس ها برای مرگ و زندگی به دست و پا افتاده بودند.
علاوه بر این افشای «خسارات جانبی» که در اینجا مطرح شده، به شکلی است که گوئی برای نخستین بار شهروندان سوریه در عملیات نظامی فرانسه کشته می شوند، در حالی که از آغاز تا امروز فرانسه یکی از بانیان اصلی این جنگ بوده و هست، و اگر به تعبیر تی یری میسان بازگردیم می توانیم فرانسه را در کنار شاهین های لیبرال و نئو محافظه کاران، اسرائیل، قطر، عربستان سعودی و ترکیه ببینیم.
بی آن که فراموش کنیم که عملیات باد شمال و سر تا سر عملیات اتحادیۀ ضد داعش تا پیش از مداخلۀ روسیه و حتی پس از آن استفاده از نیروی هوائی ناتو برای پرتاب مهمات و تجهیزات نظامی برای تروریست ها در عراق و سوریه بوده است. گرچه به شکل جزئی و پراکنده شاید حملات واقعی نیز انجام داده باشند. در هر صورت به تعبیر میشل شوسودوسکی این گروه های تروریستی مسلمان جهاد طلب چه وقتی مورد پشتیبانی غرب قرار می گیرند و چه وقتی که به هدف تبدیل می شوند، در هر دو صورت جزء جعبۀ ابزار مداخلۀ امپریالیستی هستند.
این داستان باز هم پیچیده تر است زیرا بمباران های غیرقانونی فرانسه در سوریه، دست کم  از منظر حقوق بین الملل، البته هدفمند است ولی باز هم به تعبیر تی یری میسان هدفش کمتر زیر ساخت های داعش که ایجاد کردستان دروغین در شمال سوریه است.
بطور کلی بمباران های ناتو در عراق و سوریه را باید در چشم انداز تقسیم بندی های امپریالیستی با نام کد «خاورمیانۀ بزرگ» درک کنیم، یعنی ایجاد هرج و مرج و فرسایشی ساختن زد و خورد ها تا جائی که در طی زمان خطوط مرزی پرآشوب و همیشه در جنگ شکل بگیرد. بی گمان دسته ها و گروه هائی که با شرکت دادن اجباری توده های مردم در منازعه سال ها یکدیگر را کشته اند، پس از چند سال کشت و کشتار اتحادشان در چهار چوب یک کشور مستقل و یکپارچه سست تر و ناممکن تر خواهد شد. احتمالاً آمریکائی ها به این موضوع نیز فکر کرده اند و روی آن حساب باز کرده اند.

سوریه – جنگی که در نهایت به خاطر امتیاز خط لوله گاز است

خط لوله ای که شامل ایران، عراق و سوریه باشد، قابل قبول نیست، نه تنها به خاطر ضرر به دست نشاندگان آمریکا، بلکه بیش تر به خاطر شرایط جنگ ارزی است که سیستم پترودلار را دور می زند. گاز ایران از پارس جنوبی با سبد ارزی های جایگزین معامله خواهد شد… موضع دولت اوباما همیشه «حمایت» از خط لوله قطر بوده است تا هم زمان « ایران را کنترل کند» و با «تنوع عرضه گاز اروپا در دور ساختن از روسیه»، هر دو، ایران و روسیه را به عنوان «دشمن» بشناساند.. ترکیه نقش کلیدی چهار راه انرژی را در پروژه خط لوله گاز قطر بازی می کند. اما این همواره مهم است که به خاطر بیاوریم که خط لوله گاز قطر نیازی ندارد که از طریق سوریه و ترکیه برود. این خط لوله به آسانی می تواند از عربستان سعودی، دریای سرخ، و مصر عبور کند تا به مدیترانه شرقی برسد. بنابراین، در تصویر بزرگ، از نقطه نظر واشنگتن، یک بار دیگر، چیزی که از همه مهم تر است، «انزوای» ایران از اروپا می باشد. بازی واشنگتن، امتیاز دادن به قطر به عنوان یک منبع است و نه ایران، و ترکیه به عنوان یک مرکز، برای اتحادیه اروپا است تا متفاوت از گازپروم باشد… از نظر جغرافیای اقتصادی، جنگ در سوریه، فراتر از جنگ داخلی است؛ این بازی قدرت خط لوله شریر در یک صفحه شطرنج بغرنج و گیج کننده است، که جایزه بزرگ آن، یک پیروزی مهم در جنگ انرژی در قرن ۲۱ است.

syria_war

سوریه – جنگی که در نهایت به خاطر امتیاز خط لوله گاز است

نوشته: په په اسکوبار

برگردان: آمادور نویدی

جنگ در سوریه به خاطر انرژی است. در مرکز این قضیه، یک رقابت ژئوپولیتک  بی رحمانه، بین دو خط لوله پیش نهاد شده، برجسته و نمایان است. این در نهایت جنگ پایپستان ( جنگ برای امتیاز خط لوله گاز) است، واژه ای که من مدت ها قبل برای میدان های جنگی امپریالیستی جهت کنترل انرژی در قرن ۲۱ ابداع کردم.

 مطلب به زبان اصلی

همه این درگیری ها در سال ۲۰۰۹ شروع شد، زمانی که قطر به دمشق پیش نهاد ساخت خط لوله گاز میدان شمالی خود را داد – که متصل به میدان پارس جنوبی و متعلق به ایران است – خط لوله ای که از عربستان سعودی، اردن و سوریه می گذارد تا سرانجام برای عرضه گاز اتحادیه اروپا به ترکیه برسد.

دمشق، به جای آن، در سال ۲۰۱۰، امتیاز/ قراداد پروژه رقیب ۱۰ میلیارد دلاری بین ایران، عراق و سوریه، معروف به «خط لوله اسلامی» را انتخاب کرد. این قرارداد به طور رسمی در ژوئیه ۲۰۱۲ اعلام شد، زمانی که تراژدی سوریه در حال اتفاق افتادن بود. در سال ۲۰۱۲، یک یادداشت تفاهم(تفاهم نامه) با ایران امضاء گردید.

تا آن زمان، سوریه به عنوان کشوری که از نظر ژئو استراتژیکی  نفت و گازی زیادی ندارد، در کلوب پترودلار/ دلار نفتی کشورهای شورای هم کاری خلیج( فارس م) ، به حساب نمی آمد. اما حالا خودی ها از اهمیت سوریه به عنوان یک کریدور انرژی در منطقه آگاه شده اند. بعدها، با اکتشاف پتانسیل نفت و گاز قابل ملاحظه ای، این اهمیت ژئو استراتژیک سوریه افزایش یافت.

منبع

ایران به نوبه خود، یک نیروگاه تأسیس شده نفت و گاز است. بروکسل پس از ۱۰ سال جنگ و دعوای دیرپای-  که هنوز قادر نیست یک سیاست انرژی اروپایی متحد را در پیش بگیرد – بر سر خط لوله اسلامی به شدت هیجان زده شد و حساب بازکرد؛ که یک استراتژیک ایده آل برای تنوع بخشیدن به گازپروم خواهد شد. اما ایران به خاطر برنامه هسته ای خود تحت تحریم آمریکا و اتحادیه اروپا قرار داشت.

این منجر گشت که حداقل اروپایی ها، برای یک راه حل دیپلوماتیک جهت پرونده هسته ای ایران، به سوی یک دلیل استراتژیک کلیدی و یک ایران «بازسازی شده» (به سوی غرب) بروند، که قادر باشد یک منبع انرژی مهم برای اتحادیه اروپا بشود.

با این حال، از نقطه نظر واشنگتن، به این دلیل که در این پروژه یک مشکل ژئواستراتژیک وجود دارد، به تأخیر افتاد: چه گونه پیمان تهران – دمشق را شکست، و درنهایت، چه گونه اتحاد بین تهران – مسکو را شکست.

در واشنگتن، عقده روحی «اسد باید برود»، یک مار چند سر است. این شامل شکستن اتحاد روسیه – ایران – عراق و سوریه است (که در حال حاضر بسیار مؤثر و بطور فعال،  به عنوان  اتحاد «۴+۱»، از جمله حزب الله، با تمام گروه های سلفی در حال جنگ در سوریه است). اما از نظر انرژی، این نیز شامل نفاق در هماهنگی بین آن ها می شود، که به نفع دست نشاندگان و غلامان حلقه بگوش مرتبط به غول های انرژی آمریکایی است.

بنابراین، استراتژی واشنگتن تاکنون تزریق منطق امپراتوری هرج و مرج؛  شعله ور ساختن هرج و مرج داخلی در سوریه است، طرحی که از قبل توسط سیا، عربستان سعودی و قطر برنامه ریزی شده بود، و تغئیر رژیم در دمشق، پایان بازی است.

خط لوله ای که شامل ایران، عراق و سوریه باشد، قابل قبول نیست، نه تنها به خاطر ضرر به دست نشاندگان آمریکا، بلکه بیش تر به خاطر شرایط جنگ ارزی است که سیستم پترودلار را دور می زند. گاز ایران از پارس جنوبی با سبد ارزی های جایگزین معامله خواهد شد.

این مفهوم را با ضربه ای که آمریکا خورده است ترکیب کنید، و این که این خط لوله اسلامی به معنی آن است که روسیه جریان گاز را از ایران، دریای خزر و آسیای مرکزی بیش تر کنترل می کند بی معنی است. در حال حاضر، گازپروم گفته است که به برخی از جنبه های معامله علاقمند است، اما این پروژه عمدتاً یک پروژه ایرانی است. در واقع، این خط لوله اسلامی جایگزینی برای خط لوله گازپروم است.

با این حال، موضع دولت اوباما همیشه «حمایت» از خط لوله قطر بوده است تا هم زمان « ایران را کنترل کند» و با «تنوع عرضه گاز اروپا در دور ساختن از روسیه»، هر دو، ایران و روسیه را به عنوان «دشمن» بشناساند.

ترکیه در چهار راه

همان گونه که قابل پیش بینی است، پروژه قطر، به رهبری شرکت نفت قطر مدیریت شده بود که با استفاده از فشار آمریکا و لابی های قدرت مند قطر در پایتخت های مهم اروپا، اروپایی های همه فن حریف را فریب دهند. این خط لوله از برخی مسیرهای خط لوله بدنام پروژه نابوکو عبور خواهد کرد، پروژه ای که قبلاً در وین مستقر بود و حالا ازبین رفته است.

منبع

بنابراین به طور ضمنی، اتحادیه اروپا از ابتدا، از فشار جهت تغئیر رژیم در دمشق حمایت کرد – که تاکنون ۴ میلیارد دلار برای عربستان و قطر هزینه داشته است (و در حال افزایش است). این نقشه خیلی شبیه به جهاد سال های ۱۹۸۰ در افغانستان است: حمایت مالی و تسلیح  مزدوران/ جهادی های چند ملیتی توسط اعراب، و کمک استراتژیک (در گذشته پاکستان در مورد افغانستان بود، ولی حالا ترکیه در مورد سوریه است)، که مستقیماً در جنگ با جمهوری عرب سکولار سوریه است.   

البته، جنگ  به تدریج با فشار و یا با سرعت، با تمام شیوه های عملیات مخفی آمریکا، انگلستان، فرانسه و اسرائیل در امتیاز دادن به شورشیان «معتدل»، و به گونه ای دیگر، همواره با هدف قرار دادن تغئیر رژیم، سخت تر شد.

با کشف گاز بسیار زیاد در سراسر مدیترانه شرقی – دور از سواحل اسرائیل، فلسطین، قبرس، ترکیه، مصر، سوریه، و لبنان بازی حتی گسترش یافته است. تمام این منطقه ممکن است حدود ۱/۷ میلیارد(یک میلیارد و ۷۰۰ میلیون) بشکه نفت و تا ۱۲۲ تریلیون فوت مکعب گاز طبیعی نگه داشته باشد. و این می تواند تنها یک سوم از کل ثروت سوخت فسیلی کشف نشده در شام باشد.

از نقطه نظر واشنگتن، بازی روشن است: تا آن جایی که امکان دارد تلاش شود تا روسیه، ایران و سوریه « رژیم – تغئیر داده نشده»، از منبع جدید عظیم انرژی مدیترانه شرقی، دور شوند. 

منبع

و این ما را به ترکیه می آورد – که پس از سقوط جنگنده سوخوی ۲۴، حالا در تیر رس آتش روسیه قرار دارد.

جاه طلبی آنکارا، در واقع آن عقده روحی است، که ترکیه را در موقعیتی قرار می دهد که به عنوان تقاطع عمده انرژی برای تمام اتحادیه اروپا:

۱)  به عنوان یک مرکز انتقال گاز از ایران، آسیای مرکزی و، تا کنون، روسیه (ترکیش استریم/خط لوله گاز ترکیه معلق شده است، لغو نشده است) باشد؛

منبع

۲) به عنوان مرکزی برای اکتشافات عمده گاز درمدیترانه شرقی باشد؛

۳) و به عنوان مرکزی جهت واردات گاز از دولت اقلیم کردستان (ک آر گ) در شمال عراق باشد.

ترکیه نقش کلیدی چهار راه انرژی را در پروژه خط لوله گاز قطر بازی می کند. اما این همواره مهم است که به خاطر بیاوریم که خط لوله گاز قطر نیازی ندارد که از طریق سوریه و ترکیه برود. این خط لوله به آسانی می تواند از عربستان سعودی، دریای سرخ، و مصر عبور کند تا به مدیترانه شرقی برسد.

بنابراین، در تصویر بزرگ، از نقطه نظر واشنگتن، یک بار دیگر، چیزی که از همه مهم تر است، «انزوای» ایران از اروپا می باشد. بازی واشنگتن، امتیاز دادن به قطر به عنوان یک منبع است و نه ایران، و ترکیه به عنوان یک مرکز، برای اتحادیه اروپا است تا متفاوت از گازپروم باشد. 

این همان منطقی است که پشت ساخت خط لوله پرهزینه باکو – تفلیس – جیهان(بی تی سی) است، که  شخصاً توسط زبیگنیو «شطرنج بزرگ» برژینسکسی در آذربایجان تسهیل شده است.

همان گونه که مشاهده می شود، چشم انداز هر دو خط لوله پریشان کننده است. تا زمانی که ریاض در لیست خود اصرار در نگه داشتن ساز و برگ و افراد مسلح در لباس «غیر تروریستی»  دارد، و در حالی که آنکارا هنوز درگیر بیزنس نامشروع  با  نفت به سرقت رفته سوریه است، و به جهادی ها اجازه ورود آزاد به مرز می هد، روند صلح وین در مورد سوریه به هیچ جایی نمی رسد .

مسلماً، از نظر جغرافیای اقتصادی، جنگ در سوریه، فراتر از جنگ داخلی است؛ این بازی قدرت خط لوله شریر در یک صفحه شطرنج بغرنج و گیج کننده است، که جایزه بزرگ آن، یک پیروزی مهم در جنگ انرژی در قرن ۲۱ است.

درباره نویسنده:

په په اسکوبار، یک تحلیل گر جغرافیای سیاسی/ژئوپلیتک مستقل است.

برگردانده شده از:

Syria: Ultimate Pipelineistan War – Strategic-Culture.org

http://www.strategic-culture.org/…/syriaultimatepipelineistan

Syria: Ultimate Pipelineistan War | Global Research – …

http://www.globalresearch.ca/syriaultimatepipelineistanwar

کنفرانس نیویورک : تصمیمات قاطعانه و تعیین کننده ، بنفع سوریه

assad_89iu

بر گرفته شده از سایت : البناء ، متعلق به نیروهای ملی گرای لبنان

مترجم : احمد مزارعی ، دسامبر 2015

امروز درنیویورک جلسه «مجموعه کمک به سوریه» برای راه حل سیاسی مشکل سوریه منعقد میگردد ، قبل از برگزاری این جلسه ، جان کری ، وزیر خارجه آمریکا به موسکو رفت وبا ولادیمیر پوتین رهبر روسیه ، و وزیر خارجه روسیه ملاقات نمود ، اگر در ملاقاتهای مذکور توافقات اصلی انجام نگرفته بود ، جلسه فعلی در نیویورک نیزمنعقد نمیگردید ، جلسه ای که پوتین درآستانه انعقادش چنین اظهار نظر کرد : » با نقاط اصلی در برنامه آمریکا ئیها برای حل مسئله سوریه اتفاق نظر داریم «. این اظهار نظر پوتین به جلسه امروز نیویورک ، امیدواریهای فراوانی میدهد که برای رسیدن به امکان چهارچوبهائی که همه ملزم باشند به آن در آینده برای صلح درسوریه ، پایبند بمانند ، فراهم میآورد ، این چهار چوبها کدامند :

– بازدیدی که جان کری از موسکو به عمل آورد وطی آن، برنامه آمریکا را برای حل معضل سوریه به روسیه پیشنهاد داد وروسها بر روی آن توافق کرده ونتیجتا بر انعقاد کنفرانس در نیویورک موافقت کردند . برنامه پیشنهادی آمریکائیها به روسیه ، نقاط زیررا در بر دارد : لیستی از «مخالفان دولت سوریه » که در مذاکرات با دولت سوریه شرکت خواهند کرد ، لیستی نیز از سازمانهای تروریستی ارائه شده که از نظر دولت روسیه باید تعدیل گردد، در این برنامه آمریکائیها ، بعضی نقاط مورد اختلاف حساس، نادیده گرفته خواهد شد که در رآس آنها پرونده ریاست جمهوری سوریه وموقعیت شخصیت دکتر بشار اسد خواهد بود که ذکری دراین مورد به میان نیامده ودر حقیقت بمثابه راه خروجی برای تنگنای آمریکا درنظر گرفته شده است ، بقاء بشار اسد را باید از دو منظر نگریست ، اولا پایداری سرسختانه سوریه درجنگ ودوم معادله تازه ای که پس از دخالت نظامی روسیه در جنگ سوریه ، اعمال شده است.

– انتقال پرونده بحران سوریه به شورای امنیت ، در همزمانی با برگزاری جلسه نیویورک ، بنا به گفته جان کیربی ، سخنگوی وزارت خارجه آمریکا ، شورای امنیت ، قراری را صادر خواهد نمود که بموجب آن ، «هرگونه کمک رسانی به داعش متوقف خواهد شد» این تصمیم موجب خواهد شد که توانائیهای داعش وهمچنین جریاناتی که به داعش کمک مالی میکنند، تحت تآثیر قرار بگیرد واز این پس نتوانند به داعش کمک کنند. این تصمیم تازه از طرف شورای امنیت ، با تصمیم گیریهای سابق فرق اساسی داشته ، زیرا درچهارچوب یک توافق بین المللی مبنی بر» جنگ بر علیه تروریسم » و » حل مسئله جنگ سوریه» که دارای یک اعتبار بین المللی بوده وهمه طرفها ملزم به پایبندی به آن هستند، بویژه طرفهائی که به مسیر قرارداد وین متعهد شده اند، در اینجا است که بازگرداندن عقربه ساعت به زمان » ژنو 1″ نیز، امکان پذیر نیست ، در این مرحله ، تثبیت توافقات بر اساس نقاط عمومی تازه ای انجام میگیرد که بر اساس معادله نیروها ی موجود ، در کشور سوریه بنا شده است ، در این مورد وزیر خارجه روسیه اینچنین  تآکید ورزید : » ضرورت صدوریک قراربین المللی ، در تآیید وپشتیبانی اتفاقیه هائی که در وین ، در مورد سوریه ، بر روی آن توافق انجام گرفته شده است ، در اینجا منظور این است که به توافقات مذکور صفت شرعی وبین المللی داده شود ونه اینکه همان توافقات ، دوباره نویسی شود ، من روی این موضوع یکباردیگر، تآکید میکنم که قرارهای گذشته باید از تصویب شورای امنیت بگذرد «.

در مورد لیست سازمانهای تروریستی در سوریه وگروههای مخالف ملی، لا وروف اینچنین تآکید ورزید : » سخن پایانی در این مورد متعلق به سازمان ملل است که باید در این باره نظر بدهد ، ومنطقی است که تفاهمات موجود که میان طرفهای گوناگون در این موضوع، انجام میگیرد ، بازهم باید در نص اصلی قرارداد بین المللی آورده شود».

– در مورد موقعیت وبقاء دکتر بشار اسد ، رئیس جمهور قانونی سوریه ، باید گفت که این موضوع از جمله اموری است که نمیتوان روی آن ایستادگی وپافشاری کرد وضروری است که تاکید نمود که کلمه آخر در این باره متعلق به ملت سوریه است که باید درمورد سرنوشت خود ورئیس جمهورش تصمیم بگیرد ، بهترین اشاره در این زمینه ، همان پذیرش صیغه روسی – سوری ، در مورد مسیر بشار اسد است ورئیس سازمان ملل متحد ، بان کی مون نیز در اینمورد در ظاهر به عنوان رآی شخصی اظهار داشت  ونباید رآی شخصی ایشان را خارج از توافقات کشورهای غربی در سازمان ملل ارزیابی نمود ، زیرا وی بدون موافقت مجموعه های غربی اظهاراتی ابراز نمیکند ، وی در اینمورد چنین روشن ساخت : «قابل قبول نیست که پیشرفت امر صلح در سوریه  را منوط به مسیر رئیس جمهور کشور قرار داد». ویا در بخش دیگری از سخنانش اینچنین بیان نمود : » اساسا تصمیم در مورد آینده شخص دکتر بشار اسد بستگی به تصمیم گیری ملت سوریه دارد ونمیتوان حل مشکل سوریه را درگروی وضعیت یک شخص قرارداد».

– مکانی که کنفرانس درمورد حل مسئله سوریه برگزار میشود ،شهر نیو یورک است ، به این معنی که برای اعضای محور واشنگتن که در آنجا حضور مییابند ، در مورد توافقاتی که در آنجا بر رویش موافقت انجام میگیرد وبه امضا میرسد ، هیچ جای شک وشبهه ای باقی نمیگذارد وهیچ امیدی برای اعضای محور واشنگتن برای تخریب توافقات ویا در پیش گیری مسیر دیگری مثلا بازگشت به ژنووغیره ، در این شهر معروف آمریکائی نیست. از طرف دیگر کنفرانس نیو یورک با موافقت روسیه انجام میگیرد واگر غیر از این بود ، کنفرانس برگزار نمیشد، مجموعه ای از امور دست بدست هم داده اند که آمریکا بطور جدی پذیرفته است که مسیر حل سیاسی بحران سوریه از درون ایالات متحده آمریکا واز زیر سقف سازمان ملل متحد وبه قراری که از طرف شورای امنیت صادر شود ، مشکل سوریه حل گردد ، وتصمیمات شورای امنیت از این تصمیم پشتیبانی خواهد کرد.

روسیه بسیار خوب نیازمندی آمریکا را برای خارج شدن از تنگنای سوریه میداند(1) ، درحقیقت دخالت قدرتمندانه نیروی هوائی روسیه در جنگ سوریه ، همه معادلات موجود را به ضرر آمریکا در هم ریخت ، اکنون آمریکا میخواهد با دادن یک بعد بزرگ معنوی وتبلیغاتی به کنفرانس نیویورک صفت پیروزی بدهد ونشان دهد که کارتهای برنده حل بحران سوریه در شهر نیویورک قراردارد، در صورتی که این آقای کرملین است که شروع فعالیتهای کنفرانس را در درون آمریکا به نمایندگی از رئیس جمهور آمریکا ، اباما ، افتتاح مینماید ، در اینجا مجموعه «دوستان سوریه » به منفعت مجموعه «حامیان سوریه» ، متشکل ازموسکو وتهران، یعنی محور مقاومت ، به کنار رفته و لغو میگردند. پایان.

(1) – توضیح مترجم : آمریکا در سی سال گذشته ، در سه جنگ منطقه ای ، شکست خورده است ، جنگی که با کمک صدام حسین برای شکست وتجزیه ایران به راه انداخت ، جنگی که برای اشغال عراق وغارت نفت این کشور در 2003 ، آغاز ودر 2011 مجبور شد شبانه با پذیرش شکست ، بسوی کویت فرارکند ودر 2006 ، جنگ مشترک اسرائیل ، امریکا بر علیه مقاومت لبنان نیز با شکست روبروشد ، آمریکا آنگاه با کمک پیمان ناتو به لیبی حمله برد که نتایج شوم آن بر همگان روشن است ، اکنون آمریکا پنج سال است که جنگ غیر مستقیم خودرا بر علیه سوریه ، که در ماهیت جنگی است برعلیه ایران وروسیه ، آغاز کرده وداعش روی دستش مانده است ، بهمین دلایل آمریکا در منطقه همه تیرهایش به سنگ خورده است، واین در حالی است که محور مقاومت منطقه ، شامل ایران ، سوریه ، عراق ، مقاومت لبنان وحضور قدرتمند روسیه ، نه تنها ضعیف نشده اند بلکه هر روز قدرتمندتر شده وآمریکا چشم اندازی برای پیروزی برای خود در افق نمی بیند ، لذا مجبور است برای حفظ حد اقل منافع خود دیر ویا زود، روی مشکلات منطقه به توافق برسد، این مسیر دیروزود دارد ، اما سوخت وسوز ندارد. 

امپریالیسم آلمان به جنگ می‌رود

پارلمان آلمان روز ۴ دسامبر ۲۰۱۵ شرکت آلمان را در جنگ کثیف سوریه به تصویب رساند. گويی ارتش آلمان (بوندس وهر) می‌خواهد فرانسه را که پس از حملات تروریستی پاریس در صدد انتقام‌جويی است مورد پشتیبانی قرار دهد. به این بهانه مجلس جرأت می‌کند نه تنها قانون اساسی آلمان، بلکه همین‌طور حقوق بین‌الملل را زیر پا بگذارد… ادعا می‌شود که پارلمان آلمان این تصمیم را بسیار سریع  و با عجله تصویب کرد. این امر حقیقت ندارد! امپریالیسم از مدت‌ها پیش با افزایش تولید تسلیحات و صدور اسلحه، با تبدیل بوندس وهر (ارتش آلمان) به یک ارتش مدرن و مجهز، خود را برای یک جنگ آماده کرده است.

merkel_war.jpg

منبع: ردگلوب

تارنگاشت عدالت

۱۰ دسامبر ۲۰۱۵

حزب کمونیست ترکیه خطاب به زحمتکشان ترک در آلمان

پارلمان آلمان روز ۴ دسامبر ۲۰۱۵ شرکت آلمان را در جنگ کثیف سوریه به تصویب رساند. گويی ارتش آلمان (بوندس وهر) می‌خواهد فرانسه را که پس از حملات تروریستی پاریس در صدد انتقام‌جويی است مورد پشتیبانی قرار دهد. به این بهانه مجلس جرأت می‌کند نه تنها قانون اساسی آلمان، بلکه همین‌طور حقوق بین‌الملل را زیر پا بگذارد.

دولت آلمان تاکنون همواره متوسل به دروغ شده است تا عملیات بوندس وهر را در خارج از مرزهای آلمان توجیه کند. آن‌ها ادعا کردند که سربازان آلمانی نخواهند جنگید، بلکه در فعالیت‌های مختلف اجتماعی در کشورهای مربوطه شرکت خواهند نمود. این بار هم خانم وزیر دفاع مدعی شد که آلمان تنها علیه ترور مبارزه می‌کند و حریف آلمان یک کشور نیست و لذا حضور آن‌ها شرکت در جنگ محسوب نمی‌شود. او می‌خواهد از این طریق مردم را گمراه کند. ولی قادر نخواهد شد. واحدهای ارتش آلمان به سوریه می‌روند تا در جنگ شرکت کنند. جنگنده‌های تورنادوی آلمانی خود را آماده می‌کنند تا زیر لوای مبارزه علیه ترور، سوریه را با خاک یکسان کنند.

تخته پرش آن‌ها یعنی ترکیه- میهن شما! کشوری است، که تاکنون برای کمک به باندهای داعشی از هیچ اقدامی دریغ نکرده است.

ادعا می‌شود که پارلمان آلمان این تصمیم را بسیار سریع  و با عجله تصویب کرد. این امر حقیقت ندارد! امپریالیسم از مدت‌ها پیش با افزایش تولید تسلیحات و صدور اسلحه، با تبدیل بوندس وهر (ارتش آلمان) به یک ارتش مدرن و مجهز، خود را برای یک جنگ آماده کرده است. هدف آلمان رسیدن به رأس هیرآرشی امپریالیستی و قدرت جهانی است و آن‌هم نه فقط در بخش‌های صدور کالا و سرمایه، بلکه از نظر سیاسی و نظامی. انتظار امپریالیسم آلمان در سوریه گسترش سهم خود در بازار فروش و کنترل راه‌های تجارتی در این منطقه غنی نفتی و گازی است.

مرحله نخست کوشش برای احراز موقعیت برتر در اتحادیه اروپايی بود. برای رسیدن به این‌ هدف بعد از کشورهای شرق اروپا کشورهای جنوب اروپا نیز نه تنها از نظر اقتصادی، بلکه از نظر سیاسی تحت فشار قرار گرفتند. دیگر امروز همه می‌دانند که چه اتفاقی در اسپانیا، پرتغال و یونان رخ داد. هم‌چنین که تاچه حد این عملیات ادامه پیدا کرد و حتا در انتخاب نخست‌وزیر ایتالیا شدیداً دخالت صورت گرفت.

آلمان باید نیروهای اپوزیسیون را در داخل و خارج اروپا تضعیف کند. هیأت حاکمه آلمان بخش بزرگی از نیروهای چپ در اروپا را با این‌همان‌گويی لیبرالی دچار سردرگمی، بی‌عملی و رخوت و نهایتاً وفادار به سیستم کرد. بخش بزرگی از طبقه کارگر با کمک سوسیال دمکرات‌ها و به اصطلاح چپ‌ها و همین‌طور سندیکاها تحت کنترل قرار گرفت. پس از این‌که احزاب کمونیستی متعددی پرنسیپ‌های اصولی خود را به دست فراموشی سپردند و با بحث و گفت‌وگوهای درون حزبی خود را سرمشغول نمودند، راه برای گسترش امپریالیسم آلمان آزاد شد. و از طرف دیگر سازمان‌های نئونازی و کلیه محافل نژادپرست و میلیتاریستی و تظاهرات و شعارهای نژادپرستانه و ضدخارجی آنان مورد اغماض قرار گرفت. نه تنها در آلمان، بلکه در کلیه کشورهای اروپايی محافل افراطی راست هم‌اکنون کوشش می‌کنند تا به کمک این همان‌گويی آرای بیش‌تری به دست آورند (نتایج انتخابات اخیر در فرانسه اولین نمونه نیست و مطمئناً  آخرین آن‌ها نیز نخواهد بود.)

تاریخ به ما می‌آموزد: کلیه تنش‌های سیاسی و درگیری‌های نظامی که آلمان برای تصاحب سهم بزرگ‌تری از بازارهای جهانی در آن سهیم بود به یک جنگ گسترده تبدیل گردیده است. دو جنگ جهانی اخیر را به یاد آوریم. مقدمات هر دو جنگ جهانی تنها توسط ارتجاعی‌ترین و میلیتاریستی‌ترین محافل در خدمت امپریالیسم آماده نشد. هر دو بار سوسیال دمکراسی به کارگران و زحمتکشان خیانت کرد و افزایش بودجه نظامی و میلیتاریزه کردن کشور، یعنی پشتیبانی از «امپریالیسم خودی» را مورد تأيید قرار داد. نتیجه آن میلیون‌ها کشته، معلول، یتیم، مردمان آواره و بی‌سرپناه و تعداد بی‌شماری مهاجر بود. درست مثل امروز.

حزب سوسیال دمکرات درست مثل گذشته رفتار می‌کند و خیانت به منافع زحمتکشان را پیشه‌ خود کرده است. این حزب منافع امپریالیست‌ها را دنبال می‌کند و برخلاف شعار «فاشیسم، هرگز!، جنگ، هرگز!» (سوگندی که پس از جنگ دوم جهانی یاد شد) بار دیگر به جنگ رأی می‌دهد. حزب لیبرال‌های چپ، یعنی «چپ‌ها» نیز حاضر است جنگ را تأيید کند، ولی تنها منتظر تأيیدیه سازمان ملل متحد است. برای شرکت در یک دولت ائتلافی آن‌ها مطمئناً حاضر خواهند بود اینجا هم دست به مصالحه بزنند. در این مورد نیز باز تاریخ معاصر گواه ماست.

در این مورد که هزاران جوان آلمانی پس از شرکت در عملیات نظامی آلمان در بوسنی، افغانستان و دیگر صحنه‌های جنگی دچار آسیب روانی شده اند، سکوت می‌شود. این تازه آغاز کار است. آنانی که مجبور به شرکت در جنگ خواهند بود، فرزند سرمایه‌داران و یا فرزند مدیران شرکت‌های آنان نیستند. تنها زحمتکشان و فرزندان آنان بار دیگر گوشت دم توپ خواهند شد.

ما نیز نخواهیم توانست در این جنگ بی‌طرف بمانیم. ما با یک پا در آلمانیم که برای این‌که به قدرت جهانی مبدل شود در حال فراهم ساختن مقدمات یک جنگ است و با پای دیگر در کشوری قرار داریم که دولت حزب رفاه و توسعه آن در حال کشیدن کشور به قعر فاجعه است. دولت‌های هر دو کشور راه را برای کسب سود عظیم یک اقلیت ناچیز صاف می‌کنند و برعکس ما را به آتش‌وخون و ویرانی سوق می‌دهند.

ولی هنوز دیر نیست. حزب کمونیست از کلیه زحمتکشان ترک و کسانی که در کنار آن‌ها ایستاده اند می‌خواهد:

بیايید رابطه خود را با این سیستم و با احزابی که به این سیستم وابسته اند، قطع کنیم. بیايید همراه با کمونیست‌های آلمانی و ملیت‌های مختلف و انسان‌های آگاه مشترکاً و شانه به شانه علیه جنگ و سرچشمه اصلی آن یعنی سرمایه‌داری مبارزه کنیم و فراموش نکنیم که در اروپا ۴۰ سال طولانی جنگی رخ نداد، زیرا در شرق آلمان سوسیالیسم وجود داشت.

حزب کمونیست ترکیه

(کمیته آلمان)

تدارکات عملیات نظامی در درون و پیرامون سوریه

mo_sy_leb

تی یری میسان

Les opérations militaires qui se préparent en Syrie et alentour

par Thierry Meyssan

رسانه های غربی از عملیات نظامی در سوریه مطالب ناچیزی منتشر می کنند و یا این که گزارشاتشان منحصر است به بمباران پیروزمندانۀ جهاد طلبان داعش توسط متفقین، در حالی که روس ها شهروندان غیر نظامی را می کشند. با این حساب برای عموم مردم مشکل است که اطلاعات دقیق و روشنی از وضعیت کنونی داشته باشند، با آگاهی به این امر که هر دو جبهه در حال تدارک و آماده سازی جنگ افزارهایشان برای یک نبرد گسترده ای هستند. تی یری میسان در اینجا به آنچه در شرف تکوین است می پردازد.

شبکۀ ولتر| دمشق (سوریه)| 14 دسامبر 2015

اتوبوس شخصی تزئین شده با چهره های بشار اسد، ولادیمیر پوتین و حسن نصرالله، سه چهرۀ سیاسی که محور مقاومت را در مقابل تجاوز به سوریه نمایندگی می کنند.

ولی سکوتی که  روی عملیات نظامی در عراق و سوریه سایه انداخته به این معنا نیست که جنگ متوقف شده است، بلکه باید آن را به این معنا درک کنیم که بازیگران اصلی در جبهه های مختلف در حال آماده سازی دور تازه ای از نبردها هستند.

نیروهای متفقین

در جبهۀ امپراتوری هرج و مرج بزرگی دیده می شود. با توجه به صدور بیانیه های متناقض از سوی رهبران ایالات متحدۀ آمریکا، درک اهداف واشنگتن برای ما ناممکن بنظر می رسد، البته در صورتی که واقعاً هدف مشخصی را پی گیری می کنند و چنین هدفی وجود خارجی داشته باشد. حداکثر می بینیم که ایالات متحده را دست فرانسه را باز گذاشته است که ابتکار عمل بخشی از متفقین را به عهده بگیرد، ولی در این مورد خاص نیز از اهداف عینی آن  بی اطلاع هستیم.

روشن است که فرانسه رسماً اعلان کرده که می خواهد داعش را در پاسخ به حملات تروریستی 13 نوامبر در پاریس تخریب کند، ولی چنین طرحی را پیش از حملات تروریستی به پاریس نیز مطرح می کرد. البته بیانیه های پیشین وجهۀ ارتباطاتی و رسانه ای داشت، ولی خالی از واقعیت عینی بود.

در نتیجه مسید آلسانوف Mecid Alsanov (نام کشتی نفت کش) متعلق به شرکت BMZ از گروه بلال اردوغان بندر فو–سور- مر Fos-sur-Mer (در جنوب فرانسه) را در 9 نوامبر 2015 ترک کرد. این کشتی نفت کش بی شرمانه و بی آن که مجبور به پاسخ گوئی به مراجع قانون بازرگانی بین المللی باشد، ظاهراً نفت استخراج شده از منابع نفت اسرائیل و در واقع نفت دزدیده شده از منابع سوریه توسط داعش را حمل می کرده و تحویل بندر فرانسوی داده است. امروز هیچ موردی وجود ندارد تا نشان دهد که چیزی در این زمینه ها تغییر کرده باشد و ما را متقاعد سازد که از این پس می توانیم آخرین بیانیه های رسمی فرانسه را جدی بگیریم.

رئیس جمهور فرانسه فرانسوآ هولاند و وزیر دفاع فرانسه ژان ایو دریان Jean-Yves Le Drian به ناو هواپیما بر شارل دوگل در ساحل سوریه رفتند و بی هیچ توضیحی تغییر مأموریت این کشتی را اعلان کردند. در واقع فرماندۀ مرکز فرماندهی ژنرال پی یر دو ویلیه Pierre de Villiers از پیش اعلان کرده بود که مسیر این کشتی به خلیج فارس تغییر کرده است.

گروه هوا دریای متشکل پیرامون ناو هواپیمابر شارل دوگل مرکب است از 18 رافال نیروی دریائی، 8 سوپر اتاندار مدرنیزه شده، 2 هاوکی (هواپیمای تجسسی)، 2 دولفین (بالگرد) و 1 الوئت 3 (بالگرد)، ناوچۀ دفاع هوائی شوالیه پل Chevalier Paul، ناوچۀ ضد زیر دریائی لاموت پیکه La Motte-Picquet، کشتی فرماندهی و تدارکاتی مارن Marne، ناوچۀ بلژیکی لئوپارد اول و ناوچۀ آلمانی اوگسبورگ Augsburg، و یک زیر دریائی تهاجمی هسته ای که البته وزارت دفاع چنین موردی را انکار کرده است. در پیوند با این مجموعه ناوچۀ سبک رادارگریز کوربه Courbet را نیز باید اضافه کنیم که در مذیترانۀ شرقی باقی مانده است.

نیروهای اروپائی به نیروی عملیاتی 50 از ناوگان مرکز فرماندهی ایالات متحده پیوسته اند. این مجموعه از این پس از 60 شناور تشکیل شده است.

مقامات فرانسوی تأیید کرده اند که ژنرال دوم رنه ژان کرینولا René-Jean Crignola فرماندهی این نیروی بین المللی را به عهده گرفته است، البته بی آن که به این موضوع اشاره کنند که فرماندهی او تحت فرماندهی ناوگان پنجم ایالات متحده، به فرماندهی ژنرال دوم کوین دونگان Kevin Donegan است که خود او نیز تحت فرماندهی لایود اوستین سوم Lloyd J. Austin III، فرماندۀ مرکز فرماندهی می باشد.

در واقع اصل و قاعدۀ مطلق امپراتوری همواره بر این محور استوار است که فرماندهی عملیات همیشه به فرماندهان ایالات متحده منحصر می گردد و هم پیمانان تنها نقش کمکی دارند.

در نتیجه خارج از امتیاز نسبی که به ژنرال دوم فرانسوی اعطا کرده اند، در همان وضعیتی می باشیم که در فوریه گذشته با آن آشنائی داریم : یعنی اتحادیۀ بین المللی می بایستی علیه داعش اقدام کند، طی یک سال، البته پرواز های شناسائی شان را افزایش دادند ولی به آن که به داعش دست بزنند، بجای آن سامانه های نفتی چین را تخریب کردند. در این مورد نیز هیچ نشانی در کار نیست که بتوانیم نتیجه بگیریم که تحولی ایجاد شده و یا خواهد شد.

اتحادیه اعلان کرد که چندین بمباران انجام داده و چندین ساخت و ساز داعشی را تخریب کرده است، با این وجود دعاوی آنها قابل مشاهده است و پیش از همه تردیدآمیز بنظر می رسد زیرا به این علت که از سازمان تروریستی هیچ اعتراضی شنیده نشد.

از این ماجرا می توانیم نتیجه بگیریم که فرانسه می خواهد استراتژی خاص خودش را به پیش ببرد، ولی ایالات متحده هر آن می تواند ادارۀ امور را به دست گیرد.

نیروهای تروریست

در اینجا می توانیم سازمان های تروریستی را مثل ناتو به شکلی ارزیابی کنیم که گوئی این گروه ها تشکیلاتی مستقل هستند که از هیچ کجا برآمده اند، با تمام سلاح ها و قطعات یدکی و حقوق ماهیانه ای که به مبارزانشان می پردازند. به شکل جدی تر، جهاد طلبان مزدوران مسلحی هستند که در خدمت ترکیه، عربستان سعودی و قطر می باشند (بنظر می رسد که امارات متحدۀ عربی از این مجموعه حذف شده است)، به این مجموعه باید شرکت های چند ملیتی مثل آکادمی (بلاک واتر سابق)، کوهلبرگ کراویس رابرتس KKR و اکسون موبیل را نیز اضافه کنیم.

ترکیه گسترش نظامی اش را در باشیکا (در عراق) به پشتیبانی کردهای جبهۀ رئیس جمهور غیر قانونی مسعود بارزانی ادامه می دهد، در حالی که دور ریاست جمهوری مسعود بارزانی به اتمام رسیده ولی هنوز از ترک قدرت امتناع می کند. دولت عراق به آنکارا اخطار کرد که سربازان و خودروهای زرهی اش را از عراق خارج کند. ولی آنکارا پاسخ داد که این نیروها را برای حفاظت از مستشارانی فرستاده است که در چهار چوب توافق بین المللی عمل می کنند و این نیروها را خارج نخواهد کرد و حتی اعلام کرد که 1000 سرباز و 25 تانک به این مجموعه اضافه کرده است.

عراق به شورای امنیت سازمان ملل متحد و اتحادیه عرب شکایت کرد، ولی هیچ کجا به هیچ واکنشی نیانجامید.

ترکیه و استاندار قدیمی موصل، اثیل نجیفی می خواهند در خارج ساختن شهر از دست داعش حضور داشته باشد تا از تسخیر آن توسط نیروی بسیج مردمی عراق (الحشد الشعبی) که اکثراً شیعه مذهب هستند جلوگیری کنند.

روشن است که، همه در عالم رؤیا به سر می برند : رئیس جمهور غیر قانونی مسعود بارزانی خیال می کند که هیچکس به ضمیمه سازی منطقۀ نفت خیز کرکوک و کوه های سنجر معترض نخواهد شد، رخبر کردهای سوریه صالح مسلم در این رؤیا به سر می برد که به زودی رئیس جمهور کردستان خواهد شد و جامعۀ بین الملل نیز چنین اختراعی را به رسمیت خواهد شناخت، رئیس جمهور رجب طیب اردوغان نیز در این پندار غرق شده است که گوئی اعراب منطقۀ موصل آرزو می کنند که توسط ترک ها آزاد شوند و مثل دوران امپراتوری عثمانی زیر سلطۀ آنها زندگی کنند.

از سوی دیگر، ترکیه در اوکراین بریگاد بین المللی اسلام گرا را مستقر ساخته است که آن را رسماً در ماه اوت گذشته بنیانگذاری کرد. این جهاد طلبان که از منطقۀ عملیاتی سوریه انتخاب شده بودند، در خروسن به دو بخش تقسیم شدند. اکثر آنها در بطن بریگادهای شیخ مانور Cheikh Manour و جوخار دادایوف Djokhar Doudaïev برای مبارزه به دونباس گسیل شدند. و بخش دیگر که بهترین عناصر را تشکیل می دادند به روسیه فرستاده شدند تا اقتصاد کریمه را تخریب کنند. بر این اساس آنها موفق شدند تمام الکتریسیتۀ جمهوری را به مدت 48 ساعت قطع کنند.

عربستان سعودی مزدورانش را در ریاض جمع کرده تا در گفتگوهای آینده که توسط رئیس امور سیاسی در سازمان ملل متحد، نئو محافظه کار ایالات متحده جفری فیلتمن Jeffrey Feltman سازماندهی خواهد شد، نمایندگی داشته باشد.

سعودی ها نمایندگان القاعده و داعش را دعوت نکرده اند، و تنها گروه های وهابی مانند جیش الاسلام یا احرام الشام با آنها کار می کنند. از دیدگاه نظری، در این گردهمآئی «گروه تروریستی» که نامش در فهرست شورای امنیت در سازمان ملل متحد به ثبت رسده باشد وجود نداشت، ولی عملاً تمام شرکت کنندگان در طبن و به نام و در کنار القاعده و داعش مبارزه می کنند بی آن که پرچم آنها را در دست داشته باشند، و اغلب این گروه ها توسط شخصیت هائی هدایت می شوند که به القاعده و یا داعش تعلق داشته اند. به عنوان مثال، احرام الشام پیش از رویدادهای سوریه توسط اخوان المسلمین و مقامات عالی رتبۀ القاعده و از نزدیکان اسامه بن لادن بنیانگذاری شد.

با ادامۀ همان کنشی که پیش از مداخلۀ روسیه داشتند، شرکت کنندگان در یک «راه حل سیاسی» به توافق رسیدند که با کنار گذاشتن بشار اسد رئیس جمهوری بشار که به شکل دموکراتیک برگزیده شده است و سپس تقسیم قدرت بین آنها و مؤسسات جمهوری. بر این اساس، گرچه تمام امیدشان را برای پیروز نظامی از دست داده اند، روی تسلیم جمهوری عرب سوریه پافشاری می کنند.

نمایندگان کرد سوریه به این گردهمآئی دعوت نشده بودند، و ما می توانیم نتیجه بگیریم که عربستان سعودی طرح کردستان ساختگی را به عنوان موضوعی قابل تفکیک از سرنوشت بقیۀ سوریه می داند. در اینجا یادآوری کنیم که یگان های مدافع خلق اکنون شورای دموکراتیک سوریه را برای تقویت توهم اتحاد کردهای صالح مسلم با عرب های سنی مذهب و مسیحیان ایجاد کرده اند، در حالی که در واقع عملاً در منطقه با یکدیگر برخورد می کنند.

در هر صورت، تردیدی وجود ندارد که ریاض از تلاش های ترکیه برای ایجاد کردستان پشتیبانی می کند تا کردهای ترکیه را به آنجا تبعید کند. در واقع از این پس روشن است که عربستان سعودی در زمینۀ لوژیستیک به ترکیه در ماجرای پرتاب موشک هدایت شونده علیه سوخوی 24 روسی کمک رسانده است.

سرانجام قطر همواره به شکلی رفتار می کند که از دوران برکنار شدن امیر حامد در دو سال پیش در جنگ دخالتی ندارد. با این وجود در مورد عملیات سرّی که نه علیه دمشق بلکه علیه مسکو هدایت شده، مدارک روی هم انباشت می شود : از جمله، وزیر دفاع قطر در پایان سپتامبر از اوکراین سلاح ضد هوائی مدرن پشورا 2 د (Pechora-2D) را برای جهاد طلبان خریداری کرد تا به این وسیله بتوانند نیروهای روسیه را تهدید کنند، و اخیراً عملیاتی را زیر رچم دروغین علیه روسیه سازماندهی کرد. همواره در رابطه با اوکراین، در پایان ماه اکتبر 2000 بمب خوشه ای OFAB 250-270 ساخت روسیه را خریداری کرد، و روز 6 دسامبر تعدادی از این بمب ها روی جبهۀ ارتش عرب روسیه پرتاب کرد،  به شکلی که متعاقباً روسیه را به ارتکاب اشتباه متهم سازد. در این مورد خاص نیز، با وجود تمام مدارک، هیچکس در سازمان ملل متحد واکنشی نشان نداد.

نیروهای میهن دوست

نیروهای روسی از 30 سپتامبر جهاد طلبان را بمباران می کنند، و پیشبینی کرده اند که این حملات تا 6 ژانویه ادامه خواهد یافت. حملات روسیه به طور کلی سنگرهای زیر زمینی که گروه های مسلح ساخته اند، و مجموع لوژیستیک آنها را هدف می گیرد. طی این مدت تغییر اندکی را در منطقه مشاهده می کنیم، یعنی حداکثر می بینم که جهاد طلبان به سوی عراق و ترکیه حرکت کرده اند.

ارتش عرب سوریه و هم پیمانانش درآغاز 2016 عملیات گسترده ای را تدارک دیده اند. طرح آنها چنین است که با تحریک قیام عمومی مردمی که زیر سلطۀ جهاد طلبان به سر می برند و تسخیر هم زمان تمام شهرهای کشور، به استثناء پالمیرا، به شکلی که مزدوران را به عقب نشینی به مناطق صحرائی وادار کنند. خلاف عراق که 120000 سنی بعثی برای انتقام از برکناریشان از قدرت توسط ایالات متحده به نفع شیعیان، به داعش پیوستند، در سوریه افرادی که خواهان «خلافت» باشند بسیار اندک هستند.

روز 21 و 22 نوامبر، ارتش روسیه با هم پیمان خود سوریه در مدیترانه رزم آزمایش هائی انجام دادند. فرودگاه های بیروت (در لبنان) و لاماکا (در قبرس) می بایستی موقتاً تعطیل شوند. روز 23 و 24 نوامبر، پرتاب موشک های روسی روی مواضع داعش موجب بسته شدن فرودگاه اربیل و سلیمانیه (در عراق) شد. در واقع این گونه بنظر می رسد که ارتش روسیه گسترش ارتش خود را به آزمون می گذارد، در زمینۀ منع استفاده از ارتباطات و فرماندهی های ناتو. در هر صورت زیر دریائی روستوف سور دون Rostov-sur-le-Don روز 8 دسامبر از دریای مدیترانه به سوی ساخت و ساز های داعش موشک پرتاب کرد.

روسیه که تا کنون پایگاه حمیمیم (در نزدیکی لاذقیه) را در اختیار داشت، از پایگاه هوائی ارتش عرب سوریه در دمشق نیز استقاده می کند، و پایگاه تازه ای در الشعیرات (در نزدیکی حمص) ایجاد خواهد کرد. علاوه بر این، مقامات عالی رتبۀ روسی در حال بررسی امکان ایجاد چهارمین پایگاه در شمال شرقی سوریه هستند، یعنی در مجاورت مرز ترکیه و عراق.

سرانجام، یک زیر دریائی ایرانی نیز به ساحل طرطوس رسیده است.

حزب الله که قابلیت عملیات کوماندوئی خود را در آزاد سازی خلبان سوخوی روسی نشان دادند که در اسارت شبه نظامیانی که توسط ارتش ترکیه سازماندهی شده بودند، این بار قیام مردم شیعه مذهب را آماده می کنند، در حالی که ارتش عرب سوریه با %70 سنی، روی قیام مردم سنی مذهب متمرکز شده اند.

دولت سوریه با جهاد طلبان حمص به توافق رسید و آنها پذیرفتند که شهر را ترک کنند. حمص زیر نظر سازمان ملل متحد از جهاد طلبان تخلیع شد، به شکلی اکروز دمشق، حمص، حما، لاذقیه و دیر الزور کاملاً امنیت سازی شده است. تنها حلب، ادلب و رقه باقی مانده است.

خلاف دعاوی رسانه های غربی، روسیه به هیچ عنوان قصد ندارد شمال کشور را به فرانسه، اسرائیل و انگلستان بسپارد تا کردستان خودشان را بسازند. طرح مین دوستانه آزاد سازی تمام مناطق مسکونی کشور را پیشبینی کرده است، به انضمام رقه «پایتخت کنونی خلیفه».

آرامش پیش از توفان.

لینک متن اصلی در شبکۀ ولتر :

http://www.voltairenet.org/article189623.html

ترجمه توسط حمید محوی

چگونه قطر بمباران جبهۀ ارتش سوریه را آماده کرد

syria_009i

عملیات زیر پرچم دروغین

چگونه قطر بمباران جبهۀ ارتش سوریه را آماده کرد

آندرئی فومین

Opération sous faux drapeau

Comment le Qatar a préparé le bombardement d’un camp de l’Armée syrienne

par Andrey Fomin

در حالی که هواپیماهای اتحادیۀ بین المللی جبهۀ ارتش عرب سوریه را بمباران کردند، روز 6 دسامبر  برکات Cyber-Berkut انجمن سایبری طرفدار روسیه در اوکراین پرونده های تازه ای را در سطح عمومی منتشر کردند، و نشان دادند که قطر بمب های ساخت روسیه را از اوکراین خریداری کرده به شکلی بتواند روسیه را مورد اتهام قرار دهد.

شبکۀ ولتر| مسکو (روسیه)|  10 دسامبر 2015

آنتون پاشینسکی Anton Pashynskyi 25 ساله. او کارمند اوکراینی آژانس صادرات اسلحه است. او پسر سرگئی پاشینسکی است که بخاطر نقش ابهام آمیزی که در تیراندازی در فوریۀ 2014 طی کودتا در کی یف داشت شهرت دارد و در حال حاضر عضو پارلمان اوکراین است.

روز 7 دسامبر، سیبر برکات های اوکراینی مجموعه مدارک تازه ای را افشا کردند که دال بر تدارک سوء قصد زیر پرچم دروغین از سوی وزارت دفاع قطر در سوریه بود. بر اساس یک ایمیل ربوده شده از آنتون آشینسکی، کارمند SpetsTechnoExport       (عملیات بازرگانی فروش اسلحۀ رسمی اوکراینی) به تاریخ 21 اکتبر 2015، به همکار لهستان خود در ردیف 11 نوشته است :

« بعد از ظهر بخیر ! من پیشنهاد تازه ای دارم. ارتش قطر می خواهد 2000 بمب خوشه ای OFAB 250-270 خریداری کند. این یک معاملۀ فوری است. آنها حاضر هستند 2100 دلار برای هر قطعه بپردازند. ببینید چگونه می توانید هر چه زودتر تحویل دهید. مقصد نهائی وزارت دفاع قطر است. گواهی استفادۀ نهائی در پیوست است.»

gawahi1

OFAB 250-270 بمب 250 کیلوگرمی بدون سامانۀ هدایت شونده است که در حال حاضر توسط بمب افکن های سوخو 25 و تو 23 ام3 برای حمله به مواضع تروریست های داعش و هم نوعانشان در سوریه به کار برده می شود :

ارتش نیروی هوائی قطر هواپیماهای میراژ فرانسوی (چند منظوره) در اختیار دارد و آلفا جت تهاجمی. هیچ یک از این هواپیماها نمی تواند به OFAB 250-270 مجهز شود. به همین علت ابهام آمیز بنظر می رسد :

چرا وزاتخانۀ دفاع قطری می خواهد این حجم از این نوع بمب ها را خریداری کند که در واقع با هواپیماهایشان ناسازگار است، و علاوه بر این حاضر شده اند این بمب ها را به سه برابر قیمت بازار خریداری کنند (OFAB 250-270 به بخای 700 تا 800 دلار آمریکائی در بازار اسلحه بفروش می رسد).

پاسخ به شکل فجیعی ساده است : هر کارشناس مستقلی که استفاده از OFAB 250-270 را در سوریه مشاهده کند، می تواند فوراً نتیجه بگیرد که این نوع بمب های روسی را معمولاً روس ها به کار می برند.

در نتیجه، این پرسشی است که پس از بمباران جبهۀ ارتش سوریه روز 6 دسامبر 2015 مطرح گردید. به گفتۀ سوریه، دو هواپیما از یک گروه چهار فروندی از نیروی هوائی اتحادیه جدا شد و این بمب ها را رها کرد که در اثر آن 3 سرباز کشته و 24 نفر دیگر زخمی شدند، این بمباران در وضعیتی صورت گرفت که جهاد طلبان از زمین حمله می کردند. ولی پنتاگون هر گونه مسئولیتی در این مورد را انکار کرد و نشریات قطری نیز روسیه را بخاطر اشتباه در پرتاب بمب متهم دانستند.

در زیر گواهی مقصد نهائی را مشاهده می کنید ؟

gawahi2.jpg

لینک متن اصلی :

http://www.voltairenet.org/article189608.html

ترجمه توسط حمید محوی

سقوط وخیم دیپلماسی فرانسه فرانسه می خواهد «شورشیان سوریه» را مسلح سازد!

syria_006

گاهنامۀ هنر و مبارزه/جغرافیای سیاسی

اخیراً در تجدید انتشار مقالات قدیمی در وبلاگ  گاهنامۀ هنر و مبارزه/جغرافیای سیاسی مقالۀ قدیمی آندره شامی وکیل دعاوی فرانسوی، معارن ریاست شبکۀ ولتر را بازیافتم که در مورد احتمال شورش جهاد طلبان فرانسوی در فرانسه مطالبی نوشته بود، یعنی تقریباً دو سال نیم پیش از جملۀ تروریستی به دفتر مجلۀ فکاهی شارلی هبدو و فاجعۀ 13 نوامبر در پاریس. گرچه این مقاله پیش از این منتشر شده و ترجمۀ فارسی آن نیز دست کم در آرشیو شبکۀ ولتر، مجلۀ هفته، سایت مشعل و سایت افغانستان آزاد، آزاد افغانستان موجود می باشد، ولی ارسال مجدد این مقاله را بی فایده نمی دانم.

کشورهای امپریالیستی غرب تنها با ملت های شرقی و جنوبی جهان نیست که مثل گلۀ چهارپایان رفتار می کند، بلکه به همان شکلی که من در برخی موارد با الهام از مفاهیم روانکاوانه در باب « پدر مضمحل یا ورشکسته » نوشته ام، یعنی «قانون مضمحل یا قانون بی قانون»، تأثیرات چنین قانونی که در واقع بی قانونی است، همواره همه شمول خواهد بود و این نظام سرمایه داری با ملت های اروپائی نیز مثل چهارپایان رفتار می کند… ممکن نیست که رهبران سیاسی غرب در حالی که تروریست های را بجان «بشار دیکتاتور» یا «قذافی خوناشام» (یعنی در واقع بجان مردم این کشورها) می اندازد، نداند و محاسبه نکرده باشد که با همین مزدوران مسلحی که به خدمت می گیرد ممکن است برای مردم خودشان نیز خطرناک باشند و یا خطرناک بشوند. در تبلیغات رسانه های امپریالیستی همیشه شنیده ایم که «بشار مردم خودش را شکنجه می دهد و یا می کشد» و غیره… من فکر می کنم که با توجه به نتایج این سیاست تروریستی، بتوانیم چنین اتهاماتی را به نوعی خاص و به شکل مابعدی، به عنوان نفی اثباتی نزد حاکمان و بورژوازی غرب بنامیم و تشخیص دهیم. یعنی آنچه من خودم هستم و برای خود من قابل قبول و معتبر نیست را به شکل ناخودآگاه به دیگری (به بشار…) نسبت می دهم تا تعادل خودم را در بی قانونی خودم حفظ کنم.

علاوه بر این چنین وضعیت، یعنی وضعیت اضطراری یا به شکلی که برخی از فرانسوی ها می گویند «ما در وضعیت جنگی هستیم» به هیج عنوان برای بورژوازی فرانسه واقعۀ دردناک و تأسف باری نیست، کاملاً بر عکس. ژول دوفور در مقاله ای تحت عنوان «نظامی سازی بزرگ جهان 2015، بشریت در معرض خطر بزرگ انقراض» (که ترجمۀ فارسی آن را به زودی منتشر خواهم کرد) می گوید :

«نظامی گری حاوی یک فلسفه و حتی یک دکترین است که می خواهد در اذهان عمومی توهم خاصی را منعکس سازد که گوئی وجود ارتش ملی برای توسعۀ اقتصادی و امنیت ضرورت حیاتی دارد، در حالی که واقعیت امر چیزی دیگری است و این ارتش ها پیش از همه به عنوان ابزار در خدمت قدرت های حاکم یعنی در خدمت اقلیتی که قدرت را تصاحب کرده است می باشد، و اهمیتی نیز ندارد که رژیم سیاسی از نوع دیکتاتوری باشد و یا نوع دموکراتیک کنترل شدۀ غربی.»

چه رویدادی بهتر از 13 نوامبر در پاریس می توانست به نفع این اقلیت حاکم باشد ؟ برتولت برشت در مورد تشخیص اثر هنری بر این باور بود که به کاری کمتر از شکافتن اتم نیاز ندارد. مسائل انسانی همیشه می تواند به همین اندازه به کار و ابزار فکری مناسب نیاز خواهد داشت و خاصه به شهامت نیاز خواهد داشت تا ما را به درک عمیق واقعه نزدیک سازد.

در همین فرانسه دائماً بی کارها زیر فشار دستگاه اداری دست به خودکشی می زنند، و در برخی موارد نیز وخیم ترین نوع خودکشی را انتخاب می کنند، مانند خودسوزی، وخودسوزی تعدادی از پایان حقوق های اجتماعی در 13 فوریه 2013 در شهر نانت. این خود سوزی ها و خودکشی ها نزد بی کاران فرانسه چه معنائی دارد ؟ معنی آن این است که نظام حاکم نمی کشد ولی کاری می کند فرد بی کار حتی برای یک لحظه آزادی وتنفس …خودش به دست خودش خودش را از بین ببرد. چنین واقعیاتی را من مترادف همان 13 نوامبر می دانم.

حمید محوی/پاریس/9 دسامبر 2015

چهارشنبه چهاردهم فروردین ۱۳۹۲

3 آوریل 2013

  

سقوط وخیم دیپلماسی فرانسه

فرانسه می خواهد «شورشیان سوریه» را مسلح سازد!

احتمال شورش جهاد طلبان فرانسوی در فرانسه

جنگ بازار اسلحه

      نوشتۀ : آندره شامی

جامعه شناس و وکیل دعاوی فرانسوی. نویسندۀ کتاب «ایران، سوریه و لبنان – محور امید (انتشارات پانتئون 2012).

معاون ریاست شبکۀ ولتر فرانسه.

در مقابل اعلامیه های لوران فابیوس و فرانسوآ هولاند که حاکی از خواست آنها مبنی بر جاری ساختن سیل اسلحه برای «مخالفان» در سوریه می باشد، آندره شامی از شبکۀ ولتر فرانسه در اینجا واکنش نشان می دهد و توضیح می دهد که به چنین دلایلی این موضع گیری خصملانه از دیدگاه حقوق بین الملل غیر قانونی بوده و ضربۀ وخیمی به اعتبار فرانسه در جهان وارد می سازد. موضوع مهمتری که آندره شامی در این نوشته مطرح می کند، این است که بحران سوریه، با کاروان مرگ و کشتار و ارتکاب به اعمال تروریستی، می تواند به فرانسه صادر شود. در نتیجه احتمالاً فرانسوی ها کابوسی را که طی دو سال به مردم سوریه تحمیل کردند در خاک خودشان تجربه خواهند کرد.

شبکۀ ولتر/پاریس(فرانسه)/1 آوریل 2013

http://www.voltairenet.org/article177996.html

گاهنامۀ هنر و مبارزه/ترجمه توسط حمید محوی/پاریس (فرانسه)/3 آوریل 2013

در مورد ارسال اسلحه برای گروه های مسلح در سوریه، فرانسه در کنار انگلیس موضع گرفته است. ولی باید بپرسیم که چه اتفاقی برای لوران فابیوس و گروه همکارانش روی داده، آیا دیوانه شده اند؟ پس از اشتباهات دیپلماتیک در آفریقا که به برکناری تعدادی از مقامات وزارت امور خارجه انجامید و در حالی که چشم انداز ریزش در مالی آشکار می گردد، فرانسه علیه سوریه اعلام جنگ می کند. تصمیم فرانسه معنای دیگری ندارد، نامش اعلام جنگ است. آیا روح استعمارگر به زندگی باز گشته است، البته اگر تصور کنیم که پیش از این ناپدید شده بوده؟ مقامات فرانسوی که دائماً سرود حقوق بشر و حقوق بین الملل می خوانند، با این وجود در مناسبات با خاورمیانه گامی نابخشودنی برداشتند. چنین اقداماتی بازتاب هائی روی مناسبات فرانسه با تمام جهان خواهد داشت و مخالفت غالب کشورهای اروپائی با چنین سیاستی می بایستی ما را بیدار می کرد. ولی هیچ تأثیری نداشت و این دو نفر فرانسوآ هولاند و لوران فابیوس به تنهائی برای اعلام جنگ تصمیم گرفتند.

اعلام جنگ غیر قانونی از دیدگاه حقوق بین الملل

از داخل، شکست سیاسی فرانسوآ هولاند در سیاست اقتصادی، به دلیل سیاست اروپائیگرای نابخردانه، او را واداشت که فضا را با گرد و غبار استتار کند و جلوی گرد و غبار ایستاد و به شکلی بازی کرد که گوئی در حال مبارزه برای آزادی در جهان است. این گونه مانورهای فریبایانه دیگر نمی تواند هیچکس را بفریبد.

برای درک خصوصیت غیر قانونی این اعلام جنگ، باید مادۀ 2 منشور سازمان ملل متحد را یادآور شویم که می گوید :

مادۀ 2 : سازمان ملل متحد و اعضایش در ادامۀ اهداف مطرح شده در مادۀ 1 (حفظ صلح و امنیت بین المللی و برای پاسخگوئی به چنین هدفی، ضروی خواهد بود که اقدامات جمعی و مؤثر برای جلوگیری و رفع تهدید نسبت به صلح انجام گیرد) باید مطابق بر اصول زیر به کاربسته شود :

1.سازمان مبتنی است بر اصل برابری حاکمیت تمام اعضای آن.

2.اعضای سازمان، برای تضمین استفاده از حقوق و مزیت هایی که حاصل عضویتشان می باشد، موظف هستند که با خلوص نیّت مفاد منشور حاضر را به عهده گیرند.

3.اعضای سازمان اختلافات بین المللی خود را از طریق صلح آمیز حل کنند، به شکلی که از صلح و امنیت بین المللی و به همین گونه از عدالت رفع تهدید گردد.

4.اعضای سازمان در مناسبات بین المللی باید از تهدید و بکار بستن زور، علیه سرزمین یا استقلال سیاسی دولت ها، یا هر گونه شیوۀ عملی که با اهداف سازمان ملل متحد ناسازگار باشد اجتناب کنند.

5.اعضای سازمان همکاری کامل را با سازمان خواهند داشت و اخذ تمام تصمیم ها مطابق بر مفاد منشور حاضر بوده و هرآنگاه سازمان علیه دولتی به اقدامات پیشگیری کننده و یا تحریم مبادرت کند، از کمک به آن دولت باید خود داری شود.

6.سازمان به شکلی عمل می کند که دولتهائی که عضو ملل متحد نیستند مطابق بر اصول در رابطه با ضرورت حفظ صلح و امنیت بین المللی رفتار کنند.

7. هیچ وضعیتی در منشور حاضر سازمان ملل متحد را مجاز نمی دارد که در امور داخلی که به صلاحیت دولت مرتبط می باشد مداخله کند و اعضا را موظف نمی دارد که در رابطه با موضوعات مشابه قطعنامه ای به نام منشور حاضر صادر کنند، با این وجود این اصل به هیچ عنوان تأثیری در اجرای موازین پیشگیری کننده یا تحریم ندارد که در فصل 7 پیشبینی شده است.

در نتیجه فرانسه کاملاً خطاکار است! چگونه می توانیم  از راه حل سیاسی در سوریه حرف بزنیم درحالی که این کشور طی بیش از دو سال گذشته بی وقفه مورد تجاوز قرارگرفته و این تجاوز در حال حاضر با چرخش خاصی مواجه شده زیرا در این کارزار دو قدرت فرانسه و بریتانیا  اعلام کرده اند که خواهان ارسال اسلحه به شورشیان هستند.

قانونیت این دو کشور برای مداخله در این منازعه کدام است؟ آیا برای چنین مداخله ای به آرای عمومی مردم خودشان، و یا حتی نمایندگان آنها مراجعه کرده اند؟ در مورد فرانسه موضوع روشن است، زیرا مراجعه به مادۀ 35 قانون اساسی در پنجمین جمهوری برای چنین مواردی ضروری اعلام شده است. بر این اساس پاسخ منفی بوده و چنین مراجعه ای به آرای عمومی و یا نمایندگان آنها صورت نگرفته است. حقیقت این است که از دید قواعد بنیادی حقوق بین الملل، که سیاه روی سفید در منشور سازمان ملل متحد نوشته شده، ما فرانسوی ها مطمئناً بزهکار و خارج_از_قانون تشخیص داده خواهیم شد.

حال به آرامی از اصولی حرف بزنیم که در مناسبات بین المللی رایج است. نخستین اصول به حاکمیت ملت ها مرتبط می باشد : هیچ دولتی نمی تواند به تمامیت خاک دولت دیگری دست درازی کند. دومین اصل از اصول مرتبطه منع دخالت دولتها در اموری است که به صلاحیت ملی یک دولت دیگر بستگی دارد. سومین اصل دولت ها را موظف می دارد که در راستای حفظ صلح و امنیت بین المللی عمل کنند.

ولی فرانسه در حال انجام کاری است که کاملاً این اصول را نقض می کند. زیرا فرانسه با تحویل سلاح به مبارزانی که دائماً به نیروهای نظامی رسمی این دولت عرب و نیروهای امنیتی آن حمله کرده اند، و به تمامیت خاک سوریه نیز تجاوز کرده اند. حتی اگر نظریۀ فرانسه را می پذیرفتیم، برای توجیه علت، که ضرورت اخلاقی ایجاب می کند که از اپوزیسیونی که باید از خودش در مقابل قدرتی ناعادل دفاع کند باید پشتیبانی کرد (نظریه ای که به روشنی در مورد خاصی که در اینجا مطرح می باشد تردیدآمیز و قابل بحث بنظر می رسد)، ما حق نداریم علیه جبهه ای به جبهۀ دیگر اسلحه بدهیم.

در این صورت ما عملاً در وضعیت متجاوز قرارمی گیریم و در سد فرسنگی نگرانی هائی هستیم که برای راه حل های صلح آمیز  و برای حل بحران بین المللی آفیش می کنیم.

فرانسه نمی توان دبه شکل مستقیم بخودش اجازه دهد که مستقیماً و یا غیر مستقیم به حاکمیت دولت دیگری حمله کند، حتی اگر سوریه باشد که مطلوب پاریس نیست.

در اینجا یادآور شویم که مسخرگی وقتی به حد اعلا می رسد که فرانسه در تمام گردهمآئی های «دوستان سوریه» شرکت داشته است! این کشور به خوبی می تواند از چنین دوستی هائی قطع نظر کند.

در این صورت ما عملاً در وضعیت متجاوز قرارمی گیریم و در صد فرسنگی نگرانی هائی هستیم که برای راه حل های صلح آمیز  و برای حل بحران بین المللی آفیش می کنیم.

فرانسه نمی تواند به شکل مستقیم به خودش اجازه دهد که مستقیماً و یا غیر مستقیم به حاکمیت دولت دیگری حمله کند، حتی اگر سوریه باشد که مطلوب پاریس نیست.

در اینجا یادآور شویم که مسخرگی وقتی به حد اعلا می رسد که فرانسه در تمام گردهمآئی های «دوستان سوریه» شرکت داشته است! این کشور به خوبی می تواند از چنین دوستی هائی قطع نظر کند.

چگونه از بحران بین المللی حرف نزنیم در حالی که به طور قطع چندین کشور در بی ثبات سازی سوریه شرکت داشته اند، مانند ترکیه، عربستان سعودی، قطر  و لیبی…و امّا در مورد فرانسه که مدعی کمک رسانی به پناهندگان بود، چندین مأمور فرانسوی در محلۀ بابا عمر در حمص، یا در مرز با لبنان و ترکیه دیده شده اند، بی آن که مقامات مربوطه انکار کرده باشند. در نتیجه، ما گامی بیشتر در شعله ور ساختن منازعۀ نظامی به پیش برداشته ایم، و این موضوعی که زیر علامت سؤال خواهد رفت…

چه اتفاقی خواهد افتاد اگر روسیه، به عنوان مثال، به این نتیجه می رسید که به دلیل خواست فرانسه برای تعویض رژیم منافعش به خطر افتاده و اگر تصمیم می گرفت که واحدهای نظامی اش را به منطقه گسیل کند، آیا فرانسه آمادگی رویاروئی با چنین وضعیت احتمالی را دارد؟ با اتخاذ چنین موضعگیری خصمانه ای در پی چیست؟ آیا فرانسه می خواهد ناجی صلح باشد؟ مطمئناً نه، زیرا اگر از دو سال پیش، جنگ ادامه یافته، مشخصاً به این دلیل بوده که از چهار گوشۀ مرزهای سوریه، از طریق ترکیه، لبنان، اردن و عراق سیل اسلحه را برای مبارزان سرازیر کرده اند.

ولی خطر اصلی شاید در جای دیگری باشد…

به سوی بازتولید بحران سوریه…روی خاک فرانسه

بنظر می رسد که فرانسه برای رویاروئی با وضعیت مشابهی که در حال حاضر در سوریه فراگیر شده خود را آماده می سازد. و باز هم به نظر می رسد که این کشور به عنوان بالن آزمایشی برای چندین کشور غربی به خدمت گرفته شده که خود را در معرض جنگ داخلی تصور می کنند.

اگر هیچ دیدبان صادقی این واقعیت را نفی نکرده باشد به این دلیل بوده است که فرضیۀ من از تخیل ناب برنخاسته است، زیرا وزیر امور داخلی آقای وال، از تشنجات عمومی در فرانسه ابراز نگرانی کرده است، به این معنا که خطر جنبش های توده ای یا گروه های سازمان یافته، به ویژه در رابطه با سازمان های سلفی مسلک مطابق بر الگوی رویدادهای سوریه را بازشناسی کرده است.

از چند سال پیش فرانسه چنین خطری را پیشبینی کرده بود. تروریسم اسلامی در فرانسه به عنوان «خطر محتوم» شناخته شده است. خصوصیت این تهدید : در مناطق حومه و حساسیت هائی است که نسبت به گفتمان افراطی سازمان های نزدیک به القاعده وجود دارد، مانند گروه سلفی گرایان برای تبلیغ و مبارزه(الجزایری تبار) و گروه اسلامی مبارزان مراکشی.

فرانسه چه خواهد کرد اگر در معرض چنین خطری قرار بگیرد؟ طرح های مختلفی آماده شده و ما حق داریم بدانیم آیا کشور ما با آتش بازی نمی کند؟ مجاز دانستن رفتن مبارزان عرب تبار (از فرانسه به سوریه) و مسلح کردن آنها، سرانجام به اینجا خاتمه می یابد که اسلحه بدست سلفی ها می افتد، در واقع، بهترین راه برای بازیافتن همین سلاح ها در حومۀ پاریس، لیون یا مارسی…است. حضور آشکار سلاح جنگی در چهارچوب حوادث و اتفاقات روزمره ای که اخیرا در کشور ما فرانسه روی داد، نشان می دهد که ما در خصوص حضور سلاح های جنگی که در حومه های فرانسه رفت و آمد می کند یک مرحله ارتقاء پیدا کرده ایم.

اوضاع از این هم بدتر است، زیرا منابع نزدیک تأیید کرده اند که جهاد طلبان فرانسوی بین مبارزان در سوریه به سر می برند. اگر در جنگ کشته نشوند، در بازگشت به فرانسه چه خواهند کرد؟ چشم انداز ارتکاب به عمل سدها «محمد مراح» گوئی سیاستمداران ما را فرا نمی خواند.

بر این اساس سال 2006 مرکز مطالعات عالی نظامی در نوشته ای اطلاع می دهد که :

«مرزهای نوینی محیط ناامنی را ترسیم می کند، برخوردهای مسلحانه در این مناطق شهری و ویران شده توسط عملیات تروریستی یا جنگ (…) به گفتۀ یک جغرافی دان که بیشتر تمایلات انسان شناختی داشته تا فیزیکی، این مرزهای شهری، محصور شده به گروه های هویتی مشترک یا جوامعی با ارزش های خاص خودشان که آمادۀ دفاع در اشکال خشونت آمیز از منطقه ای هستند که آن را به شکل انحصاری در تعلق خود می دانند. در فرانسه، این مرزها به شکل رسمی بازشناسی نشده و مقامات کشوری این مناطق را با نام «کد» یادآور می شوند، و از شیوۀ بیان [سیاست پسند] مانند «محله های حساس»، «محله های مردمی»، «منطقۀ غیر قانونی» استفاده می کنند.  این مناطق در ذهنیت این جمعیت ها وضعیت راز مگوئی را دارد که گوئی این قطعه از سرزمین فتح شده و از اختیار قدرت دولت بیرون آمده، یعنی قدرتی که حقانیت آن زیر علامت سؤال است و اگر ضروری باشد با آن خواهند جنگید. در درون این مرزهای شهری، نمایندگان جوامع اعتبار خودشان را به نوعی از حقوق رایج در عصر مدرن کسب می کنند، و به تدریج به شکل پنهانی قوانین خودشان را جایگزین دولت دموکراتیک می سازند. در رویاروئی با این نوع تحولات استفاده از خشونت قانونی غالبا به عنوان آخرین راهکار دموکراسی برای از بین بردن چنین تهدیداتی به نظر می رسد.» (1)

این گزارش در نوع خود منحصر بفرد نیست، زیرا در شورش پائیز سال 2005، هیئت نمایندگی امور استراتژیک، سازمان وابسته به وزارت دفاع، پرسش زیرا را مطرح کرد :

«ارتش چه امکاناتی باید در اختیار داشته باشد تا بتواند در خاک فرانسه دست به عملیات بزند؟»

در واقع، فراسوی تهدید تروریستی که مطرح کردیم، در ادامۀ پرسش، به موضوع خشونت داخلی در مناطق حومۀ کشور برخورد می کنیم.(2)

حومه های فرانسه به بازار نوینی برای جنگ شهری تبدیل شده است. فرانسه می خواهد در این زمینه مهارت تخصصی کسب کند، یعنی موضوعی که کمک به شورشیان سوریه در زمینۀ طراحی حمله علیه فرودگاه و پایگاه های نظامی را توضیح می دهد. سرویس های فرانسوی آیا در محل در حال تمرین و آزمایش ابزارهای نوین و فن آوری نوین در جنگ چریکی هستند؟

جامعه شناس ماتیو ریگوست مشخصا در این مورد اشارات مهمی دارد :

«نبرد گرونوبل، مانند ویلیه- لو-بل و مانند هر عملیات درون مرزی دیگر، فرصتی است برای آزمایش فنون نوین و عرضۀ ابزارآلات و تاکتیک های فرانسوی در بازار بین المللی امنیت و حراست.»(3)

در جنگ علیه محلات، دولت از پشتیبانی شرکت های زینفع در عرصۀ دفاعی و امنیتی برخوردار است، و تجربیات آنها در زمینۀ جنگ شهری در صحنۀ عملیات فرامرزی مهم (عراق، افغانستان، ساحل عاج، و غیره.) اعتبار آنها را روی خاک ملی و در خارج فراهم می سازد.

این بازارها به دولت ها برای عملیات حفظ نظم پیشنهاد می شود(!!)، آنچه که می توانست مورد استفادۀ بن علی در تونس قرار گیرد، البته اگر بیانیه های خانم آلیو-ماری سر و صدا به پا نکرده بود، که طی آن پیشنهاد کرده بود «دانش و فن آوری» فرانسه را به کمک رژیم تونس بفرستیم.

این ابزارآلات در عین حال به دولتهائی پیشنهاد می شود که از حرکات بی ثبات سازی می ترسند، و یا در شهرهائی که مایل به گسترش دیدبانی برای مقابله با خیل جمعیت غیر قابل کنترل هستند. این گونه نیازها به عنوان مثال به یمن استقرار جی پی اس، ویدئوی حراستی و حسگرهای صوتی برآورده می شود.

فرانسه حتی در پی آن است که با همکاران دیگری که در این زمینه با تجربه هستند به تولید این گونه ابزارآلات بپردازد. فرانسه و اسرائیل در خلال سال های متمادی مخفیانه همکاری های نظامی شان را در زمینۀ چریک شهری گسترش می دهند.

به عنوان مثال، مقاله ای در روزنامۀ «اردک زنجیری» 2 ژوئن 2010 گزارش داد که «افسران ارتش اسرائیل در فرانسه در شبیه سازی الکترونیک، حمله به سایت های رادار در پایگاه های بیسکاروس (در لاند) کزو در ژیروند شرکت داشته اند». اردک زنجیری در عین حال نوشت که نظامیان فرانسه برای تمرین جنگ در منطقۀ مسکونی به اسرائیل خواهند رفت.

نمی توانیم تشابه این تمرینات را با آن چه در سوریه می گذرد ندیده بگیریم (حمله به فرودگاه و سایت های رادار). آیا این گونه تجربیات فرانسه به خدمت قطر درآمده که عملیات نظامی در سوریه را تأمین مالی می کند؟

مسئله این است که، در خلال مذاکرات دو قدرت بزرگ ایالات متحده و روسیه روی مسائل استراتژیک، فرانسه به نقش فروشندۀ چند کالای خدماتی و پشتیبانی بسنده کرده است.  و در رابطه با آنچه روی میز مذاکرات مطرح شده، فرانسه کاملاً بی معنی بنظر می رسد.

اگر ما صورت حساب این نوع خدمات را برای کشورهای خارجی می فرستیم، مردم فرانسه حق دارند از اینگونه مراودات مطلع باشند. شهروندان فرانسوی مطمئناً نخواهند پذیرفت که خدمات جمهوری آنها به شرکت تجاری تبدیل شود و در خدمت قدرت های خارجی قرار گیرد.

اگر از مرحلۀ تمرین و رزم آیش به مرحلۀ انفجار در حومه های فرانسه برسیم، پرسش این است که تجربیات و فن آوری های فرانسه برای مقابله با آن کافی خواهد بود؟ آیا ما باید در فرانسه شاهد رویدادهای مشابه به سوریه باشیم؟ در حال حاضر هیچکس نمی تواند به این پرسش پاسخ بگوید. در هر صورت هر گونه گفتگوئی دررابطه با چنین احتمالی به سکوت محکوم است.

وضعیت بدتر : چه خواهیم گفت اگر قطر یا عربستان سعودی که ما تجربیاتمان را در اختیار آنها می گذاریم، روزی تصمیم بگیرند که از طریق شبکه های اسلامی، محلات ناراضی را برای جنگ در مارسی، پاریس یا لیون علیه نیروهای انتظامی فرانسه مسلح کنند؟

چه خواهیم گفت اگر سلاح های پیشرفته و موشکهائی که به شورشیان سوریه تحویل داده شده با عاریت گرفتن شبکه های بالکان (بوسنی، کوزووو یا آلبانی) که در اروپا هستند، به فرانسه باز نگردد؟

تردیدی وجود ندارد که نظامیان ما کاملاً آموزش دیده و از درجۀ حرفه ای بالائی برخوردارند. ولی، آیا فرانسه این امکان را دارد که با یک جنگ داخلی رویاروئی کند؟ آیا فرانسه مجبور است که با آتش بازی کند؟ با آتش بازی کند و آن را هم در خدمت منافع آنهائی بگذارد که شهروندان فرانسوی نفعی در آن ندارند : در داخل، در خدمت لابی های صنعتی نظامی، در خارج به نفع دولت هائی که در راستای صلح و ثبات حرکت نمی کنند.

کشورهای اروپائی دیگر به خطر آگاه بودند و قویاً با گسترش جنگ مخالفت کردند. جای شگفتی است که در رابطه با سیستم آلمان، آن را به عنوان الگو برای اصلاحات معرفی می کنند که کاهش حقوق اجتماعی کارمندان را هدف گرفته است. و لی بر عکس وقتی به موضوع  صلح در سوریه می رسیم، فرانسه تصمیم آلمان را در رابطه با سیاست جنگی نفی می کند.

این موضع گیری شگفت آور است زیرا تا امروز به مردم فرانسه هیچ اطلاعی داده نشده است تا از اهداف و انگیزه های چنین جنگی به روشنی مطلع شوند. و مردم هنوز نمی دانند کشور آنها در چه راهی گام برمی دارد.

چنین بحث و جدلی بیشتر از این جهت ضروری است که باید به مردم توضیح داده شود که چگونه برای این جنگ ها فوراً بودجه پیدا می کنیم و چرا نمی توانیم برای بازنشسته ها و نظام بیمه های درمانی تأمین مالی پیدا کنیم. و چرا قادر نیستیم برای جوانان و مسن تر ها کار پیدا کنیم…

André Chamy

[1] Quel armement pour quelle frontière ?, Centre des Hautes Etudes de l’armement, 42e session 2005-2006, Groupe B / Comité n° 10.

[2] Voir le livre des généraux Loup Francart et Christian Piroth, Émeutes, terrorisme, guérillas, violence et contre-violence en zone urbaine, Economica, Paris. 2010.

[3] « À Grenoble, le pouvoir adopte des postures de guerre », par Chlohé Leprince, Rue 89.com, 25 juillet 2010.

فرانسه می خواهد «شورشیان سوریه» را مسلح سازد! احتمال شورش جهاد طلبان فرانسوی در فرانسه. نوشتۀ آندره

کنفرانس وحدت یا کنفرانس پراکندگی[1]

saudiarabia

رابرت فیسک

ترجمه احمد سیف

اواخر این ماه هرکس که با رئیس جمهور سوریه  بشارالاسد مخالف باشد به ریاض دعوت می شود. بایک استثنای مهم، نمایندگانی از داعش در آنجا نخواهند بود.

به گفته مطبوعات تحت کنترل دولت درعربستان سعودی حداقل 65 « شخصیت مخالف» قراراست تا قبل ازمذاکرات صلح چند جانبه درباره سوریه درسال آینده به هدفی دست نیافتنی- وحدت اعراب- برسند.  ولی کل قضیه بعید نیست همانند 70000 جنگجویان « میانه روی» دیوید کامرون گیج کننده باشد. به ما اطمینان می دهند که از سوی « مخالفان مسلح» هم نمایندگانی حضور خواهند داشت. ولی این مخالفان مسلح کیان اند؟  آیا قصابان و فرقه گرایان وابسته به القاعده تحت عنوان جبهه النصرت که از سوی منابعی درقطر تامین مالی می شوند به عنوان « میانه روهای» تازه حضور خواهند داشت؟ و سپس با « ارتش آزاد سوریه» که در عمل وجود ندارد روبرو هستیم که به یقین آماده است تا به ریاض برود- حتی اگربخواهد موجودیت خود را ثابت کند

آیا کردها حضور خواهند داشت؟ ترکها که وقت بیشتری صرف بمباران آنها می کنند تا هر گروه دیگر حتما موافقت نخواهند کرد. ایرانی ها تا به همین جا خشم خود را بیان داشته اند و مدعی شده اند که کنفرانس سعودی باعث شکست مذاکرات بین المللی دروین خواهد شد. وزیر امورخارجه امریکا جان کری ولی با کنفرانس سعودی موافقت کرده است. چرا باید واشنگتن با یک برنامه ای که یکی از متحدان « میانه رو»ی امریکا- عربستان سعودی- تهیه دیده مخالفت کند؟ ولی همان طور که نمایندگان مجلس در انگلیس اکنون دیگر می دانند همه چیز بستگی دارد به این که منظورتان از «میانه رو» چیست؟

بیچاره آلمانی ها که قرارشد 1200 سرباز ، یک کشتی جنگی، و هواپیماهای جاسوسی – درنقش بطور جدی بدون درگیری مستقیم در جنگ- به جنگ سوریه بفرستند. دیروز البته نفس نفس زنان اعلام کردند که « درکوشش برای حل درگیری های منطقه عربستان سعودی یک شریک تعیین کننده است». یک ادعای ضروری ولی خیلی پرسش برانگیز به خصوص پس از این که بخش خدمات امنیتی خارجی آلمان شدیدا به وزیر امورخارجه عربستان سعودی- محمد بن سلمان- به خاطر مداخله خون بارش در یمن تاخته است.

« یک سیاست غیر قابل کنترل مداخله» چیزی است که بخش خدمات امنیتی خارجی آلمان بمباران شورشیان شیعه هوتی را از سوی عربستان سعودی تصویر کرده است با این ادعا که شاهزاده و پدرش – سلطان تازه سلمان- می خواهند خود را به عنوان « رهبران دنیای عرب» معرفی نمایند. کار آژانش امنیتی آلمان- به گفته سخنگوی وزارت امورخارجه- این است که « به درخواست دولت برایش اطلاعات تهیه کند» نه این که « بخواهد اطلاعات در اختیار روزنامه نگاران بگذارد». این نکته ها به این معناست که ارزیابی آژانس امنیتی خارجی ازنقش عربستان سعودی درست بوده ولی متاسفانه به دست کسانی رسیده که نباید می رسید.

و بالاخره می رسیم به داعش. نظر به این که سنت وهابی فرقه گرائی آنها و خشونت شان دقیقا همان ایمان وهابی است که اساس نظرگاه عربستان سعودی در باره مذهب سنی است و نظر به این که بخش غالب منابع مالی این فرقه از سوی عربستان سعودی تامین می شود باید پرسید که چه کسی دیدگاه منحصربفرد، ناب، و خشونت بار داعش را در کنفرانس ریاض نمایندگی خواهد کرد؟

تردیدی نیست که درمقایسه با دیگر گروه های مخالف که درریاض مشارکت خواهند داشت، آنها سرسخت ترین مخالفان رژیم اسد هستند. تمایلشان به سرزدن نباید باعث شود در کنفرانس شرکت نکنند، حداقل به این دلیل که جبهه النصرت که در ریاض حضور خواهد داشت جلادهائی که گردن می زنند دارد.

بطور کلی این باید کنفرانس جالبی باشد. 20 عضو ار « ائتلاف» پاره پاره سوریه قراراست شرکت کنند به اضافه 7 عضو از داخل سوریه. ائتلاف ملی سوریه می گوید « رهبران تجارتی و مذهبی» درریاض خواهند بود. سفیر عربستان سعودی در سازمان ملل متحد، عبدالله الموالیمی تاکید دارد که « نمایندگان همه گروه های مخالفین» حضور خواهند داشت. به یقین این یعنی همه به استثنای کسانی که پذیرش شان باعث دستپاچگی زیادی عربستان سعودی خواهد شد. جوانان عضو داعش- اگر دعوت شوند- می توانند از موزه تازه ای که قراراست در ریاض احداث شود- عمدتا برای بنیان گذار باوروهابی که آنها این همه صادقانه به آن باور دارند بازدیدنمایند.   

اصل یادداشت را در این لینک بخوانید.

/

طرح اعتراف ناپذیر کردستان دروغین

kurdistan45_Fotor

تی یری میسان

L’inavouable projet d’un pseudo-Kurdistan

par Thierry Meyssan

پاریس و لندن پیوسته بیانیه های سنگین و پر طمطراقی علیه داعش اعلان می کنند، از پاکسازی قومی و حملات تروریستی این گروه می گویند. ولی در پشت پرده پاکسازی قومی در شمال سوریه را تدارک می بینند، تا کردستان دروغین خودشان را ایجاد کنند و داعش را نیز برای ایجاد سنیستان (کشور سنی ها) در استان انبار (در جنوب شرقی عراق – به مساحت بیش از یک سوم تمام خاک عراق) متمرکز سازند. در اینجا تی یری میسان این طرح را مورد بررسی قرار می دهد و تناقضات گفتار رسمی را بر می شمارد.

شبکۀ ولتر| دمشق (سوریه)|7 دسامبر 2015

آیا مداخلۀ نظامی فرانسه، اسرائیل و بریتانیا در سوریه از دیدگاه قانونی توجیه پذیر است ؟

برای راه اندازی جنگی تازه در سوریه و عراق، فرانسه، اسرائیل و بریتانیا در 20 نوامبر قطعنامۀ 2249 را در شورای امنیت به تصویب رساندند (1). برای نمایندۀ فرانسه در سازمان ملل متحد که مبتکر اصلی متن است، قطعنامه بر اساس منشور 51 سازمان ملل متحد، یعنی « حق دفاع از خود » واکنش جمعی را مجاز می دارد. برای نخست وزیر بریتانیا دیوید کامرون، این قطعنامه «از هر گونه واکنشی علیه این فرقۀ آدم کش و اهریمنی در سوریه و عراق» پشتیبانی می کند (2).

ولی به گفتۀ کارشناسان بنگاه پژوهشی کتابخانۀ مجلس عوام، به هیچ عنوان چنین نیست. در بررسی حقوقی بسیار دقیق، آرابلا لانگ Arabella Lang مشخصاً نتیجه می گیرد که قطعنامه به هیچ عنوان استفاده از زور را مجاز نمی داند، بلکه دارندگان چنین حقوقی را فرامی خواند تا تلاش هایشان را افزایش دهند (3). بر این اساس تنها دولت هائی دارای چنین حقی هستند که برای مداخله در عراق و سوریه فراخوانده شده باشند.

برای پاسخگوئی به چنین ضرورتی، عراق نامه ای برای دبیر کل سازمان ملل متحد و شورای امنیت ارسال داشته و از حملۀ داعش از خاک سوریه به عراق یاد کرده است، در حالی که دولت اسلامی در خود عراق بنیانگذاری شده بود. فرانسه و بریتانیا از سوی عراق فراخوانده شده اند ، یعنی تنها این دو دولت، ولی نه اسرائیل، مدعی شده اند که از این پس از به شکل جمعی از «حق دفاع از خود» برخوردار هستند. علاوه بر این هر یک مدعی شده اند که از سوریه توسط داعش مورد حمله قرار گرفته اند و در نتیجه از حق دفاع از خود به شکل منفرد نیز برخوردار می باشند. متأسفانه، این دلیل و برهان ها از اعتبار برخوردار نیست، مگر این که پاریس و لندن مدرک عینی ارائه دهند که مبنی بر آن داعش از خاک سوریه برای حمله به آنها تدارک دیده است. ولی چنین موردی وجود ندارد (4).

در نتیجه، مداخلۀ نظامی فرانسه، اسرائیل و بریتانیا در سوریه بی آن که دولت جمهوری عرب سوریه موافقت خود را با چنین مداخله ای تأیید نکرده باشد، غیر قانونی خواهد بود.

علاوه بر این باید یادآوری کنیم که منشور سازمان ملل متحد و قطعنامه ها جاری و تأیید شده در نشست عمومی، پشتیبانی نظامی از گروه های غیر دولتی که در پی سرنگونی دولت عضو سازمان ملل متحد می باشند را اکیداً ممنوع می داند. به همین علت فرانسه و بریتانیا مدت ها مدعی بودند که برای گروه های مسلح در سوریه تنها تجهیزات دفاعی فرستاده اند. متأسفانه این گروه ها مقادیر بسیار حجیمی سلاح های تهاجمی دریافت کرده اند (به ویژه تفنگ، خمپاره، موشک ضد تانک و موضک ضد هوائی، مواد انفجاری و حتی گاز جنگی). با این حساب، در ماه اوت 2014، رئیس جمهور فرانسه فرانسوآ هولاند در مصاحبه با روزنامۀ لوموند اظهار داشت که برای شورشیان سوریه جنگ افزار تهاجمی فرستاده است (5). و سپس در مصاحبه با روزنامه نگار اگزاویه پانون Xavier Panon مشخصاً یادآور شده است که ارسال این سلاح ها از سال 2012 شروع شده (6)، توپ 20 میلیمتری، مسلسل، راکت انداز و ضد تانک…که تمام این موارد بی هیچ ابهامی نقض حقوق بین الملل بوده و کشور فرانسه را در حد یک کشور اوباش تنزل می دهد (7).

طرح اعتراف ناپذیر فرانسه، اسرائیل و بریتانیا

از 20 نوامبر، فرانسه در پی ایجاد اتحادیه، باز هم یکی بیشتر، برای مبارزه علیه داعش است، ولی هدف مشخصاً تسخیر رقه است. این همان شیوۀ بیانی است که در راستای متقاعد ساختن فرانسوی ها برای تأیید خواست دولتشان در پاسخ گوئی به 13 نوامبر در پاریس کافی بنظر می رسد، ولی در واقع امر نقابی بیش نیست که بر چهرۀ نیت استعماری رئیس جمهور هولاند زده شده است. به عبارت دیگر، راندن داعش از رقه، گرچه پسندیده بنظر می رسد ولی با کدام نیروی زمینی و به نفع کی ؟

اردوی هوائی روسیه از ارتش عرب سوریه در زمین پشتیبانی می کند، در حالی که به گفتۀ وزیر امور خارجۀ فرانسه، لوران فبیوس، اردوی فرانسه و بریتانیا از ارتش آزاد سوریه پشتیبانی می کند [یعنی نیروئی که به اهتمام اعضای القاعده در لیبی سازماندهی شده است]، و نیروی های عرب اهل سنت [یعنی شبه نظامیان ترکمن که از پشتیبانی ارتش ترکیه برخوردار هستند] و کردها [یگان های مدافع خلق و پیشمرگان دولت منطقه ای کرد در عراق].

در صورتی که این نیروها در تسخیر رقه پیروز شوند، شهر به دولت منطقه ای کرد عراق واگذار می شود و سپس ضمیمه کردستان خواهد شد. اصل این طرح روی محور اعلان «کردستان» و تشکیل کشوری به نام کردستان بین عراق و سوریه واقع شده است. در ادامۀ این ساخت و ساز می بایستی اهالی سوریه که در این منطقه زندگی می کنند اخراج شوند و بجای آنها 10 میلیون کرد از اهالی ترکیه را به این کشور جدید منتقل کنند.

در سال 2011، آلن ژوپه به نمایندگی از فرانسه و احمد داووداغلو به نمایندگی از ترکیه مخفیانه توافق کردند که به وسیلۀ سازمان تروریستی ( داعش) یک کشور سنی مذهب، به شکل نعل اسبی، بین عراق و سوریه و یک کردستان نیز به همین شکل بین دو کشور ایجاد کنند. این طرح از سوی بریتانیا و اسرائیل مورد استقبال قرار گرفت.

طرح ژوپه

در سال 2011 وزیر امور خارجۀ فرانسه آلن ژوپه و هم قطار ترک او احمد داوود اغلو قراردادی سرّی به امضا رساندند. می دانیم که این قرارداد حاوی چندین تعهد متقابل بود، از جمله « حل مسئلۀ کردها» بی آن که « به تمامیت ارضی ترکیه خسارت وارد سازد» یعنی با ایجاد یک کردستان ساختگی در سوریه.

فرانسوی ها که هنوز فکر می کردند که آلن ژوپه گولیست باقی مانده، و تغییر جهت او را در سال 2005 ندیدند. در آن دوران او به جرم ربودن اموال دولتی برای تأمین مالی حزب سیاسی خودش به 14 ماه زندان تعلیقی و یک سال ممنوعیت از حق شهروندی برای شرکت در انتخابات محکوم شد. او فرانسه را ترک کرد و برای تدریس به مونترآل رفت. با وجود این، او خیلی کم در کانادا حضور داشت و به شکل مخفیانه در یک کشور دیگر مشغول گذراندن یک دورۀ آموزشی بود. امروز، گر چه از اعضای اپوزیسیون است، ولی یکی از منابع الهام بخش سیاست خاور نزدیک نزد رئیس جمهور فرانسه فرانسوآ هولاند می باشد و چنین سیاستی را با تحقیر تاریخ و منافع فرانسه به پیش می برند.

کردستان و سوریه

کردها مردمی هستند که طی قرن ها در کشورهای ترکیه، عراق و ایران به شکل پراکنده زندگی کرده اند. در آمار گیری سال 1962 در سوریه 169000 کرد زندگی می کردند، یعنی بخش بسیار کمی از جمعیت کشور را تشکیل می دادند. ولی طی جنگ داخلی ترکیه در سال های 1980-1990 بیش از دو میلیون کرد ترکیه به سوریه پناهنده شدند. طرح فرانسه، اسرائیل و بریتانیا این است که کشوری برای آنها تدارک بینند، البته نه در کشور خودشان در ترکیه بلکه با اشغال یک کشور دیگر، و بطریق اولی کشوری که سخاوتمندانه به آنها پناه داده بود.

سوریه پیش از این توسط فرانسه و بریتانیا در گردهمآئی سان رمو San Remo (1920) بر اساس قرارداد سایکس پیکو (1916) تقسیم شده بود. از دیدگاه تاریخی، سوریه نه تنها شامل سوریۀ کنونی است بلکه فلسطین، اسرائیل، لبنان، اردن، سنجاق اسکندرون (آنتاکیه در ترکیه) و بخشی از عراق را نیز در بر می گرفت. هدف طرح کنونی، تداوم قطع عضو است.

رهبر کردهای سوریه، صالح مسلم در 31 اکتبر 2014 در پاریس از سوی فرانسوآ هولاند و رجب طیب اردوغان مورد استقبال قرار گرفت. هر سه سیاستمدار برای ایجاد کردستان ساختگی در سوریه به توافق رسیدند، تا به تدریج اهالی سنی مذهب و مسیحی را اخراج کنند و کردهای ترکیه را به آنجا کوچ دهند.

کردها چه کسانی هستند ؟

کردها فرهنگ یگانه ای را تشکیل می دهند ولی به زبان های مختلف حرف می زنند، کرمانجی _کردی شمالی)، کردی مرکزی و  گویش های جنوبی کردی و باید زبان چهارمی را نیز اضافه کنیم که زازا گورانی است (مترجم : خانوادۀ زبان های ایرانی).

طی جنگ سرد، کردها به دو گروه تقسیم شده بودند، نخستین گروه از سوی اسرائیل و ایالات متحده پشتیبانی می شدند و گروه دوم از سوی سوریه و اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی.

طی جنگ داخلی ترکیه، حزب کارگران کردستان (پ ک ک) حزب اصلی کرد ترکیه با آرمان مارکسیست لنینیست، و رهبر آن عبدالله اوجالان برای ایجاد کردستان مستقل در ترکیه مبارزه می کرد و هیچ تمایلی برای سرزمین سوریه نداشت. عبدالله اوجالان به عنوان پناهندۀ سیاسی در دمشق پذیرفته شد و از آنجا عملیات نظامی در ترکیه هدایت می کرد. در گریز از فشارها، 2 میلیون کرد به سوریه پناهنده شدند. ولی آنکارا در سال 1998 دمشق را بخاطر پناه دادن به پ ک ک تهدید کرد. رئیس جمهور حافظ اسد نیز سرانجام از عبدالله اوجالان خواست تا کشور دیگری را انتخاب کند و از پناهندگان کرد حمایت کرد.

در آغاز جنگ علیه سوریه، رئیس جمهور بشار اسد به بسیاری از کردهای ترکیه ملیت سوری اعطا کرد، و آنها را تشویق نمود تا با ایجاد شبه نظامیان خودشان برای حفاظت از سرزمین اقدام کنند. طی دو سال اول همکاری نیروهای امنیتی در اشکال تمام عیار صورت می گرفت ولی از سال 2014 مناسبات تیره و تار شد.

در 31 اکتبر 2014، صالح سلیم رهبر اتحاد دموکراتیک کرد سوریه، کمی پس از نبرد کوبانی، در پاریس توسط فرانسوآ هولاند در حاشیۀ ملاقات با رجب طیب اردوغان مورد استقبال قرار گرفت. دو رئیس جمهور که تا پیش از این از کمک به کردهای سوری امتناع کرده بودند، صالح سلیمان را متقاعد ساختند که باید از تعهداتش در رابطه با پ ک ک منصرف شود و در واقع به این حزب خیانت کند و به طرح آنها بپیوندد.

یک سال بعد، صالح سلیم عملیات کردستان در شمال سوریه را آغاز کرد، و موجب قیام اهالی منطقه شد که به شکل گسترده عرب سنی مذهب و مسیحی بودند (8).

با وجود این، وقتی فرانسه،اسرائیل و بریتانیا عملیات ایجاد کردستان در سوریه را آغاز کردند، صالح سلیمان با بدترین مشکلات برای بسیج مبارزان روبرو شد، زیرا جوانان کردی که به عراق پناهنده شده بودند به شکل گسترده از اجرای طرح استعماری امتناع کردند (9). صالح سلیمان روز جمعه 27 نوامبر دوباره به پاریس آمد.

تخریب سوخوی 24 روسیه توسط ترکیه

مداخلۀ نظامی روسیه، در روز 1 اکتبر 2015 طرح قدرت های استعماری را واژگون کرد. از دیدگاه رجب طیب اردوغان، یک بار دیگر اجرای طرح ژوپه و آرزوی دیرینه اش برای پاکسازی قومی در ترکیه را از دست رفته می دید. در نتیجه به ارتش ترکیه دستور داد تا سانحۀ هوائی روسیه را تدارک ببینند، به همان شکلی که فوات آونی Fuat Avni در گذشته پیشبینی کرده بود.

در 16 نوامبر، روسیه عملیات نظامی خود را علیه گروه های تروریستی در سوریه گسترش داد و در زمینۀ سیاسی منبع مالی تروریست ها را هدف گرفت. رئیس جمهور ولادیمیر پوتین موجب شگفتی کشورهای گروه 20 در آنتالیا شد و  بی آن که رجب طیب اردوغان را مستقیماً متهم سازد، عکس های ماهواره ای از کامیون های نفت کش را که بین سوریه و ترکیه رفت و آمد می کنند را نشان داد و سهل انگاری آنهائی را افشا کرد که به داعش اجازه می  دهند تا میلیون ها دلار انباشت کند (10).

با محاسبات اشتباه در مورد پشتیبانی واشنگتن یا دست کم گرفتن قدرت روسیه، رئیس جمهور اردوغان روز 24 نوامبر سوخوی روسی را که 17 ثانیه وارد حریم فضائی ترکیه شده بود را سرنگون کرد (11). مسکو بی هیچ اتلاف وقت با انتشار ضبط رادار در مورد سقوط هواپیما (12)، مجازات های سنگین اقتصادی برای ترکیه در نظر گرفت، و اس 400 هایش را مستقر کرد، و سرانجام در 2 دسامبر در یک مصاحبۀ مطبوعاتی با ستاد فرماندهی با تکیه به مدارک ماهواره ای مسئولیت دولت ترکیه در مورد تأمین مالی داعش را افشا کرد (13).

در یک لحظه، رسانه های بین المللی که از یک سال پیش واقعیت را انکار می کردند، ناگهان موجی از سرزنش را علیه اتوکرات آنکارا و خانواده اش  به راه انداختند.

29 نوامبر 2015، اتحادیۀ اروپا فرش قرمز را از زیر پای ترکیه جمع کرد…(در تریبون : نخست وزیر ترکیه احمد داوود اوغلو، رئیس شورای اروپائی دونالد تاسک Donald Tusk و رئیس هیئت ژان کلود یونکر Jean-Claude Juncker).

مداخلۀ فرانسه و بریتانیا

با وجود این، در 29 نوامبر، اتحادیۀ اروپا گردهمآئی ویژه ای با ترکیه برگزار کرد. با ندیده گرفتن بیانیه های ولادیمیر پوتین به کشورهای گروه 20 و گزارشات (غیر رسمی) مقام عالی فدریکا موگرینی Federica Mogherini که فروش نفت داعش به اتحادیۀ اروپا از طریق قبرس، ایتالیا و فرانسه را تأیید کرده : « با یادآوری بیانیۀ نهائی آخرین گردهمآئی کشورهای گروه 20 که در آنتالیا برگزار شد، بر این اساس که قطعنامۀ (2015) 2249 در شورای امنیت سازمان ملل متحد، ترکیه و اتحادیۀ اروپا مبارزه علیه تروریسم را به عنوان اولویت تأیید می کنند » (14).

با اجرائی ساختن طرح ژوپه در سال 2011، گفتگوها برای پیوستن ترکیه به اتحادیۀ اروپا آغاز شد، رژیم حذف ویزا، و گیلاس روی نان خامه ای، اتحادیه متعهد شد که 3 میلیارد دلار برای کمک به ترکیه جهت مدیریت پناهندگان سوری بپردازد.

پارلمان فرانسه (15) و مجلس عوام بریتانیا (16) با باور به قطعنامۀ 2249 که برای آنها مداخله در سوریه را فراسوی دمشق مجاز می دارد، به قوۀ مجریۀ خود دستور مداخلۀ نظامی را صادر کردند. این مداخله به عنوان مداخلۀ صرفاً هوائی معرفی شده و هدف آن نیز داعش خواهد بود. طی بحث هیچ یک از دو مجلس موضوع کردستان ساختگی را مطرح نکرد.

خلاف بیانیه هائی که در رسانه ها منتشر کرده اند، هیچ کس سیاستش را در رابطه با داعش تغییر نداده است. سازمان تروریستی همچنان از سوی آنهائی که آن را به وجود آورده اند پشتیبانی می شود (شخصیت های ایالات متحده پیرامون دیوید پترائوس David Petraeus و جان نگرو پونت John Negroponte، دولت های سعودی،قطر و ترکیه). تنها شیعیان عراق، حزب الله لبنان، ارتش عرب سوریه و روسیه علیه آن مبارزه می کنند. عملیات اتحادیۀ ایالات متحده هرگز هدفش تخریب داعش نبود بلکه می خواست آن را «کنترل و محصور» کند. بازی عبارت است از « آزاد سازی » شمال سوریه برای اشغال فوری آن توسط کردهای عراق، و راندن داعش به استان انبار که برای آنها در نظر گرفته شده است. تنها تفاوتی که از دوران مداخلۀ روسیه دیده می شود، این است که غربی ها از اشغال صحراهای سوریه توسط داعش صرفنظر کرده اند.

به یاد داشته باشیم :

1) فرانسه و بریتانیا موفق شدند افکار عمومی مردم کشورهایشان را متقاعد کنند که قطعنامۀ 2249 به آنها اجازه می دهد که علیه داعش در سوریه مداخله کنند. بر این اساس تأیید پارلمان هایشان را نیز بدست آوردند، البته بی آن که مجوز دولت سوریه را در اختیار داشته باشند.

2) در زمین، فکر می کنند می توانند از پشتیبانی شبه نظامیان ترکمن (با پشتیبانی ارتش ترکیه) و یگان های مدافع خلق (به پشتیبانی دولت منطقه ای کردستان عراق و اسرائیل) برخوردار باشند.

3) هدف از این مداخلات از بین بردن داعش نیست که به پاکسازی قومی ارتکاب می ورزد، بلکه می خواهند داعش را به استان انبار منتقل کنند تا پاکسازی قومی را در شمال سوریه ادامه دهند، و این بار با ایجاد یک کشور ساختگی به نام کردستان.

Thierry Meyssan

   

[1] « Résolution 2249 », Réseau Voltaire, 20 novembre 2015.

[2] “PM statement on the United Nations Security Council Resolution”, 10 Downing Street, November 20, 2015.

[3] “Legal basis for UK military action in Syria”, by Arabella Lang, Voltaire Network, 26 November 2015.

[4] « La Résolution 2249 n’autorise pas à bombarder en Syrie », par Nicolas Boeglin, Réseau Voltaire, 1er décembre 2015.

[5] « François Hollande confirme avoir livré des armes aux rebelles en Syrie », Le Monde, 20 août 2014.

[6] Rappelons que le président Sarkozy avait également livré des armes lourdes en 2011, notamment des postes de tir Milan, cependant il ne l’a jamais reconnu publiquement.

[7] Dans les coulisses de la diplomatie française, par Xavier Panon, L’Archipel, 13 mai 2015.

[8] « Les États-Unis et Israël débutent la colonisation du Nord de la Syrie », Réseau Voltaire, 1er novembre 2015.

[9] « Le YPG proclame la conscription obligatoire des réfugiés kurdes syriens », Réseau Voltaire, 24 novembre 2015.

[10] “Vladimir Putin’s Responses to journalists’ questions following the G20 summit”, by Vladimir Putin, Voltaire Network, 16 November 2015.

[11] « Pourquoi la Turquie a-t-elle abattu le Soukhoï russe ? », par Thierry Meyssan, Réseau Voltaire, 30 novembre 2015.

[12] « Les enregistrements radars de l’attaque turque contre l’avion russe », par Valentin Vasilescu, Traduction Avic, Réseau Voltaire, 29 novembre 2015.

[13] « La Russie expose les preuves du trafic de pétrole de Daesh via la Turquie », par Valentin Vasilescu, Traduction Avic, Réseau Voltaire, 3 décembre 2015.

[14] « Déclaration UE-Turquie », Réseau Voltaire, 29 novembre 2015.

[15] « Débat à l’Assemblée nationale française sur l’engagement militaire en Syrie », « Débat au Sénat français sur l’engagement militaire en Syrie », Réseau Voltaire, 25 novembre 2015.

[16] “UK House of Commmons Motion on ISIL in Syria”, Voltaire Network, 2 December 2015

لینک متن اصلی در شبکۀ ولتر :

http://www.voltairenet.org/article189450.html

ترجمه توسط حمید محوی

سرنگونی بمب افکن روسیه راه را برای جنگ جهانی سوم هموار می کند؟

سرنگونی بمب افکن روسیه راه را برای جنگ جهانی سوم هموار می کند؟
سپهر سمیعی
turkruss_23 
روسیه می خواست تا اقتصاد خود را با اروپا ادغام کند، اما آمریکا نمی خواست روسیه و اروپا را متحد ببیند. کودتای اوکراین منجر به پدید آمدن دیواری میان روسیه و اروپا شد، در نتیجه روسیه تلاش کرد تا راه جدیدی از طریق ترکیه پیدا کند. ترکیه مدتها بود در پی عضویت در اتحادیه اروپا بود اما اروپاییان از پذیرفتنش سر باز می زدند. روسیه سعی کرد از این قضیه استفاده کند و پیمانی با ترکیه ببندد، اما ترکیه بمب افکن سوخوی 24 روسی  را ساقط کرد و مجوز ورود به اتحادیه اروپایی را به دست آورد.
 
سرنگون شدن بمب افکن سوخوی 24 روسیه توسط جنگنده های ترکیه موضوع داغ روز است. روسیه ادعا می کند این اتفاق بر فراز آسمان سوریه رخ داده، در حالی که ترکیه ادعا می کند هواپیمای روسیه را پس از تجاوز چند متری در داخل حریم هوایی ترکیه ساقط کرده است. بر خلاف بحث و جدلهای پر سر و صدا و مفصلی که بر سر این موضوع در رسانه ها ایجاد شده است، کوچکترین اهمیتی ندارد که این اتفاق در داخل خاک ترکیه رخ داده یا سوریه. این رویداد نشانه و علامتی است، بیان کننده دینامیک های عمیق تری که جهان امروز را شکل می دهند.
مطابق معمول، هزل گویی های رسانه ها هیچ صحبتی از این دینامیک ها نمی کند. روایت شایع این است که رژیم سرکوبگر سوریه در حال شکست خوردن در جنگ علیه شورشیان انقلابی بود و پوتین، دیکتاتور روسیه، برای کمک به رژیم سوریه وارد جنگ شده و مواضع شورشیان میانه رو را بمباران می کند و آنقدر وقیح است که به خاک ترکیه هم تجاوز کرده است!
باید پرسید چرا آقای پوتین اینقدر علاقمند به حمایت از رژیم سوریه است که به خاطر آن حاضر است حتی ریسک جنگ هسته ای با ناتو را هم بپذیرد؟ شاید به این دلیل که چون خودش دیکتاتور است پس لابد دیگر دیکتاتورها را هم دوست دارد و کوچکترین ارزشی برای جان انسانها قایل نیست! حتی یک کودک نه ساله هم به سختی ممکن است چنین استدلالی را بپذیرد.
قدری به عقب باز گردیم و سلسه تحولاتی که منجر به این حادثه شدند را بررسی کنیم.
بعد از فروپاشی شوروی و فرو ریختن دیوار برلین، روسیه جایگاه سابق خود به عنوان یک ابرقدرت را از دست داد. توازن قوا به میزان فوق العاده ای به نفع ایالات متحده تغییر کرد و آمریکا خود را تنها ابرقدرت در سطح جهانی دید. بلافاصله پس از آن گسترش ناتو به سوی شرق آغاز شد. در 1991 اقتصاد جهانی وارد دورانی از رکود شده بود؛ در همان سالها اقتصاد ژاپن دچار رکودی شد که تا به امروز ادامه داشته است.
اما باز شدن قلمرو تحت کنترل شوروی، منابع طبیعی آن و سیل نیروی کار متخصص و ارزان که از شرق روانه غرب شدند، همچون مرهمی جادویی برای اقتصاد راکد جهانی عمل کرد. فروپاشی شوروی مصادف شد با باز شدن درهای اقتصاد چین به روی سرمایه ها و صنایع غربی. برآمد این تحولات، دوران جدیدی از رونق اقتصادی بود و ایالات متحده پروژه بلند پروازانه نظم نوین جهانی خود را به راه انداخت.
در همان دوران بود که اتحادیه اروپا کشورهای اروپایی را به یک قلمرو اقتصادی واحد مبدل ساخت. آن هم پروژه ای بلند پروازانه بود و بسیاری انتظار داشتند معجزات عجیبی از آن حاصل شود.
در سال 2001 اقتصاد جهانی مجددا سقوط کرد – ترکیدن حباب دات کام. آن بحران هم زمان بود با ظهور پوتین در عرصه قدرت در روسیه.
در سال 2003 آمریکا، پس از حمله به افغانستان، عراق را هم اشغال کرد. عملیات اشغال عراق بنا بود به سهولت «بریدن کیک» باشد، اما خیلی زود به یک باتلاق مبدل شد و نهایتا در 2011 آمریکا ناچار به عقب نشینی از عراق شد. در همین حین، پروژه گسترش ناتو به سوی شرق، در فکر ضمیمه کردن گرجستان به قلمرو خود بود. در سال 2008، به تحریک دولت جورج بوش، ارتش گرجستان تحت ریاست جمهوری ساکاشویلی، علیه اوستیای جنوبی که تحت کنترل جدایی طلبان مورد حمایت روسیه بود، تهاجم گسترده ای را به راه انداخت. پاسخ روسیه سریع و قاطعانه بود. ارتش روسیه بلافاصله وارد گرجستان شد و طی چند روز ارتش گرجستان را تار و مار کرد و تا اعماق خاک گرجستان نفوذ کرد. آمریکا و ناتو حتی فرصت جم خوردن پیدا نکردند، زیرا دستشان در عراق و افغانستان بند بود. علاوه بر آن، سقوط مالی سال 2008، که سپس منجر به شدیدترین بحران اقتصادی از زمان رکود بزرگ قبل از جنگ جهانی دوم گردید، قدرتهای غربی را فلج کرد و مردم آمریکا و اروپا را به گوش ساخت تا با هرگونه لشکر کشی جدیدی به شدت مخالفت کنند. این نشانه آن بود که قدرت «استثنایی» و بی رقیب ایالات متحده در حال ترک خوردن بود.
در همین حین اقتصاد چین با شتاب بی سابقه ای در حال رشد بود. در حالی که خزانه آمریکا در حال خالی شدن در جنگ عراق بود، شرکتهای چینی فرصتهای فراوانی را برای بازسازی زیرساختهای ویران شده عراق ربودند. چین به بزرگترین بستانکار ایالات متحده بدل شد. چین در حدود سه تریلیون دلار ذخایر ارزی انباشت کرد در حالی که بدهی خارجی آمریکا به بیش از شانزده تریلیون دلار رسید.
ظهور چین به عنوان یک رقیب جدی، سیاستگذاران واشینگتن را به فکر انداخت و در سال 2012، باراک اوباما استراتژی جدید «گردش به سوی آسیا» را رسما اعلام نمود.
با این مقدمه، بازگردیم به روسیه و سیر تحولات آن را که منجر به سقوط هواپیمای سوخوی 24 توسط ترکیه شد بررسی کنیم.
از زمانی که پوتین به قدرت رسید، روسیه پیگیر ایجاد یک اتحادیه آسیایی-اروپایی (اوراسیایی) بود که محور آن روسیه و اروپا بودند. آلمان مهمترین کشور اروپایی بود و پوتین به دنبال برقراری اتحادی استراتژیک با آلمان بود.
اما آمریکا نمی توانست اجازه دهد چنین اتحادی شکل بگیرد. منابع طبیعی گسترده روسیه در کنار قدرت صنعتی و تکنولوژی برتر آلمان چنان قدرت عظیمی پیدا می کرد که می توانست رقیبی خطرناک برای جایگاه برتر آمریکا در اقتصاد جهانی شود. آمریکا می بایست دیواری محکم میان روسیه و آمریکا می ساخت تا مطمئن شود این دو هرگز به هم ملحق نمی شوند. با وقوع کودتا در اوکراین و تبدیل آن کشور عملا به یکی از اقمار آمریکا، این دیوار بنا شد. این تحول می توانست نیروهای ناتو را تا مرز روسیه بیاورد و علاوه بر آن ممکن بود روسیه تنها پایگاه دریایی خود در دریای سیاه را که در کریمه واقع است از دست بدهد. اوکراین قلمرو بسیار وسیعی است و روسیه نمی توانست عملیات نظامی گسترده ای مشابه گرجستان را بدون هزینه های چشمگیر در اوکراین اجرا کند. بنابراین پاسخ پوتین بسیار ملایم تر بود و از عملیات نظامی گسترده خودداری کرد. ولی کریمه را ضمیمه روسیه کرد و پایگاه دریایی خود را حفظ کرد.
در پاسخ، آمریکا اتحادیه اروپایی را وادار کرد تا تحریم های اقتصادی علیه روسیه وضع کنند. کشورهای اروپایی با وجود اقتصادهای بحران زده خود، در حالی که زیر لب غرغر می کردند از آمریکا پیروی کردند و روابط اقتصادی خود با روسیه را کاهش دادند. روسیه هم متقابلا با تحریم هایی علیه اروپا پاسخ داد. گر چه، پر واضح بود که این راه به اتحادیه اوراسیایی مورد نظر روسیه ختم نمی شد. اما استراتژیست های واشینگتن با رضایت در حال پوزخند زدن بودند.
پس از رانده شدن از اروپا، روسیه رو به چین نمود و روابط خود را با چین تقویت کرد. به وضوح مشخص شد که روسیه و چین شرکای استراتژیک هم خواهند بود. از یک سو دکترین «چرخش به سوی آسیا» از طرف آمریکا و از سوی دیگر راندن روسیه از اروپا، دو بازوی گاز انبری هستند که روسیه و چین را به صورت متحد به هم فشار می دهند. ترکیب منابع طبیعی و قدرت نظامی روسیه همراه با قدرت اقتصادی و جمعیت عظیم چین، چنان مقتدر می شود که می تواند هر تعرضی را عقب براند.
اما پوتین هنوز نا امید نشده بود. او همچنان چشمش به اتحادیه اروپایی بود و می خواست روابط اقتصادی گسترده ای با اروپا برقرار کند. یک مسیر مستقیم از طریق روسیه به اروپا برای چین هم بسیار پر اهمیت است، زیرا چین را قادر می سازد تا نرخ سرسام آور رشد خود را حفظ کند. چین همان زمان پروژه عظیم خود برای احیای جاده ابریشم از طریق ساخت یک راه آهن تند رو از پکن تا مسکو را اعلام کرده بود.
این بار پوتین تلاش کرد تا با ترکیه وارد معامله شود. از ابتدای شکل گیری اتحادیه اروپا، ترکیه برای عضویت در آن دست و پا می زده است. ولی تا آنزمان اروپاییان ترکیه را به جمع خود راه نداده بودند. این فرصت خوبی بود تا ترکیه به گذرگاهی برای ارتباط شرق با غرب تبدیل شود. پوتین به ترکیه سفر کرد و چندین توافقنامه اقتصادی را امضا کرد، از جمله احداث خط لوله جدیدی که قرار بود از طریق ترکیه به اروپا برود و جایگزین خط لوله قبلی که از طریق اوکراین احداث شده بود بشود.
و ناگهان اتفاقی در مرز جنوبی ترکیه با سوریه افتاد.
جدال کشدار در سوریه یکی از عوارض مچ اندازی قدرتهای جهانی در حال رقابت است. برخلاف سایر دولتهایی که در اثر غضب ایالات متحده از میان رفته اند، سوریه توانسته است مقاومت کند. روسیه و چین برای اولین بار در تاریخ هر دو هم زمان از حق وتو در شورای امنیت سازمان ملل استفاده کردند و آمریکا را از حمله مستقیم به سوریه منصرف ساختند.
آمریکا سعی کرد تا از نفوذ دیپلماتیک خود استفاده کند و همه امکانات خود را برای برانداختن بشار اسد در سوریه بسیج کرد. پس از محروم شدن قطعنامه شورای امنیت، آمریکا دست به کار شد و اتحادیه اروپا، مجمع کشورهای عربی، شورای همکاری خلیج فارس، سازمان همکاری اسلامی و متحدان نزدیک دیگر خود همچون کانادا و استرالیا را به مخالفت با دولت سوریه فرا خواند تا بشار اسد را وادار به کناره گیری کند.
همه آنها شکست خوردند. بشار اسد و دولت سوریه بر سر کار باقی ماندند و یک جنگ فرسایشی داخلی و تلخ در گرفت. در نتیجه آن، سونامی پناهنگان سوری به سوی اروپا سرازیر شد. سیل پناهندگان عموما از سوریه و لیبی سرازیر شده بود. اما به محض اینکه اولین موج راه خود را به درون اروپا پیدا کرد، جریانهای جدید پناهندگان از عراق، یمن، افغانستان و حتی ایران و سایر کشورها به آنها پیوستند.
هجوم پناهندگان، مخالفت مردم اروپا را برانگیخت و دولتمردان اروپایی را که پیرو اوامر آمریکا بودند تحت فشار قرار داد. این لحظه طلایی برای روسیه بود تا مستقیما وارد کارزار سوریه شود.
همان دولتها و رسانه هایی که تا آن لحظه خواستار دخالت بشر دوستانه برای مبارزه با تروریستها بودند، ناگهان ابروهایشان را بالا انداختند و با اخم و ترشرویی از دخالت روسیه انتقاد کردند. نمی توانستند به همین سادگی اجازه دهند روسیه فاتح آن میدان شود. کاخ سفید و رسانه های تحت امرش، مستاصلانه به دنبال فرصتی می گشتند تا مشتی به صورت پوتین پرتاب کنند.
در این گیر و دار بود که ترکیه هواپیمای سوخوی 24 روسیه را سرنگون کرد.
آمریکا، اتحادیه اروپا و ناتو علنا از ترکیه حمایت کردند و روسیه را به خاطر بمباران کردن شورشیان میانه رو سرزنش کردند. قاعدتا این به منزله اعلان جنگ بود، ولی روسیه تصمیم گرفت واکنش نظامی نشان ندهد. نه تنها به این دلیل که ممکن بود کار به جنگ تمام عیار علیه ناتو بکشد، بلکه بیشتر به این دلیل که ممکن بود ناتو کنار بایستد و نظاره گر جنگ روسیه و ترکیه شود. در حالت اخیر، روسیه ممکن بود حتی بیشتر از آمریکا در افغانستان و عراق ضربه بخورد.
سیاستمداران آمریکا درس خود را به خوبی فرا گرفته بودند. اگر آنها وارد جنگ بشوند و رقبایشان کنار بایستند، نتیجتا آنها صدمه می بینند و رقبایشان صدمه نمی بینند! این یکی از دلایلی بود که آمریکا مستقیما در سوریه مداخله نکرد.
پوتین هم بر این مطلب به خوبی واقف بود، پس به جای واکنش نظامی، واکنش اقتصادی نشان داد. روسیه توافقهای قبلی با ترکیه را ملغی نمود و منابع و بازار خود را از ترکیه بیرون کشید. این می توانست تنبیه سختی علیه ترکیه باشد، اما دیری نپایید که اتحادیه اروپایی اعلام کرد یک کمک مالی سه میلیارد یورویی به ترکیه اختصاص داده است که ادعا می کردند برای اسکان پناهندگان در ترکیه است. همچنین اعلام گردید که قرار شده مذاکرات برای عضویت ترکیه در اتحادیه اروپا از سر گرفته شود.
چه اتفاقی افتاد؟!
روسیه می خواست تا اقتصاد خود را با اروپا ادغام کند، اما آمریکا نمی خواست روسیه و اروپا را متحد ببیند. کودتای اوکراین منجر به پدید آمدن دیواری میان روسیه و اروپا شد، در نتیجه روسیه تلاش کرد تا راه جدیدی از طریق ترکیه پیدا کند. ترکیه مدتها بود در پی عضویت در اتحادیه اروپا بود اما اروپاییان از پذیرفتنش سر باز می زدند. روسیه سعی کرد از این قضیه استفاده کند و پیمانی با ترکیه ببندد، اما ترکیه بمب افکن سوخوی 24 روسی  را ساقط کرد و مجوز ورود به اتحادیه اروپایی را به دست آورد.
به راستی تمام تلاشهای روسیه برای پیوستن به اروپا ناشی از انگیزه های اقتصادی هستند. به همین ترتیب، همه تلاشهای آمریکا و اتحادیه اروپا برای دور نگه داشتن روسیه از اروپا هم انگیزه های اقتصادی دارند.
در 1909، رودولف هیلفردینگ در یکی از فصلهای نهایی اثر معروفش «سرمایه مالی» چنین گفت:
مادامی که دولتهای کوچکتر کاملا مطیع نشده اند، به صحنه رقابت سرمایه های خارجی بدل می شوند و در این زمینه هم تصمیمات بوسیله ابزارهای سیاسی گرفته می شود. به عنوان مثال، صربستان برای خریداری سلاح باید این تصمیم سیاسی را بگیرد که آیا از فرانسه و روسیه کمک بخواهد یا از آلمان و اطریش. پس قدرت سیاسی به عاملی تعیین کننده در رقابت اقتصادی بدل می گردد و سرمایه مالی مستقیما در جایگاه قدرت دولت ذینفع می شود. حالا دیگر مهمترین عملکرد دیپلماسی نمایندگی سرمایه مالی می شود. حربه های سیاسی محض حالا با حربه های سیاست تجاری تقویت می شوند، و مقررات توافقات تجاری دیگر تنها با نیازهای مبادله کالا تعیین نمی شوند، بلکه همچنین شامل میزانی که یک دولت کوچک حاضر به ارجحیت دادن به سرمایه مالی یک دولت بزرگتر در مقابل رقبای آن است هم می شود. هر چه یک قلمرو اقتصادی کوچکتر باشد به همان میزان قدرت کمتری برای تداوم موفق کشمکش رقابتی از طریق سوبسیدهای کلان صادرات دارد، و به همان میزان تمایل بیشتری به صدور سرمایه برای سهیم شدن در توسعه اقتصادی و سودهای افزونتر در سایر کشورهای قدرتمندتر وجود دارد. هرچه ذخیره ثروت انباشت شده از قبل در آن کشور بیشتر باشد، به همان میزان راحت تر این تمایل برآورده خواهد شد.
اما اینجا تمایلاتی در جهت مخالف هم در کار هستند. هرچه یک قلمرو اقتصادی بزرگتر و قدرت دولت بیشتر باشد، موقعیت سرمایه ملی آن در بازار جهانی مساعدتر است. به همین دلیل است که سرمایه مالی خواستار افزایش قدرت دولت به هر طریق ممکن است. اما هر اندازه در نتیجه تحولات تاریخی، نابرابری قدرت دولتهای مختلف بیشتر باشد، به همان میزان شرایطی که بر پایه آن وارد رقابت می شوند تغییر می کند، و به همان میزان کشمکش قلمروهای اقتصادی بزرگ برای غلبه بر بازار جهانی تلخ تر می شود – زیرا پاداش آن بیشتر است. هر اندازه سرمایه مالی توسعه یافته تر و تلاشهایش برای انحصاری کردن بخشهایی از بازار جهانی برای سرمایه های ملی خود نیرومندتر باشد، این کشمکش تشدید می شود؛ و هر اندازه این فرایند انحصاری سازی پیشرفته تر باشد، کشمکش برای بازار جهانی تلخ تر می شود. […]
همچنان که آلمان در توسعه صنایعش به سرعت پیشرفت می کند، قلمرو رقابتی اش ناگهان منقبض می شود. این مطلب بسیار دردناک خواهد بود زیرا […] آلمان هیچ مستعمرات قابل توجهی ندارد، در حالیکه نه تنها قویترین رقبایش، انگلیس و ایالات متحده (که یک قاره کامل برایش عملکرد نوعی مستعمره اقتصادی را دارد)، بلکه قدرتهای کوچکتری مانند فرانسه، بلژیک و هلند هم مستعمرات قابل توجهی دارند، و رقیب آینده اش روسیه هم قلمرو بسیار وسیعتری در اختیار دارد. این وضعیتی است که در آینده منجر به تشدید بسیار زیاد تقابل میان آلمان و انگلستان و اقمار این دو خواهد شد، و آنها را به سوی استفاده از نیروی نظامی سوق خواهد داد.
براستی اگر نیروهای خنثی کننده ای در کار نبود این اتفاق مدتها قبل افتاده بود. صدور سرمایه خود منجر به ظهور گرایشاتی می شود که علیه این برخورد نظامی عمل می کنند. […] بنابر این گرایشات متعددی بر می خیزد که منجر به همبستگی میان منافع سرمایه داری جهانی می شود. سرمایه فرانسوی، در فرم سرمایه وام دهنده، در پیشرفت صنایع آلمان در آمریکای جنوبی ذینفع می شود، و غیره. علاوه بر این، ارتباطاتی از این قسم، که به شدت قدرت سرمایه را بهبود می بخشند، این امکان را فراهم می کنند که در نتیجه فشار دولتهای شریک، قلمروهای خارجی بسیار سریعتر و سهل تر گشوده شوند.
این که کدام یک از این دو گرایش غالب شود در هر مورد متفاوت است و در درجه اول به فرصتهای سود آوری که در حین کشمکش بروز می کنند بستگی دارد. همان ملاحظاتی که تعیین می کنند آیا رقابت باید در شاخه ای بخصوص از صنعت تداوم یابد، یا باید برای مدت کوتاه یا بلندی از طریق شکل گیری یک کارتل یا تراست از میان برداشته شود، نقش مشابهی در سطح بین المللی و بین الدولی بازی می کنند. به عنوان یک قانون، هر چه نابرابری قدرت بیشتر باشد به همان میزان احتمال بروز درگیری بیشتر است. اما هر درگیری منجر به پیروزی، قدرت طرف پیروز را بهبود می بخشد و روابط قدرت را به سود طرف پیروز و به زیان کلیه رقبای دیگر تغییر می دهد. این است دلیل سیاست بین المللی حفظ وضع موجود که یادآور سیاست توازن قدرت در مراحل اولیه سرمایه داری است. […] از طرف دیگر، تصمیم گیری درباره جنگ یا صلح تنها محدود به کشورهای پیشرفته سرمایه داری نیست که در آنها نیروهای مخالف میلیتاریسم به بیشترین میزان توسعه یافته اند. بیداری سرمایه داری در کشورهای شرق اروپا و آسیا همراه با تغییرات در موازنه قدرت بوده است که از طریق تاثیر آن روی قدرتهای بزرگ می تواند تضادهای موجود را به نقطه ای برساند که در آن آتش جنگ فوران کند. [1]
حدودا پنج سال بعد از اینکه هیلفردینگ آن کتاب را منتشر کرد، جنگ جهانی اول در گرفت. او از پیش تمایل دولتهای سرمایه داری برای گسترش قلمرو اقتصادیشان را که ناشی از همین تمایل از طرف مجتمعهای مالی-صنعتی آنها بود دیده بود.
او همچنین تمایل بازدارنده ناشی از روابط متقابل اقتصادی را دیده بود که از یک جنگ جهانی جلوگیری می کرد. تنها حدود پنج سال به طول انجامید تا تمایل دوم در مقابل قدرت عظیم تمایل اول رنگ باخت.
حالا آلمان و اطریش آن دوران را با چین و روسیه امروز جابجا کنید؛ انگلیس و فرانسه آن زمان را با آمریکا، انگلیس، آلمان و فرانسه امروز؛ و دولت کوچک صربستان آن روز را با دولت کوچک سوریه امروز. یک قدرت اقتصادی در حال ظهور در پی دستیابی به قلمروهای اقتصادی جدید است در حالیکه یک بلوک اقتصادی پیر، مستاصلانه در پی حفظ قلمرو اقتصادی خود است.
زمانی بود که طرفداران سلاح های هسته ای با افتخار ادعا می کردند سلاح های هسته ای عامل برقراری صلح هستند و از بروز جنگ جهانی سوم جلوگیری خواهند کرد. امروز شاهد این هستیم که چگونه آن تلقی کودکانه در مقابل تمایلات قدرتمندی که از درون سیستم اقتصادی بر می خیزند رنگ می بازد.
بطور خلاصه، رقابت اقتصادی نیروی محرکه اصلی جنگ است و روابط متقابل اقتصادی نیروی بازدارنده اصلی. نگاهی گذرا به اخبار جهان کافی است تا ببینیم چگونه جهان با شتاب در حال قطبی شدن است و ارتباطات اقتصادی بین دو قطب چگونه روز به روز محدودتر می شود. این مطلب به صورت تحریمهای یک طرف و تحریمهای متقابل طرف دیگر قابل رویت است.
ما قبلا اینجا بوده ایم. انتهای این مسیر جنگ جهانی است.


[1] Rudolf Hilferding, Finance Capital, Part V, Chapter 22.

13 نوامبر یا «11 سپتامبر فرانسه». استراتژی هرج و مرج

syria_jh6_8

هنر جنگ

13 نوامبر یا «11 سپتامبر فرانسه». استراتژی هرج و مرج

نوشتۀ مانلیو دینوچی

Manlio Dinucci

مرکز مطالعات جهانی، 17 نوامبر 2015

در کشورهای عضو ناتو به مناسبت «11 سپتامبر فرانسه» پرچم ها به حالت عزا در آمد، در چنین وضعیتی رئیس جمهور اوباما به رسانه ها اعلام کرد : « ما اطلاعات جدی دربارۀ مسئولان واقعه در اختیار شما خواهیم گذاشت ». ولی نیازی نیست بیش از این منتظر بمانیم، همه چیز از پیش روشن است. چندمین کشتار بی گناهان به دلیل پرتاب یک سری بمب خوشه ای از نوع ژئوپولیتیک که بر اساس استراتژی مشخصی منفجر شده است. چنین حرکتی از وقتی که ایالات متحده USA پس از بدست آوردن برخورد با اتحاد جماهیر شوروی URSS، خود را به این شکل نامید و تعریف کرد، یعنی « تنها دولت موجود با قدرت و برد و نفوذ در تمام ابعاد سیاسی، اقتصادی، نظامی در سطح واقعاً جهانی » می خواهد «از هر قدرت خصمانه ا ی که بخواهد بر منطقۀ اروپای غربی، آسیای شرقی، سرزمین های اتحاد جماهیر سوسیالیستی سابق و آسیای جنوب غربی با  منابعی که برای به وجود آمدن یک قدرت جهانی کافی خواهد بود، جلوگیری کند ». به همین هدف ایالات متحده از سال 1991 با پیوند زدن قدرت های اروپائی، و به وسیلۀ ناتو استراتژی ا ش را تغییر داد. از این پس بود که کشورهائی که برای طرح استیلای جهانی ایالات متحده به عنوان مانع تشخیص داده شده بودند، یکی پس از دیگری در جنگ (آشکار و مخفی) تجزیه و مورد تخریب قرار گرفتند — عراق، یوگوسلاوی، افغانستان، لیبی، سوریه، اوکراین، و کشورهای دیگری که فعلاً در صفحۀ رادار هدف گرفته شده اند مثل ایران. این جنگ ها میلیون ها قربانی را لگدکوب کرد، جوامعی چند را به تمامی از بین برد، و توده ای از مردم ناامید از زندگی بر جای گذاشت که افسردگی و شورش از نتایج آن بود، از یک سو به مقامت واقعی دامن زد، ولی این پیامدهای اجتماعی از سوی دیگر مورد بهره برداری سازمان سیا و دیگر سرویس های مخفی (به انضمام خود فرانسه) قرار گرفت تا مبارزان را به سوی جهاد جلب کنند و با چنین طرحی بفریبند که برای استراتژی ایالات متحده/ناتو کارکرد داشت.

بر این اساس بود که ارتش سایه از گروه های اسلامگرا (غالباً رقیب) تشکیل شد. این گروه ها به استخدام در آمده بودند تا از درون دولت لیبی را مین گذاری کنند در حالی که ناتو حملاتش را انجام می داد، سپس عملیات مشابهی را در سوریه و عراق پیاده کردند. در این روند بود که دولت اسلامی به وجود آمد و «مزدوران مسلح» به آن پیوستند. بین این مزدوران مسلح، مأموران سرویس های مخفی نیز مخلوط شدند. این گروه های مسلح از عربستان سعودی و دیگر رژیم های سلطنتی عرب، هم پیمانان ایالات متحده و به ویژه فرانسه، میلیاردها دلار و اسلحۀ مدرن دریافت کردند. این استراتژی البته تازگی ندارد : 35 سال پیش، برای فروپاشی اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی در «دام افغان» با میانجی گری سازمان سیا ده ها هزار مجاهدین از 40 کشور به خدمت گرفته شدند. بین آنها ثروتمند سعودی اسامه بن لادن با چهار هزار مبارز وارد افغانستان شد، هم او بود که بعداً القاعده را بنیانگذاری کرد و به « دشمن شمارۀ یک ایالات متحده » تبدیل شد. واشنگتن پیشبینی نکرده بود و نمی توانست نیروهائی را که خودش به وجود آورده بود کنترل کند. واشنگتن موتور مرکزی همان استراتژی تخریب دولت ها بود و موجب واکنش زنجیره ای هرج و مرج مدارانه ای شد که به تجزیه و منازعاتی انجامید که متعاقباً می بایستی بر اساس روش قدیمی « تفرقه بیانداز حکومت کن » مورد بهره برداری قرار گیرد.

حملۀ تروریستی به پاریس، که به وسیلۀ نیروی کار متقاعد شده ای به غرب ضربه زد، زمان بسیار مناسبی را برای اجرای آن انتخاب کرده بود، یعنی وقتی که روسیه با مداخلۀ نظامی جلوی ایالات متحده و ناتو را در هدفی که برای تخریب دولت سوریه داشت گرفت و در مقابل گسترش ناتو به سوی شرق نیز دست به اقدامات متقابل نظامی زده است. حملۀ تروریستی، در اروپا فضای محاصره ایجاد کرده، و در نتیجه اوج گیری قدرت نظامی و تسریع آن را در کشورهای اروپائی و ناتو توجیه می کند، به انضمام افزایش بودجۀ نظامی که ایالات متحده خواستار آن بود و به چشم انداز جنگ های دیگری به فرماندهی ایالات متحده گشوده خواهد شد.

نیویورک تایمز نوشته بود : فرانسه که تا کنون « تنها عملیات پراکنده علیه دولت اسلامی انجام داده است» درشب یکشنبه « به عنوان عمل تلافی جویانه، خشن ترین حملۀ هوائی را علیه شهر رقه (شمال شرقی سوریه) به اجرا گذاشت، و مواضع دولت اسلامی را بر اساس اهداف تعیین شده توسط ایالت متحده بمباران کرد. مقامات آمریکائی بین این اهداف مشخصاً از « چند درمانگاه و یک موزه» یاد کرده اند.

ترجمه توسط حمید محوی

پی نوشت حمید محوی : همان گونه که میشل شوسودوسکی توضیح داده است، جهاد طلبان چه وقتی مورد حمایت قرار می گیرند و چه مورد حملۀ غرب-ناتو … در هر دو صورت ابزار مداخلۀ امپریالیستی هستند. تی یری میسان نیز حملات هوائی فرانسه را بیشتر به طرح ایجاد کشور کردستان در سوریه نسبت می دهد تا حمله به دولت اسلامی (داعش) در چهارچوب مبارزه علیه تروریسم. می بینیم که تحلیل های متعددی در تلاقی با یکدیگر قرار می گیرد. ژان کلود پای نیز دیدگاه امپراتوری را براین اساس تعریف می کند که تفاوتی بین شهروند و تروریست وجود ندارد، و اقدامات دولت فرانسه برای مبارزه علیه تروریسم (؟) را بیشتر اقدام علیه مردم فرانسه تعبیر کرده است. البته مردم فرانسه به شکل گسترده طرفدار این اقدامات هستند حتی اگر حقوق شهروندی شان را حذف کند.

آنچه از دیدگاه من می تواند اهمیت خاصی داشته باشد محروم بودن مردم غرب از رسانه های سالم است، به همین علت تحت تأثیر شستشوی مغزی طی ده ها سال به ملت های خطرناکی تبدیل شده اند. و ابتدا خارجی هائی که بیش از همه در دسترس آنها می باشند، خرگوش های شکاری ساده ای بنظر می رسند. در هر صورت پسیکوز در سطح جوامع غربی را باید ساخته وپرداختۀ سیاست های سلطه جویانۀ سرمایه داری جهانی و طبیعتاً تداوم حاکمیت بورژوازی و استثنائی بودن موقعیت و امتیازات این طبقه بدانیم.

در اینجا به این فهرست از تحلیل گران باید از ژول دوفور Jules Dufour یاد کنم، او در مقاله ای زیر عنوان « تجدید نظامی سازی بزرگ در سطح جهانی 2015 بشریت به شکل جدی در معرض انقراض قرار گرفته است» (در دست ترجمه است) او می گوید :

« از دیدگاه ما، روند نظامی سازی جهان در گرو بحران اقتصادی نیست و بحران اقتصادی نیز آن را متوقف نکرده است. کاملاً بر عکس، طرح نجات اقتصادی به شکل گسترده به تولید اسلحه بستگی داشته و برای تولید کنندگانی مانند ایالات متحده و اعضای اتحادیۀ اروپا مفید فایده است.  تأثیر ورشکستگی مالی نتایح بسیار سنگینی برای مجموعه شرایط زندگی تمام مردم جهان دارد، جمعیت هائی که از پیش فقر زده شده اند با افزایش بی کاری و مشکلات مرتبط به دسترسی به منابع طبیعی مانند آب و خوراک در وضعیت  شکننده تری قرار می گیرند ».

« با نظامی سازی گسترده به انضمام بحران اقتصادی، جهان وارد دهلیزی از کاستی ها و قروض دولتی عظیم می گردد که حفظ حقوق بشر و آزادی های بنیادی را به مخاطره می اندازد. بیش از هرگز روند گسترش فقر اکثریت مردم با آهنگ سریعتری پیش می رود (میشل شوسودوسکی، کسر بودجۀ مالیاتی در ایالات متحده)، زیرا راه حل هائی که دولت ها به کار می بندند تنها به تشدید ساخت و ساز دهلیز فقر، بردگی، بیماری و مرگ می انجامد و چنین امری تنها به هدف تضمین حفظ دارائی و افزایش قدرت ثروتمندترین افراد موجود روی کرۀ زمین ».

در نتیجه تحلیل مانلیو دینوچی کاملاً درست است زیرا در تحلیل نهائی و در تلاقی با تحلیل ژول دوفور خیلی ساده می توانیم نتیجه بگیریم که تروریسم به حفظ و حراست مال و اموال ثروتمندان به بهای به خاک و خون کشیدن جهان و کشتار بی گناهان ممکن می گردد. ژان میشل ورنوشه نیز در کتاب « ایران، تخریب ضروری» ناسزا گوئی نکرده و لیبرالیسم را نظامی فاقد اخلاق دانسته که دست به شنیع ترین جنایات می زند.

با این وجود، رسانه های غرب هنوز برای صرفنظر کردن از «بشار باید برود» «بشار مردم خودش را می کشد…» تردید می کنند. امروز این اتهامات بیشتر معرف فرانسوآ هولاند و لوران فبیوس بنظر می رسد.

لینک متن اصلی :

آغاز تردیدها درباره نقش آفرینی نظامی آلمان

germany_89

یونگه ولت – گزینش و ترجمه رضا نافعی

منتشر شده در آینده ما

اظهارات اعضای دولت ائتلافی آلمان در مورد اقدامات نظامی پس از سوء قصدهای پاریس ناهماهنگ است. فقط حزب چپ هاست که خواستار قطع تجاوزات غرب شده است.

اظهار نظر های سیاستمداران برجسته دولت ائتلافی آلمان در روز دوشنبه اکثر در مورد اقدامات نظامی پس از سوء قصد پاریس متفاوت و ناروشن بود. البته حزب سوسیال مسیحی خواستار آن شد که » با تجهیزات مناسب، آموزش هدفمند و تعیین دقیق مشخصات حقوقی به ارتش آلمان امکان داده شود از آزادی و امنیت ما در اتحاد با تمام مقامات امنتی از جمله مقامات داخلی دفاع کند. » تضمین امنیت کشور ما در موقعیت تهدید آمیز کنونی وظیفه ارتش نیز هست» .

صدراعظم مرکل، در حاشیه کنفرانس سران کشورهای جی 20 در آنتالیای ترکیه گفت » چه وظائفی در برابر آلمان قرار خواهد گرفت؟، اصلا قابل پیش بینی نیست». معاون سخنگوی دولت در برلین گفت سوء قصدهای پاریس را به بیان عامیانه میتوان «جنگ» نامید اما مقوله جنگ با قانون اساسی و و حقوق بین الملل و تعاریف مشخص مربوط می گردد». این سخن هماهنگ است با نحوه رفتار آلمان تا به امروز که عبارت بوده است از شرکت در جنگها به رهبری آمریکا . هیچ یک از دولت های پیشین آلمان مثلا پس از 2001 ، نام جنگ را بر زبان نیاورده اند هر چند که تقریبا 10 سال در جنگ افغانستان شرکت داشتند.

اشتاین مایر وزیرخارجه آلمان که از سال 1999 در زمان جنگ یوگوسلاوی و نیز همان زمان که گفته شد «دفاع از خاک آلمان در هندوکش » صورت می گیرد عضو کابینه بود، روز دوشنبه در کنفرانس وزرای خارجه اتحادیه اروپا در بروکسل، ادعا کرد روشن است که» در نهایت پیروزی نظامی بر تروریسم ممکن نخواهد شد». او نیز چون مرکل تاکید کرد که آلمان به کرُد هائی که با داعش مبارزه می کنند آموزش می دهد و با دادن اسلحه به آنها از آنان حمایت می کند. گابریل رئیس حزب سوسیال دموکرات آلمان که در عین حال معاون صدراعظم مرکل نیز هست، در برلین گفت خیال پردازی در باره بکار بردن ماده 5 از قرارداد ناتو( که اگر یکی از اعضای ناتو مورد حمله نظامی قرار گرفت دیگر اعضای موظف به کمک و دفاع از آن کشور هستند) و نیز شرکت نظامی آلمان » غیر ضروری» هستند.

فقط فراکسیون حزب چپ ها در مجلس با صراحت خواستار قطع کلیه عملیات نظامی در سوریه شد. دیتمار بارچ رهبر این حزب روز دوشنبه قبل از آغاز اجلاس مشورتی حزب در شهر » بادسارو» گفت:» یکی از دلائل پیدایش » داعش» جنگ تجاوزکارانه آمریکا علیه عراق بود.» از این رو روشن است که:» به این جنگ ها باید پایان داده شود و هرنوع فکری مبنی بر اقدامات نظامی و اعزام نیروهای زمینی و مشابهات آن غلط است«. سارا واگن کنشت رهبر فراکسیون این حزب در مجلس آلمان، در تکمیل سخنان بارچ گفت داعش خود را در شهر هائی با بیش از صدهزار جمعیت پنهان می کند. از این رو در حمله به این شهرها در درجه اول مردم غیر نظامی قربانی می شوند. واگنکنشت گفت:»با مرگ هر غیرنظامی نفرت رشد می کند و دقیقا نفرت است که می تواند زمینه رشد و حمایت از گروههای تروریست را فراهم اورد.

افزون بر این واگن کنشت گفت در مذاکرات صلح باید دولت پرزیدنت بشار اسد نیز سهیم باشد:» اما نه برای تثبیت آن دولت بلکه برای آن که تضمین بین المللی برای انجام انتخابات آزاد در سوریه تثبیت شود».

افزون بر اینها بارچ خواستار چشم پوشی از ارسال اسلحه به مناطق جنگی شد. «اولا یلپکه» سیاستمدار چپ با بکار بردن استانداردهای دوگانه در مورد حمله به غیر نظامیان و برخورد متفاوت با قربانیان مخالفت کرد. او گفت از دیدگاه او سوءقصد پاریس فقط به این دلیل که این بار بطور عمده اروپائیان ساکن یکی از متروپل های غربی قربانی آن شده اند» بعد تازه» ای از را در تروریسم نشان نمیدهد .

شورِ تَعریبِ اَنیران – مهدی گرایلو

greilou_89

شورِ تَعریبِ اَنیران

نویسنده: مهدی گرایلو

پیش‌درآمد: سوء‌تفاهم‌های امپریالیسم

به نظر شما خطاهای ذاتی یک آزمایش باید از مرز چند درصد بگذرد تا از آن به‌بعد بتوانیم اصلِ نظریه‌ی مورد آزمایش را نامعتبر بدانیم؟ مثلاً شاید در خبرها شنیده باشید که هفتاد و پنج جنگجوی تازه‌نفسِ سوری که آمریکایی‌ها در ترکیه برای مبارزه با داعش آموزش‌شان داده بودند، در گذر از مرز برای ورود به سوریه به محاصره‌ی جبهه النصره درآمده و برای رهایی ناگزیر شده‌اند بخشی از جنگ‌افزارهای خود را تسلیمِ این گروه کنند. یا این‌یکی را به‌نقل از ژنرال لُید اُستِن، فرمانده‌ی نیروهای آمریکایی در خاورمیانه، که از پنجاه و چهار جنگجوی دیگر که تا آن روز به سوریه اعزام شده بودند، درنهایت …..

برای مطالعه بقیه مقاله لطفا اینجا را کلیک کنید (نسخه PDF مقاله)

به سوی واژگونی وضعیت در خاور نزدیک

به سوی واژگونی وضعیت در خاور نزدیک

تی یری میسان

Vers un renversement de situation au Proche-Orient

par Thierry Meyssan

دوران «بهار عرب» به پایان خود نزدیک می شود. از این پس کاخ سفید و کرملن در حال ترسیم مجدد «خاورمیانۀ بزرگ» هستند. با این وجود توافقاتی که پیش از مداخلۀ نظامی روسیه در سوریه صورت گرفته به دلیل تحولی که در توازن نیروها روی داده می تواند تغییر کند. هیچ علتی وجود ندارد که مسکو ثبات سوریه را بپذیرد و تجزیۀ ترکیه و عربستان سعودی را که در شرف وقوع است ندیده بگیرد. در هر صورت، تحولاتی که اعلام شده داده های پنج سال گذشته را تغییر خواهد داد. اغلب قدرت هائی که در این کارزار شرکت داشتند می کوشند تا پیش از دیگران در حزب همیشه پیروزمند باد ثبت نام کنند.

شبکۀ ولتر | دمشق (سوریه) | 2 نوامبر 2015

رسانه های در تمام کشورها بیشتر در پی رصد کردن موضع گیری دولت هایشان در منازعات خاور نزدیک هستند بی آن که از گفتگوهای کلی بین کاخ سفید و کرملن مطلع باشند (1)، در نتیجه به تعبیر و تفسیر رویدادهای ثانوی می پردازند. برای روشن ساختن تشویش های دیپلماتیک کنونی، باید به توافقات ایالات متحده و روسیه در سپتامبر گذشته بازگردیم.

بخش رسمی این توافق به تنظیم روسیه طی پرونده ای در 29 سپتامبر به شورای امنیت سازمان ملل متحد تحویل داده شد(2).

این پرونده مشخص می کند که برای برقراری صلح و ثبات در آفریقای شمالی و در خاور میانه : 1) باید و کافی خواهد بود که قطعنامه های شورای امنیت به کار بسته شود — موضوعی که مستلزم بازپس نشینی اسرائیل به مرزهای 1967 است — و 2) مبارزه علیه ایدئولوژی تروریست — یعنی در عین حال علیه برادران مسلمان که توسط بریتانیا ایجاد شده و به پشتیبانی ترکیه، و علیه وهابیتی که عربستان سعودی مبشر آن بوده است —.

در آغاز پیشبینی شده بود که روسیه در 30 سپتامبر در شورای امنیت قطعنامه ای را در این راستا به تصویب رساند. با این وجود، ایالات متحده ساعتی پیش با این طرح مخالفت کرد (3). در نتیجه سرگئی لاوروف که ریاست جلسه را به عهده داشت طرح روسیه را مطرح نکرد. این رویداد مهم تنها می تواند به عنوان عدم توافق تاکتیکی تعبیر شود که نمی بایستی از توافق استراتژیک جلوگیری کند.

20 اکتبر، رئیس جمهور ولادیمیر پوتین به همراهی وزرای دفاع  و امور خارجه، دبیر اول شورای عمومی روسیه برای امنیت ملی و رئیس سرویس های مخفی روسیه از هم قطار سوری خود، بشار اسد در کرملن استقبال به عمل آورد. گفتگوی آنها به کاربست طرح روسیه و ایالات متحده به انضمام بیانیۀ 30 ژوئن 2012 در ژنو مرتبط می شد(4). رئیس جمهور بشار اسد اظهار داشت که در حال اجرای مفاد بیانیه است و به ویژه احزاب سیاسی مخالف که  درخواستشان مطابق بر طرحی که در بیانیه ترسیم شده بوده را در دولت جای داده، یعنی طرحی که ارگان دولت موقت (یا دولت دوران گذار) را ممکن می سازد.

وقتی هر دو کشور مطمئن شدند که برداشت یکسانی از متن بیانیۀ ژنو دارند، روسیه و ایالات متحده تصمیم گرفتند که کشورهای مخالف یعنی ترکیه، عربستان سعودی و فرانسه را به همکاری با این طرح وادار کنند. با آگاهی به این امر که موضع گیری فرانسه بر اساس منافع واقع گرا نیست و صرفاً در پی فانتسم استعماری و روی بزهکاری با پول عربستان سعودی و ترکیه بنا شده است (5)، کاخ سفید و کرملن تصمیم گرفتند روی منشأ اصلی مشکل متمرکز شوند و تنها به مورد ترکیه و عربستان سعودی بپردازند. بر این اساس، در 23 اکتبر، جان کری و سرگئی لاوروف هم قطاران ترک و سعودی خود را در وین ملاقات کردند. ولی هیچ متنی در مورد این ملاقات منتشر نشد. با این وجود بنظر می رسد که روسیه هر دو هم قطار خود را تهدید کرده بی آن که ایالات متحده برای دفاع از آنها واکنش نشان داده باشد.

سراسیمه از توافق روسیه و ایالات متحده علیه ترکیه و عربستان سعودی، فرانسه گردهمآئی برای صرف شام در پاریس را تدارک دید، و نه یک گردهمآئی دیپلماتیک. آلمان، عربستان سعودی، امارات متحدۀ عرب، ایالات متحده، ایتالیا، اردن، قطر، بریتانیا و ترکیه بی آن که تصمیمی دربارۀ سرنوشت سوریه گرفته باشند. استاندارد این گردهمآئی همگن « دوستان سوریه » (میکرو گروه) بود، به جز مصر که مخفیانه به اردوی سوریه پیوسته است. ولی دعوت اجباری ایالات متحده روی این گردهمآئی وزن سنگینی داشت. در این مورد نیز هیچ متنی منتشر نشد.

سرانجام، در 30 اکتبر، ایالات متحده و روسیه وسیعترین گردهمآئی را تشکیل دادند که شامل تمام شرکت کنندگان در دو گردهمآئی پیشین می شد به علاوۀ مصر، چین، عراق، ایران، لبنان، عمان، اتحادیۀ اروپا و سازمان ملل متحد. اگر رسانه ها با وجد خاصی از حضور ایران یاد کردند که از آغاز جنگ از هر گونه تصمیمی و گفتگوئی حذف شده بود، ولی به بازگشت مصر با مارشال سیسی  بخاطر کشف مخازن نفتی جدید به صحنۀ بین المللی اعتنائی نکردند که پیش از این توسط فرانسه حذف شده بود. به همین گونه به غیبت اسرائیل به عنوان قدرت منطقه ای نیز اشاره ای نداشتند. نکتۀ آخری می تواند به این شکل توضیح داده شود که دولت عبری در اهداف جنگی اش از پیش تضمین هائی برای ایجاد دولت استعماری در شمال سوریه به دست آورده بود.

شرکت کنندگان همه دعوت شدند بیانیۀ نهائی را امضا کنند و تنها روسیه و ایران بودند که این بیانیه را پخش کردند (6). و روشن است که چنین امری شکست شاهین های ایالات متحده را نشان می دهد. در واقع، در هشتمین مورد فرموله شده در این بیانیه، مشخص شده است که « فرایند سیاسی » — و نه « فرایند گذار » — توسط سوری ها هدایت خواهد شد، سوریه در تعلق سوری ها بوده و این مردم سوریه هستند که برای آیندۀ کشورشان تصمیم خواهند گرفت (7). این فرمول پروندۀ فلتمن Feltman را قاطعانه منفعل می سازد که طی بیش از سه سال گذشته هدف اصلی شاهین های ایالات متحده، فرانسوی ها، ترک ها و سعودی ها بود : یعنی تسلیم تمام و کمال و بی قید و شرط جمهوری عرب سوریه (8).

طرح ایالات متحده با وجود توافق با روسیه ادامه دارد

در ادامۀ رویدادها از دیدگاه منطقی می بایستی ترکیه، عربستان سعودی و فرانسه می بایستی تبعیت کنند، کاری که صورت خواهد گرفت و البته در عین حال اهداف اولیه ایالات متحده نیز پی گیری خواهد شد. برای ترکیه، انتخابات قانونگذاری در اول ماه نوامبر به هر نتیجه ای برسد و به ویژه در صورت پیروزی حزب عدالت و توسعه (9)، جنگ داخلی فراگیر خواهد شد (10) و تا تجزیۀ کشور به دو بخش ادامه می یابد، سپس ادغام کردستان ترکیه، کردستان عراق و بخشی از سرزمین عرب سوریه که در اشغال کردهای سوریه و ایالات متحده می باشد.

از این پس یگان های مدافع خلق (کردهای سوریه) و ایالات متحده بخشی از سرزمین عرب در شمال سوریه را اشغال کرده اند. یگان های مدافع خلق تا همین یک ماه پیش از دمشق اسلحه و پول دریافت می کردند، ولی حالا علیه جمهوری عرب سوریه موضع گرفته اند. مبارزان کرد دهکده ها را تصرف می کنند و با اخراج آموزگاران کردستانی سازی اجباری مدارس را به اجرا گذاشته اند. زبان کردی که به شکل محاوره ای در مدارس تدریس می شد به عنوان تنها زبان و به شکل اجباری به اجرا گذاشته شده است. مبارزان جمهوری عرب سوریه، به ویژه آشوری ها مجبور شده اند که با اسلحه در مقابله با هم وطنان کرد از مدارس خودشان دفاع کنند.

شاه سلمان عربستان سعودی به سهم خود مجبور است شکستش در یمن را تحمل کند، کشور همسایه ای را که برای پشتیبانی از یک رئیس جمهور فراری اشغال کرده بود، در واقع هدف اصلی اش بهره داری مشترک با اسرائیل از منابع نفت « ربع الخالی »  بود (11). به شکل پی در پی، امارات متحدۀ عرب و مصر از این اتحادیه خارج شدند. امارات متحدۀ عربی پس از تحمل تلفات سنگین بین افسرانشان، و مصری ها با مخفی کاری بیشتر عملیات نظامی را به اسرائیلی ها واگذار کردند. حوثی ها (جنبش انصارالله که به جریان حوثی نیز شهرت دارند، و بیشتر آنها را شباب المؤمنین می نامند و جریان سیاسی نظامی شیعیان زیدی یمن را تشکیل می دهند) که زیرا بمباران به سوی شمال رانده شده بودند، چندین بار وارد عربستان سعودی شدند و در آنجا پایگاه های نظامی نیروی هوائی و تجهیزاتشان را مورد تخریب قرار دادند. سربازان سعودی که تقریباً تماماً خارجی هستند و زیر پرچم سعودی خدمت می کنند، به شکل گسترده از مأموریت هایشان دست کشیدند و پادشاه مجبور شد فرمانی علیه ترک پست ها را اعلام کند. عربستان سعودی برای اجتناب از مصیبت نظامی متحدین تازه ای برای خود دست و پا کرد. لنگ لنگان و با جرینگ جرینگ صدای سکه و پول از سنگال 6000 مرد جنگی و از سودان 2000 سرباز وارد میدان شدند. موریتانی در ارسال مستشار تردید کرد. شاه سرانجام به شرکت خصوصی آکادمی دهم (بلا