
در بهاری که جهان می رفت… – برزین آذر مهر
در بهاری که جهان می رفت… نعره ی ببر سیاه ابر هم خواب مرغان مقلد را نیاشوبد سینه، گر، پر درد ، از این است… دی چه آغازِخوشی از یورش بادی زمستان روب، پیدا بود […]
در بهاری که جهان می رفت… نعره ی ببر سیاه ابر هم خواب مرغان مقلد را نیاشوبد سینه، گر، پر درد ، از این است… دی چه آغازِخوشی از یورش بادی زمستان روب، پیدا بود […]
چاره … برپا شده پاکی را از نو، قلم شد پا؛ اهریمنِ ناپاکی شد چیره بر این دنیا ؛ افتاد ز تاب وتب نوزایی […]
بیرقِ داد * رفته ست بیداد، از بس در این باغ، برهر سپیداری، تو گویی حلقه ی دار… با این همه مام وطن پرورده انگار یکبار دیگر کاوه بر کف بیرقِ داد! * […]
ای نازیان عصر! . بریده باد دست مان دراز ، ازسر نیاز ، اگر شود ، به سوی تان… ز سر بدر کنید این گمان که «میش جامگی » گرگهای هارتان، نه آشکار ه بر […]
باروتِ کینهها… باروتِ کینههای طبقاتی خمپارهای اگرنه، در انفجار قلعه ی بیداد؛ چاشنیِ فشنگی، برضد همگنان، درشیشلول پنهان در آستین مان ! * جعفر مرزوقی(برزین آذرمهر)
بسته راه، تا بر پگاه، برکشیده خنجری ست ، ماه بر شبِ سیاه . * جعفر مرزوقی(برزین آذرمهر)
می دود قطار خون، روی ریلِ زندگی؛ می کشد عقابِ موج ، سر از سکونِ صخرهای آب؛ چشمه ها،به سنگ و خاره سنگ؛ اختران، به جسم شب، کشند ، چنگ؛ درستیزه اند ،زندگان ؛ مرده […]
چشم در چشم در چنین سرمای خشک و استخوان سوز ِ زمستانی، توی گلدان های پر خار و سفالی، بر سر رف ها، می زند گویی جوانه ، -چشم در چشمان برگشته ز خشم […]
خنیاگری غمین و پریشان بود، بر اطلسِ سیاهش عطری نه از طراوت باران بود، شوری نه از کشاکش توفان ها، از جزر زجرناکش در خلوت کبود داغی به سینه و اشکی به گونه داشت… […]
زنده آنانی… زنده آنانی که دراستیزه اند، نه هزارانی که بیانگیزه اند! * زندگی پویندگی راه هاست در غبار بیرهی ، پا در هوا ست ! * داد را ،گر جنگ ، با بیداد نیست […]
«ملت» ام، « ملت »ام، «امت» ام ولی خوانند؛ سخت در بند دیوپایی چند تارشان ،بسته دست و پاست مرا؛ شده نابود هر چه بود به جا، نا به جا، آنچه که به جاست مرا! […]
گلواژه ها گلواژ هها چه زود پلاسند بر زبان جا یی که نیست شبنم آزادی، تا در گلوی خشک سخنهای سوخته، پیچد عطر آن! جعفرمرزوقی(برزین آذرمهر)
نطفه ی توفان اختاپوس سانانِ حاکم بر دریا شاخک افکنده ، بر هر چه ، هرجا، لافان در هر سو با بوق وکرنا کافتاد از نفس،توفان، در دریا دریا را منگر، کافکنده لنگر، آبستن […]
آزادی از دوریت ، جانم به لب ،ای یار ،ای یار بر لب نهام جز نام تو ، در این شب تار بی تو چه آسان، هر کجا، برپایی دار بر مردمان ِ غرقه در […]
خام خیالی … سیمرغک دروغ شیرانه سهم خویش چو از فتح قاف یافت کرد دشمنان بهانه ، در آمد به شکلِ دال ! از رهروان هر آنچه توانست سر بکند برچید پَر ز هر […]
گلدانه بن بستها در پشتِ بن بست دیوارها در پشتِ دیوار، گلدانه می کاریم ما در این حصاران گلدانه هایی کاندران خونِ بهار ان! جعفر مرزوقی(برزین آذرمهر)
گرگانِ « داعش» گرگانِ « داعش» را -پرورد ه با شیرِ سگانِ رذل و هرجایی – نازل کنند هر گه که بتوانند همچون بلایی بر سر طفلانِ «کوبانی» غارت گرانِ پست و سودایی پس کو […]
تمام حقوق این تارنما به مجله هفته تعلق دارد.