آیا رئیس جمهور اردوغان موفق خواهد شد تا پنج میلیون ترک را از ملیتشان محروم سازد

panturk_islamist

Foto: REUTERS/Umit Bektas

تی یری میسان

Le président Erdoğan parviendra-t-il à priver 5 millions de Turcs de leur nationalité ?

par Thierry Meyssan

به تدریج، بیانیه های رئیس جمهور اردوغان بیش از پیش از ارزش های جهانشمول فاصله می گیرد. در حالی که در غرب انتقادات ضعیفی پیرامون آنچه « انحراف اقتدار گرائی » آنکارا نامیده اند آغاز شده است. تی یری میسان در اینجا چگونگی ایجاد دیکتاتوریِ مبتنی بر برتری قوم ترک و « ارزش های اسلامی » را مورد بررسی قرار می دهد.

شبکۀ ولتر| دمشق(سوریه)|8 آوریل 2016

دولت ترکیه در وزن زندانیان افسران عالی رتبه، وکیل و روزنامه نگار رکورد جهانی را در اختیار دارد، خیلی منتظر سخنرانی رجب طیب اردوغان بودیم که باید در 5 آوریل 2016 به مناسبت روز حقوق برگزار می شد.

آقای اردوغان با بیاناتی مبهم و دوگانه در مقابل حضاری که از حقوقدانان تشکیل شده بود و در سکوت به او گوش می دادند، اظهار داشت که آری ساختارهای حرفه ای باید به شکل پلورالیست عمل کند. با وجود این برای ما چنین هدفی در صورتی قابل حصول خواهد بود که مقدماً انجمن وکلا را از نفوذ گروه های مخالف سیاسی پاکسازی کنیم.

او در ادامۀ بیاناتش اضمحلال « ارزش های اسلامی » و فشار خارجی که کشور قربانی آن بوده است را به مثابه موجبات اصلی مسائل کنونی ترکیه معرفی کرد.

رئیس جمهور اردوغان با تمسخر از دادگاهی یاد کرد که ساخت کاخ سفید در پارک ملّی را غیر قانونی اعلام کرده بود، و سپس تظاهرات پارک تکسیم قزی Taksim Gezi در سال 2013 را به تحریکات خارجی نسبت داد که به بهانۀ نجات درخت هائی که می بایستی برای ایجاد یک مرکز بازرگانی بریده می شد آشوب به پا کردند. او با ریشخند به مخالفان، در مقابل حضاری که مات و مبهوت در سکوت به سخنرانی اش گوش می دادند یادآور شد که در دورانی که شهردار استانبول بود « در شهر میلیون ها درخت نکاشته بلکه میلیاردها درخت کاشته است، در نتیجه هیچکس نمی تواند در این مورد به او درس بدهد ».

در این سخنرانی رئیس جمهور اظهار داشت که دشمنان ملت ترکیه سلاح هایشان را به زمین نگذاشته اند، و امروز کنترل یک حزب سیاسی را که مرتبط به تروریسم است بدست دارد. به همین علت اقداماتی برای برکناری آنها به عنوان نمایندگان این حزب شرم آور به کار انداخته ایم. با وجود این، به صرف برکناری آنها از پارلمان برای سربلندی ملت ترک کافی نخواهد بود. و با خونسردی تمام نتیجه گرفت که برای تحقق چنین امری باید ملیت ترک را از آنانی که به این حزب یعنی به تروریست ها تعلق دارند سلب کرد.

رئیس جمهور رجب طیب اردوغان برای حفظ خود در قدرت به شکل اغراق آمیزی انتخابات نوامبر 2015 را دستکاری کرد. با وجود این، چندین حزب کوچک در بطن حزب دموکراتیک خلق ها با یکدیگر متحد شدند و بیش از پنج میلیون رأی بدست آوردند ( یعنی %10). این احزاب کوچک خواهان ارتقاء برابری شهروندان از هر قوم، مذهب، جنسیت و تمایلات جنسی در مقابل قانون هستند.

روشن است که برکناری نمایندگان برگزیده و سلب شهروندی از پنج میلیون شهروند موازین منسور بین المللی را نقض می کند. با وجود این، در مورد نظریات « رئیس جمهور » که خواستار سلب ملیت از کردها و مسیحیان شده است هیچیک از شخصیت بین المللی واکنشی نشان نداد. بر عکس، می بینیم که اتحادیۀ اروپا با پافشاری روی نفرتش از جمهوری عرب سوریه، با آنکارا به توافق رسیده و از این پس جنگ و کنترل مهاجران جنگ زده را نیز تأمین مالی می کند.

دو روز بعد در 7 آوریل، رئیس جمهور اردوغان از فرماندهان پلیس ملی استقبال به عمل آورد. پس از بیانیۀ تشویق آمیز در مورد نیروهای انتظامی و پس از افشای خساراتی که « مؤسسات موازی » [یعنی طرفداران هم پیمان قدیمی اش فتح الله گولن] به آنان وارد آوردند، رئیس جمهور یادآور شد که یگانه تعریف معتبر به زعم او همانا تروریسم است، یعنی تعریفی که از توضیح آن خودداری کرد، ولی به طور کلی تروریسم یعنی همۀ کسانی که برتری و حاکمیت قوم ترک را نفی می کنند.

او اعلان کرد که « آنانی که از نامیدن تروریست ها به عنوان تروریست امتناع می کنند مسئول هر قطره خونی هستند که به زمین فرو می افتد. ». و یادآوری کرد که اگر پس از حملۀ تروریستی سروچ در 20 ژوئیۀ 2015 سیاست ضد تروریستی قاطعانه را به کار نمی بست، تروریسم به سرتاسر کشور سرایت می کرد.

به ویژه، چگونه می توان بزرگی و سخاوتمندی ترکیه را ندیده گرفت، کشوری که شبیه هیچ کشور دیگری نیست و 3 میلیون پناهندۀ را در خود جای داده است؟ و به چه حقی اتحادیۀ اروپا از ترکیه می خواهد که قرارداد 18 مارس را به اجرا گذارد در حالی که بروکسل هنوز به عهد خود در مورد لغو ویزای شنگن برای تابعین ترکیه که به مفاد همین قرارداد تعلق دارد عمل نکرده است؟

این بار شنونده ها با او موافق بودند. هیچکس شهامت نکرد که سوء قصد سروچ را افشا کند زیرا نه تنها کار حزب دموکراتیک خلق ها نبود، بلکه خود این حزب بود که هدف حملۀ تروریستی قرار گرفته بود. هیچکس شهامت نکرد بگوید که سه میلیارد یورو برای 200 مهاجر، موضوعی نیست که تعادل را به ضرر ترکیه مختل کرده باشد.

 

به یادداشته باشیم :

رئیس جمهور اردوغان طرح خود را برای تحقق حاکمیت قوم ترک و ایجاد هفدهمین امپراتوری پنهان نمی کند.

با منطق نژاد پرستانه، او فرآیند برکناری پارلمانی های احزاب اقلیت، حزب دموکراتیک خلق ها را راه اندازی کرده است و از این پس می خواهد همۀ رأی دهندگان حزب دموکراتیک خلق ها را یعنی پنج میلیون نفر از مخالفان را از ملیت خودشان محروم سازد.

با توجه به انفعال اتحادیۀ اروپا، او سعی می کند امتیاز خود را با تعلیق قرارداد 18 مارس بالاتر ببرد، تا وقتی که بروکسل به حذف ویزای شنگن برای تابعین ترک عمل کند.

 

 

ترجمۀ حمید محوی

 

 

آخرین دست و پا زدن های آلمان در کنار ترکیه، در سوریه

merkel_erdogan

جرمان فارن پالیسی– ترجمه رضا نافعی

منتشر شده در آینده ما

پیش از آن که کار بجای های وخیم تر بکشد

 

به ابتکار آلمان اتحادیه اروپا از برقراری منطقه ای در شمال سوریه برای اسکان فراریان از جنگ در این کشور حمایت کرد تا بلکه ترکیه بتواند از ادامه سیل فراریان جنگ سوریه به سمت اروپا جلوگیری کند.

اما نشانه هائی در این پیشنهاد وجود دارد مبنی بر این که می خواهند پناهگاهی در مرز ترکیه و سوریه برای واحدهای شکست خورده و فراری داعش و گروه های همسو با آن ایجاد کنند.

صدر اعظم آلمان «مرکل» با صراحت از شهر » عزاز» نام برد که دژ اصلی جهاد گرایان بشمار می رود.

اگر برلین و ااتحادیه اروپا با این پیشنهاد در کنار دولت ترکیه بمانند – امری که بعید بنظر نمی رسد – برای بسته ماندن مرزهای یونان- ترکیه، است که از آن طریق فراریان جنگ سوریه خود را به اورپا می رسانند. این سیاستی است که می تواند عواقبی جدی در پی داشته باشد.

تضمین دفاعی ناتو

 

در واقع ترکیه در روزهای گذشته با زیرپا نهادن حقوق بین المللی شمال سوریه را زیر آتشبار های خود گرفت و صدها شبه نظامی اسلامی را مستقیما به صحنه نبرد فرستاد و همزمان با آن برشدت لحن خود نیز افزود و تهدید کرد که نیروی نظامی خود را به خاک سوریه خواهد فرستاد. » هارالد کویات» سرفرمانده سابق ارتش آلمان چندی پیش چنین کاری را با » بحرانی عظیم»( Super-Gau) برابر دانسته بود: » اگر نیروی نظامی ترکیه وارد سوریه شود و بین آنها و نیروهای روسیه تصادم رخ دهد – آنکارا در پائیز گذشته یک جت جنگی روسی را ساقط کرد،- وقتی نیروهای نظامی دو کشور در فضائی مشترک در حال جنگ باشند، بعید نیست وضعی نظیر آنچه در پائیز رخ داد دوباره پیش آید. » ژان آسلبورن » وزیر خارجه لوکزامبورگ ، از باب احتیاط به چنین وضعی اشاره کرد و گفت تضمین دفاعی ناتو از کشورهای عضو وقتی به اجرا در خواهد آمد که » یک کشور عضو ناتو بوضوح تمام مورد حمله قرار گرفته باشد». بنابر این اگر آنکارا به سوریه حمله کند و آنگاه در اثر حمله ای که خود آغاز کرده درگیر جنگ شود نمی تواند بطور خود کار امیدوار به دریافت کمک از ناتو باشد. با این همه ، در چنین حالتی، خطر جنگ بین قدرت های بزرگ بگونه ای چشمگیر افزایش می یابد.

موشک های زمین به هوا

در حالی که برلین و بروکسل بگونه ای نظر گیر خود را در کنار ترکیه قرار می دهند، دومین همپیمان اصلی آلمان در خاور میانه ، عربستان سعودی، در پایان هفته گذشته اعلام کرد که قصد دارد بر کمک های وسیع خود به شبه نظامیان شورشی در سوریه بازهم بیافزاید. بنا به گفته عادل الجبیر وزیر خارجه عربستان، ریاض قصد دارد موشک های زمین به هوا در اختیار شورشیان قرار دهد، تا آنها امکان داشته باشند بالگردان ها و هواپیماهای رژیم را ساقط کنند». در پایان هفته گذشته معلوم شد دولت آلمان در آغاز سال 2015 با فروش تکنیک موشک های زمین به هوا به عربستان عربستان سعودی موافقت کرده است. در پایان هفته گذشته معلوم شد که دولت آلمان در سال 2015 با صدور تجهیزات نظامی به ارزش 270 میلیون یورو به عربستان سعودی موافقت کرده است. حکومت دیکتاتور عربستان در میان خریداران تجهیزات نظامی از آلمان مرتبه پنجم را دارد.

شبیه افغانستان

آنچه وزیرخارجه عربستان اعلام کرد دارای عواقب دراز مدت خواهد بود از جمله به این دلیل که شبه نظامیان با این موشک ها می توانند هواپیما های روسی را هدف قرار دهند و در نتیجه موجبات تشدید جنگ را فراهم آورند. توضیحات وزیر خارجه عربستان نشان می دهد که ریاض سناریوهای ویژه ای را در نظر دارد. او گفت موشک های زمین به هوا باید تناسب قدرت را در سوریه همان گونه تغییر دهند که در گذشته در افغانستان دادند. مجاهدین در آغاز سالهای دهه 80 با کمک موشک های آمریکاائی استینگر که سقوط بالگردانها را ممکن می ساخت، لطمات سنگینی وارد آوردند و نقش قابل توجهی در عقب نشینی ارتش شوروی داشتند. در سالهای بعد مجاهدین افغانستان راآنچنان ویران کردند که حتی تا امروز نتوانسته است بار دیگر کمر راست کند. البته نفوذ شوروی هم با موفقیت درهم شکسته شد.

 

گزینه ای با کمترین زیان

با توجه به وخامت چشمگیر وضعیت، بخشی از دستگاه های حاکمه غرب نیز نسبت به سیاست غرب در سوریه زبان به اعتراض گشوده اند. » هارالد کویات» سرفرمانده سابق ارتش آلمان گفت اگر روسیه دخالت نکرده بود سوریه سقوط می کرد و کشور بدست » دولت اسلامی » می افتاد» » روند صلح » را در واقع مدیون دخالت روسیه هستیم». » استفان کینزر» روزنامه نگار آمریکائی که در دانشگاه معروف Brown تدریس می کند ، اخیرا در » بوستون گلوب» نشریه با نفوذی که بارها به دریافت جایزه پولیتزر نائل آمده است مقاله ای   منتشر کرد و نوشت » استراتژی روسیه که مبارزه با » دولت اسلامی» و القاعده » و در عین حال ، دست کم فعلا، دفاع از دولت اسد است، » گزینه ایست با کمترین زیان «. این که غرب از همان آغاز بنا را بر ساقط کردن بی برو برگرد اسد گذاشت سبب شد ه که برای بخش عمده ای از اپوزیسیون راه حل » گفتگو در باره تغییر از طریق مسالمت آمیز» هیچ جاذبه ای نداشته باشد. این یک خطای بزرگ بود.

» حق با آنها بود اشتباه از ما بود»

 

کینزر یاد آور می شود که سیاست براندازی غرب در سوریه در تقابل روشن با شیوه رفتار روسیه است، آن هم نه برای نخستین بار. حکومت نجیب الله در افغانستان که مورد حمایت مسکو بود (1986-1992) صالحتر و مترقی تر از تمام نیروهائی بود که بعد از او مورد حمایت آمریکا قرار گرفتند، که دولت نجیب الله را ساقط کرد. «کینزر» در مقاله خود در» بوستون گلوب» می نویسد: در ژانویه 2003 مسکو واشنگتن را تحت فشار گذاشت که » به عراق حمله نکند و صدام را ساقط نکند»: بازهم حق با آنها بود و ما خطا کردیم». در سوریه نیز تحلیل روسیه برای سومین بار درست است: حکومتی که می تواند جای اسد را بگیرد : خلافت «کشور اسلامی» است که از دریای مدیترانه تا تیگرس را دربر می گیرد، حکومتی که به هیچ وجه نباید برای دست یافتن به آن تلاش کرد. کینزر از غرب می خواهد پیش از آن که کار بجای های وخیم تر بکشد به سیاست براندازی خود پایان دهد.

 

 

چگونگی پشتیبانی ترکیه از جهاد طلبان

torkieh

تی یری میسان

Comment la Turquie soutient les jihadistes

par Thierry Meyssan

روسیه با ارسال پروندۀ اطلاعاتی به شورای امنیت در باب پشتیبانی ترکیه از جهاد طلبان، سرنوشت این کشور را زیر علامت سؤال برد. در این پرونده بیش از ده مورد اتهام به سازمان اطلاعات و امنیت ملی ترکیه مطرح شده است. مشکل این است که هر یک از عملیات نام برده به عملیات دیگری راه می برد که همین عاملان با همکاری ایالات متحده یا هم پیمانانش علیه روسیه به اجرا گذاشته اند. به این اطلاعات گزارشات دیگری را باید اضافه کنیم که مرتبط است به مناسبات شخصی رئیس جمهور اردوغان با بانکدار القاعده و نقش پسرش در مورد نفت دزدیده شده توسط داعش.

شبکۀ ولتر| دمشق (سوریه)| 22 فوریه 2016

روسیه گزارشی دربارۀ فعالیت های ترکیه به نفع جهاد طلبانی که در سوریه دست به عملیات می زنند به اعضای شورای امنیت در سازمان ملل متحد تحویل داد (1). این پرونده از ده مورد یاد می کند که هر یک از آنها ناقض یک یا چند مورد از منشور شورای امنیت در سازمان ملل متحد است.

با چنین کاری، روسیه شورای امنیت و در پی آن چندین سازمان میان دولتی دیگر را در مقابل مسئولیت هایشان قرار می دهد. از دیدگاه حقوقی، شورای امنیت در سازمان ملل متحد باید مدارک مرتبط به اتهامات را درخواست کند و سپس از ترکیه توضیح بخواهد. در صورتی که خطای ترکیه به اثبات رسد، مشمول فصل هفتم منشور خواهد و شورا باید برای مجازات این کشور تصمیم بگیرد، یعنی با اعمال زور. از سوی دیگر، سازمان پیمان آتلانتیک شمالی و سازمان همکاری اسلامی باید کشور خطا کار را از صفوف خودشان حذف کنند، و اتحادیه اروپا نیز باید گفتگوهای مرتبط به الحاق ترکیه را متوقف سازند.

با وجود این، خوانش دقیق گزارش اطلاعاتی روسیه نشان می دهد که اتهامات مطرح شده می تواند به گشایش پرونده های دیگری بیانجامد و قدرت های دیگری را نیز در مظان اتهام قرار دهد. به شکلی که ممکن است رسماً دربارۀ این گزارش گفتگو نکنند ولی در پشت درهای بسته دربارۀ سرنوشت آیندۀ ترکیه تصمیم بگیرند.

در مورد مهدی آل هراتی

مهدی الهراتی در سال 1973 در لیبی متولد شد و سپس به ایرلند مهاجرت کرد و در آنجا تشکیل خانواده داد. در ماه مه 2001 جزء مسافران کشتی فرماندهی ماوی مارمارا Mavi Marmara «ناوگان آزادی» بود، یعنی کاروانی که توسط بنیاد کمک های بشردوستانه سازمان غیر دولتی ترکیه برای ارسال کمک های بشر دوستانه به غزه سازماندهی شده بود.

کشتی ها در دریا مورد حملۀ ارتش اسرائیل قرار گرفت و سپس موجب جنجال بین المللی شد. مسافران توسط ارتش دفاعی اسرائیل بازداشت شدند و سپس آنها را به اسرائیل بردند و سرانجام آزاد شدند (2). رجب طیب اردوغان نخست وزیر وقت بود و برای پشتیبانی از افرادی که در این رویداد جراحت دیده بودند به بیمارستان رفت. کابینۀ او عکسی را منتشر کرد که در آن یکی از افراد جراحت دیده را می بینیم که اردوغان را مانند پدرش می بوسد. این فرد بستری، ترک و ایرلندی، ال مهدی الحمید الحمیدی در واقع مهدی الهراتی لیبیائی ایرالندی است.

در ژوئیۀ 2011 خانۀ او در راسکیل Rathkeale در ایرلند مورد سرقت قرار گرفت. همسر او فاطمه النجار Eftaima al-Najar به پلیس اطلاع داد که سارقین جواهرات گرانبهای لیبیائی و مصری، به علاوه 200000 یورو اسکناس 500 یوروئی را به سرقت برده اند. مهدی الهراتی در تماس تلفنی با پلیس تأیید می کند که از سوی مقامات قطر، فرانسه و ایالات متحده این مبلغ را از سازمان سیا برای یاری رساندن به سرنگونی معمر قذافی دریافت کرده بوده است (3). وقتی مقامات لیبی به این موضوع پرداختند، گفته های اولیه اش را پس گرفت(4).

در ژوئیه و اوت 2011، او فرماندهی بریگاد طرابلس را به عهده داشت که برادر همسرش حسام النجار عضو آن بود، یک گروه از القاعده به هدایت لژیونرهای فرانسوی، از سوی ناتو مأموریت دریافت کرده بودند که هتل ریکسوس را تصرف کنند (5). این هتل رسماً مرکز رسانه های بین المللی است ولی متفقین از سوی سازندۀ ساختمان از اهالی ترکیه مطلع شده بودند که ساختمان دارای یک زیر زمین است که به بیرون راه دارد و اعضای خانوادۀ قذافی و مسئولان جمهوری در آنجا پناه گرفته اند. طی چند روز او و سربازانش به کمک فرانسوی ها علیه سربازان خمیس قذافی جنگیدند (6).

در سپتامبر 2011، ناتو او را به عنوان معاون عبدالحکیم بلحاج رئیس تاریخی القاعده برگزید که به «فرماندار نظامی طرابلس» ارتقاء یافته بود. در 11 اکتبر به بهانۀ اختلاف با بلحاج استعفا داد (7).

با وجود این، در نوامبر 2011 در کنار عبدالحکیم بلحاج فرماندهی یک گروه 600 تا 1500 نفری از جهاد طلبان القاعده در لیبی را به عهده گرفت (در گذشته گروه اسلامی مبارزان لیبی نامیده می شد) و آنها را به عنوان پناهنده به مسئولیت یان مارتین Ian Martin دبیر کل قدیمی شرکت فابیان Fabian Society و عفو بین الملل که به عنوان نمایندۀ ویژۀ بان کی مون برگزیده شده بود از طریق دریا به ترکیه منتقل کرد.

پس از رسیدن به ترکیه، جهاد طلبان با اسکورت سازمان اطلاعات و امنیت ملی ترکیه به وسیلۀ اتوبوس به سوریه منتقل می شوند. جهاد طلبان در جبال الزاویه اردو می زنند و در آنجا به حساب فرانسه ارتش آزاد سوریه را ایجاد می کنند.

طی نزدیک به دو ماه عبدالحکیم بلحاج و مهدی الهراتی روزنامه نگاران غربی را که از ترکیه آمده بودند و رویدادها را پوشش می دادند در محلی که به «دهکدۀ پوتمکین» (8) تبدیل کرده بودند استقبال به عمل می آوردند. کابینۀ نخست وزیر اردوغان روزنامه نگاران را از طریق رابط هائی با موتورسیکلت به جبل الزاویه منتقل می کردند. روزنامه نگاران در آنجا به چشم خودشان می توانستند جمعیت هزاران نفری را ببینند که «برای دموکراسی و علیه بشار اسد دیکتاتور» تظاهرات می کردند. رسانه های غربی که متقاعد شده بودند، نتیجه گرفتند که در اینجا حتماً انقلابی در شرف تکوین است، تا این که یک روزنامه نگار اسپانیا ئی روزنامۀ ABC به نام دانیل ایریارت Daniel Iriarte پی می برد که اکثر این تظاهر کنندگان اهل سوریه نیستند و رؤسای لیبیائی آنها یعنی عبدالحکیم بلحاج و مهدی الهراتی را شناسائی می کند(9). بگذریم، نمایش تیپ بازهای شام (به عربی : لواء صقور الشام) مؤثر واقع شد. اسطورۀ ارتش آزاد سوریه با ترکیب «فراری های ارتش عرب سوریه» به منصۀ ظهور رسید  و روزنامه نگارانی که آن را به اسطوره تبدیل کرده بودند هرگز به گول خوردگی خود اعتراف نخواهند کرد.

در سپتامبر 2012، مهدی الهراتی به دلایل پزشکی به لیبی باز می گردد، ولی پیش از رفتن به همکاری برادر زنش گروه جهاد طلبی تازه ای را به نام تیپ امت بنیانگذاری می کنند (10).

در مارس 2014، مهدی الهراتی گروه تازه ای از جهاد طلبان را در به مقصد ترکیه از راه دریا همراهی می کند. بر اساس پروندۀ اطلاعاتی روسیه، او تحت سرپرستی شمارۀ 2 رژیم، هاکان فیدان رئیس سازمان اطلاعات و امنیت ملی ترکیه قرار می گرد که به تازگی مسئولیت های رسمی خود را به عهده گرفته بود. آنها از طریق پست مرزی برزای Barsai به داعش پیوستند. این تصمیم پس از گردهمآئی در واشنگتن گرفته شد که توسط مشاور امنیت ملی سوزان رایس سازماندهی شده بود. در این گردهمآئی رؤسای سازمان های مخفی خلیج و ترکیه شرکت داشتند که می بایستی ادامۀ جنگ علیه سوریه به آنها واگذار شود، بی آن که نیازی به استفاده از القاعده و داعش داشته باشند (11).

در اوت 2014، مهدی الهراتی به پشتیبانی قطر، سودان و ترکیه برای کسب مقام شهردار طرابلس «برگزیده» شد. او به دولت طرابلس بستگی دارد که تحت سیطرۀ اخوان المسلمین است و دولت طبرق را که از سوی مصر و اتحادیۀ امارات عربی پشتیبانی می شود به رسمیت نمی شناسد.

سیر تحولی مهدی الهراتی مناسبات بین القاعده در لیبی، ارتش آزاد سوریه، داعش و اخوان المسلمین را نشان می دهد و در نتیجه تمام پیکرۀ نظریۀ انقلاب دموکراتیک در سوریه را دچار ریزش قطعی می سازد. این سیر تحولی در عین حال نشان می دهد که این شبکه از پشتیبانی ایالات متحده، فرانسه و ترکیه برخوردار بوده است.

انتقال مبارازن داعش از سوریه به یمن

گزارش اطلاعاتی روسیه نشان می دهد که سازمان های مخفی ترکیه انتقال مبارزان داعش از سوریه به یمن را سازماندهی کرده اند. بر اساس موارد، انتقال با هواپیما و یا باکشتی به سوی عدن صورت گرفته است. این اتهام در 27 اکتبر 2015 از سوی سخنگوی ارتش جمهوری عربی سوریه ژنرال علی محبوب مطرح شده بود. به گفتۀ او، دست کم 500 جهاد طلب از گروه داعش به کمک سازمان اطلاعات و امنیت ملی ترکیه به یمن منتقل شده اند. آنها را با دو هواپیمای ترکیش ایرلاینز، یک هواپیمای قطر ایرویز و یک هواپیمای اماراتی منتقل کردند. در عدن، جهاد طلبان را به سه گروه تقسیم کردند. گروه اول را به تنگۀ باب المندب، گروه دوم به مأرب، و سومین گروه را نیز به عربستان سعودی گسیل کردند.

این اطلاعات که به شکل گسترده توسط رسانه های عرب طرفدار سوریه منتشر شده بود، در رسانه های غربی ندیده و نشنیده گرفته شد. از جبهۀ یمنی ها، ژنرال شرف لقمان سخنگوی نظامی وفادار به صالح رئیس جمهور قدیمی، اتهامات وارد آمده از سوی سوریه را تأیید کرد و اضافه کرد که جهاد طلبان در یمن تحت سرپرستی مزدوران مسلح شرکت خصوصی بلاک وارتر آکادمی قرار گرفته اند. انتقال مبارزان داعش از یک صحنۀ عملیاتی به صحنۀ عملیاتی دیگر گواه بر همآهنگی عملیات در سوریه و یمن است. در این جریان ترکیه، قطر، امارات متحدۀ عربی، عربستان سعودی و بلاک واتر در مظان اتهام هستند.

«دهکدۀ تاتار»

گزارش اطلاعاتی روسیه در عین حال مورد دیگری را نیز مطرح می کند که مرتبط است به «دهکدۀ تاتار»، گروه قومی که در آنتالیا (در منطقۀ مدیترانه در غرب ترکیه) مستقر بودند، سپس سازمان اطلاعات و امنیت ملی ترکیه آنها را به اسکی شهر در منطقۀ شمالی تر منتقل می کند. گرچه مشخص می کند که شامل مبارزان القاعده است و به مبارزان اسلامگرا در سوریه کمک می کند، توضیح نمی دهد که چرا این گروه به منطقۀ دورتر از سوریه منتقل شده و فعالیت آنها مشخصاً کدام است.

تاتارها دومین اقلیت روس را تشکیل می دهند و به ندرت به ایدئولوژی جهاد طلب اخوان المسلمین یا حزب تحریر گرایش دارند.

_ با وجود این، در مارس 2012 اسلامگرایان عرب تاتارستان به یک نمایشگاه با مضمون سوریه « گهوارۀ تمدن » در موزۀ کازان (پایتخت جمهوری تاتارستان) حمله کردند. کمی بعد، در 5 اوت 2012 جهاد طلبان عرب و تاتار به انضمام نمایندگان القاعده در کازان گردهمآئی تشکیل دادند.

_ در دسامبر 2013 جهاد طلبان تاتار پان ترکیست از جنبش «آزاتلیک» (آزادی) صحنۀ سوریه را ترک می کنند و به اوکراین می روند تا در انتظار کودتا عهده دار حفظ نظم در میدان میادین شوند، در حالی که مبارزان دیگری از همان سازمان در کازان تظاهرات به پا می کنند.

_ در نخستین روز اوت 2015، گردهمآئی جهانی تاتارها به پشتیبانی و شرکت دولت های اوکراین و ترکیه در آنکارا سازماندهی شد. این گردهمآئی به ریاست مأمور مشهور سازمان سیا طی جنگ سرد، مصطفی جمالوف (یا جمیلوف) تصمیم گرفت که یکی تیپ بین المللی مسلمان برای آزاد سازی کریمه ایجاد شود.

جمالوف فوراً به شکل رسمی مورد استقبال رجب طیب اردوغان قرار گرفت (12). تیپ یاد شده در بالا در خرسون (اوکراین) پایگاه دارد، و عملیات خرابکارانۀ متعددی را در کریمه به اجرا می گذارد، از جمله این عملیات ایجاد اختلال در برق رسانی (از اوکراین قطع شده بود)، سپس به این علت که نمی توانند به شکل گسترده وارد روسیه شوند، یگان های اوکرائینی را در دونباس تقویت می کنند.

اگر شورای امنیت در مورد «دهکدۀ تاتار» به بررسی هایش تعمیق ببخشد، حتماً پی خواهد برد که ایالات متحدۀ آمریکا، ترکیه و اوکراین جهاد طلبان تاتار در سوریه، کریمه و در تاتارستان را پشتیبانی می کنند، به انضمام اعضای القاعده و داعش.

ترکمن های تیپ سلطان عبدالحمید

گرچه ترکیه حتی انگشت کوچکش را نیز برای نجات ترکمن های عراقی بلند نکرد که به دست داعشی ها قتل عام می شدند، ولی روی ترکمن های سوری علیه جمهوری عرب سوریه تکیه کرد. ترکمن های سوری توسط «گرگ های خاکستری» سازماندهی شده اند و چنان که می دانیم گرگ های خاکستری یک حزب سیاسی شبه نظامی ترک هستند که از دیدگاه تاریخی در پیوند با سازمانی های سرّی ناتو علیه کمونیست ها ( گلادیو « Gladio ») مبارزه کرده اند. به عنوان مثال همین گرگ های خاکستری بودند که سوء قصد به ژان پل 2 را در سال 1981 سازماندهی کردند (13). گرگ های خاکستری در اروپا حضور دارند، به ویژه در بطن سوسیال دموکرات های بلژیکی و سوسیالیست های نئرلاندی. یک جبهۀ همآهنگی اروپائی نیز در فرانکفورت مستقر کرده اند. در واقع خودشان حزبی تشکیل نداده اند، ولی شاخۀ شبه نظامی جنبش ملی هستند (Milliyetçi Hareket Partisi).

تیپ های ترکمن به همکاری سازمان اطلاعات و امنیت ملی ترکیه غارت کارخانه های حلب را سازماندهی کرده اند. کارشناسان ترکیه می آمدند و ابزارآلات را پیاده می کردند و سپس به ترکیه منتقل کرده و در آنجا دوباره سوار می کردند. هم زمان، ترکمن ها مناطق مرزی ترکیه را اشغال کرده اند، یعنی در مناطقی که سازمان اطلاعات و امنیت ملی ترکیه اردوگاه هائی برای آموزش جهاد طلبان بر پا کرده است.

در نوامبر 2015 ستارۀ درخشان ترکمن های سوری، تورک آلپ ارسلان چلیک (پسر شهردار کبان در استان الازیگ ترکیه)، عضو گرگ های خاکستری و فرماندۀ تیپ سلطان عبدالحمید، او بود که فرمان شلیک به خلبان های سوخوی 24 را صادر کرد که توسط شکاری ترکیه در همآهنگی با آواکس سعودی مورد اصابت قرار گرفته بود. عملاً یکی از خلبان ها در این تیراندازی کشته شد.

در سال 1995 گرگ های خاکستری به همکاری شرکت ساختمانی ترک و آمریکائی Celebiler isaat (که اردوی انتخاباتی هیلاری کلینتون را تأمین مالی می کنند) بسیج گسترده ای در ابعاد 10000 جهاد طلب را برای جنگ در چچنی سازماندهی کردند. یک پایگاه آموزشی در شهرک دانشگاهی تاپ کوپا Top Kopa در استامبول مستقر کرده بودند. یکی از پسران ژنرال جوکار دودایوف Djokhar Doudaïev هدایت انتقال آنها را از ترکیه از طریق آذربایجان به همراهی سازمان اطلاعات و امنیت ملی ترکیه به عهده داشت.

گزارش اطلاعاتی روس می گوید که سازمان اطلاعات و امنیت ملی ترکیه تیپ سلطان عبدالحمید را به وجودآورده، که غالباً شبه نظامیان ترکمن آن را تشکیل می دهند و اعضای آن را در پایگاه بائیر بوچاک Bayır-Bucak به مدیریت مربیان نیروهای ویژۀ تهاجمی مرکز فرماندهی ارتش ترکیه و مأموران سازمان اطلاعات و امنیت ملی ترکیه آموزش داده اند. گزارشات روسی در عین حال مشخص می کند که تیپ ترکمن با القاعده همکاری می کند.

هر گونه بررسی جدی شورای امنیت را به پرونده ای جنائی هدایت کرده و می تواند مناسبات و پیوندهای بین تیپ سلطان عبدالحمید، گرگ های خاکستری، ترکیه، ایالات متحدۀ آمریکا و القاعده را ملاحظه کند.

بنیاد کمک های بشردوستانۀ مسلمان و سازمان ایمکاندر İmkander

گزارش اطلاعاتی روس در عین حال از نقش سه سازمان غیر دولتی بشردوستانۀ ترکیه در ارسال جنگ افزار برای جهاد طلبان پرده برداشته است، این سه سازمان عبارتند از بنیاد کمک های بشردوستانۀ مسلمان و سازمان ایمکاندر و اونچو نسیل Öncü Nesil. بیانیۀ نهائی گروه پشتیبان بین المللی سوریه که 11 و 12 فوریه در مونیخ گردهمآئی تشکیل دادند، بنظر می رسد که این اتهام را به رسمیت شناخته زیرا درخواست کرده است که از این پس ایالات متحده و روسیه روی کاروان های کمک های بشردوستانه در سوریه نظارت داشته باشند و تنها مواد بشردوستانه حمل کنند. تا کنون، دولت دمشق و نشریات آن بی وقفه این سازمان های غیر دولتی را بخاطر پشتیبانی از جهاد طلبان افشا می کردند ولی به آنها توجهی نشان نمی دادند. در سپتامبر 2012 بنیاد کمک های بشردوستانۀ مسلمان یک کشتی باربری با محموله هائی از جنگ افزار به حساب اخوان المسلمین به سوریه منتقل کرده است (14).

من تنها دو سازمان نام برده را می شناسم.

بنیاد کمک های بشردوستانۀ مسلمان (یا بیناد کمک های بشر دوستانۀ اسلامی) انجمنی است که توسط حزب رفاه ترکیه به رهبری نجم الدین اربکان بنیانگذاری شده و فعالیت دارد، ولی بی آن که رابطۀ ساختاری با آن داشته باشد. این بنیاد ابتدا در آلمان، در فریبورگآنبریسگو Fribourg-en-Brisgau در سال 1992 زیر عنوان Internationale Humanitäre Hilfe (IHH) به ثبت رسید، سپس در ترکیه، در استانبول در سال 1992 İnsani Yardım Vakfı نامیده شد. سرنام جدید آن İYV بود و نه IHH، جایگزین نام İnsan Hak ve Hürriyetleri شد که زبان ترکی یعنی « حقوق انسان و آزادی». زیر پوشش کمک بشر دوستانه برای بوسنی و افغانستان اسلحه می فرستادند، یعنی موردی که جزء استراتژی ناتو بود. سپس، به شکل نظامی از امارات اسلامی ایچکری (چچنی) پشتیبانی کرد(15). در سال 2006 در مسجد فاتح استانبول تشیع جنازۀ بزرگی برگزار کرد، بدون جسد ولی با ده ها هزار مبارز برای جهاد طلب چچن شامل سلمان باسایف (سلمانویچ) که اخیراً توسط نیروهای روسی پس از هدایت کشتار در مدرسۀ بسلن Beslan (16) کشته شده بود.

بنیاد کمک های بشردوستانۀ مسلمان در همکاری با حزب عدالت و توسعه برای «ناوگان آزادی» در کمک رسانی به غزه و شکستن محاصرۀ اسرائیل شهرت جهانی پیدا کرد، البته با توافق کاخ سفید که در پی تحقیر نخست وزیر بنیامین نتانیاهو بود. بین مسافران کاروان دریائی مهدی ال هراتی که پیش از این دربارۀ او نوشتیم حضور داشت. گزارش هیئت سازمان ملل متحد به ریاست جوفری پالمر Geoffrey Palmer نشان می دهد که خلاف آنچه ادعا کرده اند، کاروان دریائی هیچ محمولۀ بشر دوستانه ای حمل نمی کرده است. بر این اساس می توانیم نتیجه بگیریم که بنیاد کمک های بشردوستانۀ مسلمان می دانسته است که به غزه نخواهد رسید و با این حساب باید بپرسیم که پس هدف واقعی این سفر دریائی چه بوده است.

در 2 ژانویه 2014، پلیس ترکیه پسران سه وزیر و رئیس یک بانک بزرگ را به اتهام پول شوئی بازداشت کرده بود، یک کامیون اسلحه متعلق به بنیاد کمک های بشردوستانۀ مسلمان کشف می کند که به مقصد جهاد طلبان سوریه تدارک دیده شده بود (17).

سپس، پلیس ترکیه مرکز بنیاد کمک های بشردوستانۀ مسلمان را توقیف کرد، هالیس باتور را نیز Halis Batur به دفاتر خود فراخواند، یعنی فردی مظنونی که رهبر القاعده در ترکیه بود، و به همین گونه İbrahim Şفرمانده دوم سازمان در خاور میانه (18). دولت پس از برکنار کردن مقامات پلیسی، افراد مظنونی که در بازداشت به سر می بردند را نیز آزاد می سازد.

ایمکاندر İmkander (به زبان ترکی برادری، با مراجعه به اخوان المسلمین) یکی دیگر از انجمن های «بشر دوستانه» است که در سال 2009 در استانبول ایجاد شد. این انجمن متخصص کمک به چچن ها و دفاع از جهاد طلبان قفقاز است. وقتی نمایندۀ دوکو عمروف Dokou Oumarov ( امیر خود برگزیدۀ قفقاز) Berg-Khazh Musaev ملقب به امیر خمزت Emir Khamzat در استانبول به قتل رسید، این سازمان اردوی تبلیغاتی در ترکیه به راه انداخت. در آن دوران FSB سازمان فدرال امنیت فدراسیون روسیه خود را با کشورهائی که به شکل نظامی از جهاد طلبان پشتیبانی می کردند در جنگ می دانست و برای از بین بردن آنها در چنین کشورهائی تردیدی بخود راه نمی داد (مانند زلیمخان یانداربیوف Zelimkhan Yandarbiyev در قطر و عمر اسرائیلوف Umar Israilov در اتریش). ایمکاندر تشیع جنازۀ بزرگی را در مسجد فاتح استانبول سازماندهی کرد.

در 12 و 13 مه 2012 به پشتیبانی شهردار استانبول، ایمکاندر گردهمآئی بین المللی برای پشتیبانی از استقلال طلبان قفقاز را سازماندهی کرد (در سنت گردهمآئی های سازمان سیا طی جنگ سرد). در پایان تظاهرات گردهمآئی خلق های قفقاز با به رسمت شناختن حاکمیت مطلق امیر قفقاز دوکو عمروف Dokou Oumarov دائمی شد. نمایندگان امپراتوری روس، اتحاد جماهیر سوسیالیستی و فدراسیون روسیه را به اعمال قطع نسل قفقاز متهم کردند. در یک ویدئو، امیر دوکو عمروف تمام مردم قفقاز را دعوت می کند که به جهاد بپیوندند. روسیه در این مورد واکنش سختی نشان داد (19).

در سال 2013 روسیه در هیئت مجازات های 1989/1267 در شورای امنیت درخئاست کرد که ایمکاندر در فهرست سازمان های وابسته به القاعده به ثبت رسد. بریتانیا، فرانسه و لوگزانبورگ با این درخئاست مخالفت کردند (20). در واقع، گرچه ایمکاندر پشتیبانی سیاسی از القاعده در قفقاز را به رسمیت می شناسد، ولی از دیدگاه غربی ها روسیه دلیل و مدرک کافی که گواه بر شرکت این سازمان در عملیات نظامی باشد را عرضه نکرده است.

این دو سازمان غیر دولتی مستقیماً در قاچاق اسلحه از سوی سازمان کمک های بشر دوستانۀ مسلمان و پشتیبانی سیاسی توسط ایمکاندر شرکت داشته اند. این سازمان ها از پشتیبانی حزب رئیس جمهور اردوغان برخوردار هستند، یعنی حزب عدالت و توسعه که اردوغان برای جایگزین ساختن حزب رفاه ایجاد کرد که از سوی دادگاه قانون اساسی ممنوع اعلام شده بود.

با گزارش اطلاعاتی روسیه چه باید کرد؟

احتمال اندکی وجود دارد که شورای امنیت گزارش اطلاعاتی روسیه را مورد بررسی قرار دهد. مسائل سازمانی های سرّی عموماً به شکل سرّی مورد بررسی قرار می گیرد. در هر صورت ایالات متحدۀ باید مشخص کند که با این هم پیمان خود، ترکیه که حال ارتکاب به نقض منشور شورا افشا شده است چه سیاستی در پیش خواهد گرفت.

این گزارش به گزارشات دیگری اضافه شده است که پیش از این در مورد رابطۀ رجب طیب اردوغان با یاسین القاضی بانکدار القاعده (21) آرشیو شده است، و به همین گونه در مورد نقش پسرش بلال در تجارت نفت دزدیده شده توسط داعش (22).

تردیدی نداشته باشیم که رجزخوانی های ترک ها برای حملۀ نظامی به سوریه ترفندی برای رد گم کردن است. در هر صورت، اگر جنگی بین ترکیه و روسیه صورت بگیرد، این گزارش اطلاعاتی روسیه آنکارا را از پشتیبانی پیمان آتلانتیک محروم خواهد ساخت (مادۀ 5 منشور ناتو)

Thierry Meyssan

[1] « Rapport de renseignement russe sur l’aide actuelle turque à Daesh », Réseau Voltaire, 18 février 2016.

[2] « Flottille de la liberté : le détail que Netanyahu ignorait », par Thierry Meyssan, Réseau Voltaire, 6 juin 2010.

[3] “Tinker raiders, Soldier, Spy”, Sunday World, November 7, 2011.

[4] “Dublin man denies receiving funds from US to assist overthrow of Gadafy”, Mary Fitzgerald, Irish Times, November 22, 2011.

[5] “Irish Libyans join rebels trying to oust Gadafy”, Paulo Nunes Dos Santos, Irish Times, August 13, 2011.

6) بر اساس دستوری که در مأموریتش دریافت کرده بود، یعنی دستوری که طی گردهمآئی مخفی متفقین در ناپل صادر شده بود و آلت ژوپه و مهدی ال هراتی در آن شرکت داشتند، می بایستی از این فرصت برای از بین بردن من (تی یری میسان) در هتل ریکسوس استفاده کنند.

[7] “Libyan-Irish commander resigns as deputy head of Tripoli military council”, Mary Fitzgerald, Irish Times, October 11, 2011.

8) در قرن هجدهم، وزیر روسیه گرگوری پوتمکین Grigori Potemkine طی دیدار امپراتریس کاترین دوم از دهکده های کریمه، برای پنهان کردن فقر این دهکده ها سطح بیرونی در و دیوارها را با خمیر مقوا به شکل شکوهمندی تزئین کرده بود. از این تاریخ به بعد اصطلاح «دهکدۀ پوتمکین» به معنای مکان تخیلی برای اهداف تبلیغاتی رایج شد.

[9] « Islamistas libios se desplazan a Siria para «ayudar» a la revolución », Daniel Iriarte, ABC, 17 de diciembre de 2011. Version française : « Des islamistes Libyens en Syrie pour «aider» la révolution », Traduction Mounadil Al-Djazaïri, Réseau Voltaire, 18 décembre 2011.

[10] “Irish Syrian fighters pass on lessons of revolution”, Mary Fitzgerald, Irish Times, August 1, 2012.

[11] “Spymasters gather to discuss Syria”, David Ignatius, Washington Post, February 19, 2014.

[12] « L’Ukraine et la Turquie créent une Brigade internationale islamique contre la Russie », par Thierry Meyssan, Réseau Voltaire, 12 août 2015.

[13] Il s’agissait de contraindre le Saint-Siège à abandonner l’Ostpolitk que le cardinal secrétaire d’État Agostino Casaroli poursuivait dans la même optique que Willy Brandt.

[14] “Brotherhood ‘buying influence with arms’”, Sheera Frenkel The Times, September 14, 2012.

[15] « The role of Islamic charities in international terrorist recruitment and financing », Evan F. Kohlmann, Danish Institute for International Studies, 2006.

[16] “Turkey pays homage to Basayev”, IHH, July 14, 2006.

[17] « La police turque saisit une cargaison d’armes destinées à la Syrie », Réseau Voltaire, 2 janvier 2014.

[18] « La Justice turque accuse l’IHH de liens avec Al-Qaïda », Réseau Voltaire, 15 janvier 2014.

[19] « De «la Conférence Internationale sur le Caucase» à Istanbul », in « Le briefing d’A.K. Loukachevitch, porte-parole du Ministère des Affaires étrangères de la Russie, le 18 mai 2012 ».

[20] “Commentaire du Département de l’Information et de la Presse du Ministère des Affaires étrangères de la Russie sur une demande russe adressée au Comité des sanctions du Conseil de sécurité de l’ONU contre Al-Qaïda”, Ministère des Affaires étrangères de la Fédération de Russie, 12 septembre 2013.

[21] « Erdoğan recevait secrètement le banquier d’Al-Qaida » ; « Al-Qaida, éternel supplétif de l’Otan », par Thierry Meyssan, Al-Watan (Syrie) , Réseau Voltaire, 2 et 6 janvier 2014.

[22] « Le rôle de la famille Erdoğan au sein de Daesh », Réseau Voltaire, 26 juillet 2015 ; « La Russie expose les preuves du trafic de pétrole de Daesh via la Turquie », par Valentin Vasilescu, Traduction Avic, Réseau Voltaire, 3 décembre 2015.

لینک متن اصلی در شبکۀ ولتر :

http://www.voltairenet.org/article190350.html

ترجمه توسط حمید محوی

ترکیه وبازیهای شکست خورده – رضا رخشان

turkei456

ترکیه وبازیهای شکست خورده

قبلا گفتیم که در مناسبات سرمایه داری ،تمامی روابط ،دوستیها ،جنگها ودشمنی ها بر اساس منافع طبقه سرمایه داری حاکم صورت میگیرد.اما در خاورمیانه با وجود حکومتهای مذهبی ،عنصر مذهب را بعنوان پیشبرنده مجموعه خط سیاسی باید بحساب آورد. در مورد ترکیه تحت حاکمیت حزب عدالت وتوسعه بنظرم بیشتر بر اساس مسائل فرقه ای و قومیتی سیاستها اعمال میشود.هر چند این تبعیض ونابرابری اجتماعی را میتوان در نام این کشور ،یعنی ترکیه مشاهده کرد. چراکه ترکیه ،یعنی کشور ترکها.تحت حکومت ترکها و صیانت ترکها.این در حالیست که بیش ازده میلیون کرد و همچنین سایر اقلیتها مثل ارمنی ،علوی و عرب وغیره وجود دارند که از کمترین حقوق فرهنگی ،تاریخی وسیاسی یرخوردارند. جدای ازین مسائل بغرنج ،در مناسبات سیاسی حزب حاکم ،اعمالی مشاهده میشود که بیشترین اسیب را منافع ملی ترکیه وارد میسازد.اگر روند تحولات وموضعگیریهای سیاستمداران ترک را در سنوات اخیر ،بخصوص بعد از روی کار آمدن حزب عدالت وتوسعه را دنبال میکنیم بعضا به مسائلی بر میخوریم که آنقدر تضاد وناهمگونی در خط فکری مقامات ترک وجود دارد که پیدا کردن منطقی حتا بر اساس منفعت مادی ،منافع ملی ویا شعائر مذهبی سخت میشود.اوج این التقاطی گری بعد از حوادث حیرت انگیزی که در خاورمیانه به وقوع پیوست وبعدها نام بهار عربی بر آن نهادند میتوان ملاحظه کرد.بطور نمونه ،در مصر بعد از اینکه حوادث بشکل خیلی سریعی پیش رفت و در فضای نسبتا آرامی که به استعفای مبارک از قدرت انجامید با روی کار آمدن مرسی که وابسته به جریان اخوان المسلمین مصر بود ماه عسل روابط ترکیه ومصر هم شروع شد. در آن زمان از ترکیه بعنوان یک مدل موفق از دموکراسی در کشورهای اسلامی یاد میشد.اما این ماه عسل روابط با مصر دیری نپایید . یکسال بعد از روی کار آمدن مرسی ،بعلت سومدیریت و همچنین اعمال مستبدانه مرسی در برابر سایر جریانات سیاسی ،نارضایتی عمومی نسبت به عملکرد اقتصادی و سیاسی حزب حاکم وعدم حمایت بورژوازی مصر ،همگی دست به دست هم داد تا ژنرال سیسی که حمایت اکثریت مردمی را با خود داشت مرسی و جریان اخوان را از صحنه سیاسی حذف کند. طبیعیست که پس از سرنگونی مرسی ، عزادار واقعی در منطقه ترکیه بود. مخالفتهای شدید و گاها غیر مسئولانه مقامات آنکارا با دولت جدید مصر، سرانجام موجب قطع روابط با مصر شد. در اینجا بازنده اصلی تحولات مصر، دولت ترکیه بود. چرا که نتوانست سیاست خود را با شرایط جدید مصر وفق دهد. کاری که همه کشورهای جهان انجام دادند حتا دولت امریکا که از حامیان سرسخت مرسی بشمار می رفت در تغییری آشکار نسبت به سیاستهای قبلی ، با اعلام کودتا نبودن تحولات جدید مصر ، روابط خود را با شرایط جدید مصر تنظیم نمود . یا در مورد منطقه اقلیمت خودگردان عراق. یه زمانی ترکیه مخالف فدرالیسم در عراق بود.از تمامی ابزارهای سیاسی خود بهره می جست تا کردها نتوانند در عراق موفق به خودگردانی شوند. امروزه ترکیه از این اقلیم و بخصوص از شخص مسعود بارزانی حمایت قاطع می کند.و حتا اعلام کرده اند که موافق استقلال اقلیم از عراق است. این در حالیست در گذشته وجود منطقه خود مختار کرد در نزدیکی مرزهایش را تهدید امنیتی نسبت به خود می دانستند. یا در مورد سوریه. زمانی دولت اسد از همپیمانان نزدیک ترکیه بشمار می رفت. بعد از بهار عربی که دیرتر به سوریه رسید دولت ترکیه که گمان میبرد دولت اسد هم مانند دولتهای مصر ولیبی وتونس به سرعت سقوط خواهد کرد ضمن قطع روابط با سوریه به حمایت و تجهیز مخالفان پرداخت . عدم سقوط اسد و تداوم جنگ وخونریزی ، باعث تشدید رفتارهای مالیخولیایی مقامات ترکیه در سرنگونی اسد به هر قیمتی ، شد بطوریکه با حمایتهای سیاسی وتسلیح نظامی و کمکهای مالی به تمامی گروهای افراطی نظییر جبهه النصره و حرار شام وجیش الفتح و ارتش ازاد وغیره پرداخت . بسیاری برین باورند که داعش هم از چتر حمایتی دولت ترکیه مانند حمایتهای لوجیستیکی واقتصادی مانند خرید نفت ارزان و همچنین ترانزیت نیروهای جهادی از سایر کشورهای جهان به ترکیه و سپس به سوریه برخوردار است .از 2011تا اکنون نه تنها دولت اسد سقوط نکرد .بلکه با ورود روسیه به جنگ با مخالفین اسد ، موازنه قوا به نفع دولت تغییر کرد و امروز مخالفین در موضع ضعف بسر میبرند که طبیعیست که بازنده اصلی در سوریه ،ترکیه باشد. یا درمورد کردها.شهر تل ابیض نزدیک به مرز ترکیه، قبلا تحت کنترل نیروهای داعش بود ترکیه هم هیچ مشکلی با این قضیه احساس نمی کرد . سال گذشته که مبارزین کرد سوریه توانستند این شهر را از داعش پس بگیرند اینبار ترکیه نگران شد.دلیل این نگرانی ـنزدیکی فکری و سازمانی حزب دموکراتیک خلق سوریه با پ ک ک عنوان میشود.از چند روز پیش هم با پیشروی نیروهای کرد سوریه در مناطقی که قبلا تحت کنترل مخالفان دولت اسد بود، ترکیه به بمباران مواضع نیروهای کرد پرداخته است. این مسئله نشان می دهد که حزب حاکم عدالت وتوسعه در ترکیه هیچگونه مشکلی با نیروهای تروریست جهادی ندارد.بلکه بیشترین هراس از نیروهای مبارز ومترقی کرد است.عاملی که میتواند برای مردم حق طلب کردهای ترکیه الهام بخش مبارزاتشان در جهت استیفای حقوق مدنی ،اقتصادی وسیاسیشان باشد.در مورد سرنگونی هواپیمای روسیه نیز اوضاع بر وفق مراد ترکیه پیش نرفت. این مسئله که به بهانه ورود هواپیمای روسی به خاک ترکیه و در اقدامی خصمانه صورت گرفت اهداف مشخصی را به دنبال خود داشت. از یک سو ،ترکیه بشدت از بمباران هواپیماهای روسیه نسبت به مواضع همپیمانانش در سوریه ناراحت وعصبانی بود. لذا بنوعی قصد مقابله به مثل داشت. بعد با کشیدن پای پیمان ناتو به این جریان، هم موجبات تضعیف حمایت روسیه از اسد را فراهم می آورد و هم با برپایی منطقه پرواز ممنوع در شمال سوریه که در واقع بمنظور ایجاد چتر حمایتی نسبت به مخالفین دولت سوریه صورت می گرفت. بعد از این رفتار خصمانه ترکیه ، دولت روسیه در اقداماتی قاطع به مجازات های تجاری و اقتصادی وسیاسی ترکیه پرداخت و همچنین بدلیل عدم پیشتیبانی موثر ناتو بعد ازین رخداد ، اردوغان ازین ماجراجویی کودکانه هم بی نسیب ماند.و یا موارد دیگری را ازین رفتارها را میتوان ملاحظه کرد که نا پختگی سیاست بازان ترکیه را نشان میدهد. از شکست خود خواسته مذاکرات با کردها و اوجالان بعد از راهیابی حزب دموکراتیک خلقها به رهبری دمیرتاش به پارلمان .نزدیکی با سیاستهای عربستان در سوریه . اعزام تانک و نیروی نظامی به شمال عراق که بدون اجازه و مجوز دولت عراق صورت گرفت که رسوایی دیگری برای آنکار بود و یا کوچاندن پناهندگان سوری به اروپا ،جهت کشاندن غرب به مداخله نظامی و سرنگونی اسد در معرکه سوریه ویا مداخله در سایر جریانات مثل یمن و سایر نزاعهایی که ماهیت فرقه ای دارند ، با وجود نظام لائیک و سکولار در ترکیه

همه اینها که ذکر گردید نشان از ضعف سیاست ورزی وخرد گرایی در هیئت حاکمه ترکیه دارد .بخصوص اردوغان و دستگاه فاسد اطراف او.با این همه ، شخص اردوغان که بدنبال تغییر قانون اساسی و ریاستی کردن دستگاه سیاسی ،جهت تجمیع قدرت در نزد خویش است ، با سرکوب نیروهای مخالف داخلی و ماجراحویی های بین المللی ،شاید در رویای کودکانه بازگشت به قدرت امپراتوری عثمانی باشد .هرچند میراث عثمانی چیزی جز فساد ،ظلم وستم و اعمال بیرحمانه مانند کشتار یک میلیون ونیم از ارامنه نبود. با این همه برای اردوغان بازگشت به عثمانی و یا افزایش نفوذ و قدرت ترکیه در منطقه با این جور اعمال و سیاستهای احمقانه ،چیزی جز رویا وخواب نخواهد. هرچند با وجود شرایط بغرنج سیاسی وامنیتی واستبداد دستگاه سرکوب ،بطوریکه امروز ترکیه بزرگترین زندان خبرنگاران در جهان شده است و همچنین درگیریهای شدید در جنوب شرق با کردها ودیگر چالشهای امنیتی مانند بمب گذاریهای خونین در یکسال اخیر ، سرانجام جامعه مدنی بهمراه جنبش کارگری ودیگر جریانات خرد گرا ، ترکیه را بسلامت ازین وضع خطرناکی که در آن گرفتار شده است عبور خواهند داد.

پیروز باشید

رضا رخشان

اسفند ماه/1394

کمال کلیچدار اوغلو : هزاران نفر از شهروندان ترکیه درصف داعش حضور دارند ودر سوریه میجنگند

erdogan_turkiey

کمال کلیچدار اوغلو، رئیس حزب جمهوری ملت ترکیه : 

هزاران نفر از شهروندان ترکیه درصف داعش حضور دارند ودر سوریه میجنگند

سایت نویسندگان اردنی ، 21/2/2016

 

مترجم :احمد مزارعی

 

آقای کمال کلیچدار اوغلو، رئیس «حزب جمهوری ملت» ترکیه ، اظهار داشت : » هزاران نفر از شهروندان ترکیه ، از هفتاد استان این کشور به صفوف تشکیلات داعش پیوسته اند ، بدون اینکه مسئولان کشوری هیچگونه عکس العملی ازخود نشان داده باشند ، واین خود یکی از دلایل کاملا روشن ارتباط میان نظام رجب طیب اردوخان وتشکیلات جنایتکارانه داعش میباشد». وی سپس افزود: » حکومت اردوخان همه این افراد تروریست را آموزش داده ومسلح نموده وسپس آنها را به سوریه فرستاده است ، واین در حالی است که همه سازمانهای تروریستی وبنیادگرای گوناگون دیگر که در سوریه میجنگند ، درترکیه زندگی میکنند».

 

کلیچدار که روز شنبه بیستم فوریه در یک اجتماع حزبی در استانبول حضور داشت ، سپس چنین توضیح داد : » عقلیت اخوان المسلمینی نظام اردوخان برای ترکیه مشکلات بسیار زیادی را در رابطه با همسایگانش به وجود آورده است، ازسوی دیگر جهانیان ، ازجمله امریکا ،اروپا وکشورهای خاورمیانه نسبت به عملکردهای سیاسی و دیوانه وار اردوخان بسیارنگرانند، اردوخان مسئول عملیات تروریستی اخیر است که در ترکیه اتفاق افتاده است».

 

کلیچداراوغلو، در ادامه تاکید ورزید : » آنچه که برای اردوخان مهم است ، حکومت فردی است واینکه دذدیهایش ادامه پیداکند » کلیچدار درپایان افزود : » هر آنکس مسئولیتهای وی را نپذیرد، از نظر وی فاقد اخلاق است ، اردوخان فراموش میکند که کفن انسان به هنگام مرگ جیب ندارد تا آنرا مملو دلار کند».

پس از شکستهای دردناک در سوریه ، اردوغان به کجا میرود

erdogan_isis

پس از شکستهای دردناک در سوریه ، اردوغان به کجا میرود (1)

سایت نویسنگان اردنی،19/2/2016

برگردان : احمد مزارعی

رجب طیب اردوغان، میخواست در «مسجد اموی» حلب نماز اقامه کند،واز حلب آنچنان صحبت میکرد که گویا یکی از محله های استانبول است ویا وقتی درباره ساختارهای طایفه ای وقومی تشکیل دهنده سوریه صحبت میکرد ، مثل این بود که سوریه تحت الحمایه ترکیه است ومثلا باید فلان گروه را پاکسازی کرد،ویا../ اما اکنون لحظه خطر نزدیک شده است!.

در پنج سال گذشته سابقه نداشته است که اردوغان در مورد جنگ درسوریه وبرای آن ،اینهمه دچار اضطراب   وتشویش شدید شده باشد. درمقابل آنچه که در اطرافش میگذرد ، چه در شمال سوریه ویا در مقابل خونهای ریخته شده در خیابانهای استانبول ، اردوغان میان دو احتمال درنوسان است: مراجعه به عقل وتغییر جهت در موضعگیریهای سابق ، ویا اقدام به ارتکاب آخرین خطا ی کشنده، کوشش در جهت حرکت میان این دواحتمال، از این پس معنا ندارد.

اکنون آنکارا چه خواهد کرد؟ هر چقدر توطئه های اردوغان در داخل سوریه با شکست روبروشود وحکومتش بیشتر دچار تزلزل شود ، خونهای بیشتری درخیابانهای ترکیه جاری خواهد شد. شاید برای بسیاری این معادله عجیب بنظر برسد ، اما عجیب تر این است که هر چقدر ترس از آینده بیشتر بر شهروندان ترک مستولی شود ، به همان درجه اردوغانبییشتر خودرا در اتش جنگ سوریه گرفتار خواهد ساخت.

«به صفررساندن مشکلات» مورد ادعای دولتمردان ترکیه ، تبدیل به مضحکه سیاسی گردیده است.آتش همه سوی اردوغانرا فرا گرفته است، وحتی درون ترکیه. سئوال بزرگ اکنون این است : اردوغان از این پس به کجا خواهد رفت؟ .

تا کنون هیچگاه معادلات اینگونه که اکنون درمقابل ما است، روشن نبوده است ، ونیازی هم به گذشته پنج ماه پیش که روسیه وارد جنگ سوریه شد ، نیست، همین دیروز رهبران ترکیه کره آتشینی را با دستان خود بسوی همه اطراف پرتاب کردند.آنها با صراحت اعلام نمودند که کردها ونظام سوریه مسئول انفجارهائی هستند که در خیابانهای آنکارا یکصد نفر کشته وزخمی برجای نهاد.این اولین باری نیست که اردوغان میکوشد تا با استفاده از انفجاراتی که به قربانی شدن شهروندان ترکیه منجر میشود به تحکیم موقعیت وسیاستهای خود بپردازد، همین سیاست را در هنگام انفجارهای شهر سورج، میدان سلطان احمد وانفجارات شهر ریحانیه وغیر ازان بکار برد.

دو روزقبل از انفجار اخیردر آنکارا ، وی بیاناتی را ابراز کرد که درآن از تغییر «قواعد درگیریها» درشمال سوریه خبر داد، واین درست بعد از این بود که مراکز متعدد نیروهای مسلحش در روستاهای حلب بدست ارتش سوریه سقوط کرده بود.ودرهمین روز بود که شهر اعزاز را بمثابه خط سرخ دانست که اجازه نخواهد داد که جنگجویان کرد سوریه برآن تسلط پیدا کنند.قبل از این اردوغان با درد فراوانی ، سقوط شهرک تل رفعت را بلعیده بود، وبا عجزودرماندگی تمام شاهد پیشروی ارتش سوریه وهم پیمانانش ، ایران وحز ب الله در روستاهای حلب بود .

باید گفت که ظهور منظره گسترده درماندگی اردوغانیسم را باید از از زمان آزادسازی شهر سلمی در حومه لاذقیه ، ودر ادامه شکستهای پی درپی ، ترکیه عربستان ، وعقب نشینی ذلت بار گروههای مسلح آنها در محورها وجبهه های گوناگونی در شمال وجنوب دید، وآخرین این ضربه ها سقوط شهرک کنسبا بود که دروازه های گسترده جهنم را بر روی گروهها ئی که سالیانی است با پول عربستان وترکیه  دراستان ادلب میجنگند ، خواهد گشود، در سایه آنچه که هم اکنون در روستاهای حلب ،لاذقیه  ودرعا گذشته ومیگذرد ، دیگر هیچ جائی برای هرگونه امیدی برای ترکیه وعربستان باقی نمی ماند.

از اینجا است که اردوغان مجددا به بازی با ابزارهای آتشین پیشین باز گشته است که به دو نتیجه میانجامد، پیدایش فضائی که بتواند با سیاست بازی درمورد اینده سوریه جایگاهی برای خود دست وپا کند ویا کوشش تازه ای درجهت توسعه دادن احتمالات برای درگیر کردن بیشترخود در آتش جنگ  سوریه را فراهم آورد ، واینها در صورتی است که  همین فردا به مرحله اتخاذ تصمیم برسد.

پرتو وجود موجهای گوناگونی از تهدیدات لفظی مبنی بر دخالت نظامی  ترکیه عربستان ، خیلی زود مشخص شد که  این اقدام مورد تایید اروپا وامریکا قرارندارد، دراین حالت برای منع سقوط شهر اعزازبدست کردها وارتش سوریه، دو گزینه در برابر اردوغان قراردارد که یکی از دیگری دردناکتر است : اینکه ترکیه بدون حمایت نیروی هوائی وبطور مستقیم وارد جنگ اعزاز شود زیرا روسیه قبلا به ترکیه التیماتوم داده است که هواپیماهایش نمیتوانند دراسمان سوریه به پرواز درایند، دراینصورت نیروهای مهاجم ترکیه ،مستقیما زیر آتش نیروی هوائی دوکشور سوریه وروسیه قرار خواهند داشت  واین مسئله ای بسیار جدی است ، و یا اینکه ترکیه جرآت کند ونیروی زمینی خودرا با حمایت نیروی هوائی خود به طرف اعزاز روانه کند ، در اینصورت به احتمال زیاد دوسیستم اس 300  واس 400 روسیه برای  درگیری با هواپیماهای ترکیه ومنع ورود نیروهای زمینی ترکیه به اعزاز، وارد عمل خواهند شد .

بهمین علت وبه دلیل اینکه ترکیه میداند که نمیتواند وارد این معادله زیانبار گردد، اقدام به ارسال صدها جنگجوی سوری وجهادی ، از ترکیه به شهر اعزاز نموده است، بعضی از اینان از ادلب به داخل ترکیه انتقال داده شده واز انجا به نزدیکترین شهری که به مرکز «واحدهای حمایت توده ای» سوری کردی ، نزدیک است،  وارد شده اند ،  دراین شهرنیروهای هوائی آمریکائی وروسیه از نیروهای  کرد وسوری موجود در شهردفاع میکنند.(2)

از شنبه گذشته توپخانه سنگین ترکیه ، بطور روزانه ، به گلوله باران کردن مواضعی که کردها درنزدیکی شهر سوری اعزاز، به اشغال خود درآورده اند ، ادامه میدهد . مرکز «دیده بان حقوق بشر سوریه» وابسته به آمریکا ومخالف دولت سوریه گزارش کرد که نزدیک به پانصد نفر مسلح» سوری«از مرز ترکیه گذشته ووارد شهر اعزاز شده اند، واین در حالی است که منابع خبری رویتر اعلام داشتند که حد اقل دوهزار نفر نیروی مسلح از طریق مرز ترکیه  در هفته گذشته وارد سوریه شده اند «. همین منابع افزودند : » نیروهای دولتی ترکیه امور ورود جنگجویان ضد دولتی سوریه را به طرف شهر اعزاز تسهیل نموده واز این جبهه به آن جبهه به آنان یاری رساندند، این عملیات که چند شب به طول انجامید ، با همراهی وکمک نیروهای ارتش ترکیه انجام میگرفت وآنان کمک کردند تا انها ابتدا از ادلب به ترکیه وارد شده وبمدت چهار ساعت که درترکیه حرکت میکردند ، سپس بار دیگر وارد مرز سوریه شده واز آنجا به کمک جنگجویان شهر اعزاز شتافتند«.

خبرگزاری رویتر از قول ابوعیسی یکی از فرماندهان «الجبهت الشامیه» که مسئولیت گذرگاه مرزی «باب السلامه» را به عهده دارد چنین توضیح داد: » به ما ا جازه دادند که همه جنگ افزارهای خودرا از سلاحهای سبک گرفته تا سنگین واز گلوله های توپ تا منصه های پرتاب موشک وحتی تانکهایمان را وارد سوریه کنیم«.

انفجار آنکارا در لحظه ای اتفاق میآفتد که بازستاندن حومه شمالی استان حلب ومهمترین شهر استراتژیکی این منطقه ، یعنی شهر ، بتوسط  ارتش قدرتمند سوریه وهم پیمانانش( جبهه مقاومت وروسیه) نزدیک است  . هجوم «سرکوبگرانه وتآدیبی» که اردوغان  بر علیه روستاها ی کردی ترکیه بکار میگیرد ، ارتباط تنگاتنگی به عقیده شخصی اردوغاندرمورد خطر تشکیل کا نتونهای کردها را دارد ،که بارها در مورد این خطر یعنی از جرابلس تا عفرین، هشدار داده است ، شهر اعزاز  در قلب این خط اصلی کردها قرار دارد . با این معنی ، شهر اعزاز آخرین دستآویز اردوغان است ، اما این آخرین دستاویز بسیار پیچیده ودردسر آور ودر عین حال کشنده است، زیرا «خطر» آن برای اردوغان، بسیار بیشتر از شخص بشار اسدی است که درپنج سال گذشته شعار سرنگونی «حتمی» وی را سر داده است واین درحالی است که سربازان ارتش قدرتمند عربی سوریه ، با اعتماد به نفس کامل به آزادسازی حومه شهر حلب ادامه میدهد.

اکنون اردوغان به چه کاری میتواند دست بزند ؟ آیا میتواند به قمار بازی با تهدیدات روسیه ، ایران وسوریه ( به اضافه آمریکا) (4) دراین جنگ سرنوشت ساز ادامه بدهد ؟ چگونه ممکن است اردوغان به این قمار خطرناک دست بزند ، درحا لیکه اخبار سیاه وناامید کننده ای از هم اکنون انتشار مییابد، شهرک کنسبا جلوی چشم ما است که ارتش آنرا چند روز پیش از تروریستها باز ستا ند ؟ این درگیریها وپیروزیهای متوالی ارتش سوریه، به روشنی تمام نشان داد که دل بستن درگروی وضعیت قدیمی  ، که حومه لاذقیه در ارتباط نزدیک با هم پیمانان گروههای ترکمن مسلح ودیگران قرارداشت که میتوانستند از طریق ارتباطات محلی وقبیله ای بر دولت سوریه در منطقه ساحلی، فشار وارد کنند ، سپری گشته است، منطقه ای که درتماس مستقیم با استان اسکندرون ودریای مدیترانه قرارداشت ،  شرایط سابق دیگر وجود ندارد وکیلومترهای محدودی که هنوز در زیر تسلط تروریستهای اردوغان قراردارد رو به زوال است.

با این حساب درحال حاضر ارتش سوریه بسیار به استان ادلب نزدیک شده است ، شهرک کنسبا که یکهفته پیش بازستانده شد ، سه کیلومتر با ان فاصله دارد وتا شهر جسر الشغور سیزده کیلومتر وامروز ارتش بسیار به مرز ترکیه سوریه ، نزدیک گشته است. بر اساس منابع نظامی موثق ، ارتش از زمان شروع دوره پاکسازی خود در  استان حلب ، موفق شده است هفتصدو پنجاه کیلومتر مربع را از زیر تسلط تروریستها خارج کند، در حال حاضر یکصدو سی وپنج کیلومتر دیگر در دست تروریستها باقی است ، یعنی هیجده  درصد از مجموع مساحت روستاهای استان حلب ، د رحال حاضر آنها بر روستاهای کبانی ، شحروره، البیضا، بیت جناورو، کنده وچند مزرعه کوچک تسلط دارند.

امیدهای اردوغان درشمال سوریه به نابودی گرائیده است این منطقه بمثابه کنام تاریخی «اخوان المسلمین» به حساب میآمد ودر امتداد خود به شهر حماه وروستاهایش وصل میشد. هم اکنون سیادت سوریه بطور تدریجی بسوی یکی از گذرگاههای مهم ومنظم ارسال کمکهای ترکیه به تروریستهایش در جهت انهدام سوریه ، درحرکت است ، یعنی دروازه » باب السلامه» در شهر اعزاز وازانجا بسوی گذرگاه «باب الهوی» در ادلب.

اردوغانقبل از این شاهد سقوط گذرگاه «تل ابیض» به دست رزم آوران کرد سوریه بود.

درمقابل اینهمه قهر، ممکن است اردوغان به «خطائی کشنده» دست بزند ، ودر این لحظه ممکن است وارد یک ماجراجوئی  خطرناک شده که نه فقط برای ترکیه زیانبار است ، بلکه برای مجموعه مضطرب منطقه  خطراتی در بر دارد، بویژه اینکه اگر هجوم به ادلب شروع شده و» جیش الفتح» ، که یکی از ابزارهای برنده  اردوغان

وگزینه اصلی وی برای تسلط بر «سوریه بزرگ» است ، تارومار شود.

«خرس روسی» در اجرای برنامه هایش استواربه پیش میرود واصراردارد. کشیدن «دندانهای نیش» اردوغاناقدامی است که با جدیت درحال پیشروی میباشد، دب روسی در مورد پیشبرد امر صلح وسازشها ی منطقه ای نیز بیشتر با امریکائیها مشورت میکند تا به نتیجه ای برسد، اردوغان در روزهای گذشته  به آمریکائیها ندا در داد که  «من هم پیمان شما هستم«، پاسخ واشنگتن «رنگین کمانی» بود : برنامه ای برای تهاجم زمینی به سوریه نداریم ، همچنین برنامه برقراری «منطقه پرواز ممنوع » نیز در دستور کار نیست«. ومهمتر اینکه ، دیروز وزارت خارجه امریکا شرکت کردها را در برنامه انفجاری انکارا که بطور رسمی از طرف دولت ترکیه به کردها نسبت داده شده بود، ردکرد . اداره اباما در نظر ندارد درآستانه انتخابات وارد یک جنگ تمام عیار منطقه ای شود.

با همه انچه که گذشت ، اکنون ترکیه وعربستان برای مشروعیت دادن به کارهای خود، بر چه چیزی تکیه دارند واستناد میجویند ؟ بطور خلاصه از قول یک صاحبنظر در اینگونه مسائل ، اظهارات ریاض وآنکارا ، از جمله تهدیدشان به دخالت زمینی در سوریه وسپس عقب نشینی انها ، نشان از این دارد که انها میکوشند تا دستاوردهای بسیارآنی و محدودی برای خود کسب کنند ودر حقیقت خودرا در مسیر هماهنگیهای  روسیه امریکا قراردهند که درعین حال مشابهت تام وتمامی با اجماع کشورهای اروپائی دارد بر این مبنی که دروازه جهنم سوریه باید ولو به شکل موقت، بسته شود……./. اما در مورد عملکرد های نظامی روسیه ، ایران وسوریه ، همچنانکه میدانهای گسترده جنگ سوریه شهادت میدهند، درپنج سال گذشته ، این سه کشور، سرسختانه درجهت ساقط کردن اهداف ترکیه در سوریه کوشیده اند.

اتهام ترکیه به «حزب اتحاد دموکراتیک» ودولت سوریه

در این مورد واز قول خبر گزاریها ، نخست وزیر ترکیه ، احمد داود اغلو ، اظهارداشت : » حزب کارگران کردستان» و «واحدهای حمایت مردمی » وابسته به » حزب اتحاد دموکراتیک» در پشت انفجارهای شهر آنکارا قراردارند.

داود اغلو سپس ادامه داد: » اسم شخص منفجر کننده ، صالح نصار بوده واین شخص در سال 1992 ، در شهر امد ، در استان حسکه شمال سوریه، تولد یافته است » رسانه های ترکیه اطلاع دادند که هویت شخص انتحاری از طریق اثر انگشت وی تشخیص داده شده وبه عنوان پناهنده وارد ترکیه شده است» وی سپس افزود : » چون» واحد های حمایت مردمی» ابزار دولت سوریه میباشد ، در نتیجه دولت سوریه مسئول این انفجار بوده ودولت ترکیه به خود اجازه میدهد که اقدامات لازم را به عمل بیاورد«.

دراین میان درحمله ای که به یک قافله نظامیان ترکیه در نزدکی شهر دیار بکر در جنوب ترکیه انجام گرفت ، شش نفر کشته وتعدادی زخمی شدند ، منابع امنیتی ترکیه ای هجوم را به جنگجویان کرد نسبت دادند.

پاسخ روسیه

سخنگوی وزارت خارجه روسیه ، خانم ماریا زاخاروفا ،  در پاسخ به این سئوال که روسیه احتمال تشکیل یک دولت کردی در سوریه را میدهد، پا سخ داد : » موسکو یک سوریه تقسیم نشده را تایید میکند«.(3)

وی تاکید کرد که دولت روسیه دخالت هر نیروی بیگانه ای را درخاک سوریه ، غیر قانونی میداند.

زاخاروفا ، توضیح داد که تطبیق برنامه «منطقه پرواز ممنوع» در سوریه تنها منجر به تکرار تجربه لیبی خواهدشد . وی گفت: » کسی خواستار تکرار تجربه لیبی نیست وجامعه بین المللی در گذشته این فکر را تجربه کرده است ونتیجه اش نه فقط در لیبی  ، بلکه در اروپا هم تجربه تلخی به بار آورده است.

توضیحات وزیرنویسها از مترجم است :

(1) – حزب عدالت وتوسعه درابتدای تشکیل خود به شیوه ای دموکراتیک تشکیل شد ورهبران آن محبوب ومورد احترام همگان بودند ، با گذشت زمان وبویژه در سالهای اخیر این حزب تبدیل به حزب شخصی اردوغان گردید وغالب کسانی که اکنون در راس حزب قراردارند بمثابه فرمانبران اردوغانبه حساب میآیند ، بهمین دلیل تعداد زیادی از بنیانگزاران اولیه حزب همچون ، عبدالله گل ، بولنت ارنج، عبداللطیف شنان وبسیاری دیگر ازحزب کنار گرفته ودر صدد هستند تا حزب تازه ای تشکیل دهند، اردوغان که تنها مانده ، و شکست ورسوائیهای زیادی ببار آورده است ، درماههای اخیر ملاقات زیادی با شخصیتهای حزبی سابق داشته ، تا مگر آنان به حزب بازگردند، اما آنان میدانندکه اردوغاناز شدت تنهائی، رسوائی وضعف به انان روی آورده ودرماهیت تغییری نکرده است ، لذا پاسخشان منفی بوده است وتوخودحدیث مفصل…../.

اما مسئله بسیار مهم وخطرناکی که درساختار دولتی ترکیه وجود دارد، وابستگی اکثردولتمردان این کشور به آمریکا ومخصوصا به رژیم صهیونیستی اسرائیل است ، برای مثال به این نمونه رسوا ودردناک توجه کنید، آرباکان که پدر معنوی حزب فعلی واز بانیان جنبش اسلامی ترکیه است،ومدتی هم نخست وزیر کشور بود، درتاریخ 28/8/1996، با اسرائیل قرارداد دفاع مشترک امضا نمود وتو حدیث مفصل بخوان از نفوذ صهیونیسم در تاروپود دولت ودولتمردان ترکیه  وبسیاری رسوائیهای دیگر

(2) – چرا آمریکا از کردهای سوریه دفاع میکند ؟ آمریکا در چهارچوب سیاست خود مبنی بر خاورمیانه بزرگ ، درمورد کردها برنامه اش این است تا از یکطرف اگر بتواند درازادی موصل دست بالا راداشته باشد وبتواند پس از ازادی کنترل موصل که به کردستان عراق و سوریه وصل است بوسیله نیروهای سنی دردست بگیرد وسپس با کمک به کردهای سوریه وترکیه ، انها را درزیر نفوذ خود نگهدارد، اگر این نقشه ها موفق شد، میتواند گازونفت کشورهای عربی، قطر وامارات وکردستان وگاز شرق مدیترانه را یکجا وانتقال انها از طریق لوله وگذر دادنشان از از مرزهای کردستان بزرگ ، به ترکیه انتقال داده واز آنجا به اروپا ببرد و روسیه را از بازار انرژی اروپا هذف کند .

روسیه عراق سوریه و ایران وهمچنین حزب الله که برمنابع گازی منطقه اشراف دارند، این بازیها را میدانند وبهمین دلیل امروز عبادی طی نطقی در پارلمان عراق ، اعلام داشت که نیروهای بسیج مردمی عراق» درجنگ آزادسازی موصل نقش اصلی را خواهند داشت ، ودراین جنگ هیچ نیروی خارجی شرکت نخواهد کرد«واین ضربه ای به سیا ست امریکا بود که قصد داشت بسیجیان عراقی در جنگ موصل شرکت نداشته باشند ، قابل ذکر است که بسیج عراق زیر نظر قاسم سلیمانی فرمانده گردان قدس آموزش دیده وعمل میکند ، به این معنی که انها سیاست امریکا را به خوبی  د نبال میکنند واجازه نخواهند داد نه کردستان تقسیم شود ونه امریکا بر کردستان تسلط پیدا کنند ، واز همه مهمتر کردهای ترکیه وسوریه پیروان عبدالله اجلان بوده که مخالفان نفوذ امریکا واسرائیل در منطقه هستند. برای روشن شدن بهتر اهداف آمریکا در منطقه، به این مقاله رجوع کنید:

«اهداف استراتژیکی آمریکا از جنگ در عراق«

همکاری ترکیه و کردستان عراق در فروش نفت داعش

ژنرال سرگئی رودسکوی روز جمعه به روزنامه‌نگاران گفت تصاویر هوایی از حومه زاخو (شهری در کردستان عراق) تمرکز  ۱۱,۷۷۵ نفت‌کش و کامیون را در دو سوی مرز ترکیه-عراق نشان می‌دهند. ژنرال رودسکوی گفت: «باید توجه کرد که نفت هم از عراق و هم از سوریه از این ایستگاه بازرسی [زاخو] می‌گذرد. ضربات کاری نیروی هوایی روسیه در سوریه تروریست‌ها را مجبور کرده است برای انتقال نفت خام دنبال مسیرهای جدید بروند. در حال‌حاضر، نفت‌کش‌ها از منطقه دیرالزور سوریه که تحت کنترل دولت اسلامی قرار دارد در جهت مرز عراق بسمت زاخو و موصل حرکت می‌کنند. رودسکوی گفت: «اما، علی‌رغم تغییر قابل توجه در مسیر، نقطه پایان انتقال نفت ترکیه است.»

منبع: روسیه امروز

تارنگاشت عدالت
۲۵ دسامبر ۲۰۱۵‌

oel_tur_russia

ستاد کل: اطلاعات روسیه ۱۲,۰۰۰ نفت‌کش و کامیون را در مرز ترکیه-عراق رصد کرد

ستاد کل نیروهای مسلح روسیه گزاش داده است که اطلاعات روسیه حدود ۱۲,۰۰۰ نفت‌کش و کامیون را در مرز ترکیه-عراق رصد کرد.

ژنرال سرگئی رودسکوی روز جمعه به روزنامه‌نگاران گفت تصاویر هوایی از حومه زاخو (شهری در کردستان عراق) تمرکز  ۱۱,۷۷۵ نفت‌کش و کامیون را در دو سوی مرز ترکیه-عراق نشان می‌دهند.

ژنرال رودسکوی گفت: «باید توجه کرد که نفت هم از عراق و هم از سوریه از این ایستگاه بازرسی [زاخو] می‌گذرد.

رودسکوی گفت کامیون‌های سنگین با محموله نفت از مرز ترکیه-سوریه نیز همچنان عبور می‌کنند. ژنرال افزود در عین‌حال، تعداد نفت‌کش‌ها در مسیرهای شمالی و جنوبی انتقال نفت از سوریه رو به کاهش است.

رودسکوی گفت «طبق اطلاعات ماهواره‌ای تعداد نفت‌کش‌ها در «مسیر شمالی» بسمت پالایشگاه شهر باتمان در ترکیه بمیزان چشمگیری کاهش یافته است» و افزود تعداد نفت‌کش‌هایی که از «مسیر جنوبی» بین شهرهای ریحانلی [در مرز سوریه] و اسکندورن حرکت می‌کنند به ۲۶۵ کاهش یافته است.

نیروی هوایی روسیه در سوریه حدود ۲,۰۰۰ نفت‌کش مورد استفاده اسلام‌گرایان برای انتقال نفت را نابود کرده است. در هفته گذشته، هواپیماهای جنگنده روسیه ۱۷ کاروان نفت‌کش و تعدادی از تأسیسات مورد استفاده تروریست‌ها برای استخراج و پالایش نفت را نابود کرد.

ضربات کاری نیروی هوایی روسیه در سوریه تروریست‌ها را مجبور کرده است برای انتقال نفت خام دنبال مسیرهای جدید بروند. در حال‌حاضر، نفت‌کش‌ها از منطقه دیرالزور سوریه که تحت کنترل دولت اسلامی قرار دارد در جهت مرز عراق بسمت زاخو و موصل حرکت می‌کنند.

رودسکوی گفت: «اما، علی‌رغم تغییر قابل توجه در مسیر، نقطه پایان انتقال نفت ترکیه است.»

 

https://www.rt.com/news/327063-russian-intelligence-oil-tankers-turkey/


پیامدهای حمله ترکیه به روسیه

gaz_turkei

«خط گازی» ترکیه Turkish Stream مرد! قطع لوله گاز به اروپا به بحران اقتصادی روسیه کمک خواهد کرد؟ «تغییر رژیم» در اوکرائین که عمدتاً توسط وزارت امور خارجه ایالات متحده آمریکا سازماندهی شد، مسئول اصلی فروپاشی پروژه لوله‌گازی «خط گازی جنوب» South Stream بود. نیات واشنگتن این بود که عملاً محاصره‌ای بوجود آورد که مانع از انتقال نفت روسیه به اتحادیه اروپا گردد.

گلوبال ریسرچ

پرفسور میشل خسودوفسکی

تارنگاشت عدالت

۲۷ نوامبر ۲۰۱۵

«خط گازی» ترکیه Turkish Stream مرد!
قطع لوله گاز به اروپا به بحران اقتصادی روسیه کمک خواهد کرد؟

«تغییر رژیم» در اوکرائین که عمدتاً توسط وزارت امور خارجه ایالات متحده آمریکا سازماندهی شد، مسئول اصلی فروپاشی پروژه لوله‌گازی «خط گازی جنوب» South Stream بود. نیات واشنگتن این بود که عملاً محاصره‌ای بوجود آورد که مانع از انتقال نفت روسیه به اتحادیه اروپا گردد.

«… لوله‌گازی جنوب ۱۵٫۵ میلیارد یورو هزینه داشت و قرار بود سالانه ۶۷ میلیارد مترمکعب گاز روسیه را به اروپا پمپاژ کند. بخش زیردریائی این خط در دریای سیاه از ایستگاه  «روسکایا» در سواحل روسیه تا سواحل بلغارستان ۹۰۰ کیلومتر طول داشت …» (خبرگزاری روسیه تاس ۱۴ ژانویه ۲۰۱۵)

روز ۱ دسامبر ۲۰۱۴ رئیس جمهور روسیه  ولادیمیر پوتین پروژه ایجاد خط گازی جنوب را «به دلیل رفتار غیر خلاق اتحادیه اروپا در همکاری» متوقف کرد. در این زمینه تصمیم بلغارستان برای ممانعت از ایجاد خط گازی نامبرده در سرزمین خود که زیر فشار آمریکا گرفته شد، تعیین کننده بود. 

خط گازی جنوب که قرار بود ایجاد شود

بدنبال آن پروژه «خط‌گازی ترکیه» دنبال شد. تقریباً هم‌زمان با متوقف شدن خط گاز جنوب در دسامبر ۲۰۱۴ یک قرارداد تاریخی بین روسای جمهور روسیه و ترکیه پوتین و اردوغان به امضاء رسید.

درچارچوب قرارداد روسیه ـ ترکیه در مورد خط لوله‌گازی قرار بود ترکیه به سکوی مرکزی و خط عبور اصلی گاز روسیه به اروپای جنوبی و غربی تبدیل گردد.

شرکت روسی «گازپروم» از طریق رئیس این شرکت «آلکسی میلر» طی یک سخنرانی تاریخی در ژانویه ۲۰۱۵ اعلام کرد: «که پروژه خط گازی ترکیه در آینده برای روسیه تنها راه جهت تحویل ۶۳ میلیارد مکعب گازطبیعی به اروپای غربی خواهد بود. این بیانیه رئیس گازپروم را می‌بایست پاسخی به سئوال مربوط به سرنوشت پروژه خط گازی جنوب تعبیر کرد.» (خبر تاس ۱۴ ژانویه ۲۰۱۴)

خطوط گازی روسیه به اروپا

۲۴ نوامبر ۲۰۱۵: سرنگونی جنگنده روسی SU24 توسط ترکیه تیر خلاص را به پروژه خط گازی ترکیه وارد کرد.

واشنگتن معامله‌ای که در ژانویه بین مسکو و آنکارا صورت گرفت را سیلی به صورت خود تعبیر کرد. سرنگونی جنگنده روسی SU24 که احتمالاً از طرف ایالات متحده و ناتو طراحی شده بود این معامله که در زمان  امضاء یک معامله بزرگ و «تنها راه» صدور گاز اعلام شده بود را کان‌لم یکن اعلام کرد.

چه پیامدهای دیگری را باید انتظار داشت؟
پس از لغو این «تنها راه» احتمالاً نه تنها تامین گازی اتحادیه اروپا دچار بحران خواهد شد، بلکه همزمان با آن ضربه سنگینی به اقتصاد روسیه که بسیار وابسته به بخش انرژی است، وارد خواهد شد.

ولی از موضع واشنگتن، وال استریت و پنتاگون هنوز این شعار کهنه صادق است: «جنگ کمک خوبی به تجارت است».

امپریالیسم آلمان به جنگ می‌رود

پارلمان آلمان روز ۴ دسامبر ۲۰۱۵ شرکت آلمان را در جنگ کثیف سوریه به تصویب رساند. گويی ارتش آلمان (بوندس وهر) می‌خواهد فرانسه را که پس از حملات تروریستی پاریس در صدد انتقام‌جويی است مورد پشتیبانی قرار دهد. به این بهانه مجلس جرأت می‌کند نه تنها قانون اساسی آلمان، بلکه همین‌طور حقوق بین‌الملل را زیر پا بگذارد… ادعا می‌شود که پارلمان آلمان این تصمیم را بسیار سریع  و با عجله تصویب کرد. این امر حقیقت ندارد! امپریالیسم از مدت‌ها پیش با افزایش تولید تسلیحات و صدور اسلحه، با تبدیل بوندس وهر (ارتش آلمان) به یک ارتش مدرن و مجهز، خود را برای یک جنگ آماده کرده است.

merkel_war.jpg

منبع: ردگلوب

تارنگاشت عدالت

۱۰ دسامبر ۲۰۱۵

حزب کمونیست ترکیه خطاب به زحمتکشان ترک در آلمان

پارلمان آلمان روز ۴ دسامبر ۲۰۱۵ شرکت آلمان را در جنگ کثیف سوریه به تصویب رساند. گويی ارتش آلمان (بوندس وهر) می‌خواهد فرانسه را که پس از حملات تروریستی پاریس در صدد انتقام‌جويی است مورد پشتیبانی قرار دهد. به این بهانه مجلس جرأت می‌کند نه تنها قانون اساسی آلمان، بلکه همین‌طور حقوق بین‌الملل را زیر پا بگذارد.

دولت آلمان تاکنون همواره متوسل به دروغ شده است تا عملیات بوندس وهر را در خارج از مرزهای آلمان توجیه کند. آن‌ها ادعا کردند که سربازان آلمانی نخواهند جنگید، بلکه در فعالیت‌های مختلف اجتماعی در کشورهای مربوطه شرکت خواهند نمود. این بار هم خانم وزیر دفاع مدعی شد که آلمان تنها علیه ترور مبارزه می‌کند و حریف آلمان یک کشور نیست و لذا حضور آن‌ها شرکت در جنگ محسوب نمی‌شود. او می‌خواهد از این طریق مردم را گمراه کند. ولی قادر نخواهد شد. واحدهای ارتش آلمان به سوریه می‌روند تا در جنگ شرکت کنند. جنگنده‌های تورنادوی آلمانی خود را آماده می‌کنند تا زیر لوای مبارزه علیه ترور، سوریه را با خاک یکسان کنند.

تخته پرش آن‌ها یعنی ترکیه- میهن شما! کشوری است، که تاکنون برای کمک به باندهای داعشی از هیچ اقدامی دریغ نکرده است.

ادعا می‌شود که پارلمان آلمان این تصمیم را بسیار سریع  و با عجله تصویب کرد. این امر حقیقت ندارد! امپریالیسم از مدت‌ها پیش با افزایش تولید تسلیحات و صدور اسلحه، با تبدیل بوندس وهر (ارتش آلمان) به یک ارتش مدرن و مجهز، خود را برای یک جنگ آماده کرده است. هدف آلمان رسیدن به رأس هیرآرشی امپریالیستی و قدرت جهانی است و آن‌هم نه فقط در بخش‌های صدور کالا و سرمایه، بلکه از نظر سیاسی و نظامی. انتظار امپریالیسم آلمان در سوریه گسترش سهم خود در بازار فروش و کنترل راه‌های تجارتی در این منطقه غنی نفتی و گازی است.

مرحله نخست کوشش برای احراز موقعیت برتر در اتحادیه اروپايی بود. برای رسیدن به این‌ هدف بعد از کشورهای شرق اروپا کشورهای جنوب اروپا نیز نه تنها از نظر اقتصادی، بلکه از نظر سیاسی تحت فشار قرار گرفتند. دیگر امروز همه می‌دانند که چه اتفاقی در اسپانیا، پرتغال و یونان رخ داد. هم‌چنین که تاچه حد این عملیات ادامه پیدا کرد و حتا در انتخاب نخست‌وزیر ایتالیا شدیداً دخالت صورت گرفت.

آلمان باید نیروهای اپوزیسیون را در داخل و خارج اروپا تضعیف کند. هیأت حاکمه آلمان بخش بزرگی از نیروهای چپ در اروپا را با این‌همان‌گويی لیبرالی دچار سردرگمی، بی‌عملی و رخوت و نهایتاً وفادار به سیستم کرد. بخش بزرگی از طبقه کارگر با کمک سوسیال دمکرات‌ها و به اصطلاح چپ‌ها و همین‌طور سندیکاها تحت کنترل قرار گرفت. پس از این‌که احزاب کمونیستی متعددی پرنسیپ‌های اصولی خود را به دست فراموشی سپردند و با بحث و گفت‌وگوهای درون حزبی خود را سرمشغول نمودند، راه برای گسترش امپریالیسم آلمان آزاد شد. و از طرف دیگر سازمان‌های نئونازی و کلیه محافل نژادپرست و میلیتاریستی و تظاهرات و شعارهای نژادپرستانه و ضدخارجی آنان مورد اغماض قرار گرفت. نه تنها در آلمان، بلکه در کلیه کشورهای اروپايی محافل افراطی راست هم‌اکنون کوشش می‌کنند تا به کمک این همان‌گويی آرای بیش‌تری به دست آورند (نتایج انتخابات اخیر در فرانسه اولین نمونه نیست و مطمئناً  آخرین آن‌ها نیز نخواهد بود.)

تاریخ به ما می‌آموزد: کلیه تنش‌های سیاسی و درگیری‌های نظامی که آلمان برای تصاحب سهم بزرگ‌تری از بازارهای جهانی در آن سهیم بود به یک جنگ گسترده تبدیل گردیده است. دو جنگ جهانی اخیر را به یاد آوریم. مقدمات هر دو جنگ جهانی تنها توسط ارتجاعی‌ترین و میلیتاریستی‌ترین محافل در خدمت امپریالیسم آماده نشد. هر دو بار سوسیال دمکراسی به کارگران و زحمتکشان خیانت کرد و افزایش بودجه نظامی و میلیتاریزه کردن کشور، یعنی پشتیبانی از «امپریالیسم خودی» را مورد تأيید قرار داد. نتیجه آن میلیون‌ها کشته، معلول، یتیم، مردمان آواره و بی‌سرپناه و تعداد بی‌شماری مهاجر بود. درست مثل امروز.

حزب سوسیال دمکرات درست مثل گذشته رفتار می‌کند و خیانت به منافع زحمتکشان را پیشه‌ خود کرده است. این حزب منافع امپریالیست‌ها را دنبال می‌کند و برخلاف شعار «فاشیسم، هرگز!، جنگ، هرگز!» (سوگندی که پس از جنگ دوم جهانی یاد شد) بار دیگر به جنگ رأی می‌دهد. حزب لیبرال‌های چپ، یعنی «چپ‌ها» نیز حاضر است جنگ را تأيید کند، ولی تنها منتظر تأيیدیه سازمان ملل متحد است. برای شرکت در یک دولت ائتلافی آن‌ها مطمئناً حاضر خواهند بود اینجا هم دست به مصالحه بزنند. در این مورد نیز باز تاریخ معاصر گواه ماست.

در این مورد که هزاران جوان آلمانی پس از شرکت در عملیات نظامی آلمان در بوسنی، افغانستان و دیگر صحنه‌های جنگی دچار آسیب روانی شده اند، سکوت می‌شود. این تازه آغاز کار است. آنانی که مجبور به شرکت در جنگ خواهند بود، فرزند سرمایه‌داران و یا فرزند مدیران شرکت‌های آنان نیستند. تنها زحمتکشان و فرزندان آنان بار دیگر گوشت دم توپ خواهند شد.

ما نیز نخواهیم توانست در این جنگ بی‌طرف بمانیم. ما با یک پا در آلمانیم که برای این‌که به قدرت جهانی مبدل شود در حال فراهم ساختن مقدمات یک جنگ است و با پای دیگر در کشوری قرار داریم که دولت حزب رفاه و توسعه آن در حال کشیدن کشور به قعر فاجعه است. دولت‌های هر دو کشور راه را برای کسب سود عظیم یک اقلیت ناچیز صاف می‌کنند و برعکس ما را به آتش‌وخون و ویرانی سوق می‌دهند.

ولی هنوز دیر نیست. حزب کمونیست از کلیه زحمتکشان ترک و کسانی که در کنار آن‌ها ایستاده اند می‌خواهد:

بیايید رابطه خود را با این سیستم و با احزابی که به این سیستم وابسته اند، قطع کنیم. بیايید همراه با کمونیست‌های آلمانی و ملیت‌های مختلف و انسان‌های آگاه مشترکاً و شانه به شانه علیه جنگ و سرچشمه اصلی آن یعنی سرمایه‌داری مبارزه کنیم و فراموش نکنیم که در اروپا ۴۰ سال طولانی جنگی رخ نداد، زیرا در شرق آلمان سوسیالیسم وجود داشت.

حزب کمونیست ترکیه

(کمیته آلمان)

اردوغان ريیس‌جمهور دروغگو

منبع: نویه راینیشه تسایتونگ

تارنگاشت عدالت

راینر روپ

۶ دسامبر ۲۰۱۵

راینر روپ، جاسوس عالی‌رتبه سابق آلمان دمکراتیک در مقر اصلی سازمان نظامی ناتو  طی یک مصاحبه اختصاصی با «راشیاتودی» به زبان آلمانی نقش ترکیه در تجارت غیرقانونی نفت با داعش را مورد تجزیه و تحلیل قرار می‌دهد و به نقش  شوم پیشمرگ‌های کرد اشاره می‌کند و نشان می‌دهد که تحلیل‌گران نظامی ایالات متحده آمریکا در سال ۲۰۱۴ از تجارت نفت بین ترکیه و داعش مطلع بوده اند.

راینر روپ، جاسوس عالی‌رتبه سابق آلمان دمکراتیک در مقر اصلی سازمان نظامی ناتو  طی یک مصاحبه اختصاصی با «راشیاتودی» به زبان آلمانی نقش ترکیه در تجارت غیرقانونی نفت با داعش را مورد تجزیه و تحلیل قرار می‌دهد و به نقش  شوم پیشمرگ‌های کرد اشاره می‌کند و نشان می‌دهد که تحلیل‌گران نظامی ایالات متحده آمریکا در سال ۲۰۱۴ از تجارت نفت بین ترکیه و داعش مطلع بوده اند.

نقش ترکیه در تجارت قاچاق نفت با داعشerdogan_isis

ريیس‌جمهور روسیه، ولادیمیر پوتین رسماً اعلام کرد که ترکیه هم‌دست تروریست‌های داعشی است، زیرا ترکیه به

غیر از مسايل دیگر، مشتری اصلی نفتی است، که به طور غیرقانونی توسط داعش صادر می‌گردد. در مقابل این اتهام، ريیس‌جمهور ترکیه آخر هفته گذشته واکنش سختی نشان داد. او طی مصاحبه‌ای با «فرانس ۲۴» نه تنها هر نوع رابطه تجارتی مابین شرکت‌های ترک و داعش را قاطعانه رد کرد، بلکه پوتین را به دروغگويی و مقدس‌نمايی متهم نمود.

او در این حال به گزارش اخیر وزارت دارايی ایالات متحده آمریکا استناد کرد که در آن ظاهراً ادعا می‌شود «داعش به کمک شرکت‌های روسی به رژیم سوریه نفت می‌فروشد.» هر خواننده‌ای که به زبان انگلیسی مسلط باشد، می‌تواند خود را متقاعد سازد (از آنجا که گزارشی که اردوغان به آن استناد نموده در وب‌سایت وزارت دارايی ایالات متحده موجود است)، که این ادعای اردوگان هم‌دست داعش یک دروغ گستاخانه و بی‌شرمانه است.

برای ارزیابی اتهام بی‌اساس اردوغان در زیر اجمالاً برپایه تحقیقات وزارت دارايی ایالات متحده آمریکا ولی همین‌طور گزارشات رسانه‌های مالی مانند «فاینانشل تایمز» و یا «زیرو هدج» در مورد تجارت نفت داعش اشاره می‌شود. برمبنای این اسناد فروش ۸۰ هزار بشکه نفت در روز مهم‌ترین منبع درآمد تروریست‌ها است. این نفت حاصل آن حوزه‌های نفتی سوریه است، که به تسخیر داعش درآمده اند. در نتیجه مشتریان این نفت ارزان‌قیمت داعش را (که به نصف قیمت بازارهای جهانی به فروش می‌رسد)، می‌توان پشتیبانان و حاميان واقعی سازمان‌های تروریستی دانست.

نگاهی به نقشه جغرافیايی نشان می‌دهد که به جز از راه ترکیه و شمال عراق هیچ راه دیگری برای صدور نفت تروریست‌ها وجود ندارد. تحقیقات دقیق واحد مبارزه با سازمان‌های تروریستی وابسته به وزارت دارايی ایالات متحده آمریکا بر این نظر است که بیش‌ترین سهم از این نفت توسط تانکرهای نفتی حمل‌ونقل می‌شود.

بخش عمده آن به طور مستقیم از مرز ترکیه عبور می‌کند. بخش دیگری از آن به شمال عراق منتقل می‌گردد. در آنجا نفت داعش لوله‌های نفتی غیرقانونی پیشمرگ‌ها را تغذیه می‌کند. از طریق این لوله‌ها که زیاد هم مخفی و ناشناس نیست، کردهای شمال عراق مغایر با قراردادهای موجود، نفت عراق را با دور زدن دولت عراق وارد ترکیه می‌کنند. در ترکیه تجار مشکوک در صف اول (طبق چندین گزارش پرتال مالی آمریکايی «زیرو هدج») پسر ريیس‌جمهور ترکیه، بلال اردوغان از این معامله پرمنفعت نفت آغشته به خون بهره می‌برند. ادعاهايی در این مورد که دولت کشور پلیسی ترکیه از این معاملات مطلع نبوده، اگر نگويیم که خود مستقیماً در آن شرکت داشته، حداقل زیاد قابل اعتماد به نظر نمی‌رسد.

قسمت سوم نفت داعش برای مصرف شخصی تروریست‌ها و مردم محلی در سوریه باقی می‌ماند. ولی به نظر وزارت دارايی آمریکا بخشی از این نفت هم از طرق شبکه‌های تاریک قاچاق راه خود را به مناطقی که تحت کنترل ارتش رسمی سوریه است باز می‌کند. یکی از این قاچاقچیان که وزارت دارايی آمریکا در بیانیه مطبوعاتی خود در تاریخ ۲۵ نوامبر ۲۰۱۵ به عنوان یک تاجر روسی/سوری به نام «مدلل خوری» معرفی کرده، گویا در عین حال در روسیه هم تجارت می‌کند. وجود این فرد ظاهراً دلیل اتهامات لجام‌گسیخته ريیس‌جمهور ترکیه اردوغان علیه روسیه بوده است.

در رابطه با نفت داعش در هیچ‌یک از گزارشات دیگر واحد ضدترور وزارت دارايی آمریکا حتا نامی از روسیه و یا شرکت‌های روسی برده نمی‌شود. ولی همکاری ترکیه با داعش همین‌طور در رابطه با تجارت نفت کاملاً برعکس است. انظار عمومی مدت‌هاست که از این روابط آگاهی دارد. آقای «دیوید اس. کوهن» معاون وزیر دارايی ایالات متحده که مسؤول جلوگیری از تأمین مالی سازمان‌های تروریستی است روز ۲۳ اکتبر ۲۰۱۴ در سخنرانی خود در مقابل اندیشکده Carnegie Endowment For International Peace هر چند بسیار ظریف، در مورد نقش با اهمیت ترکیه در این معامله کثیف اشاره کرد:

«بر مبنای اطلاعات ما از ماه گذشته، داعش به قیمت بسیار نازل به واسطه‌های متعدد، از جمله به برخی از این واسطه‌ها در ترکیه نفت فروخته است که بعداً آن‌ها این نفت را منتقل کرده و مجدداٌ به فروش رسانده‌اند.»

«انستیتوی تحقیقات استراتژیک» دانشگاه جنگ آمریکا US-Army War College در شماره زمستانی ۲۰۱۴/۲۰۱۵ نشریه مشهور خود پارامترها Parameters نوشت که: «بخش عمده نفت فروخته شده توسط داعش به طور مستقیم (یعنی با تانکرهای نفتی) و یا از طریق واسطه‌های کرد و یا عراقی وارد ترکیه می‌شود.»

ورود نظامیان ترکیه به عراق برای حفاظت از قاچاق نفت

erdogan_98

یونگه ولت – گزینش و ترجمه رضا نافعی

منتشر در آینده ما

آلمان و اتحادیه اروپا از هر اظهار نظر شکرگزارند که ترکیه 3 میلیارد یورو را پذیرفت تا مانع حرکت پناهجویان بیشتر بسوی اروپا گردد. همین امر موجب تشویق صاحبان قدرت در آنکارا شده تا برغم وجود وضعیت انفجاری در منطقه مرزی با عراق و سوریه، به بازی با آتش ادامه دهند.

بنا به گزارش خبرگزاری Anadolu اردوغان جمعه شب 20 تا 25 تانک همراه با 150 سرباز به شمال عراق فرستاده است. ظاهرا گویا این عملیات شبانه برای بهبود بخشیدن به آموزش نظامی به پیشمرگه های کرد است. تاکنون فقط 50 مربی نظامی ترک در انجا فعال بودند.

اولا اعزام نیروی زرهی و توپخانه با این ادعا که برنامه آموزشی گسترش یافته هماهنگ نیست، ثانیا دولت بغداد از ترکیه در خواست کمک و آموزش نکرده است.

گروه صاحب قدرت در ترکیه دیرزمانی است که از همپیمان های زورگوی خود در ناتو بویژه از آمریکا آموخته که استقلال ملی و حقوق بین المللی را بخشی از دوران » بربریت» بشمار آورد. بر این اساس ترکیه مدرن در بیست سال گذشته بارها نیروی نظامی به شمال عراق فرستاده – البته همیشه با توافق ضمنی سازمانهای وابسته به اتلانتیک شمالی. مثلا همزمان با «عملیات آفتاب» در سال 2008، «عملیات چکش» در 1997، » عملیات فولاد» در 1955. اینها که نام بردیم فقط عملیات بزرگ بوده اند.

گرچه حیدر عبادی نخست وزیر عراق فورا تجاوز نظامی ترکیه به عراق و زیر پا نهادن استقلال این کشور را محکوم کرد ولی رژیم آنکارا با داشتن تجربه های مکرر از زیرپانهادن حقوق بین المللی، اعتنائی به این اعتراض نکرد. عبادی از ترکیه خواست که «فورا» کلیه نیروهای خود را از عراق خارج کند. عبادی در عین حال تاکید کرد که به ترکیه اجازه داده نشده که به نیروی نظامی عراق در خاک این کشور آموزش نظامی بدهد.

هرچند هدف اردوغان و شرکایش اصلا دادن آموزش نظامی نیست. او نیروی زرهی و توپخانه خود را به حوالی شهر «زاخو» فرستاد. فاصله این شهر تا موصل فقط 118 کیلو متر است. شهر مرکزی این منطقه کاملا در دست داعش(دولت اسلامی) است.

زاخو مرکز قاچاق نفت به ترکیه است. این نکته را روزنامه اینترنتی Al-Araby Al-Jadeed العربی الجدید که مرکز آن در لندن است روز 26 نوامبر افشا کرد. همین روزنامه قبلا خبر داده بود که سود ماهانه داعش از فروش نفت حدود 19 میلیون دلار است. روزنامه مذکور اینک اعلام کرده که منبع اطلاعاتش اظهارات یک افسر امنیتی کُرد در گمرکِ گذرگاه مرزی «ابراهیم خلیل» میان ترکیه و عراق و نیز اظهارات فردی است که در مدیریت یکی از سه سازمانی قرار دارد که نفت داعش را بطور غیر قانونی از مرز عراق به ترکیه رد می کنند. با این اطلاعات اقدامات ترکیه چهره دیگری پیدا می کند.

اینک پرسش این است: آیا اردوغان قصد دارد معامله پرسود نفت خانواده خود را ، که پرزیدنت پوتین اخیرا از آن پرده برداشت، در عراق نیز با بمیدان آوردن نیروس نظامی ترکیه حفظ کند؟ در این صورت سر و کارش با صاحب قانونی این نفت که حکومت بغداد است خواهد افتاد. حکومت بغداد از حمایت میلیشیای شیعی برخودار است که در روزهای اخیر شروع به پس راندن داعش کرده است.

سرنگونی بمب افکن روسیه راه را برای جنگ جهانی سوم هموار می کند؟

سرنگونی بمب افکن روسیه راه را برای جنگ جهانی سوم هموار می کند؟
سپهر سمیعی
turkruss_23 
روسیه می خواست تا اقتصاد خود را با اروپا ادغام کند، اما آمریکا نمی خواست روسیه و اروپا را متحد ببیند. کودتای اوکراین منجر به پدید آمدن دیواری میان روسیه و اروپا شد، در نتیجه روسیه تلاش کرد تا راه جدیدی از طریق ترکیه پیدا کند. ترکیه مدتها بود در پی عضویت در اتحادیه اروپا بود اما اروپاییان از پذیرفتنش سر باز می زدند. روسیه سعی کرد از این قضیه استفاده کند و پیمانی با ترکیه ببندد، اما ترکیه بمب افکن سوخوی 24 روسی  را ساقط کرد و مجوز ورود به اتحادیه اروپایی را به دست آورد.
 
سرنگون شدن بمب افکن سوخوی 24 روسیه توسط جنگنده های ترکیه موضوع داغ روز است. روسیه ادعا می کند این اتفاق بر فراز آسمان سوریه رخ داده، در حالی که ترکیه ادعا می کند هواپیمای روسیه را پس از تجاوز چند متری در داخل حریم هوایی ترکیه ساقط کرده است. بر خلاف بحث و جدلهای پر سر و صدا و مفصلی که بر سر این موضوع در رسانه ها ایجاد شده است، کوچکترین اهمیتی ندارد که این اتفاق در داخل خاک ترکیه رخ داده یا سوریه. این رویداد نشانه و علامتی است، بیان کننده دینامیک های عمیق تری که جهان امروز را شکل می دهند.
مطابق معمول، هزل گویی های رسانه ها هیچ صحبتی از این دینامیک ها نمی کند. روایت شایع این است که رژیم سرکوبگر سوریه در حال شکست خوردن در جنگ علیه شورشیان انقلابی بود و پوتین، دیکتاتور روسیه، برای کمک به رژیم سوریه وارد جنگ شده و مواضع شورشیان میانه رو را بمباران می کند و آنقدر وقیح است که به خاک ترکیه هم تجاوز کرده است!
باید پرسید چرا آقای پوتین اینقدر علاقمند به حمایت از رژیم سوریه است که به خاطر آن حاضر است حتی ریسک جنگ هسته ای با ناتو را هم بپذیرد؟ شاید به این دلیل که چون خودش دیکتاتور است پس لابد دیگر دیکتاتورها را هم دوست دارد و کوچکترین ارزشی برای جان انسانها قایل نیست! حتی یک کودک نه ساله هم به سختی ممکن است چنین استدلالی را بپذیرد.
قدری به عقب باز گردیم و سلسه تحولاتی که منجر به این حادثه شدند را بررسی کنیم.
بعد از فروپاشی شوروی و فرو ریختن دیوار برلین، روسیه جایگاه سابق خود به عنوان یک ابرقدرت را از دست داد. توازن قوا به میزان فوق العاده ای به نفع ایالات متحده تغییر کرد و آمریکا خود را تنها ابرقدرت در سطح جهانی دید. بلافاصله پس از آن گسترش ناتو به سوی شرق آغاز شد. در 1991 اقتصاد جهانی وارد دورانی از رکود شده بود؛ در همان سالها اقتصاد ژاپن دچار رکودی شد که تا به امروز ادامه داشته است.
اما باز شدن قلمرو تحت کنترل شوروی، منابع طبیعی آن و سیل نیروی کار متخصص و ارزان که از شرق روانه غرب شدند، همچون مرهمی جادویی برای اقتصاد راکد جهانی عمل کرد. فروپاشی شوروی مصادف شد با باز شدن درهای اقتصاد چین به روی سرمایه ها و صنایع غربی. برآمد این تحولات، دوران جدیدی از رونق اقتصادی بود و ایالات متحده پروژه بلند پروازانه نظم نوین جهانی خود را به راه انداخت.
در همان دوران بود که اتحادیه اروپا کشورهای اروپایی را به یک قلمرو اقتصادی واحد مبدل ساخت. آن هم پروژه ای بلند پروازانه بود و بسیاری انتظار داشتند معجزات عجیبی از آن حاصل شود.
در سال 2001 اقتصاد جهانی مجددا سقوط کرد – ترکیدن حباب دات کام. آن بحران هم زمان بود با ظهور پوتین در عرصه قدرت در روسیه.
در سال 2003 آمریکا، پس از حمله به افغانستان، عراق را هم اشغال کرد. عملیات اشغال عراق بنا بود به سهولت «بریدن کیک» باشد، اما خیلی زود به یک باتلاق مبدل شد و نهایتا در 2011 آمریکا ناچار به عقب نشینی از عراق شد. در همین حین، پروژه گسترش ناتو به سوی شرق، در فکر ضمیمه کردن گرجستان به قلمرو خود بود. در سال 2008، به تحریک دولت جورج بوش، ارتش گرجستان تحت ریاست جمهوری ساکاشویلی، علیه اوستیای جنوبی که تحت کنترل جدایی طلبان مورد حمایت روسیه بود، تهاجم گسترده ای را به راه انداخت. پاسخ روسیه سریع و قاطعانه بود. ارتش روسیه بلافاصله وارد گرجستان شد و طی چند روز ارتش گرجستان را تار و مار کرد و تا اعماق خاک گرجستان نفوذ کرد. آمریکا و ناتو حتی فرصت جم خوردن پیدا نکردند، زیرا دستشان در عراق و افغانستان بند بود. علاوه بر آن، سقوط مالی سال 2008، که سپس منجر به شدیدترین بحران اقتصادی از زمان رکود بزرگ قبل از جنگ جهانی دوم گردید، قدرتهای غربی را فلج کرد و مردم آمریکا و اروپا را به گوش ساخت تا با هرگونه لشکر کشی جدیدی به شدت مخالفت کنند. این نشانه آن بود که قدرت «استثنایی» و بی رقیب ایالات متحده در حال ترک خوردن بود.
در همین حین اقتصاد چین با شتاب بی سابقه ای در حال رشد بود. در حالی که خزانه آمریکا در حال خالی شدن در جنگ عراق بود، شرکتهای چینی فرصتهای فراوانی را برای بازسازی زیرساختهای ویران شده عراق ربودند. چین به بزرگترین بستانکار ایالات متحده بدل شد. چین در حدود سه تریلیون دلار ذخایر ارزی انباشت کرد در حالی که بدهی خارجی آمریکا به بیش از شانزده تریلیون دلار رسید.
ظهور چین به عنوان یک رقیب جدی، سیاستگذاران واشینگتن را به فکر انداخت و در سال 2012، باراک اوباما استراتژی جدید «گردش به سوی آسیا» را رسما اعلام نمود.
با این مقدمه، بازگردیم به روسیه و سیر تحولات آن را که منجر به سقوط هواپیمای سوخوی 24 توسط ترکیه شد بررسی کنیم.
از زمانی که پوتین به قدرت رسید، روسیه پیگیر ایجاد یک اتحادیه آسیایی-اروپایی (اوراسیایی) بود که محور آن روسیه و اروپا بودند. آلمان مهمترین کشور اروپایی بود و پوتین به دنبال برقراری اتحادی استراتژیک با آلمان بود.
اما آمریکا نمی توانست اجازه دهد چنین اتحادی شکل بگیرد. منابع طبیعی گسترده روسیه در کنار قدرت صنعتی و تکنولوژی برتر آلمان چنان قدرت عظیمی پیدا می کرد که می توانست رقیبی خطرناک برای جایگاه برتر آمریکا در اقتصاد جهانی شود. آمریکا می بایست دیواری محکم میان روسیه و آمریکا می ساخت تا مطمئن شود این دو هرگز به هم ملحق نمی شوند. با وقوع کودتا در اوکراین و تبدیل آن کشور عملا به یکی از اقمار آمریکا، این دیوار بنا شد. این تحول می توانست نیروهای ناتو را تا مرز روسیه بیاورد و علاوه بر آن ممکن بود روسیه تنها پایگاه دریایی خود در دریای سیاه را که در کریمه واقع است از دست بدهد. اوکراین قلمرو بسیار وسیعی است و روسیه نمی توانست عملیات نظامی گسترده ای مشابه گرجستان را بدون هزینه های چشمگیر در اوکراین اجرا کند. بنابراین پاسخ پوتین بسیار ملایم تر بود و از عملیات نظامی گسترده خودداری کرد. ولی کریمه را ضمیمه روسیه کرد و پایگاه دریایی خود را حفظ کرد.
در پاسخ، آمریکا اتحادیه اروپایی را وادار کرد تا تحریم های اقتصادی علیه روسیه وضع کنند. کشورهای اروپایی با وجود اقتصادهای بحران زده خود، در حالی که زیر لب غرغر می کردند از آمریکا پیروی کردند و روابط اقتصادی خود با روسیه را کاهش دادند. روسیه هم متقابلا با تحریم هایی علیه اروپا پاسخ داد. گر چه، پر واضح بود که این راه به اتحادیه اوراسیایی مورد نظر روسیه ختم نمی شد. اما استراتژیست های واشینگتن با رضایت در حال پوزخند زدن بودند.
پس از رانده شدن از اروپا، روسیه رو به چین نمود و روابط خود را با چین تقویت کرد. به وضوح مشخص شد که روسیه و چین شرکای استراتژیک هم خواهند بود. از یک سو دکترین «چرخش به سوی آسیا» از طرف آمریکا و از سوی دیگر راندن روسیه از اروپا، دو بازوی گاز انبری هستند که روسیه و چین را به صورت متحد به هم فشار می دهند. ترکیب منابع طبیعی و قدرت نظامی روسیه همراه با قدرت اقتصادی و جمعیت عظیم چین، چنان مقتدر می شود که می تواند هر تعرضی را عقب براند.
اما پوتین هنوز نا امید نشده بود. او همچنان چشمش به اتحادیه اروپایی بود و می خواست روابط اقتصادی گسترده ای با اروپا برقرار کند. یک مسیر مستقیم از طریق روسیه به اروپا برای چین هم بسیار پر اهمیت است، زیرا چین را قادر می سازد تا نرخ سرسام آور رشد خود را حفظ کند. چین همان زمان پروژه عظیم خود برای احیای جاده ابریشم از طریق ساخت یک راه آهن تند رو از پکن تا مسکو را اعلام کرده بود.
این بار پوتین تلاش کرد تا با ترکیه وارد معامله شود. از ابتدای شکل گیری اتحادیه اروپا، ترکیه برای عضویت در آن دست و پا می زده است. ولی تا آنزمان اروپاییان ترکیه را به جمع خود راه نداده بودند. این فرصت خوبی بود تا ترکیه به گذرگاهی برای ارتباط شرق با غرب تبدیل شود. پوتین به ترکیه سفر کرد و چندین توافقنامه اقتصادی را امضا کرد، از جمله احداث خط لوله جدیدی که قرار بود از طریق ترکیه به اروپا برود و جایگزین خط لوله قبلی که از طریق اوکراین احداث شده بود بشود.
و ناگهان اتفاقی در مرز جنوبی ترکیه با سوریه افتاد.
جدال کشدار در سوریه یکی از عوارض مچ اندازی قدرتهای جهانی در حال رقابت است. برخلاف سایر دولتهایی که در اثر غضب ایالات متحده از میان رفته اند، سوریه توانسته است مقاومت کند. روسیه و چین برای اولین بار در تاریخ هر دو هم زمان از حق وتو در شورای امنیت سازمان ملل استفاده کردند و آمریکا را از حمله مستقیم به سوریه منصرف ساختند.
آمریکا سعی کرد تا از نفوذ دیپلماتیک خود استفاده کند و همه امکانات خود را برای برانداختن بشار اسد در سوریه بسیج کرد. پس از محروم شدن قطعنامه شورای امنیت، آمریکا دست به کار شد و اتحادیه اروپا، مجمع کشورهای عربی، شورای همکاری خلیج فارس، سازمان همکاری اسلامی و متحدان نزدیک دیگر خود همچون کانادا و استرالیا را به مخالفت با دولت سوریه فرا خواند تا بشار اسد را وادار به کناره گیری کند.
همه آنها شکست خوردند. بشار اسد و دولت سوریه بر سر کار باقی ماندند و یک جنگ فرسایشی داخلی و تلخ در گرفت. در نتیجه آن، سونامی پناهنگان سوری به سوی اروپا سرازیر شد. سیل پناهندگان عموما از سوریه و لیبی سرازیر شده بود. اما به محض اینکه اولین موج راه خود را به درون اروپا پیدا کرد، جریانهای جدید پناهندگان از عراق، یمن، افغانستان و حتی ایران و سایر کشورها به آنها پیوستند.
هجوم پناهندگان، مخالفت مردم اروپا را برانگیخت و دولتمردان اروپایی را که پیرو اوامر آمریکا بودند تحت فشار قرار داد. این لحظه طلایی برای روسیه بود تا مستقیما وارد کارزار سوریه شود.
همان دولتها و رسانه هایی که تا آن لحظه خواستار دخالت بشر دوستانه برای مبارزه با تروریستها بودند، ناگهان ابروهایشان را بالا انداختند و با اخم و ترشرویی از دخالت روسیه انتقاد کردند. نمی توانستند به همین سادگی اجازه دهند روسیه فاتح آن میدان شود. کاخ سفید و رسانه های تحت امرش، مستاصلانه به دنبال فرصتی می گشتند تا مشتی به صورت پوتین پرتاب کنند.
در این گیر و دار بود که ترکیه هواپیمای سوخوی 24 روسیه را سرنگون کرد.
آمریکا، اتحادیه اروپا و ناتو علنا از ترکیه حمایت کردند و روسیه را به خاطر بمباران کردن شورشیان میانه رو سرزنش کردند. قاعدتا این به منزله اعلان جنگ بود، ولی روسیه تصمیم گرفت واکنش نظامی نشان ندهد. نه تنها به این دلیل که ممکن بود کار به جنگ تمام عیار علیه ناتو بکشد، بلکه بیشتر به این دلیل که ممکن بود ناتو کنار بایستد و نظاره گر جنگ روسیه و ترکیه شود. در حالت اخیر، روسیه ممکن بود حتی بیشتر از آمریکا در افغانستان و عراق ضربه بخورد.
سیاستمداران آمریکا درس خود را به خوبی فرا گرفته بودند. اگر آنها وارد جنگ بشوند و رقبایشان کنار بایستند، نتیجتا آنها صدمه می بینند و رقبایشان صدمه نمی بینند! این یکی از دلایلی بود که آمریکا مستقیما در سوریه مداخله نکرد.
پوتین هم بر این مطلب به خوبی واقف بود، پس به جای واکنش نظامی، واکنش اقتصادی نشان داد. روسیه توافقهای قبلی با ترکیه را ملغی نمود و منابع و بازار خود را از ترکیه بیرون کشید. این می توانست تنبیه سختی علیه ترکیه باشد، اما دیری نپایید که اتحادیه اروپایی اعلام کرد یک کمک مالی سه میلیارد یورویی به ترکیه اختصاص داده است که ادعا می کردند برای اسکان پناهندگان در ترکیه است. همچنین اعلام گردید که قرار شده مذاکرات برای عضویت ترکیه در اتحادیه اروپا از سر گرفته شود.
چه اتفاقی افتاد؟!
روسیه می خواست تا اقتصاد خود را با اروپا ادغام کند، اما آمریکا نمی خواست روسیه و اروپا را متحد ببیند. کودتای اوکراین منجر به پدید آمدن دیواری میان روسیه و اروپا شد، در نتیجه روسیه تلاش کرد تا راه جدیدی از طریق ترکیه پیدا کند. ترکیه مدتها بود در پی عضویت در اتحادیه اروپا بود اما اروپاییان از پذیرفتنش سر باز می زدند. روسیه سعی کرد از این قضیه استفاده کند و پیمانی با ترکیه ببندد، اما ترکیه بمب افکن سوخوی 24 روسی  را ساقط کرد و مجوز ورود به اتحادیه اروپایی را به دست آورد.
به راستی تمام تلاشهای روسیه برای پیوستن به اروپا ناشی از انگیزه های اقتصادی هستند. به همین ترتیب، همه تلاشهای آمریکا و اتحادیه اروپا برای دور نگه داشتن روسیه از اروپا هم انگیزه های اقتصادی دارند.
در 1909، رودولف هیلفردینگ در یکی از فصلهای نهایی اثر معروفش «سرمایه مالی» چنین گفت:
مادامی که دولتهای کوچکتر کاملا مطیع نشده اند، به صحنه رقابت سرمایه های خارجی بدل می شوند و در این زمینه هم تصمیمات بوسیله ابزارهای سیاسی گرفته می شود. به عنوان مثال، صربستان برای خریداری سلاح باید این تصمیم سیاسی را بگیرد که آیا از فرانسه و روسیه کمک بخواهد یا از آلمان و اطریش. پس قدرت سیاسی به عاملی تعیین کننده در رقابت اقتصادی بدل می گردد و سرمایه مالی مستقیما در جایگاه قدرت دولت ذینفع می شود. حالا دیگر مهمترین عملکرد دیپلماسی نمایندگی سرمایه مالی می شود. حربه های سیاسی محض حالا با حربه های سیاست تجاری تقویت می شوند، و مقررات توافقات تجاری دیگر تنها با نیازهای مبادله کالا تعیین نمی شوند، بلکه همچنین شامل میزانی که یک دولت کوچک حاضر به ارجحیت دادن به سرمایه مالی یک دولت بزرگتر در مقابل رقبای آن است هم می شود. هر چه یک قلمرو اقتصادی کوچکتر باشد به همان میزان قدرت کمتری برای تداوم موفق کشمکش رقابتی از طریق سوبسیدهای کلان صادرات دارد، و به همان میزان تمایل بیشتری به صدور سرمایه برای سهیم شدن در توسعه اقتصادی و سودهای افزونتر در سایر کشورهای قدرتمندتر وجود دارد. هرچه ذخیره ثروت انباشت شده از قبل در آن کشور بیشتر باشد، به همان میزان راحت تر این تمایل برآورده خواهد شد.
اما اینجا تمایلاتی در جهت مخالف هم در کار هستند. هرچه یک قلمرو اقتصادی بزرگتر و قدرت دولت بیشتر باشد، موقعیت سرمایه ملی آن در بازار جهانی مساعدتر است. به همین دلیل است که سرمایه مالی خواستار افزایش قدرت دولت به هر طریق ممکن است. اما هر اندازه در نتیجه تحولات تاریخی، نابرابری قدرت دولتهای مختلف بیشتر باشد، به همان میزان شرایطی که بر پایه آن وارد رقابت می شوند تغییر می کند، و به همان میزان کشمکش قلمروهای اقتصادی بزرگ برای غلبه بر بازار جهانی تلخ تر می شود – زیرا پاداش آن بیشتر است. هر اندازه سرمایه مالی توسعه یافته تر و تلاشهایش برای انحصاری کردن بخشهایی از بازار جهانی برای سرمایه های ملی خود نیرومندتر باشد، این کشمکش تشدید می شود؛ و هر اندازه این فرایند انحصاری سازی پیشرفته تر باشد، کشمکش برای بازار جهانی تلخ تر می شود. […]
همچنان که آلمان در توسعه صنایعش به سرعت پیشرفت می کند، قلمرو رقابتی اش ناگهان منقبض می شود. این مطلب بسیار دردناک خواهد بود زیرا […] آلمان هیچ مستعمرات قابل توجهی ندارد، در حالیکه نه تنها قویترین رقبایش، انگلیس و ایالات متحده (که یک قاره کامل برایش عملکرد نوعی مستعمره اقتصادی را دارد)، بلکه قدرتهای کوچکتری مانند فرانسه، بلژیک و هلند هم مستعمرات قابل توجهی دارند، و رقیب آینده اش روسیه هم قلمرو بسیار وسیعتری در اختیار دارد. این وضعیتی است که در آینده منجر به تشدید بسیار زیاد تقابل میان آلمان و انگلستان و اقمار این دو خواهد شد، و آنها را به سوی استفاده از نیروی نظامی سوق خواهد داد.
براستی اگر نیروهای خنثی کننده ای در کار نبود این اتفاق مدتها قبل افتاده بود. صدور سرمایه خود منجر به ظهور گرایشاتی می شود که علیه این برخورد نظامی عمل می کنند. […] بنابر این گرایشات متعددی بر می خیزد که منجر به همبستگی میان منافع سرمایه داری جهانی می شود. سرمایه فرانسوی، در فرم سرمایه وام دهنده، در پیشرفت صنایع آلمان در آمریکای جنوبی ذینفع می شود، و غیره. علاوه بر این، ارتباطاتی از این قسم، که به شدت قدرت سرمایه را بهبود می بخشند، این امکان را فراهم می کنند که در نتیجه فشار دولتهای شریک، قلمروهای خارجی بسیار سریعتر و سهل تر گشوده شوند.
این که کدام یک از این دو گرایش غالب شود در هر مورد متفاوت است و در درجه اول به فرصتهای سود آوری که در حین کشمکش بروز می کنند بستگی دارد. همان ملاحظاتی که تعیین می کنند آیا رقابت باید در شاخه ای بخصوص از صنعت تداوم یابد، یا باید برای مدت کوتاه یا بلندی از طریق شکل گیری یک کارتل یا تراست از میان برداشته شود، نقش مشابهی در سطح بین المللی و بین الدولی بازی می کنند. به عنوان یک قانون، هر چه نابرابری قدرت بیشتر باشد به همان میزان احتمال بروز درگیری بیشتر است. اما هر درگیری منجر به پیروزی، قدرت طرف پیروز را بهبود می بخشد و روابط قدرت را به سود طرف پیروز و به زیان کلیه رقبای دیگر تغییر می دهد. این است دلیل سیاست بین المللی حفظ وضع موجود که یادآور سیاست توازن قدرت در مراحل اولیه سرمایه داری است. […] از طرف دیگر، تصمیم گیری درباره جنگ یا صلح تنها محدود به کشورهای پیشرفته سرمایه داری نیست که در آنها نیروهای مخالف میلیتاریسم به بیشترین میزان توسعه یافته اند. بیداری سرمایه داری در کشورهای شرق اروپا و آسیا همراه با تغییرات در موازنه قدرت بوده است که از طریق تاثیر آن روی قدرتهای بزرگ می تواند تضادهای موجود را به نقطه ای برساند که در آن آتش جنگ فوران کند. [1]
حدودا پنج سال بعد از اینکه هیلفردینگ آن کتاب را منتشر کرد، جنگ جهانی اول در گرفت. او از پیش تمایل دولتهای سرمایه داری برای گسترش قلمرو اقتصادیشان را که ناشی از همین تمایل از طرف مجتمعهای مالی-صنعتی آنها بود دیده بود.
او همچنین تمایل بازدارنده ناشی از روابط متقابل اقتصادی را دیده بود که از یک جنگ جهانی جلوگیری می کرد. تنها حدود پنج سال به طول انجامید تا تمایل دوم در مقابل قدرت عظیم تمایل اول رنگ باخت.
حالا آلمان و اطریش آن دوران را با چین و روسیه امروز جابجا کنید؛ انگلیس و فرانسه آن زمان را با آمریکا، انگلیس، آلمان و فرانسه امروز؛ و دولت کوچک صربستان آن روز را با دولت کوچک سوریه امروز. یک قدرت اقتصادی در حال ظهور در پی دستیابی به قلمروهای اقتصادی جدید است در حالیکه یک بلوک اقتصادی پیر، مستاصلانه در پی حفظ قلمرو اقتصادی خود است.
زمانی بود که طرفداران سلاح های هسته ای با افتخار ادعا می کردند سلاح های هسته ای عامل برقراری صلح هستند و از بروز جنگ جهانی سوم جلوگیری خواهند کرد. امروز شاهد این هستیم که چگونه آن تلقی کودکانه در مقابل تمایلات قدرتمندی که از درون سیستم اقتصادی بر می خیزند رنگ می بازد.
بطور خلاصه، رقابت اقتصادی نیروی محرکه اصلی جنگ است و روابط متقابل اقتصادی نیروی بازدارنده اصلی. نگاهی گذرا به اخبار جهان کافی است تا ببینیم چگونه جهان با شتاب در حال قطبی شدن است و ارتباطات اقتصادی بین دو قطب چگونه روز به روز محدودتر می شود. این مطلب به صورت تحریمهای یک طرف و تحریمهای متقابل طرف دیگر قابل رویت است.
ما قبلا اینجا بوده ایم. انتهای این مسیر جنگ جهانی است.


[1] Rudolf Hilferding, Finance Capital, Part V, Chapter 22.

بمب‌گذاری در آنکارا، ترکیه

در ۱۰ اکتبر، دو بمب بزرگ در یک گردهم‌آیی مسالمت‌آمیز در آنکارا، پایتخت ترکیه منفجر شد. اين گردهم‌آیی دو سندیکای اصلی در کشور- «کسک» و «دیسک»- زیر شعار «کار، صلح و دمکراسی» برگزار شده بود. روز بعد از بمب‌گذاری هزاران نفر در تظاهرات خیابانی شرکت کردند. آن‌ها در سراسر ترکیه گرد آمدند و به کشته شدگان ادای احترام نموده و بیزاری خود را از دولت نشان دادند. باید دید آیا این در انتخابات تأثیر خواهد داشت. این نشان می‌دهد که «حزب دمکراتیک مردم»  نظر مثبت مردم را دارد. علی‌رغم ممنوعیت توئیتر، سخنان دمیرتاش در یوتیوب قرار گرفت و وسیعاً دیده شد. خشم خالص او در صدای خیایان‌ها بازتاب یافت. او گفت: «زندگی مشترک میان ستم‌دیدگان و سرکوب شدگان ممکن است. ما به باند سُفله‌ها تسلیم نخواهیم شد.»
turkei456
 
منبع: دمکراسی مردم
نویسنده: ویجای پراشاد
تارنگاشت عدالت
۱۷ اکتبر ۲۰۱۵
در ۱۰ اکتبر، دو بمب بزرگ در یک گردهم‌آیی مسالمت‌آمیز در آنکارا، پایتخت ترکیه منفجر شد. اين گردهم‌آیی دو سندیکای اصلی در کشور- «کسک» و «دیسک»- زیر شعار «کار، صلح و دمکراسی» برگزار شده بود. روز بعد از بمب‌گذاری هزاران نفر در تظاهرات خیابانی شرکت کردند. آن‌ها در سراسر ترکیه گرد آمدند و به کشته شدگان ادای احترام نموده و بیزاری خود را از دولت نشان دادند. باید دید آیا این در انتخابات تأثیر خواهد داشت. این نشان می‌دهد که «حزب دمکراتیک مردم»  نظر مثبت مردم را دارد. علی‌رغم ممنوعیت توئیتر، سخنان دمیرتاش در یوتیوب قرار گرفت و وسیعاً دیده شد. خشم خالص او در صدای خیایان‌ها بازتاب یافت. او گفت: «زندگی مشترک میان ستم‌دیدگان و سرکوب شدگان ممکن است. ما به باند سُفله‌ها تسلیم نخواهیم شد.»

در ۱۰ اکتبر، دو بمب بزرگ در یک گردهم‌آیی مسالمت‌آمیز در آنکارا، پایتخت ترکیه منفجر شد. اين گردهم‌آیی دو سندیکای اصلی در کشور- «کسک» و «دیسک»- زیر شعار «کار، صلح و دمکراسی» برگزار شده بود. کسک یکی از بزرگ‌ترین سندیکاهای کارگران بخش عومی است و دیسک با حضور فعالینی که رویاروی با سرکوب دولتی در ۱۹۷۱ و ۱۹۸۰ به صفوف آن رفتند، گرایش به چپ دارد. اما هر دو سندیکا به مذاکرات صلح بین دولت و مقاومت کردستان (عمدتاً حزب کارگران کردستان، پ. ‌ک. ‌ک.) متعهد هستند.

پیش از آن اخباری درباره این‌که حزب کارگران کردستان و شاخه سیاسی آن- «گروه جوامع در کردستان»- برنامه‌هایی را برای آتش‌بس با دولت تدوین کرده اند، منتشر شده بود. خشونت شدید در جنوب-شرق ترکیه بین دولت و حزب کارگران کردستان کل منطقه را در وضعیت اضطراری قرار داده است. گردهم‌آیی مسالمت‌آمیز با خشونت مواجه شد. بیش از صد نفر کشته شدند، و بیش از ششصد نفر در شرایط وخیم قرار دارند. این یکی از بزرگ‌ترین اقدامات تروریستی در تاریخ معاصر ترکیه است.

انتخابات
فراخوان به آتش‌بس مطمئتاً محرک گردهم‌آیی بود، اما این تنها موضوع نبود.

جمعیت ترکیه در ۱ نوامبر به پای صندوق‌های رأی می‌رود. در ژوئن، حزب عدالت و توسعه ريیس‌جمهور رجب طیب اردوغان کمی بیش از ۴۰ درصد آراء را به دست آورد. حزب عدالت و توسعه در انتخابات پیروز شد، اما حدنصاب لازم را برای تغییر قانون اساسی به دست نیاورد. اردوغان می‌خواست با تغییر قانون اساسی قدرت‌های بیش‌تری را به ريیس‌جمهور منتقل کند. پارلمان مانع جاه‌طلبی‌های او بوده است. او بیش‌تر می‌خواهد. چون هیچ‌یک از احزاب مایل به ائتلاف با حزب توسعه و عدالت اردوغان و همکاری با آن نیست، تشکیل دولت غیرمکن است. نتیجتاً، انتخابات جدید در نوامبر برگزار خواهد شد.

چرا حزب عدالت و توسعه اردوغان نتوانست در ژوئن اکثریت را به دست آورد؟ عمدتاً به دلیل افزایش آراء «حزب دمکراتیک مردم» و «حزب جنبش ناسیونالیستی» راست‌گرا. شکست سیاست اردوغان در کردستان ترکیه و سوریه موجب ریزش آراء آن به سود «حزب جنبش ناسیونالیستی» و رویش آراء «حزب دمکراتیک مردم»، بیش‌تر از آراء «حزب جمهوری‌خواه» شد. اردوغان در انتظار انتخابات جدید، با حملات افراطی راست به اقلیت‌ها و با اعمال فشار شدید بر مخالفين در کشور، به دنبال آراء «حزب جنبش ناسونالیستی» است. در سپتامبر «گرگ‌های خاکستری» فاشیست، دفاتر «حزب دمکراتیک مردم» را در آنکارا آتش زدند و دولت دبیران و گزارشگران آن‌را دستگیر کرد. این دو برخورد موازی به حزب اردوغان امکان می‌دهد در آن واحد «حزب دمکراتیک مردم» و «حزب جنبش ناسیونالیستی» را عقب براند. در نتیجه خشونتی که دولت و متحدین آن به راه انداخته اند فضا در ترکیه تباه‌کننده است.

مسأله کردستان
حزب کارگران کردستان در دهه ۱۹۹۰ به این نتیجه رسید که پیروزی مسلحانه علیه دولت غیرممکن است. تغییرات جمعیتی وجود یک دولت کرد مجاور را در درون یا بیرون از مرزهای ترکیه غیرقابل تصور ساخت. مهاجرت گسترده خانواده‌های کرد از مناطق شرقی به باقی ترکیه حاصل جنگ دهشتناکی بود که از ۱۹۸۴ تا ۱۹۹۹ طول کشید. استانبول اکنون شهری است که در ترکیه بیش‌ترین جمعیت کرد را دارد. لذا، راه‌حل متفاوتی برای مسأله کردستان لازم بود.

راه اصلی اکنون به جای حق تعیین سرنوشت خود نبرد برای حقوق در درون ترکیه بود. برای پیش‌ بردن این استراتژی اصلی احزاب جدیدی ظهور کردند: «حزب کار مردم»،«حزب دمکراسی»، «حزب دمکراسی مردم»، «حزب دمکراتیک مردم»، «حزب جامعه دمکراتیک»، «حزب دمکرات ترکیه»، «حزب صلح و دمکراسی»، و «حزب مناطق دمکراتیک». واژه مشترک در نام این احزاب واژه «دمکراتیک» است. رهبران احزاب کرد به این درک رسیدند که حزب مردم کرد بودن برای به دست آوردن قدرت سیاسی کافی نیست. آن‌ها لازم است با دیگری متحد شوند. چپ ترکیه، که احزاب کوچک‌تر آن به آرمان کردها متعهد بوده اند اما خود نمی‌توانستند قدرت را به دست آوردند، آشکارترین متحد برای جنبش سیاسی کردها بودند. اتحاد بین احزاب سیاسی کرد و چپ ترکیه در سال ۲۰۱۲ «حزب دمکراتیک مردم» را به وجود آورد.

رهبری مشترک «حزب دمکراتیک مردم» دو جناح حزب را نمایندگی می‌کند: صلاح‌الدین دمیرتاش از احزاب کرد، و فیگن یوک‌سکداغ از احزاب مارکسیست-لنینیست. آن‌ها توانسته‌ اند حمایت بلوک صلح، جنبش سندیکایی، مردم ناراضی از افزایش خودکامگی در ترکیه و احساس تنفر شدید از اردوغان (همان‌طور که یک شعار معروف می‌گوید «اردوغان قاتل») را جلب کنند. گردهم‌آیی ۱۰ اکتبر به دعوت دو سندیکای چپ‌گرا، گروه‌های گوناگون کرد و گروه‌های صلح را گرد آورد. این‌ها رأی دهندگان به «حزب دمکراتیک مردم» هستند. دعوت به آتش‌بس بین دولت و حزب کارگران کردستان در خصلت «حزب دمکراتیک مردم» ریشه دارد. وضعیت فوق‌العاده دایمی کنونی در جنوب-شرق ترکیه انتخابات را در مناطقی که احتمالاً اکثراً به «حزب دمکراتیک مردم» رأی خواهند داد، غیرممکن می‌سازد. اگر این رأی‌دهندگان به علت درگیری جاری به پای صندوق‌های رأی نروند، این به شانس «حزب دمکراتیک مردم» برای تکرار پیروزی ژوئن خود یا بهبود آن لطمه خواهد زد.

حزب کارگران کردستان درست پس از بمب‌گذاری فراخوان خود را برای صلح اعلام کرد. این در زمانی اعلام شد که اجساد در میدان در آنکارا پخش بود. دولت به آتش‌بس توجه نکرد. علی‌رغم بمب‌گذاری دهشتناک، جت‌های ترکیه به بمباران مواضع حزب کارگران کردستان در شمال-شرق ترکیه و در امتداد مرز در عراق (که حزب کارگران کردستان در آنجا پایگاه دارد) ادامه دادند. یک مقام امنیتی ترکیه به رویترز گفت: «آتش‌بس حزب کارگران کردستان برای ما بی‌معنی است. عملیات بدون وقفه ادامه خواهد یافت.»

واکنش‌ها
برای دولت اردوغان هیچ‌چیز آسان‌تر از افشاندن ترس نیست. دولت به مثابه بخشی از کارزار دروغ‌پراکنی گفت بمب‌گذاری ممکن است کار حزب کارگران کردستان باشد. این کاملاً غیرمحتمل است، و صرفاً ایجاد وحشت برای به دست آوردن رأی است. احمد داوودغلو نخست‌وزیر اردوغان عجولانه به «حزب دمکراتیک مردم» حمله کرد، و سپس ناشیانه انتشار هر نوع اطلاعات در باره بمب‌گذاری آنکارا را ممنوع کرد. ترس و سرکوب سکه‌های حزب عدالت و توسعه هستند.

سرویس‌های امنیتی دستگیر کردن اعضاء و هواداران «داعش» را در ترکیه آغاز کردند. دولت گفت که بمب‌گذاری کار «داعش» بوده است. این تئوری غیرمنطقی نیست. «داعش» سلولی دارد به نام «بافندگان» که رزمندگان کرد را هدف قرار می‌دهد. در ژوئن، دو روز پیش از انتخابات، «بافندگان» به گردهم‌آيی «حزب دمکراتیک مردم» در شهر عمدتاً کردنشین دیاربکر حمله کرد، چهار نفر را کشت و تعداد بسیاری را زخمی کرد. حمله مردم را به حمایت از «حزب دمکراتیک مردم» مصمم ساخت. یک‌ماه پس از انتخابات، «بافندگان» به فعالین جوان «حزب سوسیالیست ستم‌دیدگان» در شهر سوروچ حمله کرد. این فعالین برای رفتن به کوبانی، در سوریه، و کمک به بازسازی شهر گرد آمده بودند. لازم به یادآوری است که فیگن یوک‌سکداغ، یکی از دو رهبر «حزب دمکراتیک مردم» از بنیان‌گذاران «حزب سوسیالیست ستم‌دیدگان» است. در آن بمب‌گذاری ۳۳ فعال کشته شدند.

هیچ‌یک از این‌ها کافی نبود. دمیرتاش، رهبر «حزب دمکراتیک مردم» به مقر «کسک» رفت و طی اظهارات علنی دولت را مقصر معرفی کرد. او گفت: «شما در ارتباط با این حملات، نه در سوروچ، نه در دیاربکر، کسی را دستگیر نکردید. شما عاملین بمب‌گذاری در آنکارا را هم دستگیر نخواهید کرد.» تُندترین بخش سخنان دمیرتاش زمانی بود که او از قربانیان گفت. «این‌ها پسران و دختران فقرا بودند.» در قلب شهری که توسط آژانس اطلاعاتی کنترل می‌شود هیچ نیروی امنیتی برای گردهم‌آیی وجود نداشت. زمانی‌که کشته‌ها و زخمی‌ها در میدان روی زمین بودند، پلیس از گاز اشک‌‌آور و ماشین‌های آب‌پاش استفاده کرد. رهبر «حزب دمکراتیک مردم» پرسید: «این است درک شما از عدالت؟» دميرتاش گفت که دولت حزب عدالت و توسعه داووغلو «دولت با زور» است. شما کودتا کرده اید.» پادزهر چیست؟ «ما دنبال انتقام نیستیم. خشونت موجب خشونت بیش‌تر می‌شود. ما در انتخابات ۱ نوامبر داد خود را خواهیم ستاند.»

در آنکارا، روز بعد از بمب‌گذاری هزاران نفر در تظاهرات خیابانی شرکت کردند. آن‌ها در سراسر ترکیه گرد آمدند و به کشته شدگان ادای احترام نموده و بیزاری خود را از دولت نشان دادند. باید دید آیا این در انتخابات تأثیر خواهد داشت. این نشان می‌دهد که «حزب دمکراتیک مردم»  نظر مثبت مردم را دارد. علی‌رغم ممنوعیت توئیتر، سخنان دمیرتاش در یوتیوب قرار گرفت و وسیعاً دیده شد. خشم خالص او در صدای خیایان‌ها بازتاب یافت. او گفت: «زندگی مشترک میان ستم‌دیدگان و سرکوب شدگان ممکن است. ما به باند سُفله‌ها تسلیم نخواهیم شد.»

«صلح برای دموکراسی» و فقدان تحلیل کمونیستی؛ مروری بر خطوط بورژواییِ چپ ایران

kurd_turkei_2

عباس اکبری

کشته شدن عده‌ای در ترکیه همانند بسیاری از رویدادهای چند وقت گذشته، همچون کشته شدن نیروهای کمونیست در اوکراین و چریک‌های کرد در سوریه دردناک است. همانطور که کشته شدن تعدادی از تظاهرات کنندگان جنبش سبز در رویدادهای پس از انتخابات 88 نیز دردناک بود.

اما در تحلیل کمونیستی، باید این رویدادها را برابر با هم دانست؟ همه‌ی رویدادهای دردناک، تحلیلی مشابه هم می‌طلبند؟ و به دلیل دردناک بودن رویدادها باید از آن حمایت کرد؟ برای کمونیست‌ها، کارگرانی که به واقع در مبارزه طبقاتی به عنوان پرولتر کشته می‌شوند با کسانی که تلاش برای رسیدن به دموکراسی و حقوق بشر می‌کنند، برابر هستند؟ کسانی که برای صلح و دموکراسی به رقص می‌پردازند با کارگرانی که به جای تسلیم شدن در برابر بورژوازی، راه مبارزه را در پیش گرفته‌اند با هم برابر هستند؟

تنها «شانه به شانه‌ی هم برای مقابله با فاشیسم» کفایت می‌کند تا جنبشی را مترقی نامید؟ کسانی که برای «صلح برای دموکراسی» و حقوق بشر، برقصند و صلح، طلب کنند در صفوف نیروهای پرولتاریا قرار دارند یا صفوف بورژوازی؟ آیا مبارزه طبقاتی پرولتاریا قابل تقلیل به مفاهیم بورژوایی «دموکراسی» و «حقوق بشر» و … هست؟ کسانی که از «مبارزه طبقاتی مردم» دم می‌زنند تا به حال به «بار» طبقاتیِ واژه «مردم» فکر کرده‌اند؟ مردم یک کشور منافعی متفاوت و حتی متضادِ هم دارند، استفاده کننده‌ی عبارت «مبارزه طبقاتی مردم» در واقع سعی می‌کند بر حقیقت سرپوشی بگذارد و با استفاده از واژه «مردم»، شکاف طبقاتی را پنهان کند.

کسانی که به حمایت از جنبش اعتراضی در ترکیه می‌پردازند آیا تنها به این کفایت کرده‌اند که اردوغان «دزد و قاتل» یا مستبد است؟ این شعارها در وهله‌ی اول هیچ‌گونه بار طبقاتی ویژه‌ای ندارد (البته در نگاه انضمامی‌تر مشخص می‌شود که این شعارها در خدمت بخشی از بورژوازی قرار گرفته است)، با این شعارها می‌توان جنبش اعتراضی و به تبع آن حملات ترانس آتلانتیک در لیبی یا حتی حمایت از ارتش آزاد را نیز توجیه کرد. می‌توان از جنبش «یورومیدان» در اوکراین و جنبش سبز در ایران نیز حمایت کرد.

در بخش کرد نشین ترکیه که اغلبِ اعتراضات اخیر در این بخش صورت گرفته است، مبارزه طبقاتی به چه شکلی است؟ آیا بورژوازی کرد نیز در این «مبارزه طبقاتی مردم» سهیم نیست؟ اگر این‌گونه است (که این‌گونه است)، چگونه باید از مبارزه طبقاتی پرولتاریا سخن گفت؟

در برابر این موج به اصطلاح ضد فاشیستی و دفاع چپ از این جنبش و فقدان شعار، تئوری و پراتیکِ کمونیستی در آن، باید نوشته برشت را متذکر شد که این جنبش‌ها را در سال 1938 به خوبی وصف کرده است: «چه طور کسی که ادعای مخالفت با فاشیسم را دارد می‌خواهد حقیقت را درباره فاشیسم بیان کند، در حالی‌که هیچ چیز علیه سرمایه‌داری که فاشیسم را به وجود آورده نمی‌گوید. نتیجه عملی چنان حقیقتی به کجا خواهد انجامید؟

کسانی که علیه فاشیسم‌اند بدون آن که علیه کاپیتالیسم باشند، آن‌ها که از بربریتی می‌نالند که از بربریت ناشی می‌شود، شبیه کسانی هستند که می‌خواهند سهمشان را از گوساله بخورند؛ اما گوساله نباید ذبح شود. آن‌ها می‌خواهند گوساله را بخورند اما خونش را نبینند. آن‌ها خشنود خواهند شد اگر قصاب پیش از قسمت کردن گوشت دست‌هایش را بشوید. آن‌ها برعلیه مناسبات مالکیتی نیستند که بربریت را ایجاد کرده، فقط علیه [خود] بربریتند. آن‌ها صدایشان را علیه بربریت بلند می‌کنند و این کار را در ممالکی انجام می‌دهند که همان مناسبات مالکیت حاکم است. جایی که اما قصاب هنوز پیش از قسمت کردن گوشت دست‌هایش را می‌شوید.«

به مانند برشت باید گفت: «دموکراسی برای آنان هنوز همان کاری را می‌کند که خشونت باید برای دیگران انجام دهد؛ یعنی تضمین مالکیت بر ابزار تولید.»

چپ‌ها فراموش کرده‌اند که هر اعتراضی و هر جنبشی که بر علیه مستبدی به راه می‌افتد را نمی‌توان در صف مبارزه طبقاتی پرولتاریا گنجاند.

اعتراضاتی که در این زمانه شعارهایش محدود به «صلح برای دموکراسی» است، و در شعارهایش نمی‌توان حتی خواست‌های حداقلی کارگری را دید چگونه می‌تواند جنبشی مترقی باشد؟ اعتراضی که از صلح دم می‌زند اما سخنی از شکاف طبقاتیِ موجود نمی‌کند، در پنهان کردن شکاف طبقاتی به وسیله بورژوازی هم دست است و به این‌خاطر است که آن صلح را باید صلح بورژوایی نامید.

صلح بین ملت‌ها آری؛ صلح بین طبقات هرگز. اما «صلح برای دموکراسی» از چه جنسی است؟ مشخص است که از نوع صلح طبقاتی به نفع طبقه حاکم است. صلح بین ملت‌ها تنها از مبارزه پیروزمندانه پرولتاریا علیه بورژوازی است که می‌تواند برقرار شود.

شخصی نوشته است «مبارزه با دولت اسلامی ترکیه، بخشی از مبارزه انقلابی و انترناسیونالیستی همه نیروهای رزمنده، چپ و سوسیالیست، طبقه کارگر، مردم محروم و ستمدیده در داخل ترکیه، کل منطقه و سراسر جهان علیه این پایگاه تروریسم و ارتجاع است.»

به این مبارز نستوه در راه دموکراسی و صلح باید یادآور شد که هسته‌ی مرکزی افاضات شما «مبارزه با دولت اسلامی ترکیه» است و در راه این مبارزه نه تنها بورژوازی کرد با شما هم قدم است بلکه آن را رهبری نیز می‌کند. چه بسا ناتو و آمریکا هم با توجه به سیاست‌های اخیرشان در این مبارزه کمک‌تان کنند. فراموش نکنید که با حمایت از بورژوازی کرد (که روح سیاسی خود را در حزب دموکراتیک خلق‌ها دمیده است) در صف نیروهای ارتجاع قرار گرفته‌اید.

در فراخوان‌ برخی از سندیکاهای ترکیه نیز نمی‌توان سیاست کمونیستی را مشاهده کرد. این فراخوان، کارگران را برای «دفاع از صلح» به اعتصاب عمومی دعوت کرده است. به جای دعوت از کارگران برای «مبارزه» با نظام سرمایه‌دارانه‌ی ترکیه، از آنها برای «دفاع از صلح» دعوت می‌کنند. صلحی که آشکار کردن شکاف طبقاتی موجود را نه تنها در خود ندارد، بلکه به عنوان سرپوشی بر این شکاف‌ها عمل خواهد کرد. بین این سندیکاها و سندیکاهای دست راستی، تفاوتی اگر باشد تنها در نام آنهاست.

در گوشه‌ای دیگر «حزب کار ترکیه دولت اردوغان را مسبب این فاجعه اعلام داشت و خواهان استعفا و محاکمه سران دولت و رییس جمهور ترکیه، اردوغان گردید.»؛ حزب کار ترکیه به جای اینکه روی سخنش با نیروهای کار در ترکیه باشد و از آنها دعوت کند تا برای جنگی بی‌پایان با بورژوازی به صحنه بیایند، پشتش را به نیروهای کار کرده و در حال سخن گفتن با سران دولت و رییس جمهور ترکیه، اردوغان است و خواهان استعفای آنان است.

در نوشته‌ای دیگر درباره رویداد اخیر در ترکیه آمده است: «تبدیل امر جزیی به امر کلی، هویت جزیی به هویت کلی، منفعت خاص به منفعت عام، آزادی محدود به آزادی نامحدود آن چیزی است که در ترکیه دارد اتفاق می‌افتد.»؛ چیزی که در ترکیه در حال اتفاق است، به ستوه آمدن بورژوازی کرد است، که گویا رفقا نه آن را می‌بینند و نه می‌توانند هژمونی بوژوازی کرد را که بر پیکره‌ی این اعتراضات سنگینی می‌کند، درک کنند. حضور بورژوازی کرد، در این پروسه، دقیقاً تداعی‌گر تبدیل منفعت خاص به منفعت عام است ولی این تبدیل از نوع بورژوایی آن است: جا زدن منفعت خاصِ بورژوازی به عنوان منفعت کلِ جامعه.

برای «هر» رویداد دردناکی همچون رویداد اخیر در ترکیه، مي‌توان گريست و در بهت فرو رفت اما نمی‌توان آن را «مبارزه طبقاتی مردم» نامید؛ نمی‌توان هم از مردم سخن گفت و هم از مبارزه طبقاتی؛ نمی‌توان «هر» رویداد دردناکی را به طبقه کارگر و مبارزات آنها و کمونیست‌ها ربط داد؛ نمی‌توان از احزاب و گروه‌هایی حمایت کرد که با آمریکا مذاکره می‌کنند و به دنبال «تشکیل کردستان بزرگ» هستند؛ نمی‌توان از مبارزه طبقاتی سخن گفت ولی بورژوازی کُرد را نادیده گرفت. نمی‌توان جنبشی که از «صلح برای دموکراسی» صحبت می‌کند را جنبشی رادیکال و کمونیستی نامید.

حزب دموکراتیک خلق‌ها به طور مشخصی دل به دموکراسی آمریکا بسته است و چند وقت پیش خواستار وساطت آمریکا بین مجادله پ.ک.ک و دولت ترکیه شده است. سیاست‌های بورژوایی پ.ک.ک نیز در زمان صلح با دولت ترکیه و هم در زمان درگیری‌های کوبانی به طور عینی بروز پیدا کرد. پ.ک.ک و به تبع آن حزب دموکراتیک خلق‌ها به دنبال «تشکیل کرستان بزرگ» هستند.

پس از  پیروزی در مقابل بورژوازی ترکیه، این فقط کارگران بخش‌های کردنشین‌اند که باید تصمیم بگیرند که آیا می‌خواهند از ترکیه جدا شوند و به عنوان متحد با ترکیه باشند یا اینکه به همراه ترکیه در جمهوری شورایی واحدی با یکدیگر در آمیزند. مطرح شدن جدایی و تشکیل کردستان بزرگ در شرایط فعلی بورژوایی است. همانطور که لنین گفته است: «مصالح کار ایجاب می‌کند که بین زحمتکشان کشورهای گوناگون و ملل مختلف کامل‌ترین اعتماد و محکم‌ترین اتحاد وجود داشته باشد. هواداران ملاکین و سرمایه‌داران یا بورژوازی سعی دارند کارگران را از هم جدا کنند و نفاق و خصومت ملی را تشدید نمایند تا کارگران را ناتوان سازند و قدرت سرمایه را تحکیم نمایند … سرمایه نیرویی بین‌المللی است. برای غلبه بر آن اتحاد بین‌المللی کارگران و برادری بین‌المللی آنان لازم است … ما دشمن خصومت ملی، نفاق ملی و جدائی ملی هستیم. ما بین‌المللی و انترناسیونالیست هستیم.»

حزب و گروهی که به دنبال «تشکیل کردستان بزرگ» است، در صفوف پرولتاریا جایی ندارد.

حزب دموکراتیک خلق‌ها به هیچ‌وجه نشان‌دهنده افق جدیدی در مبارزه طبقاتی در ترکیه نیست. این حزب همچون سیریزا در یونان آخرین تیر پرتاب شده از دست چپ بورژوازی است تا بتواند از مناسبات سرمایه‌داری و دستگاه دولت حفاظت کند.

کردها نیز همچون ترک‌ها، در ترکیه به طبقات مختلف تقسیم شده‌اند. سال‌هاست که شهرهای بزرگ و مراکز تولیدی به سرزمین آن‌ها بدل شده است. بخش زیادی از کردها در صف کارگران جای دارند و تعداد کمتری از کردها، بخشی از تمامیت بورژوازی را تشکیل می‌دهند.

در شرایط کنونی اردوغان برای تحریک احساسات ناسیونالیستی و کشاندن آرای آنان به سمت خود به ادامه جنگ با پ.ک.ک خواهد پرداخت و مسلم است که پایان درگیری و صلح برای او شکست محسوب می‌شود.

اما شرایط برای بورژوازی کرد کاملاً متفاوت است. بورژوازی کرد که درصدد کسب قدرت سیاسی و منافع اقتصادی بیشتری است، و این را از طریق حزب دموکراتیک خلق‌ها (ه.د.پ) و با استفاده از کسب کرسی‌های بیشتر در پارلمان دنبال می‌کند. آن‌‌ها با توسل به «دموکراسی» و «سکولاریسم» سعی در این دارند تا تقابل بین خود و بخش دیگر بورژوازی به رهبری اردوغان را نشان دهند و با توسل به آن‌ها خطوط سیاسی خود را جلو ببرند و البته در این مسیر کشورهای غربی نیز کمک حال آنها بوده‌اند. باتوجه به اینکه بورژوازی کرد با ایجاد دوگانه‌ی «اسلامیزم»، «سکولاریسم» که روی دیگر سکه‌ی «استبداد»، «دموکراسی» است پروژه سیاسی خود را جلو می‌برد، برای آنها جنگ به هیچ‌وجه قابل قبول نیست و این منجر به کاهش آرای آنها خواهد شد. مشخص است که بورژازی کرد و حزب مطبوع‌اش، حزب دموکراتیک خلق‌ها، به دنبال برقراری صلح و آرامش حداقل تا زمان برگزاری انتخابات هستند.

در میان درگیری دو جناح بورژوازی که یک طرف را اردوغان نمایندگی می‌کند و طرف دیگر بورژوازی کرد است، باید سمت یکی از آن‌ها بود یا می‌توان در این شرایط راه دیگری در پیش گرفت؟ مشخص است که نیروهای کمونیست ترکیه با نزدیک شدن به هر کدام از دو طرف، یعنی درخواست ادامه جنگ (به شکلی که اردوغان می‌خواهد) و یا درخواست صلح (همچون صلحی که بورژوازی کرد می‌طلبد)، تیشه به ریشه خود زده‌اند.

اگر در سطور بالا صلحی که از جانب گروه‌های مختلف درخواست شده است را بورژوایی نامیده‌ایم بدین خاطر بوده است: صلحی که برای سرپوش گذاشتن بر روی مناسبات تولیدی و مرزبندی‌های طبقاتی است، مشخصاً صلحی بورژوایی است و همان «نتایجی» را به بار خواهد آورد که جنگ بورژوایی به بار می‌آورد. بورژوازی کرد در این بین سعی کرده است که با پنهان کردن شکاف طبقاتی به وسیله‌ی شعارهای صلح برای دموکراسی و سکولاریسم، مبارزه طبقاتی کارگران را منحرف کند.

در این بین، خطوط و مواضع چپ ایران، تاسف‌بار است. مطمئناً موضع‌گیری چپ در برابر وضعیت کنونی ترکیه، ادامه‌ی همان مواضع‌شان در برابر درگیری‌های کوبانی بوده است. اینکه چرا چپ در ایران چنین مواضع بورژوایی‌ای می‌گیرد و روز‌به‌روز در حال غلت خوردن به سمت بورژوازی است، شاید پژوهشی اساسی بطلبد؛ اما این مشخص است که چپ، با برابرسازی رویدادها در سطح جهان و گذاشتن شابلون «دوگانه «اسلامیزم»، «سکولاریسم»» که خود روی دیگر سکه‌ی «دوگانه «استبداد»، «دموکراسی»» است از دایره تحلیل طبقاتی خارج می‌شود و به سمت تحلیل لیبرالی وقایع و رویدادها می‌رود. موضع‌گیری چپ در رویدادهای کوبانی، ترکیه و ماجرای شارلی ابدو، و تبدیل این رویدادها به تقابل تمام نیروهای نیکِ جهان (که سکولار هستند) در برابر شر مطلق در دنیا (نیروهای اسلامگرا)، و در عوض عدم موضع‌گیری مناسب و منسجم در برابر رویدادهای اوکراین و شاید حتی یمن، که در اوکراین فقدان نیروهای اسلامگرا و در یمن فقدان نیروهای سکولارِ مدِ نظرِ چپ‌ها، بیانگر نگاه چپ با عینک ««اسلامیزم»، «سکولاریسم»» به تمامی اتفاقات و رویدادها است. چپ در حال تعمیم این دوگانه به تمام جهان است؛ دوگانه‌ای که هسته اصلی تحلیلِ بورژوایی‌شان از شرایط ایران است.

اگر در شرایط کنونیِ ترکیه، بخواهد صلحی برقرار شود، بدون تاکید بر مرزبندی طبقاتی، بیان و آشکار کردن شکافِ طبقاتی و بدون از بین بردن این سرپوشِ گذاشته شده بر روابط طبقاتی، صلح کارکردی بورژوایی خواهد داشت. روشن کردن مرزبندی طبقاتی و آشکار کردن این شکاف، اگر قرار باشد به بعد از صلح موکول شود، نتیجه، شکست نیروهای کمونیستی و ادامه استثمار و سرکوب طبقه کارگر ترکیه خواهد بود. صلحِ بدون مرزبندی و بدون تعیین تکلیف طبقاتی، و عدم سازمان‌یابی حول شکاف مذکور، کارگران را پیاده نظام بورژوازی می‌کند و این همچون به مسلخ بردن کارگران مبارز است؛ این خود کشتاری دیگر و از جنسی دیگر است. همان‌گونه که تا به امروز شاهد تصفیه کردن خواستِ نیروهای کمونیست و کارگران مبارز در پ.ک.ک بوده‌ایم، پس از صلح بورژوایی شاهد حذف کردن خواستِ کارگران مبارز (و حتی به گواه تاریخ، تصفیه‌ی خود کارگران مبارز) از حزب دموکراتیک خلق‌ها و محکم شدن مواضع بورژوازی کرد خواهیم بود.

وظیفه هر کمونیستی است تا طبقه کارگر ترکیه را به جای دعوت به حضور در درگیری درون بورژوازی، و کمک به جناح خاصی از بورژوازی به مبارزه و سازمان‌یابی دعوت کند. به جای دعوت از آنها برای احترام به دموکراسی و خواست صلح، آنها را باید بر علیه دموکراسی، و به یک جنگ تمام عیار بر علیه تمامیت بورژوازی دعوت کند. کمونیست‌ها در ترکیه نه تنها باید با «صلح برای دموکراسی» که بیانگر «اعلام تسلیم و همکاری با بورژوازی» است مقابله کنند بلکه از کارگران دعوت کنند تا با کنار گذاشتن این عبارت‌پردازی‌های ارتجاعی، از موضع کمونیستی به مبارزه با دولت اردوغان و تمامیت بورژوازی بپردازند. واضح است که تنها می‌توان از دولت اردوغان با نام دولت سرمایه‌داری و نه دولت اسلامی ترکیه یا دولت اسلامی سرمایه‌داری ترکیه نام برد.

رفقای کمونیست ما در ترکیه، برای برداشتن گام‌های اولیه ولی محکمِ کمونیستی علاوه بر مبارزه‌ی بی‌وقفه با دولت اردوغان «به عنوان نماینده بخشی از بورژوازی»، باید مرزبندی طبقاتی را روشن کنند و شکاف موجودی که بورژوازی کرد درصدد پنهان کردن آن است را آشکار کند و هژمونی بورژوازی کرد و به تبع آن حزب دموکراتیک خلق‌ها را در فضای سیاسی بشکنند و از گروه‌هایی چون پ.ک.ک که تا مغز استخوان بورژوایی‌اند، فاصله بگیرند. این شرط لازم برای سازمان‌یابیِ کمونیستیِ کارگران ترکیه است.

آنکارا میان پیشروی روسیه وناتوانی غرب

torkieh

آنکارا میان پیشروی روسیه وناتوانی غرب

 ترکیه در آزمایشی سخت ودردناک ، درسیاستهای سوریه ای ومنطقه ای

نوشته : محمد نور الدین، مترجم ، احمد مزارعی ،یازدهم اکتوبر 2015

ترکیه  توقع نداشت که اینچنین ناگهانی نبرد روسیه در سوریه آغاز شود، این نبرد برای ترکیه بمثابه یک شوک بود،تنها دلیل این پیشآمد در درجه اول عملکرد ضعیف دستگاه اطلاعاتی ترکیه بود ، در محافل پشت پرده  دولتی ترکیه نیز گفته میشود که حاقان فیدان ،رئیس اداره اطلاعات ترکیه، بعلت اعمال سیاستهای غیر واقع بینانه درمورد سوریه، بزودی از منصب خود کناره گیری خواهد کرد. دوم ، اینکه در برنامه محرمانه اردوخان وداود اوغلو مبنی بر ساقط کردن دولت سوریه ، آن دو در صورت شکست این برنامه خود، گزینه ای در پیش رو ندارند.

اما آنچه که بیکباره اتفاق افتاد اینکه ، اردوخان ویار همراهش وحامل نظریه «عمق استراتژیک» یعنی داود اوغلو، بیکباره ازخواب بیدار شدند ومتوجه شدند که روسیه همسایه وهم مرز جنوبی آنها شده است،به این معنی که ترکیه میان دو دهنه گاز انبر روسیه قرار گرفته است . این وضعیت در تاریخ ترکیه ، از زمان عثمان اول ، تا کنون بی سابقه بوده است.

نتیجه مستقیم وفوری این اقدام اساسی روسیه ، ضربه بسیار سختی در درجه اول به ترکیه بود وسپس به نیروها ئی که در منطقه ودر داخل سوریه به ترکیه کمک میکردند ، نمیتوان در سوریه با فشار دکمه ای تغییرات گسترده ایجاد کرد ، اما این اقدام روسیه درحد خود دارای نتایج بسیار مهمی بوده است ، بویژه ازجهت ترکیه. لذا عجبی نیست که یکی از رهبران روسیه اخیرا در مصاحبه مطبوعاتی خود گفت ، عملیات ما در سوریه تا رسیدن به مرزهای ترکیه ادامه خواهد یافت.

ترکیه بسیاری از خواب وخیالاتی که برای منطقه داشت ، ازدست داد ، سریالهای تلوزیونی «فاتنه ومهند » و»نور» و» حریم سلطان» از خاطره ها رفت ، ترکیه بازارهای سوریه ، عراق ولبنان را ازدست داد وپس از ان مصر وکشورهای خلیج نیز از وی رویگردان شدند ، اردوخان اعتمادی را که درمدت کوتاهی وبطور استثنائی بدست آورده بود ، در مدت کوتاهی از دست داد ، این وضعیت نیاز به دهه ها سال دارد تا ترکیه مجددا بتواند انرا باز گرداند زیرا «مومن دوبار از یک سوراخ گزیده نمیشود» (ضرب المثل عربی)، ترکیه همه آن امتیازات وروابط حسنه را از دست داد ، بلکه امنیتی که در مرزهای خود با سوریه، ازسال 1999 ، داشت نیز دیگر وجود ندارد وبه آسانی مستقر نخواهد شد.

ترکیه نخواهد توانست آن اعتماد ومحبتی که اعراب وسوریه نسبت به وی ابراز داشتند برگردان کند وایران هم همینطور، ترکیه دخالتی بیشرمانه وشنیع دربحران سوریه کرد واین هنگامی بود که سوریها به ترکیه اعتماد کرده ووی را بمثابه ولینعمت خود میدانستند، ترکیه ای که استان اسکندرون آنهارا سرقت کرده بودواینبار به شهر حلب وسراسر شمال سوریه چشم دوخته بود، ترکیه آنچنان در مورد سوریه عمل کرد که گوئی این کشور نه سوریه مستقل ، بلکه همچنان یکی از ولایات عثمانی میباشد.ترکیه در مقابل کشورهمسایه ای که قلب ودروازه های خود را برای وی گشود ، تنها به این می اندیشید که چگونه در امور داخلی آن نفوذ کرده وغارتش کند ، نتیجه اینگونه اندیشیدن ترکیه این بود که انواع سلاح، بمب ونارنجک وموشک به سوریه وارد کرده واز سراسر جهان تروریست وآدکش بیاورد ، تا نظام سیاسی آ نراتغییر داده وسپس از طریق سوریه به نزدیکترین ودورترین مناطق ، همچون مصر، لیبی، وامارات حمله کند ، نتیجتا ترکیه تبدیل به مسئول ومربی بیشترین وبدترین سازمانهای تروریستی، وحشی، وخون آشام گردید.

از سوئی دیگر ، ترکیه از منطق نفرت واکراه شدید با کردها برخورد کرده ، چه در سوریه وچه با کردهای کشور خود. نتیجه این سیاستها این شده است تا یک کمر بند کردی در اطراف سوریه ودر امتداد مرز ترکیه به وجود آید، همچنین «حزب کارگران کردستان» به انتفاضه تازه ای دست زده که تا کنون ادامه دارد ودرخواست خود مختاری دارند واین خود مختاری به طور عملی دراستانه شکل گیری است ، وترکیه درمانده راهی ندارد مگر اینکه جسد مقتول یک جنگجو ویا یک شهروند مقتول کرد را به ماشین ببندد ودرخیابانها بگرداند ، و به طریقه شنیعی که عرق شرم وخجلت بر پیشانوی انسانیت می نشاند.، ودر این میان داود اغلو به آنچنان بن بستی گرفتار آمده که تنها میتواند بگوید که اویک «تروریست» کرد است . اما بسیار بهتر میبود که اغلو در مورد این حادثه  موضع گیری دیگری کرده وان را تقبیح کند ، حتی اگر» مقتول» یک «تروریست» کردستانی باشد ، واین درحد اقل خود، یک اخلاق اسلامی میبود.

در ادامه بحران سوریه ، روسیه کوشش بسیار نمود ، بگذریم که ایران نیزکوششهای بسیاری بعمل اورد  ، تا  شاید در سیاست ترکیه از طریق دادن امتیازات اقتصادی  تغییری ایجاد کند ، برای مثال روسیه تصمیم داشت تا یک خط لوله گاز را از طریق دریای سیاه بسوی بلغارستان واز آنجا به اروپاببرد که اروپا با ان موافقت نکرد، اینبار، روسیه با ترکیه قرار گذاشت ، تا این خط لوله را از طریق خاک این کشوربه یونان برده واز انجا به اروپا بفرستد، معنایش این بود که از قبل این خط لوله گاز، منافع زیاد مادی ومعنوی برای ترکیه در بر داشت .

اما همه این کوششها بر باد رفت وترکیه همچنان بر خط توطئه  پافشاری نمود وبا بسیج هرچه بیشتر نیروهای تروریستی ، کوشش کرد تا گلوی نظام دولتی سوریه ونیروها وکشورهائی که به سوریه کمک میکردند  را بفشارد که نتیجه اش سقوط شهرهای ، ادلب ، جسر الشغور ودر مرحله بعدی شهر تدمر بود که همگان شاهد بودند که داعش با آن شهر وآثار باستانی ومنحصر به فرد آنجا چه کرد ، ارتش ، هواپیما ، وتروریست از سراسر جهان به سوریه آورده شدند تا ابتدا سوریه را ساقط کرده واشغالش کنند وسپس در نقشه جغرافیائی وسیاسی منطقه ، ودر ادامه کل جهان تغییر دهند.

اما  لحظه ای فرا رسیدکه هم پیمانان نظام سوریه همگی در زمین، هوا ودریا ی سوریه حاضر شدند، ایران حضور نظامی خودرا متراکم نمود، حز ب الله که از قبل حضور داشت ، عراق تبدیل به مرکز غرفه عملیات کشورهای چهار گانه شامل ایران، روسیه ، سوریه وعراق گردید . سپس لحظه تغییر بزرگ وورود روسیه به سوریه گردید که با خود ابتدا، سیستمهای موشکی وسپس، هواپیماهای جنگی را هم آورد.

دخالت روسیه ، باعث شد که دروغ بزرگ شعار » جنگ بر علیه تروریسم» آمریکا، که یکسال پیش مطرح گردید ، رسوا گردد، طی این یک سال  داعش نه فقط هیچ عقب نشینی نکرد، بلکه در بیشتر مناطق به پیشروی نیز دست یافت ، همچنین گروههای تروریستی دیگر ، ازجمله «جبهه نصره» و»جیش الفتح» که وابسته به ترکیه وکشورهای خلیج ، بودند نیز هیچ اسیبی ندیدند ، درنتیجه و درعمل وجود این سازمانهای تروریستی ، باعث تضعیف نظام سوریه وهم پیمانانش میگردید.

دقیقا دراین لحظه روسیه وارد شد تا مرزهای تازه ای برای درگیریهای درون سوریه ، منطقه وجهان ترسیم نماید ، سوریه آخرین ایستگاه روسیه در مدیترانه است وهمین سوریه مرکز تجمع وتلاقی تروریستها ئی است که همگی انها از ترکیه آمده اند. روسیه تحت هیچ شرایطی اجازه نمیدهد که تنها پایگاهش در مدیترانه ، یعنی پایگاه دریائی طرطوس از دست بدهد ویا این جنگ در سوریه به شکست نظام حاکم منجر شود ، تا پس از آن همه این تروریستهای مسلح از سوریه واز طریق ترکیه به قفقاز منتقل شوند. این دو هدف اساسی روسیه ودر همراهی با ان اهداف دیگری وجود دارد، که روسیه را نسبت به عمل جسورانه ای که انجام داده ، دچار تردید ودو دلی نخواهد کرد. روسیه این قدرت جهانی به سوریه نیامده است تا شکست بخورد . روسیه برای پیروز شدن امده است ویا اینکه معادلات تازه ای را ترسیم کند تا فرصت حل مسالمت امیز را در منطقه فراهم آورد.

از طرفی دیگر روسیه درلحظه ای در سوریه دخالت کرد که هیچکس نمیتواند موسکو را به دخالت نامقبول وغیر شرعی متهم کند، ترکیه به این شکل دخالت قدرتمندانه روسیه ، دچاربهت و ناباوری گردید ، بطوری که اردوخان روسیه را تهدید نمود که موسکو، دچار خسارتهای جبران ناپذیری خواهد شد ، اگررابطه اش با ترکیه قطع گردد ، واردوخان سئوال میکند که راز اینهمه جدیت روسیه در مورد سوریه در چیست، درحالیکه روسیه مرز مشترکی با سوریه ندارد ؟

در اینمورد باید گفت که اولا ترکیه در تحریمهای کشورهای غربی برعلیه روسیه بعد از بحران اکراین، دخالت نکرد ، اگر چه الحاق جزیره قرم بتوسط روسیه را به خود محکوم نمود ، به این معنی که رابطه اقتصادی ترکیه بر عوامل سیاسی آن غلبه کرد. آیا این به آن معنی است که ترکیه در مورد دخالت روسیه ، درسوریه نیز ازهمان سیاست گذشته درمورد اکراین وقرم تبعیت خواهد کرد؟ پاسخ در غالب مثبت خواهد بود.  به این دلیل که ترکیه 60% از نیازمندیهای گاز خودرا از روسیه وارد میکند و41%ازتولیدات برق ترکیه از طریق مصرف گاز طبیعی تآمین میشود ، همچنین ترکیه پنج تا ده ، در صد نفت خودرا نیز از روسیه تامین میکند.

شاید گفته شود که ترکیه ممکن است نیازمندیهای گاز خود را از منابع دیگری  غیرد ازگاز روسیه تامین کند، اما اجرای چنین تغییری دریک مدت کوتاه عملی نیست ودرچنان مدتی ، معلوم نیست که چه اتفاقاتی رخ دهد، شاید ترکیه اقدام به لغو قرارداد مرکز هسته ای خود با روسیه  ، در شهر مرسین کند . اما این نیز احتیاج به زمان دارد تا گزینه مناسبی انتخاب شود ، به اضافه اینکه مصداقیت دولت در عقد قراردادها، پایبندی به تعهدات ومواثیق قانونی، وتعامل با دیگران ، از طرف دولت ترکیه به زیر یئوال خواهد رفت. از طرفی سیاست اردوخان همیشه میان غرب از یک طرف وروسیه وچین از طرف دیگر ، در نوسان بوده است. در گذشته نه چندان دور ، شخص اردوخان ، بطور رسمی از پوتین درخواست نمود، تا ترکیه را به سازمان شانگهای بپذیرد ، تا بدیلی باشد برای اتحادیه اروپا. این را نیز باید دانست که ترکیه به سازمان شانگهای پذیرفته نخواهد شد ، زیرا عضو پیمان ناتو میباشد، وسازمان شانگهای، تنها سازمانی اقتصادی نیست ، بلکه امنیتی نیز میباشد ؟

این گفته اردوخان که روسیه از اقدامش در سوریه ، ضرر میکند ، ترجمانی واقعی ندارد. برای مثال ، دهها هزار نفر از کارگران ترکیه ، درشرکتهای ترکیه ای که در روسیه فعالیت میکنند، مشغول کار هستند ، ودر حال حاضر ترکیه مبلغ پنجاه ودو ملیارد دلار ودر 1516، موسسه ، در روسیه ، سرمایه گزاری دارد ، همچنین ترکیه از نظر صدور موادغذائی ومنسوجات به روسیه ، هفتمین کشور میباشد که قیمت آنها به شش ملیارد دلار میرسد ودر مقابل ترکیه مبلغ بیست ویک ملیارد دلار از روسیه واردات دارد ، در هشت ماهه اول امسال ، هشت ملیون توریست روسی از ترکیه دیدن کرده اند ، روسیه از نظر تعداد توریست هایش به ترکیه ، بعد از المان است، دوم است ، از این نظر به منفعت ترکیه نیست که رابطه خود را با روسیه دچار بحران کند ، بویژه اینکه رابطه اردوخان با اروپا وآمریکا در موارد بسیاری ، ازجمله بحران پناهنده ها ، مشکل کردها ، اولویت در مسئله خاور میانه ورابطه با اسرائیل ، دچار نوعی اضطراب است.  اگر ترکیه روسیه را ازدست بدهد ، معنایش این است که ترکیه باید کاملا به دامن غرب درغلتد واین مغایر با موضعگیریها ئی است که ترکیه مدعی ان است.

اما درمورد این گفته اردوخان که چرا روسیه که با سوریه مرز مشترک ندارد، به سوریه اینهمه اهمیت میدهد واینکه روسیه نباید نگران سوریه باشد ، باید گفت که این گفته اردوخان ، تنها موجب قهقهه وسخریه خواهد بود، زیرا با این حساب ، چرا ترکیه اینهمه نسبت به صومالی ومیانمارکه مرز مشترکی با هم ندارند ، حساسیت به خرج میدهد ؟، وبرای اگاهی ، وجود مرز مشترک نیز نباید دلیلی بر دخالت وقیحانه ترکیه نسبت به امور داخلی سوریه باشد.

حضور قدرتمند روسیه در سوریه ، به پنج شعاری که تر کیه درمنطقه وجهان سر میداد ، پایان داد

1 – پایان منطقه امنیتی وبیطرف مرزی

2 – وپایان درخواست منطقه ، پرواز ممنوع بر بالای منطقه امنیتی وبیطرف مرزی

3 – پایان سیستم » قاعده درگیری» این قانون یکطرفه را ترکیه خود وضع نمود وان هنگامی بود که ارتش سوریه یک هواپیمای ترکیه را ساقط کرد، به موجب این قانون خود ساخته ، ترکیه حق خود میدانست که هواپیماهای سوریه را ، تا عمق پنج کیلو متری داخل مرز سوریه ، مورد اصابت قرار دهد ، اما اکنون هواپیماهای روسیه قانون مذکور را لغو نموده ودر چند نوبت به درون مرزهای هوائی ترکیه نیز وارد شده اند ، بدون اینکه هوا پیماهای ویا پدافندهای ترکیه ،جرآت کنند به هواپیماهای روسی تعرض کنند، هواپیماهای روسی نه اشتباها ، بلکه عامدانه وارد مرز هوائی ترکیه شده وهر بار بیش از  4 – 5 – دقیقه مانور داده اند که خود تهدیدی آشکار به ترکیه بوده است ، اکنون «قاعده درگیری» برعکس شده وبتوسط روسیه ، ونه ترکیه، اعمال میشود .

4 –  هم اکنون حضور روسیه در سوریه ، بنا به درخواست رسمی وقانونی دولت سوریه انجام گرفته است ، اگر ترکیه بخواهد دکتر بشار اسد را ساقط کند ، ابتدا باید پوتین را از میان ببرد.

در پایان و به عنوان نتیجه گیری باید گفت که اهداف انکارا وشعارهایش کاملا ازمیدان خارج شده ودیگر وجود ندارد ، تنها راه نجات ترکیه ، این است که دست به دامن پیمان ناتو شود ، اما ناتو خود میداند که از دخالت در برابر هواپیماهای روسیه ، عاجز است ، زیرا نمیخواهد قضیه را یه سمت وسوئی سوق دهد که به جنگ جهانی منجر شود، تنها راهی که برای آنکارا میماند ، ان است که خودرا در پناه دیواری پنهان کند تا کمترین ضرر نصیبش شود.

بدون شک در روزهای آینده ، آنکارا بهای ماجراجوئیهایش را خواهد پرداخت ، زیرا میکوشد مانع عقب نشینی گروههای تروریستی وابسته به خودش گردد، این امر بویژه در مورد شهر ادلب ، جسر الشغور واطراف شهر حلب صادق است ، زیرا آنکارا خواهد کوشید که تا حد امکان آنان را تقویت ومسلح کند تا «مقاومت» کنند.

اما زمام امور از دست انکارا وهم پیمانانش خارج خواهد شد، زیرا هر روز تغییراتی جدی در میدانهای نبرد حاصل میگردد واین پیشروی تا مرز رسیدن بر سر میز مذاکرات ، ادامه پیدا خواهد کرد ، بدون اینکه تحولی در موازین قوا و به زیان و مصلحت کشورهای ، روسیه ، ایران، وسوریه ، پیش بیاید . روسیه قدرت عظیمی است که تا پیروزی نهائی در سوریه ، به پیش خواهد رفت، از نظر روسیه ، این جنگ مقدس است واز طرف کلیسا ی روسیه، دولت وملت، مورد حمایت قرار گرفته است ، همه کسانی که از این جنگ جنایتکارانه ووحشیانه زیان دیده اند ، از قطع شدن سرها، از شکسته شدن صلیبها وتخریب کلیساها، از تجاوز به زنان مظلوم ایزدی انهدام آثارهای ارزشمند باستانی واز حکم تکفیر صادر کردن در حق این وآن واز عثمانی کردن منطقه ، آری همه آسیب دیدگان استفاده خواهند برد وخوشحال خواهند گشت.

قتل عام ارامنه و پی آمدهای آن

بنیان جمهوری ترکیه بر پایه انکار اقلیت هایش


قتل عام ارامنه و پی آمدهای آن

ويگن چتريان

 

دستگیری و اعدام نخبگان روشنفکر ارمنی استامبول در شب ۲۴ به ۲۵ ماه آوریل ۱۹۱۵، سرآغازی است بر قتل عام ارامنه. در عرض چند ماه، دو سوم ارامنه امپراتوری عثمانی، یعنی حدود یک میلیون و سیصد هزار نفر، از بین می روند. صد سال است که تمامی اقلیت های ترکیه تاوان عدم مجازات و انکارهای حکومت را می پردازند.

استامبول، نوامبر ۲۰۱۳. کنفرانسی پیرامون ارامنه اسلامی شده برای سومین روز پیاپی یک تالار چهارصد نفری را در دانشگاه بوسفور پر می کند. زن جوانی بلند می شود و سخن را به دست می گیرد : « من کنفرانس را دو روز روی انترنت دنبال کردم. و امروز تصمیم گرفتم خودم به اینجا بیایم و سرگذشت پدربزرگم را، که یکی از آنها بود، برایتان نقل کنم.» او در عین حس ضرورت نقل تغییر مذهب اجباری پدربزگ خود، از آنچه خود تجربه کرده نیز حرف می زند – و از جامعه ای که در آن زندگی می کند.

پس از قتل عام ۱۹۱۶-۱۹۱۵، سرنوشت ارامنه به زور اسلامی و «ترکی شده» موضوعی تابو باقی ماند. می بایست ۹۰ سال می گذشت تا وکیلی ترک و فعال حقوق بشر، خانم «فتیه ستین»، با انتشار خاطرات مادربزرگش، زن ارمنی جوانی که خانواده اش به تبعید فرستاده شده و به قتل رسیده اند در حالیکه خود او ربوده شده و به خانواده ای ترک سپرده شده بود (۱)، جرأت شکستن سکوت را بیابد. در آن زمان، ده ها نفر که سرنوشت مشابهی داشتند، به او نامه نوشتند. زمانیکه این شواهد را در کتاب جدیدی گردآوری کرد (۱)، هیچیک از آنها نخواست نامش و یا حتی تاریخ تولدش، چاپ شود.

محاسبه تعداد فرزندان دویست تا سیصد هزار زن و بچه ارمنی که به زور تغییر مذهب داده اند، همچنان کار دشواری است. شمار آنها می تواند به دو میلیون برسد. در طول دهه های طولانی، آنها در مورد ریشه و تبار خود و سرنوشتی که اجدادشان به آن دچار شده اند، سکوت کرده اند. با اینحال، در اطراف آنها، خیلی ها از این امر مطلع بودند. همسایگانشان این تغییر مذهب داده شده ها را با دیده تحقیر می نگرند، کسانی که نه از روی اعتقاد بلکه به خاطر جانشان، برای رهائی از یک مرگ حتمی، به اسلام گرویده بودند. با اطلاق عبارت «بقایای شمشیر (۳)»، جامعه امروزی ترکیه لکه ننگ بر پیشانی آنها می زند. در ضمن، حکومت مدارکی از ریشه و تبارشان در اختیار داشت و راه آنها را در دستیابی به برخی پست های دولتی مسدود می کرد، مثلاً در ارتش یا آموزش و پرورش.

غصب اموال و خاطرات

برگزاری بزرگداشت قتل عام ارامنه که ۲۴ آوریل آینده صد سال از آن می گذرد، تنها برجسته کردن یک خاطره نیست. این بزرگداشت برخی چیزها را در ارتباط با زنده ها افشا می کند، و نوری تند بر تمدن مدرن و برخی شکست های سنگین آن می اندازد. این تمدن نه تنها در مورد قربانیان عدالت را اجرا نکرد، بلکه یک قرن انکار جنایت از سوی ترکیه را ممکن ساخت و نیز بی تفاوتی ناظران را. حکومت ترکیه همچنان منکر این است که قتل عامی وجود داشته است با این مدعا که آنهائی که از بین رفته اند در اثر یک درگیری میان– قومی بوده، که تبعید و جا به جائی کل ارامنه ضرورتی نظامی هنگام جنگ بوده است، یا اینکه ارامنه شورشی بودند، و خود مسئول کشتار دستجمعی یا اینکه برای منافع روس کار می کردند.

چه اتفاقی می افتد زمانی که قتل عامی صورت می پذیرد، زمانی که ملتی در سایه یک جنگ مهم سر به نیست می شود و سپس جامعه بین المللی چنان رفتار می کند که گوئی هیچ اتفاقی نیفتاده است؟ چه تاوانی را می پردازیم برای شکست عدالت، و پی آمدهای آن بر فرهنگ سیاسی ما کدامند؟

جنایتی که به عنوان جنایت شناخته نشده است، می تواند ادامه پیدا کند. اگر چه ارامنه نخستین هدف قتل عام بوده اند ولی تنها مورد نبوده اند : یونانی های عثمانی، آسوری ها و یزیدی ها نیز قربانی کشتار و تبعید بوده اند که هدف آن از بین بردن آنها به عنوان اقلیت بوده است (۴). در پایان جنگ، زمانی که امپراتوری عثمانی، شکست خورده، و توسط نیروهای متحد به اشغال درآمد، برخی زنده ماندگان ارمنی و آسوری به کاشانه خود بازگشتند. ولی پس از جنگ استقلال طلبانه، نیروهای ملی گرای ترک مصطفی کمال آتاتورک، پیروزمند، دست به یک بده بستان با یونان زدند و آنهائی را که بازگشته بودند به سوریه راندند که در آن زمان زیر نفوذ فرانسه بود و یا به عراق، زیر نفوذ انگلستان. به این ترتیب، تمامی آناتولی از جوامع مسیحی خود تهی شد.

استامبول که اکثریت جمعیت آن در سال ۱۹۱۴ مسیحی بود، تنها جائی باقی ماند که یونانی ها و ارمنی ها پس از فاجعه در آن به زندگی ادامه دادند. نوعی خشونت مخرب حکومتی به دو طریق و به طور مدام علیه آنها اعمال می شد : یکی محروم کردن آنها از وسائل امرار معاش و دیگری تهدید امنیت فیزیکی آنها. در سالهای ۱۹۳۰، شمار بزرگی از اموال متعلق به کلیسا و انجمن های خیریه ارامنه مصادره شدند، در میان آنها قبرستان «پانگالتی»، در نزدیکی پارک «گزی»، محلی که امروز هتل های لوکس قد علم کرده اند، دیده می شد. جامعه یهودیان مرفه ترکیه اروپائی در پی کشتار سازمان یافته از سوی حکومت، «پوگروم های (یورش) تراس در سال ۱۹۳۴ (۵)» به کلی ریشه کن شد. جنگ جهانی دوم فرصت جدیدی برای حمله به اقلیت ها، با تضعیف موقعیت اقتصادی آنها، ایجاد می کند. به بهانه مبارزه علیه «سوداگران»، دولت مالیاتی بر ثروت برقرار می کند که فقط با پول نقد قابل پرداخت بود و مبلغ آن به شکل دلبخواهی از سوی مأموران شهرداری تعیین می شد و بسته به اقلیت مورد نظر متغییر بود، ممکن بود از یک ارمنی پنجاه برابر یک «مسلمان» مطالبه کنند (۶). هدف این «مالیات» از بین بردن بورژوآزی اقلیت ها بود که اموالشان با قیمتی بسیار پائین تر از ارزش آنها، به مسلمان ها فروخته می شد. و آنهائی که نمی توانستند مالیاتشان را پرداخت کنند، نه تنها اموالشان مصادره می شد بلکه به اردوگاه های کار اجباری در نزدیکی ارزروم در شرق کشور تبعید می شدند.

درگیری با قبرس حتی موجب ریشه کنی بیشتر اقلیت ها شد. در سپتامبر ۱۹۵۵، در پی شایعات دروغ در مورد سوء قصد به خانه آتاتورک در سالونیک، در یونان، پوگروم های (یورش) سازمان یافته از سوی دولت در استامبول به راه افتادند. سرویس های اطلاعاتی اتوبوس های پر از افرادی که به شرکت ها، مدارس و نهادهای مذهبی متعلق به یونانی ها و سایر اقلیت ها حمله می کردند به شهر «پرا» (بیگلوی کنونی) آوردند، در حالیکه پلیس به تماشا کردن اکتفا می کرد و فقط زمانی دخالت کرد که اوباش به اشتباه به اموال متعلق به مسلمانان حمله کردند. این تعارضات موجب به تبعید رانده شدن دهها هزار یونانی گردید.

در آناتولی، خاطره جوامع تبعیدشده را از اذهان پاک کردند. از جایگزینی الفبای عرب با الفبای لاتین، که آتاتورک تحمیل کرد، در طول چندین دهه به مثابه پیروزی «مدرنیته» تجلیل می شد. ولی این جایگزینی همچنین اجازه داد تا دهها هزار نام جغرافیائی با تلفظ ترکی جایگزین اسامی با تلفظ ارمنی، آسوری، کرد یا عرب گردد. هزاران کلیسا و صومعه را با باروت منفجر کردند (۷). دو مقایسه نشانگر ابعاد این پاکسازی است. در سال ۱۹۱۴، جمعیت ارامنه در امپراتوری عثمانی، به گفته اسقف ارمنی، از مجموع تخمینی شانزده تا بیست میلیون نفر بر پایه منابع، نزدیک به دو میلیون نفر بود ؛ امروز از این تعداد تنها حدود شصت هزار ارمنی در ترکیه باقی مانده. از دو هزار و پانصد کلیسا و چهارصدوپنجاه صومعه فقط چهل کلیسا بر جا مانده اند که سی و چهارتای آنها در استامبول هستند.

در طول دهه های متوالی، مبارزین در جستجوی عدالت کوشیده اند این اصل را به کرسی بنشانند که چنانچه قتل عامی به عنوان قتل عام شناخته نشود، این امر موجب ترغیب جنایات جدید است. در طول جنگ جهانی اول، ارتش عثمانی تحت کنترل آلمان بود و هزاران افسر آلمانی به طور مستقیم شاهد سر به نیست کردن مسیحیان عثمانی بوده اند و یا حتی در این کار شرکت داشته اند (۸). آلمان دوران بین دو جنگ، دست به گریبان بحرانی بزرگ، از این عمل درس نگرفت؛ نازی ها حتی از ملی گرایان ترک الهام گرفتند (۹).

ولی البته در خود ترکیه است که می توان بدترین پی آمدهای این عدم مجازات را مشاهده کرد. در ایالات شرق کشور، کردها که نقش اساسی در قتل عام ارامنه عثمانی بازی کردند، خیلی زود به نوبه خود لکه ننگ بر پیشانی شان زده شد. آنها، هم نسبت به عثمانی ها وفادار مانده بودند و هم نسبت به ترکهای جوان و آتاتورک. ولی آتاتورک به وعده خود در دادن خودمختاری به آنها عمل نکرد، خلافت را از بین برد و به جای آن حکومت ملی ترک را برپا کرد. هنگامیکه کردها شورش کردند، قیام آنها در هم شکسته شد و کشتار و تبعید به همراه آورد. حتی وجود یک هویت کرد نیز از آنها سلب شد. آنها دیگر وجود نداشتند، به همین سادگی، و هر کس خلاف آن را ادعا می کرد، مجازات می شد.

شاه کلید «قدرت واقعی»

ترکیه موفق نشده است خود را از زیر بار میراث اسف بار قتل عام خلاص کند. نظام مسئول این جنایت، در ادامه، ستون فقرات جمهوری کمال آتاتورک را تشکیل داد که از ویرانه های امپراتوری متولد شد. «تشکیلات مخصوص» ساختاری بود سری در بطن «کمیته اتحاد و پیشرفت»، حزبی که در امپراتوری عثمانی بر سر قدرت بود و با هدف دامن زدن به آشوب در میان جامعه مسلمانان در امپراتوری های روسیه و انگلستان به وجود آمده بود. اگر چه این مأموریت در جبهه های خارجی با شکست روبرو شد، در مقابل «تشکیلات مخصوص» در جبهه داخلی نقش کلیدی در سازمان دهی تبعیدها و کشتار به عهده داشت. افسران سابق «تشکیلات مخصوص» به طرزی قاطعانه در طول جنگ استقلال طلبانه (۱۹۲۲-۱۹۲۰) به سرکردگی آتاتورک علیه نیروهای یونانی، فرانسوی و انگلیسی دخالت کردند پیش از آنکه شاه کلید «دولت واقعی» را تشکیل بدهند : شبکه ای از افسران در بطن جمهوری ترکیه که از قدرتی نامحدود برخوردار بودند و خارج از هر گونه چهارچوب قانونی عمل می کردند. آنها به شکل منظم تمامی پیشرفت های مردمی جامعه را با ارتکاب قتل های سیاسی و مبارزه علیه مبارزین کرد و مبارزین چپ گرا سرکوب کردند. و در سایه یک «دولت رسمی» دست به یک قاچاق گسترده مواد مخدر زدند (۱۰).

خشونت گذشته، همیشه تغذیه کننده خشونت های آینده است. در طول جنگ قره باغ اولیا، آنکارا خیلی سریع جانب آذربایجان را گرفت. از سال ۱۹۹۳، ارمنستان و جمهوری سابق خودمختار را که به آن متصل است تحت تحریم قرار داد (۱۱). مرز ترکیه و ارمنستان مطلقاً بسته مانده است و مانند زمان اوج جنگ سرد، شدیداً تحت محافظت است. سفر رئیس جمهور ترکیه، عبدالله گول، به ایروان و امضای پروتکل زوریخ در اکتبر ۲۰۰۹ این تصور را به وجود آورد که شاید ترکیه این بار به نحو مثبت در دستیابی به راه حل صلح آمیز دخالت کند (۱۲). اما متون هرگز به تصویب نرسیدند. رئیس جمهور ارمنستان، سرژ سرکیسیان، در ۱۶ فوریه گذشته با افشا کردن «عدم وجود تمایل سیاسی از جانب دولت ترکیه» و «خدشه مداومی که این کشور به روح و مفاد پروتکل وارد می آورد»، اعلام کرد که کشورش از روند مذاکرات کناره گیری می کند. به نظر می آید که آنکارا دولت آذربایجان را تشویق می کند تا موضع افراطی خود را حفظ کند در حالیکه آذربایجان به طور منظم و مداوم تهدید می کند که برای حل درگیری به زور متوسل خواهد شد.

پس از چندین دهه سکوت، به همت زنان و مردانی شجاع، ترکیه ناگهان خاطره ارامنه را به یاد آورده است. «راجیپ زاراکولو»، مدافع حقوق بشر و ناشر، کتابهائی درباره قتل عام ارامنه را به ترکی برگردانده است، کاری که برای او و همسرش بارها آزار و اذیت و زندان به همراه داشته است. «تانر اکسام» پژوهشی درباره شکنجه در ترکیه آغاز کرده است که او را به کشف کشتار ارامنه در اواخر قرن نوزدهم میلادی و در نهایت به قتل عام رهنمون شده اند. حاصل همکاری او با مورخ ارمنی، «واهاکن دادریان»، انتشار چندین کتاب تاریخی بوده است، و باعث برقراری دوباره روابط دوستانه میان روشنفکران ارمنی و ترک بوده که قتل عام در آن وقفه ایجاد کرده بوده (۱۳). گروه کوچکی از استادان دانشگاه میشیگان، در یک چشم انداز پژوهش بین رشته ای، دست به مطالعه تاریخ ترکیه و ارامنه زده است. هفت کنفرانس بین المللی که توسط آنها برگزار شده اند موجب شدند تا مسئله قتل عام ارامنه از حاشیه های محیط دانشگاهی بیرون آمده و در قلب مطالعات عثمانی و آنهائی که به قتل عام مربوط می شوند، قرار گیرد (۱۴).

اما این «هرانت دینک»، روزنامه نگار ترک ارمنی و سردبیر هفته نامه «آگوس» بود که به تنهائی توانست توجه افکار عمومی ترکیه را بر سر مسئله ارامنه جلب کند. او وجدان ترکها را با واژه هائی ساده مخاطب قرار داده بود : زمانی ملتی بود به اسم ارامنه که در این سرزمین زندگی می کردند، این ملت دیگر وجود ندارد. چه بر سر او آمده است؟ «دینک» از سوی دولت مورد آزار و اذیت قرار گرفت، از این داگاه به آن دادگاه کشانده شد، تا زمانی که در سال ۲۰۰۷ در روز روشن در برابر ساختمان روزنامه اش به قتل رسید. این قتل تظاهراتی عظیم به همراه آورد که در آن صد هزار نفر در حال همراهی تابوت او چنین می خواندند : «ما همگی هرانت دینک هستیم! ما همگی ارمنی هستیم.» دینک یک روز گفت که دو ملت بیمار هستند : «ارامنه از ضربه روحی رنج می برند، و ترک ها از پارانویا.» آیا می توان امیدوار بود که افشای حقیقت قدرت درمان بیماری را داشته باشد؟

پی نوشت ها :

۱- Fethiye Cetin, Le Livre de ma grand-mère, L’Aube, La Tour-d’Aigues, 2006 .

۲- Ayse Gül Altinay et Fethiye Cetin, Les Petits-Enfants, Actes Sud, Arles, 2011.

۳- Laurence Ritter et Max Sivaslian, Les Restes de l’épée. Les Arméniens cachés et islamisés de Turquie, Thaddée, Paris, 2012.

۴- مثلاً نگاه کنید به : Joseph Yacoub, Qui s’en souviendra ? 1915 : le génocide assyro-chaldéo-syriaque, Cerf, Paris, 2014.

۵- نگاه کنید به : Rifat N. Bali, Model Citizens of the State : The Jews of Turkey During the Multi-Party Period, Fairleigh Dickinson, Madison, 2012.

۶- نگاه کنید به : Stanford J. Shaw et Ezel Kural Shaw, History of the Ottoman Empire and Modern Turkey, vol. Cambridge University Press, 1977.

۷- برای اطلاعات بیشتر، نگاه کنید به : Raymond Kévorkian, Le Génocide des Arméniens, Odile Jacob, Paris, 2006, et Raymond Kévirkian et Yves Ternon, Mémorial du génocide des Arméniens, Seuil, Paris, 2014.

۸- نگاه کنید به : Vahakn N. Dadrian, german Responsibility in the Armenian Genocide : A review of the Historical Evidence of German Complicity, Blue Crane Books, Watertown, 1998.

۹- نگاه کنید به : Stefan Ihrig, Atatürk in the Nazi Imagination, Harvard University Press, Cambridge, 2014.

۱۰- بخوانید : Kendal Nizan, « La Turquie, plaque tournante du trafic de drogue », Le Monde diplomatique, Juillet 1998. همچنین نگاه کنید به : Ryan Gingeras, Heroin, Organized Crime, and the Making of Modern Turkey, Oxford University Press, New York, 2014.

۱۱- بخوانید : Philippe Descamps, « Des récits irreconciliables », Le Monde diplomatique, décembre 2012.

۱۲- نگاه کنید به : le chapitre III de War and Peace in the Caucasus : Russia’s Troubles Frontier, Hurst & Company, 2009.

۱۳- مثلاً نگاه کنید به : Vahakn N. Dadrian et Taner Akçam, Judgment at Istanbul : The American Gencide Trials, Berghahn Books, New York, 2011.

۱۴- برخی از مطالعات آنها در این کتاب به چاپ رسیده اند : Ronald Grigor Suny, Fatma Müge Göçek et Norman M. Naimark (sous la dir. De), A Question of Genocide : Armenians and Turks at the End of the Ottoman Empire, Oxford University Press, 2011.

کليه حقوق براي نشريه لوموند ديپلوماتيک محفوظ است

© 2003 – 2000 Le Monde diplomatique

 

جنبش کارگری ترکیه و تشکل های سراسری بخش(8)

 

روابط بین‌المللی اتحادیه‌های کارگری ترکیه

کانون مدافعان حقوق کارگر – روابط بین‌المللی اتحادیه‌های کارگری ترکیه و جنبش کارگری ترکیه را از دو بُعد می‌توان مورد بررسی قرار داد. بُعد اول همبستگی بین‌المللی کارگران سراسر جهان است که در بزنگاه‌های طبقاتی از هم‌طبقه‌ای‌های خود حمایت می‌کنند و این حمایت‌ها جدا از همدلی که ایجاد می‌کند، کارگران در سراسر دنیا را به هم ‌پیوند می‌دهد تا بتوانند همگام و پرتوان علیه وجوه مختلف سرمایه‌داری در کشورهای مختلف مبارزه کنند. بُعد دوم هم اقدامات نهادهای سرمایه‌داری است برای برهم زدن این همبستگی جهانی که از ترفندهای بسیار زیرکانه استفاده می‌کنند. بسیاری از این اقدامات در لوای تشکل‌های کارگری ِسرمایه‌داری (تشکل‌های زرد) و نهادهای به اصطلاح کارگری غیر مستقل، بنیادهای پژوهشی و آموزشی مانند بنیاد ایبرت و شبکه‌های کارگری نظیر لیبراستار و سولیداریته سنتر صورت می‌گیرد.

وجود اتحادیه‌های قوی با بدنه‌ای با روحیه مبارزه‌جویانه در میان کارگران ترکیه، نگرانی‌هایی را در اتحادیه‌ اروپا ایجاد می‌کرد. برای برنامه‌ریزی درست نیاز به شناخت هر چه بیشتر جنبش کارگری ترکیه احساس می‌شد. در این راستا تحقیقات دقیقی از وضعیت جنبش کارگری در ترکیه توسط بنیادهای بزرگی مانند ایبرت یا به سفارش آنان انجام شده است. (17) یکی از تبعات این تحقیقات و تلاش‌ها و آموزش سندیکاهای کارگری توسط نهادهای بین‌المللی را می‌توان در نفوذ هویت‌های قومی و مذهبی در نهادهای کارگری ترکیه دید تا هویت طبقاتی در این نهادها تضعیف شود.

اتحادیه اروپا ترکیه را تشویق می‌کند که در زمینه حقوق کار و اشتغال خود را به سطح استانداردهای اتحادیه اروپا برساند. برای این منظور باید سیاست‌گذاری قوانین کار ترکیه نیز به شکلی تغییر کند که مانند قوانین اروپا شود. در این راستا تغییر قانون اساسی بسیار مهم است که گام‌های مشهودی نیز برداشته شده است. اصلاحات قانون اساسی بر مساله برابری جنسیتی، تقویت و رفع تبعیض علیه کودکان، افراد مسن و از کار افتاده تاکید دارد. در مجموع، بسیاری از این اصلاحات مورد حمایت اتحادیه اروپا است. از جمله این که کارگران مجاز به پیوستن به بیش از یک اتحادیه باشند. کارمندان دولت حق چانه زنی جمعی و اعتصاب داشته باشند. بخشی از این اصلاحات در مورد کارگران مهاجر است. بخش‌هایی نیز مربوط به کاهش خدمات تامین اجتماعی، افزایش سن بازنشستگی، تبدیل قراردادهای رسمی به موقت، کار پاره وقت و نیمه وقت و … است. بدین ترتیب نیروی کار ترکیه روز به روز مورد استثمار شدیدتری قرار می‌گیرد. در واقع سیاست «هویج و شلاق» را هم‌زمان به کار می‌برند.

از سوی دیگر تعداد مهاجران ترکیه (کرد و ترک) در آلمان بسیار زیاد است. نیروهایی که پیوند عمیقی با جنبش‌های اعتراضی کشورشان دارند و دولت آلمان از این مساله آگاهی کامل دارد، اما به نیروی کار ارزانشان نیاز دارد. این نیرو کار ارزان و بدون خواسته‌های آن چنانی از جامعه آلمان، همیشه موجب نگرانی دولت‌مردان آلمان بوده است. پس بنیاد ایبرت با سرمایه‌گذاری بر روی بخش روشنفکر ترک-آلمانی از پان‌ترکیسم نیز به نفع خود استفاده می‌کند. (18) این در شرایطی است که فعالیت حزب کارگران کردستان (PKK) در آلمان نیز ممنوع است و این حزب در ردیف احزاب تروریستی اتحادیۀ اروپا قرار دارد. به رغم حمایت چشمگیر چپ‌گرایان آلمان، به ویژه حزب چپ آلمان (حزب سوسیالیسم دموکراتیک، حزب حاکم آلمان شرقی سابق) از پ.ک.ک، و نیز فعالیت نمایندگان کرد در پارلمان آلمان تا کنون دولت این کشور و پارلمان اتحادیۀ اروپا به خروج پ.ک.ک از فهرست گروه‌های تروریست راضی نشده است. چندی پیش در ماجرای حمایت از مقاومت مردم کوبانی، چند تن از نمایندگان چپگرای آلمان در پارلمان بوندس که در حمایت از مقاومت غرب کردستان پرچم کردستان را در دست گرفته بودند، لغو مصونیت سیاسی شدند.

تاریخ پیوستن ترکیه به اروپا به امضای معاهده روم در سال 1957 برمی‌گردد. برای پیوستن به اتحادیه اروپا، روابط کار در ترکیه نیز باید در حد و اندازه‌ی کشورهای اروپایی می‌شد. در این راستا به منظور رسیدن به استانداردهای اقتصادی اتحادیه اروپا و برای حمایت از روند هماهنگ‌سازی کشور تا سال 2010 صندوق‌های کمک مالی اتحادیه اروپا در مجموع 2.3 میلیارد یورو به ترکیه اختصاص دادند. این پول در میان پنج رشته اصلی توزیع شد: نهادسازی، همکاری‌های مرزی، توسعه منطقه‌ای، توسعه منابع انسانی و توسعه روستایی تا گروه‌های بیکار و آسیب پذیر، کودکان کار، بازار کار و بیکاران را تحت پوشش قرار دهند. در واقع بخش‌هایی از این کمک برای بهبود برنامه‌های استراتژیک فعالیت‌های آژانس استخدام ترکیه هزینه شد. (19) دولت ترکیه برای پیوستن به اتحادیه اروپا هر کاری را که آنها بخواهند، انجام می‌دهد هرچند پذیرفته شدن نهایی این کشور در اتحادیه منوط به روشن شدن وضعیت کردستان است. (20)

یکی از دلایلی که «سازمان‌های مدنی» و «ان جی او»‌ها در این سال‌ها گسترش بی‌سابقه‌ای در ترکیه داشته‌اند، می‌تواند بودجه‌ای باشد که برای این منظور از سوی اتحادیه اروپا در نظر گرفته شده است. اما این گونه نهادسازی‌ها فضایی را برای مردم ایجاد می‌کند که آنان نیز بتوانند تشکل‌های خود را ایجاد و از منافع خود دفاع کنند یا تشکل‌های زرد موجود را از آن خود کرده و در جهت منافع خود از آنها استفاده کنند.

دولت‌های غربی با طرح گفتمان مدنی و نهادسازی در کشور ترکیه اهدافی را دنبال می‌کردند: اولا اگر کشور ترکیه یک جامعه ناسیونالیستی و نظامی است احتمال شورش‌های اجتماعی مردم زیاد است و برای کنترل، مدیریت و پیشگیری از مبارزات انقلابی مردم، باید «گفتمان» و «نهادهای مدنی» را جایگزین «مبارزه» و «تشکل‌های انقلابی» کرد. این نهادسازی‌ها در اساس با کمک برخی دانشجویانی انجام می‌شد که بسیار پرمدعا و مدافع نوع زندگی لیبرال غربی بودند. تا سال 2013 بنیاد ایبرت و «جامعه باز» سوروس بیشترین کمک را در این زمینه کرده‌اند. این بنیادها در فاصله سال‌های 1995 تا 2012 برای مجموع 108 پروژه در این منطقه، مبلغ 1،657،000دلار هزینه کردند. (21) در این دوره تشکل‌های فمینیستی، تشکل‌هایی نیز با هویت مذهبی و قومی شکل گرفتند مانند «مسلمانان ضد سرمایه داری» که در تظاهرات اول ماه مه 2012 شرکت داشتند.

به این ترتیب ترکیه در مسیر رشد دموکراسی مورد نظر اتحادیه اروپا و امریکا قرار گرفت. طبق سنجش«خانه آزادی»رشد دمکراسی در ترکیه در دهه‌های اخیر افزایش قابل توجهی داشته است. لازم به ذکر است این «رشد دموکراسی» درست همزمان با چندین کودتای نظامی صورت گرفته است. این هم‌زمانی به خوبی مفهوم دموکراسی را از دید این نهاد روشن می‌کند. «خانه آزادی» که ظاهرا یک نهاد غیردولتی آمریکایی است برای تشخیص میزان دمکراتیک بودن و نبودن کشورهای مختلف جدولی دارد. (22)

(خانه آزادي اخيرا در رابطه با ايران، بنياد توانا، آموزشكده جامعه مدني ايران و چند نهاد ديگر مانند شوراي ملي ايرانيان را بوجود آورده است )

یکی دیگر از روش‌ها برای مدیریت اعتراضات اجتماعی، استفاده از » گفت وگوی اجتماعی» است. بعد از فروپاشی بلوک شرق دولت‌‌های سرمایه‌داری خواستند با آوردن بحث «گفتگوی اجتماعی» فشارهای سیاسی را بر خود کم کنند. سیاست گفت و گوی اجتماعی نتیجه روند تاریخی، سیاسی و فلسفی در اروپا است و ریشه در اندیشه سوسیال مسیحیت و سوسیال دموکراسی دارد. در این دوره می‌توان شاهد جایگزینی احزاب سیاسی با نهادهای غیردولتی بود. نهادهایی که سعی می‌کنند با گفتمان جدید همدیگر و دولت را قانع کنند و بر مردم تاثیر بگذارند تا به این ترتیب نقش احزاب سیاسی از بین برود. «همه با هم، با گفتمان بدون خشونت»!؟ در ایران نیز این بحث‌ها بعد از دولت خاتمی تحت عنوان «گفت وگوی تمدن‌ها» و به عنوان ابتکار شخصی ایشان شروع شد.

گفت و گوی اجتماعی به طور رسمی توسط دولت ترکیه با توجه به روند عضویت در اتحادیه اروپا پذیرفته شد. این سیاست در کشورهایی مثل ترکیه با پس زمینه‌های متفاوت، ممکن است همانند کشورهای شمال اروپا، اتریش، آلمان و بلژیک عمل نکند. چرا که در ترکیه تشکل‌های کارگری و کارفرمایی هر دو ضعیفند. برخی از تشکل‌های کارگری و کارفرمایی تلاش‌هایی در زمینه طرح‌های مشترک برای دفاع از منافع مشترک یا برای یافتن راه حل‌هایی برای اختلاف داشته‌اند. حال بماند که منافع مشترک تشکل‌های کارگری وکارفرمایی چه می‌تواند باشد؟!

در زیر مروری نه چندان کوتاه داریم به برخی از این تحقیقات و پژوهش‌ها که با هزینه‌ی بنیاد ایبرت انجام شده است تا مشخص شود که با چه ریزبینی جنبش کارگری ترکیه مورد پژوهش قرار گرفته و به چه نتایجی رسیده‌اند. در تحقیقی که در سال 2012 انجام شد آمده است که:

«اتحادیه‌های کارگری ترکیه از دو مشکل رنج می‌برند: اول، محدودیت‌های قانونی برای فعالیت اتحادیه‌ها در ترکیه، که بارها و بارها به عنوان تناقض کنوانسیون بین‌المللی حقوق کار، از آن انتقاد شده است. دوم، کارفرمایان برای تضعیف اتحادیه کارگری از روش‌های مختلف از جمله ارعاب، آزار و اذیت و اخراج اعضای اتحادیه، استفاده می‌کنند که اغلب بدون مجازات می‌مانند. اصلاحات و پیشنهادپیش‌نویس قانون کار اخیر به خوبی نشان می‌دهد که چگونه آزادی‌های دموکراتیک و تضمین حق سازماندهی برای تشکل‌های کارگری کاهش یافته است: اشتغال موقت به عنوان تهدیدی برای اتحادیه‌های کارگری یکی از مهم‌ترین چالش‌های سیاسی و اجتماعی است که در حال حاضر اتحادیه‌های کارگری ترکیه با آن مواجه‌اند…

استراتژی اشتغال ملی (NES) در ابتدا در سال 2010 راه اندازی در سال 2011 به عموم معرفی شد. NES سند استراتژیک به مثابه نقشه راهی برای دولت است تا به تدریج اصلاحات کارگری را در بخش خصوصی انجام دهد. با توجه به NES، حل مشکل بیکاری ناشی از سختی بازار کار، با افزایش انعطاف‌پذیری و جایگزینی اشکال موجود امکان‌پذیر است، امنیت شغلی با ایجاد فرصتی به منظور افزایش مهارت‌های حرفه‌ای افراد برای رقابت در بازار کار ایجاد می‌شود.

جایگزینی پرداخت مستقیم از کارفرما با یک صندوق ویژه، اعلام حداقل دستمزد منطقه‌ای، نهادینه کردن کار انعطاف پذیر، مانند کار پاره وقت، کار موقت، کار تلفنی یا دور کاری (به عنوان مثال از خانه) و تقویت آژانس‌های کاریابی خصوصی برای استخدام موقت کارگران از مهم‌ترین ارکان NES می‌باشد. دیسک آشکارا مخالف این بسته اصلاحات است. «ترک ایش» انتقادات خاص دارد. سیاست‌هایی که «هاک ایش» اتخاذ کرده کمتر با دیدگاه مقابله و رودررویی با این سیاست‌هاست. این اتحادیه بیشتر بر نیاز به یک فرایند مشاوره گسترده تاکید دارد. تقریبا تمام اتحادیه‌ها نسبت به موضوع مؤسسات خصوصی استخدامی دیدی منفی دارند.اگر چه ابهاماتی در این گفتمان و نقطه نظرات وجود دارد و در اقدامات بالقوه‌ی کنفدراسیون‌ها در مقابله با این سیاست‌ها، هیچ نشانه‌ای ازراه اندازی کمپین‌های استراتژیکی که بتوانند اعضای اتحادیه‌هارا بسیج کند و به مذاکره و لابی برای منافع اعضای خود بپردازد، وجود ندارد.»

روشن است که لابی کردن و بده بستان های غیرشفاف در فرهنگ جنبش مستقل و مترقی طبقه‌ی کارگر جایی ندارد. اما سرمایه داری برای مدیریت اعتراضات کارگری نیاز به ایجاد و تقویت چنین فرهنگی دارد.

همچنین خصوصی‌سازی خدمات عمومی و انعطاف‌پذیر کردن فضای کار، بخش کارکنان دولتی را نیز تحت تاثیر قرار داده است. نوع استخدام بسیاری از کارکنان شرکت‌های دولتی به صورت قراردادی در آمده و تمام کارمندان جدید در بخش بهداشت و آموزش و پرورش نیز به همین گونه استخدام می‌شوند.

همراه با روند به اصطلاح رو به رشد جوامع، بیکاری، افزایش سطح اشتغال موقت و غیر رسمی، چالشی اساسی در جوامع ایجاد کرده است. اما متاسفانه حتی اگر اتحادیه‌های کارگری با چنین روندی مخالفت کرده باشند اما در اهداف آنها به طور کلی هیچ آلترناتیوی برای آن وجود ندارد.

برخی از اتحادیه‌های کارگری به طور خاص و جداگانه در این زمینه برنامه‌هایی دارند تا محدودیت را به فرصت‌هایی تبدیل کنند. به عنوان مثال، اتحادیه‌ی (Dev Saglik-Is) در بخش بهداشت و درمان، یک استراتژی به خوبی تعریف شده دارد برای سازماندهی کارگران بیمارستان‌های عمومی، در حالی که در بخش آموزش و پرورش افزایش استخدام قراردادی معلمان تنها سبب شده که تعداد اعضای (Türk Egitim-Senhas) افزایش یابد. اتحادیه (TÜMTIS) کارگران انبار را که هیچ بیمه اجتماعی ندارند و همچنین تعدادی از کارگرانی که به (cargo handling business.) واگذار شده‌اند را در تشکلی سازماندهی کرده است. و(NovamedوPetrol-Is) نیز جنبش زنان را به دفاع از حقوق زنان کارگر بسیج کرده است.

کارگران فلز کار(Birlesik Metal-Is) برنامه‌‌های آموزش برای پاسخ به نیازهای کارگران جوان در بخش فلزی ارائه می‌دهند…»

بنیاد ایبرت در این تحقیق میزان محبوبیت تشکل‌های کارگری را نیز مورد بررسی قرار داده است:

» هر چه پذیرش اجتماعی اتحادیه‌های کارگری پایین‌تر باشد، نفوذ سیاسی آنها محدودتر است.» در این تحقیق بر مبنای یک نظرسنجی نوشته شده که پذیرش اجتماعی اتحادیه‌های کارگری کم است. یک نظرسنجی در مورد سطح اعتماد عمومی در بین سال‌های 2000 و 2004 این مساله را نشان می‌دهد که رتبه اتحادیه‌های کارگری در میان موسسات دیگر حداقل است… یک بررسی دیگر که میان کارگران اتحادیه و غیر اتحادیه در استانبول و کوکالی انجام شده نشان می‌دهد که 61.2 درصد از کارگران غیر اتحادیه‌ای و 40 درصد از کارگران اتحادیه‌ای با بیانیه‌هایی که اتحادیه‌های کارگری ِموسسات معتبر در ترکیه ارائه داده‌اند، اختلاف نظر داشتند. علاوه بر این، 67.5 درصد از افراد غیر اتحادیه‌ای و 55.7 درصد از کارگران اتحادیه باور دارند که اتحادیه‌های کارگری به اندازه کافی در زمینه حمایت از کارگران و افزایش حقوق کارگران تلاش نمی‌کنند.»

و نتیجه می‌گیرد که:» این میزان بی‌اعتمادی نمی‌تواند تنها تصویر منفی‌ای باشد که دولت در جامعه ترویج داده است، دولتی که نسبت به فعالیت‌های اتحادیه‌ای دیدگاهی خصمانه دارد، بلکه به محیط غیردموکراتیک خود اتحادیه‌ها برمی‌گردد.»

و در ادامه می‌نویسد که:»برخی اتحادیه‌ها رویکرد مسالمت‌جویانه‌ای نسبت به دولت دارند که بیشتر اتحادیه‌های دولتی هستند تا اتحادیه‌های کارگری. برخی نیز در مقابل سیاست‌های دولت موضع مخالف و رادیکالی می‌گیرند. در فاصله بین سال 1989 تا 1995 اتحادیه‌های کارگری بزرگ تظاهرات‌ها، راه پیمایی‌ها و حملاتی در پاسخ به سیاست‌های ضد کارگری انجام دادند که در سال 1993، به اوج خود رسید و در سال‌های بعد کاهش یافت. رهبری“ترک ایش”رویکرد مسالمت‌جویانه‌تر به دولت و اصلاحات قانون کار داشت و اتحادیه‌های کارگری از قبیل دیسک و “کَسک” در مقابل این سیاست‌ها موضع گرفته و آن را نقد کردند.» (23)

از سال 2001 تا 2006 تعداد کارگران اعتصابی مرتبا کاهش یافت از ده هزار کارگر به دو هزار کارگر رسید. سال 2007 یک افزایش ناگهانی به 25هزار نفر و بعد به 5 هزار نفر در سال 2008 کاهش یافت. در سال 2009 اعتصاب گسترده‌ی کارگران توتون و تنباکوی تکل را شاهد بودیم. در این دوره اشغال کارخانه‌ها در اعتراض به خصوصی‌سازی‌ها افزایش یافت. به طور مثال در کارخانه‌های (SEKA-ALIAGAPETXIM) هر چند نتوانستند به خواسته‌هایشان دست یابند.

می‌توان تصورکرد چنین دقتی در تحلیل و ارزیابی چه دست‌آوردهایی را برای نهادهای سرمایه‌داری خواهد داشت؟ انواع جدید تشکل‌های کارگری غیر سیاسی، انواع سمینارها و کنفرانس‌ها برای نفوذ در جنبش کارگری مانند برگزاری کنفرانس لیبراستار در ترکیه، دوره‌های آموزشی خاص و…

به عنوان مثال در سال‌های اخیر نوع دیگری از تشکل‌سازی و نهادسازی در فضای مجازی صورت گرفته و رشد یافته است. از جمله می‌توان این نوع سازماندهی را در پلاتفرم معلمان استخدام نشده (atamasi yapilmayan ogretmenler platformu) دید. این تشکل به شکل اینترنتی سازماندهی شده و بیشتر گرایش به کمالیست‌ها دارند، اعتصاب غذا و راهپیمایی نیز داشته‌اند. این جنبش که در اعتراض به دستمزد ناعادلانه معلمان ترکیه که یک چهارم دستمزد دیگر معلمان در اروپا است شروع شد.(24)

بخشی از کارگران یقه سفید نیز با همین روش سازمان یافتند. معمولا این گونه تشکل‌ها خود را به صورت سازمان‌های غیر سیاسی تعریف می‌کنند و در بیانیه‌های خود از شعارهای انقلابی استفاده نمی‌کنند. این نوع تشکل‌ها و سازماندهی‌ها نیز می‌تواند از طریق همین بودجه‌ها بوجود آمده و حمایت شوند و در واقع بدیلی شوند برای تشکل‌های کارگری واقعی، رادیکال و انقلابی که فعالیت کارگری را جدا از سیاست نمی‌دانند.

دوره‌های آموزشی نیز با شرکت رهبران اتحادیه، کارکنان و در برخی موارد کاربران انجام می‌شود. سمینارها، کنفرانس‌ها و کارگاه‌های آموزشی در زمینه‌ی استراتژی‌های سازماندهی، ساز وکار گفت وگوی اجتماعی، ابزار همبستگی بین‌المللی، ابزار‌های جنسیتی خاص و اثرات کلان سیاست‌های اقتصادی در اتحادیه‌های کارگری و …

کنفدراسیون اتحادیه‌های کارگری اروپا (ETUC) که وابسته به اتحادیه اروپا در این زمینه فعال بوده است. این نهاد پروژه‌ی سه ساله‌ای را (2008 – 2010) به نام «گفتگوی جامعه مدنی: گردهم‌آیی کارگران از ترکیه و اروپا از طریق یک فرهنگ مشترک» (25) را سازمان داد که طی آن بخش‌های متعددی از کارگران در همایش‌ها، سمینارها و جلسات آموزشی شرکت کردند. بعد از آن رویدادهایی که به «بهار عربی» معروف شد، لیبراستار نیز سمینار سالانه‌ی خود را که قرار بود در استرالیا برگزار شود، در ترکیه برگزار کرد.(26)

البته نباید از نظر دور داشت که در این سال‌ها ارتباط و همبستگی میان تشکل‌های کارفرمایی ترکیه با هم طبقه‌هایشان در سراسر جهان نیز بوده است که بررسی آن ازحوصله‌ی این مقاله خارج است.

در تحقیق دیگری که به درخواست بنیاد ایبرت انجام شده، شش راهکار ارائه می‌شود برای اینکه ارتباط اتحادیه‌های کارگری ترکیه و اتحادیه‌ی اروپا در چه سطوحی و چه گونه باید باشد. به این راهکارها دقت کنید:

  1. استخدام یک مشاور استراتژیک برای تحقیق برای افزایش بهتر درک از شرایط، توصیه می‌شود که اتحادیه‌ها کارمندان دو زبانه را با تخصص تحقیقات در شرکت‌های بزرگ استخدام کنند.
  2. پیاده‌سازی یک برنامه آموزشی جدید: تجربه اتحادیه‌های صنفی باید منتقل شود. افرادی که آموزش می‌بینند این آموزش‌ها را به همکاران خود منتقل کنند. این آموزش‌ها نه فقط در مورد اتحادیه‌ها و حقوق کار، بلکه در مورد مهارت‌های سازمانی، برنامه‌ریزی، تصمیم‌گیری استراتژیک، شناسایی مشکلات محل کار، شبکه‌های ارتباطی، مهارت‌های اعتماد به نفس و ابراز وجود و… باشد. از رهبران باتجربه باید به عنوان منابع انسانی برای آموزش کارگران جوان استفاده شود. این آموزش‌ها در مکان‌های مختلف، خانه، قهوه‌خانه، محل کار و هنگام رفت و آمد به محل کار می‌تواند انجام شود. فعالیت‌ها نه فقط در جهت عضوگیری، بلکه باید بیشتر در زمینه افزایش مشارکت کارگران در تمامی فعالیت‌ها باشد.
  3. با توجه به این که اتحادیه‌های بخش رسمی روز به روز کوچک‌تر می‌شوند باید تمرکز بر کارگران موقت و غیر رسمی باشد.
  4. بهره‌برداری از شبکه‌های بین‌المللی از جنبش جهانی کارگری: چند نمونه از همکاری‌های آموزشی در این زمینه عبارتند از: پژوهش برای کارگران شیشه (1993)، کارگران صنعتی فلزکار ترکیه (1995)، تحقیق مشخصات عضویت توسط اتحاد کارگران فلزکار (1995، 1999) و آموزش جوانان اتحاد کارگران فلزکار توسط بنیاد ایبرت در سال 1999. اتحادیه‌های کارگری باید در فعالیت شبکه‌های کارگری شرکت داشته باشند. شرکت منظم اعضایی که مسلط به زبان‌های خارجی هستند، در کنفرانس‌های بین‌المللی می‌تواند در این زمینه کمک کننده باشد.
  5. ساخت بخش‌های مختلف در اتحادیه که به مشارکت فزاینده‌ی اعضا منجر شود. مانند کمیته‌ی سازماندهی کارگران در سطوح محلی و ملی و منطقه ای، افزایش زنان و جوانان در رده‌های رهبری و هیات اجرای
  6. سازماندهی کمپین‌های مشترک. کنفدراسیون دیسک قبلا شوراهای هماهنگی برای کمپین را سازماندهی کرده است. صدها نفر از محل‌های کار در مناطق صنعتی در جلسات گوناگون شرکت می‌کنند که شامل طیف وسیعی از کارگران می‌شوند. (27)

همان گونه که می‌بینیم اینان در حقيقت برنامه‌اي مدون را براي اصلاح‌طلب شدن نيروي كار در دستور کار قرار می دهند تا از رزمندگي كارگران در برابر شرائط سخت خصوصي‌سازی و قراردادهاي موقت بكاهند. اتحاديه‌ها را به صورت نهادهاي بوروكراتيك توسعه دهند و كارگران را به اصطلاح درگير فعاليت‌هاي مدني بكنند تا از رادیکالیسم آنان در برابر نظام سرمايه‌داري جلوگيري كرده و آنها در يك حركت سيستماتيك به خصوصي‌سازی‌ها و قرار دادهاي موقت به عنوان اموري تغيیرناپذير تن دهند. به نظر آنان در چنين شرائطی بايد كارگران را درگير بوروكراسي و نهادبازي كرد تا مبادا به فكر بر هم زدن نظم موجود بيافتند و اين همان روي ديگر اين نهادسازي‌ها است.

اما بعد دیگر ارتباط تشکل‌های کارگری ترکیه با تشکل‌های دیگر کشورها. در بسیاری از تظاهرات‌ها و اعتصابات تشکل‌های کارگری دیگر کشورها حمایت عملی خود را از کارگران اعتصابی نشان داده‌اند به عنوان مثال یکی از بزرگترین نمونه‌های همبستگی در جریان اعتراضات کارگران تکل خود را نشان داد. اتحادیه‌های کارگری و سازمان‌های مترقی بسیاری در سرتاسر جهان به حمایت از کارگران تکل بر خاستند. یک هیات از «سندیکای سراسری آلمان» به ترکیه آمدند و کمک مالی کارگران «دایملر بنز » و اکسیون‌های حمایتی در برلین و شهرهای دیگر از نمونه‌های همبستگی بین‌المللی کارگران است.

نمونه‌ی دیگر در شرکت چندملیتی ایندتکس رخ داد. ایندتکس یکی از این شرکت‌های چندملیتی است که در زمینه تولید لباس فعال است و کارگران آن عضو اتحادیه بین‌المللی (IFA) هستند. فدراسیون بین‌المللی کارگران نساجی پوشاک و چرم کارگران (ITGLWF) توانست در 4 اکتبر 2007 موافقتنامه‌ای را در این زمینه با ایندتکس به امضا برساند و از این طریق IFAInditex ملزم شد که مسئولیت‌های خود را با توجه به مشکلات حقوق کارگران را در شرکت‌های زنجیره‌ای‌اش تامین کند. تهیه و ارائه برنامه‌های آموزشی برای کارکنان و مدیریت از جمله‌ی این موارد بود. پروژه آزمایشی این موافقتنامه توسط اتحادیه‌های کارگری اسپانیا در ترکیه برگزار شد.

کنفدراسیون دیسک،TEKSTILوDeri در برگزاری این دوره‌ی آموزشی همکاری داشتند. در این دوره‌های آموزشی که در سه مرحله انجام شد، کارگران با روش‌های چانه‌زنی جمعی و قراردادهای دسته‌جمعی و رسیدن به حقوق خود از این طریق آشنا ‌شدند.
در مرحله اول هماهنگ‌کننده این پروژه، شرکت‌ها و شعبه‌های مورد نظر را انتخاب و از آنان برای این دوره‌ی آموزشی دعوت به عمل آورد. در مرحله دوم یک نماینده از اتحادیه‌های محلی و مسوول CSA از Inditex با کارگران دیدار کرده و این پروژه به طور مستقیم به کارگران توضیح داده شد و از آنها خواسته شد که دو یا سه نفر برای پیوستن به این دوره‌ی آموزشی انتخاب کنند. در مرحله سوم نمایندگان کارگران از محل‌های کار متفاوت وهمین طور نماینده‌ای از اتحادیه‌ها و مدیریت این شرکت در برنامه‌های آموزشی شرکت کردند. این پروژه‌های آموزشی، توسط دو شرکت در چهار کارخانه در 25آوریل 2013، با 17 کارگر، چهار نماینده از دو اتحادیه‌های کارگری ترکیه و مدیریت برگزار شد. دوره‌ی آموزشی در دو گروه مدیران و کارگران برگزار شد، به منظور اجتناب از احساس فشار کارگران از سوی مدیران. موضوعات این دوره برای هر دو گروه مشابه بود و در آن موضوعات حقوق کار در ترکیه، کنوانسیون‌های سازمان بین‌المللی کار، IFA و بهره وری آموزش داده شد.

این دوره‌ها در راستای موافقتنامه بین‌المللی (IFAS) است. فدراسیون اتحادیه‌های کارگران شرکت‌های چندملیتی (gufs) در این راستا تشکیل شده است و با اقدامات هماهنگ توانسته برخی کارفرماهای محلی شعبات را در سایر کشورها مجبور کند مسئولیت خود را نسبت به حقوق کارگران تامین کنند. (28)

نگرانی اصلی اتحادیه‌های شرکت‌کننده در این طرح و اجرای چنین موافقت‌نامه‌ای این است که چگونه می‌توان شرایط را برای کارگران شرکت‌های چند‌ملیتی بهتر کرد. از سوی دیگر هدف اتحادیه‌های کارگری اسپانیا نیز حمایت از اتحادیه‌های کارگری ترکیه و اتحاد با کارگران سازمان نیافته در زنجیره شرکت‌های ایندیتکس در ترکیه بود و همچنین ایجاد شرایط مطلوب برای سازمان‌دهی بیشتر. نرخ کمتر تشکیل اتحادیه در کشورهای در حال توسعه و دستمزدهای پایین‌تر سبب می‌شود که بخش بزرگی از تولید در چنین شرکت‌هایی برون‌سپاری شود در نتیجه امینت شغلی کارگران کشورهای توسعه یافته نیز به خطر می‌افتد. این نوع همکاری‌ها می‌تواند منافع کارگران را در کشور مادر و کشورهای پیرامونی‌ای تامین کند که این شرکت‌های چند ملیتی در آن شعبه دارند و به این ترتیب کمپین‌های محلی به کمپین‌های فراملی و بین‌المللی تبدیل شود. تصور کنید که اگر کارگران ایران خودرو و پارس خودرو تشکل‌های خود را داشتند و می‌توانستند از این قوانین استفاده کنند و حمایت کارگران پژو و رنو و… را در سایر نقاط دنیا در اعتصاب اخیر خود را داشتند به چه دست‌آوردهای بزرگی می‌‌رسیدند. البته برای استفاده از چنین راهکارهایی پیش زمینه‌هایی لازم است که در مقطع کنونی در ایران وجود ندارد که مهم‌ترین آن یک تشکل قوی کارگری مستقل است.

ایندیتکس یکی از بزرگ‌ترین شرکت‌های نساجی جهان است. شرکت دارای بیش از6000 فروشگاه در82کشور جهان است. در کارخانه‌های ایندیتکس در40 کشور تقریبا 1میلیون کارگرکار می‌کنند. چین، بنگلادش، ترکیه، و مراکش، از کشورهای مهم در تولیدبرای ایندیتکس هستند.

ITGLWF اتحادیه‌های جهانی کارگران صنعتی است که از ادغام فدراسیون بین‌المللی کارگران فلزکارو فدراسیون بین‌المللی کارگران انرژی شیمیایی و فدراسیون کارگران معدن(ICEM) در ماه ژوئن 2012تشکیل شد. ایندیتکسIFA نیز به این نهاد پیوسته است. (29)

بخش دیگری از ارتباط اتحادیه‌های ترکیه با اتحادیه‌های جهانی و داخلی گرفتن کمک‌های، حقوقی و مالی برای کارگران اعتصابی است.

هنگامی که کارگران UPS در ترکیه تصمیم به پیوستن به TUMTIS اتحادیه حمل و نقل جاده ترکیه گرفتند، به کارگران این شرکت با موجی از ارعاب و اخراج پاسخ داده شد. و با در نظر گرفتن روش‌های پیش‌بینی شده در قانون ترکیه 160 کارگر اخراج شدند. در ماه ژوئیه، وقتی که مدیران یکی از پیمانکاران زیر مجموعه در ازمیر سعی کردند کارگران را با تهدید به اخراج مجبور به استعفا از عضویت در اتحادیه نمایند درگیری‌ها تشدید شد. به این ترتیب بود که‌ای تی اف وارد ماجرا شد و در جلساتی سعی در تحت قشار قرار دادن کارفرما کرد. اما کارفرما فقط موافق بازگشت به کار یک اقلیت کوچک از 160 نفر از کارگران بود. اما هدف اتحادیه بازگشت به کار همه 160 کارگر و اعاده حیثیت از آنان است.

کنان اوزتورک رییس اتحادیه حمل ونقل جاده‌ای ترکیه در مصاحبه با ‌ای تی یوسی در مورد وضعیت زندگی این 160 کارگر در طی شش ماهی که از اخراجشان گذشته می‌گوید:» کمک‌های مالی از WTF و ITF دریافت کرده‌اند. خود اتحادیه نیز بخشی از بودجه خود را صرف این مساله کرده است و به این ترتیب توانسته، هر ماه 500 لیره ترکیه (حدود 250 یورو) به هر کارگر بدهد. علاوه بر این ما هر روز حمل و نقل و غذا به کارگران اعتصابی ارائه می‌کنیم. کنفدراسیون “ترک ایش” و همچنین برخی دیگر از اتحادیه‌های داخلی نیز کمک‌های مالی کرده‌اند.»

رییس اتحادیه حمل‌ونقل جاده‌ای ترکیه به این نکته نیز اشاره کرده است که حمایت‌ها فقط در سطح کمک مالی نبوده و روسای این اتحادیه‌ها چندین بار به ترکیه سفر کرده و با کارگران اعتصابی دیدن کرده‌اند. همچنین نمایندگان اتحادیه‌های کارگری کنفدراسیون ملی کار، “ترک ایش”، دیسک و “کَسک”، نیز از کارگران اعتصابی حمایت کرده و به تظاهرات آنان پیوستند .

همکاری مشابه‌ای در اعتصاب کارگران شرکت حمل و نقل Horoz Cargo در آنکارا نیز به وقوع پیوست. «شرکت‌های چندملیتی فعال در ترکیه با استفاده از قوانین ضددموکراتیک کشورها، اتحادیه‌های کارگری را سرکوب و حقوق اتحادیه‌ای کارگران را نادیده می‌گیرند. وقتی کارگران شروع به سازماندهی می‌کنند به اتهامات جنایی اخراج می‌شوند. حتا در مورد کارگران شرکت حمل و نقل Horoz Cargo ، پلیس و کارفرما در طراحی اتهامات بی‌اساس علیه رهبران اتحادیه همکاری داشتند. ولی در واقع اتهام اصلی آنان تشکیل اتحادیه است. دادگاه یکی از هفت رهبر اتحادیه Horoz در حال انجام است و ممکن است وی با حکم 36 سال زندان مواجه شود. دادگاه بعدی در 12 اکتبر است. دادستان ادعا می‌کند که او کارگران را مجبور می‌کرده به اتحادیه‌ها بپیوندند تا بر کارفرما فشار وارد آورند. اما تا کنون حتی یک کارگر هم در این رابطه شکایتی نکرده است…

یک مورد از همبستگی بین‌المللی که موفقیت‌آمیز بوده در مورد بازگشت به کار کارگران بارانداز در بندر مرسین بود. کارفرماها کارگران را مجبور به استعفا از اتحادیه می‌کردند که در نهایت به اخراج 200 نفر از کارگرانی انجامید که اعضای اتحادیه بودند. کارگران بسیاری در این مبارزه شرکت کردند و مقاومت آنها چهار ماه به طول انجامید. نمایندگان فدراسیون جهانی ITF در مرسین از کارگران اعتصابی بازدید کردند و در نهایت با پایداری کارگران اعتصابی و حمایت سایر اتحادیه‌ها و ITF همه کارگران ابقاء شدند و توافق جمعی با شرکت بین‌المللی امضا شد…»

رییس اتحادیه حمل ونقل جاده‌ای ترکیه معتقد است از آنجا که شرکت‌های چندملیتی بر همه بخش‌های اقتصاد جهانی تسلط دارند، موفقیت اتحادیه‌های کارگری در شرکت‌های چند ملیتی وابسته به همکاری‌های بین‌المللی و همبستگی جهانی کارگران است.

وی استراتژی اتحادیه‌شان را تقویت وحدت بین اتحادیه‌ها عنوان می‌کند و معتقد است که کارگران به این درک رسیده‌اند که میهن‌شان کل جهان است و همه کارگران منافع مشترکی دارند و معتقد است که یک جنبش رادیکال‌تر از اتحادیه‌های کارگری ترکیه در آینده نزدیک ظهور خواهد کرد.» (30)

«دو لبه‌ی شمشیر» در نمونه‌های بالا نشان داده شد. اینکه تشکل‌های کارگری ترکیه و سایر کشورها چگونه از این شمشیر به نفع خود استفاده کنند به هوشیاری، آگاهی طبقاتی و پشتوانه‌ی توده‌ای‌شان برمی‌گردد.

17- http://revolution-news.com/turkey-bans-glass-workers-strike-citing-public-health-national-sec/

18- چشم انداز جنبش کارگری از فریدریش ایبرت //

بنیاد فریدریش ایبرت / بخش بین‌المللی گفتگو/ ترویج گفتمان با شرکای خود در اروپا، ترکیه، ایالات متحده، کانادا، و ژاپن هدف ما از پرداختن به مسائل کلیدی از اروپا و سیاست‌های بین‌المللی، اقتصاد و جامعه این استکه توصیه‌های توسعه برای سیاست‌ها و سناریوهای از دیدگاه سوسیال دموکراسی مورد بررسی قرار گیرد.

19–http://www.turkeyfi- nancial.co

http://asbarez.com/43351/armenian-kurds-not-discriminated/

20- فعالان کرد ترکیه توانسته اند به پارلمان اتحادیۀ اروپا نیز نماینده بفرستند. فلکناس اوجا سیاستمدار زن ایزدی متمایل به حزب کارگران کردستان (پ.ک.ک) و عضو حزب سوسیالیسم دموکراتیک آلمان، در پارلمان اروپا با تکیه بر کشتار ارامنه و کردها به مسالۀ ترکیه می‌پرداخت.

21-://soros.kg/en/archives/14673

22- لیلا دانش، خاورمیانه و مدل ترکیه، سامان نو، نشریه پژوهش‌های سوسیالیستی،-اکتبر2012

23- چشم انداز جنبش کارگری از فریدریش ایبرت / http://www.fes.de/gewerkschaften/publist-europa.php

24- http://www.todayszaman.com/national_suffering-of-teachers-mars-teachers-day-celebrations_365250.html

25- Civil Society Dialogue: Bringing Together Workers from Turkey and the Euro-
pean Union through a Shared Culture

26- مراجعه شود به لیبراستار گزارشی از این کنفرانس

27-http://www.academia.edu/1378433/An_Analysis_of_the_Positions_of_Turkish_Trade_Union_Confederations_Towards_Social_Dialogue

28- سایت دیسک / http://disktekstil.org/english

29-ستون جهانی کارگر شماره 159، ستون جهانی کارسایتی است که در زمینه آموزش حقوق کار فعالیت می‌کند و برنامه‌های آموزشی برای کارگران عضو اتحادیه‌ها برگزار می‌کند. آنان هدف خود را کمک به اتحادیه ‌های کارگری برای یافتن پاسخی به چالش‌های جهانی سازی عنوان می‌کند.

http://column.global-labour-university.org/2013/12/emre-eren-korkmaz-introduction.html#more

http://disktekstil.org/english

30- http://www.ituc-csi.org/spotlight-interview-with-kenan?lang=en

ضمیمه 1

کنفرانس لیبر استارت ترکیهاستانبول 18 تا 23 نوامبر 2011
بنا به گزارش سایت «لیبر استارت»، دومین کنفرانس سالانه این نهاد، در ترکیه برگزار شد.

برنامه‌های کنفرانس، به سه زبان ترکی، انگلیسی و عربی به طور همزمان اجرا شد. در این کنفرانس، به طور عمده از اتحادیه‌های کارگری کشورهای منطقه دعوت به عمل آمده است. اتحادیه‌هایی از کشورهای عراق، اردن، بحرین، مصر، تونس، یمن، مراکش، روسیه، قزاقستان، الجزایر، پاکستان، افریقای جنوبی، کنیا، ترکیه و امریکا شرکت داشتند.

در این کنفرانس، در مجموع 21 پنل یا کارگاه با موضوعات مختلف برگزار شد که اهم این جلسات بدین قرار بود: – سه کارگاه با عنوان بهار عربی با حضور اتحادیه‌های مصر، اردن، مراکش، عراق و …

– سه جلسه در مورد ساخت اتحادیه‌های دموکراتیک در عراق و سازمان‌های کارگری آلترناتیو و راه‌های جدید برای سازماندهی کارگران عرب

– پنلی با عنوان اسرائیل- فلسطین

– راه‌های جدید برای سازماندهی کارگران عرب

– جلساتی در مورد کارگران مهاجر، کارهای سخت و پرخطر، رسانه‌های اجتماعی، اینترنت، امنیت شغلی، سازمان‌های کارگری آلترناتیو و…

طبق اعلام عمومی لیبر استارت، مدیریت تقریبا یک سوم از این کارگاه‌ها را «سولیداریته سنتر» بر عهده داشت. «سولیداریته سنتر» مرکزی وابسته به وزارت امور خارجه امریکاست که وظیفه‌اش، پیشبرد سیاست‌های دولت امریکا در میان اتحادیه‌های کارگری در سراسر جهان است. منافع بیشمار و جنگ افروزی‌های امریکا در منطقه، در مورد علت حضور پر رنگ این نهاد «کارگری» دولت امریکا، جای هیچ سوال و پرسشی باقی نمی‌گذارد. عنوان پنل‌هایی که مدیریت آن به عهده سولیداریته سنتر است هم، جالب توجه بود:

بحرین؛ حمله به حقوق کارگران، بهار عربی و اتحادیه‌های عربی مصر، اردن،‌ مراکش و عراق، بهار عربی، اتحادیه‌های کارگری، تونس، الجزایر، مراکش و پنلی هم با عنوان مبارزه برای اصلاح قانون کار در کشورهای ترکیه، عراق، مصر و امریکا.

لیبراستارت سرویس خبری آنلاین براي انتشار اخبار جنبش بین المللی کارگری است که در مارس 1998 تاسیس شده است. اخبار لیبر استارت، ازطریق وب سایت آن منتشر واز سوی بیش از 730 وب سایت علاقمند مسائل کارگری در سراسر دنیا استفاده می‌شود. لیبراستارت خبرگزاری‌هایی برای کشورها، مناطق خاص و بعضی ایالت‌های امریکا و همه ایالت‌های کانادا دارد. خبرگزاری‌های ویژه‌ای نیز برای مخابره اخبار کمپین‌های آنلاین، اخبارزنان کارگر و ایمنی و بهداشت دراختیار دارد.

شبکه‌ای متشکل از900 خبرنگار داوطلب لینک‌های خبری آن را جمع‌آوری می‌کنند.شبکه خبری به 27 زبان:انگلیسی، اسپانیایی، اسپرانتو، فرانسه، ایتالیایی، دانمارکی، هلندی، نروژی، پرتقالی، فنلاندی،سوئدی، ترکی، اندونزیایی، لهستانی، چینی، روسی، عربی، یونانی، گرجی، صربی، تامیل، بلغاری، یهودی، چکسلواکی، كربول وفارسی….

علاوه بر این ، لیبراستارت مجموعه‌ای ازتصاویر ویدئویی مربوط به اخبار کارگری را به صورت آنلاین،عکس هفته، مسابقه سالانه عکس کارگری به نمایش می‌گذارد. (ازطریق تلویزیون لیبراستارت)وهمه ساله یک کنفرانس همبستگی جهانی سالانه برگزار می‌نماید. اين كنفرانس‌هاي سالانه تا سال 2010 به صورت خصوصي وغير علني برگزار مي‌شد واز آن سال به بعد به صورت عمومي برگزار شده است. (سال 2009 در واشنگتن، سال 2010 در کانادا و2011 در ترکیه) (1)

لیبراستارت در مارس سال 1998 به عنوان قسمتی از وب سایت اریک لی شروع به كار كرد که در سال 1996 برای به روز کردن کتابش «جنبش کارگری و اینترنت: بین‌الملل جدید » تاسیس شده بود. از سال 1998 ، اریک لی به لندن نقل مکان کرد و از آن زمان تا به حال وب سایت در بریتانیا مستقر می‌باشد.

از سال 1998تا 2002 پروژه‌اي موسوم به «کارگر وجامعه بین الملل» (LSI )، مشترك با یک سازمان غیر دولتی که مستقر در لندن بود، را آغاز كرد كه به وسیله Stirling Smith ،Arthur LipowوDavid Clement سرپرستی می‌شد. در پایان سال 2002 ،LSI اساسا کار خودش را متوقف کرد و لیبراستارت به وب‌سایتي کاملا مستقل تبدیل شد. لیبراستارت مدعی است منابع مالی‌اش کمک و یاری و هدایایی است که از اشخاص و خرید‌های آنلاین فروش کتاب و اسپانسرهای موسسه‌های اتحادیه‌ها و کمپین‌ها، به دست می‌آورد. (3)

مطالعه بخشي از سخنرانی اریک لی در دومین کنفرانس استانبول گوياي بسياري مطالب است :

«عصر همگی بخیر. به دومین کنفرانس سالیانه اتحاد بین‌المللی لیبراستارت خوش آمدید،اسم من اریک لی است وسردبیر لیبر استارت هستم. در شروع دوست دارم از دوستانمان در ترکیه تشکر کنم بخاطر کار حیرت‌آور آنان برای سازماندهی این کنفرانس، تشکر ویژه می‌کنم از Gokhan ومردم TAREM و دیگر کسانی که در سازماندهی کمیته کمک کردند، از نفت- ایش برای اجازه استفاده از این ساختمان شگفت انگیز، Eyup Ozer وMolly Mcgroth کسانی که خستگی ناپذیر هفته‌ها روی این کنفرانس کارکردند.

همچنین مایلم تشکر کنم از ITUC برای حمایتش و Sharan Burrow ، کسی که نتوانست اینجا باشد، اما یک پیام خیلی مهم ویدئویی برای ما فرستاد به همراه خوشامد ویژه به چهار فدراسیون (ICEM,IMF,ITF,IUF)که در اين آخر هفته را با ماهستند.

و سپاس مان را از سولیداریتی سنتر ابراز می‌كنم که نقش بسیار حیاتی در برگزاری این کنفرانس و همچنین در متقاعد کردن نمایندگان جدید اتحادیه‌های مستقل دنیای عرب به استانبول داشتند…»

وچند روز بعد طی سخنانی اعلام می‌كرد:

«…هفته گذشته، کنفرانس اتحاد جهانی لیبراستارت در استانبول نشان‌دهنده یک اتفاق فوق‌العاده بود. فعالان اتحادیه‌های جدید مستقل کشورهای » بهار عربی » با همکارانشان از اتحادیه‌های تاسیس شده در کشورهای توسعه یافته و در حال توسعه ملاقات کردند.

به رغم این گونه ريسك‌هايي که پيش‌بيني مي‌شد و اتفاق افتاد، تصمیم گرفته شد که کنفرانس در استانبول برگزار شود. همه اتحادیه‌های عمده ترکیه حمایت کردند و یک کمیته فراگیر سازماندهی تشکیل دادند.

اما، اولین نشانه زمانی مشاهده شد که چند نفر از نمایندگان شمال آفریقا، در حین سخنرانی من و نام بردن از اسرائیل، جلسه را به اعتراض ترک کردند. اين حركت به شدت اشتباه بود.

اولين وركشاپ (Workshop) کنفرانس با عنوان » لیبراستارت چیست؟» بهم خورد و منشا آن در ابتدا مداخله یکی از اعضا اتحادیه فلسطینی بود که می‌خواست در مورد مقاله 2006 من بحث کند كه در مورد حمایت حق دفاع اسرائیل از خود بود…کمپین بایکوت کشور یهودی نیز بود که اعلام کرد: اگر سخنران اسرائیلی عضو Histadrut (General Federation of Labour in Israel) باشد جلسه را ترك خواهند كرد. من سعي كردم جلسه را كوتاه كنم و به اين ترتيب از خراب شدن آن جلوگیری کردم. من به آنها گفتم وقتی من هم در اسرائیل زندگی می‌کردم، عضو Histadrut بودم و به اعضاي آن براي آمدن به اینجا (کنفرانس) خوش مي گويم.

آنان با جنجال به پاكردن، ترک اتاق وبهم کوبیدن در، بحث را خراب کردند ، حتی یک عرب هم اتاق را ترک کرد و گفت وگوي بسيار مفیدي متوقف شد.

زمانی که ما در باره جنبش اشغال وال استریت، اعتراضات اجتماعی در اسرائیل و شورش‌های طولانی 62 روزه کردستان عراق گفتگو می‌کردیم ، منزجران از اسرائیل مشغول چسباندن دست‌نوشته‌هایی در تمام ساختمان بودند و می‌گفتند Histadrut صهیونیست نژادپرست خوش نیامدی. مخصوصا اين فعاليت‌ها علیه فعالین معروف اسرائیل و همچنین علیه من هم بود. زمان كه تعدادی از یهودیان شرکت‌کننده سعی کردند یکی از آن نوشته‌ها را بکنند و پاره کنند، شرايط سختی ايجاد شد، اما از خشونت جلوگیری شد… یک روز بعد از پایان کنفرانس، نمایندگان عرب از فلسطین، اردن، عراق، بحرین و افریقای شمالی با لیبراستارت و(AFL-CIO)ی سولیداریتی سنتر برای یک بخش خیلی ثمر بخش با هم جلسه داشتند.

نهایتا ، کنفرانس موفقي بود. یک کمک وهمکاری واقعی برای ايجاد یک شبکه جدید همبستگی جهانی برای اتحادیه‌های کار بود .فعالان ضد اسرائیلی نمی‌توانستند بی‌تاثیر باشند. تنها هدف آنها رساندن پیغام تنفر و عدم استقبال از اسرائیلی‌ها بود.

اريك لي يكي از مخالفان سرسخت کمپین «تحریم، بایکوت وعدم سرمایه‌گذاری اسرائيل» است. وی اعمال اسرائیل را، حق طبیعی‌اش برای دفاع از کشور اسرائیل می‌داند و به هیچ وجه مسأله اشغال فلسطین را مطرح نمی‌کند .

منابع:

http://www.labourstart.org/2011/?page_id=73

These are NGOs that have co-sponsored online ActNOW campaigns with LabourStart in recent years:

http://www.solidaritycenter.org/content.asp?contentid=647
نكاتي پيرامون هوشياري جنبش كارگري / شهناز نيكوروان/ کانون مدافعان حقوق کارگر

 

جنبش کارگری ترکیه و تشکل های سراسری بخش(7)

اعتراضات کارگری و اقدامات مشترک اتحادیه‌های کارگری در ترکیه

کانون مدافعان حقوق کارگر – همان گونه که دیدیم در ترکیه اتحادیه‌ها و تشکل‌های مختلف به هم پیوسته و کنفدراسیون‌ها و فدراسیون‌های مختلفی تشکیل شده است که فعالیت‌های کارگران یک واحد تولیدی یا واحدهای مختلف کارگری را با هم هماهنگ و هم راستا می‌کند. از سوی دیگر در سطح وسیع‌تر نیز میان این تشکل‌های سراسری صنفی، اتحاد عمل‌هایی نیز وجود دارد. به دلیل وجود این تشکل‌ها امکان پیوستن و هماهنگی و همراهی با تشکل‌های سایر کشورها نیز بوجود آمده است. در زیر به برخی از اتحادعمل‌ها و اعتصابات اشاره می‌کنیم و خواهیم دید که به رغم این که تمام این تشکل‌ها و فدراسیون‌ها و کنفدراسیون‌ها مترقی نیستند اما همراهی آنان چه دست‌آوردهایی برای کارگران داشته است.

برگزاری جشن اول ماه مه و به رسمیت شناخته شدن اول ماه مه به عنوان تعطیل رسمی، یکی از خواسته‌هایی است که سندیکاهای کارگری ترکیه بر روی آن توافق دارند و توانسته‌اند حول این خواسته اقدام مشترک انجام دهند. در تمام این سال‌ها سندیکاهای ترکیه از برپایی جشن اول ماه مه به طور علنی در خیابان‌های شهرها، به عنوان محملی برای فعالیت مشترک و هماهنگ میان تشکل‌های کارگری مختلف استفاده کرده و به این ترتیب هزاران کارگر به خیابان‌ها آمده‌اند؛ البته بهای سنگینی نیز برای این مساله پرداخته‌اند اما دست‌آوردهایی نیز داشته‌اند.

نخستین بار جشن اول ماه مه در سال 1911 در دوران امپراتوری عثمانی، توسط کارگران بندر و کشتزارهای پنبه بر پا شد و پس از آن هر ساله این جشن برگزار می‌شد تا اینکه در سال 1923 اول ماه مه به رسمیت شناخته شد. در سال 1924 برگزاری مراسم در این روز از طرف حکومت وقت غیرقانونی اعلام شد. در سال 1976 با تشکیل سندیکاهای کارگری، جشن اول ماه مه با هماهنگی «دیسک» با حضور تعداد زیادی از کارگران در میدان تقسيم استانبول برگزار شد. اول ماه مه سال 1977 بسیار خونین بود. در این سال جشن روز جهانی کارگر با حضور بیش از 500 هزار نفر در میدان تقسيم استانبول با سرکوب گسترده پلیس مواجه شد و 34 کارگر جان خود را از دست دادند. در سال 1979 از طرف «امنیت ملی ترکیه» برگزاری مراسم اول ماه مه غیر قانونی اعلام شد و با اعلام حکومت نظامی و منع عبور و مرور تلاش کردند تا کارگران نتوانند مراسم را برگزار کنند. بار دیگر در سال 1981 جشن اول ماه مه خونین شد و یک کارگر جان خود را از دست داد. در سال 1996 با وجود ممنوعیت اجرای مراسم٬ 150 هزارکارگر در اعتراض به این ممنوعیت تجمع کرده و سه کارگر دیگر جان خود را از دست دادند. به دنبال اين سرکوب و کشتار کارگران، یک اعتراض عمومی در میدان‌های تقسیم وکادکوی به وجود آمد که در پی آن دولت تا سال 2005 هر نوع تجمع در میدان کادکوی را غیرقانونی اعلام کرد. سال 2006 کارگران در همین میدان بار دیگر مراسم اول ماه مه را برگزار کردند. در سال 2007 باز هم تظاهرات اول ماه مه با سرکوب پلیس همراه شد که در نتیجه صدها کارگر زخمی و 700 نفر بازداشت شدند. سال 2008 مذاکرات سندیکاها با دولت برای گرفتن مجوز نتیجه نداد و کارگران بدون مجوز تظاهرات کردند و بار دیگر سرکوب شدند.

در سال 2009 یک کمپین بین‌المللی در حمایت از این خواست کارگران ترکیه، از سوی سندیکای مواد خوراکی، رستوران‌ها و میهمان‌خانه‌‌های آلمان در شهر دورتموند تشکیل شد. سندیکاهایی از اسپانیا، ایتالیا، آمریکا، کانادا و آلمان از این کمپین حمایت کردند و سندیکاهای وابسته به «تُرکیش» و «دیسک» نیز به این کمپین پیوستند. هدف کمپین جمع آوری ده هزار نامه و امضای اعتراضی و ارسال آن به نخست‌وزیر ترکیه و استاندار استانبول بود تا برپایی آزادانه‌ی جشن اول ماه مه در میدان تقسیم را به رسمیت بشناسند و قرار شد از روز 30 آوریل تا 2 ماه مه 2009 هیاتی مرکب از 30- 35 نفر از فعالین کارگری اروپا به استانبول سفر کنند و بر روند برپایی جشن اول ماه نظارت داشته باشند… (1) سرانجام در اثر فشار اتحادیه‌های کارگری روز جهانی کارگر در سال ٢٠١٠ به عنوان روز تعطیل رسمی اعلام شد. مقایسه‌ی تطبیقی برگزاری جشن اول ماه مه در ایران و ترکیه نیز می‌تواند بسیار آموزنده باشد.

در سراسر دهه‌ی 1990 اعتصابات و اعتراضاتی علیه سیاست‌های سرکوبگرانه‌ی دولت، ریاضت اقتصادی، اصلاحات آموزش و پرورش، خصوصی‌سازی، افزایش دستمزدها و … انجام شد. از جمله پلاتفرم کار که در سال 99 از طرف دیسک ،کسک،‌هاک ایش، ترک ایش و اتحادیه کارمندان دولتی تشکیل شد. اتحادیه پزشکان ترک، اتحادیه اتاق‌های مهندسی نیز به آن پیوستند و در جولای 99 در میدان کیزیل‌ای آنکارا تظاهرات 400 هزار نفری برگزار کردند. این اتحاد و همبستگی از سال 2001 منفعل شد و همکاری دیسک و کسک و (TTB ,TMMOB) جای آن را گرفت.

از دیگر فعالیت‌های مشترک این دهه می‌توان به موارد زیر اشاره کرد: جولای سال 1993 اعتراضات سازمان یافته‌ای علیه قتل‌عام روشنفکران، نویسندگان و هنرمندان «قتل عام سیواس،» رخ داد و در ژوئیه اعتراض گسترده‌ای از طرف اتحادیه عمومی کارکنان دولت در مخالفت با میزان افزایش کم دستمزدها انجام شد و ماه اکتبر اعتراض جمعی در مخالفت با 12درصد افزایش حقوق صورت گرفت.

ژانویه 94 اعتراض اتحادیه‌های کارمندان دولت برای حق اعتصاب و چانه زنی جمعی و افزایش حقوق و دستمزد رخ داد و اول ماه می‌94 اعتصاب غذای سه روزه در آنکارا و راهپیمایی 30 هزار کارمند دولت در مخالفت با سیاست دولت در مورد ندادن حق اعتصاب و قرارداد دسته‌جمعی که با حمله پلیس تعدادی از فعالان اتحادیه‌های کارگری بازداشت شدند. دولت خواسته‌های کارگران را پذیرفت و معاون نخست وزیر استعفا داد.در ماه جولای و دسامبر 1994 اقدام مشترک و اعتصاب عمومی “ترک ایش”، «دیسک»، «هاک ایش، و KÇSP، پس از اعلام بسته ریاضت اقتصادی دولت رخ داد. در ماه مارس 1995 اعتصاب گسترده کارکنان دولت صورت گرفت. در جریان این اعتصاب در 15 و 16 ژوئن بیش از 150 هزار نفر در مرکز آنکارا چادر زده و دست به اعتصاب غذا زدند که منجر به اصلاح قانون اساسی و اعطای حق تشکل و مذاکره دسته جمعی به کارگران بخش دولتی شد…

این اعتراضات در دهه‌ی بعد هم ادامه یافت.

این اعتراضات در واقع علیه خصوصی‌سازی‌ها و اجرای سیاست‌های بانک جهانی و صندوق بین‌المللی پول بود که سبب از میان بردن امنیت شغلی، تعدیل نیرو و کاهش دستمزدهای کارگران می‌شد.

در اوایل سال 2008شرکت دخانیات دولتی ترکیه تکل به شرکت انگلیسی آمریکایی «تاباکو» (بات) به مبلغ 1.1 میلیارد پوند فروخته شد. صاحبان انگلیسی – آمریکائی جدید شرکت، در دسامبر سال 2009 حدود 10 هزار کارگر را اخراج کردند. کارگران نیز ساکت ننشسته و دست به اعتصاب زدند. دولت به کارگران اخراجی دخانیات پیشنهاد کرد که به مدت 11 ماه چهل درصد حقوق‌شان را پرداخت کند.

در تاریخ ۵ دسامبر، در مراسم افتتاحیه‌ای که با حضور اردوغان برگزار می‌شد، کارگران تکل، به اتفاق خانواده‌هایشان به طور غیرمنتظره حاضر شده و از اردوغان خواستند آنچه را که قرار است برای آن‌ها رخ دهد اعلام کند. آنها شعار دادند:»کارگران تکل منتظر خبر خوش از شما هستند». اما اردوغان پاسخ داد: «متاسفانه افرادی مانند این‌ها در ترکیه وجود دارند. آن‌ها پول می‌خواهند بدون این که کاری انجام دهند. در حال حاضر دوران دریافت پول بدون این که کاری انجام دهی پایان یافته است (…) آن‌ها اموال دولتی را مثل دریا می‌بینند که هر کسی در آن چنگ نزند خوک است. آن‌ها چیزها را این گونه دیدند. ما آن را به گونه‌ای دیگر می‌بینیم. این بیمه پیری شماست. ما می‌توانیم شما را تحت قانون C-4قرار دهیم، یا این که گورتان را گم کنید و بروید پی کارتان. ما اعلام کردیم که با اتحادیه‌ها به توافق رسیدیم. من با آن‌ها صحبت کرده بودم. برای آنها زمان تعیین کرده بودم آنچه که احتیاج است انجام می‌دهیم … .ما می‌خواهیم به راه قبلی خودمان ادامه بدهیم. هزینه ده هزار تن از کارگران تکل در ماه ۴۰ میلیارد دلار است… » این سخنرانی توهین‌آمیز باقیمانده اعتماد کارگران تکل به دولت را از میان برد.

پس از آن، از پانزدهم دسامبر 2009، مبارزه‌ی کارگران تکل علیه اخراج‌های شدید کارفرمایان انگلیسی- آمریکائی آغاز شد. چهار هزار نفر از کارگران در یکی از بلوارهای مهم مرکز خرید پایتخت کمپی را برای اعتصاب خود سازمان دادند. زنان و مردان کارگر بیش از 60روز در قلب پایتخت در سرمای زیر صفر درجه در اعتصاب بودند. زنان کارگر تکل در راس تظاهرات و اعتراضات روزانه بودند. پلیس به خصوص در اوائل این اعتراض، شرکت‌کنندگان را خیلی شدید مورد حمله قرار می‌داد. در سرمای زیر صفر تظاهرات‌کنندگان را زیر باران ماشین‌های آب‌پاش خود می‌گرفت. ماشین‌هایی که از آب گندیده‌ی فاضلاب‌ها پر شده بود. مردم آنکارا بخاری‌های چوب‌سوز در اختیار اعتصاب‌کنندگان قرار می‌دادند و مغازه‌داران هم در تامین غذای اعتصابیون همکاری می‌کردند.

این مبارزه صف اتحادیه‌های مستقل و مبارز را از اتحادیه‌های راست و همدست دولت جدا کرد. در جریان این اعتصاب و اعتراض گسترده، برخی اتحادیه های کارگری(Tek Gida-Is) و «ترک ایش»طرف مذاکره دولت و کارفرماهای جدید قرار گرفتند و روش سازشکارانه‌ای را در پیش گرفتند و اتحادیه‌هایی مانند دیسک از خواسته‌های کارگران حمایت کردند. در آنکارا هم به طور روزمره تظاهرات‌هایی از مقابل کمپی به راه می‌افتاد که کارگران در آنجا تحصن کرده بودند. هیاتی از اتحادیه‌های کارگری آلمان برای همبستگی به ترکیه آمد. دستگاه سركوب علیه ١١١ نفر از كارگران و فعالین كارگری تركیه و اتحادیه كارگران تكل، از جمله دبیران فعلی و پیشین كنفدراسیون اتحادیه‌های كارگران انقلابی تركیه (دیسك)، دبیر اول حزب كمونیست تركیه و چندین تن از مسئولین حال و پیشین اتحادیه‌های كارگری، اقامه دعوی كرد. اما این پرونده به نفع کارگران خاتمه یافت و این کارگران تبرئه شدند. (2)

مبارزه تکل همچنین کمک شایان توجهی به مبارزه سایر بخش‌های نیروی کار ترکیه، از جمله آتش‌نشانان کرد. آتش‌نشانان که پس از اولین تظاهراتشان به طور وحشیانه‌ای مورد حمله قرار گرفته ‌بودند، با کمک کارگران تکل دوباره به مبارزه بازگشتند.

اعتصاب در صنایع هواپیمایی ترکیش

در ژوئن 2012 کارگران صنایع هواپیمایی ترک‌ایش اعتصاب بزرگی را در مخالفت با اخراج 305 کارگر، کاهش دستمزدها و طرح ممنوعیت اعتصاب در خطوط هواپیمایی انجام دادند.

تعدادی از اتحادیه‌های کارگری عضو کنفدراسیون‌های «دیسک»و «کَسک» به همراه نمایندگان کارگری و مقامات اتحادیه‌های کارگری فعال در بخش‌های پتروشیمی، حمل و نقل، چرم، بهداشت و درمان و آموزش نیز در کنار انجمن همبستگی بین‌المللی از اعتصابیون حمایت کردند و راهپیمایی‌ای را سازمان دادند. شعارهای کارگران در این راهپیمایی چنین بود:

«کارگران ترک‌ایش ایر لاین تنها نیستند»، «به ممنوعیت‌های سیاسی و سندیکایی پایان دهید»، «بحران، جنگ، بیکاری، قدرت کارگری تنها راه‌حل است»، «امنیت شغلی برای تمامی کارگران»، «همراه با رشد سرمایه، کارگران جان می‌دهند! مرگ بر سلطۀ سرمایه»، » دستمزدهای بالاتر، ساعات کاری کم تر»، «کارگران جهان، متحد شوید!» (3)

اعتصاب کارگران کارخانه گریف استانبول (اردیبهشت 1393)

کارخانه‌ی گریف یکی از بزرگ‌ترین کارخانه‌های گونی سازی دنیا است که صاحبان آن آمریکایی هستند. کارگران این کارخانه با هدف اعتراض به قراردادهای دسته جمعی و کار به صورت پیمانی از دوماه قبل با اشغال کارخانه دست به یک اعتصاب ششصد نفره زدند. بعد از گذشت دوماه از اعتصاب کارگران گریف، پلیس ترکیه به کارگران حمله نموده و 91 کارگر بازداشت و تعدادی نیز زخمی شدند. در این بین 12 کارگر بر روی پشت بام کارخانه اعتصاب و اعتراض خود را ادامه دادند. فرمانده پلیس ضد شورش حاضر در محل در بین صحبت‌هایش با نماینده‌ی کارگران گفت: “تصمیم سرکوب و حمله به کارگران از سوی پلیس نبوده، دستور را فرماندار استانبول به منظور حفظ امنیت استانبول داده بود و ما فقط دستور را اجرا کردیم”.

پلیس ترکیه به نمایندگان پارلمان ترکیه و وکلای کارگران این کارخانه اجازه نداد تا برای آنها آب و غذا بیاورند. خواسته‌های کارگران اعتصاب‌کننده اضافه شدن دستمزدها، اضافه شدن دستمزد اضافه کاری، تجدید نظر در خدمات تامین اجتماعی و لغو قراردادهای دست‌جمعی و موقت بود. در طول دو ماه اعتصاب، کارگران به طور شبانه‌روزی کارخانه را به اشغال خود درآورده و تولید را متوقف ساختند. کارگرانی که در بام کارخانه در حال ادامه‌ی اعتراضشان بودند می‌گفتند: با دستمزدی که دریافت می‌کنیم “حتی قادر به رفع ابتدایی‌ترین نیازهای خود وخانواده مان نیستیم».

کنفدراسیون سندیکاهای کارگران انقلابی به پاس مقاومت کارگران، مراسمی با هدف همبستگی با کارگران گریف ترتیب داد که در این مراسم به نشانه اتحاد با کارگران گریف صدها کارگر، معلم، کارمندان‌دولت، نمایندگان احزاب سیاسی، نمایندگان مجلس، وکلا و پزشکان شرکت نموده و اتحاد خود را با این کارگران اعلام نمودند.

کمیته تصمیم‌گیری کارگران در دفتر مرکزی این کنفدراسیون جلسه‌ای تشکیل و پس از آن اعلام کردند که عواقب این اعتصاب هر چه می‌خواهد باشد، برای ادامه‌ی مبارزه به کارخانه رفته و به اشغال کارخانه ادامه خواهند داد.(4)

اعتصاب کارگران برق شهرستان دیجله 113

در آوریل 2014کارگران بخش تعمیر و نگهداری اداره برق شهرستان دیجله برای اعتراض به وضعیت معیشتی‌شان کار در این شرکت را کُند کرده و از 11 آوریل دست به اعتصاب و اشغال محل کارشان زدند. پس از آنکه شرکت پیمانکاری «آک‌دنیز» به مطالبات اقتصادی و درخواست بهتر شدن وضعیت خدمات اجتماعی کارگران اهمیتی نداد، کارگران دست به اعتراض و اعتصاب زدند. نماینده‌ی شرکت پیمانکاری آک‌دنیز در مقابل اعتراض و خواست مطالبات کارگران گفت: “هیچ کاری نمی‌توانید بکنید، بهتر است سر کارتان برگردید تا گرسنه نمانید وگرنه پشیمان خواهید شد!”

در مقابل گفته‌ی نماینده‌ی شرکت آک‌دنیز نماینده‌ی کارگران نیز این گونه پاسخ داد: “به هیچ‌وجه پشیمان نیستیم“! هیچ یک از دوستان‌مان سر کار نرفتند و همگی با اتحاد و همبستگی دست به اعتصاب و اشغال محل کار زدیم. حق‌مان را می‌خواهیم… «کنفدراسیون سندیکاهای زحمتکشان» و «کارمندان دولت» و همچنین «سندیکای انرژی» از اعتصاب این کارگران که بیش از یک صد نفر هستند حمایت کردند. کارگران این اداره‌ی هفت طبقه‌ را اشغال نمودند. (5)

اعتصاب کارگران شیشه سازی

۲۰ ماه ژوئن ۲۰۱۴، بعد از ماه‌ها مذاکره، ۶ هزار کارگر کمپانی شیشه سیسِکام اعلام اعتصاب کردند. (affiliate Kristal-Is) این کارگران عضو اتحادیه جهانی صنایع، بخش ترکیه هستند. این اعتصاب جوابی به خواست اضافه دستمزدی بود که مدیریت کارخانه از قبول آن خودداری کرده بود. این شرکت تولیدات خود را از ۷۹/۱۱ درصد به12.23 درصد تولید جهانی شیشه رسانده بود. کریستال ایز تنها موافقت کرد که حقوق کارگران کم درآمد و تازه استخدام شده‌ها را بالا ببرد.

معاون اتحادیه صنعتی که از اعتصابیان دیدن کرد، پشتیبانی خود را از کارگران ترکیه چنین بیان می‌کند: خانواده ۵۰ میلیونی کارگران صنعتی پشتیبانی قطعی خود را از برادران و خواهرانش در ترکیه اعلام می‌کند. بر اساس حکم شورای وزیران دولت ترکیه که به امضای نخست وزیر طیب اردوغان رسیده، اعتصاب کارگران کارخانه شیشه‌سازی سیسِکام به دلیل به خطر افتادن سلامتی مردم و امنیت ملی در کشور به مدت ۶۰ روز به تأخیر ‌افتاد. (6)

اعتراض به کشتار کارگران در معدن سوما

از آخرین اعتصاب‌ها و اعتراضات گسترده‌ی کارگران ترکیه می‌توان به اعتراض به کشتار کارگران در معدن سوما اشاره کرد. طی انفجار معدن بیش از 300 کارگر جان باختند و صدها کارگر اعتصاب و اعتراض کردند. در آمار غیر رسمی این تعداد تا 700 نفر هم عنوان شد. وزیر کار و امنیت اجتماعی ترکیه بعد از فاجعه جان باختن کارگران معدن گفته بود: می‌توانم بگویم که کارگران به شکل خوبی مردند و مطمئنا درد نکشیدند؟! (7)

معترضان خواستار استعفای دولت یا دست‌کم استعفای وزیر انرژی ترکیه به خاطر این فاجعه شدند. این فاجعه بزرگ‌ترین حادثه معدن در ترکیه به حساب می‌آید. کارگران معتقدند از زمانی که سیاست‌های نئولیبرالی و خصوصی‌سازی دولت آغاز شده است امنیت در محیط کار قربانی سود‌جوئی افراطی کارفرمایان گشته و حوادث کار به شدت افزایش یافته است. (8)

اعتصاب، اشغال کارخانه و مقاومت کارگران کارخانه یاطاقان 23 اوریل 2014

در پی خصوصی‌سازی دولت تصمیم بر واگذاری کارخانه یاطاقان به بخش خصوصی گرفت. از همان زمان، کارگران علیه خصوصی سازی، اعتصاب کرده و کارخانه را اشغال کردند. این کارخانه راکتورهای حرارتی تولیدمی‌کند. کارگران حتا به آنکارا رفته و مقابل سازمان خصوصی سازی تحصن کردند. خواسته‌ی کارگران ملغی شدن خصوصی‌سازی این واحد تولیدی است. این خواسته‌ی کارگران با سرکوب پلیس ضدشورش روبرو شده است. (9)

اعتراضات عمومی در ترکیه

اعتراضات در ترکیه تنها به اعتصابات کارگری محدود نمی‌شود. گروه‌های مختلف در زمینه‌های متفاوت اعتراض خود را به شرایط دشوار زندگی، محدودیت آزادی‌های فردی و اجتماعی،سرکوب و شرایط دشوار زندانیان سیاسی در زندان انجام می‌دهند. اعتراض به نحوه‌ی پوشش، ریش، خنده‌ی زنان در مکان‌های عمومی، محدودیت‌های ایجاد شده در فضای مجازی و …

اعتراض و حمایت از اعتصاب غذای زندانیان در سال 2012 یکی از شاخص‌ترین این اعتراضات بود. در 12 سپتامبر این سال 63 زندانی سیاسی کرد در زندان‌های ترکیه برای تحقق سه خواسته دست به اعتصاب غذا زدند: تغییر حبس انفرادی ۱۳ ساله عبدالله اوجلان، رهبر زندانی پ ک ک به حبس خانگی، امکان دفاع در دادگاه‌های ترکیه به زبان مادری و بر‌داشتن موانع استفاده از زبان کردی در مراکز رسمی و آموزشی در ترکیه. بعد از مدت کوتاهی تعداد این زندانیان به بیش از 700 نفر رسید. زندانیان از خوردن غذا خود داری می‌کردند، اما به خاطر اینکه بیشتر دوام بیآورند و تاثیرات مبارزاتی بیشتری بر جای بگذارند، آب، شکر و ویتامین می‌خوردند. آقای اردوغان و دولتش که مسئول جان همه زندانیان، اعم از سیاسی و غیر سیاسی، هستند به این آکسیون مبارزاتی بی‌اعتنا بود. رئیس دولت به جای رسیدگی به خواست زندانیان، عمل آنها را «سیاه بازی» و «نمایشی» خواند. او در سفرش به آلمان ادعا کرد که به جز یک نفر، بقیه زندانیان غذا می‌خورند. یک ساعت قبل از این بیانات، وزیر دادگستری کابینه‌اش اعتصاب غذای 670 زندانی سیاسی را تایید کرده بود.

روز دوشنبه ۱۳ نوامبر بسیاری از سازمان‌های غیردولتی ترکیه و احزاب چپ ترکیه در یک تظاهرات بزرگ با شعارهایی همچون «ما به دنبال راه حل هستیم، نه مرگ» خواهان توجه به زندانیان اعتصابی شدند. لیلا زانا، همراه با تعدادی از نمایندگان پارلمان، یک شهردار و تعدادی از فعالین سیاسی در خارج از زندان نیز اعتصاب غذا کردند تا دولت را به سر فرود آوردن در مقابل خواست‌های زندانیان ناچار سازند. نوام چامسکی به دفاع از زندانیان اعتصابی برخاسته و از دولت ترکیه خواسته است مطالبات اعتصابیون را برآورده کند. دولت ترکیه که ادای سرسخت بودن را در می‌آورد زیر فشارها ناچار شده حق صحبت کردن به زبان کردی در دادگاه‌ها را به صورت یک لایحه به پارلمان بفرستد شایع شد که سه تن از کسانی که از 12 ستامبر در اعتصاب غذا بوده‌اند، جان باخته‌اند.

این اعتصاب یادآور حرکت مشابهی است که در سال ۱۹۹۶ صورت گرفت. در آن سال دولت وقت ترکیه به ندای اعتراضات جهانی گوش نداد و ۱۲ زندانی در جریان اعتصاب غذا جان خود را از دست دادند. در سال ۲۰۰۰ باز هم زندانیان دست به اعتصاب غذا زدند. اعتصاب آنها با خشونت پایان یافت که نتیجه آن ۳۲ کشته بود. در سال ۲۰۰۱ زندانیان سیاسی در اعتراض به انتقال آنان به سلول‌های انفرادی دست به اعتصاب غذا زدند. در جریان این اعتصاب نیز تعدادی از آنان جانشان را از دست دادند. (10)

از اعتراضات دانشجویی نیز می‌توان به اعتراضات دانشجویی در ۱۸ دسامبر ۲۰۱۲ اشاره کرد. هزاران دانشجوی در دانشگاه صنعتی خاورمیانه آنکارا در روزی که نخست وزیر طیب اردوغان به محوطه دانشگاه آمد، با شعار «طیب، جنگ‌طلبِ امپریالیست، دشمن علم، از دانشگاه برو» به حکومت اعتراض کردند و با خشونت شدید پلیس رو به رو شدند. حمله‌ی پلیس به معترضان حتا به کلاس‌ها و اتاق‌های استادان دانشگاه هم کشیده شد و باعث زخمی شدن ده‌ها دانشجو شد.

با سخنان تهدیدآمیز اردوغان علیه دانشجویان و مدیریت این دانشگاه در چندین شهر، از جمله استانبول، دانشجویان با جمع‌آوری ده‌ها هزار امضا، اشغال کردن اتاق‌ مدیران دانشگاه و تظاهرات‌های گسترده، حمایت خود را از تظاهرات دانشگاه صنعتی خاورمیانه اعلام کردند. بلافاصله بعد از این اتفاقات، دولت این بار به سرکوب دانشجویان، روزنامه‌نگاران، کارگران، فعالین سندیکایی و هنرمندانی که با یک حزب غیر قانونی و چپ‌گرا (DHKP-C، حزب جبهه‌ی رهایی‌بخشِ انقلابیِ خلق) ارتباط داشتند پرداخت و از ۱۸ ژانویه تا آوریل، صدها نفر با خشونت بسیار دستگیر شدند. DHKP-C که خواستار نشان دادن قدرت خود، به رغم این سرکوب بود، در ماه فوریه در مقابل کنسولگری آمریکا یک حمله‌ی انتحاری را سازماندهی کرد و در ماه مارس، به مرکز آ.ک.پ در آنکارا و ساختمان وزارت دادگستری، با موشک حمله کرد. با این حال حکومت به بهانه‌ی مبارزه با این حزب، تشکل‌های قانونی کارگری و فعالین دانشجویی را نیز تحت سرکوب شدید قرار داد.

ماجراهای پارک گزی در استانبول و اتحادیه‌های کارگری

تخریب پارک‌گزی در میدان تقسیم استانبول موجی از اعتصابات و اعتراضات مردمی و کارگری را به دنبال داشت. این رویداد همبستگی بزرگی را بین اقشار مختلف و تشکل‌های متفاوت در ترکیه بوجود آورد. نخست‌وزیر اردوغان در واکنش به معترضان اعلام کرد هیچ تغییری در پروژه ایجاد نخواهد شد و گفت: «اگر ۲۰ نفر بیاورید ما می‌توانیم ۱۰۰ هزار نفر بیاوریم. اگر ۱۰۰ هزار نفر بیاورید ما ۱ میلیون می‌آوریم» در پاسخ به این توهین تظاهراتی عظیمی در ۳۱ مه برگزار شد که در آن صدها هزار نفر شرکت داشتند. پلیس هم با گاز اشک‌آور و خودروهای آب‌پاش کوشید آن را سرکوب کند. در برخی نقاط شهر مردم بر قابلمه و ماهیتابه می‌کوبیدند و فریاد می‌زدند : «ما فعالین نیستیم، ما مردمیم.»

اعضای حزب کمونیست، «مسلمانان ضدسرمایه‌داری»، جبهه‌های سوسیالیستی انقلابی، فعالین اتحادیه‌های کارگری، احزاب کارگری و حتی «حزب جمهوری‌خواه خلق» (ناسیونالیست‌‌های سوسیال دموکرات) در این تظاهرات شرکت داشتند. تعداد شرکت‌کنندگان در برخی روزهای تظاهرات در استانبول حدود یک میلیون و نیم بود. در تحقیقی که انجام شده در استانبول بیش از 64درصد شرکت کنندگان در اعتراضات، کارگر بودند. (11)

«دیسک»، «کَسک»، اتحادیه پزشکان، اتحادیه دندانپزشکان و اتحادیه مهندسان ساختمان در روز ۱۷ ژوئن در اعتراض به سرکوب معترضان از سوی دولت دست از کار کشیدند. اتحادیه پزشکان در اطلاعیه‎ای استفاده دولت از گازهای شیمیایی علیه شهروندان را محکوم کرد و از پلیس خواست هر چه سریع‎تر دست از خشونت بردارد. این در حالی بود که معاون نخست وزیر ترکیه این اعتصاب را غیرقانونی خوانده و از معترضان خواسته بود هر چه سریع‎تر میدان‌های شهر را ترک کنند. احزاب چپ‎گرای ترکیه خواستار توجه بیشتر دولت به افزایش دستمزدها و خدمات اجتماعی شده‎اند. سندیکاها و اتحادیه‎های کارگری ترکیه هم در سه ماه قبل بارها در اعتراض به پائین بودن دستمزدها اعتراض کرده بودند.(12)

طبق آمار رسمیِ وزارت کشور، بیش از ۹۰ تظاهرات در ۴۸ استان در سراسر کشور در این راستا انجام شد. تنها در روزهای ۳۱ مه و ۱ ژوئن بیش از ۱۰۰۰ نفر دستگیر شدند. طبق همین آمار رسمی در روز ۲ ژوئن بیش از ۲۰۰ تظاهرات در ۹۷ شهر برقرار بود. در جريان درگيري‌ها در ترکيه هزاران نفر بازداشت، بيش از 6 هزار نفر مجروح و حداقل 8 تن کشته شده اند.(13) پس از این اعتراضات سخنگوی دولت ترکیه ضمن عذرخواهی اعلام کرد که طرح ساخت مجتمع تجاری در پارک گزی به طور موقت تا زمانی که دادگاه در باره قانونی بودن یا نبودن آن حکم دهد، متوقف می‌شود. در همان زمان قرار بود اعتصابی در اعتراض به تغییرات پیش رو در قانون کار بخش عمومی از طرف “کَسک” برگزار شود. اما پس از مسایل پارک گزی برای 5 ژوئن اعتصاب اعلام و این اتحادیه خواهان همبستگی سایر اتحادیه‌ها شد. (14) دیسک اعلام کرد که به اعتصاب خواهد پیوست. در بیانیه دیسک آمده بود: «قدرتی که از تولید ریشه می‌گیرد، جای خود را در مبارزه خواهد یافت

در تاریخ 4 ژوئن، نزدیک به 250 هزار عضو «کيسک» با پوشیدن لباس و روبان سیاه بر سر کار حاضر بودند و سپس حدود ظهر دست از کار کشیدند. با فراخوان این دو اتحاديه بزرگ ترکيه در اعتراض به خشونت‌هاي پليس عليه تظاهر‌کنندگان، اعتصاب عمومي سراسر اين کشور را فراگرفت. سخنگوي اتحاديه «کيسک» تاکيد کرد: ما به همراه اتحاديه «ديسک» اعتصاب عمومي را در سراسر کشور اعلام کرديم و ساير سازمان‌ها و اتحاديه‌هاي پزشکي، مهندسي، معماري و دندانپزشکي نيز در اين راه با ما همراه هستند. وي خواستار لغو فوري اقدامات خشونت‌بار پليس ترکيه عليه تظاهر‌کنندگان شد. اعتراضات و راهپیمایی‌هایی در سراسر جهان به حمایت از این اعتصاب انجام شد. شماري از شهروندان انگليسي در حمايت از اعتراضات مردم ترکيه در لندن راه‌پيمايي کردند. اين افراد با در دست داشتن پلاکارد‌هايي از دولت انگليس خواستند تا از فروش گاز اشک‌آور به دولت ترکيه خودداري کند. بر روي يکي از اين پلاکارد‌ها خطاب به نخست وزير انگليس نوشته شده بود: «آقاي کامرون؛ از چه نوع دموکراسي در ترکيه سخن مي‌گوييد» و «انگليس، فروش گاز اشک‌آور به ترکيه را متوقف کن». هزاران تن از ترك‌هاي مقيم آلمان هم با برگزاري راهپيمايي‌هاي سراسري در برلين و چند شهر ديگر، با اعلام حمايت از معترضان، خواهان استعفاي اردوغان شدند.(15)

اعتصابات و اعتراضات مردمی بسیاری در ترکیه، درحمایت از مبارزات مردمی کوبانی علیه داعش صورت گرفت که طی آن 40 نفر کشته شدند. این اعتراضات، همراهی مردم و گروه‌های مختلف با هم، همگامی تشکل‌های کارگری و سایر تشکل‌های در به پیروزی رسیدن این اعتراضات نقش عمده‌ای داشته است.

کمپین کنفدراسیون «کَسک» برای آزادی فعالین سیاسی و حتی اوجلان نمونه‌های این نوع فعالیت‌ها هستند که سایت صلح کردستان این اخبار را پوشش می‌دهد که در پایین کلیه اعلامیه‌های خودشان می‌نویسند زنده باد مبارزه و پاینده باد کَسک. البته این سایت بسیاری از دفاعیات اتحادیه‌های کارگری از کوبانی را هم منتشر کرده است. (16)

پس از تظاهرات‌های گزی پارک ، در شرایطی که مذاکرات صلح میان دولت ترکیه و عبدالله اوجلان در سلول انفرادی وی در جزیرۀ امرالی در جریان بود، حزب دموکراتیک خلق‌ها (هـ.د.پ HDP) از اتحاد حزب آپوییست کردستانی صلح و دموکراسی (BDP) و چندین حزب و سازمان چپگرای ترک تشکیل شد. اوجلان در جریان مذاکرات سری ثریا اوندر کارگردان و فعال سیاسی چپگرا و عضو کنگرۀ دموکراتیک خلق‌ها (KDP) را که در جریان مقاومت گزی پارک مورد اصابت گلولۀ اشک آور قرار گرفته بود، مأمور کرد تا برای دفاع از آرمان‌های مقاومت گزی پارک، «حزب دموکراتیک خلق‌ها» را با مشارکت سوسیالیست‌های کرد و ترک تأسیس کند و در منطقۀ غرب آناتولی به فعالیت بپردازد. اوجلان این حزب را وارث امانت 40 سالۀ ماهر چایان، انقلابی ترک دانسته بود. حزب دموکراتیک خلق‌ها (HDP) و حزب مناطق دموکراتیک (DBP) به عنوان احزاب آپوییست سازماندهی تظاهرات‌ها در دفاع از مقاومت مردم کوبانی را بر عهده داشتند و ارسال کمک‌ها برای مردم را نیز انجام دادند. در آخرین نظرسنجی‌ها برای انتخابات آیندۀ پارلمان در سال 2015، این حزب برای نخستین بار با پیشی گرفتن از حزب حرکت ملی (حزب ناسیونالیست تندروی ترک) به سومین حزب ترکیه تبدیل شده است.

منابع:

  1. روزنامه‌ی یونگه ولت/ www.worldbulletin.net/ / ترکیه و جنبش اول مه / ياشار سعيدى / اول ماه مه، دولت و سندیکاها در ترکیه / نادر ساده

http://www.academia.edu/1378433/An_Analysis_of_the_Positions_of_Turkish_Trade_Union_Confederations_Towards_Social_Dialogue

3-New Left Review 89, September-October 2014

http://en.uidder.org/node/15413

http://weblagrahekargar.wordpress.com/2010/04/16/nawi-35/

. http://nasserasgary45.wordpress.com/2011/06/07/

http://weblagrahekargar.wordpress.com/2010/01/15/nawi-16/

روزنامه دنیای جوان به زبان آلمانی 14 آوری / پیروزی چشم گیر کارگران تکل(Tekel) ترکیه ! پریسا آزادیان

اعتصاب کارگران تکل ترکیه /سارا- م/کمیته هماهنگی برای ایجاد تشکل کارگری

4-http://icdahak.com/

5- http://icdahak.com/2014/04/12/greif-isciler/

6- منبع انگلیسی: اخبار انقلاب/ ترجمه –حمیدقربانی۲۷ / ژوئن ۲۰۱۴ /

7- شرایط طبقه‌ی کارگر ترکیه و تشکل‌های ان تحت حاکمیت حزب عدالت و توسعه سولماز بهرنگ می 2012. به نقل از تاریخ طبقه‌ی کارگر ترکیه، نوشته ییلدیریم کوچ استاد اقتصاد دانشگاه صنعتی خاور میانه

8- hafteh.de/?p=68113

9-http://icdahak.com/2014/04/12/greif-isciler/

10- بیست و نه آبان نود و یک

http://weblagrahekargar.wordpress.com/2012/11/19/maz-226/

11-بررسی اجمالی زمینه‌ی شکل‌گیری اعتراضات کنونی در ترکیه / گروه پروسه /سولماز بهرنگ/ ۱ژوئن ۲۰۱۳

12- گزارشی از روزنامۀ «حریه دیلی نیوز» 4 ژوئن 2013

13- ترکیه: جنبش توده‌ای علیه دولت –به اعتصاب عمومی نیازمندیم : خورخه مارتین ترجمه‌ی آرش عزیزی/ ژوئن 5, 2013

http://weblagrahekargar.wordpress.com/2013/06/16/mazi-142/

14- http://www.ettelaat.com/new/index.asp?fname=2013%5C06%5C06-18%5C22-25-19.htm&storytitle=%90%D3%CA%D1%D4%20%C7%DA%CA%D1%C7%D6%C7%CA%20%CF%D1%20%CA%D1%98%ED%E5%20%C8%E5%20%CF%E4%C8%C7%E1%20%D3%CE%E4%D1%C7%E4%ED%20%C7%D1%CF%E6%DB%C7%E4

www.bultannews.com/fa/news/151139

15-:www.hafteh.de/?p=68113

16-http://peaceinkurdistancampaign.com/2013/02/21/trade-union-raids-kesk-statement/#more-2368

ضمیمه 1

شصت و یکمین روز اعتصاب کارگران گریف

در این دوماه نه عوامل نفوذی اعتصاب‌شکن، نه پشنهادات دروغین و توخالی همیشگی، نه سازشکاران، نه خواهش و تمنای پیمانکاران بخش‌های خصوصی، نه تهدید پلیس و مدیران کارخانه، نه سرکوب وحشیانه‌ی پلیس، نه خیانت «سندیکاهای زرد» و نه هیچ قدرت دیگری نتوانست کارگران کارخانه «گریف» را لحظه‌ای از مبارزه‌شان غافل یا دلسرد کند. کارگران کارخانه‌ی گریف بعد از 60 روز مقاومت، اعتصاب و اشغال کارخانه، سربلند به شصت و یکمین صبحگاه اعتصاب و اشغال کارخانه درود گفتند.

شصتمین روز اعتصاب کارگران کارخانه‌ی گریف با حمله و سرکوب وحشیانه‌ی نیروهای ویژه پلیس ضد شورش به همراه نیروهای گارد ژاندارم ترکیه روبرو شد. در این روز «91 کارگر» بازداشت و بیش از دوازده کارگر و خبرنگار زخمی شدند. حدود هفتاد کارگر در همان روز آزاد شده و بلافاصله برای پیوستن به دیگر کارگران بازمانده به کارخانه بازگشتند. شب روز شصتم اعتصاب بشدت باران می‌بارید و سرد بود، با اینحال کارگران با خوابیدن بر روی نایلون‌هایی که روی زمین پهن کرده بودند و روشن کردن آتش به اعتصابشان ادامه دادند.

9:55 صبح: بعد از سرکوب روز شصتم، برای اولین بار، چهار اتوبوس کارمندان، پیمانکاران بخش خصوصی و مدیران بخش‌های مختلف کارخانه را به داخل کارخانه منتقل کرد.

10:05: مامورین حراست کارخانه با حمایت پلیس قصد پاک کردن شعارها و نوشته‌های کارگران از روی دیوارهای کارخانه را داشتند که بین کارگران و حراست و پلیس بحث و جدلی صورت گرفت. هنگامی که دیگر کارگران مصمم و یکپارچه در مقابل پلیس و حراست ایستاده و شعار سر دادند، پلیس و حراست مجبور به عقب‌نشینی شد.

11:55: رفته رفته کارگرانی که دیروز زخمی شده و به خانه‌هایشان رفته بودند و زنان کارگرنیز به صف دیگرکارگران می‌پیوندند. دراین بین دیگرکارگران با پهن کردن نایلون و درست کردن سرپناه‌های نایلونی مشغول هستند.

13:15: کارگرانی که در کارخانه‌ی دیگر گریف واقع در «سلطان بیگلی» مشغول به کار بوده و حمایت خود را از کارگران اعتصاب‌کننده اعلام داشته و سعی بر تشکیل، «تشکل کارگری» داخل کارخانه نموده بودند، یک به یک از کارخانه اخراج می‌شوند. این خبر به محل اعتصاب کارخانه گریف می‌رسد و کارگران فراخوان همبستگی و اعتصاب برای کارگران کارخانه‌های دیگر گریف می‌دهند. در این هنگام کارگران شعارهایی مبنی بر «اتحاد کارگران» می‌دهند و پلیس به حالت آماده‌باش در می‌آید. کارگران اخراجی گریف واقع در سلطان بیگلی نیز اعلام نمودند اعتصاب خواهند کرد.

13:25: پس از اخطار پلیس مبنی بر اینکه باید محل را ترک کرده و اعتصاب را تمام کنید، کارگران کارخانه‌ی «فنیش» نیز به کارگران کارخانه‌ی گریف پیوسته و با اتحاد کارگران این دو کارخانه، میدان مقاومت را وسیع‌تر و موقعیت حمله و سرکوب را بر پلیس ضد شورش تنگ‌تر ساختند.

14:35: با تهدیدهای پلیس و حراست، کارگران بیانیه خود را در حضور ده‌ها خبرنگار قرائت کردند. قسمتی از این بیانیه که توسط «اورهان پورهان» نماینده‌ی کارگران اعتصاب کننده قرائت شد به شرح زیر است:

آنها تصور می‌کنند با سرکوب، دستگیری، تهدید و فشار بر طبقه کارگر می‌توانند اعتصاب را بشکنند! اتفاقا برعکس! کینه‌ی ما نسبت به این سیستم ضد کارگر بیشتر و بیشتر می‌شود، مقاوتمان سخت‌تر و بر تلاشمان برای رسیدن به حقوق‌مان افزوده می‌شود. وی همچنین ادامه داد: همانطور که می‌بینید مقاومت کارگران برای رسیدن به حقوق‌شان هر روز وسیع‌تر می‌شود، مبارزه‌مان ادامه خواهد داشت. اورهان پورهان در پایان با اشاره به اینکه بعد از سرکوب کارگران توسط پلیس در روز شصتم اعتصاب، به مانع شدن پلیس برای رساندن آب و غذا به کارگرانی که بر روی پشت بام کارخانه به اعتصاب ادامه می‌دادند تاکید نمود و افزود: این نیز نشانی از دشمنی شما با طبقه‌ی کارگر است.

15:30: پس از قرائت بیانیه کارگران توسط نماینده‌شان، چند کارگر نیز سخنرانی کوتاهی نمودند. این امر و صحبت‌های کارگران که با شعارهای دیگر کارگران پایان می‌یافت خشم پلیس ضد شورش حاضر در محل را بیشتر کرده و پلیس آخرین اخطار را به کارگران این‌گونه داد: اجازه ندارید چادر بزنید و نایلون پهن کنید! این آخرین اخطار است. کارگران نیز با شعار دادن پاسخ پلیس را دادند.

16:30: پلیس وقتی دید کارگران به تهدیدها اهمیتی نداده و با شعار پاسخ داده، چادرها و نایلون‌ها را جمع نمی‌کنند، شروع به خراب کردن و پاره کردن چادرهای کارگران نمود. کارگران با دیدن این موضوع به صورت بازو به بازو به نشانه‌ی یکپارچگی در مقابل پلیس ایستاده و مانع از تخریب چادرهایشان شدند. طولی نکشید که دستور سرکوب داده شد. پلیس ضد شورش با سپر، باتوم و گاز فلفل به کارگران حمله‌ور و به سرکوب آنها پرداختند. چندین کارگر زخمی شدند ولی کارگران مصمم به اعتصابشان ادامه دادند. سپس کارگران، جاده‌ی مقابل کارخانه را بسته و ترافیکی ایجاد کردند.

16:40: تعدادی از کارگران بازداشت شده در اتوبوس‌های پلیس ضد شورش قرار گرفته‌اند. در این بین، پلیس سعی بر بازداشت تعدادی از خبرنگاران نشریات کارگری را داشت که کارگران مانع از این امر شدند.

16:50: دو نفر از نمایندگان کارگران با فرمانده پلیس مذاکره می‌کنند. پلیس خواستار باز شدن جاده و رفع ترافیک بوجود آمده، شد ولی نمایندگان کارگران می‌گویند تنها درصورت آزاد شدن کارگران بازداشتی اینکار را انجام خواهیم داد و برای انتقال رفقای‌مان به کلانتری اتوبوس‌ها باید از روی «ما» عبور کنند.

17:05: کارگران همچنان به اشغال جاده ادامه می‌دهند، در این بین دو ماشین پلیس ضد شورش بر روی مواد غذایی، آب، لباس‌ها و دیگر وسائل کارگران که در محل اعتصاب قرار داشت آب پاشید و از روی آنها چندین بار عبور نمودند و باعث گردید هیچ یک از آن وسائل قابل استفاده نباشد.

17:10: نمایندگان کارگران سعی دارند اطلاعاتی مبنی بر تعداد، موقعیت و احوال بازداشتی‌ها بگیرند.

17:15: پلیس آزاد کردن کارگران بازداشت شده را قبول می‌کند و از کارگران می‌خواهد به محل اعتصاب بازگردند. با بازگشت کارگران به محل اعتصاب پلیس حمله‌ی سنگین‌تری را شکل داده و شروع به سرکوب با شدت بیشتری می‌کند.

17:30: کارگران به کوچه‌ی کنار کارخانه پناه برده و پلیس همچنان با ماشین «آب‌پاش» و «باتوم» به کارگران حمله می‌کند.

درگیری بین کارگران و پلیس ادامه داشت تا ساعت20:30که پلیس بازداشتی‌ها را به کلانتری «آرناووت کوی» منتقل نمود. در این بین چند تن از کارگران برای گرفتن چادر، آب، غذا و دیگر احتیاجات کارگران به دفتر مرکزی «کنفدراسیون کارگران انقلابی» رفته و با دبیرکل معاون دبیرکل کنفدراسیون ملاقات نمودند.

از ساعت 00:10 نمایندگان کارگران با مسئولین کنفدراسیون سندیکاهای کارگران انقلابی و تعدادی از وکلای کارگران جلسه‌ای برگزار نمودند. (برگرفته از سایت داحک)

تجمع کارگران گریف به همراه جمعی از دانشجویان، فعالین سیاسی احزاب و …

 

اعتصب کارگران اداره‌ی برق شهرستان «دیجله» 13 آوریل 2014

 

 

ضمیمه 2

بخش‌هایی از متن یکی از بیانیه‌های هیئت مدیره کنفدراسیون کسک:

ما سکوت نمی‌کنیم، ما مقاومت می‌کنیم،سرکوب نمی‌تواند ما را مرعوب کند.

دموکراسی پیشرفته AKP با افزایش روزانه دستگیری‌ها و زندانی کردن ادامه دارد. اما همواره دیده شده که این دموکراسی پیشرفته در خصومت با کارگران و دموکراسی واقعی ساخته شده و مانند رژیم‌های دیکتاتوری و فاشیستی، مخالفان خود را بازداشت و زندانی می‌کند.

در این زمینه کنفدراسیون‌ها و اتحادیه‌های وابسته به ما به طور مداوم در معرض سرکوب خودسرانه و بازداشت و زندان در سراسر ترکیه هستند.

در سال گذشته در مجموع 59 نفر از اعضا و مدیران ما به جرم فعالیت‌های اتحادیه‌ای زندانی شده‌اند. صبح 9 فوریه 2013، مسئول آموزش و سازماندهی کنفدراسیون و تعدادی از رهبران و اعضا کنفدراسیون ما دستگیر شدند.

به عنوان کسک در می یابیم که هرزمان که ما در مبارزه با سیاست‌های فریبکارانه و برای خواسته‌های دموکراتیک‌مان مصمم تر می‌شویم، سرکوب‌ها افزایش یافته و به حقوق و آزادی کارگران تعرض بیشتری می‌شود.

ما خود را پیدا کرده و علیه امپراطوری ترس و وحشت که معمارش حزب عدالت و توسعه است به مبارزه ادامه خواهیم داد…

بر اساس اطلاعاتی که از طریق رسانه‌ها دریافته‌ایم بیش از 100 نفر دستگیر شده‌اند و ما هنوز نمی دانیم چه تعداد از دستگیرشدگان اعضا و مدیران اتحادیه‌های ما هستند. اما یک چیز را می‌دانیم و آن این است که حزب عدالت و توسعه در خصومت با کارگران و دموکراسی بسیار حرفه‌ای است و هرگونه مخالفت، اقدام و طبیعی‌ترین فعالیت‌های اپوزیسیون را جنایت (جرم )می داند و گاهی می‌خواهد یک جنایت در آن درست کند.

از سوی دیگر در آخرین عملیات و حملات کسترده‌ی اخیر نشان دادند ادعایشان در باره‌ی دموکراسی و بسته‌ی اصلاحات توخالی است…

مشخص است که ما بیشتر از گذشته در مورد انواع شیوه‌های غیرقانونی که سعی می‌کند ما را از مبارزه‌مان دور کند و ما را سرکوب کند، ساکت نخواهیم ماند.ما به عنوان کسک می‌خواهیم به تمام شیوه‌هایی که با هدف ارعاب مخالفان خود (اپوزسیون دموکراتیک) و اعضا و مدیران کنفدراسیون ما ، انجام می‌شود، پایان داده و بلافاصله دوستان ما آزاد شوند.

ما می‌دانیم که با اعلام این امر که تحت هر شرایطی در برابر این سیستم منسوخ سرکوب و استثمار، مقاومت می کنیم و از برادری مردم علیه نژادپرستی و شوونیسم ، استقلال به عنوان مخالفت با امپریالیسم، صلح به عنوان مخالفت با جنگ و حقوق کارگران به عنوان مخالفت با غارت و استثمار دفاع می‌کنیم.

باید بدانید که هدف کسک و دوستانش، بالا بردن بیشتر سطح مبارزه برای کارگران و دموکراسی و مقابله با هرگونه عمل غیرقانونی است و با گذشت هر روز با شیوه‌های تازه، مصمم‌تر به مبارزه برای از بین بردن ستم و استثمار علیه کارگران و دموکراسی ادامه خواهد داد.

ما به دفاع و حمایت از حقوق اعضای بازداشت شده و زندانی‌مان ادامه خواهیم داد. ما هرگز مجذوب سیاست دولت حزب عدالت و توسعه نمی‌شویم و در مخالفت با ظلم و ستم و استبداد آقایان خواهیم ایستاد. سرکوب نمی‌تواند ما را مرعوب کند!

زنده باد مبارزه ما! پر دوام باد فعالیت کسک، کمیته اجرایی

http://peaceinkurdistancampaign.com/2013/02/21/trade-unionraids-kesk-statement/#more-2368

جنبش کارگری ترکیه و تشکل های سراسری بخش(6)

 

 

آشنایی با برخی اتحادیه‌های کارگری ترکیه

کانون مدافعان حقوق کارگر

کنفدراسیون ملی اتحادیه‌های کارگری (MISK)

در سال 1970 کنفدراسیون ملی اتحادیه‌های کارگری “میسک” تاسیس شد. هر چند حمایت‌های دولت را تا سال 1975 داشت، اما در جذب کارگران موفق نبود. (1)

کنفدراسیون اتحادیه‌های کارگری ترکیه(Türk İş)

کنفدراسیون اتحادیه‌های کارگری ترکیه (ترکایش) بزرگ‌ترین و قدیمی‌ترین اتحادیه‌های کارگری در ترکیه است و در سال 1952 پس از تدوین اولین قانون اتحادیه‌های کارگری در سال 1947، تشکیل شد. تاسیس این کنفدراسیون در دوران جنگ سرد با توجه به اصول اتحادیه آمریکا بود. این کنفدراسیون دارای 34 اتحادیه‌ی وابسته است. خط مشی سیاسی “ترک ایش” نسبت به سایر اتحادیه‌ها لیبرال‌تر است. درآن اتحادیه‌های کارگری سوسیال دموکرات، لیبرال و ناسیونالیست عضو هستند. “ترک ایش” دارای باورهای اسلامی و با اتخاذ سیاست‌های طرفداری از اروپا، به دنبال آن است که به بخشی از جنبش بین‌المللی کارگری تبدیل شود. مواضع این اتحادیه ترکیبی از سیاست‌های میانه‌روی در مقابل دولت در کنار حمایت از منافع اعضایش است.

هاک (Hak-İş )

در سال 1976 تاسیس شد و دارای 17 اتحادیه‌ وابسته است تا پایان سال 1990 این کنفدراسیون کوچک بود، با این حال در دولت اردوغان در برابر “ترک ایش” تقویت شده استهاک ایش«نیز دارای گرایشات اسلامی است.

کنفدراسیون اتحادیه‌های پیشرو ترکیه

کنفدراسیون اتحادیه‌های انقلابی کارگری ترکیه(DISK)

دیسک مخففDevrimci İşçi Sendikaları Konfederasyonu می‌باشد که یک اسم بومی به زبان ترکی است. دیسک در زمانی تاسیس شد که حقوق و آزادی‌های نسبتا گسترده‌تری در قانون اساسی در سال 1961 برای دفاع از حق کارگران برای چانه زنی جمعی و اعتصاب و جنبش‌های انقلابی و سوسیالیستی در عرصه سیاسی به رسمیت شناخته شد. دیسک در سال 1967 با شرکت نمایندگانی از اتحادیه‌های مختلف تاسیس شد همه این اتحادیه‌ها تا آن زمان وابسته به “ترک ایش” بودند، به جز Gida-İş که مستقل بود.

دیسک یکی از چهار مرکز عمده اتحادیه‌های کارگری ملی در ترکیه است و به عنوان یک اتحادیه منشعب از کنفدراسیون اتحادیه‌های کارگری ترکیه تاسیس شد و بیش از 327.000 عضو دارد و به کنفدراسیون اتحادیه کارگری بین‌المللی و کنفدراسیون اتحادیه‌های کارگری اروپا وابسته است. در واقع، به جز یک نفر، بقیه بنیانگذاران از بنیانگذاران حزب کارگران سوسیالیست ترکیه در سال 1961 بودند.

اولین گردهمایی دیسک کمپین «جنگ علیه گرسنگی» در استانبول در تاریخ 15 ژوئن سال 1967بود. توسط سازمان‌های دانشجویی و با هدف ایجاد یک صندوق همبستگی به کمک اتحادیه‌های کارگری بزرگتر بود و قطعنامه‌ای در این متینگ و کنگره برای حمایت از اتحادیه‌های کوچکتر تصویب کردند. در سال 1967، شش اتحادیه (Turizm-İş, Kimya-İş, Bank-İş, EMSIS, TADSIS, Gaziantep Tekstil)، به اتحادیه دیسک ملحق شدند،که در مجموع تعداد اعضای آن به 65 هزار و هفتصد و سی رسید.

در سال 1970 حزب عدالت (AP) و حزب جمهوری خواه خلق (CHP) پیش‌نویس قانونی را به پارلمان ارائه کردند که وجود هر گونه کنفدراسیون به غیر از “ترک ایش”، را به خطر می‌انداخت. هیات مدیره دیسک در 3 ژوئن 1970 تصمیم به تشکیل کمیته‌های مقاومت مطابق با حق مقاومت در قانون اساسی گرفت. از مارچ تا 15 ژوئن، 16 تن ازکارگران شاغل که توسط دیسک سازماندهی شده بودند، کار را متوقف و از کارخانه خارج شدند. با اعلام حکومت نظامی در استانبول در شب 16 ژوئن این عمل به پایان رسید. رهبران دیسک و تعداد زیادی از کارگران دستگیر و در دادگاه نظامی محاکمه شدند.

کنفدراسیون تا پایان سال 1972 تعداد 88 هزار ششصدوپنجاه عضو داشت. بعد از کودتای نظامی مارچ 1971 رهبران دیسک دستگیر شدند و فعالیت کنفدراسیون به طور قابل توجهی کند شد، اما به خاطر فعالیت بقیه اتحادیه‌های عضو روز به روز به تعداد اعضای آن اضافه شد و در سال 1973 تعداد کارگران عضو آن به 270 هزار نفر رسید. در دوره پس از کنگره پنجم در 23-24 ماه می‌1975هر روز محبوبیت دیسک افزایش یافت.

اول ماه مه 1977 تظاهرات سازماندهی شده توسط دیسک حتی بزرگتر از سال قبل بود، اما این تظاهرات صلح‌آمیز با یک حمام خون به پایان رسید و افراد ناشناس به روی جمعیت راه پیمایی کننده آتش گشود و 35 نفر کشته شدند.

در سال 1978 دیسک به مناسبت اول ماه مه دوباره در میدان تقسیم تجمعاتی را سازماندهی کرد و به رغم حوادث خونین سال گذشته تجمعی بسیار عظیمی بوجود آمد. در سال 1979 حکومت نظامی دراستانبول گسترش یافته بود و جشن اول مه ماه در ازمیر برگزار شد، در حالی که در سال 1980 جشن کاملا ممنوع اعلام شد. در 22 ژوئیه 1980، بنیان‌گذار دیسک در مقابل خانه‌اش در استانبول کشته شد. دادستان عمومی ادعا کرد که شبه نظامیان جناح راست اقدام به قتل کرده‌اند، اما به عاملان قتل در دسامبر 2010 به علت گذشت زمان، حکم بسیار کمی داده شد.

بعد از کودتای نظامی 1980 به شدت فعالیت‌های اتحادیه‌ای محدود شد و دولت نظامی چانه‌زنی جمعی را تا ماه مه سال 1984 ممنوع کرد. پس از12 سپتامبر 1980 شورای امنیت ملی فعالیت‌های دیسک و اتحادیه‌های وابسته به آن را به حالت تعلیق درآورد. دارایی‌های آنها مصادره و تحت اختیار دولت قرار داده شد. 52 نفر از رهبران دیسک بازداشت و محاکمه شدند و برای آنها تقاضای مجازات اعدام کردند. اتهام آنها «اقدام به تخریب حکومت قانون اساسی» بود.. در سال 1986 دادگاه نظامی 1.477 نفر از اعضای دیسک را محاکمه کرد. دادگاه 264 نفر از اعضای اتحادیه‌های کارگری را به احکام بین پنج سال و شش ماه تا 15 سال و هشت ماه زندان محکوم کرد. حکم ممنوعیت دیسک به دادگاه تجدید نظر رفت و در سال 1991 دادگاه نظامی دیوانعالی کشور این حکم را ملغی کرد و رهبران اتحادیه تبرئه شدند و پس از یک دوره 12 ساله دیسک قادر به ادامه فعالیت خود شد.

هشتمین مجمع عمومی دیسک در 19-22 ژانویه 1992 برگزار شد. تا سال 1994 دیسک 16 وابسته و 14شاخه داشت که 10 درصد از کارگران در آن عضو بودند. در حال حاضر 25 اتحادیه عضو دیسک هستند با 330 هزارعضو، دیسک دارای 11 دفتر نمایندگی در بلژیک (دفتر نمایندگی اروپا)، آنکارا، آدانا، ازمیر، بورسا، آنتالیا، ادرنه، دیاربکر، سامسون، ایزمیت و غازی عینتاب است. (*)

به طور کلی می‌توان گفت که در «دیسک» اتحادیه‌های سوسیال دموکرات و لیبرال و ملی وجود دارداین تشکل فعالیت‌های سازمانی منحصر به فردی در صنعت نساجی ترکیه دارد. همچنین با دو شرکت خارجی کره‌ای و بلژیکی نیز درحال بستن قرارداد دسته جمعی هستند و در برخی دیگر از شرکت‌ها نیز این کنفدراسیون فعال است.

بورسا یکی دیگر از مناطق بزرگ نساجی ترکیه است. بزرگترین بخش نساجی در بورسا 38درصد از اقتصاد ترکیه و 25 درصد از نیروی کار را در خود دارد. در این منطقه نیز این کنفدراسیون (دیسک) توافق‌نامه‌های جمعی دارند که 850 کارگر را پوشش می‌دهد که یکی از شرکت‌های طرف بریتانیایی است. در سال 2001، ترکیه با یک بحران بزرگ اقتصادی مواجه شد و به ویژه در بخش نساجی، شرکت‌های نساجی نمی‌توانستند با محصولات وارداتی چین، پاکستان و اندونزی رقابت کنند و این سبب شد که اتحادیه‌های کارگری در این بخش عقب‌نشینی کنند. در نتیجه کارگران این بخش از امتیازات بسیاری محروم شدند.

تشکیل اتحادیه در این منطقه مخفیانه انجام می‌شود و زمانی که کارفرما مطلع می‌شود کارگران مجبور به استعفا می‌شوند و تبلیغات شدیدی علیه اتحادیه‌ها وجود دارد.

دیسک در ای تی یو سی و کنفدراسیون اتحادیه‌های کارگری اروپا عضو است.

در جریان مذاکرات اتحادیه اروپا و ترکیه مصاحبه‌ای با مشاور و مدیر روابط بین‌الملل، کنفدراسیون دیسک«، انجام شد. این مصاحبه می‌تواند تا حدودی رویکردهای این کنفدراسیون را نشان دهد:

وی در تعریف رابطه بین حقوق کارگران و دموکراسی چنین می‌گوید:

دموکراسی سیستمی است که در آن تمام بخش‌های جامعه می‌توانند خود را نشان دهند. در یک دموکراسی توسعه یافته، نمایندگی گروه محروم از جمله کارگران مهم است. مردم از ریشه‌های مختلف قومی، جنسی، مذهبی، ارزش‌ها و خواسته‌هایشان را در جنبش‌های کارگری به اشتراک می‌گذارند. به همین دلیل، توجه به حقوق کارگران برای دموکراسی بسیار مهم است.

حقوق کارگران و دموکراسی مکمل هم‌اند. اگر کارگران به حقوق خود دست یابند، دموکراسی می‌تواند موفق و تثبیت شود. وی موفق‌ترین استراتژی و تاکتیک «دیسک» را برای ترویج حقوق کارگران، اطلاع‌رسانی عمومی حقوق کارگران و تظاهرات عنوان می‌کند. همین طور همبستگی بین‌المللی را به ویژه در پاسخ به شرکت‌های چند ملیتی، یک تاکتیک جدید و مهم می‌داند و می‌گوید که «دیسک» برای این اعمال بر کارگران تکیه می‌کند.

از وی سوال شد که نقش «دیسک» در جنبش کارگری چگونه با محیط در حال تغییر سیاسی تکامل یافته است؟ وی این گونه پاسخ داد: در ترکیه همه دولت‌ها، از جمله حزب عدالت و توسعه (AKP) سیاست‌های نئولیبرالی را اجرا کرده‌اند. مبارزات «دیسک» در مقابله با سیاست‌های نئولیبرالی است. این سیاست‌ها حقوق اجتماعی را تضعیف می‌کند. هر چند ممکن است تاثیر فعلی این سیاست در امنیت اجتماعی، مراقبت‌های بهداشتی، آموزش و پرورش و قانون کار تا حدی دیده شود.

«دیسک» بزرگترین چالش فعلی جنبش کارگری در ترکیه را خصوصی‌سازی سیستم مراقبت‌های بهداشتی، تضعیف شرایط کاری کارمندان دولتی، بیکاری، نبود، ایمنی کار و عدم رعایت حق آزادانه سازماندهی به صورت جمعی، حق اعتصاب، و حقوق مهم کار مطابق با استانداردهای سازمان بین‌المللی کار می‌داند. از نظر «دیسک» جنبش کارگری تنها در صورتی می‌تواند خود را با شرایط جدید کاری و توهین‌آمیز نئولیبرالی تطبیق دهد که بتواند شیوه سازماندهی و ساختار سازمانی و روش‌های فعالیتش را تغییر دهد و معتقد است جنبش‌های کارگری سنتی در این زمینه چندان موفق نیستند.

در اصول «دیسک«، ایجاد یک جنبش کارگری بین‌المللی واقعی برای بهبود حقوق کار ضروری شمرده شده و «دیسک«مبارزه‌ی صنفی را برای رسیدن به حقوق کامل کارگران کافی نمی‌داند و معتقد است که مبارزه سیاسی آن را تکمیل می‌کند و کارگران باید از تمام حقوق دموکراتیک برخوردار شوند.

کنفدراسیون اتحادیه‌های کارگری بخش عمومی» (KESK)KESKIN AGENCY

اتحادیه خدمات عمومی در سال 1992 تاسیس شد. در نوامبر 1995 با حضور 500 نماینده از 28 اتحادیه در آنکارا » کنفدراسیون کارمندان دولتی اتحادیه‌های کارگری «کَسک» تاسیس شد. و در اوت سال 1996 در مجمع عمومی عادی خود تصمیم گرفت تا از ICFTU و ETUC درخواست عضویت نمایند.

در اساسنامه این کنفدراسیون آمده است که : “کَسک” معتقد به مبارزه برای دموکراسی و آزادی‌بخشی از طریق گسترش آگاهی در جنبش اتحادیه‌های کارگری است و معتقد است که در اعلامیه جهانی حقوق بشر و قوانین بین‌المللی، اسناد و قراردادهای ناشی از آنها امکان تحقق بخشیدن به آزادی و حقوق کامل«، وجود دارد. این اتحادیه مخالف جنگ و طرفدار صلح پایدار از طریق مقابله با حکومت‌های سرکوبگر فاشیسم، امپریالیسم، نژادپرستی و شوونیسم و مبارزه‌ی مشترک برای ایجاد رسیدن به صلح، آزادی، برابری و عدالت است.

معتقد به همبستگی بین‌المللی کارگران و ایجاد اتحادیه‌های آزاد کارگری است. چانه‌زنی جمعی و اعتصاب را از حقوق همه کارگران برای تامین امنیت شغلی، بهبود شرایط فیزیکی کار و نظارت به منظور کاهش حوادث شغلی و پیشگیری از بیماری‌های شغلی، گسترش بیمه و می‌داند. توجه به مسایل زیست محیطی و حفاظت از محیط زیست تاریخی و فرهنگی در فرایند تولید یکی دیگر از اهداف این اتحادیه است. معتقد است که کارگران باید در فرآیند تولید کالا و خدمات، اداری و غیره مشارکت داشته باشند و در تمام مراحل، ارائه کنترل کارگری سبب بهبود روند تولید و ایجاد ثروت اجتماعی می‌شود و معتقد است که توزیع آن به نفع زحمتکشان باید باشد.

معتقد به برابری و آزادی ملت‌ها است و برای آن تلاش می کند. در زمینه روابط درونی معتقد به مشارکت فعال تمام اعضای اتحادیه بر اساس سانترالیسم دموکراتیک است.

«مخالف هر گونه تبعیض جنسی، مذهبی، قومی و نژادی و سنی است. مجمع عمومی بالاترین ارگان تصمیم‌گیری است که هر 2 سال تشکیل می‌شود. تعداد نمایندگان در مجمع‌عمومی 500 نفراست. کمیته اجرایی مرکزی 11 نفر است که توسط مجمع‌عمومی انتخاب می‌شوند و شامل رئیس، دبیر کل، مسئول امور مالی، تشکیلات، آموزش، حقوق بشر و محیط زیست، دبیر روابط بین‌الملل، روابط عمومی، قراردادهای دسته‌جمعی، دبیر حقوقی و مسئول امور زنان می‌باشند.

این اتحادیه در زمینه آموزش با اتحادیه‌های بین‌المللی همکاری نزدیکی دارد. به خصوص با اتحادیه‌های نروژ، المان و سوئد. در شهرهای مختلف از سال 1990 تا 1996 حداقل 36 کارگاه آموزشی در زمینه حقوق کار وبرگزار کرده است.

این اتحادیه در فراخوانی به اعضا روز 18 اوریل خواستار اعتراض ملی برای تضمین حق قرار داد دسته‌جمعی شد که در روند مذاکرات از طرف دولت رعایت نمی‌شد. در تاریخ 13 اوریل 1996 دولت ترکیه اعتصاب کارگران بخش عمومی را ممنوع اعلام کرد و در تاریخ 18 اوریل اعضای هیئت مدیره سندیکا توبیخ شدند. این اعتراضات تا ماه‌ها ادامه داشت و با اعتراض گسترده‌ی کارمندان دولت در استانبول در 8 ژوئن برگزار شد. پلیس به مردم اعتراضی حمله کرده و بیش از دو هزار نفر بازداشت شدند. این بازداشت انعکاس گسترده‌ای در افکارعمومی ترکیه و جهان داشت.

این پرونده به پارلمان اروپا هم کشیده شد و از سال 2000 تا سال 2008 بررسی آن طول کشید و هشت قاضی در دادگاه دولت ترکیه را برای رعایت نکردن ماده یازده، حقوق آزاد پایه‌ای محکوم کردند. این پرونده از جانب دولت ترکیه پیگیری نشد و در 12 آوریل 2009 در پارلمان اروپا بسته شد و دولت ترکیه خسارت وارده را به اتحادیه پرداخت کرد.

جنبش کارگران انقلابی (DIH)

در سال‌های اخیر تشکل‌های کارگری دیگری نیز در ترکیه تشکیل شده است، از جمله می‌توان به جنبش کارگران انقلابی (DIH) اشاره کرد. دی‌ای اچ یا جنبش انقلابی کارگران ترکیه در اواخر سال 2012 با شعار اشغال، استقلال و خودگردانی مدیریتی بنیان گذاشته شد. عملکرد این نهاد را می‌توان در اشغال چندین کارخانه مانند کازوف، گریف، زنتیوا، فنیش، موداساکس، رنو و شیشچم تاپکاپی دید. آنان اشغال را زیربنای اقتصاد مشارکتی می‌دانند که معتقدند که کارگران می‌توانند در ساختار تولید شرکت کنند و مزد و سود یکسان بگیرند. (1)

این جنبش بیشتر گرایشاتی را نمایندگی می‌کند که معتقدند در شرایط موجود جنبش اتحادیه‌ای توان گرفتن امتیازات بیشتر را ندارد و کارگران باید علیه سیاست‌های نئولیبرالی متشکل شده و فعالیت کنند.

به طور نمونه کارگاه ولیدی کازوف در تاریخ 27 فوریه 2013، چهار کارگر خود را بدون پرداخت مزایا و حقوق عقب افتاده اخراج کرد. کارگران تولیدی کازوف از تاریخ 28 ژوئن این کارگاه را اشغال کرده و خود به تولید پرداختند که تا به امروز این تولیدی به کارش ادامه می‌دهد. (2)

شعار اصلی جنبش کارگران انقلابی این جمله‌ی معروف گرامشی است که می‌گوید هژمونی در کارخانه متولد می‌شود. این نگاه و فعالیت بعد از بحران مالی 2008 گسترده‌تر شده است. نمی‌توان تاثیر بهار عربی را بر این جنبش نادیده گرفت. (3)

منابع و زیرنویس‌‌ها:

*اتحادیه‌های کارگری زیرمجموعه دیسک:

Turkish name

Sector

Chair

Gıda-İş

nutrition

Celal Ovat

Basın-İş

press

Mustafa Yamak

Birleşik Metal-İş

metal

Adnan Serdaroğlu

Dev Maden-Sen

mine workers

Tayfun Görgün

Dev Sağlık-İş

health

Arzu Çerkezoğlu

Dev Turizm-İş

tourism

Mustafa Safvet Yahyaoğlu

Devrimci Yapı-İş

construction

Dursun Açıkbaş

Emekli-Sen

pensioners

Veli Beysülen

Enerji-Sen

energy

Ali Duman

Bank-Sen

banks

Önder Atay

Cam Keramik-İş

glass-pottery

Mehmet Turp

Tümka-İş

paper

Ergün Tavşanoğlu

Lastik-İş

petrol, chemical, tires

Abdullah Karacan

Limter-İş

shipyards

Kamber Saygılı

Nakliyat-İş

transport

Ali Rıza Küçükosmanoğlu

Sine-Sen

film

Zafer Ayden

Sosyal-İş

social

Metin Ebetürk

Tekstil

textile

Rıdvan Budak

Genel-İş

general

Erol Ekici

1_ Kazova, Greif, Zentiva, Feniş, Moda Socks Factory, Renault, and Şişecam Topkapı

2-http://vimeo.com/75978032

3- http://www.globalresearch.ca/workplace-occupations-in-turkey-response-to-

neoliberal-authoritarian-rule/5378667

قتل عام کارگران ترکیه در اول ماه مه 1977 میدان تقسیم استانبول

فیصل مقداد تشریح کرد: هفت نکته درباره توافق آمریکا و ترکیه برای آموزش تروریست‌های سوریه

فیصل مقداد معاون وزیر خارجه سوریه در مقاله‌ای در روزنامه البناء لبنان نوشت: وزیر خارجه دولت رجب طیب اردوغان اعلام کرد که ترکیه و آمریکا توافق نامه‌ای برای آموزش و تجهیز عناصر سوریه برای مبارزه با دولت این کشور امضا کردند. موضوع مسخره این است که وی مدعی شده که این عناصر مسلح با داعش نیز مبارزه خواهند کرد.

وزیر خارجه آمریکا نیز پیش‌تر در اظهاراتی اعلام کرده بود که » سوری‌هایی» که آن‌ها در ترکیه و اردن و عربستان و قطر آموزش خواهند داد، مأموریت مبارزه با داعش را بر عهده دارند، صرف‌نظر از تناقض‌های موجود در اظهارات مسئول ترک و سخنان وزارت خارجه آمریکا و سخن‌گویان آن، امثال این اظهارات را می توان در معانی زیر تفسیر کرد.

تلاش برای به شکست کشاندن طرح دی‌مستورا

1- نمود واقعی امثال این توافق نامه‌ها به معنی به شکست کشاندن مأموریت استفان دی مستورا فرستاده ویژه سازمان ملل قبل از آغاز آن است. آمریکا و فرانسه و انگلیس و دیگر کشورهای نظیر آن‌ها باید از موافقت با طرح فرستاده ویژه سازمان ملل برای بازگرداندن امنیت و ثبات به سوریه، خجالت بکشند، چرا که در عین حال به صورت عملی و در روز روشن از طریق تصمیم ‌گیری برای آموزش تروریست‌ ها با همکاری ترکیه و دیگر کشورها جهت اعزام قاتلان بیشتر به سوریه، طرح سازمان ملل در این راستا را از بین می‌برند. اتخاذ این تصمیم نشان‌دهنده پیش ‌داوری این کشورها در شکست مأموریت نماینده ویژه سازمان ملل است که سوریه از وی حمایت کرده و تمام تلاش خود را برای موفقیت او به کار گرفته است. هدف واقعی توافق مذکور و دیگر توافق نامه‌ هایی که در آینده در این راستا امضا خواهد شد به معنی گسیل کردن گروه تازه از تروریست‌ها برای آزمایش پایداری سوریه و طولانی کردن بحران در این کشور است. این نشان می‌دهد آن‌ها تصمیم به فرسایش کشاندن سوریه دارند تا فرصت را برای اسرائیل فراهم کنند تا این رژیم بر مقدرات منطقه مسلط شود.

به دست گرفتن رهبری اخوانی‌ها برای ضربه زدن به استقامت سرویه

2- اردوغان و سرویس‌های جاسوسی وی و همکاری علنی او با گروه‌های تروریستی که وی در طول 4 سال گذشته آن‌ها را ایجاد کرده و آموزش و تسلیحات در اختیار آن‌ها قرار داده، در تحقق رویاهای رهبری اخوانی‌ها برای آسیب زدن به پایداری سوریه در برابر ده‌ها هزار قاتل و مزدور شکست‌ خورده است.

حمایت آمریکا از گروه‌های تروریستی و جنگ نمایشی با داعش

3- دولت آمریکا هر اندازه که تلاش کند دخالت‌ های آشکار خود و ابزارهایش در امور داخلی سوریه را توجیه کرده و بر انگیزه‌های واقعی خود در منطقه سرپوش بگذارد، اما حمایت مستقیم آمریکا از گروه های داعش و جبهه النصره و ارتش آزاد و گردان‌های تروریستی دیگر برای همه جهان روشن شده است. امروز دیگر این حقیقت بسیار روشن است که این سیاست‌مداران آمریکایی هستند که حمایت واقعی گروه‌های جنایت‌کار تروریستی را ایجاد می‌‌کنند. بزرگ‌ ترین دلیل در این راستا جنگ نمایشی اعلام شده از سوی ائتلاف آمریکایی بر ضد داعش در سوریه و عراق است که با دور زدن مشروعیت بین‌المللی و مصوبات مرتبط شورای امنیت و همچنین تناقض آشکار با منشور سازمان ملل و قوانین بین‌المللی انجام شده است. به ویژه اینکه آمریکا با دولت‌هایی که در معرض خطر تروریسم واقع شده ‌اند ، همکاری نمی‌کند و ائتلاف خود را هم منحصر به دولت‌هایی می‌کند که بیشتر آن‌ها از تروریست‌ها حمایت می‌کنند.

نقض قوانین بین المللی از سوی آمریکا و متحدانش در منطقه

4- اقدامات آمریکا با مصوبات شورای امنیت و برپایی کنفرانس‌های مبارزه با خشونت و تروریسم در تناقض است. موضع‌گیری‌های این کشور در مورد گروه‌های مسلح تروریستی در دل سوریه و مناطق دیگر دنیا از جمله ارتباط اعلام شده با گروهک‌های اخوان المسلمین که جنایت‌های زیادی در سوریه و مصر انجام داده‌اند، نشان از شکست دولت آمریکا در تعیین استراتژی‌ها و اهداف مطلوب خود و مد نظر قرار دادن دیدگاه‌های عناصر افراطی در داخل این کشور از دموکرات‌ها گرفته تا جمهوری‌خواهان است و ثابت می‌کند که آن‌ها با ملاحظه کاری نسبت به ابزارهای بی‌ارزش خود شامل عربستان یا ترکیه و متحدان افراطی که از ثبات و پایداری سوری‌ها متنفر هستند، این اقدامات را دنبال می کنند.

دور زدن مبانی مستحکم قوانین بین‌المللی که تغییر دولت‌ها و سازمان‌ها از طریق همکاری با تروریست‌ها و عناصر مسلح قاتل را محکوم می‌کند، اتفاقی است که سیاست‌های غیراخلاقی رسمی آمریکایی‌ها را به ویژه در مورد بحران سوریه که با همکاری کشورهایی نظیر فرانسه و انگلیس دنبال می‌کند، رسوا کرده است،  آیا اوباما اخیراً نگفته است که هر کشور یا رهبری که سیاست‌های آن با منافع ایالات متحده منسجم نباشد را برخواهد چید؟ این دلیل آشکاری از شکاف گسترده موجود بین سیاست‌های نظری و اجرایی آمریکا است. آیا این رویکرد و سیاست‌های آمریکا در مورد حمایت و دشمنی با اوکراین و سوریه قابل مشاهده نیست؟

5- ما در سوریه این سیاست‌های تجاوز طلبانه آمریکایی و ترکیه‌ای را که در سطح آموزش تروریست‌های بیشتر در ترکیه و عربستان و اردن و اسرائیل و قطر و برخی دولت‌های اروپایی یا تأمین مالی آن‌ها یا ارسال آن‌ها به سوریه برای اقدامات تروریستی دنبال می شود را موضوع تازه‌ای نمی‌دانیم. این توافق ادامه رویکردهای سیاسی آمریکا و ترکیه است که از 4 سال پیش تاکنون در پیش گرفتند. آیا غرب و دیگر کشورها اعتراف نمی‌کنند که ترکیه و اردن به صورت ویژه ده‌ها هزار قاتل و مزدور را به داخل سوریه فرستاده‌اند ؟ این موضوع برای رهبران سوریه واضح است که اضافه کردن تعداد جدیدی به تروریست‌های » معتدل» چیزی از اراده مردم و دولت سوریه در مقابله با رویکردهای تروریستی پی در پی در این کشور که از آغاز تجاوز به سوریه در سال 2011 تاکنون ادامه داشته را تغییر نخواهد داد. ده‌ها میلیارد دلار که از راه‌های رسمی و شماره حساب‌های شناخته شده در پاریس و لندن و آنکارا و استانبول و ریاض و دوحه به دست تروریست‌ها رسیده، عطش عناصر فاسد و حامیان تروریسم از مسئولان این کشورها را سیر نکرده است؛ چرا که سوریه به صورت افسانه‌ای در برابر این فساد و دستگاه‌های تبلیغاتی آن که مشغول دروغ ‌پردازی در راستای منافع تأمین کنندگان مالی‌شان هستند، ایستاده است. اقدامات کشورهای غربی، دنیای امروز و آرمان‌های ملت‌ها برای عدالت و دموکراسی بیشتر در روابط بین‌الملل و مناسبات بین کشورها را دچار خدشه کرده است.

سیاست‌های آمریکا ومتحدانش در منطقه اعتبار خود را از دست داده است

6- دیگر بسیاری از کشورهای دنیا در اعلام علنی یا مخفیانه این نکته تردید ندارند که سیاست‌های آمریکا و متحدان آن در قبال کشورهای منطقه‌ای اعتبار خود را از دست داده است، چرا که همین سیاست‌ها بود که خشونت و تروریسم را در منطقه ترویج داد. نگاه کلی به حوادث تروریستی و قتل و تخریب در لیبی و ادامه اقدامات تروریستی در کشتار صدها نفر از مردم انگلیس و مصر و سوریه و عراق نشان می‌دهد که این اقدامات با حمایت و برنامه‌ریزی و اجرای دولت‌های غربی و ابزارهای عربی آن‌ها صورت گرفت است و دست این کشورها در انکار این جنایت‌ها برای همه رو شده است. همه دنیا می‌داند که مصیبت کشورهای عربی در جنوب دریای مدیترانه با حمله آمریکا و فرانسه و ایتالیا و انگلیس و عربستان سعودی به لیبی آغاز شد و همین کشورها بودند که تروریست‌ها را به سمت لیبی کشاندن تا مردم این کشور و مصر را بکشند و وحدت اراضی و ملی لیبی را از بین ببرند. چرا هیچ عامل بازدارنده‌ای در برابر این دولت‌ها وجود ندارد که آن‌ها را از تخریب دنیا باز دارد؟ دادگاه جنایی بین‌المللی لاهه باید به جای مطرح کردن اتهامات بر ضد رهبران آفریقا و دیگر شخصیت‌ها که به صورت انفعالی و مردود دنبال می‌شود، رهبران کشورهای مذکور را محاکمه نمایند و به علت جنایاتی که انجام می دهند ، آن‌ها را محکوم کنند.

ساسیت تکروی غرب در قبال دولت‌های مستقل در حال فروپاشی است

7- سیاست تکروی غرب و مزدوران آن در قبال دولت‌های مستقل و دارای تمامیت اراضی در حال فروپاشی است و ما امروز می‌بینیم که مجموعه ای از دولت‌ها و سازمان‌ها برای دفاع از قوانین بین‌المللی و منشور سازمان ملل تشکیل شده اند، از جمله این کشورها روسیه و چین و آرژانتین و جمهوری اسلامی ایران و نیکاراگوئه و سوریه و آفریقای جنوبی و ونزوئلا و روسیه سفید هستند، همچنین سازمان‌هایی نیز از دل محبوبیت مردمی و مبارزه با ظلم و فشار تربیت شده اند که از جمله آن ‌ها حزب ‌الله لبنان و سازمان‌های دیگر در داخل و خارج منطقه ما است.

اعلام آموزش هزاران تروریست سوری و هر کس که سلاح بر ضد دولت در دست بگیرد، از دیدگاه قوانین بین‌المللی یک اقدام کاملاً تروریستی است که به صورت هم‌زمان اعلام زیر پا گذاشتن و «قتل» قوانین بین‌المللی و ضوابط مربوط به تحقق امنیت و ثبات بین‌المللی به شمار می‌رود. این اعلام نشان‌دهنده شکست حمله موهوم و ادعایی آمریکا بر ضد داعش و دیگر گروه‌های تروریستی وابسته به القاعده به شمار می‌رود.

ما در سوریه و محور مقاومت به خوبی می‌دانیم که پیروزی مان بر تروریسم و ابزارهای مزدور و فاسد آن قطعی است و بدون شک محقق خواهد شد.

اگر داعش منفور است پس چگونه نیرو جمع می کند؟

یونگه ولت – گزینش و ترجمه رضا نافعی

منتشر شده در آينده ما

او (وسلی کلارک) از سال 1997 تا 2000 فرمانده کل نیروهای ناتو در اروپا بود، در سال 1999 فرمانده نخستین جنگ تجاوزکارانه ناتو – علیه یوگوسلاوی – بود و در سال 2004 تلاش کرد تا بعنوان کاندید حزب دموکرات به ریاست جمهوری آمریکا برسد. «وسلی کلارک» که هنوز در حلقه سرآمدان سیاست دفاعی آمریکا جای دارد، اینک برغم آن که عقلش کاملا سرجاست روز چهار شنبه در فرستنده تلویزیونی آمریکا CCN سخنانی گفت که در آلمان آن را به حساب «تئوری توطئه» می گذارند و از کنارش رد می شوند. کلارک گفت: «ایزیس ( داعش) با کمک مالی دوستان و همپیمان های ما بوجود آمد. برای این کار مجاهدان و اصولگرایان مذهبی را استخدام کردند که تا پای مرگ با حزب الله (در سوریه) بجنگند.»

کلارک کاملا مواظب بود که نامی از این «دوستان و همپیمانها» نبرد، حدس زدن نام «دوستان همپیمان» کار دشواری نیست، که البته منظورش اسرائیل نبود. بنا به گفته کلارک بنظر می رسد خود آمریکا هم در این کار دخالت مستقیم دارد. چون ژنرال در ادامه صحبت با به کار بردن صیغه جمع گفت: «ما فرانکنشتاین آفریدیم.«

این همان چیزی است که پایگاه اینترنتی انگلیسی middleeasteye.net روز سه شنبه طی تفسیری آن را «راز کشور اسلامی (داعش)» نامید. منظور اشاره به این امر است که علیرغم آنکه علاقه به این سازمان تروریستی در منطقه محدود است چه شده که داعش توانسته بسرعت در منطقه گسترش یابد؟

برخلاف القاعده که حتی زمانی هم که در بحبوحه عملیات خشونتبار بود باز مورد ستایش اقشار متفاوت جامعه قرار می گرفت. بعدا حتی سلفی ها هم اینجا و آنجا از حمایت داعش دست کشیدند. آنچه حیرت انگیز است این است که داعش از خود راهبردی ندارد. ولی عملیاتش بگونه ای توجیه ناپذیر و اسرار آمیز هماهنگ با نیروهائی است که برای حضور نظامی دائمی در منطقه دنبال بهانه می گردند، با این استدلال که کانون بحران خاورمیانه آرام نخواهد شد مگر با دخالت نظامی. منظور مفسر کدام دولت هاست؟

صبح پنج‌شنبه ۳۰ بهمن ۱۳۹۳/ ۱۹ فوریه ۲۰۱۵ (عصر پنجشنبه به وقت ایران) زبیگنیو برژینسکی در گفتگوی زنده با برنامه هفتگی «مورنینگ جو» شبکه ام. اس. ان. بی. سی. سخنان مهمی بیان کرد.

مجریان شبکه تلویزیونی ابتدا گفتند که مواضع «جب بوش» و هیلاری کلینتون، دو نامزد احتمالی ریاست ‌جمهوری در انتخابات ۲۰۱۶، در مسئله خاورمیانه و داعش به یک اندازه نامشخص و مبهم بود و نظر برژینسکی را در مورد سیاست دولت آمریکا در قبال داعش پرسیدند.

برژینسکی گفت:‌ در منطقه خاورمیانه خیزش سیاسی عظیمی علیه قدرت‌های استعماری سابق و علیه آمریکا،‌ به دلیل مسئله عراق،‌ در حال وقوع است. به این دلیل،‌ آمریکا به سادگی می‌تواند در منطقه به دشمن شماره یک تبدیل شود و این به سود ما نیست.

برژینسکی افزود:‌‌ آمریکا باید تنها و تنها در موارد بسیار ضرور، مانند مواردی که شهروندان ما در خطر قرار می‌گیرند، در خاورمیانه دخالت نظامی کند نه بیش از این.

آمریکا به جای مداخله نظامی باید به یکایک دولت‌های منطقه، که بین آن‌ها نیز اختلاف است،‌ در مبارزه با داعش کمک کند. فهرست نیازهای‌شان را بخواهد و برآورده کند. بدترین راه‌کار این است که ما به تنها قدرت در حال جنگ با نیروی شرّ در خاورمیانه تبدیل شویم.

برژینسکی پرسش محتاطانه مجری را درباره رفتار نامناسب دولت ترکیه با دولت اوباما «دیپلماتیک» خواند و تصریح کرد که ترکیه واقعاً دولت اوباما را اذیت می‌کند.

او افزود:‌ ما نباید به «قیم اصلی» خاورمیانه تبدیل شویم وگرنه وارث دوران استعماری تلقی شده و بیش از این منفور خواهیم شد. ما نباید وضع را بدتر کنیم. دوران استعماری مرده و ما نباید خود را به آن متصل کنیم.

برژینسکی در پاسخ به پرسشی درباره خطراتی که دولت اسرائیل را تهدید می‌کند گفت: دولت اسرائیل در خطر نیست زیرا به اندازه کافی قوی است که بتواند به تنهایی حریف دولت‌های عرب منطقه شود. خطر برای اسرائیل زمانی است که داعش پیروز شود. اگر استراتژی که من می‌گویم تحقق یابد این خطر از اسرائیل دور می‌شود. ولی اگر ما و اسرائیل در نقش «قیم اصلی منطقه» عمل کنیم تمامی منطقه علیه ما متحد خواهد شد.

FAZ روزنامه محافظه کار آلمانی، روز جمعه گزارش داد: آمریکا و ترکیه پس از ماهها گفتگو توافق کردند که 15 هزار تن از شورشیان «معتدل» سوریه را برای مبارزه با داعش و دولت سوریه آموزش داده و مسلح سازند.

موضوع مورد اختلاف بین آنکارا و واشنگتن این بود که ترکیه می خواهد نیروهای مخالف اسد و داعش را تقویت کند، در حالی که آمریکا در درجه اول خواستار مبارزه با داعش است و نه دولت سوریه.

«مولود تشاویش اوغلو» وزیر خارجه ترکیه گفت از نیروهای ضد داعش و دیگر سازمانهای تروریستی و ضد «رژیم» حمایت خواهد شد.

پنتاگون اعلام کرد قرار است برنامه آموزش مشترک در پایان ماه مارس آغاز گردد و تا پایان سال نیروها آماده نبرد باشند. قرار است در سال اول 5 هزار نفر آموزش داده شوند و طی 3 سال 15 هزار نفر. مرکز آموزش شهر » قرشهر» در ترکیه خواهد بود.

http://www.jungewelt.de/2015/02-20/036.php

https://www.facebook.com/reza.nafeei/posts/10202612761559635?notif_t=like

http://www.faz.net/aktuell/politik/ausland/tuerkei-und-amerika-bilden-syrische-rebellen-aus-13438916.html

 

تجربه رزمندگان کوبانی در خدمت» ائتلاف ضد تروریستی» غرب

 

«تجربه کوبانی» زمینه را برای تاسیس نیروهای زمینی مشترک با «ارتش آزاد سوریه» و کمک به نیروهای «ائتلاف بین المللی» ضد تروریستی، فراهم میکند

سایت: 13/2/2015 xeber24.net

مترجم : احمد مزارعی

نتایج بدست آمده نشان میدهد که اقدامات تازه ای در شرف وقوع میباشد و ملاقات «هولاند » رئیس جمهور فرانسه با رهبران کرد بعید بنظر نمیرسد.

پس از»آ زادسازی» کوبانی ، موضوع دخالت محدود نظامی در سوریه با جدیت مطرح شده است، سخنان اخیر اباما تاکیدی در این مورد میباشد وآ نچه که در گذشته بعید بنظر میرسید ، اکنون امکان پذیر گشته است (1). نتیجه گیریها وموفقیتهای چشمگیری که در اثر هماهنگی میان کردها وبخشی از شاخه های «ارتش آزاد سوریه» تحقق یافته است ، وهمزمان ملاقات رئیس جمهور فرانسه فرانسوا هولاند، با دو نفراز اعضای مشترک رهبری «حزب اتحاد دموکراتیک» بنامهای آسیه عبد الله ، و فرمانده ، نسرین عبد الله ، از نظر صاحبنظران ، نشاندهنده این است که بزودی تشکیلاتی از نیروی های نظامی زمینی ، با شرکت کردهای کوبانی و ارتش آزاد سوریه ، به وجود خواهد آمد که زیر نظر فرماندهان نظامی آموزش خواهند دید وبه موازات نیروهای ائتلاف ، برای مبارزه با داعش همکاری خواهند کرد. باید دانست که بعد از تجربه همکاری نظامی کردها ونیروهای ائتلاف بین المللی در کوبانی ،هم اکنون همان تجربه در » تل ابیض» در حال اجرا میباشد و»آزاد سازی» آن هدف کردها و»ارتش آزاد» سوریه است. (2)

در این چهارچوب ، سفیر «ائتلاف ملی سوریه» در آمریکا آقای نجیب غضبان، اظهار داشت ، پیروزیهای بدست آمده ، نشاندهنده اینست که «ائتلاف بین المللی» ،»دخالت محدود» در سوریه را مورد بر رسی قرار داده وابتدا با ارسال مربیان نظامی برای آموزش مخالفان دولت سوریه ودر ادامه ارسال نیروی محدود نظامی برای دخالت مستقیم در جنگ .

آقای غضبان ، سفیر «ائتلاف ملی سوریه» صحبت اخیر اباما رئیس جمهور آمریکا را در مورد امکان ارسال نیروی پیاده نظام ویژه ، به سوریه وعراق برای مبارزه با داعش را در این راستا ، ارزیابی کرد. آقای غضبان در مصاحبه با روزنامه شرق الاوسط ، روشن ساخت : » این امر یعنی ارسال نیروی زمینی به عراق وسوریه که در گذشته غیر ممکن بنظر میرسید، امروز به شکل گستر ده ای مورد بحث قرار دارد ، واز همه مهمتراینکه امریکا و»جامعه بین المللی» به این نتیجه رسیده اند که شکست داعش بدون دخالت نیروی زمینی امکان پذیر نمیباشد.

آقای غضبان بر این نظر است که تجربه پیروزی در کوبانی بسیار ایجابی بوده وامکان دارد با ارسال نیروی زمینی برای کمک نظامی به کردها ومخالفان دولت سوریه ، نتایج ملموسی بدست آورد، در این میان «حزب اتحاد دموکراتیک» باید بطور جدی موضع خود را نسبت به دولت سوریه آشکار سازد ، زیرا فرصت بیشتروبزرگتری را برای همکاری فراهم خواهد ساخت.

آقای غضبان توضیح داد که دخالت نظامی زمینی باید بر اساس یک استراتژی کاملی باشد که داعش ودولت سوریه را یکجا مورد هدف قرار دهد ، در آنصورت میتوان به یک راه حل سیاسی در سوریه دست یافت.وی سپس افزود: » بر اساس توزیع وتقسیم کردن گروههای مختلف مخالفان دولت سوریه در مناطق مختلف واماکنی که کردها در محاصره قرار دارند ، بر همان اساس جبهه هاب جنگ بر علیه داعش ودولت سوریه تنظیم میگردد.

از طرفی آقای صالح مسلم رئیس حزب اتحاد دموکراتیک ، بعید نمیداند که همان همکاری واتحاد نظامی که در کوبانی میان کردها و «ارتش آزاد سوریه» پیش آمد وآنها را در کنار یکدیگر جمع نمود، مجددا میتواند ، در مناطق کرد نشین انجام شود، آقای صالح مسلم درعین حال تاکید کرد که مخالف دخالت نظامی زمینی «ائتلاف بین المللی ضد تروریستی» میباشد.

وی در مصاحبه خود با روزنامه «شرق الاوسط» به این امر اشاره کرد که، آنچه که کردها درحال حاضر انجام میدهند ودیدارهائی که با بعضی مسئولان کشورها داشته اند داشته اند ، بیشتر جنبه سیاسی داشته تا نظامی ، وتمرکزاساسی مذاکرات آنها یبر روی درخواست کمک برای باز سازی شهر کوبانی بوده است.

بنظر وی آنچه که در کوبانی اتفاق افتاده است ف میتواند بمثابه نمونه ای باشد برای سایر مناظق سوریه، زیرا کردها ثابت کردند که یک ملت میتواند اموری را متحقق کند که ارتشها از انجام آن عاجزند، آقای صالح همچنین اظهار داشت که واحدهای «حمایت مردمی» آمادگی دارند که در آموزش گروههای رزمنده شرکت کنند ویا د آوری کرد که همکاری عملی درکوبانی وامروز در «تل ابیض» تاکیدی بر این امر است که ما میتوانیم نقش مهمی داشته باشیم.

بر اساس نظر یکی از مسئولان محلی کرد ، اقای ادریس نعسان ، مسافرت رئیس مشترک «حزب اتحاد دموکراتیک» خانم آسیه عبدالله و یکی از فرماندهان نظامی کوبانی بنام نسرین عبد الله به فرانسه ، خارج از چهار چوب مسائل مطروحه نبوده است، وی در مصاحبه با روزنامه «شرق الاوسط» اظهار داشت : » ملاقات آن دو با رئیس جمهور فرانسه ، آقای هولاند ، انعکاس هماهنگی میان کشورهای» ائتلاف ضد تروریستی» اروپا وآمریکا میباشد ، واینکه آنها قانع شده اند که این نیروها (منظور نیروهای حمایت مردمی) ، توانائی آنرا دارند که نمایندگان نیروهای «معتدل» باشند وبه عنوان نیروهای نظامی زمینی عمل کنند» ( منظور نیروهای معتدل مورد نظر اباما میباشد). وی سپس اضافه کرد: » آنچه که کردها وگروههای معتدل، وابسته به «ارتش آزاد سوریه» انجام دادند میتواند اساس مرحله تازه ای در جنگ زمینی وهوائی بر علیه تروریسم باشد وهمه این عملیات به آن منجر خواهد شد که در ادامه از کمکهای نیروهای زمینی نخبه غرب نیزبرخوردار باشد «.

آقای ادریس نعسان ، از مسئولان محلی کرد، در مورد اظهارات غضبان نماینده «ائتلاف ملی سوریه» در آمریکا، مبنی بر موضعگیری آقای صالح مسلم در مورد دولت سوریه ، اظهار داشت : » موضعگیری ما نسبت به نظام سوریه وداعش، از ابتدا مشخص بوده است وما مخالف هر گونه سیاست مذهبی وطایفه ای هستیم ودرمقابل هرکس که بخواهد مانع برقراری یک نظام دموکراتیک در سوریه گردد، می ایستیم». وی روشن ساخت: » ما در حلب با نظام سوریه جنگیدیم ودوشادوش همه گروههای مخالف نظام ،و در کنار «ارتش آزاد سوریه» با داعش نیز به نبرد برخاستیم و هم اکنون نیز در هماهنگی با گروههای مخالف نظام ، در برابر هر کسی که بخواهد مانع برقراری دموکراسی در سوریه شود ، می ایستیم ، ما خواستار دموکراسی جامع هستیم».

روز گذشته فرماندهی نظامی «گردان آفتاب شمال» که در جنگ با کردها شرکت داشته است ، تاکید کرد که : » پیروزی تکمیل نخواهد شد ، مگر زمانی که سراسر خاک سوریه از تروریسم داعش ونظام حاکم بر سوریه پاک شود، زیرا این نظام سوریه بود که امکانات وتسهیلات نظامی وذخیره در اختیار داعش قرار داد». این فرماندهی همچنین در بیانیه ای بشارت داد که : » اهالی منبج، جرابلس، صرین وشیوخ مناطق دیگر روستاهای حلب ، بزودی آزاد خواهند شد وپیروزی بطور حتم فرا خواهد رسید».

ذکر این نکته ضروری است که گردان آفتاب شمال ، تابع گروهان فجر آزادی وهمه اینها وابسته به «ارتش آزاد سوریه» هستند که درغرفه عملیاتی «برکان الفرات» با شرکت واحدهای «مقاومت مردمی» کردهادر شهر کوبانی و روستاهای شرق حلب میجنگیده اند. کارولین عاکوم .پایان.

توضیحات وزیر نویسها از مترجم است : (1) – بله ، امکان پذیر گشته است ، آمریکائیها بوسیله بمبارانهای خود وبا بهانه جنگ با داعش بشیوه قطره چکانی، شهر کوبانی را به تدریج کاملا تخریب وخالی از سکنه نمودند ، اکنون نیز میخواهند با بهانه آزادسازی سایر مناطق کردستان ، از رزمندگان کوبانی بعنوان سربازان پیاده نظام ودر حقیقت بمثابه مزدوران ارزان قیمت در جهت سیاستهای توسعه طلبانه خود استفاده کنند ، جوانان دختر وپسر کرد هیچ راهی ندارند مگر اینکه به عنوان نیروهای «معتدل» ابامائی در «ارتش آزاد سوریه» ادغام شده ویوغ وعده وعیدهای آزادی کردستان را بوسیله آنها وبارزانی بگردن نهند تا همزمان با آمدن حضرت ولیعصر (ص) کردستان آزاد شود، بد نیست بدانید ، بارزانی این غلام حلقه بگوش اسرائیلیها قرار است در شهر مخروبه کوبانی پادگان نظامی تاسیس کند. آمریکائیها بیست سال پیش به هنگام امضای قرارداد اسلو ، مشابه همین وعده ها را به یاسر عرفات داده وقول»شرف» دادند که فلسطین سنگاپور خاور میانه خواهد شد ، ویا در مورد انور سادات که روزگار سیاه آنها را شاهدیم .

(2) – اکنون مدتی است که»وا حدهای مردمی» کوبانی ، در همراهی با «ارتش آزاد سوریه» سایر جهادیون به جنگ با ارتش سوریه مشغولند ، ویدئوی زیر نیز نشاندهنده «جهادیزه وآمریکانیزه»شدن رزمندگان کرد کوبانی میباشد. :

https://www.youtube.com/watch?v=oPbOpaDVl94

(3) – اخیرا عده های اپورتونیست فاسد که به ناحق ماسک کمونیسم وطبقه کارکر را برچهره دارند ، بدون بدست دادن ابعاد طبقاتی حوادث شمال سوریه وتوطئه تبهکارانه امپریالیسم آمریکا وکشتارهای گسترده آن در سوریه وعراق ، جار وجنجال پیروزی سیستم سوسیا لیستی «کانتونها» براه انداخته اند ، گویا نظام سرمایه داری جهانی پوست انداخته وحاضر شده است از هواپیما وخلبانهای خود برای برقراری آزادی وعدالت برای کردهای کوبانی مایه بگذارد .

نیروهای مترقی باید این بازیهای مبتذل سیاسی را که هدفش تنها منافع شخصی میباشد، افشا نمایند.


جنبش کارگری ترکیه و تشکل های سراسری بخش ۳ و ۴

 

(بخش3)

زنان یک سوم نیروی کار در ترکیه

کانون مدافعان حقوق کارگر – زنان ترک مانند زنان تمام نقاط جهان، نقش مهمی در تولید و بازتولید نیروی کار دارند و در کنار ستم طبقاتی از انواع تبعیض‌های جنسیتی و قومی و… رنج می‌برند. تبعیض در امر آموزش، استخدام و دستمزد، عدم دسترسی به منابع تولید، فشار کار خانگی و عدم تقسیم مسئولیت‌های خانوادگی، نبود مهدکودک جهت مراقبت از کودکان و محدود بودن فرصت‌های اشتغال، مشارکت در زندگی اجتماعی، اقتصادی و سیاسی را برای زنان سخت کرده است. هر چند از سال 1924 ترکیه دارای هیچ حکومت مذهبی نبوده اما تعصبات و نگرش‌های مذهبی شرایط را برای زنان دشوارتر کرده است. (98درصد مردم ترکیه مسلمان هستند)

بخشی از اصلاحات آتاتورک درجهت مدرنیزایسون و غربی‌سازی ترکیه شامل اعطای برخی حقوق سیاسی و اجتماعی به زنان بود. پس از پایه‌گذاری جمهوری در سال ۱۹۲۳، ازدواج مذهبی لغو و ازدواج‌های مدنی جایگزین آن شد. چند همسری ممنوع و در طلاق، ارث و حضانت به زنان حقوق برابر با مردان داده شد و حق پوشش آزادانه برای آنان در نظر گرفته شد. ( اگرچه زنان هیچ گاه از پوشیدن حجاب منع نشدند). زنان ترکیه در سال ۱۹۳۰ حق شرکت در انتخابات انجمن‌های شهر را کسب کردند. همچنین حق انتخاب شدن نیز در سال 1934 به زنان اهل ترکیه داده شد و در این زمینه از زنان اروپایی جلوتر بودند. (1) باید گفت که 18 زن ترک که در سال 1935 به مجلس راه یافتند، منتخبین مصطفی کمال بودند و رژیم کمال نهادها و سازمان‌های خودسامان زنان را برنمی‌تافت. در پایان جنگ استقلال شماری از فعالان و روشنفکران زن کوشیدند تا حزبی به نام حزب مردمی زنان تشکیل بدهند، اما مصطفی کمال به شدت با این اقدام مخالفت کرد. اگرچه در نهایت سازمانی به نام اتحادیۀ زنان ترک شکل گرفت، اما به شدت مورد حملۀ روزنامه‌های کمالیست بود و پس از چندی به تعطیلی کشانده شد. زنان با گذار به حاکمیت چند حزبی جایگاه خود را در پارلمان از دست دادند. در فاصلۀ سال‌های 1950 تا 1995 کمتر از دو درصد نمایندگان مجلس زن بودند. در سال 2004 ترکیه از نظر شمار نمایندگان زن در بین 181 کشور جهان در رتبۀ 54ام بود و کشورهایی چون پاکستان، مراکش و تونس از این نظر وضعیت بهتری نسبت به ترکیه داشتند.

مجلس ترکیه در سال 1966 منشور سازمان جهانی کار (آی ال او) در خصوص تساوی پرداخت دستمزد برای کار مشابه مرد و زن را به تصویب رسانده است. اما تا زمانی که سرمایه‌داری و مردسالاری وجود داشته باشند، رسیدن به برابری زنان و مردان تنها با اصلاح قانون و امضای موافقت‌نامه‌های بین‌المللی امکان‌پذیر نیست. زنان ترکیه که این مساله را به خوبی درک کرده‌اند، همیشه در صف اول مبارزات هستند. هر چند سطوح این مشارکت و نوع مبارزه‌ای که انتخاب کرده‌اند متفاوت است. (2)

دولت ترکیه نیز اقدامات متضادی را در رابطه با زنان انجام می‌دهد. از سویی «برابری جنسیتی» را در قوانین لحاظ کرده یا اقدامات خاصی را برای زنان محروم در نظر می‌گیرد، مانند پروژه‌های اشتغال‌زایی و کارآفرینی برای زنان. این حمایت‌ها کاملا به صورت تصادفی و برای یک دوره کوتاه از زمان اجرا می‌شود و دولت از آن به عنوان پادزهری برای کاهش تبعات اجرای سیاست‌های تعدیل ساختاری اقتصادی و تبعیض‌های جنسیتی استفاده می‌کند. در واقع می‌توان گفت این گونه اقدامات بیشتر ویترین لوکسی است تا خود را یک کشور اروپایی بنمایاند و روند پذیرش ترکیه در اتحادیه‌ی اروپا تسهیل شود. اما از سوی دیگر محدودیت‌هایی برای اشتغال آنان نیز ایجاد می‌کند. سازمان همکاری و توسعه پیشنهادهای متعددی را با هدف فعال کردن اقتصاد ترکیه از طریق «افزایش قدرت تولید بدون مشارکت زنان در فعالیت‌های اقتصادی« داده است. به گفته کارشناسان این سازمان بخش عمده‌ای از زنان در ترکیه از توانایی لازم برای کار برخوردار نیستند.!؟(3) و این عجیب نیست چرا که مانند تمام کشورهایی که شرایط بحران اقتصادی را از سر می‌گذرانند و با افزایش بیکاری و تورم درگیرند، این زنان هستند که در صف اول کسانی قرار می‌گیرند که از بازار اشتغال خارج می‌شوند آن هم با بهانه‌های بی‌پایه‌ای مانند بهانه‌ی بالا.

نقش زنان در بازار کار و تولید اجتماعی

در ترکیه نرخ اشتغال زنان نسبت به مردان بسیار کمتر است. یک سوم نیروی کار در ترکیه را زنان تشکیل می‌دهند. با بحران اقتصادی و افزایش نرخ بیکاری، امید برای پیدا کردن کار برای مردم به خصوص زنان کاهش می‌یابد. در نتیجه‌ی سیاست‌های خصوصی‌سازی و تعدیل ساختاری ِتوصیه شده‌ی بانک جهانی و صندوق بین‌المللی پول در سال 2008 طبق آمار رسمی 58درصد زنان در شغل‌های غیر رسمی و بدون قرارداد کار می‌کنند در حالی که این میزان برای مردان 38 درصد است. یک چهارم زنان کارگر بدون قرارداد کار می‌کنند. دقت کنید که این آمار رسمی است.

موسسه آماری ترکیه (TSI) اعلام کرد که در دوره سه ساله 2010 تا 2012 اشتغال زنان شهری از 3.575000 نفر به 4.193.618 نفر افزایش یافته است. 98 درصد از این افزایش در بخش خدمات رخ داده است. به طور کلی اشتغال زنان در روستاها از شهرها بیشتر است اما در فاصله‌ی سال‌های دو هزار تا 2006 میزان اشتغال زنان در شهرها افزایش و در روستاها کاهش داشته است. در سال 2000حدود 40 درصد زنان روستایی شاغل بودند در صورتی که در شهرها این میزان حدود 17 درصد بوده است و در سال 2006 این میزان در روستاها به 33 درصد و در شهرها به 20 درصد رسیده است.

سطح سواد زنان نسبت به مردان کمتر است. این مساله امکان دسترسی آنان را به مشاغل با درآمد بالا کاهش می‌دهد. ۲۹ درصد کارمندان را زنان تشکیل می‌دهند. تعداد مردان کارمند بین سال‌های ۱۹۳۶ تا ۱۹۷۶، شش برابر شد اما تعداد زنان کارمند ۱۹ برابر در همان دوره رشد کرد. اکثر زنانی که در ادارت دولتی استخدام شده‌اند در حوزه‌های آموزش، بهداشت و توریسم مشغول به کار هستند. در حوزه‌هایی که به طور سنتی زنانه نیستند مانند اداره پست، کنترل ترافیک و کار در اداره پلیس و ارتش، «تبعیض مثبت» ترویج شده موجب جذب بیشتر زنان در این حوزه شد. زنان در دهه ۱۹۵۰ در نیروی ارتش پذیرفته و در سال‌های اخیر در ارتش برای کارهای تخصصی نظیر پزشکی، پرستاری و کتابداری استخدام می‌شوند. در سیستم قضایی و دیپلماسی نیز زنان فعال هستند.

65.3 درصد زنان شاغل در روستا کارکنان فامیلی بدون دستمزد هستند در حالی که این میزان در شهر فقط 8.9 درصد است. درصد زنان خود اشتغال در شهر8.6 درصد و در روستا17 درصد است. 12.4 درصد زنان شاغل در روستا و 74 درصد زنان شاغل در شهرها دستمزد می‌گیرند.

38.9 درصد زنان در مشاغل کشاورزی، دامپروری و شیلات و جنگلداری… و تنها 5.7 درصد آنان در صنعت مشغول به کارند. این آمار برای مردان در بخش کشاورزی 17.3 درصد و در بخش صنعت 17.2درصد است. میزان اشتغال زنان و مردان در بخش خدمات تقریبا برابر است و حدود17 درصد. نرخ اشتغال زنان در رده‌های مدیریتی در مقایسه با مردان بسیار اندک و برابر با 2.7 درصد در مقابل 11.3 درصد مردان شاغل در این حوزه است.

63.8 درصد از کسانی که در بخش غیر رسمی فعال هستند تحت پوشش تامین اجتماعی قرار ندارند. در نرخ اشتغال رسمی نیز افزایش دیده می‌شود که بیشتر در بخش عمده‌فروشی و خرده‌فروشی است که کمتر از 30.4 درصد از زنان در این بخش مشغول به کارند هر چند اینان نیز از حمایت‌های تامین اجتماعی برخوردار نیستند. (4)

بر طبق آمار سال 2006میزان اشتغال زنان متاهل 23.1 درصد و زنان مجرد: 34.3 درصد و زنانی که متارکه کرده‌اند 42.1 درصد بوده است. دلیل پایین بودن مشارکت زنان متاهل نگرش منفی مردان به کار همسرانشان و مسوولیت نگهداری از فرزندان، سالمندان، معلولین است. هزینه‌های بالای مراقبت از کودک، معلول و سالمند از دلایل دیگر عدم مشارکت زنان متاهل در شهرهاست.

در راستای این سیاست‌ها، کار خانگی زنان به عنوان منبع مهم این حمایت‌ها و سودهای کلان ترویج می‌شود. کار خانگی ِبدون مزد ِزنان مانع بزرگی برای دسترسی آنان به اشتغال رسمی است و آنان را به سمت مشاغل غیر رسمی، پاره وقت و انعطاف‌پذیر هل می‌دهد، مشاغلی نا امن با دستمزد بسیار اندک. این مساله خود سبب می‌شود که زنان به مردان خانواده‌ی خود بیشتر وابسته شوند.

در فوریه سال 2013 سازمان بین‌المللی کار، همایشی با عنوان « کار شایسته برای کارگران خانگی» در ترکیه برگزار کرد. در گزارش این همایش آمده است: زنانی که از روستا به شهر می‌آیند به دلیل نداشتن تخصص و تحصیلات، تنها می‌توانند به کارهای خدماتی خانگی مثل رسیدگی به کودکان، سالمندان، معلولان، تمیز کردن منزل، پختن غذا و … بپردازند. طبقات متوسط و بالای جامعه از کار این زنان استفاده می‌کنند. استخدام‌ها در این بخش به شکل غیر رسمی و غیرقانونی انجام می‌گیرد.

کارگران خدمات خانگی مشمول قوانین کار نمی‌شوند. آنها طبق ماده ۴۸۵۷ کارگر محسوب نمی‌شوند و حقوق موجود در این ماده درباره آنها صدق نمی‌کند. با این حال تعهداتی در ماده 6098 قانون از مفاد مقررات عمومی برای آنها صدق می‌کند، اما بسیاری از کارگران و کارفرمایان از آن بی‌اطلاع هستند. از سال 1977، طبق قانون 2100، کارگران خانگی روزمزد و دائمی باید تحت پوشش بیمه باشند.

در اصلاحیه قانون بیمه اجتماعی در بین سال‌های 2008 تا 2011، قانون به نحوی تنظیم شده است که کارفرما تنها برای روزهایی که کارگر برایش کار می‌کند، حق بیمه می‌پردازد. پرداخت حق بیمه برای باقی روزها و هم چنین روزهای تعطیل به عهده کارگر است. اجرای این بند از قانون که از اول سال 2012، سبب شد که کارگران بیشتری بدون بیمه مشغول به کار شوند و کمتر تمایل داشته باشند که بیمه شوند. اگر این زنان دارای چند کارفرما باشند پرداخت حق بیمه و محاسبه‌ی سهم هر کارفرما و سهم خود کارگر بسیار دشوار خواهد بود و نیاز به یک حسابدار دارد. یعنی انجام کارهای بیمه باید توسط تک تک کارفرماها یا نمایندگانشان صورت گیرد. از طرف دیگر کارگرانی که بیش از ده روز در ماه کار می‌کنند و حق بیمه‌شان توسط کارفرما یا کارفرماها پرداخت می‌شود، اگر خود کارگر بخواهد برای بیمه درمانی یا هر بیمه دیگر (می‌توانند بنا به اختیار خود بیمه را انتخاب کنند) باید در ماه حداقل ۱۰۰-۲۰۰ لیر پرداخت کند.

زنانی که از بیمه درمانی همسر بهره‌مند هستند ، برای بازنشسته شدن باید برای ۲۰ ساعت در هفته به مدت ۴۱ سال حق بیمه پرداخت کنند.(5)

در این گونه مشاغل موضوع اصلی عدم وجود امنیت شغلی است. در صورتی که این کارگران از جانب کارفرمایان مورد آزار و اذیت جسمی یا روانی قرار بگیرند، یا محیط کار از لحاظ بهداشت حرفه‌ای یا ایمنی مناسب نباشد، قانون مناسبی برای حمایت از کارگران وجود ندارد .

در ترکیه، آمار رسمی بیماری‌های شغلی و حوادث کار بیش از 10 هزار مورد در سال است. آمار غیر رسمی بسیار بیشتر است. خطرات و بیماری‌های شغلی برای همه کارگران، زن و مرد وجود دارد، اما زنان شاغل چون در خانه به کار ِخانه‌داری نیز می‌پردازند، فشارهای محیط کار بر سلامت آنها تاثیر بیشتر می‌گذارد. بیماری‌ها و حوادث ناشی از کار از سال 2000 به بعد افزایش یافت و از 713 نفر به 1592 نفر در سال 2006 رسید.

بیکاری

پس از سال 2001 به خاطر بحران اقتصادی، نرخ بیکاری زنان به 10 درصد افزایش یافت. پایین بودن نرخ بیکاری قبل از سال 2000 به این خاطر است که تعداد زیادی از زنان در بخش کشاورزی مشغول به کار بودند. آمار بیکاری زنان از 9.4درصد در سال 2002 به 11.1 درصد در سال 2012رسید. استخدام زنان در طی10 سال از سال 2000 تا 2011 کاهش داشته است. در سال 2000 از هر 10.000 نفر استخدام شده 1600 نفر زن بوده‌اند. این آمار در سال 2011 به 1251 نفر کاهش یافته است. (6)

در بخش کشاورزی در سال‌های بین 2000 تا 2006 از تعداد زنان (کارگران فامیلی ) بدون دستمزد کاسته شده و به تعداد کارگرانی افزوده شده است که دستمزد می‌گیرند اما همچنان تعداد کارکنان فامیلی بدون دستمزد بیشتر است. (7)

وزیر دولت در سال 2009 گفت: «می‌دانید چرا نرخ بیکاری افزایش می‌یابد؟ زیرا در شرایط بحران اقتصادی زنان جویای کار هم به نیروی کار اضافه می‌شوند» و به این ترتیب زنان زحمتکش را به عنوان مسوول اصلی بحران اقتصادی بیکاری نشان می‌دهد. در سال 2011 یکی از وزرای «ا ک پ» به زنانی که از او کار می‌خواستند، با خنده گفت مگر کارهای خانه برایتان کافی نیست؟»!!

در سایت رسمی وزرات خانواده و سیاست‌های اجتماعی در مقاله‌ای با عنوان» راهنمایی برای مادران کارگر» چنین آمده است:» یک مادر درحالی که کار می‌کند باید همیشه به یاد داشته باشدکه وظیفه‌ی اصلی او کار خانگی است. اولین وظیفه‌ی یک مادر ایفای نقش همسر برای شوهرش، مادر برای فرزندش و در نهایت کدبانویی برای خانه‌ی خودش است.» در این جزوه با مثال‌های مختلف نشان داده می‌شود که اگر یک مادر کار کند چه فلاکت‌هایی به سرش می‌آید. مثلا قصه‌ی مادری که نمی‌تواند سرپرست مناسبی برای فرزندش بیابد در نتیجه وقتی سر کار است به فرزندش تجاوز می‌شود. (8)

از این گونه موارد، نمونه‌های بسیاری می‌توان مشاهده کرد که ماهیت واقعی نگرش دولتمردان حاکم بر ترکیه را بر زنان و مسایل آنان نشان می‌دهند.

توریسم جنسی و فحشا در ترکیه

ترکیه به یکی از قطب‌های توریستی منطقه تبدیل شده و همانند سایر کشورهای توریستی «صنعت سکس» !؟ گسترش یافته است. این کشور با سیاست‌های اقتصاد لیبرالیستی و به عنوان پل ارتباطی بین اروپا و آسیا، تبدیل به مرکزی برای قاچاق انسان شده است. فقط از روسیه و کشورهای شوروی پیشین سالانه تا 4 میلیون جهانگرد برای گذراندن مرخصی خود به ترکیه می‌آیند. درآمد ترکیه از ناحیه جهانگردی سالانه سر به 16 میلیارد دلار می‌زند.(9) این نشان می‌دهد که بازار تقاضا برای خدمات جنسی در این کشور بسیار بالاست. بر اساس گزارش‌های منتشرشده توسطUNODC(United Nations Office on Drugs and Crime ) ترکیه دارای سهم بالایی ازقربانیان قاچاق انسان در رابطه با تجارت سکس است. کشورهای منبعِ قربانیان قاچاق در سال 2008 ترکمنستان، ازبکستان، ارمنستان، مولداوی، قرقیزستان، روسیه، گرجستان، اوکراین، آذربایجان، رومانی، قزاقستان، بلاروس، بلغارستان، اندونزی بوده است. بر اساس گزارش رسمی اتاق بازرگانی در سال 2005 ترکیه تعداد صدهزار تن‌فروش رسمی در 56 مرکز عمومی مشغولند که سن آنها 15تا40سال می‌باشد و درآمد حاصل از این تجارت مبلغ 3تا4 میلیارد دلار است. فحشا در ترکیه قانونی است دولت مجوز فاحشه‌خانه‌ها را می‌دهد که به عنوان «خانه‌های عمومی» شناخته شده‌اند، به زنان روسپی کارت هویت داده می‌شود و به آنها برخی از خدمات پزشکی رایگان نیز داده می‌شود. (10)

تشکل‌های زنان

در ترکیه، زنان مبارز از طریق احزاب سوسیالیست، اتحادیه‌های کارگری و دیگر سازمان‌های چپ به طور فعال درگیر مبارزه طبقاتی بوده و هستند.

پس از کودتای ارتش در سال 1980 که تمام سازمان‌های سوسیالیستی و احزاب و تشکل‌های کارگری ممنوع شدند، پرداختن به مساله زنان، «ضد رژیم» و «خرابکارانه» تلقی نمی‌شد و این فرصتی شد برای رشد سازمان‌های فمینیستی. بنابراین زنان فعال در این حوزه توانستند با برگزاری نشست‌های غیر رسمی، گزارش‌های خبری و چاپ مجلات و ایجاد گروه‌های غیر رسمی فعالیت متشکلی را آغاز کنند. در میان این بخش از زنان فعال گروه‌های سکولار، اصلاح طلب، و گرایشات مختلف فمینیستی و سوسیال فمینیستی را می‌توان مشاهده کرد که بیشتر در آنکارا و استانبول فعالیت دارند و بخشی از زنان تحصیل‌کرده شهرنشین میان‌سال و زنان خانه‌دار، زنان تحصیل‌کرده و متخصص جوان و اغلب مجرد در این گروه‌ها فعالند. آنها ابتکاری برای مبارزه با آزار جنسی انجام دادند. میخ‌های بزرگ رنگ‌آمیزی شده‌ای را به عنوان سلاح دفاع شخصی به فروش گذاشتند که در مکان‌های عمومی مانند لنج‌های مسافربری استفاده شود. در زمینه همسر‌آزاری که از جانب مردان صورت می‌گرفت نیز گروهی از زنان حقوقدان در استانبول به تلاش برای ایجاد خانه امن دست زدند. (11)

سرمایه‌داری نئولیبرالیسم محافظه‌کار، با اجرای طرح‌های ریاضت اقتصادی، مسوولیت دولت برای ایجاد رفاه اجتماعی و طرح های مراقبتی و حمایتی‌ را به سازمان‌های غیردولتی (ان جی او‌ها) واگذار می‌کند تا از کار داوطلبانه‌ی نیروهای فعال اجتماعی (که زنان درصد بالای از آنان را تشکیل می‌دهند) برای کاستن از شدت تبعات اجرای این سیاست‌ها استفاده کند.

در رابطه با اشتغال زنان، بخشی از فعالان جنبش زنان ترکیه (SFC) به جای آن که خواستار اصلاحات در جهت افزایش اشتغال زنان باشند، خواهان جلوگیری از انجام کار خانه توسط زنان هستند و خواسته‌ی ایشان این است که مردان نیز در کار ِخانه مسوولیت برابر با زنان داشته باشند چرا که معتقدند کار خانگی ِبدون مزد زنان مانع بزرگی برای دسترسی زنان به اشتغال رسمی است و آنان را به سمت مشاغل غیر رسمی، پاره وقت، انعطاف‌پذیر، هل می‌دهد، مشاغلی ناامن با دستمزد بسیار اندک، این مساله سبب می‌شود که زنان به مردان خانواده‌ی خود بیشتر وابسته شوند. این دیدگاه در انتخابات 2011 در کارزارهای انتخاباتی آنان خود را نشان می‌داد. شعار اصلی آنان در سال 2013این بود:

«زندگی در خارج از خانواده وجود دارد!» آنان با این شعار، مفهوم نئولیبرالی خانواده بر اساس تصاحب کار بدون مزد برای بازتولید نیروی کار وخشونت خانگی را به چالش کشیدند.

از دیگر خواسته‌های آنان اجرای برنامه‌های کنترل جمعیت و جلوگیری از بارداری‌های ناخواسته و همچنین ایجاد بانک اسپرم و آزادی سقط جنین ؛ برنامه‌های حمایت از ازدواج، طلاق، کمک هزینه امرار معاش بی‌قید و شرط و آموزش حرفه‌ای برای زنان مطلقه، دسترسی به امنیت اجتماعی و تامین شغل برای زنان در جستجوی کار است. (12)

یکی دیگر از ویژگی‌های برجسته‌ی جنبش زنان در ترکیه، شمار زیاد آنان در سازمان چریکی ه.پ.گ یا نیروهای دفاع از خلق است. همچنین سازمان چریکی مستقلی برای زنان به نام یژا-ستار وجود دارد که همۀ اعضای آن زن هستند) این سازمان حدود 5000 عضو دارد که نیمی از آنان زنان و دختران جوان هستند. بسیاری از زنان کُرد این سازمان را وسیله‌ای برای رسیدن به حقوق خود قلمداد می‌کنند. زنان در شورای رهبری پ ک ک نقش برجسته‌ای دارند. علاوه بر خود پ.ک.ک، همۀ احزاب قانونی و غیررسمی آپوییست از سیستم ریاست مشترک (یک رئیس زن و یک رئیس مرد) پیروی می‌کنند و در سیستم رهبری خود برای زنان جایگاه پنجاه درصدی در نظر گرفته‌‌اند.

در سال 1993 همزمان با به اوج رسیدن قدرت (پ ک ک) شاخه زنان (پ ک ک ) به اسم” انجمن عالی زنان” (KJB), تاسیس شد که سه سازمان دیگر در آن فعال هستند. اتحادیه زنان آزاد “(ی ژ آ)” , اتحادیه زنان مبارز “(ی ژ استار)” و حزب آزادی زنان کُردستان “(پ آ ژک)”. با ابتکار عمل زندانیان سیاسی زن و مخصوصا زندانیان (پ آ ژک) اعتصاب غذای زندانیان سیاسی کُرد در زندان‌های ترکیه در سال 2012 صورت گرفت که 68 روز ادامه داشت.

تبلیغات زیادی از سوی دولت ترکیه علیه عضویت و حضور زنان در پ پ ک صورت گرفته است و از این زنان به عنوان «برده‌های جنسی» رهبران پ پ ک نام برده شده است. این سازمان برای خنثی کردن این گونه تبلیغات هر گونه رابطه‌ی جنسی بین اعضای خود را ممنوع کرده و با متخلفان برخوردهای بسیار سختی نیز انجام داده است. این شیوه‌ی برخورد سبب شد که تغییراتی در تفکرات سنتی موجود در میان خانواده‌های کرد بوجود آید. (13)

در سایر احزاب سیاسی نیز زنان موقعیت‌های خاصی دارند. در سال 1994 حزب صلح و دموکراسی تاسیس شد که از بنیان گذارانش می‌توان به لیلا زانا اشاره کرد. حزب صلح و دموکراسی (ب.د.پ)که بزرگ‌ترین حزب کُرد پارلمان ترکیه است، پس از انحلال و غیر قانونی اعلام شدن حزب «جامعۀ دموکراتیک» تأسیس شد. در این حزب دست‌کم 40 درصد اعضای [رهبری] باید زن باشند و همیشه یک زن و یک مرد باید رهبری مشترک حزب را در دست داشته باشند.” ۱۴ تن از ۲۹ نماینده حزب صلح و دموکراسی ب د پ در مجلس ترکیه را زنان تشکیل می‌دهند. (از مجموع ۵۳ نماینده حزب حرکت ملی که حزبی ناسیونالیست و سنتی است، تنها سه تن زن هستند). همچنین بیشترین تعداد شهردار و معاون شهردار زن در ترکیه متعلق به حزب صلح و دموکراسی است… (14)

زنان در تشکل‌های کارگری:

امروز، تقریبا نیمی از کارگران زن که 6 میلیون در مناطق روستایی هستند به عنوان کارگران خانوادگی بی‌دستمزد هستند.40درصد در بخش خدمات و 15درصد در صنعت فعالند اما فقط 10‌درصد این زنان در اتحادیه‌ها عضو می‌شوند. (30 درصد از بازنشستگان زنان کارگر هستند) از میان این ده درصد نیز در سطح مدیران اتحادیه زنی وجود ندارد. (15) زنان عضو اتحادیه‌ها در تمام مبارزات در صف اول قرار دارند و از پیگیرترین عناصر در این مبارزات بوده و هستند. نگاهی به حضور زنان در اعتراضات و اعتصابات گسترده‌ی کارگری این امر را ثابت می‌کند. اعتصاب در کارخانه گونی‌بافی گریف، شرکت تکل و…

مهم‌ترین مانع برای عضویت زنان در اتحادیه‌ها، این است که بخش بزرگی از آنان به عنوان کارگر شناخته نمی‌شوند. در قانون جدید حق تشکیل اتحادیه‌ها برای دانشجویان، بازنشستگان، بیکاران، کارگران خانگی، زنان خانه‌دار و زنان کارگر بدون دستمزد خانوادگی به رسمیت شناخته نشده است. حق تشکیل اتحادیه و تشکل صنفی یکی از حقوقی است که در ابتدای به رسمیت شناخته شدن به عنوان کارگر به زنان تعلق خواهد گرفت. نبود تشکل‌های زنان در محل‌های کار به ناامنی و افزایش بیکاری در میان آنان دامن می‌زند و دستمزدها در میان این بخش از نیروی کار پایین نگه داشته می‌شود. هر چند در این زمینه نیز تشکل هایی ایجاد شده است مانند اتحادیه «کارگران خانگی». این اتحادیه خواستار ترتیبات قانونی لازم برای فراهم شدن امنیت اجتماعی برای زنان بودند و با این شعارها در» مبارزات انتخاباتی شرکت داشتند:

«کار خانگی است مختص زنان نیست»، «خدمات خانگی باید تحت پوشش قانون کار قرار گیرد»

از دیگر خواسته‌های این زنان از میان برداشته شدن موانع کار برای کارگران غیرقانونی است که در شرایط برده‌داری کار می‌کنند، داشتن حق بیمه برای زنان شاغل در بخش خدمات خانگی و… (16)

زیرنویس‌ها و منابع

(1) SocialChange in a Pluralist Democracy» in women and politics worldwide. Edited by Barbara Nelson, Najma chowdhury, Yale university press,1994

مرادیان، محسن، برآورد استراتژیک (سرزمینی، دفاعی، اقتصادی، اجتماعی)، … ، ص694.

2-http://www.sosyalistfeministkolektif.org/aboutus/198-as-we-set-off.html http://www.sosyalistfeministkolektif.org/campaigns/524-antifamily.html

http://www.sosyalistfeministkolektif.org/campaigns/282-abortion-is-a-right-decision-belongs-to-women.html

این سازمان(SFC) حدود 300 عضو دارد و در پنج شهرستانها در ترکیه فعال هستند: استانبول، آنکارا، ازمیر، آدانا و اسکی شهر.

درست پس از آنکه معاون نخست وزیری ترکیه اعلام کرد زنان این کشور نباید در ملأعام بخندند، کمپینی ایجاد شد که به دنبال آن، زنان ترکیه در یک اقدام ‌جمعی، تصاویر خندان خود را در توییتر و شبکه‌های اجتماعی منتشر کردند. بولنت آرینچ، معاون نخست وزیر ترکیه گفته بود: «زنان ترکیه نباید در ملاعام بخندند. عفت و پاکدامنی بسیار مهم است. این تنها حرف نیست؛ بلکه مایه زیبایی و افتخار زنان ترکیه است. یک زن باید پرهیزگار باشد. باید تفاوت میان یک جمع عمومی و خصوصی را بداند. او نباید در ملأ عام بخندد.» او در این سخنرانی که در روز عیدفطر انجام شد، اردوغان نخست وزیر و رهبر حزب توسعه و عدالت هم هنگامی که دو سال قبل سقط جنین را یک جنایت خواند، با خشم و اعتراض مشابهی مواجه شد. در آن زمان هم بسیاری از زنان ترکیه تصویر شکم خود را که زیرش نوشته شده بود «بدن من، تصمیم من» در شبکه‌های اجتماعی قرار دادند.

3- (منبع: روزنامه السفیر/تحریریه دیپلماسی ایرانی/)

http://www.irdiplomacy.ir/fa/page/1921025/%D9%BE%D8%A7%DB%8C%D8%A7%D9%86+%D9%85%D8%B9%D8%AC%D8%B2%D9%87+%D8%A7%D9%82%D8%AA%D8%B5%D8%A7%D8%AF%DB%8C+%D8%AA%D8%B1%DA%A9%DB%8C%D9%87.html

4- این وب سایت در چارچوب»روزنامه نگاری حقوق، حقوق روزنامه نگاران» لقب به عنوانBİA3منتشر شده-پروژه‌های بنیادارتباطاتIPSباکمک مالی آژانس توسعه بین‌المللی سوئد(SIDA) اجرا شده است.

http://www.bianet.org/bianet/bianet/153221-kentli-kadin-istihdami-gercekten-artiyor-mu

5-http://www.bianet.org/bianet/kadin/151622-ev-iscisi-kadinlari-sigortalamak

اتحادیه کارشناسان Akgökçe Necla کارگاه‌هایی برای بررسی مشکلات بهداشت و ایمنی کار برای زنان کارگر و راه حل‌های آن برگزارکردند این کارگاه در 2013 سپتامبر برگزار شد. در این کارگاه مطرح شد که مشکلات جدی بهداشتی؛ ساعات کار طولانی، خشونت در محل کار، تحقیر، آزار و اذیت و خشونت برای زنان کارگر به امری تبدیل شده است

http://birgun.net/haber/yasa-kadin-iscileri-yok-sayiyor-11565.html

http://www.bianet.org/bianet/kadin/151622-ev-iscisi-kadinlari-sigortalamak

6-

7-

در نمودار بالا خط آبی رنگ ( بالا) کارگران بی دستمزد خانوادگی- خط پایین نشاندهنده کارگران با دستمزد، خود اشتغال و کارفرما است)

8- ( سایت Bianet)شرایط طبقه‌ی کارگر ترکیه و تشکل‌های آن تحت حاکمیت حزب عدالت و توسعه سولماز بهرنگ می‌2012. به نقل از تاریخ طبقه‌ی کارگر ترکیه، نوشته ییلدیریم کوچ استاد اقتصاد دانشگاه صنعتی خاورمیانه

9-

http://www.bultannews.com/fa/news/82238/%D8%B5%D9%86%D8%B9%D8%AA-%D9%81%D8%AD%D8%B4%D8%A7-%D9%82%D8%B7%D8%A8-%D8%A7%D9%82%D8%AA%D8%B5%D8%A7%D8%AF-%D8%AA%D8%B1%D9%83%D9%8A%D9%87

http://www.khorasanzameen.net/php/read.php?id=1833

http://articles.latimes.com/2006/feb/01/world/fg-turkey1

http://articles.latimes.com/2006/feb/01/world/fg-turkey1

10- .http://en.wikipedia.org/wiki/Prostitution_in_Turkey

11-SocialChange in a Pluralist Democracy» in women and politics worldwide. Edited by Barbara Nelson, Najma chowdhury, Yale university press,1994

12- این سازمان(SFC) حدود 300 عضو دارد و در پنج شهرستانها در ترکیه فعال هستند: استانبول، آنکارا، ازمیر، آدانا و اسکی شهر

http://www.sosyalistfeministkolektif.org/campaigns/282-abortion-is-a-right-decision-belongs-to-women.html

13 –http://www.sosyalistfeministkolektif.org/kadin-emegi/50-kadin-emegi/443-yeni-sendikalar-yasasi-ve-kadinlar.html

14-لیلا زانا در ۳ مه ۱۹۶۱ به دنیا آمد و در انتخابات دیاربکر در سال ۱۹۹۱ به عنوان نماینده پارلمان انتخاب شد. پس از ادای سوگند در پارلمان وی که هدبندی به سه رنگ سرخ، زرد و سبز به سر داشت به کردی گفت: «من باید در راستای اینکه دو ملت کرد و ترک در یک نظام دموکراتیک با هم زندگی کنند تلاش بنمایم.» در این سال محدودیت شدیدی در رابطه با صحبت با زبان کردی در رسانه‌ها وجود داشت. وی به این دلیل به 15 سال حبس محکوم شد. و از سال 1995 تا 2004 در زندان بود. وی به همراه چند کرد دیگر در سال 1994 حزب جامعۀ دموکراتیک (DTP) را تأسیس نمودند که از همان آغاز ممنوع‌الفعالیت شدند. هم‌اینک وی دبیر کلانجمن جنبش دمکراتیک در ترکیه‌است که جریانی میانه‌رو به شمار می‌رود. در انتخابات عمومی مجلس ترکیه در سال ۲۰۱۱ او دوباره به مجلس ترکیه راه یافت. به تازگی دوباره به ده سال زندانی از سوی دولت ترک محکوم شده است.قاضی دادگاه خانم زانا را ناقض قوانین ضد تروریستی کشور دانست.لیلا زانا چون در حال حاضر عضو مجلس ترکیه است، دارای مصونیت است و حکم صادر شده پس از پایان دوره نمایندگی او به اجرا در خواهد آمد.لیلا زانا دو بار کاندیدای دریافت جایزه صلح نوبل شده و در سال ۱۹۹۵ جایزه حقوق بشری آندره ساخاروف را دریافت کرد.

15- ۹ ژانویه2013 سه زن کرد اهل ترکیه در پاریس ترور شدند. یکی از این زنان سکینه جانسیز عضو و از بنیان‌گذاران پ ک ک، فیدان دوغان نماینده گروه سیاسی کنگره ملی کردستان در پاریس و لیلا سویلمز یکی از نمایندگان زن پ ک ک. سکینه جانسیزدر دهه ۱۹۸۰ جنبش اعتراضی کردها را در زندان دیاربکر رهبری می‌کرد و در زندان شکنجه‌های سختی را تحمل کرد. سینه‌های او در زیر بازجویی بریده شد. وی پس از آزادی در سوریه با عبدالله اوجالان، رهبر پ ک ک، همکاری می‌کرد؛ یکی از فرماندهان جنبش چریکی زنان در مناطق کردنشین شمال عراق بود…. سکینه مانند روزا لوکزامبورگ و ژاندارک , یک قهرمان ملی است”

سکینه جانسز متولد سال 1958 در خانواده‌ای کُرد علوی در منطقه کوهستانی درسیم است وی در سال 1971 به جنبش جوانان انقلابی می‌پیوندد. سکینه جانسز در 27 نوامبر 1978 در نخستین کنگره بنیان گذاری حزب کارگران کردستان(پ ک ک) شرکت داشت. وی در سال 1979 همرا جمعی از همراهانش در العزیز به خاطر فعالیت سیاسی دستگیر و روانه زندان می‌شود.

در سال 1991 مدت زندانش به پایان می‌رسد. بعد از آزادی از زندان به فعالیت ادامه می‌دهد و شروع به سازماندهی جنبش زنان در داخل سازمان نمود. در سال 1998 از فرانسه پناهنده گی سیاسی دریافت می‌کند.

بنا بر یکی از سندهای منتشر شده سفارت آمریکا به تاریخ 7/12/2007در ویکیلیکس، جانسز و یک عضو دیگر پ ک ک بنام ”رضا آلتون”، دو رابط مالی اصلی پ ک ک در اروپا بوده‌اند که در کار انتقال ”سالانه بیش از ١٠٠-٥٠ میلیون دلار” به این سازمان نقش داشته اند. در این سند چنین آمده است:” ما باید تلاش‌های خود را جهت قطع ارسال منابع مالی از اروپا به مقرهای (پ ک ک) در شمال عراق، دوچندان کنیم و توجه خود را به شناسایی و ردیابی دو هدف اصلی یعنی رضا آلتون و سکینه جانسز معطوف سازیم.”

در سال 2007 بنابر گزارش اشپیگل در ‌هامبورگ آلمان در راستای فشار بر فعالین کُرد در اروپا دستگیر و دادگاهی اما بعد از آن آزاد می‌شود. وی در مذاکرات دولت ترکیه در “اسلو” که از سوی رییس وقت “میت” ترکیه “هاکان فیدان” با شاخه اروپای (پ ک ک) در سال 2010 انجام شد. شرکت داشته است. هرچند مذاکرات شکست خورد. جانسز طرفدار ادامه مذاکرات و حل سیاسی مساله کُرد در ترکیه بود.سرانجام در تارخ 9/1/2013در دفتر, مرکز اطلاع رسانی کُرد در پاریس همراه فیدان دوغان و لیلا شیلمز با شلیک 12 گلوله به سر آنها ترور می‌شوند.

بعد از حادثه ترور “فرانسوا اولاند” رییس جمهور فرانسه در گفتگو با رسانه‌ها گفت ” حادثه وحشتناکی بود. متاسفم. من یکی از آن زنان را به خوبی می‌شناسم. او برای گفتگو در باره کُردها هرچند وقت یک بار پیش ما می‌آمد.” هنوز مشخص نیست که این قتل توسط چه فرد یا گروهی و با چه انگیزه‌‌ای صورت گرفته است. اما به احتمال زیاد پلیس مخفی ترکیه (میت) و یا گروه فاشیستی گرگ‌های خاکستری که با ارگان‌های امنیتی حکومت ترکیه، رابطه تنگاتنگی دارند این سه فعال سیاسی را ترور کرده اند. این ترور در زمانی رخ داد که نمایندگانی از دولت با اوجالان در حال مذاکره بودند.

یک قهرمان زن , یک زن قهرمان/ امید حسینی / 20 ژانویه 2013 / // زنان کردی که در ترکیه سلاح بدست می‌گیرند / یشیم یاپراک ایلدیز/ بی‌بی‌سی ترکی/ 17 ژانويه 2013 / // در جامعه‌ای که زنان نامرئی بودند، پ ک ک به آنها بها داد/ دکتر خندان چاغلایان

26-http://www.dsausa.org/challenging_conservative_neoliberalism_in_turkey_the_socialist_feminist_collective#_edn15.
آمارهای این بخش از منابع زیر است.

http://www.zaman.com.tr/ekonomi_mevsimlik-iscilerin-ucretleri-artti_2216200.html

http://www.sosyalistfeministkolektif.org/kadin-emegi/50-kadin-emegi/120-kadinlar-ve-sendika-cikmazi.html

http://www.calismahayati.net/index.php/145-is-kanunu/504-ev-hizmetlerinde-calisanlar

http://www.sosyalistfeministkolektif.org/kadin-emegi/50-kadin-emegi/443-yeni-sendikalar-yasasi-ve-kadinlar.html

http://www.aydinlikgazete.com/mansetler/41061-dogu-perincek-ozellestirmeye-derhal-son-verilsin.html

http://blog.milliyet.com.tr/ogretmen-sendikalari-ve-ogretmen-maaslari—/Blog/?BlogNo=86942

http://www.tuik.gov.tr/PreHaberBultenleri.do?id=16015

http://www.kadininstatusu.gov.tr/upload/kadininstatusu.gov.tr/mce/eski_site/Pdf/ekonomi.pdf

http://www.google.com.tr/url?sa=t&rct=j&q=e%C5%9Fit%20de%C4%9Ferde%20i%CC%87%C5%9F%20i%CC%87%C3%A7in%20erkek%20ve%20kad%C4%B1n%20i%CC%87%C5%9F%C3%A7iler%20aras%C4%B1nda%20%20%C3%BCcret%20e%C5%9Fitli%C4%9Fi%20hakk%C4%B1nda%20100%20say%C4%B1l%C4%B1%20s%C3%B6zle%C5%9Fme43&source=web&cd=1&ved=0CCIQFjAA&url=http%3A%2F%2Finsanhaklarimerkezi.bilgi.edu.tr%2FBooks%2Fkhuku%2Fcalisma_hakki%2Fcalisma_hakki_ucret_esitligi_hakkinda_100_sayili_sozlesme.pdf&ei=unGTU8P_O9OA7Qa0p4CwCg&usg=AFQjCNFrRvvRy2p2kzh_mXItjPO8Uc3Usg&sig2=G2pQ4e9mHrEdAmfr959ulA&bvm=bv.68445247,d.bGE

http://birgun.net/haber/yasa-kadin-iscileri-yok-sayiyor-11565.html

http://www.bianet.org/bianet/kadin/151622-ev-iscisi-kadinlari-sigortalamak

http://birgun.net/haber/yasa-kadin-iscileri-yok-sayiyor-11565.html

http://www.bianet.org/bianet/kadin/151622-ev-iscisi-kadinlari-sigortalamak

 

جنبش کارگری ترکیه و تشکل های سراسری

(4)

قانون کار ترکیه و تغییرات آن

کانون مدافعان حقوق کارگر – اولین قانون در مورد فعالیت اتحادیه‌های کارگری در سال 1947 تدوین شد. در این قانون برای اتحادیه‌های کارگری حق مداخله در چانه‌زنی جمعی یا حق اعتصاب در نظر گرفته نشده بود و موقعیت کنفدراسیون بالاتر از سیاست‌های حزبی بود و در واقع یک رویکرد مسالمت‌جویانه رو در رو با دولت را داشت. پس از کودتای نظامی سال 1960، قانون شماره 274 در مورد چانه‌زنی جمعی و قانون شماره 275 در مورد اعتصاب و تعطیلی کارخانه‌ها در سال 1963 به تصویب رسید. تصویب این قوانین باعث افزایش چشمگیر تعداد اعضای اتحادیه‌ها به بیش از یک میلیون نفر در سال 1971شد.

در ماده‌ی 4857 قانون کار، از کارمند به عنوان خدمتگزار مردم نام برده می‌شد و قانون 657 کارگران بخش خصوصی و قانون 4857 نیز کارگران بخش دولتی را تعریف کرده است.

این قوانین سبب می‌شد که کارگران بخش کشاورزی یا دریایی و هوایی، کارگران خانگی، صنایع دستی و ورزشکاران، کارگر محسوب نشده همین طور محیط‌هایی کار با تعداد کمتر از 50 نفر نیز از شمول قانون کار خارج می‌شدند.

در پیش گفته شد که ترکیه برای پیوستن به اتحادیه اروپا می‌باید در زمینه حقوق کار و اشتغال خود را به سطح استانداردهای اتحادیه اروپا برساند. این درحالی است که نه تنها استانداردهای کار برای کارگران مطابق با اروپا نیست، بلکه نرخ اتحادیه‌گرایی نیز متفاوت است. این نرخ در کشورهای اتحادیه‌ی اروپا 23 درصد است در حالی که در سال 2013 در ترکیه 8 درصد بوده است. تاکید بر مذاکرات سه جانبه از سوی اتحادیه اروپا برای یکسان شدن روابط کار با استانداردهای اروپا در این مدت جدی بوده است. در این جلسات سه نماینده از سوی کارفرمایان سه نماینده از سوی کارگران (ترک ایش و‌ هاک) شرکت داشتند. در سال 2008 دیسک از پیوستن به این جمع خودداری کرد. (1)

در این راستا تغییراتی نیز در قانون کار ترکیه بوجود آمد. این تغییرات قانون کار سبب شده که هر روز بیش از پیش کارگران از حقوق حمایتی محروم شوند. تغییرات قانون کار شامل مقرراتی است که تبدیل مشاغل رسمی به قراردادی را تسهیل و کار انعطاف‌پذیر، کار پاره وقت، و… را ترویج می‌کند و تمام کارگرانی که کارشان این گونه تعریف می‌شود از شمول قانون کار خارج محسوب شده و بحث قرارداد دسته جمعی و اعتصاب برایشان بی‌معنا خواهد بود.

امکانات بهداشتی و بیمه درمانی کارگران و همچنین آموزش نیز شامل این اصلاحات ‌‌می‌شد. به عنوان مثال مطابق با اصلاحاتی که در سپتامبر 2012 در سیستم آموزشی ترکیه انجام شد کودکانی که مدارس حرفه و فنی را انتخاب می‌کنند تنها 3+5 سال از آموزش رایگان بهره می‌برند. درحالی که طبق قانون قبل، هر سه مرحله 4 ساله آموزش رایگان بود. اتحادیه‌های کارگری اعتراضات زیادی را علیه این اصلاحات سازمان دادند آنها استدلال می‌کردند که این تغییر سبب افزایش کودکان کار و کاهش دسترسی دختران به آموزش خواهد شد. اما دولت به هیچ عنوان از این اصلاحات عقب‌نشینی نکرد.

در قانون جدید عنوان شده که عضویت در سندیکاها به جای ثبت در محضر باید از طریق ایمیل‌های دولتی (دولت- الکترونیک) ثبت شود. تا پیش از این مانع اصلی عضویت در سندیکاها محضرها بودند. کارگران مجبور بودند عضویت خود را در سندیکاها در محضرها به ثبت برسانند. هم‌زمانی کار محضرها با ساعات کار کارگران از جمله عواملی بود که سبب می‌شد کارگران بسیاری نتوانند از این طریق عضو اتحادیه شوند. این تغییر به ظاهر برای ساده‌تر کردن عضویت کارگران در اتحادیه است اما سیستم جدید و عضویت الکترونیکی دولتی، عضویت در اتحادیه‌های آزاد را تضعیف می‌کند و دولت از این طریق یک نظارت الکترونیکی را بر روند عضویت در اتحادیه‌ها اعمال می‌کند.

در این شیوه احتمال باخبر شدن کارفرما از کارها و تصمیمات سندیکاها یا امکان تداخل کارفرما با اعمال سندیکا وجود دارد. به عنوان مثال هرچند که اطلاعات شخصی کارگران باید محرمانه باشد، اما کارفرما می‌تواند با داشتن رمز عبور کارگران به آن دسترسی پیدا کند و حتی استفاده نادرست کند. (2)

هر چند دولت ترکیه کنوانسیون 87 را پذیرفته اما تغییرات قانون کار سبب شده که تعداد زیادی از کارگران از تشکیل اتحادیه محروم شوند. در این رابطه فقط یک پروتکل در سال 2005 به امضا رسید. بیست و شش بند از سی و چهار بند این پروتکل اجرا نمی‌شود. (3)

با تغییر قانون کار در سال 2012 فعالیت اتحادیه‌ها در بخش‌های مختلف محدود شده است. در قانون کار جدید کارگرانی که در شغل‌های پر خطر کار می‌کنند نمی‌توانند در سندیکاها عضو شوند. کارگران بدون دستمزد خانوادگی و زنان کارگر خانگی نمی‌توانند سندیکا داشته باشند. (دو سوم) زنان کارگری که دستمزد می‌گیرند در شغل‌های پر مخاطره یا غیر رسمی کار می‌کنند.

مطابق با ماده 25 قانون جدید، کارگرانی که در محل کارهای با کمتر از 30 کارگر کار می‌کنند و کارگرانی که کمتر از 6 ماه کارکرده‌اند، نمی‌توانند عضو سندیکاها بشوند. این در حالی است که در ترکیه 96‌درصد کارگران در محل‌هایی کار می‌کنند که کمتر از 30 کارگر دارند. در این محل‌ها، نصف کارگران رسمی (6 میلیون کارگر) مشغول به کارند. با توجه به قانون جدید از هر 10 کارگر 6 تای آنها نمی‌توانند در هیچ سندیکایی فعالیت کنند. در محل‌هایی که کارگران آنها از 30 نفر کمتر است، بیشتر ِکارگران، زن هستند و این به ضرر زنان مزد و حقوق‌بگیر است. از دیگر مواد این قوانین ادغام اتحادیه‌های بخش‌های مختلف است. مانند بخش چرم و نساجی که با هم ادغام شده‌اند. طبق قوانین جدید، کشاورزان و بیکاران نمی‌توانند سندیکا داشته باشند و این نوع سندیکاها برای تاسیس با مشکل روبرو هستند. (سندیکاهای بازنشستگان بسته شده و سندیکای جوانان در حال تعطیل شدن است).

اکنون با این تغییرات قانونی، تشکیل اتحادیه یک مشکل بزرگ است. در بسیاری از محل‌های کار برای تشکیل اتحادیه درگیری وجود دارد. طبق بررسی‌های‌ «ای تی یو سی» نرخ اخراج در میان کارگران مرد عضو اتحادیه‌ها بیشتر از کارگرانی است که عضو اتحادیه نیستند. هر چند در روی کاغذ اخراج کارگران به این دلیل غیرقانونی است اما پروسه‌ی طولانی دادگاه و راه فرار‌های قانونی برای کارفرمایان یکی از موانعی است که سبب می‌شود تا کارگران از ترس بیکاری به اتحادیه نپیوندند. مطابق با گزارش «ترک‌ایش»، بین سال‌های 2003 تا 2005، حدود 15.531 اخراج به دلیل عضویت در اتحادیه ثبت شده است و در فاصله‌ی 2003 تا 2008 بیش از سی هزار کارگر وابسته، شغل خود را از دست داده‌اند. (4)

دولت سیاست‌های خود را در زمینه اشتغال به شکل یک بسته به نام «استراتژی ملی اشتغال» ارائه کرده که به شدت توسط اتحادیه‌های کارگری مورد انتقاد قرار گرفته است. این بسته شامل شرایط کاری انعطاف‌پذیرتر، حداقل حقوق و دستمزد منطقه‌ای، کاهش میزان حق سنوات و بالا بردن سن بازنشستگی است.

آمار و نوع شکایت‌های رسمی کارگران، شمایی از مشکلات عمومی کارگران ترکیه را نشان می دهد که ناشی از این تغییرات است. در سال 2012، بیش از 65 هزار شکایت انجام شده که 24درصد آن مربوط به پرداخت غرامت در ازای اخراج است، حق سنوات، دستمزد ماهانه (پرداخت دیر یا کم) 25 درصد، مرخصی سالانه 11 درصد، اضافه‌کاری 8 درصد، دستمزد تعطیلات آخر هفته 2 درصد ِکل شکایات را شامل می‌شده است.

در زمینه‌ی ایجاد محدودیت برای اعتصاب، قانونی به اسم «لوکا» تصویب شده است. مطابق با قانون لوکا اگر هیات وزیران تصویب کند که اعتصابی مخالف امینت ملی یا سلامت جامعه است آن گاه اعتصاب غیرقانونی بوده و بدین ترتیب راه برای سرکوب کارگران هموار می‌شود. در این صورت همراهی سایر کارگران با کارگران اعتصابی نیز غیرقانونی خواهد بود. با استفاده از این قانون از سال 2000 تا سال 2005، نه اعتصاب در صنایع لاستیک، شیشه، استخراج معادن و خدمات به تعویق افتاده است.

خصوصی‌سازی و تعدیل نیرو در صنایع ترکیه موج بزرگی از بیکارسازی را به دنبال داشت. دولت برای کاهش تبعات این مساله طرحی را تحت عنوان C- 4 بر کارگران تحمیل کرد. این طرح به معنی دادن قدرت مطلق به کارفرمایان برای اتخاذ هر گونه تصمیم‌گیری علیه منافع کارگران بود. مطابق با آن برای کارگرانی که به علت خصوصی‌سازی کار خود را از دست می‌دهند دولت می‌تواند آنان را به کار دیگری بگمارد. طبق این طرح حقوق و دستمزد به نحو شگفت‌انگیزی کاهش می‌یابد. ساعات کار ثابت برای افرادی که باید تحت شرایط C- 4 کار کنند کاملاً از بین می‌رود. کارفرمایان شرکت‌های دولتی مجازند در صورت تمایل، کارگران را تا اتمام کار در محل کار خود نگاه دارند. کارگران در ازای این کار فوق‌العاده بعد از ساعات عادی یا در طول تعطیلات چیزی دریافت نمی‌کنند. بر اساس این سیاست، کارفرمایان می‌توانند خودسرانه کارگران را بدون هر گونه تعهد به پرداخت هزینه‌ای اخراج کنند. علاوه بر این، مدت زمانی که کارگران در سال می‌توانند کار کنند بین سه تا ده ماه است. در ماه‌هایی که درخواست کار برای آن‌ها موجود نیست هیچ مزدی دریافت نمی‌کنند و برگشت به کار و مدت زمان کار دوباره کاملا خودسرانه توسط کارفرمایان تعیین می‌شود. با این وجود، برای کارگران جست‌و‌جوی شغل دوم ممنوع است. در سیاست C- 4 پرداخت پول نقد برای تامین اجتماعی و هزینه‌های خدمات درمانی از بین رفته است. کارگران شامل این قانون، مزایا یا پاداش دریافت نخواهند کرد، حق ندارند بیش از ۲ روز در چهارماه مریض شوند و یا به هر دلیلی برای مدت معینی سر کارشان حاضر نشوند. در مدت استخدامشان از دریافت هر نوع مکمل بازنشستگی محرومند. درآمد و حقوق این کارگران بر اساس تحصیلات و آموزش شغلی آنان پرداخت می‌گردد که ماهانه بین ۳۰۰ تا ۴۰۰ یورو می‌باشد و از آنجا که آنان مجبورند حداکثر تنها ده ماه از سال شاغل باشند، حد متوسط درآمد آنان پایین‌تر از حداقل دستمزد می‌باشد. از طرف دیگر چون کارگران مشمول قانون (سی 4) نه کارگر و نه کارمند محسوب می‌شوند اجازه عضویت در سندیکا و فعالیت متشکل اقتصادی در اتحادیه‌ها را هم ندارند.

این طرح پاسخ دولت برای کارگران شرکت دخانیات تکل ترکیه بود که در جریان خصوصی‌سازی بیکار شده بودند و اعتصاب کارگران تکل ترکیه نیز پاسخ کارگران بود که یکی از اعتصاب‌های بزرگ در سال‌های اخیر بود.

کارگران به این طرح «قرارداد بردگی» می‌گویند. به این ترتیب کارگران رسمی که در اثر خصوصی‌سازی کار خود را از دست می‌دهند، تا حد کارگران روزمزد و بدون قرار داد سقوط می‌کنند.

وارد شدن «کار تلفنی» (on call calisma) در قانون کار نیز از دیگر تغییرات قانون کار ترکیه است. کارگران تلفنی یعنی کارگرانی که در ترکیه برای شرکت‌های خدماتی کشورهای اروپایی از طریق تلفن خدمات‌رسانی می‌کنند و بسیار کمتر از کارگران آن کشورها دستمزد می‌گیرند. در سال 2005 با قانون 5283 نهاد بیمه اجتماعی به وزارت بهداشت وابسته شد و اعتراض «پلاتفرم کار» به این تغییر بی نتیجه ماند. در می‌2006 با تغییر بند دو قانون 5538 حق عقد قراردادهای دسته‌جمعی کارگران پیمانی گرفته شد. در سال 2007 عضویت سندیکا برای معلمانی که در مدارس خصوصی کار می‌کردند، قدغن شد. تعداد این معلمان در سال 2006 بیش از 107 هزار نفر بود.

و اصلاحات دیگر که اعتراضات بسیاری را به دنبال داشته است در سال 2008. اتحادیه‌های سلامت وابسته “کَسک”، انجمن ترکیه از پزشکان (TTB) و اتاق ترکیه از اتاق معماران و مهندسان ، چندین اتحادیه‌، کنفدراسیون‌، و سازمان‌ غیردولتی علیه اصلاحات قانون کار تظاهرات کردند. اما آنها فقط موفق شدند که این اصلاحات را به تاخیر بیاندازند. این اعتراضات همچنان ادامه دارد.

در طول دهه‌ی 2000 اتحادیه‌های کارگری تظاهرات، راه‌پیمایی‌های بسیاری علیه اصلاحات اقتصادی و اصلاحات قانون کار انجام دادند که با سرکوب پلیس روبرو شد. اما اقدامات خلاقانه و رادیکال اتحادیه‌هایی مانند دیسک و همکاری مشترک اتحادیه‌ها سبب شد که موفقیت‌هایی هم داشته باشند، به عنوان مثال در زمینه افزایش دستمزد در بخش دولتی. این اقدامات در سال 2003 به اوج خود رسید.(5) یکی از تلاش‌های اتحادیه‌ها تعطیل اعلام شدن اول ماه مه بود که با فشار زیاد دولت را مجبور کردند که در سال 2010 بالاخره این تعطیلی را قانونی کند. هرچند که اردوغان در مقابله با این تلاش‌ها برای تعطیلی اول ماه مه گفته بود:» اگر زیردستان به جای بالادستان امور را اداره کنند قیامت می‌شود.»

زیرنویس‌ها ومنابع :

  1. http://www.disk.org. tr/default.asp?Page=Content&ContentId=457
  2. http://icdahak.com/tag/%DA%AF%D8%B1%DB%8C%D9%81/
  3. http://www.turkey- now.org/db/Docs/Invest%20In%20Turkey/11-LaborForceinTurkey.pdf.
  4. http://www.sosyal-is.org.tr/dosyalar/beldeas_basinaciklamasi(گزارش‌ای تی سی یو 2011) ( کار و قانون اتحادیه‌هابه عنوان موانع ساختاری سازماندهی)
  5. http://www.sosyal-is.org.tr/dosyalar/beldeas_basinaciklamasi

DEMET SAHENDE DINLER | TRADE UNIONS IN TURKEY

 

 

استقلال خونین یونان آسان بدست نیآمده که آسان از دست برود!

greeceاونزره سایت

گزینش وترجمه رضا نافعی

منتشر شده در آينده ما

هفت سال پس از فتح قسطنطنیه (استانبول کنونی) بدست سپاهیان عثمانی، در سال 1460 شهر میسترا (در نزدیکی شهر اسپارت در یونان) نیز به تصرف عثمانی ها در آمد. از آن پس تا 350 سال بعد دیگر دولتی و کشوری بنام یونان وجود نداشت.

در این 350 سال، بویژه روستائیان، یعنی اکثریت مردم یونان بودند که بار مالیات، عوارض و بیگاری (کار بی دستمزد) را بر دوش کشیدند. بهمین دلیل شورش های مکرر علیه عثمانی ها بر پا می شد. عاملان شورش علیه اشغالگران ترک چریک ها (Klephten)بودند که دست به مقاومت های سخت می زدند. این نبردهای مکرر همراه با دو دوعامل دیگر یعنی زبان و مذهب سبب شدند تا مردم یونان بتوانند برغم 350 سال تسلط بیگانه بر یونان هویت ملی خود را حفظ کنند.

در نیمه دوم قرن هیجدهم بورژوازی یونانی بسرعت رشد کرد. یکی از دلائل آن پایان یافتن جنگ ترکیه- روسیه بود که سبب رشد نیرومند بازرگانی روسیه در دریای سیاه و مدیترانه شود. کشتیرانها و بازرگانان یونانی از این تغییرات بهره فراوان بردند. بورژواهای یونانی ساکن بخشی از شهر قسطنطنیه بودند، بنام » فنار». این بخش از شهر در عین حال محل اقامت رهبر مذهبی مسیحیان ارتدکس نیز بود. این امر سبب شد تا بورژوازی یونانی به قدرت مالی زیادی دست یابد. » فناری» ها جناح راست جنبش آزادی بخش یونان را تشکیل می دادند.

انقلاب فرانسه در یونان نیز موجی از شور و شیفتگی برپا کرد. یونانی ها در درون و بیرون از خاک یونان انجمن های مخفی ایجاد کردند که اندیشه آزادی ملی را با شور به پیش می راند. روز 25 مارس 1821 شورش یونانی ها از شهر «موره آ» (پلوپونس) آغاز گشت. Klephten ) ) چریک ها و روستائیان ملاکان بزرگ ترک را از روستا ها بیرون کردند. شورشی که از » موره آ» آغاز شده بود بسرعت مرکز یونان و جزائر را نیز فراگرفت. تا پایان سال 1821 بخش بزرگی از یونان آزاد شده بود. روز اول ژانویه 1822 مجمع موقت ملی در » پیادا » در نزدیکی «اپیدا روس» استقلال یونان را اعلام کرد ، قانون اساسی را بتصویب رسانید و دولتی را انتخاب کرد که رهبری آن در دست «فناری» ها بود.

دیری نپائید که حکومت عثمانی به مقابله با جنبش برخاست. قتل عام یونانی ها سراسر امپراتوری را فرا گرفت. در قسطنطنیه 300 هزار بازرگان یونانی بقتل رسیدند و در عید پاک 1822 «گره گور پنجم» اسقف اعظم کلیسای ارتدوکس در ملاء عام به دار آویخته شد. در آوریل 1822جزیره «چیوس» مورد حمله سخت نیروهای عثمانی قرار گرفت. یونانی ها نیروی مقاومتی با شرکت چند هزار نفر در این جزیره گرد آورده بودند. حکومت عثمانی با 45 هزار سرباز به جزیره حمله کرد. از 100 هزار نفر ساکنان جزیره – 25 هزار نفر بقتل رسیدند، تمام مردان بالای 12 سال، تمام زنان بالای 40 سال و تمام بچه هائی که کمتر از دوسال داشتند. 45 هزار نفر از مردان به بردگی گرفته شدند و نزدیک به 15 هزار نفر موفق به فرار شدند.

از سال 1822 ارتش ترکیه دست به عملیات بزرگی علیه دولت ملی و نو بنیاد یونان زد . یونانی ها برغم آمکانات محدود خود سرسختانه دست به مقاومت زدند. گرچه مقاومت تحسین برانگیز آنها از سوئی و خشم ناشی از قتل عامها از سوی دیگر سبب برانگیختن حمایت بین المللی از جنبش ملی یونان شد. اما در این نبرد چند ساله هیچ یک از دوطرف موفق به کسب پیروزی نهائی نمی شد.

در سال 1825 نیروی نظامی مصر به عنوان همپیمان ترکیه به «موره آ » حمله کرد . با این حمله وضع یونانی ها به وخامت گرائید. این حمله انگلستان، روسیه و فرانسه را بر آن داشت که اعلام کنند علائق آنها به خطر افتاده و به میدان آمدند. در سال 1828 نیروهای فرانسه مصریها را از » «موره آ» به در کردند. در سال 1827 نیروی دریائی روسیه- انگلیس- فرانسه در بندر» نوارینو» نیروی دریائی ترکیه – مصر را نابود کردند. در سال 1829 نیرو ی نظامی روسیه شکست سختی به نیروی نظامی ترکیه وارد آورد.

اینک راه هموار شده بود. روز سوم فورسه 1830 سه کشور همپیمان پروتوکل لندن را امضاء کردند و در آن استقلال یونان را برسمیت شناختند. برای رعایت موقعیت امپراتوری عثمانی استقلال یونان محدود به بخش کوچکی از یونان مرکزی، » موره آ» و بخشی از جزائر شد.

http://unsere-zeit.de

Die grischiche Revolution

Das Londoner Protokoll vom 2.Februar 1830

13.02.2015

 

جنبش کارگری ترکیه و تشکل های سراسری (بخش دوم)

 

موقیعت جغرافیایی ترکیه

کانون مدافعان حقوق کارگر – ترکیه از نظر جغرافیای سیاسی جایگاه ویژه‌ای دارد. بخشی از این کشور در آسیا (97درصد) و بقیه در اروپا واقع شده است و می‌توان گفت پلی است میان خاورمیانه و اروپا. همسایگی با ایران، عراق و سوریه و همچنین ارمنستان موقعیت ترکیه را ویژه می‌کند. از لحاظ وسعت چهل و سومین کشور جهان است. (1)

بر اساس آمارهای رسمی، 80 درصد جمعیت ترک‌ها، 17 درصد کردها و بقیه نیز یونانی‌ها، گرجی‌ها، ارمنی‌ها و عرب‌ها هستند. حدود 70درصد مسلمانان ترکیه سنی – حنفی و نزدیک به 25- 30‌درصد جمعیت ترکیه علوی‌اند. اقلیت‌های مسیحی آسوری و ارمنی و شیعه هم وجود دارند.(2)

ترکیه از 1952 میلادی، عضو پیمان نظامی ناتو شد. براساس اطلاعات منتشر شده توسط سازمان سيا و كتاب خانه كنگره آمريكا تركيه از نظر توان نظامی در رده ششم قدرت‌های نظامی جهان قرار دارد. ترکیه همچنین از 1992 به دنبال پیمان ماستریخت به عضویت «اتحادیۀ نظامی اروپا» (بازوی نظامی جامعۀ مشترک اروپا) نیز درآمده است.

مروری کوتاه بر تاریخ ترکیه

کشور ترکيه در سال 1923 پس از فروپاشی امپراتوری عثمانی تاسيس شد. کمال آتاتورک بنيان‌گذار ترکيه بود. پس از آن كه در سال 1997 حزب اسلام‌گرای رفاه در تركيه منحل و نجم‌الدين اربكان از نخست‌وزيری تركيه كنار گذاشته شد و از فعاليت‌های سياسی منع گرديد، تعدادی از نيروهای جوان تحت رهبری وی، شاخه ديگری از يك حزب اسلام‌گرا به نام «حزب عدالت و توسعه» را ايجاد كردند. این حزب در انتخابات پارلمانی سال 2001 توانست، 36‌درصد از كرسی‌های پارلمان را از آن خود كند و رجب طيب اردوغان به سمت نخست‌وزيری رسید.وی از حمایت و پشتيبانی همه جانبه آمريکا و اتحاديه اروپا برخوردار است. او از سویی سیاست‌های اتحادیه اروپا را پی می‌گیرد و از سوی دیگر به اسلامی کردن جامعه نیز اقدام می‌کند. با تصويب پارلمان، قانون منع حجاب در دانشگاه‌ لغو شد، نوشيدن مشروبات الکلی در رستوران‌های اين حزب ممنوع شد و…

این اقدامات سبب شد که اعتراضات اجتماعی وسیعی در کشور شکل بگیرد. به خصوص علیه محدودیت‌هایی که برای زنان در این سال‌ها تحت لوای قوانین مذهبی شکل گرفت.

حزب جمهوری‌خواه ترکیه برای دوره‌ای طولانی پس از جنگ اول جهانی، دولت تک حزبی را نمایندگی می‌کرد. در ترکیه اولین انتخابات آزاد به مفهوم رایج آن، پس از جنگ دوم جهانی و در سال 1950 برگزار شد وبه دوران سی ساله حکومت تک حزبی خاتمه داد. با این حال، ارتش ترکیه با کودتاهای پی درپی در طول دهه شصت، تا اواسط دهه نود میلادی، نقش اصلی را در صحنه سیاست ترکیه و بر اساس آموزه‌های آتاتورک ایفا کرده است.

وضعیت اقتصادی ترکیه

تركیه به دلیل موقعیت ویژه جغرافیایی، شاهراه اقتصاد منطقه است و نسبت به کشورهای همسایه رشد بی‌سابقه‌ای را در سه دهه‌ی اخیر طی کرد؛ هر چند از تبعات بحران اقتصادی جهانی نیز بی‌بهره نماند. هم چنین به برکت وجود تحریم‌های ایران در سه دهه‌ی اخیر ترکیه پل ترانزیت قاچاق کالا و پول‌‌شویی به ایران بوده و از این طریق میلیاردها دلار عایدی داشته که نصیب سرمایه‌داران آن کشور شده است. در سال 2010 ميلادي، درآمد ناخالص ملي تركيه با 1/171 ميليارد دلار افزايش از 947 ميليارد و 5/836 ميليون دلار به يك تريليون و 118 ميليارد و 6/967 ميليون دلار رسيد. ترکیه در سال 2012 به شانزدهمین اقتصاد بزرگ جهان تبدیل شد و درآمد سرانه تركيه به 15 هزار و 395 دلار رسید.

از لحاظ صادرات صنایع نساجی با۱۹درصد، صنایع خودروسازی با ۱۸ درصد، صنایع فولاد و ذوب آهن با ۱۳ درصد، لوازم خانگی با ۱۰ درصد، صنایع شیمیایی و داروسازی با ۹ درصد و ماشین‌سازی با ۷ درصد، عمده صادرات صنعتی ترکیه را تشکیل می‌دهند. صنعت نساجی ترکیه در سال ۲۰۰۶ با صادراتی به ارزش ۱۳/۹۸ میلیارد دلار که بخش اعظم آن (۷۶درصد) به کشورهای عضو اتحادیه اروپا صادر شده، بیشترین درآمد صادراتی را برای ترکیه ایجاد کرده‌است. (3)

هفته‌نامه اکونومیست در سال 2012 در گزارشی اشاره کرده بود که درآمد سرانه در ترکیه طی یک دهه اخیر سه برابر شده است اما چندی بعد نوشت که سه برابر شدن درآمد سرانه در ترکیه به درآمد اسمی مربوط می‏شود و میزان افزایش حقیقی درآمد در ترکیه طی یک دهه اخیر تنها 43‌درصد بوده است. یک اقتصاد‌دان ترک معتقد است که رشد حقیقی تولید ناخالص داخلی و درآمدسرانه در ترکیه طی سال‌های 2002 تا2012به ترتیب 64 و 43 درصدبوده و می‏نویسد: » این میزان رشد معادل رشد سالانه 3.6 درصد است، معادل دوره رشد سریع اقتصاد ترکیه طی سال‌های 1960 تا 1978 که پس از آن نیز چنین رشدی تجربه نشده است. (4)

مطابق با آمار منتشر شده توسط اتحادیه کارگران انقلابی (دیسک) نرخ تورم در سال 2012 به 6درصد رسیده و کل سرمایه‌گذاری مستقیم خارجی 12 میلیارد دلار در سال 2012 است. 33 هزار شرکت خارجی در ترکیه فعالند. شركت‌هایی نظیر كوكاكولا، جنرال الكتریك، پراكتر، گمبل و فیلیپ موریس و… به علاوه‌ی موسسات مالی بین‌المللی نظیر بانك جهانی و …

تاسیس مناطق آزاد تجاری، دادن سوبسید به سرمایه‌گذاران، وضع قوانین ساده برای سرمایه‌گذاری و تاسیس شرکت (مدت زمان ثبت یک شرکت اکنون 24 ساعت است درحالی که قبلا 53 روز طور می‌کشید و برای آن تنها سه مجوز لازم است، در حالی که قبلا به 19 مجوز نیاز بود) و کاهش نرخ مالیات‌ها (نرخ مالیات در سال 2006 از 30 درصد به 18درصد كاسته شده است) این مسیر را برای سرمایه‌گذاران بین‌المللی و داخلی تسهیل کرد. خارج بودن مناطق آزاد از قوانین حمایتی برای کارگران و دستمزدهای اندک شرایط را کاملا برای سرمایه‌گذاری‌های خارجی مهیا کرد. سیستم بانکی در ترکیه نیز در این راستا تغییراتی کرد و اکنون بر اساس اصول بازار آزاد مالی فعالیت می‌کند تا بتوانند انتقال (بین‌المللی) آزاد سرمایه را ممکن سازند و سود سرمایه‌گذاری و سود سهام را تضمین کنند. نرخ‌های بهره توسط بازار تعیین می‌شود و بانک مرکزی در این امر دخالت نمی‌کند. در حال حاضر نرخ بهرۀ واقعی در ترکیه در مقام دوم جهان قرار دارد. به عبارتی بیشترین بهره در جهان پس از نیوزلند در ترکیه پرداخت می‌شود. (5)

در راستای پیوستن به اتحادیه‌ی اروپا سند راهبرد صنعتی ترکیه در سال‌های 2011 تا 2014 منتشر شد که این سند خط مشی و چشم‌انداز صنعتی ترکیه را نشان می‌دهد. در این سند آمده ترکیه در سال 2023 باید به یکی از ده اقتصاد برتر جهان با تولید ناخالص داخلی حدود 2 هزار میلیارد دلاری با جمعیت 82 میلیونی، دارای صادرات 500 میلیارد دلاری و نرخ تورم و بهره تک‌رقمی تبدیل شود و چگونگی این مساله در هفت بند آمده است.

در مقدمه‌ی این سند و در تشریح وضعیت کنونی ترکیه آمده: نرخ رشد متوسط سالانه 5.9 درصدی در دوره 2002 تا 2008 که با کاهش سهم بخش کشاورزی و افزایش سهم بخش خدمات و تولید در اقتصاد همراه بوده است و هنوز هم از نظر شاخص رقابت‌پذیری مورد قبول سازمان‌های اقتصادی بین‌المللی نیست. در این سند، چشم­انداز صنعتی ترکیه، تبدیل شدن به پایگاه تولیدِ اروپا در محصولاتی با فناوری متوسط و بالامطرح شده که این امر با کمک‌های دولتی به بنگاه‌های اقتصادی و اقدامات لازم برای تسهیل شرایط سرمایه‌گذاری برای سرمایه‌گذاران بین‌المللی و داخلی امکان‌پذیر است. کاهش مالیات‌ها یکی از این راه‌ها است.

سرمایهگذاری خارجی و تحقق آن از الزامات راهبرد صنعتی ترکیه است. پس از بحران سال 2001 در ترکیه، سرمایهگذاری خارجی ِقابل توجهی در بخش خدمات، بهخصوص در زمینه امور مالی و ارتباطات جذب شد. در سال 2008 سهم صنایع تولید کالا از جذب سرمایهگذاری خارجی در ترکیه 25.8درصدبود. بخشهای مواد غذایی، آشامیدنی و دخانیات بزرگ‌ترین سهم از کل سرمایهگذاری در صنایع تولیدی را تشکیل میدهند.

در چارچوب حمایتهای مالیاتی و بیمهای، قانون کاهش معافیتهای مالیاتی برای تشویق ورود داراییها به کشور، به مرحله اجرا درآمد. کسورات اعمال شده بر درآمدهای سهامی سرمایهگذاران محلی تا نزدیک صفر کاهش یافت. مقرراتی در مورد بدهیهای مالیاتی تنظیم شد و بار مالیاتی اعتبارات تأمین شده از تأمینکنندگان خارجی (از طریق کاهش کسورات تا 5 درصد) کاهش یافت، نرخ‌های مالیات مستقیم مصرف و مالیات بر ارزشافزوده در حوزهها و بخشهای مختلف نیز کاهش یافت. مجوزهای قانونی برای تخفیف نرخ مالیات شرکتهای بزرگ وضع شدهاند که این امر بهمنظور ترویج ادغام واحدهای متوسط و کوچک است.» (6)

در این راستا باید خصوصی‌سازی هم صورت می‌گرفت. داستان خصوصی‌سازی‌ها در ترکیه نیز شباهت‌های زیادی با خصوصی‌سازی‌های ایران و سایر کشورها دارد: ورشکسته نشان دادن واحدهای تولیدی ِموفق و فروش آنها به قیمت‌های بسیار اندک. از جمله می‌توان به نحوه‌ی خصوصی‌سازی شرکت دخانیات ترکیه اشاره کرد که اعتراضات گسترده‌ی کارگری را به دنبال داشت. ترکیه، پس از چین، برزیل، هند و آمریکا در سال ۲۰۰۸ پنجمین تولیدکننده بزرگ توتون در جهان بود و شرکت دولتی دخانیات ترکیه «تکل» تا قبل از خصوصی شدنش در بر گیرنده ۱۱۰ مؤسسه برای تولید توتون، شش کارخانه تولید سیگار، ۱۹ مجموعه تولیدی برای تولید مشروبات الکلی، ده کارخانه تولید نمک، یک کارخانه تولید کبریت، یک کارخانه بسته‌بندی و یک کارخانه نساجی بود و چهارصد هزار خانوار از این طریق زندگی می‌کردند که اکثرا کرد بودند. ابتدا واردات گسترده و بی‌رویه توتون سبب کاهش فروش محصولات تکل شد. صادرات این محصول کاهش یافت و این بهانه‌ای شد برای خصوصی‌سازی این واحد دولتی. شرکت دخانیات بریتانیا و آمریکا (BAT) توانست با قیمتی معادل سود چهار سال شرکت، آن را تصاحب کند تا آن را تعطیل کرده و بازار بزرگ ترکیه را از محصولات خود پر کند. تعطیلی و بیکارسازی هزاران کارگر تکل بر طبق نقشه‌ها و طرح‌های صندوق بین‌المللی پول و اتحادیه‌ی اروپا انجام شد. در اثر این رفرم‌ها نزدیک یک و نیم میلیون نفراز کارگران کرد بیکار شدند.

بحران اقتصادی و تاثیر آن بر زندگی کارگران

ترکیه نیز مانند تمام کشورهای اروپایی و آسیایی بحران اقتصادی را در سال‌های اخیر تجربه کرده است. چشمگیرترین تاثیر بحران مالی و اقتصادی افزایش شدید نرخ بیکاری بود. در فاصله مارس 2008 تا2009 بیکاری میان کارگران غیر کشاورزی از 13.4 درصد به 18.9 درصد افزایش یافت و این آمار در میان جوانان از 19.8 به 27.5رسید. میزان اخراج در میان کارگران مرد عضو اتحادیه‌ها بیشتر بوده است. آماراتحادیه“ترک ایش”برای این دوره نشان می‌دهد که بیش از 42هزار نفر از اعضای اتحادیه‌ها در طول بحران شغل خود را از دست داده‌اند. در واقع کارفرمایان بحران را بهانه‌ای برای اخراج کارگران عضو اتحادیه به خصوص اعضای دیسک قرار دادند. (7)

تشکل‌های کارگری اعتراضات و تظاهرات‌های گسترده‌ای علیه تبعات بحران‌های اقتصادی انجام داده‌ و در این اعتراضات عنوان کردندکه ما نمی‌خواهیم و نباید هزینه‌ی بحران‌ها را بپردازیم (تظاهرات 15 فرویه 2009) و خواستار اضافه دستمزد، شغل و تامین اجتماعی شدند.(8)

 

وضعیت نیروی کار در ترکیه

 

بر اساس آخرین آمار وزارت کار و تامین اجتماعی (ژوئیه 2013) جمعیت ترکیه کمی بیش از 73میلیون نفر است و حدود 55 میلیون نفر و در سنین کار قرار دارند که 27 میلیون و 339 هزار نفر نیروی کار این کشور را تشکیل می‌دهند. نرخ مشارکت نیروی کار در ترکیه 50درصد است درحالی که متوسط نرخ مشارکت کار در ​​اتحادیه اروپا 67درصد بوده است. (آمار اروپا، 2011) این به این معنی است که نیمی از نیروی کار بالقوه، زندگی کاری بالفعل ندارند.

39 درصد اقتصاد ترکیه در سال 2013 غیررسمی است. بخش غیر رسمی تهدید بزرگی برای نیروی کار ترکیه است. کار موقت نیز از سال 2008 تا 2012 حدود 40 درصد افزایش داشته است. (2،275،000 نفر)(9)

در سال 2006 در ترکیه، 27درصد نیروی کار در بخش کشاورزی، 20درصد در بخش صنعت و 53درصد در بخش خدمات مشغول به کار بودند. میزان اشتغال مردان در بخش کشاورزی 19.8درصد، در بخش صنعت 21.6درصد و در بخش خدمات 58.6درصد. این آمار برای زنان به ترتیب 48.5، 14.4 و37.1درصد بوده است.

در روستاها و در بخش خصوصی 35.3درصد نیروی کار را زنان و 64.7درصد را مردان تشکیل می‌دهند. این میزان در شهرها برای مردان به 80.5درصد و برای زنان به 19.5درصد می‌رسد.میزان کلی اشتغال به 43.4درصد در سال 2005 کاهش یافت، در حالی که نرخ بیکاری در 10.3درصد تثبیت شد.

 

کار کودکان در ترکیه

 

زندگی در یک کشور سرمایه‌داری که دولت سعی دارد هر روز بیشتر و بیشتر خواسته‌های سیستم نئولیبرالیسم را در کشور توسعه دهد برای همه مردم بسیار دشوار است، اما در این میان کودکان بیشتر و به شکل غیرانسانی‌تری، قربانی این شرایط اقتصادی برآمده از سرمایه‌داری می‌شوند هرچه فقر گسترده‌تر می‌شود کودکان بیشتر از سایر اقشار جامعه شرایط زندگی‌شان سخت‌‌تر شده و با افرایش نرخ تورم و بیکاری پدر و مادرشان و هم‌چنین با خصوصی شدن آموزش و بهداشت رسما از حق و حقوق طبیعی‌شان محروم می‌شوند. هر روز در سراسر دنیا ما شاهد ستم و زجر کودکان به اشکال مختلفی مانند جنگ، کار کودکان و قاچاق کودکان هستیم.

ترکیه نیز جزء کشورهایی است که کودکان و زنان به شکلی بسیار فجیعی به طور رسمی و غیر رسمی در درآمد و اقتصاد خانواده و کشور سهم دارند بدون آن که خود سهمی از این فعالیت داشته باشند. بسیار سخت است در خانواده‌ای فقیر به دنیا بیایی، آن هم در کشوری مانند ترکیه؛ چون خیلی زود باید کارکردن با ابزار را یاد بگیری و قانون ظالمانه کار کودک را بدون هیچ پشتوانه و حامی در بازار کار بپذیری و اگر دختر باشی باید در سن پایین با مردی که از خودت بسیار بزرگتر است ازدواج کنی.(10)

کار کودکان در حاضر یکی از مشکلات بزرگ دیگر در کنار قاچاق و تجارت سکس و… در ترکیه می‌باشد براساس گزارش‌های منتشرشده توسط سازمان جهانی کار و سایر منابع در حال حاضر تعداد کودکان 6 تا 16 ساله که به مشاغل مناسب بزرگسالان در ترکیه 1.5 میلیون نفر می‌باشد یعنی ده درصد جمعیت کودکان 6 تا 16 ساله کشور ترکیه. (11)

66.5 درصد از این کودکان در شهر و 33.5 درصد در روستاها زندگی می‌کنند و طبق گزارش ILO ، 49.8 درصد این کودکان امکان مدرسه رفتن دارند و 50.2 درصد از این کودکان امکان مدرسه رفتن ندارند و 36.6 درصد در بخش کشاورزی (تولید پنبه، فندق، مرکبات، چغندر قند، زیره سبز، بادام‌زمینی، و حبوبات ) و 30.9 در بخش صنعت (تولید کابینت مبلمان، آجر، کفش ،چرم و تعمیرات اتومبیل) و 32.5 درصد در بخش خدمات (کار خیابانی، از جمله فروش گل و بسته‌های دستمال، حمل بسته و کارتون در بازار، تمیز کردن شیشه جلو اتومبیل و گدایی) کار می‌کنند و طبق گزارش یونیسف از تعدادی از این کودکان در تجارت جنسی استفاده می‌شود که نتیجه قاچاق انسان می‌باشد و استخدام کودکان برای فروش مواد مخدر از جمله کارهایی است که این کودکان کار مجبور به انجام آن هستند.(12)

آنچه مسلم است آمار سازمان جهانی کار نمی‌تواند کامل و درست باشد. اما تا حدودی می‌توان به آن اتکا کرد. با توجه به رشد رو به افزایش کودکان کار در سراسر جهان حتی در کشورهایی که کنوانسیون ممنوعیت کار کودکان را پذیرفته و امضا کرده‌اند می‌توان گفت هیچ قانون یا کنوانسیونی قادر نخواهد بود جلوی کارکودکان را گرفته و از این کودکان که عضو هیچ اتحادیه یا صنفی نیستند حمایت و پشتیبانی کند و این کودکان به اشکال مختلف مورد ستم و سوءاستفاده قرار می‌گیرند.

کارگران مهاجر در ترکیه

بخشی از نیروی کار ترکیه مهاجران هستند. در سال‌های اخیر ترکیه اقدام به وارد کردن نیروی کار کرده است از متخصص گرفته تا کارگر ساده. قوانین ترکیه در ارتباط با خارجی‌ها و مهاجرین هر روز در حال تغییر است و حتی در این یک سال و نیم اخیر قوانین برای برگه شناسایی مهاجرین سه بار عوض شده است. (13)

از تاریخ11 آوریل 2014 کارگران خارجی که اجازه کار دارند نیازی به گرفتن اجازه اقامت ندارند. بر اساس قانون 6458 و به موازات آن با بخشنامه 2014/5 اداره تامین اجتماعی و بخشنامه 2013/11 بیمه کارگران خارجی، تغییرات اساسی در بیمه آنها انجام شده است. (14)کارفرمایانی که کارگران غیرقانونی را استخدام می‌کنند به 7325 لیر جریمه می‌شوند. کارگرانی که از کشورهایی برای کار به ترکیه می‌آیند که در کشور خود بیمه شده‌اند، طبق قانون برای هر کشور تا یک زمانی از بیمه همان کشور می‌توانند استفاده کنند و بعد از اتمام تاریخ آن در ترکیه بیمه می‌شوند. هر کارفرما به ازای استخدام یک خارجی باید 3 یا 4 کارگر ترک استخدام کند، یعنی بیمه 4 ترک را بپردازد. (15)

بر اساس آخرین اطلاعات بر طبق قانونی که در سال ۲۰۰۳ در رابطه با اشتغال خارجیان تصویب شده صدورمجوز کار توسط یک مرکز انجام خواهد شد. هم اکنون بر اساس قانون شماره ۴۸۱۷سه نوع اجازه کار، شامل اجازه کار مدت‌دار و نامحدود برای کارکنان وابسته و مستقل و موارد مستثنی می‌باشد. مدت اعتبار اجازه کار مدت‌دار بر اساس قرارداد کار، یک سال بوده و برای کار در محل کار مشخص و حرفه‌ی خاصی صادر می‌گردد. پس از پایان یکسال اجازه کار برای همان شغل و محل کار تا سه سال دیگر تمدید می‌شود‌. پس از سه سال هم این مجوز تا شش سال تمدید خواهد شد.

درصورتی که یک فرد خارجی حداقل هشت سال به صورت مداوم در ترکیه اقامت و شغلی داشته باشد، اجازه کار دائم بدون در نظر گرفتن شرایط اشتغال در ترکیه و نیز بدون محدودیت جغرافیائی، صادر می‌شود. برای خارجیانی که حداقل پنج سال در ترکیه به صورت مستمر اقامت داشته و نیز در صورتی که در این مدت نزد کارفرمائی اشتغال نداشته باشند مجوز اشتغال مستقل صادر می‌گردد. این امکان برای کارگران سایر کشورها فراهم شده که از کشور متبوعشان برای اخذ مجوز اقدام کنند. (16)

شرایط کار در ترکیه

مطابق با گزارش‌های پزشکی اروپا، مدت زمان کار کارگران ترکیه کار طولانی‌تر از شهروندان هر کشور دیگر اروپایی است (52 ساعت در هفته) و مزد دریافتی‌شان کمتر از حداقل دستمزد در اروپا است.ساعت کاری روزانه به جز برخی از ادارات دولتی، ۱۲ ساعت است. این در حالی است که طبق قانون کار قانون کار حداکثر زمان کار در هفته 45 ساعت است. میزان اضافه کاری نیز مطابق این قانون می‌تواند 45 ساعت در هفته باشد. کل اضافه کاری در طول سال نمی‌تواند بیشتر از 270 ساعت باشد. اما با اجرایی شدن آن هنوز فاصله‌ی بسیاری وجود دارد. ترکیه در سال 2003 با توجه به اصول کلی از سازمان بین‌المللی کار و اتحادیه اروپا اصلاح شد.

قوانینی مانند اینکه زن و شوهر در یک محیط کار هم‌زمان نمی‌توانند در ساعات روز مشغول به کار شوند یا این مورد که زنان در کارهای سنگین مانند معدن، زیر آب و زیر زمین نمی‌توانند کار کنند.

دستمزد سربازی (حداقل دستمزد) برای کارهای یدی رایج است دستمزد برای هر ساعت اضافه کاری باید 50درصد بیشتر از نرخ معمولی ساعت کار باشد. طول مرخصی سالانه کارگران متناسب با سابقه‌ی کارشان تعیین می‌شود. برای کسانی که بین یک تا 5 سال سابقه‌ی کار دارند، 14 روز و برای کسانی که بین پنج و پانزده سال سابقه دارند، 25 روز و برای بیشتر از 15 سال 26 روز است.

صنعت نساجی و چرم یکی از بخش‌های مهم اقتصاد ترکیه است. در ترکیه، 9.1 درصد نیروی کار، کارگران نساجی و چرم هستند.45درصد از کارگران رسمی صنعتی نیز به بخش نساجی، چرم تعلق دارند، درCerkezkoy، Corli، بی اوغلو و ادرنه مشغولند. در این منطقه 1600 کارخانه متوسط و بزرگ از مجموع 2600 کارخانه ترکیه واقع شده‌اند. این منطقه یکی از بزرگ‌ترین مناطق صنعتی ترکیه است. 110 کارخانه چرم ترکیه در این منطقه است که بیش از 10 هزار کارگر رسمی و سه هزار کارگر فصلی در آن کار می‌کنند. کارگاه‌های کفش‌دوزی بسیاری در آن وجود دارد. تقریبا 450 کارخانه نساجی (35درصد کل صنایع نساجی) نیز در این ناحیه وجود دارد و بیش از 60 هزار نفر از کارگران نساجی رسمی در این منطقه مشغول به کارند.

در حالی که یک میلیون نفر از کارگران رسمی در صنایع نساجی و چرم ترکیه مشغول به کارند و نرخ تشکیل اتحادیه در میان کارگران این بخش 8.6 درصد است اما کارگران تحت پوشش با قرارداد دسته جمعی کمتر از 3درصد است و این یک تهدید جدی برای بخش نساجی است. طبق قانون جدید کار بخش چرم با بخش نساجی ترکیب شده و اتحادیه‌های کارگران این دو بخش می‌توانند با هم فعالیت مشترک انجام دهند.

بخش غیر رسمی یکی از معضلات صنایع نساجی و چرم است که شرایط کار را برای کارگران رسمی نیز دشوار کرده است. کارگران رسمی نیز مجبور به کار در شرایط بد با دستمزد بسیار کم هستند. به طور کلی، حداقل دستمزد این کارگران در حدود 340یورو در هر ماه و برای کارگران ماهر به 550 یورو نیز می‌رسد. در «دوره‌های فصل کار»، کارگران ممکن است مجبور باشند تا 24 ساعت بدون توقف کار کنند.

در بخش چرم، در تابستان، کارگران در حال کار 8:00 صبح تا11:00 شب به مدت سه ماه کار می‌کنند 12-14 ساعت کار بسیار معمول است. اضافه‌کاری بسیار اندک و به طور کامل پرداخت نمی‌شود. مرخصی هفتگی و سالانه می‌تواند به طور کامل مورد استفاده قرار نگیرد. بنابراین کارگران ماهر ترجیح می‌دهند تا در این شرایط کار نکنند.

زنان بخش قابل توجهی از نیروی کار در نساجی هستند. زنان کارگر به طور کلی نسبت به حقوق خود ناآگاهند و از حقوق ابتدایی مانند حق مهد کودک محرومند. اقدامات بهداشت و ایمنی شغلی به طور منظم و به طور کامل در بخش‌های نساجی و چرم اعمال نمی‌شود. به خصوص در بخش چرم و در برخی از بخش‌های صنایع نساجی که از مواد شیمیایی شدید و خطرناک استفاده می‌شود اقدامات ایمنی لازم انجام نمی‌گیرد.

شرایط نامنظم و ضد کارگری در نساجی و بخش چرم که به طور مستقیم بر طبیعت نیز تاثیر می‌گذارد. دو منطقه مهم این صنایع از قطب‌های کشاورزی ترکیه هستند که دارای خاک بسیار غنی، منابع طبیعی، منابع آب گسترده و با کیفیت بالا می‌باشند. با این حال صنعتی شدن بدون برنامه‌ریزی قبلی سبب ایجاد یک بحران زیست محیطی شده و منابع آب و رودخانه‌ها به سرعت آلوده شده‌اند. آب آشامیدنی نیز آلوده است. آلودگی منابع آب زمین‌های کشاورزی و انتقال سموم به طور مستقیم بر روی محصولات کشاورزی تاثیر گذاشته و خطر ابتلا به سرطان را افزایش داده است.(17)

دستمزدها در ترکیه

در ترکیه نظام بازار آزاد حاکم است. نرخ دستمزد توسط بازار تعیین می‌شود ولی دولت هر ساله حداقل حقوق را تعیین می‌کند. هر کارفرمائی که زیر این حداقل حقوق کارگر یا کارمندی را به استخدام درآورد به موجب قانون محاکمه و مجازات می‌شود. موسسات خصوصی میزان حقوق و دستمزدهای خود را خودشان به تصویب می‌رسانند و مکلف هستند که زیر مبلغ مصوب دولت برای دستمزدها مبالغی را پرداخت نکنند. از این رو کارکنان بخش خصوصی بیشتر از کارمندان دولتی دریافت می‌کنند. از سوی دیگر موسسات دولتی ولی مستقل، می‌توانند با تصویب هیات امنا و هیات مدیران مبالغی را اضافه بر مصوبه دولت به کارکنان خود تحت عناوین مختلف پرداخت نمایند.

در ترکیه دستمزدها در وسط سال بر اساس تورم آن دوره مورد بازنگری قرار گرفته و مبالغی به عنوان جبران ضرر تورمی به کارکنان پرداخت می‌گردد. دولت هر شش ماه یک بار با نمایندگان سندیکاهای کارگری و کارمندی به چانه‌زنی پرداخته و دستمزدها را با مشاوره با نمایندگان سندیکاها تعیین می‌نماید.

هر چند در ترکیه برای تعیین حداقل دستمزد دولت با کارفرمایان و کارکنان اتحادیه مشاوره می‌کند ولی تصمیم‌گیری نهایی صرفا با دولت است. بحث تعیین حداقل دستمزد یکی از دغدغه‌های اتحادیه‌های کارگری است. کمیسیون TİSK، اتحادیه کارفرمایان و “ترک ایش”، در جلسات تعیین حداقل دستمزد شرکت می‌کنند. حداقل دستمزد خالص برای کارگران در سال 2011 حدود لیر803 (300 یورو) در هر ماه است. دولت از حداقل دستمزد مالیات بالایی دریافت می‌کند، بنابراین هزینه‌ی کارفرما برای حداقل دستمزد معادل 1190لیر (440 یورو) است. حداقل دستمزد ماهانه برای سال2012 به میزان886.50 لیر تعیین شد. (18)

حداقل دستمزد در سال 2013 در ترکیه برابر با 978.60 لیره ترکیه (411 یورو) در هر ماه، معادل 543 دلار بوده است. با توجه به پژوهش انجام شده توسط کنفدراسیون اتحادیه‌های کارگری ترکیه، خط فقر زندگی برای یک خانواده با 4 نفر برابر با 3،361 لیر(1،245 یورو) است. فقر مطلق یا خط گرسنگی برای یک خانواده چهار نفره1،011 لیر(حدود 430 یورو) طبق ماده 4857 قانون کار در ترکیه باید دستمزد زنان و مردان برابر باشد. در این قانون به برابری شرایط کاری و دستمزد تاکید شده است. البته در عمل در برخی مشاغل به این صورت نیست.

به عنوان مثال: دستمزد کارگران فصلی ( کارگرانی که در مزارع و باغ‌ها کار می‌کنند) در سال 2014 به طور میانگین دستمزد زنان در روز 39 لیر و مردان 48 لیر است. با این احتساب دستمزد ماهانه برای زنان کارگر با افزایش 20.3درصد دستمزد، ماهیانه 1032 لیر و برای مردان با افزایش 11.9 درصدی دستمزد، در ماه برابر 1262 لیر است.

برای این کارگران حداقل و حداکثر دستمزد روزانه و ماهیانه به شرح زیر تعیین شده است:

دستمزد روزانه زنان کارگر: حداقل 26 لیر و حداکثر 45 لیر / مردان کارگر: حداقل 34 لیر و حداکثر 62 لیر

دستمزد ماهیانه زنان کارگر: حداقل 750 لیر و حداکثر 1200 لیر / مردان کارگر: حداقل 918 لیر و حداکثر 1655 لیر.

همان گونه که از مقایسه‌ی دستمزدها برمی آید دستمزد زنان حدود 18درصدکمتر از مردان است و به طور متوسط هر سال حدود ده درصد به حقوق‌ها افزوده شده است. . اما برای کارهای تخصصی، سطوح مدیرتی دستمزدهای گزافی تعیین می‌شود برای نمونه متخصصان کامپیوتر بانک‌ها بیش از ده هزار دلار در ماه دستمزد خالص دریافت می‌کنند.

طبق قانون کار 14 درصد حق بیمه را خود کارگران باید بپردازند و نزدیک 9درصد هم حق بیمه بیکاری و پس از کسر این مبالغ اگر مثلا حداقل دستمزد برابر 886.5 دلار باشد میزان دریافتی کارگر 753.52 خواهد بود. سهم بیمه کارفرما 16.5درصد و سهم بیمه بیکاری 2 درصد است. چهارده درصد از حقوق کارکنان به عنوان حق بیمه و یک درصد به عنوان بیمه بیکاری کسر می‌گردد. علاوه بر این 19.5 درصد به عنوان حق بیمه و دو درصد بابت بیمه بیکاری از کارفرما اخذ می‌گردد.

منابع و زیرنویس‌ها:

1-http://www.newsecularism.com/2013/06/05.Wednesday/060513.Bahram-Rahmani-Expansion-o

f-demonstrations-in-Turkey.htm#sthash.2ruW5pFg.dpuf

http://www.newsecularism.com/2013/06/05.Wednesday/060513.Bahram-Rahmani-Expansion-of-demonstrations-in-Turkey.htm

مرادیان، محسن، برآورد استراتژیک ترکیه (سرزمینی، دفاعی، اقتصادی، اجتماعی)، … ، ص 28

2http://www.khorasanzameen.net/php/read.php?id=1833

3-http://irtubsc.com/portal/new/fa-ir/%D8%AF%D8%B1%D8%A8%D8%A7%D8%B1%D9%87%D9%85%D8%A7/%D8%AF%D8%B1%D8%A8%D8%A7%D8%B1%D9%87%D8%AA%D8%B1%DA%A9%DB%8C%D9%87/%D8%AA%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D8%AE%DA%86%D9%87%D8%A7%D9%82%D8%AA%D8%B5%D8%A7%D8%AF.aspx

4- آرش پور ابراهیمی/ خبر آنلاین / رشد اقتصادی ترکیه زیر ذره‌بین دنی ردریک (Dani Rodrik): اقتصاددانی برجسته و ترک تبار که مدتی در دانشگاه‌هاروارد به تدریس می‏پرداخت و اکنون نیز در موسسه مطالعات پیشرفته پرینستون (Institute for Advanced Study) حضور دارد.

5-دنیای اقتصاد / http://www.emlak.ir/index.php/tutorials/turkey-economy

6-پول‌نیوز

7- http://www.koopis.org.tr/haberler24/42-bin-sendikali-isci-isten- 42.

8-http://www.disk.org.tr/ http://www.kamusen.org.tr/showcontent.aspx؟itemıd=172.

http :/ / www.yildirimkoc.com.tr/usrfile/1323898382a.pdf 45

9-موسسه تحقیقات کنفدراسیون اتحادیه‌های پیشرو ترکیه

10-http://www.todayszaman.com/columnist/berk-cektir/child-labor-in-turkey_348684.html

11- http://www.ilo.org/dyn/clsurvey/lfsurvey.list?p_lang=en&p_country=TR)

12-http://www.dol.gov/ilab/reports/child-labor/turkey.htm

13- http://www.calismahayati.net/index.php/145-is-kanunu/504-ev-hizmetlerinde-calisanlar

*http://www.alosgk.com/2014/04/yabanci-iscilerin-ikamet-teskeresi-ve-sigortaya-bildirimi/*

http://www.alosgk.com/2014/04/yabanci-iscilerin-ikamet-teskeresi-ve-sigortaya-bildirimi/>

14-> *http://www.muhasebetr.com/yazarlarimiz/ahmetagar/035/

>http://www.muhasebetr.com/yazarlarimiz/ahmetagar/035/

15- https://www.google.com.tr/?gfe_rd=cr&ei=7TqwU4u1DcvO_Ab-tIHICQ&gws_rd=ssl#q=%D8%A7%D8%AC%D8%A7%D8%B2%D9%87+%DA%A9%D8%A7%D8%B1+%D8%AF%D8%B1+%D8%AA%D8%B1%DA%A9%DB%8C%D9%87

>https://www.google.com.tr/?gfe_rd=cr&ei=7TqwU4u1DcvO_Ab-tIHICQ&gws_rd=ssl#q=%D8%B4%D8%B1%D8%A7%DB%8C%D8%B7+%D8%A8%DB%8C%D9%85%D9%87+%DA%A9%D8%A7%D8%B1%DB%8C+%D8%AF%D8%B1+%D8%AA%D8%B1%DA%A9%DB%8C%D9%8

16-http://www.turkeyportal.ir/kar-dar-torkey/item/159-ghavanine-kar-dar-torkiye.html

17- سایت دیسک

http://www.turkeyportal.ir/kar-dar-torkey/item/159-ghavanine-kar-dar-torkiye.html6-

http://www.torkiye.com/lang-fa/turkiyedeucretler.cgi

18- DEMET SAHENDE DINLER | TRADE UNIONS IN TURKEY

 

نگاهی طبقاتی و مارکسیستی به‌‌حال و آینده‌ی کردستان سوریه

75hg56
نوشته: عباس فرد

 

مقالات و نوشته‌های فراوانی، از زوایای ظاهراً متنوع و گوناگونی در مورد کردهای سوریه، «حزب اتحاد دمکراتیک» و به‌خصوص در مورد کوبانی و پید (PYD) نوشته شده است که درکلی‌ترین دسته‌بندی ممکن به‌دوسته‌ی انبوه ستایش‌گران کوبانی و منتقدین قلیل آن تقسیم می‌شوند. ما پیش از این در دو نوشته‌ی «کوبانی، شرق اوکراین و استالینگراد!» و نیز کوبانی در فراسوی نیک و بد» بررسی و تحلیل خود را

در مورد کوبانی، ستایش‌گران آن و هم‌چنین منتقدینی ‌که شیوه‌ی کج‌دار و مریز در پیش می‌گیرند تا فراسوی نیک و بد گام بردارند، به‌روشنی بیان کردیم.

علاوه براین دو نوشته، حتی قبل از این‌که داعشی‌ها روی کوبانی متمرکز شوند و کوبانی مدیایی و معروف و قهرمان شود، در نوشته‌ی دیگری نیز به‌زمینه‌های اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و طبقاتیِ پیدایش داعش پرداختیم و تصویری از ماهیت فوق ارتجاعی، ضدانسانی و بورژوایی‌ـ‌امپریالیستی آن ارائه کردیم[این‌جا][1].

علی‌رغم همه‌ی این نوشته‌ها و مقالات، اما هنوز این سؤال از طرف هیچ فرد و گروهی (اعم از ستایش‌گران یا منتقدین کوبانی) ‌صراحتاً مطرح نشده ‌که ماهیت طبقاتی مردم کوبانی، «حزب اتحاد دمکراتیک»، پید (PYD) و رزمندگان سنگرهای این کانتون چیست، و به‌طورکلی کدام مناسبات تولیدی‌ـ‌اجتماعیْ کردهای سوریه را به‌هم می‌پیونداند؛ و این مجموعه‌ براساس هستی کنونی‌اش کدام فرارفت‌های تاریخی را برای خود و هم‌چنین برای کلیت مردم خاورمیانه پیش‌نهاده دارد؛ و بالاخره با کدام بینش سیاسی و ایدئولوژیکْ خود را معنی و ‌آرزومندهایش را بیان می‌کند؟ شاید بررسی جامع مناسبات تولیدی و اجتماعی مسلط در میان کردهای سوریه (خصوصاً به‌این دلیل که این بررسی الزاماً بررسی ‌فرهنگ و باورها را نیز دربرمی‌گیرد) به‌یک تحقیق گسترده نیاز داشته باشد که مشروط به‌وقت و امکاناتی است‌که برای بسیاری از افراد و گروه‌ها (و از جمله خودِ من) فراهم نباشد؛ اما پاسخ به‌‌یک سؤال بسیار ساده را نمی‌توان نادیده گرفت: موقعیت کنونی مردم کوبانی، «حزب اتحاد دمکراتیک»، پید (PYD) و رزمندگان سنگرهای این کانتون ـ‌برآیندگونه‌ـ تا چه حد با یک روند سوسیالیستی سازگاری دارد و تا کجا در مقابل چنین روندی قرار می‌گیرد؟

*****

ضمن تلاش در راستای پیدا کردن پاسخی مختصر ـ‌اما قاطع، راه‌گشا و اندیشه‌برانگیز‌ـ برای ‌سؤال بالا، ‌دو مقاله‌ را نیز که آشکار و پنهان به‌ستایش‌گران کوبانی تعلق دارد، مورد بررسی قرار می‌دهیم. یکی از این مقالات از آنِ آقای خالد حاج محمدی است که «مقاومت قهرمانانه کوبانی و ائتلاف «علیه» داعش» نام دارد و درسایت آزادی بیان منتشر شده است؛ و مقاله‌ی دوم گفتگوی آقای بهرام رحمانی با سایت گزارشگران است که در همین سایت [یعنی: گزارشگران] قابل دست‌یابی است[2].

چند نکته‌ی مقدماتی

1)

تا قبل از جنگ ایران و عراق تصور روشن‌فکرانه، مترقی و چپ ـ‌در چهره‌ی عمده، جهانی و ایرانی‌اش‌ـ چنین بود که از جان‌گذشتگی و دست از جان شستن در راه هدفی‌که مستقیماً شخصی نیست، ویژه‌ی انقلابیون و خصوصاً ویژه‌ی کمونیست‌هاست. عملیات انتحاری، کشیدن ضامن نارنجک و خوردن سیانور توسط چریک‌های فدائی خلق به‌هنگام دستگیری طوری موضوع گفتگو قرار می‌گرفت که گویی صحبت از رازی مقدس و نیز نجات‌ بشریت درمیان است. اما، علی‌رغم ‌معیارها و ارزش‌های رایج در آن زمان، تا پای جان روی هدفی ایستادن، حقیقتاً هم امری نادر بود و عمیقاً انسانی و سلحشورانه به‌حساب می‌آمد.

برخورد ادبیاتِ چپ با نگوین وان تروی که هم‌زمان با سفر مک‌نامارا به‌ویتنام دستگیر شد و پس از شکنجهْ اعدام گردید، نمونه‌ی تیپیک ارزش‌گذاری در آن زمانه بود. اعدام وان تروی که به‌نوعی ‌انتخاب مرگ از سوی او محسوب می‌شد، به‌قالب ‌شعری درآمد که نه تنها در ویتنام، بلکه در بسیاری از کشورهای دیگر نیز زینت‌بخش شبکه‌ی مناسبات چپ و روشن‌فکرانه بود[اینجا]. با وجود همه‌ی این‌ها، حرمت زندگی در آن زمان تا آن‌جا والا بود و زنده ماندن تا آن‌جا شورانگیز، که حتی تصورِ بود و نبودِ زندگی ـ‌اگر معنای «بودن یا نبودن»‌ را به‌شوریدگی انقلابی و سودای رمانتیکِ رهایی نمی‌کشاند‌ـ آدم را به‌تردید می‌انداخت و وادار به‌پاپس کشیدن می‌کرد.

اما اینک ـدر کاهش روزافزون ارزشِ زندگی و سیطره‌ی تعبیرهای ماورایی‌ـ گاه کودکان نیز دست به‌عملیات انتخاری می‌زنند. به‌جز سن و سالِ کسانی که مرگ را بیش از هرچیز در ازای پاداش اخروی انتخاب می‌کنند و نیز صرف‌نظر از کمیت بسیار افزایش‌یافته‌‌ی این‌گونه عملیات، اما مسئله اساساً این است‌که انتخابِ مرگ در حال حاضر (برخلاف سی‌‌ یا چهل سال پیش) نه انقلابی و انسانی، که در اغلب موارد ارتجاعی و ضدانسانی است.

حتی اگر تأویل عاشورایی یا جهادی‌ـ‌میلیتانت مرگ و زندگی را پس از قدرت‌یابی جمهوری اسلامی و گسترش جریانات اسلامی به‌حساب نیاوریم، و تعبیر پاداش در دنیایی سرشار از بی‌نیازی را کنار بگذاریم که در واقع از نیازهایی حکایت می‌کند ‌که بدون هرگونه تلاش و کوششی در ابعادی غول‌آسا ارضا می‌شوند؛ بازهم مقارن با جنگ ایران و عراق بود ‌که ارزش زندگی با چنان سرعت شتاب‌یابنده‌ای مسیر کاهش را پیمود که اینک از شنیدن اخبار تقریباً هرروزه‌ی عملیات انتحاری (با ده‌ها کشته و زخمی) هیچ تعجبی نمی‌کنیم. نتیجه این‌که در شرایط کنونی (برخلاف سی‌‌ یا چهل سال پیش) انتخاب مرگ به‌جای زندگی به‌تنهایی نمی‌تواند نشانه‌ی ترقی‌خواهی، انقلابی‌گرایی و نیز حرکتی تاریخاً یا حتی  اجتماعاً روبه‌پیش باشد.

در رابطه با حقانیت یک کنش یا حرکت اجتماعی‌ـ‌‌‌سیاسی حتی جسارت و شهامت را نیز به‌تنهایی نمی‌توان ارزش‌سنج و معیار حقانیت دانست. گرچه یک کنش مترقی یا انقلابی بدون جسارت و شهامتِ گذر از وضعیت کنونی و تاوان‌های لازمه‌اش، خصوصاً آن‌جاکه توده‌ی نسبتاً وسیعی از آدم‌ها را دربرمی‌گیرد، غیرممکن است؛ اما جسارت و شهامتِ ترقی‌خواهانه یا انقلابی هنگامی معنای حقیقی خودرا پیدا می‌کند که راستای تکامل کلیت آن کنش و حرکت، مؤید حقانیت اجتماعی‌ـ‌تاریخی جسارت‌ها و شهامت‌ها باشد. در جریان جنگ ایران و عراق بارها پیش آمد که بسیجی‌ها در حالتی از خلسه و هیجان، با کشته‌های بسیار، حتی از میدان‌های مین هم عبور کردند. اما نتیجه‌ی این فداکاری‌ها و جان‌فشانی‌ها پس از 30 سال چیزی جز قرارداد سفیدامضا، بیکاری بسیار گسترده و گرانی روزافزون برای توده‌های کارگر و زحمت‌کش نیست. گرچه اغلب بسیجی‌ها از طبقات پایین جامعه برخاسته بودند؛ اما هیچ بعید نیست که حتی بچه میلیونرهای مرتجع هم دست به‌عملیات جسارت‌آمیز و حیرت‌آور بزنند. بسیاری از فالاژیست‌های لبنان که اغلب بورژوا زاده بودند و توسط ارتش اسرائیل نیز حمایت می‌شدند، در جنگ برعلیه سازمان آزادی‌بخش فلسطین و دیگر نیروهای لبنانیْ گاه چنان جسارت‌های چشم‌گیری از خود نشان می‌دادند که پیش از این‌ها فقط از سوی انقلابیون و کمونیست‌ها متوقع بودیم. اما نتیجه‌ی نهایی این جسارت‌ها (از پس راستای تاریخی‌ـ‌اجتماعی حزب فالانژیست لبنان) چیزی جز قتل‌عام اردوگاه‌های صبرا و شتیلا نبود.

2)

در اغلب مواقع، حل تضادهای طبقاتی با ‌نوعی از تقابل نظامی همراه است؛ اما همه‌ی تقابل‌های نظامی الزاماً برخاسته از مبارزه‌ی طبقاتی نیستند و پیامدهای چنین مبارزه‌ای را نیز درپی ندارند. لشگرکشی و کشورگشائی چنگیزخان ضمن این‌که برخاسته از دینامیزم مناسبات عشیرتی در مغولستان بود و این سرزمین نیز از پس کشورگشایی‌های چنگیزخان و تخریب دیگر کشورهاْ گام‌های متکاملی به‌جلو برداشت و با یک جهش تاریخی به‌جامعه‌ا‌‌ی فئودال‌ـ‌‌گله‌دار تکامل یافت؛ اما نه تهاجم نظامی چنگیز و ریشه‌ی دینامیک آن، و نه حقانیت همه‌ی آن نیروهای دولتی‌ای که در مقابل چنگیز ایستادند و از حق حیات و حرمت و بقای خویش دفاع کردند، هیچ‌یک از خاصه‌های اساسی مبارزه‌ی طبقاتی و پیامدهای آن را برپیشانی نداشتند.

جنگ و مبارزه دوطرف دارند و گاه عملیات جنگیِ برخاسته از مبارزه‌ی طبقاتی و عملیات جنگی ناشی از کشورگشایی حتی یک‌سان نیز می‌نمایند؛ اما جنگ با مبارزه‌ی طبقاتی تفاوتی ذاتی و ریشه‌ای دارد. رابطه‌ی دو طرفی که با هم می‌جنگند، اعم از مهاجم یا مدافع، مکانیکی است و تأثیراتی که روی یکدیگر می‌گذارند، معمولاً مخرب یا کندکننده‌ی دینامیزم درونی هردو ویا یکی از آن‌هاست. اما رابطه‌ی دوطرفی‌که درگیر مبارزه‌ی طبقاتی هستند، دینامیک است و معمولاً در انحلال یک طرف رابطه و اعتلای طرف دیگر رابطه، تکامل مناسبات تولیدی و اجتماعی نوین را به‌دنبال دارد. ارتباط دو نیرویی که با هم می‌جنگند، بیرونی است؛ درصورتی‌که ارتباط دوسوی درگیر در مبارزه‌ی طبقاتی، درونی است و این دو، یک مجموعه‌ی دوگانه‌ی واحد را می‌سازند.

این درست است‌که مبارزه‌ی طبقاتی بین دو طبقه‌ی عمده‌ در یک جامعه‌ی طبقاتی واقع می‌شود؛ اما هردو طبقه علیه یکدیگر مبارزه نمی‌کنند؛ چراکه یکی از این دو طبقه‌ی عمده برفراز جامعه قرار دارد و نیازی به‌فرازجوئی و برتری (یعنی: مبارزه) ندارد. بنابراین، در امر مبارزه‌ی طبقاتی فقط یک طرف رابطه است که مبارزه می‌کند و طرف دیگری که برتری و تسلط دارد، این مبارزه‌جوئی را سرکوب می‌کند. اگر نگاهی به‌جامعه‌ی سرمایه‌داری بیندازیم، به‌سادگی متوجه می‌شویم که این طبقه‌ی سرمایه‌دار است‌که در دولت متشکل شده و برای حفظ موقعیت مسلط اقتصادی، اجتماعی و سیاسی خود به‌همه‌ی ابعاد زندگی طبقه‌ی کارگر تعرض می‌کند و به‌طور همه‌جانبه‌ای توده‌ی کارگران را مورد استثمار و سرکوب قرار می‌دهد؛ و این کارگران هستند که چاره‌ای جز مبارزه برعلیه تعرض، استثمار و سرکوب طبقه‌ی سرمایه‌دار ندارند. اما مبارزه‌جوئی کارگران دارای این پیش‌نهاده‌ی اجتماعی و تاریخی است‌که آن‌ها را به‌مثابه‌ی پرولتاریا در جامعه و نیز در دولت متشکل کند تا با استقرار دیکتاتوری پرولتاریایی خویش، ضمن انحلال طبقه‌ی صاحبان سرمایه و لغو مالکیت خصوصی، خودْ خویشتن را نیز به‌‌مثابه‌ی پرچم‌دار رهایی نوع انسان تکامل بدهد.

3)

در جامعه‌ی سرمایه‌داری ارزش اجتماعی و تاریخی هرکنش اقتصادی، سیاسی یا طبقاتی (اعم از این‌که عصیانی باشد یا مسالمت‌جویانه)، به‌ویژه در جائی‌که از سوی توده‌ی نسبتاً کثیری از افراد و گروه‌ها مادیت می‌گیرد، به‌دو عامل اساسی بستگی دارد: یکی مطالباتی‌که توسط کنش‌گران اقتصادی، سیاسی یا طبقاتی مطرح می‌شود؛ و دیگری چگونگی طرح و تبیین این مطالبات است که نهایتاً و لاجرم با یکی از دو سیستم ایدئولوژیکِ بورژوائی یا سوسیالیستیْ قرابت یا هم‌سوئی دارد. به‌عبارت دیگر، رادیکالیسم (به‌معنی ریشه‌گرایی و دست بردن به‌ریشه‌ها برای حل یک معضل سیاسی و طبعاً طبقاتی) عمده‌ترین چهره‌ی خویش را نه در شکل کنش (مثل اعتصاب، تظاهرات، اقدام مسلحانه و مانند آن)، بلکه در محدوده‌ی مطالبات و به‌ویژه در چگونگی تبیین این مطالبات است که خودمی‌نمایاند.

یک مطالبه‌ی اقتصادی‌ـ‌اجتماعی (مثلاً مطالبه‌ی دستمزد یا حق تشکیل اتحادیه) یا مطالبه‌ی سیاسی‌ـ‌طبقاتی (مثلا مطالبه‌ی حق رأی همگانی یا خودگردانی و حتی مطالبه‌ی استقلال سیاسی) فی‌نفسه می‌تواند هم رادیکال باشد و هم رفورمیستی، هم راستای سوسیالیستی داشته باشد و هم با بورژوازی هم‌راستا باشد. آن‌چه این فی‌نفسگی، درخویشی، بی‌جهتی و در یک کلام هیچ‌بودگیِ سیاسی‌ـطبقاتی‌ـ‌تاریخی را به‌امری ملموس، لنفسه، معین و برخویش تبدیل می‌کند، چگونگی و چرائی تبیین آن مطالبه است‌که با استفاده از شبکه‌ی درهم‌تنیده‌ای از مفاهیم، تعاریف، سنت‌ها، آرزومندی‌ها، ارزش‌ها و مانند آن صورت می‌گیرد که می‌توان تحت عنوان ایدئولوژی از آن نام برد. در جامعه‌ی سرمایه‌داری (یعنی: در همه‌ی کوره‌دهات‌های دنیای امروز) این ایدئولوژی به‌واسطه‌ی گستره‌ی جهانی سرمایه و نیز عمدگی رابطه‌ی کار و سرمایه، اگر سوسیالیستی نباشد ویا امکان رویش سوسیالیستی نداشته باشد، ناگزیر بورژوائی است.

4)

اگر شخص مفروضی از من سؤال کند که بعضی از مشخصه‌های جامعه‌ی سوسیالیستی را نام ببر، به‌منظور این‌که پاسخی کلیشه‌ای نداده باشم، بدون نام بردن از کار و سرمایه، می‌گویم: آزادی همه‌جانبه‌ی کودکان در آزمون زندگی با همه‌ی اشتباهاتی که خطر جبران‌ناپذیری به‌همراه نداشته باشد. اگر شخص مفروض مشخصه‌ی دیگری بخواهد، جواب خواهم داد: برابری زن و مرد، به‌گونه‌ای که از قیودات اجتماعی، اقتصادی و سیاسی آزاد باشند.

اگر همین شخص یا فرد دیگری از من سؤال کند که آیا حاضرم در راستای رهایی زنان و برابری زن و مرد در چارچوب همین جامعه‌ی سرمایه‌داری مبارزه کنم، پاسخم هم آری خواهد بود و هم نه. آری، مشروط به‌این‌که امتیاز کسب شده از بورژوازیْ تقویت و استقرار گسترده‌تر بورژوازی را به‌دنبال نداشته باشد، و نتیجتاً دارای این پتانسیل و امکان باشد که در راستای آزادی همه‌ی زنان و مردان (یا در واقع، آزادی همه‌ی انسان‌ها) ادامه یابد؛ و نه، آن‌جاکه رهایی زنان از پاره‌ای قیدهای سطحی نه تنها موجبات تقید جوهره‌ی انسانی خودِ آن‌ها را درپی داشته باشد، بلکه این «آزادی» در مقابله با طبقات کارگر و زحمت‌کش همانند سلاح عمل کند و نیروی‌کار را بازهم محکم‌تر به‌انقیاد سرمایه درآورد.

شاید همان شخص یا یکی از کسانی که به‌نوعی در جریان این گفتگو قرار داشته، با نگاهی خیره و پرسش‌گر به‌من زُل بزند، که معنی نگاهش این است‌که چگونه رهایی از یک قید می‌تواند قیودات گسترده‌تر را به‌همراه آورد؟ من در مقابل این سؤالِ به‌زبان نیامده، بدون این‌که روی استدلال‌های اقتصادی‌ـ‌اجتماعی‌ـ‌سیاسی خم شوم، می‌گویم: به‌اطراف خودت نگاه کن! از تاچر و مرکل و کلینتون گرفته تا ده‌ها هزار مدیرکل و رئیس و سرپرست کارگاه! تا آن‌جا که من دیده و خوانده و شنیده‌ام، همه‌ی این زن‌ها (که نباید با زنان کارگر و زحمت‌کش اشتباه شوند) با جدیت بیش‌تری از سرمایه دفاع کرده‌اند.

آری، جنبشی‌که از برابری دستمزد کارگران زن و مرد دفاع می‌کند تا امکان سازمان‌یابی برابر زنان با مردان را در همه‌ی ابعاد مبارزه‌ی طبقاتی فراهم بیاورد و به‌طور هم‌زمان نیز برای ممنوعیت کار کودکان می‌کوشد، با آن جنبشی که هرجا زنی را می‌بیند که قبلاً مردی به‌جایش نشسته بود، از شادی فریاد رهایی سرمی‌دهد، از زمین مناسبات فروشندگان نیروی‌کار تا آسمان خریداران این کالای ارزش‌آفرین فرق می‌کند. رهایی زنانْ بدون توجه به‌جنبه‌ی طبقاتی و پتانسیل تاریخیِ این «رهایی»، عملاً زنان را مطیع‌تر و ارزان‌تر به‌جای مردانی می‌نشاند که کمی نیرومندتر یا کمی ناتوان‌تر، اما همان قدرتی را اِعمال می‌کنند که مردان برای سرمایه می‌کردند.

وضعیت اجتماعی و جایگاه تاریخی روژاوا

بدیهی است‌‌که روژاوا جامعه‌ای متشکل از انسان‌هاست. این نیز بدیهی است‌که انسان‌های متشکل در روژاوا نیازهائی دارند که ناگزیر از قِبَل طبیعت و به‌واسطه‌ی ابزار و کار آن‌ها حاصل می‌شود. بنابراین، هم‌چنان بدیهی است‌که بین انسان‌های متشکل در روژاوا و آن طبیعتی که موضوع کار و رفع نیاز آن‌هاست، مناسباتی برقرار است؛ و متناسب با این مناسبات، روابطی نیز بین انسان‌ها برقرار است‌که میزان و چگونگی سهمِ افراد و گروه‌های مختلف از تولید اجتماعی را تعیین می‌کند. مارکسیسم به‌واسطه‌ی جانب‌داری‌اش از طبقه‌ی کارگر، شناختی‌که از دینامیزم جامعه‌ی سرمایه‌داری دارد، و با استفاده از تحقیقات تاریخی، داده‌های مردم‌شناسی، کشفیات باستان‌شناسی و با استفاده از دیگر شاخه‌های متعدد علوم انسانی به‌این کشف دست یافته است‌که جوامع گوناگونْ مراحل مختلفی را پشتِ‌سر می‌گذارند که اگرچه عیناً یک‌سان نبوده‌اند، اما مجموعاً مسیر هم‌گونی را پیموده و می‌پیمایند. توالی این جوامع در عام‌ترین و کلی‌ترین شکلِ خویش که اصطلاح شکلِ کلاسیک نیز نامیده می‌شود، عبارتند از: کمون‌های اولیه، جامعه‌‌ی برده‌داری، جامعه‌ی فئودالی، جامعه‌ی سرمایه‌داری و جامعه‌ی کمونیستی که از مرحله‌ی سوسیالیستی نیز گذر می‌کند.

برای فهم پتانسیل‌ و امکانات نهفته در جامعه‌ی روژاوا که به‌طور قاطعی اساس فرارفت‌های آن را تعیین می‌کنند، می‌بایست به‌این سؤال پاسخ بدهیم که این جامعه در چه موقع و موضع اجتماعی‌ـتاریخی‌ای ‌قرار دارد؟ اگر در مرحله‌ی کمون‌های اولیه ویا جامعه‌ی کمونیستی قرار ندارد (که ندارد)؛ پس، موقعیت تولیدی‌ـ‌اجتماعی‌اش به‌کدام‌یک از مراحل برده‌داری، فئودالی یا سرمایه‌داری شبیه است؟ بدیهی است‌که روژاوا در مرحله‌ی برده‌داری نیست و چه‌بسا از چنین مرحله‌ای جهش نیز داشته است. پس، روژاوا یا در مرحله‌ی فئودالی قرار دارد ویا کلاً یک جامعه‌ی سرمایه‌داری است.

صرف‌نظر از تحقیق جامع اقتصادی‌ـ‌سیاسی‌ـ‌اجتماعی که در حال حاضر من فرصت و امکان آن را ندارم؛ اما بربستر شناخت عرصه‌ی جهانی و داشتن تصویری از مناطق گوناگون سرمایه، و با استفاده از بعضی داده‌های پراکنده اجتماعی و اقتصادی می‌توان چنین برآورد کرد که روژاوا جامعه‌ای مبتنی‌بر مالکیتِ صرفِ زمین (یا آب و مانند آن) نیست؛ و در کنار بعضی مناسبات اقتصادی و عمدتاً اجتماعیِ عشیرتیِ روبه‌زوال، مناسباتی در حال گسترش است‌که اساس آن را خرید و فروش نیروی‌کار تشکیل می‌دهد.

آقای بهرام رحمانی در گفتگوی مکتوبی که با سایت گزارشگران دارد، ضمن «اشاره کوتاهی به‌موقعیت اقتصادی کردستان سوریه‌ (روژاوا)» می‌نویسد:

«کردستان سوریه، حدود سه میلیون و نیم جمعیت و ۲۴ هزار کیلومتر مربع مساحت دارد. این منطقه حدود ۷۰۰ کیلومتر مرز مشترک با ترکیه دارد».

«کردستان سوریه به لحاظ اقتصادی، نسبتا از موقعیت بهتری برخوردار است. ظرفیت تولید روزانه حدود ۲۵۰ هزار بشکه نفت در روز دارد؛ میزانی که تا پیش از آغاز جنگ داخلی سوریه تولید می‌شد. بر اساس برآوردها، شهر رمیلان در کردستان سوریه، چیزی حدود کرکوک در عراق ذخایر نفتی دارد»[دیگر برآوردهای حاکی از این است‌که نفت رمیلان اگر از بقیه مناطق نفت‌خیز سوریه بیش‌تر نباشد، لااقل با همه‌ی آن‌ها برابر است: ع. ف.].

«از ۲۴ هزار کیلومترمربع مساحت کردستان سوریه، ۱۸ هزار کیلومترمربع آن زیر کشت است. به این ترتیب، دو سوم کردستان سوریه منطقه‌ پرآبی است با ۱۰ سد بزرگ و گنجایش ۳۰۰ میلیون متر مکعب آب».

«این منطقه تا پیش از جنگ داخلی، سالانه ۴/۱ میلیون تن گندم و ۳۷۳ هزار تن پنبه تولید می‌کرد. ۱۵ میلیون اصله درخت زیتون هم در منطقه وجود دارد».

«در واقع ۴۵ درصد محصولات کشاورزی سوریه تا پیش از جنگ داخلی سوریه، در کردستان تولید می‌شد. نهایتا بنیه اقتصادی سالانه کردستان سوریه، حدود 12 میلیارد دلار است[!؟]».

آقای رحمانی در همین گفتگو، هنگامی‌که روند شکل‌گیری «خودگرانی دموکراتیک» را توضیح می‌دهد می‌نویسد:

«نهایت یک ایده سیاسی در این جامعه جایگاه مهمی باز کرد و آن هم این بود که خودگرانی دموکراتیک و یا به نوعی روابط و مناسبات شورایی در رژاوا برپا کنند».

«در چنین روندی، اولین اقدام در روژاوا، ایجاد انواع نهادها، کمیته‌ها و انجمن‌ها در خیابان‌ها، در محله‌ها، روستاها، بخش‌ها و شهرهای کوچک و بزرگ، در همه جا بود. نقش این نهادها و تشکل‌ها، سازمان‌دهی و دخالت دادن مردم در تمام امور جامعه بود. نهادهای ويژه‌ای برای توجه به عرصه‌های مختلف جامعه، تشکيل شد، از جمله: مسایل زنان، اقتصادی، زیست محیطی، آموزش و پرورش، بهداشت و مراقبت، حمایت و همبستگی، مراکزی برای خانواده جان‌باختگان، تجارت و کسب و کار، روابط دیپلماتیک با کشورهای خارجی و … حتی نهادهایی به منظور آشتی دادن اختلافات میان افراد و اقشار مختلف جامعه در تلاش برای پيش‌گيری از درگیری‌های احتمالی و از بردن اين اختلافات به دادگاه بودند، و این در صورتی بود که آن‌ها به توافق و تفاهم نرسند»[همه‌ی تأکیدها در این نوشته از من است].

آقای رحمانی در همین گفتگو آن‌جا که محاسن «خودگرانی دموکراتیک» را برمی‌شمارد و به‌زعم خود تفاوت این خودگردانی را با «خودمختاری» توضیح می‌دهد، می‌نویسد:

«طبق گزارشات همه اقشار جامعه کردستان سوریه، یعنی کارگران، زحمت‌کشان، زنان، کودکان، جوانان، بازنشستگان و افراد مسن، مغازه‌داران، بازرگانان، بازاريان و… به دلیل‌ وجود سیاست‌های انسان‌دوستانه و آزادانه و برابری‌طلبانه و عدالت‌جویانه راضی‌اند. امنیت و آزادی در کسب و کار و زندگی‌شان بدون دخالت از طرف احزاب و یا جناح‌ها جریان دارد».

گرچه در اغلب مقالاتی‌که درباره‌ی ‌روژاوا و کوبانی نوشته شده‌ است و به‌ویژه در آن مقالاتی که برای ‌ستایش از کوبانی به‌رشته‌ی تحریر درآمده، سعی براین بوده است‌که از سه عبارت یا کلمه‌ی «طبقه‌ی کارگر»، «سرمایه‌داری» و «سوسیالیسم» استفاده نشود؛ و گرچه آقای رحمانی هم به‌همین روال فقط جائی از کلمه‌ی «سوسیالیسم» و «کمونیسم» استفاده می‌کند که همه‌ی جهانیان را به‌حمایت از کوبانی فرامی‌خواند؛ اما نقل‌قول‌های بالا ضمن این‌که یک تصویر کلی از وضعیت اقتصادی کردستان سوریه می‌دهد، در عین‌حال حاکی از این واقعیت است‌که در روژاوا بساط «تجارت و کسب و کار» برقرار است. «کارگران» و «زحمت‌کشان» در کنار «مغازه‌داران»، «بازرگانان»، «بازاریان» و مانند آن «به دلیل‌ وجود سیاست‌های انسان‌دوستانه و آزادانه و برابری‌طلبانه و عدالت‌جویانه» راضی هستند؛ و همه‌ی نهادهای لازمه و از جمله آن نهادی‌که به‌مسائل «اقتصادی» می‌پردازد، توسط همگان اداره می‌شود.

اگر تصویری‌که آقای بهرام رحمانی از وضعیت اقتصادی سوریه می‌دهد، درست باشد (که با توجه به‌دیگر داده‌های پراکنده چنین می‌نماید که زیاد هم از آن‌چه به‌طور حسی قابل مشاهده است، دور نیست)، ازجمله می‌توان چنین نتیجه گرفت‌که نیروی‌کار در روژاوا خرید و فروش می‌شود، و سرمایه به‌جز در بخش نفت [که به‌احتمال زیاد رسماً در مالکیت دولت سوریه قرار دارد] مراحل اولیه انباشت خودرا طی می‌کند. اما این نتیجه‌گیری تناقضی را در درون خود پنهان کرده است! کدام تناقض؟

قانونمندی انباشت سرمایه در مراحل اولیه‌اشْ مستلزم تحویل نیروی‌کار با شدت هرچه بیش‌تر، و روزِ کارِ هرچه طولانی‌تری است. همان‌طور که مشاهدات و گزارش‌های مربوط به‌انباشت اولیه سرمایه در انگلیس و دیگر کشورهای اروپای غربی  نشان می‌دهد، در چنین وضعیتی ارزش زندگی کارگر چنان ناچیز است‌که حتی برای دزدی یک قرص نان هم محکوم به‌اعدام می‌شود. بنابراین، یا مناسبات سرمایه، تکنولوژی و بارآوری تولید در روژاوا به‌طور فوق‌العاده‌ای پیش‌رفته‌ است و طبقه‌ی کارگر نیز از تشکلی بسیار قدرتمندی برخوردار است؛ و یا عوامل دیگری در این رابطه عمل می‌کنند و تأثیرات جدی‌ای می‌گذارند که تحلیل‌گران وضعیت اجتماعی‌ـ‌اقتصادی روژاوا توجهی به‌آن نکرده‌اند.

به‌هرروی، واقعیت این است‌که مناسبات مبتنی‌بر خرید و فروش نیروی‌کار، تکنولوژی تولید و بارآوری کار در روژاوا پیش‌رفت چندانی ندارد و هنوز مراحل ابتدائی خودرا طی می‌کند. پس، باید به‌دنبال آن عامل یا عواملی گشت‌ که صاحبان زمین و سرمایه را با عناوین «مغازه‌داران، بازرگانان، بازاريان و…» در ‌کنار «کارگران، زحمت‌کشان… و بازنشستگان» قرار می‌دهد و به‌خصومت‌ها و فشارهای لازمه‌ی انباشت اولیه سرمایه نیز اجازه‌ی انکشاف نمی‌دهد.

تأثیر عمل‌کردهای مکانیکی و بیرونی بر‌یک مجموعه‌ی دوگانه‌ی واحد ـ‌همواره‌ـ مانع شدت‌یابی تضادهای درونی آن مجموعه (نه حل آن تضادها) می‌شود. در رابطه با کردهای سوریه که مجموعه‌ای در درون مجموعه‌ی جامعه‌ی سوریه هستند و در معرض مکانیزم‌های کند یا تخریب‌کننده‌ی آن، این فشارِ مجموعه‌ی بزرگ‌تر (یعنی: دولت بشار اسد) بوده است که تا اندازه‌ای از شدت‌یابی تضادهای درونی مجموعه‌ی کوچک‌تر (یعنی: روژاوا)‌ کاسته است. علاوه بر فشاری که توسط دولت اسد به‌مجموعه‌ی روژاوا وارد می‌گردید و هنوز هم امکان شدت‌یابی آن وجود دارد، اما بقایای مناسبات اجتماعی، سنت‌ها و خویشاوندی‌های عشیره‌ای و حتی بازتولید این سنت‌ها در مختصاتی دیگرگونه، راز یک‌پارچگی کردستان سوریه و بقای بورژوازی نوپا و ناتوان آن در مقابل انواع فشارها و مکانیزم‌های بیرونی است‌که بیش از همه از سوی دولت علوی‌ـ‌عربی اسد اعمال می‌گردید.

بدین‌ترتیب، هم «قرارداد اجتماعی» و هم آن‌چه «خودگردانی دموکراتیک» نام‌گذاری شده است، چیزی جز بازتولید بقایای مناسبات اجتماعی، سنت‌ها و خویشاوندی‌های عشیره‌ای در شرایطی نیست که سرمایه‌داری ترانس‌آتلانتیک به‌دلایل متعددی دست از ‌داعش شسته، و در مقابله با دولت اسد، به‌طور غیررسمی با کردهای سوریه وارد ائتلاف شده است. گرچه فشار از سوی دولت بشار اسد در این شرایط تااندازه‌ی زیادی کاهش یافته، اما خطر داعش با شدت بیش‌تری جای دولت اسد را گرفته است. در چنین مختصاتی بود ‌که رهبران ارشد کردهای سوریه (با تأثیرپذیری بسیار شدید  و همه‌جانبه از پ. کا. کا. و اوجالان)، «فرصت» را غنیمت شمردند و درصدد نوزایی مناسباتی برآمدند که شاکله‌ی زندگی در مناطق و جوامع کردنشین در سرزمین سوریه است. به‌هرروی، آن عاملی‌که رویداهای ناشی از مبارزه‌ی ‌طبقاتی در سوریه را به‌مختصاتی تبدیل کرد که برای کردهای مقیم در این سرزمین نیز فرصتی برای استفاده فراهم آورد، چیزی جز سیاست‌هایی نبود که از تهاجم بورژوازی ترانس‌آتلانیک (به‌زعامت آمریکا) به‌بورژوازی اورآسیا (به‌زعامت روسیه و چین) نشأت می‌گرفت.

لیبی به‌طور مستقیم مورد حمله‌ی نظامی ناتو قرار گرفت و درهم کوبیده شد[اینجا و اینجا]؛ اما در سوریه[اینجا] دارودسته‌های جهادی‌ـ‌اسلامی جای ناتو را گرفتند و این «فرصت» را برای زعمای کردستان فراهم آوردند تا دست به‌آن تحولاتی بزنند که توده‌ی وسیعی از چپ‌های سابق تعبیر انقلابی از آن دارند. آقای بهرام رحمانی ضمن این‌که اشاره به‌طبقات اجتماعی، بنیان‌ها و نهادهای مبارزه‌ی طبقاتی، ماهیت «نیروهای سیاسی آگاه و متحد و متشکل» و جای‌گاه و پتانسیل تاریخی «جنبش‌های سیاسی‌-‌اجتماعی» را فراموش می‌کند، درباره‌ی این «فرصت» می‌نویسد:

«گاهی در تاریخ وقایع مختلفی از شورش، قیام، انقلاب، خلاء قدرت سیاسی و غیره رخ می‌دهد که جنبش‌های سیاسی‌-‌اجتماعی و نیروهای سیاسی آگاه و متحد و متشکل فرصت را مغتنم شمرده و به سرعت با بسیج مردم قدرت سیاسی را به دست می‌گیرند».

اما این «فرصت» که ریشه‌ای در مبارزه‌ی طبقاتی ندارد و از چنان مبارزه‌ا‌‌‌ی هم با دولت اسد سرچشمه نگرفته است که با مبارزه‌ی طبقاتی هم‌سنگ و قابل مقایسه باشد، طبیعتاً از آسمان نیز نیامده است! آقای خالد حاج محمدی ضمن این‌که به‌ریشه‌ی این «فرصت» اشاره می‌کند، درعین‌حال به‌این نیز افتخار می‌کند که آن را «عاقلانه و به‌نفع مردم» دانستند و لابد هنوز هم می‌دانند. او می‌نویسد:

«با گذشت مدتی کوتاه از جنگ در سوریه احزاب ناسیونالیستهای کرد از «ارتش آزاد» سوریه بیرون آمدند٬ آنها و بطور مشخص حزب اتحاد دمکراتیک که هم پیمان پ ک ک است٬ در توافق با دولت بشار اسد که تحت فشار بود٬ کنترل کردستان سوریه را به عهده گرفتند. بعد از این توافق آنها اعلام کردند که در جنگ سوریه بی طرف میمانند و نه علیه دولت بشار و نه علیه اپوزیسیون متحد غرب جنگ نخواهند کرد. اتخاذ چنین تاکتیکی در آن زمان باعث شد بخشی از سوریه و بطور مشخص مناطق کردستان سوریه از جنگ و محنتی که به مردم سوریه تحمیل شد تا حدودی در امان بماند. آن زمان ما…. چنین تصمیمی را عاقلانه و به نفع مردم دانستیم».

بنابراین، حزب اتحاد دمکراتیک نه با جنگ، که «در توافق» با دولت اسد کنترل کردستان سوریه را به‌عهده گرفت و با امتناع از جنگ با دستجات جهادی و هم‌چنین با امتناع از ایجاد پیمان مشترک نظامی با دولت سوریه، به‌عنوان یک عامل درجه‌ی چندم در عروج داعش نقش داشته و این نقش به‌همراه ارتباط غیرمستقیم (اما مستمر) با آمریکا برای این حزب «فرصتی» فراهم آورد تا در قالب ‌آن به‌اصطلاح انقلابی ظاهر شود که ریشه‌اش نه در مبارزه‌ی طبقاتی، بلکه در ستیز بلوک‌بندی‌های سرمایه‌داری جهانی و در آن بلوکی است‌که دست بالا و حالت تهاجمی را دارد: بلوک‌بندی ترانس‌آتلانتیک. گرچه همه‌ی این روند یک فرصت‌طلبی بسیار جدی را به‌نمایش می‌گذارد؛ اما در پیچیدگی آن نمی‌توان شک کرد.

نه تنها آن چپ‌هایی که مثل آقای رحمانی ستایش از روژاوا را به‌پراتیک طبقاتی خود تبدیل کرده‌اند، بلکه حتی آن چپ‌هایی که ‌وقایع مربوط به‌روژاوا را به‌اصطلاح منتقدانه نگاه می‌کنند، این را طبیعی و درست می‌دانند که در گوشه‌ای از جهان سرمایه‌‌داریِ امروز (که فاقد هرگونه امکانی برای فرارفت‌های تاریخی و نوعی‌ـ‌انسانی است)، یک «انقلاب» به‌وقوع بپیوندد که ریشه‌ای در مبارزه‌ی طبقاتی ندارد و لام تا کام هم درباره سوسیالیسم سکوت می‌کند. چپِ «منتقدِ» احزاب کردستان سوریه این «نقص» را در برابر عظمت «یک جنبش انسانی» می‌بخشد تا بدون به‌زبان آوردن کلمه‌ی خداحافظی، با مارکسیست‌نمایی دو«آتشه»، عطای مارکسیسم و تعیین‌کنندگی مبارزات کارگری در جنبش‌های اجتماعی را به‌لقای کنش‌ها و تبیینات آنارشیستی و ضدکمونیستی جناب اوجالان و پ. کا. کا. ببخشد.

آقای خالد حاج محمدی ادعا می‌کند که «اگر امروز کوبانی در میان تمام قدرتهای بزرگ و کوچک جهان متحدی ندارد به‌دلیل جایگاه آن در برگرداندن اراده به انسان… است»؛ اما «کوبانی قلب صدها میلیون انسان آزادیخواه و حق طلب را در سراسر جهان تسخیر کرده است». از همه‌ی این‌ حرف‌ها ـ‌مجموعاً‌ـ چنین القا می‌شود که اگر بمباران‌های هواییِ ائتلافِ آمریکایی بیش‌تر روی سوریه متمرکز شده تا عراق، به‌دلیل فشاری است‌که افکار عمومی به‌این نیروها وارد کرده‌اند! «برگرداندن اراده به‌انسان» از خطیرترین وظایف یک جنبش پرولتاریایی است که (بسیار فراتر از عبارت‌پردازیِ سوپر مدرنیستی منصور حکمت)، قاطع‌ترین مرحله‌ی آن در استقرار دیکتاتوری پرولتاریا و حتی مشروط به‌الغای مالکیت خصوصی امکان متحقق می‌یابد. از طرف دیگر، فقط یک جنبش کمونیستی با گستره‌ی انترناسیونالیستیِ نهادینه است‌که می‌تواند «قلب صدها میلیون انسان آزادیخواه و حق طلب را در سراسر جهان تسخیر» کند. چنین تسخیر مفروض و گسترده‌ای فقط به‌معنی مرحله‌ی قاطعی از انقلاب جهانی است!؟ با همه‌ی این احوال، آقای خالد حاج محمدی در توصیف آن‌چه در کوبانی می‌گذرد، می‌نویسد:

«کوبانی نه کمون پاریس است و نه انقلاب اکتبر و نمیتوان وظایف یک انقلاب خالص کارگری را بر دوش یک جنبش انسانی گذاشت. این هم توهم است و هم درک نازل از انقلاب کارگری و کاهش عظمت و ارزش آن تا حد دفاع از حق حیات و آزادیهای اولیه انسان و حتی برابری زن و مرد».

بدین‌ترتیب است‌که «کمون پاریس» و «انقلاب اکتبر» در عظمت‌‌شان فرافکنی می‌گردند و «انقلاب خالص کارگری» نیز اختراع می‌شود تا بتوان وقایع جاری در کوبانی را با زمینه‌ی تنهایی‌ نیمه‌روستایی‌اشْ در برابر «تمام قدرتهای بزرگ و کوچک جهان» قرار داد، و تحت نام «جنبش انسانی» تصویرش کرد، و جایگاه آن را به‌لحاظ زمان و مکان واقعی آن‌چنان جلو برد تا ‌»در برگرداندن اراده به‌انسان»، تسخیر «قلب صدها میلیون انسان آزادیخواه و حق طلب را در سراسر جهان» به‌پشتوانه‌ی عروج خویش تبدیل کند!! اگر حقیقتاً چنین است، چرا صدها میلیون بار شعار ندهیم: برافراشته باد پرچم کوبانی برفراز تاریخ جهان!!!

اما حقیقت جز این است‌که آقای حاج محمدی در شوری برخاسته از سودا به‌تصویر می‌کشد. این نقل قول را که قسمتی از ترجمه‌ی مقاله‌ای از فارین پالیسی به‌نام «گفتگوی مخفیانه واشنگتن با کُردهای سوریه» است، با هم بخوانیم:

«آمریکا نیز هرگونه ارتباط رسمی با حزب اتحاد دموکراتیک را رد کرده است. حزبی که از آن به‌عنوان شاخه سیاسی یگان‌های مدافع خلق یاد می‌شود. پ.ی.د که از ماه جولای سال ۲۰۱۲ و پس از عقب‌نشینی نیروهای اسد، کوبانی و دیگر مناطق کُردستان سوریه را اداره می‌کند، حزبی نزدیک به‌حزب کارگران کُردستان قلمداد می‌شود، که خود این حزب نیز از سال ۱۹۸۴ با دولت ترکیه درحال جنگ است. حزبی که از سوی دولت های ترکیه و آمریکا همچون حزبی تروریستی قلمداد می‌شود. گفتگو با برخی شخصیت‌های آمریکایی و کُرد آشکار ساخت که واشنگتن سال‌ها است که از طریق یک کانال مخفی با پ.ی.د در حال گفتگو است. حتی آمریکا تلاش کرده که از گروهی از کُردهای مخالف در سوریه حمایت کند و آنها را با ارتش آزاد سوریه همراه کند».

«»رابرت فورد» سفیر پیشین آمریکا در دمشق در این خصوص به‌فارین پالیسی گفت «پ.ی.د از آمریکا درخواست گفتگوی رسمی کرده است اما واشنگتن این درخواست را رد کرد، هرچند از سال ۲۰۱۲ به‌این سو به‌صورتی غیر مستقیم با این گروه به‌گفتگو نشسته است». فورد می‌گوید «ما با کسی دیدار کردیم که میان آمریکا و پ.ی.د میانجیگری می کرد. چندین بار با وی دیدار کردیم. خودم یکبار و دیپلمات‌های دیگرمان نیز چندین بار».

«به گفته رابرت فورد، هر شش ماه یکبار آمریکا با میانجیگری یک شهروند سوری ساکن اروپا با حزب اتحاد دموکراتیک ارتباط برقرار می‌کرده است. دو ناظر سیاسی کُرد مطلع از این دیدارها، به فارین پالیسی گفته اند که دیدارها بعدها از طریق سفارت آمریکا در پاریس تداوم یافته و در این دیدارها دو طرف به تبادل اطلاعات در خصوص آخرین تحولات سوریه پرداخته‌اند. به‌گفته این دو ناظر کُرد، ممکن است که مسئولان ارشد آمریکایی از محتوای این دیدارها مطلع نشده باشند. غیر از این، هیچ‌یک از رابرت فورد و دو ناظر سیاسی کُرد حاضر به‌افشای هویت میانجیگر نشدند. در رابطه با مساله ارتباط با پ.ی.د واشنگتن همیشه نگران واکنش ترکیه بوده است. فورد در این خصوص می‌گوید «ما [آمریکا] باید بسیار حساس باشیم…».

بنا برهمه‌ی این‌ها می‌توان چنین نتیجه گرفت: آن فرصتی‌که کمی بالاتر از آن نام بردیم و آقای بهرام رحمانی هم (شاید ناخواسته) اشاره‌ای ضمنی به‌آن دارد، حاصل بازی سیاسی بسیار پیچیده‌ای است‌که بورژوازی ناتوان کردهای سوریه برای دست‌یابی به‌اقتدار سیاسی و طبعاً اقتدار اقتصادی‌ـ‌اجتماعی به‌آن دست زده است. آن‌چه در این بازی به‌هیچ گرفته شده، نزدیک به‌سه میلیون آواره‌ی سوری، بیش از دویست هزار کشته و سرنوشت کل سوریه و تمامی خاورمیانه و چه‌بسا همه‌ی جهان است. بورژوازی کُرد در سوریه به‌دلایلی که بالاتر مورد اشاره قرار گرفت، فاقد این امکان است‌که با شدت بخشیدن به‌‌کار و افزایش زمان آن، به‌اندازه‌‌ای که بقایش را تضمین نماید، سرمایه انباشت کند؛ بنابراین، می‌خواهد این ناتوانی در عرصه‌ی سیاست و تولید داخلی را در بیرون و در میان شکاف‌های ناشی از‌ سیاست‌های بلوک‌بندی ترانس‌آتلانتیک با ضریب بسیار بالایی جبران کند.

کوبانی در شرایطی به‌شهادت‌گاه وجدان اغلب قریب به‌اتفاق چپ‌های دنیا تبدیل شده است که متوسطِ روزانه‌ی کشته‌ها و زخمی‌های ناشی از عملیات انتحاری در آسیا، آفریقا و خاورمیانه از صد نفر هم بیش‌تر است. از دیگر جنبه‌های این جنبشِ «انسانی» که بگذریم؛ اما این شهادت‌گاهی که از کوبانی به‌طور گسترده‌ای تصویر و تبلیغ می‌شود، دژخیمی هم به‌نام داعش در مقابل دارد که بمباران‌کننده‌اش را در جایگاه فرشتگان قرار می‌دهد. بنابراین، اگر این فرشته‌ی روح‌نواز بخواهد دستی به‌نقشه‌ی خاورمیانه بِبَرد، مناطق نفوذ بلوک‌بندی رقیب را بالا بکشد و دُم افرادی مثل بشار اسد را به‌دلیل ائتلافی که با بلوک‌بندی اورآسیا دارد، روی کول‌شان بگذارد، کسی نباید متعرضش باشد! چرا؟ برای این‌که به‌قول آقای خالد حاج محمودی «امروز در دل سناریوی سیاهی که در پشت در کوبانی خوابیده است دفاع از زندگی و آسایش و امنیت مردم به ابتکار هر نیرویی [که] باشد قابل دفاع است»[!!؟]. و اگر کسی از «ابتکار هر نیرویی» برای «دفاع از زندگی و آسایش و امنیت مردم» حمایت نکند، به‌«»کمونیستهای» منزه»طلبی تبدیل می‌شود که «عدم حضور یک جریان کمونیستی قوی در کوبانی را توجیهی برای طرح… سوالات» پَرت می‌دانند.

اما نکته‌ی بسیار جالب و فراموش شده این است‌که همه‌ی این مدیحه‌سرایی‌ها‌ی سوزناک در وصف «سناریوی سیاهی که در پشت در کوبانی خوابیده است»، درست هنگامی به‌اوج خود رسیدند که کوبانی تقریباً خالی از سکنه بود و بسیاری از جنگجویان آن را اعضای واحدهای نظامی پ. کا. کا تشکیل می‌دادند که مخفیانه از ترکیه می‌آمدند. حقیقت این است‌که بورژوازی کردستان ترکیه با دامن زدن به‌جاه‌طلبی‌های بورژوازی کردستان سوریه ـ‌در واقع‌ـ مسائل خودش با دولت ترکیه را رتق و فتق می‌کند تا در ایجاد دولت عثمانیِ به‌اصطلاح نوین دستش از غنائمی که باید به‌دست بیاید، چندان هم کوتاه نباشد.

آینده‌ی سیاسی‌ـ‌اجتماعی‌ـ‌اقتصادی در کردستان سوریه، صرف‌نظر از تغییرات صرفاً کمّیِ چه‌بسا قابل توجه و نیز صرف‌نظر از جابه‌جایی‌های محتمل جغرافیایی و سیاسی، و علی‌رغم همه‌ی سیاست‌ورزی‌های ظاهراً انقلابی و حماسه‌آفرینی‌های نظامی در کوبانی از طرف حزب اتحاد دمکراتیک که در ماهیت بورژوایی آن‌ها شکی نیست، همان سرشت و کیفیتی را خواهد داشت که در وضعیت کنونی آن (یعنی: مناسبات اقتصادی‌ـ‌اجتماعیِ فی‌الحال موجود و سنت‌های عشیره‌ای متناسب با آن) نهفته است. در ادامه‌ی بازهم به‌این مسئله می‌پردازم.

«قرارداد اجتماعی»!؟

صرف نظر از هرگونه تعریف و چشم‌اندازی که در مختصات کنونیِ سرمایه‌داری جهانی و نیز در محدوده‌ی معناییِ عبارت «قرارداد اجتماعی» بتوان تصور کرد (اعم از مثبت یا منفی)، اما نفس این عبارتِ ماقبل مارکسی و روسویی‌ـ‌بورژوایی که قانونمندی تغییر و تحولات اجتماعی را به‌اراده‌ و توافق محض می‌کاهد و روی دینامیزم مبارزه‌ی طبقاتی خط می‌کشد، ضدکارگری و طبعاً ضدکمونیستی است. چرا؟ برای این‌که اراده‌ی محض (یعنی: فقدان ویا حذف وضعیتی موجود، واقعی و اراده‌پذیر)، و این تصور که بتوان بدون روابط و مناسبات ویژه و معینی از یک وضعیت اجتماعی مفروض به‌وضعیت دیگری عبور کرد، اراده‌ای فوق مادی و ماورایی را به‌جای اراده‌ی دخالت‌گر انسان‌هایی می‌نشاند که مشروط به‌زمان و مکان معینی هستند و اراده‌ی خود را از پس شناختِ تغییر و تحولات معینی شکل می‌دهند و در سازمان‌یابی هم‌راستا با آن زمان و مکان نیز اعمال اراده می‌کنند. نکته‌ای که در این‌جا باید روی آن تأکید کرد، این است‌که ماورائیت و اراده‌ی ماورایی ـ‌همواره و همیشه‌ـ تصویرِ وضعیت موجود است‌که در وارونگی‌اش ذاتاً غیرقابل تغییر ترسیم می‌شود.

از تعریف ترمینولوژیک و شیوه‌ی ماتریالیستی‌ـ‌دیالکتیکیِ تقرب به‌نسبت‌ها و مجموعه‌ها که موقتاً بگذریم، باید روی محتوای «قرارداد اجتماعیِ» روژاوا مکث کنیم. اغلب کسانی‌که از انقلاب روژاوا می‌گویند و درباره‌ی آن می‌نویسند، ضمن تأکید بسیار شدید روی مسئله‌ی برابری زن و مرد که دست‌آوردِ حالِ حاضر تصویر می‌شود، براین باورند که فهم این انقلاب در گرو اطلاع کافی از «قرارداد اجتماعی» روژاوا و فهم مسئله‌ی بسیار اساسیِ ساختار کانتونی آن است.

بنابراین، نگاهی به‌‌مفهوم «قرارداد اجتماعی» در روژاوا و تقسیمات کانتونی به‌طورکلی و نیز تعبیر روژاوایی از این تقسیمات زمینه‌ی ‌دریافت روشن‌تری از «انقلاب» در کردستان سوریه را فراهم می‌کند. آقای بهرام رحمانی در این رابطه ضمن این‌که ساختار کانتونی و خودگرانی دموکراتیک را «به نوعی روابط و مناسبات شورایی» تعبیر می‌کند، در مورد «قرارداد اجتماعی» در روژاوا می‌نویسد:

«مواد بسیاری در قرارداد اجتماعی وجود دارد از جمله: جدایی دین از دولت؛ ممنوعيت ازدواج زیر سن ۱۸ سال؛ حقوق زنان و کودکان باید به رسمیت شناخته شود، حمايت و اجرا شود؛ ممنوعيت ختنه زنان؛ ممنوعيت چند همسری؛ انقلاب باید از پایین جامعه صورت گيرد و پایدار باشد؛ آزادی، برابری، فرصت‌های برابر و عدم تبعیض؛ برابری بین زن و مرد؛ تمام زبان‌هايی که مردم صحبت می‌کنند باید به رسمیت شناخته شوند و در جزيره، زبان‌های عربی، کردی و سوری زبان‌های رسمی هستند؛ ايجاد یک زندگی شايسته برای زندانیان و تبديل زندان به جایی برای بازپروری و اصلاح؛ هر انسانی حق پناهندگی دارد و پناهنده بدون رضایت او برگردانده نمی‌شود و…».

واقعیتِ آن‌چه آقای بهرام رحمانی درباره‌ی «قرارداد اجتماعی» می‌نویسد، ضمن تلاش او برای القای یک تصویر به‌اصطلاح سوسیالیستی، اما دقیقاً همان هدیه‌ای است‌که بورژوازی کردستان سوریه با «تغییرِ» قراردادیِ ملات مناسبات عشیره‌ای به‌بورژوازی آمریکایی‌ـ‌اروپایی تقدیم می‌کند تا در انتهای صفی قرار بگیرد که اجزای این بلوک‌بندی را تشکیل می‌دهند. شوق القای همین تصویر است که آقای رحمانی و دیگران را از بیان این مسئله باز می‌دارد که قرارداد مذکور صراحتاً از مالکیت خصوصی و با پنهان‌کاری از خرید و فروش نیروی‌کار و طبعاً از استثمار کارگران توسط صاحبان سرمایه دفاع می‌کند.

در نقل‌قول زیر که بخشی از جزوه‌ی «کنگره‌ی ملی کردستان» با عنوان «خودمختاری دمکراتیک برپایه کانتون در روژاوا از دیکتاتوری به‌دمکراسی»(مه 2014)، ترجمه‌ی آقای آرام نوبخت است، هم مالکیت خصوصی مشروعیت دارد و هم «حفظ حقوق کارگران». اما آن‌چه بر «حفظ حقوق کارگران» مقدم است، وجودِ کسانی به‌عنوان سرمایه‌دار است‌که بخواهند و بتوانند نیروی‌‌کار کسانی را بخرند که چیزی جر همین نیروی‌کار برای فروش نداشته باشند:

{«نظام اقتصادی دموکراتیک، در نواحی تحت خود‌ـ‌مدیریتی [خودمختاری دمکراتیک] به‌شکلی عادلانه، پایدار و متکی برتوسعه‌ی جهانی کار می‌کند؛ متکی برتوسعه‌ی علم و تکنولوژی است با هدف تضمین نیازهای انسانی و یک استاندارد زندگی شایسته برای کلیه شهروندان، از طریق افزایش تولید و بهره‌وری، و با تضمین اقتصاد مشارکتی ضمن تشویق رقابت مطابق با اصل خودمختاری دمکراتیک («به‌هرکس مطابق با کارش») و جلوگیری از انحصار و اجرای عدالت اجتماعی، تضمین شکل مالکیت ملی بر ابزار تولید، حفظ حقوق کارگران و مصرف‌کنندگان، حمایت از محیط زیست و تقویت حق حاکمیت ملی}.

{«زمین و اموال عمومی در نواحی خودمختاری دموکراتیک، متعلق به‌مردم است و یک قانون، نحوه‌ی مدیریت و سرمایه‌گذاری در آن‌ها را تنظیم می‌کند. هرکسی نسبت به‌مال خود حق دارد؛ تملک خصوصی محفوظ است و هیچ کسی از آن محروم نمی‌گردد، مگر به‌موجب قانون؛ و [سلب مالکیت] نه با توسل به‌زور ـ به‌استثنای مواردی که منفعت عمومی ضروری سازد ـ بلکه تحت شرایط پرداخت غرامت عادلانه درصورت ترک مال از سوی مالک، صورت می‌گیرد»}.

نکته‌ی دیگری که در این نقل‌قول باید به‌آن توجه کرد، عبارت «متکی برتوسعه‌ی جهانی» است که باید «عادلانه، پایدار و… متکی برتوسعه‌ی علم و تکنولوژی باشد» تا نیازهای انسانی و یک استاندارد زندگی شایسته برای کلیه شهروندان» را تضمین و «حقوق کارگران» را هم حفظ کند. اگر قرار براین است‌که یک «نظام اقتصادی… متکی برتوسعه‌ی جهانی» باشد، مقدمتاً باید در نظام اقتصاد جهانی ادغام شده باشد! حالا سؤال اساسی این است‌که روژاوا به‌غیر از مواد خام و خصوصاً نیروی‌کار فوق‌العاده ارزان چه چیزِ به‌دردخوری برای ادغام در اقتصاد جهانی دارد؟ و بالاخره شأن نوشتن عبارت «[سلب مالکیت] نه با توسل به‌زور… بلکه تحت شرایط پرداخت غرامت عادلانه درصورت ترک مال از سوی مالک، صورت می‌گیرد» چیست؟ آیا جز این است‌که زمینه‌ی خرید دولتیِ زمین از مالکین بزرگ را فراهم می‌کند تا دست به‌تقسیم اراضیِ دولتی بزند و با «تشویق رقابت مطابق با اصل خودمختاری دمکراتیک»، صاحبان سرمایه را به‌خرید دوباره‌ی زمین‌های قطعه قطعه شده راهبری کند تا آن‌ها نیز با تکیه «برتوسعه‌ی علم و تکنولوژی» مجتمع‌های بزرگ کشاورزی‌ـ‌صنعتی‌ برپاکنند و همه‌ی آن افرادی را که امروز در رابطه با زمین به‌نوعی صاحب نسق محسوب می‌شوند را به‌کارگرِ فروشنده‌ی نیروی‌کار تبدیل کنند!!؟

تراژیک نه، فاجعه!

«انقلاب» روژاوا که از یک‌سو متأثر از سرکوب‌های دولت بشار اسد، ستم ناشی از انحصار رسمیت زبان و فرهنگ عربی، سلطه‌ی ایدئولوژیک بورژوازی ترانس‌آتلانتیک و نیز تبلیغات سرسام‌آور برعلیه دولت علوی‌ـ‌عربی است ـ و از سوی دیگر، نیاز‌های شورانگیز بورژوازی کرد را برای اقتدار سیاسی و اقتصادی بیان می‌کند؛ بربستر توطئه‌ی جنایت‌کارانه‌ای شکل گرفت‌ که هدف نهایی‌اش تغییر جغرافیای سیاسی خاورمیانه برعلیه بورژوازی اروآسیا، سرنگونی دولت اسد، واکسینه کردن کل منطقه در مقابل جنبش‌های کارگری‌ـ‌‌کمونیستی و هم‌چنین ایجاد تعدیل در ساختار مناسبات اجتماعی‌ـ‌سیاسی (نه اقتصادی) عهدعتیقی دولت‌هایی مانند عربستان و امثالهم بوده است.

بدین‌ترتیب بود که در توافق بین همه‌ی حلقه‌های ترانس‌آ‌تلانتیک ـ‌در همه‌ی دنیا‌ـ وظایف ناتو به‌عهده دستجاتی گذاشته شد که تحت نام «جهاد»ی و به«‌قصد» اهتزاز پرچم اسلام، به‌همان منطقه‌ای سرازیر شدند که جغرافیای سیاسی‌اش می‌بایست تغییر می‌کرد! اما همین‌طورکه وظایف ناتو ‌تدریجاً به‌جهادیون منتقل می‌شد، به‌تدریج منافع و سیاست‌هایی فعلیت یافتند که یا در توافق همگانی اولیه توجه چندانی به‌آن نشده بود ویا اهمیتی به‌آن نداده بودند. به‌هرروی، در عمل معلوم شد که دستجات جهادی بسته به‌این‌که سوروسات خودرا از کدام دولت می‌گیرند، تعبیر متفاوتی از عملیات جهادی دارند و مقاصد و منافع جداگانه‌ای را نیز طلب می‌کنند. نهایت امر این‌که واگذاری وظایف ناتو در  سوریه به‌دستجات جهادی، با پول امثال عربستان و عثمانی‌گرایی ترکیه و غیره به‌جایی رسید که از میان دارودسته‌های مختلف یک دارودسته‌ی فوق جنایت‌کار، باهوش‌تر و جهادی‌تر به‌نام داعش شروع به‌شکل‌گیری کرد که اگر رهبران کردستان سوریه با اسد هم‌پیمان می‌شدند و ساختار عشیرتی مردم کرد را که تا اندازه‌ای هم نظامی است، برعلیه داعشِ درحال شکل‌گیری به‌کار می‌گرفتند، این احتمال و امکان نه چندان ناچیز به‌وجود می‌آمد که با بسیج توده‌های مردم در کل سوریه بساط همه‌ی جهادیون ریز و درشت را برچینند.

اما زعمای کردستان سوریه قبل از این‌که قبای انقلابی به‌تن کنند و تبدیل به‌نماد نیکی و خیر در زمانه‌ای بشوند که نیکان اغلب روی‌کردی زشت و هم‌سو با صاحبان شر پیدا کرده‌اند، منافع خودرا در فاصله گرفتن آگاهانه (اما تدریجی) از دولت سوریه و بلوک‌بندی اورآسیا تشخیص دادند که معنایی جز نزدیکی تدریجی به‌بلوک‌بندی ترانس‌آتلانتیک نداشته است. با توجه به‌ساختار نسبتاً عشیره‌ای کردستان سوریه و این مسئله که نظامی‌گری و استفاده از تفنگ جزءِ لاینفک فرهنگ این مردم است و برهمین مبنا از قابلیت بسیج نظامی بسیار بالایی برخوردارند، اتخاذ موضع بی‌طرفی بین دولت سوریه و دستجات جهادی (اعم از این‌که با برنامه و در هم‌سوئی با آمریکا و غیره صورت گرفته باشد یا نه)، به‌هرصورت، یکی از عوامل گسترش و افزایش اقتدار دستجات داعشی بوده است. کوبیدن سرِ مار در موقعی‌که هنوز تخم‌ریزی نکرده و تکثیر نشده، بسیار عملی‌تر و ساده‌تر از موقعی است‌که پس از تخم‌ریزی حقیقتاً به‌ماری تبدیل می‌شود که به‌اندازه‌ی کافی هم افعی خورده است.

این درست است‌که هم‌اینک کردهای سوریه با سرسختی و شجاعت و مظلومیت در مقابل داعشی‌هایی ایستاده‌اند که عمداً تصویری شرور و آدم‌خوار از خود ارائه می‌کنند، و این نیز درست است‌که یکی از زعمای این مردم نیز با تقدیم فرزند خود به‌ابلیس جنگ معنویتِ سرسختی و شجاعت و مظلومیت را همانند صلیب رهایی مردم کرد و چه‌بسا جامعه‌ی بشری بر شانه‌ی خویش می‌کشد؛ اما آن نیرویی که بیش‌ترین نفع را از این سرسختی و شجاعت و مظلومیت می‌برد، همان ائتلافی است‌که به‌قول یکی از فعالین داخل کشور فقط حضور خودِ داعش را کم دارد.

مدیای تحت کنترل بورژوازی ترانس‌آتلانتیک که به‌طور گسترده و مدام از کوبانی، مظلومیت و ‌سرسختی و شجاعت‌های این مردم و به‌ویژه شجاعت زنان از بند رسته می‌نویسند، فراموش نمی‌کنند که به‌بیش از 270 بار بمباران مواضع داعشی‌‌ها اشاره کنند و به‌طور موذیانه‌ای چنین تصویرپردازی کنند که کوبانی‌ها بدون این حمله‌های نظامی قطعاً قتل‌عام می‌شدند. بدین‌ترتیب، آن نیرویی‌که بیش از همه محصول این شجاعت‌ها و جسارت‌ها را درو می‌کند، همان اتئلافی است‌که در مضمون و محتوای ترانس‌آتلانتیکی‌ و ناتویی‌اش هیچ شکی نمی‌توان کرد.

دنیای غریبی است؛ مردم زحمت‌کش ‌کُرد که از هرسو زیر انواع ستم‌های دولتی و غیردولتی قرار داشته‌اند، به‌بهای جان و زندگی‌شان در مقابل تهاجم نیروی‌هایی می‌ایستند که به‌جز تصویرِ ارتشِ هیتلریِ مدیا از آن‌ها، در واقعیت نیز ید طولائی در جنایت‌پیشگی و آدم‌کشی دارند؛ اما، حاصل همه‌ی این‌شجاعت‌ها و جان‌فشانی‌ها به‌جیب همان نیروهایی ریخته می‌شود که نطفه‌ی این فوق جنایت‌کاران را در سوریه کاشتند و امروزه نیز در بمباران آن‌ها همانند ملائک برشانه‌ی هرکارگر و زحمت‌کشی در دنیا می‌نشیند که به‌لحاظ طبقاتی و کمونیستی سازمان‌یافته به‌حساب نمی‌آید!! آیا چنین وضعیتی بیان‌کننده‌ی تراژدی در قرن بیست و یکم نیست؟

پاسخ به‌این سؤال با تمام قاطعیت و قطعیت ممکن، منفی است. چرا؟ برای این‌که زعمای مردم کردِ سوریه از همان آغاز با پرورش دهندگان جانوران موسوم به‌داعش در گفتگو بودند و این گفتگوها (چه‌بسا با توافق طرفین) تاآن‌جا کش آمد که امروز زحمت‌کشان کردِ سوری با جان و شرف و هستی خودْ هم راه بورژوازی کرد را صاف می‌کنند و هم تصویری فرشته‌آسا از بورژوازی ترانس‌آتلانتیک ترسیم می‌کنند. این نه تراژدی، که فاجعه‌ای آگاهانه از سوی زعمای کردستان سوریه و پرورش دهندگان داعش است. بیم این می‌رود که ادامه‌ی این فاجعه، فاجعه‌ی دیگری را در پی داشته باشد: تبدیل این مردم زحمت‌کش، سلحشور، رزمنده و شجاع به‌یکی از چماق‌های نظامی ترانس‌آتلانتیک در سرکوب جنبش‌های کارگریِ محتمل‌الوقوع در همین کردستان سوریه، در سراسر سوریه و در منطقه‌ای فراتر از سوریه؟؟!

خودگرانی دموکراتیکِ کانتونی!

در حذف مابه‌ازای واژه‌‌‌هایی مانند طبقه، دولت و نیروی‌کار؛ و خصوصاً در نادیده گرفتن آن مادیت و واقعیتی‌که با نمادِ  کلامیِ مبارزه‌ی طبقاتیْ در برابر ذهن آدمی قرار می‌گیرد تا در شناخت آن گامی در هم‌راستایی با تاریخ بردارد، عبارت «خودگردانی دمکراتیک» و کلمه‌ی «کانتون» قرار می‌گیرد که اوج دست‌آورد انقلاب در روژاوا را به‌نمایش می‌گذارد و این اوج را به‌‌عرش اعلا نیز می‌رساند! آن‌چه در تصویرپردازی‌های مختلف، اما به‌لحاظ محتوایی ‌یک‌سان و هم‌سان‌، در مورد «خودگردانی دمکراتیک» و «کانتون» گفته می‌شود، بازآفرینیِ تخیلی و آرزومندانه‌ی کمون پاریس و شوراهایی است‌که برای اولین‌بار در 1905 از بطنِ مبارزه‌ی طبقاتی کارگران در روسیه زاده شدند و در دومین زایش خویش نیز به‌انقلاب اکتبر راهبر گردیدند. اما حقیقت این است‌که این دو مقوله‌ی به‌هم چسبیده [«خودگردانی دمکراتیک» «کانتون»] همان ساختار سیاسیِ گذرنده و مفروضی است‌که می‌بایست مناسبات مسلط عشیره‌ای کنونی در کردستان ترکیه و کردستان سوریه را به‌جامعه‌ای تبدیل کند که هم بورژوایی باشد و هم همانند سوئیس پیش‌رفته!!؟

خوش‌بینانه‌ترین برآوردی که از این حماسه‌سرایی‌های ساده‌لوحانه می‌توان ارائه کرد، دیدگاه نارودنیک‌هایی است‌که می‌خواستند بدون گذار از جامعه‌ی سرمایه‌داری و بدون تحمل همه‌ی مصیبت‌ها و رنج‌های ناشی از انباشت سرمایه، روسیه را از یک جامعه‌ی مجموعاً فئودالی، مستقیماً به‌کشوری حتی برتر از کشورهای اروپای غربی تبدیل کنند. غافل از این که حرکت قانونمند تاریخ بسیاری از طرف‌داران همین نارودنیک‌ها را به‌اس‌‌ـ‌ارهایی تبدیل کرد که نه فقط دست به‌ترور لنین زدند، بلکه برعلیه قدرت تازه‌تأسیس کارگران و دهقانان نیز تا هم‌کاری آشکار با سازمان‌های جاسوسی غرب دست به‌توطئه زدند.

آقای آرام نوبخت در ترجمه‌ی خلاصه شده‌ای که از جزوه‌ی «کنگره‌ی ملی کردستان» دارد، ضمن طرف‌داری از از محتویات این جزوه می‌نویسد:

{نخستین حامی و جلودار ایده‌ی خودمختاری دمکراتیک، عبدالله اوجالان، رهبر کُرد بوده و هست. اوجالان در سال 2007، خودمختاری دموکراتیک را به‌عنوان ابزاری «برای بیان موقعیت مردم کُرد در ارتباط با روی‌کرد آن‌ها نسبت به‌افراد خارج از جمع خود، و برای دمکراتیزه کردن بیرونی، به‌مثابه‌ی نیرویی علیه عقب‌ماندگی داخلی در جامعه‌ی کرد» تعریف کرد که «ضدیتی با دولت ندارد»، «خود در جستجوی ایجاد دولت نیست»، «به‌مرزهای موجود و ساختارهای دولتی احترام می‌گذارد»، «ابزاری است‌که به‌واسطه‌اش منافع محلی در درون دولت متجلی [می]شود» و نهایتاً «ساختاری است‌که به‌کردها اجازه می‌دهد در پیوند با نهادهای دولتی موجود، مطالبات خودرا تحقق بخشند}.

{در سال 2010، اوجالان دیدگاه خودرا از خودمختاری بسط داد و اضافه کرد که خودمختاری دمکراتیک «برمبنای قومیت نیست»، «به‌کردستان محدود نمی‌شود»، «قصد دارد که در پیوند با مفهوم یک ملیت دمکراتیک عمل کند»، «سیستمی است‌ که مدیریت محلی را جایگزین مدیریت مرکزی می‌کند»، سیستمی است ‌که قصد دارد دموکراسی مشارکتی را با دموکراسی نیابتی ترکیب کند»، و در آخر «شکلی از خود‌ـ‌حکومتی است‌ که مشارکت قانونی افرادی را که می‌خواهند حول خطوط قومیت، مذهب، جنسیت، طبقه و غیره بسیج و متشکل شوند، مجاز می‌سازد»}[در این نوشته همه‌ی تأکیدها از من است].

به‌احتمال نه چندان ضعیف آن شرایطی که اوجالان را در سال 2010 به‌فکر بسط ایده‌ی خودمختاری انداخت، تحول در مناسبات و هم‌چنین تحول در توازن قوا بین پ. کا. کا. و دولت ترکیه بود که به‌طور شتاب‌یابنده‌ای رؤیای امپراتوری عثمانی را در مقابل بورژوازی ترکیه قرار می‌دهد. این‌‌که چه قدرت‌ها و عوامل دیگری در «بسط» دادن «ایده‌ی خودمختاری» (یعنی: بیان صریح‌ترِ و بورژوایی‌تر این ایده) نقش داشته‌اند، تحقیق بسیار گسترده‌ و خاصی را می‌طلبد که فعلاً نه از عهده‌ی من برمی‌آید و نه برای تبیین «انقلاب» روژاوا نیازی به‌آن داریم.

اوجالان نوجوان دبیرستانی و آدم تازه به‌دنیای سیاست آمده‌ای نیست که با تبیین‌های سیاسی و ایدئولوژیک آشنا نباشد. بنابراین، اگر او از «خودمختاری دمکراتیک» و «کانتون» حرف می‌زند و اسمی از شورا و به‌ویژه از شوراهای کارگران و زحمت‌کشان نمی‌برد، با قطعیت صددرصد می‌توان گفت که آگاهانه چنین می‌کند. اما آقای بهرام رحمانی که نوشته‌اش در مورد کوبانی چهره‌نمای دیگر نوشته‌های فراوان از دست است، ضمن تأکید بسیار زیاد روی «برابری‌طلبی جنسیتی در روژاوا» و «فضای بسیار باز و مناسب برای متشکل شدن زنان» در کردستان سوریه و به‌ویژه با «شورایی» دانستن این سیستم، از دریافت اوجالان که مخترع این «سیستم» است، فراتر می‌رود و می‌نویسد:

«در تعریف سیستم خودگردانی و شورایی کانتونی سه‌گانه‌ی کردستان سوریه، به نظر می‌رسد که دست‌اندرکاران و سیاست‌مداران این کانتون‌ها، از یک الگوی سیاسی و اجرایی در اروپا استفاده کرده‌اند. برای مثال کشور سوئیس از سه کانتون تشکیل شده است که دارای 29 ایالت بوده و هر کدام از این ایالات به عنوان یک کانتون شناخته می شوند. اما میزان اختیارات سیاسی در این کانتون‌ها، همان سیستم فدرالی آلمان نیست که توسط کانتون‌های کردستان سوریه تعریف شده‌اند. چرا که در هر کدام از کانتون‌های کوبانی، جزیره و عفرین، یک نخست وزیر با دو معاون، 22 وزیر و 44 معاون وزیر فعالیت دارند و در این میان، حتی وزارت‌های حساسی هم‌چون امور خارجه و دفاع نیز تعیین شده‌اند. بنابراین چنین سیاستی شباهت زیادی به سیستم سوئیس و آلمان فدرال نداشته و در کردستان سوریه، یک حکومت انقلابی و شورایی و دموکراتیک برپا شده است».

آن‌چه در این‌گونه نوشته‌ها بیان‌کننده‌ی خلاصی از مارکسیسم و دویدن به‌دنبال دموکراسی‌ای است که ذات سیاسی بورژوازی را بیان می‌کند، عبارتِ «یک حکومت انقلابی و شورایی و دموکراتیک» است! تاآن‌جا که به‌مارکسیسم به‌مثابه‌ی دانش مبارزه‌ی طبقاتی مربوط می‌شود و کارکرد نظری و عملی استقرار شوراهای کارگران و زحمت‌کشان گویای آن است، نه فقط استقرار شوراهای کارگری نهادی گشوده به‌سوی دیکتاتوری پرولتاریاست، بلکه همه‌ی انقلابات پیشاپرولتاریایی و بورژوایی نیز برای استقرار خود و هم‌چنین به‌منظور بقای جامعه، چاره‌ای جز برقراری دیکتاتوری یک طبقه‌ معین (یعنی: بورژوازی) نداشته‌اند. در یک کلام: سه مفهومِ «شورای کارگری»، «انقلاب» و «دموکراتیک» (درست‌تر بخوانیم: دموکراسی)، به‌ویژه در این زمانه فقط با چسب صدقلو (با چسب دوقلو اشتباه نشود) به‌هم می‌چسبند! انقلابی که دیکتاتوری و به‌ویژه تمرکز قدرت را درپی نداشته باشد، فقط در قصه‌هایی پیدا می‌شود که مادربزرگ‌های ایدئولوژیک[!] برای کارگران و زحمت‌کشان می‌خوانند تا ‌خواب‌شان کنند.

بدیهی است‌که مناسبات مسلط در میان کردهای سوریه (یعنی: مردمی که در کردستان سوریه زندگی می‌کنند)، اگر عمدتاً عشیرتی نباشد و مُهر عمدگی تقسیمات عشایری را برپیشانی نداشته باشد، به‌هرحال به‌شدت متأثر از مناسبات عشیرتی است. براین اساس می‌بایست این سؤال را مطرح کرد که آیا متصور است‌که توده‌ی مردم در چنین جامعه‌ و شبکه‌ای از مناسبات و تبادلات اجتماعی‌ـ‌تولیدی، دست به‌انتخابی بزنند که مورد تأیید زعمای عشیره نباشد که در گسترش هژمونی بورژوازی ترانس‌آتلانتیک مدارک دانشگاهی را هم به‌صبغه‌ی عشیرتی خود افزوده‌اند؟ تعقل کمونیستی در پاسخ به‌این سؤال اگر بلافاصله جواب منفی ندهد، لااقل با جدیت روی آن تأمل می‌کند.

اما، از دیگرسو، جامعه و مردم کردستان سوریه (اعم از اشراف یا آدم‌های عادی) به‌هرصورت و ناگزیر زیرمجموعه‌ی جهانی هستند که کنش و واکنش‌های سرمایه برآن مسلط است و حرف اول را نیز همین کنش و واکنش‌ها می‌زند. بنابراین، اراده‌مندی همه‌ی این آدم‌ها متناسب با جایگاه اقتصادی‌ـ‌اجتماعی‌ـ‌سنتی خویش در چنین جامعه‌ای شدیداً تحت تأثیر کنش و واکنش‌هایی قرار دارد که بورژوایی است و به‌بلوک‌بندی ترانس‌آتلانتیک نیز تعلق دارد. بدین‌ترتیب، منهای احتجاجات جهت‌گرفته به‌نفع بورژوازی که ادای سوسیالیستی درمی‌آورد، برآیندگونه می‌توان چنین نتیجه گرفت که آن‌چه این مردم براساس حق انتخابی‌که به‌آن‌ها اعطا می‌شود، انتخاب کرده و انتخاب می‌کنند، ترکیبی از جایگاه آن‌ها در مناسبات عشیرتی و میزان تأثیری است‌که بورژوازی ترانس‌آتلانتیک روی آن‌ها می‌گذارد.

حال جامعه‌ای را درنظر بگیریم که ناگزیر تحت تأثیر شدید نظام و تقسیمات جهانی سرمایه است. قدرت و حق انتخاب به‌اصطلاح محلی و منطقه‌ای در چنین جامعه‌ای تنها درصورتی به‌یک عامل پیش‌برنده و تاریخی تبدیل می‌شود که اولاً طبقه‌ی کارگر نسبتاً پرشماری وجود داشته باشد، و دوماً این طبقه به‌طور سراسری و متمرکز متشکل شده باشد. بدیهی است‌که هیچ‌یک از این پارامترها در رابطه با کردهای سوریه (به‌واسطه‌ی مناسبات تولیدی و اجتماعی عشیرتی) صادق نیست.

گذشته از همه‌ی این‌ها، ازآن‌جاکه گرایش ذاتی سرمایه حرکت به‌سوی تمرکز و تراکم هرچه بیش‌تر است و هیچ قرارداد و منشوری نمی‌تواند از این گرایش جلوگیری کند، تقسیمات پراکنده‌ی محلی و منطقه‌ای و کانتونی بیش از این‌که به‌سرمایه و سرمایه‌دار آسیب برساند، امکان اعمال قدرت فروشندگان نیروی‌کار را هدف می‌گیرد. ازاین‌رو، طبقه‌ی کارگر چاره‌ای جز این ندارد که از همه‌ی این بندبازی‌های بورژوایی در جهت ایجاد تشکلی هرچه سراسری‌تر و هرچه متمرکزتر استفاده کند؛ وگرنه تا ابد برده‌ی سرمایه و فریب‌کاری‌های آن باقی می‌ماند.

این بحث را با یک نقل‌قول از «خطابیه ‌کمیته‌ی مرکزی به‌اتحادیه کمونیست‌ها» در 24 مارس 1850 (به‌قلم مارکس و انگلس) که درضمن به‌مسئله‌ی تمرکز و محلی‌گرایی می‌پردازد و انگلس نیز در مقدمه‌ای که در سال 1885 می‌نویسد، به‌طور مشخص به‌جنبه‌ی ارتجاعی کانتون‌های سوئیس اشاره می‌کند، خاتمه می‌دهم تا به‌مقوله‌ی برابری زن و مرد در کوبانی بپردازم. لازم به‌یادآوری است‌که منهای احتجاجاتی که در تفسیر معنی کانتون صورت می‌گیرد، کانتون به‌معنی یک واحد سیاسی پابرجا فقط در سوئیس واقعیت دارد، و اوجالان و سردکردگان حزب اتحاد دمکراتیک نیز به‌طور آگاهانه‌ از این اصطلاح استفاده کرده‌اند تا وعده‌ی رفاه و آسایش سوئیس را به‌کردهای ترکیه و سوریه القا کنند!؟ پس، جملات مارکس و انگلس را باهم بخوانیم:

«دموکرات‌ها یا مستقیماً برای یک جمهوری فدرال تلاش می‌کنند یا اگر نتوانند از پذیرش یک جمهوری واحد و غیرقابل تفکیک طفره بروند، حداقل می‌کوشند با اعطای بیش‌ترین خودمختاری‌ و استقلال به ‌شهرداری‌ها Gemeinden  و استان‌ها دولت مرکزی را از تحرک بازبدارند. در مخالفت با این طرح، کارگران نه تنها باید برای یک آلمان جمهوری و غیرقابل تفکیک تلاش کنند، بلکه هم‌چنین باید ـ‌در محدوده‌ی این جمهوری‌ـ برای تمرکز بیش‌ترین قدرت در دست دولت مرکزی بکوشند. آن‌ها نباید اجازه بدهند تا با حرف‌های توخالی درباره‌ی آزادیِ امورِ مربوط به‌شهرداری‌ها Gemeinden، خودـ‌حکومتی و مانند آن به‌گمراهی کشیده شوند. در کشوری همانند آلمان، جایی‌که باقی‌مانده‌های قرون وسطایی بسیار زیادی هنوز باید ازبین بروند، جایی‌که موانع محلی و استانی بسیار فراوانی باید درهم شکسته شوند، تحت هیچ شرایط و وضعیتی نمی‌توان تحمل کرد که هر روستا و شهرستان و استانی موانع جدیدی در مسیر فعالیت‌های انقلابی ایجاد کند، فعالیت‌هایی که فقط با بهره‌برداری از تمرکز کافی در مرکز می‌توانند پیش‌رفت‌ کنند. تجدید حیات وضعیت موجود نباید تحمل شود، [چرا] که آلمانی‌ها را مجبور می‌کند تا برای هر پیشرفت واحدی در هرشهر و استانی به‌مبارزه‌‌ای جداگانه مبادرت کنند. از همه کم‌تر، به‌‌سیستم به‌اصطلاح منفصل از دولت‌های محلی می‌توان اجازه‌ی تداوم داد که شکلی از مالکیت بسیار عقب‌‌مانده‌تری از مالکیت خصوصی مدرن است که همه‌جا و به‌طور اجتناب‌ناپذیری به‌مالکیت خصوصی تغییرشکل خواهد داد؛ منظور مالکیت جماعتی Gemeindeeigentum  با کشمکش‌های متعاقب آنْ بین جوامع فقیر و ثروتمند است. نمی‌توان به‌این سیستم به‌اصطلاح ‌حکومت محلی با قانون شهروندی جماعتی موجودش که جهت‌گیری ضوابط تند و تیز آن برعلیه کارگران است، پهلو به‌پهلویِ قانون شهروندی دولتی اجازه‌‌ داد که تحت عنوان به‌اصطلاح قانون آزاد ایالتی به‌وضعیتی دائمی تبدیل شود. این وظیفه‌ی یک حزب واقعاً انقلابی در آلمان است که همانند فرانسه‌ی 1793 جدی‌ترین تمرکز را به‌اجرا بگذارد. {یادداشت انگلس بر ویرایش سال 1885: امروز می‌بایست یادآوری کرد که این نکته براساس یک سوءِ تفاهم شکل گرفته است. در آن زمان [یعنی: مارس 1850] ـ‌‌به‌لطف وجود بناپارتیست‌ها و لیبرال‌های تحریف‌کننده‌ی تاریخ‌ـ این‌طور درنظرگرفته می‌شد که دستگاه اداری متمرکز در فرانسه به‌وساطت «انقلاب کبیر» ایجاد شده بود و به‌ویژه توسط «کنوانسیون» ـ‌به‌عنوان یک سلاح غیرقابل اجتناب و قطعی برای شکستِ ارتجاع سلطنت‌طلبانه، فدرالیستی و دشمن خارجی‌ـ مورد استفاده قرار می‌گرفت. به‌هرروی، اینک این یک واقعیت شناخته شده است‌که در سراسر انقلاب فرانسه تا کودتای هیجدهم برومر تمام دستگاه اداریِ حوزه‌ها، مناطق و کمون‌ها Gemeinden توسط رأی دهندگان مربوطه انتخاب می‌شدند و در محدوده‌ی قوانین عمومی دولت آزادانه عمل می‌کردند؛ که دقیقاً این خودحکومتیِ استانی و محلی، همانند موردِ آمریکا، به‌اهرم بسیار نیرومندی برای انقلاب تبدیل گردید، و در واقع این اهرم تا به‌آن حد گسترش داشت که ناپلئون ‌بلافاصله پس از کودتای هیجدهم برومر‌ شتاب داشت تا این خود‌ـ‌حکومتی استانی و محلی را با سیستم اداری هنوز موجود ـ‌به‌همراه فرمانده‌ها و افسرانش‌ـ جایگرین کند، که نتیجتاً از همان آغاز ابزاری برای ارتجاع بود. به‌همان اندازه که خود‌ـ‌حکومتی استانی و محلی به‌هیچ‌وجه در تناقض با تمرکز سیاسی و ملی نیست، به‌همان اندازه نیز ضرورتاً با خودـ‌گراییِ کوته‌بینانه‌ی اشتراکی و کانتونیِ رایج در سوئیس بی‌ربط است که به‌طور شدیداً نفرت‌انگیزی در مقابل ما ظاهر می‌شود و جمهوری‌خواهان فدرال در جنوب آلمانِ سال 1849 قصد تبدیل آن به‌یک قاعده‌ی رایج را داشتند}[*]

 

برابری زنان با مردان در روژاوا ـ سوسیالیستی یا بورژوایی!؟

ستایش‌گران منتقد و غیرمنتقد روژاوا و کوبانی بیش از هرچیز روی آزادی زنان  و برابری آن‌ها با مردان تأکید می‌کنند و حضور زنان متشکل و مسلح در مقابله با داعش را نمونه‌ی بارز این آزادی می‌دانند. آقای بهرام رحمانی که نوشته‌اش در مورد کوبانی چهره‌نمای دیگر نوشته‌هایی از این دست است، در رابطه با آزادی زنان در کوبانی می‌نویسد:

«در روژاوا، قوانین بدون در نظر گرفتن ملیت و جنسیت و باورهای سیاسی و عقیدتی برای همه یک‌سان و برابر است. اما برابری‌طلبی جنسیتی در روژاوا، از اهمیت دوچندانی برخوردار است از این‌رو، این امر بسیار چشم‌گیر و برجسته است. برای مثال در کردستان سوریه، فضای بسیار باز و مناسبی برای متشکل شدن زنان وجود دارد. اجباری بودن شراکت برابر برای زنان با مردان، به ویژه در مسؤلیت‌های تعیین‌کننده بسیار مهم است. این تصمیمی رادیکال و انقلابی است که به جرات می‌توان گفت در هیچ جای جهان وجود ندارد مگر در روژاوا. در این پروسه مردان مجبورند فکر و روابط و مناسبات خود را با زنان تغییر دهند و بی‌وقفه مردسالاری را زیر سئوال ببرند و به عنوان یک نگرش ارتجاعی و نابرابر از جامعه بزدایند».

بورژواهای تحصیل‌کرده در شمال اروپا، به‌شرط این‌‌که به‌لحاظ جنسی مرد باشند و کمی هم سانتی‌مانتال، با خواندن نقل‌قول بالا ابروی چپ خودرا بالا می‌اندازند و سرشان را به‌آرامی تکان می‌دهند که معنی‌اش تأیید همراه با تحسین است. حقیقتاً هم این جماعت به‌درستی و براساس غریزه‌ی بورژوایی خود سر به‌تحسین تکان می‌دهند. دلیلش هم این است‌که  این‌گونه عبارت پردازی‌های خوش‌نما، به‌حاکمیت بورژوازی ـ‌حتی‌ـ تلنگر هم نمی‌زند. با نگاهی به‌قوانین مدنی در کشورهای اروپای شمالی و اروپای غربی عبارت‌هایی را می‌توان پیدا کرد که به‌لحاظ حقوقی حتی از این نقل‌قول هم آب‌بندی شده‌تراند. مگر اساس دمکراسی بورژوایی (یعنی: همان دمکراسی‌ای که فجایعِ گریبان‌گیرِ انسان‌های غیربورژوا را هم از جنبه‌ی نظامی و هم از جنبه‌ی غیرنظامی به‌طور روزافزونی افزایش می‌بخشد) چیزی به‌جز این می‌گوید که قوانین باید «بدون در نظر گرفتن ملیت و جنسیت و باورهای سیاسی و عقیدتی برای همه یک‌سان و برابر» باشند؟

چرا «مردان مجبورند فکر و روابط و مناسبات خود را با زنان تغییر دهند» و زنان مجبور نیستند فکر و روابط و مناسبات خود را با مردان تغییر بدهند؟ چرا «شراکت برابر برای زنان با مردان، به ویژه در مسؤلیت‌های تعیین‌کننده» اجباری است؟ مگر در روژاوا چه مناسبات و روابطی حاکم یا جاری است‌که دست‌آوردهایی دارد که «در هیچ جای جهان وجود ندارد» و در طرفة‌العینی نیز همه‌ی زنان را چنان توانایی بخشیده که بتوانند «به‌ویژه در مسؤلیت‌های تعیین‌کننده» اجباراً برابر شرکت کنند. و بالاخره چرا در روژاوا هم مردان و هم زنان به‌نوعی اجبار دارند و مجبورند؟

من پاسخ همه‌ی این سؤال‌ها را به‌خواننده‌ی مفروض این نوشته وامی‌گذارم تا به‌نکته‌ای اساسی‌تر اشاره ‌کنم: این شعار یا مطالبه که باید همه‌ی «قوانین بدون در نظر گرفتن باورهای سیاسی و عقیدتی برای همه یک‌سان و برابر» باشد، یک شعار یا مطالبه‌ی بورژوایی و دروغین است‌که اولاً‌ به‌این درد می‌خورد که مردم کارگر و زحمت‌کش را فریب بدهد که مثلاً با بورژاها برابرند؛ و دوماً فایده‌اش برای بورژوازی این است‌که در موقع استقرار دیکتاتوری پرولتاریا فریاد تبعیض بردارد تا راه را برای انواع توطئه‌های ضدانقلابی باز کند. از توضیح این مسئله نیز می‌گذرم و خوانند‌ه‌ی کنجکاو را به‌نوشته‌ی «آزادی اندیشه و بیان – پیشینه، محدوده‌های زمانی‌ـ‌مکانی و جوهر طبقاتی آن» و به‌ویژه آن‌جاکه از {تحلیل هستی‌‌شناسانه‌ و طبقاتی «آزادی اندیشه و بیان»} و {تحلیل شناخت‌شناسانه‌ی  «آزادی اندیشه و بیان»} گفتگو می‌شود، ارجاع می‌دهم.

اگر با دقت بیش‌تری به‌نوشته‌ی آقای رحمانی نگاه کنیم، می‌توانیم چنین هم نتیجه بگیریم که آن‌چه کوبانی را برجسته می‌کند، حضور زنانی نیست‌که دوش به‌دوش مردان اسلحه برداشته‌اند تا از زندگی خود و دیگران دفاع کنند، بلکه نفس وجود زنان در این منطقه است‌که ستایش‌انگیز است. این نقل‌قول را با هم بخوانیم:

«آن جاذبه قوی که توجه جهانیان را به کوبانی جلب کرده است تنها در مبارزه و مقاومت مسلحانه نیست. چرا که این مسئله موضوع جدیدی نیست و قدمت طولانی دارد. کم نبودند و نیستند که در خاورمیانه سال‌هاست اسلحه به دست گرفته‌اند و جنگیده‌‌اند. اما جنگ در کوبانی متفاوت است. جنگ بین دو حکومت و دو ارتش حرفه‌ای نیست، بلکه جنگ تاریک اندیشان و تبه‌کاران اسلامی علیه آزادی و برابری، عشق و دوستی، مدل دیگری از حاکمیت سیاسی‌-‌طبقاتی، اتحاد و همبستگی و بشریت است».

این عبارات تنها درصورتی مفهوم معینی را می‌رساند که نویسنده‌اش توضیح می‌داد که «مدل دیگری از حاکمیت سیاسی‌-‌طبقاتی، اتحاد و همبستگی و بشریت» چه مدلی از حاکمیت است و تفاوت‌های آن با جامعه‌ی بورژوایی (یعنی:  حاکمیت بورژوازی) و هم‌چنین با جامعه‌ی سوسیالیستی در تشکل طبقه‌ی کارگر و زحمت‌کشان در دولت (یعنی: استقرار دیکتاتوری پرولتاریا) در چیست؟

البته باید انصاف را مد نظر داشت و گفت‌که این فقط آقای بهرام رحمانی نیست که برای دختران و زنان کوبانی حماسه‌سرایی می‌کند. آقای خالد حاج محمدی که ظاهراً برخوردی نقادانه هم با مسائل مربوط به‌سوخت‌وساز کردهای عراق و ترکیه و سوریه دارد، در مورد زنان و دختران کوبانی می‌نویسد: «در کوبانی دختران و زنان مسلح شدند و نقشی قهرمانانه و قابل ستایشی در کل این پروسه ایفا کردند. آنها با جسارت در همه پستها و موقعیتها برای اداره زندگی خود فعالانه شرکت کردند و در مقابل بازار برده فروشی زنان و سرنوشتی که برایشان مهندسی شده بود٬ ایستادند…».  وی این ترجیع‌بند را در نوشته‌اش چندین‌بار تکرار می‌کند: «امروز مقابله دختران و زنان کوبانی در دفاع از زندگی خود در مقابل یک جریان جنایتکار و زن ستیز به نام داعش باز هم در ابعاد اجتماعی و در کل خاورمیانه کوبیدن میخی بر پیکره ارتجاع ملی و مذهبی و فرهنگ ضد زن و مرد سالار در این منطقه است».

آیا تفاوت زنان مسلح در کوبانی با مثلاً زنان کارگر و زحمت‌کش (اما غیرمسلح) در سوئد جز این‌ است‌که وضعیت اقتصادی و تااندازه‌ای اجتماعی این دومی‌ها [از پسِ سهم فوق‌العاده ناچیزی‌ از ارزش‌ اضافیِ نجومی که توسط دولت حاکم برندگی‌شان، از نیروی‌کار توده‌های کارگر در کشورهای کم‌تر توسعه یافته بیرون کشیده می‌شود] از اولی‌ها بهتر است؛ و زنان مسلح کوبانی چه‌بسا در تساوی با مردان کوبانی حسرت همین زندگی رایج در سوئد را می‌خورند؟ به‌باور من فورموله کردن ایماژگونه‌ی زندگی سوئدی در قالب شرایط اقتصادی و اجتماعیِ روژاوا ـ‌به‌هرصورت‌ـ فریب این مردم است؛ چراکه روژاوا هرگز سوئد نخواهد شد، مگر این‌که طوفان انقلاب سوسیالیستی در خاورمیانه وزیدن بگیرد و نیروهای مسلح کوبانی به‌مدافعین میهن و خاورمیانه سوسیالیستی فرابرویند.

کوبا به‌واسطه مکانیزم‌های تخریب‌کننده‌ و ازجمله به‌دلیل تحریم‌های 50 ساله از سوی سرمایه‌داری غرب و به‌ویژه از سوی آمریکا، کشور فقیری است؛ اما مردمانی سرخوش دارد. این میزان از سرخوشی، علی‌رغم فقرِ نسبتاً برابری که همه را از صدر تا ذیل رنج می‌دهد، حتی در سوئد ثروتمند هم پیدا نمی‌شود. این سرخوشی (یعنی: «مدل دیگری از حاکمیت سیاسی‌-‌طبقاتی، اتحاد و همبستگی و بشریت») نتیجه‌ی وزش نسیم سوسیالیستی در این سرزمین است. بنابراین، طوفان انقلاب سوسیالیستی، خاورمیانه و سپس جهان را زیباتر از بهشت آسمانی خواهد کرد.

فرض کنیم که بساط داعشی‌ها و هم‌چنین نیروهای بشار اسد با ضربات نظامی رزمندگان کوبانی جمع شد و سراسر سوریه مدلی را پذیرفت که در مورد روژاوا تصویرپردازی می‌شود. آیا این جامعه‌ی مفروض به‌طرف سوسیالیسم می‌رود یا به‌سوی سرمایه‌داری پَر می‌کشد؟ اگر این جامعه‌ی فرضی به‌سوی نظام سرمایه‌داری پَر بکشد (منهای تعدد زوجات برای مردان، ختنه و امثالهم که حتی با منافع بورژوازی به‌اصطلاح مدرن هم جور در نمی‌آید)، اما دوره‌ی تازه‌ای از اسارت برای توده‌های مردم شروع خواهد شد که حضور زنان و کودکان در میان آن‌ها (به‌عنوان نیروی‌کار ارزان‌تر) بسیار چشم‌گیر خواهد بود. و اگر این جامعه‌ی فرضی به‌سوی سوسیالیسم شتاب بگیرد، در گسترش تقریباً حتمی‌الوقوع خویش، آزادی و برابری و احساس نوعیت انسانی را به‌تم عادی زندگی تبدیل می‌کند. تفاوت خاورمیانه (با هم‌گونگی‌های تاریخی و فرهنگی و تااندازه‌ای اجتماعی‌اش) با کوبا، و هم‌چنین طبیعتِ سرشار این منطقه، بهشتی را برای بشریت می‌سازد که بهشت گمشده برای همیشه فراموش خواهد شد.

به‌هرروی، نیازی به‌اثبات ندارد که آن‌چه انسان امروز را از خویشتن انسانی‌اش و از لذایذ و شادی‌هایی که خاصه‌ی نوع اوست تهی و بیگانه می‌کند، استثمار انسان از انسان در خرید و فروش نیروی‌کار است. هرمیزان و شکلی از آزادی (برای زنان، مردان و کودکان) تنها در ضرب‌آهنگ و زیر فشار آن جنبشی حقیقی و به‌دست آمدنی خواهد بود که برعلیه بردگی کارِ مزدی بشورد.

*****

تصاویری که ستایش‌گران روژاوا و کوبانی از وضعیت کردستان سوریه و به‌ویژه از زنان و دختران این خطه‌ی عشایری می‌دهند، چنان است که گویی همه‌ی زنان‌ کرد در سوریه برده‌ی مردانی بی‌رحم و عیاش بودند و جستجوی عامل اصلی این عیاشی و بی‌رحمی فقط باید سرکوب‌های جنایت‌آمیز دولت بشار اسد را نشان بگیریم! به‌هرروی، چنان است که گویی این بردگی در عرض یک لحظه‌ی بدون زمینه‌ی مادی، غیرقانونمند و جادویی به‌صاعقه‌ای آزادی‌بخش تبدیل شد تا کوبانی و مردم کردستان سوریه را به‌پرچم آزادی بشریت فرابرویاند. اما باید گفت که همه‌ی این‌گونه تصویرپردازی‌ها با واقعیت خوانایی ندارد؛ و بیش از هرچیز (هم به‌لحاظ شیوه‌‌ی بیان و به‌اصطلاح تحقیق و به‌لحاظ محتوا) تقلیدی از نصایح پیامبرانه‌ی عبدالله اوجالان است.

نقش زنان در مبارزه‌ی طبقاتی، جایگاه زنان در کوبانی، و اوجالان

در این‌جا به‌منظور اختصار در کلام به‌چند نکته‌ی پراکنده، اما مربوط به‌هم، اشاره می‌کنم و نتیجه‌گیریِ ترکیبی را به‌عهده‌ی خواننده مفروض این نوشته می‌گذارم:

یک)

شرایط اقتصادی‌ـ‌اجتماعی زمانه‌ی کنونی در سراسر جهان به‌گونه‌ای است‌که زنان را در همه‌ی حوزه‌های کار و زندگی می‌پذیرد و این پذیرش نیز به‌طور تصاعدی در حال افزایش است. برای مثال، این فقط زنان در کردستان سوریه و کوبانی نیستند که به‌لحاظ نظامی با مردان هم‌دوش شده‌اند. به‌جز ارتش‌های اروپایی‌ـ‌امریکایی، در عراق و سوریه نیز گروه‌های جهادی توجه روزافزونی به‌جذب زنان در صفوف خود نشان می‌دهند. ضمناً نباید فراموش کرد که گردان‌های نظامی زنان در کردستان ترکیه و حتی در پژاک سابقه‌ای طولانی دارد و دختران جوان در کوبانی به‌همان سنتی پیوسته‌اند که پ کا کا و عبدالله اوجالان پایه‌گذارش بوده‌اند. علاوه براین، حتی به‌قاطعیت می‌توان گفت که پ کا کا به‌طور همه‌جانبه‌ای (و ازجمله به‌لحاظ نظامی) از رزمندگان کوبانی حمایت می‌کند و رزمندگانش را به‌هنگام لزوم می‌فرستد تا شانه به‌شانه‌ی آن‌ها بجنگند.

به‌لحاظ سابقه‌ی تاریخی نیز اگر از قصه‌های نیمه حماسی (مثل حماسه‌ی ژاندارک و مانند آن) بگذریم، یکی از ویژگی‌های چشم‌گیر ویت‌کنگ‌ها حضور پارتیزان‌های زن در میان آن‌ها بود. داستان دختر 13 ساله‌ای که 5 چترباز آمریکایی را با استفاده از مسلسل کلاشینکف برهنه کرد تا 5 کیلومتر چهار دست‌وپا راه بروند و به‌مقر ویت‌کنگ‌ها برسند، هنوز فراموش نشده است. نزدیک‌تر به‌لحاظ جغرافیایی نیز افراد متعددی را همانند جمیله بوپاشاهای چپ‌گرا در الجزایر و لیلا خالدهای مارکسیست در فلسطین داشته‌ایم که حضورشان در تاریخ ثبت شده است. و بالاخره چریک‌های زن را در ایران (در صفوف چریک‌های فدایی خلق) داشته‌ایم که خود را کمونیست نیز می‌دانستند و رشادت‌هایی به‌خرج دادند که زبانزد محافل دانشگاهی و روشن‌فکری زمانه‌ی خود بود.

دو)

جهان دختری اهل کوبانی است که تحصیلاتش را در رشته حقوق به پایان رسانده و اکنون در دادگاه قامیشلو مشغول بکار است، می گوید:

«قبل از انقلاب روژئاوا همه از من با تعجب می پرسیدند پدرت چگونه این اجازه را به تو می داد که به دانشگاه بروی؟! اما من نیز مشکلات خود را داشتم و اینگونه نبود که بسیار آزاد باشم. برای من که در این رشته درس خوانده بودم و با آگاهی هایی که بدست آورده بودم دیگر پذیرفتن یکسری عادات و عقاید عشیره ایی برایم قابل قبول نبود. تا حدودا ۱۰ – ۲۰ سال پیش زنان و دختران هیچ اختیاری نداشتند، حتی بهتر است بگویم تا قبل از انقلاب روژئاوا هم بدین گونه بود. بسیاری از عشایرمان اجازه نمی دادند که زنان و دخترانشان تنها به خیابان بروند. اگر چیزی لازم بود توسط مردها تهیه می شد و عملا در خیابان زنان زیادی را نمی دیدید».

تااین‌جا منهای این ادعا که تا 20-10 و حتی « بگویم تا قبل از انقلاب روژئاوا»، «بسیاری از عشایرمان اجازه نمی دادند که زنان و دخترانشان تنها به خیابان بروند»، اما می‌توان نتیجه گرفت که دختران کردستانی در سوریه قبل از «انقلابِ» رژاوایی هم (گرچه با سختی که طبعاً شامل هزینه‌ی تحصیل هم می‌شد) می‌توانستند نه تنها به‌دبیرستان، بلکه به‌دانشگاه نیز بروند! شاید دخترانی همانند جهان فراوان نبودند، اما جهان هم نباید جزو استثنائات انگشت‌شمار محسوب شود؛ چراکه در این صورت نه تنها منعکس می‌شد، بلکه به‌طور حماسی هم منعکس می‌شد!

جهان در رابطه با عشایر کوبانی و نقش اسلحه در میانشان می‌گوید:

«کوبانی همه شان عشیره اند، عشایر برازی، معرفی، علی دینی، زرواری، پیژان، مشکینه، کتکان و… ده ها عشیره و طایفه دیگر. قبل از انقلاب روژئاوا در بسیاری مواقع بین این عشایر به وقوع می پیوست و در خانه هایی بود که ما به جای یک اسلحه چندین سلاح داشتیم و زمانی که جنگی بین آنان روی می داد به قتل و کشتار منجر می شد، قبل از انقلاب اینگونه بود. اما پس از آن این موارد بسیار کم شد و بعد از حمله به کوبانی همه اختلاف ها را کنار گذاشته و آنچه بود روح همبستگی بود تا از خاک خود دفاع کنند».

نتیجه‌ای که من باید از عبارت‌های بالا بگیریم، ار قلم نویسنده‌ی مقاله (خانم پخشان عزیزی) جاری می‌شود:

«عشایر و ایلات به دلیل آمادگی دایمی برای کوچ، دارای انضباط شبه نظامی اند و در عرض چند ساعت آماده حرکت با گله هایشان بوده اند و این فرهنگ را حتی در زمان یکجانشینی نیز حفظ کرده یا بهتر بگوییم به ارث برده اند؛ همین انضباط و آمادگی شان برای جنگ، آنان را تبدیل به یک اردوی نظامی می کرده است».

تنها نکته‌ای که خانم پخشان عزیری یادآوری آن را فراموش می‌کند، این است‌که در مناسبات عشیرتی، به‌ویژه آن‌جایی‌که «انضباط و آمادگی‌… برای جنگ» وجود داشته، زنان در اغلب موارد نقش به‌سزایی در دست‌یاری جنگی (مثل نقل و انتقال تدارکات و آذوقه و مانند آن) داشته‌اند و همین نقش در وضعیت اجتماعی آن‌ها منعکس بوده است. بنابراین، این حکم که حتی « بگویم تا قبل از انقلاب روژئاوا»، «بسیاری از عشایرمان اجازه نمی دادند که زنان و دخترانشان تنها به خیابان بروند»، با اغراق بسیار زیادی همراه است. به‌هرروی، اگر واقعاً تا قبل از «انقلاب» رژواوایی زنان در چنین محدودیت‌های سنگینی زندگی می‌کردند، باید نتیجه بگیریم که موقعیت کنونی زنان در کوبانی حاصل یک جهش فوق‌تاریخی است ونیروی محرکه‌اش نیز آسمانی است.

سه)

با توجه به‌این‌که عبدالله اوجالان سلطه‌ی همه‌جانبه‌ای (از فکر تا اجرایی) بر پ کا کا دارد و کردهای سوریه نیز به‌طور همه‌جانبه‌ای زیرمجموعه‌ی پ کا کا به‌حساب می‌آیند و خودشان هم چنین جایگاهی را نیز انکار نمی‌کنند، نقل‌قول‌های زیر (که بیان‌کننده‌ی اندیشه‌های اوجالان و هم‌چنین راهنمای عمل حزب اتحاد دمکراتیک سوریه است) را با بعضی اشارات مختصر می‌آورم تا ادامه‌ی این بحث را به‌فرصت‌های دیگری بسپاریم:

ــ «مدل ملت دمکراتیک قبل از هرچیز ادراک‌های اجتماعی خشونت‌بار را با یک آگاهی اجتماعی صحیح تلطیف نموده و انسانی می‌گرداند (یعنی به‌انسان خردمند، با عاطفه و دارای امپاتی یا احساس همذات‌پنداری مبدل می‌کند). بدون شک گرچه روابط استثماری‌ای که درون‌مایه‌ی آن‌ها آکنده از خشونت گردیده را کاملاً از میان برنمی‌دارد، اما آن‌ها را بسیار کم کرده و امکان شکل‌گیری یک جامعه‌ی مساوات‌جوتر و آزادتر را مطرح آورده و آن را تحقق می‌بخشد» (مانیفست تمدن دموکراتیک ـ مسئله‌ی کرد و رهیافت ملت دموکراتیک، صفحه 29)[همه‌ی تأکیدها از من است].

پس، مدل ملت دموکراتیک (یعنی: همان مدلی‌که هم‌اکنون در ‌روژاوا برقرار است، براین نیست که «روابط استثماری» را کاملاً از میان بردارد، بلکه فقط می‌خواهد از خشونت این روابط بکاهد تا بتواند «امکان شکل‌گیری یک جامعه‌ی مساوات‌جوتر و آزادتر» فراهم کند!

ــ «اسلام خاورمیانه و تمدن چین و هندودستان، منابع اصلی برآورده‌سازی نیاز فرهنگی بودند. مواردی که از این مراکز انتقال داده شد، در اواخر سده‌ی 18 منتج به‌انقلاب اقتصادی انگلیس و انقلاب‌ سیاسی‌ـ‌اجتماعی فرانسه گردید. بدون شک عوامل بسیار دیگری نیز در این امر ایفای نقش نمودند. هرچند اکتشافات و اختراعات حاوی نوآوری نیز بودند، ولی در تحلیل آخر اگر انتقال فرهنگی این مراکز قدیمی تمدن نمی‌بود، جایه‌جایی هژمونیک ممکن نمی‌گشت» (همان‌جا، صفحه 29).

تا آن‌جاکه من توانستم از نظرات اوجالان سردربیاورم، او بدون این‌که حتی به‌رابطه‌ی علت و معلولی تکیه کند، براساس شواهدی که در بداعت‌شان شک نمی‌کند، همانند پیامبری مهربان، احکامی را روبه‌خلق صادر می‌کند؛ اما با کمی دقت می‌توان به‌این واقعیت پی‌برد که خطاب او به‌یک بورژوازی نوین است‌که باید جهان را تلطیف کند. اوجالان ضمن این‌که عامل فرهنگی را تعیین‌کننده می‌داند، از بورژواها نیز بیزار است. از همین‌رو درصدد تأسیس یک بورژوازی دیگرگونه‌ با یک فرهنگ متعالی است! همه‌ی مصلحین جامعه‌ی سرمایه‌داری (درست همانند پرودن) چنین بوده‌اند و چنین نیز خواهند بود!؟

ــ «اتوپیای سوسیالیستی در حدود اواسط سده‌ی 19 به‌پیشاهنگی کارل مارکس و فردیک انگلس تحت عنوان سوسیالیسم علمی ابراز وجود نمود، این ابراز وجود زیر تأثیر علم‌گرایی لیبرالیسم صورت گرفت. خود کارل مارکس و فردریک انگلس صراحتاً اعلام کردند که سوسیالیسم علمی آن‌ها سنتزی از فلسفه‌ی آلمان، اقتصادی سیاسی انگلیس و سوسیالیسم فرانسه می‌باشد»(همان‌جا، صفحه 30).

این هم از طنرپردازی‌های آقای اوجالان است‌که آسمان را به‌ریسمان می‌بافد تا یک بورژوازی خوب در کردستان تأسیس کند. به‌هرروی، اولاً‌ـ انتصاب این چرندیات به‌مارکس و انگلس از اساس کذب است؛ دوماً‌ـ لنین درجزوه‌ی قابل دفاعی به‌نام «سه منبع و سه جزءِ مارکسیسم» از منابع و اجزا (که در واقع کلمه‌ی «ابعاد» درست‌تر از کلمه‌ی «اجزا» است) حرف می‌زند تا نشان بدهد که تئوری هم پایه اجتماعی‌ـ‌طبقاتی و هم پایه نظری دارد؛ سوماً‌ـ لنین نیز نه تنها به‌هیچ‌وجه از «سنتز» افکار و ایده‌ها حرفی نمی‌زند، بلکه همه‌ی توجه او روی واقعیات‌های اجتماعی، اقتصادی و فلسفی بربستر واقعیت‌ها و دریافت‌های طبقاتیِ قابل نقدی است که براساس این واقعیت‌ها شکل می‌گیرند. خلاصه‌ی کلام این‌که: اشاره‌ی لنین به‌منابع و اجزا بیش از هرچیز (و برخلاف آقای اوجالان) این است‌که تئوری پایه مادی دارد؛ مشروط به‌مبارزه‌ی طبقاتی است؛ تداوم (به‌معنی نوزایی آن‌ها) تنها از گذرگاه مبارزه‌ی طبقاتی ممکن است؛ و سنتزی که از افکار فلسفی و اقتصادی و به‌اصطلاح سوسیالیستی شکل می‌گیرد، در عالی‌ترین صورت ممکن چرند است.

ــ «به اندازۀ کافی روشن شده است که سوسیالیسم مارکس-انگلس که به‌عنوان دیدگاه مخالف [نظام کاپیتالیستی] ظهور کرد نیز خام‌ترین تفسیرپردازی در زمینۀ جامعه است و این‌ها به‌رغم تمامی ادعاهای دال بر مخالفت‌شان، بیش‌تر از لیبرالیسمی که ایدئولوژی رسمی کاپیتالیسم است، به کاپیتالیسم خدمت نمودند. (اوجالان، ۱۳۸۹ب: ۱۱)»[اینجا]

ــ این‌گونه در تنهایی‌هایش در امرالی عاقبت دریافت پروژۀ سوسیالیسم علمی و رئال در اساس همسو با پروژۀ دولت- ملت‌سازی بوده است؛ پروژه‌ای که بنیانش کاپیتالیستی است (اوجالان، ۱۳۹۲: ۱۹۷). پروژه‌ای که همچون یک بیماریِ مسری به‌جان اغلب جنبش‌های مردمی افتاده است و او را هم ۳۰ سال دچار کرده بود (اوجالان، ۱۳۹۲: ۲۳۳)؛ همان بیماری‌یی که «لنین را دیوانه کرد و استالین را کُشت!» و حتا «انقلاب فرهنگی مائو نیز دوای درد آن نشد» (اوجالان، ۱۳۹۲: ۲۳۴). البته در توصیف این بیماری فراتر هم رفت و اشتباه مارکس و انگلس را همین هم‌سویی با پروژۀ دولت- ملت دانست: «بزرگ‌ترین خطای پایه‌گذاران سوسیالیسم علمی یعنی کارل مارکس و فردریک انگلس، این بود که به جای این‌که علیه این ضد انقلاب، دولت- ملت … به مخالفت برخیزند، از آن پشتیبانی نمودند». او این خطا را پس از ضربۀ بورژوازی، بزرگ‌ترین ضربه‌ای می‌داند که تا روزگار ما بر انقلاب‌ها و جنبش‌های دموکراتیکِ خلق‌ها وارد آمده است (اوجالان، ۱۳۹۲: ۲۲۷)[همان‌جا].

ــ « دفاع و نگهداری زن از کودک او را از سایر جانداران متمایز ساخت و زن با توسعه رنج و احساس مادریتی که داشت توانست روحیه جمعی و تعاون را بنیان بگذارد. در حالی که مرد وحشی بود و اسیر غرایز جنسی. زن، جامعه را تشکیل داد و تهیه غذا را فرا گرفت، آتش را کشف کرد و زندگی اشتراکی را توسعه داد و نیروی مشترک به وجود آورد. این زن بود که مرد را به گروههای همبسته زنان و فرزندان راه داد و توانست غرایز حیوانی جنس مرد را به کنترل درآورد. زن، قوی بود و کامل، در مقابل مرد ضعیف بود و نقشی ناقص در زندگی و اجتماعی شدن داشت» (اوجالان، مانیفست آزادی، زن ص ۱۳)‌[این‌جا]

ــ «عصر الهههای مادر یا عصر طلایی زن بود زیرا این عصر با طبیعت زن رقم خورد… این طبیعت زن بود که عدالت حقیقی را به وجود آورد و این طبیعت زن بود که صلحطلب بود و در تضاد با جنگ و روند طبقاتی شدن جامعه قرار داشت.»)[همان‌جا، ص ۱۱].

ــ «به دلیل آنکه تمدن سومری از ریشه‌هایش جدا گشت، به انحراف کشیده شد. تمدن امروزی بر تمدن نوسنگی غالب شد. پدیده کاهن – شاه شکل گرفت، پرستشگاهها به‌عنوان رحم اصلی جامعه نوین ایجاد شدند. کاهنان با حیلهگری جامعه را به اطاعت خود و زن را به اطاعت مرد واداشتند. کاهنان دخترانی را برای پرستشگاهها برگزیده و آنها را مورد آموزش قرار دادند تا به‌صورت مؤثرترین ابزار در شکار مردان جامعه ایفای نقش کنند. اولین توطئه پلید بدین شیوه چیده میشود و برای اولین بار در پرستشگاه‌ها نیروی فوقالعادهای به نظام رذیلانه میان دو جنس داده میشود. این سیستم بعدها در پرستشگاه به‌صورت اولین فاحشه خانه عمومی درمیآید.»[همان‌جا، ص ۳۰].

ــ «کردهای نخستین در نظام بردهداری سومر، با استفاده از جنسیت زن به انحطاط کشیده شده و همدست [نظام برده داری]  گردانیده شدند … کُرد آزاد جامعه کمون اولیه از راه این دختران پرستشگاه، در اندک زمانی از کوهستان به پائین آورده شده و به شهر عادت داده میشود.»[همان‌جا ص ۱۰۲].

ــ «خائنان از طریق جنسیت زن در شهر به پستی کشانده میشوند.»[همان‌جا، ص ۱۰۳].

ــ «همانگونه در آغاز تاریخ نیز صورت پذیرفته بازهم خوردن مهر سرشت زن بر پیشرفتها و قرارداد اجتماعی در واقع و از لحاظی آنچه پاسخگوی نیازهای امروزین انسانیت است، روزآمد کردن حقوق مادر میباشد. این به معنای صرفاً مبنا قرار دادن زن و به مرکزیت درآوردن او نمیباشد. باید شیوه زندگی و نوع روابط را برای هر دو جنس تعیین کرد. از این لحاظ قرارداد اجتماعی پروژهای است که ارزش حیاتی برخوردار میباشد.»[همان‌جا،ص ۲۰۹ و ۲۱۰].

پایان سخن

این دفتر را بدون کلامی برای ختم نوشته و نتیجه‌گیری نهایی می‌بندم تا ختم کلام و نتیجه‌گیری نهایی را هم‌چون جویباری روان و شاداب در اختیار خواننده‌ای گذاشته باشم که وقت و حوصله‌ی مطالعه‌ی این نوشته را تا به‌آخر داشته باشد. گرچه کیفیتِ بدون کمیت یک تجرید غیرواقعی است؛ اما کمیت محض نیز فروکاهشی عمل می‌کند و همانند چاقیْ بیماری‌زاست. بنابراین، باید به‌دنبال کمیتی بود که در بینش و زندگی ارگانیک عمل کند.

پانوشت‌ها:

[1] در این‌جا قسمت‌هایی از مقاله‌ی «داعش، پیش‌شرط‌ها و  انترناسیونالیسم !؟» را می‌آورم که خواننده‌ی کنجکاو بدون مراجعه‌ی مستقیم به‌این نوشته بتواند نکاتی را مطالعه کند که درباره‌ی داعش است:

حال زمینه‌ی شکل‌گیری دستجات جهادی و داعش را از زاویه‌ای دیگر نگاه کنیم که اینک موضوع سروصدای مدیای غربی و بده‌بستان‌های سیاسی در خاورمیانه نیز شده است: افزایش روزافزون بارآوری تولید به‌هنگامی که طبقه‌ی روژوا توان انقلاب اجتماعی یا حتی اعمال فشار برای کاهش ساعت کار روزانه را (به‌مثابه‌ی رفرم در چارچوب همین نظام موجود) ندارد، بخش روبه‌افزایشی از جمعیت را در همه‌ی کشورها (اعم از پیش‌رفته و پیش‌نرفته) از جهات مختلف تولیدی و اجتماعی به‌حاشیه می‌راند. در چنین مختصاتی، منهای گذران صرفاً زیستی که معمولاً به‌شکلی تحقیرآمیز، اعانه‌گونه، نامنظم و در موارد روبه‌افزایشی نیز از میان خاکروبه‌ها برآورده می‌شود، اما رؤیای دست‌یابی به‌آن ‌استاندارهائی از زندگی که دائم تصویر و تبلیغ می‌شود و همگان نیز به‌نوعی در معرض آن قرار دارند، احساس حقارت و درعین‌حال کینه‌ای را در آدم‌های جوان‌ترِ حاشیه‌ای برمی‌انگیزاند که شامل همه و همه‌چیز می‌شود و گاهاً حتی شکل وضعیت نظام موجود را نیز دربرمی‌گیرد.

این وضعیت (یعنی: کینه‌ورزی فردی و خصوصی برعلیه شکل وضع موجود که مخالفتی هم با ‌جوهره‌ی ضدانسانی آن ندارد)، به‌همراه «هنر»ی که انسان را در چنبره‌ی سکس و خشونت و لذت و مرگ به‌نمایش می‌گذارد و دائم تبلیغ می‌کند، زمینه‌ی مناسبی برای مزدوری در ارتش‌های خصوصی (خصوصاً در آمریکا)، شکل‌گیری گروه‌های فاشیستی (به‌ویژه در کشورهای اروپائی)، بروز اشکال بسیار متنوعی از گانگستریسم (در همه‌ی کشورهای دنیا)، و بالاخره عضویت در دستجات اسلامی و ازجمله عضویت در داعش (البته بیش‌تر در کشورهای خاورمیانه و مسلمان) را فراهم می‌آورد. اما همان‌طور که اخبار و اطلاعات منتشره از سوی دولت‌های اروپائی‌ـ‌آمریکائی نشان می‌دهد، اعضای گروه‌‌های جهادی فقط مسلمان‌زاده نیستند و فقط هم از کشورهای به‌اصطلاح اسلامی برنخاسته‌اند. عضویت در دستجات اسلامی برای آن افرادی که مسلمان زاده شده‌اند و درعین‌حال در کشورها اسلامی ساکن‌اند، ساده‌تر از آن افرادی است‌که یا مسلمان نیستند و یا درصورت مسلمان بودن در کشورهای غیراسلامی سکونت دارند. به‌هرروی، پروسه‌ی عضوگیری افراد به‌اصطلاح غیرمسلمان طولانی‌تر، پیچیده‌تر و طبعاً پُرهزینه‌تر از افرادی است‌که مسلمان به‌دنیا آمده‌اند.

مهاجرین مسلمان به‌حاشیه رانده شده در کشورهای اروپائی‌ـ‌آمریکائی طی دو دهه‌ی گذشته (و به‌ویژه پس از یازده سپتامبر و شروع حملات نظامی به‌افغانستان و عراق و غیره) با استفاده از انواع کمک‌های مالی داخلی و خارجی (و طبعاً با مدارا یا چشم‌پوشی دستگاه‌های امنیتی‌ـ پلیسی) شبکه‌هائی را سازمان داده‌اند که بستر مناسبی برای تبلیغ باورهای جهادی و طبعاً عضوگیری برای دستجات جهادی است. عصیان فردی برعلیه آن‌ دستگاهی‌که «من» را از مسیری که دائماً موضوع تبلیغات است، دور می‌کند و به‌حاشیه می‌راند و به‌تحقیر می‌کشاند، اگر به‌گانگستریسم و عضویت فعال و به‌اصطلاح موفق در گروه‌های مافیائی نینجامد و سر از تیمارستان نیز درنیاورد، زمینه‌ی بسیار مناسبی برای پذیرش آن شکلی از «آرمان»گرائی است‌که تحت فرمان یک نیروی مطلقاً مقتدر و بی‌همتاْ مالکیت خصوصی را در تثبیت جوهره‌ی وجودی‌اش و درعین‌حال حذف نیروهای هم‌اکنون در قدرتْ از انحصار درمی‌آورد و همگانی می‌کند، و همه‌ی آحاد بشری را نیز به‌نوعی آماده‌ی سفر به‌بهشتی می‌کند که سرشت بشری از آن مایه گرفته است. در همین‌جاست که مرگ در عین‌حال بیان زندگی است، و بردگی نیز به‌نفس آزادی تبدیل می‌شود.

منهای اشاره به‌کارکردهای سیاسی و اقتصادی گروه‌های جهادی و داعش که هم‌اینک برفراز آن‌ها قرار دارد که در ادامه به‌آن می‌پردازیم؛ اما جهادیون تا آخرین ذره‌ی اندیشه‌ها، تا آخرین ذره‌ی کنش و واکنش‌ها، تا انتهای مناسباتی که با هم و با جامعه و بشریت دارند، تا آخرین نفر و حتی تا آخرین سلول‌های وجودی‌شان که ارتجاعی و ضدکمونیستی است؛ و در مقابل همه‌ی امکاناتی که لازمه‌ی رشد و انکشاف بشری و پرولتاریائی است، به‌جنایت‌کارانه‌ترین شکل ممکن می‌ایستند. ازبین بردن حرمت زندگی، از بین بردن حرمت کار، ازبین بردن حرمت وجدان فردی انسان‌ها، ازبین بردن تعهدات برخاسته از مناسبات رفیقانه، از بین بردن شور برخاسته از عشق‌ و بالاخره تبدیل همه‌ی ارزش‌های انسانی به‌مجموعه‌ای از دوروئی‌ها، پنهان‌کاری‌ها، لذت‌جوئی‌ها و فریب‌های برخاسته از حقارت و کینه ـ همان چیزهائی است‌که گروه‌های جهادی به‌نظام سرمایه‌داری که خاستگاه آن‌هاست، تقدیم می‌دارند تا شر پرولتاریا گریبانش را دیرتر بگیرد. اگر بورژوازی فی‌الحال موجود هیچ‌ امکانی برای ترقی‌خواهی ندارد و تماماً ارتجاعی است، اگر بورژوازیِ هم‌اینک در قدرت مرتجع‌ترین سیستمی است‌که بشریت تجربه کرده است، اگر این بورژوازی زخم کهنه‌ای است که برقلب و روح نوع انسان مسلط شده است؛ پس، در مورد گروه‌های جهادی چه می‌توان گفت؟ این دستجات درست همانند چرک و خونی‌اند که از زخمی کهنه ترشح می‌شود تا زخم را بویناک‌تر کند و بیش‌تر نیز بگستراند. آری، دستجات جهادی، و داعش برفراز همه‌ی آن‌ها، ارتجاع برخاسته از ارتجاعی‌ هستند که حقیقتاً هم با کشتار و بمباران ازبین نخواهند رفت و نابودشدنی نیستند. در این رابطه بیش از هرچیز سازمان‌یابی طبقاتی و کمونیستی توده‌های کارگر و زحمت‌کش در همین خاورمیانه‌ی لعنت شده است‌که کارآئی خواهد  داشت.

اسلام و به‌ویژه روایت سنی‌ـ‌سلفی از آن، دین جهادیون است؛ و تحقیرشدگان کشورهای اروپائی‌ـ‌آمریکائی نیز حتی اگر مسیحی به‌دنیا آمده باشند، استعداد زیادی برای جذب عقاید طغیان‌گرانه‌‌ و ‌طلب‌کارانه‌ی اسلامی و عضویت در گروه‌های جهادی دارند. برخلاف تصور بهمن شفیق که تبیین‌های فلسفی (و در واقع آموزه‌ها و آموزش‌های هستی‌شناسانه‌ی ماتریالیستی) را در نامه‌نگاری‌ها و سخن‌‌رانی‌اش به‌تمسخر می‌گیرد، یکی از دلایل اوج‌گیری جریانات اسلامی و پیدایش باندهای سوپرجنایت‌کاری مثل داعش، رواج و یکه‌تازی تبیین‌ها و تبادلات ایده‌آلیستی‌ـ‌مذهبی‌ـ‌‌خرافی بربستر حاشیه‌ای شدن روافزون توده‌ای از آدم‌‌ها، تهاجم نظامی به‌کشورهائی که می‌بایست ‌نابود می‌شدند تا بقای سرمایه در اروپا و آمریکا تضمین می‌گردید، زدوبندهای سیاسی و انواع سرکوب‌های ایدئولوژیک و اعتقادی است که ـ‌اساساً‌ـ از طریق گسترش نهادهای کمونیستی، آموزه‌های ماتریالیستی‌ـ‌دیالکتیکی و فعلیت دخالت‌گرانه و مبارزاتی این نهادها و آموزه‌هاست که می‌توان به‌مقابله با انواع سیستم‌های به‌اصطلاح فکری‌ای رفت که علی‌رغم تفاوت در ارجاعات و مناسک و مانند آن‌، به‌لحاظ جوهره‌ی ماورائیت بخشیدن به‌سازوکار جهان و نیز تثبیت وضعیت کنونی ـ‌در شکلی دیگر‌ـ باهم فرقی نمی‌کنند.

تفاوت فقط در این است‌که اسلام از همان آغاز پیدایش خود یک دین جهانی و حکومت‌گر بود؛ و الله نیز خدائی است‌که نه خود را گرفتار تثلیث می‌کند و نه با کسی کشتی می‌گیرد و نه شبهه‌ای در وحدانیت خود به‌وجود می‌آورد. ازهمین‌روست که الله حقیقتاً خدائی یگانه، مقتدر، جهانی و حکومتی است. بنابراین، آن طغیان‌گری که برعلیه هرچیز و همه‌چیز شوریده است و در نگاه به‌گذشته‌ْ حقارت و سرخوردگی خودرا می‌بیند و کینه‌ی خصوصی خویش را می‌جوید، و در عین‌حال همه‌ی ارزش‌های جاری را نیز زیرپا گذاشته می‌گذارد، در اسلام (و به‌ویژه در روایت سنی‌ـ‌سلفی آن) همان دستگاهی را می‌یابد که پاسخ‌گوی نیازهائی است‌که کمی بالاتر به‌آن اشاره کردیم.

با همه‌ی این احوال، روایت سنی‌ـ‌سلفی از اسلام فقط یک روایت دینی و فرافکنانه و ماورائی نیست که عمدتاً در عربستان سعودی بازتولید می‌شود. این روایت از اسلام درعین‌حال بردریائی از نفت نیز نشسته است‌که می‌تواند به‌اندازه‌ی کافی پول و امکانات گوناگون در اختیار بگذارد تا ضمن عقده‌گشائی‌های فردی و خصوصی و لمپنی، سازوکارهای سرمایه نیز به‌جنایت‌کارانه‌ترین شکل متصور و ممکنْ رتق و فتق شود. به‌عبارت دیگر، روایت سنی‌ـ‌سلفی‌ یک ایدئولوژی تفسیری‌ـ‌توجیهی ناب و حق به‌جانب در اختیار مسلمان یا تازه مسلمانی می‌گذارد که به‌واسطه‌ی منافع فردی برعلیه شکل موجود نظام سرمایه‌داری دست به‌طغیان زده است تا جهان و بشریت را به‌رستگاری آن‌جهانی برساند. ای