به خواندن «آیا دولت جهانی وجود دارد؟ – والنتین کاتاسانوف – ا. م. شیری» ادامه دهید
برچسب: ا. م. شیری
قوانین خاص جنگ بزرگ – باریسوف – ا. م. شیری
یک حرکت اشتباه… – پراخواتیلوف – ا. م. شیری
در دام رؤیاهای هژمونی – مالیشف – ا. م. شیری
در دام رؤیاهای هژمونی

ولادیمیر مالیشف (VLADIMIR MALYSHEV)
ا. م. شیری
هنگامی که جایگاه ممتاز در نظم بینالمللی ناپدید میشود…
مجلۀ آمریکایی «فارن افرز» (Foreign Affairs) مقالۀ جالبی منتشر کرده است. مقاله را اندرو باسویچ، استاد بازنشستۀ روابط بینالملل و تاریخ در دانشگاه بوستون، رئیس هیئت مدیرۀ مؤسسۀ کوئینسی مسئول مدیریت دولتی نوشته است. این مقاله هشداری است برای طبقۀ حاکم آمریکا که «به دام رؤیاهای دروغین افتاده است».
این افسانه که رایش سوم و ژاپن را ایالات متحده شکست داد، با دقت در ناخودآگاه آمریکاییها القاء شده است. در نتیجه، «این دو رویداد در تخیل جمعی کشور ادغام شد… رهبری جهانی ایالات متحده در سایۀ قدرت نظامی برتر، به یک امر ضروری تبدیل گردید».
باسویچ مینویسد: «در واقعیت امر، حصول پیروزی دشوار در سال ۱۹۴۵… منبع توهم بود. در دهه ۱۹۶۰، جنگ پرهزینه و تفرقهانگیز ویتنام عملاً این توهمات را از میان برداشت. نابودسازی کمونیسم در اواخر دهۀ ۱۹۸۰ برای مدتی آنها را احیا کرد. ماجراجوییهای واشینگتن پس از ۱۱ سپتامبر، زمانی که «جنگ جهانی علیه تروریسم» را به راه انداخت، بار دیگر ادعاهای برتری نظامی ایالات متحده را بهعنوان یک توهم نشان داد».
باسویچ تقریباً تمام جنگهایی را که ایالات متحده در سالهای اخیر به راه انداخته، ویرانگرانه ارزیابی میکند. اندیشیدن به رفتار و پیامدهای جنگهای آمریکا (و مداخلات مخفیانۀ مختلف) از سال ۱۹۵۰ تا کنون، به معنای مواجهه با سابقۀ هولناک بیاحتیاطی، بدعهدی و افراطگری است».
نتیجۀ همۀ این جنگها «هدر دادن ثروت عظیم آمریکا و جان هزاران آمریکایی (علاوه بر جان صدها هزار غیرآمریکایی) بود. بنا به برآورد پروژۀ هزینههای جنگ دانشگاه براون، تلاشهای نظامی ایالات متحده از ۱۱ سپتامبر تا کنون حدود ۸ تریلیون دلار هزینه داشته است. این مبلغ دهها برابر بیشتر از مبلغی است که برای اجرای ابتکار بسیار تبلیغ شدۀ بایدن تحت عنوان «ساختن آمریکای بهتر» تصویب شده است.
نویسندۀ مقاله جنگ ایالات متحده در عراق را «یک شکست» و جنگ در افغانستان را اقدامی گستاخانه میخواند که در نهایت به هرج و مرج و خروج تحقیرآمیز نیروهای آمریکا در سال ۲۰۲۱ ختم شد». وی، سیاست آمریکا در قبال حوادث اوکراین را نیز مورد انتقاد قرار میدهد. او معتقد است که این سیاست میتواند به «انتقام فاجعهبار» ختم شود.
باسویچ یادآوری میکند که سیاست ایالات متحده در طول جنگ سرد، بر سند فوق سرّی «شورای امنیت ملی-۶۸» که در سال ۱۹۵۰ توسط بخش برنامهریزی سیاست وزارت خارجه ایالات متحده تنظیم شد، مبتنی بود. واشنگتن امروز همچنان به مفاد این سند پایبند است. «این سند دارای بار ایدئولوژیک، حدود و ثغور سیاست ایالات متحده را در طول جنگ سرد تعیین میکرد. در این سند جامعۀ آزاد در مقابل «جامعۀ بردهداری» اتحاد شوروی که خواستار «اعمال سلطه بر همۀ مردم در داخل کشور شوروی بدون استثناء» همراه با «تسلط بر همۀ احزاب کمونیست و همۀ دولتهای تحت نفوذ شوروی بود، قرار داده شده بود»… سند فوق سرّی «شورای امنیت ملی-۶۸» هژمونی آمریکا را توجیه میکرد».
اکنون این فرضیهها دیگر کارایی ندارند. و نتایج تلاشها برای برقراری هژمونی آمریکا «در بهترین حالت مبهم بود».
تبلیغ گستردۀ «پایان تاریخ» به نظم تک قطبی منجر شد که در آن تنها ابرقدرت به عنوان نماد «ملت بیبدیل» پدیدار شد. امروزه، چنین عباراتی در همان دستۀ «برتری انسان سفیدپوست» یا «جنگ برای پایان دادن به همۀ جنگها» جای میگیرند. این فقط شوخی به نظر میرسد. با این وجود، این عبارات انعکاسی از سرمستی است که پس از سال ۱۹۸۹ گریبان نخبگان سیاسی آمریکا را گرفت. هرگز هیچ کشوری به اندازۀ ایالات متحده پس از جنگ سرد آشوب ایجاد نکرده است».
امروز ایالات متحده اگرچه با «مشکلات فزاینده» مواجه است، همچنان از سند فوق سرّی «شورای امنیت ملی-۶۸» پیروی میکند. باسویچ در میان این چالشهای پیش روی آمریکا، «ظهور چین… از دست دادن کنترل مرز جنوبی ایالات متحده… افزایش سرسامآور مرگهای ناشی از مواد مخدر… آشوب داخلی ناشی از قطببندی در امتداد خطوط نژادی، قومیتی، اجتماعی-اقتصادی، حزبی و مذهبی» را فهرست میکند.
همۀ اینها ناشی از عدم تمایل آمریکا به فراموش کردن افسانۀ برتری خودساختۀ خود بود. «استراتژی کلان ایالات متحده در پیچ و خم تناقضات ناشناخته غرق شده است. مهمترین آنها اصرار واشنگتن بر این است که ایالات متحده باید از یک الگوی رهبری نظامی جهانی حتی در صورتی که از اهمیت این الگو کاسته شود، منابع آن کاهش یابد و چشمانداز حفظ موقعیت ممتاز کشور در نظم بینالمللی ناپدید شود، حمایت کند».
باسویچ از واشینگتن نمیخواهد تا از ایدۀ سلطۀ جهانی خود صرفنظر نماید. اما معتقد است که اکنون آمریکا باید قبل از هر چیز بر حل مشکلات داخلی خود تمرکز کند.
«اگر ایالات متحده خانهتکانی نکند، شانس کمی برای حفظ رهبری جهانی دارد… واشینگتن فوراً باید از توصیههای جورج کنان در سال ۱۹۴۸ پیروی کند. توصیههای او را نسلهای مختلف سیاستمدار برای اجتناب از جنگ غیرضروری، تحقق وعدههای مندرج در اسناد تأسیس کشور و ایجاد چشمانداز زندگی مناسب برای شهروندان عادی نادیده گرفتند و برای شروع، ارتش ایالات متحده باید به یک نیرویی که برای محافظت از مردم آمریکا نه به عنوان ابزار قدرتنمایی در جهان تبدیل شود».
این توصیه معقول است. اما، به نظر نمیرسد طبقۀ حاکم آمریکا بتواند از «تلۀ رؤیاهای هژمونی خود» خلاص شود.
منبع: بنیادفرهنگ راهبردی
۱۸ اسفند-حوت ۱۴۰۱
وعدۀ سیمور هرش بر ادامه…
وعدۀ سیمور هرش بر ادامه…

ایگور اسکریپکا (IGOR SKRYPKA)
ا. م. شیری
بایدن و شولتس با هم «ردپای اوکراینی» را در انفجار خط لولۀ گاز روسیه و آلمان پیدا کردند.
همزمان در دو سوی اقیانوس، نیویورک تایمز و دی تسایت (Die Zeit) گزارشی از «ردپای اوکراینی» در حادثۀ انفجار «نورد استریم» منتشر کردند.
این نشریۀ آمریکایی خود را به نقل اطلاعات از «منابع» محدود کرد: «آنها میگویند که دادههای اطلاعاتی جدید آمریکا حاکی از این است که هر دو خط لولۀ گاز توسط اعضای یک گروه طرفدار اوکراین که بدون اطلاع زلنسکی و مقامات فعالیت میکرد، منفجر شده است».
و «Die Zeit» (زمان) جزئیاتی را ارائه داد تا جای شک باقی نماند. گویا بازرسان آلمانی یک کشتی را که در خرابکاری از آن استفاده شده، شناسایی کردهاند. به نظر میرسد این کشتی در لهستان اجاره شده، اما عاملان خرابکاری شناسایی نشدهاند. بسیار خوب، مالک کشتی یک شرکت اوکراینی بود. یک ناخدا، دو غواص، دو کمک غواص و یک پزشک در آنجا کار میکردند. همه چیز را آنها منفجر کردند.
ملیت عاملان هنوز مشخص نشده است. خرابکاران از گذرنامههای جعلی استفاده کرده، روستوک را در ۶ سپتامبر ۲۰۲۲ ترک کردند و تجهیزات انفجار را با کامیون به بندر آوردند.
شکی نیست که «پیشرفت» در تحقیقات نتیجۀ مستقیم سفر صدراعظم شولتس به واشینگتن است و او به همراه بایدن خط مشترکی را طراحی کردند (همانطور که کاخ سفید قبلاً گفته بود، آنها میگویند، اوکراینیها آن را منفجر کردند نه آمریکا).
گذشته از هر سخنی، یک خط کلی لازم است. کشتن داریا دوگین یک مسئله است و منفجر کردن مهمترین تأسیسات زیربنایی آلمان، علیرغم اینکه مالک خط لولۀ گاز Nord Stream AG، یک شرکت سهامی با مشارکت سرمایه آلمانی است، یک موضوع کاملاً دیگر است. انفجار در منطقۀ اقتصادی سوئد و دانمارک انجام گرفته، تخریب محیط زیست دریا از عواقب آن است… و روسها یک برگبرنده برای تبلیغات بدست آوردند.
خلاصه، برلین و واشنگتن به توافق رسیدند که مضرات رشد احساسات ضد اوکراینی در آلمان نسبت به افزایش شدید روحیات ضدآمریکایی پس از گفتن همه چیز توسط سیمور هرش، بسیار کمتر است. با این حال، وحدت آتلانتیک باید حفظ شود!
گرفتن انگشت اشاره به سوی اوکراین راحتترین کار است. صرفنظر از این حرفها، آلمانیها در داخل در مقابل سلطۀ آمریکا مقاومت میکنند. و شرارت «متحدان» آمریکا را یک آلمانی معمولی به معنی واقعی کلمه، رذالت تلقی میکند نه چیز دیگر. گزینۀ «مقصر شمردن اوکراینیها در همۀ گناهان»، به شهروند محافظهکار آرامش خاطر میبخشد.
هیچ انفجار ضد آمریکایی در جامعۀ آلمان رخ نخواهد داد. برلین به حمایت کییف ادامه خواهد داد. تمام سؤالات در مورد «مشارکت» آمریکا در امنیت انرژی آلمان فراموش خواهد شد. سپس بیانات رسمی الزامی در چنین مواردی، از برلین شنیده خواهد شد: «تحقیقات در مورد پروندۀ خرابکاران از روستوک» در حال انجام است، کمی صبر داشته باشید».
و با گذشت زمان، این خط دفاعی نیز سقوط خواهد کرد (آلمانیها احمق نیستند)، ابتدا مهاجمان شناسایی میشوند و بعد از آن، چانهزنی با کییف برای «کمک» به بررسی شرایط خرابکاری و غیره آغاز میشود. همه چیز طبق معمول پیش میرود. بیش از یک ماه طول میکشد، شدت موضوع فروکش میکند و موضوعات دیگر در کانون توجه قرار میگیرند تا جاییکه اعلام کنند «پرونده جنایی به دلیل مرگ فرد مظنون خاتمه یافت» (اوکراین).
مهمتر از همه، آبروی ایالات متحدۀ آمریکا بسیار مهمتر از آبروی اوکراین است. اگر چه اوکراین با سلاح انباشته میشود، اگرچه آنها در همان نزدیکی زندانی میشوند، اما صادقانه بگویم، از برخورد با آن خسته شدهام.
اگرچه ممکن است هیچ اتفاقی نیافتد. برغم این، سیمور هرش قول داده است تحقیقات جدید خود در مورد انفجار نورد استریم را هفتۀ آینده منتشر کند.
پینوشت یک: دیمیتری پسکوف، سخنگوی کاخ کرملین دربارۀ آخرین گزارش رسانههای غربی در مورد نورد استریم گفت: این اخبار شایعه و اقدام هماهنگ در رسانهها است. بدیهی است که طراحان این حمله میخواهند توجهات را منحرف کنند. در کرملین تعجب میکنند که چطور مقامات آمریکایی میتوانند بدون تحقیق دربارۀ حملۀ تروریستی گمانهزنی کنند؟
روسیه هنوز اجازه تحقیقات را ندارد، فقط چند روز پیش یادداشتهایی در این مورد از دنمارک و سوئد دریافت کردیم. حداقل، کشورهای سهامدار نورد استریم و سازمان ملل باید خواهان تحقیقات فوری و شفاف باشند. این موضوع تنها عجیب نیست، بلکه یک جرم وحشناک است (@sputnik_ir).
پینوشت دو: واکنش زاخارروا به تحقیقات نشریات غربی در مورد خرابکاری در نورد استریم
زاخارووا دربارۀ تحقیقات نشریات غربی در مورد خرابکاری در نورد استریم گفت: من تعجب نخواهم کرد اگر در نتیجۀ «تحقیق» ادعایی، غربیها و روزنامههای آنها ثابت کنند که خطوط لولۀ نورد استریم توسط یک دلفین بمبگذار تخریب شده است که از کریمه به اوکراین فرار کرده است. و تنها شواهدی که آنگلوساکسونها در حملۀ تروریستی ارائه میدهند. مسیری است که توسط لیز تراس بیان شده است. که پستاندار از آن استفاده کرده و از یک سواحل دریای سیاه به ساحل دیگر در سراسر بالتیک رفته است (@sputnik_ir).
پینوشت سه: جوزپ بورل، رئیس دیپلماسی اتحادیه اروپا، در توضیح مقالۀ نیویورک تایمز در مورد احتمال دخالت گروه هوادار اوکراین در بمبگذاریهای نورد استریم، خواستار صبر برای نتایج تحقیقات شد و گفت که از کشف این موضوع ترسی ندارد. وی گفت: «من از حقیقت هر چه که باشد نمی ترسم» (@sputnik_ir).
پینوشت چهار: قول رایج است که میمون هنگام غرق شدن در آب، بچهاش را میگذارد زیر پا. آقایان بایدن و شولتس بسیار ناشیانه به اقدام مشابه میمون دست زدند و انفجار نورد استریم را به یک گروه اوکراینی خارج از کنترل کییف نسبت دادند. هیچ وقت نباید از بلاهت قلدران غافل بود (ا. م. ش).
منبع مطلب اصلی: بنیاد فرهنگ راهبردی
۱۷ اسفند- حوت ۱۴۰۱
افشای دسیسۀ پهپادهای ایرانی
افشای دسیسۀ پهپادهای ایرانی – صادقاف – ا. م. شیری

شربتالله صادقاف، تحلیلگر مرکز مطالعات نظامی-سیاسی، پژوهشکدۀ دولتی روابط بینالملل مسکو
ا. م. شیری
همکاری فنی-نظامی روسیه و ایران خالی از ابهامات، شاید، در هیچ فرآیند سیاسی نیست. علیرغم این واقعیت، دانشمندان علوم سیاسی روابط روسیه و ایران را که در مرحله کنونی توسعهیافته به نقطۀ اوج درک متقابل میخوانند، دیپلماتهای هر دو کشور همچنان به موضع «گفتگوی انعطافپذیر» پایبند هستند.
الیا ماگر، روزنامهنگار و تحلیلگر سیاسی لبنانی نوشت امضا قرارداد توسط روسیه برای خرید ۱۰۰ فروند پهپاد شناسایی و ضربتی ایرانی، در جامعۀ بینالمللی هیاهو به پا کرده است.
دسیسهای که مدتها حول این خبر میچرخید، بدون اینکه به نفع مقامات اوکراین تمام شود، به شکل مسالمتآمیز آشکار شد. رهبر اوکراین در سایۀ این رویدادها، به شدت به افزایش کمکهای نظامی آمریکا دل بست.
حسین امیرعبداللهیان، وزیر امور خارجۀ ایران گفت که تهران حتی قبل از عملیان ویژۀ نظامی پهپادهای مسکو را تأمین کرده و همچنان به سیاست بیطرفی خود پایبند است. بنابراین، واشینگتن هیچ دلیلی برای ارسال سلاح به کییف ندارد، همانطور که هیچ دلیلی برای تشدید تحریمها علیه ایران وجود ندارد.
در مورد اینکه چند نوع پهپاد ایرانی به روسیه تحویل گردیده، لازم است تعدادی از آنها را فرض و توصیف کنیم:
پهپادهای شاهد-۱۲۹ و شاهد-۱۹۱ از انواع مختلف هستند. پهپاد ۱۲۹ قادر به حمل بمب چند ده کیلوگرمی است و میتواند از یک و نیم تا دو ساعت پرواز کند. شاهد-۱۲۹ مشابه هرمس-۴۵۰ اسرائیلی و امکیو-۱ پرداتور (MQ-1 Predator) آمریکایی است که ایرانیها در طراحی پهپاد خود به آنها توجه داشتند.
شکل بدنه را از هرمس و موتور روتاکس ۹۱۴ اتریشی را از امکیو-۱ به ارث بردهاند. شاهد-۱۲۹ نسبت به نوع ترکی بایراقدار تیبی (Bayraktar TB2) موجود در نیروهای مسلح اوکراین برتری دارد. شاهد- ۱۹۱ میتواند تا ۴۰۰ کیلوگرم مهمات حمل کند و تا ۱۴ ساعت در هوا بماند. شاهد ۱۳۶ دارای قابلیت شلیک رگباری از پرتابگر میباشد. بال پرندۀ شاهد ۱۷۱، به بال پهپاد آمریکایی ارکیو-۱۷۰ (RQ-170) که در سال ۲۰۱۱ توسط ایران ساقط شد، شبیه است. ابابیل-۲ نوع کوچک از پهپادهای آتشنشان است که برای شناسایی اهداف و ثبت نتایج حملات موشکی و توپخانهای کاربرد دارد. پهپاد ابابیل-۲ قادر است از ۴۰ تا ۶۰ دقیقه پرواز کند. اما ابابیل-۳ میتواند به عنوان مهمات سرگردان، به عنوان یک هواپیمای بدون سرنشین هدف، در کار شناسایی و مراقبت استفاده شود. مهاجر-۶ توانایی حمل چهار مهمات هدایتشونده دقیق یا محموله ۱۰۰ کیلوگرمی را دارد. پهپاد کرّار میتواند به عنوان رهگیر دفاع هوایی، حمل موشک و بمب عمل کند. پهپاد آرش، یک پهپاد انتحاری بزرگ است که میتواند تا ۲۰۰۰ کیلومتر پرواز کند.
علیرغم روابط دشوار تاریخی ایران با روسیه، که خود را شریک غیرقابل اعتمادی نشان داده، رهبر ایران از شکاف عمیقی که بعد از آغاز عملیات نظامی ویژه بین روسیه و غرب باز شد، در جهت برقراری روابط راهبردی با کرملین بهره گرفت. البته، برقراری رابطۀ استراتژیک با روسیه قبل از همه، به نفع ایران است. زیرا، روسیه میتواند در ایران سرمایهگذاری کند؛ تاثیر تحریمهای دردناک آمریکا را به حداقل برساند.
محدودیتها ناشی از تحریمها ارتباط ایران با ساختار مالی جهانی و توانایی آن در امور بازگانی را قطع کرد و همچنین این کشور را از درآمد مورد نیاز برای حفظ عملکرد اقتصادش محروم کرد. بهبودی روابط با مسکو میتواند این محدودیتها را از طریق تجارت و سرمایهگذاری و دسترسی به تجهیزات نظامی روسیه جبران کند.
تهران اعتقاد دارد که هر چه شکاف بین روسیه و غرب بیشتر شود، فرصت بیشتر برای ایران ایجاد میشود و این میتواند به ایران کمک کند تا روابط تجاری خود را با سایر کشورها توسعه دهد. طبیعتاً، ایران نمیتواند از این فرصت چشمپوشی کند.
تاکنون نشانههای کمی وجود دارد که نشان دهد مسکو تهران را به عنوان یک شریک دائمی در نظر میگیرد. روابط در حال حاضر تا حد زیادی به پیشرفت عملیات نظامی ویژه و روند احیای توافق ۲۰۱۵ در مورد برنامۀ هستهای ایران بستگی دارد. با این حال، ابراهیم رئیسی چارهای جز شرطبندی روی مسکو ندارد.
پیشرفتهترین جنگندههایی که ایران دارد، میگ ۲۹ است که از اتحاد شوروی خریداری کرده است و این بدان معناست که حتی بهترین هواپیماهای نظامی تهران چند دهه قدمت دارند. ایران اکنون به دنبال خرید هواپیماهای پیشرفته مانند سو-۳۴ است. اما اینکه آیا روسیه آنها را به ایران خواهد فروخت یا خیر، معلوم نیست. همه چیز به این بستگی دارد که آیا تهران برای جبران خصومتی که تهران نسبت به اتحاد شوروی نشان میداد، آمادۀ دوستی پایدار با روسیه است یا خیر. درست است که فقط با رهایی از دشمنی میتوان آزاد شد. این دقیقاً همان چیزی است که ایران در روابط معاصر اقتصادی بینالمللی فاقد آن است.
ولادیمیر پوتین جزو آن دسته از سیاستمدارانی نیست که به سادگی خیانت رفقای خود را در حلقۀ سیاسی میبخشند. با این حال، همیشه فرصتی برای اصلاح و بازنگری اشتباهات گذشته به نفع آیندۀ با ثبات وجود دارد. رهبر روسیه خیلی خوب درک میکند که انسانها ویژگی حیرتانگیزی دارند. آنها میتوانند خود را به درستی و شرافت اعمال و افکار خود که در حقیقت خودخواهانه، غیرصادقانه و پست است، متقاعد کنند. بنابراین، گفتوگو با ایران مرحله به مرحله پیش میرود و در شرایط مساعد به سطح اعتماد «مشارکت برابر» خواهد رسید. در این میان دو واقعیت انکارناپذیر و سرد وجود دارد:
یک- ایران به امضای یک قرارداد بلندمدت با روسیه، مشابه آنچه که در سال ۲۰۲۱ با چین امضا کرد، علاقهمند است.
دو- قطعات پهپادهای ایرانی پیدا شده درمنطقۀ عملیات نظامی ویژه به ما اجازه میدهد چنین شرایطی را با قطعیت تفسیر کنیم که مسکو از فرصتهای بیشتری برای گفتگو با تهران برخوردار است.
منبع: پژوهشکدۀ دولتی روابط بینالملل مسکو
۱۵ اسفند- حوت ۱۴۰۱
سالروز تجلی استالین در آینده
سالروز تجلی استالین در آینده

ا. م. شیری
روز پنجم ماه مارس سال ۱۹۵۳، یوسف ویساریونویچ جوگاشویلی «استالین» یکی از نوابغ تاریخ مبارزۀ طبقاتی، مارکسیست- لنینیست، اندیشمند، نظریهپرداز، پراگماتیست، همرزم و شاگرد وفادار ولادیمیر ایلیچ لنین، رهبر ایجاد سوسیالیسم در نخستین کشور سوسیالیستی جهان- اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی بطرز نامعلومی به آینده پیوست.
جوگاشویلی را همرزمانش در جوانی کُبا (شکستناپذیر) مینامیدند. ولادیمیر ایلیچ لنین- آموزگار کبیر پرولتاریای جهان او را به «استالین» (پولادین) ملقب کرد. سابقۀ مبارزاتی و عزم و ارادۀ آهنین او نیز در عمل ثابت کرد که استالین واقعا «پولادین» بود.
پس از درگذشت نابهنگام ولادیمیر ایلیچ لنین در سال ۱۹۲۴، بار سنگین رهبری کشور جوان اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی به دوش استالین افتاد.
استالین با قدرت و ارادۀ خارقالعاده از عهدۀ مسئولیت ملی و انترناسیونالیستی خود برآمد و سازندگیهای سوسیالیستی را رهبری کرد.
حزب بلشویکها و خلقهای اتحاد شوروی تحت رهبری و مدیریت استالین به موفقیتهای معجزهآسا دست یافتند. در دورۀ رهبری استالین ویرانههای بجا مانده از امپراطوری نیمهفئودالی- نیمهسرمایهداری روسیه به یک کشور پیشرفته علمی- صنعتی، اتمی- کیهانی تبدیل گردید. نخستین ماهواره را در مدار زمین قرار داد؛ نخستین سفیر سیارۀ زمین (یوری گاگارین) و نخستین زن فضانورد جهان (والنتینا تروشکوا) را به فضای کیهانی فرستاد.
در اثر سازندگیهای سوسیالیستی و صنعتی کردن جهشی اتحاد شوروی برهبری استالین بسیاری از اختراعات و کشفیات علمی- فنآوری برای نخستین بار در تاریخ بوقوع پیوست. با اجرای دو برنامۀ پنج ساله استالینی اتحاد شوروی به یک قدرت اقتصادی، سیاسی، نظامی، علمی و فرهنگی جهانی و به پشتوانۀ قدرتمند صلح و امنیت جهانی تبدیل گردید. بگونهای که هیچ یک از مسائل و مشکلات جهانی بدون مشارکت آن قابل حل و فصل نبود.
در دورۀ رهبری استالین شرایط بهرهمندی رایگان از تحصیل و آموزش و پرورش، طب و بهداشت، استراحت و مرخصی، مسکن و کار شایسته برای آحاد افراد جامعه فراهم گردید. ۱۲سال پس از پیروزی انقلاب کبیر سوسیالیستی اکتبر در این کشور عظیم و ویران شده در اثر جنگ جهانی اول و متعاقب آن، در نتیجۀ جنگهای داخلی تحمیلی گاردهای سفید تحت حمایتهای همهجانبۀ چهارده کشور اشغالگر حاضر در خاک کشور شوروی، بنیان بیکاری برافتاد.
ارتش سرخ کارگران و دهقانان تحت فرماندهی ژنرالیسموس استالین فاشیسم سرمایهداری را در جنگ جهانی دوم، مخوفترین و خونبارترین جنگ تاریخ در هم کوبید، به تسلیم واداشت و جنگافروزان فاشیست را در لانهشان به محاکمه کشید.
از آنجائیکه شرح شخصیت استالین و موفقیت شگرف اتحاد شوروی در دورۀ رهبری او در حوصلۀ این مقال نمیگنجد، در یک جمله میتوان گفت استالین رهبری فروتن، سیاستمداری کمنظیر، ژنرالیسوسی بیتکبر بود در لباس سادۀ سربازی.
ژنرال دوگل پس از درگذشت استالین عظمت سیاسی او را ارجگذاشت و این کلام زیبا را بر زبان راند: «استالین به گذشته نپیوست- در آینده متجلی شد».
وینستون چرچیل، دشمن خونی کمونیسم در بزرگذاشت استالین گفت: «او روسیۀ ویران شده با خیش تحویل گرفت، با بمب اتم بجا گذاشت».
توماس کنی و راجر کیران در کتاب خیانت به سوسیالیسم نوشتند: «سوسیالیسمکشی از شلیک به استالین آغاز شد».
و من مطمئنم، که در فضای نفسگیر امروزی جهان، ذات نوین رفیق استالین ظهور خواهد کرد و جهان بار دیگر در مسیر عدالت و شکوفایی پیش خواهد رفت و او با افکار، ایدهها و اعمالش همواره زنده خواهد بود.
۱۴ اسفند- حوت ۱۴۰۱
موضع چین در قبال بحران اوکراین – ماکسیمنکو – ا. م. شیری
موضع چین در قبال بحران اوکراین

ولادیمیر ماکسیمنکو (VLADIMIR MAXIMENKO)
ا. م. شیری
«به رسمیت شناختن واقعیتهای سرزمینی جدید»
نمیدانم چه کسی اولین بار سند منتشره در وب سایت وزارت خارجۀ چین در ۲۴ فوریه را «طرح صلح» نامید، اما این سند، با قضاوت بر اساس نسخههای موجود ترجمه شده به زبان روسی، بطور کلی حاوی واژه «طرح» نیست. این سند ۱۲ مادهای «موضع چین در مورد راهحل سیاسی بحران اوکراین» نام دارد.
نیکولای واویلوف، چینشناس مشهور روس، نویسندۀ رسالۀ اساسی «قدرت چینی» در کانال تلگرام خود خاطرنشان کرد که طرح حل و فصل مناقشۀ اوکراین «شامل مجموعۀ استانداردی از فرمولهای دیپلماتیک است و با ابتکارات چین در مورد درگیریهای نظامی مشابه در جهان تفاوتی ندارد».
و اینجاست که مشکل آشکار میشود. وضعیتی که در طول عملیات نظامی ویژه در بخشی از قلمرو اتحاد شوروی سابق، در اوکراین، در زیستگاه «یک خلق» ایجاد شد (اگر آنچه را که در حال رخ دادن است نه با توجه به شرایط، بلکه از نقطه نظر تاریخ مردم روسیه در نظر بگیریم)، نمیتوان آن را در قالب استاندارد قرار داد و با «مجموعۀ استاندارد فرمولهای دیپلماتیک» تنظیم نمیشود. این وضعیت که پس از کودتای فوریۀ ۲۰۱۴ در کییف شکل گرفت و به دلیل منحصر به فرد بودن، نیازمند راهحلهای سیاسی غیراستاندارد است. به ۹ سال زمان نیاز دارد. سند منتشر شده توسط پکن با احتیاط چنین راهحلهایی را پیشنهاد نمیکند. در «۱۲ نکته» میتوان چنین خواند: «… طرفین درگیری باید به شدت رعایت کنند»… «… طرفین باید خویشتنداری کنند»… «… جامعۀ بینالمللی باید اقدام کند»… علیرغم غیرقابل انکار بودن همۀ موارد ذکر شده در ذیل این نکات، آنها در سند مشخص نشدهاند. و گشتن به دنبال جزئیات در چنین سندی عجیب است.
خطوط نظم نوین جهانی در حال شکلگیری نامشخص است. اما نکتۀ اصلی این است که نظم نوین جهانی سلطهگر نخواهد بود. جهان به غرب و بقیه، به غرب و «همۀ دیگران» تقسیم نخواهد شد. و مهم نیست که این یا آن تیم ریاست جمهوری در کاخ سفید، این یا آن نمایندۀ کنگره در کاخ کنگره در مورد تغییراتی که در جهان آغاز شده، چه فکر میکنند.
ممکن است بعداً آغاز عملیات ویژۀ نظامی نیروهای مسلح فدراسیون در ۲۴ فوریه ۲۰۲۲ تاریخ نمادین آغاز جایگزینی نظم جهانی قدیمی با نظم جدید نامیده شود.
واکنش عجیبی به اعلام موضع پکن در قبال بحران اوکراین از سوی واشنگتن صورت گرفت. پرزیدنت بایدن ضمن صحبت از ابتکار چین، هیچ چیز دیگری برای انجام دادن نیافت جز اینکه فرض کند که چین میتواند… به نفع خود عمل نکند: «من چیزی در این طرح نمیبینم که نشان دهد چیزی وجود دارد که برای کسی غیر از روسیه مفید باشد…». بایدن گفت. خوب اگر نمیبیند، پس نمیبیند.
در شامگاه ۲۴ ژانویه، وزارت امور خارجۀ روسیه در مورد موضع چین در خصوص راهحل سیاسی بحران اوکراین اظهار نظر کرد. وزارت امور خارجۀ روسیه در تفسیری نوشت: «ما از تمایل صمیمانۀ دوستان چینی برای کمک به حل و فصل مناقشه در اوکراین با ابزارهای صلحآمیز بسیار قدردانی میکنیم. روسیه آماده دستیابی به اهداف عملیات ویژۀ نظامی از طریق ابزارهای سیاسی و دیپلماتیک است. از جمله پیش نیازها (شرایط) ذکر شده در تفسیر و پیشنهاد دستیابی به یک راه حل سیاسی و دیپلماتیک، «شناخت واقعیتهای سرزمینی جدید» نام برده شد. وزارت امور خارجه رمزگشایی میکند:
«امروزه مانع اصلی راهحل مسالمتآمیز، فرمان ولادیمیر زلنسکی بتاریخ ۳۰ سپتامبر ۲۰۲۲ مبنی بر عدم امکان مذاکره با ولادیمیر پوتین، رئیسجمهور روسیه و همچنین ابتکار رهبر اوکراین دایر بر خواست خروج نیروهای روسیه از سرزمینهای جدید ما- دونباس، کریمه، زاپوروژیه و منطقۀ خرسون، نشاندهندۀ دوری کامل کییف رسمی از واقعیتهای معاصر است».
مأخذ: وبگاه بنیاد فرهنگ راهبردی
۷ اسفند-حوت ۱۴۰۱
بلینکن، فورستال زمان ما – مینین – ا. م. شیری
بلینکن، فورستال زمان ما

آیا باید منتظر یک پریدن جدید از پنجرۀ بیمارستان روانی باشیم؟
دمیتری مینین (DMITRY MININ)
ا. م. شیری
وزیر خارجۀ آمریکا بعنوان یک معضل جهانی
روند تحولات جهان به مؤلفههای زیادی بستگی دارد. اما، هیچ کس نقش فرد را در شکلگیری آن انکار نمیکند. قبلاً موردی در تاریخ ایالات متحده وجود داشت که جیمز فورستال، وزیر دفاع، که بعداً معلوم شد بیمار روانی است، تقریباً کشور و کل کرۀ زمین را در آستانۀ جنگ جهانی سوم قرار داد. فراخوانهای هیستریک او برای «مقابله» با اتحاد جماهیر شوروی در نهایت حتی شاهینی مانند هاری ترومن، رئیس جمهور را نیز ترساند. در نتیجه، فورستال که به خاطر توهم شدید خود دیوانه شده بود، در بخش روانی بیمارستان نظامی والتر رید بستری شد و در سال ۱۹۴۹ از پنجرۀ طبقۀ ۱۶ آن بیرون پرید و فریاد زد: «روسها میآیند»!

براستی، نسخۀ دیگری وجود دارد. فورستال علاوه بر روسها، درگیر آزار و اذیت یهودیان آمریکایی نیز بود و همۀ آنها را کمونیستهای بالقوه تصور میکرد. خُب، یک مرد بیمار… روسها که دور بودند، اما همشهریان یهودی الاصلش در مطبوعات او را به تمسخر میگرفتند. برای اینکه تعداد کمی از آنها در آنجا در نزدیکی بودند. طبق این نسخه، فورستال در واقع با فریادهای «آنها میآیند»، به «آخرین پرواز» رفت و منظور او متخلفان- یهودیانی بودند که ظاهراً پس از او به آمریکا آمده بودند.
نقل است که تاریخ تکرار میشود. نسخۀ تناسخ فورستال در شخص آنتونی بلینکن، وزیر امور خارجه در مورد اینکه چه کسی مقصر تمامی مشکلات جهان است، دیگر تقسیم شده است. اما اکنون آنها «روسها» و «چینیها» هستند که «میآیند». بسیاریها نسبت به خطری که در آمریکا مطرح میکنند، با وسواس بلینکن را با فورستال مقایسه میکنند. تمام محافل واشینگتن به انتشار این عقیده شروع کرده است که بلینکن «یک فرد بسیار خطرناک» است و با او میتوان خود را بی سر و صدا در سنگرهای جنگ جهانی سوم یافت. این نگرانیها از این واقعیت ناشی میشود که در گذشته مواردی در ایالات متحده وجود داشته است که معاونان پر جذبۀ رئیس جمهور، سران کاخ سفید را تحت تأثیر قرار دادهاند. به عنوان مثال، دیک چنی در دورۀ جورج دبلیو بوش! وزیر خارجۀ برجسته مانند هنری کیسینجر نیز از این قبیل آدمها بودند. اما هرگز چنین وضعیتی پیش نیامده که فردی در این موقعیت، حاکم واقعی کشور باشد. فورستال حتی نمیتوانست چنین درجۀ نفوذ را در خواب هم ببیند. اما دلایل بیش از حد کافی وجود دارد که نشان میدهد پیروان موفقتر او نیز آمادهاند تا خود را با سر در آتش جهانی که او برافروخته، بیاندازند.
سیمور هرش، افشاگر اصلی روزگار ما، یکی از نخستین کسانی بود که در آمریکا در مورد این واقعیت به طور علنی صحبت کرد که «سر» بلینکن و نزدیکترین وابستگان او مانند جک سالیوان و ویکتوریا نولاند «مشکل دارد». او به ویژه بدون تردید میگوید سازماندهی انفجار نورد استریم توسط آنها نیز یک اقدام «جنونآمیز عامدانه» بود. شکار بالونهای چینی به طور کلی از سری ترفندها در یک تیمارستان است. به گفتۀ هرش، همۀ کشورهای بزرگ دنیا این گونه بالونهای هواشناسی را که به تعداد زیاد پرتاب کرده و میکنند، مدام از مسیر منحرف میشوند و هیچکس به جز دیوانهها و شکارچیان بشقاب پرنده اهمیت زیادی به این موضوع قائل نمیشود. کاری که دولت کنونی در مورد آنها انجام داده، اگر مضحک تصور نشود، رقتانگیز است.
نگرانی هرش در مورد سلامتی روانی بلینکن و یارانش را ظاهراً منابع بلندپایۀ روزنامهنگار نیز که افشای جزئیات اقدامات غیرعادی را ضروری میدانند، دارند. اما این واقعیت هنوز به آگاهی تودهها نرسیده است.
همدورههای فورستال متوجه شدند که او در جلسات شورای امنیت ملی، به صحبتهای دیگران گوش میدهد و هنگامی که خودش صحبت میکند، سرش را چنان سخت میخاراند که خونریزی میکرد. وجود یک لکۀ طاس قرمز رنگ به اندازۀ یک «دلار نقرهای» در سر او ناشی از خاراندن بود. بدین سبب، او مورد توجه قرار گرفت.
بلینکن چنین عادتی ندارد. او یک کژپندار تکانشی نیست، بلکه یک دیوانه متمرکز است. بنابراین، این شخص حتی خطرناکتر است. زیرا وسواس او بلافاصله توجه دیگران را جلب نمیکند.
شاید علناً فقط یک بار خونسردی خود را از دست داده است و آن هم زمانی که در «گفتگوی استراتژیک» به دلیل بیاحترامی وانگ یی، مسئول فعلی سیاست خارجی چین و عضو کمیتۀ مرکزی حزب کمونیست چین به کشورش با صدای بلند او را سرزنش کرد. بلینکن، همانطور که در صفحۀ تلویزیون مشاهده شد، سر تا پا دچار تشنج شده بود. به نظر میرسید که او در آستانۀ صرع بود. ولی به سختی خود را جمع و جور کرد. شکی نیست که او با کینهتوزی پاتولوژیک خود، کینۀ چینیها را همیشه در دل داشت. و اگر بعداً تحریکات شومی توسط آمریکاییها در منطقۀ تایوان انجام شود، نباید تعجب کرد.
دیدار این دو سیاستمدار در کنفرانس مونیخ بسیار عجیب بود. بلینکن به شدت ابراز تأسف کرد که چرا وانگ یی به سبب پرواز بالون چینی بر فراز خاک آمریکا از او عذرخواهی نکرده است. برای چه چیزی عذرخواهی کنیم؟ بخاطر تغییر جهت وزش باد؟ پس برای مدتی طولانی مانند خشایار، پادشاه ایرانی باید دستور داد تا دریا را به خاطر خلق و خوی ناآرامش تازیانه بزنند. این سیاستمدار چینی به این نکته اشاره کرد که در واقع آمریکاییها باید عذرخواهی کنند. آنها یک بالون هواشناسی بیضرر را ساقط کردند و یک «سیرک با اسب» پیرامون آن به راه انداختند. وانگ یی تصمیم آمریکاییها برای سرنگونی بالون را «پوچ و هیستریک» خواند.
گرایش بیمارگونۀ بلینکن به دروغگویی، گواه «ویژگیهای» شخصیتی وی است. او در زندگینامۀ خود موارد را مدام تحریف و مخدوش میکند. او دائماً در مورد اجداد یهودی خود که تا اوایل قرن بیستم در کییف زندگی میکردند و سپس نام خانوادگی بلینکن را یدک میکشیدند، میگوید که آنها از «قتل عامهای روسیه» به آمریکای «متبرک» فرار کردند. بنابراین، اگر تو ادعا میکنی که اوکراین، همین اوکراینی که به جنگ با روسیه تا «آخرین قطره خون» تحریک میکنی، صدها سال وجود داشته، پس احتمالاً قتلعامها در آنجا نیز کار «اوکراین» بوده نه «روسیه». به هر حال، هرگز هیچ «قتل عام یهودی» در قلمرو فدراسیون روسیه فعلی روی نداده است. همۀ آنها در اوکراین و مولداوی امروزی اتفاق افتاده است.
بلینکن ضمن صحبت در بارۀ ناپدری خود، سامویل پیزار (نامخانوادگی در بدو تولد – پیزار)، زندانی سابق اردوگاههای فاشیست، گذشتۀ خود را طوری معرفی میکند که گویی از اردوگاههای شوروی فرار کرده، توسط یک تانکیست سیاهپوست آمریکایی آزاد شده است و سپس، پیزار جوان برای قدردانی، در مقابل او به زانو درآمده است. اما خود ناپدری قبل از مرگش داستان کاملاً دیگری را تعریف کرد: «بخاطر قهرمانی سربازان روس و همچنین بخاطر این واقعیت که آشویتس توسط نیروهای شوروی آزاد شد، من تا ابد سپاسگزارم. من به دنبال نبرد استالینگراد که نقطۀ عطف جنگ بود و حملۀ ارتش شوروی نجات یافتم».

ساموئل پیزار، پدرخواندۀ وزیر امور خارجه آمریکا (پیزار)، زندانی اردوگاههای مرگ فاشیستها
هوشیاری دردناک آنتونی بلینکن در این واقعیت نیز آشکارتر میشود که او فقط دروغ نمیگوید. ظاهراً خودش به اختراعاتش اعتقاد دارد. حساب کردن روی یک گفتگوی قابل درک و توافق با این شخص بسیار دشوار است.
فورستال تاوان وسواس زندگی خود را پرداخت، بلینکن هنوز بحساب جان دیگران هزینه میکند. آیا آنها عاقبت مشابهی خواهند داشت، آینده نشان خواهد داد.
شکهای مبهم افزایش مییابد. به نظر میرسد بلینکن حتی از فورستال بیمارتر است!
منبع: وبسایت بنیاد فرهنگ رهبردی
۶ اسفند- حوت ۱۴۰۱
درسهای پیروزی – یوری روبتسوف – ا. م. شیری
درسهای پیروزی

یوری روبتسوف (YURI RUBTSOV)
ا. م. شیری
بمناسبت صد و پنجمین سالروز تشکیل ارتش سرخ کارگران و دهقانان
روز ۲۳ فوریۀ ۱۹۴۲، در فرمان یوسف استالین، فرمانده کل قوای مسلح اتحاد شوروی بمناسبت بیست و چهارمین سالروز تشکیل ارتش سرخ آمده بود: «دور نیست آن روز که ارتش سرخ با ضربات قدرتمند خود دشمنان وحشی را از لنینگراد عقب براند، شهرها و روستاهای بلاروس، اوکراین و لیتوانی را پاکسازی کند. لتونی، استونی، کارلیا و کریمۀ شوروی را آزاد سازد و پرچمهای سرخ پیروزی را در سراسر سرزمین شوروی به اهتزاز درآورد».
سخنان فرمانده کل قوا الهامبخش بود، اگرچه هیچ کس انتظار نداشت که فردا پیروز شود. فرمان هشدار میداد: «دشمن شکست خورده، اما هنوز در هم نشکسته… دشمن همچنان قوی است». پس از آن تابستان و پاییز ۱۹۴۲ بسیار دشوار بود. ورماخت با عبور از پیچ بزرگ دُن به سمت ولگا رفت و سعی کرد مدافعان استالینگراد را به درون آن بریزد و به گذرگاههای قفقاز نفوذ کند…
فرمان تازۀ استالین در ۷ نوامبر ۱۹۴۲میگوید: «آن روز دور نیست که دشمن به آتش ضربات تازۀ ارتش سرخ به سوزد و بداند روزی در محلۀ ما نیز جشن برکزار خواهد شد!» و دو هفته بعد، در ۲۱ نوامبر، دفتر اطلاعات اتحاد جماهیر شوروی گزارش داد: «همین روزها نیروهای رزمندۀ ما در حومۀ استالینگراد، به نیروهای نازی حمله کردند»…
این طلوع آفتاب پیروزی در استالینگراد بود که برای آلمان نازی به کابوس بدل شد. در ۲ فوریۀ ۱۹۴۳، در گزارش دفتر اطلاعات اتحاد جماهیر شوروی گفته میشد: «نیروهای مسلح ما عملیات نابودسازی نیروهای نازی را که در منطقۀ استالینگراد محاصره شده بودند، به طور کامل تکمیل کردند».
و نکته مهم فرمان فرمانده کل قوا در ۲۳ فوریۀ ۱۹۴۳ بمناسبت بیست و پنجمین سالروز تشکیل ارتش سرخ- «روزی در محلۀ ما نیز جشن برگزار خواهد شد»، به طور کامل محقق شد: «۲۰ ماه از شروع مبارزات قهرمانانۀ ارتش سرخ علیه تهاجم انبوه نازیها که در تاریخ بینظیر است، میگذرد. با توجه به عدم گشایش جبهۀ دوم در اروپا، ارتش سرخ به تنهایی بار سنگین جنگ را متحمل میشود. با این وجود، ارتش سرخ نه تنها در برابر هجوم انبوهی از فاشیستهای آلمان ایستادگی کرد، بلکه، نیروهای فاشیستی را در طول جنگ صاعقهآسا در هم کوبید».
در ادامۀ گفته میشود: «از لحظۀ حمله به حومۀ استالینگراد، ابتکار عملیات نظامی در دست ما است و سرعت و قدرت ضربات عملیات تهاجمی ارتش سرخ ضعیف نشده است. امروز ارتش سرخ در امتداد یک جبهه ۱۵۰۰ کیلومتری در شرایط سخت زمستانی پیشروی میکند و تقریباً در همه جا به موفقیت دست مییابد. در شمال، در نزدیکی لنینگراد، در جبهۀ مرکزی، در حومۀ خارکوف، در دونباس، در نزدیکی راستوف، در سواحل دریای آزوف و دریای سیاه، ارتش سرخ ضربات پیاپی به نیروهای نازی وارد میآورد».
بسیاری از پیروزیها و شاهکارهای تاریخی ارتش ما با ماه فوریه گره خورده است. ۲۷ فوریۀ ۱۹۴۳، رئیس شعبۀ سیاسی تیپ داوطلب ۹۱ سیبری به نام تیپ استالین، که ترکیب جبهۀ کالینین میجنگید، گزارشی از ستوان یکم، پیوتر ولکوف، مبلّغ بخش سیاسی، به شرح زیر دریافت کرد: «من در گردان دوم هستم. ما در حال پیشروی هستیم… در نبرد برای آزادسازی روستای چرنوشکی، ماتروسوف، عضو کامسومول، متولد ۱۹۲۴، طی یک اقدام قهرمانانه ورودی استحکامات را با بدن خود بست و پیشروی تیراندازان ما را تضمین کرد. چرنوشکی آزاد شد. حمله ادامه دارد».
این اولین مدرک در بارۀ شاهکار یک انسان روس از شهر ولیکیه لوکی در استان پسکوف است. در تمام سالهای جنگ، حتی یک سرباز دشمن، عملی شبیه به ماتروسوف انجام نداد. این نشانۀ اوج فضیلت است.
خاطرۀ یک شاهکار دیگر ما را به تاریخ، به فوریۀ ۱۹۴۳ میبرد. در ۱۴ فوریه، ارتش سرخ شهر کراسنادُن در منطقۀ واراشیلوگراد (لوگانسک فعلی) را آزاد کرد. پس از آن بود که کشور با «گارد جوان»- یک سازمان زیرزمینی متشکل از جوانان رزمنده علیه مهاجمان آلمانی آشنا شد. جوانان مخفی به اقدامات خرابکارانه در مؤسسات و راهآهن دست میزدند، پیامهایی از دفتر اطلاعات شوروی (خبرگزاری شوروی م.) و اعلامیههای ضد فاشیستی پخش میکردند، از انتقال اجباری مردم به آلمان جلوگیری میکردند، اسلحه و مهمات جمعآوری میکردند. آنها موفق شدند حدود ۹۰ سرباز ارتش سرخ را از اسارت نازیها آزاد سازند.
سوگندنامۀ اعضای «گارد جوان» چنین بود: «سوگند یاد میکنم که انتقام شهرها و روستاهای سوخته و ویران شده را، خون مردم ما را، شهادت معدنچیان قهرمان را بیرحمانه بگیرم… و اگر این انتقام جانم را میطلبد، بدون لحظهای درنگ آن را میدهم». اکثر آنها ۱۷-۲۰ ساله بودند. نینا ایوانتسوا که در میان معدود اعضای سازمان زنده ماند، به خاطر میآورد: «نازیها ۳۰ معدنچی را در پارک فرهنگ و تفریح بطرز وحشتناکی اعدام کردند. مهاجمان معدنچیان را زنده به گور کردند. آیا ما، جوانانی که در کشور شوروی بزرگ شدهایم، میتوانستیم به یوغ بردگی آلمانیها گردن نهیم؟ نه و نه! اسلحه به دست گرفتیم».
در آغاز سال ۱۹۴۳، یک فتنهگر به سازمان خیانت کرد. در نتیجۀ خیانت او، نازیها ۷۱ نفر را پس از شکنجههای شدید، به داخل چاه معدن انداختند، بسیاری از آنها را تیرباران کردند. آخرین بار آلگ کوشوی، لیوبوف شوتسوا، سمیون اوستاپنکو، دیمیتری آگورتسف، ویکتور سابوتین در ۹ فوریه در روِونکی تیرباران شدند (روِونکی، شهری در لوهانسک- م)…
در طول سال گذشته، در گزارشهایی که از میدانهای جنگ عملیات ویژۀ نظامی منتشر میشود، نام شهرکهایی را در دونباس میبینیم که از زمان جنگ کبیر میهنی آشنا هستند. اکنون دونباس بخشی از روسیه است، اگرچه هنوز کاملاً آزاد نشده است.
مطمئناً باز هم «یک جشن بزرگ دیگر در محلۀ ما» برگزار خواهد شد. زمان بازگشت به فرمان فرماندهی کل قوا در ۲۳ فوریۀ ۱۹۴۳ دو باره فرارسیده است: «ضربات قدرتمندی به لشکریان دشمن وارد شده، اما دشمن هنوز شکست نخورده است. مهاجمان آلمانی به شدت مقاومت میکنند، به ضد حمله دست میزنند، سعی میکنند در خطوط دفاعی دوام بیاورند و ممکن است به مفسدهجوییهای جدید دست بزنند. به همین دلیل است که در صفوف ما نباید جایی برای از خود رضایتی، بیاحتیاطی و تکبر وجود داشته باشد».
درسهای فرمانی که ۸۰ سال پیش صادر شد، امروز نیز عینیت دارد: «درس اول این است که با پیروزی مغرور نشویم و به خود افتخار نکنیم، دومین درس این است که پیروزی خود را تضمین کنیم و درس سوم این است که کار دشمن را یکسره کنیم».
… چه خوب که تقویم ما روز ۲۳ فوریه دارد!
برگرفته از تارنمای بنیاد فرهنگ راهبردی
۵ اسفند- حوت ۱۴۰۱
پس از مونیخ – ولادیمیر پراخواتیلوف – ا. م. شیری
پس از مونیخ

ولادیمیر پراخواتیلوف (VLADIMIR PROKHVATILOV)
ا. م. شیری
آیا ناتو وارد جنگ با روسیه خواهد شد؟
به گزارش منابع روسی، در جریان کنفرانس امنیتی مونیخ، یک اتحاد نظامی ضمنی شامل ایالات متحده، آلمان، فرانسه، هلند، بلژیک، لهستان، سه جمهوری بالتیک، رومانی، سوئد، فنلاند، نروژ، دانمارک و اسپانیا شکل گرفت و کشورهای پرتغال، ایتالیا، مجارستان، اتریش و سوئیس از شرکت در این اتحاد که هدف آن جنگ با روسیه است، خودداری کردند.
ینس استولتنبرگ در مصاحبه با فرانس ۲۴ در ۱۶ فوریه گفت که ائتلاف آتلانتیک شمالی باید برای رویارویی طولانی مدت با روسیه آماده باشد. رئیس جمهور پوتین یک اروپای متفاوت میخواهد. او اروپایی میخواهد که بتواند همسایگانش را کنترل کند و بتواند تصمیم بگیرد که کشورها چه کاری میتوانند انجام دهند… استولتنبرگ گفت: «ما باید برای مدت طولانی آماده باشیم، این ممکن است سالهای زیادی طول بکشد».
این نوۀ ۵۸ سالۀ مایر بلینکین، نویسنده که از کییف به نیویورک مهاجرت کرد، نمایندۀ برجستۀ دولت پنهان آمریکا است. او از تمام تهاجمات آمریکا، از بمباران یوگسلاوی تا ویرانی عراق و لیبی حمایت کرد. در دوران ریاست جمهوری باراک اوباما، او عرضۀ سلاح به شبهنظامیان سوری را آغاز کرد و برای تجاوز مستقیم به دمشق لابگری کرد. او در سال ۲۰۱۴ نقش کلیدی در حمایت از کودتای ضد دولتی بواسطۀ وزارت امور خارجۀ آمریکا در کییف داشت. تا زمانی که دموکراتها در ایالات متحده در قدرت هستند، بلینکن تهاجمیترین سیاست غرب علیه روسیه را تا آغاز درگیری نظامی مستقیم با کشورمان شکل خواهد داد.
آیا آمریکا و ناتو اکنون از چنین توانایی برخوردارند و اگر نه، تا چه زمانی میتوانند این توان را کسب کنند؟
تعداد نیروهای نظامی آمریکا در اروپا در مقایسه با سال ۲۰۲۱ تقریباً دو برابر شده است. این یک رکورد در مدت پانزده سال، اما هنوز تا حد قابل توجهی کمتر از دوران جنگ سرد است.
پس از آغاز درگیریها در اوکراین، ایالات متحده تصمیم گرفت تا نیروهای بیشتری در اروپا مستقر نماید. سیانان در پایان ماه مه گزارش داد که تعداد نیروهای آمریکایی در اروپا به ۱۰۰ هزار نفر، بعبارت صریحتر، تعداد نیروهای نظامی آمریکا در اروپا به بالاترین حد خود از سال ۲۰۱۵ رسیده است. از مارس ۲۰۲۲، بیشتر نیروهای آمریکایی در آلمان (بیش از ۳۶ هزار نفر) و ایتالیا (۱۲ هزار و ۶۰۰ نفر) مستقر شدند.

پرسنل نظامی آمریکا در اروپا
ژنرال مارک میلی، رئیس ستاد مشترک نیروهای مسلح ایالات متحدۀ آمریکا در آوریل گذشته گفت، که آمریکا نیروهای بیشتری را به شرق اروپا میفرستد و میتواند پایگاههای نظامی خود را در آنجا مستقر کند. میلی طی سخنانی در کنگرۀ ایالات متحده گفت: «من معتقدم که بسیاری از متحدان اروپایی ما، به ویژه جمهوریهای بالتیک، لهستان، رومانی… بسیار مایلند پایگاههای دائمی [در قلمرو خود] ایجاد کنند». استولتنبرگ در پایان ماه ژوئن وعده داد که تعداد نیروهای واکنش سریع ناتو در اروپا از ۴۰ به ۳۰۰ هزار نفر افزایش یابد.
به گفته دبیرکل این ائتلاف، علاوه بر افزایش تعداد نیروها، موضوع گسترش توانمندیهای خط اول پدافندی (به ویژه پدافند هوایی)، تقویت ستاد فرماندهی، به روز رسانی طرحهای دفاعی، از جمله… تخصیص نیروها برای محافظت از اعضای خاص اتحاد مطرح است. استولتنبرگ گفت: «در مجموع، این به معنای بزرگترین اصلاحات دفاعی و بازدارندگی جمعی ما از زمان جنگ سرد است».

در نشست مجازی رهبران ۳۰ کشور متحد در ۲۵ فوریه ۲۰۲۲، پیشنهاد شد که نیروهای واکنش سریع ناتو را برای محافظت از کشورهای عضو در برابر تهاجم احتمالی روسیه مستقر کنند. این تصمیم برای اولین بار در تاریخ اتخاذ گردید و در ۲۸ فوریه مستند شد.
ضعیفترین نقطۀ آمریکا و ناتو تولید مهمات است.
آمریکاییها با تحریک درگیری نظامی در اوکراین نمیدانستند عملیات نظامی امروزی چقدر میتواند شدت یابد. در ژانویۀ ۲۰۲۳، مرکز آمریکایی مطالعات راهبردی و بینالمللی گزارشی تحت عنوان «جعبههای خالی در زمان جنگ، چالشی برای آمریکا پایگاه صنعتی-دفاعی» منتشر کرد. در این گزارش آمده است که مجتمع نظامی-صنعتی آمریکا برای درگیری طولانی مدت با شدت بالا با روسیه و حتی بیشتر با چین آماده نیست.
به گفتۀ تحلیلگران مرکز آمریکایی مطالعات راهبردی و بینالمللی، تنها در سه هفتۀ اول جنگ، ایالات متحده بیش از ۵۰۰۰ موشک دوربرد هزینه خواهد کرد. موجودی موشکهای ضد کشتی و ضد هوایی ظرف یک هفته تمام خواهد شد و مجتمع نظامی-صنعتی آمریکا تنها ظرف یک سال و نیم تا دو سال قادر به تولید همین مقدار سلاح خواهد بود.
این گزارش آسیبپذیری بالای زنجیرههای تأمین صنعتی ایالات متحده را برجسته میکند. به عنوان مثال، آئروجت راکتداین (Aerojet Rocketdyne) تنها تأمینکنندۀ موتورهای موشکهای هدایت شوندۀ جاولین و ویلیامز اینترنشنال تنها تأمینکنندۀ موتورهای موشک برای اکثر موشکهای کروز آمریکایی است. فقط یک کارخانۀ ریختهگری در ایالات متحده باقی مانده است که قطعات بزرگ تیتانیوم را برای تعدادی از تجهیزات تسلیحاتی تولید میکند. اگر یکی از این مؤسسات تعطیل شود، دهها مؤسسۀ دفاعی دیگر نیز تعطیل خواهد شد.
مجتمع نظامی-صنعتی آمریکا پیش از این با محدودیت افزایش تولید مهمات مواجه بود. کارخانۀ جنرال داینامیکس در پنسیلوانیا که ۲۴ ساعت شبانه روز کار میکرد، با حداکثر ظرفیت خود، یعنی ۱۱ هزار گلولۀ ۱۵۵ میلیمتری در ماه رسید. بنابراین، این شرکت قصد دارد خط تولید جدید برای ساخت پرتابههای ۱۵۵ میلیمتری، یک کارخانه در تگزاس تأسیس کند.
لازم به ذکر است که در طول جنگ در اوکراین، نیروهای مسلح اوکراین روزانه تا ۷ هزار گلوله و نیروهای مسلح فدراسیون روسیه- حداکثر ۲۰ هزار گلوله شلیک میکنند.
راهاندازی خطوط تولید جدید برای ساخت طیف وسیعی از مهمات یک روزه انجام نمیشود. بنابراین، بیل لاپلانت، رئیس بخش تدارکات پنتاگون سازماندهی تولید مهمات در قلمرو متحدان در اروپا را پیشنهاد کرد.
نیویورک تایمز روز ۲۵ ژانویه گزارش داد، که ایالات متحده در نظر دارد برای حمایت از نیروهای مسلح اوکراین، تولید گلولههای ۱۵۵ میلیمتری را طی دو سال، شش برابر افزایش دهد.
نیویورک تایمز مینویسد: «پنتاگون قصد دارد تولید گلولههای توپخانه را ظرف دو سال تا ۵۰۰ درصد افزایش دهد و تولید مهمات متعارف را به سطحی برساند که از زمان جنگ کره مشاهده نشده است. پنتاگون میلیاردها دلار سرمایهگذاری میکند تا کمبود مهمات ناشی از جنگ در اوکراین را جبران نماید و برای جنگهای آینده نیز ذخیره کند. این تلاشها که شامل گسترش کارخانهها و جذب تولیدکنندگان جدید میشود، بخشی از تهاجمیترین تلاشها برای مدرنسازی پایههای صنایع دفاعی ایالات متحده در مدت نزدیک به ۴۰ سال گذشته است».
واقعیتها آمریکاییها را به انجام این کار مجبور میکنند. در حالی که پنتاگون بر روی جنگ با تعداد کمی از سلاحهای هدایتشوندۀ دقیق، اما پرهزینه تمرکز کرده است، اما درگیری اوکراین بر هویتزرهایی متمرکز شده، که پرتابههای غیرقابل هدایت را شلیک میکنند.
با این حال، همه اینها به این معنا نیست که ارتش روسیه با داشتن برتری جدی در تأمین مهمات توپخانۀ زمینی، ممکن است از ورود ایالات متحده- ناتو به درگیری مستقیم نظامی با روسیه نگران نباشد.
در روزهای اخیر اطلاعاتی مبنی بر حملۀ احتمالی نیروهای مسلح اوکراین به ترانسدنیستریا (منطقۀ جداییطلب مولداوی- م.) برای تصرف انبارهای عظیم نظامی واقع در این منطقه به گوش میرسد. نیروهای مسلح اوکراین با تصرف زرادخانۀ ترانسدنیستریا، می توانند وضعیت متقابل در جنگ را متوازن نموده، به حمله دست بزنند.
فقط یک راه وجود دارد: توسل به جنگ واقعی. غرب جمعی برای نابودی روسیه قاطعانه تصمیم گرفته است. پیروزی در چنین رویارویی با نیروهای بسیار برتر دشمن، تنها با صرفنظر از آشتی با آنها امکانپذیر است.
برگرفته از: تارنمای بنیاد فرهنگ راهبردی
۴ اسفند- حوت ۱۴۰۱
تدارک نمایش در جناح شرقی ناتو – النا پوستاویتووا – ا. م. شیری
تدارک نمایش در جناح شرقی ناتو

النا پوستاویتووا (ELENA PUSTOVOYTOVA)
ا. م. شیری
بیانیۀ مشترک وزرای دفاع لیتوانی، لتونی، استونی، بریتانیا، آلمان و کانادا
در ۱۵ فوریۀ ۲۰۲۳، وزرای دفاع لیتوانی، لتونی و استونی و همچنین، انگلیس، آلمان و کانادا، بیانیۀ مشترک امضا کردند: «ما، وزرای دفاع… تعهد خود برای محافظت از جمعیت خود و جمعیت کشورهای متحد خود را مجدداً تأئید میکنیم. ما به تقویت قابل توجه قدرت بازدارندگی و دفاع از منطقۀ بالتیک به عنوان بخشی از تعهدات دفاع جمعی ناتو ادامه خواهیم داد».
«جمع» شرکتکنندگان در «دفاع جمعی» هم اکنون در حال شکلگیری است. ابتدا، لوید آستین، رئیس پنتاگون، وعده داد که حضور ایالات متحدۀ آمریکا در بالتیک را افزایش دهد: «من میخواهم یک چیز را برای مردم استونی کاملاً روشن کنم. ما همچنان متعهد به آزادی و حاکمیت متحدان بالتیک خود هستیم. ما در کنار شما میایستیم تا از هر گونه تهدید علیه امنیت مشترکمان جلوگیری کنیم و از آن محافظت کنیم».
از نظر رئیس پنتاگون، استونی، لتونی، لیتوانی و همراه با آنها لهستان، اسلواکی، مجارستان و رومانی «همسایگان اوکراین هستند، که جنگ در آن جریان دارد». و نمایش در «جناح شرقی ناتو» با جزئیات قابل توجهی توسط پنتاگون اجرا میشود. اورماس رینسالو، وزیر امور خارجۀ استونی در ماه ژانویه اعلام کرد، که مبنای قانونی در خصوص تصمیمگیری برای افزایش منطقۀ دریایی استونی بطول ۲۴ مایل دریایی دیگر به آبهای سرزمینی در دست تهیه است. وزیر حتی به کنوانسیون حقوق دریاها استناد کرد.
بیایید به کنوانسیون نگاه کنیم. فنلاند و استونی در همسایگی مناطقی هستند، که با افزایش منطقۀ دریایی همپوشانی دارند. و اگر فنلاند از استونی پیروی کند، هیچ منطقۀ آبی آزاد در این منطقه از بالتیک باقی نخواهد ماند. در این باره در کنوانسیون حقوق دریایی یک ماده برای عبور کشتیهای ترانزیتی ثبت شده و استونی یک شاهراه خاص در دریای بالتیک را به عنوان آبهای بینالمللی به رسمیت میشناسد.

مرزهای دریایی در خلیج فنلاند از سال ۱۹۹۳، زمانی که استونی و فنلاند منطقه آزاد ناوبری تا عرض سه مایل دریایی را در مناطق دریایی خود ترک کردند، بازنگری نشده است. و اگرچه کنوانسیون ۱۹۸۲ در مورد حقوق دریاها اجازه میدهد که عرض «منطقۀ همجوار» ۱۲ مایل از مرز دریایی آبهای سرزمینی تعیین شود، در خلیج باریک فنلاند (۷۰ تا ۱۰۰ کیلومتر عرض)، «منطقۀ پیوسته» نمیتواند بیش از سه مایل گسترش یابد. اکنون همۀ کشتیها، از جمله کشتیهای روسی، مطابق با قوانین دریایی فعلی، از نوار باریک آبهای آزاد بین آبهای سرزمینی فنلاند و استونی عبور میکنند.
تالین و هلسینکی، با اعمال رژیم «منطقۀ مجاور»، در تلاش هستند تا به محض اینکه حق بازرسی کشتیهای روسی را داشته باشند، ناوگان روسیه را در کرونشتات محبوس کنند. تنها به یک بهانه نیاز است. و چنین بهانهای هم ممکن است ایجاد شود.
کنوانسیون سازمان ملل متحد در مورد حقوق دریاها تصریح میکند: در آبهای مجاور، دولت حق دارد نقض قوانین گمرکی، مالی، مهاجرتی و بهداشتی کشور را در داخل آبهای سرزمینی خود سرکوب کند. این دولت نباید با اقدامات خود به منافع سایر کشورهایی که به طور قانونی از این منطقه استفاده میکنند، آسیب برساند. یعنی قوانین بینالمللی و «منطقۀ همجوار» به کشورهای حوزۀ بالتیک این حق را نمیدهد کشتیهایی را که به بنادر آنها تردد نمیکنند، کنترل کنند یا آزادی کشتیرانی را محدود نمایند. حق عبور مسالمتآمیز، از جمله برای کشتیهای جنگی از دریای سرزمینی به صراحت پیشبینی شده است.
تلاش برای توقیف و تفتیش شناوری که از آبهای مجاور، بدون ورود به آبهای سرزمینی عبور میکند، یک اقدام تجاوزکارانه است. بسته شدن خلیج فنلاند که توسط استونی طراحی شده، عملاً اعلام جنگ به روسیه است. استونی و فنلاند تنها با تأئید واشینگتن میتوانند چنین گام تبهکارانه بردارند.
چنین است که بیانیۀ مشترک وزرای دفاع کانادا، استونی، آلمان، لتونی، لیتوانی و انگلیس مطرح شد. این کشورها «برای دستیابی به مؤثرترین و معتبرترین استراتژی بازدارندگی و دفاعی در منطقه، با یکدیگر و با ناتو هماهنگ خواهند شد». افزایش حضور نیروهای مسلح ناتو در بالتیک، مانورهای نظامی برای تدارک عملیات با شدت بالا و تبادل اطلاعات در مورد استقرار نیروهای مسلح بواقع اجزاء ابزار «بازدارندگی و دفاع» هستند.

شش وزیر دفاع طی بیانیهای نوشتند: «تعهد ما به مادۀ ۵ [پیمان ناتو] قاطع و خللناپذیر است». این ماده بیان میدارد که حملۀ مسلحانه به یک یا چند کشور ناتو میتواند به عنوان حمله به همۀ کشورهای عضو این پیمان تلقی شود. پس از آنکه ناتو نیروی دریایی خود را به منطقۀ بالتیک پر کرد، هرگونه عبور یگانه زیردریایی دیزلی-الکتریکی روسی دمیتروف بی-۸۰۶ (B-806 Dmitrov)، مانند هر کشتی دیگر از طریق «منطقۀ همجوار» استونی یا فنلاند، میتواند بهانهای برای حمله باشد. دریای بالتیک که روسیه کمی بیش از هفت درصد از خط ساحلی آن را در اختیار دارد، در حال تبدیل شدن به دریاچۀ ناتو است. و وقتی دریا به «دریاچه» تبدیل شود، آیا کسی آزادی دریانوردی را به خاطر خواهد آورد؟
برگرفته از: بنیاد فرهنگ راهبردی
۳ اسفند-حوت ۱۴۰۱
اجلاس دولت جهانی در دُبی – کاتاسانوف – ا. م. شیری
اجلاس دولت جهانی در دُبی

والنتین کاتاسانوف (Valentin Katasonov)،
پروفسور، دکتر علوم اقتصادی، مدیر مرکز پژوهشهای اقتصادی «شاراپوف» فدراسیون روسیه، پژوهشگر مائل پشت صحنه
ا. م. شیری
دیگر خبری از توطئه نیست
دُبی (امارات متحده عربی) از ۱۳ تا ۱۵ فوریه، میزبان اجلاس دولت جهانی بود. این نام اغلب به عنوان نشست جهانی دولتها ترجمه میشود، اما بهتر است به عنوان نشست دولت جهانی ترجمه شود.
این درک از نشان جلسه در دُبی به این معنی است که دیگر توطئه وجود ندارد. تبانی پنهانی علیه بشریت آشکار شده است.
آخرین نشست در دُبی با حضور ۲۰ رئیس جمهور برگزار شد. بیش از ۲۵۰ وزیر و نمایندگان بیش از ۸۰ سازمان بینالمللی حضور داشتند. در مجموع، بیش از ۱۰۰۰ شخصیت دولتی، اجتماعی و متخصص از سراسر جهان گرد هم آمدند.
انجمن دولت جهانی کاملاً جوان است و به نظر میرسد که جایگزین داووس پیر شده است. برگزاری جلسات انجمن دولت جهانیاز سال ۲۰۱۳ آغاز شد و از آن زمان تاکنون هر ساله در دُبی برگزار میشود. محمد الگرگاوی (وزیر کابینۀ امارات متحدۀ عربی)، رئیس انجمن دولت جهانیو بانویی به نام اوحد بنت خلفان الرومی (وزیر توسعۀ عمومی و آیندۀ امارات متحدۀ عربی)، معاون رئیس این انجمن است. عمر سلطان العلما (وزیر هوش مصنوعی امارات متحدۀ عربی)، مدیر عامل انجمن دولت جهانیاست.
دستور کار اولین اجلاس (۲۰۱۳) شامل بحث در مورد موضوعاتی مانند تقویت اعتماد شهروندان به ارگانهای دولتی، شبکههای اجتماعی به عنوان ابزار مشارکت مدنی، شراکت دولتی- خصوصی و سنجش توسعه بود. در سال ۲۰۱۴، موضوعات اصلی عبارت بودند از: نوآوری در ارائۀ خدمات عمومی، استفاده از فنآوری اطلاعات برای مشارکت شهروندان در ابتکارات دولتی و دولت رقومی. در سال ۲۰۱۵، موضوع کلیدی ایجاد «شهرهای هوشمند» بود. موضوعات سال ۲۰۱۶ شامل: اهداف توسعۀ پایدار، رباتیک و هوش مصنوعی، پزشکی ژنومیک و بیومتریک و در سال ۲۰۱۷، این اجلاس بر موضوعات تغییرات آب و هوایی و امنیت غذایی متمرکز شد. این موضوع به ویژه برجسته شد که آن را «بهزیستی و شادی شهروندان» نامیدند. انجمن دولت جهانیدر سال ۲۰۲۳ با شعار «شکل دادن به دولتهای آینده» برگزار گردید.
انجمن دولت جهانی همچنین موضوعاتی مانند رقومی کردن تمامی جنبههای زندگی انسان و جامعه، از جمله، مسائل آب و هوا، اقتصاد سبز، کنترل همهگیری، مایهکوبی و هوش مصنوعی را مورد بحث قرار داد. من در مورد این موضوعات به طور گسترده نوشتهام، و میتوانم دوباره تأئید کنم که در مجموع، همۀ آنها بازتاب برنامۀ نخبگان جهانی برای به دست گرفتن قدرت در کرۀ زمین هستند. این همان کاری است که مجمع جهانی اقتصاد با مدیریت کلاوس شواب انجام میدهد. من در کتاب خودم با عنوان «شواب. سرمایهداری فراگیر و بازسازی بزرگ یک توطئه آشکار علیه بشریت»، سعی کردهام معنای اظهارات پرمخاطب شواب در مورد «پیشرفت»، «توسعۀ پایدار»، «اقتصاد سبز»، «اشیای هوشمند» و «هوش مصنوعی» را کشف کنم. «واکسیناسیون»، «سرمایهداری فراگیر» و غیره، همه یک پردۀ پوشش هستند. در پشت این سخنان، برنامۀ لغو دولتهای مستقل ملی، تشکیل یک دولت واحد جهانی و استقرار حکومت جهانی نهفته است.
مجمع جهانی اقتصاد و انجمن دولت جهانیمشترکاً در حال ساختن یک «دنیای جدید شگفتانگیز» هستند. هر بار که شواب در دُبی صحبت میکند، قصد نخبگان جهانی را با صراحت بیش از پیش آشکار میسازد. و این هم گزیدهای از سخنرانی او در ۱۳ فوریه ۲۰۲۳ در دُبی: «اکنون ما در مسیر توسعۀ تصاعدی حرکت میکنیم. هوش مصنوعی تجلی این پیشرفت است، اما نه تنها آن، بلکه متاورس (دنیای خیالی م.)، فنآوریهای جدید فضایی، زیستشناسی مصنوعی… هر کس مالک آنها باشد، به تعبیری مالک دنیا خواهد بود».
با این حال، این بار در دُبی یک اتفاق غمانگیز رخ داد. این اتفاق، سخنرانی ایلان ماسک، میلیاردر، صاحب توییتر، تسلا و اسپیس ایکس از طریق ویدیو کنفرانس بود. همه انتظار داشتند او دربارۀ انرژی سبز و خودروهای برقی صحبت کند. البته، او از این موضوع شروع کرد، اما در ادامه گفت: «اقتصاد مدرن متکی به سوخت فسیلی، پایۀ صنعتی بسیار بزرگی دارد. و حتی اگر تمام خودروهای تولید شده برقی هم بشوند، زمان زیادی طول میکشد تا ترکیب موجود جایگزین شود». ماسک گفت: «من در مورد یک چارچوب زمانی ۳۰ تا ۴۰ ساله صحبت میکنم».
و سپس ایلان ماسک به طور ناگهانی در مورد تهدیدات ناشی از جهانیسازی و تلاش برای ایجاد یک دولت جهانی صحبت کرد. ماسک گفت: «من میدانم که ما در اجلاس جهانی حکومتداری هستیم، اما فکر میکنم باید کمی نگران تشکیل یک دولت جهانی باشیم که بیش از حد متحد است… ما باید از فروپاشی تمدن به دلیل همکاری بسیار نزدیک بین دولتها جلوگیری کنیم».
این میلیاردر آمریکایی معتقد است که تک تک دولتها باید روی مشکلات داخلی خود تمرکز کنند. به عنوان مثال، لازم است روند کاهش نرخ زاد و ولد را متوقف کنند.
رابطۀ متقابل و محدود ملتها و دولتها معمولاً بشریت را از نابودی نجات داد. ماسک گفت: «سقوط تمدن روم به معنای پایان تاریخ نیست. این امر با گسترش اسلام و توسعۀ علم در سایر نقاط اروپا همراه شد… اگر جهان بیش از حد به یکدیگر وابسته باشد، یک رویداد فاجعهبار میتواند به فاجعه در سراسر جهان منجر شود. اما دنیای مدرن بیش از حد به یکدیگر وابسته است. تداوم جهانیسازی برای بشریت خطرناک است».
مقاله اخیرم در مورد آخرین اجلاس داووس را با این جمله به پایان رساندم: «مجموعهای از پلوتوکراتها ایدۀ نشستهای سالانۀ داووس را کاملاً بیاعتبار کردهاند. این پنجاه و سومین نشست سالانه بود. به احتمال قوی اجلاسِ ۵۴ برگزار نخواهد شد».
سخنرانی ایلان ماسک در دُبی نمادین به نظر میرسید: این سخنرانی بر عصر جهانیسازی خط بطلان کشید و معنای انجمن دولت جهانی را آشکار کرد. به گمانم اجلاس دُبی، آخرین اجلاس بود. و نشست بعدی «دولت جهانی» هم برگزار نخواهد شد.
پ.ن. «هر لحظه به رنگی درآید آن بت عیار»! عطش آدمخواری اربابان پول فروکش نمیکند. برای پیشبرد اهداف ناپاک خود، باشگاه رُم را تشکیل دادند، سیر نشدند؛ با سر همبندی کردن باشگاه بیلدربرگ نیز به اهداف خود دست نیافتند؛ کمیتۀ ۱۴۷ یا ابَر کمیته هم برایشان کارساز نشد تا رسیدند به انجمن اقتصادی داووس! ظاهراً از آن هم طرفی نبستند؛ انجمن دولت جهانی را هم انگار مرده بدنیا آوردند؛ بدست سازمان مخوف به اصطلاح بهداشت جهانی توطئۀ ویروس کرونا و جنگ واکسن راه انداختند… و حالا هم به کنفرانس باصطلاح امنیتی مونیخ بهمثابه ستاد آرایش نیرو برای برافروختن آتش جنگ جهانی سوم امید بستهاند. بهوش باشیم! ا. ش.
نقل از: بنیاد فرهنگ راهبردی
۳۰ بهمن- دلو ۱۴۰۱
اسرائیل متلاطم – والری بورت – ا. م. شیری
اسرائیل متلاطم

والری بورت (VALERY BURT)
ا. م. شیری
اعتصاب تودهای که حدود یک میلیون نفر در آن شرکت میکند
اسراییل دائماً تحت تأثیر تحولات سیاسی قرار دارد. اکنون «زلزله» دیگری در حال وقوع است. از یک ماه و نیم پیش شهروندان کشور به اصلاحات در نظام قضایی اعتراض میکنند. هزاران اسرائیلی در اورشلیم، تل آویو، حیفا، اشدود، بیت شمش، کفار ساوا و دیگر شهرهای این کشور خیابانها را پر کردهاند. یک اعتصاب بزرگ در کشور یهودی در حال وقوع است که حدود یک میلیون نفر در آن شرکت میکند.
در ۱۳ فوریه، در آستانۀ رأیگیری در کنست، تظاهرات به اوج خود رسید. بزرگراههای اسرائیل مملو از اتومبیلهایی بود که روی آنها «دموکراسی» و «آزادی» نوشته شده بود. از پنجرههایشان پرچمهای سفید و آبی منقوش به ستاره داوود آویخته بودند. در جادهها راهبندان عظیم ایجاد شده است. اتوبوسها و قطارها مملو از جمعیت بودند.
… انتخابات پارلمانی اسرائیل در اوایل ماه نوامبر ۲۰۲۲ برگزار شد. ائتلاف حاکم به رهبری نخست وزیر یایر لاپید در انتخابات شکست خورد. بنیامین نتانیاهو، رئیس حزب لیکود جایگزین وی شد. این سیاستمدار ۷۳ ساله برای سومین بار به مقام نخست وزیری رسید.
اما از ماههای اول حکمرانی نخست وزیر جدید قدیمیِ مورد حمایت راست افراطی و احزاب مذهبی، کشور شورش کرد. مفهوم کلی اصلاحات پیشنهادی یاریو لوین، وزیر دادگستری هتک حرمت بود. برای تغییر ترکیب کمیسیون انتصاب، به ویژه، قضات برنامهریزی شده است. لوین پیشنهاد داد که وظیفۀ انتخاب نمایندگان مردم را به وزیر دادگستری، یعنی به خودش منتقل کند.
یک نوآوری دیگر حتی مشکوکتر به نظر میرسد. اسرائیل یک دیوان عالی – دیوان عالی دادگستری دارد که از سال ۱۹۴۸ فعالیت میکند و از اختیارات گسترده برخوردار است. آن، حق دارد حتی تصمیمات دولت و مجلس را لغو کند. بنابراین، وزیر دادگستری قصد دارد با محدود کردن فعالیتهای دیوان عالی دادگستری، آن را به نهاد تشریفاتی تبدیل کند.
در عمل به این صورت خواهد بود: اگر دادگاه از تصمیم دولت یا کنست جلوگیری کند، نمایندگان دلایل صدور حکم را مطالعه میکنند و سپس دوباره رأی میدهند. در صورتی که نظر قانونگذار در مخالفت با تصمیم دیوان عالی دادگستری اکثریت را کسب کند، نظر مخالف تصمیم دیوان عالی لازم الاجرا میشود.
به این ترتیب، مقامات میتوانند هر تصمیمی بگیرند. زیرا، اکثریت وزرای دولت (۱۲وزیر)، نمایندۀ بلوک حاکم هستند. صفبندی مشابه نیروها در پارلمان مرکب از ۱۲۰ کرسی اسرائیل نیز مشاهده میشود که در آن، حزب لیکود ۳۲، متحدان آنها – انجمن صهیونیسم مذهبی ۱۴، احزاب شاس ۱۱ و یاادوت هاتورا ۸ کرسی، مجموعاً ۶۵ رأی دارد، که میتواند هر طرحی را با اکثریت آرا تصویب کند.
جالبترین و طعنهآمیزترین چیز این است که نتانیاهو، حامی و الهامبخش ایدئولوژیک اصلاحات قضایی، خود تحت بازجویی قرار دارد. یکباره سه (!) پروندۀ جنایی علیه او تشکیل شد. وی به ارتشاء، کلاهبرداری و خیانت در امانت متهم است. زمانی که نتانیاهو نخست وزیر بود، مصونیت داشت، اما شکست او در انتخابات ۲۰۲۱ اجازه داد تا تحقیقات شروع شود. اکنون او دوباره در رأس دولت قرار گرفته و بار دیگر در مقابل قوانین مصون است.
مخالفان خشمگین هستند. آنها معتقدند که اصلاحات به دموکراسی در کشور پایان میدهد و تمام قدرت را در دستان ائتلاف حاکم متمرکز میکند. به ویژه، لاپید، نخست وزیر سابق گفت: وقتی که نتانیاهو، متهم به جنایت، در بارۀ «گفتگو» قصه میگوید، هیچ کس قانع نمیشود.
با این حال، نه تنها مخالفان با تغییرات در نظام قضایی مخالف هستند، بلکه بیش از ۳۰۰ اقتصاددان با امضای نامهای ابراز نگرانی کردند که این اصلاحات منجر به کاهش رتبۀ اعتباری دولت و وادار کردن سرمایهگذاران به ترک کشور شود که در نتیجۀ نهایی، میتواند به تخریب اقتصاد اسرائیل منجر گردد.
رئیس جمهور سخنان خود را با درخواست تعلیق روند قانونگذاری به پایان رساند تا طرفین بتوانند مذاکرات را آغاز کنند. او یک طرح پنج مادهای را مطرح کرد که به نظر او بر اساس آن میتوان راهی برای مصالحه پیدا کرد. بنی گانتز، رئیس حزب «وحدت ملی» و وزیر دفاع سابق، گیدئون سار و ماتان کاهانا از اعضای کنست از رئیس جمهور اسحاق هرتزوگ حمایت کردند. با این حال، حامیان اصلاحات حتی به عقبنشینی فکر نکردند…
تارنمای «Israil inside» در مورد چگونگی برگزاری نشست کنست در ۱۳ فوریه گزارش داد: «پس از سخنرانیهای خوشامدگویی، مخالفان با خواندن آهنگ «من کشور دیگری ندارم»، دست به اعتراض زدند. نمایندگان با دست به روی میز کوبیدند و با صدای بلند فحش دادند و جولیا مالینوفسکایا (از حزب خانۀ ما اسرائیل) حتی به گریه افتاد.
سیمچا روتمن، رئیس کمیسیون قانونگذاری با اشاره به «خوش خلقی» اعضای مخالف، سعی کرد شورشها را به شوخی تبدیل کند. گیلاد کاریو از «حزب کار اسرائیل» به این نکته اشاره کرد که روز عزاست و همکارانش فریاد زدند: «ننگ بر رئیس کمیسیون»!
سپس دیوانگی واقعی شروع شد. نمایندگان روی صندلیها پریدند، بالای میزها رفتند، فریاد زدند. پس از آنکه عدهای از تندروترینها را از سالن بیرون بردند، با سختی زیاد، بازگرداندن نظم نسبی امکانپذیر شد.
اما در جریان رأیگیری، موج خشم دوباره بالا گرفت. به این ترتیب، عوفر کاسیف، نمایندۀ مخالف دولت اعلام کرد که سند مورد بررسی، فاشیستی است. اما در نهایت در اولین قرائت، بدنبال رأی ۹ نماینده به بخشی از این لایحه، داغترین بحث درگرفت. هفت نفر از نمایندگان نظر مخالف همکارانشان را بیان کردند…
نخست وزیر از رهبران اپوزیسیون خواست تا «از تبدیل وضعیت به هرج و مرج دست بردارند»، اما با پاسخ تند لاپید مواجه شد. او خشمگینانه گفت: «نتانیاهو، در زندگی برای یک بار هم که شده، مسئولیت اعمال خودت را بپذیر و دیگران را مقصر ندان. دولت دیوانۀ شما مقصر هرج و مرج است».
آیا مصالحه امکانپذیر است؟ در این مورد تردیدهای زیادی وجود دارد. اگرچه از هر طرف فراخوان برای گفتگو شنیده میشود، اما هیچ کس حاضر به انعطاف نیست. با این حال، ممکن است اصلاحات در نظام قضایی حداقل برای مدتی فراموش شود. زیرا، موارد مهمتر و ناراحتکنندهتر آن را پنهان کرده است.
روابط اسرائیل و فلسطین دوباره به مرحلۀ بحرانی رسیده است. دوباره خونریزی راه افتاده است. رهبران عرب در نشستی در قاهره «تخریب غیرقانونی» منازل فلسطینیها و گسترش شهرکهای اسرائیلی در سرزمینهای اشغالی را محکوم کردند. آنها به تلآویو هشدار دادند که تشدید رویارویی در کرانۀ باختری، کل خاورمیانه را در هرج و مرج و ناآرامی فروخواهد برد و در اسرائیل را نیز در بر خواهد گرفت…
برگرفته از: بنیاد فرهنگ راهبردی
۲۸ بهمن-دلو ۱۴۰۱
نتایج سفر رئیس جمهور ایران به چین – بابکین – ا. م. شیری
نتایج سفر رئیس جمهور ایران به چین

نیکولای بابکین (Nikolay BOBKIN)
ا. م. شیری
تهران آماده است سیاست خارجی خود را به مرکز چین و روسیه گره بزند
در روزهای ۱۴ تا ۱۶ فوریه، اولین سفر رسمی ابراهیم رئیسی، رئیس جمهور ایران به چین در دو دهۀ گذشته صورت گرفت.
هدف اصلی از این سفر در دولت رئیسی، تکمیل کار بر روی طرح مشارکت استراتژیک ۲۵ ساله و تقویت روابط اقتصادی با چین بود. رئیس جمهور ایران را بسیاری از اعضای دولت از جمله وزرای امور خارجه، اقتصاد، حمل و نقل، نفت، کشاورزی و تجارت همراهی میکردند. این هیئت همچنین شامل مذاکرهکنندۀ اصلی برنامۀ هستهای ایران و رئیس بانک مرکزی ایران بود.
مصاحبۀ رئیس جمهور در بازگشت از سفر چین به تهران
در روزهای دیدار، شی و رئیسی بارها به توافقنامۀ همکاری راهبردی ۲۵ ساله بین دو کشور که در سال ۲۰۲۱ امضا شد، اشاره کردند. بر اساس این قرارداد چین متعهد شد ۳۰۰ تا ۴۰۰ میلیارد دلار در صنایع نفت، گاز و پتروشیمی ایران سرمایه گذاری کند. اجرای این طرحها با تأخیر همراه است و عدم توافقات ملموس در تهران ناامیدکننده است.
نکتۀ آخر از مصاحبۀ رئیسی رئیس جمهور در پایان این بازدید استنباط میشود. وی با اشاره به نزدیکی با چین در حوزۀ امنیت در سطح منطقهای و بینالمللی، با تذکری تند دربارۀ نتایج اقتصادی سفر خود گفت: «توسعۀ روابط ایران و چین رو به جلو است، اما آنچه انجام شده با آنچه که باید انجام شود، فاصله دارد»…
صحبت ما قبل از هر چیز، به سرمایهگذاری چین مربوط است. پکن ممکن است با تحریمهای آمریکا علیه ایران موافقت نکند، اما شرکتهای چینی نمیتوانند در خصوص خطر قطع ارتباط با ساختارهای مالی آمریکا مخاطره کنند. در حالی که ایران هیچ گزینۀ دیگری با این عظمت به جز چین ندارد، کسبوکارهای چینی در همکاری دوستانه چیزی کم ندارند. به عنوان مثال، در نیمۀ اول سال ۲۰۲۲، عربستان سعودی با عقد قرارداد تحت طرح «یک کمربند و یک جاده»، ۵ و نیم میلیارد دلار سرمایهگذاری از چین دریافت کرد (برای مقایسه، سرمایهگذاری چینیها در ایران در سال اول ریاست جمهوری رئیسی تنها ۱۶۲ میلیون دلار بود).
امضای سند همکاری ۲۵ سالۀ ایران و چین در سال ۲۰۲۱ ابتدا، یک نقطۀ عطف در روابط دو کشور تلقی شد. اما پس از گذشت نزدیک به دو سال از امضای این قرارداد و عملکرد ضعیف آن، این شائبهها که یا بسترهای لازم برای اجرای مفاد سند امضاء شده وجود ندارد یا طرف چینی نمیخواهد تحت تحریمها خطر کند، مطرح شد.
در روابط تجاری و اقتصادی این موضوع چندان محسوس نیست. چین بزرگترین شریک ایران است. بر اساس آمار گمرک ایران، طی ۱۰ ماه گذشته صادرات ایران به چین ۱۲.۶ میلیارد دلار و واردات کالا از چین ۱۲.۷ میلیارد دلار بوده است. یعنی تجارت بین دو کشور کاملا متعادل است. با این حال، ایران بیشتر از اینکه چین به ایران نیاز داشته باشد، به چین نیاز دارد. سهم ایران از کل تجارت جهانی چین در سال گذشته تنها ۲۵ صدم درصد بوده است. این عدم تقارن بر دیدگاهها تأثیر منفی میگذارد.
با وجود این، چرا پکن تلاش میکند روابط اقتصادی خود را با ایران قطع نکند؟ نشریۀ اقتصادی ایرانی «دنیای اقتصاد» خاطرنشان میسازد که پاسخ را باید در «نظرات چینیها دربارۀ دوران پساتحریمها» جستجو کرد. گفته میشود، پکن میخواهد در آینده در صورت لغو تحریمها علیه تهران، موقعیت خود را در ایران حفظ کند. در واقع، رفتار جمهوری خلق چین در سالهای اخیر نشان میدهد که این کشور آماده پذیرش مخاطرات سیاسی برای تضمین منافع خود در بلندمدت است. یک همکاری منحصر به فرد بین ایران و چین برقرار شده که ایجاد آن برای تهران با هر کشور دیگری غیرممکن است یا آسان نیست.

پرتو آرایی برج معروف آزادی تهران به مناسبت سال نو قمری چینی در ۳۱ ژانویه ۲۰۲۲ به رنگ پرچمهای چین و ایران
اما ایران برای چین به عنوان یک شریک توانمند در عرصۀ فنآوری، با بازار وسیع و توسعهنیافته (۸۰ میلیون نفر جمعیت)، منابع معدنی غنی، از جمله نفت و گاز و موقعیت مهم جغرافیای راهبردی آن بسیار مهم است. هیچ یک از کشورهای حوزۀ خلیج فارس را نمیتوان از این نظر با ایران مقایسه کرد.
آمریکا این را درک میکند. گزارش بنیاد هریتیج به دولت بایدن حاکی از به حداکثر رساندن هزینههای سیاسی، اقتصادی و سیاست خارجی برای امپراتوری آسمانی (چین-م.) در حمایت از ایران است. توصیههایی برای تشدید تحریمها علیه ایران، استفاده از تحریمهای ثانویه علیه واردات نفت ایران توسط چین، توقف سیاست احیای برنامۀ جامع اقدام مشترک (برجام) و اعمال فشار حداکثری بر ایران ارائه شده است.
خروج دولت ترامپ از برجام در سال ۲۰۱۸ دلیل قانعکنندهای به تندروهای ایرانی ارائه داد تا قبول کنند که غرب قابل اعتماد نیست. به نظر میرسد اشتباه بودن سیاست حسن روحانی، رئیس جمهور سابق، که روی عادیسازی روابط با غرب شرطبندی کرده بود، ثابت شد.
مناسبات ایران با روسیه و چین نزدیکتر میشود. سیاست خارجی ایران دیگر از دکترین «نه شرقی نه غربی» زمان پیروزی انقلاب اسلامی در سال ۱۳۵۷ پیروی نمیکند. رئیسجمهور جدید، روابط بینالملل ایران را باز تنظیم نمیکند، بلکه از خطی پیروی میکند که در دکترین جدید ایران «چرخش به شرق» نامیده میشود. رهبری ایران این رویکرد را مبنای ایدئولوژیکی در سیاست خارجی قرار داده که دسترسی به بازارهای جهانی را امکانپذیر میسازد و در برابر تحریمهای غرب مقاومت میکند.
این که واشینگتن بیمحابا میگوید به هر طریق ممکن در تجارت بینالمللی با چین دخالت خواهد کرد، عجیب به نظر میرسد. زیرا، چین بزرگترین شریک تجاری نه تنها برای ایران، بلکه برای اکثر کشورهای جهان است. اکنون هیچ کشور دیگری نمیتواند جایگزین آن بشود.
برگرفته از: بنیاد فرهنگ راهبردی
۲۸ بهمن-دلو ۱۴۰۱
خوان گوایدو بهمثابه یک مخلوق مخفی طبق معیارهای سیا
خوان گوایدو بهمثابه یک مخلوق مخفی طبق معیارهای سیا

نیل نیکاندروف (NEIL NIKANDROV)
ا. م. شیری
سرنوشت عروسکهای آمریکایی
این واقعیت که واشینگتن مدام در فرآیندهای داخلی کشورهای دیگر مداخله میکند و مخلوقات خود را در آنجا تبلیغ میکند، پدیدۀ جدیدی نیست. وقایع ونزوئلا و پیدایش گوایدو بهعنوان «رئیس جمهور موازی» در آن گواه این امر است.
آمریکا همچنان برای بیثبات کردن جمهوری بولیواری و سرنگونی رئیس جمهور آن، نیکلاس مادورو تلاش میکند. در ماه مه ۲۰۱۸، مادورو با اطمینان در انتخابات پیروز شد. سازمان سیا و «سازمانهای مرتبط با آن» مبالغ هنگفتی برای خرابکاری در انتخابات صرف کردند. اما ثبات نظام سیاسی-اجتماعی ایجاد شده توسط هوگو چاوز در برابر همۀ آزمونها- از خرابکاری اقتصادی و خرابکاری در تأسیسات انرژی گرفته تا ترورهای فردی مقاومت میکند.
مخالفان بالقوه مادورو از اپوزیسیون مانند انریکه کاپریلس، لئوپولدو لوپز، آنتونیو لدسما، فردی گوارا و چندین نفر دیگر، به دلیل تلاش برای سرنگونی نظام ونزوئلا در معرض خطر قرار گرفتند. مأموران سیا و کارمندان وزارت امور خارجه مجبور بودند پرسنل مخفی درجه دوم را «کشف» کنند. بنابراین، خوان گوایدو، متولد ۱۹۸۳ در عرصۀ سیاسی ونزوئلا ظاهر شد. بومی برخاسته از طبقۀ متوسط، بلحاظ مشخصات ظاهری تا حدودی یادآور هوگو چاوز است: بینی بزرگ، ویژگی لبها و چشمانی بدون آن تمرکز درونی، که وجه تمایز فرمانده هوگو تا آخرین روز زندگیاش بود.
گوایدو در دانشگاه ممتاز کاتولیک کاراکاس مدرک مهندسی صنایع گرفت. او به با چاویستها خصومت ورزید و تقویت شد. اکثر کادر آموزشی دانشگاه مخالف انقلاب بولیواری بودند. گوایدو انتخاب مناسبی کرد. او با «پوپولیستها» همراهی نکرد. فعالیت ضد چاویستی گوایدو در دانشگاه، که به طور سنتی تحت نظارت سفارت آمریکا بود، مورد توجه گرفت. در نتیجه، او به دانشگاه جورج واشینگتن آمریکا راه یافت. در آنجا افسران سازمان سیا با گوایدو آشنا شدند و برای او دورۀ آموزش «دفاع از دموکراسی»، مهارتهای شناسایی، شنود، فنون کار مخفی تشکیل دادند و گوایدو همۀ اینها را براحتی فراگرفت. آنها معتقدند که یک سیاستمدار مدرن بدون تسلط بر چنین دانش ویژه، نمیتواند کاری از پیش ببرد.
ورود گوایدو به فرآیندهای سیاسی ونزوئلا توسط متولیان آمریکایی صورت گرفت. در سال ۲۰۰۹، او یکی از بنیانگذاران حزب «ارادۀ مردم» بود. در سال ۲۰۱۰ به عنوان نمایندۀ ذخیره انتخاب شد تا در صورت استعفا یا فوت یکی از اعضای همان حزب، در کرسی خالی جایگزین شود. گوایدو در سال ۲۰۱۵ در انتخابات پارلمانی به عنوان نمایندۀ مجلس ملی انتخاب شد. پس از پیروزی مادورو در انتخابات ۲۰۱۸، سیا به این نتیجه رسید که گوایدو بالغ شده و زمان آن رسیده است که او را روی صحنه بیاورد. در ژانویه ۲۰۱۹، گوایدو، قانونگذار ۳۶ ساله به عنوان رئیس مجلس ملی ونزوئلا انتخاب شد. او اعلام کرد که مادورو را رئیس جمهور قانونی نمیشناسد و حق دارد اختیارات رئیس دولت را به عهده بگیرد! گوایدو با تلاش سازمان سیا، مورد حمایت مخالفان قرار گرفت و به عنوان «رئیس جمهور موقت» ونزوئلا معرفی شد. چند ساعت پس از ادای سوگند، دونالد ترامپ، رئیس جمهور وقت آمریکا، گوایدو را به عنوان رئیس جمهور ونزوئلا به رسمیت شناخت.
رافائل فولی، دیپلمات آمریکایی، معاون رئیس هیئت آمریکا در ونزوئلا، مشاور سیاسی (بخوانید: مآمور سیا)، نقش مهمی در معرفی و ترفیع خوان گوایدو ایفا کرد. فولی بخاطر انجام این عملیات موفقیتآمیز برای توسعۀ دموکراسی، هنگام دریافت جایزۀ مارک پالمر به خود میبالید. این رویه در دسامبر ۲۰۲۰ انجام گرفت. گوایدو در گزارشهای رسانهای به عنوان یک «رهبر سیاسی با نفوذ» که در شرف پایان دادن به ریاست جمهوری «غیرقانونی» مادورو است، قلمداد شد. بر اساس یکسری پیشبینیها، میبایست نیکلاس مادورو «چند روز دیگر» به کوبا یا کره شمالی فرار کند تا به سرنوشت معمر قذافی دچار نشود…
نقش فولی در ماهنامۀ انجمن خدمات خارجی آمریکا مورد تمجید قرار گرفت. این مجله نوشت: «او در مواجهه با رژیم غیرقابل تحمل که یک تهدید خطرناک برای حقوق بشر و امنیت کشور و منطقه است، به پیشبرد ابتکارات دموکراتیک موفق شد». این ماهنامه در ادامه نوشت: «مادورو که پس از انتخابات مورد مناقشه ۲۰۱۸ همچنان در قدرت است، در آمریکا به قاچاق مواد مخدر و ارتباط با سازمانهای تروریستی در کلمبیا، خاورمیانه و جرایم سازمانیافته متهم است».
مبالغ هنگفتی برای تبلیغ و ترفیع خوان گوایدو نه تنها از وجوه مخفی سیا، حتی از وجوه مصادره شده توسط «مجوز گوایدو» و داراییهای نفتی موجود ونزوئلا در بانکهای آمریکایی هزینه شد. بانک مرکزی انگلیس با پیشنهاد آمریکاییها آمادگی خود را برای مصادرۀ طلای ونزوئلا به ارزش تقریبی یک میلیارد دلار اعلام کرد. بخش قابل توجهی از وجوه دزدیده شده برای حفظ «نمایندگی» دیپلماتیک گوایدو و همچنین، برای پرداخت حقوق «همرزمان مبارز» و کادرهای انتخابی او از صفوف مخالفان، که برای «رهایی از ظلم و ستم دیکتاتور» و ادارۀ کشور انتخاب شده بودند، استفاده شد.
کشورهای ناتو، فنلاند، سوئد، اوکراین و بسیاری از اعضای سازمان کشورهای آمریکایی، از جمله برزیل، آرژانتین، کلمبیا، شیلی، پرو، «ریاست جمهوری گوایدو» را به رسمیت شناختند. لوئیس آلماگرو، دبیر کل سازمان کشورهای آمریکایی، که روابطش با جمهوری چک بارها افشا شده است، به تشدید احساسات ضد بولیواری در سازمانی که مسئول آن بود، کمک کرد. در مجموع، در طول کارزار آمریکا علیه مادورو، حدود پنجاه کشور از دستنشاندۀ آمریکا حمایت کردند. وزارت امور خارجه، سازمان سیا، ادارۀ تحقیقات فدرال و دیگر سازمانهای آمریکایی بسیار تلاش کردند تا یک بار برای همیشه از شر جانشین هوگو چاوز خلاص شوند.
به نظر میرسید که پایان حکومت بولیواری در ونزوئلا خیلی دور نیست. اما، نیکلاس مادورو در خط مقدم بود و تنها هم نبود. روسیه، چین، کوبا، مکزیک، نیکاراگوئه، بلاروس، ایران و سایر کشورها از وی پشتیبانی کردند.
مادورو در پاسخ به عملیات وزارت خارجه آمریکا، تمامی دیپلماتهای آمریکایی، از جمله، رافائل فولی را از کشور اخراج کرد. آنها چندین روز در دفاتر خود «در شرایط غیربهداشتی» خوابیدند و اسناد محرمانه را نابود کردند. انصاف نیست این عبارت حیرتانگیز را که در تمجید از رافائل فولی، برندۀ جایزۀ مارک پالمر، بیان شد، نقل نکنیم: «او تا آخرین روز در کاراکاس به حمایت از رهبران دموکراتیک ونزوئلا ادامه داد». چگونه؟ مشخص نشد.
در متن یک گفتگوی موفق سایه بین نیکلاس مادورو و اپوزیسیون فعلی ونزوئلا که عمدتاً تجدید شده، چهره خوان گوایدو رنگ باخته و هر چه کمتر و کمتر از او به عنوان یک «رئیس جمهور» یاد میشود. گوایدو در مصاحبۀ اخیر خود با یک روزنامۀ اسپانیایی خط پایانی تاریخچۀ فعالیتهای خرابکارانهاش در راستای منافع ایالات متحده را مشخص کرد: «دستاوردهای زندگی من برای مدت طولانی از همۀ انتظارات فراتر رفته است. در کتابهای تاریخ باید ستارهگذاری شوند، پاورقیهای مبسوط بنویسند، توضیحات بسیار طولانی بدهند، و برای آنها هیچ چیز دیگری جز اینکه بارها و بارها تکرار کنند که من رئیسجمهور ونزوئلا بودم، باقی نخواهند ماند». به راحتی میتوان حدس زد که منظور گوایدو از ضمیر «آنها» چه کسی بوده است: کسانی که تلاشها برای نشاندن یک دستنشاندۀ آمریکا به جای رئیس دولت را خنثی کردند.
گفتن اینکه آیا آمریکاییها «پروژۀ گوایدو» را تعطیل خواهند کرد یا ادامه خواهند داد، دشوار است. اما خود «رئیس جمهور موقت» برای همۀ گزینهها آماده است: همانطور که میگویند، چنین هم خواهد شد.
نقل از: بنیاد فرهنگ راهبردی
۲۶ بهمن-دلو ۱۴۰۱
تجدیدنظر اساسی روسیه در تعهدات خود در قبال سازمانهای بینالمللی
تجدیدنظر اساسی روسیه در تعهدات خود در قبال سازمانهای بینالمللی
ا. م. شیری
لاوروف: روسیه در تعهدات خود در قبال سازمانهای بینالمللی تجدید نظر اساسی خواهد کرد.
سرگئی لاوروف، وزیر امور خارجه روسیه در ساعت دولت در دومای دولتی گفت: روسیه اکنون در حال انجام یک بازنگری بنیادی به تمامی تعهدات خود در قبال سازمانهای بینالمللی است. به گفتۀ وی، ما در مورد سازمانهایی صحبت میکنیم که «نگرش تبعیضآمیز» خود نسبت به فدراسیون روسیه را با تصویب «قطعنامههای ضد روسی» نشان دادهاند.
«ما اکنون در حال بررسی اساسی همۀ تعهدات خود در قبال آن سازمانهای بینالمللی هستیم، که نگرش تبعیضآمیز آشکاری از خود نشان دادهاند، اصول اساسنامۀ خود در مورد برابری شرکتکنندگان را بطور روزمره کاملاً نقض میکنند، موازین کنوانسیون موجود را زیر پا میگذارند و قطعنامههای ضد روسی تصویب میکنند».
جناب لاوروف همچنین گفت، که مسکو پرداخت سهمیۀ خود در سازمانهایی را به تعویق انداخته که منافع روسیه در آنها «نقض» شده است. «از هم اکنون پرداخت سهمیه به سازمانهایی را که به منافع ما در آنها آسیب وارد شده، به تعویق میاندازیم. این مسئله مثلاً در رابطه با سازمان منع گسترش تسلیحات شیمیایی مطرح است که از سازوکار نامشروع در کنوانسیون استفاده میکند.
وزیر خارجه اظهار داشت که غرب در حال پیشبرد یک «جنگ ترکیبی» علیه روسیه است تا آن را به یک «دولت سرکش» تبدیل کند. آقای لاوروف خاطرنشان کرد: «هدف این جنگ پنهان نیست. این، نه تنها تلاش برای شکست دادن کشور ما در میدان جنگ و نابودی اقتصاد روسیه، بلکه محاصرۀ ما با یک کمربند بهداشتی و تبدیل ما به نوعی کشور مطرود است».
نظریۀ «جنگ ترکیبی» بارها توسط مقامات روسیه استفاده شده است. به ویژه، در ماه ژانویه، وزارت امور خارجۀ روسیه اعلام کرد که «یک جنگ ترکیبی علیه کشور ما در جریان است». نیکلای پاتروشف، دبیر شورای امنیت روسیه نیز گفت که رویدادهای اوکراین نتیجۀ «سالها آمادگی آمریکا برای جنگ ترکیبی علیه روسیه» است.
از ۱۵ مارس ۲۰۲۲، روسیه روند خروج از شورای اروپا را آغاز کرد. در همان روز کمیتۀ وزیران شورای اروپا قطعنامۀ اخراج روسیه از این سازمان را تصویب کرد. در ماه نوامبر، ولادیمیر پوتین، ایوان سلطانوفسکی را از سمت نمایندۀ دائم روسیه در شورای اروپا برکنار کرد. زیرا، مأموریت دائمی روسیه در این سازمان در استراسبورگ پایان یافته است. مجمع پارلمانی شورای اروپا قطعنامهای را تصویب کرد که بر اساس آن، نظام سیاسی فدراسیون روسیه را «تروریستی» میشناسد.
توصیه: معقول به نظر میرسد که چین و ایران هم باید از پرداخت حقالسهم به برخی سازمانهای مافیایی به اصطلاح بینالمللی مانند سازمان بهداشت جهانی (تأسیس شده طبق برنامه و پول بنیاد راکفلر بدست برادران دالس- یکی وزیر خارجۀ امپریالیسم آمریکل و دیگری، رئیس سازمان مخوف «سیا») و همچنین، سازمان غذا و دارو و شورای حقوق بشر وابسته به سازمان ملل متحد که آمریکا، اروپا، اسرائیل، عربستان سعودی و… عضو آنهستند، امتناع نموده و بطور کلی از آنها خارج شود. ا. ش.
۲۷ بهمن-دلو ۱۴۰۱
مشارکت راهآهن ملی روسیه در احداث خط رشت- آستارا در ایران
مشارکت راهآهن ملی روسیه در احداث خط رشت- آستارا در ایران

ا. م. شیری
آندری بلائوسوف (Andrey Belousov)، معاون اول نخست وزیر روسیه در نشست پایانی هیئت مدیره این شرکت برای سال ۲۰۲۲ گفت: «انتظار میرود شرکت راهآهن روسیه در ساخت بخش راهآهن رشت – آستارا در ایران مشارکت فعال داشته باشد».
بخش رشت – آستارا قسمتی از راهرو حملونقل بینالمللی شمال – جنوب است. معاون اول مدیرکل راه آهن روسیه، سرگئی پاولوف، در سپتامبر ۲۰۲۲ گفت که راهآهن روسیه در حال مذاکره فعالانه با طرفهای آذربایجانی و ایرانی برای راهاندازی سریع بخش راهآهن رشت – آستارا است. این موضوع که این شرکت در ساخت این بخش مشارکت خواهد داشت، در آن زمان گزارش نشده بود.
راهآهن روسیه پیشتر، در سال ۲۰۱۲ در ایران پروژۀ برقی کردن خط ریلی تبریز-آذرشهر را اجرا کرده است. این شرکت در تابستان ۱۳۹۷ کار برقیسازی خط ایران گرمسار – اینچهبرون به طول تقریباً ۴۹۵ کیلومتر را با تأمین لکوموتیو آغاز کرد. هزینۀ این پروژه ۱.۲ میلیارد یورو بود. الکساندر میشارین، معاون اول مدیرکل راهآهن روسیه در سپتامبر ۲۰۱۸ گزارش داد که این شرکت به پیشنهاد ایران آماده است تا در نوسازی و برقی کردن سایر بخشها مشارکت نماید.
با این حال، ایالات متحده در ژانویه ۲۰۲۰ تحریمهای ثانویه علیه ایران را با اعمال تحریمهایی بر افرادی که در معاملات یا درگیر در معاملات مربوط به بخشهای ساختمانی هستند، گسترش داد. در آوریل همان سال، راهآهن روسیه گزارش داد که این شرکت اجرای پروژههای زیربنایی در ایران را متوقف کرده است. در عین حال، این شرکت ابراز اطمینان کرد که این خروج بر توسعۀ مشارکت راهآهن روسیه و ایران در زمینۀ فعالیتهای تدارکاتی بینالمللی، از جمله به عنوان بخشی از توسعۀ کریدور شمال-جنوب، تأثیری نخواهد داشت.
پاولوف معاون اول مدیرکل راهآهن روسیه در شهریور ۲۰۲۰ گزارش داد که این شرکت در حال حاضر در اجرای پروژههای زیرساختی در ایران مشارکت نمیکند. اما، همچنان به همکاری با راهآهن این کشور در زمینۀ حملونقل ادامه میدهد. آنها به ویژه در مورد توسعۀ حملونقل در طول کریدور شمال-جنوب بحث کردند.
«شمال-جنوب» یک مسیر چند وجهی از سن پترزبورگ به بندر بمبئی (هند) به طول ۷۲۰۰ هزار کیلومتر است. این مسیر یک جایگزین برای مسیر دریایی است که اروپا، کشورهای خلیج فارس و اقیانوس هند را از طریق کانال سوئز به هم وصل میکند. سه مسیر حملونقل بینالمللی وجود دارد: ماورای خزر (با استفاده از راهآهن و بنادر)، غربی و شرقی (زمینی).
منبع: تارنمای جنگ و صلح
۲۷ بهمن-دلو ۱۴۰۱
جاناتان سوئیفت و کاوشگر چینی
جاناتان سوئیفت و کاوشگر چینی

دمیتری سدوف (DMITRY SEDOV)
ا. م. شیری
معمای ظاهر شدن بالنهای چینی بر فراز خاک ایالات متحدۀ آمریکا هنوز حل نشده است.
دو سال پیش پیش از این ماجرا، در مطبوعات ژاپن گزارشهایی مبنی بر اینکه چین قصد دارد یک سامانۀ «بالون» برای شناسایی موشکها و ردیابی پرتاب موشکها در ایالات متحده مستقر نماید، منتشر شد. این بالنهای مجهز به وسایل مشاهده و تبادل سیگنال با ماهوارهها که به نوبه خود اطلاعات را به مرکز فرماندهی منتقل میکنند، در ارتفاع تا ۱۰۰ کیلومتری مستقر میشوند. چنین بالنها را ظاهراً چین در جزایر اسپراتلی، مجمعالجزایری که مالکیت آن موضوع مناقشۀ چندین کشور آسیای شرقی است، آزمایش کرده است. هنگام انتشار اطلاعات در بارۀ آن، پنتاگون اظهار نگرانی کرد.
اولین بالن به اندازۀ دو اتوبوس مدرسه به آرامی و با متانت در حریم فضایی آمریکا شناور شد. گویی این بیگانه آمده از پنج هزار سال تاریخ چین، بدون توجه به هیاهوی بر پا شده در ایالات متحده ظاهر شد. این هیاهو یادآور طنز بزرگ جاناتان سوئیفت در مورد ورود گالیور به سرزمین کوتولهها بود، که ساکنان این کشور درگیر مشاجرههای وحشتناک در مورد چگونگی از میان برداشتن غول بودند.
شاید، کوتولهها از عملیات ویژۀ «Genetrix» که طی آن در سال ۱۹۵۶ سازمان «سیا» بیش از پانصد بالون بر فراز قلمرو اتحاد شوروی پرتاب کرد که قرار بود بعداً در دریاهای خاور دور (از آلاسکا تا دریای چین جنوبی) جمع آوری شوند، اطلاع نداشتند. با در نظر گرفتن بالونهای هواشناسی به عنوان پایه، یانکیها کمی آنها را تغییر دادند و تجهیزات عکاسی بسیار حساس و فوق دقیق روی آنها نصب کردند. این یک عملیات اطلاعاتی وقیحانه بود که حاکمیت اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی را نقض کرد و به دنبال آن چندین عملیات مشابه اجرا شد (Genetrix– عملیات نیروی هوایی آمریکا برای پرتاب بالنهای نظارتی ساخت جنرال میلز بر فراز چین، اتحاد شوروی و اروپای شرقی برای گرفتن عکس عکسهای هواییو جمعآوری اطلاعات- مترجم).
آمریکاییها خود را در پوستی که برایشان آشنا نبود، تصور کردند و هیجان زده شدند. پکن، بر خلاف گالیور خفته، سعی کرد به آنها بگوید که این یک بالون هواشناسی است. اما بایدن، سر دستۀ کوتولهها، فرمان شلیک به بالن را صادر کرد و ماشین جنگی به کار افتاد. درست این است که سرنگونی کاوشگرها با موشک دشوار است. کاوشگرها رادیوی شفاف هستند و رادارها از زمین آنها تقریباً نمیبینند. هواپیمایی لازم است که مستقیم به سمت آنها پرواز کند. خوشبختی آمریکاییها بود، که هواپیمای قدیمی اف-۲۲ توانست تا حداکثر ارتفاع پروازی خود اوج بگیرد و سبد کاوشگر را با رادار گرفته و موشک به سمت آن شلیک نماید.
دستور رئیس جمهور کوتوله بلافاصله اجرا نشد. برای سرنگونی کاوشگر چند بار تلاش کردند. سرانجام، بیگانۀ آمده از امپراتوری پنج هزار ساله سرنگون گردید و ملت این حق اخلاقی را به دست آورد که سرود «ستارههای درخشان پرچم» را بخواند (منظور سرود ملی آمریکاست- مترجم). ارتش آمریکا بقایای سبد را از آب بیرون کشید. اما پنتاگون ساکت ماند. آیا واقعاً به دلیل ابزار هواشناسی در میان کوتولهها غوغا به پا شد؟
پس از اولین بالون غول پیکر، یک بالون کوچکتر به اندازۀ یک ماشین کوچک به حریم هوایی ایالات متحده وارد شد، اما در ارتفاع ۱۲ هزار متری پرواز کرد که باعث شد فوراً آن را ساقط کنند. باز هم پنتاگون در مورد آنچه در سبد بود، سکوت کرد.
با این حال، داستان به همین جا ختم نشد. سومین کاوشگر در پایان هفته بر فراز کانادا ظاهر شد و توسط نیروی هوایی آمریکا سرنگون گردید. صرفنظر از اندازۀ کوچک آن، این امر باعث نگرانی زیادی شده است. در مورد وظیفۀ تجسسی آن نیز هیچ سخنی گفته نمیشود.
ایالات متحده تنها با حملۀ دیپلماتیک به پکن پاسخ داد و برنامۀ دیدار با دیپلماتهای عالیرتبه را کنار گذاشت.
در اینجا آیا میتوان جاناتان سوئیفت را یادآوری نکرد؟ چین پنج هزار ساله چشمانش را تنگ کرد و با تماشای تلاشهای کوتولهها برای پیچیدن آن به تور، لبخند زد. آری، زمانی که کوتولهها از ابزارهای هواشناسی وحشت میکنند، واقعاً خندهدار است. و، حتی اگر آنها کاملاً هواشناسی هم نباشند، آیا ارزش وحشت دارند؟ بیایید رفتار اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی در مقابل عملیات «Genetrix» را به یاد آوریم.
منبع: بنیاد فرهنگ راهبردی
۲۵ بهمن-دلو ۱۴۰۱
افزایش محبوبیت سوسیالیسم در آمریکا
افزایش محبوبیت سوسیالیسم در آمریکا
آگنیا کرنگل (AGNIA KRENGEL)
ا. م. شیری

مجلس نمایندگان آمریکا در ۲ فوریه قطعنامهای دایر بر محکومیت «دهشتهای سوسیالیسم» تصویب کرد.
با نگاهی به نتایج نظرسنجیها، میتوان استنباط کرد که بحران سرمایهداری در غرب، موجب افزایش محبوبیت سوسیالیسم شده و اعتقاد به نظام اجتماعی «ابدی» در ایالات متحده آمریکا نیز متزلزل گشته است.
البته، اکثر آمریکاییها هنوز سرمایهداری را مثبت تلقی میکنند. در نظرسنجی جدید «Axios» و «Momentive»، در حالی که ۵۷ درصد شرکتکنندگان در نظرسنجی نظام سرمایهداری را مثبت میبینند، ۳۶ درصد گفتهاند که نظام سرمایهداری را منفی میبینند. این در حالی است، که در ژانویۀ ۲۰۱۹، این نسبت ۶۱ به ۳۶ بود. روند واضح است. مردم متوجه هستند که سرمایهداری نسبت به آنها بی تفاوت است و نمیتواند استاندارد زندگی مناسبی برای آنها فراهم کند.
در ایالات متحده ۳۴ میلیون نفر، از جمله ۹ میلیون کودک، از ناامنی غذایی رنج میبرند. طبق گزارش کارزار مردم فقیر، تقریباً نیمی از ساکنان ایالات متحده فقیر هستند یا درآمد پائینی دارند. در سال ۲۰۲۲، موج قدرتمند تورم ایالات متحدۀ آمریکا را درنوردید. در پاسخ، فدرال رزرو کاهش رشد دستمزدها را با این استدلال که این امر به کاهش بحران تورمی کمک میکند، پیشنهاد کرد. این در حالی است که اجارهبها در کشور در حال افزایش است و بیش از ۴۰ درصد مستأجران بیش از ۳۰ درصد درآمد خود را صرف اجاره میکنند.
برنی سندرز، سیاستمدار مشهور دموکرات آمریکایی، نکات برنامۀ خود را برای انتخابات ریاست جمهوری ۲۰۲۴ فهرست کرده است: «ما پیروز خواهیم شد. زیرا، اهداف ما پاسخگوی نیازهای همۀ کارگران این کشور است. مراقبتهای بهداشتی یک حق انسانی است، نه یک امتیاز. ثروتمندان و صاحبان قدرت مالیات صادقانه پرداخت خواهند کرد. ما دانشکدهها و دانشگاههای دولتی را رایگان خواهیم کرد و همه را از وامهای دانشجویی آزاد خواهیم کرد». بلی، اینها فقط کلمات هستند، اما سندرز برای اینکه رأیدهندگان را متقاعد سازد، میگوید که او یک سوسیال دموکرات سرسخت است و قصد دارد در ایالات متحده اصلاحات اساسی انجام دهد.
نامزد انتخابات که احتمالاً با ترامپ رقابت خواهد کرد، ناراحت از این نیست که واژۀ «سوسیالیسم» برای بسیاری از آمریکاییها تقریباً مانند یک توهین است. ترامپ همچنین این را میداند و به آمریکاییها دربارۀ «دهشتهای کمونیسم» در رابطه با برنی سندرز یادآوری میکند: «من فکر میکنم او یک کمونیست است، وقتی به برنی فکر میکنم، به کمونیسم فکر میکنم. حالا اسمش «سوسیالیست» است، مگر او در مسکو ازدواج نکرد؟». با این حال، ترس آمریکاییهای عادی به تدریج به سمت دیگر، به این سمت که روسیه نمیتواند به اندازۀ نظام اجتماعی-اقتصادی خود به آنها آسیب برساند، میرود. برای بسیاری از آمریکاییها کلمۀ «سوسیالیسم» تقریباً مانند یک توهین به نظر میرسد.
آمریکاییها از افزایش فاصلۀ طبقاتی ناراضی هستند. با این حال شکاف بین ثروتمندان و فقرا در آمریکا بطور فزاینده افزایش مییابد. در سال ۲۰۱۹، ۴۰ درصد جمهوریخواهان بین ۱۸ تا ۳۴ ساله اعتقاد داشتند که دولت باید سیاستهایی را برای کاهش شکاف بین ثروت و فقر اجرا کند، امروز به ۵۶٪ افزایش یافته است. اما مجلس نمایندگان برای محکوم کردن این روند، با عجله قطعنامۀ «محکومیت دهشتهای سوسیالیسم» را در ۲ فوریه تصویب کرد. همۀ ۲۱۹ عضو حزب جمهوریخواه به این قطعنامه رأی مثبت دادند، اما دموکراتها تقسیم شدند: ۱۰۹ نفر رأی موافق، ۸۶ نفر رأی مخالف و ۱۴ نفر رأی ممتنع داد. با این حال، به اعتقاد «Peoples Dispatch»، «سوسیالیسم در ایالات متحده محبوبتر میشود».
نظرسنجی در میان جمهوریخواهان در ردۀ سنی ۱۸ تا ۳۴ ساله نشان داد که محبوبیت سرمایهداری بین سالهای ۲۰۱۹ تا ۲۰۲۱ از ۸۱ درصد به ۶۶ درصد کاهش یافته است. درصد بزرگسالان ایالات متحده با دیدگاه مثبت نسبت به سوسیالیسم در همان دورۀ زمانی، از ۳۹ درصد به ۴۱ درصد افزایش یافته است.
کارلا ریس، یکی از رهبران اتحادیه در نیویورک، میگوید: «فکر میکنم این موضوع به خوبی نشان میدهد افرادی که توسط سیاستهای حاکمیتی تهدید میشوند، چگونه تکیهگاه خود را از دست میدهند… آنها نمیتوانند بر بحرانهایی که طبقۀ کارگر در ایالات متحده از آن رنج میبرد، تمرکز کنند… مجلس نمایندگان در تلاش است تا ایدئولوژی کاملاً منسوخ شده را تداوم بخشد… سرمایهداری کشورها را غارت نموده، جهان را مسموم کرده است و ما را به سمت شیوۀ زندگی ناپایدار، فردگرایی و مصرفگرایی سوق میدهد… اما سوسیالیسم کاملاً برعکس».
شاید ما میزان افزایش اعتراضات به نظم اجتماعی در آمریکا را که با تبدیل دولت به ماشین خدماتی برای شرکتهای فراملیتی «جهان را مسموم نموده و شیوۀ زندگی ناپایدار ایجاد کرده است»، دستکم میگیریم. شاید آغاز رویارویی روسیه و غرب در سال ۲۰۲۲ به ارزیابی دقیقتری منجر شود؟
نقل از: بنیاد فرهنگ راهبردی
۲۳ بهمن-دلو ۱۴۰۱
زلزله در سرزمین مظلومان – ا. م. شیری
زلزله در سرزمین مظلومان
ا. م. شیری

پنج روز پیش، ۱۷ بهمن ماه دو زمینلرزۀ مهیب ۷.۸ و ۷.۵ درجه ریشتری نواحی جنوبی ترکیه و شمالی سوریه، دو کشور همسایه را ویران کرد. بنا به گزارشهای لحظه به لحظه، تلفات انسانی قهر طبیعت تا کنون از مرز ۳۰ هزار نفر کشته، ۹۰ هزار مجروح و چندین میلیون نفر بیخانمان گذشته است. به احتمال قریب به یقین، این ارقام هنوز میزان نهایی فقط خسارات انسانی زلزله نیست. طبیعتاً، آمار نهایی بعد از پایان آواربرداری مشخص خواهد شد.
فاجعۀ هولناک ناشی قهر طبیعت در دو کشور همسایه، چنانکه گویند: «عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد»، جایگاه جهانی- بشری همۀ دولتها را کاملاً مشخص کرد و به روشنی نشان داد. به گونهای که به فاصلۀ چند ساعت بعد از وقوع زلزله، کشورهای ایران، روسیه، چین، فلسطین و چند کشور دیگر با اعزام گروههای مجهز امداد و نجات به کمک کشورهایهای فلاکتزده شتافتند و تاکنون شمار قابل توجهی از زلزلهزدگان را زنده از زیر آوار بیرون آوردهاند. بموازات این، همین کشورها و یکسری کشورهای دیگر با ارسال مواد غذایی، دارو، همچنین، چادر و تیمهای پزشکی و دیگر نیازمندیهای اولیه، زلزلهزدگان را از خطر مرگ در اثر گرسنگی و سرما نجات میدهند.
اما، ببینیم در سوی دیگر، در غرب جهانی چه حبر است. غرب جمعی، یعنی مجموعۀ ۳۰ کشور عضو پیمان متجاوز ناتو باضافۀ دهها کشور دیگر شامل مستعمرات دولتهای آنگلوساکسونی مانند ژاپن، کرۀ جنوبی، استرالیا، زلاندنو و تعدادی زیادی از شبهکشورهای عربی و غیرعربی که همواره از دموکراسی و حقوق بشر بعنوان یک ابزار برای حمله به کشورهای بزعم آنها «نافرمان» استفاده کردهاند، چه قدمهایی برای کمک به زلزلهزدگان سوریه برداشتند؟
در این باره تنها به مورد سوریه توجه کنیم، واقعیت هر چه عیانتر در مقابل چشم ظاهر میشود. نیروهای ناتو به فرماندهی امپریالیسم آمریکا، ۱۲ سال پیش، تحت پوشش عوامفریبانۀ «داعش» به سوریه حمله کردند. به فاصلۀ کوتاهی حتی نقاب ریاکاری خود را نیز کنار زدند. به این معنی که آمریکا با تشکیل یک ائتلاف مرکب از ۶۰ کشور و شبهکشور، یعنی ۳۰ کشور عضو پیمان تروریستی ناتو باضافۀ ۳۰ مستعمرۀ دیگر ممالک آنگلوساکسونی، به بهانۀ مبارزه با تروریسم، بدون اجازۀ دولت سوریه و بطور غیرقانونی علنا به جنگ با نیروهای دولتی جمهوری عربی سوریه ادامه دادند.
ائتلاف تحت فرماندهی آمریکا در مدت ۱۲ سال حضور غیرقانونی در خاک سوریه و ادعای مبارزه با تروریسم، نه تنها حتی یک وجب از خاک این کشور را از اشغال تروریسم-ناتو، آزاد نکرده، بلکه فقط به کشتار و تارومار کردن جمعیت سوریه مشغول بوده و زیرساختهای آن را بمباران و از بین برده است؛ دهها پایگاه نظامی در خاک این کشور دایر نموده و با تصرف معادن نفت و اشغال اراضی قابل کشت و باغات سوریه، ثروت ملی این کشور را به یغما میبرد و بقایای ملت سوریه را دچار فقر و گرسنگی کرده است.
در چنین شرایطی، متأسفانه زلزله در سوریه، البته در حد چند برابر کمتر از ترکیه فاجعه آفرید. گروههای امداد و نجات سوریه و نیروهای نظامی آن از نخستین لحظات وقوع زلزله، برای کمک به مردم مناطق قربانی قهر طبیعت بسیج شدند. اما بدلیل اشغال بخش اعظم مناطق زلزلهزده، بویژه، معادن نفت سوریه از سوی آمریکا و متحدان ناتویی و بومیاش، از جمله، نیروهای به اصطلاح «دموکراتیک سوریه»، با کمبود سوخت برای استفاده از تجهیزات آواربرداری نفت مواجه شدند. در نتیجه، نه فقط گروههای امداد و نجات و ارتش سوریه، بلکه، گروههای امدادی اعزامی کشورهای دوست سوریه نتوانستند آنچنان که لازم است به زلزلهزدگان کمک کنند.
بالاخره، روز ۲۳ بهمن، وزارت شرایط اضطراری روسیه اعلام کرد که عملیات نجات زلزلهزدگان در سوریه تکمیل شده و اکنون کمکهای انساندوستانه ارائه میدهد. در همین حال، وزارت بهداشت سوریه تعداد قربانیان زلزله در مناطق تحت نظارت دولت را ۱۴۱۴ نفر و سازمان مافیایی به اصطلاح بهداشت جهانی تلفات انسانی زلزله در سوریه را ۸۵۰۰ نفر اعلام کرد.
به این ترتیب، معلوم میشود شمار قربانیان زلزله در سوریه در مناطق تحت اشغال آمریکا و مزدوان بومی آن (نیروهای دمکراتیک سوریه) بیش از ۶ برابر بیشتر از تعداد آنها در مناطق تحت نظارت دولت است.
آمارهای فوق گواه این واقعیت است که بدلیل ممانعت اشغالگران غربی به فرماندهی آمریکا و نیروهای نیابتی آنها از ورود گروههای امداد و نجات سوریه و دیگر کشورها برای کمک به مردم مناطق زلزلهزدۀ سوریه، از جمله، در حسکه، شمار کشتهشدگان زلزله به شدت افزایش یافت. نکتۀ باز هم جالبتر اینکه، به گزارش اسپوتنیک، آمریکا و نیابیهایش از ارائه کمکهای انساندوستانه به زلزلهزدگان، بویژه در حسکه جلوگیری میکنند.
بنابراین، در نتیجهگیری نهایی میتوان چنین گفت که عامل، مقصر و مسئول تمامی ویرانیها و کشتهشدگان سوریه از سال ۱۳۸۹ به این سو تا بخش اعظم قربانیان زلزلۀ اخیر (منهای قربانیان ساعات نخست زلزله)، غرب جمعی به سردمداری امپریالیسم آمریکا- تروریست اصلی جهان است.
این زلزله ثابت کرد: واقعاً هم انساندوستی با منشور ناتو و بطور کلی، با ماهیت غرب جمعی کاملاً بیگانه است.
مطلب مرتبط
ایالات متحدۀ آمریکا تروریست اصلی جهان است
۲۵ بهمن-دلو ۱۴۰۱
حلقۀ جهانی پایگاههای نظامی آمریکا – ایگناتیف – ا. م. شیری
حلقۀ جهانی پایگاههای نظامی آمریکا

آرتیوم ایگناتیف (ARTYOM IGNATIEV)
ا. م. شیری
برگهای سمی شناور نیلوفر آبی
در اوایل فوریه، مشخص شد که ایالات متحده به طور همزمان ۵ پایگاه نظامی جدید در فیلیپین خواهد ساخت. در جریان دیدار لوید آستین، رئیس پنتاگون از فیلیپین در دوم فوریه، واشینگتن و مانیل در زمینۀ دسترسی نظامی ایالات متحده به چهار واحد از تأسیسات نظامی دیگر فیلیپین به توافق رسیدند. چند روز پس از آن، مقامات فیلیپین چین را به تعقیب و آزار کشتی آنها در دریای چین جنوبی متهم کردند…
امروزه ۹۵ درصد از پایگاههای نظامی جهان به ایالات متحده تعلق دارد. آمریکا بیش از هفتصد پایگاه نظامی در خارج از کشور دارد. عبارت برگ شناور نیلوفر آبی در زبان نظامی عامیانۀ آمریکایی، به پایگاههای نظامی متحرک ایالات متحده گفته میشود که در سراسر کرۀ زمین، از فیلیپین و جیبوتی از طریق بیابانهای موریتانی تا جنگلهای هندوراس پراکنده شدهاند.
برخی از پایگاههای ایالات متحده بسیار بزرگ هستند، مانند پایگاه نیروی هوایی العُدید در قطر، مقر فرماندهی مرکزی ایالات متحده در منطقه، که به نگهداری بیش از صد هواپیما و ۱۰ هزار سرباز قادر است.
پیش از این گمان میرفت که خروج نیروهای آمریکایی از عراق و افغانستان به کاهش تعداد پایگاههای این کشور در خارج از خاک خود منجر خواهد شد. اما روند معکوس مشاهده میشود. پایگاههای نظامی آمریکایی در خارج از ایالات متحده روز به روز افزایش مییابد.
چالمرز جانسون، تحلیلگر- مشاور سابق سیا، در «پایگاههای امپراتوری آمریکا» مینویسد: «…اکثر آمریکاییها از این واقعیت بیخبرند که ارتش ایالات متحده با شبکه گستردهای از پایگاههای خود به جز قطب جنوب، کل سیاره را تصرف کرده است. بدون اطلاع از اینکه این پایگاهها در سراسر جهان مستقر هستند، نمیتوان تمایل آمریکا به اشغالگری را درک کرد».
در عین حال، پنتاگون پایگاههایش را با یک پرده دود میپوشاند و از نامیدن آنها بعنوان پایگاه خودداری میکند. مثلاً، پایگاه اصلی آمریکا در آسیای مرکزی- پایگاه در ماناس قرقیزستان را که به مثابه ستون اصلی جنگ در افغانستان عمل میکرد، «مرکز ترابری» مینامد.
ایالات متحده تنها در خاورمیانه «عناصر متعدد حضور نظامی» در مصر، اردن، کویت، لبنان، عمان، سوریه، امارات متحدۀ عربی، یمن و سایر کشورهای منطقه دارد. «آفریکوم»، فرماندهی آفریقایی ایالات متحده «روابط نظامی خود را با بیش از پنجاه کشور آفریقایی پشتیبانی میکند. ارتش آمریکا در سوریه، کوزوو، لیبی، یمن، کنگو، اردن، سودان جنوبی، اوگاندا، مالی، نیجریه و دیگر کشورها به انجام عملیات مشغول است. تیمهای عملیات ویژه در اوکراین، گرجستان، بولیوی، پاراگوئه، اکوادور، پرو، یمن، پاکستان و فیلیپین مستقرند. سر و کلۀ این تیمها هر از چند گاهی در ترکیه، بلژیک، فرانسه، اسپانیا نیز پیدا میشود. جهان به معنای واقعی کلمه، مملو از درگیریهای تحریکشده توسط ایالات متحده است.
در سال ۲۰۰۴، پنتاگون یک دکترین نظامی با فرمول «۱۰-۳۰-۳۰» تصویب کرد. ماهیت آن عبارت از این است که واشینگتن پس از اتخاذ تصمیم سیاسی برای استفاده از نیروی نظامی در هر نقطه از جهان، بلافاصله نیروهای مسلح ایالات متحده باید به حالت آماده باش درآیند و ظرف ۱۰ روز به نقطۀ تعیینشده حرکت کنند. در طول ۳۰ روز بعدی، آمریکاییها باید دشمن را شکست دهند و پس از ۳۰ روز دیگر، دوباره سازماندهی شوند و برای انجام یک مأموریت جنگی جدید، برای عزیمت به منطقۀ دیگری از سیاره آماده شوند.
در قلمرو اتحاد شوروی سابق، که پایگاههای نظامی آمریکا آشکارا بلافاصله پس از حوادث ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ ظاهر شدند، حضور «نظامی» ایالات متحده و متحدانش در بیش از ۳۵۰۰ هزار کیلومتر- از قرقیزستان در مرز چین تا گرجستان در دریای سیاه امتداد یافت. مدتها قبل از حوادث سپتامبر ۲۰۰۱، ژنرال تامی فرانک، رئیس وقت فرماندهی مرکزی ایالات متحده، به کشورهای آسیای مرکزی- قزاقستان، ازبکستان، تاجیکستان، قرقیزستان و ترکمنستان سفر کرد. به احتمال زیاد، پس از آن در مورد استقرار نیروهای آمریکایی در منطقه «در صورت بروز بحران» توافق حاصل شد و بلافاصله پس از ۱۱ سپتامبر جنبۀ عملی پیدا کرد.
دریاسالار کریگ کویگلی، سخنگوی فرماندهی مرکزی ایالات متحده گفت، که ایجاد پایگاههای نظامی ایالات متحده در جمهوریهای آسیای مرکزی شوروی سابق «اهمیت زیادی برای انجام یکسری وظایف کوتاهمدت و بلندمدت دارد». ماهیت این وظایف مشخص است.
اول- هدف از استقرار پایگاههای نظامی آمریکا در آسیای مرکزی شوروی سابق، ابتدا از میان برداشتن ضرورت دفاع موشکی ایالات متحده بود. موشکهای میانبرد با دقت بالا (تا ۳ هزار کیلومتر) از قلمرو این پایگاهها میتوانند خاک روسیه را تا اقیانوس منجمد شمالی پوشش دهند و تمامی پرتابگرهای موشکهای استراتژیک روسیه در منطقۀ برد آنها قرار میگیرند.
دوم- پایگاههای آمریکایی در جمهوریهای شوروی سابق ایران را تحت فشار فزاینده قرار میدهند. در پاییز ۲۰۰۳، تهران هشدار جدی داد که اگر چنانچه آمریکا به ایجاد پایگاه در خاک گرجستان اقدام کند، به آن ضربه خواهد زد و در این صورت، ساکنان گرجستان و آذربایجان آسیب خواهند دید.
سوم- پکن از وجود پایگاههای نظامی آمریکا در آسیای مرکزی و همچنین، در ژاپن و کره جنوبی بشدت ناراضی است. در اوایل ۱۱ دسامبر ۲۰۰۱، روزنامۀ پاکستانی فرونتیر پست نوشت، که ورود نیروهای آمریکایی به آسیای مرکزی چندین هدف را دنبال میکند که مهار قدرت فزایندۀ چین یکی از مهمترین آنها است و استراتژی محاصرۀ آن نیز شامل ایجاد یک حلقه از پایگاههای نظامی آمریکا در قرقیزستان، ازبکستان، تاجیکستان و افغانستان میباشد.
به گفتۀ پروفسور دیوید واین از دانشگاه واشنگتن، نویسندۀ کتاب «جزیرۀ شرم، تاریخچۀ مخفی پایگاه نظامی آمریکایی دیگو گارسیا»، امروزه برگهای سمی شناور نیلوفر آبی عناصر اصلی استراتژی نظامی ایالات متحده برای حفظ سلطه بر جهان هستند.
مأخوذ از: بنیاد فرهنگ راهبردی
۲۳ بهمن-دلو ۱۴۰۱
ستون پنجم، مهلکتر از هر خطر – ا. م. شیری
ستون پنجم، مهلکتر از هر خطر
ا. م. شیری
به گزارش رسانهها، بخشی از صنایع دفاعی ایران در اصفهان در ۹ بهمن ماه بواسطۀ سه ریزپرنده مورد حملۀ پهپادی قرار گرفت، اما خسارت قابل ملاحظهای به بار نیاورد.
با توجه به حداکثر برد پروازی ریزپرندههای استفاده شده در این حمله و همچنین، بر اساس اعلام دستگاههای دفاعی و امنیتی کشور، واضح است که این اقدام تروریستی نه از خارج، بلکه بواسطۀ ستون پنجم دشمن از داخل کشور انجام گرفت.
در عین حال، در این واقعیت نیز کمترین تردیدی نیست که در پشت این حملۀ تروریستی، مثلث اهریمنی واشینگتن-لندن- تلآویو قرار دارد و هدف آنها بیشک، تحریک ایران به پاسخ کوبنده بود تا بتوانند آن را دستاویز گسترش میدان جنگ ناتو از اوکراین به کشور ما و از آنجا به تمام منطقۀ غرب آسیا قرار دهند و بزعم خود، موانع جدی در مقابل تقویت و تحکیم نظم نوین جهانی- نظم ضد جنگ و ضد سلطه، که ایران در کنار روسیه و چین یکی از سه ستون اصلی آن است، ایجاد کنند.
حملۀ تروریستی به صنایع دفاعی و شاید به برخی تأسیسات دیگر کشور، دو نکته را بطرز بسیار برجسته نشان داد:
نکتۀ نخست اینکه، حمله درست در شرایط فروکش کردن آتش برافروخته جنگ ترکیبی غرب (مسلحانه-تروریستی، سیاسی- ایدئولوژیک، مالی- اقتصادی، تبلیغاتی، شناختی- معرفتی، فرهنگی- اخلاقی) علیه کشور ما با اسم رمز «زن، زندگی، آزادی» بواسطۀ ستون پنجم اتفاق افتاد؛
نکتۀ دوم این است که، همزمان با این حمله، آقایان سید محمد خاتمی، رئیس جمهور سابق و میرحسین موسوی، نخست وزیر اسبق و رهبر محصور انقلاب رنگی سبز سال ۱۳۸۸ بیانیه صادر نموده، برای گذار از وضعیت فعلی کشور راهکار ارائه دادند.
بیانیههای این آقایان اگر چه در شکل و علیالظاهر با هم تفاوتهایی دارند، اما بلحاظ مضمون و محتوا کاملاً شبیه همدیگر هستند و هدف واحدی را دنبال میکنند.
هدف چیست؟
واضحتر از این چیزی بنظر نمیرسد، که هدف مشترک حملۀ پهپادی ستون پنجم غرب به صنایع دفاعی کشور و بیانیههای آقایان موسوی و خاتمی بطور همزمان، گرم نگه داشتن تنور جنگ ترکیبی و دمیدن بر آتش تشنج و التهاب در جامعه بود. و گرنه، چه ضرورتی آقایان را بعد از مدتها سکوت وادار کرد تا در گرماگرم رهبر تراشیهای غرب برای ایران و کارزار مسخرۀ «وکالت دادنها» بیانیههای آنچنانی صادر کنند!
بر این اساس، لازم است هم نهادهای مردمی و هم حاکمیتی در هر شرایطی، تمرکز خاصی روی ستون پنجم داشته باشند. چرا که ستون پنجم بمراتب خطرناکتر از دشمن خارجی عمل میکند. حملۀ دشمن خارجی باعث اتحاد و همدلی تقریبا تمامی اقشار و طبقات اجتماعی در دفاع از میهن میگردد. اما از آنجاییکه ستون پنجم به تعبیر شهید خسرو گلسرخی در قامت «احمد آقای آجان» ظاهر میشود، موجب تشتت افکار، تفرقه و فرافکنی در جامعه میگردد. سرنوشت فاجعهبار اتحاد شوروی، یوگسلاوی و حتی چکوسلاواکی و سودان شاهد این مدعاست. فقط ابلهان میتوانند تصور کنند که حذف آنها از نقشۀ سیاسی جهان جز از طریق ستون پنجم امکانپذیر بود!
علاوه بر این، تجربۀ تمامی انقلابهای رنگی، بخصوص، انقلابهای رنگی بوقوع پیوسته طی سه دهۀ گذشته، از اتحاد شوروی و اروپای شرقی تا بهار کذایی عربی یا به قول برخی مقامات جمهوری اسلامی، «بیداری اسلامی» و دیگر کشورهای قربانی اینگونه انقلابها، مدعای فوق را بطور عیان و آشکار ثابت میکند.
و لذا، جای بسی تأسف است که آقایان موسوی و خاتمی از آنجائیکه نه از تجربۀ دیگران آموختند و نه از تجربۀ خود، «خاندان نبوت خویش» را به باد دادند:
پسر نوح با بدان بنشست، خاندان نبوتش گم شد.
سگ اصحاب کهف روزی چند، پی نیکان گرفت و مردم شد.
افزون بر گفتههای بالا، لازم به ذکر است اقدامات و تلاشهای مستمر غرب جمعی به سردمداری امپریالیسم آمریکا در سازماندهی و انجام عملیات تروریستی نه تنها علیه کشور ما، بلکه علیه کشورهای دیگر و در هر گوشۀ جهان ثابت میکند که رژیمهای غربی، تروریسم را از دههها پیش به سطح سیاست رسمی دولتهای خود ارتقاء دادهاند و جنون جنگافروزی، آنها و ستون پنجمشان را به بیماری نسیان دچار نموده است. در نتیجه، آنها نه تنها از تجارب تاریخی- جنایی خود هیچ درسی نیاموختهاند، حتی فراموش کردهاند که پایان هر جنگی هرگز با آغازکنندگان آن نبوده و اغلب به شکست مفتضحانه و تسلیم زبونانۀ جنگافروز نیز ختم شده است.
در خاتمۀ مجمل، به سهم و اندازۀ خودم، در مقام یک شهروند میهندوست، مطالبهگر، منادی صلح و دوستی، مخالف سرسخت خشونت، هرجومرج و جنگ، نهادهای مردمی و حاکمیتی، احزاب و سازمانهای سیاسی، شخصیتها، افراد، گروهها و جمعیتهای ملی- مترقی و نیروهای مسئول حفظ تمامیت و امنیت کشور را به هشیاری و آمادگی هر بیشتر و سنجیدهتر برای مقابله با انواع توطئهها و دسایس جنگافروزان بینالمللی و ستون پنجم آنها در داخل کشور فرامیخوانیم و به تأکید یادآور میشوم که یکی از دلایل بسیار مهم پیروزی درخشان اتحاد شوروی در جنگ جهانی دوم، سرکوبی قاطع ستون پنجم سازمانیافتۀ دشمن قبل از آغاز جنگ و، علت اصلی و اساسی شکست و تجزیۀ این کشور فقید در سالهای ۱۹۹۰، مسامحه و مماشات با آن بود!
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
مطالب مرتبط:
ــ تروریسم، لمپنیزم و… بمثابه سیاست رسمی دولتهای غربی؛
ــ خیزش، جنبش، انقلاب رنگی یا جنگ هیبریدی؛
ــ جاسوسان اطلاعیۀ؛
ــ قالببندی بواسطۀ شبکههای اجتماعی.
۲۱ بهمن-دلو ۱۴۰۱
ایران صدور گاز به اروپا را بررسی میکند – آرشف – ا. م. شیری
ایران صدور گاز به اروپا را بررسی میکند

آندری آرشف (ANDREY ARESHEV)
ا. م. شیری
زلزلۀ در ترکیه و سرنوشت تأسیسات مرکزی توزیع گازی (Hub)
زمین لرزۀ مهیب در ترکیه و مناطق مجاور سوریه که باعث ویرانی قابل توجهی شد و جان دست کم چندین هزار نفر را گرفت، دامنۀ گمانهزنیها را در مورد ماهیت تحریک مصنوعی فاجعه، از جمله، استفادۀ ایالات متحدۀ آمریکا از تسلیحات تکتونیکی یا سایر تسلیحات گسترش داد. به عنوان مثال، آنا لیوسینا، دانشیار مرکز لرزهنگاری دانشگاه دولتی مسکو معتقد است که اکنون انسان به طور کامل آموخته است که زمینلرزههای «القایی» ایجاد کند. «اگرچه در چنین مناطق خطرناکی، زلزله میتواند هر ۳۰ سال یک بار رخ دهد»، اما یک ریزش، یک فروریختگی قوی میتواند باعث یک فاجعۀ هولناک شود. در طول ۱۰۰ سال گذشته بیش از ۱۰۰ هزار نفر در ترکیه قربانی زلزله شده است.


به نظر میرسد که نسخۀ عجیب و غریب تأثیر خارجی همچنان در حاشیه باقی خواهد ماند. در عین حال، با توجه به زلزلۀ ویرانگر شهر ازمیت (ترکیه) در ۱۷ اوت ۱۹۹۹، میتوان فرض کرد که خروج عجولانۀ سرکنسولگریهای کشورهای غربی از استانبول به بهانۀ حملۀ احتمالی تروریستی، ممکن است دقیقاً بعنوان اقدامات پیشگیرانه در آستانه وقوع یک رشته زمینلرزه دیگر در یک منطقۀ خطرناک زلزلهخیز دیکته شده باشد.

زلزلۀ ویرانگر ترکیه میتواند هزاران نفر را به کام مرگ بکشد
شکی نیست که چنین فاجعۀ طبیعی گسترده بر اجرای طرحهای بلندپروازانۀ دولت اردوغان برای تبدیل ترکیه به هاب گازی کلان منطقهای تأثیر خواهد گذاشت. بوتاش، شرکت دولتی متصدی خطوط لوله از تعلیق عرضۀ گاز از طریق خط لوله در مناطق آسیبدیده جنوب کشور خبر داده است. گفته میشود که یک فاجعۀ طبیعی میتواند به سود دولت بایدن تمام شود. بخصوص اینکه دولت بایدن با ساخت یک مرکز گاز توسط گازپروم در خاک ترکیه، همراه با شرکای محلی مخالف است. افراد زیادی هستند که میخواهند پروژۀ امیدوارکنندۀ روسیه-ترکیه را پس از انفجار نورد استریم منفجر کنند. لازم به یادآوری است که سرویس امنیت فدرال روسیه در ۲۲ سپتامبر ۲۰۲۲ گزارش داد که از حملۀ تروریستی سرویسهای ویژۀ اوکراین به تأسیسات نفت و گاز تأمینکنندۀ انرژی ترکیه و اروپا جلوگیری شده است. ولادیمیر پوتین در یک نشست عملیاتی با اعضای دائم شورای امنیت در ۱۰ اکتبر به یکسری حملات تروریستی و تلاش برای انجام جنایات مشابه علیه تأسیسات برق و زیرساختهای حمل و نقل گاز در کشورمان، از جمله آنها، «تلاش برای تضعیف تأسیسات انتقال گاز «ترکیش استریم» بعنوان بخشی از آن اشاره کرد.

رؤسای جمهور روسیه و ترکیه برای ایجاد یک «هاب گازی» به توافق رسیدند
در متن کاهش شدید تجارت انرژی روسیه با اروپا، ایدۀ ایجاد یک مرکز توزیع گاز برای افزایش صادرات (برای ترانزیت از طریق ترکیه به اروپا) نه تنها محصولات گازپروم، بلکه همچنین سوخت آبی از سایر کشورها، از جمله ایران که تحت تحریمهای شدید غرب قرار دارد، مطرح شد. ابراهیم کالین، سخنگوی رئیس جمهور ترکیه در ۱۵ ژانویه به خبرنگاران گفت: «…ما این فرصت را خواهیم داشت که گاز عراق، ترکمنستان از طریق تاناپ را در عرضۀ گاز به اروپا قرار دهیم. من به برخی از همتایان اروپایی و آمریکایی پیشنهاد دادهام که میتوان گاز ایران را در مقطعی در این نقشه انرژی گنجاند».
شکی نیست که چنین پیشنهادی نه تنها با رئیس بلافصل آقای کالین، بلکه با طرف ایرانی نیز موافقت شده است. در ۹ ژانویه، بوتاش از کاهش ۷۰ درصدی عرضۀ گاز ایران به ترکیه به دلیل مشکلات فنی و پیش از اوج تقاضا در زمستان خبر داد. ایران پس از روسیه دومین تأمینکنندۀ گاز به این کشور است و ترکها هم اکنون مجبور به کاهش جدی عرضۀ برق به بخش صنعتی شدهاند. مقامات ایرانی خاطرنشان میسازند که میتوانند به راحتی به اقتصاد ترکیه که در حال حاضر در شرایط بهتری نیست، ضربه بزنند.

تأسیسات انتقال گاز ترکیه
در سال ۲۰۱۴، پس از اعمال تحریمهای «کریمه» از سوی بروکسل علیه مسکو، حسن روحانی، رئیس جمهور وقت ایران در حاشیۀ مجمع عمومی سازمان ملل هنگام دیدار با همتای اتریشی خود، هاینز فیشر گفت که کشورش میتواند به «منبع قابل اعتماد گاز» برای اروپا به میزان ۱۰ تا ۲۰ میلیارد مترمکعب در سال تبدیل شود. مجید چگنی معاون وزیر نفت ایران در ماه مه سال ۲۰۲۲ اعلام کرد که ایران «…در حال بررسی امکان صادرات گاز به اروپا است. ما در حال بررسی این موضوع هستیم اما هنوز به نتیجهای نرسیدهایم. ایران همواره طرفدار توسعۀ دیپلماسی انرژی و توسعۀ بازار بوده است».


مسیر گازی جنوب و خط لولۀ گاز ایران و ترکیه
اتصال فرضی خط لولۀ گاز صادراتی ایران به ترکیه با خط لولۀ گاز تاناپ، بخشی از «مسیر گاز جنوبی» در امتداد خط آذربایجان – گرجستان – ترکیه – مرز یونان در ارزروم (این منطقه نیز از نظر زلزلهخیزی خطرناک است)، امکان انتقال گاز ایران به جنوب اروپا را فراهم میکند. هیچ تحریم مستقیمی از سوی بروکسل علیه صادرات گاز ایران وجود ندارد. بر اساس نتایج شش ماهۀ سال تقویمی ایران (از ۳۰ اسفند تا ۳۱ شهریور) در سال ۲۰۲۲ صادرات سوخت آبی از ایران نسبت به مدت مشابه سال قبل ۲۲ درصد افزایش داشته است. بر اساس اطلاعات اولیه، این رقم در سال ۲۰۲۲ به حداقل ۱۷ میلیارد متر مکعب رسید. ترکیه بزرگترین واردکننده گاز ایران است (تا ۴۵ درصد حجم صادرات به خارج از کشور) و حدود ۲۰ درصد از ظرفیتهای خط لولۀ صادراتی استفاده نمیشود که تنها یک ذخیرۀ بالقوه برای گنجاندن گاز ایران در خط لولۀ تاناپ است.
۲۰۱۵ | ۲۰۱۶ | ۲۰۱۷ | ۲۰۱۸ | ۲۰۱۹ | ۲۰۲۰ | ۲۰۲۱ |
۸.۴ | ۸.۴ | ۱۲.۵ | ۱۲.۱ | ۱۶.۹ | ۱۶.۰ | ۱۷.۳ |
خط لولۀ صدور گاز ایران به میلیارد متر مکعب متر، منبع بیپی
از لحاظ نظری، میتوان گاز ایران را به همین مسیر گازی تاناپ که از میدان شاه دنیز در سواحل شرقی دریای خزر از طریق خاک آذربایجان منتقل میکند، وارد کرد. ما در اینجا در مورد خط لولۀ فعلی ایران – آذربایجان– فدراسیون روسیه صحبت میکنیم. این خط لوله در دورۀ اتحاد شوروی در سال ۱۹۷۰ به بهرهبرداری رسید (گاز ترکمنستان از سال ۲۰۱۷ به این مسیر وارد میشود). با این حال، تنش بین ایران و آذربایجان، که از خارج تحریک میشود، به سختی چنین چشماندازی را نزدیکتر میکند و برتری نسخۀ «ترکیه»ای صادرات گاز ایران به اروپا را نشان میدهند (لازم به ذکر است که رسانههای ترکیه از حملات ضد ایرانی همتایان باکویی خود حمایت نمیکنند).

تأسیسات گاز ایران- انتقال گاز از طریق خط لوله
این خط لوله که از سال ۲۰۱۸ شروع به کار کرده است، علاوه بر ترکیه، گاز ایران به عراق (حدود ۳۰ درصد صادرات) را نیز منتقل میکند. تفاهمنامۀ امضاء شده در خصوص احداث خط لولۀ انتقال گاز از ایران به عراق و سوریه در سال ۲۰۱۱ در آستانۀ تحولات «بهار عربی»، همچنان به قوت خود باقی است. بنا به دادههای دفتر مرکزی مجتمع سوخت و انرژی فدراسیون روسیه (اوت ۲۰۲۰) حتی گزینۀ «گسترش احتمالی به لبنان و از طریق ترکیه به کشورهای اروپایی» در نظر گرفته شد. طول کل خط لولۀ گاز باید ۵۶۰۰ هزار کیلومتر و ظرفیت آن تا ۴۰ میلیارد متر مکعب در سال باشد. بر اساس برخی گزارشها، بخش ایرانی-عراقی شریان فوق احداث گردیده و در حالت آزمایشی کار میکند – این همان خط لولۀ گاز ایران-عراق است.
شاید با در نظر گرفتن روابط رو به رشد روزافزون روسیه و ایران، آنها نیز باید در گفتگوی دشوار با آنکارا هماهنگ شوند. ایگور یوشکوف، تحلیلگر دانشگاه مالی میگوید: «در ترکیه، انبارهای زیرزمینی وجود دارد که قرار بود به عنوان عناصر حائل استفاده شوند و بخشی از گاز در آنجا ذخیره شود تا بتوان آن را در بازار به پول نقد فروخت. این هاب، از بسیاری جهات، به صورت مجازی وجود خواهد داشت – گاز به ترکیه منتقل میشود و مالکیت آن از گازپروم به برخی شرکتهای خارجی انتقال مییابد. تاکنون حتی برای ساخت یک خط لولۀ گاز جدید به ترکیه برنامهریزی نشده است». به نظر وی، با توجه به وضعیت اقتصادی و ضرورت احیای کشور، شاید شرکا درخواست تخفیف اضافی بکنند. ممکن است مشکلاتی در روند مذاکرات پیش بیاید. اما، آنکارا همچنان به این هاب علاقهمند است.

عکس از: stargazete.com
لازم به ذکر است که ظاهراً اردوغان به گرفتن تخفیف ۲۵ درصدی مورد نظر خود از گازپروم موفق نشده، وضعیت اقتصادی ترکیه اکنون به شدت بدتر شده و با تصمیم رئیس دولت، برگزاری انتخابات عمومی از ماه ژوئن، به ماه مه تغییر یافته است. بعید است که اپوزیسیون فرصت حمله به دولت، از جمله، به توسعهدهندگان بزرگ وابسته به حلقه داخلی رئیس جمهور را از دست بدهد. در هر صورت، گفتوگوی روسیه و ترکیه در مورد انرژی میتواند صرفاً بر اساس اصل منفعت متقابل باشد، نه «خیریۀ» مشکوک. اگر ترکیه علاوه بر ترجیحات اقتصادی به دنبال افزایش اهمیت خود برای اروپا باشد، طرف روسی علاقهمند است که پیامدهای منفی فشار تحریمها را هموار سازد و درآمدهای صادراتی را در سطحی برای تضمین ثبات بودجۀ دولتی حفظ کند.
نقل از: بنیاد فرهنگ راهبردی
۲۰ بهمن-دلو ۱۴۰۱
به یاد آفتابکاران جنگل – ا. م. شیری
به یاد آفتابکاران جنگل

ا. م. شیری
نوزدهم بهمن، یادآور نخستین عملیات شجاعانۀ قهرمانان اسطورهای در یورش به پاسگاه ژاندارمری سیاهکل برای اعلام موجودیت سازمان چریکهای فدایی خلق ایران است.
نوزده بهمن، روز شکستن سکوت قبرستانی رژیم ستمشاهی، روز طغیان علیه «جزیرۀ ثبات»، روز خروش عاشقان عدالت، آزادی و سوسیالیسم بر همۀ فدائیان خلق بر پدران، مادران، رفیقان و یاران فدائیان شهید، بر همۀ مبارزان راه عدالت اجتماعی و نیکبختی انسان مبارک باد!
بیش از نیم قرن پیش، در روز ۱٩ بهمن، منادیان و عاشقان آزادی خلق از قید و بندهای ارتجاع سرمایهداری، با خروش خود سکوت قبرستانی حاکم بر جوّ ایران را برهم زدند و به مبارزهای سخت و نابرابر با رژیم خفقان و دیکتاتوری، با حکومت دستنشانده امپریالیسم شاه برخاستند و در سرمای زمستانی، به دلهای جویندگان راه حقیقت و بهروزی خلق گرمای دلانگیزی بخشیدند.
۱٩ بهمن، روز پرتوافشانی شرارههای تابناک انسانیت از جنگل سیاهکل بر سراسر ایران زمین بود و روز عصیان در برابر ستمگران مستبد! بدین نحو بود، که نام و آرمان فدائی به سمبل صداقت و پایمردی، مقاومت و وفاداری، آزادیخواهی و انساندوستی در پیشگاه خلق تبدیل گردید.
عملیات دلیرانۀ سیاهکل دست ردی بود بر سینه سکوت و تسلیم و تمکین در برابر دیکتاتوری حاکم! سیر تکامل قانونمند جنبش فدائی، نشان میدهد که، عامل فدائی در پیکار برای رهایی انسان از قیود طبقاتی، یکی از ارکان اصلی و اساسی حزب فراگیر طبقه کارگر، حزب تودههای عظیم کار و زحمت، حزب آزادی و عدالتخواهی ملت استبدادزده و ستمدیده ما میباشد.
راه مبارزه پرفراز و فرود فدائیان، راهی پر از رنج و درد، سرشار از قهرمانیها و فداکاریهای اسطورهای با گذر از چند قرن زندان و شکنجه، اعدام و قتلهای سبعانه، راه ناهموار، اما پویایی بود به سوی تکامل و ترقی. در طی این راه نسبتا طولانی، بخش اعظم فدائیان خلق پایبندی خود را به اهداف و آرمانهای جاودانۀ بنیانگذاران جنبش پر افتخار فدائی، به مبارزۀ پیگیر و خستگیناپذیر در راه رهایی انسان از قید استثمار، امپریالیسم و ارتجاع ثابت کردند.
جنبش انقلابی فدائی در راه پر تلاطم خود، سختترین و سنگینترین ضربات را متحمل گردید. کینهتوزی، خصومت و قساوت نگهبانان سرمایه علیه فدائیان حد و مرزی نمیشناخت و هنوز هم نمیشناسد. محافظان سرمایه ارجمندترین فرزندان خلق را مورد تعقیب و آزار قرار دادند، در اسارتگاهها به زیر شکنجه کشیدند و اعدام کردند. با این همه، فدائیان از خاکستر خویش سر برآوردند و به پیمان خود با خلق وفادار ماندند.
برغم تمام سرکوبها، فدائیان در وقوع و پیروزی انقلاب سال ۵۷ نقش بسیار بزرگی ایفا کردند. فراموش نمیکنیم که در تمامی روزهای مبارزه برای سرنگونی رژیم دستنشانده پهلوی چریک فدایی به سمبل و نماد مبارزه و پایداری بدل شده بود. پژواک نام فدایی در تمامی کوچهها و خیابانهای شهرها و روستاهای کشور پیچیده بود. بگونهای که احترام و محبت عمومی را نسبت به چریک فدایی چنان برانگیخته بود که شعار «فدایی، فدایی، تو افتخار مایی» در سرتاسر کشور طنینانداز شده بود…
با این حال، متأسفانه بخش بزرگی از جنبش فدانی در اثر انشعابات متعدد و در پی سرکوبی خشن نیروهای انقلابی، بویژه، میهنپرستان انترناسیونالیست و در رأس آنها حزب تودۀ ایران در سالهای بعد از انقلاب ۵۷ و متعاقب آن، تجزیه و نابودی اردوگاه سوسیالیستی تحت تأثیر اندیشههای انحرافی و نفوذ ضد ارزشهای لیبرالی، از اهداف، آرمانها و ارزشهای انسانی جنبش فدایی فاصله گرفت. این، ضربه سختی بود از درون و بسیار دردآور. دایره تأثیر این ضربات تنها به درون جنبش محدود نماند و بر کل جنبش انقلابی ایران تأثیر مخرب گذاشت. پیروان این جریان انحرافی، بر خلاف فدائیان خلق، که آزادی، عدالت اجتماعی و بشردوستی را در مفهوم طبقاتی آنها تعریف میکنند، به جبهۀ عوامفریبان و نگهبانان سرمایه روی آورده، به آمال و آرمانهای کارگران و زحمتکشان پشت کردند. تأمین منافع شخصی خویش را بر منافع خلق ترجیح دادند و به دریوزگی در آستانۀ امپریالیسم افتادند. مبارزه برای دفع خطرات این عناصر نمایندۀ تفکر لیبرالی، با سارقان و جاعلان نام، اهداف و آرمان والای فدائی، مبارزهای است بسیار سخت.
قضاوت تاریخ در مورد نمایندگان این جریان فکری که مدام سعی میکنند از جنگلهای سیاهکل، از خانههای تیمی فدائیان، از میدانهای نبرد، از شکنجهگاهها و قتلگاههای فدائیان به حیاط امپریالیسم جهانی نقب بزنند؛ در باره آنان که به آمال و آرمانها، جهانبینی و ایدئولوژی فدانیان و زحمتکشان پشت کرده و به سراب بیچشمانداز امپریالیسم چشم امید دوختهاند و بطور کلی، در بارۀ همۀ آنان که به جبهۀ دشمنان خلق پیوسته و نام خود را در دفتر خائنان تاریخ ثبت کردهاند، بیتردید بسیار سخت و بیرحمانه خواهد بود.
در پنجاه و سومین سالروز بنیانگذاری سازمان چریکهای فدائی خلق ایران، یاد وخاطرۀ عزیز دلاوران اسطورهای جنبش فدائی و همۀ شهیدان راه آزادی و استقلال میهن و عدالت اجتماعی را بزرگ میدارم، این روز را به همۀ فدائیان راستین، به تمامی رزمندگان جبهۀ ضد سرمایهداری تهنیت میگویم و دست هر فدائی را که در جوهرۀ وجودش عنصر صداقت و پاکی، عنصر مبارزه علیه ظلم و ستم طبقاتی، نژادی، ملی، جنسیتی و… غلیان میکند، بگرمی میفشارم و مطمئنم، که همۀ فدائیان راستین در داخل و خارج از میهن، در هر گوشۀ جهان، در اتحاد عمل با دیگر نیروهای آزادیخواه، عدالتطلب، صلحجو و انساندوست، همه سعی و تلاش خود را در راه نیل به آرمانهای بنیانگذاران جنبش انقلابی فدائی، برای برقراری عدالت اجتماعی بکار خواهند بست.
https://eb1384.wordpress.com/2023/02/08/
١۹بهمن-دلو ۱۴۰۱
مسیر دشوار به سمت دنیای پولی چندقطبی – کاتاسانوف – ا. م. شیری
مسیر دشوار به سمت دنیای پولی چندقطبی

والنتین کاتاسانوف (Valentin Katasonov)،
پروفسور، دکتر علوم اقتصادی، مدیر مرکز پژوهشهای اقتصادی «شاراپوف» فدراسیون روسیه
ا. م. شیری
کردیت سوئیس در مورد آیندۀ نظام پولی جهانی
کردیت سوئیس (گروه شرکتهای خدمات مالی و بانکداری سوئیس AG) نه تنها یکی از بزرگترین بانکهای غربی، بلکه، یک مرکز جهانی برای تجزیه و تحلیل مالی است. در روز اول فوریه، تحلیلگران کردیت سوئیس گزارش آیندۀ نظام پولی را منتشر کردند. پیش از آن، در ۱۷ ژانویه نیز این مؤسسه مروری کوتاهی داشت بر گزارش آتی به نام «چه چیزی در انتظار نظام پولی آینده است»، منتشر کرده بود.
مؤلفان این مطالعه خاطرنشان کردند که موقعیت دلار آمریکا در نظام پولی جهانی به شدت تضعیف شده است. به ویژه تضعیف دلار از زمان بحران مالی جهانی ۲۰۰۸-۲۰۰۹ قابل توجه بود. در طول این بحران، فدرال رزرو ایالات متحده چاپخانه را با ظرفیت کامل به کار انداخت. بحران پایان یافت، اما فدرال رزرو به افزایش عرضۀ دلار ادامه داد. علاوه بر این، فدرال رزرو نرخ پایه را تقریباً به صفر کاهش داد. همۀ اینها مانند یک داروی مسکّن عمل میکنند: به بیمار (اقتصاد آمریکا) تسکین میدهند، اما عوارض جدی و حتی خطر مرگ در پی دارند، که میتوان آن را از دست دادن موقعیت دلار آمریکا به عنوان یک ارز جهانی و بر این اساس، از دست رفتن موقعیت ابرقدرتی آمریکا فهمید.
دلار چه زمانی جایگاه خود را به عنوان ارز جهانی از دست میدهد؟ آیا فوراً اتفاق میافتد یا به مرور زمان روی میدهد؟ آیا دلار آمریکا ارزهای ذخیرۀ فعلی (یورو، پوند انگلیس، ین ژاپن، یوآن چین) را با خود به زیر خواهد کشید یا برعکس، جایگاه خالی دلار را آنها پر خواهند کرد؟ معماری نظام پولی جدید چگونه خواهد بود؟ اینها مهمترین سؤالاتی هستند که تحلیلگران کردیت سوئیس سعی کردهاند، پاسخ آنها را بدهند.
آنها این نکات را مورد توجه قرار دادند که روند تضعیف دلار در آغاز دهۀ سوم قرن بیست و یکم به شدت شتاب گرفته و چهار عامل این شتاب را نام بردند:
ــ شتاب تورم در سراسر جهان، ناشی از جنگ تحریمها علیه روسیه که به اقتصاد ایالات متحده هم رحم نکرد؛
ــ کسری بودجۀ عظیم ایالات متحده (۱.۳ تریلیون دلار)؛
ــ بدهی عمومی ناپایدار (۳۱.۴ تریلیون دلار یا ۱۲۱.۵ درصد تولید ناخالص داخلی) و خطر نکول دولت آمریکا؛
ــ تضعیف اعتماد به دلار آمریکا در نتیجۀ استفاده از آن به عنوان یک سلاح در مقابلۀ اقتصادی با روسیه.
اولین سناریو مورد نظر برای ارز آتی این نظام، گذار همه (یا اکثر) کشورهای جهان به یک ارز فراملی واحد است. چیزی شبیه به بنکوری که در کنفرانس برتون وودز توسط رئیس هیئت بریتانیایی، جان مینارد کینز ارائه شد یا چیزی شبیه به «حق برداشت ویژه» (SDR) – یک واحد پولی ویژه که از سوی صندوق بین المللی پول از سال ۱۹۶۹در حجم محدود منتشر شده است. در این گزارش قاطعانه آمده است که احتمال چنین سناریویی بسیار کم است. انتقال اختیار چاپ پول از بانک مرکزی خود به یک مرجع فراملی مستلزم اعتماد متقابل فوقالعاده بین کشورها و همکاری نزدیک در سپهر جغرافیای سیاسی است. و امروز نه «اعتماد متقابل» وجود دارد و نه «همکاری نزدیک».
سناریوی دوم این است که «ارز غالب» دیگری جای دلار آمریکا را بگیرد. این بررسی خاطرنشان میسازد: «دو منطقه وجود دارد که از نظر اندازۀ اقتصادی مشابه ایالات متحده هستند و به طور بالقوه میتوانند از نظر اندازه مناسب باشند: منطقۀ یورو و چین». لازم به ذکر است که نه یورو و نه یوآن آماده نیستند جای خالی دلار آمریکا را پر کنند.
در مورد یورو نیز گفته میشود که اتحادیۀ اروپا و بانک مرکزی اروپا هیچ علاقهای به ارتقای یورو به جایگاه ارز غالب نشان نمیدهند. اتحادیۀ اروپا و بانک مرکزی اروپا اکنون بر حفظ اروپای متحد از خطر فروپاشی و تلاشهای برخی کشورها برای خروج از منطقۀ یورو و بازگرداندن پول ملی خود متمرکز شدهاند. همچنین جهان آمادۀ پذیرش یورو نیست: «منطقۀ یورو هنوز یک اتحادیۀ مالی بالغ نیست و بنابراین، فاقد دارایی معتبر در سطح منطقه مانند اوراق قرضۀ خزانهداری ایالات متحده است. این به این معنی است که هیچ دارایی بسیار نقد و همگنی وجود ندارد که بقیه جهان بتواند به عنوان ذخیره نگهداری کند. نبود بازار سرمایۀ یکپارچه و اتحادیۀ بانکی موانع دیگری هستند که نقدینگی یورو را کاهش میدهند».
پکن جاهطلبیهای آشکارتری برای ارتقاء یوآن به موقعیت ارز غالب دارد و سالهاست که یوآن را در خارج از جمهوری خلق چین تبلیغ میکند. در سال ۲۰۱۵، یوآن یک وضعیت حقوقی بعنوان ارز ذخیره از صندوق بینالمللی پول کسب کرد. اما از آن زمان، موقعیت پول چین در خارج از جمهوری خلق چین فقط کمی تقویت شده است (سهم یوآن در ذخایر ارزی جهان، در تسویه حسابهای بینالمللی، در معاملات در بازار ارز فارکس چندین برابر کمتر از سهم یورو است). نویسندگان این بررسی، ضعف یوآن را چنین توضیح میدهند: «یوآن فاقد … یک ویژگی کلیدی- تحرک سرمایۀ بینالمللی است که به آن اجازه نمیدهد با دلار آمریکا رقابت کند. در آیندۀ قابل پیشبینی، بعید به نظر میرسد که چین به طور کامل بازارهای مالی خود را آزاد نموده و به روی معاملات فرامرزی باز کند. ویژگیهای دیگر، مانند یک نظام حقوقی به رسمیت شناخته شدۀ بینالمللی نیز با یوآن به عنوان یک کاندیدای مناسب برای یک ارز غالب مخالفت میکنند».
در سناریوی سوم («ایجاد دنیای ارزی چندقطبی»)، نویسندگان گزارش کردیت سوئیس سه نیروی محرک را در نظر میگیرند:
۱- روند افزایش تجارت دوجانبه بین کشورها، که امکان بازدهی کلان استفاده از پول ملی آنها به جای دلار آمریکا را فراهم میکند؛
۲- تعمیق بازارهای سرمایۀ محلی در بازارهای نوظهور؛
۳- تلاشهای چشمگیر توسط بازارهای بزرگ در حال ظهور برای توسعۀ طرحهای بیمۀ متقابل در برابر شوکهای ناشی از تغییر در سیاست پولی ایالات متحده.
در بند سوم، کاهش سهم دلار آمریکا از ذخایر ارزی سایر کشورها خودنمایی میکند. از جمله، بر اساس اقدامات بیمهای میتوان پروژههای ایجاد ارز جمعی منطقهای را مورد توجه قرار داد. بنابراین، در ماه ژانویه، بوئنوسآیرس میزبان هفتمین اجلاس سران جامعۀ کشورهای آمریکای لاتین و حوزۀ کارائیب (۳۳ کشور) بود. برزیل و آرژانتین در این اجلاس آمایش واحد پول جمعی «سور» را اعلام کردند و از سایر کشورهای منطقه برای پیوستن به آنها دعوت کردند.
کردیت سوئیس به دادههای حاکی از افزایش سهم ارزهای کشورهای گروه بازارهای نوظهور استناد میکند. این دسته شامل یوآن چین، دلار هنگکنگ، دلار سنگاپور، واحد پول تعدادی از کشورهای آسیایی و آمریکای لاتین است. در سال ۲۰۰۱، آنها فقط ۷ درصد از کل معاملات ارزی (بر اساس ارزش) در جهان را به خود اختصاص دادند و سهم آنها در سال ۲۰۲۲ به ۲۵ درصد رسید.
با این حال، تحلیلگران بانک سوئیس نتوانستند به یک سؤال پاسخ دهند. آنها نمیدانند که گذار از نظام ارزی دلاری به دنیای ارز چند قطبی تدریجی خواهد بود یا ناگهانی. بنابراین، آنها پیشبینی میکنند که حرکت به سمت یک جهان ارزی چندقطبی میتواند توسط ایالات متحده تسریع شود یا به تأخیر بیفتد. اجازه دهید به ارزیابی تحلیلگران سوئیسی اضافه کنم: واشینگتن راههای کافی برای کاهش سرعت آن دارد و آخرین جایگاه در میان راهها را نیروی نظامی احراز نکرده است.
مأخوذ از: بنیاد فرهنگ راهبردی
۱۸ بهمن- دلو ۱۴۰۱
تجزیۀ روسیه به سی و چهار قسمت – گولویچ – ا. م. شیری
تجزیۀ روسیه به سی و چهار قسمت

ولادیسلاو گولویچ (VLADISLAV GULEVICH)
ا. م. شیری
در حالیکه غرب برنامه دارد روسیه را به سی و چهار قسمت تجزیه کند، دیگر کشورها، بویژه ایران باید حساب خودش را بکند.
در بروکسل گفته شد: «اگر چئرناگوریه* میتواند عضو ناتو بشود، چرا کوبان یا چچن نه؟»
در ۳۱ ژانویه، در بروکسل، در ساختمان پارلمان اروپا، «پنجمین مجمع خلقهای آزاد پساروسیه» تشکیل گردید. این نشست توسط گروه محافظهکاران و اصلاحطلبان با عنوان «روسیۀ امپراتوری، تصرف، نسلکشی، استعمار. چشمانداز امپریالزدایی و استعمارزدایی»، به ریاست ریشارد لگوتکو، وزیر سابق آموزش و پرورش لهستان برگزار شد.
نسخههای تجزیۀ فدراسیون روسیه به شبهدولتهای متعدد مورد بحث قرار گرفت.
این اجلاس توسط آنا فوتیگا، وزیر امور خارجۀ سابق لهستان و کوزما زلاتوفسکی، نمایندۀ لهستان، مدیریت شد. لیبرالهای فراری روسیه (پانامارف، اینازمتسف) و نمایندگانی از اوکراین حضور داشتند. این موضوع خرابکارانه در فضای اطلاعاتی منتشر شده است: حذف فدراسیون روسیه از حل مشکلات جهانی و اعطای استقلال به مناطق مختلف آن روسیه که با مسکو مخالف هستند.
آنا فوتیگا در آستانه اجلاس نوشت: «گاز، نفت، آلومینیوم، زغال سنگ، اورانیوم، الماس، گندم، چوب، طلا و غیره در روسیه وجود ندارد. این منابع مال تاتارستان، باشقیرستان، سیبری، کارلیا، اویرات، چرکس، بوریاتیا، یاکوتیا، اورال، کوبان، نوگای و غیره هستند. برای اکثریت ساکنان این مناطق، اعم از اقلیت روس و جمعیت بومی، مسکو جنگ، سرکوب، استثمار و ناامیدی را به همراه دارد… ما باید بر مناطق و مردم فدراسیون روسیه، امکانات و چشمانداز برای حاکمیت آنها تمرکز کنیم… من با یانوش بوگایسکی موافقم (محقق ارشد در بنیاد جیمزتاون ممنوع در روسیه، در ایالات متحده، ترویج تقسیم روسیه بر اساس خطوط قومی). ممکن است دولتهای جدید طرفدار غرب در داخل فدراسیون روسیه ظاهر شوند… تجزیۀ آخرین امپراتوری استعماری در اروپا اجتنابناپذیر است».
چیرهدستی لهستانیها در پروژۀ فروپاشی روسیه تصادفی نیست. جغرافیای سیاسی لهستان سه دکترین علیه روسیه تدوین نموده است: تشکیل یک پایگاه ضد روسی مرکب از جمهوریهای اوکراین، لیتوانی و بلاروس (ULB)؛ ایجاد یک حفاظ ضد روسی بین دریاهای بالتیک و سیاه- بین دریاها (Intermarium)؛ تشکیل یک اتحاد ضد روسیه از کشورهای واقع در بین دریاهای آدریاتیک، بالتیک و سیاه (ABC). هر یک از این دکترینها در گسترش جداییطلبی در روسیه نقش دارند. سه آموزه با سه ایدئولوژی مطابقت دارد: والنرودیزم (Wallenrodyzm)- استفاده از نیرنگ و خیانت برای رسیدن به هدف؛ وینکلریدیزم (Winkelriedyzm)- از جانگذشتگی و خود قربانی کردن برای شکافتن جبهه دشمن؛ پرومتئیزم (prometeizm)- تضعیف امپراتوری روسیه و کشورهای جانشین آن، از جمله اتحاد شوروی، از طریق حمایت از جنبشهای استقلالطلبانۀ ملیگرا.
فهرست شرکت کنندگان در نشست ۳۱ ژانویه نشان میدهد که غرب میخواهد چه کسانی را در روسیه با «شفاعت» لهستانی «خوشحال» کند: چچن (با نمایندگی تروریست فراری احمد زاکایف)، اینگوشتیا (احمد اوزدو)، چرکس (فاطمه تلیسوا)، سیبری (استانیسلاو سوسلوف)، «جمهوری لاپلند» به پایتختی مورمانسک (بیورن سافرانوف)، «جمهوری پسکوف» (آرتیوم تاراسف)، «جمهوری نوگای» (انور کورماناکایف)، «کازاک دُن» (الکساندر زالاتاریوف)، تاتارستان (یولیا فایزرحماناوا)، باشقیرستان (روسلان گاباسوف)، «جمهوری اویرات (آلتای)» (داور داورژیف)، «اینگریا» به پایتختی سانپترزبورگ (پاول مزرین)، کالینینگراد، در فهرست کونیگزبرگ نامیده شده است (فلوریان شور)، کارلیا (دمیتری کوزنتسوف)، ایدل اورال (رافیس کاشاپوف) و غیره.
به عنوان مثال، جنبش آزاد ایدل-اورال در بریتانیای کبیر تأسیس شد و هدف آن از بین بردن مردم ترک (تاتارستان، باشقیرستان، چوواش) و فینو-اورال (ماردُویا، اودمورتیا، ماری اِل) از روسیه است. این امر فدراسیون روسیه را به دو بخش نابرابر از سواحل اقیانوس منجمد شمالی از طریق منطقۀ ولگا تا قزاقستان تقسیم میکند و منجر به تشکیل منطقۀ بیثباتی مزمن اورال-ولگا میشود. آتش گرفتن یک مرکز جداییطلب در نزدیکی مسکو میتواند به سرعت منجر به اختلال در عملکرد دستگاه دولتی در سراسر کشور شود. و در غرب آنها میخواهند خود مسکو را به «جمهوری مسکو» تبدیل کنند (نمایندۀ این بخش در بروکسل ایلیا لازارنکو بود).
در اجلاس «مردم آزاد پساروسیه» در مورد «هویت سانپترزبورگ» ؛ در مورد آمادگی قزاقهای دُن برای جدایی از روسیه؛ در مورد جنگ ۱۳۸ سالۀ روسیه و بوریات؛ در مورد نقش کلیدی مردم غیرروس فدراسیون روسیه در تضمین امنیت آوروآسیا و غیره سخنها شنیده شد.
از نظر غرب، مردم روسیه ابزاری هستند برای نابودسازی دولتمداری روسیه. گونتر فهلینگر، عضو پارلمان اتریش، پیشنهاد کرد روسیه را با استفاده از الگوی آزمودۀ مونتهنگرو به ۳۴ ایالت تقسیم کند. مونتهنگروها از قومیتهای فرعی مردم صربستان هستند. مونتهنگرو دسترسی صربستان به دریای آدریاتیک را مسدود میکند. بنابراین، وقتی سیاستمداران طرفدار غرب با برنامه و پول اتحادیۀ اروپا و ایالات متحدۀ آمریکا به قدرت رسیدند، مونتهنگروها را مردمی جداگانه اعلام کردند و آنها را به ناتو کشاندند.
اتریشی گفت: «اگر مونتهنگرو میتواند عضو ناتو باشد، چرا کوبان یا چچن نباشند؟… ما نمیتوانیم اجازه دهیم این فدراسیون وحشتناک و تروریستی واقع در شرق ما ادامه پیدا کند. وجود آن با منافع راهبردی ما مطابقت ندارد… ما باید روسیه را نابود کنیم… این برای آینده بسیار مهم است».
به جای فضای منظم سیاسی آوروآسیا که بواسطۀ فدراسیون روسیه ایجاد شده، غرب مجموعهای از «دشمنیهای» قومی تصنعی را به نمایش میگذارد که کاملاً به منابع خارجی پشتیبان وابسته است.
مأخوذ از: بنیاد فرهنگ راهبردی
۱۶ بهمن-دلو ۱۴۰۱
پینوشت: چئرناگوریه-مونتهنگرو- قرهداغ
شکست مأموریت اولاف شولتس در آمریکای جنوبی
شکست مأموریت اولاف شولتس در آمریکای جنوبی

نیل نیکاندروف (NEIL NIKANDROV)
ا. م. شیری
غلبه بر «روحیات طرفدار روسیه» در آمریکای لاتین ممکن نشد
سفر صدراعظم آلمان به آرژانتین، شیلی و برزیل را میتوان یک شکست دانست. صحبتها، قولها و اظهار دوستیهای ظاهرسازانه زیاد بود، اما نه بیشتر. اولاف شولتس برخلاف اینکه به نظر میرسد این سه کشور از شرکای ممتاز آلمان در این قاره هستند، نتوانست از قالب سنتی ارتباط خود در سبک «بلا-بلا-بلا» (آشغال ادبی) خلاص شود. یکی از اهداف اعلام شدۀ این سفر، دستیابی به توافق بر سر راهاندازی توافقنامۀ تجارت آزاد اتحادیۀ اروپا با چهار کشور تشکیل دهندۀ مرکوسور – آرژانتین، برزیل، پاراگوئه و اروگوئه بود. تدوین متن چنین پیمانی دو دهه به طول انجامید. عدم انعطافپذیری در رویکرد اروپاییها به شکلگیری یک گزینۀ قابل قبول دوجانبه، بارها روند مذاکرات را در آستانۀ شکست قرار داد.
در ژوئن ۲۰۱۹، به نظر میرسید که همۀ موانع برطرف شده است. اما روند تصویب دائماً به تعویق میافتاد. از جمله دلایل متعددی که توسط آلمانیها و به طور کلی اروپاییهای غربی مطرح میشود، جنگلزدایی جنگلهای استوایی در برزیل، نگرش «نادرست» امضاکنندگان آمریکای جنوبی نسبت به حفاظت از آب و هوا و از محیط زیست در کشورهایشان است. مردم آمریکای جنوبی نیز عمدتاً در مورد حمایتگری اتحادیۀ اروپا که مانع از عرضۀ محصولات کشاورزی از مرکوسور به اروپا میشود، شکایتهایی دارند. دلیل آن واضح است: کشورهای اتحادیۀ اروپا از منافع تولیدکنندگان محصولات کشاورزی و گوشت و لبنیات خود در برابر رقبای ادعایی آمریکای جنوبی محافظت میکنند. و این، راهبرد سخت مذاکرهکنندگان اروپایی است.
البته، مردم آمریکای جنوبی از لحن ناصحانه که نمایندگان اتحادیۀ اروپا در بیان توصیهها، به ویژه در مورد رعایت حقوق بشر و رویههای دموکراتیک در سیاست داخلی کشورهای مرکوسور سوءاستفاده میکنند، آزرده خاطر هستند. مشاهده شده است که اروپاییها دائماً از موضوع «حقوق بشر» برای کُند کردن روند مذاکرات استفاده میکنند.
شولتس در سفر خود، هیئت بزرگی از کارفرمایان، بازرگانان، سرمایهداران را با برنامۀ عملی مشخص برای تشدید تجارت و واردات مواد خام همراه برد. این عملگرایی آلمانی است: بله، توافق تجاری متوقف شده است، اما وظایف فعلی باید حل شود. در انتقال بخشی از تولید به خارج از کشور باید عجله کرد. افزایش هزینههای انرژی و مواد خام، وضعیت وخیم در زنجیرۀ تأمین، فقدان نیروی واجد شرایط (پیامد آزمایشهای نئولیبرالی!) به یک مشکل جدی برای تجارت آلمان تبدیل شده است.
وظیفۀ راهبردی آلمان برای جایگزینی واردات در پس زمینۀ تخریب شدید روابط تجاری و اقتصادی با روسیه باید بطور ضربالاجلی حل شود. شکی نیست که شرایط بحرانی در سالهای آینده ادامه خواهد داشت و هیچ گزینۀ سریعی برای خروج از آن وجود ندارد. بنابراین، سمتگیری آمریکای جنوبی برای آلمان یکی از مهمترین آنها است.
از مصاحبۀ قبل از پرواز شولتس به آمریکای جنوبی چنین استنباط میشود، که او قصد داشت آرژانتین، شیلی و برزیل را در رویارویی ناتو با روسیه شرکت دهد و آنها را در ارائه کمک نظامی به اوکراین، یعنی به یکی از طرفین درگیریهای مسلحانه تبدیل کند. واکنش همتایان صدراعظم در حد قابل پیشبینی منفی بود. آلبرتو فرناندز، رئیسجمهور آرژانتین گفت که کشورش مانند دیگر کشورهای آمریکای جنوبی «در حال بررسی موضوع ارسال سلاح» به اوکراین نیست. صحبت گابریل بوریچ، رئیس جمهور شیلی نیز به همین معنی بود.
شولتس در گفتگو با لولا، رئیس جمهور برزیل در زمینۀ تحولات پیرامون اوکراین به پیشبینی به شدت منفی نسبت به روسیه پایبند بود. صدراعظم گفت: «برزیل این فرصت را دارد که درست انتخاب کند و به پیروزیهای آینده بپیوندد». این اولتیماتوم پوشیدۀ اتحادیه به مذاق سیاستمداری سرسختی مانند لوئیس ایناسیو لولا داسیلوا خوش نیامد.
رهبر برزیل در کنفرانس مطبوعاتی پس از این دیدار با اشاره به لزوم بررسی همهجانبۀ علل رویارویی مسلحانه گفت: به نظر من باید علت جنگ بین روسیه و اوکراین روشن شود. آیا به خاطر ناتو است یا به دلیل ادعاهای ارضی؟ اطلاعات کمی در این باره در دنیا وجود دارد. چرا هیچ یک از طرفین تمایل کافی برای حل جنگ از طریق مذاکره نشان نمیدهند؟ رئیس جمهور برزیل با آگاهی کامل به دلایل روسیه برای آغاز عملیات نظامی ویژه و مقابلۀ آن با برنامههای ضد روسی سیاستمداران و ژنرالهای کشورهای ناتو ، گفت: «غرب قصد دارد مسکو را شکست دهد و تسلیم کند تا نتواند «برنامۀ اقتدارگرایانه» خود را بر جامعۀ جهانی تحمیل نماید».
هدف سیاست خارجی غرب دامن زدن بیشتر به درگیری در اوکراین و مشارکت دادن بازیگران جدید در آن است. به همین دلیل بود که لولا با چنین عصبانیت پنهان به مانورهای ناجوانمردانۀ تازه کار آلمانی در بازی بزرگ واکنش نشان داد.
لازم به ذکر است که انگیزههای نظامیگری در اظهارات شولتس در محافل خاصی از نمایندگان مهاجران آلمانی که اجداد آنها پس از جنگهای جهانی اول و دوم به کشورهای مخروط جنوبی (آمریکای لاتین) نقل مکان کردند، «با تفاهم» مواجه شد. این افراد به طور سنتی وابسته به جناح راست هستند. در میان آنها بسیاری از شخصیتهای تأثیرگذار به خانوادههایی وابسته هستند که از زمان نامیده شدن آلمان بنام رایش سوم، همواره موقعیتهای مسلطی را در زندگی اقتصادی منطقه اشغال کردهاند. امروزه سازمان اطلاعاتی آلمان (BND) علاوه بر حل وظایف صرفاً اطلاعاتی، امنیت و کارایی تجارت آلمان در آمریکای جنوبی را تضمین میکند. بر اساس سنت والتر نیکولای، که در زمان امپراتور ویلهلم دوم در آلمان ریاست اطلاعات را بر عهده داشت، اغلب از «چترهای» کارآفرینی به عنوان پوشش عملیاتی استفاده میشود.
دفاتر سازمان اطلاعاتی آلمان در کشورهای مخروط جنوبی اخیراً به سمت ایجاد شرایط مطلوب در محافل دولتهای محلی برای اطمینان از تامین فلزات، در درجه اول لیتیوم، روی آوردهاند. رونق جهانی خودروهای الکتریکی با استفاده از باتریهای یون-لیتیوم روندی است که صنعت خودروسازی آلمان برای حفظ رهبری در آن تلاش میکند.
ارزش استراتژیک ذخایر لیتیوم آمریکای جنوبی شدت رقابت را تعیین میکند. ۷۰ درصد آن در بولیوی، شیلی و آرژانتین قرار دارد. صادرات «مثلث لیتیوم» از طریق بندر آنتوفاگاستا در شیلی انجام میشود. احتمالا موضوع «لیتیوم» در گفتگوهای شولتس با گابریل بوریچ، رئیس جمهور شیلی، موضوع اصلی بوده است.
موضوع عملیات نظامی ویژه توسط هیئت آلمانی در همۀ سطوح مطرح شد. اما، غلبه بر«روحیات طرفدار روسیه» در آمریکای لاتین ممکن نشد. اطلاعات موجود در خصوص این موضوع را سازمانهای چپ در این قاره فعالانه منتشر میکنند، کارهای توضیحی انجام میدهند، رسانههای چاپی، فرستندههای رادیویی، اینترنت، شبکههای اجتماعی تحت مدیریت خود را به این کار جلب میکنند.
این تصور که درگیری در اوکراین توسط ایالات متحده طراحی و تحریک شده است، بیش از پیش گسترش مییابد. نتیجه واضح است: به گفتۀ شولتس، نگرش «غیرانتقادی» رؤسای جمهور آمریکای جنوبی نسبت به درگیری اوکراین، بازتاب مستقیم روحیات غالب در جامعه است. بنابراین، مأموریت شولتس در کشورهایی که با شیوۀ عملیات «امپراتوری» ایالات متحده به خوبی آشنا هستند، آشکارا شکست خورد.
نقل از: بنیاد فرهنگ راهبردی
۱۵ بهمن- دلو ۱۴۰۱
استالینگراد آغازی بود بر پایان دشمن
استالینگراد آغازی بود بر پایان دشمن

الکساندر پریلوکوف (ALEXANDER PRILUKOV)
ا. م. شیری
استالینگراد به نماد شجاعت و پیروزی خلقهای اتحاد شوروی تبدیل شد.
در ماه اوت ۱۹۴۲، شعری در بالای اعلامیهها چاپ میشد که نویسنده آن به دلیل افشای اسرار نظامی (دولتی) قابل تعقیب بود. «گفتگوی ولگا با دُن» بیان این واقعیت بود که دشمن در نزدیکی استالینگراد محاصره میشود و شکست میخورد: «دشمن از حلقۀ محاصره خارج نخواهد شد. اینجا آغازی خواهد بود بر پایان دشمن».

در گرماگرم نبرد استالینگراد، ، فرمان شماره ۲۲۷ کمیسر دفاع خلق اتحاد شوروی: «حتی یک قدم به عقب، نه!» در ۲۸ ژوئیه صادر شد. در ۲۳ اوت، شهری در ساحل ولگا با جمعیت بیش از ۵۵۰ هزار نفر (باضافۀ ۲۵ هزار نفر تخلیه شده) در اثر بمبارانهای گستردۀ آلمانها عملاً ویران گردید. اوضاع به شدت متشنج بود. تصمیم اساسی فرماندهی شوروی برای تدارک انجام عملیات تهاجمی «اورانوس» در ۱۳ سپتامبر ۱۹۴۲ اتخاذ گردید. فقط استالین، ژوکوف و واسیلیوفسکی از این موضوع اطلاع داشتند.
و در این زمان شعری با ایدۀ یک عملیات راهبردی سروده شد. سرایندۀ آن بعداً یادآور شد: «در آن وضعیت فاجعهبار، ما هیچ راه نجات دیگری نمیدیدیم- فقط پیروزی میتواند کشور، جبهه، خانوادههای ما و هر یک از ما را نجات دهد. چگونه و چه زمانی پیروزی خواهیم شد، هیچ کس نمیدانست. آنها با هر سلول، با تمام وجودشان احساس کردند، درک کردند، که غیرممکن است و غیرقابل تصور است اجازه دهیم دشمن از ولگا عبور کند.
در ۲۵ سپتامبر، «گفتگو…» در روزنامۀ پراودای سازمان جوانان انتشار یافت. در ۱۹ نوامبر، ضد حملۀ ارتش سرخ در نزدیکی استالینگراد آغاز گردید. در ۲۴ نوامبر، شعری در مورد پیروزی در روزنامۀ پراودا منتشر شد. اما یوگنی دولماتوفسکی با این وجود به «مسئولیت» جلب شد. در ۲۹ ژانویۀ ۱۹۴۳، سه روز مانده به پایان نبرد استالینگراد، نشان ستارۀ سرخ به او اعطا گردید.
***
حملۀ آلمان از ۱۷ ژوئیه تا ۱۸ نوامبر ۱۹۴۲ ادامه یافت. گروهی از نیروهای آلمان و متحدانش که بیش از ۴۳۰ هزار نفر بودند، به استالینگراد گسیل شدند. با وجود تلفات سنگین، تا نوامبر ۱۹۴۲، بیش از ۹۸۷ هزار سرباز و افسر، آلمان (بیش از ۴۰۰ هزار)، ایتالیا (۲۲۰ هزار)، مجارستان (۲۰۰ هزار)، رومانی (۱۴۳ هزار)، فنلاند (۲۰ هزار)، کرواسی (۴ هزار) در منطقۀ استالینگراد متمرکز شدند.
جبهۀ استالینگراد در ۱۲ ژوئیۀ ۱۹۴۲ بر اساس فرماندهی میدانی نیروهای جبهۀ جنوب غربی تشکیل شد. تعداد نیروهای ارتش سرخ شرکتکننده در نبرد استالینگراد تا زمان شروع حملۀ نازیها کمتر- ۳۸۶ هزار نفر بود. سربازان، متحمل خسارات سنگینی شدند، اما تا نوامبر ۱۹۴۲، تعداد گرسنل یگانههای استالینگراد به ۷۸۰ هزار نفر افزایش یافت.
در ۲ فوریۀ ۱۹۴۳، نبرد استالینگراد به پایان رسید. در دسامبر ۱۹۴۲، سپس در ۸ و ۲۴ ژانویۀ ۱۹۴۳، ارتش سرخ پیشنهادهایی به واحدهای محاصره شدۀ نیروهای دشمن برای توقف مقاومت بیفایده، گذاشتن سلاحها بر زمین و تسلیم ارائه داد. فقط پس از آن «شکافتن» و «انهدام» آن آغاز گرید. تا زمان اسارت کمی بیش از ۹۰ هزار سرباز و افسر نیروهای دشمن میتوانستند زنده بمانند، اما بعد از امتناع از پیشنهادها، حدود ۶ هزار نفر زنده ماند.
چند سال پیش، یک دانشآموز اهل اورنگوی در پارلمان آلمان که در مورد دردها و رنجها بر سر قبر «کشته شدگان بیگناه»- اسیران «در دیگ به اصطلاح استالینگراد» که «میخواستند در صلح زندگی کنند و نمیخواستند بجگند»، صحبت کرد، مورد تشویق قرار گرفت. پسر مدرسهای و مرشدهای او از پائولوس هم فراتر رفتند. اما فیلد مارشالِ اسیر ادعا نکرد که هیچ کس نمیخواست بجنگد. او پس از استالینگراد متوجه شد که آلمان و متحدانش با حمله به روسیه شوروی مرتکب «عمل جنایتکارانه» شدهاند.
شکست در استالینگراد در سال ۱۹۴۳، آغازی بر پایان آلمان بود. اما تقریباً تمام اروپا در ژانویۀ ۱۹۴۳ همچنان به خدمات خود به هیتلر ادامه دادند، یک نقطۀ عطف اساسی در جنگ کبیر میهنی پس از نبرد کورسک اتفاق افتاد، تنها در ژوئیه-اوت ابتکار استراتژیک به بدست اتحاد جماهیر شوروی افتاد.
در نبرد استالینگراد، آلمان ۳۲ لشکر و ۳ تیپ خود را بطور کامل از دست داد. لشکر ۶ میدانی و تیپ ۴ تانک آلمان، لشکر ۸ ایتالیا، لشکر ۳ و ۴ رومانیایی منهدم شدند، ۲۲ لشکر رومانیایی، ۱۰ ایتالیایی و ۱۰ مجارستانی، یک هنگ کرواسی شکست خورد. دو سپاه رومانیایی بعنوان بخشی از لشکر ۴ توپخانۀ ورماخت که در اثر از دست دادن روحیۀ خود قادر به جنگیدن نبودند، به رومانی اعزام شدند.
پس از نبرد استالینگراد، ایتالیا، رومانی، مجارستان، فنلاند، ژاپن، ترکیه در برنامههای خود برای شرکت در جنگ علیه روسیه شوروی تجدید نظر کردند. آمریکا و انگلیس متشنج شد، سربازان آنها در ماه ژوئیه به عملیات نظامی در قارۀ اروپا (سیسیل) دست زدند.
در کنفرانس تهران (۲۸ نوامبر- ۱ دسامبر ۱۹۴۳) فرانکلین روزولت و وینستون چرچیل مجبور شدند برای افتتاح جبهه دوم در فرانسه حداکثر تا می ۱۹۴۴ به یوسف استالین قول بدهند. استالین گزینۀ بالکان (گزینه چرچیل) را نپذیرفت، ولی روزولت از رهبر شوروی حمایت کرد.
***
استالینگراد به نماد شجاعت و پیروزی خلقهای اتحاد شوروی تبدیل شد. برای آلمان، همانطور که برخی از مورخان آلمانی مینویسند، شکست در استالینگراد سالها به عنوان یک تراژدی ملی تلقی میشد. تنها نیم قرن بعد، آلمان متوجه شد که حمله به اتحاد جماهیر شوروی یک جنایت است. در ماه مه ۱۹۸۵، رئیس جمهور آلمان، ریشارد وایتسکر، با اشاره به موضوع عفو، گفت: «همۀ ما، مجرم و بیگناه، پیر و جوان، باید گذشته را بپذیریم. تمام کسانی که چشمان خود را به روی گذشته میبندند، نسبت به حال نابینا هستند». در اواسط دهۀ ۱۹۸۰، آلمانیها استالینگراد را اغلب به عنوان یک تراژدی و اندوه شخصی برای خانوادههای کشتهشدگان که به دنبال نابودی روسها در نبرد ولگا بودند، میفهمیدند.
اشتاین مایر، رئیس جمهور آلمان در ژوئن ۲۰۲۱ از موزۀ آلمان-روسیه «برلین-کارلشورست» بازدید کرد و در آستانۀ هشتادمین سالگرد حملۀ آلمان نازی به اتحاد شوروی، یک سخنرانی نیم ساعته ایراد نمود. این سخنرانی گواه این واقعیت بود که رهبری جمهوری فدرال آلمان از مقیاس جنایات آلمانیها با تمام جزئیات در طول سالهای جنگ مطلع است. اشتاین مایر خاطرنشان کرد: «از همان روزهای اول، تنفر، یهودیستیزی، بلشویسمستیزی و جنون نژادی علیه مردم اسلاو و آسیایی اتحاد شوروی عامل محرک حملۀ نیروهای آلمانی بود. کسانی که این جنگ را به راه انداختند، مردم را به هر شکل ممکن کشتند و یک وحشیگری و بیدادگری بیسابقه به نمایش گذاشتند».
امروز، با توجه به این واقعیت که آلمان تصمیم گرفته است که «پلنگها» (تانکهای لئوپارد) را به منطقۀ درگیری در اوکراین بفرستد، قابل توجه است که در سال ۲۰۲۱ اشتاین مایر از آلمانیها خواست تا از میدانهای جنگِ فراموشنشدنی در قلمرو بلاروس، اوکراین، روسیه بازدید کنند: «من بسیار علاقهمندم که جوانان، مخصوصاً از مکانهای فراموش شده در شرق قارۀ ما، همانطور که مردم برای بازدید از یادوارههای جنگ جهانی دوم به غرب میآیند، بازدید کنند».
در سخنرانی اشتاین مایر در سال ۲۰۲۱، یکی دیگر از اعترافات او جالب توجه بود: «برغم تمام اتفاقات رخ داده، این واقعیت را که آلمانیها امروز در همین مکانها با مهماننوازی ساکنان بلاروس، اوکراین یا روسیه مواجه میشوند… با قلب رئوف استقبال میشوند، چیزی جز معجزه نمیتوان نامید».
چرا آلمان و غرب دوباره میخواهند وارثان این معجزه و روسیه را به عنوان ستون فقرات آن نابود کنند؟ چرا امروزه به جای بازدید از مکانهای خاطرهانگیز، رژیم نازی اوکراین را با تانکها و تسلیحات آلمانی تجهیز میکنند؟ شاید رهبری آلمان از فراموشی رنج میبرد؟ معلوم میشود که این به دلیل فراموشی نیست. روز گذشته، اولاف شولتس، صدراعظم آلمان گفت: «ما تصمیماتی را که همیشه در سطح بینالمللی سنجیده و مورد توافق قرار میگیرند، اتخاذ میکنیم».
***
در روند ضد حمله در نبرد استالینگراد، فرماندهی شوروی همچنین به اقداماتی دست زد که میتوانست معجزۀ زنده ماندن را برای مهاجمان نشان دهد. یک بار دیگر یادآور میشوم که فرماندهی شوروی یک بار در دسامبر ۱۹۴۲ و دو بار در ژانویۀ ۱۹۴۳ به نیروهای دشمن پیشنهاد داد مقاومت را متوقف کنند، سلاحها را زمین بگذارند و تسلیم شوند. دشمنان علاقهمند به معجزه نبودند. پس از امتناع، همان نیروها در هم شکسته و منهدم شدند، تعدادی نیز به اسارت درآمدند.
مقیاس عظیم پیروزی مردم شوروی در ساحل ولگا در مجتمع موزهای منطقۀ حفاظتشدۀ «نبرد استالینگراد» ولگوگراد در معرض تماشا قرار دارد. در اینجا بیش از ۷ هزار اشیای اهدایی هیئتهای ۶۵ کشور اروپا، آسیا، آفریقا، آمریکا به شهر جمعآوری شده است. پس از پیروزیهای نزدیک مسکو و استالینگراد، اعتبار اتحاد شوروی به طرز باورنکردنی افزایش یافت (در ۱۹۴۱– ۲۶ کشور، در سال ۱۹۴۵، ۴۲ کشور با روسیۀ شوروی روابط دیپلماتیک داشتند). در این موزه همچنین «شمشیر استالینگراد» اهدایی پادشاه بریتانیا نگهداری میشود. در سال ۱۹۴۳، جورج ششم، پادشاه بریتانیا تصمیم گرفت شمشیر بزرگ شوالیه را به عنوان هدیه به شهر اهدا کند. روی آن کتیبههایی به زبان روسی و انگلیسی حک شده بود:
«به شهروندان فولاددل استالینگراد
هدیۀ پادشاه جورج ششم
به نشانۀ ادای احترامِ مردم بریتانیا».
«شمشیر استالینگراد» توسط صنعتگران شهر کاونتری ساخته شده بود. شهری که در سال ۱۹۴۰ در اثر بمبارانهای آلمان ویران گردید. در سال ۱۹۴۴، پیمان دوستی و همکاری بین استالینگراد و کاونتری انگلیس امضا شد.
مراسم رسمی اهدای شمشیر در ۲۹ نوامبر ۱۹۴۳ (۷ آذر ۱۳۲۲) در تهران و طی دیدار یوسف استالین، فرانکلین روزولت و وینستون چرچیل، رهبران کشورهای ائتلاف ضد هیتلر انجام گرفت. ملکۀ بریتانیا یک هدیۀ ویژه به شهر ارمغان کرد: یک مرکز تلفن با ۱۰۰۰۰ شماره. از طریق انجمن امداد انگلستان شش بیمارستان (صحرایی) به استالینگراد تحویل گردید… اما اکنون از بریتانیای کبیر سلاحهای مرگبار به حریم روسیه شوروی سابق عرضه میشود. در سال ۲۰۲۰، انگلیسیها در «حیاط خلوت روسیه» مشغول آموزش پیاده کردن نیروها بودند…
مأخوذ از بنیاد فرهنگ راهبردی
۱۴ بهمن- دلو ۱۴۰۱
آمریکاییها در افغانستان چه کردند؟ – بابکین – ا. م. شیری
آمریکاییها در افغانستان چه کردند؟

نیکولای بابکین (NIKOLAI BOBKIN)
ا. م. شیری
آمریکا پس از ۲۰ سال اشغال، افغانستان را رها کرد تا نابود شود.
در افغانستان، مردم سختترین زمستان در دهههای اخیر را تجربه میکنند. دمای هوا به زیر ۳۵ درجه سانتیگراد رسیده است. به گفتۀ وزارت مدیریت حوادث طبیعی در کابل، تلفات چنین زندگی به حداقل ۱۶۶ نفر رسیده است.
آمریکا پس از ۲۰ سال اشغال، افغانستان را رها کرد تا نابود شود. اقتصاد کشور سقوط کرده است، غذای کافی وجود ندارد و علاوه بر آن، مردم هنوز از سرما میمیرند. بیش از ۲۴ میلیون نفر از ۳۷ میلیون نفر جمعیت این کشور به کمک نیاز دارند. آمریکا به چنین فاجعه انسانی توجه نمیکند. در حالیکه خودش افغانستان را به طالبان ممنوعه در روسیه تسلیم کرد، آنها را مسبب همۀ مشکلات قلمداد میکند.

با این حال، مسئله بر سر طالبان نیست. دولت افغانستان در طول سالیان متمادی به کمک کشورهای دیگر وابسته بود. بر اساس گزارش بانک جهانی در سال ۲۰۱۹، ۷۵ درصد هزینههای دولت افغانستان از طریق کمکهای بلاعوض از طرف شرکای بینالمللی پوشش تأمین میشد.
افغانها حتی در دورۀ اشغال آمریکاییها در شرایط فقر شدید به سر میبردند. در سال ۲۰۲۰، رئیس جمهور اشرف غنی اظهار داشت که ۹۰ درصد مردم زیر خط فقر با کمتر از ۲ دلار (دالر) در روز زندگی میکنند. آمریکا با خروج از این کشور، پروژههای زیربنایی و کمکهای ارائه شده از طریق آژانس کمکهای آمریکا برای توسعۀ بینالمللی، بانک جهانی، صندوق بینالمللی پول و بانک توسعۀ آسیایی را به حالت تعلیق درآورد. آمریکاییها ذخایر دولت افغانستان در حسابهای بانکی در ایالات متحده را نیز مسدود کردند.
بر اساس گزارش صندوق بینالمللی پول، داراییهای ذخیرۀ بانک مرکزی افغانستان تا آوریل ۲۰۲۱ به ۹.۴ میلیارد دالر (دلار) رسیده بود و حدود ۷ میلیارد دلار آن در ایالات متحده نگهداری میشود. سپس بایدن یک فرمان اجرایی را امضا کرد که به موجب آن ۷ میلیارد دلار از وجوه مسدود شده افغانستان که در ایالات متحده نگهداری میشود، بگونهای تقسیم شود تا نیمی از آن به نفع قربانیان حملات ۱۱ سپتامبر ضبط شود. تنها این اقدام برای تشدید بحران اجتماعی-اقتصادی در افغانستان کافی بود.

گرسنگی
فقر جمعیت منجر به قحطی میشود که جان هزاران نفر را میگیرد. به گفتۀ وزارت بهداشت افغانستان، در سال ۲۰۲۲ نزدیک به ۳ میلیون کودک در افغانستان دچار سوءتغذیه بودند. برنامۀ جهانی غذا ارقام متفاوتی ارائه میدهد و پیشبینی میکند که در سال ۲۰۲۳ در افغانستان ۸۷۵ هزار کودک از سوءتغذیه حاد و ۲.۳ میلیون کودک و همچنین ۸۴۰ هزار زن از سوءتغذیه نسبتاً حاد رنج خواهد برد.
بلینکن، وزیر امور خارجۀ آمریکا در سپتامبر گذشته گفت که از زمان خروج نیروهای آمریکایی در اوت ۲۰۲۱، کل کمکهای بشردوستانه ایالات متحده به افغانستان و کشورهای همسایه از ۱.۱ میلیارد دلار فراتر رفته است. سازمانهای بینالمللی بیش از ۲.۶ میلیارد دلار کمک ارائه کردند. با این حال، مقامات سازمان ملل میگویند که این تعهدات از نیازهای بشردوستانه کشور کمتر است. و منظور از «کشورهای همسایه» کمک به افغانهایی است که همراه با آمریکاییها کشور را ترک کرده و در خارج از کشور مقیم هستند. شمار چنین افراد کم نیست. طرفه اینکه، بزرگترین فرار از زمان جنگ ویتنام بود. بیش از ۷۶۰۰۰ نفر از آنها را ایالات متحده پذیرفته است. اما این تعداد فقط کسانی هستند که با اشغالگران همکاری میکردند و میتوانستند به هواپیماهای نظامی آمریکایی سوار شوند.
کسانی که از دست طالبان فرار کردند، در سراسر جهان پراکنده شدند. اما بیشتر آنها به ایران رفتند. بنا به تخمین دولت ایران، از ابتدای سال ۲۰۲۱، بیش از نیم میلیون نفر افغان وارد این کشور شده است. تخمین زده میشود که ۱۱۸۰۰۰ نفر دیگر به پاکستان گریخته است. در ترکیه حدود ۳۰۰۰۰۰ مهاجر افغان بدون مدرک و بیش از ۱۲۰۰۰۰ پناهجوی افغان ثبت شده است. هیچ یک از این کشورها برای حمایت از پناهجویان افغان کمکهای بشردوستانه دریافت نمیکنند.

توزیع نان
اجرای طرح بشردوستانۀ سازمان ملل متحد برای افغانستان در سال ۲۰۲۲ به ۴.۴ میلیارد دلار نیاز داشت. اما سازمان ملل کمتر از نیمی از آن را دریافت کرد که حتی هزینۀ مبارزه با گرسنگی را نیز پوشش نداد. کمککنندگان غربی به تعهدات مالی خود عمل نکردند. با این حال، آنها از طالبان میخواهند که حکومتداری، تعامل سیاسی و احترام به حقوق زنان و دختران را بهبود بخشند و میگویند، میدانیم که به رسمیت شناختن حکومت طالبان بدون این شرایط غیرممکن است، اما این امر یک چشمانداز بلندمدت است. با وجود این، اکنون از یک وضعیت اضطراری صحبت میکنیم. کشور در آستانه انقراض قرار گرفته است. کمکهای بشردوستانه غرب به افغانستان پس از آنکه طالبان در ۲۴ دسامبر سال گذشته، استخدام زنان در سازمانهای غیردولتی را ممنوع کرد، بیشتر کاهش یافت.
فاجعه انسانی در افغانستان از اقدامات غرب- قطع ارتباط بانک مرکزی افغانستان و بانکهای تجاری با نهادهای مالی جهانی، مسدود کردن ذخایر ارزی افغانستان و کاهش ارزش پول افغانی ناشی میشود. در افغانستان شکی نیست که اگر آمریکا میخواست میتوانست به افغانها کمک کند. اما آمریکاییها هیچ استراتژی برای امارت اسلامی افغانستان ندارند. سهم افغانها فقط گرسنگی، سرما و فقر است.
برگرفته از: بنیاد فرهنگ راهبردی
مطالب مرتبط:
ــ ایالات متحدۀ آمریکا تروریست اصلی جهان
ــ تروریسم چیست؟ تروریست کیست؟
۱۳ بهمن-دلو ۱۴۰۱
اوضاع نظامی و سیاسی جهان – زیوگانوف – ا.م. شیری
اوضاع نظامی و سیاسی جهان

مصاحبۀ گنادی زیوگانوف، صدر کمیتۀ مرکزی حزب کمونیست و رهبر فراکسیون حزب کمونیست در مجلس دومای فدراسیون روسیه با فرستندۀ تلویزیونی «روسیه ۲۴»
زیوگانوف در مصاحبه با تلویزیون «روسیه ۲۴» در مورد اوضاع نظامی-سیاسی جهان گفت: «بحران ساختاری سرمایهداری جهان را فراگرفته است. در قرن گذشته نیز دو بار اتفاق افتاد و هر دو به جنگهای جهانی ختم شد. اکتبر کبیر جهان را از مهلکۀ بحران اول خارج کرد. پیروزی بزرگ ما از دومی بیرون کشید». او تصریح کرد که درگیریهای کنونی ناشی از تلاش جهانیسازان آمریکایی برای حفظ سلطۀ خودشان است. در عین حال، به گفتۀ صدر کمیتۀ مرکزی حزب کمونیست، روسیه با قدرت نظامی و چین با اقتصاد به سرعت در حال توسعۀ خود، رقبای اصلی آمریکا هستند.
رهبر کمونیستها تشدید اوضاع در خاورمیانه را با تلاش جهانیگرایان برای برقراری کنترل دائمی بر منابع انرژی مرتبط دانست. او گفت: «از آنجایی که آنها دیگر نمیتوانند دیکته کنند، درگیریها را همانطور که بارها انجام دادهاند، دامن میزنند و میخواهند این روند را مدیریت کنند».
گنادی زیوگانوف گفت که مقصر اصلی درگیری در اوکراین ایالات متحدۀ آمریکا است. همچنین، به گفتۀ صدر کمیتۀ مرکزی حزب کمونیست فدراسیون روسیه، تلاشهای آمریکا باعث شعلهور شدن آتش روسهراسی و مبارزه با فرهنگ روسیه در کشورهای اروپایی شده است. وی ضمن اشاره به ضرورت تغییر مسیر اقتصادی-اجتماعی تاکید کرد: «ما قادر به مقابله هستیم».
زیوگانوف چگونگی آماده شدن اتحاد جماهیر شوروی در شرایط مشابه برای جنگ آینده و اقدامات به عمل آمده برای دستیابی به پیروزی را یادآور شد. وی با اشاره به عدم انجام چنین تلاشهایی در زمان حاضر، اظهار داشت که کشور با چالشهای جدی مواجه است. او با تأکید بر وجود کاستیهای جدی در نظام آموزش و پرورش، گفت: «در این موج، در مقابل کسی برنده نخواهید شد».
گنادی آندریویچ ساماندهی یک اقتصاد پر تحرک، تجدید نظر در سیاست مالیاتی و همچنین، بسیج جامعه برای انجام وظایف تعیین شده را خواستار شد. وی خاطرنشان کرد: کشور ما در حل چنین مشکلاتی تجربۀ تاریخی دارد. علاوه بر این، رهبر کمونیستها حمایت از روسیه در مبارزه با تهدیدات خارجی توسط کشورهای سوسیالیستی و نیروهای چپ کل جهان را مورد تأکید قرار داد.
صدر کمیتۀ مرکزی حزب کمونیست فدراسیون روسیه با بیان اینکه به ما اعلام جنگ کردهاند، افزود فقط افراد میهنپرست، قوی و باسواد در جنگ پیروز میشوند. او وجود برنامههای درسی متفاوت در مدارس را غیرقابل قبول خواند و لزوم استفاده از تجربۀ شوروی در شکل دادن به نظام آموزش و پرورش را خاطرنشان کرد.
زیوگانف ضمن تأکید بر مبارزه با شورویستیزی، حملات به گذشتۀ شوروی در برخی از رسانهها را یک اشتباه سیاسی خواند. وی همچنین، برنامۀ ضد بحران حزب کمونیست را یادآور شد که بر اساس آن چارچوب قانونی تهیه شده و از تجربۀ موفق شرکتهای مردمی نیز باید استفاده شود.
گنادی آندریویچ در بارۀ کمکهای کمونیستها به مناطق آسیبدیده از جنگ صحبت کرد و از آمادگی برای اعزام ۱۰۵ کاروان کمکهای بشردوستانه و همچنین، کار با کودکان مناطق خط مقدم خبر داد.
زیوگانف از مقامات دولتی خواست تا مطابق با چالشهای زمان عمل کنند، ارادۀ سیاسی نشان دهند و به تغییرات ساختاری دست بزنند. وی گفت: ما به یک دورۀ جدید، به یک مشی سیاسی جدید و به نظام آموزشی و تربیتی جدید نیاز داریم. علاوه بر این، رهبر کمونیستها لزوم تمرکز بر دستیابی به یک نقطۀ عطف در مبارزه با نازیسم و باندریسم در ماههای آینده را مورد تأکید قرار داد. وی، از جمله توصیه کرد که برای ایجاد اختلال در عرضۀ تسلیحات غربی به اوکراین، لازم است تأسیسات زیرساختی راهبردی آن را از کار بیاندازیم.
در پایان، گنادی آندریویچ در بارۀ برگزاری جشنهای صدمین سالگرد تشکیل اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی توسط حزب کمونیست فدراسیون روسیه صحبت کرد و از همه دعوت کرد تا به جشن سی سالگی بنیانگذاری حزب کمونیست فدراسیون روسیه بپیوندند.
نقل از: وبسایت حزب کمونیست فدراسیون روسیه
۱۲ بهمن-دلو ۱۴۰۱
آیا ایران با خطر یک جنگ بزرگ مواجه بود؟
آیا ایران با خطر یک جنگ بزرگ مواجه بود؟

دمیتری مینین (DMITRY MININ)
ا. م. شیری
حملۀ پهپادها به تأسیسات نظامی ایران در شب نهم بهمن ماه به احتمال زیاد با تلاش مشترک اسرائیل و آمریکا انجام شد. اگر چه برخی شواهد نشان از این دارد، اما در جریان سفر ویلیام برنز، رئیس سازمان سیا به اسرائیل دو طرف دخالت خود در این حمله را تأئید نکردند. و این، با رویۀ معمول آنها که تقریباً همیشه در بارۀ ضربه زدن به ایران لاف میزنند، متفاوت است.
امتناع آنها از اعتراف به مشارکت در این اقدام، ظاهراً با این واقعیت توضیح داده میشود که این تنها یکی از یک سری عملیات است که اخیراً علیه ایران انجام شده و برخی از آنها نیز تلفاتی در میان مردم غیرنظامی به همراه داشته است. و احتمالاً این اقدام آخر در کارزار گستردۀ واشینگتن و متحدان منطقهای آن برای تغییر قدرت در تهران نبوده و افشای چهرۀ خود در حال حاضر در برنامههای آنها نیست. علاوه بر این، به هیچ نتیجۀ ملموسی نیز افتخار نمیکنند.

دیوید بارنیا، رئیس موساد، ویلیام برنز، رئیس سیا و نفتالی بنت، نخست وزیر سابق اسرائیل

تأسیسات غنیسازی اورانیوم ایران
از نظر اسرائیل نه تنها تلاش ایران برای تغییر مسیر در عرصۀ بینالمللی، بلکه، توافق نامطلوب به عقیده آن در مورد برنامۀ هستهای ایران، و از نظر آمریکا نیز تأمین ارتش روسیه در جریان عملیات نظامی ویژه از سوی ایران خطرناک است. در عین حال، آمریکاییها همچنین سعی کردند هرگونه حرکت مثبت نتانیاهو در جهت روسیه را تضعیف کنند. یک مقام ارشد آمریکایی به نیویورک تایمز گفت که موساد اسرائیل به طور کامل پشت این اقدامات بوده است. وال استرین ژورنال نوشت، که حمله بوسیلۀ اسرائیل انجام گرفته و هدف آن، آزمایشگاه یا مرکز تدارکات بوده است نه انبار مهمات.
درست است، کییف بلافاصله هیاهو به راه انداخت و گفت که گویا در پشت همۀ حوادث جهان قرار دارد. میخائیل پودلیاک، مشاور زلنسکی در «تویتر» نوشت: «شب انفجاری در ایران- مؤسسات تولید پهپاد و موشک، پالایشگاههای نفت. ما به شما هشدار دادیم». وزارت امور خارجه ایران به همین مناسبت کاردار اوکراین در تهران را احضار کرد و احتمالاً در مورد چیزی نیز به او «اخطار» داده است. لافهای اوکراینی را هیچ کس در جهان جدی نگرفت.

نشان رزمایش آمریکا و اسرائیل
در واقع این حمله به تأسیسات ایران، آخرین اقدام بزرگترین رزمایش مشترکی بود که آمریکا تا به حال با اسرائیلیها انجام داده است. این رزمایش با نام بلوط عرعر از ۲۳ ژانویه در اسرائیل آغاز شد. فرماندهی مرکزی ایالات متحده و ارتش اسرائیل نزدیک به ۶۵۰۰ سرباز آمریکایی و همچنین بیش از ۱۱۰۰ سرباز اسرائیلی را به آن جلب کردند. در این رزمایش ۱۰۰ فروند هواپیمای نظامی آمریکایی و ۴۲ فروند اسرائیلی، از جمله ۴ بمبافکن رادارگریز اف-۳۵ و ۴ بمبافکن هستهای سنگین ب-۳۲، حداقل ۴ هواپیمای جنگندۀ اف-۱۸، و همچنین دو هواپیمای بدون سرنشین ریپر امکیو-۹ (MQ-9 Reaper) و هواپیمای تانکر دوربرد شرکت میکند. در این تمرین از شلیک مستقیم ۸۱۵۰۰ تن مهمات، راکتانداز چندگانۀ ارتش آمریکا، پرتابگرهای راکت، بمبهای هدایتشوندۀ لیزری و موشکهای کروز رادارگریز استفاده شد. قرار بود آنها تمام حوزههای جنگ، اعم از فضایی و الکترونیکی را پوشش دهند. نیروی دریایی اسرائیل برای اولین بار با یک گروه ضربتی ناو هواپیمابر به فرماندهی ناو هواپیمابر یو اس اس جورج اچ دبلیو بوش وارد تعامل شد. قایقهای موشکی و زیردریاییها، مأموریتهای مشترک با آن را شبیهسازی کردند. همچنین سوختگیری کشتیهای موشکی سار ۵ اسرائیل را با یک کشتی نفتکش آمریکایی تمرین کردند تا برد خود را افزایش دهند.
سخنگوی پنتاگون که در این رزمایش حضور داشت، گفت: «من فکر میکنم مقیاس این رزمایش به طیفی از سناریوها مرتبط است و ایران میتواند از آن نتیجهگیری کند».
تمرکز چنین پتانسیلی زمینه را برای برخی رسانههای جهانی فراهم ساخت تا در شب حمله به اهداف ایرانی، آغاز تهاجم همهجانبۀ آمریکا و اسرائیل به ایران را اعلام کنند. قبل از این، البته، خیلی دور بود، در هر صورت، پیاده نظام کافی وجود نداشت، اما شکی نیست که اگر تهران تلاش میکرد پاسخ دهد، با موج دوم حملات بسیار قدرتمندتر مواجه میشد. اما ایران تسلیم چنین تحریکاتی نشد. پارسها از قدیم میدانستند که غذای انتقام را باید سرد سِرو کنند و چگونگی انجام این کار را میدانند. آنها منتظر خواهند ماند تا میهمانان ماورای اقیانوسها منطقۀ آبی محلی را ترک کنند. بعد از آن همه چیز از نو شروع میشود و اسرائیل هیچ آرامشی برای نشان دادن قدرت نخواهد داشت.
به عنوان مثال، DEBKAfile، نزدیک به سازمانهای اطلاعاتی اسرائیل، در ماه ژانویه از رزمایش ذوالفقار ۱۴۰۱ در ایران خبر داد که در آن پهپادهای ایرانی ابابیل، ۵ حملۀ انتحاری به ماکت بندر نظامی-دریایی اسرائیل در دریای سرخ در ایلات را شبیهسازی کردند. طراحان نظامی ایرانی ماکتی از پایگاه هدف برای این رزمایش و همچنین یک ناو کلاس ۶ اسرائیلی طراحی کردند. مرکز هستهای دیمونای اسرائیل در صحرای نقب نیز هدف احتمالی این رزمایش بود. «بلوط عرعر» این چشمانداز ناخوشایند برای اسرائیل را از بین نبرد.

ماکت پایگاه نیروی دریایی اسرائیل در ایلات مورد اصابت پهپادهای ایرانی در حین تمرین
البته، اثربخشی حملات علیه تأسیسات نظامی ایران بسیار مشکوک است. این خبر که بعداً جعلی بودن آن مشخص شد، تقریباً دهها مورد از مهمترین مؤسسات صنعتی در سراسر کشور را نشان میداد. در واقع، به نظر میرسد یک انبار مهمات در اصفهان آسیب دید. اما به بزرگترین کارخانه تولید هواپیماهای بدون سرنشین شهر آسیب زیادی وارد نشد. زیرا، دفاع آن به اندازه کافی قوی بود. علاوه بر این، این موشکها، موشکهای جدی نبودند، بلکه فقط پهپادهای کمپرواز با بار رزمی کوچک بودند که برای تشویق ایرانیها به «پاسخ دادن» برای حملههای کوبندهتر بعدی طراحی شده بود. از آنجایی که این اتفاق نیفتاد، میتوان نتیجه گرفت که ارتش ایران برای چنین سناریویی آماده بود. به همین دلیل طراحان مجبور شدند در همان ابتدا آن را جمع کنند.

رزمایش ارتش ایران در منطقۀ اصفهان
نباید تصور کرد که ایران برنامههای دفاعی خود را به دلیل این حمله متوقف خواهد کرد و یا مسیر انتخابی خود را تغییر خواهد داد. بلکه برعکس، با درک اینکه تنها نخواهد ماند، ارادۀ خود را تقویت خواهد کرد.
این اقدام نتانیاهو یک حرکت ناسنجیده است. «مشکل ایران» را نمیتوان به این شکل حل کرد. اما اگر تأمین محصولات مورد نیاز روسیه از آنجا بدون دستیابی به چیز دیگری واقعا آسیب ببیند، نتانیاهو فقط فرصت ارتباط محرمانه با مسکو را از دست خواهد داد. تمایل ایالات متحده در این شرایط برای شستن دستها و انداختن همۀ گناهان به گردن نخست وزیر اسرائیل، نمونۀ آشکار این است که چگونه ایالات متحده میتواند برای اسرائیل «مفید» باشد.
مأخوذ از بنیاد فرهنگ راهبردی
۱۲ بهمن-دلو ۱۴۰۱
فروپاشی اخلاقی بدتر است از شکست نظامی
فروپاشی اخلاقی بدتر است از شکست نظامی

ایگور اسکریپکا (IGOR SKRYPKA)
ا. م. شیری
سربازان اجباری نیروهای مسلح اوکراین بجز مرگ و سالها زندان، انتخاب سوم هم دارند.
بسیج از طریق جمع کردن افراد در خیابانها و سایر اماکن عمومی راهی برای استخدام در ارتش است که کشورهای کم و بیش متمدن از قرن هجدهم تاکنون آن را فراموش کردهاند. حتی در هرج و مرج جنگ داخلی روسیه نیز طرفین به چنین روشی متوسل نشدند.
اوکراینیها با آغاز «عملیات ضد تروریستی» در سال ۲۰۱۴، پس از آن به یاد این روش افتادند که معلوم شد توزیع و تحویل احضاریهها در محل سکونت سربازان بیمعنی است و آنها درها را باز نمیکنند.
برای جمعآوری ۳۰ تا ۴۰ هزار نیرو در هر شش موج بسیج در یک کشور ۴۰ میلیون نفری، محدودیت سنی ۶۰ سال تعیین شده است. فقط هیتلر میتوانست در آستانۀ فروپاشی رایش سوم به چنین سنی ببالد. اما از نظر او این فقط به فولکشتورم (طوفان مردم) مربوط میشد (هنگام مثله کردن اتحاد شوروی در سال ۱۹۹۱، اوکراین با بیش از ۵۰ میلیون نفر جمعیت جدا شد. مترجم).
اکنون بسیج در اوکراین مقیاس بیسابقهای به خود گرفته است. روزانه دهها فیلم و عکس از کار «کشتهسازان» در شبکههای اجتماعی منتشر میشود. روندهای جدیدی آغاز شده است.
برای اینکه «شکار» را نترسانند، کارمندان حوزههای ثبت نام نظامی اکنون حتی با آمبولانسها سر کار میروند. مسدود کردن وسایط حمل و نقل و کمین کردن در خروجی مراکز خرید رایج شده است. در دنپروپتروفسک به افرادی که هنگام حملۀ هوایی به مترو پناه بردند، احضاریه داده شد.
این روش به طور گسترده استفاده میشود. به عنوان مثال، در لوو (Lvov). پلیس و ارتش تمام راههای خروجی را مسدود میکنند، راهبندان بزرگی ایجاد میشود و هر خودرویی را که از شهر خارج میشود، بازرسی میکنند و به دنبال مردان در سنین نظامی میگردند. پیشتر عملاً به لوو کاری نداشتند. اما اکنون کمبود پرسنل در نیروهای مسلح اوکراین باعث شده است تا به یاد این «ذخیره» بیافتند. توزیع احضاریهها در کییف نیز که قبلاً مشاهده نمیشد، آغاز شده است.
همچنین، به یاد مهاجران به خارج از کشور نیز افتادهاند. کابینۀ اوکراین به هیئتهای دیپلماتیک دستور داد تا سوابق نظامی اوکراینیهای مقیم کشورهای خود را بررسی کنند و «برای تسهیل بازگشت آنها به اوکراین در زمان بسیج»، درخواستهایی از سفارتهای اوکراین به مقامات کشورهای مربوطه مبنی بر اطلاعرسانی در مورد شهروندان اوکراینی مقیم آن کشورها که در ردههای سنی معین شده هستند، ارسال گردید. و اطلاع هم میدهند. علاوه بر این، بعید است که موضوع به اطلاعرسانی محدود شود، کار به اخراج هم خواهد کشید.
در چنین شرایطی مقاومت رشد میکند. این دیگر به تلاش برای گریز از روبرو شدن با کارکنان حوزههای ثبت نام نظامی محدود نخواهد ماند. بخصوص اینکه، مأموران بسیج باید از فنون مورد استفاده برای دستگیری مجرمان مانند تهدید با سلاح و پیچاندن دستان افرادی که مقاومت میکنند، استفاده کنند.
در اینجا ویدیوی یکی از این صحنهها جالب توجه را مشاهده میکنیم که در روستای اینگولتس، منطقۀ خرسون فیلمبرداری شده است. فیلمهای دلخراشی زیادی وجود دارد. به عنوان مثال، یک مرد در حین بیرون کشیدن از خانهاش به شدت مقاومت میکند. کودکی به کمک او میآید. مأموران سربازگیری با بیرحمی تمام آن کودک را به بیرون پرت میکنند.
به دست اندرکاران «کشتهسازی» اکیداً هشدار دادهاند که اگر این طرح محقق نشود، باید «کسریها» را بحساب خود جبران کنند. مگر کسی این را میخواهد؟ شایعات در مورد تلفات نیروهای مسلح اوکراین با سرعت نور در حال گسترش است.
افرادی که نتوانستند از بسیج «در امان» بمانند، از فرماندهان بد در فیلم گلایه میکنند. میگویند که آنها را بدون آمادگی رزمی و بدون تجهیزات جنگی به خط مقدم پرتاب کردهاند، غذا نمیدهند، مجروحان را تخلیه نمیکنند.
تعداد موارد «سرپیچی از دستور» و امتناع از رفتن به موضع افزایش یافته است. در یکی از واحدها، ۱۸ نفر و در سایر یگانها ۳۰-۴۰ نفر باقی ماند. «۱۲ بار حمله شد! از ۲۸۶ نفر، ۱۸ نفر!!! »، فرمانده گروهان فریاد میزد (از آنجایی که طبق مقررات معمول واحدها شامل ۱۰۰-۱۵۰ نفر هستند، به طور منظم پر و خالی میشوند، یعنی در عرض چند هفته ۲-۳ هیئت از بین میرود.
در ویدیوی دیگری، بقایای گروهان اول گردان ۱۴۴ دفاع ارضی از تیپ ۱۱۶ پیام «استاندارد» برای زلنسکی ثبت میکنند.
برای کنترل اوضاع، زلنسکی یک قانون برای تقویت مسئولیت پرسنل نظامی امضا کرد که بر اساس آن فراریان به دلیل سرپیچی از دستور، به حبس از ۷ تا ۱۲ سال محکوم خواهند شد. مجازات تا ۱۰ سال زندان برای کسانی که بدون اجازه میدان جنگ را ترک کنند، تنها راه نجات است.
افزایش موارد مقاومت در برابر «گورکنان» از فروپاشی اخلاقی در جامعه اوکراین گواهی میدهد. و مقاومت فردی ناگزیر به پشتیبانی گروهی میانجامد. چندین ویدیو در رابطه با درگیری بستگان جنگجویان تیپ ۱۱۶ دفاع ارضی فوقالذکر از پالتاوا با یک فرمانده گردان منتشر شده است. در این ویدیوها معترضان میگویند نفرات گردان را در نزدیکی سولهدار رها کردهاند، همۀ افسران در مرخصی استعلاجی هستند، بستگان ما را برگردانید.
کانال تلگرام Legitimny گزارش میدهد که در پس زمینۀ رسوایی مرتبط با تیپ ۱۱۶ نیروهای دفاع ارضی، آنها در حال کار بر روی پروژۀ غلبه بر بحران هستند. پروژه به شکل زیر است:
۱ــ ترساندن و وادار کردن مردم به سکوت بواسطۀ نیروهای مسلح اوکراین؛ بیاعتبار کردن بستگان سربازان اجباری و متهم کردن آنها به خیانت؛
۲ــ پیدا کردن یک قربانی از «گروه زالوژنی» در وزارت دفاع (پاکسازی ارتش از افراد مرتبط با آن گروه)؛
۳ــ جلوگیری از انتشار اطلاعات.
برای سربازی که با زور به خط مقدم رانده میشود، بین مرگ و سال ها زندان، انتخاب سوم مطرح میشود – تسلیم داوطلبانه. آیا کمک خواهد کرد؟ و این موارد بیشتر و بیشتر اتفاق میافتد.
تاریخ نشان میدهد که فروپاشی اخلاقی میتواند بدتر از شکستهای نظامی باشد.
مأخذ: تارنمای بنیاد فرهنگ راهبرد
۱۲ بهمن- دلو ۱۴۰۱
تجزیه و تحلیل شیمیایی دروغهای آمریکایی در مورد عراق و اوکراین
تجزیه و تحلیل شیمیایی دروغهای آمریکایی در مورد عراق و اوکراین

ایگور شومیکو (IGOR SHUMEYKO)
ا. م. شیری
دروغ به خون تبدیل میشود
۲۰ سال پیش، در ۵ فوریه ۲۰۰۳، کولین پائول، وزیر امور خارجۀ آمریکا، «گرانترین لولۀ آزمایشگاه تاریخ بشر» را در شورای امنیت سازمان ملل متحد نشان داد. دونالد ترامپ که اساساً شمردن پول را بلد است، بعداً در این باره گفت: «بدترین اشتباه تاریخ کشور ما ۷ تریلیون دلار ارزش داشت».
تسلیحات کشتار جمعی عراق که پائول مطرح کرد، پیدا نشد و «لوله آزمایش پائول» به نماد سیاست قرن ۲۱ تبدیل گردید.
پس از آن، رادیو «اکو مسکوا» (پژواک مسکو) این سخنان پائول را پخش کرد: «هیچ چیز خطرناکی در آنجا وجود نداشت، فقط یک دروغ بود که قرار بود شبیه یک سلاح بیولوژیکی یا شیمیایی معرفی شود. ما میخواستیم نشان دهیم که اگر واقعاً وجود داشته باشد، مقدار کمی از این دارو چقدر میتواند خطرناک باشد». این دروغ وزیر خارجه آمریکا به قیمت ۷ تریلیون دلار باضافۀ جنگ علیه محکومیت دروغ و تولد گروه داعش (ممنوعه در روسیه) از بقایای ارتش عراق تمام شد. و اکنون نه عراق، بلکه اوکراین در شرایط آزمایشگاهی قرار دارد. دروغ دوباره به خون تبدیل میشود.
و این هم متن پیاده شدۀ سخنان پائول: «کمتر از یک قاشق چای خوری سیاه زخم خشک، تقریباً به همان اندازه، این مقدار تقریباً یک قاشق چای خوری است. کمتر از یک قاشق چای خوری سیاه زخم خشک در یک پاکت، مجلس سنای ایالات متحده را در پاییز ۲۰۰۱ تعطیل کرد».
بلی، در متن سخنرانی پائول کلمۀ «ساختگی» وجود ندارد. اما بحث در مورد محتویات لوله آزمایش، کلماتی را که پائول در آن زمان به زبان آورده بود، کاملاً پنهان کرد: «کمتر از یک قاشق چایخوری سیاه زخم خشک (سیاه زخم) در یک پاکت، سنای ایالات متحده را در پاییز ۲۰۰۱ تعطیل کرد»!
این مسئله شبیه «پروندۀ امریتراکس» (Amerithrax) بود: در سپتامبر ۲۰۰۱، نامههای آلوده به سیاه زخم به چندین رسانه و دو سناتور دموکرات پست شد. ۲۲ نفر مبتلا شد. پنج نفر از آنها مُرد. پائول یک نقاشی ترسیم کرد: «یک قاشق چای خوری پودر مجلس سنا را تعطیل کرد»! دنیا باید از وحشت خشک میشد…
ادارۀ تحقیقات فدرال آمریکا تصریح کرد: «این یکی از بزرگترین و پیچیدهترین تحقیقات در تاریخ ایالات متحده بود». پس از آنکه بروس ادواردز آیوینز مظنون شناخته شد، همه چیز مانند لی هاروی اسوالد اتفاق افتاد. در ۶ اوت ۲۰۰۸، او «در پروندۀ آمریتراکس مجرم شناخته شد» و یک هفته قبل از آن، او … مصلحتاندیشانه خودکشی کرد.
«پیچیدهترین تحقیقات در تاریخ ادارۀ تحقیقات فدرال» حتی سعی نکرد به عراق برسد. هیچ چیز فراتر از ایالات متحده نرفت. کاملاً در داخل آمریکا باقی ماند.
اجازه بدهید پوچی را که به ما القاء میشود، تقویت کنیم. در آستانۀ انتخابات میان دورهای آمریکا (نوامبر ۲۰۲۲) همسر نانسی پلوسی (حزب دموکرات) رئیس کنگرۀ آمریکا ترور شد. شخصی با چکش پُل پلوسی را مورد اصابت قرار داد و بایدن بلافاصله اعلام کرد: «به نظر میرسد هدف این حمله خود نانسی بوده است». رئیس جمهور خواستار «محکومیت خشونت سیاسی» شد و تسلیت گفت: «پُل پلوسی احساس بهتری دارد». دموکراتها نیز حال بهتری داشتند: در میان موج همدردی با «قربانیان خشونت سیاسی»، از شکست در انتخابات اجتناب کردند. طبق «روش پائول»، بایدن همچنین میتوانست یک چکش رمزی را روی سکو بلند کند و با اشاره به نشانِ چین بگوید: «ببینید! آنجا، همان چکش دقیقا در کنار داس است! نانسی، رئیس کنگره و همسر قربانی نگون بخت، روز قبل به تایوان پرواز کرده بود و باعث عصبانیت استادان چینی چکش شده بود. در نتیجه…»
دنبالۀ دروغهای پائول در سازمان ملل متحد، همان خط ممتدی است که با «پودر سفید» تا اوکراین کشیده میشود…
متن پیاده شدۀ سخنان کولین پائول را تا آخر میخوانیم: «بنا به ارزیابی کمیسیون ویژۀ سازمان ملل متحد ناظر بر کنترل سلاحهای کشتار جمعی عراق، صدام حسین میتواند ۲۵۰۰۰ لیتر تولید کند، که اگر به صورت خشک تغلیظ شود، این مقدار برای پر کردن دهها و دهها هزار قاشق چایخوری کافی است…». بنابراین، معلوم میشود که «سلاحهای کشتار جمعی» عراق میتوانست ۱۰۰۰۰۰ سناتور آمریکا را مسموم کند و مجلس سنای آن را تا چندین قرن تعطیل کند!
تا اواسط بازرسیهای کمیسیون ویژۀ سازمان ملل متحد ناظر بر کنترل سلاحهای کشتار جمعی عراق، اسکات ریتر که اکنون نه در ارتباط با پروندۀ عراق، بلکه در رابطه با اوکراین مشهورِ جهان است، بازرس اصلی بود. ریتر کار خود در مورد عراق را در فیلم مستند «روی شنهای روان» (۲۰۰۱) توضیح داد. او مدعی شد که عراق سلاح کشتار جمعی ندارد! شهادت او در کنگرۀ آمریکا طوفان به پا کرد و سپس فروکش کرد.
آنها دیگر بخاطر دروغهای خودشان شرم نمیکردند. واشینگتن تایمز در مورد عراق نوشت: مهندسان سیا که به عنوان تکنسینهای سازمان ملل کار میکردند، بدون اطلاع رهبری کمیسیون ویژۀ سازمان ملل متحد ناظر بر کنترل سلاحهای کشتار جمعی عراق، تجهیزاتی را برای جاسوسی از اهداف عراقی تعبیه کردند. این کار، یادآور کار مأموریت سازمان امنیت و همکاری اروپا در دونباس است: کارکنان این هیئت به عنوان گرادهندگان توپچیان اوکراینی عمل میکردند.
اسکات ریتر در مورد اوکراین میگوید: «قتلعام در بوچا توسط خود اوکراینیها… حتی قبل از جنگ در دونباس در ۲۴ فوریه ۲۰۲۲، در سال ۲۰۱۴ سازماندهی شد و وضعیت فعلی اوکراین یک درگیری نیابتی است. این درگیری نیابتی بالاتر از دروغی است که به گوش میخائیل گارباچوف خواندند و وعده دادند که اگر روسیه از آلمان شرقی خارج شود و ۴۰۰۰۰۰ سرباز خود را از آنجا خارج کند، ناتو یک وجب هم به شرق گسترش نخواهد یافت. این عبارتی بود که جیمز بیکر وزیر امور خارجه وقت ایالات متحده استفاده کرد. ایالات متحده اکنون نیز همان هدف را دنبال میکند که در دهۀ ۱۹۹۰ دنبال میکرد. اوکراین را مثل گوسفند قربانی کردهاند، اما روسیه با قاعدۀ آنها بازی نمیکند. روسیه نه تنها امتیاز نخواهد داد، حتی پیروز خواهد شد… این دقیقاً همان چیزی است که روسیه به دست خواهد آورد. غرب شکست خواهد خورد و اوکراین نابود خواهد شد…»
اعتبار اسکات ریتر، کارشناس سازمان ملل متحد حتی قبل از سال ۲۰۰۳ تضعیف شد. او متهم بود: ریتر با «رفتار کودکانه»، یک «افسر پلیس مخفی»، در گفتگوها مثل دخترهای ۱۵-۱۶ ساله صحبت میکند». ریتر شش ماه خدمت خود را تمام کرد و سپس کولین پائول، وزیر امور خارجه نظر یک «کارشناس» ویژۀ منتخب- «یک مهاجر عراقی مقیم آلمان» را به سازمان ملل اعلام کرد (بسیار عالی!).
در سال ۲۰۰۳، به گفتۀ خبرچینِ معتمد پائول («یک تبعیدی قابل اعتماد عراقی به ما گفت…») در خاورمیانه یک جنگ رخ داد. تلفات عراق در آن جنگ تقریباً ۶۲۰۰۰۰ نفر، تلفات آنگلوساکسونها: ایالات متحدۀ آمریکا- ۴۵۰۷ نفر، بریتانیا – نفر۱۳۹ نفر و جنگافزار کشتار جمعی یافت شده در عراق (خواه به کیلوگرم، خواه به «قاشق چای خوری» وزیر امور خارجه ایالات متحده) برابر ۰.۰۰۰۰ بود…
آری، دنیا واقعاً بر حسب دروغهای آمریکایی اداره میشود: زمانی در مورد گسترش ناتو به شرق، سپس در عراق و اکنون در اوکراین؟
نقل از تارنمای بنیاد فرهنگ راهبردی
۱۰ بهمن- دلو ۱۴۰۱
تروریسم، لمپنیزم و… بمثابه سیاست رسمی دولتهای غربی – ا. م. شیری
تروریسم، لمپنیزم و… بمثابه سیاست رسمی دولتهای غربی

ا. م. شیری
همانطور که رسانههای متعدد گزارشات دادند، پارلمان اتحادیۀ اروپا با تصویب قطعنامهای در ۲۹ دی ماه، از کشورهای عضو این اتحادیه درخواست کرد تا سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران را در فهرست سازمان هایتروریستی قرار دهند.
در این رابطه، بنظر میرسد ابتدا باید مفاهیم و تعاریف یکسری واژهها و کلمات بطور اجمالی مورد بررسی و تدقیق قرار گیرد تا با تطبیق مصایق آنها، خصوصیات طرف مدعی معلوم شود.
آن واژهها و کلماتی که میتوانند در روشن شدن واقعیتها تأثیر تعیینکننده داشته باشند، از نظر نگارنده اینها هستند: تروریسم، لمپنیزم، قلدری، راهزنی، جعل و دروغ، گردنکلفتی و بیتردید، باز هم تعدادی معانی مترادف دیگر.
ــ تروریسم: قتل، کشتار، هراسافکنی، ارعابگری، دهشتآفرینی با توسل به خشونت برای دستیابی به هدف تعیین شده؛
ــ لمپنیزم: فقدان فهم و شعور، نبود قدرت درک، جهالت، نادانی، لااوبالیگری، شرارت و …؛
ــ قلدری: اتکاء به زور و زورگویی، سوءاستفاده از قدرت، بیرحمی و بسیاری معانی مترادف؛
ــ راهزنی: غارتگری، یاغیگری، دزدی و سرقت.
و حالا مختصر توضیحات:
جوزف گوبلز، وزیر تبلیغات رژیم نازی آلمان میگفت، یک رسانه به من بدهید از یک ملت یک گله خوک درست میکنم.
غرب جمعی (آمریکا و مستعمراتِ اروپایی آن) بحساب غارت جهان، که کل فضای رسانهای جهان را کنترل میکند، تنها کاری که میکند، تحریف واقعیتهای تاریخی دیروز و امروز جهان است تا چنگال جنایی خود را همچنان بر گلوی بشر بفشارد.
یک لحظه تأمل کنید آنچه که بعد از شروع دورۀ استعمار در اوایل قرن شانزدهم (۱۵۰۳ م.) تا امروز، بخصوص غرب جمعی بر سر بشریت ساکن سیارۀ زمین آورده، در تصور نابغهترین انسان نمیگنجد. کل صفحات تاریخ این دوره مملو از قتلعامها و نسلکشیهای هولناک، تاراجگری و یغماگری، شرارت، قلدری است.
گفته میشد در مستعمرات انگلیس آفتاب غروب نمیکند. تمامی ممالک اروپایی از کوچک تا بزرگ، از هلند کوچلو تا بریتانیای به اصلاح کبیر، از راه قتلعام و نسلکشی، قلدری، شرارت و تروریسم دولتی خلقهای چهارگوشۀ جهان را کشتار کردند، سرزمینهایشان را تصرف نمودند و ثروتهای آنهارا تاراج کردند؛ ثروت اندوختند؛ رسانه ساختند؛ یک امپراتوری عظیم جعل و دروغ تشکیل دادند و بواسطۀ آن از جمعیتهای تحت مدیریت خود گلههای خوک درست کردند؛ مغزها را به میدان نبرد تبدیل نمودند؛ جنگ شناختی راه انداختند؛ گروههای مزدور و ستون پنجم تشکیل دادند، تمام زشتیها را زیبا جلوه دادند؛ و معانی و مفاهیم واژههایی مانند دموکراسی و حقوق بشر را بکلی تحریف و مسخ نمودند و آنها را به ابزار مداخلات، جنگها و تجاوزات استعماری- امپریالیستی تبدیل کردند.
بردهداران و فئودالهای اروپا خاک آمریکای شمالی را تصرف کردند و با نسلکشی جمعیت بومی آن، کشورهای ایالات متحدۀ آمریکا و کانادا را در خاک بیگانه تشکیل دادند؛ تمام آمریکا مرکزی و جنوبی را به آزمایشگاه انواع جرایم و جنایات سازمانیافته خود تبدیل کردند؛ کل جمعیت بومی قاره پنجم- استرالیا و همچنین، زلاندنو را قتلعام نمودند و انگلیسی کردند؛ ایالات متحدۀ آمریکا تمام تاریخ موجودیت خود را به جنگ و تجاوز، کشتارهای جمعی گذرانده است و تا کنون نخستین کشوری است که سلاح اتمی علیه بشر به کار برده است.
غرب جمعی در چین جنگ تریاک راه انداخت. کامبوج، لائوس، کره و ویتنام را در آتش جنگ سوزاند؛ میلیونها انسان آنها را به خاک خون کشید؛ هندوستان بزرگ را به انقیاد درآورد؛ کل آفریقای سیاه را به سیاهی و تباهی گرفتار کرد؛ فرهنگ و ادبیات، زبان و اخلاق کل قاره را به لجنهای استعماری غرب آلوده ساخت.
جهانیسازان غربی تحت پوشش مبارزه با «دیکتاتورها»، «گسترش دموکراسی و حقوق بشر»، کشورها را یکی بعد از دیگری دچار هرج و مرج و ویرانی نمودند؛ تروتهایشان را به یغما بردند؛ ملت و خلقهای دوست، برادر و همسایه را به جان هم انداختند؛ بجای صلح، امنیت، آرامش، دوستی، برادری، بین خلقها و ملتها تخم کین کاشتند؛ در دهها کشور جهان کودتاهای ضد دولتی، انقلابهای رنگی- ضد ملی انجام دادند.
جنون غرب جمعی در شرایط باصطلاح جهان تک قطبی در چند دهۀ اخیر تا درجۀ مالیخولیایی عود کرد. مثله کردن اتحاد شوروی از راه انقلاب رنگی، لت و پار نمودن یوگسلاوی در زیر بمبارانهای ددمنشانۀ ناتو، هجوم دیوانهوار به افغانستان، عراق، لیبی و… و کشتار بیامان شمار کثیری از جمعیت آنها و همچنین، جنگ و کشتارهای ادامهدار در سوریه و یمن، ترور و کشتار روزمرۀ جمعیت فلسطین، ترور انسانهای بیدفاع پاکستان، افغانستان همه و همه محصول سیاستهای مبتنی بر تروریسم و لمپنیزم، قلدری و شرارت غرب هستند.
مگر میشود ترور انسانهای بیدفاع پاکستان، افغانستان، یمن و غیره بواسطۀ پهپادهای آمریکایی، ترور رهبران و مقامات بلندپایۀ کشورهای مختلف، از جمله، پاتریس لومومبا، سالوادور آلنده، موریس بیشاب، عمر توریخوس، سرهنگ معمر قذافی، سرداران ابومهدی المندس، قاسم سلیمانی را فراموش کرد.
جنگ، تحریم و محاصرۀ اقتصادی، آشکارترین انواع تروریسم دولتی هستند. غرب جمعی مقصر و مسبب، آغازگر و مسئول تمامی جنگها، از جنگهای صلیبی تا دو جنگ عالمگیر و در ادامه و به همین ترتیب، جنگهای مرئی و نامرئی و ترکیبی در هر نقطۀ جهان که موجب ویرانی و عقبماندگی اغلب کشورهای باصطلاح جنوب جهانی و مرگ و نابودی چندین صد میلیون نفر انسان، از جمله، قریب نیمی از جمعیت ایران در سالهای جنگ جهانی اول گردید، بوده و هست.
تحریم بمثابه یکی از آشکارترین شکل تروریسم دولتی است، که جهانیسازان غرب جمعی بطور مستمر برای تنبیه کشورهای «نافرمان» اعمال میکنند، ثروت و دارایهایشان را غصب، مصادره و به یغما میبرند. اکنون بیش از ۶۰ سال است که جمهوری سوسیالیستی کوبا- این جزیرۀ آزادی را همچو قلعه محاصره کردهاند. کودکان یمنی در اثر تحریم غذا و دارو و همچنین، در زیر بمبارانهای روزانه کشته میشوند. کشتار بیش از نیم میلیون کودک عراقی در اثر تحریم و محاصرۀ اقتصادی (نفت در برابر غذا) یکی از نمونههای بارز این نوع تروریسم دولتی، تروریسمی که مادلن اولبرایت، وزیر خارجۀ سابق امپریالیسم آمریکا با صراحت و وقاحت آشکار از آن دفاع کرد.
البته، واضح است که نگارنده قصد ندارد تمام جرایم و جنایات غرب جمعی را با جزئیات در یک یادداشت مختصر شرح دهد. بنابراین، تا همین قدر، بمصداق «اگر در خانه کس است، یک حرف بس است»، کافی دانسته، یادداشت خود را با طرح چند پرسش بر اساس مجمل فوق ادامه میدهد:
ــ آیا غرب جمعی بلحاظ سیاسی و اخلاقی بطور کلی حق دارد از دموکراسی و حقوق انسان حتی سخن به میان آورد؟
ــ آیا تردیدی در این مدعا هست که اشکال مختلف تروریسم، لمپنیزم، شرارت، قلدری، یغماگری، سرقت، راهزنی، قتلعام، نسلکشی، جعلکاری و دروغسازی عناصر تعریفکنندۀ ماهیت و خصلت ذاتی غرب جمعی است؟
ــ آیا انکار این واقعیت آشکار ممکن است که غرب زادگاه فاشیسم، نازیسم، نژادپرسی و صهیونیزم است؟
ــ آیا کمترین نشانهای از خرد و عقلانیت در عملکردها و سیاستهای داخلی و خارجی دول غربی به چشم میخورد؟
دیگران را نمیدانم، اما بنظر نگارندۀ این یادداشت، پاسخ همۀ پرسشهای فوق «نه!» است. یک «نه» بسیار بزرگ و پر رنگ!
و با توجه به پاسخ سؤالات بالا، میتوان به این نتیجهگیری منطقی رسید که نه تنها پارلمان اروپا، حتی کلیۀ رژیمهای زورگوی غربی به رهبری ایالات متحدۀ آمریکا نیز با دارا بودن خصایل فوقالاشاره و تاریخ بطور کلی سیاه و سر به سر جرم و جنایت، نه فقط از منظر حقوق بینالملل، بلکه، از منظر اخلاقی نیز حق ندارند و نمیتوانند نام سپاه پاسداران انقلاب اسلامی-یکی از ساختارهای مهم نیروهای دفاعی ایران- نخستین کشور قربانی استعمار در جهان و یکی از اولین قربانیان کودتا و تروریسم را در لیست سازمانهای تروریستی خودساخته قرار دهند.
مطالب مرتبط:
ــ ایالات متحده آمریکا تروریست اصلی جهان
ــ ترور بمثابه ابزار «نظم جدید جهانی»
ــ تروریسم چیست؟ تروریست کیست؟
ــ قدمت راه اشک
۱۰ بهمن-دلو ۱۴۰۱
اقدام پارلمان اروپا و حرکت ایران به سمت بمب اتمی – بابکین – ا. م. شیری

اقدام پارلمان اروپا و حرکت ایران به سمت بمب اتمی
نیکولای بابکین (NIKOLAI BOBKIN)
ا. م. شیری
ایران میگوید ممکن است از معاهدۀ منع گسترش سلاحهای هستهای (NPT) خارج شود و بازرسان آژانس بینالمللی هستهای سازمان ملل (IAEA) را به عنوان پاسخ متقابل در برابر درخواست پارلمان اروپا برای معرفی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به عنوان یک سازمان تروریستی، اخراج کند. این موضوع در ۲ بهمن ماه در مجلس ایران با حضور سرلشکر سلامی، فرمانده کل سپاه و عبداللهیان، وزیر امور خارجه مطرح شد.
وزیر امور خارجه در سخنانی پس از جلسۀ غیرعلنی روز یکشنبه گفت: همۀ احتمالات محتمل است. در بحران ادامهدار هستهای ایران، این اولین بار است که یک مقام ارشد از خروج از معاهدۀ منع گسترش سلاحهای هستهای به عنوان پاسخی احتمالی به اقدامات جزایی غرب علیه ایران سخن میگوید.
ابراهیم رئیسی، رئیس جمهور در جلسۀ روز قبل با سران قوای قضائیه و مقننه نیز که در آن برای آغاز این روند چراغ سبز نشان داد، از جدی بودن نیت تهران حکایت میکند.
تقریباً همۀ کشورها به جز اسرائیل، هند، پاکستان، کرۀ شمالی و سودان جنوبی، طرفهای معاهدۀ منع گسترش سلاحهای هستهای هستند که توسط سازمان ملل متحد در سال ۱۹۶۸ تدوین شد. این معاهده حق داشتن سلاح هستهای را فقط برای پنج کشور روسیه، ایالات متحدۀ آمریکا، انگلیس، فرانسه و چین به رسمیت میشناسد. آنها متعهد میشوند که تسلیحات هستهای یا سایر وسایل انفجاری هستهای را به کشورهای دیگر منتقل نکنند و تولید یا دستیابی به آنها را تشویق نکنند. ایران زمان شاه یکی از اولین امضاءکنندگان معاهدۀ منع گسترش سلاحهای هستهای بود.
در حال حاضر جمهوری اسلامی تنها کشوری است که به «آستانۀ هستهای» بسیار نزدیک شده است. تهران میتواند ظرف چند ماه تسلیحات هستهای بسازد. نظم شکنندۀ هستهای که توسط پیمان منع گسترش سلاحهای هستهای برقرار شده، در حال از هم پاشیدن است. در صورت خروج کشورهای دیگر از معاهده، یک قاعدۀ دومینو آغاز میشود و خطر جنگ هستهای افزایش مییابد.
آیا ممکن است تهران چنین گامی بردارد؟
چنین باوری هست که خروج از پیمان منع گسترش سلاحهای هستهای برای ایران مزایای بیشتری نسبت به عضویت در آن دارد. مبنای قانونی نیز برای خروج وجود دارد. از جمله، تهران میتواند با فعال کردن مادۀ ۱۰ معاهده، از پیمان منع گسترش سلاحهای هستهای خارج شود. مادۀ ۱۰ به هر یک از طرفین اجازه میدهد در صورتی که تشخیص دهد «رویدادهای فوقالعاده مرتبط با موضوع این معاهده منافع عالی کشور را به خطر انداخته است، به مشارکت خود پایان دهد». اگر ایران تصمیم به خروج بگیرد، باید سه ماه قبل به سایر طرفهای معاهدۀ منع گسترش سلاحهای هستهای و همچنین، به شورای امنیت سازمان ملل متحد اطلاع دهد.
ایرانیان قطعنامۀ مصوب پارلمان اروپا در ۲۹ دی مبنی بر درخواست از اتحادیۀ اروپا و کشورهای عضو آن برای وارد کردن سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران در فهرست سازمان هایتروریستی را به عنوان یک «رویداد فوقالعاده» مناسب برای خروج از معاهدۀ منع گسترش سلاحهای هستهای ارزیابی کردند و این احتمال را مورد بررسی قرار دادند. در قطعنامه پیشنهاد شده است که سپاه پاسداران و نیروهای کمکی آن در لیست سیاه قرار گیرند.
اتحادیۀ اروپا به دستنشاندۀ آمریکا تبدیل شده است. این تصمیم رونوشت دیرهنگام اروپایی تصمیم پرزیدنت ترامپ مبنی بر تروریست بودن سپاه پاسداران در آوریل ۲۰۱۹ است. اروپا برخلاف آمریکا با منطقۀ حساس غرب آسیا ارتباط سرزمینی دارد. اگر اروپاییها با تجربۀ بیهودگی اقدام مشابه آمریکا آشنا میشدند، برخلاف منشور سازمان ملل، دست به چنین اقدام غیرقانونی و غیرقابل قبولی نمیزدند. و اما چرا نمایندگان پارلمان اروپا اکنون نگران نقش سپاه در ایران هستند؟
عبداللهیان، وزیر امور خارجه در این خصوص گفت که برخی از سیاستمداران اروپایی «در زمینۀ دیپلماسی تجربه ندارند». وی از جمله، به آنالنا بوربوک، وزیر امور خارجه آلمان که از معدود مقامات اروپایی است که اصرار دارد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را در فهرست سازمانهای تروریستی قرار دهد، اشاره کرد. بوربوک اصرار دارد: «درج نام سپاه پاسداران در فهرست سازمانهای تروریستی از نظر سیاسی مهم و قابل توجه است». اما دیپلمات ارشد آلمانی نمیداند که این درخواست با منشور سازمان ملل متحد و به طور کلی، با قوانین بینالمللی مغایر است.
به هر حال، واضح بود که ایران پاسخ خواهد داد. ایرانیها هشدار دادند که تمام نهادهای نظامی اروپا را تروریستی اعلام خواهند کرد. آنها همچنین تهدید کردند که از این پس هیچ یک از نهادهای نظامی اروپایی در منطقه در امان نخواهند بود و حتی دیپلماتهای نظامی اروپایی نیز در سفارتخانههای خود احساس امنیت نخواهند کرد. قالیباف، رئیس مجلس شورای اسلامی گفت: اگر اتحادیۀ اروپا چنین تصمیمی علیه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بگیرد، با ارتشهای اروپایی در منطقه به عنوان گروههای تروریستی برخورد خواهد شد.
پس از خروج ایالات متحده از برجام در سال ۲۰۱۸، ایران تواناییهای خود را برای ساخت سلاح هستهای تا حد قابل توجهی گسترش داد. پیشبینی اینکه آیا ایران تصمیم به تولید سلاح هستهای خواهد گرفت و اگر چنین است، چه زمانی، امروز دشوار است. اما تهران با توسعۀ برنامۀ غنیسازی اورانیوم و برنامۀ موشکهای بالستیک با قابلیت حمل تسلیحات هستهای به سرعت در حال پیشروی است و تهدید میکند بازرسیهای بیشتر آژانس بینالمللی انرژی اتمی را کاهش دهد و در ادامه متوقف کند.
از ماه ژانویۀ ۲۰۲۰، تهران اکثر محدودیتهای اصلی برنامۀ غنیسازی خود را به رسمیت نمیشناسد. برجام حاوی محدودیتهای کلیدی برای برنامۀ غنیسازی ایران بود که جدول پیشرفت ایران را تقریباً تا سال ۲۰۲۶ در سح یک ساله نگه میداشت. با این حال، اکنون پیشرفت ایران در حوزۀ غنیسازی، توانایی تهران در تولید اورانیوم با درجۀ تسلیحاتی را بهبود بخشیده است. بر اساس ارزیابی گسترده در جامعۀ کارشناسان ایالات متحده، جدول زمانی برای دستیابی به موفقیت، حتی در بهترین حالت، اکنون ماهها است، نه سالها.
تولید مقدار کمی اورانیوم فلزی در آزمایشگاه تحقیقاتی اصفهان، نقض برجام است. در ژوئیۀ ۲۰۲۱، ایران تولید اورانیوم فلزی ۲۰ درصد غنیشده را که به سطح ۹۰ درصدی مورد نیاز برای تولید سلاحهای هستهای بسیار نزدیکتر است، شروع کرد. اگرچه ایران ادعا میکند که این سوخت هستهای است، نه بمب، و مواد تولید شده برای سلاح هستهای مناسب نیست، اما میتوان پذیرفت که این امر مهارتها و قابلیتهای ارزشمندی در رابطه با تولید سلاحهای هستهای به ایران میدهد.
فعلاً، ایران به عنوان یکی از طرفهای معاهدۀ منع گسترش سلاحهای هستهای، موظف است به توافق پادمان با آژانس بینالمللی انرژی اتمی که به بازرسان سازمان ملل متحد اجازه میدهد تا پایبندی به این معاهده را تأئید نمایند، پایبند باشد. خروج ایران میتواند به این همکاری پایان دهد و تنشها بر سر برنامۀ هستهای ایران را که هرگز به اندازۀ کنونی پیشرفته نبوده است، تشدید کند.
یکی از مهمترین وعدههای پرزیدنت بایدن در سیاست خارجی هنوز محقق نشده است. و آن این است که آمریکا و ایران در مورد احیای برجام و بازگشت به اجرای تعهدات خود تحت توافق هستهای ۲۰۱۵، از جمله، به دلیل امتناع واشینگتن از لغو به رسمیت شناختن سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به عنوان یک سازمان تروریستی، به توافق نرسیدهاند.
و در این زمینه، متحدان اروپایی تصمیم گرفتند به ایالات متحده کمک کنند و بحران ادامهدار هستهای در روابط با ایران را تشدید نمایند. با چنین راهبردی، آنها مجبورند به مبارزه با ایران که ممکن است صاحب سلاح هستهای شود، ادامه دهند.
همانطور که بورل، نمایندۀ عالی سیاست خارجی اتحادیۀ اروپا توضیح داد، اتحادیۀ اروپا نمیتواند سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را قبل از اثبات ویژگیهای آن در دادگاه، در فهرست سازمانهای تروریستی قرار دهد. بورل نمیداند چه زمانی ممکن است این اتفاق بیافتد، اما پارلمان اروپا با پیشنهاد خود علیه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، نظام منع اشاعۀ تسلیحات هستهای را تخریب میکند و ایران را به سمت ساخت بمب اتمی سوق میدهد.
برگرفته از وبسایت بنیاد فرهنگ راهبردی
۵ بهمن-دلو ۱۴۰۱
سولهدار و باخموت – ایگور اسکریپکا – ا. م. شیری

سولهدار و باخموت
(Soledar and Bakhmut)
نقطۀ عطفی در مرحلۀ کنونی عملیات نظامی ویژه
ایگور اسکریپکا (IGOR SKRYPKA)
ا. م. شیری
در همه جا – چه در کییف و چه در غرب – میتوان شنید که چگونه آنها در مورد حملۀ گستردهای که نیروهای مسلح اوکراین برای اواخر بهار- اوایل تابستان برنامهریزی میکنند، صحبت میکنند. آنها حتی جهت آن را نیز نشان میدهند: به ملیتوپل، سپس به کریمه. بر این اساس، بستۀ بیسابقۀ کمک نظامی غرب به اوکراین اعلام شد.
براستی، مسئله تحویل تانکهای سبک غربی به دلیل عدم تمایل آلمان به تأمین آنها همچنان باز است (تانکهای لئوپارد ساخت آلمان)، اما متحدان آتلانتیک عملاً برلین را زیر فشار قرار میدهند.
وضعیت نظامی کییف در هفتههای اخیر بدتر شده است. سولدار که توسط نیروهای روسی تصرف شد، فقط یک شهر کوچک نیست. این موفقیت نیروهای مسلح فدراسیون روسیه نقطۀ عطفی در مرحلۀ فعلی عملیات نظامی ویژه است. الکسی آرستوویچ، مبلغ اصلی برکنار شدۀ رژیم کییف، اذعان کرد: «از روز ۱۴، زمانی که سقوط سولدار آشکار شد، پیروزی اوکراین در جنگ دور از انتظار است».
تصرف سولدار بخشی از عملیات بزرگتر باخموت است. در عین حال، تاکتیکهای روسیه امکان پیشروی را به قیمت تلفات بسیار کمتر نسبت به طرف دفاعی فراهم میکند.
باخموت به یک چرخ گوشت غولپیکر برای نیروهای مسلح اوکراین تبدیل شده است. بیش از ۳۰ واحد و یگان نیروهای مسلح اوکراین و سایر ساختارهای نظامی، از جمله واحدهای ویژۀ نیروهای مرزی، ادارۀ کل اطلاعات وزارت دفاع و سازمان امنیت اوکراین به باخموت، به خط «مقدم» منتقل شده است. کسانی که جان سالم به در میبرند، برای استراحت و پروار شدن به عقب جبهه میروند و دوباره بعنوان گوشت دم توپ برمیگردند.
تلفات هنگفت مدتهاست که نیروهای مسلح اوکراین را به عقبنشینی از باخموت و سولدار به نواحی مجاور آنها وادار کرده است، اما «سیاست» مانع میشود.
باخموت برای زلنسکی به «استالینگراد» تبدیل شد. هیتلر، به دلایل سیاسی، به تصرف کامل شهر نیاز داشت و همۀ امکانات جنگی خود را برای تصرف آن صرف نمود. تلاش برای تصرف کامل استالینگراد توسط آلمانیها از جمله از طریق توقف عملیات تهاجمی در مناطق دیگر به عمل آمد. در نتیجه، ذخایر ورماخت به اتمام رسید، اما ارتش سرخ نیرو بسیج کرد.
اکنون نیروهای نظامی شرکت خصوصی «واگنر» با پشتیبانی نیروی هوایی و توپخانۀ سنگین به منطقۀ باخموت یورش میبرند و نیروهای منظم ارتش روسیه در حال نبردهای موضعی هستند و به تدریج به انجام عملیات تهاجمی در سایر بخشهای جبهه دست میزنند.
از نقطه نظر صرفاً نظامی، باخموت نقطۀ کلیدی کل ساختار دفاعی نیروهای مسلح اوکراین در دونباس است. با از دست دادن آن، ممکن است دفاع اوکراین بکلی از هم بپاشد. واحدهای اوکراینی مستقر در منطقۀ سورسک و بلاگروفکا که کرمننایا را تهدید میکنند، از جناحین زیر ضربات قرار میگیرند (با از دست دادن سولدار، این تهدید شکل بسیار واقعی به خود گرفته است).
اگر باخموت نیز سقوط کند، فرصتهایی برای حمله از جلو در جهت کنستانتینوفکا، و به ویژه از سمت جنوب و از پشت علیه گروههای اوکراینی در مجاورت گارلوفکا و دانتسک فراهم میشود.
هدف از ارائه بستۀ کنونی کمکهای نظامی غرب اساساً حمله نیست، بلکه جلوگیری از وقوع یک فاجعۀ کامل برای نیروهای مسلح اوکراین است. طرف اوکراینی انتظار ندارد کل این ناوگان فوراً در خط مقدم ظاهر شود. زیرا، تجهیزات باید برای «عرضه» آماده شود، باید خدمه آموزش ببینند و غیره. این روند چندین ماه طول خواهد کشید.
نکتههای کاملاً ناگواری برای کییف وجود دارد. آلمانیها هنوز یافتن ۵۰ خودرو جنگی پیاده نظام ماردر را مورد «بررسی» قرار ندادهاند. تانکهای وعده داده شدۀ تی ۷۲-۱۲۰ توسط جمهوری چک در سراسر جهان، از جمله در آفریقا مونتاژ میشدند و اکنون باید در کارخانههای چک آماده شوند. برخی از نمونههای وعده داده شده هنوز ساخته نشده است.
«حجم کل بستۀ جدید کمکهای نظامی غرب نباید موجب توهم شود. بنا به تصمیمات قبلی در مورد تحویل، کمکها به مقادیر کوچک تقسیم میشد و به نشانۀ حمایت پایدار از کیف هر هفته یا دو هفته یک بار اعلام میگردید. اما اکنون برای «بالا بردن روحیۀ اوکراینیها» تصمیم گرفتند میزان کمکها را به صورت انبوه اعلام کنند».
آهن که نمیجنگد، انسان میجنگند. و شواهد زیادی حاکی از این وجود دارد که آمادگی اوکراینیها برای جان دادن بخاطر تأمین منافع آمریکا و انگلیس در حال کاهش است. در واحدهای اعزامی به باخموت، تعداد امتناع از ورود به مواضع و خروج غیرمجاز از آنها به میزان قابل توجهی افزایش یافته است. فراریان اسارت را به مرگ ترجیح میدهند. در پشت جبهه، بسیج نیرو با اعتراضات خودجوش مواجه میشود. وقتی صحبت از تودههای بزرگ انسانی به میان میآید، چنین فرآیندهایی در هر لحظه میتوانند حالت شبیه بهمن به خود بگیرند.
بنابراین، حفظ «روحیۀ رزمی» توسط کییف و پدرخواندههای غربی آن از اهمیت بالایی برخوردار است. در این میان اوکراینیها برای تسلیم باخموت آماده میشوند. روی این اصل، واشنگتن توصیه میکند که بهمنظور حفط نیرو شهر را تسلیم کنند. حتی ممکن است یک وعدۀ «کلی» در فضای رسانهای باشد. اولاف شولتز، در سخنرانی خود در داووس گفت که یک «طرح مارشال» برای اوکراین تدوین شده است، که ظاهراً موجب معجزۀ اقتصادی در اوکراین و ورود اجباری آن به اتحادیۀ اروپا میگردد. اما به یک شرط، و آن شکست روسیه است.
بنابراین، میتوان یک بار دیگر جمعبندی کرد: غرب (در وهلۀ اول ایالات متحده) تحت هیچ شرایطی به صلح در اوکراین نیاز ندارد. تا جایی که ممکن است جنگ باید طولانی شود تا هم اوکراینیها به مرگ خود در راه منافع غرب جمعی ادامه دهند و هم توان نیروهای روسیه به تحلیل برود.
نقل از وبسایت بنیاد فرهنگ راهبردی
۴ بهمن-دلو ۱۴۰۱
لنین، دشمن هرج و مرج – نیکیتین – ا. م. شیری
لنین، دشمن هرج و مرج

ولادیمیر نیکیتین (Vladimir Nikitin)، سیاستمدار، نامزد دکترای علوم اقتصادی، صدر شورای همآهنگی خلاقیتهای کل روسیه (لاد)
ا. م. شیری
ما عادت داریم لنین را یک انقلابی بزرگ، خالق انقلاب پیروزمند سوسیالیستی و رهبر اولین دولت کارگری جهان بدانیم. همۀ اینها درست است. اما اینها شایستگیهای او را به طور کامل منعکس نمیکند.
لنین یک نابغۀ بزرگتر از آنچه بود، که معمولاً تصور میشود. توصیه میکنم روی تصویر ادبی «ولادیمیر ایلیچ لنین» مربوط به دورۀ قبل از بازگشت او به اتحاد شوروی که ماکسیم گورکی در سال ۱۹۳۰ ترسیم کرد، دوباره تمرکز کنید. به گفته گورکی، در آن زمان حتی در روزنامههای بورژوازی نوشتند که «جهان در سیمای لنین، مردی را از دست داد که در بین تمامی بزرگان زمان خود، به وضوح نبوغ و اندیشۀ بیباک خود را تجسم میبخشید». زیبا و واضح گفتند. اما اجازه بدهید ببینیم نبوغ و شجاعت اندیشه چیست؟
کلمۀ «نابغه» از واژۀ «نبوغ» مشتق شده است. نوابغ تعداد بسیار کمی از افراد برگزیده، حافظان و حاملان حافظۀ ژنتیکی، یعنی حاملان خرد تمام نسلهای گذشته هستند که آنها را سرنوشت به دنیا آورده است. هدف تاریخی آنها این است که زمان داشته باشند تا معانی زندگی را به تودهها توضیح دهند، نقاط قوت و ضعف آنها را آشکار سازند و راه درست آیندۀ روشن را به آنها نشان دهند. اما نابغه موظف به انجام این کار با زبان عامیانه و صمیمانه است که هم برای ذهن و هم برای قلوب مردم قابل درک باشد. باید قلب مردم را با جرقههای فعل شعلهور سازد، مردم را با آتش انرژی معنوی سرشار کند و آنها را به عبور از سختیها تشویق نماید تا به آیندۀ روشنتر برسند. و مهمتر از همه، به باوری مسلح شوند، که قطعاً محقق خواهد شد.
بیتردید، این یک واقعیت آشکار است که لنین موفق شد وظیفۀ تاریخی یک نابغه را به اندازۀ کافی محقق سازد. از این گذشته، او مانند یک نابغه میاندیشید و عمل میکرد. آیا او بیباکی تعقل را نشان داد؟ بدون شک، آری!
لنین واقعاً صاحب عقل سلیم بود و هوشمندانه زندگی میکرد. عقل سلیم بالاترین شکل هوش در طبیعت زنده است. همه مردم روی زمین باهوش نیستند. بیشتر با عقل زندگی میکنند. تفاوت هوش و عقل چیست؟ فرهنگ لغت «روانشناسی» هوش و عقل را به عنوان دو نوع متفاوت تفکر منطقی تعریف میکند. هوش یک نظم ذهنی حرکت فکر به سوی حقیقت است که فقط در محدودۀ دانش و تجربۀ حسی موجود عمل میکند و آنها را بر اساس قوانین و جزمهای مستقر تنظیم میکند. عقل توانایی انسان برای تفکر خلاق، شناخت جهان، درک معنای هستی، جستجو و یافتن حقیقت، به عنوان یک اصل حیات بخش توسعه، به عنوان یک شناخت کامل از جهان اطراف است.
لنین با شجاعت در اندیشه و عمل، با استفاده از عقل سلیم خود، نخستین کسی بود که جزمها و ممنوعیتها در آیندۀ نامعلوم جهان را در هم شکست. او اولین کسی بود که نهفتهترین و اصلیترین جوهرۀ مارکسیسم را درک کرد و در عمل به کار بست. مارکس در مانیفست حزب کمونیست تأکید کرد که «پیش از این، فیلسوفان فقط جهان را توضیح میدادند، اما وظیفۀ ما تغییر آن است». تغییر جهان به چه معناست؟ به عقیده لنین، لازم است از اندیشیدن به آینده به انجام آن بر اساس یک پروژۀ معین حرکت کرد. این امر مستلزم گذار انقلابی از توسعۀ خود به خودی جهان به توسعۀ طراحی شده و مدیریت آگاهانۀ آن است.
لنین شجاعانه و بیباکانه پیشگام چنین گذار بود. او چگونه در این امر موفق شد؟ ماکسیم گورکی به این نتیجه رسید که لنین «عمیقاً به رسالت خود برای رهبری کارگران باور داشت، ارتباط خود را با جهان به طور جامع و عمیق احساس میکرد و نقش خود را در هرج و مرج جهان بعنوان دشمن آشوب درک میکرد». لنین از دورۀ جوانی به معنای زندگی خود و اینکه نه فقط یک انقلابی، بلکه دشمن هرج و مرج است، پی برده بود. چنین ابعاد توانایی عظیم او برای طرد هرج و مرج، ناشی از چه بود؟ شاید از نبوغ او، یا باز هم دقیقتر، از حافظۀ ژنتیکی مردم روسیه که در قالب مبانی جهانبینی روسی در وجود او نمود یافته بود. از این گذشته ، نام جهانبینی روسی «لاد» است که در ترجمۀ از روسی قدیمی به معنای «نه هرج و مرج، بلکه نظم شکوهمند» است. بنابراین، لنین به عنوان دشمن هرج و مرج، هدف زندگی خود، یعنی ایجاد یک زندگی شاد برای مردم را تعیین کرد. گورکی نوشت که «او دقیقاً بر این باور بود که بدبختی اساس اجتنابناپذیر هستی نیست، بلکه یک نفرت است که مردم باید و میتوانند از آن دوری کنند».
لنین، به عنوان یک انسان نابغه، حتی در جوانی خود دریافت که درک سطحی و ساده شده از جهان منجر به درک نادرست از حقیقت و بیمعنی بودن فعالیت میشود. او هدف خود را شناخت جامع و عمیق جهان و جایگاه صحیح خود در این جهان را مشخص کرد. شوریدگی خصلت طبیعی او بود و لنین همانطور که گورکی مینویسد، با روحیۀ کاملاً استثنایی به هدف خود رسید. او عمیقاً قوانین جهان، قوانین طبیعت و قوانین توسعۀ اجتماعی را مطالعه کرد. او تصویر مدرن جهان، رابطه مکان و زمان با رشد بشر، امکان تأثیر انسان بر روند توسعۀ اجتماعی را آموخت.
دانشمندان در آغاز قرن بیستم به درک جدیدی از مکان و زمان رسیدند که دیدگاه آنها را در مورد کیهان به شیوۀ انقلابی متحول نمود. مفهوم جهانِ تغییرناپذیر با مفهوم جهانِ در حال توسعۀ پویا که در آن مکان و زمان نیز کمیتهای پویا و به همپیوسته هستند، جایگزین شد. بنابراین، سیمای جهان دائما در حال تغییر است و این تغییرات باید در هنگام تعیین اهداف راهبردی و حل عملی وظایف مورد توجه قرار گیرد. ذهن مبتکر لنین در آن زمان این امکان را یافت که با درک رابطه بین حرکت و اندیشه به این مهمترین نتیجهگیری علمی که «تصویر جهان، تصویری از چگونگی حرکت ماده و چگونگی تفکر ماده است»، برسد. برای گذار انقلابی از توسعۀ خود به خودی و آشفتۀ روند تاریخی به یک تحول درست طراحی و مدیریت شده، شناسایی و درک رابطه بین حرکت و تفکر ضروری بود. لنین اولین کسی بود که قانون روش جدید مدیریت توسعۀ اجتماعی، روش «گاهنگاری سیاسی» (CHRONOPOLITICS) را پایهگذاری کرد. ماهیت آن عبارت از این است که هر زمان باید طرز تفکر و دستگاه مفهومی خاص خود را داشته باشد. بنابراین، برای توسعۀ پروژۀ اجتماعی بزرگ آینده، شناخت ماهیت دوران، احساس روح زمان، درک ویژگیهای مکان و جهانبینی مردمان ساکن آن ضروری است.
لنین هشدار داد که نباید بردۀ یک نظریه یا یک رویکرد علمی شد. مهم است که در نظر بگیریم که به منظور حرکت از تفکر در مورد آینده برای ساختن آینده بر اساس یک پروژۀ معین، جهان و حیات روی زمین بسیار پیچیدهتر از آن چیزی است که در نظریهها و ایدئولوژیهای علمی موجود ارائه شده است. بنابراین او استدلال کرد که «مارکسیسم یک جزم نیست، بلکه راهنمای عمل است».
لنین در عمل ثابت کرد که برای توسعۀ صحیح یک پروژۀ اجتماعی در مقیاس بزرگ و اجرای موفقیتآمیز آن، ترکیب متناسب رویکردها و ایدههای علمی مختلف با در نظر گرفتن قوانین سیاسی اقتصادی و اجتماعی و تعریف صحیح نیروی محرکه ضروری است. لنین بر اساس ترکیب رویکردهای علمی طبقاتی و تمدنی، موفق شد ماتریالیسم مارکسیستی را با فرهنگ اجتماعی معنوی روسیه ترکیب کند تا انقلاب سوسیالیستی را به پیروزی برساند. او به درستی نیروی محرکۀ انقلاب که مقاومت بورژوازی را در هم شکست، شناسایی کرد و گرد آورد. این نیرو، نیروی متحد طبقۀ کارگر و دهقانان بود. چنین نیرویی در دیگر کشورهای سرمایهداری تشکیل نشد. بنابراین، روسیه شوروی اولین کشور در جهان بود که به ساخت سوسیالیسم پرداخت.
در عین حال، لنین چشمبسته از طرح مارکس پیروی نکرد. به عقیدۀ مارکس، انقلاب زمانی رخ میدهد که شکل (روابط تولیدی) با محتوا (نیروهای تولیدی) مطابقت نداشته باشد. لنین بدون انکار قانون مارکسیستی توسعۀ اجتماعی-اقتصادی، ثابت کرد که تحت شرایط خاص تاریخی و مکانی، شکل و محتوا در فرمول مارکس، میتواند مکان را تغییر دهد. در روسیه در آغاز قرن بیستم، پس از انقلاب، همه چیز باید برعکس انجام میشد. یعنی، نیروهای مولدۀ عقبمانده میبایست با مناسبات تولیدی جدید سوسیالیستی و پیشرفتهتر همسو شود.
لنین تصمیم گرفت، بدون اینکه منتظر انقلاب جهانی باشد، برای صنعتی کردن سریع کشور و اجتماعی کردن کشاورزی بر نیروی ایدۀ سوسیالیستی و منابع معنوی تمدن روسیه تکیه کند. رهبر انقلاب تفکر غیرخطی را به نمایش گذاشت و در ابتدا مردم روسیه را نه در مسیر شکستخوردۀ توسعه و رسیدن به غرب، بلکه، در مسیر جدید توسعۀ پیشرفته با دسترسی به سطح کیفی جدید تکامل انسانی رهبری کرد. به جای جامعۀ مصرفی مشخصۀ سرمایهداری، یک جامعۀ دانشبنیان متشکل از انسان خلاق و هوشمند در روسیه شوروی تشکیل گردید. هدف پروژۀ اکتبر لنین، هدایت مردم شوروی بر اساس تفکر علمی پیشرفته، فنآوریهای جدید و بهترین فنآوری، در مسیر سازندگی به نفع خانواده و میهن خود بود.
لنین، به عنوان دشمن هرج و مرجِ خود به خودی، فهمید که جایگزینی هرج و مرج با نظم معنادار در تکامل اجتماعی بشر، نیازمند طراحان و مجریان عمیقاً مسلح به دانش قوانین توسعۀ جامعه و کاربرد صحیح آنها برای اجرای این پروژۀ جهانی آیندۀ روشن است. بنابراین، او در سال ۱۹۲۱ در کنگرۀ سوم سازمان جوانان کمونیست (کامسامول)، فراگیری کمونیسم را بمثابه وظیفۀ اصلی جوانان شوروی تعیین کرد و افزود که تنها با غنی ساختن حافظۀ خود با آگاهی از تمام دستآوردهای بشری، میتوان یک کمونیست واقعی شد. استالین کار لنین را با شایستگی ادامه داد و قوانین عینی برای توسعۀ شتابان اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی را به خوبی شناخت و آنها را ماهرانه به کار بست. متأسفانه، از آنجایی که رهبران بعدی از نظر شخصیتی نتوانستند این توسعۀ تاریخی را به درستی مدیریت کنند، در نتیجه، به تعلیق موقتی پروژۀ اکتبر منجر شد.
بزرگترین شایستگی لنین این است که او نخستین کسی بود که مبانی نظری گذار از تاریخ خودانگیخته به تاریخ کنترل شده را در قالب لنینیسم درک کرد و پایهگذاری کرد. آغاز قرن بیست و یکم تأئید میکند که یک گذار کنترل شده به آیندۀ روشنتر در پیش است.
نقل از تارنمای دانشمندان با گرایش سوسیالیستی روسیه-روسو
۱ بهمن- دلو ۱۴۰۱
توطئه دولت پنهان – والنتین کاتاسانوف – ا. م. شیری
توطئه دولت پنهان

والنتین کاتاسانوف (Valentin Katasonov)،
پروفسور، دکتر علوم اقتصادی، مدیر مرکز پژوهشهای اقتصادی «شاراپوف» فدراسیون روسیه
ا. م. شیری
آیا لغو پول کاغذی و گذار به نظام پولی رقومی برای ۲۰ مارس ۲۰۲۳ برنامهریزی شده است؟
کلاوس شواب در کتاب «کووید-۱۹: بازسازی بزرگ» به صراحت اعلام کرد که «همهگیری کووید» آغاز تجدید ساختار نظم جهانی و کل شیوۀ زندگی انسان است. من در این مورد با مطالعۀ کتاب شواب در کتاب خودم نوشتم. «سرمایهداری فراگیر و بازسازی بزرگ توطئه آشکار علیه بشریت است».
در نیمۀ دوم سال ۲۰۲۲، خطوط یک بحران بزرگ اقتصادی ترسیم شد. صاحبان پول (سهامداران اصلی فدرال رزرو ایالات متحده) هر کاری که ممکن است انجام میدهند تا بحران پیش بیاید. آنها با اعلام یک «همه گیری»، اقتصاد را با تریلیونها دلار تقویت کردند و از مارس ۲۰۲۲ شروع به افزایش سریع نرخ کلیدی فدرال رزرو ایالات متحده کردند. جروم پاول، رئیس فدرال رزرو گفت که این امر برای سرکوب تورم بالا ضروری است و در عین حال، خطر رکود اقتصادی که بسیار خطرناکتر از تورم است، به شدت افزایش یافته است.
در سال ۲۰۲۳، رکود باید شکل حاد بخود بگیرد، فراتر از ایالات متحده رفته و یک بحران اقتصادی جهانی را برانگیزد. در طول بحران، صاحبان پول دارایی بسیاری از ورشکستهها را به قیمت یک پول سیاه خریداری میکنند و محصولات پرباری را جمع آوری میکنند. زمانی به این «تمرکز و تمرکز سرمایه» میگفتند.
احتمالاً بحران لحظه گذار از یک نظام پولی به نظام پولی دیگر خواهد بود. و این گذار با گذار دهۀ ۱۹۷۰، زمانی که استاندارد دلار طلا با استاندارد کاغذ و دلار جایگزین شد، قابل مقایسه خواهد بود. این گذار با پایان یافتن مبادلۀ دلار با طلا توسط خزانهداری ایالات متحده در ۱۵ اوت ۱۹۷۱ آغاز شد و در ژانویه ۱۹۷۶، که کنفرانس جامائیکا تصمیم گرفت طلا را غیرفعال کند و دلار آمریکا را انحصاری در دنیای ارزها اعلام کند، پایان یافت.
از آن زمان، تنها پول فیات (پول نقد: اسکناس یا سکه م.) در جهان باقی مانده است که پشتوانه آن طلا، نقره یا سایر کالاها نبود، بلکه منحصراً از طریق بدهی تأمین میشد. تقریباً نیم قرن است که چاپخانههای فدرال رزرو و سایر بانکهای مرکزی بزرگ با ظرفیت کامل کار میکنند و عرضۀ پول را به سرعت گسترش داده و بدهی ایجاد میکنند. هرم بدهی سر به فلک کشیده است. عرضۀ مقدار عظیم پول به این واقعیت منجر شد که پول به سرعت ارزان شد، که در کاهش نرخ بهره بازتاب یافت. نرخ بهره امروز نزدیک به صفر است. و اگر پول دیگر سرمایه نباشد (ارزش خودافزاینده) این چه نوع سرمایهداری است؟ مسئله بازنگری اساسی در نظام پولی موجود یا جایگزینی کامل آن با یک نظام جدید در حال حاضر کاملاً رسیده است.
و در اینجا ابزاری مانند ارز دیجیتال بانک مرکزی وارد صحنه میشود: ارز رقومی بانک مرکزی. ویدیوی «پول دیجیتال بانک مرکزی چیست و چگونه با بدن شما ارتباط دارد؟»، در پایان سال گذشته در اینترنت منتشر شد.
کاترین آستین فیتس در اینجا نقش ایفا میکند. قبلاً در مورد او نوشتم. متولد ۲۴ دسامبر ۱۹۵۰ در فیلادلفیا، پنسیلوانیا. او در بانک سرمایهگذاری «Dillon, Read & Co» شاغل بود و به سمت مدیر عاملی رسید. در دوران ریاست جمهوری جورج دبلیو بوش، او دستیار وزیر مسکن و توسعۀ شهری آمریکا بود. در دهه ۱۹۹۰ از او خواسته شد که به هیئت مدیران فدرال رزرو آمریکا بپیوندد، اما او ترجیح داد بخاطر تجارت خصوصی از قدرت صرفنظر کند. در دهۀ ۲۰۰۰، او به مطالعۀ موضوع فساد و سوءاستفاده در دستگاه دولتی ایالات متحده شروع کرد. به تدریج، او تصویری را از آنچه در واشینگتن اتفاق میافتد، ترسیم کرد. این را میتوان یک توطئه دولت پنهان درسالهای ۲۰۲۰-۲۰۲۱ نامید. کاترین آستین فیتس ثابت کرد که «همهگیری کووید» نیز یک اقدام برنامهریزیشده دولت پنهان است.
او در ویدیوی منتشره در مورد عملیات پول رقومی بانک مرکزی صحبت میکند و این واقعیت را مورد توجه قرار میدهد که فدرال رزرو اخیراً نسبت به ایدۀ عرضۀ دلار دیجیتال محتاط بوده است. سپس این نگرش تغییر کرد. به خصوص در رابطه با این واقعیت که در سال ۲۰۲۱ بانک مرکزی چین آزمایش یوان دیجیتال را آغاز کرد و قول داد که این ارز جدید را به طور کامل در سال ۲۰۲۳ عرضه خواهد کرد. ارز رقومی چین میتواند به طور جدی موقعیت دلار آمریکا را در جهان تضعیف کند. و در سال ۲۰۲۲، جروم پاول با قاطعیت اعلام کرد که دلار دیجیتال عرضه خواهد شد.
مردم به خوبی میداند که ارز رقومی جدید به ابزاری برای ردیابی زندگی افراد تا کوچکترین جزئیات تبدیل خواهد شد. ارز جدید به عنوان ابزار نظارت بر رفتار انسان در نظر گرفته شده است. پول دیجیتال برنامهریزی میشود. محدودۀ استفادۀ احتمالی از ارز با در نظر گرفتن رفتار انسان تعیین میشود. در صورت رفتار «بد»، دسترسی به حساب ارز رقمی مسدود خواهد شد. نظام پول رقومی بانک مرکزی در واقعیت امر، یک اردوگاه کار اجباری الکترونیکی است.
در بخشی از ویدیوی «پول رقومی بانک مرکزی چیست…»، سخنرانی آگوستین کارستنز، رئیس بانک تسویه حسابهای بینالمللی (این مؤسسۀ بینالمللی هماهنگکننده اصلی پروژههای پول رقومی بانک مرکزی بسیاری از بانکهای مرکزی جهان است) ثبت شده است. و این هم آن بخش از سخنان او: «حالا پول نقد چیست؟ ما نمیدانیم که امروز چه کسی از این اسکناس صد دلاری یا این اسکناس ۱۰۰۰ پزویی استفاده میکند. تفاوت اصلی بین پول رقومی بانک مرکزی [از پول نقد] این است که بانک مرکزی بر قوانین و شرایط حاکم بر استفاده از این ابزار بانک مرکزی نظارت مطلق خواهد داشت».
کاترین فیتس دربارۀ افشاگری رئیس بانک تسویه حسابهای بینالمللی میگوید: «او گفت که آنها با یک ارز رقمی، توانایی تعیین قوانین و اجرای متمرکز آن را خواهند داشت. این به این معنی است که اگر آنها نخواهند شما از پول خود در فاصله ۵ کیلومتری خانه خود نمیتوانید استفاده کنید. اگر تصمیم به افزایش مالیات بگیرند، به سادگی آن را از حساب شما کسر خواهند کرد. بنابراین، آنها قوانینی را وضع میکنند که در آن همه چیز کاملاً تحت نظارت باشد و میتوانند قوانین را به طور متمرکز اعمال کنند».
اما فریب مردم ممکن نخواهد شد و باید ارز رقومی را به زور تحمیل کرد. طبق گفتۀ کاترین فیتس، برنامه برای رایج کردن اجباری پول رقومی بانک مرکزی به شرح زیر است.
۱- ایجاد یک بحران بزرگ اقتصادی در مقیاس جهانی ضروری است؛
۲- پیامد و تجلی این بحران ورشکستگیهای گسترده کسب و کارهای کوچک و متوسط، رشد سریع بیکاری خواهد بود. دهها، صدها میلیون نفر در سراسر جهان در آستانۀ مرگ قرار خواهند گرفت؛
۳- معمولاً در چنین مواردی، دولت با تأمین مالی کمکهای اجتماعی، توزیع غذای رایگان یا تأمین برنامههای کارهای اجتماعی از بودجه، مردم را نجات میدهد. این بار بانک مرکزی در کسوت مأمور نجات عمل میکند، پول، چیزی شبیه به پول هلیکوپتر توزیع میکند؛
۴- با این حال، در سال ۲۰۲۳، پول هلیکوپتر نه دلار کاغذی، بلکه ارز دیجیتال خواهد بود. هر فرد نیازمند کمک، باید یک کیف پول الکترونیکی داشته باشد. و گرسنگی مردم را به پذیرش ارز رقومی مجبور خواهد کرد.
در این ویدئو گفتگوی کاترین فیتس و ریچارد آندریاس ورنر را میبینیم که یکی از بهترین مدیران بانک مرکزی به حساب میآید. بنابراین، کیف پول الکترونیکی برای پول رقومی بانکهای مرکزی اولین قدم محتاطانۀ صاحبان پول برای تشکیل اردوگاه کار اجباری الکترونیکی است. ریچارد ورنر میگوید بانکهای مرکزی در حال برنامهریزی برای جایگزینی کیف پولهای الکترونیکی با ریزتراشههای کاشته شده در مغز انسان هستند.
سخنان مرموز کاترین فیتس بسیار قابل توجه است. او دو بار تکرار کرد که گذار به یک نظم پولی جدید مبتنی بر پول رقومی بانک مرکزی توسط «اربابان پول» برای ۲۰ مارس ۲۰۲۳ برنامهریزی شده است.
من با ریچارد ورنر کاملاً موافقم. او میگوید: «استفاده از پول نقد اولین کاری است که میتوانیم برای جلوگیری از پذیرش ارز رقمی انجام دهیم».
در کلمات پایانی ویدیو (صدای خارج) توصیه دیگری به گوش میرسد: «اما یک خلق آزاده و مقتدر در برابر این ظلم چه میتواند بکند؟… نباید فراموش کرد که نخبگان قدرتمند فقط میتوانند کاری را که انجام میدهند که اکثر شهروندان، اکثر ما، از خواب بیدار نشده و نمی فهمند که واقعا چه اتفاقی میافتد. اگر واقعیت را برای مردم روشن سازیم، بهترین فرصت را برای مقابله مؤثر با همۀ این طرحها و اقدامات خواهیم داشت».
پینوشت: به عقیدۀ الویرا نابیولینا، رئیس بانک مرکزی روسیه، برای انتشار روبل دیجیتال در روسیه، حتی لازم نیست منتظر نوعی بحران باشیم. میتوانیم با پرداخت مستمری بازنشستگان به روبل رقمی شروع کنیم. ظاهراً نابیولینا معتقد است که این گروه اجتماعی عموماً قادر به اعتراض نیست.
برگرفته از وبسایت فرهنگ راهبردی
۳ بهمن- دلو ۱۴۰۱
زندهتر از همۀ زندگان – ا. م. شیری
زندهتر از همۀ زندگان

بمناسبت نود و نهمین سالگرد درگذشت لنین
ا. م. شیری
ولادیمیر ایلیچ لنین، آموزگار و رهبر کبیر پرولتاریای جهان، رهبر انقلاب کبیر اکتبر، بنیانگذار حزب کمونیست و دولت اتحاد شوروی روز ۲۱ ژانویۀ سال ۱۹۲۴ در سن ۵۳ سالگی درگذشت. اگر چه او درگذشت، ولی او هنوز در کنار ماست و همیشه نیز خواهد بود.
خبر ناگوار درگذشت لنین را نخستین بار میخائیل کالینین، صدر کمیتۀ اجرایی مرکزی کل روسیه روز ۲۱ ژانویه در حضور نمایندگان کنگرۀ یازده اعلام کرد.

تشییع جنازۀ لنین
عظمت و جاودانگی لنین فقط با آن رویداد تاریخی مرتبط نیست که با تشکیل نخستین دولت بر پایۀ اصول کاملاً متفاوت، اصول عدالت در جهان- دولت کارگران و دهقانان دنیا را متحول کرد. صحبت بر سر انقلاب هم نیست، که پیش از آن کمون پاریس را به یاد داریم. بلکه، تشکیل دولت سوسیالیستی در محاصرۀ کشورهای سرمایهداری بود که توانست در جنگ داخلی پیروز شود و اشغالگران را بیرون براند و همۀ اینها محصول نبوغ و استعداد لنین بودند.
لنین نظریۀ مارکسیسم را توسعه داد و در نتیجه لنینیسم پدید آمد. چرا که این دو شخصیت تاریخی- کارل مارکس و ولادیمیر لنین بودند که روش عمل به این ایده را نشان دادند و آن ابزار دیالکتیکی که امکان ارزیابی رویدادهای جاری، نتیجهگیری دقیق و هدایت تودههای مردم را در مسیر درست فراهم کرد.
فراموش نباید کرد، که لنین یک انسان باورمند بود. او کمونیسم جنگی را مطرح و امتحان کرد، جواب نداد. در نتیجۀ باسازی دیالکتیکی آن، سیاست اقتصادی نوین (NEP) متولد شد.
لنین بسیار محبوب بود و محبوبیت او در آوریل ۱۹۱۷، در جریان استقبال هزاران نفر از وی هنگام بازگشت از تبعید، ثابت شد و این محبوبیت با محبوبیت کار او رابطۀ مستقیم داشت.
او با مطالعۀ مطالب فلسفی که در آن زمان در جهان انباشته شده بود و با تسلط بر این ابزار فلسفی، کتب، مطالب و مقالاتی را به زبان قابل فهم و درک عموم مینوشت، در کشور پخش میشد که او را به یک رهبر بلامنازع تبدیل کرد.
به همین دلیل بود و هست که او در چشم دولتهای سرمایهداری زمان خود و فعلی یک هیولای بسیار وحشتناکی مینماید. به همین دلیل است که لنین از هر طریق ممکن سعی کرد، در فضای مسموم جامعۀ سرمایهداری سکوت را شکست، بیاعتنا به تمام تهمتها و افتراها، پیگیرانه به مبارزه در راه تشکیل دولت کارگری و برقراری عدالت اجتماعی ادامه داد و موفق هم شد.
بزرگداشت خاطرۀ لنین تنها به معنی تمجید از او و آثار او نیست، بلکه قبل از هر چیز فراگرفتن از آثار او و کاربست ابزارهای رویکرد دیالکتیکی به رخدادهایی است که او طی مبارزۀ پیگیر خود برای آزادی طبقۀ کارگر به ما به ارث گذاشته است.
ایدههای لنین اکنون بیش از هر زمان دیگری مبرمیت دارد و گذشته از هر صحبتی، او همچنان زندهتر از زندهگان است.
هر سال روز ۲۱ ژانویه، در بسیاری از کشورهای جهان افراد، گروهها، سازمانها و احزاب کمونیست و کارگری یاد لنین را گرامی میدارند.
یادش عزیز، راهش بردوام باد!
۳۰ دی- جدی ۱۴۰۱
تلاش ایالات متحدۀ آمریکا برای جلوگیری از شکست ژئوپلیتیکی در خاورمیانه.
تلاش ایالات متحدۀ آمریکا برای جلوگیری از شکست ژئوپلیتیکی در خاورمیانه

دمیتری مینین (DMITRY MININ)
ا. م. شیری
ممکن است سوریه نه موضوع اختلاف، بلکه پُلی بین آنکارا، مسکو و تهران باشد؟
در ماههای اخیر، گزارشهای دلگرمکنندهای مبنی بر تشدید تماسهای روسیه-ترکیه و ایران-ترکیه در خصوص اقدامات مشترک بیشتر در سوریه انتشار یافته است. همچنین باعث خوشحالی است که نمایندگان رسمی دمشق به عنوان یک شریک برابر در نسشتها که آنکارا قبلاً قاطعانه به آن اعتراض میکرد، شرکت میکنند. در آن دیدارها، همانطور که از قبل تصمیم گرفته شده بود، طرفین در مورد نشست آتی رجب طیب اردوغان و بشار اسد، رؤسای جمهور ترکیه و سوریه گفتگو کردند. در صورت تحقق اهداف چهار طرف، از جمله خود دمشق در مورد حل و فصل سوریه، ممکن است وضعیت ژئوپلیتیکی کاملاً جدیدی در منطقه ایجاد شود. از آنجائیکه ایالات متحده نگران بیرون رانده شدن از سوریه است، برای تضعیف روندی آغاز شده تلاش میکند.

اردوغان و اسد در سالهای گذشته

آنتونی بلینکن، وزیر امور خارجه آمریکا و مولود چاووش اوغلو، وزیر خارجه ترکیه
در ۱۸ ژانویه در واشنگتن، در دومین نشست سازوکار راهبرد ترکی-آمریکایی، آنتونی بلینکن، وزیر امور خارجۀ آمریکا، به طور غیرمنتظره به مولود چاووش اوغلو، وزیر امور خارجه ترکیه پیشنهاد کرد که «فصل جدیدی» در همکاری متقابل در مورد سوریه باز کند. ترکها این را واکنش به تشدید روند مذاکرات ترکیه و سوریه با میانجیگری روسیه ارزیابی کردند. با این حال، تمایل آشکار آمریکاییها برای عقب راندن مسکو، تهران و در عین حال دمشق، تأثیر مورد نظر آمریکائیها در هیئت ترکیهای نگذاشت. چاووش اوغلو در یک کنفرانس مطبوعاتی پس از دیدار در سفارت ترکیه در واشینگتن، با رفتاری نسبتاً توهینآمیز نسبت به میزبانان گفت که این امر در صورتی امکانپذیر است که «ایالات متحده با عمل به وعدههایی که در سالهای گذشته به ترکیه داده بود، اعتماد ترکیه را جلب کند». پیش از همه، ما در مورد عقبنشینی نیروهای کرد از سوریه، از جمله در روژاوا تحت کنترل آمریکا، در ۳۰ کیلومتری مرز ترکیه صحبت میکنیم، که به سادگی این تشکیلات را از جمله، در امر صادرات غیرقانونی منابع از آنجا ناتوان میکند.

آمریکا نفت سوریه را میدزد
چاووش اوغلو همچنین به بلینکن توصیه کرد که یک نمایندۀ ویژه برای سوریه تعیین کند که در واقع به معنای پیوستن کاخ سفید به تماس با بشار اسد است که وی را به رسمیت نمیشناسد. هیچ واکنش واضحی از سوی آمریکاییها نشان داده نشد. آنها خودشان را به موقعیتی سوق دادهاند که با رها کردن کردها، ممکن است تمام اهرمهای خود را از دست بدهند. پیش از این دیدار، ند پرایس، سخنگوی وزارت خارجه آمریکا گفته بود که «دولت آمریکا از کشورهایی که روابط خود را با سوریه بهبود میبخشند یا حمایت خود را از تبرئۀ بشار اسد، دیکتاتور بیرحم اعلام میکنند، حمایت نمیکند». به این ترتیب، ابتکار عمل بلینکن شکست خورد.
به گزارش خبرگزاری آناتولی ترکیه، آمریکاییها تنها در مدت سه روز در نیمۀ اول ژانویه، ۱۰۰ خودرو زرهی و کامیون حامل مهمات را از عراق به کردهای سوریه ارسال کردند. بهانۀ آن هم مبارزه با داعش (ممنوعه در روسیه) است. اما ترکها اطمینان دارند که این، کمک برای دفع حملۀ احتمالی آینده آنها است.

آمریکاییها بر استان حسکۀ سوریه در نزدیکی مرز ترکیه را نظارت میکنند
روندهای جدید در منطقه با اجلاس وزیران دفاع روسیه، ترکیه و سوریه، سرگئی شایگو، خلوصی آکار و علی محمود عباس در پایان سال گذشته در مسکو برای نخستین بار در چنین قالبی در ۱۱ سال گذشته آغاز شد. به موازات آن، مذاکراتی بین رؤسای سازمانهای اطلاعاتی سه کشور انجام گرفت. البته، گزارشات زیادی در این باره منتشر نشد. یکسری توافقات در زمینۀ انجام اقدامات اعتمادساز و اقدام مشترک در مناطق باقیمانده در کنترل لشکر سوریه حاصل شد و مهمتر از همه، نارضایتی عمومی از اقدامات ایالات متحده دایر بر پمپاژ سلاح به روژاوا تحت کنترل کردهای سوریه ابراز شد. همچنین اعلام شد که در آیندۀ نزدیک وزرای خارجه ترکیه و سوریه نیز گفتگو خواهند کرد.
روزنامۀ جمهوریت ترکیه نوشت: «اشتباه تصحیح شد. در صورت تغییر دولت، دولت جدید به همین سیاست ادامه خواهد داد». اردوغان پس از نشست مسکو علناً اعلام کرد که آماده است حتی قبل از انتخابات عمومی اعلام شده توسط بشار اسد در ۱۴ مه ۲۰۲۳، به منظور بررسی همهجانبه و حل مشکلات دوجانبه با بشار اسد دیدار کند. اردوغان گفت: «ما این روند را از طریق نشست رؤسای اطلاعات و وزرای دفاع خود در مسکو آغاز کردیم، سپس به یاری خداوند، وزرای خارجه خود را در قالب سه جانبه گرد هم خواهیم آورد. و بعد، بسته به پیشرفت رویدادها، ما به عنوان رهبران گرد هم خواهیم آمد».

عدم شروع عملیات نظامی گسترده که ترکها در ماه نوامبر برای شکست کامل تشکیلات کردها در سوریه اعلام کردند، نشانۀ غیرمستقیم تغییرات اساسی در روابط بین آنکارا و دمشق است. در عین حال، ترکها به مخالفان سوری وفادار به خود اطمینان میدهند که آنها را به سرنوشت خود رها نخواهند کرد، اما از آنها خواهند خواست که در آستانۀ نشست احتمالی اردوغان و اسد از هرگونه اقدام تحریکآمیز خودداری کنند.

اعتراض مخالفان سوری علیه نزدیکی آنکارا و دمشق
به گفتۀ کارشناسان، هم آمادگی ناگهانی اردوغان برای به رسمیت شناختن بشار اسد و هم خویشتنداری او در انجام عملیات نظامی برنامهریزی شده نه تنها با نفوذ مسکو و تهران، بلکه با منافع سیاسی خود او نیز توضیح داده میشود. او نمیخواهد بر انتخاب مجدد مورد انتظار خود به عنوان رئیس جمهور، مصادف با صدمین سالگرد اعلام جمهوری ترکیه توسط آتاتورک سایه افکند. در عین حال، اقتصاد این کشور با وجود بهرهمندی از مزایای مادی قابل توجه از درگیری روسیه و اوکراین، سال ۲۰۲۲ را با افزایش تورم ۸۵.۵٪ و رتبهبندی اعتباری ب- عملاً «آشغال» به پایان رساند. ماجراجویی در سوریه همه چیز را میخورد. حفظ کمربند مرزی و گروه نظامی موجود در آن در خاک سوریه و همچنین حدود ۴ میلیون پناهجو در خاک خود برای ترکیه هزینۀ بسیار زیادی را به همراه داشت. به همین ترتیب، حملۀ برنامهریزی شده، در صورت مقاومت فعال ارتش دولتی سوریه و ادغام آن با نیروهای سوریۀ دموکراتیک کرد، به جای یک «جنگ کوچک پیروزمندانه»، میتواند دردسر بزرگی قبل از انتخابات برای اردوغان به همراه داشته باشد.

خدمۀ تانکهای ترکیه در انتظار فرمان
نظرسنجیها نشان میدهد که جامعۀ ترکیه برای آشتی با دمشق رسمی آماده است و بار پذیرش پناهجویان بهطور جدی سنگین شده است. مخالفان، در وهلۀ اول، نیروی پیشرو آن – حزب جمهوری خواه خلق قلیچدار اوغلو، طرفدار دائمی به رسمیت شناختن بشار اسد، با کارت بازگشت سریع آنها به میهنشان بخوبی بازی میکند.

تغییر لحن اردوغان نسبت به اسد
لازم به ذکر است که با وجود علاقهمندی سوریه به آشتی سریع با ترکیه، تمام انگیزههای اردوغان را در سوریه کاملاً درک میکنند و برای تسلیم شدن به وعدههای او عجله هم ندارند. برای اولین بار پس از چندین سال، سوریها این فرصت را یافتند که واقعاً شرایط خود را برای عادیسازی احتمالی روابط با همسایۀ شمالی خود دیکته کنند. بشار اسد، به ویژه، ابتکار اردوغان برای برگزاری نشست دوجانبه را حتی قبل از انتخابات ریاست جمهوری رد کرد و متوجه شد که ممکن است برای اهداف تبلیغاتی به آن نیاز داشته باشد. رئیس جمهور سوریه به همتای ترکیهای خود پیشنهاد کرد که این نشست پس از انتخابات برگزار شود تا جنبۀ فرصتطلبی نه، بلکه دلیل اساسی داشته باشد. مطبوعات سوریه نیز همچنان به ترکها علاقهای ندارند و آنها را «اشغالگر» مینامند. علاوه بر این، دمشق تلاش برای مذاکره با هموطنان- کردها در مورد چگونگی انجام تجارت در کشور خود بدون دخالت خارجی ادامه میدهد. اما ایالات متحده با این مخالف است، برای اینکه روند را در حد قابل توجهی کند میکند.
به طور کلی، این تصور به وجود میآید که همۀ شرکتکنندگان منطقهای در بحران دوازده ساله پیرامون سوریه، حدود استقامت خود را به پایان رساندهاند و آمادۀ سازش هستند. و برای نایل شدن به این مقصود، دستیابی به آخرین و ظاهراً دشوارترین مرحله- رهایی از شرّ حضور نیروهای آنسوی اقیانوسها در کشور که به موقع خود بر آن دمید و همچنان نفت بر آتش میپاشد، ضروری است.
برگرفته از وبسایت بنیاد فرهنگ راهبردی
۲ بهمن- دلو ۱۴۰۱
بدون محدودیت زمانی – زوبریلین – ا. م. شیری
بدون محدودیت زمانی

نیکولای زوبریلین (Nikolai Zubrilin) نمایندۀ مجلس شهر مسکو، رئیس فراکسیون حزب کمونیست
ا. م. شیری
حتی امروز هم همه نمیدانند که اصلاحطلبان از دروغ و تهمت برای نابودی اتحاد شوروی استفاده کردند.
یکی از استدلالهای عوامل نوسازی در دهۀ ۱۹۹۰، توسل به واقعیت کاهش قیمت نفت برای فریب افکار عمومی بود. گویا کاهش درآمد حاصل از فروش نفت باعث نابودی اتحاد شوروی گردید. این یک دروغ محض و آشکار بود! مقایسۀ درصد تکمیل بودجه از طریق فروش نفت با امروز، نمیتواند مبنای چنین فکری باشد. استناد اصلاحطلبان به این واقعیت فقط افکار عمومی را از خیانت واقعی و برنامههای تدوین شده از مدتها قبل برای نابودی خشونتآمیز اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی با کمک نوسازانی که از نزدیک با زوج گارباچوف- یلتسین کار میکردند، منحرف میکند. اصلاحطلبان گایداری-چوبایسی با ارائه تصویری از مبارزۀ ادعایی بین گارباچوف و یلتسین به طرز زیرکانهای مردم را فریب دادند. در نهایت (همانطور که محاسبه شده بود)، صرف نظر از اینکه چه کسی ممکن است از این میدان جنگِ قدرت پیروز بیرون بیاید، اصلاحطلبان پیروز خواهند شد. اما از نظر تودهها هر یک از این مهرهها، کیفیتاً «هر دو بدتر» بودند. چنین گزینۀ بنبستی نیز برای کل کشور آماده شده بود. در نتیجه، گارباچوف و یلتسین، با نابودسازی اتحاد شوروی، نقش اصلی خود را در یک نمایش تحریکآمیز که توسط سیا ساخته شده بود، ایفا کردند. در آن زمان، الکساندر یاکولییف، اولگ کالوگین، ادوارد شواردنادزه که از مدتها پیش عوامل غربی مستقر در بسیاری از ساختارهای دولتی را زیر چتر حمایت خود گرفته بودند، باضافۀ ۲۰۰ مأمور سازمان «سیا» با دعوت اصلاحطلبان تیم گایدر- چوبایس در اعماق دولت روسیه در کابینۀ وزیران «به عنوان مشاور» ظاهر شدند. به منظور پردازش افکار عمومی و تهیۀ تصویر نادرست از دلایل نابودی اتحاد شوروی، یک عملیات ویژه ایدئولوژیک و اطلاعاتی برای منحرف کردن رسانههای روسیه و جهان از رویدادهای مهم مسکو انجام شد و توجهات بسوی مسئلۀ محاصرۀ گارباچوف در فوروس معطوف گردید. و همۀ اینها در پس زمینۀ خالی شدن قفسههای فروشگاهها که توسط نوسازان سازماندهی شده بود، انجام گرفت. این یک گزینۀ برد-برد برای وادار کردن مردم به قطع حمایت خود از حزب کمونیست و بر همین اساس، به امتناع از نظام شوروی بود.
اما اصلاحطلبان توضیح ندادند که وقتی مردم از حمایت از دولت شوروی خودداری کردند، به طور خودکار از بهترین خدمات بهداشتی و آموزشی رایگان شوروی در جهان، مسکن رایگان برای همۀ نیازمندان، بسیاری از تضمینهای اجتماعی، از جمله برای کودکان، بازنشستگان، خانوادههای پرجمعیت و سایر گروههای جمعیت نیز امتناع کردند.
اصلاحطلبان توضیح ندادند که امتناع از حمایت از نظام شوروی به طور خودکار کشور را به سمت سرمایهداری راهزن و پایمال کردن حقوق کارگران مزدبگیر و راهاندازی سازوکار سرمایهداری سوق داد- تصاحب ارزش اضافی برای محصولات تولیدی توسط صاحبان وسایل تولید و واسطهها، مکانیزم اصلی سرمایهداری است که منجر به فقر جمعیت میشود. همانطور که میدانید، امروز در کشور ما با ۱۵۰۰۰ روبل در ماه، زیر خط فقر زندگی میکند (منظور ۲۰ میلیون نفر از جمعیت ۱۵۰ نفری فدراسیون روسیه است نه از جمعیت ۳۰۰ میلیون نفری اتحاد شوروی. م).
درست زمانی که قفسههای فروشگاهها خالی بود، میلیونها تن گوشت، مرغ، کنسرو، کره، غلات در سردخانهها و انبارها وجود داشت، اما برای فروش عرضه نمیشد. بخشی از آنها برای زمان آزاد کردن قیمت موکول گردید که در ۲ ژانویه ۱۹۹۲ اتفاق افتاد. قدرت خرید پول هزار برابر سقوط کرد، قیمتها افزایش یافت و بخش دیگر محصولات در جنگلهای اطراف مسکو و درهها زمانی خالی شد که امکان تخلیه محصولات تحویلی در انبارها وجود نداشت (رجوع کنید به گزارشهای روزنامهنگاران آن سالها در مورد تخریب و فاسد کردن مواد غذایی). به مردم، به ویژه، به مسکو عمداً گرسنگی دادند تا دولت شوروی را از حمایت مردم محروم کنند.
در نگاه اول، آنچه در آن زمان در صفحههای تلویزیونی رخ میداد، عجیب به نظر میرسید. این خبر منحصراً در نسخۀ سیاه پخش میشد و مشخص نبود که چرا تلویزیون رسمی علیه حزب کمونیست اتحاد شوروی و دولت لجنپراکنی میکرد؟ از صفحات تلویزیون انبوه تهمتها و دروغها علیه رهبران حزبی و صنعتی بطور مستمر پخش میشد. روزی نبود که تلویزیون به نظام شوروی، گروههای کارگری، مدیران کارخانهها و مؤسسات، ارتش و پلیس شوروی تهمت نزند.
تلویزیونها مانند یک گودال زباله کار میکردند که از آن لجن و کثافت به روی کشور و همۀ رهبران پاشیده میشد. این در حالی اتفاق میافتاد که همین تلویزیونها نوسازان را تمجید میکردند و از آنان قهرمان میساختند. همین قدر کافی بود که دو کلام علیه حزب کمونیست اتحاد شوروی حرف بزنی و به یک قهرمان در مقیاس «جهانی» تبدیل شوی! ماشین تبلیغاتی که به دست خائنان و مقامات فاسد افتاده بود، بدینگونه کار میکرد. اما اکنون از زمانی که کشور چشم خود را بر روی همۀ این مشکلات بسته، ۳۰ سال میگذرد و هیچ کس جز حزب کمونیست فدراسیون روسیه برای گفتن حقایق به مردم و متوقف کردن روند هلاکتباری که ما را به اوضاع بعرنج بعدی در سمت جنوب غربی سوق میدهد، سعی نمیکند.
تمام رذالتهایی که اکنون در سیاست جهانی و در کشور ما مشاهده میشود، از آنجا، از نوسازی و از دهۀ فاجعهبار ۹۰ ناشی میشود؛ از سال اعدام ۱۹۹۳، از سال خصوصیسازی ۱۹۹۴، از زمانی که صنایع به ازای یک پول سیاه به الیگارشهای امروزی تحویل گردید، از فرصت از دسترفتۀ مردم برای به قدرت رساندن یک دولت اعتماد ملی به ریاست حزب کمونیست فدراسیون روسیه – که در صورت پیروزی زیوگانف در سال ۱۹۹۶، قرار بود بر اساس هنجارهای سوسیالیستی و عدالت اجتماعی شکل بگیرد، ناشی میشود؛ از سال نکول ۱۹۹۸، زمانی که همۀ ما به میلیونرهای فقیر تبدیل شدیم، از سال ۲۰۰۸، ۲۰۱۲، از زمانی که بحرانهای اقتصادی یکی بعد از دیگری تا امروزی را تجربه کردیم، ناشی میشود.
و امروز مشکل دیگری بطور «غیرمنتظره» سر برآورد! مؤسسات تولیدی، کارخانهها و کارگاههای ما که اکنون بسیار ضروری هستند، بنوعی «ناپدید» شدند. چند سال پیش، که سردیوکوف (وزیر دفاع سابق. م) در حال تخریب مجتمع نظامی-صنعتی بود، دولت ولنگارانه تماشا میکرد، به چوبایس که در حال تخریب و فروش مادرشرکت برق بود، از پائین نگاه میکرد. مقامات وزارت آموزش و پرورش هزاران مدرسۀ فنی- حرفهای، صدها مؤسسه را تعطیل کردند. بدین سبب، امروز تراشکار، فرزکار، متخصص انرژی، مهندسین مکانیک و فنآوری، دانشمندان صنعتی و هستهای به اندازه کافی نداریم. اما یک دوجین اقتصاددان، وکیل، دانشمند علوم سیاسی، جامعهشناس و مدیر داریم! البته به این آخریها هم کاملاً نیاز است، اما در هر کاری باید توازنی برقرار باشد! در حال حاضر کسی نیست که مهره را با آچار سفت کند؛ کسی نیست که روی تراکتور در کشتزار کار کند؛ محمولهها را در جادهها حمل کند؛ تانک و توپ بسازد؛ موتورها و گیربکسها را جمع کند؛ تیرها و سازهها را جوش دهد…
حزب کمونیست فدراسیون روسیه بارها اقداماتی را برای حمایت از مجتمع نظامی-صنعتی، حمایت از کشاورزی، آموزش، تحصیل و مراقبتهای بهداشتی پیشنهاد کرده است. فراکسیون حزب کمونیست فدراسیون روسیه در دومای شهر مسکو پیشنهادی برای تقویت کار بر روی توسعۀ صنعت شهر مسکو و افزایش بودجه برای حمایت اجتماعی از جمعیت، هم از لحاظ تأمین مسکن اجتماعی و هم از منظر بهبود جمعیتی ارائه کرد. حتی اقدامات حداقلی برای حمایت از جمعیت نتایج خوبی در افزایش نرخ زاد و ولد و آموزش نسل جوان به همراه خواهد داشت. بنابراین، اگر دگماتیزم بازار را کنار بگذاریم و افراد تصادفی را از ساختارهای حاکمیتی در همۀ سطوح اعم از استانی و منطقهای گرفته تا خودمختاریهای محلی دور کنیم، میتوان همه امور را به نفع مردم و به طور کلی برای کشور بهبود بخشید.
نقل از سوروس-وبسایت حزب کمونیست فدراسیون روسیه
۲۸ دی- جدی ۱۴۰۱
شبیهسازی جنگ تایوان در واشینگتن – پیروژنکو – ا. م. شیری
شبیهسازی جنگ تایوان در واشینگتن

ویکتور پیروژنکو (VIKTOR PIROZHENKO)
ا. م. شیری
مرکز مطالعات راهبردی و بینالمللی آمریکا از ناکارآیی «الگوی اوکراین» برای تایوان نتیجه میگیرد.
مرکز مطالعات راهبردی و بینالمللی واشینگتن درگیری نظامی (بعد از این: ممربو) در اطراف تایوان را شبیهسازی کرد. هدف بازی جنگ، پاسخ به دو سوال بود: آیا حملۀ چین به تایوان موفق خواهد شد؟ هزینه آن چقدر خواهد بود؟
۲۴ گزینه مورد بررسی قرار گرفت. ممربو نتیجه گرفت، که جمهوری خلق چین در طول تهاجم به جزیره شکست خواهد خورد و تلفات همۀ شرکتکنندگان احتمالی در درگیری شامل چین، ایالات متحدۀ آمریکا، تایوان و ژاپن بسیار زیاد خواهد بود. در این گزارش آمده است که «جنگ بر سر تایوان میتواند ارتش شکستناپذیر آمریکا را به همان اندازۀ نیروهای چینی شکست خورده، فلج کند».
مرکز مطالعات راهبردی و بینالمللی واشینگتن با ارزیابی میزان تلفات، تصویر زیر را ترسیم کرد. چین در حدود ۱۰۰۰۰ کشته، ۱۵۵ هواپیمای جنگی، ۱۳۸ کشتی بزرگ از دست خواهد داد. نیروی دریایی چین «نابود خواهد شد»، «هستۀ نیروهای هوابرد آن در هم خواهد شکست»، «دهها هزار سرباز جنگ، اسیر خواهد شد».
بنا به اکثر گزینهها، ایالات متحده نیز متحمل خسارات هنگفتی میشود. نیروی دریایی ایالات متحده دو ناو هواپیمابر و ۱۰-۲۰ کشتی بزرگ سطحی از دست خواهد داد. تقریباً ۳۲۰۰ سرباز آمریکایی در سه هفته نبرد کشته خواهد شد که بر اساس تخمین مرکز مطالعات راهبردی و بینالمللی واشینگتن، تقریباً نیمی از تلفات ایالات متحده در ۲۰ سال جنگ در عراق و افغانستان است. نتیجهگیری: «…چنین میزان تلفات به موقعیت جهانی ایالات متحده برای سالیان متمادی لطمه خواهد زد».
تایوان حدود ۳۵۰۰ نفر کشته خواهد داد و تمامی ۲۶ ناوشکن و ناوچه نیروی دریایی آن غرق خواهد شد.
تلفات ژاپنیها ۱۰۰ هواپیمای جنگی و ۲۶ کشتی جنگی تخمین زده میشود. پایگاههای نظامی آمریکا در خاک ژاپن مورد حمله چین قرار گرفته، نابود خواهند شد.
همۀ ۲۴ گزینه بر پایۀ چهار فرض تنظیم شده است: ۱- نیروهای زمینی تایوان قادر به دفع حملات نیروی هوابرد دریایی چین به سرپلهای اشغالی در جزیره هستند. ۲- ایالات متحده میتواند از پایگاههای خود در ژاپن برای عملیات نظامی استفاده کند. ۳- ایالات متحده از موشکهای ضد کشتی دوربرد علیه نیروی دریایی ارتش آزادیبخش چین استفاده خواهد کرد. ۴- آمریکا در همان ابتدا به تنهایی وارد درگیری مسلحانه خواهد شد.
کارشناسان مرکز از عدم کارآیی «الگوی اوکراین» در تایوان صحبت میکنند. آنها بر این باورند که حتی کمکهای نظامی غرب به اوکراین که ناتو با آن مرز مشترک دارد، ناکافی است و اعزام هر گونه نیرو یا ارسال محموله به جزیرۀ تایوان پس از آغاز درگیریها غیرممکن خواهد شد.
کارشناسان چینی بررسیهای مرکز مطالعات راهبردی و بینالمللی واشینگتن را غیرحرفهای، مغرضانه و رؤیایی توصیف کردند. اول از همه، ممربو تواناییهای ارتش آزادیبخش جمهوری خلق چین را دست کم گرفته، اما در بارۀ قدرت ایالات متحده و ژاپن بیش از حد اغراق کرده است. از آنجایی که اتاق فکر آمریکایی نمیتوانست به اطلاعات مربوط به استقرار واحدهای ارتش آزادیبخش جمهوری خلق چین دسترسی داشته باشد، در شبیهسازی از دادههای تحریف شده استفاده کرده است.
بر اساس نتایج شبیهسازی، دو ناو هواپیمابر آمریکایی غرق خواهد شد. با توجه به قابلیتهای حملۀ موشکی ارتش آزادیبخش جمهوری خلق چین، که از موشکهای بالستیک مافوق صوت ضد کشتی دیاف-۲۱دی و دیاف-۲۶ (مشابه زیرکونهای روسی) قادر به اصابت به اهداف دریایی متحرک مانند ناوهای هواپیمابر استفاده میکند، آشکارا به معنی دست کم گرفتن است.
به گفتۀ کارشناسان نظامی چین، اگر ایالات متحده و ژاپن در بحران تایوان مداخله کنند، ایالات متحده همۀ پایگاههای خود در منطقۀ آسیا و اقیانوسیه از جمله پایگاههای نظامی در ژاپن، جزیرۀ گوام و حتی در منطقۀ استرالیا را از دست خواهد داد».
همچنین لازم به ذکر است که جمهوری خلق چین بر خلاف ایالات متحده، عملیات رزمی را مستقیماً از سرزمین اصلی و نزدیک به سرزمین خود انجام میدهد، در حالی که ایالات متحده عملیات نظامی را از پایگاههایی که هزاران کیلومتر خارج از خاک آمریکا قرار دارند، انجام خواهد داد. این واقعیت به ارتش آزادیبخش جمهوری خلق چین امکان استفاده از سلاحهای ضربتی علیه هر هدفی در جزیره، هم در آبهای اطراف آن و علیه پایگاههای ایالات متحده و هم استفاده از سامانههای دفاع هوایی برای محافظت از خاک چین را میدهد. همین امر در مورد ژاپن که نیروهای مسلح و صنایع نظامی آن در حد قابل توجهی از چین پایینتر است و حتی بیشتر از آن، در مورد تایوان نیز صدق میکند.
بعید است که ایالات متحده فرصت داشته باشد تا از پایگاههای خود در اوکیناوا، گوام یا هر جای دیگر علیه چین به طور مؤثر استفاده کند. ناگفته نماند که تلاش آمریکاییها برای مداخله در درگیری نظامی در طرف تایوان در همان ابتدای درگیریها به احتمال زیاد، ناموفق خواهد بود تا چه رسد به استقرار گروه ناوهای هواپیمابر. بر اساس این دو فرض غلط که در پایۀ تمام ۲۴ گزینۀ شبیهسازی مرکز مطالعات راهبردی و بینالمللی واشینگتن قرار گرفته، پیروزی ایالات متحده پیشبینی میشود.
ممربو توصیه میکند که واشینگتن نیروی دریایی آمریکا را «به سمت کشتیهای کوچکتر و زندهتر» سوق دهد، زیردریاییها را در اولویت قرار دهد و علاوه بر آن، «در برابر حملات موشکی چین، پایگاههای آمریکا در ژاپن و گوام را تقویت کند». بر این اساس، آنها تصور میکنند، که پیروزی ارتش آمریکا هزینۀ کمتری خواهد داشت. به این معنی که این تغییرات باعث میشود آمریکاییها با هزینه کمتری چین را شکست دهند.
آنچه که به «نابودی هستۀ نیروهای هوابرد» ارتش آزادیبخش جمهوری خلق چین مربوط میشود، این فرض منطقیتر است که پیش از عملیات پیاده کردن نیرو، حملات موشکی و هوایی چند روزه به زیرساختهای نظامی، انرژی، نیروهای پدافند هوایی، پستهای فرماندهی و مراکز کنترل جزیره انجام خواهد شد. این تاکتیک، شرایط پیاده کردن موفقیتآمیز نیروهای هوابرد در جزیره را آماده میکند.
در مجموع، این مطالعه بیشتر یک هیاهوی تبلیغاتی با هدف اثبات «نظری» اقداماتی است که ایالات متحده برای مبارزه با چین در سالهای اخیر در پیش گرفته است.
به گفتۀ فانگ شیائوزی، کارشناس دانشکدۀ روابط بینالملل دانشگاه ملی فنآوری دفاع جمهوری خلق چین، در نتیجۀ این اقدامات، آمریکا «بمنظور ایجاد مجموعۀ پایگاههای جزیرهای که در آنها پایگاههای جداگانه بتوانند اقدامات خود را با یکدیگر در عمق معینی هماهنگ کنند»، میتواند نیروهای خود را در شرق در امتداد گوام، جزایر تینیان، ویک، سایپان و هاوایی مستقر کند.
نامزدی ژاپن برای قرار گرفتن در خط مقدم درگیری نظامی با چین بسیار جالب توجه است. ایالات متحده در نظر دارد تا سال ۲۰۲۶ یک واحد دریایی واکنش سریع مجهز به موشک و سلاحهای سبک در اوکیناوا با تمرکز در سراسر جزایر نزدیک ژاپن ایجاد کند تا بتواند به سرعت در منطقۀ نبرد علیه جمهوری خلق چین مستقر شود.
در عین حال، ارتش آزادیبخش جمهوری خلق چین به آمادگی برای مقابله با همۀ گزینههای ممکن در توسعۀ وضعیت در اطراف تایوان ادامه میدهد. اخیراً فرماندهی پهنۀ عملیاتی شرق ارتش آزادیبخش خلق چین اولین گشت زنی در سال ۲۰۲۳ را در مناطق دریایی و هوایی اطراف جزیره ترتیب داد.
برگرفته از وبسایت بنیاد فرهنگ راهبردی
۲۶ دی- جدی ۱۴۰۱
ارز رقومی بانکهای مرکزی، گامی در جهت ایجاد اردوگاههای کار اجباری رقومی.
ارز رقومی بانکهای مرکزی، گامی در جهت ایجاد اردوگاههای کار احباری رقومی
والنتین کاتاسانوف (Valentin Katasonov)،
پروفسور، دکتر علوم اقتصادی، مدیر مرکز پژوهشهای اقتصادی «شاراپوف» فدراسیون روسیه
ا. م. شیری

قرار است که ارز رقومی (دیجیتال) بانک مرکزی جایگزین پول نقد شود
حروف اختصاری ارز رقومی بانکهای مرکزی به زبان انگلیسی (CBDC) در فضای اطلاعات روسیه معرفی میشود. استفاده از این مخفف جدید در نیمۀ دوم دهۀ ۲۰۱۰ شروع شد. ایده ارز رقومی بانک مرکزی تقریباً به طور همزمان در سوئیس و چین پدید آمد. در سوئیس، ارز رقومی بانک مرکزی به موضوع بحث بانک تسویه حسابهای بینالمللی که به عنوان باشگاه بانکهای مرکزی شناخته میشود، تبدیل شد. در چین، همانطور که معلوم شد، از اواسط دهۀ گذشته، تحقیقاتی در مورد موضوع یوان رقومی و امکان انتشار آن توسط بانک خلق چین به عمل آمد. گردش اصطلاح ارز رقومی بانک مرکزی در روسیه، پس از آنکه بانک روسیه سند روبل رقومی- «گزارش برای رایزنی عمومی» را در پایان سال ۲۰۲۲منتشر کرد، شروع شد».
هیچ درک کامل و واحدی از چیستی ارز رقومی بانک مرکزی وجود ندارد. در ابتدا، آنها گفتند، که ارز رقومی بانک مرکزی همان ارزهای رمزنگاری شده است. به طور سنتی، ارزهای رقومی (دیجیتال) توسط افراد ایجاد میشوند. پس چرا بانکهای مرکزی نمیتوانند به تولید ارزهای رقومی شروع کنند؟ آنها که برای تولید ارز دیجیتال قابل اعتماد و انبوه فرصتهای بسیار بیشتری دارند. با این حال، در همان زمان سؤالاتی مطرح شد که چرا بانک مرکزی به این امر نیاز دارد؟ از این گذشته، بانک مرکزی هنوز درگیر مسئله انتشار پول است و اگر در توسعۀ پول رقومی خصوصی دخالت نمیکرد، بهتر بود. این امر، ایرادات مشروعی به دنبال داشت. حق انتشار پول طبق قانون متعلق به بانک مرکزی است. باید انتشار بیتکوینهای مبهم و سایر ارزهای رمزنگاری خصوصی را متوقف کند و در ازای آن، ارز رقومی خود را که دارای وضعیت قانونی و قابلیت اطمینان بالایی است، ارائه دهد.
بلطف اینکه در موضوع ارز رقومی بانکهای مرکزی بانک تسویه حسابهای بینالمللی نقش هماهنگکننده بر عهده گرفت، گرد و غبار اولیه به تدریج ذایل شد. مجموعهای از استدلالها به نفع ترویج ارز رقومی بانکهای مرکزی ارائه شد: قانونی بودن، قابلیت اطمینان، هزینههای پائین تراکنش، امکان استفاده از ارز جدید توسط بانک مرکزی به عنوان ابزار اضافی سیاست پولی (که باید ثبات مالی را افزایش دهد)، ابزاری مؤثر برای مبارزه با اقتصاد سایه، سادگی و سهولت استفادۀ شهروندان.
با این حال، سؤالات همچنان باقی ماند. به ویژه، ارز رقومی بانکهای مرکزی به عنوان نوع سوم پول همراه با پول نقد و غیرنقد ثبت شد. اما مرز بین ارز رقومی بانک مرکزی و دو نوع سنتی پول کجاست؟ آیا انتظار میرود که ارز رقومی جدید جایگزین دو نوع سنتی پول شود؟
تعدادی از بانکهای مرکزی از صحبت در مورد ارز رقومی بانک مرکزی، به سمت برداشتن گامهای عملی برای تطبیق این ارز جدید حرکت کردند. و سپس پاسخ به سؤالات باقی مانده به تدریج مشاهده شد.
اول- قرار است ارز رقومی بانک مرکزی جایگزین پول نقد شود.
دوم- در بلندمدت، ارز جدید جایگزین پول غیرنقدی نیز میشود که در حال حاضر توسط بانکهای تجاری منتشر میشود. و چنین جابجایی به این معنی است که در دنیای جدید مالی شگفتانگیز، نیازی به وجود بانکهای تجاری نخواهند بود.
سوم- ارز رقومی بانک مرکزی در دست اشخاص حقیقی و حقوقی یک وسیله پرداخت عمومی نخواهد بود. هدف مشخصی خواهد داشت. به عنوان مثال، با روبل رقومی که شما در اختیار دارید، میتوانید نان بخرید، اما نمیتوانید لباس یا کتاب بخرید. یا مثلاً این روبل را به شخص دیگری اعطاء کنید.
چهارم- ارز جدید از چنین عملکرد سنتی پول به عنوان ذخیرۀ ارزش محروم خواهد شد. فقط کارکرد وسیلۀ مبادله و پرداخت خواهد داشت. یکی از گزینهها نشان میدهد که ارز رقومی بانک مرکزی یک ارز در حال ذوب خواهد بود (کاهش روزانۀ ارزش اسمی آن تا درصد معینی).
پنجم- بانک مرکزی میتواند تمام تراکنشهای هر دارندۀ حساب ارز رقومی بانک مرکزی را ردیابی کند.
در نهایت، ششم- و مهمتر از همه، بانک مرکزی قادر خواهد بود (شاید حتی موظف باشد) دسترسی یک فرد به حساب خود را بر اساس رفتار آن شخص تنظیم کند. و رفتار او با استفاده از رتبهبندی اجتماعی ارزیابی خواهد شد.
از اینها چنین استنباط میشود که پروژۀ ارز رقومی بانک مرکزی بخشی از یک پروژۀ بزرگتر است که به عنوان «اردوگاه کار اجباری الکترونیکی (دیجیتال)» شناخته میشود.
بنظر میرسد موارد فوقالذکر کافی است. به عنوان مثال، در اکتبر ۲۰۲۲، در سمینار صندوق بینالمللی پول، معاون مدیر صندوق بینالمللی پول و بو لی (بو لی)، معاون سابق رئیس بانک خلق چین با تعیین اینکه «چه افرادی میتوانند این پول را داشته باشند و برای چه اهدافی میتوانند از آن استفاده کنند…»، توضیح داد که هر واحد ارز رقومی منتشر شده از سوی بانک مرکزی «برنامهریزی» خواهد شد.
موضوع ارز رقومی امروز در دستور کار اکثریت قریب به اتفاق بانکهای مرکزی قرار دارد. بر اساس گزارش شورای آتلانتیک، در ماه می ۲۰۲۰، ۳۵ کشور به ارز رقومی بانک مرکزی علاقهمندی نشان دادند. در نوامبر ۲۰۲۱، منبع اطلاعاتی Visual Capitalist به نقل از شورای آتلانتیک، گزارش داد که بانکهای مرکزی ۸۱ کشور در حال حاضر به موضوع ارز دیجیتال علاقهمند هستند. این کشورها ۹۰٪ از تولید ناخالص داخلی جهانی را تولید میکنند. ۶۰ درصد بانکهای مرکزی ارز رقومی را پیشتر آزمایش کردهاند و ۱۴ درصد پروژههای آزمایشی را اجرا کرده یا پروژههای تماممقیاس راهاندازی کردهاند. از جمله، از میان پیشرفتهترین آنها میتوان از باهاما، سوئد، اروگوئه، چین نام برد. بانک خلق چین از آوریل ۲۰۲۰ یوان رقومی را آزمایش کرده است. چین به راهاندازی کامل ارز رقومی نزدیک است.
در اوت ۲۰۲۲، Visual Capitalist وضعیت ارزهای رقومی در جهان را به روز کرد. آخرین نظرسنجی در ۱۰۹ کشور انجام شد. از میان آنها، ۱۰۵ کشور به ارز رقومی علاقهمندی نشان دادند. این ۱۰۵ کشور بیش از ۹۵ درصد از تولید ناخالص داخلی جهان را تولید میکند. کشورها به تفکیک به شرح زیر است (٪ از کل کشورهای مورد بررسی):
پروژۀ ارز رقومی بانک مرکزی در دست اجرا است- ۹؛
ارز رقومی بانک مرکزی در حال آزمایش خلبانی است- ۱۴؛
پروژۀ ارز رقومی بانک مرکزی در مرحلۀ آمادگی قرار داد- ۲۳؛
موضوع ارز رقومی بانک مرکزی در دست مطالعه است- ۴۱؛
به موضوع ارز رقومی بانک مرکزی علاقمند نیست- ۹؛
کار بر روی ارز رقومی بانک مرکزی متوقف شد- ۲؛
موارد دیگر- ۲.
۱۰ کشور ارز دیجیتال را به طور کامل راهاندازی کرده است. آخرین کشور جامائیکا است که ارز رقومی بانک مرکزی را راهاندازی کرده است. نیجریه، بزرگترین اقتصاد آفریقا، ارز رقومی بانک مرکزی خود را در اکتبر ۲۰۲۱ راهاندازی کرد. درست است، در این کشور آفریقایی، هنوز موفقیت چندانی در پیادهسازی «eNaira» (ارز دیجیتال بانک مرکزی نیجریه) حاصل نشده است. اما مردم محلی ترجیح میدهند از طریق تلفن همراه از پول دیجیتال خصوصی استفاده کنند.
۱۹ کشور از کشورهای گروه ۲۰، به ارز رقومی بانک مرکزی علاقهمندی نشان میدهند و ۱۶ کشور در حال توسعۀ یک پروژه یا آزمایش یک ارز جدید هستند. این کشورها شامل کره جنوبی، ژاپن، هند و روسیه میشود. این پروژۀ آزمایشی در چین قرار است در سال ۲۰۲۳ گسترش یابد.
این احتمال وجود دارد که پکن با کمک یوان دیجیتال به دنبال احراز یک موقعیت کلیدی در نظام پولی جهان باشد. واشنگتن در دوران ترامپ از ترس چنین چشماندازی از آمادهسازی پروژۀ دلار رقومی در سال ۲۰۲۰ خبر داد. دولت بایدن علاقهمندی بیشتری به این پروژه نشان میدهد. امروز «شمشیر داموکلس» بدهی دولتی عظیم بر سر آمریکا آویزان است که در اکتبر ۲۰۲۳ از مرز ۲۱ تریلیون دلار گذشت. احتمال نکول دولتی ایالات متحده دور از ذهن نیست. به گفتۀ برخی ناظران، دلار رقومی میتواند ابزاری برای کاهش شدید یا حتی صفر کردن بدهیهای دولت آمریکا باشد. نشریۀ مؤسسۀ «RUSSTRAT CBDC، یا چرا ایالات متحده به دلار دیجیتال نیاز دارد»، خاطرنشان میسازد: «اسناد کاخ سفید نشان میدهد که روند گذار به ارز دیجیتال بانک مرکزی میتواند به اضطراب و عواقب ناخواسته منجر شود»، اما ماهیت آنها فاش نشده است. نکته شاید این باشد که وقتی «دلار رقومی» منتشر شود، ارزش آن بالاتر از دلار کاغذی خواهد بود. زیرا، نقدینگی و نرخ گردش مالی آن چندین برابر بیشتر است. بنابراین، «دلار دیجیتال گرانتر از حد معمول خواهد بود و فدرال رزرو میتواند هنگام مبادله، بخش قابل توجهی از عرضۀ پول را «بسوزاند» و در نتیجه، بر تورم تأثیر بگذارد، که احتمال دارد پوششی برای نکول مستقیم ایالات متحده باشد».
یک سناریوی پیش پا افتادهتر از گذار از دلار قدیمی به دلار دیجیتال نیز امکانپذیر است. این گذار به عنوان یک اصلاحات پولی با شرایط سخت برای مبادلۀ دلار قدیمی با دلار رقومی شکل خواهد گرفت. تمام ادعاها و تعهدات دلاری آمریکا که قبل از اصلاحات شکل گرفته بود، تحت شدیدترین بررسی قرار خواهد گرفت. و بسیاری از آنها، از جمله بدهیهای دولت آمریکا، به راحتی به صفر خواهند رسید.
اکنون بانک خلق چین و بانک تسویه حسابهای بینالمللی در مورد موضوع ارز رقومی بانک مرکزی فعالانه همکاری میکنند. هر دو طرف به موضوع علاقهمند هستند. بانک تسویه حسابهای بینالملی پروژۀ «mBridge» را از قبل سازماندهی کرده است که در آن ۲۴ مؤسسۀ مالی تحت صلاحیت مرجع پولی هنگکنگ، بانک تایلند، مؤسسۀ ارز دیجیتال بانک خلق چین و بانک مرکزی امارات متحدۀ عربی متحد شدهاند. یک کارپایۀ بلاکچین واحد ارز رقومی بانک مرکزی و تعدادی تراکنش چند سطحی انجام دادهاند. در اینجا بانک مرکزی چین نقش کلیدی به عهده دارد. این پروژه به عنوان یک موفقیت شناخته شد، که پایۀ توسعۀ یک کارپایۀ واحد ارز دیجیتال بانک مرکزی در مقیاس جهانی خواهد بود. اگر چنین کارپایهای ایجاد شود، ضربۀ بسیار حساسی به دلار آمریکا – چه متعارف و چه دیجیتال – وارد خواهد شد.
برگرفته از وبسایت بنیاد فرهنگ راهبردی
۲۷ دی- جدی ۱۴۰۱
یکی از گرانترین حقهبازیهای سیاسی تمام دورانها – کاتاسانوف – ا. م. شیری
یکی از گرانترین حقهبازیهای سیاسی تمام دورانها

واقعیت سیاه اروپا
والنتین کاتاسانوف (Valentin Katasonov)،
پروفسور، دکتر علوم اقتصادی، مدیر مرکز پژوهشهای اقتصادی «شاراپوف» فدراسیون روسیه
ا. م. شیری
سازمان ملل متحد، صندوق بینالمللی پول، بانک جهانی، مجمع جهانی اقتصاد، سازمان همکاری و توسعۀ اقتصادی و سایر سازمانهای جهانی معین کردهاند که گذار به اقتصاد سبز باید «بالاترین اولویت بشریت» باشد تا محیطزیست آلوده نشود و ثبات آب و هوا تضمین گردد، تعادل نظم اکولوژیکی بر هم نخورد، تنوع زیستی از بین نرود. در پس چنین اعلامیهها اهداف بسیار پلید، به عنوان مثال، کاهش اجباری تعداد جمعیت کرۀ زمین به دقت پنهان شده است.
کنفرانس بینالمللی آب و هوای پاریس در دسامبر ۲۰۱۵ بیان کرد که تا اواسط قرن بیست و یکم، اقتصاد جهان باید به صفر انتشار دی اکسید کربن و سایر گازهایی برسد که باعث «اثر گلخانهای» میشوند و جوّ زمین را با گرمایش بیش از حد تهدید میکنند. برای انجام این کار، باید استفاده از انرژی کربن (زغال سنگ، نفت، گاز طبیعی) را کنار گذاشت و انرژی سبز (انرژی خورشیدی و بادی، سوخت هیدروژنی، نیروگاههای جزر و مدی) را جایگزین آنها کرد. و به عنوان مثال، در اقتصاد دهقانی، ما باید از شرّ گاوهایی که بیش از حد کود تولید میکنند و کود آنها منبع گازهای گلخانهای هستند، خلاص شویم. پیشنهاد میشود کرم و حشرات جایگزین گوشت حیوانات اهلی شود.
در مورد این که چنین ایدههای «سبز» کاملاً مزخرف هستند، بسیار گفته شده است. دانشمندانی که با این ایدههای نادرست مخالفت میکنند، یا به سکوت وادار میشوند و یا مورد تمسخر قرار میگیرند. من در این مورد در کتابهای «جعل و کلاهبرداریهای جهانی در خدمت اربابان پول» و «اقلیمگیت. عملیات ویژه برای بازسازی بزرگ» نوشتهام و در کتاب «نفت جدید» و «بردگی جدید»، هشدار دادهام که کارزار علیه انرژی کربن خطر یک بحران جدی انرژی را به همراه دارد.
من به فدراسیون روسیه توصیه کردهام و باز هم توصیه میکنم که از نخبگان جهانی برای کربنزدایی در اقتصاد پیروی نکند.
جنگ تحریمهای غرب جمعی علیه روسیه باعث ایجاد بحران انرژی، به خصوص در اروپا شد. اروپاییها در تلاشند تا کمبود منابع انرژی را به حساب منابعی مانند زغال سنگ و شیل، که دیروز کثیف خوانده میشدند، پوشش دهند. اروپا نیز برای لغو ضربالاجل در توسعۀ انرژی اتمی به حد کمال رسیده است.
استخراج ذغال سنگ در اتحادیۀ اروپا در سالهای ۲۰۲۰-۲۰۲۱، در مقایسه با میزان سال ۱۹۹۰، ۸۰٪ کاهش یافت. در سال ۲۰۲۱، استخراج ذغال سنگ در ۱۰ کشور عضو اتحادیۀ اروپا (اتریش، سوئد، پرتغال، بلژیک، استونی، لتونی، لیتوانی، قبرس، مالت، لوکزامبورگ) به طور کامل متوقف شد. در سال ۲۰۱۲ در انگلستان ۴۰٪ برق در نیروگاههای زغال سنگ تولید شد و در سال ۲۰۲۰ این شاخص به ۱.۸٪ رسید.
موازین به اصطلاح مدیریت زیستمحیطی، اجتماعی و شرکتی به اروپا تحمیل شده است. آنها سرمایهگذاری در پروژههای سبز را تشویق و انرژی کربن را محدود میکنند. به عنوان مثال، اگر بخواهید یک آسیاب بادی یا باتری خورشیدی بخرید، میتوانید از یک بانک وام ترجیحی بگیرید. اما اگر بخواهید برای استخراج زغال سنگ یا برای ساخت نیروگاه زغال سنگ وام بگیرید، از دادن وام خودداری خواهند کرد. با این حال، بازگشت پول هنگفتی که در توسعۀ انرژی سبز (تجدیدپذیر) سرمایهگذاری شده، همیشه متوسط بوده است.
بروکسل از کشورهای عضو اتحادیۀ اروپا میخواهد که تحمل کنند. به آنها میگویند، گذار به «آینده سبز» به فداکاری نیاز دارد. اما این یک فریبکاری است. جولیان رایشلت، سردبیر سابق روزنامۀ بیلد مینویسد: «آیا خواهان انرژی تجدیدپذیر هستید؟ هر کودکی میداند: فصلی بنام زمستان وجود دارد. وقتی که هوا تاریک و آرام است، باطریهای خورشیدی و آسیابهای بادی را میتوان فراموش کرد، آنها کار نمیکنند. انرژی چرخشی یکی از گرانترین حقهبازیهای سیاسی تمام دورانها است که مالیاتدهندگان آلمانی بیش از ۴۵۰ میلیارد یورو برای آن هزینه کردهاند».
پیرامون موضوع گذار به انرژی چرخشی، کوههایی از دروغ انباشته شده است. به دستور ایالات متحده، بروکسل ممنوعیت و محدودیتهایی را برای واردات هیدروکربنها از روسیه اعمال کرد. اما این جو بایدن نیست که در به وجود آمدن کمبود انرژی مقصر است، بلکه … ولادیمیر پوتین است! اگرچه بروز بحران انرژی را بروکسل از مدتهای زیادی پیش تدارک دیده بود، اما حذف تدریجی انرژی کربن را آغاز کرده است. با وجود ناپایداری تعادل انرژی اروپا، هر زمستان سردی میتواند در آنجا بحران ایجاد کند.
این تصور به وجود میآید که کسی در بازی بزرگ علیه اروپا یک حرکت همجوش دوطرفه انجام داد: ابتدا با برنامههای «کربنزدایی» تعادل انرژی آن را به هم زد و سپس انرژی آن را با تحریمهای ضد روسی (در واقع ضد اروپایی) تمام کرد.
تخیلات سبز تحمیل شده به اروپا آرام آرام از بین میروند و واقعیت سیاه جایگزین آن میشود. سیاه فقط به معنای تاریک نیست. بلکه، نماد جدید واقعیت زغال سنگ سیاه است؛ واقعیت سیاه آگاهی به ضرورت بازگشت به انرژی سنتی است. ضمناً، آلمان از لحاظ حجم ذخایر آنتراسیت، زغال سنگ سیاه و قهوهای، در رتبه هفتم جهان و لهستان در رتبه نهم قرار دارد.
و این هم آخرین خبر از آلمان: در ۱۱ ژانویه، مقامات اسکان اجباری ساکنان روستای لوتزرات را آغاز کردند، استخراج زغال سنگ باید در آنجا از سر گرفته شود. در این روز درگیری شدیدی بین پلیس و فعالان محیط زیست حاضر در محل رخ داد. تعداد آنها به حدود هفتصد نفر میرسید: «محیطبانان» سنگ و کوکتل مولوتف به طرف پلیس پرتاب کردند.
جریان سبزها در آلمان و سایر کشورهای اروپایی مدتهای طولانی جایگاه محترمانهای داشتند. آنها سومین حزب آلمان در انتخابات پارلمانی ۲۰۲۱ بودند. روبرت هابک، وزیر اقتصاد آلمان، رئیس مشترک حزب سبزها است. اخیراً، او پیشنهاد کرد تا سال ۲۰۳۰ استخراج و استفاده از زغال سنگ به طور کامل کنار گذاشته شود. با این حال، اگر در ابتدای سال ۲۰۲۲ حدود یک سوم برق با استفاده از زغال سنگ در نیروگاه های آلمان تولید میشد، اکنون این سهم به ۴۰ درصد رسیده است. هابک دیگر وزیر اقتصاد سبز نیست، وزیر سیاه است. و همکاران حزبی او در بوندستاگ اعلام کردند که رفتار اوباشان محیط زیست در روستای لوتزرات غیرقابل قبول است، پلیس موظف شد آنها را مهار کند.
اکنون دهکدۀ لوتزرات آلمان به نماد چرخش نه تنها آلمان، بلکه، کل اروپا از مسیر سبز سابق به بقاء به هر قیمتی تبدیل شده است.
میگویند در ۱۴ ژانویه، «خود» گرتا تونبرگ برای کمک به «اوباشان» محیط زیست به روستای لوتزرات میآید…
مأخوذ از وبسایت بنیاد فرهنگ راهبردی
آمریکا – چین، جنگ سرمایهگذاری – کاتاسانوف – ا. م. شیری
آمریکا – چین، جنگ سرمایهگذاری

والنتین کاتاسانوف (Valentin Katasonov)،
پروفسور، دکتر علوم اقتصادی، مدیر مرکز پژوهشهای اقتصادی «شاراپوف» فدراسیون روسیه
ا. م. شیری
پکن در موضع صبر و انتظار اتخاذ میکند
روابط بین ایالات متحده و چین از زمان دونالد ترامپ تشدید شد. او معتقد بود که روابط تجاری بین دو کشور نابرابر است و چین مازاد تجاری زیادی با آمریکا دارد. ایالات متحده تعرفههای وارداتی بالاتر بر بسیاری از کالاهای چینی اعمال کرد و پکن نیز متقابلاً پاسخ داد. با این حال، عدم تعادل در تجارت متقابل به نفع چین باقی ماند. در پایان سال ۲۰۲۱، صادرات آمریکا به چین ۱۵۱.۰۷ میلیارد دلار و صادرات چین به ایالات متحده ۵۰۶.۳۷ میلیارد دلار بود. کسری تجاری دوجانبه ۳۵۵.۳ میلیارد دلار بود. برای مقایسه: در سال ۲۰۱۶، این کسری بالغ بر ۳۴۷ میلیارد دلار بود.
در دورۀ جو بایدن، محدودیتهای تجاری در صادرات آمریکا به چین نیز تسری یافت. در اینجا در بارۀ عرضۀ ریزتراشهها، نیمههادیها، فنآوریهای اطلاعات و هر چیزی که میتواند توان علمی، فنی و نظامی چین را تقویت کند، صحبت میشود.
تضادهای آمریکایی و چینی به تدریج به حوزۀ سرمایهگذاری متقابل گسترش یافت. اطلاعات مربوط به سرمایهگذاری مستقیم (دارایی) انباشتۀ ایالات متحده در چین و چین در ایالات متحده (میلیارد دلار) به ترتیب آتی ارائه میشود.
سال دارایی آمریکا در چین دارایی چین در آمریکا
۲۰۰۰ ۱۱.۱۴ ۰.۲۸
۲۰۱۱ ۵۳.۶۶ ۳.۶۰
۲۰۱۶ ۹۷.۴۶ ۳۱.۸۷
۲۰۲۰ ۱۱۵.۰۳ ۳۶.۷۹
۲۰۲۱ ۱۱۸.۹۰ ۳۸.۲۵
همانطور که معلوم است، طی دو دهه رشد انفجاری در سرمایهگذاری در هر دو جهت روی داده است. در واقع، از زمانی که دونالد ترامپ، رئیس جمهور آمریکا کلید کاخ سفید را بدست گرفت، نرخ رشد بسیار کم شد. دولت ترامپ اعلام کرد که قصد دارد توانایی شرکتهای چینی برای سرمایهگذاری در ایالات متحده را که میتواند برای کمیتۀ سرمایهگذاری خارجی آمریکا خطرات امنیت ملی ایجاد کند، محدود خواهد کرد. در دورۀ ترامپ، تصمیم گرفته شد که تحریمهایی علیه اپراتورهای مخابراتی چینی «China Mobile Ltd., China Telecom Corp و China Unicom Ltd.» که سهام آنها در بورس اوراق بهادار نیویورک معامله میشود، اعمال شود. این شرکتها از بورس مذکور اخراج شدند.
دونالد ترامپ برای اعمال ممنوعیت سرمایهگذاری در شرکتهای چینی مرتبط با بخش دفاعی جمهوری خلق چین در سال ۲۰۲۰ تصمیم گرفت. او در ۱۱ ژانویۀ ۲۰۲۱ یکی از آخرین فرمانهای خود را امضا کرد که بر اساس آن ممنوعیت سرمایهگذاریهای جدید و زمان خروج از سرمایهگذاریهای قبلی آمریکا در صنایع دفاعی چین معین شد. در ژانویۀ ۲۰۲۱، بورس اوراق بهادار نیویورک به شرکتهای چینی که در فرمان اجرایی ترامپ، «نظامی» نامیده شده بودند، در خروجی را نشان داد: China Mobile Ltd., China Telecom Corp. و China Unicom Hong Kong Ltd.
با ورود بایدن به کاخ سفید، بسیاریها در ایالات متحده و چین عقیده داشتند که رئیس جمهور دموکرات از افراط گرایی سلف خود فاصله خواهد گرفت. دسترسی سرمایهگذاران چینی به بازار سهام ایالات متحده و همچنین سرمایهگذاران آمریکایی به بازار سهام چین آزاد خواهد شد. با این حال، انتظارات سرمایهگذاران آمریکایی محقق نشد. در پایان ژانویۀ ۲۰۲۱، دولت رئیس جمهور جدید تأئید کرد که ممنوعیت سرمایهگذاریهای جدید آمریکایی در شرکتهای دفاعی چینی همچنان پابرجاست و یک فرصت کوتاه چهار ماهه به سرمایهگذاران آمریکایی در سرمایهگذاریهای قبلی داده میشود. پس از این مدت، آنها ملزم به خارج کردن سرمایۀ خود از شرکتهای چینی هستند.
خزانهداری ایالات متحده لیست سیاه خود را متشمل بر شرکتهای کشورهای مختلف که سرمایهگذاران آمریکایی از آنها منع شدهاند، تنظیم کرد. این فهرست با افزودن هشت شرکت جدید چینی در پایان سال ۲۰۲۱ تکمیل گردید: DJI Technology، Megvii، Dawning Information Industry، CloudWalk Technology، Xiamen Meiya Pico، Yitu Technology، Leon Technology و NetPosa Technologies. اولین شرکت از این شرکتها بزرگترین تولیدکنندۀ پهپادهای تجاری در جهان است و بقیه نیمههادیها، ریزتراشهها و لوازم الکترونیکی تولید میکنند.
در سال ۲۰۲۲، علاوه بر ممنوعیت عرضۀ میکروالکترونیک آمریکایی به چین، دولت بایدن محدودیت زیر را برای تجارت آمریکایی اعمال کرد: شرکتهای فنآوری اطلاعات ایالات متحده که بودجۀ فدرال دریافت میکنند، تا ۱۰ سال آینده از ساخت تأسیسات فنآوری پیشرفته در چین منع خواهند شد.
لازم به ذکر است که در اوایل مارس ۲۰۲۲، بلومبرگ گزارش داد که نهاد کنترل اوراق بهادار جمهوری خلق چین از فهرست شرکتهای فنآوری داخلی (مراحل ثبت شرکتها در بورس اوراق بهادار، لازم برای ورود بعدی به بورس اوراق بهادار و سایر اوراق بهادار) در ایالات متحده پشتیبانی میکند. تعدادی از شرکتهای چینی، از جمله، تنسنت، ژجیانگ جیلی و یی او (Tencent, Zhejiang Geely ,Yi Po) بلافاصله آمادگی خود را برای عرضۀ عمومی اولیۀ اوراق بهادار خود در بازار سهام ایالات متحده اعلام کردند.
با این حال، روابط آمریکا و چین به سرعت تشدید شد. در ماه اوت، پس از سفر مفتضحانه نانسی پلوسی، رئیس مجلس نمایندگان آمریکا به تایوان، پنج شرکت بزرگ چینی فرار خود را از بورسهای آمریکا (خروج از بورس) اعلام کردند. پنج شرکت اول شامل سه شرکت بزرگ انرژی جهان- پتروچاینا، سینوپک و پتروشیمی شانگهای، و همچنین غول بیمۀ چیانا لایف (China Life) و چالکو (Chalco)، تولیدکنندۀ بزرگ آلومینیوم بودند. آنها تصمیم خود را برای خروج از فهرست با محدودیتهای اداری تنظیمکنندههای مالی ایالات متحده و هزینههای بالای تجارت سهام در آمریکا توضیح دادند. کمیسیون تنظیم مقررات اوراق بهادار چین گفت که خروج این پنج غول از ایالات متحده تأثیر منفی بر وضعیت مالی آنها نخواهد داشت. برای اینکه آنها میتوانند اوراق خود را در بسیاری از بازارهای دیگر عرضه کنند. با این حال، پنج غول چینی پیشگامان خروج از فهرست آمریکا نیستند. در اواخر سال ۲۰۲۱، دیدی چاکسینگ (مشابه اوبر) اولین شرکت چینی بود که بورس نیویورک را ترک کرد.
در اوایل اوت ۲۰۲۲، علی بابا (آن زمان بیش از ۲۷۰ شرکت خارجی را شامل میشد) که با عرضۀ سهام خود در هنگکنگ پیشرو جبران ضررهایش در آمریکا بود، به لیست سیاه خزانهداری ایالات متحده اضافه شد.
طبق گزارش بلومبرگ، در مجموع تقریباً ۳۰۰ شرکت چینی با ارزش بازار ۲.۴ تریلیون دلار (تا اوت ۲۰۲۲) در معرض خطر حذف قرار گرفتند.
تاکنون تقریباً تمام ابتکارات مربوط به سرمایهگذاری و فهرست کردن شرکتها در بورس اوراق بهادار در دست واشنگتن است. پکن در مورد تجارت الکترونیک در چین موضع انتظار و یا تدافعی دارد. در سال ۲۰۱۴، علی بابا، یکی از پیشگامان تجارت الکترونیک، مبلغ هنگفت به میزان ۲۵ میلیارد دلار در وال استریت جلب کرد. با این حال، «زمان طلایی» از مدتها پیش پایان یافته است. تصمیم خزانهداری آمریکا در ماه اوت به سقوط ۱۱ درصدی سهام علی بابا در آمریکا منجر شد. شرکت علی بابا اعلام کرد، که قرار گرفتن در لیست سیاه به معنای اخراج تقریباً خودکار از بازار سهام ایالات متحده است.
مأخذ: وبسایت بنیاد فرهنگ راهبردی
۲۴ دی- جدی ۱۴۰۱
نقش استالین در نبرد استالینگراد – نیکیچوک – ا. م. شیری
نقش استالین در نبرد استالینگراد
(۱۲ سپتامبر ۱۹۴۲-۲ فوریه ۱۹۴۳)
قابل توجه علاقهمندان به تاریخ و پژوهشگران
ایوان نیکیچوک (Ivan Nikitchuk) دکتر علوم فنی، آکادمیسن آکادمی بینالمللی اطلاعرسانی و آکادمی کیهان شناسی، عضو کانون نویسندگان روسیه، رئیس انجمن دانشمندان روسی با جهتگیری سوسیالیستی، سیاستمدار، نمایندۀ مجلس از حزب کمونیست روسیه و…
ا. م. شیری
پنجم مارس امسال مصادف است با هفتادمین سالگرد درگذشت یوسف ویساریونویچ استالین که قهرمانانهترین و پربارترین سالهای تاریخ اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی با نام او پیوند خورده است. این، همچنین در مورد نبرد معروف استالینگراد صدق میکند، که طی آن، تحت رهبری استالین، شکست کوبندهای به نیروهای نخبۀ آلمانی وارد شد.
این روزها نبرد استالینگراد رو به پایان بود. این واقعاً یکی از بزرگترین نبردهای تاریخ بود. خودتان قضاوت کنید: در نبرد استالینگراد بیش از یک میلیون سرباز و افسر، ۱۶۷۵ دستگاه تانک، بیش از ۱۰ هزار قبضه انواع تسلیحات و ۱۲۱۶ فروند هواپیما از طرف آلمانیها و از طرف ما، بیش از یک میلیون نفر در نبردها شرکت کردند و تسلیحات آن شامل ۱۵۵۰۰ قبضه انواع تسلیحات و خمپاره، ۱۴۶۳ دستگاه تانک و ۱۳۵۰ فروند هواپیمای جنگی بود. آنها در ۱۵ لشکر سازماندهی شدند. حالا، محدودۀ فضایی را هم به این موضوع نیز اضافه کنید. این نبرد در جبههای به طول بیش از ۵۰۰ کیلومتر توسعه یافت.
زمانی که در ۲۳ اوت ۱۹۴۲، آدولف هیتلر در رادیو برلین سخنرانی کرد و خطاب به تمام جهان مغرورانه چنین لاف زد: «این خواست سرنوشت بود که من در شهری که نام خود استالین را یدک میکشد، به پیروزی قاطعی دست یابم»، ۱۶۳ روز از دویست روز تا پایان نبرد استالینگراد باقی مانده بود. هیتلر حتی نمیتوانست تصور کند که نبرد استالینگراد چگونه برای او به پایان میرسد.
دهها تن از بزرگترین رهبران نظامی تجربۀ خود را در توسعۀ این نبرد به کار بستند، هزاران کار قهرمانانه در تمامی سطوح – از فرماندهی عالی تا سربازان عادی – انجام گرفت. البته، پرداختن به آنها و درک آنها کار سادهای نیست. با بازخوانی آثار علمی، اسناد آرشیوی،
خاطرات فرماندهان و شرکتکنندگان در این نبرد، نه تنها آثار ما، حتی آلمانیها، میتوان قانع شد که تاریخ یک بار در زندگی و یا در جبهههای جنگ ساخته میشود اما بسته به شرایط، چندین بار بنا به گرایشهای سیاسی زمان بازنویسی میشود. بر همین اساس، ارزیابیها از نبرد استالینگراد و نقش استالین در آن متفاوت است.
در سال ۱۹۶۱، تاریخ شش جلدی جنگ کبیر میهنی اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی در سالهای ۱۹۴۱-۱۹۴۵ منتشر شد. در جلد سوم یک فصل تمام مشتمل بر ۷۳ صفحه تحت عنوان استالینگراد، به «شکست نیروهای نازی در نزدیکی استالینگراد» اختصاص دارد. اما، ما چه میخوانیم؟ در این ۷۳ صفحه هرگز نامی از استالین برده نشده است! در این فصل، طراحی، سازماندهی و هدایت نبرد استالینگراد به افراد کاملاً متفاوتی نسبت داده میشود. و این هم نقل قول: «در ۶ اکتبر، فرمانده جبهۀ استالینگراد، سرلشکر آندری یرمنکو و یکی از اعضای شورای نظامی جبهه، سپهبد نیکیتا خروشچوف، پیشنهادات خود را در مورد سازماندهی عملیات و انجام حمله به ستاد ارسال کردند. اما سرلشکر یرمنکو، در خاطرات خود زیر عنوان «استالینگراد»، تولد طرح عملیات استالینگراد را این گونه شرح میدهد: «به نحوی در سپتامبر ۱۹۴۲، در پایان مذاکرات ما در مورد واحدهای نظامی با استالین، من به مسئله تدارک یک ضد حمله تأکید کردم. با این حال، مذاکرات در مورد واحدهای نظامی، البته با رعایت تمام جوانب احتیاط انجام شد.
ــ من رو به فرمانده کل قوا گفتم، رفیق استالین، آیا وقت آن نیست که برای «استقرار مجدد» هم در شمال و هم در جنوب آماده شویم؟ شرایط برای این کار آماده است.
ــ استالین در پاسخ گفت: بسیار خوب، رفیق یرمنکو، بیائید روی موضوع آمادهسازی استقرار مجدد فکر کنیم…
من بلافاصله خبر مذاکرات با فرمانده کل قوا را با نیکیتا خروشچوف در میان گذاشتم. (این کتاب در سال ۱۹۶۱ چاپ شد و ما البته میدانیم که چرا در این کتاب از نیکیتا خروشچوف نام برده شده است. برای اینکه او در آن زمان دبیر اول کمیتۀ مرکزی حزب کمونیست اتحاد شوروی بود).
و کتاب با همین روحیه ادامه دارد. در گفتگوهایمان، همۀ موضوعات ضروری را به تفصیل مورد بحث قرار دادیم: جهات حمله، مناطق تمرکز و آغاز حمله، تعیین یگانهای دشمن برای حمله، نیروهای ذخیره و محل استقرار آنها را بررسی کردیم. اینگونه بود که طرح ما متبلور شد… پس از رسیدن به نتایج کاملاً قطعی، تصمیم گرفتیم آن را به صورت مکتوب تنظیم نموده و به ستاد ارسال کنیم. در نتیجه، سندی تدوین شد که در آن ملاحظاتی در مورد چگونگی دستیابی به شکست نیروهای نازی در نزدیکی استالینگراد در نظر گرفته شده بود.
نتیجۀ این نقل قولها چیست؟ فرماندهی جبهۀ استالینگراد در حال توسعۀ طرحی برای ضد حمله بود. بنابراین، تمام درخشانی شکوه و پیروزی نبرد حاصل فکر این فرماندهی، یعنی یرمنکو و خروشچف بود.
پس واقعیت چه بود؟ ایدۀ عملیات استالینگراد چگونه متولد شد، چه کسی آن را توسعه داد و چه کسی آن را اجرا کرد؟
آلمانیها پس از شکست نیروهای شوروی در نزدیکی خارکوف، حمله به استالینگراد را برنامهریزی کردند و بمنظور کمک به یگانهای جناح چپ، تصرف باکو را بعنوان هدف اصلی تعیین نمودند. با این حال، در جریان این نبردها، حمله به استالینگراد اهمیت عملی تلاشهای نیروهای آلمانی را نشان داد. هیتلر با تصرف استالینگراد قصد داشت کار تصرف ثروت نفت اتحاد شوروی را تسهیل کند. بنابراین، از جهت قفقاز ، او حتی نیروها (به ویژه لشکر ۴ تانک) را به سمت استالینگراد منتقل کرد. نفوذ عمقی نازیها به قلمرو ما تا ولگا، بمنزلۀ خطر تقسیم کشور و جبهه به دو بخش جدا از هم بود. بنابراین، لازم بود اقدامات عاجل برای دفاع از استالینگراد به عمل آید.
و این اقدامات به عمل آمد. در آغاز ژوئن ۱۹۴۲، به دستور استالین، نیروی پشتیبانی تشکیل گردید، یک خط راهآهن در امتداد ساحل چپ ولگا احداث شد. این خط نقش مهمی در ارسال سلاح و نیروی انسانی به منطقۀ استالینگراد ایفا کرد.
در ۲۷ اوت ۱۹۴۲، استالین ژوکوف را از جبهۀ غربی به مسکو فراخواند. هنگام ملاقات آنها، استالین به ژوکوف اطلاع داد که اوضاع در جنوب خوب پیش نمیرود. ممکن است آلمانیها استالینگراد را تصرف کنند. آلمانیها به ولگا در شمال استالینگراد نفوذ کردند و اکنون در تلاش هستند تا شهر را با حمله از طرف ساحل رودخانه تصرف کنند. هواپیماهای آلمان با پشتیبانی از نیروهای خود، روزانه بیش از هزار سورتی پرواز انجام میدهند. نیروی ذخیرهای از لشکرهای ۲۴ و ۶۶ تشکیل شده که میتوان از آن برای حمله از جناحین به دشمن که به ولگا نفوذ کرده، استفاده کرد. باید تدابیری اتخاذ شود تا سپاه یکم گارد تحت فرماندهی ژنرال موسکالنکو در ۲ سپتامبر به ضدحمله دست بزند و تحت پوشش آن، لشکرهای ۲۴ و ۶۶ به مناطق مقدم منتقل شود. این دو لشکر باید فوراً وارد نبرد شوند وگرنه استالینگراد را از دست خواهیم داد.
اوضاع در جبهۀ قفقاز شمالی هم بهتر از این نبود. آلمانیها روز به روز به نفت باکو نزدیک می شدند.
در این روزها، کمیتۀ دفاع ملی ژوکوف را به عنوان معاون فرمانده کل ارتش منصوب و به دستور استالین او را به منطقۀ استالینگراد اعزام میکند. واسیلیوفسکی، مالنکوف و مالیشِف نیز از قبل حضور در آنجا داشتند.
یک روز بعد، ژوکوف به ولگا آمد. من با واسیلیوفسکی ملاقات کردم، وضعیت و رویدادهای اخیر را به تفصیل به وی توضیح دادم. آنها به پست فرماندهی سپاه یکم گارد، نزد ژنرال موسکالنکو رفتند و از سپهبد گوردوف، فرمانده وقت جبهۀ استالینگراد خواستند که به آنجا بیاید. آنها با هم طرحی را برای ضدحمله موضعی توسط سپاه یکم گارد تهیه و مورد بحث قرار دادند و استالین به ژوکوف دستور داد تا فوراً آن را انجام دهد. ژوکوف با محاسبۀ احتمالات و با در نظر گرفتن اینکه همۀ واحدها متمرکز و آماده شده بودند، با استالین تماس گرفت و گزارش داد که نمیتوان زودتر از ۶ سپتامبر به ضد حمله دست زد. استالین موافقت کرد و از واسیلیوفسکی خواست که فوراً به مسکو پرواز کند. در ۳ سپتامبر، ژوکوف تلگرافی از استالین دریافت کرد: «وضعیت استالینگراد بدتر شده است. دشمن به سه فرسنگی استالینگراد رسیده است. اگر نیروهای یگانهای شمالی فوراً کمک نکنند، امروز یا فردا دشمن
میتواند استالینگراد را تصرف کند. به فرماندهان نیروهای مستقر در شمال و شمال غربی استالینگراد، دستور دهید که فوراً به دشمن حمله کنند و به کمک استالینگرادیها بیایند. هیچ تاخیری جایز نیست. هر گونه تأخیر در انجام این امر، جرم است. تمام نیروهای هوابردی را به کمک استالینگراد فراخوانید. در خود استالینگراد نیروی هوابردی بسیار قوی وجود دارد».
ژوکوف فوراً با استالین تماس گرفت و گزارش داد:
ــ من میتوانم همین فردا فرمان حمله بدهم، اما نیروهای هر سه لشکر مجبور خواهند شد نبرد را تقریباً بدون مهمات آغاز کنند. زیرا، مهمات تا عصر روز ۱۳ شهریور نمیتوانند به مواضع توپخانه تحویل داده شوند. علاوه بر این، قبل از این زمان ما نمیتوانیم همآهنگی یگانها را با واحدهای توپخانه، تانک و هواپیما سامان دهیم و بدون این، انجام هیچ کاری ممکن نخواهد شد.
ــ آیا تصور میکنید دشمن تا زمانی که شما امروز- فردا میکنید، صبر میکند؟ یرمنکو ادعا میکند که اگر شما فوراً از شمال حمله نکنید، دشمن میتواند با اولین فشار استالینگراد را تصرف کند (او در آن زمان فرمانده جبهه استالینگراد بود).
استالین آشکارا عصبانی شده بود. اما ژوکوف به نفع هدف، به منظور جلوگیری از تلفات غیرلازم و، عمدتا، بدلیل ممانعت از تضعیف حمله، به تنهایی اصرار کرد:
ــ من با این دیدگاه یرمنکو موافق نیستم. اجازه بدهید حمله را همانطور که قبلاً برنامهریزی شده بود، روز پنجم سپتامبر شروع کنیم. در مورد نیروهای هوایی، من بلافاصله دستور بمباران دشمن را با تمام قوا خواهم داد.
ــ استالین موافقت کرد: بسیار خوب، اگر دشمن به حملۀ گسترده به شهر شروع کند، بدون اینکه منتظر آمادگی نهایی نیروها باشید، بلافاصله به آن حمله کنید. وظیفۀ اصلی شما منحرف کردن نیروهای آلمانی از استالینگراد و در صورت امکان، بستن مسیر آلمانی جداکننده جبهۀ استالینگراد و جنوب شرقی است.
مالنکوف در آنجا، در مقر فرماندهی سپاه یکم گارد بود. در ساعت ۳ بامداد، استالین با مالنکوف تماس گرفت و از چگونگی آمادگی نیروهای جبهۀ استالینگراد برای حمله پرسید. مالنکوف در مورد کارهایی که تحت رهبری ژوکوف انجام میشود، توضیح داد.
بنابراین، استالین بر اساس اصل «اعتماد کن، اما امتحان کن» عمل کرد. او با خود ژوکوف صحبت نکرد، اما از طریق مالنکوف چگونگی روند اوضاع را بررسی کرد.
روز ۵ سپتامبر، صبح زود، حمله آغاز شد. پس از آمادهسازی نیروهای توپخانه و هوایی، گارد یکم، لشکرهای ۲۴ و ۶۶ به حرکت درآمدند. اما موفق نبودند. دشمن تمام حملات را دفع کرد. لشکر ۲۴ حتی از موقعیت اصلی خود تکان نخورد.
فرمانده کل قوا شب تماس گرفت:
ــ اوضاع چطور پیش میرود؟
ژوکوف گزارش داد:
در طول روز نبردهای بسیار سنگینی ادامه داشت. در شمال استالینگراد، دشمن مجبور شد نیروهای جدید انتقالی از منطقۀ گومراک را وارد نبرد کند.
ــ این خوب است. این امر دشمن را از استالینگراد منحرف میکند.
ژوکوف گزارش داد:
ــ واحدهای ما پیشرفت کمی دارند و در برخی موارد در خطوط اولیه خود ایستادهاند.
ــ موضوع چیست؟
ــ نیروهای ما به دلیل کمبود وقت، فرصت نداشتند تا عملیات آفندی را به خوبی آماده کنند، عملیات شناسایی توپخانهای انجام دهند و سامانۀ آتش دشمن را شناسایی کنند. به همین دلیل طبیعتاً نتوانستند آن را سرکوب نمایند. زمانی که آنها حمله کردند، دشمن با آتش و ضدحمله، آنها را متوقف کرد. علاوه بر این، هواپیماهای دشمن بر هوا مسلط شدند و واحدهای ما را بمباران کردند.
در این گزارش، درک اینکه ژوکوف از دستور استالین برای حمله بدون آمادگی مناسب متأسف است، دشوار نیست.
اما استالین اصرار داشت:
ــ به حمله ادامه بدهید. وظیفۀ اصلی شما این است که تا حد امکان نیروهای دشمن را از استالینگراد دور کنید.
حملات مکرر یگانها نه در ششم و نه در هفتم سپتامبر موفقیتآمیز نبود. واحدها فقط متحمل خسارات سنگین شدند. روز ۱۰ سپتامبر، ژوکوف پس از بررسی مجدد واحدها و یگانهای ارتش، به دیگاه خود تأکید کرد که در هم شکستن ماشین جنگی دشمن و بستن راه او با نیروهای موجود غیرممکن است. او این را به فرماندهی کل قوا گزارش کرد. گزارش ژوکوف به ترتیب آتی خاتمه یافت: «حملات بیشتر توسط همان نیروها و در همان گروهبندیها بیمورد خواهد بود و سربازان ناگزیر متحمل خسارات سنگین خواهند شد. برای حملۀ متمرکزتر به جبهۀ استالینگراد، به نیروها و زمان بیشتری نیاز داریم. ضربات ارتش قادر به سرکوبی دشمن نیست».
استالین از این پیشنهاد استقبال کرد:
ــ بسیار خوب میشد اگر به مسکو پرواز میکردید و این موضوع را شخصاً و با جزئیات به من گزارش میدادید.
بعد از ظهر ۱۲ سپتامبر، ژوکوف در دفتر استالین بود و استالین الکساندر واسیلیوسکی، رئیس ستاد کل نیروهای مسلح را به آنجا احضار کرد.
استالین از مدتها قبل فهمیده بود که نیروهای موجود برای دفاع از استالینگراد کافی
نیستند. رهایی از وضعیت بحرانی در نزدیک استالینگراد به اقدامات قاطعتری نیاز دارد. اگر غیر از این بود، استالین اینقدر فوری ژوکوف را از جبهه احضار نمیکرد. علاوه بر این، تصادفی نبود که او واسیلیوسکی را به این گفتگو دعوت کرد. فرمانده کل قوا از قبل آماده بود تا راهحل ریشهای را در یک دایرۀ کوچک جستجو کند.
ابتدا واسیلیوفسکی وضعیت را گزارش کرد. به خصوص با جزئیات دو جبهۀ قفقاز و نزدیک استالینگراد. استالین جمعبندی کرد:
ــ به هر قیمتی باید به سوی نفت گروزنی عجله کرد. هیتلر استالینگراد را ترک نخواهد کرد. بله، میتواند به قفقاز برود، اما همچنان بخشی از سربازان خود را در نزدیکی استالینگراد نگه میدارد، زیرا، این شهر به نام من نامگذاری شده است. خُب، حالا بیائید نظر ژوکوف را گوش کنیم.
ژوکوف، در واقع، آنچه را که در آخرین گزارش خود در خصوص مصلحت نبودن حمله با نیروهای محدود و تحمل ضرر و زیان غیرضروری به استالین گفته بود، تکرار کرد.
استالین در پایان سخنان ژوکوف از او پرسید:
ــ جبهه استالینگراد برای مسدود کردن راه دشمن و پیوند با جبهه جنوب شرقی به چه چیزی نیاز دارد؟
ژوکوف در پاسخ گفت:
ــ حداقل یک لشکر مسلح به تمام تسلیحات، یک سپاه تانک، سه تیپ تانک و حداقل چهارصد قبضه توپخانه دوربرد. علاوه بر این، در مدت زمان عملیات، پشتیبانی حداقل یک تیپ هوایی لازم است.
واسیلیوسکی با نظر و محاسبات ژوکوف موافقت کرد.
استالین به پای نقشه رفت. بر روی آن علاوه بر موقعیت در جبههها، نقاط تمرکز نیروهای ذخیرۀ ستاد مشخص شده بود.
هر سه روی نقشۀ استالین تمرکز کردند.
ــ البته، پس از مدتی استالین گفت: «هنوز نیروی کافی برای ضربه قاطعتر و قدرتمندتر به دشمن وجود ندارد. این پیشنهاد ناکافی است. برای تحول اساسی شرایط، راه حل دیگری لازم است».
ــ ژوکوف پاسخ داد ما نیز چنین فکر میکنیم. عدم اطلاعات کافی از تواناییهای پشت جبهه ما را نیز از قبول این پیشنهاد باز میدارد. البته، تدارک یک ضد حمله و وارد کردن ضربه به دشمن در منطقۀ استالینگراد لازم است تا وضعیت استراتژیک جنوب کشور را به شدت به نفع ما تغییر دهد. ضربات اصلی باید به جناحین یگانهای استالینگراد وارد شود، آنها در حال حاضر در عمق قلمرو ما بسیار پیش رفتهاند.
استالین فکر کرد و گفت:
ــ به ستاد کل بروید و زمان و آرایش نیروهای مورد نیاز را محاسبه کنید.
روز بعد، رأس ساعت ۲۲، ژوکوف و واسیلیوسکی برای گزارش نتیجۀ کار خود به نزد استالین آمدند.
ــ استالین پرسید: خُب، چه فکر کردید؟ چه کسی گزارش خواهد داد؟
ــ واسیلیوسکی پاسخ داد، چه کسی گزارش دهد، ما نظر واحد داریم.
فرمانده کل نقشه را دید:
ــ استالین پرسید، این چیست؟
ــ واسیلیوسکی پاسخ داد: اینها خطوط مقدمانی طرح ضدحمله در منطقۀ استالینگراد هستند.
ــ این گروهها در منطقۀ سرافیموویچ چیست؟
ــ این یک جبهۀ جدید است که باید باز شود تا ضربۀ قدرتمندی از پشت به واحدهای عملیاتی دشمن که در منطقۀ استالینگراد عمل میکنند، وارد کند.
ــ فرمانده کل ضمن ابراز تردید، پرسید: آیا اکنون نیروی کافی برای چنین عملیات بزرگی وجود دارد؟
ژوکوف گزارش داد که عملیات باید ظرف ۴۵ روز با نیروها و تجهیزات لازم و آمادگی مناسب آمادۀ اجرا شود.
ــ استالین پرسید: آیا بهتر نیست خودمان را به حمله از شمال به جنوب و از جنوب به شمال در امتداد رود دُن محدود کنیم؟
ــ نه، در این صورت، آلمانیها میتوانند به سرعت لشکرهای زرهی خود را از استالینگراد برگردانند و حملات ما را دفع کنند. اما حملۀ نیروهای ما به غرب دُن، بدلیل موانع روخانهای به دشمن این فرصت را نمیدهد که برای مقابله با واحدهای ما نیروهای ذخیرۀ خود را به سرعت وارد عمل بکند.
ــ استالین با تردید پرسید: آیا در اثر ضربات، واحدها دچار شوک نخواهند شد؟
ژوکوف و واسیلیوسکی توضیح دادند که عملیات باید در دو مرحله اصلی اجرا شود: ۱- شکستن خط دفاعی نیروهای مهاجم آلمانی به استالینگراد و باز کردن یک جبهۀ خارجی قدرتمند به منظور جدا کردن این گروهبندیها از نیروهای خارجی آلمان؛ ۲- انهدام دشمن محاصره شده و سرکوب تلاشهای آن برای خروج از محاصره.
ــ فرمانده کل قوا گفت: ما هنوز باید روی برنامه فکر کنیم، منابع خود را برآورد کنیم و توجه داشته باشیم که وظیفۀ اصلی حفظ استالینگراد است. از آنچه که ما اینجا بحث کردیم، به جز ما سه نفر، هیچ کس نباید مطلع شود…
ایدۀ نبرد بزرگ در ولگا، در واقع اینگونه متولد شد. بنابراین، اظهارات یرمنکو در این مورد که طرح عملیات استالینگراد در سطح «مشورت من و نیکیتا خروشچوف با هم توسعه یافت»، به هیچوجه صحیح نیست. این واقعیت در اسناد آرشیوی تأئید شده است. نقشۀ بزرگی در آرشیو ستاد کل نگهداری میشود که در بالای آن نوشته شده: «طرح ضد حمله در منطقۀ استالینگراد». اسم رمز این طرح «اورانوس» بود. محل واحدهای نیروهای ما و دشمن روی نقشه مشخص شده است. طرح محاصرۀ آینده را تعیین محل استقرار واحدهای ما، جهت حملات و نقطۀ به هم رسیدن آنها در منطقۀ کالاچ، به وضوح نشان میدهد. در اینجا یگانها و نیروهای شرکتکننده در این عملیات فهرست شده، برآورد سایر وسایل تقویتی، وظایف فوری و بعدی جبههها و ارتشها در این طرح مشخص شده است. امضای توسعهدهندگان طرح در گوشۀ پایین نقشه- گئورگی ژوکوف و آلکساندر واسیلیوسکی، در گوشۀ سمت چپ بالا، نام عملیات، «من تأئید میکنم» با مداد آبی و امضای استالین ثبت شده است.
پس، بر اساس مدارک و حقایق فوق، شکی نیست که توسعۀ طرح ضدحمله و در واقع خود عملیات توسط سه فرمانده نظامی برجسته: استالین، ژوکوف و واسیلیوسکی به واقعیت پیوست.
استالین خود را به توسعۀ طرح در یک دایرۀ باریک محدود نکرد. در ۱۳ نوامبر، او با اعضای دفتر سیاسی و اعضای کمیتۀ دفاع ملی مشورت کرد. واسیلیوسکی و ژوکوف نیز در این جلسه شرکت داشتند. طرح عملیات آتی به تفصیل تشریح و مورد بحث قرار گرفت. اعضای دفتر سیاسی و کمیتۀ دفاع ملی آن را تأئید کردند.
ژوکوف و واسیلیوسکی هنگام بحث در مورد طرح ضدحمله، توجه فرمانده کل قوا را به این واقعیت جلب کردند که فرماندهی کل آلمان، به محض شروع وضعیت دشوار در منطقۀ استالینگراد و قفقاز شمالی، به انتقال بخشی از نیروهای خود از مناطق دیگر، به ویژه، از منطقۀ ویازما به کمک گروههای جنوبی مجبور خواهد شد. برای جلوگیری از این اتفاق، لازم
است عملیات تهاجمی فوری در منطقۀ شمال ویازما سازماندهی و اجرا شود و قبل از همه، آلمانها باید در بلندیهای منطقۀ رژِف شکست بخورند. برای انجام این عملیات، آنها پیشنهاد کردند که نیروهای جبهه کالینین و غرب را جلب کنند.
ــ استالین گفت: «این خوب خواهد بود. اما کدام یک از شما این وظیفه را بر عهده میگیرد؟
ژوکوف که قبلاً با واسیلیوسکی در مورد این موضوع به توافق رسیده بود، گفت:
ــ عملیات استالینگراد از همه لحاظ از قبل آماده شده است. واسیلیوفسکی میتواند هماهنگی اقدامات یگانها در منطقۀ استالینگراد را به عهده بگیرد، من میتوانم سازماندهی جلب نیرو از کالینین و جبهههای غربی را بر عهده بگیرم.
استالین با این پیشنهاد موافقت کرد، او میدانست که حضور ژوکوف در جبهۀ غربی بلافاصله توجه اطلاعات آلمان را به خود جلب خواهد کرد. آلمانیها دیگر میدانند که ژوکوف هر کجا باشد، از آنجا به آنها حمله میشود. این، به حمله در نزدیکی استالینگراد کمک زیادی میکند، زیرا آلمانیها واحدها را از منطقهای که ژوکوف در آن حضور دارد، به هیچوجه خارج نمیکنند.
اما استالین با قدردانی از توانایی ژوکوف برای سازماندهی واحدها برای حمله، اگرچه با خروج او موافقت کرد، بلافاصله خطاب به وی گفت:
ــ فردا صبح به استالینگراد پرواز کنید. آمادگی نیروها و فرماندهی را برای شروع عملیات دوباره بررسی کنید و سپس به منطقۀ پائینی رژف پرواز کنید.
در تمام روزهایی که طرح ضدحمله در دست توسعه بود، نبرد شدیدی در خود شهر در جریان بود. سربازان و افسران لشکر ۶۲ (تحت فرماندهی چویکوف) و لشکر ۶۴ (تحت فرماندهی شومیلوف) پایداری بیسابقهای از خود نشان دادند. تمام دنیا این نبرد عظیم را که در واقع نتیجۀ جنگ به آن بستگی داشت، دنبال میکرد. به لطف اختصاص شش لشکر توسط استالین برای کمک به این واحدها، آنها توانستند شهر را حفظ کنند. علاوه بر این، استالین و ستاد کل در جریان این نبردهای فوقالعاده دشوار، یگانههای جدیدی را برای حمله آتی سازماندهی کردند. فرمانده کل قوا به تشکیل دو لشکر تانک توجه ویژهای مبذول داشت که طبق برنامۀ وی قرار بود سریع به جبهۀ استالینگراد اعزام شوند و حلقۀ محاصره را ببندند. استالین شبها تمام وقت تلفنی مذاکره میکرد، «با بیدار کردن» مدیران کارخانههای تانکسازی و حتی با التماس از آنها میخواست برای تسلیح این لشکرها تانکهای بیشتر تولید کنند. کارخانهها پس از انتقال به مکانهای جدید، با ظرفیت کامل کار میکردند، مهندسان و کارگران تانکهای جدید را بدون خواب و استراحت مونتاژ میکردند، همانطور که خود استالین میخواست. جز این هم نمیتوانست باشد!
نبرد استالینگراد بیش از سه ماه به طول انجامید. مقاومت نیروهای ما همۀ دنیا را شگفتزده کرد. ستاد فرماندهی، ستاد کل، فرماندهان جبههها و ارتشها بالاخره یک گروه قدرتمند از نیروها را برای ضدحمله سازمان دادند: جبهۀ جنوب غربی واتوتیان، متشکل از:
لشکرهای یکم گارد، پنجم تانک، تیپ هوایی ۲۱ و ۱۷؛ جبهۀ دُن تحت فرماندهی راکاسوفسکی مرکب از بخشی از لشکرهای ۶۵، ۲۶، ۶۶ با پشتیبانی تیپ هوایی شانزدهم؛ جبهۀ استالینگراد با فرماندهی یرمنکو، متشکل از لشکرهای ۶۲، ۶۴، ۵۷، ۵۱، ۲۸ و تیپ هوایی هشتم و در مجموع بیش از ۱ میلیون و ۱۰۰ هزار نفر، ۱۴۶۳ تانک، ۱۵۵۰۰ قبضه انواع تسلیحات و ۱۳۵۰ هواپیما. کل این ناوگان باید استتار میشد تا بواسطۀ هواپیماهای شناسایی دشمن شناسایی نشوند. این کار با موفقیت انجام شد. همچنین مکالمات رادیویی و تلفنی در زمان تمرکز واحدها برای حمله طبق برنامه ممنوع شد.
در ۱۹ نوامبر، پس از قدرتمندترین آمادگی توپخانهایی و هوایی، جبهۀ جنوب غربی و ارتش ۶۵ جبهه دُن اولین واحدهایی بودند که به سمت دشمن حملهور شدند. آنها از مواضع مستحکم منطقۀ تاکتیکی عبور کردند و لشکرهای ۱، ۲۶ و ۴ تانک و به دنبال آن سپاه ۳ و ۸ سواره نظام، بلافاصله به پیشروی (در عمق ۵-۶ کیلومتری) شروع کردند. یک روز بعد، در ۲۰ نوامبر، نیروهای جبهۀ استالینگراد به خط مقدم دشمن هجوم بردند. در همان روز اول، دشمن را عقب راندند و خط دفاعی او را در هم شکستند. در ۲۳ نوامبر، جبهههای جنوب غربی و استالینگراد حلقۀ محاصره را بستند و ۲۲ لشکر آلمانی به تعداد نفرات۳۳۰۰۰۰ سرباز و افسر را محاصره کردند! به این ترتیب، همانطور که گفته میشود، فرماندهان و سربازان روحیۀ رزمندگی خود را که در اثر شکستهای گذشته خدشهدار شده، بازیافتند – آنها چنان ضربات خردکنندهای بر دشمن وارد آوردند که نازیها کاملاً سر در گم شدند. در همان روز، ۲۳ نوامبر، لشکر یکم گارد، لشکر ۵ تانک جبهۀ جنوب غربی و لشکر ۵۱ جبهۀ استالینگراد عهدهدار وظیفۀ تعقیب واحدهای شکستخوردۀ دشمن و عقب راندن آنها تا حد امکان به سمت غرب و بستن حلقۀ محاصره از سمت غرب شدند.
خلقهای اتحاد شوروی از شادی نفس عمیق کشیدند، کمر خود را راست کردند، اطمینان به پیروزی، به غلبه بر مشکلات در جریان نبردهای بعدی کمک کرد. فرمانده کل قوا، استالین، کمک بسیار زیادی در اجرای این عملیات استراتژیک شکوهمند از لحظه تصور و توسعه طرح تا اجرای عملی آن داشت. او همه روزه روند درگیریها را در پویایی نبرد رهبری میکرد. نقش ویژه و بسیار مهم او در ایجاد و معرفی منابع استراتژیک نبرد، نه تنها موفقیت در حد کمال، بلکه، تکمیل پیروزمندانۀ کل عملیات را تعیین کرد.
استالین میفهمید، که لازم است راهی برای از نابودی سریع دشمن محاصره شده در استالینگراد پیدا شود تا اینکه هیتلر فرصت اعزام نیروهای تازه نفس به منطقۀ استالینگراد نداشته باشد. طرحی برای عملیات با اسم رمز «حلقه» تهیه شد. در ۱۹ دسامبر، پس از بحث نهایی، استالین این طرح را تصویب کرد و تصمیم گرفت وارونوف، ژنرال توپخانه را به عنوان نمایندۀ ستاد در این عملیات منصوب کند. انهدام نیروهای محاصره شدۀ دشمن، بعنوان وظیفۀ اصلی واحدهای توپخانه و هوایی تعیین شد و به همین دلیل تصمیم گرفته شد که یک توپخانه تعیین شود. یوسف استالین شخصاً مسائل نظری و عملی حملۀ توپخانه را توسعه داد. از آن لحظه به بعد استفاده از توپخانه به شکل اصلی در تمامی عملیات تهاجمی استراتژیک تبدیل شد. دستور استالین حاوی بند زیر بود: «رفیق وارونوف به عنوان نمایندۀ ستاد و معاون رفیق واسیلیوسکی (واسیلیوسکی کل عملیات را رهبری کرد) موظف است حداکثر تا ۲۱/۱۲/۱۹۴۲ طرحی را برای شکستن خطوط دفاعی نیروهای محاصره شدۀ دشمن در
نزدیکی استالینگراد و نابودی آنها ظرف ۵-۶ روز به ستاد ارائه نماید. استالین عجله داشت و میخواست هر چه زودتر این موضوع را پیروزمندانه به پایان برساند. او بار دیگر خواستار مشاوره در جلسۀ بعدی شد:
ــ رهبری شکست دشمن محاصره شده باید در دست یک نفر باشد. حالا اقدامات دو فرمانده در جبهه، مانع پیشرفت کارها میشود. نابود کردن نهایی دشمن را به عهدۀ کدام فرمانده بسپاریم؟
کسی راکاسوفسکی را پیشنهاد کرد. ژوکوف گفت:
ــ اگر فرماندهی نیروهای جبهۀ استالینگراد به عهدۀ راکاسوفسکی واگذار شود، البته، ژنرال یرمنکو آزرده خاطر خواهد شد.
ــ الان وقت رنجیدن نیست. با یرمنکو تماس بگیرید و تصمیم کمیتۀ دفاع ملی را به وی ابلاغ کنید.
ژنرال وارونوف، نمایندۀ ستاد، برای نهایی کردن طرح عملیات «حلقه»، به مقر جبهۀ استالینگراد نزد فرمانده جدید راکاسوفسکی رسید. چنین طرحی تهیه و به ستاد ارائه شد، اما بلافاصله مورد تأئید قرار نگرفت و وارونوف دستورالعمل زیر را دریافت کرد: «اشکال اصلی طرح حلقۀ ارائه شده توسط شما این است که ضربات اصلی و کمکی در جهات مختلف وارد میشود و در نقطهایی متمرکز نمیشود. بنابراین، باعث ایجاد تردید در موفقیت عملیات میگردد. به نظر ستاد فرماندهی کل قوا وظیفۀ اصلی شما در مرحلۀ اول عملیات باید قطع ارتباط یگانهای غربی نیروهای محاصره شدۀ دشمن، انهدام آنها و هدایت ضربۀ دیگر به سمت ضربه اصلی و ادغام هر دو ضربه در منطقۀ ایستگاه کارپوفسکایا باشد. ستاد با توجه به موارد فوق، دستور بازنگری طرح را میدهد. مدت پیشنهادی شما برای شروع عملیات و تکمیل مرحلۀ اول عملیات ظرف ۵-۶ روز پس از شروع آن را ستاد تأئید میکند. با در نظر گرفتن اولین نتایج مرحله اول، طرح عملیات مرحلۀ دوم را تا ۹ ژانویه به ستاد کل ارائه دهید». امضاها: ی. استالین، گ. ژوکوف ۲۸/۱۲/۱۹۴۲.
در این سند سبک استالینی: دقت، ویژگی، تعیین وظایف و توصیههایی برای اجرای آنها به وضوح دیده میشود.
صبح روز ۱۰ ژانویه، ۷۰۰۰ گلولۀ توپ و خمپاره در مدت ۵۵ دقیقه به مواضع دشمن شلیک گردید. پس از ضربات توپخانه، نیروهای ما دست به حمله زدند. این حمله پنج روز ادامه یافت، اما دشمن سرسختانه مقاومت میکرد. نازیها با وجود هر مشکلی، از جمله کمبود غذا و مهمات، به دفاع از خود ادامه دادند. در مدت پنج روز علاوه بر حملات نظامی، بیش از یک میلیون و ۵۰۰ هزار اعلامیه بر روی محل استقرار دشمن ریخته شد و حدود ۳۰۰ بار از طریق بی سیم اعلام گردید که اگر نیروهای محاصرهشده به مقاومت بیمعنی ادامه ندهند، با آنها رفتار انسانی خواهد شد. اما در طرف مقابل هم کارهای سیاسی زیادی در جریان بود. این هم دستور آلمانی:
«اخیراً روسها بارها سعی کردهاند با ارتش ما و واحدهای زیرمجموعه آن وارد مذاکره
شوند. هدف آنها کاملاً واضح است: شکستن ارادۀ ما برای مقاومت با دادن وعدهها در جریان مذاکرات برای تسلیم. همۀ ما میدانیم که اگر ارتش از مقاومت دست بردارد چه چیزی ما را تهدید میکند. بیشتر ما با مرگ حتمی یا بر اثر گلوله دشمن یا بر اثر گرسنگی و رنج در اسارت شرمآور سیبری روبرو هستیم. اما یک چیز مسلم است: کسی که تسلیم شود، دیگر هرگز عزیزانش را نخواهد دید. ما تنها یک راه داریم و آن اینکه با وجود سرما و گرسنگی شدید، تا آخرین گلوله بجنگیم. بنابراین، هرگونه تلاش برای مذاکره باید رد شود، بیپاسخ رها شود و آتشبس موقت باید با آتش دفع شود. در هر صورت، ما همچنان به رهایی، که هم اکنون در راه است، امیدوار خواهیم بود. فرمانده کل، پائولوس».
در ۱۶ ژانویه، حلقۀ محاصره به شدت تنگتر شد و یگانهای آلمانی به چندین گروه کوچک تقسیم شدند. راکاسوفسکی برای روشن شدن تکلیف و توافق در مورد چگونگی اقدامات بعدی جلسه تشکیل داد. برخی از فرماندهان پیشنهاد کردند دو یا سه روز توقف کنند و نیرو جمع کنند، زیرا یگانهای ما نیز متحمل خسارت و تلفات شدهاند و تأمین مهمات و سایر نیازمندیهای ضروری به بهترین شکل سازماندهی نشده است. راکاسوفسکی که معمولاً آرام بود، این بار، ظاهراً خشم استالین را از تأخیرها به خاطر آورد، به طور خلاصه دستور داد:
ــ بیهیچ توقف و مکث! به پیشروی ادامه دهید! نگذارید دشمن به خود آید! از شکافهای حاصل استفاده کنید، با کمک توپخانه، تانک، هواپیما، به هر طریقی دشمن را در هم بشکنید. همه، بروید، انجامش دهید!
در این روزها، پائولوس با مشاهدۀ بیهودگی مقاومت، بارها اجازه آزادی عمل درخواست کرد. منظور او از آزادی عمل، تسلیم نبود، بلکه تشکیل گروههای ضربت بود که سعی میکرد به کمک آنها همراه با کسانی که هنوز میتوانستند روی پای خود بایستند و اسلحه در دست بگیرند، از محاصره فرار کند. اما پاسخ یکسان بود: هیتلر شخصاً درخواست کرد تا آخرین نفس در قلعه (همانطور که او استالینگراد مینامید) بمانند! پائولوس منضبط از دستور تبعیت کرد. علاوه بر این، تا آخرین ساعت، به پیشوا وفادار ماند. ۲۰ ژانویه به مناسبت دهمین سالگرد به قدرت رسیدن هیتلر در آلمان تعطیل رسمی بود. پائولوس به هیتلر تلگراف فرستاد:
«به مناسبت سالگرد به قدرت رسیدن شما، ارتش ششم به پیشوای خود تبریک میگوید. پرچمی با صلیب شکسته هنوز بر فراز استالینگراد در اهتزاز است. بگذار مبارزه ما سرمشقی برای نسل امروز و آینده باشد که در شرایط ناامیدی هم نباید تسلیم شد. آنگاه آلمان پیروز خواهد شد. های (درود)، پیشوای من! سرلشکر، پائولوس».
هیتلر بلافاصله پاسخ داد: «سرلشکر من، پائولوس! حتی اکنون کل مردم آلمان با احساسات عمیق به این شهر نگاه میکنند. مثل همیشه در تاریخ جهان، این فداکاری بیهوده نخواهد بود… فقط اکنون ملت آلمان به شدتِ این مبارزه و بزرگترین فداکاریها در آن پی میبرد. همیشه بفکر شما و سربازان شما، آدولف هیتلر شما».
یک روز پس از تلگراف تبریک پائولوس، در ۳۱ ژانویه ۱۹۴۳، هیتلر متوجه شد که چگونه اشتباه کرده و بلافاصله چنین مبارز فداکاری را تشویق نکرده است! او تلگراف دیگری به
استالینگراد فرستاد: «پیشوا به فریدریش پائولوس بالاترین درجۀ نظامی- فیلد مارشال اعطا کرد»! این کار از یک طرف، برای تقویت روحیۀ فرمانده ارتش ششم انجام گرفت و از طرف دیگر، یک امیدواری پنهان آفرید: «فیلد مارشالها تسلیم نمیشوند». اما نقشۀ پیشوا محقق نشد. روزی که این درجۀ عالی به او اعطا شد، فیلد مارشال نوساز تسلیم گردید. هنگامی که هیتلر این خبر را شنید، تقریباً دچار حمله قلبی شد. به شدت آشفته بود. دیوانه وار فریاد میزد:
ــ او چطور میتوانست تسلیم بلشویکها شود!.. چه نامردی!.. اگر اعصاب از کار بیافتد، چیزی جز این باقی نمیماند که بگویم: «دیگر کاری از دستم برنمیآید» و به خودم شلیک کنم… انجامش خیلی راحت است… حالا او چنین نمونه نشان داد، نمیتوانستی صبر کنی تا سربازان بجنگند…
و برای اینکه سربازان و مردم آلمان همچنان به جنگ ادامه دهند، واقعیت تسلیم شدن فیلد مارشال به همراه ۹۵۰۰۰ نفر از زیردستان او از آنها پنهان شد. مرگ ارتش ششم در روزنامهها و رادیو به شرح زیر توضیح داده شد: «نبرد در استالینگراد به پایان رسید. ارتش ششم به فرماندهی نمونهوار فیلد مارشال پائولوس، وفادار به سوگند خود تا آخرین نفس، در برابر نیروهای برتر دشمن و شرایط نامطلوب سقوط کرد. آخرین نبرد در زیر پرچم با نشان صلیب شکسته، برافراشته در بالاترین خرابۀ استالینگراد انجام شد. ژنرالها، افسران، درجهداران و سربازان تا آخرین گلوله شانه به شانه جنگیدند».
در سراسر کشور عزای عمومی اعلام شد، پرچمهای امپراتوری با نوارهای سیاه به حالت نیمه افراشته در آمد و در کلیساها مراسم ترحیم برای اموات برگزار شد.
پس از این نبرد، نیروهای شوروی فقط به سمت غرب حرکت کردند.
مأخوذ از تارنمای انجمن دانشمندان روسی با گرایش سوسیالیستی- روسو
۲۵ دی- جدی ۱۴۰۱
نودمین سال به قدرت رسیدن هیتلر در آلمان – کاتاسانوف – ا. م. شیری
نودمین سال به قدرت رسیدن هیتلر در آلمان

والنتین کاتاسانوف (Valentin Katasonov)،
پروفسور، دکتر علوم اقتصادی، مدیر مرکز پژوهشهای اقتصادی «شاراپوف» فدراسیون روسیه
ا. م. شیری
روابط غرب جمعی با اوکراین شباهتهای زیادی به روابط آنگلوساکسونهای دهۀ ۱۹۲۰ و ۳۰ با رایش سوم دارد.
زیر آفتاب چیز جدیدی نیست
آنچه که هست، بود، برای همیشه نیز خواهد بود.
و قبل از اینکه جوی خون جاری شود،
و قبل از اینکه انسان بگرید…
نیکولای کارامزین، نویسنده، شاعر، منتقد، مورخ، «حکمت تجربی سلیمان» یا «افکار منتخب کلیسایی»(۱۷۹۷)
نودمین سالگرد به قدرت رسیدن هیتلر، یکی از سالگردهای سیاه سال ۲۰۲۳ است. او در ۳۰ ژانویه ۱۹۳۳ به عنوان صدراعظم جمهوری وایمار کار خود را آغاز کرد. آماده شدن آشکار آلمان برای یک جنگ بزرگ که خود را رایش سوم اعلام کرد، آغاز شد.
این یک واقعیت آشکار است که هیتلر توسط کشورهای پیروز جنگ جهانی اول، در درجۀ اول انگلستان و ایالات متحده به قدرت رسید. این واقعیت گواه آن است که حتی قبل از به قدرت رسیدن هیتلر، اقتصاد آلمان توسط بانکداران و صنعتگران آنگلوساکسون تقویت شد. با این حال، علیرغم احیای اقتصاد جمهوری وایمار، آن نتوانست از بحران اقتصادی که در سال ۱۹۲۹ کل جهان غرب را فراگرفت، در امان بماند. تولید صنعتی در دورۀ سالهای ۱۹۲۹-۱۹۳۳، ۴۰ درصد سقوط کرد. اما این بحران یک هدیه به هیتلر بود. او با سوار بر موج نارضایتی فزاینده از وضعیت اجتماعی-اقتصادی، توانست به قدرت برسد و خود را سخنگوی منافع زحمتکشان اعلام کند. فوهرر (پیشوا، امام) پس از به دست گرفتن قدرت، به سمت سرمایه بزرگ چرخید. در حوزۀ اقتصادی خارجی رایش سوم، سه نکتۀ اصلی را میتوان در رابطه با روی کار آمدن هیتلر یادآور شد:
اول- هجوم سرمایههای آنگلوساکسون به آلمان ادامه یافت و حتی در مقایسه با دهۀ ۱۹۲۰ افزایش یافت.
دوم- هیتلر تصمیم گرفت پرداخت غرامت توسط آلمان را به طور کامل متوقف کند. تصمیم هیتلر بدون هیچ اعتراضی از سوی کشورهای پیروز اجرا شد.
سوم- پیشوا همچنین ختم اجرای تعهدات مربوط به بدهی خارجی توسط رایش سوم را اعلام کرد.
من روی مورد سوم تکیه میکنم.
بخشی از بدهیهای خارجی آلمان در آغاز سال ۱۹۳۳ در نتیجۀ اعتبارات و وامهای دریافتی آن حتی قبل از جنگ پدید آمد. در سال ۱۹۲۴، واشنگتن طرح دویز(Dawes) را تصویب کرد که هدف آن بهبودی سریع اقتصادی آلمان در سالهای ۱۹۲۴-۱۹۲۹بود. آلمان در چارچوب این طرح، به مبلغ ۴ میلیارد دلار وام و اعتبار از آنگلوساکسونها (از ایالات متحده آمریکا- ۲.۵ میلیارد دلار، از بریتانیا- ۱.۵ میلیارد دلار) دریافت کرد. بر اساس نرخ مبادلۀ آن زمان، میزان اعتبارات و وامهای مشخص شده را میتوان ۱۶.۸ میلیارد مارک برآورد کرد. کل بدهی آلمان تا سال ۱۹۳۰ به ۲۵ میلیارد مارک افزایش یافت (مقالۀ «بدهیهای ارتش» -دایرةالمعارف بانکداری و امور مالی).
بر اساس دادههای رسمی آلمان، بدهی خارجی آلمان تا فوریۀ ۱۹۳۳ حدوداً ۱۹ میلیارد مارک بود. اکثریت قریب به اتفاق کل بدهی خارجی آلمان به طلبکاران آمریکایی و انگلیسی تعلق داشت.
بستانکاران بدهی آلمان (در قالب وامهای بانکی و اوراق قرضۀ خزانهداری آلمان) عمدتاً بانکهای خارجی و همچنین، سایر سازمانها باضافۀ افراد حقیقی بودند. کل صادرات آلمان در سال ۱۹۳۳ بالغ بر ۴.۸۷ میلیارد مارک بود. در نتیجه، کل بدهی خارجی آلمان در فوریۀ ۱۹۳۳ تقریباً به چهار برابر بیشتر از صادرات سالانۀ آن رسید!
در پروژههای دویز و یونگ (طرح دوم بعنوان جایگزین طرح اول سال ۱۹۳۰)، تعویقهای قابل توجهی در بازپرداخت مبالغ اصلی بدهیها و اغماضهای جدی در پرداخت بدهیها (یعنی پرداخت بهره) برای دورۀ سالهای ۱۹۲۴-۱۹۳۰پیشبینی شده بود. بدهی آلمان به ایالات متحده بالغ بر ۴۴۹ میلیون رایشمارک بود. این میزان نسبت به میزان وامها و اعتبارات دریافتی آلمان از ایالات متحده در همین بازۀ زمانی تنها ۴.۳ درصد بوده است.
از آنجایی که هیتلر و رایش سوم به عنوان بخش مهمی از پروژۀ جغرافیای سیاسی بینالملل مالی تلقی میشدند، غرب به آلمان فاشیستی بعنوان محبوبترین دولت در زمینۀ تجارت، حالت ویژۀ سرمایهگذاری، اعتبار، غرامت و تعهدات بدهی اعطا کرد.
هیتلر حتی آن شرایط ترجیحی برای بازپرداخت بدهی خارجی را که در طرح یونگ پیشبینی شده بود، علناً نادیده گرفت. آلمان مرتباً به دنبال امضای توافقنامههایی با طلبکاران در خصوص تعویق موعد پرداخت وامها و استقراضها، در بارۀ تجدید ساختار بدهی و همچنین تبدیل وامهای کوتاه مدت به وامهای بلند مدت بود. در فوریۀ ۱۹۳۳، یک هفته پس از به قدرت رسیدن هیتلر، طلبکاران اصلی آلمان به معنای واقعی کلمه موافقت کردند که قرارداد دیگری را برای به تعویق انداختن خدمات و بازپرداخت وام امضاء کنند. یک سال بعد، در فوریۀ ۱۹۳۴، قرارداد جدید تعویق امضا شد.
در عین حال، هیتلر به جستجوی وامهای جدید در خارج از کشور شدت بخشید. هژالمار شاخت (Hjalmar Schacht)، بانکدار (و رئیس بانک رایش در مارس ۱۹۳۳)، نقش مهمی در این امر ایفا کرد. او در فوریۀ ۱۹۳۳، به کاردار ایالات متحده در برلین اطمینان داد که رژیم فاشیستی «هیچ خطری برای تجار آمریکایی در آلمان ندارد». شاخت به عنوان فرستادۀ هیتلر در ماه مه ۱۹۳۳ با فرانکلین روزولت، رئیس جمهور ایالات متحده، اعضای دولت و مقامات وال استریت ملاقات کرد. آمریکا به آلمان وامهای جدیدی به مبلغ یک میلیارد دلار اعطا کرد و سفر شاخت به لندن در ژوئن ۱۹۳۳ و ملاقات او با مونتاگو نورمن، رئیس بانک انگلستان، اعطای وام دو میلیارد دلاری در پی داشت.
برلین از قوانین بازی تحمیلی واشنگتن و لندن بر خود به خوبی آگاه بود. هیئت آلمانی در کنفرانس بینالمللی اقتصادی در لندن، تفاهمنامۀ هوگنبرگ، موسوم به نام هوگنبرگ، رئیس هیئت وزارت اقتصاد آلمان را در ۱۵ ژوئن ۱۹۳۳منتشر کرد. شاخت و روزنبرگ در تهیۀ پیشنویس سند مشارکت داشتند. این تفاهمنامه از یک سو، قصد داشت اروپا و آمریکا را با خطر بلشویسم بترساند و آمادگی آلمان برای سازماندهی «جنگ صلیبی» علیه شوروی را نشان دهد. از سوی دیگر، در نظر داشت درخواست بازگشت به مستعمرات خود در آفریقا و وامهای جدید را به عنوان بهای چنین آمادگی مطرح کند.
رایش سوم در ۱۴ ژوئن سال ۱۹۳۴ گام قطعی در سیاست «امتناع از بدهی» برداشت. رایش بانک (بانک مرکزی آلمان) اعلام کرد که پرداخت بدهیهای خارجی و بهرۀ آنها را متوقف میکند و در عوض، وامدهندگان جواز مبنی بر این دریافت میکنند که بدهیها و بهرۀ آنها میتوانند طی ۱۰ سال به اوراق قرضۀ ۳ درصدی قابل پرداخت تبدیل شوند. در سال ۱۹۳۴ بدهی آلمان ۹۷ درصد کاهش یافت. فقط تصمیم یکجانبۀ برلین در آن سال باعث شد آلمان بیش از یک میلیارد مارک ذخیره کند.
لازم به ذکر است که پس از فرمان شورای کمیساریای خلق جمهوری سوسیالیستی فدارسیون روسیۀ شوروی در ۲۱ ژانویه ۱۹۱۸ مبنی بر «ابطال وامهای دولتی» و بر اساس آن، امتناع دولت شوروی از انجام تعهدات در قبال سایر کشورها در مورد وامها و اعتبارات تزاری و دولت موقت، غرب بلافاصله محاصرۀ تجاری، دریایی و اعتباری اتحاد شوروی را آغاز کرد و سپس، مداخلۀ نظامی شرع شد. بر عکس این، هیچ اتفاقی از این قبیل در رابطه با اعلام آلمان، یعنی با اعلام آنچه که امروز «عدم پرداخت تعهدات دولتی» نامیده میشود، نیفتاد. ایالات متحدۀ آمریکا و انگلیس با تداوم تأمین کالاهای مورد نیاز آلمان و راهاندازی کارخانههای تولید سلاح و تجهیزات نظامی از طریق شرکتهای تابعه در این کشور، انگار حتی متوجه این حرکت گستاخانۀ برلین نشدند.
تصویر دقیق و کاملی از وضعیت بدهی آلمان در آستانۀ شروع جنگ جهانی دوم در هیچ یک از منابع علنی ارائه نشده است. چیزی بجز برخی ارقام کلی بدون رمزگشایی محتوای آنها و روشهای محاسبه وجود ندارد. با این حال، بر اساس یک منبع، میزان بدهی خارجی آلمان تا سپتامبر ۱۹۴۰، ۱۴.۸ میلیارد مارک بوده است (تاتیانا تیماشینا، پروفسور گروه نظریۀ اقتصادی دانشگاه مسکو). به گفتۀ یک منبع دیگر، بدهی خارجی آلمان در دورۀ سالهای ۱۹۳۲-۱۹۴۰، از ۲۰ به ۱۰ میلیارد رایشمارک کاهش یافت. با این حال، این کاهش در نتیجۀ پرداختهای مسئولانۀ آلمان اتفاق نیفتاد، بلکه به دلیل «تجدید ساختار» یا حذف مبتذل یکجانبۀ بخشی از بدهیهای خارجی رخ داد.
لازم به یادآوری است که در کنفرانسهای یالتا و پوتسدام در سال ۱۹۴۵، مسائل مربوط به غرامت مورد بحث قرار گرفت که آلمان و متحدانش مجبور شدند برای جبران خسارات جنگ جهانی دوم به برندگان پرداخت کنند. کشورهای پیروز غربی (ایالات متحده آمریکا، انگلیس و فرانسه) در این کنفرانسها این موضوع را مطرح کردند که در محاسبۀ غرامت برای آلمان باید در نظر داشت که آلمان هنوز بخش بزرگی ازغرامتهای جنگ جهانی اول را بدهکار است و بدهیهای پیشین را نیز باید به مطالبات غرامت جدید اضافه کرد. با این حال، پیروزمندان غربی ترجیح دادند موضوع بدهیهای مکتوم آلمان در مورد وامها و اعتبارات را مطرح نکنند. زیرا، در آن صورت نقش ناشایست این کشورهای غربی در تدارک جنگ جهانی دوم با کمک آلمان و پیشوای دیوانه برجسته میشد. در این باره رجوع کنید به کتاب من: «روسیه در دنیای جبران خسارت».
در خاتمه، مایلم متذکر شوم که امروز روابط غرب جمعی با اوکراین شباهتهای زیادی به روابط آنگلوساکسونهای دهۀ ۱۹۲۰ و ۳۰ با رایش سوم دارد. آنگلوساکسونها در آن هنگام آلمان را با پول اشباع کردند، و اکنون ایالات متحده، نزدیکترین متحد اوکراین و صندوق بینالمللی پول به کییف کمکهای اعتباری در مقادیری کاملا غیرقابل مقایسه با تواناییهای اقتصادی آن ارائه میدهند.
در آن دوره رایش سوم عملاً از انجام تعهدات حاکمیتی خود امتناع کرد (در سال ۱۹۳۴)، و اکنون کییف بارها از انجام تعهدات بدهی خود امتناع کرده است، که باید به صراحت به عنوان نکول به رسمیت شناخته شود.
همانطور که آن وقت حامیان آنگلوساکسونِ هیتلر متوجه نکول رایش سوم نشدند و به تغذیۀ آلمان با سرمایه و کالا ادامه دادند، هم اکنون واشنگتن، لندن و سایر حامیان زلنسکی نیز همچنان به تأمین پول و سلاح و مهمات «رایش اوکراین» ادامه میدهند.
و دلیل همۀ اینها این است که حتی در آن زمان نیز توطئهگران آنگلوساکسون برای نابودی روسیه به آدولف هیتلر و آلمان نیاز داشتند و جانشینان مدرن توطئهگران آنگلوساکسون برای نابودی روسیه، امروز به ولادیمیر زلنسکی و اوکراین نیاز دارند.
نقل از تارنمای بنیاد فرهنگ راهبردی
۲۰ دی- جدی ۱۴۰۱
پیمان منفک ناتو با ادعای مسئولیت جهانی – باریسوف – ا. م. شیری
پیمان منفک ناتو با ادعای مسئولیت جهانی

یوری باریسوف (YURI BORISOV)
ا. م. شیری
ایالات متحده قصد دارد با الگوبرداری از اوکراین در جنگ علیه روسیه، از ژاپن و کره جنوبی نیز علیه چین استفاده کند
آخرین گزارشها از جبهۀ خاور دور از رویارویی ژئوپلیتیک جهانی بیش از پیشنگران کننده گواهی میدهد. آمریکا و چین در آستانۀ رویارویی قرار دارند. آمریکا از نزدیکی روسیه و چین بشدت نگران است. زیرا، واشنگتن آن را تهدید مستقیم برای منافع خود میداند و مخالفت خود را با آن اعلام میکند.

سخنگوی وزارت خارجۀ آمریکا گفت: «پکن ادعای بیطرف می کند، اما رفتار آن به وضوح نشان میدهد که به گسترش روابط نزدیک با روسیه ادامه میدهد». او در ادامه افزود: «واشنگتن فعالیتهای پکن را از نزدیک دنبال میکند».
البته، ایالات متحده چیزی بهتر از تشدید تنشهای نظامی و سیاسی در خاور دور با این امیدواری کوتهبینانه که این امر تأثیر بازدارنده بر چین خواهد داشت، پیدا نکرده است. این موضوع پس از دیدار وزرای امور خارجه و دفاع دو کشور در واشینگتن، در بیانیۀ مشترک دولتهای ایالات متحده و ژاپن در ۱۱ ژانویۀ سال جاری بازتاب یافت.
وزیران با درک همگرایی راهبردهای جدید امنیت ملی و دفاعی کشورهایشان برای تقویت بازدارندگی همهجانبه، چشمانداز طراحی شده برای پیروزی پیمان آتلانتیک شمالی مدرنیزهشده در دورۀ جدید رقابت استراتژیک را ارائه کردند. ژاپن بر عزم خود برای تقویت اساسی توانمندیهای دفاعی خود… بحساب افزایش قابل توجه بودجۀ دفاعی کشور تأکید کرد. ایالات متحده نیز عزم خود را برای بهبودی موقعیت قدرت خود در منطقۀ هند-اقیانوس آرام، از جمله در ژاپن، از طریق کاربست امکانات پیشرفته، چندمنظوره، پایدار و پرتحرک ابراز نمود. ژاپن از طرح ایالات متحده برای ساده کردن ساختار امنیتی خود حمایت کرد و از تعهد جدی این کشور برای حفظ حضور قدرتمند در منطقه استقبال نمود. ایالات متحده بر تعهد تزلزلناپذیر خود برای دفاع از ژاپن بر اساس ماده ۵ توافق ژاپن و ایالات متحده تأکید کرد».
بیانیۀ مشترک ایالات متحده و ژاپن از پیمان ناتو به عنوان یک اتحادیۀ جهانی یاد میکند که مسئولیت خود را نه تنها به اروپا و آمریکای شمالی، حتی به ژاپن، کل خاور دور و تمام منطقۀ آسیا و اقیانوسیه گسترش میدهد.
تقریباً همزمان با این خط حرکت ژاپنی-آمریکایی، اظهاراتی از سوی رئیس یکی دیگر از کشورهای وابستۀ آمریکا- کره جنوبی- بیان شد. رئیس جمهور یون سوک یول گفت: «اگر تهدید هستهای کرۀ شمالی همچنان رو به افزایش باشد، ممکن است سلاحهای هستهای کشور ثالث در خاک کرۀ جنوبی مستقر شود. رئیس جمهور یون بویژه تصریح کرد: «مشکل روز به روز جدیتر میشود، و ما میتوانیم سلاحهای هستهای تاکتیکی را در کرۀ جنوبی مستقر کنیم و یا سلاحهای هستهای خود را تولید کنیم… اگر این اتفاق بیفتد، زمان زیادی طول نمیکشد. و با فناوری ما، میتوانیم زودتر به آن دست یابیم». یون سوک یول در نشستی با وزرای دفاع و امور خارجۀ کره جنوبی این را اعلام کرد. رئیس جمهور پس از استماع سخنان وزرا، «دستور داد تا چنان قدرت نظامی فراهم شود که در صورت حمله به سئول، بتواند «به میزان ۱۰۰ یا حتی ۱۰۰۰ برابر» پاسخ دهد.
دو بُعد به هم پیوستۀ وضعیت ژئوپلیتیکی خاور دور در میدان دید واقع است:
اول- تحمیل همهجانبۀ روانپریشی نظامی در خاور دور توسط ایالات متحده با هدف ایجاد یک جبهۀ متحد ضد چینی.
اظهارات بسیار صریح جیمز بیرمن، ژنرال آمریکایی که مستقیماً و به صراحت اعلام کرد که ایالات متحده قصد دارد با الگوبرداری از اوکراین در جنگ علیه روسیه، از ژاپن و کرۀ جنوبی نیز علیه چین استفاده کند، بسیار قابل توجه است.

ژنرال جیمز بیرمن، فرمانده سومین نیروی دریایی اعزامی مستقر در اوکیناوا
چرا ما امروز به سطح موفقیتی که در اوکراین داریم، رسیدهایم؟ این امر بیشتر به این دلیل است که پس از تجاوز روسیه در سالهای ۲۰۱۴ و ۲۰۱۵، ما درگیریهای آینده را جدی گرفتیم و از قبل به آمادهسازی اوکراینیها، استقرار تجهیزات، شناسایی مکانهایی که از آنها میتوانیم از عملیات پشتیبانی کنیم، مشغول شدیم. «ما آن را تئاتر مینامیم. و اکنون نیز مشغول راهاندازی این تئاتر در ژاپن، فیلیپین و جاهای دیگر هستیم». مقایسه صریح و غیرمعمول بیرمن بین جنگ در اوکراین و درگیری احتمالی با چین زمانی صورت میگیرد که پکن در سالهای اخیر مقیاس و روش مانورهای نظامی خود را در نزدیکی تایوان افزایش داده است.

دوم- بلندپروازیهای جهانی اتحاد آتلانتیک شمالی که توسط ایالات متحده اعلام شده، مستقیماً بر اعضای اروپایی ناتو تأثیر میگذارد. دو بخش منفک غرب جمعی واقع در دو سوی اقیانوسها- امپراتوری جهانی آنگلوساکسون و اتحادیۀ اروپا- در ارزیابی خود از وضعیت خاور دور و بالاتر از همه، در رابطه با چین تفاوتهای بسیار زیادی دارند.
آنگلوساکسونها در واقع اروپا را تحت سلطه خود درآوردهاند و امروز آن را از استقلال ژئوپلیتیکی محروم کردهاند. در رابطه با خاور دور، اتحادیۀ اروپا عمدتاً عملکرد تجاری و اقتصادی را متوقف کرد. و کلیۀ تصمیمات و اقدامات دارای ماهیت ژئوپلیتیکی و نظامی-استراتژیک در انحصار آنگلوساکسونها میباشد. در چارچوب این «تقسیم کار»، تضاد عینی بین منافع آمریکا و اتحادیۀ اروپا شکل گرفته است.
تشدید تنش نظامی-سیاسی واشینگتن در خاور دور، توأم با درخواستهای صریح برای محدود کردن روابط اقتصادی با چین، مستقیماً به منافع حیاتی اتحادیۀ اروپا آسیب میزند. و به شدت هم آسیب میزند (همانطور که در مورد روابط اتحادیۀ اروپا با روسیه). زیرا، ایالات متحده در نظر دارد چین را نه چندان از طریق قطع روابط اقتصادی خود با آن، بلکه به بهای ضرر اروپا تحت فشار قرار دهد.
در شرایط کنونی، اروپا هر چه بیشتر به گروگان جاهطلبیهای ژئوپلیتیک جناح آنگلوساکسون غرب جمعی تبدیل میشود. عواقب این امر میتواند برای اروپاییها هلاکتبار باشد.
منبع: وبسایت بنیاد فرهنگ راهبردی
۲۳ دی- جدی ۱۴۰۱
پایان مرحلۀ اول درگیری در اوکراین، آغاز جنگ جهانی؟ – زیلانوف – ا. م. شیری
پایان مرحلۀ اول درگیری در اوکراین، آغاز جنگ جهانی؟

ویچسلاو زیلانوف (Vyacheslav Zilanov)*
ا. م. شیری
سالگرد آغاز مرحلۀ اول درگیری نظامی در شرق اوکراین که در روسیه آن را عملیات ویژۀ نظامی مینامد، نزدیک است. پس از گذشت چنین مدت طولانی، تکمیل عملیات ویژۀ نظامی، علیرغم اینکه بر اساس منابع مختلف، تلفات انسانی آن از ۴۰۰ هزار کشته و مجروح از هر دو طرف فراتر رفت، هنوز قابل مشاهده نیست.
در جریان درگیری، چهار منطقۀ بزرگ- جمهوریهای خلق لوگانسک، دانتسک و مناطق خرسون و زاپاروژیه، با مساحتی در حدود ۱۰۹ هزار کیلومتر مربع و با جمعیت تقریباً ۸.۸ میلیون نفر شرق اوکراین را ترک کردند. همۀ آنها به دنبال نتایج همهپرسی و فرمان ولادیمیر پوتین، رئیس جمهور فدراسیون روسیه به روسیه ملحق شدند. در عین حال، بخشهایی از این مناطق هنوز تحت کنترل نیروهای مسلح اوکراین هستند و اکنون نیروهای مسلح روسیه به آزادسازی سرزمین روسیه از اشغال رژیم کییف ادامه میدهند. این امر میتواند انگیزه برای رویارویی نظامی را تغییر دهد.
سرزمینهای جدید که بر اساس نتایج همهپرسی و فرمان ولادیمیر پوتین، رئیس جمهور به فدراسیون روسیه پیوستهاند، بخشی از خاک روسیه هستند.
لازم است به این واقعیتها حداقل ۸ میلیون نفر پناهندۀ اوکراینی به کشورهای اروپا و آمریکا و تا ۵ میلیون نفر پناهندۀ اوکراینی به روسیه نیز اضافه شود.
همۀ اینها تأکیدی هستند بر فاجعهایی که در اوکراین اتفاق میافتد. این درگیری، همانطور که معلوم شد، در واقع درگیری بین اوکراین و روسیه نیست، بلکه بین «غرب جمعی به رهبری ایالات متحده» با روسیه، مردم و رهبری کشور است. علاوه بر این، آتش این جنگ را «غرب جمعی به رهبری ایالات متحده» برافروخت.
این واقعیت را خود رهبران غربی، چه سابق و چه فعلی، تأیید میکنند و تأیید کردهاند که هدف واقعی توافقهای مینسک در سالهای ۲۰۱۴-۲۰۱۵ چیزی بیش از یک ریاکاری وقیحانه و از پیش برنامهریزی شدۀ دیپلماتیک برای فریب مسکو نبوده است.
هدف واقعی این بود که «غرب جمعی به رهبری ایالات متحده» رژیم نازی کییف را به عنوان رژیم شبهنظامی پیشرفته برای عملیات نظامی واقعی در شرق اروپا علیه مردم روسیه و رهبری آن آماده کند. این اقدامات باعث رویارویی نظامی مردم اسلاو در قلمرو خود شد.
لازم به یادآوری است که کانونهای آتش جنگهای جهانی اول و دوم نیز از اروپای غربی سرچشمه گرفتند. هدف اصلی آنها از بین بردن روسیۀ امپراتوری، اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی، روسیه سرمایهداری کنونی و کل مردم اسلاو بود. این طرح شامل تقسیم روسیه به چند کشور کوچک وابسته به «غرب جمعی به رهبری ایالات متحده» و تصاحب نهایی منابع طبیعی کشورمان توسط شرکتهای بینالمللی بود و هنوز هم هست.
اگر در مرحلۀ اولیه دو طرف درگیری- اوکراین و روسیه بودند، در طول عملیات نظامی، بیش از ۳۰ کشور عضو ناتو به رهبری ایالات متحده، آشکارا از کییف حمایت کردند. اکثریت قریب به اتفاق آنها از نظر سرزمینی در اروپای غربی واقع هستند.
در نتیجه، در حال حاضر، ما در واقع، ناچاریم پوستۀ کلامی دیپلماتیک را کنار بگذاریم و عملیات نظامی در بخشهایی از جمهوریهای خلق لوگانسک و دانتسک و مناطق زاپاروژیه و خرسون به مثابه بخشی از قلمرو روسیه را جنگ بین روسیه و ائتلاف مناطق چهارگانه با اوکراین و مشارکت فعال ناتو بفرماندهی ایالات متحدۀ آمریکا بنامیم. از این اتحادیۀ دوم اغلب در رسانهها با عنوان «غرب جمعی به رهبری ایالات متحده» یاد میشود. درگیری نظامی به دلیل اینکه تقریباً به کل خاک اوکراین گسترش یافته، به طور اجتنابناپذیر به آستانۀ اروپای غربی نزدیک میشود.
سهم کشورهای عضو ناتو- اکثراً کشورهای اروپایی به رهبری ایالات متحده در جنگ اوکراین شامل تأمین مالی و تجهیزات نظامی، فرماندهان عملیاتی، اطلاعات، از جمله ماهواره و برنامهریزی تاکتیکی عملیات جنگی نیروهای مسلح اوکراین و همچنین مشارکت شهروندان مزدور این کشورها در درگیریها میباشد.
سهم رژیم نازی کییف نیز عبارت است از: «تلقین» ایدئولوژیک به جمعیت، تأمین منابع انسانی، سرزمینی و زیرساختی اوکراین در عملیات نظامی و اجرای دستورالعملهای ناتو توسط نیروهای مسلح اوکراین.
چنین تحول وقایع، از پایان مرحلۀ اول درگیری، یعنی پایان مرحلهایی که فقط اوکراین و روسیه طرفین مناقشه بودند، گواهی میدهد. مرحلۀ دوم از زمانی که کشورهای عضو ناتو به رهبری ایالات متحده به عملیات نظامی در اوکراین پیوستند، آغاز شده است. طرف دوم با مشارکت خود در جنگ تأئید کرد که هدف آنها گیراندن آتش جنگ بین اسلاوها، دقیقاً در قلمرو خود آنها در شرق اروپا است.
سیاستمداران داخلی، دیپلماتها و حتی رسانهها اغلب این گونه اقدامات «غرب جمعی به رهبری ایالات متحده» برای حمایت رژیم اوکراین را به عنوان مشارکت در «جنگ ترکیبی»، «جنگ نیابتی» تعریف میکنند. اما وقت آن است که این «برگهای انجیر» را کنار بگذاریم و مستقیماً «غرب جمعی با رهبری ایالات متحده» را همراه با رژیم نازی کییف به عنوان همدست مستقیم در عملیات نظامی در اروپای شرقی علیه روسیه نامیده و محکوم کنیم. اگر جلوی آنها گرفته نشود، رویارویی نظامی به اروپای غربی گسترش خواهد یافت و به این ترتیب، تمام جهان به جنگ جهانی سوم کشیده خواهد شد.
در این شرایط، جلوگیری از گسترش رویارویی نظامی جاری بین «غرب جمعی به رهبری ایالات متحده» و روسیه تا جنگ جهانی سوم و ممانعت از درگیر کردن کشورهای اروپای غربی در این جنگ جهانی بسیار مهم است. جنگ جهانی سوم، به باور من، طرح واقعی ایالات متحده است. میگویند اجازه دهید اتحادیۀ اروپا، اوکراین و روسیه با هم بجنگند، ولی ما- ایالات متحده، دور از آنها بنشینیم و امور اقتصادی و مالی خود را همانطور که در طول جنگهای جهانی اول و دوم، به قیمت سفارش به مجتمع صنایع نظامی آمریکا سامان دادیم، بهبود بخشیم.
باید اعتراف کرد که در حال حاضر پیش نیازهای لازم برای هدایت رویارویی نظامی به مسیر راهحلهای مسالمتآمیز هنوز مشاهده نمیشود. علاوه بر این، ینس استولتنبرگ، دبیرکل ناتو، چندین بار هدف استراتژیک «غرب جمعی به رهبری ایالات متحده» مبنی بر پیروزی کامل رژیم کییف در مقابل روسیه در این رویارویی نظامی را آشکارا اعلام کرده است. علاوه بر این، رژیم کییف اعلام کرده که هیچ قصدی برای انجام مذاکرات صلح با روسیه ندارد. هدف آن تداوم تلاش برای احیای مرزهای سابق خود از طریق ابزارهای نظامی است.
هدف استراتژیک روسیه نیز که از سوی ولادیمیر پوتین، رئیس جمهور فدراسیون روسیه در همان ابتدای عملیات ویژۀ نظامی در ۲۴ فوریه ۲۰۲۱ اعلام شد، روشن است و از آن زمان تاکنون تغییر نکرده است. و آن عبارت است از: «نازیزدایی و غیرنظامی کردن اوکراین»!
طبیعتاً روند رویدادهای نظامی به رهبری روسیه حکم میکند که برای دستیابی به هدف استراتژیک اصلی خود تصمیمات تاکتیکی بگیرد. در حال حاضر، این هدف مقدم بر همه، آزادسازی آن بخشهایی از قلمرو روسیه، یعنی بخشهایی از جمهوریهای خلق لوگانسک، دانتسک و مناطق خرسون و زاپاروژیه است که تحت اشغال رژیم کیف بوده و هنوز هم هستند. فقط پس از آزادسازی کامل این سرزمینهای روسیه از اشغال رژیم کییف تحت حمایت کامل «غرب جمعی به رهبری ایالات متحده»، به نظر میرسد، پیش نیازها برای انجام مذاکرات صلح بدون هیچ واسطه با کسانی که ممکن است بتوانند تا آن زمان مذاکره کنند، فراهم خواهد شد. خود اسلاوها باید راهی برای صلح در سرزمین خود بجویند.
با مقایسۀ دستورالعملهای استراتژیک اصلی طرفین، من معتقدم خواننده به این نتیجه خواهد رسید که در این شرایط، پیشنیازهای راهحل مسالمتآمیز درگیری از سوی سیاستمداران هنوز قابل مشاهده نیست. در این شرایط، قبل از هر چیز، فقط حرف مردم اوکراین و اروپای غربی برای تحمیل صلح به رژیم کییف و «غرب جمعی به رهبری ایالات متحده» تعیینکننده خواهد بود.
اعتماد رژیم کییف به اینکه برای پیروزی در آن فقط به منابع فزایندۀ تسلیحات و مالی نیاز دارد و منابع انسانی زیادی وجود دارد که آمادهاند جان خود را برای ایدئولوژی جنایتکارانۀ این رژیم در خود اوکراین فدا کنند، در آینده، با طولانی شدن درگیری و گسترش آن، اوکراینیها به وضوح متوجه خواهند شد و ناگزیر به اعتراض متناسب برخواهند خاست. و این هم مشکل کوچکی برای رژیم کییف ایجاد نخواهد کرد.
در ضمن، تداوم وخامت شرایط اجتماعی-اقتصادی جمعیت اروپای غربی، سیاستمداران کشورهای اروپایی را تحت فشار جمعیت خود، وادار میکند تا پیامدهای دخالت خود در درگیری اوکراین را به طرز واقعبینانهتری ارزیابی کنند و نه تنها بفهمند، حتی برای جلوگیری از خطر قریبالوقوع جنگ جهانی سوم به اقداماتی دست بزنند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
*-در بارۀ ویچسلاو زیلانوف- دکتر علوم اکولوژی و ایمنی زندگی، عضو کامل آکادمی بینالمللی علوم اکولوژی و ایمنی زندگی، عضو شورای علمی و کارشناسی دانشکدۀ دریایی دولت فدراسیون روسیه، معاون سابق وزیر شیلات اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی، عضو انجمن دانشمندان روسی با گرایش سوسیالیستی، کارگر افتخاری شیلات و…
نقل از : تارنمای انجمن دانشمندان روسی با گرایش سوسیالیستی- روسو
۲۱ دی- جدی ۱۴۰۱
آخرین روزهای قبل از هرج و مرج؟ – پراخواتیلوف – ا. م. شیری
آخرین روزهای قبل از هرج و مرج؟

ماکرون فرانسه را به سمت یک انفجار اجتماعی سوق می دهد
ولادیمیر پراخواتیلوف (VLADIMIR PROKHVATILOV)
ا. م. شیری
چند روز قبل از اعلام اصلاحات برنامهریزی شدۀ بازنشستگی توسط دولت فرانسه، انبوه «جلیقه زردها» در اعتراض به اصلاحات ضد اجتماعی ماکرون، به ویژه، افزایش برنامهریزی شدۀ سن بازنشستگی به خیابانهای شهرهای فرانسه آمدند. فرانسویها از افزایش قیمتها در این کشور به شدت ناراضیاند.
هشت سندیکای بزرگ کارگری و تعدادی از اتحادیههای دانشجویی اعلام کردهاند که در صورت عدم تغییر طرحهای اصلاحی، آمادۀ سازماندهی اعتصابات و اعتراضات سراسری هستند.
در ماههای اخیر، الیزابت بورن، نخست وزیر با اصرار ورزی مکرون، از هیچ تلاشی برای متقاعد کردن فرانسویها به افزایش تدریجی سن بازنشستگی تا ۶۵ سال دریغ نکرده است.
ائتلاف اتحادیههای کارگری اعلام کرده است که اعتصابات و تظاهرات بزرگ برای ژانویۀ ۲۰۲۳ برنامهریزی شده است. اتحادیههای کارگری انتظار دارند اکثریت مردم به آنها بپیوندند.

عکاس: فیلیپ وجازر
لوران برگر، رئیس کنفدراسیون اتحادیههای کارگری اروپا و رئیس کنفدراسیون دموکراتیک کارگران فرانسه گفت: «بدون گفتگوی بیشتر بین نهادها، اتحادیههای کارگری و جامعۀ مدنی، اروپا شاهد هرج و مرج و ظهور راست افراطی خواهد بود». برگر خاطرنشان کرد که لازم است «نظام موجود امروز که سن بازنشستگی یکسانی را برای همه ایجاد میکند، زیر سوال برد». وی معتقد است که دولت در خصوص افزایش سن بازنشستگی از ۶۲ به ۶۵ سال در زمینۀ اصلاح مسائل بودجهای و مالی، به اندازۀ کافی با اتحادیههای صنفی مشورت نمیکند.
کنفدراسیون عمومی کار، دومین اتحادیۀ کارگری بزرگ فرانسه، با افزایش سن قانونی بازنشستگی به شدت مخالف است.
با این حال، کاخ ماتینیون تصمیم گرفت به استقبال شکست برود. اولیویه وران، سخنگوی دولت گفت: «ما تا آخر خواهیم رفت، زیرا الگوی اجتماعی ما تنها از این طریق میتواند زنده بماند».
آلسیا میلورادوویچ، کارمند آکادمی ژئوپلیتیک پاریس، در در مصاحبه با FSK گفت: «چنین اظهاراتی را بسیاریها در فرانسه عوامفریبی تعریف میکنند».
او افزود: «افزایش سطح عمومی قیمتها به نقطهای رسیده که بیش از چهل سال در فرانسه مشاهده نشده است. همۀ قیمتها رو به افزایش است. گاز، برق، سوخت، هیزم در حال تبدیل شدن به تجملات هستند. طبق گزارش اخیر بازرسی کل امور مالی، قیمت مواد غذایی در سپتامبر ۲۰۲۲، ۱۰ درصد افزایش یافت و در دسامبر به ۱۲ درصد رسید. افزایش قیمت در فروشگاههای مواد غذایی نتیجۀ «افزایش قیمت تمام شدۀ محصولات کشاورزی ناشی از افزایش قیمت مواد اولیه، شرایط اقلیمی، بحران دامپزشکی، کمبود نیروی کار و در نهایت، ناشی از افت قدرت رقابت در صنعت کشاورزی ما است».
مجلس سنای فرانسه در گزارش خود به افزایش جدی قیمت مواد غذایی کلیدی اشاره کرد. از جمله: ژامبون آبپز، گوشت چرخکرده، کتلت مرغ، شیر نیمهچرب، گوشت گوساله، بره، ماست، کره، پنیر آمنتال و پنیر نرم فرانسوی، باگت (نوعی نان فرانسوی)، ماکارونی… دلیل آن، افزایش هزینۀ تولید است که با افزایش قیمتهای مواد خام، برق و انرژی همراه است.

عکاس: پاسکال روسیگنول
تورم غیرقابل کنترل به فاجعهای برای آسیبپذیرترین مصرف کنندگان، برای صنعتگران و بازرگانان تبدیل شده است. نانوایان بیشماری ورشکست شدهاند. زیرا، نمیتوانند قبض برق خود را بپردازند. کشاورزان برای ادامۀ کسبوکارشان دام میفروشند. شرکتهایی که دچار مشکل شدهاند، به دلیل بالا بودن هزینههای برق کارکنان خود را اخراج میکنند… فرانسه به تدریج در فقر فرو میرود.
ورونیک موتو، رئیس Secours Catholique (انجمن خیریه در فرانسه. م.)، در سرمقالهای در وبسایت انجمن خاطرنشان میکند: «ما نمیتوانیم نیازهای حیاتی مانند غذا، گرم کردن، گاهی اوقات درمان پزشکی را برآورده کنیم… ۴۸ درصد از خانوادههای مورد بررسی، قادر به تأمین هزینههای غذایی روزانۀ خود نیستند. به ویژه خانودههای در معرض تورم، متوسطترین خانوارها که بودجۀ محدودی دارند و کوچکترین افزایش قیمت مواد غذایی یا انرژی، آنها را به سمت منفی سوق میدهد. مزایا زیاد نیستند. حداقلهای اجتماعی در ژوئیۀ ۲۰۲۲، ۴ درصد کمتر از نرخ تورم ارزیابی شد».

اینفودوژور مینویسد: «زمستان ۲۰۲۲-۲۰۲۳ به ویژه برای فقیرترین اقشار جمعیت سخت خواهد بود».
دولت لایحۀ اصلاحات بازنشستگی خود را «با استدلالهای بارها و بارها تکرار شده در مدت سی سال، مانند پیری جمعیت، کسری مالی نظام، باید فرانسویها برای نزدیک شدن به استانداردهای دیگر کشورهای غربی سختتر تلاش کنند»، روز ۱۰ ژانویه به پارلمان ارائه میدهد». در این رابطه، لو فیگارو میپرسد: آخرین روزهای قبل از هرج و مرج است؟
مؤسسۀ سنجش افکار عمومی فرانسه اخیراً یک نظرسنجی انجام داده است که بر اساس آن تقریبا نیمی از فرانسویها (۴۸٪) از وضعیت اقتصادی و اجتماعی فعلی فرانسه خشمگین هستند. ۳۲٪ پاسخ داد که از مشاغل خود اخراج شدهاند و فقط ۲٪ از افزایش سن بازنشستگی حمایت کرد و اکثریت قریب به اتفاق مردم فرانسه (۷۹٪) معتقدند که ممکن است در ماه های آینده یک انفجار اجتماعی در فرانسه رخ دهد.
به گفته تحلیلگران INFOP، حتی نگرانکنندهتر این است که از هر دو فرانسوی یک نفر (۵۲ درصد) علاقهمند است فرانسه یک انفجار اجتماعی را تجربه کند. در میان حامیان «اتحادیۀ ملی» مارین لوپن، ۷۱٪ و در میان حامیان «فرانسۀ تسخیر نشده» ژان لوک ملانشون ۸۷٪ از پاسخ دهندگان تمایل خود را برای دیدن انفجار در کشور اعلام کردند.
برگرفته از: بنیاد فرهنگ راهبردی
۲۰ دی- جدی ۱۴۰۱