اتحاد بدهکاران اروپا علیه آلمان

Foto afp spiegel online

اشپیگل آنلاین- گزینش و ترجمه رضا نافعی

منتشر شده در آينده ما

«مسئله آلمان » دوباره مطرح شده است: پژوهشگر انگلیسی هانس کوندنانی آلمان صدراعظم مرکل را با امپراتوری قیصر آلمان و صدرات بیسمارک مقایسه می کند. او در این مصاحبه توضیح می دهد که چرا؟

اشپیگل – آقای کوندنانی شما کتابی در باره آلمان و نقش آن در بحران یورو نوشته اید و از سال 1871 آغاز می کنید. چرا؟

کوندنانی- چند سالی است که در عرصه سیاست دوباره از «مسئله آلمان» و «تسلط آلمان » بر اروپا صحبت می شود. این مقولات بیانگر آن هستند که عناصری از تاریخ آلمان تکرار می شوند. نویسندگانی چون گئورگ سورو و مارتین ولف حتی سخن از » امپراتوری آلمان» می گویند. تظاهرات سالهای اخیر در آتن نشان می دهند که این فقط یک بحث آکادمیک نیست.

اشپیگل – تظاهر کنندگان یونانی پلاکاتی در دست می گیرند که بر آن تصویر مرکل با سبیل هیتلری نقش شده است، این که انتقاد جدی تلقی نمی شود، این یک پرووکاسیون ارزان است.

کوندنانی- البته. ولی پرسش بر جای خود می ماند: آیا تاریخ می تواند به درک موقعیت امروز کمک کند؟ بحث استیلا تاریخی دراز دارد. میان سال 1871 و 1914 آلمان چنان بزرگ و قدرتمند بود که هیچ کشور اروپائی نمی توانست به تنهائی قدرت خود را با آن متوازن کند. در عین حال آنقدر هم نیرومند نبود که قدرت مسلط باشد و بتواند اراده خود را بر دیگران تحمیل کند. این هسته مرکزی «مسئله آلمان» بود : مورخی دیگر لودویگ دهیو موقعیت آلمان را » نیمه تسلط» توصیف کرده است. مورخان آلمانی مانند » آندره آس ویرشینگ » و «دومینیک گپرت » نیز در استدلال های خود آلمان کنونی را نیز در وضعیت «نیمه مسلط» توصیف می کنند. تنها تفاوت این است که در اروپای امروز مسئله دیگر، مسئله ژئوپلیتیک نیست بلکه مسئله اقتصادی است.

اشپیگل – پیشنهاد شما این است که مرکل نه با هیتلر بلکه با بیسمارک مقایسه شود؟

کوندنانی – نه – هرچند که روزنامه » بیلد» این کار را کرد، در سال 2010 پس از آن که بحران یونان آغاز شد. استدلال من این است که شباهت ساختاری موجود نیست: با اتحاد سال 1871 نقش آلمان در اروپا رشد کرد. مشابه آن نیز پس از یکی شدن دوبخش آلمان رخ داد. با تقسیم آلمان، 40 سال بنظر میرسید که «مسئله آلمان» حل شده است، اما دست کم از زمان پیدایش بحران یورو دوباره مطرح شده است. دلیل آن هم دیروز و هم امروز یکی بزرگی آلمان است و یکی قرار داشتن در مرکز اروپاست. «یورو» هم بعنوان بخشی از مسئله به آن اضافه می شود. فرانسوا میتران، رئیس جمهور اسبق فرانسه، می خواست مسئله آلمان را با ایجاد پول واحد دور بزند. ولی نتیجه برعکس شد: بنظر می رسد که با ایجاد یورو آلمان نیرومند تر شده است.

اشپیگل آنلاین- شما در کتابتان از «ناسیونالیسم صادراتی» آلمان سخن می گوئید. منظورتان از این حرف چیست؟

کوندنانی – این بخش دوم افکار من است. پرسش من این است که آیا افزون بر شباهت های ساختاری با سال 1871 عناصری از مباحثات آن زمان هم در آلمان امروز پژواکی دارند. پس از ایجاد امپراتوری در آلمان نوعی تریومفالیسم ( پیروزیگری ) بر جامعه مسلط بود: نیچه در باره درک و دریافت آنزمان آلمان نوشت که آلمان نه تنها از لحاظ نظامی بلکه از جنبه فرهنگی نیز ظفرمند بود. دریافت من این است که از سال های 2008 و 2009 در آلمان دوباره » پیروزیگری» ( تریومفالیسم) پدید آمده است.

اشپیگل- می توانید ان را توضیح دهید؟

کوندنانی- بسیاری از آلمانها معتقدند که بحران مالی نشان داد که مدل اقتصاد آلمانی بهتر از مدل انگلیسی – آمریکائی است. به این صورت باز فکر یک » مدل آلمانی» بازگشته است. تقریبا نیمی از تولید ناخالص داخلی آلمان وابسته به صادرات است. میتوان از آن ناراضی بود ، چون این امر آلمان را وابسته به نوسانات میزان تقاضای بین المللی می سازد، اما اینطور نشده، برعکس این امر سبب پیدایش غرور ملی شده است. من متحیرم که سیاستمداران آلمان در این اواخر با چه قطعیتی از «ملت صادراتچی» سخن می گویند. «ملت صادراتچی» یعنی چه؟ معنی آن می تواند احتمالا این باشد که صرفنظر از اهمیتی که صادرات برای اقتصاد آلمان دارد، برای هویت آلمان هم مهم است.

اشپیگل- ناسیونالیسم قرن نوزدهم آلمان به فاجعه دو جنگ جهانی و نسل کشی یهودیان اروپا انجامید. آیا این قیاس تاریخی واقعا متناسب است؟

کوندنانی- من درک میکنم که مقوله «ناسیونالیسم» در آلمان بار ویژه ای دارد. ولی یورگن هابرماس (از پایه گذاران مکتب فرانکفورت. م) نیز در سال 1990 سخن از » ناسیونالیسم مارک» ( واحد پول آلمان پیش از یورو.م) به میان آورد. بنظر من حالا می توان از یک ناسیونالیسم اقتصادی تازه سخن گفت که جدائی از یورو را برای آلمان دشوار تر می سازد. آلمان در سر یک دوراهی قرار گرفته است. بسیاری از اقتصاددانان معتقدند که بحران منطقه یورو فقط با تناسبی متقارن تر قابل حل است، یعنی: باید توان رقابت کشور های باصطلاح حاشیه ای اروپا افزایش و توان رقابت اقتصاد آلمان کاهش یابد. اما این ممکن نیست زیرا اقتصاد المان سخت وابسته به صادرات است و باید توان رقابت خود را با اقتصاد بیرون از اروپا حفظ کند. آلمان بجای آن که در پی دست یافتن به یک رشد اقتصادی متناسب تر باشد و مصرف داخلی را تقویت کند، با چنگ و دندان از مازاد صادرات خود دفاع می کند.

اشپیگل آنلاین- شما می نویسید بخشی از » ناسیونالسیم صادراتی» جلوگیری از افزایش دستمزدهاست. اگر این درست باشد سیاست اقتصادی آلمان نه تنها بضرر کارمندان یونانی بلکه به ضرر آلمانها نیز هست. پس دلیل این که ما جنبش کارگری اروپائی نداریم در کجاست؟

کوندنانی- در اروپا چند خط جدائی وجود دارد. خط جدائی میان چپ ها و راست ها و خط جدائی میان دولت های ملی. مثلا حزب سوسیال دموکرات آلمان بیش از تمام احزاب چپ اروپا مخالف اقتصاد کینزی است. این حزب در آخرین انتخابات سراسری تا جائی که می توانست از مطرح کردن موضوع اروپا اجتناب می کرد- چرا؟ چون بدیلی در برابر سیاست اروپائی مرکل نداشت. آنها می توانستند بدیلی ارائه کنند، اما در این صورت مقداری رای از دست می دادند.

اشپیگل- شما جای دستمزدها را با میهن پرستی عوض می کنید؟

کوندنانی- من چنین کاری نمی کنم. بیکاری کم است، صادرات آلمان – هم در اروپا و هم در بقیه جهان – بسیار موفق است. حتی ترس آلمان از تورم، که بسیاری از خارجی ها قادر به درک آن نیستند، در کشور صرفه جویان، بیجا نیست. اما مسئله آنجاست که آلمان علائق متضاد دارد. هم می خواهد اروپا را داشته باشد- که اکثریت مردم هم آنرا می خواهند- برغم آن که آرائ حزب » آ.اف. د» که مخالف یورو است افزایش یافته – اما آلمان آن کاری را که باید برای حفظ یورو بکند نمی کند. یعنی نه حاضر است بدهی های کشورهای عضو حوزه یورو را همگانی کند، نه حاضر است تورمی معتدل را بپذیرد، نه افزایش تقاضای داخلی را.

اشپیگل آنلاین- بحران یورو به کجا می انجامد؟

کوندنانی- در بحران بین المللی بدهی ها یک الگوی متداول وجود دارد و آن این است که : نخست کشورهای بدهکارسعی می کنند خود را از دیگران جدا نگه دارند. در چنین حالتی اسپانیا اصرار دارد که ما مثل یونانی ها نیستیم، ایتالیا خود را از اسپانیا جدا می کند. اما در طول زمان فشار سبب می شود که کشورهای بدهکار با یک سیاست ضد آلمانی بیکدیگر بپیوندند و سیاست مشترک رودر روئی با آلمان را دنبال کنند. و این وضع باز شبیه به سال 1871 : دوباره وحشت از » محاصره شدن» با این تفاوت که امروز مسئله، مسئله اقتصادی است و نه یک مسئله » ژئوپولیتیک» .

اشپیگل- چه عواقب ناخوشی می تواند پیش آید؟

کوندنانی- فروپاشیدن حوزه یورو هنوز یک خطر است. چنین حالتی برای اقتصاد آلمان، که خود را سخت بر صادرات متمرکز کرده، فاجعه بار خواهد بود. اما این هم ممکن است که آلمان به همین سیاست امروزی خود ادامه دهد و یورو حفظ گردد اما به بهای جابجائی دائم سرمایه و مهاجرت نیروی کار از حاشیه به مرکز. حاصل آن اروپائی خواهد بود بمراتب نامتوازن تر و ضداجتماعی تر با مرکزیت آلمان.

 

از پل پت در کامبوج تا «کشور اسلامی» در خاورمیانه

«اوراق مارکسیستی» – ترجمه و تدوین رضا نافعی

منتشر شده در آینده ما

مقدمه- با سخنانی که داوید اوغلو نخست وزیر ترکیه روز یکشنبه 25.ژانویه 2015 در دیاربکر کردستان بیان کرد، سیاست ترکیه برای «ایجاد خاورمیانه نوین» رسما اعلام شد.

نشریه اینترنتی و آلمانی زبان «جرمان فورن پالیسی» روز 29 ژانویه نوشت: مشاهده گزارش ها و تحلیل های جاری حکایت از آن دارند که همزمان با مرحله تازه «جنگ (غرب) با تروریسم» همپیمان های نزدیک برلین (در خاور میانه)، روند عملیات داعش را شدت می بخشند. عربستان و دیگر حکومت های دیکتاتوری خلیج فارس امروز نیز چون گذشته بودجه لازم برای استخدام جهادگرایانی را که باید در سوریه بجنگند تامین می کنند. افزون بر این عربستان، برای کسب برتری سیاسی بر دشمن دیرین خود ایران با تلاش های مجدانه بین المللی میکوشد تا نوع ویژه ای از اسلام، یعنی اسلام سلفی را تقویت کند و گسترش دهد. تحقیقات اخیر در مورد اندونزی نشان می دهند که قرائت سلفی از اسلام پیوسته به خشونت گرائی می انجامد. تقویت اسلام سلفی، بعنوان مثال در سوریه، مورد حمایت برلین قرار دارد، مشروط بر این که عملیات داعش در خصومت با غرب نباشد. این انگیزه های ژئواستراتژیک حتی به آنجا می رسد که یکی از همکاران نزدیک برلین(در خاورمیانه) به القاعده نیز کمک کند. تا کنون برلین با این اقدامات همپیمان خود مخالفتی نکرده است: زیرا این عملیات در خدمت اهداف مشترک آنهاست. (مترجم)

» کشور اسلامی » بدست کسانی در واشنگتن و لندن ساخته شده که عراق را بمثابه یک جامعه نابود کردند و با این توطئه مرتکب جنایتی علیه بشریت گشتند. » کشور اسلامی» هم مانند پل پت و خمر سرخ در کاموج حاصل ترور دولتی غرب است، که گروهی از نخبگان فاسد امپریالیستی بدون در نظر گفتن عواقب اعمال خود، در مناطقی که از لحاظ فرهنگی و جغرافیائی از آنها بسیار دورست مرتکب این جنایت علیه بشریت شده اند. اما در جامعه «ما » سخن گفتن از جنایت آنها ممنوع است.

به روایت هنری کیسینجر، ریچارد نیکسون ، رئیس جمهور آمریکا ، در سال 1969 فرمان بمباران گسترده کامبوج را صادر کرد و گفت : «

„ Anything that flies on erverything that moves“

هرچه که توان پرواز دارد (بکوبد) هرچه را که می جنبد» .

بعنوان کسی که شاهد پیامدهای سبعیت فروریخته از آسمان – از جمله قطع سر قربانیانی که بقیه اعضای بدن آنها آویزۀ درختان و پراکنده بر کشتزار ها بود، متعجب نیستم از این بی اعتنائی به حافظه و به تاریخ ، که یکبار دیگر به نمایش گذاشته می شود. یک نمونه بارز آن احراز قدرت توسط پل پت و » خمر های سرخ » او بود، که در بسیاری از موارد قابل قیاس با کشور «اسلامی در عراق و سوریه » ( داعش) است. آنها هم وحشیانی بی رحم بودند که در آغاز کارشان فرقه ای کوچک بودند. آنها هم فراورده جهنمی بودند که آمریکا در آنزمان در جنوب شرقی آسیا بوجود آورده بود.

بنا به گفته پل پت اعضای جنبش او به پنج هزار نفر هم نمیرسید. چریک هائی با تسلیحاتی نارسا که نه به استراتژی و تاکتیک آنها اعتمادی بود ، نه به وفاداری خود و سرکردگانشان. ولی وقتی بمب افکن های B52 نیکسون و کیسینجر کار خود را در » عملیات منو » شروع کردند، بزرگترین شیطان غرب ( پل پت)، به شگفت آمد ازبختی که به او روی آورده بود.

قدرت تخریبی بمب هائی که امریکائی ها بین سالهای 1969 تا 1973 بر سرزمین کشاورزی کامبوج فروریختند پنج برابر قدرت بمب اتمی بود که بر هیروشیما افکندند. روستاها را یک به یک با خاک یکسان می کردند، میرفتند و باز می گشتند تا ویرانه ها و اجساد را یکبار دیگر بمباران کنند. حفره هائی که در اثر بمباران روی زمین ردیف شده بودند مملو از خون و جسد بودند، آنچنان که حتی از فراز آسمان نیز دیده می شدند. ابعاد ترور قابل تصور نبود . یک فرمانده سابق خمر سرخ می گفت آنها که زنده مانده بودند » از درون یخ زده بودند» . » روزهای متوالی، خاموش ، بی هدف ، به این سو و آنسو می رفتند. تحت تاثیر شوکی که به آنها وارد آمده بود ، نیمه دیوانه ، حاضر بقبول هرچیزی بودند که به آنها گفته می شد، همین وضع سبب شد که کار جلب نفرات برای خمر سرخ آسان گردد».

طبق تخمین یک گروه کار فنلاندی، درسالهای پس ازجنگ داخلی، درحدود 600 هزارنفردرکامبوج از

پای در آمده اند. کمسیون اولین بمباران آمریکا را » نخستین مرحله از یک دهه خلق کشی » توصیف کرده است. کاری را که نیکسون و کسیسنجر آغاز کردند، بسود پل پت تمام شد و او کار آنها را کامل کرد. در زیر رگبار بمب های آمریکا خمر سرخ تبدیل به یک ارتش قابل اعتنای 200 هزار نفری شد.

دیروز و امروز داعش

دیروز و امروز » کشور اسلامی» با خمرسرخ قابل سنجش است. با اشغال عراق در سال 2003 ، که برهبری جورج بوش و تونی بلرصورت گرفت، تخمیننا 700 هزار نفر کشته شدند، در کشوری که تا آن زمان، سابقه جهاد گرائی نداشت. حدود و ثغور مرزی و سیاسی کردها مشخص شده بود، گرچه سنی ها و شیعیان اختلافات اجتماعی و مذهبی داشتند، ولی با هم در جنگ نبودند و ازدواج میان آنها نیز مجاز نبود. سه سال قبل از اشغال عراق من به آن کشور سفر کردم از جنوب به شمال ، از شرق به غرب، بدون ترس و وحشت. در بین راه با آدم هائی برخورد داشتم که به عراقی بودن خود افتخار می کردند، افتخار می کردند که وارث یکی از کهنسال ترین تمدن ها هستند.

بوش و بلر همه چیز را با خاک یکسان کردند. امروز عراق گهواره جهاد گرائی شده است. – با استفاده از موقعیتی که «ترس
و وحشت» ناشی از اشغال عراق و بعد جنگ داخلی در آن کشور بوجود آورد

هدف تاکتیک Shock and Awe یا ایجاد» ترس و وحشت » آنست که با یک یا چند عمل نظامی حریف جنگی و یا مردم چنان ترس خورده و متزلزل و مضطرب گردند که دیگر قادر به دست زدن به اقدامات دفاعی موثر نباشند. امپریالیسم آمریکا با علاقه این تاکتیک را بکار می بندد، مثلا در سال 2003 این تاکتیک را در عراق نیز بکار بست. القاعده نیز امروز، چون پل پت در آنزمان، » مجاهد» دارد – شورش در سوریه حتی امکانات بیشتری را هم وعده می داد – با دریافت بی وقفه کمک های تسلیحاتی، لجیستیک و پول های سیا و کشورهای خلیج از طریق ترکیه. ورود اجیر شدگان خارجی به صحنه اجتناب ناپذیر بود. یک سفیر سابق انگلیس بنام Oliver Miles اخیرا نوشت بنظر می رسد دولت ( کامرون) از سرمشق تونی بلر پیروی می کند که با یکدندگی توصیه های وزارت خارجه، MI5 و MI6 را نادیده گرفت که سیاست ما در خاورنزدیک – و بویژه جنگ های ما در آنجا – یکی از دلائل اصلی اجیر کردن مسلمانان در بریتانیا برای انجام عملیات تروریستی است».

» کشور اسلامی » بدست کسانی در واشنگتن و لندن ساخته شده که عراق را بمثابه یک جامعه نابود کردند و با این توطئه مرتکب جنایتی علیه بشریت گشتند. » کشور اسلامی» هم مانند پل پت و خمر سرخ حاصل تروردولتی غرب است، که گروهی از نخبگان فاسد امپریالیستی بدون در نظر گفتن عواقب اعمال خود ، در مناطقی ای که از لحاظ فرهنگی و جغرافیائی از آنها بسیار دورست مرتکب این جنایت علیه بشریت شده اند. اما در جامعه «ما » سخن گفتن از جنایت آنها ممنوع است.

خلق کشی غرب در عراق

23 سال از خلق کشی بزرگ در عراق گذشته است – بلافاصله پس از جنگ دوم خلیج – ، هنگامی که آمریکا و انگلستان سازمان ملل را زیر فشارنهادند و اقدامات تنبیهی علیه مردم عراق را به اجرا گذاشتند ـ با این عمل در واقع اتوریته صدام حسین را در داخل تقویت کردند.این کار شبیه به محاصره های قرون وسطی بود. تقریبا جلوی فروش تمام چیزهائی که یک کشور مدرن به آن نیاز دارد گرفته شد : از کلُر برای پاکیزه نگه داشتن آب مصرفی گرفته تا مداد،قطعات دستگاههای رونتگن و قرص های معمولی ضد درد و داروهائی که برای مقابله با اشکال ناشناخته سرطان، که حاصل آمیختن مواد اتمی تغلیظ شده با غبار میدانهای جنگ جنوب و پراکنده شدن در فضا بود.

اندک زمانی پیش از عید مسیحی کریسمس در سال 1999 وزارت اقتصاد انگلستان صدور واکسن ضد دیفتری و تب زرد را به عراق ممنوع کرد. Kim Howells وزیر پارلمانی کبینه تونی بلر در توضیح علت این تصمیم چنین گفت :» از واکسن های مخصوص کودکان می توان سلاحهای کشتار انبوه ساخت» . دولت انگلیس از آنرو توانست این ادعای حیرت انگیز را بکرسی نشاند، که گزارش های خبری رسانه ها در باره عراق – که اغلب بوسیله وزارت خارجه دستکاری می شد – چنان بود که همه چیز را تقصیر صدام می دانست.

پس از برنامه سازمان ملل » نفت در برابر مواد غذائی » که ادعا می شد یک برنامه انسان دوستانه است، سهم هر عراقی در سال 100 دلار بود، یعنی یک سهم » بخور و نمیر «. این رقم باید برای هزینه مجموع زیر ساخت اجتماعی و خدمات ضروری دیگر – مانند تامین برق و آب – کافی باشد. «هانس کریستف فن اسپونک » که در آن زمان معاون دبیر کل سازمان ملل بود، بمن گفت » فکرش را بکنید این مبلغ مسخره برای مردمی است که آب آشامیدنی ندارند، مردمی که اکثر آنها بضاعتی ندارند که مخارج مداوای خود را تامین کنند ، و هر روز باید ترس جانشان را داشته باشند، اگر این را در نظر مجسم کنید ، خواهید دانست کابوس یعنی چه. نباید اغفال نشوید . همه این ها حساب شده است. من در گذشته هیچگاه واژه خلق کشی را بکار نبرده ام، ولی حالا دیگر نمی شود خود داری کرد».

«فن اسپونک» که هماهنگ کننده مسائل انسانی در عراق بود با خشم تمام از کار استعفا داد. » دنیس هالیدی » که او هم یکی از صاحب منصبان سازمان ملل بود، و قبل از او این سمت را داشت نیز پیش از او استعفا داده بود. هالیدی می گوید :» بمن گفته بودند سیاستی را پیش ببر، که نامش خلق کشی بود: سیاستی بود آگاهانه که در نهایت سبب مرگ یک میلیون نفر – بچه و بزرگ – شد.»

تحقیقات » اونیسف» سازمان حمایت از کودکان، وابسته به سازمان ملل، به این نتیجه رسید که بین سالهای 1991 تا 1998، یعنی در بحبوحه محاصره عراق، 500 هزار کودک عراقی زیر پنجسال تلف شده اند. مجری یکی از برنامه های تلویزیونی آمریکا شهامت بخرج داد و از نماینده آمریکا در سازمان ملل ـ با ذکر این رقم – پرسید » آیا ارزش این را داشت؟» مادلن اولبرایت پاسخ داد:» ما فکر می کنیم به این قیمت می ارزید» .

Carne Ross مسئول سیاست تحریم اقتصادی انگلستان علیه عراق که به » مستر عراق » معروف بود ، در سال 2007 به یک هیئت پارلمانی گزارش داد که دولت های آمریکا و انگلیس وسائل و امکانات برای ادامه زندگی را از تمام مردم سلب کرده بودند. سه سال بعد که من با او مصاحبه کردم او از این امر بی نهایت متاسف و پشیمان بود. گفت:» من شرمنده هستم» . او امروز یکی از نادر افرادی است که حقیقت را می گوید و می گوید که دولت ها چگونه ما را فریب می دهند و چه نقشی روزنامه های گوش بفرمان در فریب دادن ما با پخش اخبار نادرست و زنده نگه داشتن دروغ ها بازی می کنند. او می گفت » ما روزنامه ها را با نیمه حقیقت هائی که با دقت فراهم شده اند تغذیه می کنیم» و ادامه می دهد و » یا خبر را ( بکلی) کنار می گذاریم».

غرب ترور را با ترور پاسخ می گوید

سر تیتر روزنامه » گاردین» در 25 سپتامبراین
بود:

“ Faced with horror of Isis we must act”

( با خشونت ایسیس برخورد کنید باید کاری بکنیم )

این » ماباید کاری بکنیم » هشدار هولناکی است که می گوید باید خاطرات، فاکت ها، درس های آموخته، شرم و پشیمانی را سرکوب کرد. نویسنده مقاله پتر هاین Hain نام دارد، او در زمان حکومت تونی بلر در وزارت خارجه انگلیس مسئول امور عراق بود. در سال 1998 وقتی که دنیس هالیدی شدت درماندگی مردم عراق را افشا کرد، مصیبتی که دولت تونی بلر از مقصران عمده بوجود آوردن آن بود، » هاین» در برنامه » Newsnight » بی بی سی به او توهین کرد و او را » مداح صدام حسین»نامید . اما در سال 2003، هاین ، اشغال عراق را توسط دولت تونی بلر علننا و با تکیه بر دروغ تایید کرد . هم او، اندک زمانی پس از آن، در یک کنفرانس حزب کارگر انگلیس ، با اشغال عراق بعنوان » موضوعی در حاشیه» ، برخورد کرد.

امروز همین هاین خواستار «حمله هوائی، فرستادن پهباد، فرستادن سلاحهای نظامی و دیگر کمک ها» برای جنگیدن با کسانی است که علیه «خلق کشی» در عراق و سوریه بمیدان آمده و مبارزه می کنند. او می گوید برای پیش راندن » این هدف داشتن یک «راه حل سیاسی مبرم ضرورتی است «. اوباما هم همینطور فکر می کند او بمبارانها وحملات پهبادی را «محدود » می خواند این محدودیت باید کنار گذاشته شود. معنی واقعی این سخن این است که راکت ها و بمب های 500 پاندی باید خانه های روستائیان را با خاک یکسان کنند، همان طور که بدون » محدودیت» در یمن، پاکستان،افغانستان وسومالی می کنند، همان طور که در کامبوج، ویتنام و لائوس کردند. روز 23 سپتامبر یک موشک کروز Cruise missile در روستائی در منطقه عدلیب در سوریه فرود آمد و عده ای افرادغیر نظامی از جمله چند زن و کودک را بقتل رسانید. هیچکدام از آنها پرچم سیاه در دست نداشتند .

در روزی که مقاله » هاین» منتشر شد » دنیس هالیدی» و «هانس فن اسپونکن» در لندن بدیدن من آمدند. آنها بهیچ وجه از ریاکاری مرگ آور این سیاستمدار شگفت زده نبودند، شکایت آنها از این بود که به چه علت اصلا گامی عاقلانه برای استقرار آتش بس برداشته نمی شود. در همه جای جهان از ایرلند شمالی گرفته تا نپال ، دشمنانی که متقابلا یکدیگر را تروریست و مرتد می دانستند توانستند سر یک میز بنشینند و با هم گفتگو کنند چراحالا این کار در عراق و سوریه رخ نمی دهد؟ همانطور که ویروس ابولا از آفریقای غربی آمد ویروسی هم بنام » جنگ دائمی» از اقیانوس اطلس گذشته و به خاور نزدیک رسیده است. لرد ریچاردز که تا چندی پیش سرفرمانده ارتش انگلیس بود خواستار

Boots on ground now”» » نیروی زمینی، هم اکنون » است .

این همان حرف سطحی کامرون ، اوباما و «ائتلاف موافقان»است، کسانی که نه حس همدردی دارند و نه قادر به تشخیص عواقب کارهائی هستند که می کنند – بویژه تونی آبوت ( نخست وزیر مهاجم و عجیب و غریب استرالیا ) که حالا می خواهند همراه با او از ارتفاع چند هزار متری مناطقی را بمباران کنند که گذشت زمان هنوز نتوانسته است خونهای » ماجرای » قبلی را در آنجا بخشکاند. خود این ها هیچگاه زیر بمباران قرار نگرفته اند، انها نمی دانند بمباران شدن یعنی چه، ولی خیلی دوست دارند ، تنها همپیمان قابل اعتماد احتمالی را هم زیر رگبار بمباران قرار دهند : سوریه را.

اینک بخشی از یک سند از یک سازمان اطلاعاتی انگلیسی – امریکائی را که هک شده است ، ارائه می کنیم تا نشان دهیم نقشه حمله به سوریه تازگی ندارد » برای آن که اجرای عملیات را برای نیروهای آزادیبخش آسان کنیم(….) برای این که سردرگمی در سوریه ادامه پیدا کند باید شخصیت های کلیدی حذف شوند . CIAآماده شده است و SIS( MI6) تلاش خواهد کرد تا خرابکاری های کوچک و بزرگی را در سوریه به انجام رساند، برای انجام این کار می توان از تماس با افراد رابط استفاده کرد(…) ایجاد ترس تا حد ضروری، صحنه سازی اختلاف مرزی بهانه برای دخالت را بدست خواهند داد. برای آن که هیجان به حد اعلا ارتقاء یابد، سیا و سیس باید چه در سطح روانی و چه در سطح عملیاتی تمام منابع را بکار گیرند».

این جملات در سال 1957 نوشته شده اند- ولی می توانند همین دیروز هم نوشته شده باشند. در جهان امپریالیستی تغییرات اساسی رخ نمی دهد. سال گذشته «رولاند دوما» وزیرخارجه اسبق فرانسه افشا کرد که » دوسال قبل از بهار عربی » در لندن به او گفته می شود که نقشه ای برای جنگ در سوریه تدارک دیده شده است. او در گفتگوئی با فرستنده » فرانسوی LPCمی گوید » برایتان حرف ها خواهم زد ، دوسال قبل از آغاز خشونت در سوریه من در انگلستان بودم. در آنجا با ماموران برجسته انگلیسی دیدار داشتم، آنها در آن دیدار اعتراف کردند که مشغول تدارک کاری در سوریه هستند(…) انگلستان مشغول سازمان دادن اشغال سوریه توسط شورشیان بود. گرچه من دیگر وزیر خارجه نبودم ولی آنها حتی از من پرسیدند نمیخواهی همراهی کنی( …) سابقه این عملیات خیلی به گذشته بر می گردد. این عملیات( از قبل) تدارک دیده شده بود ، در باره آنها فکر شده بود و با نقشه بود.

برای پایان دادن به ترور چه باید کرد؟

تنها هماوردان لایق در برابر کشور اسلامی، که در غرب به چشم ابلیس به آنها نگریسته می شود، عبارتند از سوریه، ایران و حزب الله . یکی از موانع در این راه ترکیه است هم بعنوان » همپیمان» و هم عضو ناتو که با سیا و ام آی 6 و فئودالهای حوزه خلیج فارس همدست است و به شورشیان قوای کمکی می رساند از جمله گروهی را که نام » دولت اسلامی » بخود داده اند. آن کس که از ترکیه و تلاشهای دیرینش برای تبدیل شدن به یک قدرت منطق
ه ای حمایت می کند – هدفی که شرط مقدماتی رسیدن به آن سقوط سوریه و حکومت اسد است- به استقبال یک جنگ متعارفی بزرگ و معدوم کردن هراسناک کشوری می رود که مجمع متنوع ترین گروههای قومی و مذهبی در خاورنزدیک است .

اعلام آتش بس – برغم تمام دشواری هایی که در این راه هست – یگانه راه خروج از این دیو لاخ هزار توی امپریالیستی است. در غیر اینصورت سربریدن ادامه خواهد یافت. این که » گاردین» می نویسد مذاکره با سوریه » پرسش برانگیز» است ، حکایت از اعتقاد به برتری اخلاقی کسانی دارد که از جنایت جنگی تونی بلر حمایت کردند، این اعتقاد هنوز بدور افکنده نشده است.

همزمان با آتش بس باید بلافاصله ارسال هرنوع اسلحه به اسرائیل ممنوع گردد و کشور فلسطین برسمیت شناخته شود. مسئله فلسطین بزرگترین زخم التیام نیافته منطقه است و، همانطور که بارها تاکید شده است، منشاء پیدایش اصولگرائی اسلامی نیز همین است. عثامه بن لادن این را روشن ساخت. فلسطین امید بخش نیز هست. هر گاه عدالت را به فلسطینی ها عرضه دارید، آغاز به تغییر جهان پیرامون کرده اید.

چهل سال پیش نیکسون و کیسینجر با بمباران کامبوج چنان مصائبی برای آن مردم بوجود آوردند که هنوز که هنوز است از زیر بار آن مصائب کمر راست نکرده اند. حاصل جنایات بوش و بلر در عراق نیز جز این نیست. اخیرا کیسینجر کتاب قطوری در همین مورد منتشر کرد که در آن به تمجید از خود پرداخته است . عنوان کتاب » نظم جهانی» است ، همین عنوان خود گویای کلبی نگری نویسنده است. در نقد پای بوسانه ای که بر این کتاب نوشته شده از کیسینجر بعنوان معمار اصلی یک نظم جهانی یاد می شود که » یک ربع قرن به جهان ثبات بخشید». اگر این سخنان بگوش مردم کامبوج، ویتنام ،لائوس، شیلی، تیمورشرقی و دیگر قربانیان » هنر دولتمداری» او برسد خواهند گفت فقط آنزمانی که » ما » این جنایتکار جنگی را در میان خود ببینیم ، آنگاه است که خون آغاز به خشکیدن خواهد کرد.

Marxistische Blätter

2014 Heft 6

 

از خاک آلمان هرگز نباید جنگ برخیزد!

ter3456این باید همچنان شعار مردم آلمان باشد

از خاک آلمان

هرگز نباید جنگ برخیزد!

بخش پایانی سخنرانی لافونتن
یونگه ولت – گزینش و ترجمه رضا نافعی

 منتشر شده درآینده ما

آلمان کشور مستقلی نیست

امروز دیگر تسخیر خاک مطرح نیست، آنچه مطرح است تسخیر بازارهاست. باید نگاهی به اوکرائین انداخت و دید که تا امروز کدام کنسرن ها در آنجا موفق به امضای قرارداد شده اند. هنوز هم حکم معتبر اینست: سیاست خارجی چیزی نیست مگر نبردی دائمی برای دست یافتن به مواد خام و بازار. ولی ما به آن نیازی نداریم- نه با وسائل جنگی و نه باصطلاح سرمایه گذاری. داد و ستد منصفانه و آزاد هم ممکن است، اگر نخواهیم دیگران را به زانو درآوریم.

چندی پیش این افتخار را داشتم که در یک بحث تلویزیونی با خانم » گورینگ- اکهارد، سیاستمداری از حزب سبزها گفتگو کنم. از او پرسیدم نظرش در باره جنگ پهبادی (هواپیماهای بی سرنشین) چیست، جنگهائی که از خاک آلمان هم صورت می گیرد؟ او دائم از زیر این سوال در می رفت. اگر نخواهیم به این پرسش پاسخ دهیم، چطور می توانیم در باره سیاست خارجی بحث کنیم؟ چطور می توانیم نسبت به تروریسم ابراز خشم کنیم، در حالی که هزاران نفر بدون هیچ مجوز حقوقی، صاف و ساده، با پهباد ها بقتل می رسند، از جمله از خاک آلمان و ما خیلی راحت بحث در باره آن را کنار می گذاریم؟ ما اصلا چطور می توانیم برای آن توجیه اخلاقی داشته باشیم؟ پیش از آن که ما انگشت بسوی دیگران بلند کنیم و آنها را نشان دهیم، باید از خودمان شروع کنیم و دیگرخاک خود را برای قتل های پهبادی در سراسر جهان، دراختیار نگذاریم. کسی که در این مورد سکوت می کند بهتر است اصلا در بحث جاری در این مورد وارد نشود، برای این که او با وضوح تمام با معیار دوگانه قضاوت می کند. از این رو من از «ویلی ویمر» سپاسگذارم که چندی پیش در روزنامه یونگه ولت این موضوع را مطرح ساخت و نوشت باید در نظر مجسم کرد حال کسانی را که با این قتل های پهبادی کل خانواده خود را، تمام خویشاوندان خود را از دست می دهند. این یعنی تروریسم عریان و آشکار. ما فقط در صورتی می توانیم علیه آنها به مبارزه ای جهانی برخیزیم که نخست با تروریسم خودمان مبارزه کنیم.

اشاره ای بکنم به تکنیک شنود. طبق قانون اساسی دولت موظف است آزادی اتباع خود را تضمین کند، اما وقتی دولتی قادر نیست به همپیمان خود بگوید «نباید تمام مردم ما را شنود کنید و همه را مورد جاسوسی قرار دهید» چه نامی شایسته این دولت است؟ واژه های دست نشانده و خراج پرداز، واژه های بسیار رقیقی هستند. یک قدرت همپیمان بر کل حریم خصوصی افراد خط بطلان می کشد، این پذیرفته می شود و در عمل هیچ گامی علیه آن برداشته نمی شود، این است معنی آزادی؟

سیاست صدور اسلحه را باید فورا عوض کنیم. گام اول ، فوری و بی بازگشت باید منع صدور اسلحه به مناطق متشنج باشد. صدراعظم مرکل در سال گذشته سخنی گفت که من آنرا دوبار خواندم. او گفت عربستان سعودی یک همکار مهم ما در مبارزه با تروریسم است، و حالا شما از جنایات داعش برآشفته می شوید! این درست است که باید از آن اعمال خشگین شد، اما سر بریدن و سنگباران کردن و غیره در عربستان سعودی نیز رخ می دهد، عربستان سعوی خود یک حکومت خودکامه است که مردم خود را هم ترور می کند و به همین دلیل چنین کشوری نمی تواند مهمترین همپیمان ما در مبارزه با تروریسم باشد. این است آن معیار دوگانه که سبب می شود جهان پیوسته ناآرام بماند.

 

در تمام تلاش هائی که برای جا انداختن بیشتر این سیاست در آلمان صورت می گیرد، همیشه یک استدلال انساندوستانه را علم می کنند تا ثابت کنند که در پیش گرفتن این سیاست ضرورت دارد. همیشه وقتی در جائی جنایتی رخ می دهد، آخرین بار چالشی بود میان داعش و کردها، آنوقت گفته می شود، حالا دیگر باید دخالت نظامی بکنیم، وجدان انسانی حکم می کند که دخالت کنیم و همیشه کسانی هستند از جمله در میان چپ ها، اتحادیه های کارگری، در کلیسا ها و غیره که در دام این استدلال می افتند. ولفگانگ هوبر اسقف پرتستان، در روزنامه فرانکفورتر مقاله ای منتشرکرده می نویسد و فرمان مسیحیت این است که «تو نباید بکشی» اما این فرمان هم هست که » تو نباید بگذاری بکشند». بعبارت دیگر «وقتی جائی چالشی باشد تو باید دخالت نظامی کنی». این شیوه بکار میرود و این استدلال همیشه مطرح می شود و بسیاری هم فریب آن را می خورند. یک استدلال ساده هم هست که میتوان در برابر آن استدلال گذاشت. وقتی من امکان انتخاب داشته باشم در میان چالش های بیشمار این جهان برای نجات زندگی انسان ها .

در میان چالش ها بیشمار این جهان هستند چالش هائی که من می توانم جان هزار نفر را نجات دهم بدون آن که مجبور باشم کسی را بکشم، چالش های دیگر هم هستند که من میتوانم کمک کنم ولی در عین حال باید صد ها نفر را هم بکشم، انتخاب بین این دو حالت برای کمک کردن کار دشواری نیست. اما آنچه ناهنجار است این است که انساندوستی این آدمها فقط وقتی گل می کند که بتوانند دست به اسلحه ببرند، ولی هیچگاه حاضر به کمک نیستند. اگر کشت و کشتاری در میان نباشد. درنده خوئی این بحث در اینجا آشکار میشود. نشان بیماری جامعه ما این است: مبلغی که برای کمک به تغذیه آوارگان صرف می شود کمتر از مبلغی است که برای ارسال اسلحه هزینه می شود.

جمعبندی می کنم: وینستون چرچیل که زبانی نیشدار و گزنده داشت، یک بار گفت در جنگ، حقیقت آنچنان گرانقدر است که پیوسته باید در محاصره محافظان فراوانی باشد که دروغ نام دارند. این کلبی مذهبی معرف خصلت مجموعه سیاست خارجی است. از مقولات شروع می شود. از یونگه ولت که بگذریم هیچکس در پی ریشه کاوی نیست. مثلا می گویند وزیر دفاع آمریکا، بودجه دفاعی ایالات متحده آمریکا و غیره. مثل این که آمریکا قصد دارد در برابر کسی از خود دفاع کند، این یک دروغ محض است. کل سیاست خارجی آمریکا، از صدر تا ذیل دروغ است و اگر می خواهیم به یک سیاست صلح جویانه دست یابیم وظیفه ماست که این دروغ را برملا کنیم . دوستان عزیز.

کل مطلب را در یک جمله بیان می کنم: ما هم تاریخ خود را داریم و ما باید از تاریخ خود بیاموزیم، از جنگ جهانی، از فاشیسم. از این تاریخ باید تکانه ای برخیزد که بگوید ما باید با تمام توان بکوشیم، پس از آن همه مصیبت ها که روی داد، جهان را آرامتر سازیم. پس از جنگ جمله گفته ای شد که باید قطبنمای همه ما باشد – این را برغم تمام شکاکان می گویم که من نمیتوانم جز این از سیاست دیگری پیروی کنم- آن جمله این بود :» دیگر هرگز نباید از خاک آلمان جنگی آغاز شود!»

 

 

 

جهان به جنگ نیاز ندارد به دگرگونی ساختار آن نیازمند است 2

بخش دوم سخنرانی «اسکار لافونتن»

در بیستمین کنفرانس «لوکزامبورگ» در آلمان

جهان به جنگ نیاز ندارد

به دگرگونی ساختار آن نیازمند است

یونگه ولت گزینش و ترجمه رضا نافعی

 منتشر شده در آینده ما

«اسکار لافونتن» از رهبران برجسته و متمایل به چپ حزب سوسیال دمکرات آلمان که سرانجام از این حزب بیرون آمده و بنیانگذار حزب چپ آلمان شد، در بیستمین کنفرانس «روزا لوکزمبورگ» از چهره های برجسته کمونیست آلمان که 10 ژانویه 2015 برگزار شد سخنرانی مهمی ایراد کرد. لافونتن که البته اکنون بدلیل بیماری از رهبری حزب چپ آلمان کناره گیری کرده، در سخنرانی خود گفت:

اینک می پردازم به موضوع » صلح بجای ناتو» پرسش این است که ما چه می خواهیم، به چه اعتقاد داریم، چه می توانیم بکنیم که اصلا صلح برقرار گردد. به اعتقاد راسخ من – اجازه بدهید بگویم به اعتقاد راسخ ما – استقرار واقعی صلح در جهان فقط هنگامی ممکن می گردد که یک نظام اجتماعی واقعا مردمی پدیدآمده باشد. یعنی آنچنان نظامی که در آن علائق اکثریت مردم فرمانروا باشد، چون می توانیم فرض را بر این بگذاریم که اکثریت مردم جنگ نمی خواهند، این را می توانیم در جنگ افغانستان ببینیم. همه جا می توانیم ببینیم که مردم تصمیم به جنگ نمی گیرند، چون نمی خواهند بچه های خود را، شوهران خود را، زنان خود را به جنگ بفرستند. از این روست که ما به یک نظام مردمسالار نیاز داریم، نظامی که در هیچ کجای جهان امروز نداریم.

در نظام اقتصادی یک جامعه مردمسالار انسان در کانون جامعه قرار دارد. در چنین نظامی بهره کشی از انسان پایان می یابد. در چنین نظامی آن ثروتی که با دست همگان فراهم می آید از آن کسانی است که آن را با کار خود آفریده اند. اما ما امروز در آنچنان نظام اجتماعی بسر می بریم که در آن اقلیتی ثروتمند می گردد، و اکثریتی را برای خود بکار می گیرد. اما ما خواستار آنچنان نظام اجتماعی هستیم که در آن ثروت بدست آمده از آن کسانی باشد که آن ثروت را آفریده اند- و آنها اکثریت مردم آن جامعه هستند. البته این هم اندیشه تازه ای نیست: اما هروقت تقسیم در آمد و ثروت بنحوی باشد که ثروت متراکم پدید آید دیگر مردمسالاری ممکن نخواهد بود، که این نیز اندیشه تازه ای نیست. ثروت انبوه با مردمسالاری ناسازگار است، زیرا هیچگاه چنین ثروتی با یک شیوه مردمی و دموکراتیک گرد نمی آید.

این هم اصلی است که خوب درک و آموخته نشده است – حتی امروز- نمونه آشکار آن این است که جوامع غربی برای آقای «خودوروفسکی» بعنوان یک رزمنده بزرگ برای آزادی آغوش می گشایند. اینجاست که آدم باید توی سر خودش بزند. ثروتی نیست که در پس آن جنایتی بزرگ نخفته باشد.   برای رسیدن به این شناخت نباید حتما مارکسیست بود، فقط کافی است رمانهای بالزاک را بخوانیم. (اُنوره دو بالزاک Honoré de Balzac) ‏ (۲۰ مه ۱۷۹۹ – ۱۸ اوت ۱۸۵۰) نویسنده نامدار فرانسوی است که او را پیشوای مکتب رئالیسم اجتماعی در ادبیات می دانند.م.) امروز دیگر وقت آنست که با هورا و هلهله باستقبال جنایتکاران نرویم.

کاش حزب سوسیال دموکرات و سبزها فقط درک می کردند که در اوکرائین چه رخ داده است. جایگزین کردن یک الیگارشی (حکومت اشراف سالار فاسد .م)  با یک الیگارشی دیگر، آن هم با کودتا ربطی به دموکراسی ندارد. اگر واقعا مبارزه بر سر دمکراسی بود، ماهم وارد میدان می شدیم. ولی ما خواستار اقتصاد اشراف سالاری که امروز همچون دیروز مردم را با سبعیت می دوشد نیستیم.

بر خلاف کشیشی که رئیس جمهور شده است ( اشاره به رئیس جمهورکنونی آلمان است که قبلا در جمهوری دموکراتیک آلمان کشیش بوده است.م) و خانم صدراعظمی ( که او هم دختر یک کشیش بوده است) پاپ رهبر کاتولیک های جهان در رم کتاب انجیل را خوانده است و به همین دلیل می داند که در آن کتاب چه نوشته شده است. در آنجا نوشته نشده » توباید جنگ کنی» برعکس هسته اصلی انجیل این است که «توباید دیگران را همانقدر دوست داشته باشی که خودت را دوست داری». این کجا و جنگ و بهره کشی از مردم کجا! پیام اصلی انجیل این است و چه خوب است که پاپ این را می گوید «ما در جنگ سوم جهانی هستیم و نظام های اقتصادی هستند که نمی توانند بدون جنگ سرکنند و به همین دلیل است که سلاح تولید می کنند و می فروشند». این حقیقتی است که بالاخره یک نفر آن را بر زبان آورد. من از این پیامی که پاپ امروز در تمام جهان می پراکند، استقبال می کنم.

ولی ما چپ ها نمی توانیم بگوئیم: «ما صبر می کنیم تا یک نظام اقتصادی دیگر، یک نظام بهتر بیاید.» این حرف به معنی آنست که ما میدان سیاست را برای همیشه ترک می کنیم. ما باید بکوشیم تا از امکانات ناچیزی که داریم استفاده کنیم و من از گفتن این حرف بیمی ندارم که : «بله، ما باید در این باره فکرکنیم که آیا امکان دارد که ما در تشکیل دولت سهیم گردیم . ولی آنوقت باید واقعا بدانیم که ما چه می خواهیم. آنوقت دیگر نمی توانیم کوتاه بیائیم. من قبلا اشاره کردم که شرط اصلی چیست. اما این شرط خیلی جامع تر است. شرکت در چنین دولتی فقط در این صورت قابل تصور است که مسیر سیاست خارجی بکلی تغییر کند. و آن به این معنی است که: ماباید ناتو را منحل کنیم و ساختار امنیت اروپا را بر اساس معماری دیگری بنا کنیم، با حضور روسیه. چیزی غیر از این اصلا ممکن نیست. و این یعنی حسن همجواری. یعنی تنش زدائی. یعنی بسوی یکدیگر رفتن. یعنی ترس ها و نگرانی های آنها را جدی گرفتن. برای تشخیص این که بحث چقدر به بیراهه رفته است کافیست فقط واژه » تفاهم برای پوتین» را درنظر بگیریم. (در مباحثات سیاسی اخیر در آلمان این واژه با بار منفی و جدلی به میان افکنده شد. به معنی آن که هر کسی که برای پوتین تفاهم داشته باشد در واقع مطرود است.م ) در واقع باید دانست کسی که بخواهد سیاست خارجی اعمال کند باید تلاش کند تا طرف مقابل را درک کند. برای درک پوتین هم باید تلاش کرد، در غیر این صورت نمی توان با او به صلح رسید. ما باید بتوانیم » روسیه را درک کنیم « ، خانم و آقایان، دوستان عزیز، ما باید یکدیگر را درک کنیم، در غیر این صورت نمی توانیم به صلح دست یابیم.

انحلال ناتو

لُرد » Ismay » دبیرکل ناتو، اندک زمانی پس از پایان جنگ گفت : «ناتو برای این بوجود آمده که روس ها را بیرون کند، آمریکائی ها را وارد کند و آلمانها را پائین نگه دارد.» حالا از خودتان بپرسید که امروز در واقع چه چیز تغییر کرده است. واقعا قابل درک نیست. تمام آن چیزهائی که ویلی براند با اتخاذ سیاست رفع تنش و ایجاد تفاهم با بلوک شرق بدست آورد، همه از دست رفته است. من می گویم ما باید از تاریخ خود بیاموزیم: آلمان به روابط خوب همسایگی با روسیه نیاز دارد. این حافظ اصیل ترین علائق ماست. در آن زمان گفته می شد که ما فقط با کمک یکدیگر می توانیم به صلح دست یابیم و نه با رو در روی هم ایستادن. این اصل امروز هم چون دیروز معتبر است. تمام این یاوه گوئی ها در باره جنگ، این تحریم ها – همه این ها تشدید کننده تنش است. ما به جای سیاست مرکل در برابر روسیه به سیاست تنش زدائی نیازمندیم و به سیاست حسن همجواری .

این به آن معنی است که دولتی که ما بتوانیم با آن کار کنیم، حتما با گسترش ناتو به شرق مخالفت کند. علت تشنج تلاش دائم برای محاصره روسیه است. قول داده شده بود که ناتو گسترش داده نشود و به مرزهای روسیه نزدیک نشود. این قول را شکسته اند. هر چالشی سابقه ای دارد، و شکستن این قول آغاز چالش اوکرائین است. ناتو را گام به گام به پیش خزاندند و دست آخر گفتند اوکرائین را هم لازم داریم. اوکرائین باید به عضویت اتحادیه اروپا درآید، باید وارد ناتو شود. این یعنی نشانه رفتن بسوی روسیه. این سیاست غلطی بود، که باید جای خود را به سیاست تفاهم با روسیه بدهد، در غیر این صورت هرگز به صلح دست نخواهیم یافت.

بنا بر این صحبت بر سر آن نیست که گسترش ناتو به شرق را می توانیم به یک صورتی ادامه دهیم، مسئله حاد این است هیچ نیروئی مجاز نیست در مرز روسیه مستقر گردد. واقعا زده بسرشان. به چه دلیلی ما می توانیم نیروی نظامی در مرز روسیه مستقر سازیم؟ بار دیگر افسانه های قدیمی جنگ سرد را بخورد ما میدهند و می گویند روسیه ما را تهدید می کند.

فکرش را بکنید. ناتو هزار میلیارد هزینه تسلیحات می کند و روسیه 88 میلیارد. این ها واقعا عقل از سرشان پریده که می گویند ما هزار میلیار دلار هزینه تسلیحات می کنیم ولی از کشوری که 88 میلیارد هزینه تسلیحات می کند احساس خطر می کنیم! بنا بر این باید بر تسلیحات خود بیفزائیم . واقعا اینها فکر می کنند تا کی می توانند این مهملات را بخورد مردم بدهند؟

در همین زمینه باید در مورد نکته دیگری هم صحبت شود: تحریم ها باید فورا لغو شوند. درک این مطلب واقعا آنقدر دشوار نیست که وقتی کشوری بی ثبات شود، وقتی اقتصاد کشوری دچار تلاطم های شدید گردد، وقتی این کشور پیوسته با خطرات بیشتری روبرو گردد، امنیت افزایش نمی یابد بلکه اوضاع دمبدم وخیم تر می شود. و ما باید بدانیم که امروز جنگ فقط با لشگر و وسائل فنی صورت نمی گیرد، بلکه ابزار اقتصادی هم وسیله جنگ است. باید دانست که صندوق بین المللی پول چیزی نیست جز دست درازتر شده سیاست خارجی آمریکا. درست مثل ناتو. از اینرو هردو باید از بنیاد تغییر کنند. بکلی شکل دیگری پیدا کنند. و این یعنی آنکه صندوق بین المللی پول به یک سازمان دموکراتیک تبدیل گردد و سیاست آن باید بکلی تغییر کند. این درست نیست که صندوق بین المللی پول وسیله ای باشد برای بکرسی نشاندن علائق آمریکا و همزمان با آن برای بی ثبات کردن کشور مورد نظر. ولی دوستان عزیز این همان چیزی است به اجرا در می آید.

 

https://www.jungewelt.de/2015/01-14/023.php

بانگ بلند مخالفت با سیاست خارجی دولت آلمان

 

بخشی از سخنرانی رهبر چپ آلمان

بانگ بلند مخالفت

با سیاست خارجی دولت آلمان

یونگه ولت – گزینش و ترجمه رضا نافعی

منتشر شده در آينده ما


«اسکار لافونتن» از رهبران برجسته و متمایل به چپ حزب سوسیال دمکرات آلمان که سرانجام از این حزب بیرون آمده و بنیانگذار حزب چپ آلمان شد، در بیستمین کنفرانس «روزا لوکزمبورگ» از چهره های برجسته کمونیست آلمان که 10 ژانویه 2015 برگزار شد سخنرانی مهمی ایراد کرد. لافونتن که البته اکنون بدلیل بیماری از رهبری حزب چپ آلمان کناره گیری کرده، در سخنرانی خود گفت:

من سالها و بارها، در مجلس آلمان، از صدراعظم مرکل پرسیدم که تروریسم چیست؟ حرفم این بود:

«شما می خواهید با تروریسم مبارزه کنید، پس لطفا بما بگوئید که تروریسم چیست؟ اگر ندانیم تروریسم چیست که نمی توانیم با آن مبارزه کنیم». به این پرسش هیچگاه پاسخی داده نشد، که البته دلیلش روشن بود. تا این که بالاخره کارمندی متن قانون باصطلاح مبارزه با ترور را نوشت. طبق این قانون – خوب گوش کنیدتروریسم یعنی بکار بردن غیر قانونی زور برای به کرسی نشاندن امور سیاسی. رای گرفته شد و قانون به تصویب رسید. در آن زمان که این قانون تصویب شد تازه جنگ عراق تمام شده بود. آنگاه من در مجلس صحبت کردم و گفتم: «می دانید که هم اکنون به چه رای دادید؟ شما هم اکنون تصویب کردید که «جورج بوش» و «تونی بلر» و تمام کسانی که از جنگ عراق حمایت کردند تروریست هستند.»

قصد من از بکار بردن این مثال این است که روشن سازم: ما باید بیاموزیم و بدانیم که دست کم جهان عرب، بوش و بلر را تروریست می داند، چون بنا بر یک تصمیم غلط، صدها هزار نفر را بقتل رسانده اند . تا ما در غرب این را درک نکنیم هرگز نخواهیم توانست در باره مبارزه با تروریسم بحث کنیم. هرگز.

من همیشه از خود پرسیده ام و تلاش کرده ام این بحث را به مجلس نیز انتقال دهم که: «واقعا جهان را چگونه می بینند؟ وقتی جوانانی می بینند که ناگهان کل خانواده هاشان دریک آن نابود می شود، وقتی آنها می بینند که در اثر اشتباه یک پهباد عده زیادی بیگناه در یک مجلس عروسی کشته می شوند فکر می کنید در دل و مغز آنها چه می گذرد؟ شما بعد از شنیدن یا دیدن این خبر زندگی عادی خود را دنبال می کنید، ولی اگر یک ضربه تروریستی در اینجا رخ بدهد آنوقت سخت خشمگین و عصبانی می شوید». اما اینطور نمی شود با واقعه روبرو شد. شرط اول این است که ما این معیار های دوگانه اخلاقی را کنار بکذاریم، این دوگانگی معیار پایه و اساس اشتباهات بزرگ در جهان است.

به حاشیه رانده شدن و درمانده شدن، دو واژه ای بودند که در بسیاری از تفسیرها خواندم. نظری که بسیاری بر آن بودند این بود که رانده شدگی و درماندگی واکنش پدید می آورد؛ و این یک پدیده جهانی است که نمی توان آنرا به یک جا محدود ساخت. و هرجا که رانده شدگی به حاشیه و درماندگی باشد باید در انتظار خشونت بود. این در مورد جامعه ما نیز صادق است. خیلی ها هستند که احساس می کنند د
ت رد به سینه آنها خورده است و احساس می کنند که درمانده اند – در همه کشورهای جهان، در همه نظام ها، و این مردم سرانجام به این نتیجه می رسند که فقط با دست زدن به خشونت می توانند از خود دفاع کنند. از این امر فقط یک درس می توان گرفت: ما باید آنچنان نظامی ایجاد کنیم که دست رد بر سینه مردم نزند و نگذارد کسی دربماند و راهی و چاره ای و مفری برای رهائی از این وضع پیدا نکند . وقتی در باره تروریسم صحبت می شود، باید گفت که منظور از تروریسم چیست؟ مثلا اگر قتل محکوم است باید قتل را در هر کجا که رخ داد و قاتل را، هرکه هست محکوم ساخت و این آن امری است که در بسیاری از کشورهای غربی رخ نمی دهد.

این رویدادها باید به یک بحث اجتماعی در باره سیاست خارجی بیانجامند. بحثی که باید فقط و فقط به یک نتیجه برسد. و آن اینست که سرچشمه و عامل گسترش ترور در جهان، جنگ های دخالت جویانه هستند. مادر تروریسم جنگ های تروریستی است.

واقعا چه فکر می کنند؟ آنها که تصمیم به چنین جنگ هائی می گیرند؟ چه احساسی دارند؟ اصلا چطور می توانند کسانی را مامور کنند که شما بروید بجنگید؟ آیا واقعا می دانند که این تصمیم یعنی چه؟ همین امروز باید به این پرسش پاسخ داد: آنها که چنین ماموریتی می دهند نه می دانند که چه می کنند و نه حتی می توانند تصوری از آن داشته باشند. در اینجا باید توصیه کانت را بکار بست. کانت برای رسیدن به صلح ابدی این پیشنهاد را مطرح ساخت «اگر آن کسانی که تصمیم به جنگ می گیرند از مصائب جنگ باخبر باشند، آنوقت چنین تصمیمی نخواهند گرفت». من وقتی خشمگین می شوم می گویم: اگر دو » گروه» متشکل از سیاستمداران و روزنامه نگارانی که خواستار جنگ دخالت جویانه هستند تشکیل گردد که خود موظف به شرکت فعال در عملیات جنگی باشند کابوس جنگ شتابان به پایان میرسد.

 

امریکا و اروپا آش تازه ای را دارند می پزند! فصلی از کتاب» تونباید بکشی»

 

نوشته» یورگن تودنهوفر»

ترجمه رضا نافعی

منتشر شده در آينده ما

فراهم ساختن مقدمات جنگ با بدنام کردن و تبهکار جلوه دادن طرف مقابل آغاز می شود. یا آن طور که در گذشته گفته می شد با وحشی جلوه دادن آن.

قبل از هرجنگی وزرات خانه های جنگ که خود را وزارت دفاع می خوانند، کارزار بد نام سازی را به راه می اندازند. هنگامی که پیاپی خبر از شیوه های وحشت انگیز شکنجه، قتل عام های هراس انگیز، کشتن بی رحمانه نوزادان داده می شود، تقریبا همیشه میتوان مطمئن بود که جنگ در راه است.

اکثرا چنین است که در ابتدا چند سالی، بگونه ای منظم و سازمان یافته، روی بد نام کردن طرف مقابل کار می شود. بویژه هنگامی که «جنایت اصلی» دشمن آن است که حاضر نیست در برابر هدف های راهبردی امپراتوری آمریکا سر تعظیم فرو آورد و تسلیم شود. وقتی دشمن به «محور تسلیم ناپذیران» تعلق داشته باشد، آمریکا آنها را » محور شرارت» یا » امپراتوری ظلمت » نام می نهد.

بوجود آوردن باصطلاح «اشرار» از تخصص های سیاست خارجی غرب است. کاسترو، نوریگا، صدام، قذافی و اسد از تولیدات درجه اول آن هستند. البته این را هم باید گفت که برخی از آنها با اظهارات خود کار سیاست خارجی غرب را آسان ساختند.

اما سیاه کردن چهره بقیه آنها کار بسیار دشواری بود. همین چندی پیش که قرار بود من مقاله ای برای یکی از روزنامه های معروف آمریکا در باره «اسد» بنویسم، دبیر مسئول آن روزنامه کتبا از من خواهش کرد آن بخش هائی را که مربوط به «آموزش و پرورش غربی اسد، کت و شلوار و همچنین لباس های جین اوست بشدت تقلیل دهم». چون این توصیفات من سبب می شوند که اسد فردی «بسیار دوست داشتنی» جلوه کند. بعد، تقریبا از لاعلاجی، نوشته بود «کمتر کنید، کمتر کنید «. غرب از تصویرهای اهریمنی که ساخته و پرداخته است بشدت دفاع می کند و نمی گذارد دست به ترکیب آن ها بخورد.

تصویر خصمانه از اسلام

در اغلب موارد، یک قوم یا فرهنگ در کلیت آن اهریمنی جلوه داده می شوند. در گذشته یهودی ها بودند و حالا مسلمان ها هستند. هرچند که در 200 سال گذشته هیچ کشور مسلمانی به غرب حمله نکرده است، اما طراحان تبلیغات راهبردی غربی به آسانی شگفت انگیزی موفق می شوند کشورهائی چون عراق یا ایران را بعنوان خطرهای عظیم برای صلح جهانی جا بیاندازند.

اصلا به ذهن ما خطور نمی کند که ما مسیحیان اروپائی از زمان کریستف کلمب تا کنون، پانصد سال است که به بخش های بزرگی از جهان هجوم برده ایم و خون ریخته ایم . این را نیز بیاد نمی آوریم که ایالات متحده آمریکا هر چند سال یکبار به چه جنگ های تجاوزکارانه پرشماری دست زده است. دست کم در این یک مورد با ساموئل هانتینگتن است که گفت: «غرب جهان را نه با برتری اندیشه ها، ارزش ها یا مذهب خود، بلکه با بکار بستن خشونت سازمان یافته به تسخیر خود در می آورد.» (5)

در ترازنامه غم انگیز کشتن و مقایسه بین غرب با جهان اسلام تناسب دائمی و صریح 10 بر 1 است.(6) ما همیشه خالی را که در صورت دیگران است می بینیم اما آبله ها را در صورت
ود نمی یابیم.

در غرب این تمایل زیاد است که مسلمانان را خشونت طلب بشناسانند، برغم آن که همه نظر پرسی های جدی عکس آن را نشان می دهند. طبق پژوهش موسسه نظرپرسی گالوپ که یک موسسه آمریکائی است، در خاورمیانه و شمال آفریقا 13 تا 19 درصد از مردم حاضرند خشونت علیه افراد غیر نظامی را بپذیرند که البته زیاد است. ولی طبق پژوهش همین موسسه گالوپ در آمریکا و کانادا 47 تا 49 درصد حاضر به پذیرفتن خشونت علیه غیرنظامیان هستند. (7) طبق آمار بین المللی در باره قتل ها، آمریکا بعنوان خشونت بار ترین کشور، با فاصله زیاد، در صدر دموکراسی های غربی قرار دارد. آمریکا جلوتر از تقریبا تمام کشورهای عربی است که در جنگ نیستند.(8) خشونت در آمریکا همانقدر رواج دارد که کوکاکولا. البته قضاوت آمریکائی در باره خودشان بکلی چیز دیگری است.

ولی «اشرار» مفید در عصر ما «تروریست های مسلمان» هستند که البته – از برکت جنگهای ضد ترور– امروز تقریبا در تمام کشورهای خاورمیانه پخش هستند. اگر طبق رسم غرب تمام مبارزان مسلمان، افراط گرایان خشونت طلب و تروریست ها را یک کاسه کنیم، تعدادشان به 300 هزار نفر بالغ می گردد. این رقم برابر است با 0،02 در صد از 1،5 میلیارد مسلمانان جهان .

اگر با همین مقیاس آمریکا را مورد سنجش قرار دهیم فقط در میان راستگرایان افراطی با چند صد هزار اعضاء و هوادار گروه های شبه نظامی مواجه می گردیم. در کشوری که فقط 314 میلیون جمعیت دارد. بنظر می رسد که افراطگرایی حاضر به اعمال خشونت در آمریکا بمراتب گسترده تر از جهان اسلامی است. نئونازی های آمریکائی، کوکلوس کلان، گروههای تروریستی آریائی، اسکن هدزهای نژاد پرست، شبکه های راستگرایان افراطی «خون و شرف» گروههای » Wiht- Supermacy“ از این جمله هستند.

در آمار پیشگفته، جنگ ها ی آمریکا به حساب نیامده اند، گرچه مردم اغلب کشورهائی که مورد هجوم آمریکا قرار گرفته اند این جنگ ها را مصداق تروریسم می دانند. برای یک کودک عراقی یا افغانی فرقی نمی کند که بوسیله یک بمب گذار انتحاری معلول شده است یا بوسیله بمب های آمریکائی. «جنگ تروریسم ثروتمندان است» (9) وحشیگری ایالات متحده آمریکا بمراتب از جهان اسلامی بیشتر است.

طبق تخمین من، تعداد مبارزان واقعی القاعده در جهان امروز احتمالا 30 هزار نفر است. اکثر آنها در سوریه، عراق، پاکستان، یمن و سومالی هستند. قبل از جنگ افغانستان حداکثر چند صد نفر بودند. جنگ های ضد تروریستی در افغانستان و عراق القاعده را تبدیل به یک اسم و رسم جهانی کرد.

در اروپا القاعده و گروههای نزدیک به آن؛ تا همین اندازه هم پا نگرفته اند. بر اساس ارقام و آمار مقامات پلیسی اروپا موسوم به «اوی روپل» در سال 2010 از 249 عمل انجام شده تروریستی یا عملیاتی که قرار بوده صورت گیرد، فقط سه مورد از آنها با انگیزه اسلامی بوده اند. در سال 2011 از 174 عمل تروریستی در اروپا حتی یک مورد آن نیز زمینه اسلامی نداشته است. در سال 2012 از 212 اقدام تروریستی فقط 6 مورد آن پیشزمینه اسلامی داشته است.(10) اکثر عاملان ترورها یا جدائی طلبان بوده اند یا چیگرایان افراطی. این واقعیات در تضاد شدید با اسلام هراسی و وحشت پراکنی وزرای کشور در کشورهای غربی قرار دارد.

وضع در آمریکا هم شبیه به همین است. در آنجا، بنا به گفته FBI، از سال 1980 تا 2005 ، عامل 42 در صد از عملیات تروریستی لاتینی ها (از اهالی آمریکای لاتین) 24 درصد از گروههای چپ، 7 در صد از یهودیان افراطی، 6 درصد از اسلامگرایان افراطی ، 5 در صد از کمونیست ها و 16 درصد از گروههای دیگر بوده اند.

ولی سخنرانان فتنه گر علیه اسلام، این آمارها را به حساب نمی آورند. این حرف آنها که همه مسلمانها تروریست نیستند ولی همه تروریست ها مسلمان هستند، در مورد اروپا، آمریکا و اغلب مناطق دیگر جهان ، صاف و پوست کنده ، غلط است.

در غرب بویژه قرآن را «جنگ طلب» معرفی می کنند. واقعیت این است که قرآن، در موارد تاریخی، جنگهای عقیدتی آن زمان میان مکه و مدینه را توصیف می کند. در این مورد به رزمندگان آن زمان دستورهای مشخص می دهد. مانند موارد تاریخی ک
در تورات (کتاب مورد اعتقاد یهودیان)

مطرح شده است.

با این تفاوت که توصیف جنگ ها در تورات بمراتب از قرآن خونین تر است. حتی استیون پینکر که متخصص روانشناسی تکامل است، تورات را «ستایشنامه کامل خشونت» می خواند. (11) ….

تمام این موارد در غرب، با موفقیت، مسکوت گذاشته می شود.

بدنام کردن جهان اسلام یکی ازموفق ترین عملکردهای تبلیغاتی غرب است. تازه پس از فروپاشی شورو ی اهمیت تصویر اهریمن گونه ای که از آن ساخته شده بود بیشتر از پیش شده است. در سال 1991 کولین پاول، وزیرخارجه وقت آمریکا، با نگرانی شکوه می کرد که » اشرار بتدریج نایاب می شوند». حالا دیگر فقط کاسترو و کیم ایل سونگ دوم، برای او مانده اند. کیم ایل سونگ دوم در آنزمان رهبر کره شمالی بود.

امروز دیگر جنگ برپا کردن با «کشورهای محور شرارت و تروریست از لحاظ سیاسی کار دشواری نیست با چند دروغ اضافی و موثر – مثلا داشتن سلاح های کشتار انبوه، نیت تولید سلاحهای اتمی و یا نقشه برای قتل عام داشتن – دیگر مشکل چندانی برای شروع جنگ وجود ندارد. این که ایالات متحده خود بیش از هر کشور دیگری در جهان سلاح کشتار انبوه دارد، این که با زیر پا نهادن حقوق بین الملل در هیروشیما و ناکازاکی بمب اتمی بکار برده و در ویتنام، دست به قتل عام های وحشیانه زده، هیچ اهمیتی ندارد. «آنچه ژوپیتر( بزرگترین خدای رم باستان) مجاز به انجام آنست اصلا به این معنی نیست که یک گاو هم می تواند همان کار را بکند» .

دولتی را شریر یا تروریست خواندن دست کم این بهانه را بدست می دهد که وقتی دست زدن به جنگ کاری پر درد سری باشد، بتوان آن کشورهای خطاکاری را که از خط خارج شده اند با هواپیماهای بی سر نشین زیر نظر گرفت و با بمباران آن با همین هواپیماها آنها را ادب کرد. پاکستان، افغانستان، سومالی، یمن، مالی و نیجریه همین امروز » مستعمرات پهبادی » هستند. بقیه هم در صف هستند تا نوبتشان برسد.

بکار گرفتن پهباد های مرگ آفرین، شکل تکامل یافته سیاست چرچیل بنام «بمباران پلیسی» است. این سیاست در سالهای دهه 20 سده گذشته با موفقیت زیاد در فلسطین، عراق، در یمن، در سودان، و در شمال غربی هند بکار بسته شد. برای حفظ انظباط در امپراتوری انگلیس.

طرفداران بکار بستن پهبادها، این گیوتین پرنده را نه تنها موثر، کم هزینه و بی خطر برای افراد خودی می دانند، بلکه آنرا وسیله ای برای حمایت از خانواده نیز می دانند. به این معنی که کسی که آنرا هدایت می کند خودش در آمریکا نشسته است و بعد از پایان یافتن ساعات کار روزانه می تواند به خانه و به آغوش گرم خانواده بازگردد. و از زندگی لذت ببرد.

اما واقعیت این است که بکار بستن آن، اگر به تصویب شورای امنیت سازمان ملل متحد نرسیده باشد، ارتکاب قتل به شیوه مافیاست. و ناقض حقوق بین المللی است. اما این نوع انتقادات در طول تاریخ هیچگاه مورد اعتنای امپراتوری های بزرگ جهان قرار نگرفته اند.

هرجا که آمریکا «علیه ترور میجنگد» یا از جنگی حمایت می کند، جنگ بکلی بر سر چیز دیگری است. در افغانستان جنگ برای دست یافتن به موضع ژئواستراتژیک در مرکز آسیاست، در عراق جنگ بر سر نفت است و چالش با ایران بر سر «کشور ترورمدار»ی است که گویا معتاد به مواد اتمی است برای تسلط یافتن بر خاورمیانه است.

تقریبا همیشه هدف واقعی بکرسی نشاندن علائق امپریالیستی ایالات متحده آمریکاست. کشور مالی در قاره آفریقا استثناء است. آنجا علائق پسااستعماری فرانسه برای دست یافتن به مواد خام تعیین کننده است. بویژه منابع اورانیوم در نیجر، کشورهمسایه مالی، در مد نظر قراردارد. فرانسه برای تامین برق خود بشدت نیازمند اورانیوم است. اگر در مستعمره سابق فرانسه، موسوم به «آفریقای غربی – فرانسه» فقط شن یافت می شد، تروریست ها، توارگ ها
و مالی ها می توانستند تا هر وقت که بخواهند بر سر و کله هم بکوبند – پاریس هم اصلا دخالت نمی کرد.»

در معرفی یورگن تودنهوفر : نویسنده ، روزنامه نگار و مفسر رسانه ای، مشاور رسانه ای، حقوقدان با درجه دکترا، از 1972 تا 1990 نماینده حزب دموکرات مسیحی در مجلس آلمان، و پس از آن تا 2008 عضو هیئت مدیره کنسرن رسانه ای » بوردا» . 75 ساله

مشخصات کتاب:

Jürgen Todenhöfer

Du sollst nicht töten

MeinTraum von Frieden

 

انتخابات در اروپا خوب است تا وقتی «چپ» در آن برنده نشود!

546rteklاشپیگل آنلاین

نوشته یاکوب آئوگشتاین

ترجمه رضا نافعی

 منتشر شده در آینده ما

در دموکراسی لحظه ای که مردم برای انتخابات می روند، لحظه عزت و اعتلاست، مگر آنکه احتمال برود آن مردم به حزب چپ رای خواهد داند – نظیر یونان. آنوقت است که سرمایه بانگ اعتزاض بر می دارد و آن عزت و اعتلا دیگر حتی یک یورو هم ارزش ندارد.

قدرت حاکم در دموکراسی کیست؟ مردم یا سرمایه؟

ظاهرا پاسخ روشن است. زیرا آنچه دموکراسی را از دیکتاتوری متمایز می کند همین انتخابات است. غرب به این تمایز افتخار می کند. مگر وقتی که بیم آن برود که مردم چپ را انتخاب کنند. آنوقت است که رسانه های رسمی مانند «تاگس تمن» در آلمان در مورد انتخابات یونان با تحقیر می گوید: «بازهم دو مرتبه می خواهند انتخابات کنند!»

روزنامه «بیلد» می نویسد: «آنگلا مرکل نباید به آن تن در دهد!» صدر اعظم باید به یونانی ها حالی کند که «آلمان از دولت آینده یونان، به حق، چه انتظاری دارد».

از قرار دموکراسی چیزی است که برای رسیدن به آن باید پول و پله داشت. ولی یونانی ها ورشکسته اند. پس بهتر است حد خود را بشناسند و فکر انتخابات را از سر بیرون کنند. چه توقعاتی دارند!

اما برعکس: این یونان می تواند ستاره امید برای دموکراسی در اروپا بشود. خورشید همیشه از شرق می دمد! در طول بحران «یورو» دموکراسی در اروپا خصلت خود کامگی بخود گرفت. مانوئل باروسو، رئیس پیشین کمسیون اروپا در سال 2011 گفت بازارها عجولند: «دموکراسی خیلی کند است.» دموکراسی بوسیله کارشناسان تبدیل شده به حکومت کارشناسان برای کارشناسانبرخلاف آن جمله ای که لینکلن گفت که «دموکراسی یعنی حکومت مردم، از طریق مردم، برای مردم» یعنی شده آن چیزی که لنین گفت » کمیته ای برای تنظیم امور بورژوازی».

پنج سال است که یورو در بحران است. این بحران از مدت ها پیش تبدیل به یک بیماری مزمن شده است. نسخه صرفه جوئی خانم «مرکل» دیگر بی خاصیت شده است. یونان روز 25 ژانویه انتخاب خواهد کرد. آنوقت است که یک دولت چپ به سرپزشکان نئو لیبرال که بد آورده اند، نشان خواهد داد ترس یعنی چه.

«آلکسیس تسیپراس» چشم و چراغ تازه چپ اروپا، نه قصد خروج از اتحادیه اروپا را دارد و نه قصد به بحث گذاشتن یورو را. ولی او می خواهد دیکتاتوری بی رحم اقتصاد ریاضتی اروپا و صندوق بین المللی پول را که به کشورش تحمیل شده درهم بشکند. او می خواهد بر مالیات ها بیافزاید، حداقل دستمزد را تعیین و تثبیت کند، به مستضعفان کارت دریافت غذای رایگان داده بدهد و بیکاران از بیمه درمانی رایگان برخوردارد شوند. اروپا یعنی این. در میان خواست های او یکی هست که خیلی به چشم می خورد: بخشش بدهی ها. این خواستی است واقعا انقلابی – ولی ضروری. یونان باید خود را از زیر بار این قرض ها رها سازد. پس دادن وام ها ممکن نیست. وضع یونان چنین است: شش سال رکود اقتصادی، 26 در صد بیکاری، بیش از 50 درصد بیکاری جوانان، کاهش 26 در صدی دستمزدها بین سالهای 2010 تا 2013.- 36 درصد از یونانی ها فقیر و رانده شده از جامعه محسوب می گردند. با رشد 7 درصدی از زمان آغاز بحران .

درست است که ، امروز یونان باز به مازادی اندک دست یافته است – ولی این مازاد اندک فقط باید صرف باز پرداخت بدهی ها گردد. طلبکاران مانند سنگ آسیا بر گُرده یونان سنگینی می کنند.

 

کسی که در زمان بحران دست به صرفه جوئی بزند کارش ساخته است

 

کسی مخالف صرفه جوئی نیست. ولی وقتی کسی در دوران بحران صرفه جوئی کند، کارش ساخته است. هشدار ها کم نبودند. اما آنگلا مرکل و نظریه پردازان در دفتر صدارت عظما نمی خواهند بپذیرند که بودجه کشورها را با خرج و دخل فلان زن خانه دار نمی توان مقایسه کرد. ولی این حرف در گوش خانم مرکل بی اثر بود.

برای چه یونانی ها باید زجربکشند ؟ باید تقاص گناه های گذشته را پس بدهند؟ باید نمونه عبرت آموز برای دیگر کشورهای بدهکار بشوند؟ یا برای آن که آنگلا مرتب بتواند به انتخاب کنندگان خود بگوید پول آلمان صرف ساکنان تنبل جنوب اروپا نخواهد شد؟

تسیپراس در زمانی که بحران وام در اوج خود بود بفراست دریافت که این دعوا بر سر بدهی ها نیست، هدف چیز دیگری است، اروپا را باید مجبور کرد که یوغ نئولیبرالیسم را بر گردن بگذارد:» برای رسیدن به این استراتژی ابزار تهدید سیاسی و مالی را بکار می گیرند، می خواهند مردم اروپا را قانع کنند و اگر قانع نشدند مجبورشان کنندکه سیاست اقتصاد ریاضتی را بدون مقاومت قبول کنند.» پائولو فلورس داسیاس، فیلسوف ایتالیائی هشدار داد: تا زمانی که چند کشور برای موسسات نقش   ارتش ذخیره کار را ایفا کنند و ابزاری باشند برای پائین آوردن دستمزدها و موسسات بتوانند کارخانه های خود را به این کشورها انتقال دهند، اروپا آینده ای نخواهد داشت.

مسئله این است: مرکل از آغاز بحران یورو به اجرای یک استراتژی ماورای واقعی (سوررالیستی ) روی آورد. چرا؟ چون وجود اتحادیه پولی به سود صادرات ماست و چون ما از عواقب سیاسی فرو پاشیدن آن هراسناک هستیم می خواهیم آن را حفظ کنیم. اما هرچند که شرط لازم برای موفقیت پول مشترک، تشکیل اتحادیه سیاسی است، آن را نمی خواهیم بوجود آوریم.

سیاست داخلی مرکل را، برغم آن که سیاستی است فلاکتبار، از آن رو قوی می خوانند که فاقد دوراندیشی خلاق است، اما اجرای چنین سیاستی در عرصه اروپائی به فاجعه خواهد انجامید.

پشت تمام بحران های جهان صندوق بین الملل پول پنهان است

یونگه ولت

ترجمه رضا نافعی

منتشر شده در آينده ما

گفتگوی روزنامه «یونگه ولت» با «ارنست ولف» نویسنده کتاب «صندوق بین المللی پول یک قدرت جهانی – تاریخچه یک چپاول»

– صندوق بین المللی پول در سیاست جهانی نقش مهمی ایفا می کند – کافیست فقط نگاهی به اوکرائین ورشکسته بیافکنیم – .شما اخیرا کتابی نوشتید در باره این سازمان- سرنخ آن دردست کیست؟

– فقط و فقط در دست آمریکا. صندوق بین المللی پول 70 سال پیش در کنفرانس » برتون وودز» آفریده شد – این کنفرانس بعدا کاری کرد که در تاریخ بشر نظیر ندارد، به این معنی که کنفرانس دلار آمریکا را تبدیل کرد به معیار سنجش برای تعیین ارزش پولهای جهان ساخت و با این کار تسلط اقتصاد آمریکا را برجهان تثبیت کرد. وظیفه اصلی صندوق بین المللی پول در مرحله آغازین این بود که کاری کند که تمام پولهای جهان به دلار وابسته شوند.

– یعنی صندوق بین المللی پول یک اهرم سیاسی در دست آمریکاست؟

– مطلقا. امریکا در کمسیون های صندوق بین المللی 16 درصد رای مسدود کننده دارد- کلیه تصمیمات باید با اکثریت 85 درصدی بتصویب برسند. این 16 در صد (سهام راهبردی Sperrminorität) در واقع یک نوع حق وتو است. دومین سهام دار بزرگ در صندوق بین المللی ژاپن و سومی آلمان است، ولی این دو کشور نقشی بازی نمی کنند.

– دولت آمریکا در تصمیماتی که می گیرد تا چه حد استقلال دارد؟

– دولت آمریکا خود بازوی سیاسی وال استریت است. دولت تصمیمات و خواست های بانک های بزرگ و هجفوند ها را به اجرا می گذارد.

– بازگردیم به موضوع اوکرائین: صندوق بین المللی پول چه شرائطی برای دادن کمک مالی قائل می شود؟

– صندوق بین المللی پول در ماه آوریل 17 میلیارد دلار در اختیار اوکرائین گذاشت. این پول باید به مصرف پرداخت بدهی های دولت برسد – یعنی پرداخت به بانک های بزرگ بین المللی – و پر کردن چاله چوله های بودجه کشور. هزینه های آن را باید مردم شاغل بکار بپردازند. از جمله با افزودن 50 درصد بر بهای گاز، بیرون کردن فله ای کارمندان دولت و تثبیت حداقل دستمزدها. دستمزد هائی که هم اکنون هم چندرغازی بیش نیست. طبق محاسبه من چیزی است در حدود ساعتی 45 سنت.

صندوق بین المللی پول چند بار به اوکرائین اعتبار داده است، ولی چند قسط ازهمین اعتبار را هم نپرداخته، چون اوکرائین شرائط دریافت اعتبار را تامین نکرده است وصندوق بین المللی با همین عمل خود بی ثباتی را گسترش هم داده است. اوکرائین تا گلو غرق در مشکلات اقتصادی است. گرچه صندوق بین المللی پول ادعا می کند که قصد دارد به اوکرائین کمک کند تا از این وضع نجات یابد ولی در عمل با استفاده از درماندگی این کشور به سرمایه گذاران بین المللی کمک میکند تا به سود های بیشتری دست یابند. هزینه آن را هم باید کارگران و کارمندان و مردم تهی دست بپردازند.

– آیا نمونه های مثبتی از کار های صندوق بین المللی پول وجود دارد؟

– موردی بنظرم نمی رسد. وظائفی که صندوق بین المللی پول برای خود تعییین کرده عبارتند از : ایجاد ثبات، لیبرال کردن اقتصاد، کنار گذاشتن مقررات و خصوصی سازی. در طی 70 سال گذشته کسی نمونه ای از ایجاد ثبات ندیده است. حاصل لیبرال کردن و کنار نهادن مقررات این بوده که بویژه در آمریکای لاتین و آسیا، اقتصاد محلی ناگهان با رقابت کنسرن های بزرگ آمریکا و اتحادیه اروپا روبرو و ورشکست شدند. حاصل خصوصی سازی هم این بوده که بسیاری از کشورها مجبور شده اند ثروت های خود را به به سرمایه گذاران بزرگ واگذار کنند، تا آنها سودهای کلان ببرند.

– غرب از مدت ها پیش در تلاش است تا روسیه را به تنگنا براند. تبلیغات مربوطه هم مدت ها قبل از پیدایش بحران کریمه آغاز شده یود، یعنی از زمان مسابقات زمستانی المپیک در سوچی. هدف آن چیست؟

– واشنگتن از سالها پیش سیاست ایجاد بی ثباتی در جهان را در پیش گرفته است – بدنبال این سیاست تا کنون شاهد از بین رفتن چندین کشور بوده ایم، مانند افغانستان، لیبی، عراق و سوریه. امروز شاهد همین بازی در اوکرائین هستیم – که در آنجا حریف های اصلی در نهایت روسیه و چین هستند، که علیه آنها کارزار تخریبی عظیمی براه انداخته اند. نیش و کنایه هائی هم که به کره شمالی زده می شود چیزی نیستند جز شاخ و شانه کشیدن برای چین. مشکل اصلی آمریکا این است که اقتصادش رو به ورشکستگی است. آنها بخش عمده اقتصاد واقعی خود را در جریان جهانی شدن منتقل کرده اند و امروز فقط به کمک نظام مالی و نظامی می توانند خود را سرپا نگه دارند. ولی همانطور که خودتان خوب می دانید، نظام مالی آنها در آستانه سقوط است.

https://www.jungewelt.de/2014/12-24/044.php

 

خودکشی اقتصاد اروپائی به سبک «هاراگیری» ژاپنی

 

اشپیگل آنلاین

ترجمه رضا نافعی

منتشر شده در آينده ما

حوزه اروپا را همان سرنوشتی تهدید می کند که ژاپن، ابرقدرت اقتصادی، به آن گرفتار آمد. چه بسا حتی سخت تر از آن .

گرچه هشدار ها سخت هستند، اما ابعاد واقعی مسئله را کوچک تر از آنچه هست نشان می دهند. هفته گذشته، «یاکوب لِو» وزیر اقتصاد آمریکا و «ژزف استیگلیتس» برنده جایزه نوبل، هشدار دادند که حوزه اروپا با خطری روبروست که ژاپن به آن گرفتار آمد». دهه از دست رفته». بنظر هلوت پُش، رئیس بیمه کنتیننتال نیز اگر وضع به همین صورت پیش برود، با «وضعیتی شبیه به ژاپن » روبرو خواهیم شد.

تردیدی نیست سناریوی ژاپن نزدیک می شود.

کافیست نگاهی به ژاپن بیفکنیم تا بدانیم اگر اروپا خود را از این بحران مستمر رها نسازد به چه روزی خواهد افتاد. مدت هاست که دیگر صحبت بر سر یک دهه بی رونق نیست: کشوری که روزی قدرت اقتصادی آسیائی بشمار می رفت یک ربع قرن است که زمینگیر شده است. بیماری که از سوئی با تورم و از سوی دیگر با تقلیل قیمت ها روبروست. پایانی برای این ناتوانی نیز به چشم نمی خورد.

درست دو سال پیش «شینزو آبه» زمام قدرت را در دست گرفت تا بیماری را درمان کند. او تلاش کرد با تزریق بی مانند پول دولتی اقتصاد را دوباره سرحال آورد. ولی از تحرک واقعی خبری نیست. در انتخابات اخیر نیز او برنده شد ولی بنظر نمی رسد که در نهایت بخت با استراتژی او همراه شود و در نهایت تغییر ی اساسی ببار آورد. نمونه ژاپن برای اروپا حاوی دو هشدار است.

  1. خطر ناشی از بحران جمعیت

یک بحران مالی می تواند یکراست به یک بحران جمعیت تبدیل گردد. در اواخر دهه هشتاد روند باد کنک اقتصادی بورس ژاپن و بازارساختمان آنرا فرا گرفت. پس از آن که بادکنک ترکید، بدهی های بالا رفتند و هر نوع تحرک اقتصادی را خفه کردند. بانک ها و دولت ها بجای آن که با جرات دست به استهلاک تدریجی بدهی بزنند و اگر ضرورت ایجاب کرد بگذارند موسسات و بانک ها ورشکست شوند، بدهی را بتعویق اندختند.

طبق محاسبه صندوق بین المللی پول پانزده سال از 1999-2005 طول کشید تا بدهی موسسات و بانکها تاحد نسبتا قابل تحملی کاهش یابد. ولی از تمام این تدابیر پر زحمت مالی که به کار بسته شد گرهی گشوده نشد: ژاپن یکراست از بحران مالی وارد بحران پیری جمعیت شد. در کشوری که جمعیتش رو به کاهش است سرمایه گذاری سودی نخواهد داشت. امروز موسسات ژاپن مقادیر معتنابهی پول نقد دارند ولی ترجیح می دهند در خارج سرمایه گذاری کنند.

این وضع شباهت زیادی به منطقه یورو در اروپا دارد. در اینجا هم طبق محاسبات تازه «کومرس بانک» تا کنون بمعنی واقعی از میزان بدهی ها کاسته نشده است. تنها در اسپانیا پیشرفت هائی مشاهده می شود، در حالی که بدهی موسسات در فرانسه کماکان رو به افزایش است. در حالی که طبق پیش بینی های سازمان ملل از سال های بیست قرن جاری ترکیب سنی اروپائی ها بویژه در آلمان و ایتالیا بسرعت گرایش منفی پیدا می کند.

  1. بدهی های دولتی می توانند به مبالغ غیر قابل توصیفی ارتقاء یابند

دو دهه و نیم بحران مستمر سبب شد که بدهی صندوق های اجتماعی در ژاپن به 230 درصد از درآمد ناخالص ملی ارتقاء یابد. هیچ کشورغربی دیگری تا این حد بدهکار نیست. این ها حاصل آن سیاست مالی است که مجدانه از نظرات اقتصادی «کینز» پیروی می کرد و هزینه بسیاری از پروژه های زیر ساختاری، از جمله آنها را که چندان مفید هم نبودند، تامین کرد. با این همه بازهم اقتصاد به رونق نیفتاد: در سالهای دهه 90 رشد اقتصادی بطور متوسط 1 درصد، میان 2001 تا 2004 حتی 0،8 درصد بود.

بدهی کشورهای منطقه یورو تا کنون رویهم رفته به 108 درصد از تولید ناخالص ملی افزایش یافته است. این تقریبا برابر است با همان مبلغی که ژاپن در سال 1997، یعنی هفت سال پس از آغاز بحران ببار آورده بود. هراس انگیز نیست؟

اتحادیه اروپا نیز امروز همان راه اقتصادی کینزی را در پیش گرفته که ژاپن در آن روز در پیش گرفت. «ژان کلود یونکر» رئیس کمسیون اروپا 300 میلیارد یورو برای سرمایه گذاری در نظر گرفته است، ولی این که آیا این برنامه واقعا سبب پیدایش تکانه اقتصادی مورد نظر خواهد شد؟ این امر سخت مورد تردید است.

3.دست آخر فقط چاپ اسکناس می تواند کمک کند

افزایش بدهی موجب بدتر شدن میزان اعتبار کشورها خواهد شد. ژاپن مدت هاست که رتبه AAA خود را بعنوان بدهکار درجه یک از دست داده است. این که این کشور هنوز هم می تواند با بهره کم وام بگیرد در درجه اول ناشی از آنست که بانک ناشر اسکناس به کمک وزیر دارائی آمده است و در مقیاس وسیع دست به خرید اوراق قرضه دولتی زده است.

همین امروز یک چهارم از بدهی های پرداخت نشده ژاپن در اختیار بانک ژاپن است. یعنی : دولت به خودش بدهکار است. به همین دلیل ارزش پول ژاپن پیوسته کاهش می یابد. گرچه نرخ تورم هنوز کم است ولی کاهش ارزش پول ژاپن نسبت به دیگر ارزها جدی است. از روزی که «آبه» زمام قدرت را بدست گرفته ارزش «ین» ژاپن نسبت به یورو 50 درصد کاهش یافته است. اینک بانک مرکزی اروپا نیز در پی آنست که ترازنامه خود را بشدت باد کند- و در سال آینده اوراق قرضه کشورهای عضو اتحادیه را بخرد. هدف اعلام شده:کاستن از ارزش ارز است.

نتیجه

مشابهت ها میان ژاپن و منطقه یورو غم انگیز است. البته اروپا نسبت به ژاپن این امتیاز را دارد که شفاف است: اقتصاد ژاپن در قیاس با اروپا دربسته است. مهاجرت به ژاپن در ابعاد وسیع نامطلوب است. ترجیح داده می شود که همه دور هم باشند و با هم پیر شوند. برخلاف ژاپن، اروپا بزرگترین طرف معامله با جهان و دارای فضای نسبتا بازی است. هفته پیش OECD گزارش داد که جذابیت اروپا برای جلب مهاجر در حد آمریکاست. این امید بخش است. احتمالا پیش بینی های تاریک در باره وضع جمعیت عامل تثبیت شده ای نیست.

این امید ملایم نباید سبب گردد که امروز دست روی دست بگذاریم . باید بدهی های خصوصی و عمومی بشدت و بسرعت کاهش یابد – زیرا صرفه جوئی به تنهائی کافی نیست. زیرا کشورهای منطقه یورو پیش از آن که به بدهی شان به 230 درصد از تولید ناخالص ملی برسد، تلو تلو خوران بسوی ورشکستگی می روند. خرید گسترده اوراق قرضه، شبیه کاری که ژاپن کرد- برای ما ممکن نیست، زیرا از لحاظ قانونی و سیاسی دست و بال ما بسته است. ژاپن پس از دو دهه و نیم فرصتی که از دست داده هنوز کشوری است آرام و با ثبات. ولیاروپا آرام نیست: احتمال پیروزی احزاب چپ در اسپانیا و یونان کم بنظر نمی رسد. در فرانسه ماری لوپن راستگرا ممکن است در انتخابات بعدی رئیس جمهور شود که مهمترین نکات برنامه او عبارتند از خروج از جرگه یورو و بستن مرزها برای مهاجران. در ایتالیا مهمترین احزاب مخالف دولت مخالف اتحادیه پولی اروپا نیز هستند.

با توجه به سونامی سیاسی اقتصادی که در اروپا در حال بالیدن است چشم به آرامش مناسبات در ژاپن دوختن خواب و خیال است.

 

داعش ژاپنی بدون ریش با چشم های بادامی

یونگه ولت

ترجمه رضا نافعی

گروههای نئوفاشیست ژاپن احساس می کنند دولت و «تی پارتی» پشت آنها ایستاده اند. نژاد پرستان در توکیو دست به راهپیمائی می زنند، روزنگاران و استادان منتقد دانشگاه تهدید می شوند و دولت خواستار دوباره نویسی کتابهای درسی تاریخ در مدارس است:

انحراف ژاپن به راست روز به روز بیشتر می شود.

دولت «شینزو آبه » که در انتخابات بعدی که چند روز دیگر ( 12 دسامبر) برگزار می شود، به احتمال زیاد در سمت خود ابقاء خواهد شد. به گروههای نئوفاشیست در خیابانها دلگرمی داده می شود و از هم اکنون روشن است آنها که مورد نفرت نئوفاشیست ها هستند نمی توانند امیدی به حمایت دولت داشته باشند.

راهپیمائی های نژاد پرستانه در محله «شین اکوبو» در توکیو که محل زندگی عده کثیری از کره ای هاست، از سال پیش شروع شده است. آنها در تظاهرات سازمان یافته خود کره ای ها را «حشرات» می خوانند. سازمان نژاد پرستان به این نام خوانده می شود: «سازمان شهروندان مخالف امتیازات کره ای هائی که در ژاپن زندگی می کنند». بنا به نوشته روزنامه » ژاپن تایمز » در 23.05.2013 بعضی ها خواستار هولوکاستی کردن (قتل عام) کره ای ها شده اند. مهمترین دلیل این نفرت طرح این خواست است که ژاپن باید از جنایات جنگی که بین سالهای 1930 تا 1940 مرتکب شده ابراز تاسف کند و خسارات وارده را جبران نماید. در آن زمان که ژاپن کره را تسخیر کرده بود صدها هزار کره ای را برای کار اجباری به ژاپن انتقال داد. هزاران تن از زنان کره ای را به اسارت گرفت و مجبور به روسپی گری در فاحشه خانه های نظامی در جبهه ها کرد. ژاپنی ها این عمل را نه روسپیگری بلکه «دلجوئی » نام داده اند.

اما آنها که خواستار دوباره نویسی کتابهای درسی تاریخ در مدارس هستند، منکر مجبور ساختن زنان به روسپی گری هستند و می خواهند با تجدید نظر در تاریخ نویسی به این » خودآزاری » پایان داده شود.

استادان دانشگاهها که نظرات انتقادی دارند نیز زیر فشار قرار گرفته اند. چندی پیش دانشگاه Hokusei در » ساپورو» Takashi Uemura معلم دانشگاه را اخراج کرد. دلیل اخراج آن بود که او اخیرا پی می برد در مقاله ای که هنگام روزنامه نگاری خود در گذشته در باره «زنان دلجو» برای روزنامه لیبرال «آساهی شیمون» نوشته، در موردی اشتباه کرده و آنچه نوشته کاملا دقیق نبوده است. فعالان گروههای راستگرا همین را بهانه ای برای اعتراضات خشمناک علیه روزنامه مذکور ساختند و دانشگاه را تهدید کردند که اگر Takashi Uemura را اخراج نکند، به دانشگاه حمله خواهند کرد. رئیس دانشگاه اعلام کرد با توجه به تهدیدات صورت گرفته ما امکانی برای حفاظت از دانشجویان نداریم. به نا چار استاد اخراج شد.

Koichi Nakano استادکرسی علوم سیاسی در دانشگاه سوفیا در توکیو معتقد است در چنین شرایطی آزادی پژوهش علمی در خطر است. او به انتخاب مسئولان رسانه های رسمی نیز اعتراض کرد، زیرا این پست ها اکثرا در اختیار کسانی قرار گرفته که از نزدیکان دولت هستند. پایگاه اینترنتی The Asia- Pacific Journal: Japan Focus در 10 نوامبربه نقل از Koichi Nakano نوشت : راستگرایانی که خواستار » تجدید نظر در تاریخ هستند » اگر نگوئیم با دخالت مستقیم دولت «آبه» دست کم با تشویق آن توانستند رادیو رسمی را تحت کنترل خود درآورند، بعد دست به ارعاب روزنامه آساهی زدند و حالا هم دانشگاه را تهدید می کنند. او همچنین از این واقعیت شکوه می کند که دولت » آبه» نه تنها این نوع حملات را محکوم نمی کند بلکه خود آتش بیار معرکه است. پرفسور Sven Saaler استاد تاریخ در دانشگاه سوفیا این رفتار تهدید آمیز را ابزاری برای به کرسی نشاندن برنامه گسترده راست ها در ژاپن می داند و به Japan Focus می گوید: این ها با حملات توام با خشونت به سیاستمداران، روزنامه نگاران و دبیرخانه های مطبوعات خود را بر سر زبانها انداخته اند.

دولت ژاپن با چنگ و دندان نشان دادن به چین، کم اهمیت جلوه دادن جنایات جنگی خود در گذشته و ماسک قدرت بزرگ بر چهره نهادن و افزودن بر لاف های گزاف خود، کمکی شده است برای گروهک های نئو فاشیست که از سوراخ سمبه های اینترنتی خود به درآیند و میداندار مباحثات سیاسی گردند. سه چهارم از وزرای کابینه «آبه» عضو گروه ناسیونالیست » نیپون کایگی» ( کنفرانس ژاپن) هستند که می خواهند کتابهای تاریخ مدارس را که مازوخیستی (خود آزارانه) هستند تغییر دهند، گرایش های ناسیونالیستی را درمیان دانش آموزان ترویج کنند و به تدریس مشترک به دختران و پسران پایان بخشند. «نوری هیرو کاتو» استاد کرسی نقد ادبیات در دانشگاه » واسدا» در توکیو، در نیویورک تایمز، مورخ 12 سپتامبر، سازمان «نیپون کایگی» را که 35 هزار عضو دارد با حزب «تی پارتی» در آمریکا مقایسه کرده است. «نیپون کایگی» خود را مدافع » ارزش های سنتی» در ژاپن می داند. در این شرائط، جنبش ضد فاشیستی در توکیو و دیگر شهرهای بزرگ ژاپن با وظائف بزرگی روبروست.

 

سیاست کورمال کورمال پوتین غربی ها را دچار سردرگمی کرده!

 

مرکل صدراعظم آلمان در برابر پوتین رئیس جمهور روسیه – نبرد غولها بر سر مرزهای اروپا- و حالا ماتیاس پلاتزک (که مدتی رئیس حزب سوسیال دموکرات آلمان بود) نیز به میان آمده و می گوید: «آن کس که عاقل تر است کوتاه می آید» از کی اینطور شده؟

ماتیاس پلاتزک، که تا کنون کسی از او بد نگفته، نظری دارد: «اشغال کریمه، پس از وقوع واقعه، باید از لحاظ بین المللی سامان یابد، تا قابل پذیرش گردد.» به هر حال: هیچکس نمی تواند تصور کند که روسیه کریمه را پس خواهد داد. مردم کریمه هم اصلا خواهان چنین چیزی نیستند. حق با پلاتزک است. گرچه این حرف حق فرسنگ ها از رویداد های روز به دور است. و درست به همین دلیل باید از او سپاسگزار بود: او پرده از خود فریبی سیاسی غرب در برابر روسیه بر می دارد.

داد و فریاد کنارگودنشنینان بیشتر می شود. در کنفرانس جی 20، کنفرانس سران 20 کشور صنعتی در بریزبن – استرالیا، مرکل و پوتین دوباره شاخ به شاخ شدند، دو سیاستمداری که فعلا صحنه تاتر اروپا را در اختیار دارند. چون گزارشگران رسانه های ما صحنه را چنین می خواهند. آن طرف دیگر، حتی پس از گذشت سالها هنوز حریفی ناشناخته است، محتاط و در انتظار، اما این به آن معنی نیست که زیاد خطرناک نیست.

پوتین هواپیماها و کشتی های خود را به دور دنیا می فرستد. مرکل هم ملاحظه را کنار گذاشته است. او با حرف هایش در باره به خطر افتادن نظام صلح اروپائی آتش تنش را داغ نگه می دارد، به رئیس جمهور روسیه هشدار می دهد که اتحادیه اروپا عقب نخواهد نشست: «چهل سال چنین بود و من دیگر قصد بازگشت به آن دوران را ندارم»

تنش زدائی و تعدیل را نه روس ها می خواهند و نه غربی ها .

دماغ پرباد غرب

پوتین ول کن ما نیست، حالا او را متهم می کنند به این که علائق او به اوکرائین محدود نمی شود، بلکه علائق خود را در بالکان و کشورهای عضو اتحادیه اروپا درشرق نیز دنبال می کند. آن هم – بسیار موذیانه- یعنی با بکار بردن شیوه های اقتصادی -. در یک سند محرمانۀ وزارت خارجه آلمان از این واقعیت که روسیه در میان مردم صربستان از حرمت زیادی برخوردار است سخت ابراز ناخرسندی شده است. در سند تصریح شده که محبوبیت روسیه از جمله بدلیل سیاستی است که در مورد «کوزوو» دنبال می کند.

مگر روس ها هم می توانند محبوب باشند؟ این اصلا با تصورات اروپائی جور در نمی آید. فولکر رور (وزیر دفاع اسبق آلمان) در همین اواخر گفت: «من در دنیا کسی را نمی شناسم که بخواهد از نظام روسی الگوبرداری کند.»

این سخن با باد و بروت غربی ها که گوگل و آمازون برایشان نسخه مصرف می پیچند، همخوان است. هر قدر غرب خود پسندی خود را بیشتر نمایش دهد، هرقدر بیشتر نشان دهد که چقدر از خود راضی، طلبکار، و بدیگران بی اعتنا است، همانقدر «الگوی روسی» که باعث خنده می شود، برای کشورهائی که در حاشیه اروپا هستند، جذاب تر می شود. بلغارها در نظر ما حقه بازهائی هستند که فقط در فکر کلک زدن برای دریافت کمک های دولتی «هارتس 4 » از آلمان هستند.

وحالا پلاتزک با پیشنهالگماینه، سخنگوی محافظه کاران، دشنام می دهد :

این «مماشات است ، کوتاه آمدن است «.

نسخه دوم » توافقنامه مونیخ » است.

توافقنامه مونیخ

د طراوت بخش خود به میدان آمده و به سیاستمداران جهانی در واشنگتن، بروکسل و برلن می گوید:»آن کس که عاقل تر است کوتاه می آید.» این عین واقعیت است. که البته برای اولین بار گفته می شود.

اما روزنامه فرانکفورتر آ

توافق بین آلمان نازی، ایتالیا، فرانسه و بریتانیا در سال ۱۹۳۸است بر سر الحاق نواحی آلمانی نشین سودت چکسلواکی به آلمان نازی . م) در حالی که پلاتزک فقط واقعیت را گفته است: کریمه روسی خواهد ماند. هیچ کس تردید ندارد که اکثر مردم کریمه خود را از روس ها می دانند.

واژه اشغال را باید با احتیاط بیشتری بکار برد. «راینهارد مرکل» فیلسوف آلمانی، ساکن هامبورگ، که عرصه تفحصش علم حقوق است می نویسد: آنچه در کریمه رخ داده «تجزیه طلبی » است، اشغال نیست. آنچه رخ داده اشغال راهزنانه زمین نبوده، تجزیه بوده است. اشغال راهزنانه زمین نقض شدید حقوق بین المللی است و از جمله دلیلی است برای دست زدن به جنگ. در حالی که تجزیه طلبی نقض قوانین داخلی اوکرائین است. این ها سخنان راینهارد مرکل است. حال می پرسیم جنایت کار جهانی کیست؟ و تا سه می شمریم – و اگر کسی فورا نگوید رئیس جمهور روسیه، خود او در پیوستن کریمه به روسیه نقش داشته است. این هم شکلی است تازه از تفتیش عقاید.

اما آنهائی که بمراتب مهم تر هستند، مخالفان پوتین هستند، دلیل اهمیتشان هم این است که زورشان زیاد تر است. یعنی کسانی که هنوز هم می پرسند :» پوتین چه می خواهد؟» رئیس جمهور روسیه شده اهریمن ژئوپلیتیک. چرا اینطور شده؟ دلیل آن را در واشنگتن خیلی بهتر می دانند. انگیزه سیاست روسیه در اوکرائین، بالکان و بقیه کشورهای شرق اروپا روشن است: روسیه می خواهد در برابر سیاست غرب و توسعه دائمی میدان نفوذ آن که تجاوز کارانه بنظر می رسد، بایستد. پوتین چنین وانمود می کند که گویا در تاریکی کورمال کورمال پیش می رود، خود را به نفهمی میزند، سیاستش این است.

ولی در واقع غرب هم نمی تواند از این بی خبری ظاهری او چشم پوشی کند: چون این شرط بقای آن افسانه است که گویا سرشت غربی با سرشت روسی فرق دارد. فقط در این حالت است که ما بازهم می توانیم از اخلاق دم بزنیم در حالی که سیاستمان سیاست اِعمال زور است.

طبق تازه ترین نظر خواهی تلویزیون رسمی آلمان » آ. ار. دِ » اکثریت مردم آلمان مخالف ان هستند که بعلت بحران اوکرائین تحریم ها علیه روسیه گسترش یابند.

بنظر43 در صد از مردم تحریم های کنونی آمریکا و اتحادیه اروپا علیه روسیه کافیست. 27 درصد یعنی بیش از یک چهارم مردم خواستار لغو کلیه تحریم ها هستند. فقط 19 در صد خواستار گسترش آن هستند.

http://www.spiegel.de/politik/deutschland/ukraine-konflikt-deutsche-sind-gegen-neue-russland-sanktionen-a-1004200-druck.html

 

 

جنگ های مذهبی چگونه تئوریزه شد!

 

جنگ های مذهبی چگونه تئوریزه شد!


اشپیگل شماره52دسامبر 2009

برگردان رضا نافعی

منتشر شده در آينده ما

هر مذهبی در پی آن نیست که همۀ انسانها را رستگار کند: برای هندوئیسم شبه قاره هند کافیست. بودائی ها در پی جهان هم نیستند تا چه رسد به حکمروائی بر جهان. برای آنان مهمتر از» هیچ » چیزی نیست. برای شینتوئیست ها تقریبا بی تفاوت است که کسی بیرون از مرز های ژاپن به خدایان شینتو اعتقاد داشته باشد. یهودی ها هم خود بحد کافی مشکل دارند، افزون بر این «قوم برگزیده » بودن مرتبه ای نیست که رسیدن به آن در اختیار آدمی باشد.

دو دین ادعای جهانروائی دارند. دو دین که باور دارند یک خدای واحد، یگانه آموزش حقیقی و معتبر را به آنان ارزانی داشته است. دینی برای همه و برای همیشه. این دو دین، که بگونه ای حیرت انگیز بخود اعتقاد دارند، مسیحیت واسلام هستند.

و از آنجا که هر دو دین که خواستار گسترش خویشند به یک خدا اعتقاد دارند، پیوسته با یکدیگر برخورد پیدا می کنند. این در گیری همیشگی اندک زمانی پس از درگذشت پیامبر در سال 634 میلادی آغازگشت. هنگامی که یک لشگر اسلامی – عربی در فلسطین با نیروهای مسیحی روبرو شد.

از آن زمان ، علیرغم وجود دوران های همزیستی مسالمت آمیز میان آن دو، رقابت آنها با هم برجای مانده است. این دو دین جهانی برای کسب توفق با یکدیگر زور آزمائی و برای ترویج و تقویت باور خود حتی در دورترین نقاط جهان ، میلیارد ها پول خرج می کنند.

و موفق هم هستند. مجامع نوپا از عاشقان سوزان در عشق الهی – در حلبی آباد های ریو دِ ژانیرو، در حومه بی عیب ونقص شهر های بزرگ آمریکا، در کلانشهرهای پر ازدحام آسیائی – نشان می دهند که سرمایه گذاری ها بارور بوده است. مبلغ مذهبی بودن دیگر یک حرفه از مد افتاده نیست. این حرفه در دانشگاه های آمریکا آموزش داده می شود و یا مورد حمایت بنیادهای بسیار ثروتمند عربستان سعودی است.

روشن ترین ماموریت به مسیحیان داده شده است، در انجیل مرقس ، مسیح از پیروان خود می طلبد :» در جهان پراکنده شوید و پیام را به هر جنبده ای برسانید «.

اسلام در این مورد اندکی با ملاحظه تر است. درست است که هر مسلمانی باید به تنهائی مبشر پیام الهی باشد ولی این امر در درجه اول امت و مومنانی را در بر می گیرد که زیر پرچم سبز هستند. انشاء الله (اگر خداوند خود بخواهد ) و اعراب ثروتمند هم کماکان پول بنای مساجد تازه را تامین کنند، تعالیم اسلام به دورترین نقاط جهان نیز خواهد رسید.

ولی امروز،هم در جهان مسیحی و هم در جهان اسلام ، کار ترویج دین بدست اصولگرایان افتاده است. ثروتمندان مروج دین که در دهه های گذشته میلیاردها پول نفت را برای ساختن مساجد و مدارس قران خرج کرده اند، مسلمانان عادی نیستند، بلکه پیروان تند ترین عقایدی هستند که تا کنون در اسلام دیده شده، مثلا پیروان محمد عبدالوهاب که در قرن هجدهم اعلام کرد دیگر ادیان صاحب کتاب، یعنی یهودی و مسیحی انسان را برستگاری هدایت نمی کنند.از آن زمان مسیحیت برای آنان مذهب کفار است که خداوند گفته است » با آنان که کتاب به آنان عرضه شد ولی به خدا ایمان نیاوردند پیکار کنید». از دیدگاه آنان جهاد بمعنی جهاد با نفس ، برای تعالی انسان ، نیست بلکه بمعنی جنگ مسلحانه با کفار است.

پدیده مشابه در مسیحیت کسانی نیستند که مانند مادر ترزا با ایمان راسخ رسالت را دنبال می کنند، بلکه سربازان مجاهد عیسی مسیح هستند. اصولگرایان مسیحی که بویژه در آمریکا هستند سخن از » پنجره 40/10 » می رانند ، یعنی آن مناطق آفریقائی و عربی که میان عرض جغرافیائی 10 و 40 قرار دارند که مسیحیت باید آنرا بچنگ آرد. و ایمان آنان به اعتبار خلقت جهان، درست در6013 سال پیش، همانقدر معتبر است که بازگشت خلافت در چشم مسلمانان.

عاملان این رقابت جهانی آتشین مزاجان هر دو دین هستند و همین است که آنان را خطرناک می سازد. آنها که، با هواپیماهای ربوده شده، برج های بازرگانی جهانی را در نیویورک ویران کردند وهابی ها بودند و مسیحیانی که امروز اغلب از فاشیسم اسلامی سخن می گویند نیز روحانیون مذاهب اصولگرای آمریکائی هستند.

از اینجاست که، بر خلاف خواست معتقدان متعادل در هر دو مذهب، رقابت میان اسلام ومسیحیت به یکی ازاساسی ترین مسائل این قرن تبدیل شده، آن هم نه از زمان بر گذاری رفراندم در سوئیس، برای ممنوع ساختن بنای مناره مسجداسلامی، در سرزمین کوهستانی و مسیحی مذهب سوئیس. این رقابت که پیوسته نیز بآن دامن زده می شود ، سبب در گیری هائی در همه قاره ها شده است.

وقتی که آمریکای شمالی جنگ با تروریسم را اعلام می کند و در عمل به جنگ با اسلام گرائی می پردازد، تعداد قابل ملاحظه ای از مسلمانان آنرا بازگشت به جنگ های صلیبی می دانند. وقتی که معتقدان به الله در آفریقا با عبور از صحرای آفریقا به جنوبی ترین نقاط این قاره نفوذ می کنند و کلیسا های مسیحی بآتش کشیده می شوند پتر آکینولا اسقف کلیسای آنگلیکان در نیجریه، کسی نیست که گونه دیگرش را هم عرضه کند و بگوید یک سیلی هم بر آن بزن، بلکه تهدید می کند که » این فقط مسلمانان نیستند که در این کشور انحصار قدرت را دارند». و وقتی در دانمارک ، کاریکاتور های توهین آمیز از پیامبر اسلام منتشر می گردد، مسلمانان خشمگین ، در جاکارتا و تهران ، به سفارت خانه های دانمارک حمله می کنند.

بنظر می رسد بحث و جدل در بارۀ عقاید مذهبی مهاجران حتی یک قاره را با بحران هویت مواجه می سازد. اروپا ، که فاتحان مسلمان، در طول تاریخ، بارها سبب بهم پیوستن آن گشته اند، یکبار دیگر به بحث در باره این پرسش حساس پرداخته که بخشی از کره زمین (اروپا ) که روزی مسیحی بوده و امروز سرزمین کفر محسوب می شود، چقدر » الله» به مزاجش سازگار است. آیا مناره مسجد کلن می تواند 55 متر ارتفاع داشته باشد؟ آیا فرانسه باید پوشش بورقه را برای مهاجران مسلمان بآن کشور ممنوع سازد؟ فرمان کبیر(که در سال 1215 میلادی بوسیله » جان» پادشاه انگلیس صادر گشت و بموجب آن آزادی فردی و سیاسی به اتباع مردم انگلیس داده شد. م ) با قوانین شریعت سازگار است؟

زمان محاسبه فرارسیده است: «خطر اسلام » و خطر « روحیه مسیح مصلوب » واقعا چقدر است ؟ زور کدامشان می تواند بر دیگری بچربد؟ آموزه های کدام یک جذاب ترند، معتقدان کدام یک مومن ترند، پشتوانه کدام یک بیشتر است؟

این ها پرسش های دانشگاهی نیستند. بر خلاف تمام پیش بینی های روشنگری ایمان مذهبی سر جای خودش است. اگر هم چیزی کم شود تعدادکسانی است که اعتقاد مذهبی ندارند.

جان مایکل وایت و آدریان وودبریج در پایان سفر خود، در دورانی که باصطلاح سکولار است، در کتاب خود » خدا بازگشته است » باین نتیجه رسیدند که » خدا، با پیکار، راه خود را به جهان مدرن دوباره گشود». و از این شگفت انگیز تر برای پیامبران سکولاریسم و آته ایست های نو این که: » عوامل رونق مذهب، مانند عوامل موفقیت سرمایه داری بازاری، دو چیزند : رقابت و امکان انتخاب.»

رونالد اینگلهارت و پیپا نوریس، دو دانشمند آمریکائی، در ارتباط با » چشم انداز ارزشهای جهانی» می نویسند: » در جهان امروز انسان های معتقد به سنت های مذهبی بیش از هر زمان دیگرند». بعبارت دیگر نظر اکثر فلاسفه تاریخ و جامعه شناسان مذهب ، از دوران روشنگری تا امروز، نادرست بوده است. کارل مارکس، ماکس وبر،امیل دورکهایم، فریدریش نیچه، زیگموند فروید – همۀ این ها خدا را دست کم گرفته بودند. روند سکولاریسم متوقف شده است و خدای مسیحیت و الله هنوز آینده دارند.

ولی کدام خدا نیرومند تر است؟ کدام دین می تواند بهتر از پس روند جهانروائی، بحران ارزش ها و شتاب حاکم بر همه عرصه های زندگی بر آید؟

بنظر می رسد اسلام موقعیت خوبی دارد و روی به تهاجم آورده است. هیچ یک از مذاهب جهانی، در قرن بیستم، به نسبت اسلام، بر پیروان خود نیفزوده اند. دست کم از یازده سپتامبر 2001 بدون داشتن شناخت اساسی از قران و تمام جریان هائی که به قرآن توسل می جویند طراحی ژئو پلیتیک غیر ممکن است. و در عرصه سیاست داخلی نیز مناسبات با مسلمانان برای اکثر کشور های اروپائی مرکزیت یافته است.

ولی اروپا، بر عکس، اعتقاداتش از دست می دهد. آیا این بآن معنی است که مسیحیت مسابقه مذهبی را باخته است؟ آیا اسلام برای پاسخ دادن به چالشهای جهانروائی واقعا آمادگی بیشتری دارد؟

اسلام و مسحیت هر دو ادیان اهل کتابند و قران و انجیل برنامه کار آنهاست . کدام یک فراگیر ترند؟

چند متر دور تر از میدان کلومبوس ، در گوشه جنوب غربی سنترال پارک نیویورک ، ساختمان مرکزی بنیاد انجیل قرار دارد. این ساختمان 12 طبقه بزرگترین مخزن انجیلی آمریکای شمالی است.

مسئول این بنیاد، از 19 سال پیش، خانم لیلیانا لوپاس است. او بانوئی 69 ساله است با پشتی خمیده که حاصل کار کتابداری است، با موهای مجعد خاکستری و چشمانی روشن در پس عینکی گرد. لوپاس نگاه دارنده 45000 نسخه انجیل است که به 2500 زبان و لهجه ترجمه شده اند. و این رقم برابر است با زبان مادری بیش از 90 در صد از ساکنان کره زمین.خانم لوپاس می گوید پیام این مجموعه این است : خداوند به زبان تو سخن می گوید. هر سال یک تا دو ترجمه تازه از انجیل بزبان انگلیسی منتشر می شود که تعداد کل آنها به نهصد میرسد. انجیل( عهد جدید) به زبان Inupiaqهم ترجمه شده . زبانی که فقط مشتی اسکیموهای اینوئیت بآن سخن می گویند، انجیل به زبان خیابانیBronx و زبان محلی آلمانی و بخش هائی هم بزبان، کلینگونیش، زبان آن موجودات خیالی کرات سماوی که موضوع فیلم » استار تِرِک» است نیز ترجمه شده است.

لوپاس منشاء یک یک انجیل ها را می شناسد. از قفسه D129انجیلی را بیرون می کشد که متعلق به ساحل عاج در آفریقاست. این انجیل در سال 2003 توسط ویکلیف بزبان پلاپو ترجمه و منتشر شده است. لوپاس می گوید فقط صد نفر هستند که باین زبان سخن می گویند. لوپاس می گوید» آدمی چه شوری باید داشته باشد که برای صد نفرانجیل را ترجمه کند.»

فقط در ایالات متحده سالی بیست میلیون نسخه انجیل بفروش می رود ، در حالی که هر خانواده آمریکائی بطور متوسط سه انجیل دارد. فروش انجیل کسب پر درامدی است که فروش آن بسالی 500 میلیون دلار بالغ می گردد و حتی شرکت های بزرگ نشر کتاب که مذهبی هم نیستند مانند پنگوئین و هرپر کولینزدر این بازار بفعالیت مشغول گشته اند.

انجیل در اشکال و انواع گوناگون عرضه میشود . روی 60 سی دی در یک کیف سیاه دستی برای وقتی که در خود رونشسته اید، بشکل چیپس برای تلفن همراه، بصورت نمایش بر روی دی وی دی برای بچه های بالاتر از پنج سال.

قرآن نمی تواند با این شکل از گسترش رقابت کند. دلیلش هم یک مشکل اساسی است . و آن این که قرآن ترجمه ناپذیر است. زیرا از دیدگاه مومنان جدی هر ترجمه ای کمی هم تفسیر به همراه دارد. خدا بزبان عربی سخن گفته و یک مسلمان واقعی باید زبان خداوند را بیاموزد.

با وجود این قرآن هم در جهان اسلام ، مانند انجیل در آمریکا،همه جا حضور دارد. فرستنده های رادیوئی و تلویزیونی هستند که برنامه هایشان منحصر است به پخش قرائت قرآن. عربستان سعودی به تنهائی سالیانه سی میلیون نسخه قرآن به سراسر جهان می فرستد. پشتیبانان ثروتمند و بنیادهای خیریه اسلامی قرآن را از طریق بنیاد های خود در سراسر جهان پخش می کنند.

قرآن از دیدگاه مسلمانان کتابی است متضمن زیبا ترین زبان ممکن. بنظر نوید کرمانی، پژوهشگر علوم اسلامی و نویسنده مقیم کلن ، زیبائی زبان قرآن یکی از بارزترین دلائل گسترش اسلام بوده است. او در کتاب خود » خدا زیباست » می نویسد:» دست کم از قرن دهم میلادی به بعد، اعتقاد به تسلط اعراب بر هنر سخن وری و زیبائی تقلید ناپذیر سبک بیان قرآن و این دعوی که هیچ یک از اعراب مسلط بر هنر سخنوری در میان اعراب نتوانستند سخنی بهتر، زیباترو برانگیزاننده تر از قرآن بیافرینند ، یکی از عناصر تشکیل دهنده هویت جامعه اسلامی است. «اثر بخشی این زیبائی دلیل درستی و راستی پیام آنست در سوره 39 آیه 23 قران چنین آمده است:» خداوند بهترین پیام را نازل کرد».

این پرسش که کدام یک از کتاب های مقدس بیشترین معتقدان را پیرامون خود گرد آورده اند، پاسخی روشن دارد. ولی بر شمردن تعداد معتقدان فقط یکی از عناصر سنجش پویائی دو کتاب مقدس است.

چهل سال پیش، مبلغی از پیروان کلیسای آنگلیکان، تصمیم به شمارش مومنان جهان گرفت. امروز کتاب او » دانشنامه جهان مسحیت» کتاب مرجع برای هر کسی است که بخواهد بداند، پیروان مذاهب بکجا روی می اورند.

داوید بارت همه را بر شمرده است. زرتشتیان هند، طبیعت پرستان زیمبابوه و لاادریون گیتی( آنها که به نفی یا اثبات خدا نمی پردازند) او در 238 کشور و منطقه جهان با ده هزار مذهب گوناگون آشنا شد. در نگاه نخست بنظر می رسد که قرن بیستم برای اسلام بهتر از رقیبش مسیحیت بوده است. هنگامی که فریدرش نیچه ( » خدا مرده است» ) در سال 1900 چشم از جهان فروبست، مسلمانان جهان 200 میلیون نفر بودند. امروز یک مییارد و پانصد میلیون نفرند. یعنی هفت برابر شده اند.

مسیحیان در جهان امروز، روی هم، دو مییلیارد نفرند. تعداد آنها از سال 1900 تاکنون تقریبا چهار برابر شده است.

اسلام در بسیاری از شهر های بزرک اروپا نیز رو به رشد است. در حالی که دیدار کنندگان از اکثر کلیساهای چند صد ساله وعظیم مسیحیان جهانگردان هستند ، مراجعین به مساجد مسلمانان مومنان مذهبی اند. نخستین مهاجران مسلمان حتی الامکان مذهب خود را پنهان می کردند تا انگشت نما نشوند. ولی امروز، نسل دوم، فرزندان آنها،مذهب قدیمی را دوباره کشف می کنند و آگاهانه تر از پدران و مادران خود ، بآن عمل می کنند. برای جوانان ترک،لبنانی و فلسطینی که در شهر های بزرگ اروپا زندگی می کنند، مذهب، اغلب منبع افتخار، نشان استقلال رای و هویتشان است.

سارایوو پایتخت بسنی را، اورشلیم بالکان، نام داده بودند، زیرا ازقدیم الایام ، در این شهر مساجد، کلیساها و کنیسه های یهودیان در کنار هم بودند و اخیرا یک گروه وهابی هم بان ها اضافه شده است. علتش هم جنگ بسنی بود که در طی آن 100000هزار نفر کشته شدند – که 80 در صدشان مسلمان بودند- سارایه وو نزدیک به چهار سال در محاصره بود. دهها هزار نفر از ساکنان قدیمی شهر بقتل رسیدند یا فرار کردند و نزدیک به صد هزار شهروندان جدید در حومه شهر سکنی گزیده اند. اینک 80 در صد از ساکنان سارایه وو مسلمان هستند که بگونه ای نمونه وار نمایشگر گسترش اصولگرائی است. مناره های مساجد بسیاری که پس از جنگ ساخته شده اند گرداگرد شهر را فراگرفته اند.مصطفی سپاهیچ مدرس مدرسه قران می گوید» اول اعراب عربستان سعودی آمدند حا لا دیگرتجار بسیار ثروتمند از کشور های نفت خیز خلیج فارس می آیند.»

سپاهیچ خود را مدرسی می داند از مکتب پانصد ساله سنی های بُسنی. با گردشی در مرکز شهر، مسجد جدید ملک فحد، را می بینیم که زیر نظر سفارتخانه عربستان سعودی قرار دارد. امام نظیم هلیلوویچ، بد نامترین واعظ شهر، از پیشرفت اسلام در شهر خوشحال است. اومی گوید با پول عربستان سعودی 158 مسجد نو ساخته و یا مساجد قبلی مرمت شده اند. از کتابخانه ها، خانه های نوآموزان و مهد کودک ها دیگر نمی گوئیم. از پایان جنگ تا کنون شیوخ ریاض تا کنون یک میلیارد دلار به برادران بالکانی خود کمک کرده اند.

تخمین زده می شود که تا سال 2050 بیش از یک چهارم جمعیت جهان (27.5 در صد) مسلمان خواهند بود، که از جمعیت مسیحیان (35 در صد ) بمراتب کمتر خواهد بود. دو و نیم میلیارد مسلمان در برابر 3.1 میلیارد مسیحی قرار خواهند داشت.

افزایش قدرت اسلام در قرن گذشته دلائل زیادی دارد، دلائل سیاسی،اجتماعی، و مردم نگاری. اسلام از ان جهت نیرومند شد که دولت های سکولار جهان عرب بقول خود وفا نکردند. سرخوردگی از صاحبان قدرت در خاور نزدیک شدید است و ریشه های عمیق دارد. تیموتی شاه ، استاد دانشگاه هاروارد، تاریخ بازگشت الله را روز 10 ژوئن 1967 می داند، روز شکست اعراب از اسرائیل در جنگ شش روزه. این شکست به وعده های پان عربیسم نیز پایان داد .

بویژه مصر از سوسیالیسم جمال عبد الناصر روی گرداند و این سخنان را بیاد آورد » الله اکبر، قران قانون ماست، پیامبر رهبر ما ست.نبرد راه ماست و شهادت در راه خدابزرگترین آرزوی ماست.»

انقلاب ایران در سال 70/1978 یک نقطه عطف دیگر بود و هم چنین اشغال افغانستان توسط شوروی . در سراسرجهان عرب، آنجا که انتخاباتی صورت گرفت، احزاب اسلامی رشد کردند. در الجزائر، در مصر و فلسطین. حتی در ترکیه سکولار از سال 2002 یک حزب اسلامی در راس قدرت است.

ولی بالاترین میزان رشد اسلام در خاستگاه آن نیست بلکه در منطقه ای بسیار دور تر ، در آسیاست. در اندونزی 203 میلیون مسلمان زندگی می کنند، در هر یک از کشور های پاکستان و بنگلادش دو برابرمصر.

اسلام در کشور هائی گسترش یافته که جمعیتش جوان و میزان رشد جمعیت در آنها بالاست. بزرگترین کشور های اسلامی عبارتند از اندونزی،پاکستان،هند و بنگلادش. از هر پنج نفر مسلمان فقط یک نفر از خاور میانه و شمال آفریقاست، گرچه میزان رشد جمعیت در ینجا نیز زیاد است ولی تعداد مسلمانان عربی زبان کاهش می یابد.

در اروپا، علیرغم تمام پیش بینی هائی که در باره از بین رفتن آن گفته می شود ، مسلمانان اقلیت کوچکی هستند. بیش از 550 میلیون نفر از 700 میلیون ساکنان اروپا مسیحی هستند. در کشور های مهاجر پذیر مانند فرانسه و هلند در صد مسلمانان نسبت به جمعیت کشور از مرز پنج در صد فراتر رفته است. تعداد مسلمانان به نسبت کل جمعیت در آلمان پنج در صد، در سوئیس 4.3 درصد و در اتریش4.2 درصد است. تعداد منکران وجود خدا (آته ایست ها) و افراد بی مذهب در اروپا سه برابر مسلمانان است.

اگر همه جهان را در نظر گیریم خدای مسیحیان در وضعی بیش از آبرومند قرار دارد. و این موقعیت را مدیون اهالی آمریکای جنوبی و آفریقاست. در سال 1900 تعداد مسیحیان در آنجا در حدود 10 میلیون نفر بود. و امروز بیش از 400 میلیون نفرند، یعنی تقریبا نصف جمعیت آنجا.

موفقیت چشمگیر نصیب مسلمانان نشده بلکه مبلغان چادر نشین، بلکه بابتیست ها وباز بجهان آمدگان افانگلیکال هستند به کامیابی حیرت انگیز دست یافته اند. امروز تعداد مسیحیان آزاد از کلیساهای بزرگ سنتی، در جهان ، بیش از 400 میلیون نفر است. پرتستان های سنتی با350 نفر جمعیت مرتبه سوم را در میان مسیحیان دارند. امروز اصولگرایان مسیحی ( فوندامنتالیست ها) هستند که در کار نگارش تاریخ موفقیت در عرصه موضوعات ایمانی هستند. مبلغان آنها رامیتوان در حلبی آباد های آمریکای لاتین و آفریقا پیدا کرد. پاپ و مسلمانان فقط می توانند با حسرت و حسادت باین موفقیت بنگرند.

امروز حتی در چین ، تعداد مسیحیان، بیش از 76 میلیون نفراعضای حزب کمونیست آن کشوراست و اکثر آنها پرتستان های آزاد و غیر وابسته هستند.

دهکده » پل هشت فرسنگی» در استان ساحلی زجیانگ در سواحل شرقی قرار دارد. آن کس که به زیارت آمده باید مدتی باطراف بنگرد تا بتواند کلیسا را کشف کند: کلیسا در یک حیاط خلوت قرار دارد، با سقفی حلبی، که بیشتر شبیه یک کارگاه تولیدی است تا یک کلیسا.

نه برجی بچشم می خورد نه صلیبی که نشانی از کلیسا باشد، ولی اطاق های تمیز دستشوئی که برق می زند و روبروی آن ، یک تالار غذا خوری ، حکایت از آن می کنند که گاهی در اینجا انسان های زیادی گرد هم می آیند .

اینجا کلیسای افانگلیکا ست. هر یکشنبه در حدود 400 نفر اینجا گرد هم می آیند و از صبح تا بعد از ظهر دیروقت باجرای مراسم عبادی می پردازند و بعد با هم غذا می خورند. در طول هفته هم در ساعات قرائت انجیل با هم دیدار می کنند.

بنا بگفته مقامات دولتی پرتستان های چین، در حال حاضر 16 میلیون نفرند. ولی این ها فقط اعضاء سازمانهای به ثبت رسیده اند ، تعداد واقعی آنها باید در حدود 60 میلیون نفر باشد. یکی از رهبران پرتستان ها می گوید :» رشد کلیسای ما از رشد اقتصاد چین پر شتاب تر است». راز موفقیت مسیحیان در حفظ فاصله با دولت است. آقای زهائو که کلیسای پل هشت فرسنگی را اداره می کند ، میگوید:» ما خود را به ثبت دولتی نمی رسانیم، چون اگر اینکار را بکنیم دولت کسی را می فرستد که بر ما امر و نهی کند و دیگر ما نمی توانیم کاری را که خود می خواهیم بکنیم.»

اسلام و مسیحیت ، هردو برای گسترش خود مبالغ هنگفتی خرج می کنند. مثلا مکه: در 23 نوامبر 2009، ششمین روز مراسم حج، سازمان جهانی اسلام، سازمان مرکزی همه موسسات خیریه و تبلیغی اسلامی ، از اعضای خود دعوت کرد که در کنگره سالانه سازمان، در مکه، که مرکز این سازمان در آن قرار دارد، گرد هم آیند. در تالار ورودی هتل کارگران پاکستانی و بنگلادشی جانماز های خود را پهن می کنند، در تالار کنفرانس جوانان عربستان سعودی، در لباس پیش آهنگی، به توزیع شیشه های آب و دفترچه حاوی برنامه کنفرانس مشغولند. این ها اعضای» سازمان جهانی جوانان مسلمان » (Wany)هستند و موضوع مورد بحث کنگره نیز ، جوانان هستند.

موضوع مورد بحث عبارتست از:» مسائل جوانان مسلمان در عصر جهانروائی». موضوعات خوبند و سخنرانان بد . اسامه البار ، شهردار مکه و رئیس کنفرانس،هنگامی که علما مشغول سخنرانی هستند، دائم پای خود را تکان تکان وی دهد و با Blackberry خود بازی می کند. و هنگامی که سخنران از پانزده دقیقه وقتی که برای صحبت دارد تجاوزکند، یادداشتی به او می دهد و بی مقدمه وقت صحبت را در اختیار نفر بعد قرار می دهد.

سخنران، در مورد موضوع مورد بحث : «تاثیرات فرهنگی خارجی»، می گوید » بنظرجوانان مسلمان دیگر فرهنگ ها از فرهنگ ما پیشرو تراست و اقتصاد آنها بر اقتصاد ما برتری دارد». پیشنهاد او برای حل مسئله اینست : مسلمانان باید بر » فتنه » و بر» نفاق » چیره شوند و » به شیطان فرصت ندهند «.

سخنران بعدی که سخنانش را از روی کاغذ می خواند ، در باره حل مسئله جنسی جوانان می گوید:» راه حل این مسئله آنست که، جوانان، دائم بیاد ارزش های اسلامی باشند . سخنران سوم می گوید : روی آوردن به مواد مخدر و الکل حاصل انحراف عقل و انحراف از درک دینی است. بهترین راه چیرگی بر این انحرافات روی آورد به شریعت است.

علمای مکه می خواهند با این راه حل ها مسائل جوانان مسلمان را با » جهانروائی» حل کنند؟ با این نصیحت ها می خواهند به مقابله با مبلغان مسیحی در آفریقا، چین و آمریکای جنوبی بروند؟

مبلغان مسیحی نشان میدهند چه کارهائی را میتوان بهتر کرد. طبق تخمین انستیتو هادسن، که یک » فکرانبار » محافظه کار است، کلیساهای آمریکا ، سالانه نزدیک به 9 میلیارد دلار بمصرف کمک های خارجی می رسانند، این مبلغ برابر است با 37 در صد از کل کمک های عمرانی دولت آمریکا بخارج. فقط سازمانهای بزرگ غیر دولتی، سپاه نجات، سرویس امداد کاتولیک و رؤیای جهان، با سالی 1.6 میلیارد دلار بودجه به 150 میلیون نفر کمک می کنند .

سپاه مبلغان غیر حرفه ای، که تعدادشان روز بروز بیشتر می شود نیز بر آنها افزوده می شود. بباور افانگلیکال ها حسن رفتار اقتضاء می کند که هرکس دست کم چند ماه به خارج از کشور سفر کند و پیام الهی را بگوش جان آنها که ایمان ندارند برساند.Southern Babtidt Convention مدعی است که سالی نیم میلیون نفر را به پذیرش مسیحیت هدایت می کند.Billy Graham Center در نزدیکی شیکاگو برای خود مرکز مطالعات و آموزش فراگیر فرهنگی تاسیس کرده است.

ظهر جمعه است ، ساعت 11.30 دقیقه، وقتی که برای اکثر دانشجویان ، آخر هفته آغاز میشود، ولی در اطاق 138 بیلی گراهام سنتر حتی آخرین صندلی هم اشغال شده است. در حدود 40 دانشجو حضور یافته اند، زنان و مردانی در اوائل بیست سالگی، این ها می خواهند بیاموزند چگونه می توان انسان ها را مسیحی کرد. استاد جری روت ، مردی است قوی هیکل با ریش پرو سر طاس، ولی پر شور برای کارش ودارای لحنی محکم .

روت استاد کلاس مقدماتی برای کسانی است که می خواهند مبلغ مذهبی شوند. موسسه او یکی از موسسات تربیت کادر در آمریکاست با برنامه ای بسیار حرفه ای که هدفش تربیت افرادی برای پیکار مذهبی است. مرکز ثقل این برنامه آموزش راه پیروزی بر مسلمانان است.

نزدیک به سه هزار دانشجو در اینجا ثبت نام کرده اند. این ها باید بعدا بتوانند بعنوان مددکار عمرانی و مبلغ مذهبی در کشور های رشد یابنده کار کنند.

هدف بکار بردن بهترین شیوه بازاریابی برای پیش بردن مذهب است به بیان دقیق ، کارتبلیغ باید کاملا بی آزار جلوه کند، از بکار بردن واژه هائی چون جنگ مذاهب، حمله یا در گیری باید مطلقا دوری کرد. روت بیاد شاگردانش می آورد که :» ما نمی خواهیم ایمان را بکسی تحمیل کنیم. مافقط می خواهیم به همه بگوئیم که خداوند چقدر آنها را دوست دارد. این حرف به دل ها می نشیند . چون هرکسی می خواهد محبوب باشد.»

تبلیغ انعطاف دارد، برای هر فردی ابزاری هست . روت بشاگردانش می گوید انجیل برای هر کس شگرد ها و فنونی متفاوت دارد، برای بزن و بهادر ها، برای افراد سر بزیر، برای آدم های رفیق باز و برای روشنفکران. روت درکلاس در س خود از دوازده ابزار متفاوت نام می برد، مثلا در گیری، کمک و هدیه، این ها موضوعاتی بود که در جلسه پیش به آنها پرداخته شده بود امروز نوبت به نهمین ابزار رسیده بود ، یعنی به شهادت. روت بشوخی می گوید این ابزار را کسی دوست ندارد . و بعد از یکی از شاگردان خود می خواهد که سخنانی کوتاه در این باره بگوید.

امروزتبلیغ درکشور های اسلامی خطرناک تر از همیشه است. از یازدهم سپتامبر2001 به بعد برای کار تبلیغی در برخی از کشور های اسلامی باید جرأت از جان گذشتن داشت. معهذا، بنا بر نوشته کتاب مرجع موسسه بیلی گراهام برای تبلیغ، تعداد مبلغین طی پنجسال پنج برابر شده و از 64 هزار نفر به 364 هزار نفر ارتقاء یافته است و تعداد مبلغین آمریکائی بطور نسبی از همه بیشتر است.

اینک درکنفرانس مکه هنگام تنفس رسیده است. به مهمانان چای و قهوه عربی عرضه می شود و جوان پیش اهنگی به هر یک از سخنرانان جامی با عود سوزان عرضه می دارد.

صالح الوهابی ، دبیر کل 62 ساله wamy دود عود را با دست بسوی خود می راند و دستی بریش خود می کشد و می گوید :» جهانروائی یک چالش است ولی اسلام دستش پر است: ما می توانیم انبوه توده ها را بسیج کنیم».

انبوه پول را حتما : » وامی » هرسال میلیون ها دلار برای توزیع مواد غذائی ،ساختن مدارس و پرورشگاه ها و مساجد برای گسترش پیام اسلام هزینه می کند – و این فقط یکی از بنیاد هائی است که مورد حمایت دولت عربستان سعودی است. طبق تخمین سیا، سازمان جهانی اسلام در سالهای دهه هفتاد و سال 2005 سالی تا 90 میلیارد دلار دریافت د اشته است.

» وامی» هر سال به 5000 نفر هزینه تحصیلی می پردازد . این بنیاد در 55 کشور فعال است. وهابی می گوید در حا ل حاضر مهمترین منطقه فعالیت آفریقاست که سازمان او با مسیحیان در رقابت است …..

 

جنوب یمن از شمال آن جدا می شود!

 

یونگه ولت – ترجمه رضا نافعی

آينده ما

شورشیان شیعی – معروف به حوسی ها- یمن را تا شمال صنعا پایتخت و بندر نفتی حُدیدا تسخیر کرده اند. جنوب می خواهد مستقل گردد. ارتش از هم پاشیده است.

باراک اوباما روز 10 سپتامبر اعلام کرد یمن در کنار سومالی کشوری که جنگ داخلی حالت مستمر آنست دونمونه از موفقیت «استراتژی» او هستند. پس از ایراد این سخنان واکنش عمومی در باره وضع روحی پرزیدنت فقط سرتکان دادن همگانی بود.11 روز پس از نطق اوباما شورشیان شیعی از شمال یمن زمام قدرت را در صنعا بدست گرفتند . از آنزمان تا کنون آنها در حال پیشروی هستند. همزمان با آن، در همین روزها، در عدن بزرگترین بندر یمن و مرکز سابق جمهوری دمکراتیک یمن دهها هزار نفر دست به تظاهرات زده و خواستار استقلال دوباره هستند. عامل سوم اسلامگرایانی هستند که با کمک آمریکا موقتا پس رانده شده بودند و اینک از ضعف رژیم و تشدید تضادها میان اکثریت سنی و شیعیان به سود خود بهره می گیرند. یمن فقیرترین کشور عربی که بدلیل موقعیت استراتژیک خود در انتهای دریای سرخ، فوق العاده اهمیت دارد، می رود که تجزیه شود.

در سال 2011 که «بهار عربی» یمن را نیز فرا گرفت، ماهها تظاهرات وسیع و پی در پی روی میداد تا آنکه طراحان آمریکائی حل بحران توانستند بنحوی اوضاع را تثبیت کنند. آنها دیکتاتور یمن «علی عبدالله صالح» را که از سال 1978 بر آن کشور حکومت می کرد کنار گذاشتند و معاون او «عبد ربو منصور هادی» را بجای او نشاندند و گروهی از مستشاران نظامی که تعداد آنها دقیقا روشن نیست به یمن اعزام شدند. آنها پهباد های مجهز به موشک را که سلاح محبوب اوباما ست به وسعت بکار گرفتند. اکثر قربانیان حملات موشکی از قبائلی بودند که رژیم با آنها مسئله داشت و همچنین فعالان جنبش آزادیبخش یمن جنوبی که در آن زمان هنوز می خواستند بدون دست یازیدن به خشونت به اهداف خود برسند. سازمان شیعیان در شمال که خواستار استقلال محلی و داشتن سهم بیشتر در قدرت و اداره کشور بود و رسانه آنها را «حوسی» می خوانند، در سالهای پیش از آن به زور اسلحه و کمک های عربستان به زانو در آمده بود .

دلائل احیاء دوباره آنها و موفقیت های نظامی که بدست آورده اند هنوز روشن نشده است. بطوری که از ظواهر بر می آید آنچه در این امر نقش اساسی داشته فرو پاشیدن نیروهای مسلح کشور بویژه ارتش بوده است. تعداد سربازان و شورشیان که در زد و خورد بر سر تسخیر صنعا از پای در آمده اند به 200 تن بالغ شده است. روز 21 سپتامبر که شورشیان زمام قدرت را در پایتخت بدست گرفتند و تقریبا تمام ساختمانهای مهم دولتی را به تصرف خود در آوردند، زد و خورد و خونریزی نشد. «حوسی» ها اینک دومین بندر مهم یمن «حُدیدا» را نیز تصرف کرده اند. این بندر برای صدور نفت و نیز پالایشگاههائی که دارد حائز اهمیت فراوان است. معمولا شورشیان، با نیروهای محلی پلیس – از جمله در صنعا- که اکثرا سنی هستند همکاری می کنند. این که شیعیان که بیست تا سی در صد از جمعیت کل کشور هستند بتوانند زمام قدرت را در یمن به دست گیرند غیر ممکن است. البته خود آنها هم چنین تلاشی نمی کنند. اما با توجه به ضعف رژیم و این که دورنمائی برای آن وجود ندارد ممکن است در پی فعالیت جنبش رهائی بخش جنوب یمن تجزیه گردد. این جنبش نه ریشه قومی دارد و نه ریشه مذهبی، ریشه آن تاریخی و سیاسی است. وحدت دو بخش یمن که در سال 1990 صورت گرفت عجولانه و بدون تدارک مقدمات بود. یکی از دلائل عمده ای که سبب شد سیاستمداران جنوب که خود را سوسیالیست می دانستند و نام رسمی آنها جمهوری خلق یمن بود، کار خود را دنبال نکنند فروپاشی شوروی و از دست دادن پشتیبانی مادی بود. در سال 1994 یک قیام مسلحانه روی داد که هدفش پایان دادن به وحدت شمال و جنوب و بازگشت به استقلال بود که در آن زمان با سروکوب خونین روبرو شد.

https://www.jungewelt.de/ausland/jemen-zerf%C3%A4llt

 

عراق و سوریه نخستین قربانیان خاورمیانه نوین!

 

Foto: Reuters/Stringer

یونگه ولت – ترجمه رضا نافعی

منتشر شده در آينده ما

استراتژیست های غرب در کار درافکندن طرحی برای » نظم نوین» خاورمیانه هستند. شرط مقدماتی برای تحقق آن نابود کردن وحدت ارضی سوریه و عراق است. این آن روندی است که هم اکنون روی می دهد.

مارکوس اشپیلمان، سردبیر روزنامه «نویه زوریخه سایتونگ «،( این روزنامه از سخنگویان مطلع و مدافع سرمایه داری است .م) می نویسد مبارزه با داعش » آشنا » بنظر می رسد.» داعش رد خونینی را دنبال می کند که پیش از آن القاعده، طالبان یا دیگران برجای نهاده اند.» باند «سربُر ها» تا کنون نتوانسته است ضربه تروریستی مهلکی به غرب وارد آورد. ولی در عوض کشور اسلامی (داعش) در زد و خوردهای جنگی در مناطقی که در آن دیگر اتوریته دولتی وجود ندارد مانند عراق یا اتوریته ای که تضعیف شده است مانند سوریه، برنده می شود. نویسنده نتیجه می گیرد » اما برغم این چیرگی ها، نظم جهانی بر هم نمی ریزد.» پدیده هائی چون کشور اسلامی ( داعش ) بیشتر نشان «تغییرات مستمر»ی هستند که باید در انتظارش بود. معنی «نظم نوین» ناامنی است، «نظم نوین» خواستار تنوع در تفکر و به دور افکندن استاندارد های بدرد نخور پیشین است». از نظر اشپیلمان یکی از این » استانداردهای بدرد نخور» توازن دوجانبه یا چند جانبه میان دولتِ ملی و یا با نام عمومی‌تر آن، «کشور» است.»

پائیز عربی

این تحلیل پرتفرعنِ ارباب منشانه نافی مسئولیت کسانی است که صد سال پیش خاورمیانه را بعنوان غنیمت جنگی بین خود تقسیم کردند. فرانسه و انگلستان در سال 1916، در گیر و دار جنگ جهانی آول، بر سر اصل «منطقه نفوذ ملی» به توافق رسیدند و آن را پذیرفتند. «ملل متفق» و ایالات متحده آمریکا نیز این توافق محرمانه را تایید و آن دوکشور را، برخلاف خواست اعلام شده اکثرساکنان آن مناطق ، سرپرست یا قیم آن ها اعلام کردند. پس از آن هر تلاشی که در درون این مرزهای تازه ایجاد شده برای کسب استقلال سیاسی و پیشرفت صورت گرفت با مخالفت دو قیم فرانسوی و انگلیسی روبرو می شد و در سوریه حتی به نبردهای خونین انجامید. پس از جنگ جهانی دوم و با بوجود آمدن توازن دوقطبی میان اتحاد جماهیر شوروی و ایالات متحده آمریکا بود که برای نخستین بار فضای نسبتا بازی برای ایجاد دولت ملی در این کشورها بوجود آمد . عراق، سوریه و مصر تبدیل شدند به کشورهای سکولار و با عضویت در جنبش جهانی کشورهای غیر متعهد برای خود اعتباری کسب کردند. این دولت ها امنیت ، آزادی رشد فرهنگی و تا حدی فعالیت های اقتصادی گروههای مذهبی و قومی متعددی را که در قلمرو آنها حضور داشتند تامین کردند . اما نظام ناسیونالیسم عربی از لحاظ سیاسی متکی بر اعمال فشار و سرکوب بود .

ایجاد » حکومت اسلامی» ( داعش)

اعتراضات به اوضاع اسفبار اجتماعی و سیاسی در کشورهای استبداد زده خلیج فارس زنگ خطری بود برای طبقه خودکامه این کشورها. این خطری بود که هم قدرت آنها را در داخل و هم نفوذ آنها در منطقه مورد تهدید قرار می داد. از این رو برای مقابله با آن به جست و جوی استراتژی تازه ای پرداختند. این طرح مورد حمایت همپیمان های غربی آنها نیز قرار گرفت که خواستار ادامه دستیابی به مواد خام، تضمین ا
نیت راههای حمل و نقل و حفظ مناطقی در شرق دریای مدیترانه بودند که از لحاظ استراتژی نظامی دارای اهمیت هستند. آنها توانستند با کمک قطر و عربستان سعودی اتحادیه عرب را به ابزاری در دست خود تبدیل کنند. پس از آن دخالت نظامی در لیبی را توسعه دادند و گروههای ستیزه جو در سوریه را، از همه رنگ و همه جور، مورد حمایت قرار دادند و با به میدان آوردن گسترده و همه جانبه توپخانه های رسانه ای الجزیره و العربیه توانستند سوریه را از لحاظ سیاسی منزوی سازند. هدف درهم شکستن رهبری بشار اسد در سوریه بود که نه غربی ها از او خوششان می آمد و نه حکومت های خودکامه خلیج فارس. وظیفه گروه «دوستان سوریه» تحت رهبری آمریکا این بود که علائق مشترک کشورهای عربی را به کرسی بنشاند. ولی این کار با اشکال روبرو شد زیرا انگیزه های این همکاران محلی آمریکا برای جنگی ویرانگر با سوریه و عراق یکسان نبود.

ترکیه که در پی زنده کردن رهبری امپراتوری عثمانی و نقشه های بزرگ مذهبی است بشدت به حمایت از گروههای سنی اخوان المسلمین در درعا (واقع در جنوب سوریه)، عدلیب و حلب، که پایگاههای سنتی آنهاست پرداخت، برغم آن که فعالیت گروه اخوان المسلمین در سوریه ممنوع است،و شاید هم درست به همین دلیل .

سیل اسلحه، افراد ستیزه جو، رسانه ها و انواع کمک ها از مرز ترکیه به سوریه روان شد . در میان آنها گروههای افراط گرائی نیز بودند که قصدشان «آزاد» ساختن سوریه تحت لوای اسلام بود. گروههای سکولار و دور از خشونت خیلی زود به حاشیه رانده شدند و ستیزه جویان نظامی گرا میدان را در دست گرفتند. قطر نیز به حمایت از اخوان المسلمین پرداخت ولی در عین حال از گروههای افراط گرای سلفی نیز پشتیبانی می کرد که عمدتا نیروهائی از خارج به آنها می پیوستند. در آغاز معروفترین گروه در این جمع جبهه النصره بود که بدلیل حملات پرخشونت خود به شهرتی منفی رسید. واحد های افراطگرا با دریافت دستمزدهای سخاوتمندانه، سلاحهای خوب و تجهیزات کار آمد، گسترش یافتند. پس از زد و خورد های داخلی برای کسب قدرت و بدست آوردن سرکردگی گروه «ایزیل» (داعش) موفق به پس راندن رقیب شد. این گروه داعش که مورد حمایت و هدایت سازمان اطلاعاتی عربستان سعودی قرار داشت توانست نفوذ گروه النصره را کاهش دهد. ولی همین گروه جبهه النصره توانست در غرب سوریه، در ارتفاعات جولان و کوههای کالامون که با لبنان هم مرز است، میدان را بدست گیرد.

اخیرا جو بایدن، معاون ریاست جمهوری آمریکا، تصدیق کرد که هم ترکیه و هم عربستان و هم کشورهای منطقه خلیج فارس در ایجاد گروههای افراط گرا مانند جبهه النصره و داعش و مسلح ساختن آنها سهیم بوده اند. جو بایدن به دانشجویان «مدرسه کندی» ، وابسته به دانشگاه هاروارد، گفت: «ترک ها، سعودیها و امارت مصمم بودند اسد را ساقط کنند و یک جنگ نیابتی سنی – شیعی برپاسازند، اینها صدها میلیون دلار و هزاران تن اسلحه دراختیار هر یک از این گروهها که قصد جنگ با اسد را داشتند قرارداد اند. اما افرادی که آنها مسلح ساختند، النصره و القاعده مجاهدان افراطگرایی بودند که از سراسر جهان آمده بودند».

کشورهای آمریکا، فرانسه، انگلستان، آلمان و برخی از دیگر کشورهای اروپائی، در عمل به آنها کمک کردند و می کنند. قرار است عربستان، تحت نظارت آمریکا، «شورشیان میانه رو را آموزش دهد و مسلح سازد. آنچه رسما در باره وظیفه آنها گفته می شود این است که باید با «وحشیان» داعش بجنگند، اما وظیفه واقعی آنها تضعیف دو دولت عراق و سوریه و یا ساقط کردن آنهاست. لئون پانتا ، وزیر دفاع پیشین آمریکا سخن از یک «جنگ سی ساله » می گوید «رایموند. ت . اودیرنو»، سرفرمانده نیروهای نظامی آمریکا طول جنگ خاور میانه را بیست سال تخمین می زند.

تفرقه بینداز و حکومت کن

هدف این ترور نابود کردن ساختار کنونی منطقه است. حکومت های عراق و سوریه باید ساقط شوند، چون حاضر به پذیرفتن نقشه غرب برای نظام نوین منطقه نیستند و نمی خواهند در برابر دعو
ی رهبری عربستان سعودی سر تسلیم فرود آورند. هدف این نظم نوین تامین حقوق اجتماعی، شهروندی و اقتصادی مردم نیست، بلکه هدف آن تسلط سیاسی بر منطقه است. کشورهای حوزه خلیج فارس خواستار پس راندن نفوذ ایران هستند، خواستی که با علائق اسرائیل یکسان است. هزینه رسیدن به این هدف – پس از جنگ هشت ساله میان عراق و ایران- جنگ دوم – با ایران- است. کشورهای عضو شورای همکاری خلیج (امارات متحده عربی،بحرین، کویت، عمان، عربستان سعودی) دیرزمانی است که با شدت و حدت مشغول مسلح ساختن خود هستند و کنسرن های اسلحه سازی آلمان، فرانسه، انگلستان و آمریکا از این ممر سودهای کلان کسب کرده و می کنند. همگام با این اقدامات ناتو هم همکاری خود را با کشورهای خلیج فارس( و اردن) تقویت میکند.

غرب می خواهد تسلط خود را بر منابع غنی نفت عراق در کرکوک و بصره و هچنین در خلیج فارس تثبیت کند و همچنین راه دستیابی به منابع غنی گاز در بخش شرقی مدیترانه را، که اسرائیل هم دعوی مالکیت آن را کرده است، تحت اختیار خود در آورد. هدف آمریکا ، در نبرد بر سر مواد خام موجود و محدود جهان، فراتر از خاورمیانه می رود و چشم به آسیا دوخته است، که تا کنون با موفقیت در برابر تسلط غرب ایستادگی کرده است. استقرار نظم نوین بر خاورمیانه دیرزمانی است که بخشی از بازیهای نظامی را تشکیل می دهد. فرانسه بعنوان قیم و سرپرست بخشی از خاورمیانه (از سال 1922 تا 1943 رسما و از سال 1922 تا 1946 عملا) بارها تلاش کرد تا سوریه را به بخشهای قومی و مذهبی تقسیم کند. نخستین جنبش ملی عربی که پس از جنگ جهانی اول پدید آمد و همچنین رو در رو قرار گرفتن شرق و غرب مانع از آن شدند که نقشه » خاورمیانه نو» عملی شود.

هدف هائی از این نوع زود گذر نیستند و عمری دراز می یابند. طی جنگ لبنان در سال 2006 ، کوندالیزا رایس، وزیرخارجه آمریکا در آن زمان، نقشه مشابهی را مطرح ساخت و گفت دردی که لبنانی ها می کشند» شبیه درد زایمان خاورمیانه نو است».منطقه یک » آشوب سازنده » را از سر می گذراند که مرحله مقدماتی برای نظم نوین است. در سپتامبر 2013 نیویرک تایمز مقاله ای منتشرساخت تحت عنوان » چگونه 5 کشور می تواند به 14 کشور تبدیل گردد». نقشه جغرافیای جنوب شرقی حوزه مدیترانه و شبه جزیره عربستان نیز به مقاله منظم شده بود . در این نقشه سوریه و عراق ، لیبی، یمن و عربستان سعوی – پس از ساقط شدن حکومت سلطنتی – مشاهده می شد.خط مرزی پیش بینی شده طوری بود که مناطق مسکونی گروههای قومی و مذهبی که ادعا می شود وجود دارند، از هم جدا می کرد. طبق این طرح سوریه می تواند به سه بخش تقسیم گردد. منطقه ساحلی می تواند محل سکونت علوی ها ( علویستان) و منطقه شمالی کردستان باشد که شمالعراق تا مرز ایران را در بر می گیرد. در شرق سوریه منطقه سنی ستان قراردارد که بخش مهمی از عراق را تا آنسوی بغداد در بر می گیرد. عراق نیز به سه قسمت تقسیم شده است: کردستان در شمال و در غرب سنی ستان که تا سوریه پیش می رود ، غرب و جنوب عراق هم منطقه شیعی نشین است که » شیعی ستان» نامیده شده است.جنوب » سنی ستان «هم مرز است با اردن و عربستان سعودی و شمال هم مرز است با ترکیه. این بخش سنی نشین همان منطقه ایست که نیروهای داعش یا دولت اسلامی طی یک سال بتصرف خود در آورده است . . فعالیت این گروه سبب شده که هم عربستان و هم ترکیه مرزهای خود را تحکیم کنند، مسلح سازند و ( از ناتو ) تقاضای دریافت کمک نظامی کنند. عربستان از آلمان یک سیستم نظارت نظامی و مقادیر زیادی اسلحه دریافت کرده است. ترکیه تانک های نیروی زرهی خود راهمراه با 10 هزار سرباز در کنار کوبانی متمرکز ساخته و چشم به آن دوخته که » دولت اسلامی » ( داعش) منطقه خود گردان کردها را منهدم کند. هر دو کشور ترکیه و عربستان از پیدایش منطقه سنی نشینی که فعلا در تصرف داعش است سود می برند، زیرا از یکسو دشمن دیرین آنها سوریه بیشتر تضعیف می گردد و سرزمینی که در اختیار دارد کوچکتر می شود. از سوی دیگر ارتباط زمینی خوبی که میان ایران، عراق، سوریه و حزب الله لبنان وجود دارد قطع می شود .

جولان منطقه استقرار نیرو

نکته ای که تا حدود زیادی از توجه رسانه های غربی دور مانده رویدادهای دیگر است که درمنطقه جولان میان اسرائیل و سوریه روی می دهد. از سال 2012 ، در بخش بیطرفی که به سوریه تعلق دارد نیروهای شبه نظامی » جبهه اسلامی » و النصره مستقر شده اند. النصره ادعا می کند که نماینده القاعده در سوریه است. » جبهه اسلامی» ترکیبی است از بریگاد ها و گروههای ستیزنده ای که بخشی از آ
نها تعلقات عشیره ای دارند و از اردن هدایت می شود.

اسرائیل نیز چون نیروی صلح سازمان ملل و ارتش سوریه پیشروی نیروهای ستیزه جو را بسوی قنیطره ، شهر مرکزی منطقه جولان نظاره می کند. فاصله منطقه غیر نظامی از قنیطره تا مرز اردن 80 کیلومتر است. نیروهای ستیزه جو تا کنون چندین بار به نیروی صلح سازمان ملل که از سال 1974 بر خط آتش بس در تپه جولان نظارت می کنند، حمله کرده اند. چند هفته پیش 45 تن از کلاه آبی های سازمان ملل از فیجی ربوده شدند که بعدا با وساطت قطر آزاد گشتند. کلاه آبی های فیلیپینی در برابر کسانی که قصد داشتند آنهار ا بربایند مقاومت کردند و در عین حال حاضر به اجرای خواست مجاهدان نیز نشد ند وپست خود را ترک نکردند.پس از دو روز مذاکره و یک زد و خورد، سازمان ملل کلاه آبی ها را از بخش سوریه خارج کرد و آنها را به بخش اسرائیل فرستاد. ستیزه جویان اسلامی به هدف خود رسیدند و توانستند اسلحه، مواضع و انیفورم های سربازان سازملل را به تصاحب خود در اورند. اینک منطقه غیر نظامی در تپه جولان تبدیل به منطقه استقرار نیروهای سیتزه جوی اسلامی علیه ارتش سوریه شده است.

چندی پیش یک جت جنگنده سوریه که قصد داشت به نیروهای جبهه النصره حمله کند ،بمحض آن که چند لحظه وارد حریم هوائی اسرائیل شده بود با شلیک ضد هوائی اسرائیل روبرو شد و سقوط کرد. بلافاصله پس از این روی داد رهبری نظامی اسرائیل در آن منطقه اعلام کرد آنها اطلاع داشتند که هواپیمای سوریه قصد حمله به اسرائیل را نداشته است. گرچه این مرزی که دهها سال آرام بود اینک بشدت نا آرام شده است، اما این نا آرامی اسرائیل را نگران نمی کند. تل آویو و همپیمانهای غربی آن مدت هاست که از دمشق خواسته اند از تپه جولان چشم بپوشد تا با آن روابط دیپلماتیک و اقتصادی برقرار سازند. یک خواست دیگر از سوریه که آن هم از سالها پیش مطرح شده این است که به حمایت از گروههای مقاومت فلسطین پایان دهد و مناسبات خود را با حزب الله و ایران پایان بخشد. اسد تا جنگ غزه در سال 2010 با وساطت ترکیه، بصورت غیر مستقیم با اسرائیل در باره آینده تپه جولان مذاکره می کرد. اینک اسرائیل و غرب مشاهده می کنند که چگونه خواست های آنان گام بگام بوسیله ستیزه جویان اسلامی در سوریه تحقق پیدا می کند…..

تمام قدرت های محلی و بین المللی که منطقه را بسوی نظام نو می رانند ، خود کمتر دخالت مستقیم و فعال در ویران کردن سوریه دارند. کشورهای خلیج فارس، اردن و ترکیه هزینه گروههای ستیزه جو را تامین می کنند از جبهه النصره گرفته تا » دولت اسلامی» (داعش) در عراق. آنها به ستیزه جویان امکان عقب نشینی می دهند و به آنها اجازه می دهند که بدون مانع از مرزهای آنها بگذرند. ترکیه و اردن در سال 2010 اجازه دادند که انبوه سلاح از مرزهای آنها برای رسیدن به ستیزه جویان افراطگرای مسلمان بگذرد. در این اواخر نقش ائتلاف بین المللی «دوستان سوریه » به رهبری آمریکا عوض شد و تبدیل شد به » ائتلاف علیه داعش» و مواضع این گروه را در عراق و سوریه بمباران کرد. این بمباران ها برای حمایت از دولت سوریه صورت نمی گیرد، بلکه هدف آن پایان بخشیدن به روند جاری برای «نظام نو خاور میانه است» . رسما گفته می شود که باید مانع از آن شد که ستیزه جویانی که تجربه جنگی پیدا کرده اند بتوانند به کشورهای اروپائی یا ترکیه و یا کشورهای خلیج فارس بازگردند. اما واقعیت چیز دیگر است. این سخنان سبب می شود که تعداد بیشتری به ستیزه جویان بپیوندند.

بازیگران بین المللی نیز مانند شرکای عرب خود در این جنگ نیابتی از گروههای قومی و یا ستیزه جویان دیگر بعنوان نیروی زمینی استفاده می کنند . آلمان تصمیم گرفت به کردهای مسعود بارزانی که همپیمان نزدیک ترکیه است،کمک های وسیع و همه جانبه بکند. از این که بگذریم آلمان سیاست ناتو را دنبال می کند ، که طبق آن گروههای کرد که متحد حزب کار کردستان و یا یگانهای وحدت دموکراتیک در سوریه هستند در فهرست » سازمانهای تروریستی » و تحت تعقیب قرار گیرند.

بازنده سازمان ملل است

در کنار سوریه و عراق – که در اثر تداوم تخریب ساختار دولتی آنها تضعیف می گردد – سازمان ملل نیز از بازندگان بزرگ سیاست آمریکا و همپیمانهایش برای ایجاد نظام نو در خارمیانه است. تلاش های سه تن از واسطه های ویژه سازمان ملل ( کوفی عنان، اخضر براهیمی، استفان دِ میستورا) برای حل مسئله داخلی سوریه از طریق سیاسی، تا کنون بی ثمر بوده است. دلیل آن هم این است که بازیگران بین المللی در این جنگ علاقه ای به حل مسالمت آمیز مسئله ندارند. سازمانها امدادی سازمان ملل و همچنین کمیته بین المللی صلیب سرخ بشدت مورد حمله اپوزیسیون خارج نشین و ( رسانه های آنها) قرار گرفتند. کشورهای عربی عضو سازمان ملل پرداخت سهمیه خود به سازمان ملل و سازمانهای وابسته به آن را قطع کردند وبجای آن به سازمانهای اسلامی و خصوصی کمک می کنند که این کمک ها موجب تقویت مواضع کشورهای کمک کننده می گردد.

https://www.jungewelt.de/thema/staaten-zerschlagen

 

گفتگو با عضو رهبری حزب کمونیست کوبا

cdf67d364

استراتژی و 5 تاکتیک امریکا

علیه دولت های مترقی امریکای لاتین

یونگه ولت

ترجمه رضا نافعی

منتشر شده در آینده ما

اسکار مارتینز معاون بخش روابط بین المللی کمیته مرکزی حزب کمونیست کوبا با روزنامه «یونگه ولت» آلمان مصاحبه ای کرده که خلاصه ای از آن را جهت آگاهی خوانندگان صفحه ام ترجمه کرده ام:

در سال آینده کنفرانس سران و نخست وزیران کشورهای آمریکا در پاناما برپا می گردد. کوبا نیز برای نخستین بار به این گردهمائی دعوت شده است.

مارتینز: بله، دولت پاناما از کوبا دعوت کرد و کوبا هم با خرسندی دعوت را پذیرفت.

احتمالا باراک اوباما، رئیس جمهور آمریکا نیز در این کنفرانس حضور خواهد یافت. امکان آن هست که با این دیدار مناسبات کوبا و ایالات متحده آمریکا به مناسبات عادی تبدیل شود؟

مارتینز: دست کم فرصتی است برای گفتگوی رودر رو، که شاید هم به معنی نوعی نزدیکی باشد. ولی برای عادی شدن مناسبات هنوز مقدمات بسیاری باید فراهم شود. در غرب این تصور هست که گویا محاصره اقتصادی کوبا اندکی کاهش یافته است، اما عکس آن درست است. در سالهای اخیر محاصره کوبا تشدید هم شده است. درست در بخش مالی وضع وخیم هم تر شد، واقعیت این است که هرنوع مبادلات مالی کوبا با بانک ها و موسسات خارجی تحت تعقیب قرار می گیرد. این یک جنگ مالی با کوباست و همین خود حل مسائل را دشوارتر می سازد.

فقط میان سالهای 2010 تا 2013 سی و شش موسسه مورد تضییقات آمریکا قرار گرفتند. آخرین مورد موسسه فرانسوی BNP Paribas است که محکوم به پرداخت 9 میلیارد دلار شده، که حداکثر مجازاتی است که تاکنون مقرر شده است.

واکنش اتحادیه اروپا به این نوع تحریم ها چگونه است، تحریم هائی که ناقض مقررات اروپائی است؟

مارتینز: واکنش اروپا در برابر این امر ضعیف است. ما فکر می کردیم که واکنش سازمان های مربوطه در برابر این تصمیمات حاد و نامناسب علیه یک بانک اروپائی سخت خواهد بود. اما اعتراض دولت های اروپائی به شدت مجازات است نه به اصل آن.

در عین حال کوبا و اتحادیه اروپا برای عادی کردن مناسبات خودشان با یکدیگر مشغول مذاکره هستند. مذاکرات در چه مرحله است؟

مارتینز: تا به حال دو بار مذاکره صورت گرفته است. یکبار در بروکسل و یکبار در هاوانا. هدف مذاکرات برطرف ساختن دخالت های تبعیض آمیز است که از سالهای دهه 90 تا کنون ادامه دارند و با وضع کنونی جهان بی ارتباط هستند. گرچه روند مذاکرات کند است ولی پیش می رود، چون در اتحادیه اروپا بازیگرانی هستند که کمک عینی برای پیشرفت موفقیت آمیز مذاکرات نمی کنند. برخی از کشورها – که فعلا نمی خواهم نامشان را ببرم – تلاش می کنند تا مذاکرات را مختل سازند. خوشبختانه بخش عمده کشورها و دولت های اتحادیه اروپا خواستار گفتگو هستند.

چند روز پیش کوبا اعلام کرد که برای مبارزه با اپیدمی ابولا 165 پزشک و پرستار به سیرالئون اعزام خواهد کرد . اندک زمانی پس از آن آمریکا اعلام کرد که به افریقای غربی سرباز خواهد فرستاد ارتش آلمان نیز قصد اعزام نیروی نظامی به افریقای غربی دارد. چرا یکی پزشک می فرستد و دیگران سرباز؟

ماتینز: اینجا دو نظام در برابر هم قرار دارند. تکیه یکی بر همبستگی انسانی و عدالت است ما برای ساختن این – برای ساختن سوسیالیسم – تلاش می کنیم. در سوی دیگر نظامی قرار دارد که در عرصه اقتصادی فقط در پی کسب سود است و در زمینه سیاسی تلاش می کند تا خلقها را تحت فشار بگذارد.

سیاست کوبا این است که در مورد مسائل مهم زندگی، مانند مبارزه با بیماریها از هیچ اقدام ممکنی کوتاهی نکند تا از این طریق به انسانها کمک کند. کوبا همیشه این خط مشی را با قاطعیت دنبال کرده است. بعنوان مثال هائیتی را در نظر آوریم. چند ین بریگاد پزشکی کوبا در آنجا فعال هستند ولی در سال 2010 که زلزله آمد کوبا بر دامنه تلاش های خود افزود و در چهارچوب ALBA  (اتحادیه بولیوی برای خلقهای آمریکای خودمان ( لاتین) یک برنامه امدادی عرضه کرد که در آن کوبا و ونزوئلا کمک های خود را برای نجات انسان ها هماهنگ می سازند.این یک سیاست کوبای انقلابی است که هسته انساندوستانه انقلاب را تحکیم می کند.

شما از » اتحادیه بولیوی برای خلقهای آمریکای خودمان» نام بردید که در سال 1994 بابتکار فیدل کاسترو و هوگوچاوز تشکیل شد و در ماه دسامبر سال جاری ده سال از تاسیس آن می گذرد. سیر تکاملی این اتحادیه از آن زمان تا کنون چگونه بوده است.؟

مارتینز: بنظر من هر اتحادیه ای از این نوع و نیز سیر تکامل یکپارچگی آمریکای لاتین برای رسیدن به مرحله پختگی به گذشت زمان نیاز دارد. «آلبا» نخستین پروژه برای رشد یکپارچگی امریکای لاتین بود، که از جمله تلاش می ورزد تا اقتصاد های ما متقابلا مکمل یکدیگر باشند. در درجه اول کشورهای عضو از اتفاق نظر سیاسی برخوردارند. افزون بر این، باید بر همبستگی کشورهای عضو و کمک های متقابل آنها به یکدیگر تکیه کرد. آنچه برای ما اهمیت حیاتی دارد این است که » آلبا» به رشد خود ادامه دهد و ونزوئلا برغم حمله متقابل امپریالیسم آمریکای شمالی و الیگارشی ونزوئلا بتواند به راه خود ادامه دهد. اگر فرض کنیم روند انقلاب در ونزوئلا قطع شود، «آلبا» و روند یکپارچگی هم از بین خواهد رفت. و این ضربه بسیار سنگینی برای آمریکا ی لاتین و جهان خواهد بود.

در سالهای گذشته، بویژه پس از درگذشت هوگو چاوز رئیس جمهور ونزوئلا ، چینین بنظر می رسید که روند انقلاب شتاب خود را از دست داده است، این تصور درست است؟

مارتینز: فراموش نکنیم این روند انقلابی در آغاز خواهان تغییر نظام نبود. ونزوئلا همواره از امکاناتی برای کشور بهره می گیرد که در درون نظام سرمایه داری است و همچنین در عرصه هائی دست به اصلاحات زد که مردم بشدت از آن در رنج بودند. ولی ونزوئلا و همچنین دیگر کشورها در آغاز اندیشه های راه جویانه هستند که این روند را چطور می توان به روند ساختن سوسیالیزم هدایت کرد. برخی آن را سوسیالیسم قرن بیست و یکم می نامند، ما آنرا سوسیالیزم در قرن های بیستم و بیست و یکم می نامیم.

بنظر من رشد قدرت اپوزیسیون و افزایش تضادها در جامعه ونزوئلا در درجه اول ناشی از حمله متقابل امپریالیسم است. یک استراتژی امپریالیسم آمریکای شمالی که منحصر به مقابله با کشورهای آمریکای لاتین هم نیست بلکه استراتژی جهانی آنست که ما آن را «شیوه های جنگ غیرمتعارفی» می نامیم.

1- آفریدن شیوه ای برای تخریب ایدئولوژیک

2- بدست آوردن نفوذ سیاسی است،

3- ایجاد بی ثباتی است.

4- هدایت جامعه بسوی افراط گرائی

5- تغییر رژیم

با این استراتژی چنین بنظر می رسد که آمریکا بیرون از این جریانات قرار دارد. وقتی توده ها در ونزوئلا علیه دولت بپا می خیزند چنین بنظر می رسد که این روندی است بدون دخالت خارجی. ولی واقعیت درست عکس این است. در این کشمکش آمریکا ناپید است اما در واقع برنامه ای پیاده می شود که آنها برای مقابله با انقلاب تدارک دیده اند.

در حال حاضر آمریکا تلاش می کند با سوق دادن توجه به وضع مشکلات اقتصادی کوبا تخریب ایدئولوژیک – سیاسی را تشدید کند. آمریکا می کوشد تا با اعزام افرادی از آمریکای شمالی و آمریکای لاتین، رهبران جوانی پرورش دهد که به مخالفت با مناسبات حاکم بر کوبا بپردازند و برخلاف خواست مردم کوبا مناسبات قدرت را تغییر دهند. این یک استراتژی علیه ماست، علیه ونزوئلاست و علیه کشورهای آمریکای لاتین است.

فکر می کنید دولت های آمریکای لاتین به پاسخ درست برای مقابله با این استراتژی دست یافته اند؟

مارتینز: من فکر می کنم که دول آمریکای لاتین و بویژه نیروهای مترقی که با آنها همپیمان هستند دقیقا می دانند که داشتن یک استراتژی برای مقابله با این سیاست آمریکا و مقابله با راستگرایان بسیار ضروری است . ثانیا باید شرائط را برای توسعه اقتصاد و برنامه های اجتماعی باز هم بهبود بخشند. سوم آن که باید واقعا خواستار یکپارچگی آمریکای لاتین گردند. در این حالت است که می تواند یک جبهه مقاومت در برابر عملیات غرب بوجود آید.

دیدار استراتژیک رئیس جمهور چین از هند

wpid-Photo-2014092207366130

یک سوم جمعیت جهان

در یک اتحاد اقتصادی – سیاسی

پایگاه اینترنتی هینترگروند

ترجمه رضا نافعی

منتشر شده در آينده ما

چین قصد سرمایه گذاری های عظیم در هند و گشایش بیشتر بازارهای خود به روی تولیدات این کشور همسایه دارد. شی جین پینگ، رئیس جمهور و رهبر حزب کمونیست چین روز پنجشنبه در جریان دیدار رسمی خود از هندوستان، در دهلی نو گفت دو پارک صنعتی در هند تاسیس خواهد شد و شبکه راه آهن هند گسترش خواهد یافت.

چین قصدارد در پنج سال آینده روی هم رفته 20 میلیارد دلار ( 15،5 میلیارد یورو) در هند سرملیه گذاری کند. با این گام فصل تازه ای در مناسبات دو کشوری که پرجمعیت ترین کشورهای جهان هستند گشوده خواهد شد. نمودار آن ارقام زیر هستند:

چین در 14 سال گذشته 411 میلیون دلار در شبه قاره هند سرمایه گذاری کرده است. اما در نظر نیست که سرمایه گذاری به این 20 میلیارد دلار محدود بماند. بنا به گفته نمایندگان چین رقم سرمایه گذاری به 100 تا 300 میلیارد دلار بالغ خواهد گشت، بویژه در زمینه گسترش شبکه راه آهن هند.

مازاد بازرگانی چین طی سالهای گذشته سبب شده تا ذخیره ارزی این کشور به 3،9 بیلیارد دلار بالغ گردد که بزرگترین ذخیره ارزی جهان است. فقط در سال گذشته 500 میلیارد دلار بر ذخائر ارزی چین افزوده شده است. با این افزایش ذخائر سرمایه گذاری های چین در خارج از کشور نیز فزونی می یابد. در سال 2013 سرمایه گذاری چین در خارج از کشور به 90 میلیارد دلار افزایش یافت که 17 در صد بیش از سال گذشته بود. طبق پیش بینی های صورت گرفته، سرمایه گذاری های چین در خارج بزودی بیش از سرمایه گذاری های خارجی در چین خواهد شد. پکن قصد دارد در پنج سال آینده روی هم رفته 500 میلیارد دلار در خارج از کشور سرمایه گذاری کند که بخش عمده آن در هند خواهد بود.

چین در ماه فوریه به هند پیشنهاد کرد که یک سوم از هزینه ضروری برای نوسازی و گسترش شبکه راه آهن هند را بپردازد. در گذشته هند پیشنهاد چین را برای سرمایه گذاریهای استراتژیک نپذیرفته بود.

از لحاظ سیاسی نیز هر دو کشور در مسیر نزدیکی بیشتر گام بر می دارند. هر دو کشور عضو اتحادیه کشورهای پنجگانه «بریکس» هستند که در آخرین اجلاس خود در ماه ژوئن سال جاری با حضور روسای جمهور و نخست وزیران روسیه، چین، برزیل، افریقای جنوبی و هند در برزیل از جمله تصمیم به تاسیس یک بانک توسعه با سرمایه اولیه یکصد میلیارد دلار گرفتند که بدیلی است در برابر بانک جهانی و صندوق بین المللی پول، که هر دو تحت سلطه آمریکا هستند. مرکز این بانک در چین خواهد بود و سرمایه اصلی آن را نیز چین تامین کرده است. افزون بر این هند عضو ناظر در پیمان همکاری های شانگهای است، که در عین حال خواستار همکاری های نزدیک تر اعضاء در عرصه های نظامی و سیاست و امنیتی است. آخرین اجلاس این پیمان نیز هفته گذشته در شهر دوشنبه پایتخت تاجیکستان تشکیل شد که رئیس جمهور ایران بعنوان عضو ناظر در آن حضور یافت و به گفته وزیر خارجه روسیه، شرایط لازم برای پذیرش درخواست ایران برای عضویت کامل در این پیمان فراهم شده است. در کنار چین و روسیه جمهوری های پیشین اتحاد شوروی، ازبکستان، قزاقستان، قرقیزستان و تاجیکستان نیز عضو این پیمان هستند.

اگر سخنان رهبر چین را مِلاک قرار دهیم، طرح بالابردن توان دو کشور به قطعیت رسیده است. رهبر چین طی دیدار خود از هند گفت: «چین و هند چون دو موتور همزاد رشد اقتصاد را به پیش خواهند راند و از این طریق به توسعه و رونق منطقه کمک خواهند کرد. چین و هند دو کشور با نفوذ جهان هستند و اگر هر دو یک بانگ برآورند جهان به صدای آنها گوش خواهد داد».

http://www.hintergrund.de/201409193250/wirtschaft/wirtschaft-welt/die-welt-wird-zuhoeren.html

برای یافتن منابع مورد استناد مقاله به لینک بالا مراجعه کنید

 

 

 

گفتگو با مشاور صدراعظم اسبق آلمان، جنگ سوم جهانی مقدماتش فراهم می شود؟

FOTO: Lothar Berns

پایگاه اینترنتی کشکورس 

 ترجمه رضا نافعی

 منتشر شده در آينده ما

آنچه را می خوانید مصاحبه ایست که یک خبرنگار ایرانی بنام «شاه رکنی» با «ویلی ویمر» مشاور هلموت کهُل صدر اعظم اسبق آلمان انجام داده و در پایگاه اینترنتی «کشکورس» منتشر شده است.

 

ویلی ویمر: در روابطی که کشورهای همسایه با یکدیگر دارند نباید جائی برای تحریم وجود داشته باشد. تحریم راهی است بسوی جنگ. هدف دیگری که در تحریم دنبال می شود و نتیجه اش فرعی بنظر می رسد از میدان بدر کردن رقبای مزاحم است تا پس از تغییر دادن یک رژیم بازار کشور تسخیر شده دربست در اختیار کشور فاتح قرار گیرد.

از زمانی که رودزیای جنوبی، که امروز زیمبابوه خوانده می شود، تحریم شد، تا امروز این شیوه اساس کار بوده است. آمریکا کشور سلطنتی ژاپن را تحریم کرد تا امکان نفس کشیدن را از ژاپن سلب کند و آن را، در دوران صلح، به تسلیم بی قید وشرط وا دارد. ژاپن منابع مواد خام نداشت و وقتی آمریکا فروش نفت را به ژاپن ممنوع کرد، ژاپن وارد جنگ شد.

و اکنون روسیه از آنجا که مواد خام فراوان دارد باید بازارهای فروشش را از دست بدهد. پوتین باید » بدون قید وشرط تسلیم شود».

– سران و نخست وزیران کشورهای عضو اتحادیه اروپا در آخرین نشست خود که در پایان ماه آگوست برپا شد توافق کردند که تحریم ها علیه روسیه را تشدید کنند. از ماه مارس تحریم های سخت علیه روسیه به اجرا گذاشته شده است. نخستین پرسش این است که آیا تحریم بطور کلی می تواند مفید باشد و اگر پاسخ مثبت باشد در چه شرایطی میتواند مفید باشد؟

ویمر: بنظر من تحریم ها تحت هیچ شرائطی و علیه هیچ کشوری پذیرفته نیستند. اگر من واقعا می خواهم با همسایه خود در صلح صفا زندگی کنم باید سیاست مناسبات حسن همجواری را در پیش بگیرم و اگر اختلافی بین ما پیش آمد باید از طریق گفتگوی دوجانبه و یا بین المللی مشکل را حل کنیم. ما از طریق » کنفرانس برای امنیت و همکاری در اروپا» این سیاست را اجرا می کردیم و به موفقیت های بزرگ نیز دست یافتیم. ولی وقتی من دست به تحریم بزنم می خواهم به دو نتیجه برسم:

اول : آن که می خواهم رقبای مزاحم را از میدان بدر کنم، این را در مورد ایران می بینیم. ایالات متحده آمریکا علاقمند است اروپائی هائی را که همکار بازرگانی ایران هستند از میدان بدر کند تا خود جای آنها را بگیرد. این یک نکته است.

دوم : وقتی من متوسل به تحریم می شوم قصدم آنست که در سازمان ملل متحد پایگاهی ایجاد کنم که در نهایت بتوانم دست یازیدن به جنگ را مشروع جلوه دهم. این را امروز می توان با روشنی تمام در رابطه با فدراسیون روسیه مشاهده کرد. روس ها از دیدگاه خود دست به اقدامی نزده اند که تحریم روسیه را توجیه کند. نظر بخش عمده مردم اروپای غربی نیز همین است.

– پرسش بعدی که در این رابطه می تواند مطرح گردد این است که آیا اینک کار به جائی رسیده است که دست زدن به گام های شدید تر علیه روسیه را ضروری ساخته باشد؟

ویمر: من نظرم را روشن بیان کردم. در واقع این مارپیچ بالاروند تحریم ها در نهایت به درگیری مسلحانه خواهد انجامید. باید دنبال دست آویزی گشت تا بتوان گفت برخی از کارهائی که صورت گرفته ناقض مقررات تحریم بوده تا از این طریق بتوان مثلا سیاست اقتصادی اروپای غربی را تحت کنترل آمریکا در آورد. خلاصه تمام آنچه که با تحریم ها در پیوند است یا خودسرانه است یا در خدمت علائق آمریکاست و یا تدارک رفتن بسوی جنگ است.

– شما سخن از این گفتید که پایان مارپیچ تصاعدی تحریم ها احتمالا در گیری مسلحانه خواهد بود. ولی آیا جهان می تواند یک درگیری بزرگ میان غرب و روسیه را تحمل کند؟

ویمر: در پاسخ به این پرسش باید با صراحت بگویم نه. در دورانی که ما زندگی می کنیم سیاست در مسیری خردمندانه حرکت نمی کند. امروز درمجلس آلمان از آغاز جنگ جهانی دوم یاد می شود. در واقع باید گفت پشت سرهم مجالسی از این نوع برپا می گردد، و در باره جنگ جهانی اول یا دوم سخن گفته می شود. آما بنظر می رسد آنها که در این مجالس سخنرانی می کنند و کسانی که معمولا مسئول سیاست کشورهای خود هستند، از تاریخ هیچ نیاموخته اند. ما نه می توانیم چالش های خاورمیانه را پذیرا باشیم و نه آنچه را که اوکرائین می گذرد. وقتی اوضاع اوکرائین را که به ما از همه نزدیکتر است، برغم آتش بس کنونی، دقیقا در نظر آوریم، چالشی است خطرناک. چه عاملی سبب می شود که ناتو در چنین شرائطی در دریای سیاه دست به رزمایش دریائی بزند، رزمایشی که هدفش فقط فدراسیون روسیه می تواند باشد. این ها همه وقایعی هستند که یکی پس از دیگری رخ می دهند و آن هدف اصلی از نظر دور نمی گردد. از زمان تسخیر «اتلانتا» در بخش جنوبی آمریکای شمالی در سال 1864، ایالات متحده آمریکا این شکل از سیاست را در برابر یک سلسله از کشورها همواره بکار برده است، با این نیت که به تحمیل تسلیم بی قید و شرط دست یابد. من حالا نمی خواهم از این یا آن کشوری که در برابر این خواست آمریکا ایستاده اند نام ببرم، ولی در مسکو همه بخوبی می دانند که عاقبت سیاست کنونی آمریکا برای فدراسیون روسیه چیست.

«داعش» جاده صاف کن امریکا در سوریه شده!

یونگه ولت- ترجمه رضا نافعی

منتشر شده در آينده ما

باراک اوباما برای جنگ با سوریه نقشه می کشد. نشانه ها از مدت ها پیش آشکار بود. از چند روز پیش هم پس از مصاحبه های رئیس جمهور آمریکا و اطلاعاتی که در اختیار اعضای موثر کنگره نهاد و حالاهم با سخنانی که خطاب به مردم امریکا بیان کرده ، حدسیات تبدیل به یقین شده اند. ولی این سخنان که مقدمات، حواشی و صحنه سازی های آن بدقت فراهم شده و در پر بیننده ترین ساعت اخبار تلویزیونی پخش شد، حاوی مطلب تازه ای نبود. محتوای اطلاعاتی که پرزیدنت داد بسیار کمتر از آن بود که همه از آن خبر دارند. بخش عمده سخنان او عبارت بودند از توصیف های خود پسندانه از «جنگ علیه ترور» که داستان کامیابی هائی غول آسا است و نیز ستایش از رهبری جهان از سوی آمریکا که برای جهانیان اجتناب ناپذیر است.

آنچه او در مورد سوریه گفت تنها این بود که پرزیدنت از حمله به باصطلاح داعش (IS ) در سوریه نیز «لحظه ای تردید» بخود راه نخواهد داد. او حتی یک کلام در باره این که چه وقت و تحت چه شرائطی چنین حمله ای صورت خواهد گرفت بر زبان نیآورد، اما تاکید کرد که آمریکا بر کمک های خود به اپوزیسیون سوریه خواهد افزود. پرزیدنت در ارتباط با این مطلب یادآورشد که دولت او ماهها قبل از کنگره خواسته بود 500 میلیون دلار برای مسلح ساختن نیروهای مورد نظر و دادن آموزش های نظامی به آنها در اختیار دولت قرار دهد که هنوز به تصویب نرسیده است. پرزیدنت در پاسخ به این پرسش مهم ولی ناخوشایند که منظور او از «اپوزیسیون سوریه» یا «شورشیان متعادل» کدام نیروها هستند سکوت اختیار کرد.

خبرهای همگون از سراسر سوریه حکایت از آن دارند که این «ارتش آزاد سوریه » که واشنگتن هنوز رسما از آن حمایت می کند از لحاظ نظامی فاقد اهمیت است. در برخی از مناطق بدلائل تاکتیکی با اسلامیست ها همکاری و از آنها پیروی می کنند. در بسیاری از موارد نیز گروههائی از آنها با سلاحهای خود کلا به داعش پیوسته اند. عربستان سعودی و دیگر کشورهای عربی شبه جزیره عربستان با توافق آمریکا از آغاز جنگ داخلی در بهار 2011 مقادیر فراوان و کنترل نشده ای سلاح به سوریه فرستاده اند. بخشی از این سلاحها مستقیما در اختیار گروه های اسلامی، بخشی در اختیار «ارتش آزاد سوریه » قرار گرفته که در واقع نقش حلقه واسط را ایفا می کند. معلوم نیست کمک های نظامی بعدی که مورد نظر است در اختیار «اپوزیسیون سوریه» گذاشته شود چگونه خواهد بود که سرنوشت کمک های گذشته را پیدا نکند.

آنچه مسلم است این است که اوباما می خواهد کماکان گوشت را بدست گربه بسپارد. عربستان سعودی می خواهد پایگاهی که برای دادن آموزش به » شورشیان متعادل سوریه » و مشاوران نظامی و افسران سیا مورد نیاز است در اختیار قرار دهد. کاخ سفید اعلام کرده بود که اوباما در گفتگوی تلفنی با ملک عبدالله شخصا این قرار و مدار را گذاشته اند.

«شورشیان معتدل» – هر کسی که قرار شود در آینده این نقش را ایفا کند- در استراتژی اوباما یک نقش مرکزی ایفا خواهد کرد: آنها باید آن نیروی زمینی باشند که با حمایت نیروی هوائی آمریکا در زمین هائی که تا کنون به تسخیر داعش در آمده است پیشروی کنند. اما این پیشروی، با توجه به ضعف این نیروها، در صورتی می تواند با موفقیت روبرو گردد که آمریکا با گسترش حملات هوائی خود مانع از آن گردد که مناطق تخلیه شده از نیروی داعش به تصرف نیروی نظامی سوریه در آید. از این رو از هم اکنون صحبت از ایجاد مناطق امن و گسترده در شمال سوریه می شود.

http://www.jungewelt.de/

 

استراتژی جنگ با روسیه در جلسات ناتو تثبیت می شود؟


پایگاه اینترنتی تله پوليس

 ترجمه رضا نافعی

 منتشر شده در آينده ما

معروف است که ساکنان شهر کلن در مرکز آلمان نزدیکی ویژه ای با   ذات باری تعالی دارند. اما آنها برای پیشگیری از عواقب نامطلوب این گمان گفته اند که نباید دست به دامن قدیسانی شد که معجزه ای از آنها دیده نشده است. در مورد کنفرانس سران ناتو در «ویلز» انگلیس نیز باید همین روش را در پیش گرفت. این اتحادیه بجای آن که به تحکیم صلح و ثبات در کشورهای عضو بپردازد از خود ردپائی خونین برجای نهاده است که از کابل در افغانستان آغاز می شود و تا دونتسک در شرق اوکرائین ادامه می یابد .

به «لرد هاستینگز ایسمای» نخستین دبیرکل انگلیسی ناتو و نظریاتش میتوان ایراد های فراوانی داشت، جز در یک مورد و آن مورد پیشگوئی او در باره هدف از ایجاد ناتو است: «آوردن آمریکا به اروپا، بیرون راندن روسیه از اروپا و ممانعت از بپا خاستن آلمان.» یکی از جانشینان او که همین «فوگ راسموسن» دانمارکی و هوادار آتشین اشغال عراق توسط آمریکا در سال 2003 باشد نهایت جدیت را در اجرای نیت لرد ایسمای بکار بست.

در دوران دبیرکلی او ناتو از هیچ اقدامی برای بیرون راندن روسیه از اروپا فرو گذار نکرد.

 

تسلیحات و ایجاد پایگاه

 

از سران 60 کشور دعوت شد تا در کنفرانس سران ناتو در «ویلز» حضور داشته باشند. تا همین یکسال پیش مسلم بود که یکی از این مدعوین پرزیدنت پوتین خواهد بود. حضور ولادیمیر پوتین می توانست نشانی از آن باشد که با وجود تمام کاستی هائی که در روابط شرق و غرب وجود دارد، ایجاد توازن میان علائق آنها می تواند ممکن باشد. اما بجای آن، پس از آن که جنگ داخلی سوریه نتوانست به نتیجه مطلوب بیانجامد، نبردی سخت بر سر تسلط بر اروپای شرقی به جریان افتاد و در این نبرد ناتو در کنار اوکرائین ایستاد و «راسموسن» دبیرکل ناتو نیز در هر فرصتی که بدست آورد اعلام کرد ناتو در کنار اوکرائین ایستاده و خواهد ایستاد.

هدف این رویدادها ایجاد شکافی عمیق با روسیه است، بویژه با توجه به این نکته که مشاوران پوتین یادآور می شوند که انعقاد قرار داد با کیف فقط در صورتی ممکن است که اوکرائین به عضویت ناتو در نیآید و چشم پوشی اوکرائین از عضویت در ناتو باید با انعقاد یک قرار داد تثبیت شود. دیگر دوران پذیرفتن قول های شفاهی سپری شده است. روسیه از سال 1990 بارها و بارها تن به گذشت داده است. اینک اتحادیه غرب باید تصمیم بگیرد: آیا می خواهد از سوی آمریکا و با تندروی های لفظی و دور از مسئولیت دبیرکلی (ناتو) که تا چند هفته دیگر کارش بپایان می رسد، به یک رو در روئی دراز مدت با روسیه کشانده شود؟

پرسش دیگری که بدنبال آن می آید اینست که آیا غرب احتمالا آماده درگیری نظامی با قدرت بزرگ شرق نیز هست؟ در کنفرانس ویلز توافق با » نقشه آمادگی برای عمل» ( Readiness      Action Plan) نیز در فهرست مصوبات قرار داشت که طبق آن باید پایگاههای تازه نظامی در کشورهای شرقی ناتو برپا گردد. برغم آن که ایجاد پایگاههای دائمی در اروپای شرقی مورد مناقشه است. فرانسه، اسپانیا و ایتالیا مخالفند، آمریکا و انگلیس موافق آن هستند و آلمان شرائطی دارد.

آنچه فعلا مطرح است استقرار یک «گروه جنگی» آمریکائی در لهستان است. نظارت مستمر هوائی بر اروپای شرقی از مدتها پیش آغاز شده است. برای آن که روسیه نتواند در عرصه تسلیحاتی در موقعیت بهتری قرار گیرد کلیه اعضاء ناتو باید بر بودجه دفاعی خود بیافزایند. راسموسن ادعا می کند که کلیه اعضاء ناتو بطور متوسط 20 در صد از بودجه دفاعی خود کاسته اند، اما ارقام موجود این ادعا را تایید نمی کند.

بر اساس تحقیقات سازمان پژوهش های بین المللی برای صلح در استکهلم ( SIPRI ) در سال گذشته روسیه 88 میلیارد دلار برای تسلیحات و مدرن کردن نیروهای دفاعی خود هزینه کرده است – هزینه دفاعی فرانسه، آلمان و انگلستان به 168 میلیارد دلار ارتقاء یافته و آمریکا به تنهائی 640 میلیارد دلار به مصرف تسلیحات خود می رساند که حاصل جمع کل آنها هشت برابر بیش از هزینه تسلیحاتی روسیه است. به این پرسش هم باید پاسخ داد: مسابقه جدید تسلیحاتی را ناتو آغاز کرده است یا روسیه؟

افزون بر این قرار است در کنفرانس ناتو در نیوپورت در باره پذیرفتن اعضاء جدید در ناتو گفتگو شود. کشورهای مورد نظر عبارتند از سوئد، فنلاند، مقدونیه، مونته نگرو و گرجستان، تا ناتو بتواند به مرزهای روسیه نزدیکتر گردد و روسیه در سراسر اروپا در یک کمربند ضد روسی قرار گیرد. از کنفرانس سران ناتو در واشنگتن که در بهار 1999 برپا شد، وظیفه دفاعی ناتو کنار رفت و استراتژی » فراسوی منطقه»( Out of Area ) بر آن مسلط گشت. از آن زمان تا کنون چه برنامه هائی بدست ناتو به اجرا در نیآمده است!

—————————————–

توضیح: ویلی ویمر سیاستمدار حزب راستگرای دموکرات مسیحی آلمان است. او میان سالهای 1985 تا 1992 سخنگوی دو حزب راستگرای دموکرات مسیحی و سوسیال مسیحی در امور دفاعی و نیز معاون وزارت دفاع آلمان فدرال بود.

دوران سپری شده پاسکاری روسیه میان امریکا و اروپا

 

یونگه ولت

ترجمه وتدوین رضا نافعی

منتشر شده در آینده ما

نمایش مو به مو با نمایشنامه می خواند. چند روز قبل از آغاز کنفرانس سران ناتو در نیوپورت (انگلستان – ویلز) رسانه های دولتی پر است از بافته های خبری در باره عملیات نظامی روسیه در اوکرائین شرقی. بر مبنای کدام اسناد؟ اسنادی که صاحبان قدرت در کیف ناشر و ضامن صحت آن هستند که تلاشی است برای انحراف اذهان از شکست نظامی خود در جنگ شرق اوکرائین. البته به کمک عکس های ناروشن ماهواره ای که می توانند همه چیز و هیچ چیز را نشان دهند.

ولی در عوض لحن سخن آشکارا بی پرواست و پیوسته پرخاشگرتر می گردد. «دالیا گرباوسکایته»  رئیس جمهور لیتوانی، روز شنبه، خشم آگین، کف بر دهان گفت «روسیه در واقع با اروپا در جنگ است». همکار اوکرائینی او «پروشنکو» نیز سخن از «جنگ همه سویه » گفت و شورای امنیت اوکرائین از طریق «توئیتر» اعلام کرد که » روسیه به تهاجم مستقیم علیه اوکرائین شرقی» ادامه می دهد.

برغم این داد و فریاد ها: آنچه واقعا ملموس است چیزهای دیگر ی است. از قرار ناتو قصد دارد در کنفرانس سران که روز پنجشنبه و جمعه برپا می گردد تمرکز شدید نیرو و افزایش گسترده تسلیحات خود در مرزهای روسیه را به تصویب برساند. روزنامه آلمانی و محافظه کار «فرانکفورتر آلماینه » در شماره روز یکشنبه خود گزارش داد، قرار بر ایجاد پایگاههای نظامی، تاسیس انبارهای تسلیحاتی و تشکیل یک گردان چهار هزار نفره عملیات سریع است. در رزمایش های منظم باید «شیوه دفاع در برابر حملات روسیه» آموخته و تمرین شود. اعضای بسیار ساعی ناتو مانند لهستان با سماجت خواستار لغو کامل قرار داد همکاری میان ناتو و مسکو هستند. در آن قرارداد محدودیت هائی برای حضور نیروهای ناتو در اروپای شرقی در نظر گرفته شده که در سالهای دهه 90، در زمان ریاست جمهوری بوریس یلسین الکلی که غرب ضرورتی به جدی گرفتن روسیه نمی دید برای غرب مناسب بودند. اما امروز دوباره همان حرف های قدیمی شناخته شده تکرار می شوند.

«ما درگیری نمی خواهیم. ما همکاری می خواهیم. ما هر فرد و هرملت و هر خلق را راحت می گذاریم که در صلح و صفا زندگی کنند. ولی آنچه ما می خواهیم از جمله برای خلق خودمان، این است که ما را در صلح و امان بگذارند.» و بعد چنین ادامه می یابد: «ثانیا توانائی اتحادیه اتلانتیک شمالی برای دست یازیدن به عمل با خطر مواجه است. اتحادی که دیگر قادر نباشد تصمیماتی را به کرسی بنشاند که برای موجودیت آن اتحاد حائز اهمیت هستند، آینده ای ندارد.»

آنچه خواندید می تواند در کنفرانس پیش رو نیز پایه استدلال باشد. اما نقل قولی که خواندید سخن مانفرد ورنر، وزیر دفاع آلمان است که روز 22 نوامبر 1983 در مجلس آلمان بیان کرد. در پایان مباحثات اکثریت نمایندگان، برغم مخالفت و اعتراض میلیونها آلمانی که از ترس جنگ اتمی بارها و بارها به خیابانها آمدند، تصویب کردند که راکت های اتمی آمریکا موسوم به «پرشینگ 2″ و «کروس میسایل» در خاک آلمان مستقر گردند. هلموت کهل، صدر اعظم وقت آلمان به طعنه گفت: «آنها تظاهرات می کنند و ما حکومت».

یونگه ولت لطفا کلیک کنید

روز شنبه گذشته چندین هزار نفردر نیوپورت (انگلستان – ویلز) علیه کنفرانس ناتو دست به تظاهرات اعتراضی زدند. برگزار کنندگان تظاهرات اعلام کردند که 9 هزار نفر در تظاهرات شرکت کردند ولی پلیس اعلام کرد که طبق شمارش پلیس آنها فقط 600 نفر بودند. دعوت کنندگان به تظاهرات عبارت بودند از گروههای جنبش صلح و سازمانهای چپ. یکی از مباحث اصلی سخنرانی ها بالا گرفتن جنگ در غزه میان اسرائیل و فلسطینی ها بود. تظاهر کنندگان از حمایت اعضای ناتو از حملات اخیر اسرائیل به نوار غزه انتقاد کردند و   ناتو را بعنوان یک سازمان بین المللی جنگ افروز مورد حمله قرار دادند.

آنچه با حیرت و اعتراض مردم شهر مواجه شده مزاحمت هائی است که این کنفرانس برای آنها ایجاد کرده است. کنفرانس فقط دو روز بطول می انجامد ولی دو شهر نیوپورت و کاردیف دوهفته به اشغال نظامی در آمده است. 9 هزار پلیس و افراد واحد های نظامی احتیاط شهر را اشغال کردند و همچنین 9 کشتی جنگی نیروی دریائی انگلستان در بندر پهلو گرفتند. هزینه این عملیات را که پنهان نگه می دارند به 50 میلیون پوند ( 63 میلیون یورو) تخمین می زنند. بخشی از بیمارستانها دیگر مردم عادی شهر را نمی پذیرند، زیرا ظرفیت آنها برای رؤسای دول شرکت کننده در کنفرانس رزرو شده است. مدارس و دیگر تاسیسات عمومی نیز تعطیل هستند.

یک سخنگوی سازمانهای معترض گفت انتخاب این محل برای کنفرانس سران، خود نشان می دهد که ناتو چقدر منفور است. اگر کنفرانس ناتو در لندن برپا می شد، تظاهرات به مراتب گسترده تر میشد. از روز یکشنبه در ویلز کنفرانسی علیه کنفرانس ناتو نیز برپاست که عبارتست از کنفرانس جنبش صلح. نقطه اوج تظاهرات ضد ناتو روز پنجشنبه خواهد بود.

 

یونگه ولت لطفا کلیک کنید

توصیه: برای اطلاع بیشتر از نقش ، انگیزه ها و عواقب این کنفرانس این مقاله را بخوانید»

ارتش خصوصی امریکا

شرق و غرب اروپا را از هم جدا می کند!

یونگه ولت نوشته ویلی ویمر – ترجمه رضا نافعی

 

شیوخ خلیج فارس در لیبی با یکدیگر می جنگند

پیاده نظام آنها افراط گرایان اسلامی اند

شیوخ خلیج فارس

در لیبی با یکدیگر می جنگند

اشپیگل آنلاین – ترجمه و تدوین رضا نافعی

منتشر شده در آينده ما


قطر از اسلامگرایان در تریپولی پایتخت لیبی حمایت می کند، امارات عربی آنها را بمباران می کند،. آتش جنگ نیابتی امیران خودکامه عرب در لیبی شعله ور است.

همه چیز آرام بود. شبه نظامیان اسلامی خود را آماده تسخیر فرودگاه تریپولی می کردند که ناگهان جت هائی ناشناس در آسمان روشن مغرب پدید آمدند و آنها را به زیر بمباران گرفتند. روز ها گذشت ومعلوم نشد جت های بمب افکن از کجا آمده بودند و با کدام فرمان آنها را فرستاده بود. تا این که بالاخره ماموران عالیرتبه آمریکائی پرده از راز برداشتند و به «نیویورک تایمز» خبر دادند که طبق اطلاعاتی که آمریکا دارد حمله هوائی اسرار آمیز از سوی امارات متحده عربی صورت گرفته است. البته با حمایت مصر. هواپیماها از پایگاههائ مصری اجازه پرواز گرفته بودند. حتی کارشناسان ویژه امارات از مرز مصر گذشته به پایگاه مهم افراطگرایان در لیبی رخنه کرده بودند.

این زد و خورد ها و بمباران نقطه اوج کشمکش های برای گسترش نفوذ بود، نقطه اوج چالش میان امیر 66 ساله ابوظبی، خلیفه بن سعید آل نحیان، پرزیدنت امارات متحده عربی و امیر 34 ساله قطر «تمیم بن حامد الثانی» . آشوب کشورهای مصر، سوریه و عراق را فلج کرده است. امارات کوچک ولی ثروتمند عرب این وضعیت را شانسی برای گسترش نفوذ خود می دانند، از طریق بر سرکار آوردن گروههائی که با آنها در لیبی در ارتباط هستند.

قطر از آغاز شورش ها در سال 2011 به حمایت از شبه نظامیان اسلامی پرداخت. امید این امیر نشین کوچک آنست که اگر نیروهای همپیمانش بر تریپولی و لیبی مسلط گردند لیبی به مقام یک بازیگر سیاسی در منطقه ارتقاء یابد. هنوز سه سال از مرگ قذافی نگذشته لیبی در آستانه تکه تکه شدن قرار گرفته است. چندین گروه زورمدار پیروان خود را علیه گروه دیگر تحریک می کنند .

بی ثباتی فزاینده، همسایگان لیبی را نگران ساخته است. بویژه عربستان سعودی و امارات متحده عصبی هستند – افراط گرایان در سراسر منطقه خلیج فارس حکومت حودکامگان عرب را مطرود می دانند.

اما قطر در پی همراه ساختن افراط گرایان با خود است. در دوحه یک گروه سلفی تحت رهبری یوسف الکرداوی که یک عالم مذهبی افراط گراست تشکیل گردیده است. این رهبر سلفی امکان دارد از طریق تلویزیون الجزیره نظرات خود را در منطقه پخش کند.

امارات متحده عربی هوادار سنی های ملایم است که کاری بکار سیاست ندارند. در ماه ژوئیه در ابوظبی » شورای معمران اسلامی » به ریاست مفتی اعظم الازهر، که یکی از علمای طراز اول مسلمانان سنی است، برپاشد. وظیفه این شورای تازه تاسیس آنست که در برابر افراط گرائی و سلفی ها بایستد.

رقابت امارات بر سراسر منطقه مسلط است

امیر قطر و امیر ابوظبی فقط در لیبی در برابر یکدیگر قرار نگرفته اند ، آنها از مدت ها پیش درسراسر منطقه رو در روی هم ایستاده اند، عربستان هم اغلب جانبدار امارات است.

مصر: امارات و عربستان با اعتبارات چند میلیاردی از دولت نظامی مصر حمایت می کنند . در مقابل انتظار دارند که دولت نظامی مصر ثبات را حفظ، امنیت سرمایه گذاری های آنها را تضمین کند و در پروژه های اقتصادی تازه امتیازاتی به آنها بدهد. اما قطر و ترکیه جانب اخوان المسلمین را گرفتند : که کمتر از
یک سال حکومت کرد. قدرتمداران تازه در مصر میانه خوبی با قطر و ترکیه ندارند.

سوریه: قطر در سوریه مناسبات خوبی با جبهه النصر که از شعبات القاعده است دارد. امارات و عربستان نیز با آن مخالفان اسد که چندان رادیکال نیستند ارتباط دارند. رقابت کشورهای عربی حوزه خلیج فارس در سوریه یکی از علل افتراق مخالفان اسد است.

عراق: مقامات قطر و عربستان متقابلا یکدیگر را مسئول رشد شبه نظامیان «دولت اسلامی» ( داعش) می دانند. قطر مناسبات خوبی با حماس دارد. خالد مشعل رهبر حماس در قطر زندگی می کند. عربستان و امارات حماس را متحد اخوان المسلمین می دانند. و در مقابل حملات اسرائیل به غزه سکوت کردند.

عربستان سعودی که مهمترین کشورعربی در حوزه خلیج فارس است، در بهار سال جاری در صدد بر آمد تا برای قطر تعیین تکلیف کند، که بی نتیجه بود، به در گیر ی صریح انجامید و سبب گشت تا کشورهای عربستان سعودی، امارات متحده و بحرین سفرای خود را از قطر فرا خواندند. بنظر می رسد کشورهای عربی حوزه خلیج فارس می خواهند به زوروزی با یکدیگر ادامه دهند.

معنای تازه بشردوستی جنگ و کشتار و ویرانی است!

 

هینترگروند – ترجمه و تدوین رضا نافعی

منتشر شده در تارنماي آينده ما

بنظر می رسد موضوع کاملا روشن است: یک دشمن خونخوار و بی رحم بنام دولت اسلامی (داعش) که دشمنی است توسعه طلب و مجهز به سلاحهای مرگبار، اقلیت ها، بویژه اقلیت های عراق، یعنی یزیدی ها، کردها، و مسیحیان را تهدید به قتل می کند. آن نیروهای شبه نظامی که در موقعیتی باشند که بتوانند این دشمن را پس برانند مجهز به سلاحهائی اندک و بد هستند. بنابراین و البته فقط بدلائل «انسان دوستانه » باید اسلحه در اختیار آنها گذاشت.

اما چنین کاری، دست کم از دیدگاه رسمی دولت آلمان، شدنی نیست. دلیل این نشدن هم، آنطور که می گویند اینست که آلمان به مناطق جنگی اسلحه نمی فرستد و این را نیز همه می دانند که عراق یک منطقه جنگی است. اما در حال حاضر بحث خیلی احساساتی شده است و همین احساسی شدن بحث شانسی است برای از میان برداشتن آخرین مانع در راه سیاست خارجی آلمان که بی وقفه در راه ورود به عرصه جهانی گام بر می دارد. (1) اینک برای روشن شدن واقعی قضایا چند نمونه ارائه می کنیم :

نمونه اول

با توجه به این که هنگام لشگر کشی به یوگسلاوی، عراق، افغانستان و یا لیبی رسانه های غربی شب و روز بلبل زبانی ها می کردند که آنچه روی می دهد اقداماتی هستند بسیار «انساندوستانه» . شاید دیگر نیازی به معرفی دوباره این اقدامات «انساندوستانه» نمی بود، اما متاسفانه به نظر می رسد آنچه رخ داده کافی نبوده و بازهم باید اصل مطلب را بیان کرد. بویژه آن کشورهائی که ما می توانیم با دلیل آنها را کشورهای سرمایه داری بخوانیم انگیزه رفتارشان عشق به انسان و دفاع از حقوق بشر نیست. هر وقت گفته می شود باید این یا آن صاحب قدرت مستبد را از میان برد چون او به اقلیت ها ظلم می کند، مردم کشورش را بقتل می رساند و یا نیت رذیلانه دیگری در سر دارد، باید به هوش بود و دانست که این حرف ها سرپوشی است برای پنهان کردن یک هدف اصلی دیگر که نمی توانند صاف و صادق بر زبان آورند چون اگر مقصود اصلی خود را با صراحت بگویند در حقیقت مشت خود را باز کرده اند و کسی زیر بار آن نخواهد رفت. مثلا اگر یک وزیر خارجه یا وزیر دفاع کشوری بگوید ما باید فورا این رژیم را براندازیم چون می خواهیم نفوذ خود را گسترش دهیم، چون می خواهیم تضمین داشته باشیم که مواد خام و منابعی که این کشور دارد و ما می خواهیم دست روی آن بگذاریم از چنگ ما بدر نرود و چون می خواهیم این کشور را بازار فروش تولیدات خود سازیم.

این حقیقت برای هر ناظری که نگذارد شدت وقایع گیجش کند مثل روز روشن است. اگر واقعا هدف دفاع از مردمی بود که مورد حمله شبه نظامیان داعش قرار گرفته اند دست کم می بایست در کنار مباحثات مربوط به ارسال اسلحه یک موضوع دیگر هم در مرکز مباحثات قرار می گرفت، یعنی بحث در باره حزب کار کردستان که دولت آلمان در سال 1993 برای خوش آمد ترکیه فعالیت آن را در آلمان ممنوع کرد.

چرا؟ چون آن که در خط مقدم جبهه علیه شبه نظامیان داعش می جنگد حزب کار کردستان است با همپیمان کُرد خود باسم «یگان های مدافع خلق» که در سوریه هستند. این یگانهای مدافع خلق هستند که از سالها پیش با انواع مجاهدان و سازمانهای دیگری که قبل از پیدایش داعش میداندار بودند در جنگ دائمی هستند، بی آن که هیچ گاه مورد تایید دولت آلمان یا ایالات متحده آمریکا قرار گرفته باشند و یا با سماجت حمایت آنها را بدست آورده باشند.

نمونه دوم

حالا می رسیم به واقعیت دوم که نادیده گرفته می شود. بیان مطلب به این صورت که فقط » کردها» مجاز به دریافت اسلحه هستند، هم دقیق نیست و هم گمراه کننده است. زیرا مقوله ای بنام » کردها » وجود ندارد. آنچه وجود دارد شبه نظامیان کرد هستند که با هم فرق دارند ، با برنامه های سیاسی کاملا متفاوت. طبق نقشه هائی که تا کنون مطرح شده اند و می توان به آنها نظر افکند، دو گروه که واقعا نظراتی برای تجدید نظر در سازمان منطقه دارند، نظراتی دارند که احتمالا می تواند به نتیجه برسد، این دو گروه که نباید به اسلحه دست یابند عبارتند از حزب کار کردستان و یگانهای مدافع خلق. این دو سازمان با برنامه خود » کنفدرالیسم دموکراتیک » خواستار همزیستی مسالمت آمیز وبرابرحقوق بر اساس نظام شورائی هستند و حتی در بخش کرد نشین سوریه، تحت شرائط دشوار جنگ داخلی، با همین مدل یک جامعه نمونه ساخته اند که کارآمد است.

به این ها نباید اسلحه داد، اسلحه را باید به آن گروه هائی داد که غرب می تواند آنها را به بهترین شکل هدایت و کنترل کند. این ها عبارتند از پیشمرگان مسعود بارزانی و ارتش عراق. فکر کمک به ارتش عراق ، با توجه به بی سامانی این گروه ، فکری است بکلی بی معنی زیرا ارتش عراق تقسیم می شود به فراکسیون های مختلف که میزان وفاداری آنها متفاوت است و تا کنون هم فقط یک چیز را به اثبات رسانده است ، و آن این است که: اصلا توان رزمیدن ندارد. سلاحی که بدست آنها داده شود، می تواند در کوتاهترین زمان، وقتی که یک پایگاه آن مورد هجوم داعش قرار گیرد، بدست داعش بیفتد.

بنا بگفته ناظران سیاسی ، در آغاز وخیم شدن وضع، هنگامی که پیشمرگان بارزانی با نخستین حمله داعش روبرو شدند مواضع خود را بدون مقاومت تسلیم نیروهای داعش کردند. حدس زده می شود این تسلیم مواضع تعمدا برای آن صورت گرفت که به غرب ثابت شود تقاضای بارزانی برای دریافت اسلحه از غرب که از مدت ها پیش مطرح شده بود ضروری است. افزون بر این باید دید پس از پیروزی بر داعش رفتار بارزانی چگونه خواهد بود. در حال حاضر فراکسیون های مختلف کرد باقتضای ضرورت با یکدیگر همکاری می کنند ولی این به آن معنی نیست که بعدا نیز وقتی مسئله بدست آوردن قدرت برتر و توفق یک گروه بر دیگر نیروهای کرد مطرح شود، گروههائی که بطور سنتی با دیگر دشمن هستند، در مقابل هم نایستند. آنوقت است که سلاحهائی که به بارزانی داده شده علیه جنبش مترقی کرد بکار برده خواهد شد.

نمونه سوم

کسی که هنوز هم اعتقاد ندارد که دلیل علاقه کشورهای غربی به ارسال اسلحه به عراق صرفا ناشی از عشق بی پایان آنها به مردم عراق است، باید توجهی به مذاکرات جاری کند و ببیند راجع به چه موضوعاتی صحبت نمی شود. در باره این که علت پیدایش وضع کنونی چیست، نه از جنگ تجاوزکارانه ای که با زیرپاگذاشتن قوانین بین المللی صورت گرفت سخنی بمیان می آید ، نه از پشتیابانی چند ساله از رژیم بغداد که رفتاری تبعیض آمیز با سنی های آن کشور داشت. آن» کشورشکست خورده » ای که امروز می خواهند به آن » کمک » کنند، و نیز جدائی های مذهبی و قومی آن، خود حاصل سیاست استعماری و امپریالیستی است. ( 3 و 4)

ولی از نگاه به گذشته دور در می گذریم و به زمان حال باز می گردیم . در همین زمان هم نقطه های کور مشاهده می شود. مثلا چرا حرفی از ترکیه عضو ناتو زده نمی شود . ترکیه نه تنها دیر زمانی دست گروههای مسلح مسلمان را باز گذاشت، از جمله همین » ایسیس» را بلکه فعالانه از آن حمایت
م می کرد. چرا؟ چون امید داشتند که از طریق آنها بتوانند به جنگ علیه دولت اسد و کرد های سوریه سرعت بخشند. از این هم سخنی گفته نمی شود که در همین چند روز پیش ارتش ترکیه به کرد های غیر نظامی که تظاهرات می کردند تیراندازی کرد و یک غیر نظامی را بضرب گلوله از پای درآورد.(5) روز 21 اوت نظامیان ترکیه بروی 100 نفر یزیدی آتش گشودند، چرا ؟ چون آنها قصد داشتند از مرز ترکیه بگذرند. در این مورد هم شنیده نشد که دولتهای آلمان و یا آمریکا یاداشت اعتراضی به جائی فرستاده باشند.

اما وقتی بخواهیم از ارسال اسلحه صحبت کنیم نمی توانیم از عربستان سعودی نام نبریم.این حکومت سلطنتی که همه می دانند به گروههای فراوانی از مجاهدان مسلمان کمک کرده است خود از خریداران عمده تسلیحات آلمانی است.(7) معلوم هم نیست این سلاحهائی که به این منطقه فروخته می شود، دست آخر سر از کجا در می آورد. سلاحهای مدرنی که داعش بکار می برد سلاحهای آمریکائی هستند که پس از فرار ارتش عراق از موصول بدست داعشی ها افتاد.

نمونه چهارم

اگر قرار بر کمک بود مورد برای کمک کم نبود و نیست. مثلا دادن اخطار به ترکیه، عربستان سعودی و قطر، و نفروختن اسلحه به آنها، افزودن بر میزان کالاها ی کمکی برای نیازمندان فراری، پذیرفتن بیشتر آوارگان و فراریان، لغو ممنوعیت فعالیت حزب کار کردستان. ولی منظور » کمک » کردن نیست. هدف اصلی دادن » آن مسئولیت بین المللی اعلام شده به آلمان است که در موارد متعددی نیز عملی شده است.. هدف سهیم شدن در دعوا بر سر تقسیم جهان در قرن بیست و یکم است… ایکاش چپ های آلمان هم با واقع بینی پای بمیدان می گذاشتند.

برای دیدن منابع ارائه شده به اصل مقاله به زبان آلمانی مراجعه کنید.

هینترگروند نشریه چپ گرای اینترنتی آلمانی


 

ناتو در اطراف روسیه پرسه می زند

یونگه ولت
ترجمه رضا نافعی
آينده ما

ناتو قصد دارد در لهستان و کشورهای بالتیک حضور نظامی خود را گسترش دهد و انبارهای ذخیره و تاسیسات ایجاد کند.

به گزارش اشپیگل یکشنبه، آنچه که تا کنون حدس زده می شد و همه از آن با خبر بودند، اینک رسما اعلام میشود: برپا کردن چتر دفاع ضد موشکی ناتو در اروپای شرقی نه تنها علیه کره شمالی و ایران – که فاقد چنین موشک هائی هستند – بلکه علیه روسیه است.

از سوی دیگر لهستان دیگر در انتظار گسترش بیشتر ناتو در اروپای شرقی نخواهد بود. «توماس زیمیونیاک» وزیر دفاع لهستان به خبرنگار روزنامه «رژهپوسپولیتا» گفت، او تصور نمی کند که کنفرانس سران ناتو که قرار است در 4 و 5 سپتامبر در انگلستان – ویلز ( مراجعه کنید به آینده ما: «ارتش خصوصی امریکا شرق و غرب اروپا را از هم جدا می کند») تشکیل شود تصمیم به «حضور نظامی دائم در کشورهای عضو در اروپای شرقی بگیرد. زیرا برخی کشورهای اروپای شرقی علیرغم سندی که میان روسیه و ناتو در سال 1997 امضاء شده عملا به ناتو پیوسته اند.

حقوقدان های ناتو مدعی مراعات سند امضاء شده میان روسیه و ناتو هستند و می گویند استقرار یک تیپ نظامی در لهستان به معنای حضور ناتو در این کشور نیست!

البته «رادسلاو سیکورسکی» وزیرخارجه لهستان خواستار حضور دو تیپ ناتو در این کشور شده بود!

ناتو اکنون راه دیگری برای دور زدن سند 1997 یافته است. طبق طرح جدید ناتو بجای استقرار دائمی نیرو در کشورهای اروپای شرقی، رزمایش های نظامی دائمی با شرکت نیروهای نظامی آمریکا و اروپای غربی در اروپای شرقی بر گزار می کند.

http://www.jungewelt.de/2014/08-25/047.php
 

رویای رنگ باخته پیروزی جنگی در شرق اوکرائین

 
یونگه ولت – ترجمه رضا نافعی
منتشر شده در تارنماي آينده ما

ژنرال اوکرائینی «ولادیمیر روبان»، ماموریت دارد از طریق گفتگو اسیران جنگ داخلی اوکرائین را مبادله کند. او در مصاحبه ای با خبرنگار پایگاه اینترنتی «اوکرائینسکایا پرا ودا «، که پایگاهی هوادار غرب است، مطالبی گفته که بسیار خواندنی و دانستنی است.

روز 20 آگوست 2014، یک روز پس از آن که والری چالی، رئیس دفتر ریاست جمهوری، برای نخستین بار اعلام کرد که هدف دولت کیف دستیابی به پیروزی نظامی نیست، این مصاحبه منتشر شد. والری چالی سه شنبه شب اعلام کرد اوکرائین می کوشد تا از طریق دیپلماتیک مشکل را حل کند و اشاره کرد که قرار است در هفته آینده، در مینسک، پایتخت بلاروس، دیداری میان نمایندگان کشورهای اتحادیه اروپا و کشورهای عضو اتحادیه گمرکی اوراسیا که روسیه در راس آنست، صورت گیرد. در این دیدار پرزیدنت پروشنکو، رئیس جمهور اوکرائین نیز حضور خواهد داشت، هرچند که اوکرائین بطور رسمی عضو هیچ یک از دو سازمان پیشگفته نیست.

– تاکنون چند نفر را آزاد کرده اید؟

– بیش از صد نفر را. از صد به بالا را دیگر نشمردیم.

– روزی چند نفر از بستگان اسبران به شما تلفن می کنند؟

– تقریبا 300 نفر.

– میدانید در این مدت چند نفر تیرباران شده اند؟

– حدودا می دانم چند نفر ولی تعداد را نمی گویم.

– این ها چه نوع آدم هائی هستند که شما با آنها گفتگو می کنید؟چه جور شخصیتی دارند؟ برای چه – این کار را می کنند؟ احتمالا شما توانسته اید تصویری از آنها بدست آورید.

– ارتش اوکرائین برای چه اسیر می گیرد؟ این ها چه جور آدم هائی هستند در ارتش اوکرائین و در گروههای داوطلب؟

– یعنی برای شما همه از یک قماشند؟

– برای شما اینطور نیست؟ 6 میلیون مردم دونتسک و لوگانسک ناگهان برای شما تبدیل به دشمن شده اند؟

– نه مردم بی آزار دشمن نیستند.

– وآن 15 هزار نفر افراد مسلح – آنها از نظر شما دشمن هستند؟

– رویهمرفته بله. در نهایت آنها کسانی هستند که زندگی و سلامت شهروندان بی آزار را تهدید می کنند.

– هر نظامی زندگی و سلامت مردم بی آزار را تهدید می کند. شغل آنها همین است. افسرانی که آکادمی نظامی را به پایان می برند قاتلان حرفه ای هستند. این را تا حال نمی دانستید؟ آین ها کسانی نیستند که در رژه ها پرچم را بدوش م
کشند، این ها در سنگر ها آدم می کشند. جوهر آموزش های آنها همین است. من بعنوان خلبان شکاری آموزش دیده ام . نام بی آزار و خوش طنینی است ولی خلبانش را که کنار بگذاریم باقی می ماند شکاری. یعنی شکارچی. شغل من چیست؟ دنبال کردن برای کشتن.

برای من آنها که آن طرف هستند دشمن نیستند. از دیدگاهی که شما دارید دشمن شمردن آنها کاری است آسان. ولی من آنها را از دیرگاه می شناسم. در میان آنها افسرانی هستند که از پیشکسوتان جنگ در افغانستان هستند. ما دست در دست هم علیه یانوکویچ اعتراض کردیم (منظور کودتا علیه یانوکوویچ است. یونگه ولت) در میان آنها کسانی هستند که با هم در مایدان تظاهرات می کردیم. ولی ما آنها را به این نام نخواندیم که شما می خوانید.

– این افراد با شما در مایدان بودند؟

– بله. و حالا با ارتش اوکرائین می جنگند. حالا دو جبهه وجود دارد.

– ولی چرا این کار را می کنند؟

– چرا سکتور راست در مایدان «آن کار» را کرد؟ یا چرا مردم در مایدان جمع شده بودند؟

– شما که در همان مایدان در کنار هم بودید چرا حالا در مقابل هم قرار گرفته اید؟

– چون آنها که در مایدان بودند با برکنار کردن یانوکوویچ رضایتشان حاصل شد. از این که بگذریم دیگر هیچ یک از خواست هائی که در آن زمان مطرح گشتند عملی نشدند. اکثر مطالبی که امروز شورشیان می خواهند همان ها هستند که در مایدان مطرح شده بودند.

– ولی شکل و شمایل آن بکلی فرق دارد.

– این تغییر شکل را مدیون روزنامه نگاران و همه آن کسانی هستیم که به جای واژه «جنگ» مقوله » عملیات ضد ترور» را اختراع کردند.

– ولی روسیه آن را جنگ نمی داند.

– این چه ارتباطی به روسیه دارد؟

– می خواهید بگوئید روسیه در این چالش نقشی ندارد؟

– شما آنجا یک گروه روسی دیده اید؟

– من سرباز روسی دیده ام.

– شرکت نیروهای روسی را دیده اید؟

– رسما نه.

– غیر رسمی هم نخواهید دید، چون آنجا روسی حضور ندارد. حتی اگر یک نفر روس یا سرباز روس را هم می دیدید باز بمعنی شرکت روسیه در جنگ نمی بود.

– پس چه اسمی باید روی آن گذاشت؟

– هرچه دلتان می خواهد. بگوئید هر دوطرف مزدور استخدام کرده اند.

– بله.

– هر دو طرف ، چه اوکرائین و چه لوگانسکی ها و دونتسکی ها . آیا حالا خواهید گفت که لهستانی ها و سوئدی ها هم در طرف ما می جنگند. یک شوخی دردناکی هست که می گوید » تا آخرین اوکرائینی روسیه با امریکا می جنگد» . این به حقیقت خیلی نزدیک است. ژئوپلیتیک یعنی همین و تصمیمات مربوط به آن هم جای دیگری گرفته می شود. کارشناسان امنیت ملی می توانند در این باره حالا حالا ها بحث کنند.

جبهه محل مستقیم کار ماست و ما تجربه و اطلاعات خود را در آنجا بکار میبریم. ما عادت داریم هر چیزی را به اسم خودش بخوانیم. این که اسلحه روسی به آنجا می فرستند یک موضوع است. این که پوتین هم می تواند خیلی چیزها را ممنوع کند یک موضوع دیگر است. و اگر افسران روسی آنجا باشند می شود موضوع سوم. این بمعنی شرکت رسمی روسیه در جنگ نیست.

– اسم این را چه باید گذاشت؟

– شما آنجا بوده اید؟

– در ششماه گذشته من به موضوع دیگری نپرداخته ام

– و همه افسرانی که در آنجا هستند روس اند؟

– همه نه . ولی هسته اصلی ، رهبران جنبش ، چرا.

– خدا حفظت کند. افسر روس با پاسپورت اوکرائینی؟

– با پاسپورت های کاملا روسی.

– آنها همان ها هستند که باصطلاح » مشاور » خوانده می شوند.

– آموزش دهنده هستند.

– ما در در زمان شوروی هم بعنوان «کارگران معدن برای تبادل تجربه » به کشورهای دیگر می رفتیم ولی مشاور نظامی بودیم. امروز هم دقیقا همانطور است، کارشناسانی از کشورهای مختلف بعنوان «معلم» به ما تعلیم می دهند. نه به این دلیل که آنها را کشورشان می فرستد، بلکه چون از طرف ما خواسته می شود. فرض کنید ما می خواهیم با هم دست به یک شیطنت کوچک بزنیم ، ولی نمی دانیم چطوری. خب ، ما چه می کنیم؟ یک » دزد حرفه ای » را بعنوان » کارشناس» دعوت می کنیم که او به ما بگوید چطور می توان وارد یک بانک شد و بعد هم از آن بیرون آمد.

– ولی آنها که می گویند » راه و رسم کار چطور است » همه از روسیه می آیند. وقتی که دعوا از بیرون هدایت می شود چطور می توان اسم آن را چالش داخلی گذاشت؟

– شما هر اسمی می خواهید روی آن بگذارید.

– نه می خواهم موضوع برایم روشن شود.

– پس روشن شوید. من نظرم را گفتم. اگر در باره همه مسائل در خود اوکرائین تصمیم گرفته می شد هر یک از دو طرف تا کنون بارها جنگ را برده بودند .

– ولی؟

– بشرط آن که هدف رسیدن به پیروزی بود و نه کش دادن جنگ.

– پس چرا این طور نمی شود؟

– کسانی هستند که علاقه ای به پایان یافتن جنگ ندارند. من از آن گروه نیستم. من می توانم با طرف دیگر کنار بیایم.

– این کار را خواهید کرد؟

– بله.- ما رسما در جنگ نیستیم. در کیف از وضعیت جنگی وحشت دارند و هیچ کس معنی آن را نمی داند. غیر نظامی هائی که قدرت را در دست دارند از نظامی ها می ترسند، چون وقتی که وضعیت جنگی اعلام شود احتمالا غیر نظامی ها باید قدرت به نظامی ها تسلیم کنند. حاصل آن این خواهد بود که مجموع زیربنای کشور نابود می شود و مردم هم گرفتار مصیبت خواهند شد.

– منظورتان این است که باید وضعیت جنگی اعلام کرد؟

– اگر جنگ بشود باید وضعیت جنگی اعلام شود. روزنامه نگاران ناوارد اجازه نخواهند داشت در باره جنگ مطلب بنویسند، چون درک نمی کنند معنای آن چیست. فقط کارشناسان اجازه دارند در باره جنگ بنویسند. از این رو باید سانسور شدید برقرار شود، آنچه من می گویم بر اساس آموزش هائی است که من دارم.

مالیات ها را باید بطور جدی اخذ کرد و نه موردی، اینجا آری، آنجا نه. نه آنطور که نخست وزیر ( آرسنی یازنوک. یونگه ولت) از پارلمان تقاضای صدقه می کند: یک قانون جدید یک مالیات تازه.

درجنگ همه چیز خیلی ساده است. جنگ است، مسائل باید حل شوند، هدف یک چیز است : بدست آوردن پیروزی. ولی ما امروز نمی دانیم هدف چیست.

– کیف سعی می کند جنگ را نادیده بگیرد و مثل زمان صلح زندگی کند.

– مردم کییف این تلاش را می کنند ولی دولت چطور؟

– جنگ برای کسی سودی ندارد. در اوکرائین غربی اینطور بنظر می رسد که جنگی وجود ندارد.

– اگر در آشپزخانه آپارتمان شما وضعیت جنگی بوجود آید وضع در اطاق خواب شما چطور خواهد بود؟ همه چیز روبراه است؟ به هر حال این خانه شماست و شما باید آن را بعنوان یک واحد، یک کل ببینید . از این رو هم در آشپزخانه و هم در اتاق خواب باید وضع جنگی اعلام شود.

صرفنظر از این که اوکرائین غربی بپسندند یا نپسندد در جنگ سهیم است . فرزندان خود را به جنگ می فرستد ، وقتی من آنها را از اسارت بیرون می آورم انها را می بینم، آنها یک کلام روسی نمی دانند. بکلی مات و مبهوت هستند از جنگ .- عملیات ضد ترور اینطور نیست. این جنگ است.

– چه نوع جنگی است؟

– نوعی تازه و غیر قابل درک . چیزی نزدیک به جنگ داخلی.

-» نزدیک به » … پس » مشاور» آنجا چه می کند؟

– مشاور همیشه هست. این که من از » نزدیک به جنگ داخلی » سخن گفتم به این دلیل است که از لحاظ ایدئولژیک تقریبا فرقی میان آنها نیست. هر دو طرف می خواهند زندگی راحت داشته باشند. می خواهند خیابانهای حسابی داشته باشند و خانواده خود را خوب اداره کنند. برای آنها فرق چ
دانی ندارد که اوکرائین با روسیه برود یا با اتحادیه اروپا ، یا تنها بماند. همه می خواهند زندگی بهتری داشته باشند، هر دو طرف را این باصطلاح رهبران به فلاکت انداخته اند.

– ولی جنگ به آنها سرعت می بخشد

– جنگ همیشه منبع پیشرفت و تصفیه است هم تصیفه روح و هم روشن ساختن آینده. اوکرائین یک کشور غنی است و هیچوقت گرفتار تنگدستی نخواهد شد. بنظر من جنگ زمانی پایان خواهد یافت و مردم به رفاه بیشتری دست خواهند یافت.

– مشترکا باتفاق دنباس؟

– مشترکا

– پس»ترانس نیستریای دوم » اتقاق نخواهد افتاد

– نه. زیرساخت ویران می شود. ترانس نیستریا 2 نمی تواند به حیات خود ادامه دهد. (این منطقه در سال ۱۹۹۰ اعلام استقلال کرد و از سال ۱۹۹۲ با نام جمهوری پردنیسترویایی مولداویایی یک کشور مستقل دوفکتو به شمار می‌رود. هرچند از سوی هیچ یک از اعضای سازمان ملل متحد به رسمیت شناخته نشده و با هیچ‌یک از آن‌ها رابطه دیپلماتیک ندارد و به صورت دوژور بخشی از قلمرو مولداوی به شمار می‌رود. در مارس 2014 پارلمان نرانس‌نیستریا رسما از روسیه درخواست کرد که اجازه داشته باشد مانند کریمه به فدراسیون روسیه ملحق شود و روسیه در پاسخ قول داده که آنرا مد نظر قرار دهد . ویکیپدیا.)

اوکرائینی ها مردم پرکاری هستند و می توانند خوب کار کنند. مهندسان ما درجه یک هستند و یکی از بهترین دانشگاههای فنی ما در دونتسک است.

– ساختمان دانشگاه همین اواخر مورد اصابت خمپاره قرار گرفت….

– این یک پرسش جالب است ، این خمپاره از کجا آمد؟ یک » طرف سوم » هم هست – اسمش را می گذاریم طرف سوم- که این خمپاره را شلیک می کند و گناه آن را به گردن این یا آن طرف می اندازد.

– این طرف سوم کیست؟

– من هنوز نمی دانم. در این مورد اطلاعی بدست من نرسیده است . ما آنها را طرف سوم می خوانیم . شورشیان این عنوان را انتخاب کرده اند مردم دونتسک هم همین را گویند . برای یافتن آنها در تلاش هستند تا معلوم شود که چه کسی این خرابکاران را فرستاده است.

– شما می گوئید که مردم هر دو طرف یکسان هستند. به مادری خبر می دهند که قرار است پسرش تیر باران شود. جنگجویان، جلاد و یک کشیش را نزد مادر می آورند. مادر نالان و گریان می گوید حاضر است سینه خیز نزد طرف مقابل برود و با زاری و الحاح از آنها تقاضا کند که فرزندش را اعدام نکنند و بعنوان مجازات او را مجبور به کندن سنگر کنند. ایا این رفتار درست است؟

– درست است ، وقتی بستگان بفکر خویشان خود هستند که به اسارت در آمده اند. وظیفه قوم و خویش همین است. مادر اجازه نداشت بی مطالعه رای بدهد و دفعه بعد فکر می کند و رای میدهد و بیاد می اورد که چه بر سر او آمد. و فرزند او نیز خواهد دانست که انتخاب درست چگونه باید باشد.

– یعنی ما در راه تزکیه خود هستیم؟

– آری ما دیگر به پدر ومادر خود سر نمی زنیم و زیاد به آنها فکر نمی کنیم.

– و شورشیان – آیا آنها هم » با مطالعه رای خواهند داد» آیا می توانند در این جهت فکر کنند؟

– شورشیان هم مثل من وشما اوکرائینی هستند. خمیره آنها با ما فرقی ندارد ، گروه خونی شان هم با ما فرقی ندارد، رنگ خونشان هم سرخ است. آنها هم به همان مدارسی رفته اند که که مارفته ایم .

– ولی موقعیت آنها با ما کمی فرق دارد. آنها در اقلیت هستند.

– اقلیت یعنی چه؟ چند نفر دنباسی باید کشته شوند تا اوکرائینی شناخته شوند ؟ صد هزار یا دویست هزار ؟

– بهتر است که هیچ اوکرائینی کشته نشود.

– درست است . به همین دلیل باید گفتگو کرد و به توافق رسید. یک مذاکره کننده خوب کم حرف می زند و زیاد گوش می کند .

– فکر می کنید که مردم دنباس که در گذشته چه در عرصه سیاسی و چه در زمینه زندگی عادی تن به هر چیز می دادند. چیزی خواهند آموخت؟

– البته. آنها خیلی چیزها اموخته اند. اوکرائین پس از مایدان دیگر اوکرائین قبلی نیست و بعد از این جنگ هم اوکرائین بکلی عوض خواهد شد. حالا همه ما تغییر کرده ایم.

 

دست و پا زدن بی نتیجه امریکا و اروپا در اوکرائین!

اشپیگل آنلاین – ترجمه رضا نافعی
منتشر شده در تارنماي آينده ما

دست و پا زدن بی نتیجه امریکا و اروپا در اوکرائین!

از پایان ماه ژوئیه تحریم های اقتصادی اتحادیه اروپا و آمریکا علیه روسیه به اجرا در آمده اند. مسکو نیز روی به مقابله آورده و جلوی واردات مواد غذائی ازغرب به روسیه را گرفته است .غرب و روسیه چگونه می خواهند برغم جنگ اقتصادی، با هم همکاری کنند؟ گفتگو با کریستیان زوست، کارشناس موسسه «گیگا» برای مطالعات جهانی و منطقه ای در هامبورگ.

اشپیگل: اتحادیه اروپا و آمریکا ورود بانک های روسیه را به بازارهای مالی خود ممنوع ساخته اند. از این پس صدور سلاح های جنگی و تکنولوژی پیشرفته به روسیه ممنوع شده است. روسیه متقابلا مانع ورود مواد عذائی از غرب به روسیه شده است. آیا مارپیچ بالا رونده تحریم ها به کار افتاده است؟

زوست: البته میتوان بر شدت تحریم ها باز هم افزود. روسیه می کوشد بهای تحریم ها را برای غرب سنگین کند. وقتی کشورهای قدرتمند در برابر هم قرار می گیرند، بالا رفتن متقابل مارپیچ تحریم ها امری است عادی.

اشپیگل: غرب چه گام های دیگر می تواند بردارد؟

زوست: اتحادیه اروپا و آمریکا می توانند در کنار تحریم های کنونی موسساتی را که در بخش استخراج نفت و معاملات گازی روسیه سهیم می گردند نیز مجازات کنند و می توانند بانک های روسی را تا حدود زیادی از بازارهای مالی دور نگه دارند.

اشپیگل: «گاری کلاید هوفباوئر» دانشمند آمریکائی با همکاران خود در حدود 200 مورد تحریم را از سالهای 1914 تا 2000 مورد بررسی قرار داده است. یکی از نتایجی که آنها بدست آورده اند این است: فشار تدریجی به نتیجه نمی رسد، از همان آغاز چکش را به کار ببرید. آیا در آغاز برخورد غرب با پوتین خیلی ملایم بوده است؟

زوست- بنظر من واکنش اتحادیه اروپا هنگام بحران کریمه متناسب بود. تحریم ها کاملا هدفمند متوجه افراد بود و همزمان با آن مذاکرات با روسیه هم در جریان بود. اشغال کریمه (پیوستن کریمه به روسیه) که بر خلاف موازین حقوق بین المللی بود نمی توانست بی پاسخ بماند . (باید گفت که ناظران سیاسی یادآور شده اند که بمباران و اشغال یوگوسلاوی، عراق، افغانستان، لیبی، سوریه و…که همه ناقض موازین حقوق بین المللی بودند پیش از آن و به ابتکار آمریکا و ناتو کشورهای همپیمان با آنها روی داده بودند .م) ولی من به تشدید تحریم ها نگاهی نقادانه دارم .

اشپیگل: با این سیاست عرصه بر پوتین بسیار تنگ می شود؟

زوست: شانس موفقیت تحریم ها ناچیز است. نمی توان انتظار داشت که سبب تغییر روش روسیه گردند. اشغال کریمه و حفظ نفوذ در اوکرائین در کانون علائق روسیه قرار دارند. از این رو کرملین حاضر است بهای گزافی نیز برای آن بپردازد.

اشپیگل: فکر می کنید تاب تحمل اتحادیه اروپا و آمریکا تا کجاست؟

زوست: هم فاصله آمریکا از اوکرائین خیلی زیاد است و هم مبادلات اقتصادی آمریکا با روسیه اندک. معلوم نیست که اروپا حاضر به پرداخت هزینه ای سنگین باشد. پوتین همین حالا موفق شده کشورهای اروپائی را تا حدی از هم جدا سازد.

اشپیگل: چطور؟

زوست: برغم وجود تحریم ها، جلوی فروش دوکشتی جنگی فرانسه به روسیه گرفته نشد. با فروش این دوکشتی تحرک روسیه بیشتر می شود. و در عین حال اشاره فاجعه آمیزی به وضعیت غرب نیز هست. تحقیقات نشان داده اند که تحریم ها وقتی موثر هستند که تحریم کنندگان حاضر باشند تا حدی بهای آن را بپردازند.

اشپیگل: ولی کارشناسان معتقدند وقتی قیمت ها بالا رفت صدمه اقدام پوتین مبنی بر ممانعت از ورود مواد غذائی به روسیه به مردم وارد خواهد آمد.

زوست: فشار اقتصادی بر مردم زیاد می شود ولی تجربه نشان داده که این فشار در رژیم های متکی به قدرت، تبدیل به فشار سیاسی به دولت نخواهد شد. بلکه برعکس سبب به هم پیوستگی بیشتر می گردد. با حمایت رسانه ها و ارگانهای امنیتی از دولت بیم قیام علیه پوتین نمی رود. در حال حاضر حتی سبب محبوبیت پوتین نیز شده است. غرب برای مردم روسیه بد کار است و پوتین به مردم این احساس را می دهد که کشورشان سربلند ایستاده است.

اشپیگل: غرب تا کی باید درانتظار موفقیت بماند؟

زوست: این تنش می تواند در همین سطح چند سالی بماند. یک پرسش مهم این است که روش اطرافیان پوتین چگونه خواهد بود. امید غرب این است که نخبگان رهبری و اولیگارش ها زیر فشار قرار گیرند و بنوبه خود پوتین را زیر فشار بگذارند. ولی غرب باید به گفتگو با روسیه ادامه دهد، تا از روند بالارونده تنش بدر آید.

اشپیگل: در حال حاضر تاکتیک کدام طرف ماهرانه تر است – غرب یا پوتین؟

زوست: رفتار پوتین هماهنگ با تصویریست که از جهان دارد. او چالش در اوکرائین را گرم نگاه می دارد، بی آن که روسیه دخالت چشمگیری در آن داشته باشد. اتحادیه اروپا با نقشه سه مرحله ای خود، یعنی افزایش تدریجی تحریم ها ، دست و بال خود را بسته است. هدف ها نیز روشن نیستند. غرب در آغاز خواستار بازگشت روسیه از کریمه بود. ولی امروز دیگر صحبتی از آن در میان نیست. کریمه از دست اوکرائین رفته است.

اشپیگل: آیا نمونه هائی هم هستند که نشان دهند تحریم ها به موفقیت انجامیده اند؟

زوست: بنظر من تحریم ها در مورد ایران سبب شدند که ایران حاضر به مذاکره شود. فشار اقتصادی آنچنان زیاد است که مردم و نخبگان سیاسی سیاستی را که تا امروز اعمال می شد زیر سوال بردند. در آفریقای جنوبی نیز تحریم های بین المللی به برافتادن رژیم آپارتاید کمک کردند.

اشپیگل: آیا غرب نمی تواند امیدی به دوران پس از پوتین داشته باشد؟

زوست: به آن نباید امید بست. هم کریمه باید روسی بماند و هم اوکرائین هم منطقه نفوذ روسیه. هیچ پرزیدنت روسی نمی تواند این مرز را نادیده بگیرد.

 
 

آغاز افشای واقعیات سقوط هواپیمای مالزیائی

آغاز افشای واقعیات

سقوط هواپیمای مالزیائی

یونگه ولت – نوشته راینر روپ
ترجمه رضا نافعی
منتشر شده در تارنماي آينده ما

چند تن از بلند پایگان پیشین سازمان های اطلاعاتی آمریکا روز 29 ژوئیه 2014 نامه ای سرگشاده خطاب به پرزیدنت اوباما منتشر کردند. این واکنشی است در برابر ادعاها و اتهامات مطلقا اثبات نشده ای که دولت آمریکا در ارتباط با سقوط هواپیمای مسافر بری مالزیائی در اوکرائین شرقی به روسیه وارد آورده و مقابله آمریکا و روسیه را شدت بخشیده است. این نویسندگان که به شیوه استدلال های آمریکا که متکی بر مدرکی نیستند شدیدا انتقاد می کنند، همه عضو سازمانی هستند بنام » اطلاعاتی های سابق خواستاران خرد» (Veteran Intelligence Professionals for Sanity, VIPS) در میان امضاء کنندگان نام»ویلیام بینی» مدیرعامل سابق بخش فنی NSA نیز دیده می شود که مدت ها پیش از «اسنودن» دست به افشاگری زده بود و اخیرا نیز در کمسیون تحقیق مجلس آلمان در برلن سخن گفت.

از آنجا که حجم نامه سرگشاده زیاد است تنها فراز های مهم آن را عیننا ترجمه می کنم و بقیه را به اجمال بیان می کنم ( این توضیح از نویسنده و مترجم مقاله به زبان آلمانی آست). اما مقدمتا، برای درک بهتر تحلیل های اطلاعاتی و بهره گیری از نتایج اطلاعات بدست آمده و همچنین برای شناختن انگیزه نویسندگان نامه، ارائه توضیحاتی ضروری است. در تلاش برای پیش بینی نیات و توانائی های دشمن قانون خدشه ناپذیرِ برای هر سازمان اطلاعاتی جدی اینست که هیچگاه چشم بسته فقط به اطلاعات بدست آمده از یک منبع اعتماد نکند. و اگر منبع دیگری در اختیار نباشد اطلاعات موجود باید با فاکتور های فراوان دیگری که در دست هستند سنجیده شوند. با چنین مقدماتی در بهترین حالت، تصویر کم و بیش مناسبی بدست می آید. به عبارت دیگر قابل اعتماد بودن خبر باید با ارزش های احتمالی دیگر سنجیده شود. تا کنون دولت اوباما و کسانی که رهبری سیاسی را در سازمانهای اطلاعاتی آمریکا در دست دارند این اصل اساسی در یک کار اکتشافی را به کار نبسته اند. البته این به آن معنی نیست که تحلیل گران سازمانهای اطلاعاتی آمریکا، بویژه سیا، دیا ( دیفنس ایتلیجنس ایجنسی ) و ان. اس. ای.( آژانس امنیت ملی) نتوانسته اند کار شایسته انجام دهند. در واقع عکس آن درست است.

یک مسئله این است که – هر قدر هم کار تحلیل گران دقیق و درست باشد – اگر حاصل کار آنها با سیاست دولت آمریکا و اظهار نظرهای رسمی آن همسو نباشد و مانع رسیدن به هدف های سیاسی گردند آن اطلاعات در تصمیمات و اظهارات سیاسی مورد استفاده قرار نخواهند گرفت. در ایالات متحده آمریکا این نوع برخورد با کار اطلاعاتی، بلافاصله پس از جنگ جهانی دوم در ارتباط با بالا گرفتن تعقیب کمونیست ها و مبارزه با اتحاد شوروی بکار بسته می شد. به این صورت که دولت واشنگتن برای آن که به سیاست خارجی تهاجمی خود چهره دموکراتیک بدهد به رؤسای سازمانهای اطلاعاتی اعلام کرد که حاصل تحقیقات آنها از چه نوع باید باشد که آزادی خواهانه و حقوق بشری جلوه کند.

بحران اعتماد

اندک اندک ادعای های خالی از حقیقت نیز به نتایج اقدامات اطلاعاتی افزوده شد و رسانه های غربی نیز آن را پخش و پیوسته تکرار می کردند. ترکیب ادعای های دروغین با اخبار نیمی راست – نیمی ساختگی در سال 2003 در جنگ عراق بکار رفت و امروز هم در بحران اوکرائین بکار می رود. اما این ادعا که مدارک تردید ناپذیر در دست است بگونه ای روز افزون در افکار عمومی آمریکا مورد انتقاد قرار می گیرد. طی دهه های گذشته بارها و بارها دروغ گوئی دولت آمریکا بر ملا شده و با پیدایش اینترنت و منابع اطلاعاتی دیگر قدرت انحصاری کنسرن های رسانه ای نیز محدود شده است. این وضعیت نقش مهمی در شکست اقدامات دستگاه دولتی آمریکا در سوریه ایفا کرد، که خود گازها ی شیمیائی بکار می برد و آن را بگردن دیگران می انداخت . هم اکنون وضعیت مشابهی در چالش اوکرائین بوجود آمده و خطر رسوائی دیگری آمریکا را تهدید می کند.

تاثیر انتشار دروغ ها و اخبار نادرست رهبری سیاسی آمریکا بر اعتقادات اخلاقی آن بخش از ماموران اطلاعاتی که صداقت روشنفکرانه خود را حتی پس از استخدام در سازمانهای اطلاعاتی حفظ کرده بودند، ویرانگر بود. در دورانی که من در بخش سیاسی سرفرماندهی ناتو در بروکسل کار می کردم ( 1977 تا 1993) ارتباطی تنگاتنگ با تحلیل گران سیا و دیا داشتم. من در این دوران خود شاهد بودم که سه نفر بدلیل سرخوردگی شدید از این وضع کار خود را ترک کردند و استعفا دادند. همه آنها متحیر بودند که رهبری سیاسی با تحلیل های آنها که با زحمات زیاد و با دقت فراهم آورده بودند، چگونه برخورد می کرد. رؤسای آنها یا آن تحلیل ها را یا بکلی نادیده گرفته و به آرشیو می سپردند و یا مضمون تحلیل را معکوس می کردند، با این هدف که دولت بتواند در مقابل کنگره و یا همپیمانهای خود خوراک استدلالی برای مقابله با مخالفت ها و اجرای سیاست مورد نظر خود داشته باشد.

با در نظر داشتن این پس زمینه باید نامه سرگشاده اعضای سابق سازمانهای اطلاعاتی آمریکا را که خطاب به پرزیدنت اوباما نوشته شده است مورد مطالعه قرار داد. مضمون اجمالی نامه این است: «تنش کنونی آمریکا – روسیه که برسر اوکرائین بوجود آمده میرود که بصورت خطرناکی تشدید گردد. ما مطمئن نیستیم که مشاوران شما خطر بالا گرفتن کار را در تمام ابعاد آن شناخته باشند. نیورک تایمز و دیگر رسانه ها مسائل حساس و پاسخ نیافته را به این دلیل که از منابع دولتی آمده اند چنان منعکس می کنند که گوئی واقعیاتی انکار ناپذیرند. «

در نامه چنین می خوانیم: «دوازده روز پس از پس از سرنگونی هواپیمای مالزیائی پرواز 17 ( روز 17 ژوئیه ) دولت شما هنوز هم تحلیلی یکدست که شامل شناخت های اطلاعاتی ومتکی بر مدارک باشد ارائه نکرده که بر اساس آن بتوان مسئله مقصر کیست را روشن ساخت. برای اثبات این ادعای دائم تکرار می شوند که آن هواپیما را جدائی طلبان اوکرائین با موشکی که روسیه در اختیار آنها گذاشته ساقط کرده اند. در حالیکه مدرک قانع کننده ای ارائه نکرده اید.»

» دولت شما تصاویر ماهواره ای عرضه نکرده که نشان دهد جدائی طلبان چنان سلاحی در اختیار دارند، ولی «سگ های دیگری هستند که هنوز پارس نکرده اند (منظور صاحبان قدرت در کییف هستند. اشاره از نویسنده است) اگر شما حاضر نباشید – یا نتوانید – با مدارک مشخص ادعاهای دولت خود را به اثبات برسانید اعتبار واشنگتن و اعتبار خود شما بیش از پیش فرسوده خواهد شد. ما بعنوان اطلاعاتی های حرفه ای پیشین با رویهم رفته 260 سال تجربه کاری در بخش های گوناگون سازمانهای اطلاعاتی آمریکا اینک به تحلیل این امر از دیدگاه خود خواهیم پرداخت ( …) و درعین حال با این بیانیه چشم انداز دیگری بشما عرضه خواهیم کرد.»

سپس نویسندگان بیانیه یادآور می گردند که بعنوان افسران پیشین و تحلیلگران اطلاعاتی آموخته اند که بدون اطلاعات قانع کننده حکم صادر نکنند. اتهاماتی که به روسیه زده می شود باید «متکی بر دلائلی بسیار محکم تر و اقناع کننده تر از آنچه تا کنون عرضه شده باشند، بویژه هنگامی که با سقوط یک هواپیمای مسافری دیگ احساسات سخت جوشان است. (…) افزون بر این بکار بردن اطلاعات غیر کارشناسی و یک طرفۀ سازمانهای اطلاعاتی ما را به مخمصه می اندازد.»

نویسندگان در عین حال از این که دولت با بکار گرفتن شیوه ای غیر حرفه ای دلائلی سست و مبهم به افکار عمومی ارائه می دهد بسیار نگران هستند».

» تنها امید ما بعنوان آمریکائی این است که شما واقعا دلائل قانع کننده ای در اختیار داشته باشید و آنها را بدون تعویق بیشتر بلافاصله منتشر سازید، بویژه از آن رو که جان کری وزیرخارجه آمریکا با صراحت اعلام کرد که روسیه بطور مستقیم یا غیر مستقیم مقصر است. ارائه سند و مدرک شکل دیگری دارد. اظهارات جان کری زود هنگام است و هدفش آنست که افکار عمومی پیشاپیش روسیه را محکوم سازد.»

روسیه سپر بلا

بنا به تشخیص نویسندگان بیانیه، میان تراژدی سقوط هواپیمای مالزیائی و رفتار دولت ریگان پس ازسقوط هواپیمای 007 KAL هواپیمای کره ای بر فراز آسمان سیبری، در 1 سپتامبر 1983 شباهتی آشکار مشاهده می شود. نویسندگان برای نشان دادن موارد تشابه فشرده آنچه را که آنها در آن زمان که تازه بعنوان افسر اطلاعاتی مشغول به «کار فعال «شده بودند، یادآور میشوند. آنچه آنها می نویسند موید همان رویداد هائی است که من ( نویسنده این مقاله ) بعنوان رئیس » گروه به روز کردن شناخت های اطلاعاتی» ( CIG ) در مرکز ناتو در بروکسل خود شاهد و ناظر آن بودم و می توانستم گزارش های بسیار محرمانه DIA دیا را در باره آن حادثه در هفته ها و ماههای بعد آن دنبال کرده، بخوانم و عکسبرداری کنم.

در بیانیه چنین آمده است: «چند ساعت پس از آن واقعه غم انگیز و هدف قرار گرفتن هواپیمای KAL 007 در 1 سپتامبر 1983 دولت ریگان ماشین تبلیغاتی بسیار کارآمد خود را به میدان فرستاد تا اطلاعات اندکی را که در اختیار بود برای افکار عمومی آنچنان وارونه سازند که تردیدی در مقصربودن شوروی که موجب مرگ 269 مسافر آن هواپیما شده بود، باقی نماند. آن هواپیما هنگامی مورد اصابت قرا گرفت که شب هنگام صدها مایل از مسیر خود منحرف شده و مقادیر زیادی در آسمان شوروی پیش رفته بود- در مناطق حساس استراتژیک در کامچاتکا – شبه جزیره ساخالین که تاسیسات نظامی شوروی در آن متمرکز بودند. به فرمان ایستگاه کنترل زمینی یک هوپیمای شکاری روسی چندین بار گرد هواپیمای کره ای پرواز می کند و با حرکت دادن بال خود که طبق رسم هوانوردی بین المللی فرمانی است برای فرود آمدن به هواپیمای کره فرمان فرود آمدن میدهد. ولی خلبان کره ای حتی در برابر هشدارهای مکرر ( مثلا پرتاب فشفشه های نورافشان بر دماغه هواپیما) واکنش نشان نمی دهد. در گیر و دار تلاش برای شناسائی این هواپیما – یک هواپیمای جاسوسی آمریکا از نوع RC- 135 مسیر هواپیمای کره ای را قطع می کند – در این هنگام ایستگاه کنترل زمینی شوروی به خلبان روسی فرمان آتش می دهد .

شوروی ها » بسرعت متوجه » می شوند که مرتکب خطائی وحشتناک شده اند. سازمانهای جاسوسی آمریکا که مخابرات رمزی شوروی ها را ثبت کرده بودند نیز فورا از جریان باخبر می شوند و بوضوح می دانند که این تراژدی در نتیجه یک خطا رخ داده و قتل عمدی نبوده است، شبیه انچه که روز 3 ژوئیه 1988 رخ داد و ناوجنگی آمریکا بنام وینسنس بر فراز خلیج فارس یک هواپیمای مسافری ایران را هدف موشک قرار داد و 290 نفر مسافران آن کشته شدند و در آن زمان پرزیدنت رونالد ریگان با لحنی تحقیر آمیز آن را » تصادفی قابل درک » توصیف کرد».

اما دولت ریگان کلیه گفتگوهای مخابراتی را که در دست داشت و با انتشار آن می توانست به روشن شدن واقعه کمک کند ، پنهان کرد تا بتواند مسکو را تا جائی که می تواند در موقعیت ناهنجاری قرار دهد. در آن زمان این جمله که «مسکو یک هواپیمای غیر نظامی را مخصوصا ساقط کرده است » در واشنگتن ورد زبان ها شده بود. عنوان مجله نیوز ویک در آن موقع این بود :» قتل در آسمان » پس از سقوط هواپیمای مسافری مالزی عنوان پشت جلد مجله تایم این بود :» بازی خطرناک پوتین» . چه در آن زمان و چه امروز کارزارهای تبلیغاتی رنگ هیستریک گرفته اند. در آن زمان هم مانند امروز «تفاوتی اندک میان تبلیغات دولتی امریکا و اخبار منتشره توسط رسانه های بازاری» وجود داشت.

اطلاعات ساختگی

دولت آمریکا در آن زمان برای آن که این تصور را در افکار عمومی بوجود آورد که » شوروی با کمال خونسردی دست به یک عمل وحشیانه زده است تا جائی پیش رفت که «در روز 6 سپتامبر 1983 یک کپی تقلبی از مخابرات خلبانهای شوروی با مرکز کنترل زمینی را به شورای امنیت سازمان ملل ارائه داد». ده سال بعد که مجموعه آن مخابرات منتشر شد روشن گشت که بسیاری از عناصر مرکزی گزارش آمریکا نادرست بوده است»

نویسندگان بیانیه می نویسند شوروی ها در آن زمان مطمئن بودند که یک هواپیمای جاسوسی آمریکا را هدف قرار می دهند و یاد آور تشابهاتی می شوند که با سقوط هواپیمای مالزی وجود دارد و نیز عجله بسیار غیر عادی جان کری وزیرخارجه آمریکا در نشان دادن متهم «.

» آما مدارکی که دولت شما درباره هواپیمای مالزی منتشرساخته چنان استحکامی ندارند که بتوانند مورد بررسی قرار گیرند. و به هیچ وجه نمی توانند مبنای قضاوت قرار گیرند ما بدلیل تجارب شغلی تقریبا بشکل غریزی میل داریم با سوء ظن به روس ها نگاه کنیم. ولی تجارب تازه ای که کسب کردیم بویژه راه و روشی که وزیر خارجه جان کری در پیش گرفته و پشت سر هم به گزارش های غلط بعنوان » مدرک » می چسبد و حاضر به تجدید نظر هم نیست ما را بر آن داشت که تجدید نظر اساسی در آن گرایشی را که تا امروز داشتیم (یعنی بطور غریزی روس ها را مقصر دانستن) بکنیم».

» هر بار که کری باصطلاح » مدرکی » ارائه داده که می توانسته بیطرفانه مورد بررسی قرار گیرد – مثلا مانند اعلامیه های تقلبی ضد سامی که در اوکرائین پخش شد یا عکس هائی که گویا عکس واحد های ویژه روسیه در اوکرائین بودند، معلوم شد «مدارک» ساختگی هستند. اما این ها خطاهای کوچک قابل گذشت هستند در قیاس با دیگر دروغ های شاخداری که روز 30 آگوست 2013 جای کری 35 بار تکرار کرد و گفت :» ما می دانیم که دولت بشار اسد مسئول بکاربردن آن سلاحهای شیمیائی است که 9 روز پیش در نزدیکی دمشق بکار برده شدند». این سبب شد که پرزیدنت پوتین شخصا او را مورد انتقاد قرار دهد و گفت :» او دروغ می گوید، و می داند که دروغ می گوید. این تاسف برانگیز است.»

» در مورد تیراندازی به هواپیمای مالزی در 17 ژوئیه، ما معتقدیم که جان کری به شیوه خود عجولانه حکمی داده و بی اعتباری تصور ناپذیر او لطمه ای شدید به ابتکارات دیپلماتیک ایالات متحده آمریکا و مانور های تبلیغاتی آمریکا در برابر روسیه وارد آورده است. ما به شما توصیه می کنیم فورا حمله دیپلماتیک و نادرست کری را ( علیه روسیه) متوقف سازید (… ) یا دست کم دولتمرد دیگری را برای ای ن مقام پیدا کنید که تا این حد بی اعتبار نشده باشد».

علت تعارض را بر طرف کنید

اگر مدارک موجود در مورد تیراندازی به هواپیمای مالزی واقعا تا این حد که بنظر می رسد، ضعیف است، به جنگ تبلیغاتی خاتمه دهید و منتظر نتیجه تحقیقات بمانید. ولی اگر دولت شما مدارک مشخص در اختیار دارد پیشنهاد ما این است که هرچه زودتر و بدون فوت وقت آنها را منتشر سازید، حتی با احتساب این خطر که ممکن است طرف مقابل اطلاعاتی در باره منابع شما و یا شیوه کار شما را بدست آورد».

از دیدگاه نویسندگان نامه جان کری وزیر خارجه آمریکا بیش از آن که سودی برای اوباما داشته باشد» باری است بر دوش او». این نظر شامل جیمز کلاپر ( مدیر کل تمام سازمانهای اطلاعاتی 16 گانه آمریکا) نیز می گردد. او روز 12 ماه مارس 2013 هنگامی که در کنگره با قید سوگند به پرسش های نمایندگان پاسخ می گفت دروغ گفت. بعدا مجبور به اعتراف شد که اظهارات او » کاملا غلط » بوده اند. از این رو پیشنهاد گروه کارشناسان این است که باید کلاپر را «تا جائی که ممکن است از اموری که مربوط به پرواز هواپیمای مالزی می گردد دور نگاهداشت » .

اگر دولت اوباما واقعا مدارکی در اختیار دارد باید آنها را با شیوه آزمون شده »Interagency Intelligence Assessment«, مورد بررسی و تحلیل مشترک همه سازمان های اطلاعاتی آمریکا قرار دهد که با پرواز هواپیمای ساقط شده مالزی در ارتباط هستند. البته بطور غیر مستقیم از برخی از همکاران سابقمان می شنویم سقوط هواپیمای مالزی به این صورت که جان کری آن را بدست گرفته و به این در و آن در میزند اصلا با اطلاعاتی که سازمانهای اطلاعاتی در اختیار دارند مطابقت ندارد. مشابه آن در پایان ماه اوت سال پیش رخ داد و جان کری یک شکل تازه و منحصر بفرد اختراع کرد که عبارت بود از «تحلیل دولت » – در برابر تحلیل جمعی سازمانهای اطلاعاتی. به این صورت او می توانست بدون داشتن مدرکی از آزمون گذشته پرزیدنت اسد رئیس جمهور سوریه را مسئول حملات شیمیائی در نزدیکی دمشق بداند. هیچ یک از تحلیلگران صادق اطلاعاتی حاضر به این همکاری نشدند و خود را کنار کشیدند.»

اطلاعاتی های پیشین از اوبا ما می خواهند که » حالا دیگربه تحلیلگران صادق ضد اطلاعات امکان دهد تا او را در جریان بگذارند». آنها او را قانع خواهند ساخت که هرچه زودتر گامهای ضروری برای پیشگیری بردارد و نگذارد مناسبات با روسیه از یک جنگ سرد تازه بگذرد و به درگیری مسلحانه بیانجامد». آنگاه نویسندگان تاکید می کنند که :» با صراحت تمام می گوئیم که ما دلیلی نمی بینیم که جان کری وزیر خارجه و دیگر مشاوران شما قادر به تخمین درست این خطر هراس انگیزباشند .»

آنها در عین حال به اوباما گوشزد می کنند که او می تواند جلوی جنگ داخلی میان غرب و شرق اوکرائین را بگیرد و از این طریق مانع دخالت نظامی روسیه در شرق اوکرائین گردد» اکثر ناظران مطلع معتقدند که شما قدرت آن را دارید که رهبری کیف را به کوتاه آمدن وادارید. ولی هرقدر کیف به حملات خود به جدائی طلبان بیشتر ادامه دهد، توصیه های آمریکا برای بازگشت به صلح مزورانه تر جلوه خواهد کرد.»

سرانجام نویسندگان بیانیه پیشنهادی را که آنها در 4 ماه مه مطرح ساخته اند مورد تاکید قرارمی دهند «علت این رودرروئی در اوکرائین را از بین ببرید به این شکل که علننا هر نوع تمایل به عضویت اوکرائین در ناتو را با صراحت طرد کنید و روشن سازید که حاضرید فورا شخصا با پرزیدنت پوتین ملاقات کنید تا راهی برای خروج از بحران بیابید و علائق مشروع طرف های متفاوت را برسمیت بشناسید.»

دادن پاسخ شرط ادب است .

برای یافتن اصل مقاله به زبان انگلیسی و نام امضائ کنندگان آن با سمت هائی که داشته اند به این لینک مراجعه کنید: http://warisacrime.org/vips
توضیح در باره «راینر روپ»، نویسنده این مقاله: او در سالهای دهه هفتاد قرن پیش جاسوس آلمان دموکراتیک در سرفرماندهی ناتو در بروکسل بود. بعدا در سال 1994 از سوی آلمان فدرال محاکمه و به 12 سال زندان محکوم گشت.
 

آيا كردهاي عراق به «مشروطه » خود رسيدند؟

تا پیش از معلوم شدن سرانجام «داعش» با تسلط بر «کرکوک» کردهای عراق به مشروطه خود رسیدند!

«دی ولت» – روزنامه محافظه کار آلمان – ترجمه رضا نافعی

منتشر شده در آينده ما

پیشمرگه های کُرد (همزمان با عملیات داعش در عراق و تصرف شهر موصل) شهر نفت خیز کرکوک را که تا کنون مورد مناقشه بود تصرف کردند. آنها به این صورت منطقه خودمختار کرد نشین را گسترش می دهند و مقدمات برای ایجاد کشور کردستان را فراهم می آورند.

پیشمرگان کرد از لحاظ تعداد برابر هستند با ارتش عراق، با تجهیزات خوب، با انظباط و روحیه ای رزمنده. آیا آنها اینک رو بسوی ایجاد کشوری مستقل خواهند آورد؟

درجنگ داخلی عراق که هم اکنون در جریانست، همه چیز شتابان صورت می گیرد. پس از آن که ارتش تروریستی داعش شهر بزرگ موصل در شمال شرقی عراق را تقریبا بدون نبرد تسخیر کرد، کُرد ها هم، آنطور که خود می گویند، شهر نفت خیز کرکوک را تسخیر کردند.

در هر دو مورد ارتش عراق که آمریکا با هزینه 25 میلیارد دلار آموزش داد و مجهز ساخت، بزرگترین توانائی خود را به نمایش گذاشت: فروپاشی دراماتیک و فرار بی معطلی. از قرار معلوم، پس از آن که نیروهای ویژه ایران را شتابان به عراق خواستند ارتش عراق با کمک آنها موفق شد، دست کم «تکریت»، زادگاه صدام حسین ، دیکتاتور پیشین را دوباره تسخیر کند. داعش اندک زمانی قبل به شهر حمله کرده و بخشی از آن را متصرف شده بود.

در خلاء قدرتی که در اثر ضعف عراق بوجود آمد، با سرعتی باور نکردنی، ترکیب های تازه ای از قدرت شکل گرفت. تنها داعش نیست که اینک شانس جدی برای تشکیل یک دولت سنی، میان مرز مشترک عراق و سوریه بدست آورده است. کُردها هم با تسخیر کرکوک به رؤیای خود برای تشکیل کشوری که بتواند برقرار بماند نزدیک تر شدند. کرکوک با نفتی که دارد می تواند پایه اقتصادی قابل اعتمادی برای کشور کردستان گردد. از سال 1991، پس از جنگ خلیج ( فارس)، کردستان عملا «منطقه خود مختار» است.

بغداد بخشی از درآمد نفت را به کردها می دهد

منطقه کردستان به آن صورتی که تا کنون، بعنوان راه حل موقت داشته، برای کردها مناسب بوده است. زیرا آنها در منطقه خود می توانند به هر شکل که خود می خواهند زندگی کنند و در عین حال دولت بغداد بخشی از در آمد نفت را در اختیار آنها قرار میدهد.

کاری که آنها مجاز به انجام آن نیستند این است که خود نفت بفروشند. در منطقه ای که تا کنون در اختیار کردها بوده است چندین منبع نفت وجود دارد، منابعی که پس از جنگ خلیج (فارس) کشف شده و مورد بهره برداری قرار گرفته اند، اینک کرکوک می تواند بر این توانائی بیفزاید .

بلافاصله پس از جنگ، این شهر از لحاظ سیاسی همیشه مورد مناقشه بود. کردها، ترکمن ها و عرب هائی که در آنجا زندگی می کنند همه خواستار دست یافتن به حکومت بودند. هیچ کس بدقت نمی داند که نسبت جمعیت در کرکوک چگونه است. ولی ممکن بنظر می رسد که اگر کنترل منطقه در اختیار کردها قرار گیرد نسبت جمعیت نیز بسود آنها تغییر کند.

پس از آن که در منطقه شمالی نفت پیدا شد و اهمیت اقتصادی شهر کرکوک برای نقشه های آینده کردها کاهش یافت کشمکش تلخ بر سر آن نیز اندک اندک فروخوابید.

در این اواخر کردها نفت خود را می فروشند

در هفته های اخیر رهبران کردستان برای نخستین بار در صدد برآمدند خود نفت بفروشند. دو کشتی نفتکش در بندر نفتی ترکیه در جیحان بارگیری و روانه دریاها شدند. منابع کرد گفتند خریداران مشتریان غربی هستند. اما از آنجا که کردستان قانونا مجاز به فروش نفت نیست بغداد تهدید کرد که دست به اقدامات حقوقی خواهد زد. دولت های مشتریان احتمالی نیز به کردها هشدار می دهند. فعلا دو کشتی نفتی در آبها سرگردانند.

آنچه مسلم است این است که کردها بوضوح در تلاشند تا خود را از وابستگی به بغداد رها سازند. از لحاظ نظامی، قطع وابستگی به دولت مرکزی هیچگاه به اندازه امروز آسان نبوده است.

ارتش 190 هزار نفری عراق، در موجهه با داعش بوضوح تمام نشان داد که بیرون از مناطق شیعه نشین تمایلی به نبرد ندارد. تعداد پیشمرگان کُرد نیز ظاهرا برابر است با تعداد نفرات ارتش عراق، نیروئی با تجهیزات خوب، منضبط و با روحیه رزمنده. اگر نیروئی باشد که بتواند در برابر داعش بایستد همین پیشمرگان هستند.

دولت مرکزی عراق در حال حاضر فاقد قدرتی است که بتواند مانع گسترش عرصه عمل کردها گردد. اما مانع اصلی در برابر رؤیای آزادی کردستان بین المللی است: باید به واکنش های ترکیه و ایران توجه داشت. البته تعداد کشورهای مخالف امروز کمتر از گذشته است، زیرا در گذشته سوریه و عراق قدرتهای نیرومندی در برابر رؤیای آزادی کردها بودند. امروز هر دو کشور ویرانند.

ترکیه بر سر دوراهی

ترکیه اینک می تواند یک نقش کلیدی ایفا کند. رهبری کردها چند سالی است که برای رها سازی خود از بغداد به تکیه بر ترکیه تمایل بیشتری نشان می دهد. اما ترکیه خود با این مسئله روبروست که یک کردستان قدرتمند تر می تواند کردهای ترکیه و نقشه های آنها را برای خودمختاری فعال سازد.

بنظر می رسد محاسبه کردها این طور است که می خواهند بهترین شرائط را برای خود فراهم آورند و در انتظار فروپاشی عراق بمانند. و یا اگر این کشوری که مصنوعا توسط کشورهای استعماری بوجود آمد، توانست بازهم سرپا بماند، برای تقسیم مجدد قدرت در مواضع بهتری قرار داشته باشند.

البته تمام این فرضیات مشروط به پس زمینه و تکانه هائی است که حرکت داعش پدید آورد. موقعیت انفجاری که پیشروی آنها بوجود آورد برای ترکیه خطرناک است. داعش مدعی حکومت بر بخشی از جنوب شرقی ترکیه است و در آنجا حضور نیرومند و فزاینده ای دارد.

به این صورت دولت ترکیه زیر فشار قرار دارد و باید خود را توجیه کند. زیرا این ترکیه بود که خود هیولای داعش را آفرید. دولت ترکیه به هزاران جهادگرای خارجی اجازه داد وارد سوریه شوند و بسیاری از آنها بسوی داعش رفتند. افزون بر این کارشناسان امور امنیتی می گویند تجهیزات و اسلحه داعش را دیرزمانی خود ترکیه تامین می کرد. هدف ترکیه ایجاد قدرتی بود که بتواند بشار اسد رئیس جمهور سوریه را ساقط کند. آن نقشه ثمری ببار نیاورد ولی داعش برپا و برجا ماند. ترکیه حالا بجای یک مسئله – اسد – با دو مسئله روبروست.

 

کشتار در شرق اوکرائین سکوت رسانه های غربی!

 

کشتار در شرق اوکرائین

سکوت رسانه های غربی!

یونگه ولت- ترجمه رضا نافعی

پترو پوروشنکو، که در اوکرائین رئیس جمهور شده، در نخستین مصاحبه خود گفت بدلیل » تراژدی» کشورش می خواهد مجازات روسیه را مشاهده کند. این خبر را مجله خبری تایم که با پوروشنکو گفتگو کرده است روز سه شنبه منتشرساخت. پوروشنکو گفته است یک «ارتش نیرومند» و یک «اقتصاد شکوفان» بهترین شیوه برای اقناع رئیس جمهور روسیه و اثبات این امر است که اوکرائین حق دارد در درون مرزهای کنونی زندگی کند. ولی دولت او فقط بدلیل موقعیت جغرافیائی گزینه دیگری ندارد جز این که جویای » تفاهم» با مسکو باشد.

پروشنکو سه شنبه دستور داد یک کوریدور فرار برای ساکنان اوکرائین شرقی ایجاد گردد. زورمداران کییف از اواسط آوریل در اوکرائین شرقی برای گوشمالی دادن به ساکنان آن منطقه دست به عملیات نظامی زده اند. در اثر بکار گرفتن توپخانه سنگین و حملات هوائی تلفات سنگینی به مردم غیر نظامی وارد آمده و دهها هزار نفر از شهر های بزرگ منطقه گریخته اند. روز دوشنبه کییف ادعا کرد کسی فرار نکرده است. رسانه های غربی وضعیتی را که در اثر جنگ برای مردم پیش آمده است عمدتا نادیده می گیرند. اینک دستگاه اداری ریاست جمهوری اعلام کرده است ساکنان آرامش طلب منطقه می توانند با استفاده از این کریدور منطقه «عملیات ضد ترور» را بدون اشکال ترک کنند. ایجاد این کریدور اقدامی است برای نجات – ونه ابتکاری برای عملیات گسترده نظامی علیه شورشیان. ایجاد این کوریدور برای پیشگیری از وارد آمدن تلفات بیشتر به مردم غیر نظامی است.

همزمان با این سخنان، ارتش، گارد ملی، گروههای مسلح فاشیستی و باندهائی که هزینه آنها را اولیگارش ها می پردازند با نیروهای مقاومت در دونباس می جنگند. روز سه شنبه نمایندگان نیروهای خودگردان چند شهر اوکرائین شرقی گزارش دادند که تعداد زیادی کشته و زخمی شده اند. دوشنبه شب در اسلویانسک چهار خانه مسکونی مورد اصابت قرار گرفته که در نتیجه آن دو کودک در سنین 6 و دوازده بر اثر جراحات وارده از اصابت ترکش کشته شده اند. بیمارستانها با کمبود پزشگ و پرستار روبرو هستند. روزهاست که از برق و آب خبری نیست. بنا بگفته نیروهای کییف شب گذشته در حوالی فرودگاهی در نزدیکی شهر کراماتورسک واقع در شمال دونتسک زد و خوردهای مسلحانه رخ داده است. در این زدو خورد ها 40 تن از نیروهای طرف مقابل از پای درآمده اند.

سرگئی لاوروف، وزیرخارجه روسیه روز سه شنبه، برای چندمین بار خواستار پایان جنگ در اوکرائین شرقی شد. فرانک والتر اشتاین مایر، وزیرخارجه آلمان که در سنت پترزبورگ با او و همتای لهستانی خود دیدار کرد نسبت به آرامتر شدن وضع ابراز خوش بینی کرد. او گفت در همه نیروهای سهیم در امر آمادگی برای» کاستن از وخامت وضع» مشاهده می کند. «جو تازه ای» جای تشدید اوضاع را گرفته است. لاوروف این نظر را نپذیرفت. او در مورد ایجاد کریدور گفت «ما از آن استقبال می کنیم ولی در برخی از مناطق ما شاهد تشدید عملیا ت نظامی هستیم». او تردیدی ندارد که شورشیان آتش بس را اجرا خواهند کرد. وی گفت هر راه دیگری به » فاجعه » خواهد انجامید.

 

دستهای خونین رئیس جمهور شکلاتی اوکرائین

یونگه ولت – ترجمه رضا نافعی
منتشر شده در آينده ما

در هفتادمین یاد روز پیاده شدن نیروهای متفقین در نرماندی پوتین با مرکل، اوباما و پروشنکو سخن گفت. کیف نیروهای خود را برای محاصره شهرهای اوکرائین شرقی تقویت می کند.

کی با کی دست داد، کی با کی گفتگوی بلند داشت؟ در زمانی که دوربین ها ی رسانه های جهانی از پرزیدنت اوباما، صدراعظم مرکل و ولادیمیر پوتین، رئیس جمهور روسیه و پروشنکو همتای اوکرائینی او ، در مراسم یادبود روز پیاده شدن نیروهای متفقین در نرماندی عکس می گرفتند، تانک های ارتش اوکرائین حمله به شهر اسلویانسک را آغاز کردند.

پس از دوماه در گیری در دنباس، میان ارتش اوکرائین و مخالفان دولت کیف، برای نخستین بار تانک ها به میدان آمدند. این خبر را آژانس خبری ریانوستی از قول » میلیشیای خلق» منتشر کرد. شهر اسلویانسک به محاصره 80 تانک در آمده است. ارتش اوکرائین پست های کنترل مخالفان کییف، محلات مسکونی و نیز مرکز شهر را زیر آتش خمپاره اندازهای چند شاخه خود گرفتند. ارتش اوکرائین تایید کرد که شهرهای اسلویانسک و کراماتورسک به محاصره تانک ها در آمده اند، بدون ذکر تعداد آنها.

در پی بمباران بی وقفه نیروهای کیف، از جمله با هواپیماهای بمب افکن – در حال حاضر در حدود نیمی از 130 هزار ساکنان شهر اسلویانسک فرار کرده اند. حکومت کیف اعلام کرد که از روز سه شنبه تاکنون بیش از 300 نفر از » جدائی طلبان » کشته شده اند. آژانس خبری رویتر روز جمعه خونسردانه اعلام کرد که «اسلویانسک بتدریج به نبردها و قفسه های خالی فروشگاهها عادت می کند». در مرکز شهر بسیاری از خانواده ها آب ندارند، زیرا در اثر اصابت بمب به یکی از شاه لوله ها جریان آب قطع شده است. در این شهر محاصره شده دیگر مواد خوراکی تازه مانند شیر و گوشت بدست نمی آید در عوض بازار فروش چمدان و باطری گرم است.

مسئول «حملات برای گوشمالی» مردم شرق اوکرائین پترو پروشنکو است. این الیگارش که به «سلطان شکلات» معروف است، پس از پیروزی در انتخابات 25 ماه مه فرمان «حمله سخت تر» داد.

«عملیات ضد ترور» او مورد تایید آمریکا و اتحادیه اروپاست. روز شنبه یوآخیم گاوک، رئیس جمهور آلمان، جو بایدن معاون ریاست جمهوری آمریکا و هرمان رمپوئی رئیس شورای اتحادیه اروپا، برای شرکت در مراسم رسمی آغاز کار رئیس جمهور تازه اوکرائین در کییف حضور خواهند یافت. پوتین رئیس جمهور روسیه به این مراسم دعوت نشده اما سفیر مسکو در آنجا حضور خواهد داشت.

در عوض پوتین و پروشنکو روز جمعه در حاشیه مراسم یاد بود هفتادمین سال پیاده شدن نیروهای متفقین در نورماندی دیدار کردند. خبرگزاری روسی اینترفاکس از قول سخنگوی کرملین گزارش داد که آن دو در گفتگوئی کوتاه خواستار «پایان یافتن خونریزی در شرق اوکرائین شده اند و هردو طرف خواستار پایان یافتن زد و خوردها گشته اند». پوتین و گروشنکو تاکید کرده اند حل بحران «جز توسل به سیاست صلحجویانه » بدیل دیگری ندارد. کانال تلویزیونی پروشنکو خبر از یک راهپیمائی صلح در کیف داد که خواستار پایان خونریزی در دونباس بوده است.

خبرگزاری آلمان د. پ . آ . گزارش داد که صدراعظم مرکل در نورماندی در گفتگو با پوتین متذکر شده است که پوتین باید متناسب با مسئولیتی که در اوکرائین دارد اقدام کند. به نوشته اشپیگل آنلاین دیدار پوتین و اوباما «همراه با نگاهی سرد و بدون فشردن دست برای دوربین ها بوده است».

 

نتیجه یک نظرسنجی مردم آلمان در برابر سیاست خارجی آلمان

 

مجله اینترنتی هینترگروند – ترجمه رضا نافعی

 منتشر شده در آينده ما

 

نزدیک به دوسوم از شهروندان آلمان مخالف آنند که آلمان » مسئولیت » بین المللی بیشتری بپذیرد. این حاصل نظرپرسی است که به سفارش وزارت خارجه آلمان همراه با بنیاد کوربر   صورت گرفته است.

طبق این نظر پرسی 37 در صد از مردم آلمان خواستار تعهدات بیشتر آلمان در جهان شده اند. 60 در صد مخالف آن هستند.

بیست سال پیش نسبت ها تقریبا برعکس بود: در سال 1994 تعداد خواستاران دخالت بیشتر آلمان در امور بین المللی 62 درصد بود و 37 در صد مخالف آن بودند.

اگر قرار باشد این » مسئولیت» با قدرت نظامی به کرسی نشانده شود، مخالفت شدید تر است. فقط 13 در صد از نظر دهندگان موافق بکار بردن قدرت نظامی برای کسب «مسئولیت » بیشتر و 82 درصد خواستار فعالیت های نظامی کمتر هستند.

حتی ارسال اسلحه به کشورهای همپیمان نیز با مخالفت 82 درصد و موافقت فقط 13 در صد روبروست. نظر پرسی حکایت از آن دارد که مخالفان به گروه سنی معین، به سطح فرهنگی  ویژه و یا به حزبی خاص تعلق ندارند و حاصل نظر پرسی در غرب و شرق آلمان یکسان است. آنچه بویژه چشمگیر است این است که 90 در صد افراد بالای 60 سال، یعنی کسانی که بسیاری از آنها خود شخصا جنگ و عواقب آن را تجربه کرده اند ، در زمره مخالفان هستند.

به این صورت اکثریت مردم آلمان مخالف آن هستند که این کشور در آینده نقش پلیس جهانی و یا دقیق بگوئیم ، – در کنار آمریکا- نقش کمک پلیس را بعهده بگیرد.

از سوی دیگر، در برابر این خواست مردم آلمان، توقعات مکرر دیگر اعضای ناتو، بویژه ایالات متحده آمریکا، قرار دارد که می گویندآلمان با قدرت اقتصادی بیشتری که دارد ، باید سهم بیشتری برای دخالت در امور دیگر کشورها بعهده بگیرد.

93 در صد از پرسش شوندگان معتقدند که مهمترین وظیفه آلمان در عرصه سیاست خارجی دفاع از حقوق بشر است. توصیه پژوهندگان این تحقیق ، که نامنتظر هم نیست، این است که در بحث جاری بر سر دخالت بیشتر آلمان در امور بین المللی، تکیه آلمان باید بر ابزار های غیر نظامی و منابع دیپلماتیک باشد.

  این نظر پرسی که نتیجه آن   روز سه شنبه منتشر شد، از ابتکارات فرانک اشتاین مایر، پس ازبازگشت به وزارت خارجه آلمان است. اورزولا فن در لاین ، وزیر دفاع و یوآخیم گاوک، رئیس جمهور آلمان، چند ماه پیش تذکر داده بودند که آلمان باید در عرصه نظامی فعال تر گردد. با توجه به این پسزمینه ، نظرپرسی کنونی در خدمت سنجش وضعیت اجتماعی و برای دانستن این است که مقاومت مردم در برابر این خواست تا چه حد می تواند باشد.

اشتاین مایر روز سه شنبه در کنفرانسی در برلن گفت در عرصه سیاست خارجی، میان افکار عمومی و ( خواست) سرآمدان «فاصله عمیقی» وجود دارد که باید بر آن غلبه کرد. «سیاست باید از این  فاصله عبور کند تا در دراز مدت بتواند توانائی خود را برای عمل حفظ نماید» – بعبارت دیگر: مردم را باید روی خط اورد تا در عرصه سیاست خارجی، حتی الامکان بدون  ابراز مخالفت ، به جاه طلبی های » سرامدان» جامه عمل بپوشانند. اشتاین مایر گفت با توجه به تغییرات جهان باید » درآنچه مسلم به نظر می رسد تردید کرد «.

آنطور که مشاهده می شود » تردید در مسلمات»   همان کاری است پیوسته بخش بزرگتری از مردم آلمان می کنند ، اما نه  به آن صورت که » سرامدان سیاست خارجی » را خوش آید. مثلا بخش بزرگی از مردم خواستار همکاری بیشتر با چین است( 61 درصد) هستند تا با آمریکا ( 56 درصد) – همکاری ترانس آتلانتیک ( همکاری میان اروپا و آمریکا که از مسلمات است.م ) رو به تق ولق شدن است . البته در نظرخواهی در باره همکاری های بیشتر، آمریکا هنوز سه در صد از روسیه جلوتر است ( روسیه 53 درصد) اما این رقم هم چندان دلپذیر نیست ، اگر در نظر گیریم که این نظرخواهی در ماههای مارس و آوریل صورت گرفته، یعنی در زمانی که کارزار حملات تبلیغاتی به روسیه از ماهها پیش بوسیله رسانه های وزین با حرارت تمام در غلیان بوده است.

از قرار معلوم گزارش دهی های یک جانبه در باره نقش روسیه در چالش اوکرائین ، که بخشی از آن در بسیاری از رسانه کاملا جنگ طلبانه بود، برای «روی خط » آوردن مردم ، موثر نبوده است. برعکس، بنظر می رسد این شیوه سبب جبهه گیری مردم علیه آن تبلیغات   شده است، یعنی برخلاف میل عاملان آن ، درست به نتیجه عکس رسیده است .

کلید رسیدن به موفقیت آنگونه که » سرآمدان سیاست خارجی » می خواهند کجاست؟ نظرخواهی مذکور به این پرسش نیز پاسخ داده است. نسل جوانتر( زیر 29 سال) که برخلاف نسل سالخورده تر علاقه چندانی به سیاست خارجی ندارد، بیشتر حاضر به حمایت از دخالت در امور بین المللی است. این نتیجه با نتیجه نظر خواهی در آمریکا ( ماه آوریل) هماهنگ است. در آنجا هم حمایت از دخالت های نظامی در میان کسانی که آگاهی کمتری دارند بیشتر است.

بنابراین چگونه ممکن است نارضایتی اشتاین مایر از وجود » فاصله عمیق» برطرف گردد ؟ پژوهش موجود   توصیه می کند  که باید نسل جوان را تشویق کرد تا   به سیاست خارجی   توجه کند، ولی این شیوه برای رسیدن به مقصود اصلا مناسب نیست.

آنچه موفقیت آمیز بنظر می رسد تشویق جوانان ( و نه تنها جوانان) به Tittyainment و باشگاه ورزشی و Lifestyle – Apps و نگاه داشتن جوانان در دره بیخبران است – تا پرداختن به سیاست فقط ویژه سرامدان باشد.

در شرق اوکرائین شمار آنها که در آتش سوختند از مرز 116 تن می گذرد

در شرق اوکرائین

شمار آنها که در آتش سوختند

از مرز ۱۱۶ تن می گذرد

یونگه ولت – رضا نافعی

فاصله تا حل دیپلماتیک بحران اوکرائین زیاد است. در کنفرانس وزیران خارجه شورای اروپا که دیروز در وین برگزار شد پیشرفتی حاصل نشد. دیدار دو جانبه میان سرگئی لاوروف ، وزیرخارجه روسیه و آندره ئی دشچیتسیا ، وزیر خارجه رژیم اوکرائین نیز صورت نگرفت. لاوروف نمی خواست از چنین گفتگوئی این تعبیر بر خیزد که مسکو زورمداران کی یف را برسمیت می شناسد.

پیشنهادی که اشتاین مایر، وزیر خارجه آلمان، روز سه شنبه مطرح ساخت، مبنی بر این که کنفرانس ژنو دوباره تشکیل شود نیز چندان محتمل نیست. لاوروف تاکید کرد، چنین کنفرانسی در صورتی می تواند معنا پیدا کند که مخالفان رژیم کی یف نیز در آن شرکت داشته باشند. دشچیتسیا بلافاصله این پیشنهاد را رد کرد و مدعی شد که «ما بعنوان دولت اوکرائین سخنگوی همه مناطق اوکرائین هستیم». تقریبا همزمان با این سخن، رادا، پارلمان کی یف، مخالفت خود را با رفراندم در بارۀ فدرالی شدن اوکرائین که قرار است روز 25 ماه مه صورت گیرد اعلام کرد. اولکساندر بیریهی نتس ، نماینده مجلس، از حزب «وطن» که رهبری آن با یولیا تیموشنکو است، به خبرگزاری اوکرینوفورم گفت «در گیر و دار جنگ نمی توان رفراندم برگزار کرد». شگفت انگیز آنست که در همان روز می توان ریاست جمهوری را انتخاب کرد.

قبلا هم رادا (مجلس کی یف) رسوائی دیگری ببار آورده و مانع شرکت فراکسیون حزب کمونیست اوکرائین در بحث دربارۀ اعزام نیروی نظامی به شرق کشور شده بود. دلیل آن هم این اعلام شد که پترو سیموننکو، رهبر حزب کمونیست خواستار آن شده بود که مجلس موضوع کشته شدن مردم غیر نظامی در دونتسک، لوهانسک و اودسا را به بحث عمومی بگذارد. پس از ممنوع الکلام ساختن فراکسیون حزب کمونیست، اولگ لیاشکو از حزب رادیکال که این طرح را به مجلس آورده بود، نتیجه رای گیری را «تاریخی» خواند و گفت «امیدوارم که بزودی این حزب جنایتکار ممنوع کرد «.

پس از آن حزب کمونیست اوکرائین طی بیانبه ای اعلام کرد آنها که اوکرائین را بسوی جنگ داخلی سوق می دهند و وحدت ارضی کشور را منهدم می کنند «جدائی خواهان» نیستند، بلکه «خونتای نازی های نو» در کییف هستند. دست های آنهاست که بخون صدها قربانیان غیر نظامی و بیگناه آلوده است، کسانی که با ایجاد گروههای شبه نظامی و غیرقانونی آنها را بقتل رسانده اند. بنا به گزارش اینترفاکس اکثریت مجلس روز سه شنبه تمام شرکت کنندگان در گروه «ضد ترور» در شرق را بعنوان » کمباتانت» برسمیت شناخت و آنها را قانونی کرد. به این صورت گروههای مرگ «سکتور راست» که آنها نیز از جمله مسئولان حمام خونی هستند که روز جمعه در اودسا برپا گشت، عملا در حمایت قانون قرار می گیرند.

اینک از شواهد و قرائنی که در اودسا بدست آمده روشن شده تعداد قربانیان حمام خون در خانه اصناف، که روز 2 ما مه بر پا شد، بسیار بیشتر از 46 نفری است که رسما اعلام شده است. آنگونه که وادیم ساونکو نماینده مردم اودسا اعلام کرد قربانیان آتش سوزی در خانه اصناف 116 نفر بوده است، برخی از آنها بضرب گلوله از پای در آمده اند. تلویزیون تی اس ان اوکرائین روز دوشنبه اعلام کرد که پس از حمام خون از 48 نفر دیگر نیز خبری در دست نیست.

http://www.jungewelt.de/2014/05-07/001.php

نظامی های آلمان در شرق اوکرائین به دام افتادند

نظامی های آلماندر شرق اوکرائین به دام افتادند
ریانوستی – هینترگروند – ترجمه رضا نافعی
کیف گمانه زنی های رسانه ها را تایید نکرد. طبق این حدسیات یک گروه زبدۀ از ارتش آلمان می خواهد ناظران نظامی » OSZE» را که در اوکرائین شرقی بازداشت شده اند، آزاد کند.

ویکتوریا سیومار معاون دبیر سازمان امنیت و دفاع اوکرائین، سه شنبه شب، در گفتگو با تلویزیون اوکرائین در ارتباط با این خبر گفت «این که نیروهای خارجی می توانند در اینجا حضور پیدا کنند مورد تایید قرار نگرفته است».

روزنامه آلمانی » بیلد » قبلا خبر داده بود که » نیروی ویژه ارتش آلمان (کا اس کا) و نیروی ویژه پلیس آلمان (جی اس جی 9) به حالت آماده باش در آمده اند. بیلد نوشت: «کا اس کا » می تواند ظرف چند ساعت در اوکرائین باشد و از منطقه تحت کنترل دولت هوادار غرب در اوکرائین عملیات آزاد سازی گروگان ها را آغاز کند.»

چهار نفر از دستگیر شدگان آلمانی هستند، که سه نفر از آنها نظامی هستند با یک مترجم.

هینتر گروند آنلاین نشریه چپ گرای آلمانی می نویسد:

. سه نفر از گروگان ها از افراد ارتش آلمان هستند، همراه با یک مترجم آلمانی . بقیه افراد گروه عبارتند از چهار نظامی اوکرائینی و سه نظامی دیگر از کشورهای دانمارک، لهستان و جمهوری چک .

کمپین برای نشر اطلاعات گمراه کننده

از همان آغاز دستگیری نظامیان خارجی توسط شورشیان، کارزاری عظیم برای نشر اطلاعات گمراه کننده برپاشد، که دولت آلمان نیز آن را حمایت می کند.

آغاز کار آن بود که افراد دستگیر شده ناظران «سازمان امنیت و همکاری در ارو پا» اعلام شدند، گفته می شد این ها با ماموریت رسمی سازمان مذکور به اوکرائین رفته اند. اما » کلاوس نویکیرش، سخنگوی سازمان امنیت و همکاری در اروپا روز جمعه آن را تکذیب کرد و گفت «اگر دقیق بنگریم» دستگیر شدگان همکاران «سازمان امنیت و همکاری در اروپا» نیستند.

هیئت نمایندگی سازمان امنیت و همکاری اروپا عبارتند از 140 ناظری که در اوکرائین حضور فعال دارند و مورد تایید کلیه 57 کشورهای عضو سازمان از جمله روسیه هستند و کارشان گردآوری اطلاعات در بارۀ امنیت محلی است. این ها ارتباطی با نظامیان دستگیر شده ندارند.

کلاوس نویکیرش در بارۀ وظیفه دستگیر شدگان می گوید آنها «تحت رهبری مرکز تحقیق در بارۀ صحت اطلاعات قرار دارند که از سازمانهای ارتش آلمان» است .

در هفته گذشته سرهنگ آکسل اشنایدر، افسر ارتش آلمان در مصاحبه ای با رادیو آلمانی بایر موسوم به » بایریشه روندفونک» هدف های این ماموریت را به صراحت بیان کرده بود. او گفت باید بتوان «زود و سریع تصویری از وضعیت نیروهای نظامی اوکرائین یدست آورد، از » قدرت ضربتی واحد ها » و این که » چه وضعیتی دارند و چه کار از دستشان بر می آید» .

سرهنگ اشنایدر می گوید » تعجب خواهید کرد که چه اطلاعات جالبی برای ما قابل رؤیت می شود، اطلاعاتی که امکان سنجش و داوری بدست می دهند، تا بتوان این اطلاعات را در صحنه بزرگ سیاسی نیز مورد استفاده قرار داد».

پرسش دیگر تشخیص میزان آمادگی نظامیان بود که » تا چه حد حاضرند برای آن کشور پای به میدان بگذارند «.

به عبارت دیگر: ماموریت این گروه عبارتست از پوشاندن چهره خود با ماسک دیپلمات برای گردآوری اطلاعات نظامی. ناتو می خواهد بداند اگر خواست دست به کاری بزند کدام یک از گروههای ارتش اوکرائین برای ناتو قابل اعتماد هستند.

http://de.ria.ru/politics/20140430/268389962.html

لينك هينترگروند

 
 

استقلال طلبان شرق اوکرائین توافق مسکو را قبول ندارند!

Foto AFP
رضا نافعي
منتشر شده در يونگه ولت
نظامیان به حملات خود به دونباس ادامه می دهند. معترضان شرائط خود را مطرح ساخته اند و کیف بر آتش هیجانات علیه جدائی خواهان دامن می زند. الیگارش ها برای خیانت جایزه گذاشته اند.در اوکرائین برای تحقق تصمیمات کنفرانس ژنونشانه ها ی زیادی به چشم نمی خورد. نیروهای زورمداران کیف شبانه به مواضع شورشیان در شهر اسلویانسک حمله کردند و یکی از آنها را کشتند. روز جمعه یک سخنگوی حکومت در کیف اعلام کرد در روزهای تعطیلات عید پاک ( از جمعه تا دوشنبه هفته آینده.م) «حملات ضد ترور» » موقتا متوقف » خواهد شد. سخنگوی نیروهای امنیتی اوکرائین گفت» تا زمانی که تروریست ها در خاک ما هستند » حملات ادامه خواهد یافت. این سخن می تواند پیشنهادی غیر مستقیم برای ترک اوکرائین و رفتن به روسیه تلقی گردد.

شورشیان در دونباس نیز از روسیه فاصله گرفتند. یک سخنگوی » جمهوری خلق دونتسک » گفت کسی خود را ملزم به اجرای توافق های ژنو نمی داند. روسیه ازجانب آنها ماموریتی برای مذاکره نداشته و بنام خود توافقنامه را امضاء کرده است. معترضان «مردم این منطقه هستند» و اهداف خود را دارند. آنچه مؤید این وضع است این است که سخنگویان اشغال کنندگان در شهر های مختلف دونباس برای تحویل سلاحهای خود و ترک ساختمانهای اشغالی متقابلا شرط هائی قائل شده اند که با یکدیگر متفاوت هستند. در شهری از کیف خواسته شده است که قبلا باید ستیزه جویان «سکتور راست» و «گارد ملی » را از دونباس خارج کنند. در شهری دیگر شورشیان اعلام کرده اند تا دولت موقت استعفا ندهد یا رفراندم در بارۀ موقعیت محل به اجرا درنیاید حاضر به ترک مواضع خود نیستند. شرط سوم آنست که نخست باید میدان کیف ، » پارلمان و دفتر ریاست جمهوری که بطور غیر قانونی اشعال شده تخلیه شوند» .

بنظر نمی رسد که زورمداران کیف حاضر به پذیرفتن این شرط ها باشند. آرسنی یاتسنیوک » نخست وزیر» اوکرائین بعدا در مذاکرات صورت گرفته در ژنو تجدید نظر کرد و گفت اگر شورشیان قبلا تسلیم شوند در باره عفو عمومی » فکر خواهد شد». » وزیر خارجه» کیف گفت بر خلاف اشغال شهرداری ها در دونتسک و حوالی آن حضور در میدان کیف قانونی است. زورمداران کیف هفته ها پیش با ایجاد » گاردملی» از هواداران مسلح خود که افراد آن بطور عمده عبارتند از اعضای «سکتور راست» و » مدافعان دفاع از خود در میدان » به آنها ظاهر قانونی بخشیده اند و اینک می توانند مدعی گردند که توافق های ژنو در برگیرنده این نیروها نیستند.

زور مداران کیف در دیگر بخش های کشور به آتش هیجانات علیه جدائی خواهان دامن می زنند. بعنوان نمونه یک سخنگوی دولتی در منطقه تساپوریتسا ادعا می کند جدائی خواهان روس در راه رسیدن به شهر هستند. بر همین منوال ، روز پنجشنبه، الیگارشهای هوادار رژیم در صدد برآمدند تا با تطمیع شورشیان آنها را به تسلیم و یا خیانت برانگیزند.آنها در دونتسک اعلام کردند برای هر مسلسلی که تحویل داده شود هزار دلار، برای هر ام جی 1500، برای هر خمپاره انداز 2000 و برای ربودن و تسلیم هر مزدور خارجی 10 هزار دلار پرداخت خواهد شد. کسانی که خیانت کنند و مجموعه یک ساختمان را تحویل بدهند با دریافت 200 هزار دلار سرمایه اولیه می توانند زندگی تازه ای برای خود بنا کنند. در خیابانهای دونتسک ، برای کسانی که سواد خواندن ندارند پلاکاتهای تصویری بدیوار ها چسبانده اند با این تصویر : یک فرد نقابدار مسلح =با تصویر 10 اتوموبیل بزرگ .

http://www.jungewelt.de/2014/04-19/008.php
 

شرق اوکرائین در آستانه جدال آخر برای پیوستن به روسیه

یونگه ولت – ترجمه رضا نافعی

 آينده ما

روز سه شنبه در چالش میان حکمرانان اوکرائین و قیام کنندگان در دونباس، کیف نخست روی به جنگ اعصاب آورد. و پس از تقویت نیروهای خود در آنجا چند تانک نیز  روانه آن شهر کرد.خبرگزاری روسی تاس گزارش داد نیروهای مذکور شهر اسلویانسک را محاصره کرده اند، در کراماتورسک   تیراندازی شده است.فرستنده تلویزیونی»روسیه امروز » گزارش داد که فاشیست های «سکتور راست» به دفتر حزب کمونیست در شهر سومی واقع در شمال شرقی اوکرائین حمله کرده اند. ولی بقرار مشهود نیروهای اعزامی از سوی کیف با مقاومت مردم غیر نظامی منطقه روبرو شده اند.

 

در اینترنت فیلمی بنمایش گذاشته شده است که نشان می دهد ساکنان شرق اوکرائین با اتومبیل های خود یک تانک ارتشی را محاصره کرده و متوقف می سازند و فریاد می زنند «به کی می خواهید تیراندازی کنید – به مردم ؟ » از منطقه آریوموسک گزارش داده شده که میلشیای محلی کاروانی از » گارد ملی » را که اخیرا تاسیس شده است متوقف می کنند و افسر گروه را که در تنگنا قرار گرفته بوده مجبور می سازند سلاحهای گروه را به پلیس محلی تحویل بدهد. افرادی که سنشان بیش از پنجاه می نمود و سر و وضعشان نشان از آن داشت که احتمالا کارگر هستند – جلوی مردمی را که می خواستند سربازان خلع سلاح شده را کتک بزنند گرفتند و از سربازان خواستند که بخانه هایشان بروند.

در این میان حتی مطبوعات آمریکا نیز نسبت به درستی تبلیغات کیف ابراز تردید می کنند. روز سه شنبه روزنامه نیویورک تایمز نوشت که حاکمان کیف تا کنون مدارک غیر قابل تردیدی در بارۀ دست داشتن روسیه در حوادث اوکرائین شرقی ارائه نکرده اند. دلیل آن هم وجود نفوذی های روسیه در سازمان اطلاعات اوکرائین است. همانها بودند که به مسکو اطلاع دادند که برنان رئیس سازمان سیا، سازمان اطلاعاتی آمریکا، آخرهفته گذشته در کیف بوده است. بنا به نوشته این روزنامه حاکمان کیف بطور کلی اعتمادی به وفاداری نیروی های پلیس و ارتش ندارند. بویژه پلیس سخت خشمگین است، زیرا کسانی که امروز در راس کارند، به پلیس دشنام می دادند که سرسپرده یانوکوویچ است، رئیس جمهوری که در پایان ماه فوریه ساقط شد، و حالا همین پلیس باید برای دفاع از همین افراد از جان مایه بگذارد.

مسیا اوروبز عضو گروه ناسیونالیست ها درمجلس خبری منتشر کرد مبنی بر این که در منطقه دونتسک مجموعه پلیس عملا از خدمت کناره گرفته است و او با زهر افشانی می نویسد :»همه جا خرابکاری، خیانت».

یک منبع دیگر که به کودتا چیان نزدیک است نیروهای وفادار به رژیم در شهر دونباس را حداکثر به 30 در صد تخمین می زند. ارتش نیز از این که به مقابله با مردم فرستاده شود خشنود نیست. به گزارش اوکرائینسکایا پراودا از قرار، دلیل شکست «عملیات ضد ترور» که قرار بود روز یکشنبه صورت گیرد این بوده که ارتش حاضر نشده سلاحهای سنگین در اختیار پلیس بگذارد. استدلال فرمانده مسئول این بوده که این کار مجوز قانونی ندارد.

ممکن است روز چهارشنبه (امروز) مجوز قانونی داده شود. پارلمان کیف قصد دارد در یک اجلاس محرمانه در بارۀ نوع برخورد با باصطلاح تجزیه طلبان شرق مشاوره کند. یکی از امکانات اعلام وضعیت غیر عادی است . آرسنی یازنوک ، رئیس جمهور موقت، تا کنون مخالف این نظر بوده است، زیرا در این صورت ممکن است انتخابات ریاست جمهوری در 25 ماه مه در برابر سئوال قرار گیرد. اگر انتخابات صورت نگیرد وضعیت حقوقی رژیم کنونی کماکان درحالت تعلیق ادامه خواهد یافت و این بمعنی تایید استدلال روسیه خواهد بود که رژیم کیف غیر قانونی است.

ورود ژاپن به ناتو آرایش جنگی علیه چین و روسیه

یونگه ولت 

 ترجمه رضا نافعی

 آينده ما

ناتو در واقع می توانست و می بایست اینک که به 65 سالگی رسیده است خود را بازنشسته کند. ولی بنظر می رسد که ناتو دومین بهار دیر هنگام زندگی خود را آغاز می کند.

و در تایید این نوبهار دیرهنگام یک سیاستمدار آلمانی از حزب سوسیال دموکرات با نهایت سرافرازی پای به میدان افکار عمومی نهاده است. این در حالی است که حزب دموکرات مسیحی موکدا تردید خود را در این زمینه به نمایش می گذارد. البته اگر به بمباران یوگسلاوی در بهار 1999 و نقش شرودر(رئیس جمهور اسبق) و یوشکا فیشر( وزیر خارجه اسبق از حزب سبزها) و گام نهادن همین دولت در تجاوزبه     افغانستان در دسامبر سال 2001 و بعدا حمله دو حزب » سرخ و سبز» به وزیرخارجه آلمان گیدو وستر وله که چرا آلمان را در جنگ علیه لیبی شرکت نداده است، جائی برای شگفت زدگی باقی نمی ماند. اشپیگل آنلاین گزارش می دهد که همین سخنگوی حزب سوسیال دموکرات در امور دفاعی – راینر آرنولد – خواستار «تغییر استراتژی» در سیاست نظامی آلمان شده است. تغییر استراتژی نظامی موجب توسعه نیروی زرهی آلمان و تسریع در آماده ساختن نیروی زمینی و هوائی برای جنگ و ساختن هرچه سریع تر پهباد مشترک اروپائی و ازسر گرفتن کار بر روی پهباد اطلاعاتی » Euro Hawk » است، که مدتی دنبال نمی شد. همه اینها روی هم رفته هدیه ای به صنایع اسلحه سازی آلمان نیز هست.

با توجه به آن خواست های بی پروا، آنچه رئیس فراکسیون حزب دموکرات مسیحی در مجلس آلمان – فولکر کاودر- می گوید ملایم تر است. او در گفتگو با اشپیگل آنلاین می گوید » تاثیر وضعیت کنونی، در ارتباط با بحران کریمه، بر پروژه های تسلیحاتی آلمان صفر است «. گرچه به دشواری می توان قبول کرد که این سخن بازتاباننده واقعیت باشد. ولی سخن » کاودر» وزن ویژه ای دارد زیرا همه می دانند که او اکثرا سخنی را بر زبان می آورد که صدراعظم مرکل می خواهد گفته شود و یا میل دارد آن سخن مورد بحث قرار گیرد.

در این میان چاک هگل وزیر دفاع آمریکا، در خاور دور یاد آور می شود که روسیه یگانه دشمن ناتو نیست و در دراز مدت ، شاید مهمترین دشمن هم نباشد. در دیداری که او روز یکشنبه از توکیو کرد از اقدامی که دولت ژاپن در نظر دارد انجام دهد استقبال کرد. دولت ژاپن در نظر دارد اصلی را که پس از جنگ جهانی دوم در قانون اساسی خود تثبیت کرد مبنی بر این که ارتش ژاپن صرفا یک ارتش دفاعی است از قانون اساسی خود حذف کند. این اصل در حال حاضر سبب می گردد که ژاپن نتواند سربازان خود را به جنگ های خارج از ژاپن بفرستد. با تغییر قانون اساسی راه برای پیوستن ژاپن به ناتو گشوده می شود.

هگل که روز دوشنبه هفته جاری در پکن گفتگو هائی داشت، در توکیو تاکید کرد که مالکیت ژاپن بر جزیره سنکاکو که چینی ها آن را » دیااویو» می نامند و فعلا در تصرف ژاپن است ولی چین دعوی مالکیت آن را دارد، مورد تایید آمریکاست. افزون بر این، چاک هگل اعلام کرد که آمریکا دو ناوشکن دیگر در آبهای ژاپن مستقر خواهد ساخت و به این صورت تعداد کشتی های آمریکا که در آن منطقه مستقر هستند به 7 واحد افزایش خواهد یافت. این ناو شکن ها افزون بر راکت های ضد هوائی به راکت های کروس میسایل نیز مجهز هستند که با آنها می توان چین را هدف قرار داد.

ناتو در چهارم آوریل سال 1949 با عضویت 12 کشور برپا شد. در 49 سال نخست پس از تاسیس آن فقط 4 کشور دیگر بعضویت آن پیوستند، از جمله آلمان فدرال در ماه مه 1955. سال 1991 که پیمان نظامی ورشو منحل شد، فرصتی بود برای اتحادیه نظامی غرب که خود را بازنشسته کند. اما چنین نشد و در سال 1999 دوازده کشور اروپائ شرقی به عضویت ناتو پذیرفته شدند، از جمله سه جمهوری از جمهوری های سابق اتحاد شوروی. سه کشور دیگر : مونته نگرو، بسنی – هرزه گوین و مقدونیه – که قبلا بخش هائی از یوگسلاوی سابق یودند- اینک در پله نهائی برای عضویت در ناتو قرار گرفته اند.

اوکرائین، ادامه سیاست مستعمره های «تک قومی» 15 سال پس از تقیسم یوگسلاوی به 6 جزیره قومی

اوکرائین، ادامه سیاست مستعمره های «تک قومی»

15 سال پس از تقیسم

یوگسلاوی به 6 جزیره قومی

یونگه ولت- ترجمه رضا نافعی

آينده ما

15 سال پیش ناتو بمباران یوگسلاوی را آغاز کرد. از این جنگی که حقوق بین المللی را زیر پا نهاد چه درس هائی باید گرفت و چه ارتباطی با چالش امروز در اوکرائین دارد؟

با فرا رسیدن 24 مارس 15 سال از حمله ناتو به جمهوری فدرال یوگسلاوی می گذرد. این جنگ که بدون موافقت سازمان ملل صورت گرفت 78 روز و شب مردم صربستان و مونته نگرو را با وحشت بی وقفه مرگ در هر لحظه روبروساخت. هزاران نفر را کشتند و صدمات دیر پا بر آن کشور و زیرساخت آن وارد آوردند. جنگ تبلیغاتی همراه با آن عظیم بود. تبلیغاتی که باید به مردم جهان بقبولاند که این یک جنگ تجاوزکارانه و ناقض قوانین بین المللی نیست، بلکه یک «دخالت بشردوستانه» است، که برای نجات مردم کوزوو صورت می گیرد. این جنگ تبلیغاتی در سراسر دوران ویرانگری یوگسلاوی که بمباران 1999 نقطه اوج نظامی آن بود ادامه داشت. در سال 1991 جدائی اسلوانی و کروآسی برسمیت شناخته شد و این آغاز کار بود، که جنگ را به بوسنی و هرزه گوین کشانید، سردمداران این جنگ آمریکا و آلمان بودند. بیش از 80 درصد از بمباران های ناتو برای ویران ساختن هدف های غیر نظامی بود، خانه های مسکونی، بیمارستانها، کارخانه ها و مدارس. به این صورت در پائیز سال 2000 مقدمات برای ( Regime Change ) «تغییر رژیم » ها ی بعدی فراهم شد. مقاومت اسلوبودان میلوسه ویچ ، رئیس دولت یوگوسلاوی، در برابر فرمان های بانک جهانی و صندوق بین المللی پول درهم شکسته شد و پس از آن حکومت های دست نشانده در راس کار قرار گرفتند. با جدا ساختن مونته نگرو و بعدا برسمیت شناختن گروه تروریستی که بر کوزوو تسلط داشت، روند تکه تکه کردن یوگسلاوی ادامه یافت. تجاوزگران، بلافاصله، برخلاف منشور سازمان ملل، برای محاکمه کسانی که خود به آنها حمله کرده بودند، در لاهه (هلند) دادگاهی بنام دادگاه بین المللی بر پا کردند.

ورا ریشتر معاون رهبر حزب کمونیست آلمان می گوید:

در سال 1999 آلمان و ناتو به کشور مستقل یوگسلاوی حمله کردند. با این جنگ «حقوق بین المللی زیر پا نهاده شد» این سخن گرهارد شرودر، صدراعظم سابق آلمان و یکی از مسئولان رسمی آن جنگ است، که امروزرک و راست بر زبان می آورد. گویا وزیر خارجه دولت او( یوزف فیشر از حزب سبزها) نیز قصدش از تایید جنگ جلوگیری از پیدایش دوباره آوشویتس بوده است . رودولف شارپینگ، وزیر جنگ آن زمان از حزب سوسیال دموکرات افسانه ای ساخت بنام «نقشه نعل اسب»: «کشتار راکا» با دست های کباب شده و سرهای بریده کودکان. اندک بود تعداد کسانی که زیربار این تبلیغات نرفتند. اما برای آلمان که وحدت خود را باز یافته بود، وسیله ای شد برای باز شدن دست و بالش. جالا دیگر می توانست نبرد برای بدست آوردن منطقه نفوذ را آغاز کند و برای دست یافتن «بی مانع به بازارهای مواد خام در سراسر جهان» دست به اسلحه ببرد. 1999 ملاحظه کاری نظامی سست شد و امروز یوآخیم گاوک، رئیس جمهور کنونی آلمان، خانم «اورزولا فن در لاین» وزیر جنگ و فرانک آشتاین مایر وزیرخارجه آلمان می خواهند آن ملاحظات را برای همیشه کنار بگذارند. این ها نیز چون شرودر، شارپینگ و فیشر در سال 1999 سخنگویان سرمایه داری بزرگ هستند، سخنگویان جنگ طلبان واقعی، آنها که مانند گذشته می خواهد «مکانی در آفتاب» بدست آورند.

آلمان بزرگ جدید با برسمیت شناختن اسلوانی و کروآسی در سال 1991 و مسلح ساختن سازمان تروریستی » اوچه کا» در کوزوو، وحدت یوگسلاوی را در هم شکست. درسالهای اخیر » اوچه کا» به «رزمندگان برای آزادی سوریه» آموزش نظامی می دهد. امروز شاهد سناریوی مشابهی در اوکرائین هستیم. اینک روسیه است که باید از طریق ناتو، اتحادیه اروپا و باز در راس همه آلمان تضعیف گردد و به محاصره درآید. برای رسیدن به این منظور باز ناسیونالیسم را براه انداخته اند، ناسیونالیست های افراطی و فاشیست ها را پروار می کنند و مسلح می سازند، مردم را فریب می دهند. بدون این ها کودتا نمی توانست در کیف سازمان یابد و به کرسی بنشیند. باز هم تعداد کسانی که اینجا بدام شیون آمپریالیسم آلمان برای وحدت نمی افتند اندک است. باید یک جنبش ضد میلیتاریستی برپا گردد که فریب جنگ افروزان حقوق بشری را نخورد و دلائل واقعی جنگ را بر ملا سازد.

 

آلکساندر نوی نماینده مجلس آلمان و رئیس گروه حزب چپ در کمیسیون دفاعی مجلس آلمان می گوید:

با پایان یافتن جهان دوقطبی ، ناتو فقط با تغییر تعریف برای علت وجودی خود و با ماموریت های تهاجمی می تواند به حیات خود ادامه دهد.

جنگ تجزیه یوگسلاوی جنگی بود بموقع و در جای درست: یک جنگ داخلی در اروپا و خارج از محدودۀ ناتو. نخست ناتو سازمان ملل را جلو انداخت تا در امور داخلی یک کشور مستقل دخالت کند و روند خشونت بار تجزیه را که بویژه بسود آلمان بود به پیش براند. البته ناتو فقط برای این سازمان ملل را جلو انداخت که شکست بخورد. پس از آن ، ناتو بلافاصله و بسیار حق بجانب، خود را بجای سازمان ملل نشاند.

جنگ 1999 ناتو و ایجاد مستعمرۀ تقریبا تک قومی «کوزوو» پایان منطقی سیاستگذاری غرب است. دخالت نظامی علیه یوگسلاوی شامل چند رویه قضائی و چند سرفصل تازه بود: امروز دخالت ها و قانون شکنی های کشورهای غربی تا حدود زیادی پذیرفته شده اند. از احزاب چپ که بگذریم تقریبا تمام احزاب و رسانه ها دخالت در امور جهان و شکل دادن به آن را حق و وظبفۀ جهانی آلمان و غرب می دانند. نمونه آن رویدادهای اخیر در اوکرائین است. درس مرکزی از جنگ یوگسلاوی این است که در اختلافات محلی یا میان کشوری نباید غرب را بعنوان میانجی پذیرفت. سیاست اروپا سیاست بیطرفی و حفظ توازن بر اساس حقوق بین المللی نیست، بلکه سیاستی است که مبنای ژئو استراتژی و ژئواقتصادی آن مطلقا تامین علائق خود است، در صورت ضرورت با بکار بردنِ زور. در کشورهائی که در آنها چالشی هست، حتی به آن باصطلاح «سازمان های غیر دولتی » (NGOs) و بنیاد های سیاسی نیز نباید امکان میانجیگیری یا اعمال نفوذ داد. باید روشن ساخت که این نوع سازمانها در این کشورها توسط غرب هدایت نمی شوند.

 

ولادیمیر کرسلیانین تا روز 5 اکتبر ،2000 روز سقوط یوگوسلاوی، هنگامی که میلوسه ویچ بر راس کار بود، سفیر و دبیر مناسبات بین المللی حزب سوسیالیست صربستان بود و امروز رئیس «جنبش برای صربستان » است. او می گوید :

 

تجاوز ناتو به کشورما نخستین و یگانه جنگ ناتو بود که در آن تمام کشورهای عضو ناتو شرکت داشتند. این خشونت بار ترین مرحله در جنگی پیچیده بود که امپراتوری اروپا- اتلانتیک علیه یک کشور مستقل، موفق، سوسیالیتی و فدرال کرد. این جنگ در سال 1991 آغاز شد و تا نخستین «انقلاب رنگی» در سال 2000 در صربستان ادامه یافت. تجاوزگران از بکار بردن هیچ وسیله و عمل تبهکارانه ای علیه یوگوسلاوی فروگذار نکردند: با فرستادن نفوذی، با چنگ اندختن بر گلوی ما تا ما را از لحاظ مالی و اقتصادی خفه کنند، با سوء استفاده از سازمان ملل (اعمال تحریم و»دیوان داوری بین المللی» ) با تبلیغات، با ترور، با تبهکاری سازمان یافته، با بمباران و با «سازمانهای غیر دولتی». حاصل : تجزیه یوگسلاوی به شش مستعمره وابسته بود، شش مستعمره نیمه اشغال یا تمام اشغال شده ، کشورک های تا گلو مقروض با اقتصادی درهم شکسته و با چشم انداز چالش ها و تجزیه های بیشتر. جنگ های پی در پی علیه یوگسلاوی، عراق، افغانستان، لیبی، سوریه و اوکرائین نشان می دهند که : برای متلاشی کردن روسیه حلقه محاصره را دائما تنگ تر می کنند، زیرا روسیه مانعی در راه تسلط کامل بر جهان است. برای رسیدن به این هدف امپراتوری اروپا- اتلانتیک دست در دست فاشیست ها، تروریست های وهابی، و کارتل های مواد مخدر می گذارد. از این رو باید بعنوان خطرناک ترین تهدیدی که بشریت در تاریخ با آن روبرو شده است، محکوم و متلاشی گردد و برایش جایگزینی ایجادشود، همانگونه که برای فاشیسم شد.

 

هنگام جنگ با یوگسلاوی رولف بکر، هنرپیشه و فعال اتحادیه صنفی، همراه با دیگر اعضای اتحادیه بعنوان گروهی با نام » گفتگو از پائین بجای بمباران از بالا » به یوگوسلاوی سفر کرد. اومی گوید:

 

کافکا در داستان خود «محاکمه» که نگارش آن در ژوئیه 1914 مصادف با اعلام جنگ اتریش علیه صربستان است می نویسد: » دروغ تبدیل به نظم جهانی می گردد». این سخن در بارۀ حمله ناتو به یوگسلاوی در 15 سال پیش نیز صادق است . طی یکصد سال، این سومین جنگ علیه بالکان و نخستین جنگ پس از جنگ جهانی دوم با شرکت آلمان بود. پس از آن آلمان در جنگهای پرشماری شرکت کرد برای دست یافتن بی مانع به بازارها و مواد خام در سراسر جهان.

نمی دانیم جریانات نگران کننده اوکرائین به کجا خواهد انجامید . اما پس از نخستین سفر ما به صربستان که در زمان جنگ ناتو با یوگسلاوی رخ داد روشن شد که با جنگ با توسعه حضور نظامی آمریکا در کوزوو با پایگاههای گسترده، با مانورهای ناتو در بالتیک و جبهه جنوبی روسیه و با اِعمال نفوذ بر آنچه که جمهوری های پیشین شوروی میان دریای سیاه و دریای مازندران، که همه پس از فروپاشی دیوار برلن رخ داد، چه هدفی دنبال می شود : به محاصره در آوردن روسیه و چین که امروز قابل مشاهده است.

در سال 1999 اینجا و آنجا اعتراضاتی علیه جنگ با یوگسلاوی صورت می گرفت. پس از جنگ بود که تازه پرس و جو در بارۀ سیاست «دخالت های انسانی برای حقوق بشر» که جرائد تبلیغ می کردندآغاز شد. در نتیجه هنگام جنگ با عراق، در فوریه سال 2003 ، نیم میلیون نفر در خیابان های برلین دست به تظاهرات زدند. اما پس از آن دیگر اتفاقی نیفتاد، نه علیه آنچه که وزیر دفاع آلمان اظهار داشت و گفت «دفاع از آلمان از هندوکش» آغاز می شود، نه علیه جنگ های خاورمیانه و لیبی و نه علیه غارت یونان و دیگر کشورهای جنوب اروپا. ما باید هشدار یک همکار یونانی را بگوش بسپاریم که گفت: «بزودی نوبت مردم آلمان خواهد رسید ، پس از آن که برنامه های    نجات منفجر شدند و بدهی ها پرداخت نشدند. آن وقت است که حفره ای در بودجه آلمان پیدا خواهد شد و شما می توانید حدس بزنید که برای پر کردن حفره چه چیزی فدا خواهد شد: پول بازنشستگی شما، خدمات اجتماعی برای شما، آموزش و پرورش شما، خدمات بهداشتی برای شما . صحنه برای جدائی عمیق میان خلق ها آماده می شود، در حالی که مقصران واقعی کماکان به «بیزنس از یوژوال» خود ادامه می دهند. آنها که در میان شما می فهمند که وضع واقعا از چه قرار است حداقل می توانند تلاش کنند تا دیگران را با خبر سازند.»

 

کلاوس هارتمان رئیس اتحادیه آزاد اندیشان آلمان و رئیس کمیته بین المللی سلوبودان میلو سه ویچ ، می گوید:

 

روز 24 مارس 1999 هنگامی که تجاوز ناتو علیه یوگسلاوی آغاز شد، صدراعظم ما، گرهارد شرودر، با وقاحت، به دروغ به ما گفت «ما جنگ نمی کنیم.» اما ما تجاوز را بی درنگ با نامش نامیدیم: «جنگ تجاوزی ناقض حقوق بین المللی». بعد شرودر، خود، با افتخار از موفقیت خود یاد کرد: » درهم شکستن تابوی نظامی» در کشورما. خود او امروز اعتراف می کند که حقوق بین المللی را نقض کرده است و می گوید: «آنوقت ما هواپیمایمان رابه صربستان فرستادیم و آنها همراه با ناتو یک کشور مستقل را بمباران کردند – بی آن که شورای امنیت چنین تصمیمی گرفته باشد.»

در آن زمان که ما هشدار دادیم این جنگی است برای باز کردن در بروی جنگهای دیگر امپریالیسم ، بسیاری بما خندیدند، یا گفتند حرفشان پوچ است، یا آن را نظریه توطئه تلقی کردند». اما در تابستان گذشته در روزنامه » ولت» از نشریات کنسرن مطبوعاتی اشپرینگر، که آرزوی جنگ علیه سوریه را داشت، چنین خواندیم: «جنگ کوزوو باید الگوی عمل برای حمله به سوریه گردد». پس از یوگسلاوی، افغانستان، عراق، سودان، و لیبی در برنامه تخریب قرار گرفتند با جنک پنهان علیه سوریه و تهدیدهای دائم علیه ایران. همیشه باید چهره رهبران سیاسی کشورهای «سرکش» را سیاه کنند و آنها را فاقد مشروعیت جلوه دهند، تا افکار عمومی آماده شلیک شود. هدف همیشه به کرسی نشاندن دعوی قدرت جهانی، کنترل مواد خام و راههای حمل و نقل و تضعیف روسیه و چین است.

آنها که از دهه ها پیش آشکارا حقوق بین المللی را نقض می کنند امروز ناگهان پاسداران فدائی حقوق بین المللی شده، با هو و جنجال علیه روسیه به میدان آمده اند. شگفتا که یک خونتای فاشیستی در اوکرائین چه گرما بخش دلها در جامعه ارزشهای غربی می گردد. تصادفی نیست که این روزها رسانه های روسیه پیشگوئی پیامبرگونۀ اسلوبودان میلوسه ویچ را به یاد می آورند که خلقهای اسلاو و روسیه را به وحدت فراخواند تا سرنوشتی چون یوگسلاوی پیدا نکنند که در نقشه سیاسی فقط با نقطه ای نشان داده شویم که اینجا بازار تازه برای فروش بنجل های گران قیمت غربی و محل زندگی طبق مدل » دموکراسی آمریکائی » است.

 

http://www.jungewelt.de/2014/03-24/050.php

نماینده کنگره آمریکا : در اوکرائین اروپا و آمریکا کودتا کردند!

نماینده کنگره آمریکا :

در اوکرائین

اروپا و آمریکا کودتا کردند!

ریانوستی – ترجمه رضا نافعی

 آينده ما

رونالد پاول نماینده سابق کنگره، آمریکا را مسئول سقوط دولت منتخب اوکرائین اعلام کرد. او گفت که » مدارک این مسئولیت موجود است «.

 

این سخن را پاول؛ روز جمعه در مصاحبه با فرستنده تلویزیونی انگلیسی زبان «آر تی» اظهار داشت. او گفت: «ما از گفتگوئی خبر داریم که میان نماینده سفارت آمریکا در اوکرائین و یک نماینده وزارت خارجه امریکا صورت گرفته است. موضوع صحبت آنها کاندیدا شدن کسی است که در آینده باید رئیس جمهور (اوکرائین) شود. البته در این مورد که در اوکرائین چه باید بشود من خود صاحب نظرم. اما حرف من در حال حاضر این است که دولت آمریکا چه باید بکند. آمریکا باید از اوکرائین فاصله بگیرد، چون ما، به هرحال آنجا خیلی فعال بودیم.

«سفارت و وزارت خارجه آمریکا در دهسال گذشته، بنا به آنچه خود می گویند، در حدود پنج میلیارد دلار برای «کمک» به دموکراسی در اوکرائین سرمایه گذاری کرده اند. اما پس از انقلاب و دستکاری های ما، در انجا هم – چون چند جای دیگر – شدولتی سرکار آمد که باب طبع ما نبود. یانوکوویچ (رئیس جمهور اوکرائین) نه با ما کنار آمد و نه با اروپائی ها، با وجود آن که ما در جریان اوکرائین فعالانه سهیم بودیم. در سوریه هم عین همین است.»

پاول در بارۀ گزارش هائی که در بارۀ اوکرائین داده می شود گفت رسانه های آمریکا و دولت پا را در یک کفش کرده اند که » همه تقصیرها گردن روسیه است، مسکو به اوکرائین شبیخون زده و کریمه را تسخیر کرده است. » اما نظر آمریکائی ها بتدریج عوض می شود و این نشانه ای مثبت است. بسیاری از آنها مانند من برای دست یافتن به اطلاعات از اینترنت استفاده می کنند. انسان هائی هستند که مانند اداوارد اسنودن حقیقت را می گویند. طبق نظرخواهی های صورت گرفته آمریکائی ها مخالف حمله به سوریه بودند و معتقدند که با ایران باید مذاکره کرد. امروز هیچکس از پیاده کردن نیرو در اوکرائین حمایت نمی کند». نظر مردم آهسته آهسته تغییر می کند، گرچه هنوز هم اکثرا حرف های سیاسی دولت را باور می کنند.

ناتو روسیه را تهدید می کند

ناتو روسیه را تهدید می کند

یونگه ولت – ترجمه رضا نافعی

آينده ما

ناتو می خواهد در ارمنستان، آذربایجان و ملداوی نیز فعال شود. آلمان هواپیماهای بیشتری به لیتوانی می فرستد

 

ناتو می خواهد فعالیت های نظامی خود را به جمهوری های سابق شوروی ارمنستان، آذربایجان و ملداوی ی نیز گسترش دهد. روز دوشنبه اشپیگل آنلاین خبر داد که جزئیات این نقشه در سندی ثبت شده است . هیچ یک از این سه کشور تا کنون تقاضای عضویت در اتحادیه نظامی غرب را نکرده اند یا بطور علنی ابراز علاقه به همکاری با ناتو نکرده اند. باراک اوباما چند روز پیش – بنادرستی یا دست کم بگونه ای گمراه کننده – اعلام کرد که در حال حاضر گسترش ناتو در نظر نیست.

طبق سندی که اشپیگل از آن سخن گفته برای هر یک از این سه کشور وظائف متفاوتی در نظر گرفته شده است.ناتو قصد دارد در کیسیناو پایتخت ملداوی یک دفتر ارتباطی ایجاد کند. افزون بر این شرکت ملداوی در » نیروی واکنش سریع ناتو» نیز مورد بحث است. در لحظه نخست بنظر می رسد که این احتمال چندان زیاد نیست : کشورهای سوئد، فنلاند و اوکرائین که عضو ناتو نیستند، سالهاست که در این باصطلاح گروه واکنش سریع هستند.

اشپیگل آنلاین می نویسد :» آذربایجان بیشتر برای امنیت سایبری و امنیت انرژی و ارمنستان در درجه اول برای آموزش نظامی در نظر گرفته شده اند». این که آیا این نقشه واقعا جدی و مطالعه شده است یا نه موضوع دیگری است : اما به هرحال بیش از بیست سال است که بر سر قره باغ میان آذربایجان و ارمنستان زد و خورد های خونین صورت می گیرد.

این نقشه نشان می دهد در حالی که پیوسته فاکت های نظامی ایجاد می گردد و تحکیم می شود مسئله عضویت رسمی در ناتو اهمیت کمتری پیدا می کند. مثلا گرجستان در میان کشورهائی که نیروی اشغالگر بین المللی به افغانستان فرستاده اند از لحاظ تعداد نفرات اعزامی در مرتبه پنجم قردارد ولی به نسبت جمعیت 4،5 ملیونی آن کشور ، در قیاس با دیگر کشورها، مرتبه اول را دارد .

دیروز، سه شنبه ، ، گزارش داده شد که کیف قصد دارد تحت رهبری آمریکا در دو رزمایش که قرار است در تابستان در اوکرائین و دریای سیاه برگذار گردد،شرکت کند. این امر از ماهها پیش روشن بود، آنچه فعلیت دارد این است که این رزمایش مورد موافقت یکپارچه پارلمان اوکرائین قرار گرفته است. نکته تازه دیگر این است که کریمه که در رزمایش های سالهای پیشین شرکت داشت حالا به روسیه تعلق دارد. افزون بر این اوکرائین در نظر دارد میان ماه مه و اکتبر باتفاق کشورهای لهستان و رومانی که عضو ناتو هستند و نیروهای نظامی ملداوی نیز در آن سهیم خواهند شد رزمایش مشترکی بر پا سازد.

فعلا آندرس فوگ راسموسن دبیر کل ناتو تقاضای دولت لهستان را رد کرده است. دو لت ورشو از ناتو خواسته بود ، برای نشان دادن قدرت به روسیه ، ناتو دست کم دو لشگر – برابر با تقریبا 10 هزار سرباز – در لهستان مستقر سازد. اما آنچه رسما مورد تایید قرار گرفته این است که آلمان 6 هواپیمای جنگی دیگر به لیتوانی منتقل خواهد کرد . وزرای خارجه ناتو روز روز سه شنبه در دیدار خود در بروکسل تصمیم گرفتند همکاری نظامی خود را با روسیه قطع کنند ولی گفتگوی سیاسی با مسکو را ادامه دهند.

 

 

آلمان در رویای زنده کردن فتوحات هیتلر در شرق اروپا

Demonstranten in Kiew zerstören eine Lenin-Statue | © Alexey Kudenko/dpa
[/caption]

ریا نوستی – ترجمه رضا نافعی

منتشر شده در آينده ما

نشریه روسی ” نزاویسمیا گازتا ” می نویسد :

نه آمریکا، نه لهستان بلکه آلمان مهمترین پشتیبان اپوزیسیون اوکرائین است . در درجه اول آلمان خواستار امضاء “قرار داد همکاری ” بود. از آغاز اعتراضات در میدان استقلال در کیف صدراعظم آنجلا مرکل به انتقاد از پرزیدنت ویکتور یانوکوویچ پرداخت. مرکل و اولاند ، رئس جمهور فرانسه تهدید کردند که علیه دولت اوکرائین دست به تحریم خواهند زد . روز 16 فوریه مرکل رهبران اپوزیسیون اوکرائین را در برلین بحضور پذیرفت.

این اقدامات همراه است با سرد شدن روابط میان روسیه و آلمان . مشکل از پائیز 2012 آغاز شد، هنگامی که بوندس تاگ ( مجلس آلمان ) قطعنامه ای بتصویب رسانید و در آن از سیاست داخلی روسیه انتقاد کرد. در فوروم مباحثات ” دیالوگ پتترزبورگ ” ( 12 نوامبر 2012) و هنگام دیدار پوتین از نمایشگاه هانور ( آوریل 2013) مرکل بازهم از روسیه انتقاد کرد. در این سال صدای آنها که خواستار اتخاذ روش سخت تری در برابر روسیه بودند بلند تر شد. از آغاز بحران اوکرائین آلمان سیاستی در آن کشور در پیش گرفت که مخالف سیاست روسیه بود.

بر این زمینه مشاهده می شد که سیاست آمریکا و آلمان بیکدیگر نزدیک می شوند. روز 19 ژوئن باراک اوباما ، رئیس جمهور آمریکا، هنگام دیدار از برلین روشن کرد که آمریکا می خواهد روابط خود را با آلمان بهبود بخشد. در کنفرانس امنیت مونیخ یوآخیم گاوک ، رئیس جمهور آلمان، خانم اورزولا فن در لاین وزیر دفاع و فرانک والتر اشتاین مایر وزیر خارجه آلمان هر سه سخن از “نقش تازه آلمان ” گفتند.

با امضاء قرارداد 2+ 4 آلمان متحد شد و به استقلال دست یافت. ولی این استقلال باز هم چون گذشته محدود است. آلمان از اواسط سالهای دهه 1990 به افزایش قدرت اقتصادی خود پرداخت اما از لحاظ سیاسی و نظامی اهمیتی نداشت.

محدودیت استقلال آلمان هنگام طرح مسئله اتمی آشکار شد. در سال 2009 مرکل خواستار بیرون بردن سلاحهای اتمی آمریکا شد که در آلمان مستقر هستند. در کنفرانس سران کشورهای عضو ناتو در تالین به ابتکار آمریکا تصویب شد که تصمیم گیری در این مورد در اختیارات ناتو باشد و نه کشورهای عضو اتحادیه نظامی.

افزون بر این آمریکا از پاریس و لندن خواست تا در عرصه دفاعی این دو کشور نقش رهبری را بعهده بگیرند. پس از انحلال اتحادیه اروپای غربی WEU)) با انعقاد قرار داد میان فرانسه و انگلیس در سال 2010 رهبری دفاع نظامی از اتحادیه اروپا بعهده این دو کشور در آمد.

انگلستان با ابتکارات اقتصادی آلمان در اتحادیه اروپا مقابله می کند و این مقابله مورد حمایت آمریکا قرار دارد. گرچه آمریکا نمی توانست مانع تشکیل صندوق اروپائی پول گردد ولی دولت انگلیس تا کنون چندین بار مانع اجرای ابتکارات آلمان برای هماهنگ ساختن سیاست بودجه در کشورهای ااتحادیه اروپا شده است.

افزون بر این آمریکا به انگلستان برای ایجاد یک گفتگوی استراتژیک با روسیه کمک می کند. از زمان دیدار پرزیدنت پوتین با کالهان نخست وزیر انگلیس که در ماه مه 2013 در لندن صورت گرفت ، لندن نقش واسط میان مسکو و واشنگتن را ایفا می کند.

بحران اوکرائین معرف جهت تازه ای از سیاست آمریکاست – همکاری روسیه – آلمان هم اکنون در بوته آزمایش قرار گرفته است. اگر چالشی میان روسیه و آلمان پیش آید سبب خواهد شد که آلمان امتیازی که هم اکنون بعنوان رابط با مسکو، در ناتو دارد از دست بدهد.. در آن صورت نقش آلمان بعنوان گیرنده و پخش کننده نفت و گاز روسیه در اتحادیه اروپا نیز در برابر سوال قرار می گیرد.

http://de.ria.ru/zeitungen/20140221/267882371.html