در شرق اوکرائین شمار آنها که در آتش سوختند از مرز 116 تن می گذرد

در شرق اوکرائین

شمار آنها که در آتش سوختند

از مرز ۱۱۶ تن می گذرد

یونگه ولت – رضا نافعی

فاصله تا حل دیپلماتیک بحران اوکرائین زیاد است. در کنفرانس وزیران خارجه شورای اروپا که دیروز در وین برگزار شد پیشرفتی حاصل نشد. دیدار دو جانبه میان سرگئی لاوروف ، وزیرخارجه روسیه و آندره ئی دشچیتسیا ، وزیر خارجه رژیم اوکرائین نیز صورت نگرفت. لاوروف نمی خواست از چنین گفتگوئی این تعبیر بر خیزد که مسکو زورمداران کی یف را برسمیت می شناسد.

پیشنهادی که اشتاین مایر، وزیر خارجه آلمان، روز سه شنبه مطرح ساخت، مبنی بر این که کنفرانس ژنو دوباره تشکیل شود نیز چندان محتمل نیست. لاوروف تاکید کرد، چنین کنفرانسی در صورتی می تواند معنا پیدا کند که مخالفان رژیم کی یف نیز در آن شرکت داشته باشند. دشچیتسیا بلافاصله این پیشنهاد را رد کرد و مدعی شد که «ما بعنوان دولت اوکرائین سخنگوی همه مناطق اوکرائین هستیم». تقریبا همزمان با این سخن، رادا، پارلمان کی یف، مخالفت خود را با رفراندم در بارۀ فدرالی شدن اوکرائین که قرار است روز 25 ماه مه صورت گیرد اعلام کرد. اولکساندر بیریهی نتس ، نماینده مجلس، از حزب «وطن» که رهبری آن با یولیا تیموشنکو است، به خبرگزاری اوکرینوفورم گفت «در گیر و دار جنگ نمی توان رفراندم برگزار کرد». شگفت انگیز آنست که در همان روز می توان ریاست جمهوری را انتخاب کرد.

قبلا هم رادا (مجلس کی یف) رسوائی دیگری ببار آورده و مانع شرکت فراکسیون حزب کمونیست اوکرائین در بحث دربارۀ اعزام نیروی نظامی به شرق کشور شده بود. دلیل آن هم این اعلام شد که پترو سیموننکو، رهبر حزب کمونیست خواستار آن شده بود که مجلس موضوع کشته شدن مردم غیر نظامی در دونتسک، لوهانسک و اودسا را به بحث عمومی بگذارد. پس از ممنوع الکلام ساختن فراکسیون حزب کمونیست، اولگ لیاشکو از حزب رادیکال که این طرح را به مجلس آورده بود، نتیجه رای گیری را «تاریخی» خواند و گفت «امیدوارم که بزودی این حزب جنایتکار ممنوع کرد «.

پس از آن حزب کمونیست اوکرائین طی بیانبه ای اعلام کرد آنها که اوکرائین را بسوی جنگ داخلی سوق می دهند و وحدت ارضی کشور را منهدم می کنند «جدائی خواهان» نیستند، بلکه «خونتای نازی های نو» در کییف هستند. دست های آنهاست که بخون صدها قربانیان غیر نظامی و بیگناه آلوده است، کسانی که با ایجاد گروههای شبه نظامی و غیرقانونی آنها را بقتل رسانده اند. بنا به گزارش اینترفاکس اکثریت مجلس روز سه شنبه تمام شرکت کنندگان در گروه «ضد ترور» در شرق را بعنوان » کمباتانت» برسمیت شناخت و آنها را قانونی کرد. به این صورت گروههای مرگ «سکتور راست» که آنها نیز از جمله مسئولان حمام خونی هستند که روز جمعه در اودسا برپا گشت، عملا در حمایت قانون قرار می گیرند.

اینک از شواهد و قرائنی که در اودسا بدست آمده روشن شده تعداد قربانیان حمام خون در خانه اصناف، که روز 2 ما مه بر پا شد، بسیار بیشتر از 46 نفری است که رسما اعلام شده است. آنگونه که وادیم ساونکو نماینده مردم اودسا اعلام کرد قربانیان آتش سوزی در خانه اصناف 116 نفر بوده است، برخی از آنها بضرب گلوله از پای در آمده اند. تلویزیون تی اس ان اوکرائین روز دوشنبه اعلام کرد که پس از حمام خون از 48 نفر دیگر نیز خبری در دست نیست.

http://www.jungewelt.de/2014/05-07/001.php

روسیه: غرب مسؤول فاجعه اودساست

مشاوره سیا و «اف‌بی‌آی» به مقامات کی‌یف

روسیه دولت موقت کی‌یف و حامیان غربی آن را مسؤول کشتار ده‌ها تن از مردم بندر اودسا در جنوب اوکراین می‌داند. خبرگزاری رسمی روسیه (ریانووستی) به نقل از سخنگوی ولادمیر پوتین، رئیس‌جمهور روسیه نوشت: «کی‌یف و حامیان غربی آن در واقع تحریک به خونریزی می‌کنند و مسؤولیت مستقیم آن را برعهده دارند». دیمیتری پسکوف ضمن محکوم کردن حمایت غرب از طرح بحث‌برانگیز کی‌یف موسوم به «عملیات ضد تروریسم» در شرق و جنوب اوکراین گفت آنان که «کودتاچیان نظامی حاکم» در کی‌یف را قانونی می‌دانند در فاجعه اخیر اودسا دخیل هستند.

پسکوف همچنین اظهار داشت مسکو نفوذ خود بر معترضان حامی روسیه را از دست داده است و دیگر نمی‌تواند به تنهایی تنش موجود در منطقه را حل و فصل کند. او همچنین برگزاری انتخابات ریاست‌جمهوری اوکراین در بحبوحه خشونت موجود را «بی‌معنی» خواند. روز جمعه، دوم ماه مه ‌در پی آتش گرفتن ساختمانی در اودسا که فعالان حامی روسیه در آن پناه گرفته بودند دست‌کم ۳۸ نفر کشته شدند. 4 تن دیگر نیز طی درگیری بین معترضان حامی مسکو و معترضان حامی کی‌یف در این شهر کشته‌ شدند. اگرچه پلیس اوکراین بیش از ۱۳۰ نفر را در ارتباط با این خشونت و به اتهام مشارکت در شورش‌ها و قتل عمد دستگیر کرده اما انگشت اتهام به سمت ناسیونالیست‌های افراطی است که در دولت کودتای کی‌یف لانه کرده‌اند.

مشاوره سیا و «اف‌بی‌آی» به مقامات کی‌یف یک نشریه آلمانی با استناد به گفته‌های محافل امنیتی در آلمان نوشت، ده‌ها تن از جاسوسان سازمان اطلاعات سیا و پلیس فدرال آمریکا (اف‌بی‌آی) به سفارش کاخ‌سفید به دولت موقت اوکراین مشاوره می‌دهند. به گزارش تسنیم، نشریه بیلد نوشت، جاسوسان سازمان سیا و ‌اف‌بی‌آی آمریکا به سفارش دولت این کشور به کی‌یف مشاوره می‌دهند. بر این اساس دولت موقت اوکراین به وسیله ده‌ها کارشناس و متخصص از سازمان سیا و پلیس فدرال آمریکا (اف بی‌آی) مشاوره دریافت می‌کند. یک گروه متخصص در زمینه مالی از محققان و کارشناسان پلیس فدرال آمریکا (اف‌بی‌آی) هم باید دارایی‌های ویکتور یانکوویچ، رئیس‌جمهوری سابق اوکراین را کشف و مورد پیگیری قرار دهند. به نوشته بیلد ظاهرا سفر جان برنان، رئیس سازمان سیای آمریکا در اواسط ماه آوریل به اوکراین زمینه‌ساز این عملیات جنجالی بوده است. ادامه جنگ داخلی اوکراین شبکه تلویزیونی روسیه۲۴ دیروز اعلام کرد، بر اثر تیراندازی سربازان ارتش اوکراین به سوی جدایی‌طلبان طرفدار روسیه در شهر لوهانسک در شرق اوکراین حداقل یک نفر کشته و ۲ نفر دیگر زخمی شدند.

تعدادی از مخالفان طرفدار روسیه که برای تصرف یک دفتر نظامی و چند پایگاه نظامی در شهر لوهانسک تجمع کرده بودند با شلیک آتش از سوی سربازان ارتش اوکراین روبه‌رو شدند. معترضان در شرایطی در اطراف مقرهای نظامی شهر لوهانسک تجمع کرده بودند که گزارش‌هایی درباره اعزام نیروهای نظامی بیشتر از سایر مناطق اوکراین به این شهر منتشر شده بود. سربازان ارتش اوکراین با این بهانه که مخالفان طرفدار روسیه قصد حمله به این دفتر و پست نظامی را دارند به سوی مخالفان آتش گشودند. البته یک روزنامه آنلاین محلی در لوهانسک نیز اعلام کرد، مخالفان طرفدار روسیه این دفتر نظامی را تصرف کرده و همه پرسنل و کادر نظامی مستقر در این ساختمان مجبور به ترک آن شده‌اند. این منابع از شلیک آتش توسط تانک‌ها و خودروهای زرهی ارتش اوکراین به سوی مردم تظاهرات‌کننده در شهر «کنستانتینوکا» در منطقه دونتسک خبر می‌دهند. هنوز آمار دقیقی از تلفات درگیری‌های این شهر منتشر نشده است.

کراماتورسک در دست ارتش کی‌یف راشاتودی گزارش داد، ارتش و نیروهای امنیتی تحت‌امر کی‌یف در ادامه عملیات نظامی خود در جنوب شرقی این کشور توانستند با عقب‌راندن معترضان در کراماتورسک و بازپس‌گیری ساختمان‌های تحت سیطره آنها، تقریبا همه کراماتورسک را به کنترل خود درآورند. از نخستین ساعات بامداد یکشنبه تا ظهر دیروز بیش از ۱۰ تن شامل دو سرباز ارتش اوکراین در درگیری‌های این شهر کشته شده‌اند. این در حالی است که معترضان در شهر «ماریپول» که کنترل ساختمان اداره محلی این شهر را تحت‌کنترل خود داشته‌اند با به آتش کشیدن لاستیک‌ها و ایجاد موانع، درخواست‌ها برای خروج از ساختمان و واگذار کردن آن به نیروهای امنیتی را رد می‌کنند. مقامات کی‌یف از شنبه بار دیگر با شدت‌بخشیدن به عملیات نظامی خود در جنوب شرقی این کشور،‌ تأکید کردند تا پایان بخشیدن به اعتراضات و سیطره دوباره بر همه مناطق خارج از کنترل به عملیات خود ادامه می‌دهند. البته شاهدان می‌گویند تلاش چند روز گذشته ارتش اوکراین برای تصرف شهر اسلاویانسک بی‌نتیجه مانده و نظامیان تحت فرمان مقامات کی‌یف قصد دارند پیش از یورش دوباره به این شهر، مناطق اطراف آن را پاکسازی کند. در همین راستا نیز در اولین قدم شهر کراماتورسک که در جنوب اسلاویانسک واقع است هدف حمله نظامیان اوکراینی قرار گرفت. ضرب‌الاجل گازی روسیه به اوکراین روسیه به اوکراین ضرب‌الاجل داده در صورتی که تا پایان ماه جاری اقدامی برای پرداخت بدهی گاز خود نکند از اول ماه ژوئن انتقال گاز به این کشور را متوقف می‌کند. اروپا برای تأمین سی درصد از گاز خود به روسیه وابسته است و نیمی از این مقدار از طریق اوکراین به کشورهای اروپایی انتقال داده می‌شود.

هر گونه اخلال در انتقال گاز به اوکراین می‌تواند آثار زیانباری بر شرکت‌های اروپایی داشته باشد. پیش از این وزیر انرژی روسیه درباره قطع گاز اوکراین هشدار داده بود. اکنون وزیر انرژی روسیه تأکید کرده شرکت گازپروم صورت‌حساب مربوط به بدهی گاز اوکراین را روز ۱۶ ماه مه صادر خواهد کرد و این کشور تا ۳۱ ماه مه برای پرداخت آن وقت دارد.

حرکت اوکرائین در مسیر دریاچه خون!

حرکت اوکرائین در مسیر دریاچه خون!

ریانوستی – ترجمه رضا نافعی

یولیا تیموشنکو، نخست وزیر اسبق اوکرائین به آتش کشیدن مردم را در اودسا توجیه کرد و آن را حفاظت از ساختمان دولتی نامید و شبیخون افراطیون به مردم را » تظاهرات مسالمت آمیز » خواند. او مردم مسالمت جوئی را که درآتش سوزی ساختمان اصناف جان خود را از دست داده بودند «اعضای گروههای کژرو نامید که قصدشان بقتل رساندن مردم اودسا بوده است.

جمعه شب افراط گرایان دهها نفر از کسانی که خواستار فدرال کردن اوکرائین بودندرا در خانه اصناف در «اودسا» محاصره کرده و با پرتاب بطری های مولوتف ساختمان را آتش زدند و در نتیجه بیش از 40 نفر یا در شعله های آتش سوختند و یا پس از پرت کردن خود از طبقات بالای ساختمان جان سپردند. در اودسا جمعا 46 تن از مردم کشته شدند.

بنظر ارکی تومیوجا، وزیر خارجه فنلاند، اوضاع در اوکرائین به هیچ وجه قابل بینی نیست. او گفت: «تحریم های تازه علیه روسیه کمکی به حل بحران نخواهند کرد».

این سخنان را وزیرخارجه فنلاند روز شنبه بارادیو و تلویزیون فنلاند در میان گذاشت.

او گفت: «زد و خورد های اودسا نشان داد که در اوکرائین نیروهائی دست اندرکارند که نه حرف مسکو را گوش می کنند و نه حرف کی یف را».

وزیر خارجه فنلاند ابراز امیداوری کرد که روسیه از دخالت نظامی در اوکرائین چشم بپوشد و بکوشد تا از طریق مسالمت آمیز مسئله را حل کند.

وزیر خارجه فنلاند گفت حتی اگر نظر مسکو جز این باشد، می توانیم در مذاکرات بر اساس توافق های ژنو پیش برویم. مهمترین امر این است که راه گفتگوی ملی را بگشائیم…تحریم های تازه علیه روسیه بی تاثیر خواهند بود. او تاکید کرد که جلوگیری از ادامه خونریزی اولویت مطلق دارد.

بنظر سرگئی لاوروف عملیات تنبیهی نظامیان کی یف، موجب سقوط اوکرائین به ورطه برادر کشی خواهد گشت. وزارت خارجه روسیه روز شنبه اعلام کرد که لاوروف در گفتگوی تلفنی با جان کری همتای آمریکائی خود گفته است با اینهمه هنوز بخت فروکاستن بحران در اوکرائین و آغاز یک گفتگوی گسترده ملی وجود دارد.

لاوروف از آمریکا خواست تا نفوذ خود را بر رژیم کی یف، که آنرا پرورده است بکار گیرد و رژیمی را که به جنگ با خلق خود برخاسته بر آن دارد تا به عملیات جنگی در جنوب شرقی منطقه پایان دهد، نیروهای خود را عقب بکشد و معترضان دستگیر شده را آزاد سازد.

فروکاستن بحران در اوکرائین و یک گفتگوی جامع و همه سویه ملی بویژه در بارۀ قانون اساسی دارای اهمیت فوق العاده است. » هنوز شانس این کار وجود دارد مشروط بر این که در این مذاکرات نمایندگان همه مناطق سهیم باشند و تروریست های سکتور راست که در اودسا حمام خون برپا ساختند، خلع سلاح شوند».

.http://de.ria.ru/security_and_military/20140503/268409558.html
http://de.ria.ru/security_and_military/20140503/268409251.htm
http://de.ria.ru/security_and_military/20140503/268409690.html

نظامی های آلمان در شرق اوکرائین به دام افتادند

نظامی های آلماندر شرق اوکرائین به دام افتادند
ریانوستی – هینترگروند – ترجمه رضا نافعی
کیف گمانه زنی های رسانه ها را تایید نکرد. طبق این حدسیات یک گروه زبدۀ از ارتش آلمان می خواهد ناظران نظامی » OSZE» را که در اوکرائین شرقی بازداشت شده اند، آزاد کند.

ویکتوریا سیومار معاون دبیر سازمان امنیت و دفاع اوکرائین، سه شنبه شب، در گفتگو با تلویزیون اوکرائین در ارتباط با این خبر گفت «این که نیروهای خارجی می توانند در اینجا حضور پیدا کنند مورد تایید قرار نگرفته است».

روزنامه آلمانی » بیلد » قبلا خبر داده بود که » نیروی ویژه ارتش آلمان (کا اس کا) و نیروی ویژه پلیس آلمان (جی اس جی 9) به حالت آماده باش در آمده اند. بیلد نوشت: «کا اس کا » می تواند ظرف چند ساعت در اوکرائین باشد و از منطقه تحت کنترل دولت هوادار غرب در اوکرائین عملیات آزاد سازی گروگان ها را آغاز کند.»

چهار نفر از دستگیر شدگان آلمانی هستند، که سه نفر از آنها نظامی هستند با یک مترجم.

هینتر گروند آنلاین نشریه چپ گرای آلمانی می نویسد:

. سه نفر از گروگان ها از افراد ارتش آلمان هستند، همراه با یک مترجم آلمانی . بقیه افراد گروه عبارتند از چهار نظامی اوکرائینی و سه نظامی دیگر از کشورهای دانمارک، لهستان و جمهوری چک .

کمپین برای نشر اطلاعات گمراه کننده

از همان آغاز دستگیری نظامیان خارجی توسط شورشیان، کارزاری عظیم برای نشر اطلاعات گمراه کننده برپاشد، که دولت آلمان نیز آن را حمایت می کند.

آغاز کار آن بود که افراد دستگیر شده ناظران «سازمان امنیت و همکاری در ارو پا» اعلام شدند، گفته می شد این ها با ماموریت رسمی سازمان مذکور به اوکرائین رفته اند. اما » کلاوس نویکیرش، سخنگوی سازمان امنیت و همکاری در اروپا روز جمعه آن را تکذیب کرد و گفت «اگر دقیق بنگریم» دستگیر شدگان همکاران «سازمان امنیت و همکاری در اروپا» نیستند.

هیئت نمایندگی سازمان امنیت و همکاری اروپا عبارتند از 140 ناظری که در اوکرائین حضور فعال دارند و مورد تایید کلیه 57 کشورهای عضو سازمان از جمله روسیه هستند و کارشان گردآوری اطلاعات در بارۀ امنیت محلی است. این ها ارتباطی با نظامیان دستگیر شده ندارند.

کلاوس نویکیرش در بارۀ وظیفه دستگیر شدگان می گوید آنها «تحت رهبری مرکز تحقیق در بارۀ صحت اطلاعات قرار دارند که از سازمانهای ارتش آلمان» است .

در هفته گذشته سرهنگ آکسل اشنایدر، افسر ارتش آلمان در مصاحبه ای با رادیو آلمانی بایر موسوم به » بایریشه روندفونک» هدف های این ماموریت را به صراحت بیان کرده بود. او گفت باید بتوان «زود و سریع تصویری از وضعیت نیروهای نظامی اوکرائین یدست آورد، از » قدرت ضربتی واحد ها » و این که » چه وضعیتی دارند و چه کار از دستشان بر می آید» .

سرهنگ اشنایدر می گوید » تعجب خواهید کرد که چه اطلاعات جالبی برای ما قابل رؤیت می شود، اطلاعاتی که امکان سنجش و داوری بدست می دهند، تا بتوان این اطلاعات را در صحنه بزرگ سیاسی نیز مورد استفاده قرار داد».

پرسش دیگر تشخیص میزان آمادگی نظامیان بود که » تا چه حد حاضرند برای آن کشور پای به میدان بگذارند «.

به عبارت دیگر: ماموریت این گروه عبارتست از پوشاندن چهره خود با ماسک دیپلمات برای گردآوری اطلاعات نظامی. ناتو می خواهد بداند اگر خواست دست به کاری بزند کدام یک از گروههای ارتش اوکرائین برای ناتو قابل اعتماد هستند.

http://de.ria.ru/politics/20140430/268389962.html

لينك هينترگروند

 
 

لهستان کودتاگران را از دوماه قبل تعلیم داده بود

تارنگاشت عدالت

تیری میسان

لهستان کودتاگران را از دوماه قبل تعلیم داده بود
آدم درغگو فراموشکار است. دوماه بعد از تغییر رژیم در کیف رسانه‌های لهستانی افشاگری‌هائی در مورد شرکت دولت دونالد توسک در فراهم آوردن مقدمات کودتا انتشار دادند. این اطلاعات مغایر روایت‌های غربی است و نشان می‌دهد که دولت فعلی اولکساندر تورچینف توسط ناتو و با زیرپاگذاردن حقوق بین‌الملل تحمیل شده است.
هفته‌نامه چپ لهستانی «نی» (نه) یک سند جنجالی در مورد تعلیمات کنشگران بی‌رحم مایدان انتشار داد.(۱)
بنابر گزارشات این منبع وزیرامورخارجه لهستان رادوسلاف سیدورسکی در سپتامبر ٢٠١٣ گویا در چارچوب بخشی از برنامه همکاری بین دانشگاه‌ها، ٨۶ نفر از اعضاء بخش راست (Pravy Sektor) را به لهستان دعوت کرده. در حقیقت آین میهمانان دانشجو نبودند و بسیاری از آن آنها بیش از ۴٠ سال عمر داشتند. آنها طبق برنامه رسمی به دانشکده فنی ورشو نرفتند بلکه برعکس به مرکز تعلیماتی پلیس در لگیونوو که یک ساعت از ورشو فاصله دارد اعزام شدند. در آنجا آنها چهار هفته تعلیمات متراکم در مورد مدیریت توده مردم، شناسائی افراد، تاکتیک‌های رزمی، نحوه فرماندهی، نحوه رفتار در موارد بحرانی، نحو حفظ نظم و مقابله با گازهای شیمیائی، ایجاد سنگر و قبل از هرچیر فراآموختن تیراندازی از جمله استعمال تفنگ‌های نقطه‌زن.
این تعلیمات در ماه سپتامبر ٢٠١٣ صورت گرفت در حالی که اعتراضات مایدان، می‌بایست پاسخی به دستور قطع مذاکرات در رابطه با امضای قرارداد الحاقی با اتحادیه اروپا می‌بایست بوده باشد که توسط نخست‌وزیر وقت میکولا آزاروف روز ٢١ نوامبر به امضاء رسیده بود.
هفته‌نامه نامبرده نوشت که تصاویری از این تعلیمات مبیین اینحقیقت است. در این تصاویر افراد اوکرائینی با اونیفورم‌های نازیها در کنار مربیان لهستانی خود در لباس شخصی دیده می‌شوند.
این افشا‌گری‌ها بازنگری مجدد قطع‌نامه‌ای را که اوائل دسامبر ٢٠١٣ مجلس لهستان (ِDiät)به تصویب رساند، توجیه می‌کند. در این قطع‌نامه آمده بود که «مجلس همبستگی کامل خود با شهروندان اوکرائینی را اعلام می‌دارد، که با عزم راسخ، قاطعانه به دنیا آمادگی خود برای تضمین عضویت کامل کشور خود در اتحادیه اروپا را نشان می‌دهند». نمایندگان مجلس البته اطلاعی نداشتند که قبل از آن کشورشان افرادی را تعلیم داده بود که می‌باید کوشش می‌کردند قدرت را در اختیار خود بگیرند و موفق هم شدند.
این افتضاح نقشی را که ناتو در مورد اوکرائین به لهستان محول کرده بود که می‌توان با همان نقشی که به ترکیه در مورد سوریه محول کرده بود مقایسه‌کرد، روشن می‌کند. این نقش از طرف دولت لیبرال و هوادارا اتحادیه اروپا آقای دونالد توسک پذیرفته شد. وزیرامورخارجه و خبرنگار سابق رادوسلاف سیکورسکی که روزی به عنوان مهاجر سیاسی در انگلیس سلطنتی زندگی می‌کرد معمار ادغام لهستان در ناتو بود. او به عنوان عضو «سه ضلعی وایمار» یکی از سه نماینده اتحادیه اروپا بود که قرارداد ٢١ فوریه ٢٠١۴ را بین رئیس جمهور ویکتور یانوکوویچ و سه نماینده مهم مایدان را آماده کرده بود (۲). البته رئیس جمهور اوکرائین خبرنداشت که او (وزیرامورخارجه مجارستان) آشوبگران را تعلیم داده. آن چه که مربوط به وزیر کشور و هماهنگ‌کننده خدمات ويژه بارتولومئی سینکه‌ویچ مربوط می‌شود، این که او یکی از موسسین سازمان امنیت و جاسوسی کنونی لهستان است. او مدتها نیز معاون مدیر مرکز تحقیقات شرق بود، که یک مرکزتحقیقاتی ملی برای مسائل اروپای شرقی و بالکان ، به ویژه اوکرائین و ترکیه بود. این انستیتو از طریق ارتباط با بنیاد کارنگی (۳)، نفوذ و تاثیر عظیمی بر برداشت‌های غرب از وقایع جاری اعمال کرد.
در دوران حکومت یولیا تیموشنکو (۲۰۰۷ تا ۲۰۱۰) رئیس جمهور وقت فعلی اوکرائین، اولکساندر تورچینوف رئیس سازمان امنیت و اطلاعات و سپس معاون نخست وزیر کشور بود. او در آن زمان با دونالد توسک (که اکنون نخست وزیر لهستان است)، با رادوسلاو سیکورسکی (که در آن زمان ویر دفاع لهستان بود) و همین طور ژوزف سینکیه‌ویچ (مدیر شرکت اطلاعاتی خصوصی ASBS OTHAGO) همکاری داشت.
لهستان برای سرنگونی دولت کشور همسایه خود از کنشگران نازی کمک گرفت، همان‌طور که ترکیه برای سرنگونی دولت سوریه به القاعده اتکاء کرد. نه تنها تعجب‌اور نیست که چگونه مقامات کنونی لهستان به نوادگان نازی‌ها اعتماد می‌کنند، آن نازی‌هائی که سازمان سیا برای مبارزه علیه اتحاد جماهیر شوروی وارد شبکه مخفی گلادیو ـ ناتو کرده بود، بلکه این مسئله بحث‌برانگیز هم که طی مبارزات انتخاباتی ریاست جمهوری لهستان در سال ۲۰۰۵ مطرح گردیده بود برای همگان روشن است: نماینده پارلمان و روزنامه‌نگار لهستانی یاچک کورسکی، افشاء گکرد که ژوزف توسک (پدربزرگ دونالد توسک) آزادانه به ارتش نازی ملحق شده بود. بعد از آن‌که توسک منکر واقعیت شد، سرانجام اذعان کرد که پدربزرگش واقعاً در ارتش نازی‌ها خدمت کرده بود، البته مدعی شد که پس از اشغال دانسیگ به زور به خدمت جلب گردیده بود. خاطراتی که نشان ‌می‌دهد چگونه واشنگتن جاسوسان خود را در شرق اروپا انتخاب می‌کند.
به طور خلاصه باید گفت که لهستان اوباش را تعلیم داد تا رئیس جمهور اوکرائین را که به طور دمکراتیک انتخاب شده بود، سرنگون سازد و این‌طور وانمود کرد که روز ۲۱ فوریه ۲۰۱۴ کوشش می‌کند راه حلی برای خروج از بحران پیدا کند در حالی‌که آشوبگران در راه دستیابی به قدرت بودند.
علاوه برآن همان‌طور که گفتگوی تلفنی میان معاون وزیرامور خارجه آمریکا، خانم ویکتوریا نولاند و سفیر این کشور در اوکرائین جفری ر. پیات (۴) نشان می‌دهد، جای هیچ‌گونه تردید نیست که این کودتا از طرف ایالات متحده آمریکا از نظر مالی تامین شده بود. همین‌طور کاملاً روشن است که دیگر اعضای سازمان نظامی ناتو به ویژه لیتوانی (اوکرائین زمانی به امپراتوری لیتوانی لهستانی تعلق داشت)، اسرائیل به عنوان مامورین ستاد فرماندهی سازمان نظامی ناتو در این کودتا سهیم بودند(۵). این وضعیت مشخص می‌کند که سازمان نظامی ناتو در حال حاضر دارای شبکه جدیدی از گلادیو در اروپای شرقی می‌باشد(۶). علاوه برآن پس از کودتا مزدوران آمریکائی یکی از شرکت‌های فرعی Academi (Greystone Ltd) با همکاری سازمان سیا در این کشور به کار گرفته شد.(۷)
این حقایق برداشت‌های ما از کودتای ۲۲ فوریه ۲۰۱۴ را عمیقاً تغییر می‌دهد و در مغایرت با استدلالاتی که وزارت امورخارجه آمریکا در اختیار روزنامه‌نگاران نهاده بود (یاداشت‌های شماره ۳ و ۵ به تاریخ ۵ مارس ۲۰۱۴) (۸) می‌باشد و بنا بر مفاد حقوق بین‌الملل یک اقدام تجاوزکارانه است. در نتیجه استدلالات غرب در مورد پیامدهای این وقایع، از جمله الحاق کریمه به فدراسیون روسیه و تحولات جاری در شرق و جنوب اوکرائین به کلی بی ارزش می‌باشد.
————————————————
[1] « Tajemnica stanu, tajemnica Majdanu », Nie, n°13-2014, vom 18. April 2014 datiert.
[2] « Accord sur le règlement de la crise en Ukraine », Réseau Voltaire, 21 février 2014. (auch auf englisch)
[3] « La Fondation Carnegie pour la paix internationale », Réseau Voltaire, 25 août 2004.
[4] „Gespräch zwischen Vize-Staatssekretär und Botschafter der USA in Ukraine“, Oriental Review,/Voltaire Netzwerk, 8. Februar 2014, « Les desseins machiavéliques de Catherine Ashton et Victoria Nuland », par Wayne Madsen, Traduction Gérard Jeannesson, Strategic Culture Foundation/Réseau Voltaire, 12 mars 2014. (auch auf englisch).
[5] „Vermummte Israelische Soldaten am Maidan“, Voltaire Netzwerk, 4. März 2014.
[6] „Der neue Gladio in der Ukraine“, von Manlio Dinucci, Il Manifesto/Voltaire Netzwerk, 21. März 2014.
[7] „US-Söldner in südlicher Ukraine bereitgestellt“, 6. März 2014, und „CIA-Direktor sucht US-Söldner in Kiew“, Voltaire Netzwerk, 17. April 2014.
[8] « Fiche documentaire du département d’État : 10 contre-vérités sur l’Ukraine », Réseau Voltaire, 5 mars 2014. (auch auf englisch).

استقلال طلبان شرق اوکرائین توافق مسکو را قبول ندارند!

Foto AFP
رضا نافعي
منتشر شده در يونگه ولت
نظامیان به حملات خود به دونباس ادامه می دهند. معترضان شرائط خود را مطرح ساخته اند و کیف بر آتش هیجانات علیه جدائی خواهان دامن می زند. الیگارش ها برای خیانت جایزه گذاشته اند.در اوکرائین برای تحقق تصمیمات کنفرانس ژنونشانه ها ی زیادی به چشم نمی خورد. نیروهای زورمداران کیف شبانه به مواضع شورشیان در شهر اسلویانسک حمله کردند و یکی از آنها را کشتند. روز جمعه یک سخنگوی حکومت در کیف اعلام کرد در روزهای تعطیلات عید پاک ( از جمعه تا دوشنبه هفته آینده.م) «حملات ضد ترور» » موقتا متوقف » خواهد شد. سخنگوی نیروهای امنیتی اوکرائین گفت» تا زمانی که تروریست ها در خاک ما هستند » حملات ادامه خواهد یافت. این سخن می تواند پیشنهادی غیر مستقیم برای ترک اوکرائین و رفتن به روسیه تلقی گردد.

شورشیان در دونباس نیز از روسیه فاصله گرفتند. یک سخنگوی » جمهوری خلق دونتسک » گفت کسی خود را ملزم به اجرای توافق های ژنو نمی داند. روسیه ازجانب آنها ماموریتی برای مذاکره نداشته و بنام خود توافقنامه را امضاء کرده است. معترضان «مردم این منطقه هستند» و اهداف خود را دارند. آنچه مؤید این وضع است این است که سخنگویان اشغال کنندگان در شهر های مختلف دونباس برای تحویل سلاحهای خود و ترک ساختمانهای اشغالی متقابلا شرط هائی قائل شده اند که با یکدیگر متفاوت هستند. در شهری از کیف خواسته شده است که قبلا باید ستیزه جویان «سکتور راست» و «گارد ملی » را از دونباس خارج کنند. در شهری دیگر شورشیان اعلام کرده اند تا دولت موقت استعفا ندهد یا رفراندم در بارۀ موقعیت محل به اجرا درنیاید حاضر به ترک مواضع خود نیستند. شرط سوم آنست که نخست باید میدان کیف ، » پارلمان و دفتر ریاست جمهوری که بطور غیر قانونی اشعال شده تخلیه شوند» .

بنظر نمی رسد که زورمداران کیف حاضر به پذیرفتن این شرط ها باشند. آرسنی یاتسنیوک » نخست وزیر» اوکرائین بعدا در مذاکرات صورت گرفته در ژنو تجدید نظر کرد و گفت اگر شورشیان قبلا تسلیم شوند در باره عفو عمومی » فکر خواهد شد». » وزیر خارجه» کیف گفت بر خلاف اشغال شهرداری ها در دونتسک و حوالی آن حضور در میدان کیف قانونی است. زورمداران کیف هفته ها پیش با ایجاد » گاردملی» از هواداران مسلح خود که افراد آن بطور عمده عبارتند از اعضای «سکتور راست» و » مدافعان دفاع از خود در میدان » به آنها ظاهر قانونی بخشیده اند و اینک می توانند مدعی گردند که توافق های ژنو در برگیرنده این نیروها نیستند.

زور مداران کیف در دیگر بخش های کشور به آتش هیجانات علیه جدائی خواهان دامن می زنند. بعنوان نمونه یک سخنگوی دولتی در منطقه تساپوریتسا ادعا می کند جدائی خواهان روس در راه رسیدن به شهر هستند. بر همین منوال ، روز پنجشنبه، الیگارشهای هوادار رژیم در صدد برآمدند تا با تطمیع شورشیان آنها را به تسلیم و یا خیانت برانگیزند.آنها در دونتسک اعلام کردند برای هر مسلسلی که تحویل داده شود هزار دلار، برای هر ام جی 1500، برای هر خمپاره انداز 2000 و برای ربودن و تسلیم هر مزدور خارجی 10 هزار دلار پرداخت خواهد شد. کسانی که خیانت کنند و مجموعه یک ساختمان را تحویل بدهند با دریافت 200 هزار دلار سرمایه اولیه می توانند زندگی تازه ای برای خود بنا کنند. در خیابانهای دونتسک ، برای کسانی که سواد خواندن ندارند پلاکاتهای تصویری بدیوار ها چسبانده اند با این تصویر : یک فرد نقابدار مسلح =با تصویر 10 اتوموبیل بزرگ .

http://www.jungewelt.de/2014/04-19/008.php
 

اوکرائین یک کشور واحد باقی خواهد ماند

مصاحبه با اولکساندر موروس
تارنگاشت عدالت

دنیای جوان

 

 

شما جزو موسسان حزب سوسیالیست اوکرائین هستید که در سال ١٩٩١ پس از ممنوع شدن حزب کمونیست تاسیس شد. حزب سوسیالیست اوکرائین اکنون یکی از قدیمی‌ترین احزاب کشور است. شما قریب دو دهه دبیراول این حزب بودید. این حزب امروز چقدر قدرت دارد؟
در حال حاضر حزب ما دارای ١٠٠ هزار عضو است که با درنظر گرفتن کوشش‌های رسانه‌ای و اجتماعی برای منزوی ساختن آن، رقم نسبتاً بزرگی است. پس از بیرون رفتن ما از مجلس در سال ٢٠٠٧ دیگر اثری از ما در رسانه‌ها دیده نمی‌شود. طبق معمول توجه عمومی تنها معطوف احزاب حاکم و حاضر در پارلمان است.
حزب شما اعلام می‌کند که از آغاز فعالیت خود به عنوان یک اپوزیسیون چپ، همواره علیه سیستم ریاست جمهوری در اوکرائین مبارزه کرده است. در سال ٢٠٠٠ حزب شما سازوکار «اوکرائین بدون کوچما» را سازماندهی کرد. لئونید کوچما در ابتدا نخست وزیر بود و سپس رئیس جمهور اوکرائین شد. شخص شما در آن زمان یک شنودتلفنی را منتشر کردید که از هم‌دستی محتمل رئیس جمهور برای قتل یک روزنامه‌نگار در سال ٢٠٠٠ پرده برمی‌داشت…
این مسئله اعتراضات توده‌ای وسیعی را به دنبال داشت و پیشنهادات عدم اعتماد متعددی برای خلع رئیس‌جمهور به مجلس (ورخونا رادا) ارائه شد که در آن زمان به موفقیت نرسید. او تا سال ٢٠٠۴، یعنی دو دوره کامل رئیس جمهور ماند. دور سوم ممکن نبود. کوچما با پول زیاد چندین الیگارش به قدرت رسید. ولی در سال ٢٠١١ پرونده بررسی این قتل به بهانه این‌که برپایه اسناد و شواهد غیرمجاز به جریان افتاده بود، بسته شد و بایگانی گردید. آکنون دیگر این سبوئی است که شکسته و آبی‌است که ریخته و نیازی به ادامه گفتگو در این باره موجود نیست.
شما چرا با سیستم ریاست جمهوری مخالف بودید؟
در وهله اول به دلایل حزبی، زیرا که این سیستم حزب ما را نشانه رفته بود، هم در دوران کوچما و هم یوشچنکو و در دوران یانوکوویچ هم توفیری نکرد. سوسیالیست‌ها قابل خریداری نبودند، انها در خدمت رژیم قرار نداشتند. ولی روسای جمهور از سیستم خود استفاده می‌کردند تا ما را بلوکه کنند: در انتخابات پارلمانی در اکتبر ٢٠١٢ با این‌که حزب ما در کلیه حوزه‌های انتخاباتی حضور داشت، اجازه شرکت در هیچ کمیسیون انتخاباتی را پیدانکرد. به استثنای حوزه انتخاباتی من که به عنوان نامزد مستقیم شرکت کرده بودم. تنها در این حوزه به اعضای حزب سوسیالیست اجازه شرکت در کمیسیون انتخاباتی داده شد. با این‌حال توانستیم دستکاری‌ها و تقلب‌های مختلفی را افشاء کنیم. مثلاً اعضای کمیسیون انتخاباتی خریداری شده بودند تا نتیجه مطلوب از صندوق‌ها بیرون آید. مثلاً در میرونیوکا، یک شهرک کوچک با قریب ١٠ هزار نفر واجد شرایط، برای نامزد انتخاباتی قدرت حاکمه ۴٠٠٠ رای بیش از آن چه که در واقع کسب کرده بود، منظور شد. واکنش به اعتراض ما مثل همیشه بود: بازشماری آراء صحت انتخابات را تائید کرد.
٢٠٠٧ هم همین‌طور بود. آرای ما، آرای قابل توجهی بودولی به دستور رئیس جمهور یوشچنکو، نتیجه انتخابات به سمت پائین تصحیح شد و در نتیجه حزب نتوانست از مرز ٣ درصد بگذرد.
این زیاد به سیستم ریاست جمهوری مربوط نیست بلکه مربوط به رئیس جمهور می‌شود.
بلی، اشاره من بیشتر جنبه طعنه داشت. ما از همان ابتدا به دلایل سیاسی خواستار تقسیم قوا بودیم و هستیم. ما در اوکرائین همواره شاهد اختلاط سیاسی قوه مقننه و مجریه بوده‌‌ایم، کلی به قول انگلس، اختلاط قدرت و بیزنس (کسب و کار). در یک جمهوری دمکراتیک «ثروت، قدرت خود را غیرمستقیم ولی با اطمینان اعمال می‌کند. از یک طرف از طریق ارتشاء مستقیم کارمندان دولتی (ایالات متحده آمریکا نمونه بارز این امر است) و از طرف دیگر از طریق پیمان دولت و بازار بورس». توسط قانون اساسی سال ١٩٩۶ که تحت تاثیر تعیین کننده حزب من آماده و سپس در پارلمان به کمک آرای ما به تصویب رسید و همین‌طور قوانین بعدی به ویژه مکمل قانون اساسی سال ٢٠٠۴، مجوزهای قانونی رئیس جمهور به شدت محدود شده بود و گام‌هائی برای تعادل قدرت برداشته شده بود. پس از دوسال بسته رفرم که لغو دستگاه‌های اداری ایالتی و تقویت خودگردانی اداری ایالتی را نیز شامل می‌شد، در مجلس توسط حزب دولتی باتکیوچینا متعلق به خانم تیموشنکو ملغاء شد. ولی این حزب امروز می‌خواهد باز به این قانون اساسی بازگردد و خواستار ادامه رفرم‌هاست.
آیا تصور می‌کنید که ثمره کار شما را دیگران تصاحب کرده‌اند؟
نه، مسئله سر این نیست. می‌خواهم فقط به دوروئی و تزویر این افراد اشاره کنم.
همه‌جا مثل هم است. صدراعظم آلمان، کنراد آدنائور گویا روزی که به او حرفهای گذشته‌اش را یادآوری کرده بودند، گفته بود «پرحرفی‌های دیروز من، به امروز چه؟» ولی دولتی که در ماه مارس سقوط کرد هم رابطه خوبی با رفرم‌های پیشنهادی حزب شما نداشت.
درست است. ما در سپتامبر به یانوکوویچ پیشنهاد کردیم که بخش سیاسی قرارداد همکاری با اتحادیه اروپا را امضاءکند تا از این طریق راه برای دمکراتیزه کردن، رفرم سیستم حقوقی، انتخاباتی و همین‌طور مبارزه علیه ارتشاء بازگردد…
این قرارداد امروز امضاء شده است.
ولی تحت چه شرایطی؟
هدف شما چیست و حزب شما چه می‌خواهد و در کدام نقطه از طیف سیاسی کشور ایستاده است؟
ما به عنوان حزب سوسیالیست خواهان عدالت اجتماعی، دمکراسی و حقوق بشر و مخالف دیکتاتوری به هر شکل که باشد و خواهان یک اوکرائین غیرمتعهد هستیم. ما خود را عضو خانواده سانتریست چپ اروپائی می‌دانیم. جزئیات را می‌توان در برنامه حزبی ما که ششماه پیش به تصویب رسید ملاحظه کرد.
در ماه مه یک رئیس جمهور جدید انتخاب خواهد شد. نامزدهای فعلی آن چنان معرف تحول دمکراتیک نیستند. تیموشنکو یک بزهکار است که محکوم گردیده و با تهدیدات اخیر خود علیه روسیه حتا بین باوفاترین هوادارانش در بین رهبری آلمان بی‌آبرو گردیده. رئیس مجلس آلمان نوربرت لامرت او را صالح و شایسته نمی‌داند، حتا دولت آلمان اظهارات او را غیرقابل قبول می‌شناسد، پتروپوروشنکو یک الیگارش میلیاردر است. ظاهراً خلق اوکرائین شانس انتخاب شخصیتی قابل قبول که مورد قبول اکثریت باشد را برای والاترین مقام کشوری ندارد . نظر شما چگونه است؟
تصور می‌کنم که قضاوت رئیس مجلس آلمان در مورد خانم تیموشنکو خیلی رقیق و آبکی است. کافیست که به نحوه گفتار خانم تیموشنکو گوش فرادهید: «من تضمین خواهم کرد…، من دفاع خواهم کرد…، من حل خواهم کرد….»من، من، من… او مانند یک امپراتریس حرف می‌زند. این امکاناتی را که او برای قدرت خود درنظر می‌گیرد، در قانون اساسی تصریح نشده. قدرت باید تقسیم شود و تقسیم هم خواهد شد و قوانین شامل حال همه خواهد بود. تنها در چنین وضعی می‌توان از جامعه مدنی و دمکراسی سخن گفت.
در بین نامزدها افرادی هم پیدا می‌شوند که از بیزنس اطلاع دارند.
از کسب و کار سیاسی و یا اقتصادی؟
هردو. وافرادی نیز وجود دارند که مشکلات ملی و جهانی را می‌شناسند، در ضمن پروشنکو را یکی از این افراد می‌دانم. ولی این افراد تجربیات خود را در یک سیستم مطلقه جمع‌آوری کرده‌اند. مثلاً پروشنکو در دولت یوشچنگو/تیموشنکو و یانوکوویچ/آساروف وزیر بود. به نظر من، کشور نیاز به رئیس جمهوری دارد که وابسته به کسی نباشد. نه به اقتصاد و نه به برخی از محافل جاافتاده سیاسی.
یعنی یک الیگارشی مثل پروشنکو. او که میلیاردر است وابسته به کسی نیست.
نامزد مورد نظر من خانم دکتر اولگا گومولتز است. او جوان است، زیر ۵۰ سال، از نظر سیاسی بکر و در قضاوت مستقل.
ایشان همان کسی است که در غرب به عنوان «مادر ترزا مایدان» شهرت یافته؟
بلی. او رئیس یک انستیتوی پزشکی در کیف است که پدربزرگ او تاسیس کرده بود. او در ایالات متحده آمریکا تحصیل کرده و علاوه برآن نغمه‌سرا و خواننده بسیار خوبی است. البته این صفات حتماً شرایط لازم برای یک مقام سیاسی نیست. از خواص مثبت او می‌توان استقلال رای و تصمیم را نامبرد. او خود را از گروه‌های سیاسی دور نگه می‌دارد و به کسی اجازه نمی‌دهد از او سوء استفاده کند. پیشنهاد وزارت از طرف آرسنی یازنیوک را رد کرد. علاوه برآن هم او بود که اعلام کرد هم شبه‌نظامیان و هم مردانی که در مایدان کشته شدند توسط گلوله تک تیراندازان به قتل رسیده‌اند. طبیعتاً «بخش راست» و عالیجنابان خاکستری‌پوش مظنون به این قتل‌ها هستند زیرا که نیاز به «شهید» داشتند. ولی اکنون تحقیقات تنها در مورد یانوکوویچ و «برکوت» (واحد ویژه وزرات کشور) صورت می‌گیرد.
نظر شخصی شما در مورد مایدان چیست؟
معتقدم که باید بسیار دقیق فرق قائل شد. کسانی که در آغاز به میادان رفتند، در وهله اول علیه مناسبات اجتماعی بد دست به اعتراض زدند. این تظاهرات درست و به حق بود. به مرور زمان مخالفین قدرت سیاسی مایدان را زیر کنترل خود درآوردند. حزب ما در آغاز کوشش کرد نقش واسطه ایفا کند. خود من پیشنهاداتی برای راه حل سریع و مسالمت‌آمیز مناقشات ارائه کردم. ولی معترضین ستیزه‌جو می‌خواستند به آتش دامن زنند و هرچه سریعتر به «نقطه غیرقابل بازگشت» برسند که حرکت از مبداء دیگر مقدور نباشد. آنها به این هدف رسیدند. و رئیس جمهور ضعف نشان داد، زیرا که قبل از آن دست به هیچ اقدامی نزد. هرکس می‌خواهد مسئول باشد ولی کشته‌شدگان مایدان قربانیان یک جنایت شدند. مردن آنان بی معنی بود. تنها کسانی که از مرگ آنان بهره بردند، کسانی بودند که در خارج سرنخ‌ها را در دست‌ داشتند.
آیا به دنبال کودتا کشور به دست راهزنان افتاده است؟
این حرف بی‌معنی است. قدرت نوین متجلی قدرت قدیمی است. ولی من برعکس بسیاری دیگر خوش‌بینم: قدرت جدید قدیمی قادر نیست مثل گذشته عمل کند. فشار انظار عمومی از مایدان به این طرف تغییر یافته است.
نمی‌خواهم به راحتی باور کنم. «سووبودا» و نئونازی‌های «بخش راست» امروز بیش از گذشته بر سیاست و جامعه اوکرائین نفوذ دارند.
منهم این مشکل را می‌بینم ولی در این مورد نباید زیاد از حد غلّو کرد.
خبرگزاری‌های آلمان در پخش اخبار در مورد تظاهرات در اوکرائین علل اجتماعی اعتراضات و همین طور سوءاستفاده سیاسی غرب و ارتجاع داخلی از این تظاهرات را فاکتور گرفتند. مسئله تنها روی دمکراسی و آزادی و از این قبیل حرف‌های دهن پر کن که شکم کسی را سیر نمی‌کند دور می‌زد. وضعیت زندگی اغلب مردم اوکرائین واقعاً چطور است؟
وضعیت زندگی مردم خیلی بد است. در صد بیکاری خیلی بالاست. الیگارش‌ها تولید را کنترل می‌کنند. آنها هنوز مثل دوران شوروی دستمزد می‌پردازند، یعنی مخارج تولید بسیار نازل است ولی هزینه زندگی به شدت افزایش یافته است و آن‌چه که تولید می‌شود، البته اگر بتوان فروخت در بازارهای جهانی به قیمت معمول به فروش می‌رسد. در نتیجه سودهای حاصله بسیار عظیم است به ویژه در بخش‌های فروش مواد خام. صنایع اصلاً نوسازی نمی‌شود. کشاورزی سنتی تقریباً نابود شده. تنها نیازهای بازار جهانی تعیین کننده است و مثلاً فرهنگ تک محصولی غلات برای مواد سوختی بیولوژیکی ترویج می‌گردد. و علاقه دنیای خارج به اوکرائین تنها به عنوان تولیدکننده سودده و بازار فروش محصولات خود می‌باشد.
ما زمان زیادی می‌خواهیم تا کشور را برای زندگی بهتر تغییر دهیم اما برای این‌کار به صلح، دمکراسی و پیروزی بر ارتشاء و استقرار خودگردانی منطقه‌ای نیازمندیم.
چرا پارلمان به سادگی تسلیم شد؟ چه شد که به یکباره ۷٠ نفر از نمایندگان حزب مناطق، یعنی حزب دولتی سنگر خود را ترک کرده و به «اپوزیسیون» رای دادند؟ اگر مجلس در اکتبر ۲٠۱۳ به طریق دمکراتیک انتخاب شده (که نظر کلیه ناظرین این چنین بود)، پس تناسب قوا در مجلس خواست توده مردم بود. بعد به علت این‌که تعداد زیادی از نمایندگان مردم سنگر خود را عوض کردند تناسب دمکراتیک اکثریت به هم خورد. در نتیجه می‌توان از کودتا سخن گفت. آیا به نظر شما هم همین طور است؟
کاملاً این‌طور نبود. در اوکرائین کودتائی صورت نگرفت. پارلمان در سال ۲٠۱۲ برمبنای قانونی انتخاب شد که در اصل ثمره توطئه کلیه احزاب موجود در پارلمان بود. نتایج انتخابات مطابق تصورات نیروهای تعیین کننده بود. و همین پارلمان هم که امروز این‌قدر ضعیف است، با این‌حال کاملاً قانونی و بالاترین قدرت در کشور است. بلی، باید اذعان داشت که برخی از تصمیمات مطابق برقانون اساسی نبود ولی قانون اساسی هیچ گزینه‌ای را منظور نمی‌کند که در صورتی که رئیس جمهور به ناگهان کفش و کلاهش را برداشت و متواری شد، چه باید کرد. او دراثر کودتا کشور را ترک نکرد، بلکه با اعوان و انصارش فرارکرد.
به نظر شما قانونی بود؟ پس ۷٠ نماینده‌ای که حزب دولتی را ترک کرده و به اپوزیسیون پیوستند چه؟
در شرایط وجود یک دولت مستبد و نیمه بزه‌کار، غیرعادی نیست که ۷٠ نماینده جبهه عوض کنند. ادعا می‌کنم که دربین آنان شخصیت‌های محترمی هم پیدا می‌شوند که از دولت و رئیس جمهور خود راضی نبودند ولی البته کسانی هم بودند که با تغییر جبهه امید به گرفتن پست و مقام بسته بودند.
در رابطه با این وضعییت من بیش از پیش خواهان تغییر سیستم انتخاباتی هستم. ما نیازمند لیست‌های انتخاباتی باز هستیم تا شانس این‌کار را داشته باشیم، تاجر و بازرگان و غیره را از پارلمان دور نگه‌داریم. باید قدرت شفاف و قابل کنترل گردد که ما با آن هنوز خیلی فاصله داریم.
هر پارلمان ملی در وهله اول در مقابل کشور خود مسئولیت دارد. ولی هرپارلمانی ـ ورخونا رادا نیز از آن مستثنی نیست ـ یک مسئولیت بین‌المللی نیز داراست. بنابر عقیده ناظرین بی‌طرف پارلمان کیف هم نسبت به درون و هم نسبت به خارج کاملاً ناتوان عمل کرده. درون جامعه شکاف انداخته، آنرا قطبی کرده و صلح و آرامش را از بین برده است. و در رابطه با همسایه خود روسیه با خشونت رفتار می‌کند و تخم نفرت می‌پاشد. این رفتار در آلمان قابل پیگرد است. نظر شما چیست؟
پارلمان کنونی با تناسب نیروی تغییر یافته هیچ مسئولیت بین‌المللی را زیرپا نگذارده است. و شما از کدام «صلح و آرامش درونی» سخن می‌گوئید؟ پارلمان تحریک به خونریزی نکرد و آن را نیز مورد تائید قرار نداد. سوءتفاهم پیش نیاید: من یکی از سرسخت‌ترین منتقدین پارلمان در این دوره انتخاباتی هستم و فعالیت‌های آنرا مردود می‌شمارم. برخی اظهارات بسیار احمقانه از نمایندگان وجود دارد، تعداد زیادی از تصمیمات بحث‌انگیز است و برخی مغشوش. نه روسیه گرگ است و نه اوکرائین بره. با این حال برخی از اظهارات پوتین را ناصحیح می‌دانم و آنها را نیز طی نامه سرگشاده‌ای اعلام کرده‌ام.
خطر این‌که در اوکرائین یک دیکتاتوری فاشیسم‌گرا پدید آید تا چه حد است؟
من به طور کل ایجاد یک دیکتاتوری فاشیست‌گرا در اوکرائین را رد می‌کنم. برای این کار زمینه‌های اجتماعی وجود ندارد. من تنها در صورت تجاوز روسیه خطر رادیکالیزه شدن را احساس می‌کنم.
در عین‌حال طبیعی است که با تاسف شاهد حضور اخلال‌گران دست راستی و احمق‌های ملی‌گرا هستیم که برنفوذخود افزوده‌اند زیرا تاکنون از طرف هیات حاکمه با قدرت با آنها برخورد نشده است. وقتی که هواداران باندرا و دیگرهمدستان نازی‌ها با مشعل در خیابان‌ها رژه می‌رفتند و شعار می‌دادند دولت عاطل و باطل به نظاره آنان پرداخته بود. اکنون ما طوفان بذر بادی را که دیگران پاشیدند درو می‌کنیم.
چگونه می‌توان سلاح‌های زیادی را که در حمله به پاسگاه‌های پلیس به غنیمت رفته دوباره جمع کرد؟ هم‌اکنون گویا باندهای مسلح در سطح کشور در گردشند.
قوانین و مقرارات لازم برای وزارت کشور، سازمان امنیت و دادستانی هم‌اکنون آماده شده است و در روز ۱ آوریل سال جاری قانون خلع سلاح عمومی از طرف پارلمان تصویب شد. مسئله واقعاً خیلی حاد است و امیدوارم که بتوانیم آن را حل کنیم.
برای اوکرائین کدام چشم‌انداز را متصورید؟ آیا اوکرائین یک کشور واحد باقی خواهد ماند؟ آیا جمهوری فدرال به وجود خواهد آمد و یا حتا تقسیم خواهد شد؟
چشم‌انداز اساساً وابسته بر سیستم قدرت، ترکیب پرسنلی و سیاسی در آینده خواهد بود. من شخصاً معتقدم که اوکرائین یک کشور واحد باقی‌خواهد ماند. ایده فدرالیسم، ایده‌ای است که در خارج به دنیا آمد. در درون کشور هیچ کس به طور جدی به این ایده نمی‌اندیشد. به نظر من این یک ابتکار خطرناک و در عین‌حال بی‌خاصیت است. تا آنجا که می‌دانم در تاریخ نیز نمونه‌ای برای فدرالیسم کردن یک کشور واحد وجود نداشته است. ما بهتر است که به خودگردانی و استقلال بیشتر مناطق بپردازیم.
شما فارغ‌التحصیل دانشگاه حزبی هستید. به نظر شما به چه دلیلی ۷۵ سال تربیت مارکسیستی ـ لنینیستی این‌قدر کم در ضمیر عموم باقی مانده است؟
در ضمن من دانشکده حزبی را با معدل بسیار خوب پشت سر گذاردم. معتقدم که مشکل، تضاد بین تئوری و عمل بود. میان توقع و واقعیات. ولی این یک مسئله بسیار گسترده و عظیم است و در چارچوب گفتگوی امروز ما نمی‌گنجد.
اگر می‌توانستید زمان را تا سال ۱۹۸۵ به عقب برگردانید، چه کاری را طوری دیگر انجام می‌دادید؟
بهتر است بپرسیم: می‌باید چه می‌کردیم؟ این مسئله تنها مربوط به من و یا یک نفر دیگر نمی‌شود. ولی پاسخ این سئوال امروز بی‌ارزش است. ما در زمان حال به سر می‌بریم و باید آن را تغییر دهیم.
 
————————————————————————————————————–
حزب کمونیست اوکرائین در سال ۱۹۹۱ پس از کودتای نافرجام در مسکو منحل شد. بخش اعظم اعضای آن به حزب تازه تاسیس شده سوسیالیست اوکرائین پیوستند. در سال ۱۹۹۳ حزب کمونیست مجدداً در دونتسک به عنوان یک حزب مستقل تاسیس گردید و به یکی از بزرگترین احزاب اوکرائین مبدل شد. در انتخابات ریاست جمهوری در سال ۱۹۹۴ حزب نامزد مستقلی معرفی نکرد ولی از اولکساندر موروس، رئیس حزب سوسیالیست اوکرائین پشتیبانی کرد. او به رقیب خود کوچمان باخت. در انتخابات ۲٠٠۴ ریاست جمهوری که به انقلاب نارنجی شهرت یافت، از قدرت حزب به شدت کاسته شد. بخش اعظم اعضای آن به حزب مناطق یانوکوویچ پیوستند.

 

طرح اروسیا در ستیز با سیاست های امپریالیست سه گانه

سمیر امین
برگردان: هاتف رحمانی
1- درمرحله جاری جهان تلاش مرکز های تاریخی امپریالیسم (امریکا ،اروپای غربی و مرکزی ، ژاپن – که از این پس «سه گانه» خوانده می شوند) برای حفظ کنترل اختصاصی خود بر کره زمین از طریق ترکیب :
الف . سیاست های جهانی سازی اقتصادی به اصطلاح نئو لیبرال اجازه دادن به سرمایه مالی چند ملیتی سه گانه برای تصمیم گیری به تنهایی در تمام موضوع ها در راستای منافع انحصاری آن ها
ب. کنترل نظامی کره زمین از سوی امریکا ومتحد های فرو دست آن (ناتو وژاپن) در راستای خنثی کردن هر تلاشی از سوی هر کشوری غیر از سه گانه برای حرکت به سمت خروج از یوغ آن ها حکم فرما شده است .
در آن رابطه تمام کشورهای غیرسه گانه جهان ، جز آن کشورهایی که انقیاد کامل اقتصادی وسیاسی سه گانه را می پذیرند- مانند «جمهوری های دموکراتیک» عربستان سعودی وقطر! دشمن یا دشمن های بالقوه هستند. به اصطلاح «جامعه جهانی» که رسانه های غربی دائما به آن اشاره می کنند در واقع به G7 به اضافه عربستان سعودی وقطرکاهش یافته است . هر کشور دیگری ، حتی زمانی که دولت آن در حال حاضر هم تراز سه گانه است ، یک دشمن بالقوه است چون مردمان آن کشور ها ممکن است آن انقیاد را پس بزنند.
2- در آن چارچوب روسیه «یک دشمن «است.
ارزیابی ما از اتحاد شوروی هر چه که بود ( «سوسیالیست » یا چیزی دیگر)، سه گانه به راحتی با آن جنگید چون اتحاد شوروی تلاشی برای توسعه مستقل از سلطه سرمایه داری / امپریالیسم بود . پس از درهم شکستن سامانه شوروی ،برخی افراد ( به ویژه در روسیه) فکر می کردند که «غرب» نباید با یک » روسیه سرمایه دار» مخالفت کند – چون المان وژاپن » جنگ را باختند اما صلح را برده بودند». آن ها فراموش کردند که قدرت های غربی صراحتا از بازسازی کشورهای فاشیستی پیشین در برابر چالش با سیاست های مستقل اتحاد شوروی حمایت کردند.اکنون این چالش نا پدید شده است ، هدف سه گانه انقیاد کامل ، برای نابودی ظرفیت مقاومت روسیه است .
3- رخ داد های جاری تراژدی اکرایین واقعیت راهبردی هدف سه گانه رانشان می دهد.
سه گانه در کیف آن چه را که باید «توطئه ارو/ نازی» خوانده شود برای دست یابی به هدف خود (جدا سازی دو ملت تاریخی خواهر- روس ها واکرایینی ها) سازماندهی کرد، آن ها برای (اجرای ) این ( توطئه) به حمایت نازی های محلی نیاز داشتند.
لفاظی رسانه های غربی ، در ادعای آن که سیاست های سه گانه ترویج دموکراسی را هدف گرفته است ، به راحتی یک دروغ است . سه گانه هیچ کجا دموکراسی را ترویج نکرده است . برعکس ، این سیاست ها به صورت سامانه مندی از غیر دموکراتیک ترین نیروهای داخلی ( در بعضی موارد «فاشیست») حمایت کرده اند. شبه فاشیست در یوگسلاوی سابق – در کرواسی وکوزوو- ونیز در کشورهای بالتیک و اروپای شرقی ، برای نمونه بلغارستان.اروپای شرقی در اتحادیه اروپا نه بعنوان شریک هایی برابر، بلکه بعنوان «نیمه مستعمره » های قدرت های عمده غربی و سرمایه دار/ امپریالیست اروپای مرکزی » یکپارچه» شده است . رابطه بین شرق وغرب در سامانه اروپایی تا حدی به آن چه در رابطه بین امریکا وامریکای لاتین حاکم است شباهت دارد ! در کشورهای جنوب سه گانه از نیروهای افراطی ضد دموکراتیک برای نمونه ، مانند اسلام سیاسی فوق ارتجاعی حمایت و، با همدستی ان ها ، جامعه ها را ویران کرده است ، مورد های عراق، سوریه، مصر ، لیبی این هدف های برنامه امپریالیستی سه گانه را نشان می دهد .
4 – بنا بر این سیاست روسیه (آن چنان که تحت مدیریت پوتین رشد یافت ) برای مقاومت در برابر برنامه مستعمره سازی اکرایین ( و دیگر کشورهای اتحاد شوروی پیشین ، در ماورا قفقاز وآسیای مرکزی) باید مورد حمایت قرار گیرد . تجربه کشورهای بالتیک نباید تکرار شود . هدف » بنا کردن جامعه ای » اروآسیایی» ، مستقل از سه گانه وشرکای اروپایی فرمانبردار آن نیز باید مورد حمایت قرار گیرد .
اما این «سیاست بین المللی » مثبت روسی اگر مورد پشتیبانی خلق روس قرار نگیرد محکوم به شکست است. و این پشتیبانی نمی تواند بر مبنای » ملی گرایی» دربست ، حتی یک نوع «ملی گرایی» مثبت مترقی – نه شووینیستی- عاقلانه و نه با لفاظی «شووینیستی» روسی پیروز شود . فاشیسم اکرایین نمی تواند با فاشیسم روسی مورد چالش قرار گیرد. پشتیبانی تنها در صورتی که سیاست های اقتصادی و اجتماعی داخلی پیگیری شده منافع اکثریت زحمتکشان را ارتقا دهد می تواند به پیروزی برسد .
منظور من از یک سیاست » مردم بنیاد » طرف دار طبقه کارگر چیست؟
هدف من «سوسیالیسم» یا حتی حسرت سامانه شوروی است ؟ این نوشته محل ارزیابی دوباره تجربه شوروی ، در چند خط نیست ! من تنها نظرم را در چند جمله خلاصه خواهم کرد . انقلاب سوسیالیست قابل اعتماد روسی کشور سوسیالیسمی را تولید کرد که تنها اولین گام امکان پذیر به سوی سوسیالیسم بود، آن کشورسوسیالیسم پس از استالین به سمت تبدیل شدن به کشور سرمایه داری حرکت کرد ( توضیح تفاوت بین دو مفهوم مهم است اما موضوع این نوشتار کوتاه نیست ). از تاریخ 1991 کشور سرمایه داری بی مصرف شد وسرمایه داری » معمولی» مبتنی بر مالکیت خصوصی جای آن را گرفت ، که مانند تمام کشورهای سرمایه داری معاصر به طور اساسی مالکیت انحصارهای مالی ، تحت مالکیت الیگارشی ( همانند ، نه متفاوت از الیگارشی های اداره کننده سرمایه داری در سه گانه) ، بسیاری بر آمده از نومن کلاتورا( طبقه جدید در شوروی) پیشین و برخی تازه به دوران رسیده است .
انفجارخلاق شیوه های دموکراتیک قابل اعتماد ابتکار شده از سوی انقلاب ( اکتبر) روسی بعدها بی روح شد و با نماد مدیریت مستبدانه جامعه ، اگر چه با تضمین حقوق اجتماعی طبقه کارگر تعویض شد . این سامانه به غیر سیاسی کردن گسترده منجر شد و ازانحراف های مستبدانه وحتی جنایتکارانه جلو گیری نشد . نماد جدید سرمایه داری درنده بر سیاست زدایی دائمی و عدم احترام به حقوق دموکراتیک بنا شده است .
چنین سامانه ای نه تنها در روسیه ، بلکه در تمام جمهوری های شوروی پیشین حکومت می کند. تفاوت ها از اجرای موثر تر به اصطلاح دموکراسی انتخاباتی » غربی» ، در اکرایین ، مثلا نسبت به روسیه حکایت می کند. با این حال نماد حکومت «دموکراسی» نیست بلکه تقلید مسخره ای از دموکراسی بورژوایی به همان شکلی که در مرحله قبلی توسعه سرمایه داری ، از جمله در «دموکراسی های سنتی» غرب عمل می کرد است ، چون اکنون قدرت واقعی به حاکمیت انحصار ها محدود شده است و برای منافع انحصاری آن ها عمل می کند.
بنا بر این سیاست مردم محوربر کناره گیری تا حد ممکن ، ازدستورالعمل » لیبرال» و بالماسکه انتخاباتی پیوسته با آن ، که ادعای اعطا مشروعیت به سیاست های اجتماعی واپس گرا را دارد دلالت می کند. من مایلم به جای آن بر قرار کردن نوع جدید کشور سرمایه دار را با ابعاد اجتماعی ( می گویم اجتماعی، نه سوسیالیست) را پیشنهاد کنم . آن سامانه می تواند راه پیشرفت احتمالی به سوی اجتماعی کردن مدیریت اقتصاد ی و بنا بر این پیشرفت های قابل اعتماد جدیدی به سوی ابتکار یک دموکراسی پاسخ گو به چالش های اقتصاد مدرن را باز کند .
تنها در صورتی که روسیه در امتداد چنین خط هایی در درگیری کنونی میان ، از یک سو ، تصمیم به سیاست بین المللی مستقل مسکو ، واز سوی دیگر ، پیگیری یک سیاست اجتماعی ارتجاعی داخلی حرکت کند می تواند پی آمد مثبت معینی داشته باشد . چنین حرکتی ضروری وامکان پذیر است : بخش هایی از طبقه سیاسی حاکم اگر بسیج مردمی و عمل آن (حرکت) را ارتقا دهد می تواند با یک چنین برنامه ای همسو شود. برای گسترش آن پیشرفت های همانندی در اکرایین ، ماورا قفقاز ،وآسیای مرکزی نیز باید عملی شود، جامعه ای قابل اعتمادملت های ارواسیا می تواند تاسیس شود و به بازیگر قدرتمندی در نوسازی سامانه جهان تبدیل گردد.
-باقی ماندن قدرت دولت روسی تا حد محدودی در داخل سامانه نئو لیبرال شانس موفقیت یک سیاست خارجی مستقل و فرصت های تبدیل روسیه به کشور واقعا در حال ظهور بعنوان بازیگر مهم جهانی را خنثی می سازد .
نئو لیبرالیسم تنها می تواند برای روسیه اقتصادی تراژیک وپس رفت اجتماعی ، نمادی از» توسعه محرومیت » وموقعیت فرو دستی فزاینده در نظم امپریالیستی جهان تولید کند . روسیه باید نفت ، گاز، وبرخی منبع های طبیعی دیگر را برای سه گانه تامین کند ، صنایع آن باید به وضعیت مقاطعه کار دست دوم برای منافع انحصار های مالی غربی سقوط نماید.
در چنین وضعیتی ، که از موقعیت امروزی روسیه در سامانه جهانی خیلی دور نیست ، تلاش برای اقدام مستقلانه در عرصه جهانی شدیدا شکننده باقی خواد ماند ، واز سوی » تحریم » هایی که صف بندی خطر ناک الیگارشی اقتصادی حاکم را برای (تامین) خواسته های انحصارهای مسلط سه گانه تقویت خواهد کرد مورد تهدید است. طغیان کنونی «سرمایه روسی » هم پیوند با بحران اکرایین خطر را نشان می دهد. برقراری مجدد کنترل دولتی بر حرکت های سرمایه تنها پاسخ موثر به آن خطر است .

 

 

شرق اوکرائین در آستانه جدال آخر برای پیوستن به روسیه

یونگه ولت – ترجمه رضا نافعی

 آينده ما

روز سه شنبه در چالش میان حکمرانان اوکرائین و قیام کنندگان در دونباس، کیف نخست روی به جنگ اعصاب آورد. و پس از تقویت نیروهای خود در آنجا چند تانک نیز  روانه آن شهر کرد.خبرگزاری روسی تاس گزارش داد نیروهای مذکور شهر اسلویانسک را محاصره کرده اند، در کراماتورسک   تیراندازی شده است.فرستنده تلویزیونی»روسیه امروز » گزارش داد که فاشیست های «سکتور راست» به دفتر حزب کمونیست در شهر سومی واقع در شمال شرقی اوکرائین حمله کرده اند. ولی بقرار مشهود نیروهای اعزامی از سوی کیف با مقاومت مردم غیر نظامی منطقه روبرو شده اند.

 

در اینترنت فیلمی بنمایش گذاشته شده است که نشان می دهد ساکنان شرق اوکرائین با اتومبیل های خود یک تانک ارتشی را محاصره کرده و متوقف می سازند و فریاد می زنند «به کی می خواهید تیراندازی کنید – به مردم ؟ » از منطقه آریوموسک گزارش داده شده که میلشیای محلی کاروانی از » گارد ملی » را که اخیرا تاسیس شده است متوقف می کنند و افسر گروه را که در تنگنا قرار گرفته بوده مجبور می سازند سلاحهای گروه را به پلیس محلی تحویل بدهد. افرادی که سنشان بیش از پنجاه می نمود و سر و وضعشان نشان از آن داشت که احتمالا کارگر هستند – جلوی مردمی را که می خواستند سربازان خلع سلاح شده را کتک بزنند گرفتند و از سربازان خواستند که بخانه هایشان بروند.

در این میان حتی مطبوعات آمریکا نیز نسبت به درستی تبلیغات کیف ابراز تردید می کنند. روز سه شنبه روزنامه نیویورک تایمز نوشت که حاکمان کیف تا کنون مدارک غیر قابل تردیدی در بارۀ دست داشتن روسیه در حوادث اوکرائین شرقی ارائه نکرده اند. دلیل آن هم وجود نفوذی های روسیه در سازمان اطلاعات اوکرائین است. همانها بودند که به مسکو اطلاع دادند که برنان رئیس سازمان سیا، سازمان اطلاعاتی آمریکا، آخرهفته گذشته در کیف بوده است. بنا به نوشته این روزنامه حاکمان کیف بطور کلی اعتمادی به وفاداری نیروی های پلیس و ارتش ندارند. بویژه پلیس سخت خشمگین است، زیرا کسانی که امروز در راس کارند، به پلیس دشنام می دادند که سرسپرده یانوکوویچ است، رئیس جمهوری که در پایان ماه فوریه ساقط شد، و حالا همین پلیس باید برای دفاع از همین افراد از جان مایه بگذارد.

مسیا اوروبز عضو گروه ناسیونالیست ها درمجلس خبری منتشر کرد مبنی بر این که در منطقه دونتسک مجموعه پلیس عملا از خدمت کناره گرفته است و او با زهر افشانی می نویسد :»همه جا خرابکاری، خیانت».

یک منبع دیگر که به کودتا چیان نزدیک است نیروهای وفادار به رژیم در شهر دونباس را حداکثر به 30 در صد تخمین می زند. ارتش نیز از این که به مقابله با مردم فرستاده شود خشنود نیست. به گزارش اوکرائینسکایا پراودا از قرار، دلیل شکست «عملیات ضد ترور» که قرار بود روز یکشنبه صورت گیرد این بوده که ارتش حاضر نشده سلاحهای سنگین در اختیار پلیس بگذارد. استدلال فرمانده مسئول این بوده که این کار مجوز قانونی ندارد.

ممکن است روز چهارشنبه (امروز) مجوز قانونی داده شود. پارلمان کیف قصد دارد در یک اجلاس محرمانه در بارۀ نوع برخورد با باصطلاح تجزیه طلبان شرق مشاوره کند. یکی از امکانات اعلام وضعیت غیر عادی است . آرسنی یازنوک ، رئیس جمهور موقت، تا کنون مخالف این نظر بوده است، زیرا در این صورت ممکن است انتخابات ریاست جمهوری در 25 ماه مه در برابر سئوال قرار گیرد. اگر انتخابات صورت نگیرد وضعیت حقوقی رژیم کنونی کماکان درحالت تعلیق ادامه خواهد یافت و این بمعنی تایید استدلال روسیه خواهد بود که رژیم کیف غیر قانونی است.

گفتگو با مردم عادی در روستاهای اوکرائین

یونگه ولت 
ترجمه رضا نافعی

آينده ما

گفتگو با میکلا پاناسیوک از روستای » تروسیانتس » که معاون اتحادیه کشاورزان اوکرائین است. او در گذشته رئیس کلخوز » آوانگارد» بود و امروز کشاورزی است که 3380 هکتار زمین دارد. در مزارع او 70 نفر به کشت و ذرع راپس ، ذرت، غلات و گل آفتابگردان مشغولند.

– بنظر کسانی که از خارج به اینجا می آیند، اوکرائین کشوری است که بتدریج از میان می رود و قدرت به دست گروههای فاشیستی می افتد. این تصور درست است؟

– کاملا درست است. بویژه وقایعی که در میدان کیف رخ داد موجب شدند که وضع کشورما روز به روز بد تر شود. حزب اسوبودا و » سکتور راست» اوکرائین را روز به روز خرابتر می کنند.

از اشغال کنندگان میدان که ما با آنها صحبت کردیم بدشواری می توان انتظار گفتگوئی روشنفکرانه داشت- کسانی که ما در آنجا با آنها روبرو شدیم بشدت بی فرهنگ و پرخاشگر بودند که احتمالا هرنوع خشونتی از دستشان بر می آید. سر نخ آنها در پشت پرده به دست کیست؟

– اول کار که میدان اشغال شد همه چیز درست بود. تظاهر کنندگان کسبه ای بودند از طبقه متوسط و دانشجویان، خواستشان این بود که رژیم پرزیدنت یاناکوویچ برود. این خواستی بود کاملا صادقانه و قابل درک.اما وضع میدان بسرعت عوض شد و به جهت عکس افتاد. دستی راستی ها با استفاده از موقعیت بر میدان مسلط شدند، نیروهای رژیم گذشته هم برای حفظ و تحکیم موقعیت خود با آنها همدست شدند.

نفوذ کشورهای دیگر چه نقشی دارد؟ وزرای خارجه آمریکا، لهستان، آلمان و سیاستگران حزب سبزها برای خوش آمد گوئی به آنها به میدان آمدند.

– آنها فقط می خواستند آدم های خود را ببینند، آنها خودشان شورش را از خارج سازمان دادند. ولی ما اوکرائینی ها به هیچ کس اجازه دخالت نمی دهیم. ما آنقدر قدرت داریم که بتوانیم مسائل خود را حل کنیم.

این دیگر کاملا روشن است: اوکرائین برای آنها   بازار تازه ای است که می توانند تولیداتشان را در آن بفروشند – به هر حال اینجا 43 میلیون نفر زندگی می کنند. شما در باصطلاح » اروپا» اضافه تولید دارید، دنبال بازار می گردید. اوکرائین لقمه چربی است برای شما.

– ولی مسلما مسئله استراتژیک هم مطرح است ــ اوکرائین از لحاظ منابع مواد خام کشور ثروتمندی است و روسیه که همسایه اوکرائین است منابع خیلی زیاد تری دارد.

– البته ناتو می خواهد تا جائی که میشود خود را به روسیه نزدیک کند تا آنرا گاز انبری بگیرد. از این لحاظ اهمیت اوکرائین دوبرابر می شود: هم بازار است و هم محل صف آرائی نظامی.

– گفته می شود که فاشیسم اوکرائینی در میان روستائیان غرب کشور ریشه دارد. درست است؟

– غلط است. ما اینجا در روستا فاشیست نداریم . ولی در شهرهای غرب اوکرئین چرا. روستا ئیان به این فکر ها نمی افتند، مثلا در روستائی که ما هستیم مردم سخت مشغول به کار هستند و اصلا در این خط ها نیستند.

– در غرب ، پوتین را بعنوان آدمی بد جنس معرفی می کنند، بعنوان دیکتاتور و حتی بعنوان کسی که روح هیتلر در جسم او رفته است. در ماه مارس کریمه بخشی از روسیه شد، نظر شما در مورد این سیاست پوتین چیست؟

– من از پوتین نمی توانم بد بگویم. چه کار خلافی کرده؟ کریمه را برای این گرفت که سواستوپول پایگاه دریائی خود را حفظ کند. چاره دیگر نداشت، اگر این کار را نمی کرد، طولی نمی کشید که می شد پایگاه ناتو .

– کریمه پس از رفراندم از اوکرائین جدا شد – ولی در شرق اوکرائین مخصوصا در » دنباس» هم مردم خواستار رفراندم هستند، نظرتون در این مورد چیست؟

– اول باید گفت که مردم » خارکف » ، » لوگانسک» ، «دونتسک» و دیگر جاها دیگر حاضر نیستند با کار خودشان هزینه حکومت اولیگارش ها را تامین کنند. مشکل اساسی آنها   جدائی از اوکرائین نیست. از لحاظ تاریخی این مناطق و همچنین کریمه بخشی از خاک روسیه است. رهبر سابق اتحاد شوروی، نیکیتا خروشچف، شبه جزیره کریمه را به اوکرائین بخشید – و حالا آن بخشش به صاحب مشروع آن برگشته است.

ولی بنظر من بخش جنوب شرقی نمی خواهد جدا شود. مردم آنجا خود را اوکرائینی می دانند ولی این حق مسلم آنهاست که به زبان روسی صحبت کنند و اجازه داشته باشند تلویزیون روسیه را ببینند. مطمننا آنها اجازه نخواهند داد که این حق را از آنها بگیرند و برای آن مبارزه خواهند کرد.

– به اینجا که می آمدیم، در بین راه، با ویرانه های بی شماری روبرو شدیم، کارگاهای متروک، طویله های ویران، جاده ها خراب که خارج از توصیف اند، خطوط ارتباطی میان شهر های بزرگ چنان ناهموار ند که گاه شبیه به میدان تمرین تانک هستند. ساکنان محل می گفتند که وضع در گذشته این طور نبوده است، چرا همه چیز این طور ویران شده ؟

– این ها را می شود دوباره درست کرد. اوکرائین در واقع کشور ثروتمندی است، بعنوان مثال جائی که من دارم بسیار سود آور است. من می توانم دستمزد کارگران خود را بپردازم. دولت فقیر است. سیاستگران در آغاز خصوصی سازی با حراج اموال ملی و از طریق مالیات هائی که گرفته می شد بار خود را بستند و پولها را به خارج منتقل کردند. اوکرائین می تواند همه این خسارت ها را خود جبران کند.

– چطور باید این این ها را عوض کرد؟ مثلا با یک انقلاب اکتبر دیگر؟  

– اولین کاری که باید صورت گیرد این است که پول در اوکرائین بماند. نباید گذاشت که الیگارش ها پولها را به خارج منتقل کنند. بازگرداندن کلخوز و سووخوز به کشاورزی بی معنی است. همانطور که گفتم : پولی که حاصل می شود باید خرج همین کشور شود – مثلا باید به مصرف ایجاد زیربنا برسد. دولت باید دومرتبه عناصر مهم را بدست خود بگیرد. همه چیز را حراج کردند. صنایع برقی، نیروگاهها، راه آهن و غیره و غیره.

صحبت بر سر سلب مالکیت از موسسات کوچک و متوسط نیست. ولی تمام آن چیزهائی که با نیرو و تامین آب ، با ساختار زیربنائی ، با راهسازی و غیره در ارتباط است باید باز در دست دولت قرار گیرد.

– زندگی مردم در دوران شوروی بهتر بود؟

– شوروي برای طبقه کارگر بسیار بهتر بود. خدمات اجتماعی مانند بیمه و تامین بهداشت رایگان بود، برای آموزش، ورزش و فرهنگ خیلی کار می شد، مردم کار داشتند و درآمد کافی، بازنشستگان می توانستند مطابق شئون انسانی زندگی کنند. در دوران شوروی خدمات اجتماعی بسیار بود، امروز همه چیز از بین رفته است.

– نظرتان در بارۀ نیروهای نظامی اوکرائین چیست؟

– (می خندد) نیروهای نظامی؟ ما دیگر نیروی نظامی نداریم – همه چیز تمام شد، چه از لحاظ فنی و مادی و چه از لحاظ اخلاقی.

ولی حالا یک گارد ملی تازه برپا می شود….

به آن نیازی نداریم – آنچه کم داریم یک اندیشه نوین ملی و میهن دوستانه است .

– از جنگ نمی ترسید ، از این که یک جنگ داخلی آغاز شود؟

 نه. فکرنمی کنم که این آتشفشان سرباز کند. راستی ها نمی توانند موفق شوند ، حدا کثر ده درصد از مردم از آنها حمایت خواهند کرد، حداکثر.

 

 

اوکرائین، ادامه سیاست مستعمره های «تک قومی» 15 سال پس از تقیسم یوگسلاوی به 6 جزیره قومی

اوکرائین، ادامه سیاست مستعمره های «تک قومی»

15 سال پس از تقیسم

یوگسلاوی به 6 جزیره قومی

یونگه ولت- ترجمه رضا نافعی

آينده ما

15 سال پیش ناتو بمباران یوگسلاوی را آغاز کرد. از این جنگی که حقوق بین المللی را زیر پا نهاد چه درس هائی باید گرفت و چه ارتباطی با چالش امروز در اوکرائین دارد؟

با فرا رسیدن 24 مارس 15 سال از حمله ناتو به جمهوری فدرال یوگسلاوی می گذرد. این جنگ که بدون موافقت سازمان ملل صورت گرفت 78 روز و شب مردم صربستان و مونته نگرو را با وحشت بی وقفه مرگ در هر لحظه روبروساخت. هزاران نفر را کشتند و صدمات دیر پا بر آن کشور و زیرساخت آن وارد آوردند. جنگ تبلیغاتی همراه با آن عظیم بود. تبلیغاتی که باید به مردم جهان بقبولاند که این یک جنگ تجاوزکارانه و ناقض قوانین بین المللی نیست، بلکه یک «دخالت بشردوستانه» است، که برای نجات مردم کوزوو صورت می گیرد. این جنگ تبلیغاتی در سراسر دوران ویرانگری یوگسلاوی که بمباران 1999 نقطه اوج نظامی آن بود ادامه داشت. در سال 1991 جدائی اسلوانی و کروآسی برسمیت شناخته شد و این آغاز کار بود، که جنگ را به بوسنی و هرزه گوین کشانید، سردمداران این جنگ آمریکا و آلمان بودند. بیش از 80 درصد از بمباران های ناتو برای ویران ساختن هدف های غیر نظامی بود، خانه های مسکونی، بیمارستانها، کارخانه ها و مدارس. به این صورت در پائیز سال 2000 مقدمات برای ( Regime Change ) «تغییر رژیم » ها ی بعدی فراهم شد. مقاومت اسلوبودان میلوسه ویچ ، رئیس دولت یوگوسلاوی، در برابر فرمان های بانک جهانی و صندوق بین المللی پول درهم شکسته شد و پس از آن حکومت های دست نشانده در راس کار قرار گرفتند. با جدا ساختن مونته نگرو و بعدا برسمیت شناختن گروه تروریستی که بر کوزوو تسلط داشت، روند تکه تکه کردن یوگسلاوی ادامه یافت. تجاوزگران، بلافاصله، برخلاف منشور سازمان ملل، برای محاکمه کسانی که خود به آنها حمله کرده بودند، در لاهه (هلند) دادگاهی بنام دادگاه بین المللی بر پا کردند.

ورا ریشتر معاون رهبر حزب کمونیست آلمان می گوید:

در سال 1999 آلمان و ناتو به کشور مستقل یوگسلاوی حمله کردند. با این جنگ «حقوق بین المللی زیر پا نهاده شد» این سخن گرهارد شرودر، صدراعظم سابق آلمان و یکی از مسئولان رسمی آن جنگ است، که امروزرک و راست بر زبان می آورد. گویا وزیر خارجه دولت او( یوزف فیشر از حزب سبزها) نیز قصدش از تایید جنگ جلوگیری از پیدایش دوباره آوشویتس بوده است . رودولف شارپینگ، وزیر جنگ آن زمان از حزب سوسیال دموکرات افسانه ای ساخت بنام «نقشه نعل اسب»: «کشتار راکا» با دست های کباب شده و سرهای بریده کودکان. اندک بود تعداد کسانی که زیربار این تبلیغات نرفتند. اما برای آلمان که وحدت خود را باز یافته بود، وسیله ای شد برای باز شدن دست و بالش. جالا دیگر می توانست نبرد برای بدست آوردن منطقه نفوذ را آغاز کند و برای دست یافتن «بی مانع به بازارهای مواد خام در سراسر جهان» دست به اسلحه ببرد. 1999 ملاحظه کاری نظامی سست شد و امروز یوآخیم گاوک، رئیس جمهور کنونی آلمان، خانم «اورزولا فن در لاین» وزیر جنگ و فرانک آشتاین مایر وزیرخارجه آلمان می خواهند آن ملاحظات را برای همیشه کنار بگذارند. این ها نیز چون شرودر، شارپینگ و فیشر در سال 1999 سخنگویان سرمایه داری بزرگ هستند، سخنگویان جنگ طلبان واقعی، آنها که مانند گذشته می خواهد «مکانی در آفتاب» بدست آورند.

آلمان بزرگ جدید با برسمیت شناختن اسلوانی و کروآسی در سال 1991 و مسلح ساختن سازمان تروریستی » اوچه کا» در کوزوو، وحدت یوگسلاوی را در هم شکست. درسالهای اخیر » اوچه کا» به «رزمندگان برای آزادی سوریه» آموزش نظامی می دهد. امروز شاهد سناریوی مشابهی در اوکرائین هستیم. اینک روسیه است که باید از طریق ناتو، اتحادیه اروپا و باز در راس همه آلمان تضعیف گردد و به محاصره درآید. برای رسیدن به این منظور باز ناسیونالیسم را براه انداخته اند، ناسیونالیست های افراطی و فاشیست ها را پروار می کنند و مسلح می سازند، مردم را فریب می دهند. بدون این ها کودتا نمی توانست در کیف سازمان یابد و به کرسی بنشیند. باز هم تعداد کسانی که اینجا بدام شیون آمپریالیسم آلمان برای وحدت نمی افتند اندک است. باید یک جنبش ضد میلیتاریستی برپا گردد که فریب جنگ افروزان حقوق بشری را نخورد و دلائل واقعی جنگ را بر ملا سازد.

 

آلکساندر نوی نماینده مجلس آلمان و رئیس گروه حزب چپ در کمیسیون دفاعی مجلس آلمان می گوید:

با پایان یافتن جهان دوقطبی ، ناتو فقط با تغییر تعریف برای علت وجودی خود و با ماموریت های تهاجمی می تواند به حیات خود ادامه دهد.

جنگ تجزیه یوگسلاوی جنگی بود بموقع و در جای درست: یک جنگ داخلی در اروپا و خارج از محدودۀ ناتو. نخست ناتو سازمان ملل را جلو انداخت تا در امور داخلی یک کشور مستقل دخالت کند و روند خشونت بار تجزیه را که بویژه بسود آلمان بود به پیش براند. البته ناتو فقط برای این سازمان ملل را جلو انداخت که شکست بخورد. پس از آن ، ناتو بلافاصله و بسیار حق بجانب، خود را بجای سازمان ملل نشاند.

جنگ 1999 ناتو و ایجاد مستعمرۀ تقریبا تک قومی «کوزوو» پایان منطقی سیاستگذاری غرب است. دخالت نظامی علیه یوگسلاوی شامل چند رویه قضائی و چند سرفصل تازه بود: امروز دخالت ها و قانون شکنی های کشورهای غربی تا حدود زیادی پذیرفته شده اند. از احزاب چپ که بگذریم تقریبا تمام احزاب و رسانه ها دخالت در امور جهان و شکل دادن به آن را حق و وظبفۀ جهانی آلمان و غرب می دانند. نمونه آن رویدادهای اخیر در اوکرائین است. درس مرکزی از جنگ یوگسلاوی این است که در اختلافات محلی یا میان کشوری نباید غرب را بعنوان میانجی پذیرفت. سیاست اروپا سیاست بیطرفی و حفظ توازن بر اساس حقوق بین المللی نیست، بلکه سیاستی است که مبنای ژئو استراتژی و ژئواقتصادی آن مطلقا تامین علائق خود است، در صورت ضرورت با بکار بردنِ زور. در کشورهائی که در آنها چالشی هست، حتی به آن باصطلاح «سازمان های غیر دولتی » (NGOs) و بنیاد های سیاسی نیز نباید امکان میانجیگیری یا اعمال نفوذ داد. باید روشن ساخت که این نوع سازمانها در این کشورها توسط غرب هدایت نمی شوند.

 

ولادیمیر کرسلیانین تا روز 5 اکتبر ،2000 روز سقوط یوگوسلاوی، هنگامی که میلوسه ویچ بر راس کار بود، سفیر و دبیر مناسبات بین المللی حزب سوسیالیست صربستان بود و امروز رئیس «جنبش برای صربستان » است. او می گوید :

 

تجاوز ناتو به کشورما نخستین و یگانه جنگ ناتو بود که در آن تمام کشورهای عضو ناتو شرکت داشتند. این خشونت بار ترین مرحله در جنگی پیچیده بود که امپراتوری اروپا- اتلانتیک علیه یک کشور مستقل، موفق، سوسیالیتی و فدرال کرد. این جنگ در سال 1991 آغاز شد و تا نخستین «انقلاب رنگی» در سال 2000 در صربستان ادامه یافت. تجاوزگران از بکار بردن هیچ وسیله و عمل تبهکارانه ای علیه یوگوسلاوی فروگذار نکردند: با فرستادن نفوذی، با چنگ اندختن بر گلوی ما تا ما را از لحاظ مالی و اقتصادی خفه کنند، با سوء استفاده از سازمان ملل (اعمال تحریم و»دیوان داوری بین المللی» ) با تبلیغات، با ترور، با تبهکاری سازمان یافته، با بمباران و با «سازمانهای غیر دولتی». حاصل : تجزیه یوگسلاوی به شش مستعمره وابسته بود، شش مستعمره نیمه اشغال یا تمام اشغال شده ، کشورک های تا گلو مقروض با اقتصادی درهم شکسته و با چشم انداز چالش ها و تجزیه های بیشتر. جنگ های پی در پی علیه یوگسلاوی، عراق، افغانستان، لیبی، سوریه و اوکرائین نشان می دهند که : برای متلاشی کردن روسیه حلقه محاصره را دائما تنگ تر می کنند، زیرا روسیه مانعی در راه تسلط کامل بر جهان است. برای رسیدن به این هدف امپراتوری اروپا- اتلانتیک دست در دست فاشیست ها، تروریست های وهابی، و کارتل های مواد مخدر می گذارد. از این رو باید بعنوان خطرناک ترین تهدیدی که بشریت در تاریخ با آن روبرو شده است، محکوم و متلاشی گردد و برایش جایگزینی ایجادشود، همانگونه که برای فاشیسم شد.

 

هنگام جنگ با یوگسلاوی رولف بکر، هنرپیشه و فعال اتحادیه صنفی، همراه با دیگر اعضای اتحادیه بعنوان گروهی با نام » گفتگو از پائین بجای بمباران از بالا » به یوگوسلاوی سفر کرد. اومی گوید:

 

کافکا در داستان خود «محاکمه» که نگارش آن در ژوئیه 1914 مصادف با اعلام جنگ اتریش علیه صربستان است می نویسد: » دروغ تبدیل به نظم جهانی می گردد». این سخن در بارۀ حمله ناتو به یوگسلاوی در 15 سال پیش نیز صادق است . طی یکصد سال، این سومین جنگ علیه بالکان و نخستین جنگ پس از جنگ جهانی دوم با شرکت آلمان بود. پس از آن آلمان در جنگهای پرشماری شرکت کرد برای دست یافتن بی مانع به بازارها و مواد خام در سراسر جهان.

نمی دانیم جریانات نگران کننده اوکرائین به کجا خواهد انجامید . اما پس از نخستین سفر ما به صربستان که در زمان جنگ ناتو با یوگسلاوی رخ داد روشن شد که با جنگ با توسعه حضور نظامی آمریکا در کوزوو با پایگاههای گسترده، با مانورهای ناتو در بالتیک و جبهه جنوبی روسیه و با اِعمال نفوذ بر آنچه که جمهوری های پیشین شوروی میان دریای سیاه و دریای مازندران، که همه پس از فروپاشی دیوار برلن رخ داد، چه هدفی دنبال می شود : به محاصره در آوردن روسیه و چین که امروز قابل مشاهده است.

در سال 1999 اینجا و آنجا اعتراضاتی علیه جنگ با یوگسلاوی صورت می گرفت. پس از جنگ بود که تازه پرس و جو در بارۀ سیاست «دخالت های انسانی برای حقوق بشر» که جرائد تبلیغ می کردندآغاز شد. در نتیجه هنگام جنگ با عراق، در فوریه سال 2003 ، نیم میلیون نفر در خیابان های برلین دست به تظاهرات زدند. اما پس از آن دیگر اتفاقی نیفتاد، نه علیه آنچه که وزیر دفاع آلمان اظهار داشت و گفت «دفاع از آلمان از هندوکش» آغاز می شود، نه علیه جنگ های خاورمیانه و لیبی و نه علیه غارت یونان و دیگر کشورهای جنوب اروپا. ما باید هشدار یک همکار یونانی را بگوش بسپاریم که گفت: «بزودی نوبت مردم آلمان خواهد رسید ، پس از آن که برنامه های    نجات منفجر شدند و بدهی ها پرداخت نشدند. آن وقت است که حفره ای در بودجه آلمان پیدا خواهد شد و شما می توانید حدس بزنید که برای پر کردن حفره چه چیزی فدا خواهد شد: پول بازنشستگی شما، خدمات اجتماعی برای شما، آموزش و پرورش شما، خدمات بهداشتی برای شما . صحنه برای جدائی عمیق میان خلق ها آماده می شود، در حالی که مقصران واقعی کماکان به «بیزنس از یوژوال» خود ادامه می دهند. آنها که در میان شما می فهمند که وضع واقعا از چه قرار است حداقل می توانند تلاش کنند تا دیگران را با خبر سازند.»

 

کلاوس هارتمان رئیس اتحادیه آزاد اندیشان آلمان و رئیس کمیته بین المللی سلوبودان میلو سه ویچ ، می گوید:

 

روز 24 مارس 1999 هنگامی که تجاوز ناتو علیه یوگسلاوی آغاز شد، صدراعظم ما، گرهارد شرودر، با وقاحت، به دروغ به ما گفت «ما جنگ نمی کنیم.» اما ما تجاوز را بی درنگ با نامش نامیدیم: «جنگ تجاوزی ناقض حقوق بین المللی». بعد شرودر، خود، با افتخار از موفقیت خود یاد کرد: » درهم شکستن تابوی نظامی» در کشورما. خود او امروز اعتراف می کند که حقوق بین المللی را نقض کرده است و می گوید: «آنوقت ما هواپیمایمان رابه صربستان فرستادیم و آنها همراه با ناتو یک کشور مستقل را بمباران کردند – بی آن که شورای امنیت چنین تصمیمی گرفته باشد.»

در آن زمان که ما هشدار دادیم این جنگی است برای باز کردن در بروی جنگهای دیگر امپریالیسم ، بسیاری بما خندیدند، یا گفتند حرفشان پوچ است، یا آن را نظریه توطئه تلقی کردند». اما در تابستان گذشته در روزنامه » ولت» از نشریات کنسرن مطبوعاتی اشپرینگر، که آرزوی جنگ علیه سوریه را داشت، چنین خواندیم: «جنگ کوزوو باید الگوی عمل برای حمله به سوریه گردد». پس از یوگسلاوی، افغانستان، عراق، سودان، و لیبی در برنامه تخریب قرار گرفتند با جنک پنهان علیه سوریه و تهدیدهای دائم علیه ایران. همیشه باید چهره رهبران سیاسی کشورهای «سرکش» را سیاه کنند و آنها را فاقد مشروعیت جلوه دهند، تا افکار عمومی آماده شلیک شود. هدف همیشه به کرسی نشاندن دعوی قدرت جهانی، کنترل مواد خام و راههای حمل و نقل و تضعیف روسیه و چین است.

آنها که از دهه ها پیش آشکارا حقوق بین المللی را نقض می کنند امروز ناگهان پاسداران فدائی حقوق بین المللی شده، با هو و جنجال علیه روسیه به میدان آمده اند. شگفتا که یک خونتای فاشیستی در اوکرائین چه گرما بخش دلها در جامعه ارزشهای غربی می گردد. تصادفی نیست که این روزها رسانه های روسیه پیشگوئی پیامبرگونۀ اسلوبودان میلوسه ویچ را به یاد می آورند که خلقهای اسلاو و روسیه را به وحدت فراخواند تا سرنوشتی چون یوگسلاوی پیدا نکنند که در نقشه سیاسی فقط با نقطه ای نشان داده شویم که اینجا بازار تازه برای فروش بنجل های گران قیمت غربی و محل زندگی طبق مدل » دموکراسی آمریکائی » است.

 

http://www.jungewelt.de/2014/03-24/050.php

نماینده کنگره آمریکا : در اوکرائین اروپا و آمریکا کودتا کردند!

نماینده کنگره آمریکا :

در اوکرائین

اروپا و آمریکا کودتا کردند!

ریانوستی – ترجمه رضا نافعی

 آينده ما

رونالد پاول نماینده سابق کنگره، آمریکا را مسئول سقوط دولت منتخب اوکرائین اعلام کرد. او گفت که » مدارک این مسئولیت موجود است «.

 

این سخن را پاول؛ روز جمعه در مصاحبه با فرستنده تلویزیونی انگلیسی زبان «آر تی» اظهار داشت. او گفت: «ما از گفتگوئی خبر داریم که میان نماینده سفارت آمریکا در اوکرائین و یک نماینده وزارت خارجه امریکا صورت گرفته است. موضوع صحبت آنها کاندیدا شدن کسی است که در آینده باید رئیس جمهور (اوکرائین) شود. البته در این مورد که در اوکرائین چه باید بشود من خود صاحب نظرم. اما حرف من در حال حاضر این است که دولت آمریکا چه باید بکند. آمریکا باید از اوکرائین فاصله بگیرد، چون ما، به هرحال آنجا خیلی فعال بودیم.

«سفارت و وزارت خارجه آمریکا در دهسال گذشته، بنا به آنچه خود می گویند، در حدود پنج میلیارد دلار برای «کمک» به دموکراسی در اوکرائین سرمایه گذاری کرده اند. اما پس از انقلاب و دستکاری های ما، در انجا هم – چون چند جای دیگر – شدولتی سرکار آمد که باب طبع ما نبود. یانوکوویچ (رئیس جمهور اوکرائین) نه با ما کنار آمد و نه با اروپائی ها، با وجود آن که ما در جریان اوکرائین فعالانه سهیم بودیم. در سوریه هم عین همین است.»

پاول در بارۀ گزارش هائی که در بارۀ اوکرائین داده می شود گفت رسانه های آمریکا و دولت پا را در یک کفش کرده اند که » همه تقصیرها گردن روسیه است، مسکو به اوکرائین شبیخون زده و کریمه را تسخیر کرده است. » اما نظر آمریکائی ها بتدریج عوض می شود و این نشانه ای مثبت است. بسیاری از آنها مانند من برای دست یافتن به اطلاعات از اینترنت استفاده می کنند. انسان هائی هستند که مانند اداوارد اسنودن حقیقت را می گویند. طبق نظرخواهی های صورت گرفته آمریکائی ها مخالف حمله به سوریه بودند و معتقدند که با ایران باید مذاکره کرد. امروز هیچکس از پیاده کردن نیرو در اوکرائین حمایت نمی کند». نظر مردم آهسته آهسته تغییر می کند، گرچه هنوز هم اکثرا حرف های سیاسی دولت را باور می کنند.

دولت اوکراین در خون

دولت اوکراین در خون

(Yuriy Rubtsov)

دکتر علوم تاریخ، پرفسور دانشگاه نظامی وزارت دفاع روسیه

مترجم: ا. م. شیری

۱۴ فروردین- حمل ۱۳۹۳

نشانگرها مدتهاست که بی بدیل ترین ابزار تشخیص بیماریها در علم طب شناخته می شوند: مثلا، وجود این یا آن عنصر بیگانه در بدن، بعنوان مهمترین شاخص تشخیص یک بیماری خاص طبقه بندی شده است.

سیاستها را نیز می توان بواسطه نشانگرهای مخصوص تشخیص داد. مثلا، اگر طرح قانونی لغو مسئولیت جنایی بخاطر توجیه آشکار جنایات فاشیسم به مجلس تقدیم می گردد، آیا این بمعنی پیروزی آزادی بیان است یا یک چیز دیگر؟

در آخر ماه فوریه، ولادیمیر یاواریوسکی، عضو فراکسیون «باتکیوشینا» طرح قانونی دایر بر لغو ماده ۴۳۶- ۱ قوانین جنایی اوکراین را به مجلس قانونگذاری اوکراین- رادا– تقدیم نمود. بموجب ماده ۴۳۶- ۱ قوانین جنایی اوکراین، «انکار یا تبرئه علنی جنایات فاشیسم، ترویج ایدئولوژی نئونازیسم، تدوین و (یا) انتشار مطالبی دایر بر توجیه جنایات فاشیسم و همدستان آن ممنوع است». در یادداشت توضیحی یاواریوسکی، گفته می شود این ماده قانونی که او خواستار لغو آن است، «بمعنی مبارزه برعلیه میهن پرستان اوکراین و برعلیه تدریس تاریخ مبارزات آزادیبخش اوکراین می باشد»…

یاواریوسکی سابقا یک نویسنده موفق اتحاد شوروی بود. در رمان مستند «کارتلیس جاودانه»، که بخاطر تألیف آن، در سال۱۹۸۴ برنده مدال «تاراس شوچنکو»، مدال دولتی جمهوری سوسیالیستی اوکراین گردید، ملی گرایان را با سخن دیگر تعریف کرد: «پلیس، همه حرامزادگان محلی، تفاله های بشری، بدنبال دسته های باندری براه افتاده اند. مگر آنها جایی هم داشتند که از چشم مردم صادق در آنجا پنهان شوند؟» از چگونگی تبدیل «تفاله های بشری» به «میهن پرستان» و «مبارزان راه آزادی» در شعور یاواریوسکی درمی گذریم و فقط انگیزه این ریاکار سیاسی را مورد توجه قرار می دهیم، که گویا، آزادی تبلیغ فاشیسم اجازه نمی دهد «اختلافات ایدئولوژیک معطوف به افزایش تنشهای اجتماعی و تقسیم کشور در میان شهروندان اوکراینی بروز نماید».

پس اینطور! ممنوعیت تبلیغ نازیسم، یعنی انشقاق در افکار مردم و آزادی آن، یعنی تأمین آرامش اجتماعی. نشانگر خطا نمی کند. معلوم می شود در پشت ابتکار قانونی یاواریوسکی چیزی جز تبرئه نازیسم، نازیها و همدستان آنها نخوابیده است.

از یک نشاگر دیگر نیز کمک می گیریم. هفته گذشته در کی یف اعلام شد، وزیر فرهنگ نوظهور اوکراین، یوگنی نیشوک («صدا و سیمای» میدان)، در نظر دارد طرح قانونی را به مجلس اعلای اوکراین (رادا) ارائه نماید که بر اساس آن، جشن ۹ ماه مه (سالروز ورود ارتش سرخ به برلین و تسلیم فاشیسم آلمان. مترجم) از تقویم حذف می شود. در اروپا نیز قرار است روز ۸ ماه مه را بعنوان روز ختم جنگ جهانی دوم، روز عزا و «روز یادبود قربانیان اشغال اتحاد شوروی» در تقویم ثبت نمایند.

پیشنهاد شده است بجای ۹ ماه مه، «سالروز پیروزی بلشویکهای اشغالگر»، روز ۳۰ ماه ژوئن، «روز بازسازی دولتمداری اوکراین- سالروز اعلام دولت اوکراین در شهر لووف از سوی استپان باندرا و همدستان او در سال ۱۹۴۱» بعنوان روز پیروزی شناخته شود.

لازم به یادآوریست که قتل و غارت جمعی، یکی از عواقب ورود گردانهای سازمان ناسیونالیستهای اوکراین (جنبش باندریها) تحت فرماندهی یارسلاو استتسکو در کنار واحدهای ارتش آلمان به شهر لووف در روز ۳۰ ماه ژوئن بود که در جریان آن، بر اساس آمارهای مختلف، از ۴ تا ۷ هزار یهودی کشته شدند. بگواهی مورخان، گردان «ناختیگال» (شبه نظامیان طرفدار سازمان ناسیونالیستهای باندری. مترجم) بفرماندهی رُمان شوخئویچ نیز همراه با سرکوبگران در آن قتل و غارت شرکت داشتند. بدین ترتیب، «دولت اوکراین» را از همان روز اول، بمعنی دقیق کلمه، در میان دریای خون تشکیل دادند.

حاکمیت کودتایی کی یف اکنون سعی می کند اسناد تاریخا موجود و مورد تأئید قاطع مورخان، از جمله، اسناد سازمان ناسیونالیستهای اوکراین و گواهی شاهدان عینی متعدد را با تمام قوا انکار نماید. تطهیر گسترده باندریها در کی یف آغاز شده است. سازمان امنیت اوکراین اعلام کرد، یگانهای اوکراین که توسط آبور(سازمان ضد اطلاعات ارتش آلمان. مترجم) سازماندهی شده بودند، در سال ۱۹۴۱ از دستور آلمانی ها مبنی بر قتل و غارت در لووف سرپیچی کردند، هزاران نفر یهودی را جمعیت «خشمگین» کشتند و «جنایات گردان ناختیگال» ساخته و پرداخته «ناشیانه» کمیته امنیت ملی اتحاد شوروی بوده است.

شرکت باندرها در تیرباران جمعی یهودیان در منطقه بابی یار کی یف نیز انکار می شود (منطقه بابی یار بعنوان محل تیرباران جمعی بیش از یکصد هزار نفر از مردم غیرنظامی، عمدتا، یهودیها، کولی ها، کارائیمهای* کی یف، و همچنین، پرسنل ارتشی بدست اشغالگران آلمانی و همدستان اوکراینی آنها در سال ۱۹۴۱ شهرت جهانی یافت. مترجم). یوسف لاپید، وزیر دادگستری سابق اسرائیل و پژوهشگر متخصص این جنایت، ضمن اعلام انزجار از چنین دروغهای گستاخانه، وجود اسناد انکارناپذیر مبنی بر جنایت ناسیونالیستهای اوکراین در بابی یار را تأئید کرد. این صدا، اما، در کی یف شنیده نمی شود.

حاکمان جدید کی یف کوشش می کنند دفاع از جنایتکاران جنگی را به عرصه بین المللی بکشانند. اخیرا، فردی بنام سرگی یف، نماینده دولت جدید کی یف در سازمان ملل متحد، استپان باندرا، سرکرده ناسیونالیستهای اوکراین و حامیان او را میهن پرستان اصیل اوکراین، تهمت خوردگان از سوی مقامات اتحاد شوروی نامید. مفهومی شبیه آن را ویکتور یوشنکو، رئیس جمهور سابق اوکراین هنگام دیدار از اسرائیل در سال ۲۰۰۷ در پاسخ به سند ارائه شده از سوی مرکز مطالعات «یادواشم» دایر بر جنایت باندرها علیه غیرنظامیان بیان نمود و اظهار داشت که با توجه به وجود شمار زیاد یهودیان در میان جریانهای ضدفاشیست، «نگاه» آنها نسبت به سازمان ملی گرایان اوکراین- ارتش شورشی اوکراین «نگرش تحریفی است». بدین ترتیب، اکنون سازمان ملل متحد مجبور است همه این جعلیات را بشنود.

در ماههای اخیر موج نابودی یادواره های تاریخی دوره اتحاد شوروی، از جمله، یادواره های سربازان ارتش سرخ در اوکراین براه افتاده است. بموازات این، مجسمه رهبران سازمان ملی گرایان اوکراین- ارتش شورشی اوکراین در دهها منطقه مسکونی اوکراین نصب شده و در تجمعات نئونازیها بطور منظم از پرچم پیروزی هتک حرمت می شود. حاکمیت فاشیستی اوکراین در نظر دارد عنوان «شهر قهرمان» را از نام شهر کی یف حذف کند.

با این اوصاف، دیگر چه نشانگرهایی برای اثبات این واقعیت که امروز در اوکراین کارزار گسترده ای برای تطهیر اشخاص و سازمانهای مرتکب جنایت جنگی و جنایت علیه بشریت براه انداخته اند، لازم است؟

گستاخی حد و مرزی نمی شناسد. زمان تشکیل دادگاه نورنبرگ جدید، محاکمه نئوفاشیستها و مهار زدن به هیتلریسم و حامیان آن که خلقهای اروپا هفتاد سال قبل نیز از آنها آسیبهای فراوان دیدند، فرارسیده است. اما، مثل اینکه، غرب به بیماری نسیان مبتلا شده و قادر نیست نورنبرگ جدید بر پا نماید. متصدیان «میدان» هم فقط توان کمی برای سرزنش کردن نئوناریهای اوکراین دارند.

ویدئوفیلم ضرب و شتم رئیس رادیو- تلویزیون اوکراین توسط سه نماینده پارلمان از حزب «سوابودا- آزادی» بخاطر پخش سخنرانی ۱۸ ماه مارس ولادیمیر پوتین از تلویزیون، در سراسر جهان منتشر شد. این واقعه حتی طرفداران باوفای «میدان اروپا» را در بهت و حیرت فرو برد. سفارت آمریکا هم واکنش نشان داد و از حزب «سوابودا» خواست ضاربان را «به رعایت نظم و انضباط» فراخواند…

در رابطه با دو رویی و ریاکاری مقامات آمریکا یکی از وبلاک نویسان در یک طنز نیشدار می گوید: تصور کنید، الان سالهای جنگ جهانی دوم است و دیپلوماتهای آمریکایی به رهبری حزب هیتلری کارگران ناسیونال- سوسیالیست آلمان تذکرمی دهند هنریش هیملر و سایر رهبران رایش را که «به حل نهایی مسئله یهودیان مشغول هستند»، به رعایت نظم و انضباط دعوت کنند.

آیا می توان خود را با آن که «جبهه راست» هنوز برای «روسها، لهستانی ها و یهودیان» بابی یار جدید نیافریده است، تسکین داد؟ برای قضاوت در باره دیوانگی «میهن پرستان» اوکراین ظاهرا زمان لازم است.

غرب با چشم بستن بر آن که چگونه اوکراین در زیر «دندانهای هیولا» خرد می شود، بمنظور تحت الشعاع قرار دادن قتلعامهای ولین، بابی یار و کاتین، به طوفان نئونازیسم در قلب اروپا دامن می زند.

ـــــــــــــــــــــــ

*کارائیم، خلق کم شمار ترک زبان و معتقد به یهودیت. مترجم.

 

دور دور مزوران و دورویان است

مومیا ابوجمال

دنیای جوان

تارنگاشت عدالت

به اصطلاح «غصب سرزمین» کریمه توسط مسکو و داستان تاریخ ایالات متحده آمریکا

از زمان الحاق کریمه به فدراسیون روسیه سیاستمداران آمریکائی اختیار خود را به کلی از دست داده و این واقعه را با اشغال لهستان توسط ارتش هیتلر مقایسه می‌کنند، دندان قروچه می‌کنند و فریاد می‌زنند که این اقدام «مغایر با حقوق بین‌المللی» و «غصب سرزمین» است. فی‌البداهه ایالات متحده آمریکا و اتحادیه اروپا تحریماتی علیه روسیه وضع می‌کنند تا گویا این کشور را به خاطر «به خطر انداختن ثبات منطقه» مجازات نمایند.

این یک تف سربالاست ‌که آمریکائی‌ها دیگران را متهم به غصب سرزمین کنند. ایالات متحده آمریکا حیات خود را مدیون غصب مناطق عظیم دیگران است که کشورگشایان اروپائی در ابتدا از سرخ‌پوستان بومی و سپس از مردم مکزیک گرفتند. آیا این کار غیرقانونی بود؟ البته! آیا با این اقدام قوانین بین‌المللی نقض گردید؟ کاملاً. اینجا مسئله برسر قرارداد‌هائی است که بین ملل به امضا رسیده. از بدو تاسیس ایالات متحده آمریکا ، واشنگتن آنقدر قرارداد‌های بی‌شماری را که با مردم بومی آمریکا بسته بود زیر پا گذارد و شکست که یادآوری آنها درد آور و موجب شرم و خجالت است.

آیا امروز کسی هنوز می‌داند که تکزاس به مکزیک تعلق داشت؟ هنگامی‌که مکزیک برده‌داری را منع کرد، شهروندان اروپائی نسبت تکزاس دست به شورش زدند و در سال ۱۸۳۶ جمهوری مستقل تکزاس را اعلام کردند. تقریباً پس از ده سال تکزاس از طرف آمریکا غصب شد و این اقدام زوز اول مارس ۱۸۴۵ از طرف کنگره آمریکا جنبه قانونی پیدا کرد. و ایالات کنونی آمریکا مثل نوادا، نیومکزیکو، آریزونا، اوتاه، کلرادو و کالیفرنیا چطور؟ همه آنها روزی به مکزیک تعلق داشتندتا این‌که آمریکا علیه مکزیک دست به جنگ زد تا به غصب سرزمین‌های دیگران جنبه قانونی بدهد. بعد از به پایان رسیدن جنگ مکزیک ـ آمریکا در سال ۱۸۴۸ بیش از نیم میلیون میل مربع از سرزمین مکزیک به تصاحب ایالات متحده آمریکا درآمد.

من کارشناس تاریخ و مسائل شبه‌جزیره کریم و یا روسیه نیستم، فقط می‌دانم که شبه جزیره کریم در سال ۱۷۸۳ توسط روسیه تزاری غصب شد و در سال ۱۹۵۴ به جمهوری شوروی اوکرائین الصاق شد و پس از انحلال اتحادجماهیر شوروی در سال ۱۹۹۱ همراه با اوکرائین مستقل اعلام گردید. در همان زمان نیز اوکرائین توانست تنها با یافتن مصالحه و قبول خودمختاری کریمه از جدائی کریمه از اوکرائین که آرزوی بخش اعظم مردم این شبه جزیره که روس تبارند جلوگیری به عمل آورد. از این منظر فدراسیون روسیه حق بیشتری بر شبه جزیره کریمه دارد تا ایالات متحده آمریکا برتمامی شمال غربی مکزیک، جائی که با شهروندان لاتین آن در سرزمین‌ خود مانند مهاجرین رفتار می‌شود.

آیا بنابرمنطق استدلال امروزی ایالات متحده آمریکا در رابطه با شبه جزیره کریمه، باید این کشور مناطق غصب کرده در جنوب غربی ایالات متحده را به مکزیک مجدداً استرداد کند؟ و آیا آمریکا بایدمیلیون‌ها میل مربع مناطقی را که با زیرپاگذاردن قراردادهای خود با ملل بومی و با خدعه و تزویر کسب کرده‌ مجدداً به آنها بازگرداند؟ تنها طرح این سئوال احمقانه به نظر می‌رسد.

همسایه شمالی ما کانادا در سال ۱۹۹۹ بخش وسیعی از شمال کشور را از کشور جدا کرد و به نوادگان مردم بومی اولیه به نام اینوئیت Inuit باپس داد. از آن پس این سرزمین نوناووت Nunavut نام گرفته که به زبان اینوئت «سرزمین ما» می‌باشد. مساحت این منطقه تقریباً معادل مستعمرات گذشته فرانسه در شمال آمریکاست که فرانسه در سال ۱۸۰۳ در چارچوب انتقال قانونی لوئیزیانا (Louisiana Purchase) به مبلغ ۱۵ میلیون دلار به ایالات متحد فروخته شد و یک شبه مساحت کشوری آمریکا را دوبرابر کرد. از موضع ایالات متحده آمریکا احمقانه است که سرزمین به شهروندان بومی آن باز پس داده شود. برعکس کانادا این گام را برداشت و تاریخ نوشت.

 

ناتو روسیه را تهدید می کند

ناتو روسیه را تهدید می کند

یونگه ولت – ترجمه رضا نافعی

آينده ما

ناتو می خواهد در ارمنستان، آذربایجان و ملداوی نیز فعال شود. آلمان هواپیماهای بیشتری به لیتوانی می فرستد

 

ناتو می خواهد فعالیت های نظامی خود را به جمهوری های سابق شوروی ارمنستان، آذربایجان و ملداوی ی نیز گسترش دهد. روز دوشنبه اشپیگل آنلاین خبر داد که جزئیات این نقشه در سندی ثبت شده است . هیچ یک از این سه کشور تا کنون تقاضای عضویت در اتحادیه نظامی غرب را نکرده اند یا بطور علنی ابراز علاقه به همکاری با ناتو نکرده اند. باراک اوباما چند روز پیش – بنادرستی یا دست کم بگونه ای گمراه کننده – اعلام کرد که در حال حاضر گسترش ناتو در نظر نیست.

طبق سندی که اشپیگل از آن سخن گفته برای هر یک از این سه کشور وظائف متفاوتی در نظر گرفته شده است.ناتو قصد دارد در کیسیناو پایتخت ملداوی یک دفتر ارتباطی ایجاد کند. افزون بر این شرکت ملداوی در » نیروی واکنش سریع ناتو» نیز مورد بحث است. در لحظه نخست بنظر می رسد که این احتمال چندان زیاد نیست : کشورهای سوئد، فنلاند و اوکرائین که عضو ناتو نیستند، سالهاست که در این باصطلاح گروه واکنش سریع هستند.

اشپیگل آنلاین می نویسد :» آذربایجان بیشتر برای امنیت سایبری و امنیت انرژی و ارمنستان در درجه اول برای آموزش نظامی در نظر گرفته شده اند». این که آیا این نقشه واقعا جدی و مطالعه شده است یا نه موضوع دیگری است : اما به هرحال بیش از بیست سال است که بر سر قره باغ میان آذربایجان و ارمنستان زد و خورد های خونین صورت می گیرد.

این نقشه نشان می دهد در حالی که پیوسته فاکت های نظامی ایجاد می گردد و تحکیم می شود مسئله عضویت رسمی در ناتو اهمیت کمتری پیدا می کند. مثلا گرجستان در میان کشورهائی که نیروی اشغالگر بین المللی به افغانستان فرستاده اند از لحاظ تعداد نفرات اعزامی در مرتبه پنجم قردارد ولی به نسبت جمعیت 4،5 ملیونی آن کشور ، در قیاس با دیگر کشورها، مرتبه اول را دارد .

دیروز، سه شنبه ، ، گزارش داده شد که کیف قصد دارد تحت رهبری آمریکا در دو رزمایش که قرار است در تابستان در اوکرائین و دریای سیاه برگذار گردد،شرکت کند. این امر از ماهها پیش روشن بود، آنچه فعلیت دارد این است که این رزمایش مورد موافقت یکپارچه پارلمان اوکرائین قرار گرفته است. نکته تازه دیگر این است که کریمه که در رزمایش های سالهای پیشین شرکت داشت حالا به روسیه تعلق دارد. افزون بر این اوکرائین در نظر دارد میان ماه مه و اکتبر باتفاق کشورهای لهستان و رومانی که عضو ناتو هستند و نیروهای نظامی ملداوی نیز در آن سهیم خواهند شد رزمایش مشترکی بر پا سازد.

فعلا آندرس فوگ راسموسن دبیر کل ناتو تقاضای دولت لهستان را رد کرده است. دو لت ورشو از ناتو خواسته بود ، برای نشان دادن قدرت به روسیه ، ناتو دست کم دو لشگر – برابر با تقریبا 10 هزار سرباز – در لهستان مستقر سازد. اما آنچه رسما مورد تایید قرار گرفته این است که آلمان 6 هواپیمای جنگی دیگر به لیتوانی منتقل خواهد کرد . وزرای خارجه ناتو روز روز سه شنبه در دیدار خود در بروکسل تصمیم گرفتند همکاری نظامی خود را با روسیه قطع کنند ولی گفتگوی سیاسی با مسکو را ادامه دهند.

 

 

بحران در اکراین: روسیه کنترل خود را بر دریای سیاه و آبراه استراتژیک گسترش میدهد

بحران در اکراین: روسیه کنترل خود را بر دریای سیاه و آبراه استراتژیک گسترش میدهد

نوشته: مایکل چوسودوفسکی

برگردان: آمادور نویدی

تصمیم مردم کریمه در پیوستن به فدراسیون روسیه دارای پیامدهای استراتژیک و ژئوپولیتیکی است.

اتحاد کریمه با روسیه صفحه شطرنج ژئوپولیتکی را در حوزه دریای سیاه بازتعریف میکند.

این بمنزله مانعی عمده برای آمریکا- ناتو است٬ که اهداف بلند مدت آنها ادغام اکراین در ناتو با توجه به تضعیف روسیه و گسترش حضور نظامی خود در حوزه دریای سیاه بود.

با امضای معاهده ۱۸ مارس ۲۰۱۴ ٬ بین روسیه و کریمه ( Crimea)٬ فدراسیون روسیه کنترل خود را بر دریای سیاه و به همان صورت بر دریای آزوف(Azov)٬ خط ساحلی غربی که مرز های شرق اکراین و منطقه دونیسک (Donesk) است گسترش خواهد داد .

براساس معاهده اعلام شده توسط پوتین رئیس جمهور روسیه بین روسیه و کریمه٬ دو «منطقه تشکیل دهنده» کریمه به فدراسیون روسیه می پیوندند: «جمهوری کریمه» و «شهر سواستوپول»( Sevastopol). هر دو وضعیت «مناطق خود مختار» را خواهند داشت.

وضعیت سواستوپول بعنوان یک نهاد جدا از کریمه به موقعیت پایگاه دریایی روسیه در سواستوپول مرتبط است.

از زمان تخریب اتحاد جماهیر شوروی٬ روسیه پایگاه دریایی خود را در سواستوپول براساس یک موافقتنامه دوجانبه با اکراین نگهداشته است. با امضای قرارداد ۱۸ مارس٬ آن موافقتنامه باطل و فاقد ارزش است. سواستوپول از جمله پایگاه دریایی یک منطقه خود مختار در فدراسیون روسیه میشود.

آبراه استراتژیک: تنگه کرچ(Kerch)

روسیه اکنون بطور رسمی بخش بسیار بزرگتر دریای سیاه را کنترل میکند٬ که شامل تمام شبه جزیره کریمه میباشد.

بخش شرقی کریمه- ازجمله تنگه کرچ- زیر کنترل روسیه است. در سمت شرقی تنگه کرچ منطقه کراسنودار(Krasnodar) روسیه و گسترش به سمت جنوب شهرهای بندری نووروسییسک(Novorossiysk) و سوچی(Sochi) هستند.

شهر بندری نووروسییسک نیز استراتژیک است. این شهر بندری گذرگاه اصلی خطوط نفت و گاز بین دریای سیاه و دریای خزر است.

از نظر تاریخی٬ تنگه کرچ نقش استراتژیک بازی کرده است که دروازه ورود به آبراه اصلی روسیه را تشکیل میدهد.

در زمان جنگ جهانی دوم٬ شبه جزیره کرچ که توسط آلمان نازی اشغال شده بود (بوسیله ارتش سرخ پس گرفته شد) یک منطقه مهم حمل و نقل زمینی و آبی بود. این مکان در سرد ترین ماه های زمستان٬ تبدیل به یک پل یخی میشود که کریمه را به منطقه کراسنودار وصل میکند.

تنگه کرچ با حدود ۵ کیلومتر طول و ۴ و نیم کیلومتر عرض٬ در باریکترین نقطه بین نوک شرقی کریمه و شبه جزیره تامان(Taman) است٬ کرچ یک بندر مهم تجاری است که به مسیرهای رودخانه و راه آهن وصل است.

دریای آزوف: مرکز فعالیت ژئوپولیتیک جدید

از نظر اهمیت٬ ادغام کریمه به فدراسیون روسیه بمعنی آنست که مسکو اکنون در کنترل کامل تنگه کرچ است که دریای سیاه را به دریای اوزوف وصل میکند. مقامات اکراینی دیگر کنترل بندر کرچ را ندارند. موافقتنامه دوجانبه بین روسیه و اکراین حاکم بر مسیر دریایی از طریق تنگه کرچ لغو شده است.

تنگه کرچ نقطه ورود به آبراه های اصلی رودخانه روسیه را تشکیل میدهد. دریای آزوف از طریق کانال ولگا دون با رودخانه دون(Don) و ولگا(Volga) وصل میشود. ولگا بنوبه خود٬ به دریای خزر می ریزد.

تنگه کرچ استراتژیک میباشد. کانال کرچ- ینیکالسکی(Yenikalskiy) به کشتی های بزرگ (۲۱۵ متر طول) برای حمل و نقل از دریای سیاه به دریای آزوف اجازه میدهد.

علاوه براین٬ تنگه کرچ دریای سیاه را به ولگا وصل میکند که بنوبه خود از طریق کانال ولگا- مسکوا(Moskva) به رودخانه مسکو متصل میشود.

کنترل کامل تنگه باریک کرچ توسط روسیه حمل و نقل آزادانه دریایی را از دریای سیاه به پایتخت روسیه و همچنین مسیر آبی به دریای خزر را تضمین میکند.(دریای سیاه – دریای آزوف – دون- کانال ولگا دون – دریای خزر).

در دسامبر ۲۰۱۳ مسکو یک توافقنامه دوجانبه با دولت یانوکوویچ در کیف امضاء کرد که مربوط به ساخت یک پل از روی تنگه کرچ بود٬ که شرق کریمه (که بخشی از اکراین بود) را با منطقه کراسنودار روسیه وصل کند.

این توافقنامه نیز به دور انداخته شده است. پیوستن کریمه به روسیه از قبل پیش بینی میشد: کمتر از دو هفته قبل از رفراندم ۱۶ مارس ٬۲۰۱۴ در اوج بحران اکراین٬ نخست وزیر روسیه دیمتری مدودف دستور داد که شرکت بزرگ جاده سازی دولتی آوتودور(Avtodor)٬ یا «بزرگراه روسی» «یک شرکت فرعی ایجاد کند که بر ساخت یک پل بر روی تنگه کرچ نظارت کند».

احتیاج به گفتن نیست٬ که این پروژه اکنون بطور کامل تحت مالکیت و کنترل روسیه است.

دریای آزوف٬ شرق اکراین و منطقه دونباس(Donbas)

شرق اکراین و حوضه پرجمعیت دونیتز(Donetz) یا (منطقه دونباس) اکراین که در آن جمعیت روسی اکثریت را تشکیل میدهد٬ مجاور بر خط ساحل غربی دریای آزوف است که اکنون تحت کنترل روسیه میباشد.

«اثر موج دار» رفراندوم کریمه

چگونه بحران شکل میگیرد؟

آیا رفراندوم در کریمه به منزله مرحله ای برای ادغام بخش شرقی و جنوبی اکراین در فدارسیون روسیه است؟

تغییرات جغرافیایی و ژئو پولیتیکی که در بالا توضیح داده شد نسبت مستقیمی بر آشکار شدن وقایع در شرق اکراین دارد.

سراسر شرق اکراین و همچنین در اودیسا(Odessa) در جنوب اکراین٬ مشروعیت دولت موقت نئونازی در کیف زیر سئوال برده شده است. کمیته های سطوح شهری و محلی شهروندان٬ مقامات منصوب در کیف را به چالش کشیده اند.

یک جنبش اعتراضی در شهر بندری اودیسا در دریای سیاه٬ خواهان رفراندوم آشکار شده است.

علیرغم خواسته های مقامات شهرستان مبنی بر شرکت نکردن در راهپیمایی ها٬ هزاران نفر یک راهپیمایی به طرفداری از روسیه در پشتیبانی از رفراندوم کریمه در اودیسا براه انداختند. سازماندهگان ادعا میکنند که بیش از ۵۰۰۰ نفر به تظاهرات پیوسته اند.

مخالفان میگویند:«اودیسا مخالف کودتا در کیف است٬ برای اینکه الیگارشی اکراین در قدرت بماند با کمک افراط گرایان فریبکار و شبه نظامیان مورد حمایت غرب٬ کمک مالی شده اند. ما از زندگی در فقر خسته شده ایم و ما دیگر ظلم و ستم الیگارشی و مقامات٬ … را تحمل نمیکنیم»

مردم همچنانکه در مرکز شهر جمع شده بودند با فریاد شعارمیدادند:«اکراین و روسیه – یک کشور»٬ و «اودیسا٬ دلیر باش٬ فاشیست ها را بیرون بینداز».( rt.com – روسیه امروز- ۱۶ مارس٬ ۲۰۱۴ )

به گزارش آر تی(RT)٬ تظاهرات در خارکف (Kharkov) و دونیتسک (Donetsk) گسترش یافته و مردم خواستار برگزاری رفراندومی مشابه با کریمه هستند.

اعتصاب کنندگان٬ به نمایندگی از مجمع خارکف٬ از پوتین خواستند که «حقوق و آزادی آنها را تضمین کند» و خواسته های آنها را در ارتباط با رفراندوم بر فدرالیسم به سازمان ملل برساند٬ که آنها برای ۲۷ آوریل ۲۰۱۴ برنامه ریزی کرده اند.(گزارش شده توسط وب سایت اخبار ملی اکراین- یو ان ان). به اضافه٬ اینکه آنها ترس از جان و مال خود دارند و فعالان خواهان اعزام نیروهای حافظ صلح روسی در منطقه خارکوف شدند.

تظاهر کنندگان سپس به سوی کنسولگری لهستان که در نزدیکی بود حرکت کردند٬ و برعلیه مداخله غرب در امور اکراین اعتراض نمودند.

معترضان خارکف نیز دفاتر ساختمان مسکن سازمانهای افراطی ناسیونالیستی٬ از جمله گروه بخش راست(Right Sector group)٬ را غارت کردند(گزارش اینترفکس). فعالین به داخل ساختمان حمله برده٬ کتب و نمادهای ناسیونالیستها را بیرون برده و سوزاندند.

در دونیتسک٬ اعتصاب گران طرفدار روسیه مشروعیت دولت ائتلاف موقت را زیر سؤال بردند.

در همین اثنی٬ کیف سخت افزار نظامی به نقاط مرزی با روسیه فرستاد. بنابه گزارش های رسیده٬ فعالان در مناطق شرق اکراین٬ از جمله دونیتسک و لاگانسک (Lugansk)٬ مسیر قطارهای حامل تجهیزات نظامی از بخشهای مرکزی و غربی اکراین را مسدود کرده اند.

اعتراضات مشابهی در دنیپروپیتروفسک(Dnepropetrovsk) و لاگانسک برگزار شد. در لاگانسک مبارزات بر «رفراندوم مردم» بر علیه دولت موقت کیف متمرکز شده بود.

در لاگانسک٬ چند هزار نفر فعالین ضد کودتا یک نظر سنجی عمومی را انجام میدادند که «برگه های رأی دهی» «رفراندوم مردم» منطقه لاگانسک را توزیع میکردند. نظر سنجی اعتماد به مقامات در کیف را زیر سؤال برده بود٬ امکان پیوستن اتحادیه گمرکی پس از فدراسیونی کردن اکراین را در نظر داشتند.

یکی از سؤالات درباره کمک مالی بین المللی این بود:«آیا از کاهش مزایای اجتماعی و لغو مزایا به درخواست صندوق بین المللی پول حمایت میکنید؟»

ایرینا گاتمن(Irina Gotman)٬ سازمان دهنده به آر تی گفت:«این برای همه یک فرصت است که بطور رسمی انتخاب خود را اعلام نمایند. اکنون ۵۰۰۰ فرم های ما تمام شده است٬ ما باید با عجله فرم های بیشتری چاپ کنیم»(همانجا٬ آر تی)

برگرفته از گاردین٬ ارگان حزب کمونیست استرالیا٬ شماره ۱۶۳۲ ٬ ۲۶ مارس ۲۰۱۴ ٬ ص ۷ .

محاصره سواستوپل تهدید به جنگ است

محاصره سواستوپل تهدید به جنگ است
هاوارد فرایل
برگردان: بابک پاکزاد
در گزارش «مروری بر منابع» موقوفه ملی برای دمکراسی«NED » در سال ۲۰۱۳، پیرامون سیاست آن در قبال اروپا آمده است:
«هدف موقوفه در کشورهای منطقه اروپا که در آنها حضور فعال دارد، کمک به دمکراسی های نوپاست تا موفق شوند. برای اروپای شرقی و جنوب شرقی، این هدف، به بهترین وجه از طریق دسترسی این کشورها به اتحادیه اروپا و ناتو محقق می شود.»
در همان پاراگراف ، NED به ترتیب زیر اکراین را اولویت نخست در منطقه اروپا در نظر گرفته: «در منطقه اروپا، اولویت های سال ۲۰۱۳، اکراین، بلاروس، مولداوی، بوسنی و هرزگوین، صربستان و کوزوو را شامل می شوند.»
درست به همین ترتیب « مروری بر بودجه» سال مالی ۲۰۱۳ وزارت امور خارجه ایالات متحده چنین می گوید:
« هدف حمایت های ایالات متحده ، در مسیر توسعه دادن یک اکراین دمکراتیک، سعادتمند و امن است که در حالی که برای غلبه بر اثرات بحران مالی جهانی و عقبگرد از اصلاحات دمکراتیک مبارزه می کند، به طور کامل در جامعه اروپا – آتلانتیک ادغام شود.»
با توجه به این که ناوگان دریای سیاه روسیه در سواستوپل در کریمه مستقر است که در حال حاضر بخشی از اکراین است، پرسش من این است:  دولت اوباما از روسیه انتظار دارد که چگونه به تلاش های تحت هدایت آمریکا برای ادغام اکراین، از جمله ناوگان دریای سیاه روسیه در سواستوپل به ائتلاف نظامی ناتو ، پاسخ دهد؟
آیا این اقدامی تحریک آمیز نیست؟ چرا جهت احتراز از رویارویی نظامی با روسیه که بنا به گزارشات ، قشون و ساز و برگ نظامی بسیار بزرگ و قابل توجهی نزدیک کریمه دارد ، و برای احتراز از خطر یک جنگ تمام عیار، به شهروندان جمهوری مستقل کریمه اجازه نمی دهیم تصمیم بگیرند آیا می خواهند از اکراین جدا شوند یا خیر. درست نظیر حمایت ایالات متحده از اراده مردم کوزوو برای جدا شدن از صربستان در سال ۲۰۰۸؟
تصور کنید سیاستمداران روسیه ( یا اتحاد شوروی)، اسنادی برای سال مالی ۱۹۴۱ منتشر نموده که در آن  تمایل اشان را به ادغام و الحاق پایگاه دریایی پرل هاربر، هاوایی، به قلمرو نظامی، سیاسی و اقتصادی روسیه را تصریح کرده باشند. در آن زمان هاوایی مستعمره آمریکا بود که برخلاف کریمه و سواستوپل با  روسیه، هیچ قرابت و بستگی با سرزمین اصلی ایالات متحده نداشت. آیا بیشتر روس ها این طور فکر می کردند که آنها باید با مطالبه تمایل خود به کسب و الحاق پایگاه دریایی پرل هاربر به اتحاد شوروی، خطر جنگ با ایالات متحده را بپذیرند؟
حالا کمی جلوتر برویم و تصور کنیم که روسیه میلیون ها دلار در سال مالی ۱۹۴۱ به فعالیت های مشکوک  در هاوایی تحت هدایت « موقوفه ملی برای دمکراسی» اختصاص داده و یک « صندوق حمایت اقتصادی» برای ادغام و الحاق نظامی، سیاسی و اقتصادی پایگاه دریایی پرل هاربر به روسیه درنظر گرفته است.
در حقیقت برای سال مالی ۲۰۱۳ ، وزارت امور خارجه ایالات متحده، فقط برای اکراین، ۵۴ میلیون دلار در قالب «صندوق حمایت اقتصادی»، ۷.۹ میلیون دلار در قالب USAID ، ۴.۱ میلیون دلار جهت «نیروی انتظامی و کنترل مواد مخدر»، ۱.۹ میلیون دلار جهت « تربیت و آموزش نظامی بین المللی» و ۷ میلیون دلار برای « تامین مالی نظامی خارجی» در نظر گرفته است. این موضوع، علاوه بر ۹.۵ میلیون دلاری است که NED برای برنامه هایش در « اروپای شرقی و مرکزی» در سال ۲۰۱۳ در نظر گرفته که در میان آنها اکراین اولویت نخست است. و این یعنی حداقل ۷۵ میلیون دلار برای اکراین  هزینه شده. جایی که رییس دولت اش آشکارا با حمایت ایالات متحده سرنگون شده.
همچنین تصور کنید که یک روز صبح از خواب برخیزید ، مثلا چهارشنبه ۱۲ مارس ۲۰۱۳، و سر تیتر  نیویورک تایمز را با این عنوان مشاهده کنید: «تیم اوباما بر سر چگونگی مجازات روسیه بحث و تبادل نظر می کند». این سرتیتر و داستان آن به شکلی باورنکردنی به موقعیتی اشاره دارد که نشان از مداخله تیم اوباما  در سطوح گوناگون در بی ثبات کردن و سرنگونی رییس جمهور اکراین، ویکتور یانوکوویچ دارد. رییس جمهوری که  طی انتخاباتی دمکراتیک برگزیده شده بود. و هچنین  کاشتن رییس دولت کنونی  پس از کودتا  ، آرسنی یاتسنیوک ! علاوه بر این، پرزیدنت اوباما، قبل از هر کشور دیگری در اروپا، این رییس دولت غیر منتخب پسا کودتایی را برای گفتگو و مذاکره پیرامون موضوعاتی که بخش عمده آن بدون شک سری باقی خواهد ماند ، به کاخ سفید دعوت کرد. تحت چنین شرایطی، چه کسی باید چه کسی را تهدید به مجازات کند؟ با این حال دولت روسیه هنوز از صدور و انتشار چنین تهدید هایی خودداری و اجتناب کرده است.
حماقت و غرور و نخوت خالص و بلامنازع  در شناسایی یاتسنیوک غیر منتخب پسا کودتایی توسط ایالات متحده، از جمله ملاقات وی از کاخ سفید آن هم هجده روز پس از برکناری خیابانی یانوکوویچ که با حمایت ایالات متحده صورت گرفت، بی شک به گزارشات دنباله روانه و سازش کارانه بیشتری خواهد انجامید. از جمله گزارش حاضر در تایمز مورخ ۱۱ مارس:
«آشکارا در تلاش برای ارائه تصویر ایالات متحده به عنوان طرف سرسخت و سازش ناپذیر(در مذاکرات پس از کودتا)، کرملین گامی غیر معمول برداشت و مختصری از مکالمات  میان پرزیدنت ولادیمیر.و. پوتین و وزیر امور خارجه روسیه ، سرگئی لاوروف را از تلویزیون پخش کرد که طی آن، آنها از این که آقای کری دعوت به روسیه برای مذاکره و گفتگو را رد کرده، ابراز نارضایتی کرده اند. وزارت امور خارجه با صدور سریع بیانیه ای به این موضوع واکنش نشان داد و اظهار داشت این روس ها بودند که برای بحث پیرامون پیشنهادات ایالات متحده و بویژه  ایده  دیدار آنها با مقامات رسمی دولت اکراین جدید آمادگی نداشتند.»
در گرگ و میش پوشش خبری اکراین در آمریکا، در تلاش ایالات متحده برای  گرو گرفتن و منوط کردن گفتگو با روسیه به این که روس ها با «یاتس» که  پشت ویکتوریا نولاند  پنهان شده، نشست داشته باشند، هیچ « سرسختی و سازش ناپذیری» مشاهده نمی شود! به جای آن روس ها که به رسمیت شناختن  کودتای مورد حمایت آمریکا  را از طریق نشست با یاتسنیوک  ، رد می کنند « سرسخت و سازش ناپذیر» توصیف می شوند.
از زاویه ایدئولوژیک، خطای مهلک به معنای دقیق کلمه، برای میلیون ها « دیگری» است که در قالب تلفات جنگ بها می پردازند. خطای مهلک در اینجا، میهن پرستی قلابی روشنفکران و روزنامه نگارانی است که دایم دنباله رو خط جنون و دیوانگی های سریالی رهبران جنگ طلب امان هستند. در اگوست ۱۹۶۴، دولت ویتنام شمالی، ادعاهای دولت جانسون مبنی بر این که دو ناوشکن  آمریکایی در حال گشت زدن در خلیج تونکین  مورد حمله قایق های ویتنام شمالی قرار گرفته اند را به عنوان« جعل و سرهم بندی مطلق  از سوی امپریالیست های ایالات متحده» رد کرد. چین حوادث ادعایی خلیج تونکین را  به عنوان « یک تعدی نظامی عمدی » انکار کرد. اتحاد شوروی نیز این حوادث را « تجاوز نظامی» از سوی ایالات متحده توصیف کرد. روشنفکران و روزنامه نگاران ، همانطور که ریچارد فالک و من جزییات آن را در کتاب امان در سال ۲۰۰۴ به نام The Records of the Paper تشریح کرده ایم طرف دولت جانسون را گرفتند، اما ویتنام شمالی، چین و اتحاد شوروی همه در رد و انکار ماجرا حق داشتند. جانسون و در ابعاد وسیعتر، رسانه های خبری ایالات متحده ، به دنبال آن ، کشور را به سوی یک جنگ تمام عیار در ویتنام هدایت کردند.

جبهه تروریستی سوریه – اوکرائین

باریس دالگوف

(Boris Dolgov)

دکتر علوم سیاسی، کارشناس مسائل بین المللی،

پژوهشگر ارشد مرکز مطالعات عربی دانشکده خاورشناسی فرهنگستان علوم روسیه

http://www.fondsk.ru/news/2014/03/10/sirijsko-ukrainskij-terroristicheskij-front-26283.html

مترجم: ا. م. شیری

http://eb1384.wordpress.com/2014/03/28/

۷ فروردین- حمل ۱۳۹۳

کودتای مسلحانه ماه فوریه در اوکراین در واقع اجرای «سناریوی سوریه» در یک کشور برادر روسیه بود. کودتا عبارت است از نتیجه اقدام از قبل برنامه شده در همآهنگی با قدرت «نرم» و «خشن» تحت فرماندهی قدرتهای خارجی. سناریوی مشابهی را غرب در یوگسلاوی و لیبی به اجرا گذاشت و از سه سال پیش تا کنون سعی می کند در سوریه به اجرا درآورد. در همه کشورها از یک روش استفاده می شود. یک مجموعه کامل مداخله از خارج با هدف تعویض مقامات دولتی و برقراری کنترل خارجی بر کشور طرح ریزی شده است.

تسخیر مسلحانه حاکمیت دولتی در کی یف بدست شبه نظامیان آموزش دیده توسط مربیان سازمان سیا بوقوع پیوست. بخش قابل ملاحظه آنها را شهروندان مناطق غربی اوکراین، مزدورانی از لهستان و دیگر کشورهای اتحادیه اروپا، گرجستان و همچنین، اسلامگرایان جنگ آزموده در لیبی و سوریه تشکیل می دادند.

در اوکراین از تک تیراندازان، رهبران اجیر میدان– همچنین از عناصر روشهای بکار برده شده در سوریه استفاده شد. هم اکنون در اوکراین در صفوف باندهای مسلح ضد دولتی چند هزار شبه نظامی تبعه جمهوریهای قفقاز شمالی روسیه می جنگند و منتظر فرمان معاون کنونی رئیس کمیته امنیت ملی و دفاع اوکراین، دمیترو یاروش هستند تا با پیوستن به تروریست چچنی، دوکو عمراوف «برعلیه روسیه بجنگند»... یاروش، همانطور که واضح است، تمایل خود را برای نامزدی در انتخابات ریاست جمهوری اوکراین رسما ابراز کرد و اظهار داشت در صورت پیروزی در انتخابات، «اراضی اشغالی اوکراین توسط روسیه» را آزاد خواهد کرد. منظور او از «اراضی اشغالی اوکراین»، در واقع استان بلگراد و یکسری مناطق دیگر روسیه می باشد. او همچنین خواستار برسمیت شناخته شدن دسته های مسلح وابسته به «جبهه راست» بمثابه یگانهای مسلح قانونیرژیم جدید و باز کردن زرادخانه های تسلیحاتی به روی آنها شد.

در حال حاضر در شهرهای خارکوف، دانتسک، لوگانسک، دنپروپتروفسک و سایر مراکز استانهای جنوب شرقی اوکراین تلاشهایی برای تقویت دسته های مسلح شبه نظامیان «جبهه راست» و شرکتهای نظامی خصوصی بعمل می آید. باندهای شبه نظامی به عملیات تروریستی (ازجمله، موارد ضرب و شتم، قتل و آدمربائی در خارکوف) علیه فعالان مخالف «میدان» و سازمانهای طرفدار روسیه دست می زنند. ارسال نامه های الکترونیکی تهدیدآمیز علیه مقامات استانهای همجوار روسیه با اوکراین (استانهای کورسک، بلگراد، بریانسک) همراه با طرح درخواست «پایان دادن به حمایت از سیاستهای دولت روسیه و اظهار تمایل برای پیوستن به اوکراین»، بخش دیگری از فعالیت آنها را تشکیل می دهد. در نقطه مقابل این، مردم شهرهای خارکوف و دانتسک درتجمعات هزاران نفری خواستار برگزاری همه پرسی مشابه کریمه برای تعیین سرنوشت هستند.

تصرف قدرت در اوکراین توسط ملی گرایان افراطی و فاشیستهای ضد روسیه در مراکز ناتویی طرح ریزی شده بود. روشن است، که مرحله بعدی «نبرد در راه اوکراین» باید عضویت اوکراین در ناتو باشد و لایحه قانونی آن، هم اکنون برای تقدیم به رادا– مجلس قانونگذاری– «پس از انقلاب» آماده می شود. دبیر کل ناتو باز بودن درها به روی اوکراین را اعلام کرد. عضویت اوکراین در ناتو شرایط نزدیک شدن هر چه بیشتر نیروهای مسلح پیمان ناتو به مرزهای روسیه را فراهم می کند و به موشکهای ناتوی اجازه هدف قرار دادن موشکهای دوربرد روسیه را می دهد و مدت پرواز موشکهای ناتو تا مناطق مسکونی روسیه را به چند دقیقه کاهش می دهد. عضویت اوکراین در ناتو، موجب برچیدن پایگاه ناوگان دریای سیاه روسیه در سواستوپل می گردد.

به قدرت رسیدن نیروهای ضد روسیه در اوکراین از دیدگاه اقتصادی بمعنی قطع رابطه تولیدی-صنعتی مؤسسات اوکراینی مجری سفارشات روسیه، از جمله در بخش صنایع نظامی (تجهیزات هواپیمائی، کشتی سازی، قطعات موشکی، ماشینهای زرهی و حمل و نقل) محسوب می شود. در صورت تداوم حاکمیت ضد روسیه در کی یف، ظهور کانونهای تروریسم و احتمال استفاده قدرتهای خارجی از آن در اراضی اوکراین برای بی ثبات سازی روسیه و تجزیه آن طبق الگوی اتحاد شوروی ناگزیر خواهد بود.

با این حال، تدابیر اتخاذی رهبری روسیه می تواند جلو چنین روند حوادث را بگیرد. در این باره، قبل از هر چیز، حمایت از همه پرسی در مورد تعیین سرنوشت کریمه را می توان یادآوری کرد. نیروهای اجتماعی در استانهای جنوبی و شرقی اوکراین به حمایت مشابه از برگزاری همه پرسی امیدوار هستند.

رویدادهای اوکراین در بلوک یکپارچه غرب شکاف انداخت. در پایتختهای اروپایی می فهمند، که امکان تشکیل کانون تروریسم اسلامی در اوکراین می تواند باعث نفوذ تروریستها به کشورهای اتحادیه اروپا بشود، و این، بموازات بازگشت جهادیون تبعه کشورهای اروپائی از سوریه، اوضاع امنیتی در اروپا را با چالشهای جدی مواجه خواهد ساخت. حمایت چین و همچنین، اکثریت کشورهای عربی، مهمترین آنها، مصر و سوریه از مواضع روسیه، مطمئن ترین عامل ثبات مناسبات بین المللی بحساب می آید.

بحران اوکراین مهمترین مرحله تحول در مناسبات بین روسیه و غرب گردید. این بحران آخرین توهمات همه آنهایی را که جامعه اروپا را بمثابه مرکز و نمونه دمکراسی و نخبگان سیاسی غرب را بعنوان ضامن بی عیب و نقص حقوق بشر تلقی می کردند، در هم شکست. غرب در اوکراین نشان داد، که بسبب تمایل نامحدود خود برای گسترش بسمت شرق، همواره حقوق بشر- حق حیات انسان را وقیحانه زیر پا خواهد گذاشت. این یک درس جدی و تأمل برانگیز است که روسیه هنوز باید آن را بطور کامل فراگیرد.

 

 

برنامه حقیقی اوباما

 ولترنت

تارنگاشت عدالت

سیاست کاربردی واشنگتن در چارچوب بحران اوکرائین هیچ ربطی به اهداف اعلام شده آن ندارد: مسئله برسر این نیست که روسیه به عقب رانده شود، بلکه باید از این کشور برای هراساندن کشورهای اروپائی استفاده کرد تا آنها تنگ‌تر حول محور سازمان نظامی ناتو جمع شوند و واردات ترکیبات هیدروکربور آمریکائی را افزایش دهند.

به گفته خانم سوزان رایس، مشاور امنیت ملی، هدف اصلی دیدار رئیس جمهور اوباما از اروپا «کوشش برای ایجاد وحدت غرب در مقابل تجاوز روسیه به کریمه است».

گام اول تقویت سازمان نظامی ناتو خواهد بود. این سازمان زیر فرماندهی ایالات متحده آمریکا بین سال‌های ١٩٩٩ تا ٢٠٠٩ کلیه کشورهای عضو پیمان ورشو، سه کشور از اعضای سابق اتحادجماهیر شوروی و دو کشور از جمهور سابق یوگسلاوی (که توسط ناتو در جنگ نابود شد) را در خود هضم کرد؛ این کشور روزبه روز بیشتر پایگاه‌ها و نیروهای نظامی، از جمله نیروهای مجهز به سلاح‌های هسته‌ای خود را نزدیکتر به روسیه مستقر نمود وآنها را به «چتر ضدموشکی» مجهز کرد که نه وسیله دفاعی، بلکه سلاح تهاجمی است. این کشور به اوکرائین نفوذ کرد و یک کودتای نظامی سازماندهی نمود و در نتیجه کریمه را مجبور به انشعاب و پیوستن به روسیه کرد. دبیرکل سازمان نظامی ناتو اظهار داشت: «زمینه ژئوپولیتیکی تغییر می‌کند… کشورهای عضو ناتو باید روابط اقتصادی و نظامی خود را در قبال تجاوز نظامی روسیه نسبت به اوکرائین تقویت کنند». لذا این طور که معلوم است آنها در نظر ندارند تنها ناتو را از نظر نظامی تقویت کنند تا «سرعت و کارائی عملیاتی این سازمان در جنگ» بهبود یابد، بلکه می‌خواهند هم‌زمان با آن از طریق «قراردادبازرگانی آزاد ایالات متحده آمریکا با اتحادیه اروپا» نوعی «ناتو اقتصادی» برای سیستم ژئوپولیتیکی غربی به رهبری ایالات متحده به وجود آورند.

واشنگتن یادآوری می‌کند: «ناتو یک پیمان هسته‌ای باقی خواهد ماند». جالب توجه است که دیدار اوباما از اروپا با سومین گردهمائی برای امنیت هسته‌ای به طور هم‌زمان صورت می‌گیرد. اوباما (که به طور اتفاقی نیز برنده جایزه صلح نوبل نشد) کاشف «حفظ امنیت مواد هسته‌ای و جلوگیری از تروریسم هسته‌ای» بود. این نیات والا توسط کشوری اعلام می‌گردد که خود بیش از ٨٠٠٠ کلاهک هسته‌ای دراختیار دارد که ٢١۵٠ آن در کنار ۵٠٠ کلاهک هسته‌ای فرانسه و انگلیس آماده شلیک است. یعنی روی‌هم رفته ٢۶٠٠ عدد کلاهک هسته‌ای ناتو در مقابل ١٨٠٠ کلاهک هسته‌ای روسیه. این توان نظامی فوراً توسط ٣٠٠ کیلو پلوتونیوم و حجم بزرگی از اورانیوم غنی شده و قابل استفاده برای تولید سلاح هسته‌ای که ژاپن در اختیار آمریکا خواهد گزارد در کنار ٢٠ کیلو دیگر که از ایتالیا تحویل داده خواهد شد افزایش پیدا می‌کند. اسرائیل هم که تنها کشور هسته‌ای خاورمیانه است (و عضو قرارداد منع و گسترش سلاح‌های هسته‌ای هم نیست) و هم‌اکنون بیش از ٣٠٠ کلاهک هسته‌ای در اختیار دارد و سالانه به اندازه تولید ١٠ تا ١۵ بمب هسته‌ای به قدرت بمبی که در ناکازاکی به کار رفت، تولید می‌کند نیز در این گردهم‌آئی «امنیت هسته‌ای» شرکت دارد. نقش رئیس جمهور اوباما در تقویت «امنیت هسته‌ای» اروپا قبل از هرچیز در این خلاصه ‌شده که ٢٠٠ بمب‌ B61 را که در آلمان، ایتالیا، بلژیک، هلند و ترکیه ( با نقض قرارداد منع تولید و گسترش سلاح‌های هسته‌ای) مستقر بود توسط بمب‌های دقیق B61-12 جایگزین کند. این بمب‌ها به ویژه میتواند توسط جنگنده‌های F-35 به کاربرده شود. علاوه برآن بمب‌های سنگرشکن لیزری که قادر است مرکز فرماندهی زیرزمینی را طی اولین موج حمله نابود سازد نیز به آنها اضافه شده است.

سیاست کاربردی واشنگتن دو هدف را دنبال می‌کند. از یک طرف روسیه را که سیاست خارجی خود را تغییر داده (نگاه کنید به نقش این کشور در سوریه) و خود را به چین نزدیک کرده و انواع و اقسام پیمان‌ها علیه ایالات متحده آمریکا ایجاد کرده است را سرجای خود بنشاند و از طرف دیگر با به وجود آوردن تنش در اروپا سرکردگی خود را در بین هم‌پیمانانش در ناتو تضمین کند، البته به درجات مختلف: مثلاً واشنگتن با دولت آلمان در سطح تقسیم حیطه نفوذ تعامل دارد در حالی‌که با ایتالیا (دربین بهترین دوستان خود در جهان) تنها به تعریف و تمجید بسنده می‌کند، زیرا می‌داند که هرچه از ایتالیا بخواهد، دریافت خواهد کرد…

به طور هم‌زمان اوباما هم‌پیمانان اروپائی خود را زیرفشار قرار می‌دهد تا از واردات گازی و نفتی خود از روسیه بکاهند، که هدف بسیار دشواری است. یک سوم نیاز انرژی اتحادیه اروپا وابسته به صادرات روسیه است: آلمان و ایتالیا ٣٠درصد، سوئد و رومانی ۴۵ درصد، فنلاند و چکای ٧۵ درصد و لهستان و لیتوانی بیش از ٩٠ درصد. به نوشته نیویورک‌تایمز، دستگاه اداری اوباما «سیاست کاربردی خشنی» را در جهت کاهش صادرات نفتی روسیه به اروپا دنبال می‌کند: این سیاست در نظر دارد که شرکت‌های آمریکائی مانند اکسون، موبایل و دیگران حجم صادرات نفتی و گازی خود به اروپا را افزایش دهند، درعوض به استخراج منابع در خاورمیانه، افریقا و دیگر کشورها و همین‌طور منابع آمریکائی که حجم تولیدی آنها افزایش یافته و به آنها امکان می‌دهد، گاز مایع صادر کنند، بپردازند.

این آن چارچوبی است که «جنگ لوله‌های نفتی» در آن صورت می‌گیرد: هدف ایالات متحده این است که North Stream را که از طریق دریای بالتیک گاز وارد اتحادیه اروپا می‌کند قطع کند و هم‌چنین از جامعه عمل پوشیدن South Stream که از طریق دریای سیاه گاز به اتحادیه اروپا می‌اورد ممانعت نماید. هردو این لوله‌ها از کنار اوکرائین که امروز ناقل بخش عظیمی از گاز روسیه به اروپاست و به شرکت‌های اروپائی گازپروم تعلق دارد، می‌گذرد. پائولو اسکارونی مرد شماره یک شرکت نفتی ایتالیائی Eni به دولت ایتالیا هشدار داد که اگر پروژه South Stream متوقف شود ایتالیا قراردادهای سنگینی چون قرارداد ٢ میلیارد یوروئی شرکت Saipem برای ساختمان بخش زیردریائی این لوله‌ها را از دست خواهد داد. ولی باید روی افزایش فشار ایالات متحده حساب کرد.

رئیس جمهور اوباما اقدامات عام‌المنفعه و نیکوکارانه‌ای نیز انجام می‌دهد. او که در طی دوران ریاست جمهوریش نرخ فقر در ایالات متحده آمریکا (بیش از ۴۶ میلیون نفر) از ١٢ درصد به ١۵ درصد و فقر بین کودکان از ١٨ در صد به ٢٢درصد افزایش یافته، در حالی که ثروتمندترین‌ها (0,01 درصد جمعیت) ثروت خود را چهاربرابر افزایش داده‌اند،قرار است فردا (دیروز) با پاپ فرانسیسکوس در مورد «اقدامات مشترک در مبارزه علیه فقر و افزایش بی‌عدالتی» صحبت کند. اوباما، رئیس جمهور کشوری که مخارج نظامی و جنگی‌اش معادل نیمی از مخارج تمام جهان است قرار است «از پاپ به خاطر فراخوان‌های صلحش تشکر نماید».

سخنرانی پوتین دوران سپری شده روسیه تابع امریکا و اروپا

سخنرانی پوتین

 

دوران سپری شده
روسیه تابع امریکا و اروپا
یونگه ولت. ترجمه رضا نافعی

منتشر شده در تارنماي آينده ما


بخش هائی از سخنان ولادیمیر پوتین که روز سه شنبه در برابر دو مجلس روسیه، نمایندگان  مناطق و همچنین  نمایندگان مجامع  روسیه بیان کرد .اعضای محترم شورای فدراسیون، اعضای محترم مجلس، نمایندگان محترم  جمهوری کریمه و سواستوپول – شما اینجا  هستید، در میان ما ، شهروندان روسیه، ساکنان کریمه  و سواستوپول !

دوستان گرامی ما امروز به مسئله ای می پردازیم که اهمیت حیاتی دارد، اهمیتی تاریخی برای همه ما . روز 16 مارس رفراندمی در کریمه انجام شد  در انطباق کامل با  موازین دموکراسی  و هنجار های حقوق بین المللی(…)

فروپاشی اتحاد  جماهیر شوروی سوسیالیستی

پس از انقلاب، (اکتبر1917) حزب و دولت حاکم بخش های بزرگی از جنوب تاریخی روسیه را  به جمهوری متحده اوکرائین  منضم کردند. این کار بدون توجه  به ترکیب ملی ساکنان آن منطقه صورت گرفت، منطقه ای که امروز جنوب شرقی اوکرائین محسوب می گردد. در سال 1954 تصمیم گرفته شد منطقه کریمه و سواستوپول که بخشی از  اتحاد شوروی وقت بود به آن منضم گردد(…)

آنچه برای ما اهمیت دارد چیز دیگری است:  این تصمیم با نقض صریح هنجارهای حقوقی قانون اساسی معتبر در آن زمان صورت گرفت(…) طبیعی است که  در آن حکومت توتالیتر و شرائط حکم بر آن نه نظر مردم کریمه خواسته شد و نه نظر مردم  سواستوپول. مردم در برابر عمل انجام شده قرار گرفتند.

آنچه که در آنزمان قابل تصور هم نبود، متاسفانه رخ داد. اتحاد جماهیر شوروی فرو پاشید. رویدادها چنان  شتابان رخ دادند که فقط اندک شماری از شهروندان اهمیت واقعه و پیامد های آن را درک کردند. بسیاری از مردم در روسیه و در اوکرائین و دیگر جمهوری ها امیدوار بودند که جامعه کشورهای مستقل  بتواند شکل تازه ای از دولت گردد(…) اما میلیونها مردم روسیه شب را در کشوری مشترک خوابیدند و صبح  روز بعد در کشوری دیگر چشم از خواب گشودند، و تبدیل شدند به  یک اقلیت ملی در یکی از جمهوری های پیشین شوروی، خلق روسیه، اگر نگوئیم بزرگترین ، دست کم ، یکی از بزرگترین خلقهای پراکنده جهان شد.

 

 بقدرت رسیدگان کیف

 

من می فهمم چرا مردم اوکرائین خواستار تغییر هستند. در سالهای پس از استقلال(..) روسای جمهور، نخست وزیران، نماینگان مجلس می آمدند و می رفتند اما رفتار آنها نسبت به کشورشان و مردم میهنشان تغییری نکرد. آنها با هم می جنگیدند، برسر قدرت و بر سر منابع پولی. زورمندان توجه چندانی به این نداشتند که مردم  معمولی چطور زندگی می کنند و چرا میلیونها اوکرائینی برای خود آینده ای  در میهن خود نمی بینند، مجبورند به خارج بروند و آنجا تن به پست ترین کارها بدهند(…) اما آنها که در پس رویدادهای اخیر در اوکرائین ایستاده اند، هدف های دیگری را دنبال می کردند: آنها در  تدارک کودتا بودند، می خواستند قدرت را به چنگ آورند و هیچ چیز جلودارشان نبود. کار به تیراندازی و ترور رسید، به قتل  و کشتار. بازیگران اصلی ناسیونالیست ها و نئونازیها، روس هراسان و ضد سامی ها بودند. آنها تا امروز در بسیاری از عرصه ها مُهر خود را بر چهره زندگی در اوکرائین کوبیده اند.(…) تمام آنها که  در برابر کودتا ایستادند بلافاصله با تهدیدهای آنان روبرو گشتند. البته، در درجه اول کریمه و کریمه روسی زبان. از این رو مردم کریمه و سواستوپول به روسیه روی آوردند و از روسیه خواستند تا از حقوق و از زندگی آنها دفاع کند(…) روشن است که ما نمی توانستیم این تقاضا را رد کنیم و نمی توانستیم کریمه و ساکنان  در تنگنا قرار گرفته آن را  رها سازیم، هرکار دیگری جز این  خیانت می بود.

   نخستین کمک فراهم آوردن شرائطی مسالمت آمیزی برای بیان نظر بود، شرائطی که مردم کریمه برای نخستین بار در تاریخ بتوانند سرنوشت خود را رقم بزنند.

حال از همکاران خود در اروپای غربی و آمریکای شمالی چه می شنویم؟  آنها به ما می گویند که ما هنجارهای  حقوق بین المللی را شکسته ایم. نخست آنکه چه خوب شد بیاد آوردند که حقوق بین المللی هم وجود دارد – جای خرسندی دارد، گرچه دیر است ولی باز بهتر از هرگز  است.

دوم  و مهمتر از همه:  ما کدام هنجار را شکسته ایم؟ مجلس عالی به  رئیس جمهور فدارسیون روسیه  این حق را  می دهد که در اوکرائین نیروی مسلح به میان آورد. ولی  رئیس جمهور تا کنون از این حق استفاده نکرده است. نیروهای نظامی روسیه وارد کریمه نشده اند، آنها قبلا آنجا بودند، آن هم طبق قراردادی بر اساس موازین حقوق بین المللی. آری، ما نیروهای خود را در آنجا تقویت کردیم  ولی نه بیش از تعداد از پیش مقرر شده- میل دارم تاکید کنم – تا همه بشنوند و بدانند – تعداد نیروهای مسلح ما در کریمه 25 هزار نفر مقرر شده است. نیازی به افزودن آن نبوده است.

ادامه می دهم.

هنگامی که شورای عالی کریمه  اعلام استقلال کرد و رفراندم آغاز شد  هماهنگ با منشور سازمان ملل متحد رفتار کرد که  در آن سخن از حق تعیین سرنوشت گفته شده است. میل دارم خاطرنشان کنم که اوکرائین، هنگام خروج از اتحادجماهیرشوروی، تقریبا  واژه به واژه همین را بیان  کرد.   و حالا اوکرائین  که خود از این   حق استفاده  کرد به مردم کریمه اجازه استفاده از آن را نمی دهد.  چرا؟

 

رویه قضائی کوسوو

 

افزون بر این دولت کریمه بر زمینه  همان رویه قضائی کوزوو حرکت کرد که همکاران غربی آفریدند، با دست های خود، و در شرائطی مشابه  شرائط کریمه. آنها جدائی کوزوو را از صربستان مشروع دانستند و تذکر دادند که  برای  اعلام استقلال یک جانبه موافقت  قدرت  مرکزی  ضروری نیست. دیوان داوری  سازمان ملل  روز 22 ژوئیه  2010 بر اساس  اصل دوم از بند یک منشور سازمان ملل متحد  اعلام استقلال کوزوو را تایید کرد و آنچه را اینک می گویم بر آن افزود. نقل  قول می کنم: «سوابق عمل شورای امنیت نشان از ممنوعیت عمومی اعلام استقلال یک جانبه  ندارد». و در پی آن: «در  حقوق بین المللی به نحوی از انحاء ممنوعیت اعلام استقلال تثبیت نشده است.» این، بقول معروف،  سخنی است واضح  و روشن .

من علاقه ای به نقل قول ندارم اما نمی توانم از ذکر بخشی از یک سند رسمی چشم بپوشم. این بار از یک  تذکاریه ایالات متحده آمریکا بتاریخ  17. آوریل 2009 که به همین دیوان داوری بین المللی در مورد کوزوو ارائه شده است. باز نقل قول می کنم: «بیانیه های اعلام استقلال می توانند، هر قدر هم که تکرار شوند، ناقض قوانین داخلی باشند. اما این به آن معنا نیست که قوانین بین المللی نقض شده است » (پایان نقل قول   )

حال چرا آنچه که برای  آلبانی ها ( که ما برای آنها احترام قائل هستیم) در کوزوو ممکن است برای روس ها، اوکرائینی ها و تاتارهای کریمه ممنوع است؟ بار دیگر پرسشم را تکرار می کنم: چرا؟

 

در این مورد آنچه از ایالات متحده و اروپا می شنویم این است که کوزوو یک مورد خاص بود. بنظر همتایان ما استثائی بودن یک مورد از کجا ناشی می شود؟ گویا به این دلیل که در طول آن چالش عده زیادی تلف شدند. آیا این یک استدلال حقوقی است؟ در تصمیم دیوان داوری بین المللی کوچکترین اشاره ای به این نکته نیست. افزون بر این، شما می دانید که معیار (استاندارد) دوگانه وجود ندارد. این یک کلبی مسلکی پیش پا افتاده و آشکار است. نمی توان تا این حد بی پروا بر علائق خود  تکیه کرد که امروز بگوئیم این سفید است و فردا بگوئیم سیاه است. آیا این به آن معنی است که  هرچالشی  باید آنقدر ادامه پیدا کند تا تلفات جانی ببار آورد؟

 

تداوم فریبکاری

 

من با صراحت می گویم: اگر نیروهای دفاع از خود در کریمه بر اوضاع   تحت کنترل نداشتند، آنوقت می توانست  تلفات جانی هم بوجود آید. خوشحالم  که اینطور نشد. در کریمه نه یک برخورد مسلحانه صورت گرفت و نه کسی کشته شد. می دانید چرا؟ پاسخ ساده این است: چون در افتادن  با خواست مردم عملا دشوار یا غیر ممکن است. در این ارتباط میل دارم از نظامیان اوکرائین تشکر کنم، 22 هزار نیروی کاملا مسلح، نیروی کمی نیست.(…)

 در این ارتباط نکته دیگری به خاطر هرکس می رسد. برای ما از دخالت مسلحانه روسیه در کریمه  می گویند، سخن از تجاوز می گویند. من بخاطر نمی آورم که در طول تاریخ  تجاوزی صورت گرفته باشد که در آن نه یک تیر خالی شده باشد نه یک نفر کشته شده باشد.

همکاران گرامی !

آنچه گردا گرد اوکرائین می گذرد تاباننده آنچیزی است که امروز  و در طوال دهه گذشته  در جهان گذشت. پس از پایان نظام دو قطبی در جهان ، ثبات بزرگتری پدید نیامد. سازمانهای  تعیین کننده بین المللی  قدرتمند تر نگشتند، بلکه متاسفانه اغلب  تضعیف هم شدند. همکاران غربی ما ، ایالات متحده آمریکا در راس آن، نه حکمفرمائی حقوق بین المللی بلکه حکمرانی هر که زورش بیشتر را دنبال می کنند. آنها مدعی هستند که چون مستثنی و ممتاز هستند مجازند سرنوشت جهان را تعیین کنند، و فقط آنها هستند که صاحب حق هستند.(…) آنجا که علیه کشورهای مستقل به زور متوسل می شوند، ائتلاف  تشکیل می دهند، به پیروی از این اصل که » هرکه با ما نیست برماست «. برای آن که به تجاوزات خود ظاهر قانونی بخشند قطعنامه هائی به تصویب  سازمانهای بین المللی می رسانند،  و اگر به دلیلی موفق به این کار نشوند شورای امنیت سازمان ملل را  از بیخ و بن،  بکلی ، نادیده می گیرند.

هنوز خوب بیاد داریم  که در 1999 در یوگسلاوی  همین کار را کردند. باورکردنی نبود، آنچه با چشم خود میدیدی نمی توانستی باور کنی که در پایان قرن بیستم، هفته ها، پایتخت یک کشور اروپائی – بلگراد –  را بمباران  و موشک باران کنند و پس از آن اشغال واقعی صورت گرفت. کجا بود قطعنامه شورای امنیت که  اجازه این عملیات را داد ؟  قطعنامه ای در کار نبود. پس از آن افغانستان آمد و عراق و نقض صریح  قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل در مورد لیبی ، که بجای ایجاد باصطلاح فضای ممنوع پرواز آنجا را نیز  بمباران کردند.

یک سلسله انقلاب های «رنگین» ساخته شد. قابل درک بود که مردم آن کشورها از استبداد، فقر و  نداشتن آینده سیر شده بودند اما از این احساسات با کلبی مسلکی سوء استفاده شد. به این کشورها معیار هائی تحمیل شد که  به هیچ وجه نه با  نوع زندگی آنها هماهنگ بود، نه با سنت های آنان نه با فرهنگ مردمان آن. حاصل آن  نه دموکراسی بود نه آزادی ، حاصل هرج و مرج بود، گسترش خشونت، یک سلسله سرنگونی ها. » بهار عربی» تبدیل شد به » زمستان عربی».

یک چنین سناریوئی هم در اوکرائین  به اجرا در آمد(…)  در آنجا یک لشگر آموزش دیده، و مسلح را به میدان آوردند.

این ها در زمانی رخ داد که روسیه تلاش می کرد  با همسایگان غربی خود گفتگو کند. ما پیوسته می خواهیم اعتماد سازی را تقویت کنیم، ما میل داریم مناسباتمان چند جانبه، شفاف و صادقانه باشد. ولی گامی بسوی ما برداشته نشد. بر عکس ، ما را بارها و بارها فریب دادند، پشت سرما تصمیم گرفتند، ما را در برابراعمال انجام شده قرار دادند. چنین بود گسترش ناتو بسوی شرق، با ایجاد  زیرساخت نظامی در مرزهای ما در همان حال به ما تاکید می کردند » این ها به شما مربوط نمی شود» گفتنش ساده است،  مربوط به شما نمی شود .

 در مورد  نظام  دفاعی راکتی هم همین طور بود. بی اعتنا به هشدارهای ما، ماشین کار خودش را می کرد، جلو می رفت. همین طور بود در مورد تعلل در مذاکرات مربوط به ویزا، در مورد تحقق  راه یافتن ما به بازار آزاد بین المللی برای یک رقابت صادقانه .

 امروز در معرض تهدید تحریم ها قرار گرفته ایم، ولی ما همین امروز هم با محودیت های فراوانی روبرو هستیم.  مثلا در دوران » جنگ سرد » نخست ایالات متحده آمریکا و بعد هم دیگر کشورها، فروش بسیاری از تکنولوژی ها و ابزارها را به  اتحادجماهیر شوروی ممنوع ساختند. فهرستی از این اقلام در باصطلاح » فهرست کمه کن » ( شورای کمک های متقابل اقتصادی) هست. امروز آن را ظاهرا عوض کرده اند، اما فقط ظاهرا، در واقع  هنوز بسیاری از ممنوعیت های گذشته برجای خود باقی مانده اند.

دائما می کوشند ما را در گوشه ای در تنگنا قرار دهند، چون ما موضعی مستقل داریم. اما این هم مرزی دارد. در مورد اوکرائین همکاران غربی ما  با ابلیس هم پیمان شدند، رفتاری خشن در پیش گرفتند، دور از مسئولیت و غیر حرفه ای .(..)

http://www.jungewelt.de/2014/03-19/012.php

سلام های دوستان نظامی میان روسیه و ناتو رد و بدل شد

سلام های دوستان نظامی

میان روسیه و ناتو رد و بدل شد

یونگه ولت – ترجمه رضا نافعی

در روزهای پیش از همه پرسی در کریمه، روسیه و غرب مواضع حقوقی خود را در بارۀ مشروعیت رفراندم در کریمه اعلام کرده بودند. در حالیکه روسیه مراجعه به آراء عمومی را مشروع می دانست دولت های غربی – و نیز تازه بقدرت رسیده ها در کیف – رفراندم را حتی پیش از وقوع آن غیر قانونی می خواندند. در این دعوای حقوقی بحث بر سر آن بود که کدام قانون باید مبنای عمل قرار گیرد. غرب قانون جاری اوکرائین را مبنا می دانست. طبق این قانون مراجعه به آراء عمومی مشروعیت ندارد، زیرا طبق قانون اساسی اوکرائین هرگاه مسئله تعیین مرزهای کشور مطرح باشد مراجعه به آراء محلی بی اعتبار است، در چنین موردی باید مجموعه کشور در رفراندم شرکت کند و رای خود را اعلام دارد. هدف این قانون آنست که جداسری را دشوار سازد، اما مردم کریمه و دولت آن که هوادار روسیه است، به این تدبیر بی اعتنا بودند زیرا آنها درست همین را می خواهند. یعنی جدا شدن از اوکرائینی که ناسیونالیست ها رهبری آن را در دست گرفته اند.

روسیه نیز موضع خود را به این دلیل قانونی می دانست که متکی بر منشور سازمان ملل متحد و حق خودمختاری خلق هاست .

بنا بر این اختلاف بر حسب ظاهر بر سر آن بود که کدام قانون باید مبنای عمل قرار گیرد :

1- قانون کشوری یا

2- قانون بین المللی.

پیروی ازمورد اول به این دلیل نادرست بود که به قول معروف اگر می خواهی لجنزاری را خشک کنی نباید از غورباغه ها بپرسی. از سوی دیگر حقوق بین المللی نیروی اجرائی ندارد مگر سازمان ملل متحد و این سازمان در این مورد نمی تواند اظهار نظر کند. شنبه گذشته اجلاس فوق العاده شوری امنیت سازمان ملل تشکیل شد و در این مورد رای گرفت، حاصل آن عبارت بود از 13 رای مخالف با رفراندم در کریمه، وتوی روسیه و رای ممتنع چین.

در عین حال، لاوروف وزیرخارجه روسیه گفت که رفراندم کریمه بطور اتوماتیک به این معنی نیست که روسیه شبه جزیره کریمه را تصاحب می کند. لاوروف پس از مذاکرات شش ساعته و بی نتیجه با همتای آمریکائی خود جان کری روز شنبه در لندن گفت «نتایج انتخابات روز یکشنبه باید مبداء مذاکرات برای روشن ساختن آینده کریمه قرار گیرد». از این گفته چنین بر می آید که روسیه می خواهد امکان مذاکرات دیپلماتیک را حفظ کند و خود را اسیر نتیجه رفراندوم نسازد. خواست دیگر لاوروف از کیف این است که به اغتشاشات ناسبونالیست های افراطی پایان دهد که دگراندیشان، مردمی را به زبان روسی صحبت می کنند و هم میهنان ما را مورد تهدید و ارعاب قرار می دهند». اینها نیز حوزه گفتگو را باز نگه می دارد – بشرط آن که غرب بخواهد دستیاران خود را در اوکرائین ساکت کند. آنها که متوجه شده اند فعلا توپ در زمین غرب است بازنشستگان هستند (اشاره به اظهارات شرودر و هلموت کهل دو صدر اعظم پیشین آلمان ) . پس از ارهارد اپلر از پیشکسوتان حزب سوسیال دموکرات ، هنری کیسینجرِ سنگین وزن نیز در همین جهت اندیشه هائی مطرح ساخته است. پیشنهاد کیسینجر این است که اوکرائین وضعی شبیه به فنلاند در دوران جنگ سرد پیدا کند: مستقل باشد ولی میان دو بلوک شرق و غرب بی طرف بماند. البته این پیشنهاد در واقع در بردارنده این فکر نیز هست که اروپا تقسیم شود، فکری که سیاستمدارن فعال اروپا ، آنطور که گفته می شود ، مخالف آن هستند، چون در این حالت منطقه نفوذ روسیه پذیرفته می شود.

در عرصه تهدیدات نظامی ناتو، روسیه فعلا پاسخ متقابل ولی ملایمتر می دهد، به مقیاس 2 بر 1 . آمریکا 12 بمب افکن به لهستان فرستاد، مسکو هم 6 بمب افکن مشابه به بلاروس فرستاد. آمریکا دو هواپیمای آواکس به لهستان و رومانی فرستاد، روسیه هم هواپیمای مشابهی به پایگاه نظامی خود در بلاروس – برانوویچ – فرستاد. هاکرهای طرفدار روسیه، با نام » سایبر برکوت » محض احتیاط و برای نشان دادن توانائی خود روز شنبه چندین ساعت صفحه اینترنتی ناتو را از کار انداختند، از جمله بخش حفاظت از حملات سایبری را با این پیام : به روسای این بخش توصیه می کنیم رمز عبور خود را تغییر دهند » با سلام های دوستانه «

http://www.jungewelt.de/2014/03-17/024.php

اپوزيسيون غرب‌گرا مجري كشتار مردم اوکراین

سیاست روز – اپوزيسيون غرب‌گرا مجري كشتار مردم اوکراین

چند هفته از بحران سیاسی اوکراین می‌گذرد و درگیری غرب و روسیه بر سر این موضوع همچنان ادامه دارد. پس از سرنگونی دولت قبلی اوکراین (که به روسیه گرایش داشت) و به قدرت رسیدن مقامات غرب‌گرا در این کشور، روسیه چند صد نیرو به ناحیه اکثرا روس‌نشین کریمه در شرق اوکراین اعزام کرده؛ اقدامی که با اعتراض اتحادیه اروپا و امریکا مواجه شده است. روسیه می‌گوید مقامات استان خودمختار کریمه (که البته بخشی از کشور اوکراین به حساب می‌آید) برای حفظ جان ساکنان روس‌تبار این منطقه از مسکو درخواست کمک کرده‌اند و روسیه خود را موظف به تامین امنیت آنها می‌‌داند. در آن سو اما مقامات اتحادیه اروپا و امریکا، روسیه را به نقض حاکمیت دولت اوکراین متهم کرده و تهدید کرده‌اند که در صورت پافشاری روسیه بر این موضع، تحریم‌هایی را علیه این کشور وضع می‌کنند. 
سیاست روز در اینباره گفت‌وگویی انجام داده با «جیم دبیلو.دین» (Jim W. Dean) نویسنده و روزنامه‌نگار امریکایی و از دبیران پایگاه خبری – تحلیلی معتبر Veterans Today. آقای دین که مقالات و مصاحبه‌هایش در نشریات اینترنتی مختلف منتشر می‌شود معتقد است کشتارهایی که در تظاهرات‌های اعتراضی اوکراین رخ داد توسط اپوزوسیون و با هدف سرنگونی دولت برنامه‌ریزی و اجرا شد. در ادامه پاسخ‌های این تحلیلگر امریکایی را به پرسش‌های سیاست روز می‌خوانید.
***
همانطور که می‌دانید بحران اوکراین حاصل دو قطبی شدن جامعه این کشور بوده است؛ بخشی از مردم این کشور، که به نظر می‌رسد از اکثريت نسبی برخوردارند، خواهان پیوستن این کشور به اتحادیه اروپا هستند و چنین کاری را منطبق بر منافع اوکراین می‌دانند و بخشی دیگر، معتقدند به نفع این کشور است که رویه‌ای را که در تاریخ معاصر داشته، یعنی نزدیکی به روسیه، حفظ کند. به نظر شما نظر کدام یک از این دو گروه بیشتر با واقعیتتطبیق دارد؟ 
برای پاسخ به این سوال بهتر است نقل قولی بکنم از توماس‌پاین در کتاب «بحران امریکایی»، نوشته شده در سال ۱۷۷۶. او می‌نویسد: «دیوانگی است که مردمی بخواهند از کسانی که تعلق خاطری به عدالت و درستی ندارند توقع لطف و یاری داشته باشند. باید دانست که دلسوزی ظاهری این کسان صرفا تظاهری است در جهت هموار کردن برآورده شدن هدفشان یعنی «فتح»، و استیلا… حیله‌گری روباه همانقدر مرگبار است که خشونت گرگ.» این کاملا درباره موضع غرب در قبال اوکراین صدق می کند. 
در تظاهرات‌های ضد دولتی که چند هفته پیش، هنگامی که یانوکویچ هنوز رئیس جمهور اوکراین بود، در این کشور انجام می‌شد، چند ده نفر از معترضان (و تعدادی از نیروهای پلیس) هدف گلوله قرار گرفته و کشته شدند. رهبران اپوزوسیون غرب‌گرا مدعی‌اند که پلیس یانوکویچ این افراد را کشته است. فکر می‌کنم کشتار این افراد بود که تیر آخر را به دولت یانوکوویچ شلیک کرد. نظر شما درباره این تیراندازی‌ها چیست؟ 
دقیقا. اما من معتقدم تیراندازی‌ها و کشتاری که در روزهای آخر دولت قبلی اوکراین رخ داد توسط خودِ مقامات اپوزوسیون و مزدوران آنها برنامه‌ریزی و اجرا شد. آنها می‌دانستند با این کار می‌توانند موجی را که می‌خواهند ایجاد کنند و ضربه نهایی را بزنند و کودتایشان را به سرانجام برسانند. خیلی غم‌انگیز بود که می‌دیدی معترضان غیرمسلح بخاطر منافع رهبرانشان، به عنوان تکلیفی که برایشان تعیین شده بود هدف قرار گرفته و کشته شوند. متخصصان امنیتی واقعی می‌دانند که پلیس هیچگاه بر ضد معترضانی که در تظاهراتی مسالمت‌آمیز شرکت کرده‌اند و تهدیدی علیه ماموران پلیس ندارند از گلوله‌های واقعی استفاده نمی‌کند. 
امثال من که از سابقه تاریخی این سودای کثیف خبر دارند می‌دانستند که این معترضان به سان بره به سوی کشتارگاه رانده و قربانی می‌شوند. بررسی تیراندازی‌های اولیه هم نشان داده که این تیرها از پشت سر و با زاویه ۳۰ تا ۴۰ درجه شلیک شده‌اند؛ یعنی تیراندازها احتمالا در طبقه سوم یکی از ساختمان‌های دور میدان موضع گرفته بودند تا پس از انجام ماموریت بتوانند سریع متواری شوند؛ و نکته مهم‌تر اینکه تیراندازی‌ها بعضا پشت سر هم و رگباری بوده و جای گلوله‌ها در درخت‌های میدان هم به چشم می‌خورد، را هم در حالی که می‌دانیم تک‌تیرانداز‌هاي پلیس هرگز به این شکل شلیک نمی‌کنند. 
الکساندر یاکیمنتو، رئیس سابق سرویس امنیتی اوکراین هم در گفت‌و‌گویی با کانال یک تلویزیون روسیه گفته که تیراندازی‌ها از ساختمان «فیلارمونیک هال» انجام شده که تحت کنترل نیروهای موسوم به «سرفرماندهی دفاعی» اپوزوسیون (به فرماندهی آندره پاروبی، که در دولت جدید به دبیری شورای دفاع ملی منصوب شد) بودند. 
بله. در واقع این تیراندازها ماشه درگیری بین پلیس و تظاهرکنندگان را چکاندند، چرا که پس از شلیک بدون هدف‌گیری به معترضان، با هدف‌گیری دقیق به چندین نفر از نیروهای پلیس هم شلیک کرده و آنها را کشتند و بدین ترتیب پلیس را تحریک کردند و باعث شدند آنها هم به سوری تظاهرکنندگان شلیک کنند و کشتار تکمیل شود؛ کشتاری که به رهبران اپوزوسیون کمک اساسی کرد تا توافق قبلی‌شان با دولت یانوکویچ را زیر پا بگذارند. 
بعدها گلوله‌هایی که در تن برخی تظاهرکنندگان و پلیس‌های کشته شده یافت شد مشخص کرد که تیرها از سلاح‌هایی یکسان شلیک شده‌اند. جالب است که نه دولت موقت کنونی اوکراین و نه غرب، هیچکدام علاقه‌ای به انجام تحقیقات رسمی درباره این کشتار ندارند و هنگام شنیدن درخواست‌ها برای چنین تحقیقاتی، سکوت می‌کنند. البته روسیه با افشای نوار گفت‌و‌گوی اشتون و اورماس پائت، مسئول سیاست خارجه اتحادیه اروپا و وزیر خارجه استونی که در آن تلویحا گفته می‌شود که تیراندازها از اپوزوسیون دستور می‌گرفتند، به غرب اعلام کرد که از همه چیز باخبر است و در فرصت مقتضی، حقایق این کشتار را منتشر می‌کند. 
شما اقدامات اخیر روسیه در مورد اوکراین، مشخصا اعزام نیروهای نظامی روس به کریمه را چطور ارزیابی می‌کنید؟ 
باید گفت که این اقدام پوتین و همکارانش در مجلس روسیه بسیار هوشمندانه بود. روسیه با این اقدام به غرب نشان داد که از منافعش در اوکراین و سرمایه‌گذاری طولانی مدتی که در این کشور کرده کوتاه نمی‌آید و تسلیم تهدیدهای غرب نمی‌شود. او صریحا گفت که روسیه به هیچ‌وجه از منافعش در اوکراین چشم‌پوشی نمی‌کند. 
امریکا چند روز پیش دو ناو نابودکننده به دریای سیاه فرستاد. به نظر شما آیا این اقدام تهدیدی علیه روسیه است و اینکه واکنش مسکو به این حرکت چه می‌تواند باشد؟ 
من فکر می‌کنم روسیه از این اقدام امریکا خوشحال خواهد شد، زیرا چنین اقدامی دست مسکو را برای عکس‌العمل‌های شدیدتر باز می‌گذارد. اخیرا گزارش‌هایی منتشر شده که نیروی دریایی روسیه قصد دارد در پاسخ به اقدام امریکا، سیستم ضد‌کشتی موسوم به باسشن را که یک سیستم دفاع موشکی خشکی به دریاست را در سواحلش مستقر کند. علاوه بر این، روسیه دو ناو جنگنده‌اش را از مدیترانه به دریای سیاه بازگردانده است. به نظر نمی‌رسد که روسیه مقهور حرکات نظامی امریکا و شرکایش شود. غرب هم خوب می‌داند که ارتش روسیه بسیار قدرتمند است و در مقابل هر تهدیدی، قدرت واکنشی بالایی دارد. 
با توجه به وضعیت کنونی، چه آینده‌ای برای اوکراین می‌بینید؟ 
به نظر می‌رسد غرب و روسیه این کشور را تقسیم خواهند کرد: بخش شرقی(کریمه) که صنایع اصلی اوکراین از جمله صنایع مهم نظامی و نیز منابع نفتی و گازی ارزشمندی در آن قرار دارد تحت کنترل روسیه و بخش غربی هم تحت کنترل اتحادیه اروپا و امریکا خواهد بود. البته این مالیات‌دهنده‌های غربی هستند که باید هزینه کمک‌های مالی کشورهایشان به دولت غرب‌گرای اوکراین را به عهده بگیرند. همانطور که می‌دانید اتحادیه اروپا اخیرا ۱۵ میلیارد و امریکا یک میلیارد به دولت اوکراین کمک مالی کرده است و این کمک‌ها باید ادامه داشته باشند تا غرب بتواند بر منطقه ژئوپولتیک اوکراین غربی نفوذ داشته باشد. روسیه هم با در دست گرفتن منطقه غنی کریمه، عملا به منافع خود می‌رسد.
 
مانی الوند

روسیه، اوکراین و غرب

 آلن وودز 

ترجمه مهرداد امامی

منتشر شده در نقد اقتصاد سياسي

اشاره‌ی مترجم: بحران کریمه که اینک هر لحظه به تنش‌­های آن افزوده می‌­شود، یادآور دورانی است که در آن، احتمال برخورد نظامی مجدد میان نیروهای تأثیرگذار جهانی می‌­رفت و جنگ سرد، مناسب­‌ترین نام برای آن بود. امروز در سال‌­های نزدیک به نیمه‌­ی دهه‌­ی دوم قرن بیست‌­و‌یکم، ولو با توازن متفاوت قوا، بازهم شاهد بروز همان مسایلی هستیم که بخش اعظم قرن بیستم صرف و وقف آن­‌ها شد: حق تعیین سرنوشت، سیاست‌­های امپریالیستی مداخله‌­جویانه، تهدید نظامی، و در یک کلام منافع حیاتی دولت‌­های قدرتمند شمال و مقاومت مردم استثمارشده و عمدتاً بی‌­پناه از شرّ بحران‌­های سیاسی و اقتصادی. آن‌چه گمان می‌­رفت با فروپاشی شوروی از میان رفته، آن به‌­اصطلاح بلوک‌­بندی جهانی میان غرب و شرق، امروز یک‌­بار دیگر در قالب تنش میان قطب‌­های اصلی نظام جهانی، از یک‌سو به نمایندگی ایالات متحد و اتحادیه‌­ی اروپا به منزله‌­ی میراث‌­خواران امپریالیسم و از دیگر سو به نمایندگی روسیه، به مثابه‌­ی نوع نوظهور سرمایه‌­داری امپراتورمآبانه، بروز پیدا کرده است.

بحران در شبه‌­جزیره‌­ی کریمه اساساً پیش‌­بینی‌­ناپذیر است، اما همان‌­گونه که آلن وودز در مقاله‌­ی حاضر استدلال می‌­کند، امکان وقوع هر اتفاقی می‌­رود. در این میان اما، روسیه نسبت به دو رقیب اصلی خود، آمریکا و اتحادیه‌­ی اروپا با اطمینان خاطر بیش‌تری گام برمی‌­دارد، زیرا توازن قوا در کریمه به طور تاریخی به نفع روسیه بوده است. به غیر از اقلیت تاتارهای مسلمان که زخم‌­خورده‌­ی سیاست مهاجرت اجباری از روسیه به دستور استالین بوده‌­اند، و نیز برخی گرایش‌‌های غرب‌­گرایانه در میان بخش‌­های غربی اوکراین، روسیه آرای عمومی را بنا به دلایل تاریخی پیشاپیش از آن خود دارد و به قول وودز، می‌­تواند منتظر شود تا سیر وقایع طی شود و هرگاه خواست تانک‌­های خود را عازم اوکراین سازد. در عین حال، اما نباید از نقش مخرّب شبه‌­نظامیان فاشیست و شووینیست‌­های ملی‌­گرا در میان مردم اوکراین چشم‌­پوشی کرد. غلیان احساسات ملی‌­گرایانه‌­ی افراطی که با حمایت آشکار دولت­‌های غربی از شبه‌­نظامیان فاشیست در قالب اعطای وام‌­های کلان به آن‌­ها پیش می‌­رود، یکی از اصلی‌­ترین خطرهای پیشاروی مردم و مبارزان اوکراین است. نقطه‌­ی تمرکز اصلی وودز در مقاله‌­ی حاضر، علاوه بر محکوم کردن اقدام نظامی از جانب روسیه و اعزام نیرو به کریمه، نقد و افشاگری اقدامات اخیر فاشیست‌­ها و ملی‌­گرایان افراطی اوکراین و اعلام ضرورت مبارزه‌­ی جدی با این قبیل گرایش‌‌ها، آن‌هم به دست خود مردم و طبقه‌­ی کارگر اوکراین است. به همین دلیل است که امروز نیز به‌­سان گذشته، هر آن باید آگاهانه آماده‌­ی مبارزه با نمودهای متفاوت فاشیسم بود. وودز در این مقاله به‌‌خوبی ما را از این موضوع آگاه می‌­سازد.

***

همچنان‌‌که اوکراین پای در ورطه‌­ی آشوب می­‌نهد، صدای طبل جنگ بلندتر می‌­شود. در روز یکشنبه دوم مارس، پرزیدنت ولادیمیر پوتین از مصوبه‌‌ی پارلمان بهره‌‌مند شد تا ارتش روسیه را نه فقط به کریمه، بلکه عازم خود اوکراین کند.

تنها چند روز پس از تحت کنترل درآوردن شبه‌­جزیره‌­ی کریمه به دست مردان مسلح «ناشناس» این تهدید به وقوع پیوست. همان‌­طور که انتظار می‌­رفت، به‌‌سرعت کاشف به عمل آمد که این افراد، سربازان ناوگان دریای سیاه روسیه، واقع در کریمه، بودند. به همین ترتیب، تعجبی نداشت که رییس‌­جمهور جدید کریمه که هواخواه روسیه است، بی‌‌درنگ خواهان مداخله‌‌ی مسکو شد. در عین حال، تظاهرات‌­کنندگان طرفدار مسکو، پرچم­‌هایی بر فراز ساختمان‌­های دولتی در دو شهر شرقی برافراشتند.

رهبران غربی نارضایتی‌‌شان را اعلام کردند و گفتند که روسیه نباید مداخله کند. مسکو مخالفت کرد و خشمگینانه اعتراض کرد که مداخله نخواهد کرد. اما واقعیت چیز دیگری می‌­گوید. در تمام هفته‌­ی گذشته، سربازان روس کاری را در مرزهای اوکراین انجام دادند که به‌عنوان «مانورهای متداول» توصیف می‌­شود.

پوتین با استناد به ضرورت حمایت از شهروندان روسی، به‌‌آسانی موافقت اجماعی سنای روسیه را برای استفاده از نیروهای نظامی در قلمروی مرزی همسایه­‌ی خود، کسب کرد. وی خواستار آن شد که از نیروهای مسلّح «تا زمانی‌که وضعیت سیاسی در کشور به حالت عادی درآید»، استفاده کند: خواسته‌­ای کاملاً معقول و دستکشی مخملین که آشکارا مشت آهنین درون خود را می­پوشاند، زیرا پوتین دقیقاً همین دلیل را برای تعرض به گرجستان در سال 2008 بیان کرد.

این تهدید چیزی که یک کشور مستقل 46 میلیونی در کناره‌­ی اروپای مرکزی قلمداد می‌­شود، بزرگ­‌ترین رویارویی مستقیم میان روسیه و غرب را پس از جنگ سرد ایجاد می‌­کند. شماری از فعالیت­‌های دیپلماتیک در پایتخت‌­های گوناگون با هدف «آرام‌­سازی اوضاع» انجام شده‌­اند. دولت کی­‌یف، اتحادیه‌‌ی اروپا و اوباما اعتراض کردند.

بریتانیا سفیر روسیه را احضار کرد تا مراتب «نگرانی» خود را اعلام کند. چندی نگذشت که وزیر امور خارجه‌­ی بریتانیا، ویلیام هیگ به کی­یف رفت تا احتمالاً هم‌­دلی خود را با دولت موقت آن‌جا نشان دهد. قرار است وزرای اتحادیه‌‌ی اروپا گفت­‌وگوهایی اضطراری انجام دهند. رییس‌­جمهور چک، میلوش زمن، تعرض شوروی به چکسلواکی را در 1968 به یادها آورد.

واشنگتن هشدار داده که اقدامات روسیه «پیامدهایی» خواهد داشت. اما هیچ‌­کس نمی­گوید که این پیامدها چیست. در مقام پاسخ، پوتین با آرامش حق خود را به اعزام نیرو به اوکراین برای «دفاع از منافع مردم روسیه» اذعان داشت. سیاست‌­مداران غربی صدها استدلال­ دارند، اما پوتین نیز هزاران هزار نیروی نظامی، تانک و اسلحه دارد. و نظر به این‌که نیروهای ناتو از آن منطقه بسیار فاصله دارند، نیروهای نظامی پوتین در نزدیکی مرز اوکراین در حال گرد آمدن هستند و بعضی از آن‌­ها پیش‌‌تر در کریمه مستقر شده‌­اند، زیرا مقرّ ثابت نیروی دریایی روسیه در آن‌جا قرار دارد.

تنش هر ساعت بین هر دو طرف افزایش می‌­یابد. رییس‌­جمهور وقت اوکراین، الکساندر ترشینف، در خطابه‌­ای تلویزیونی از مردم خواست که آرامش خود را حفظ کنند. (همه دقیقاً بر همین موضوع تأکید می‌‌کنند). وی از اوکراینی­ها خواست که اختلاف‌­ها را در کشور کنار بگذارند و گفت که آن‌­ها نباید به خاطر تحریک‌­ها خشمگین شوند و نزول کنند. او در عین حال اذعان داشت که ارتش را در وضعیت هشدار کامل گذاشته که اصلاً نمی‌­توان آن را پیام آرامش‌­بخش دانست.

نخست‌­وزیر آرسنی یاتسنیوک، که در کنار ترشینف قرار می‌­گیرد، گفت که «متقاعد» شده که روسیه مداخله‌­ی نظامی نخواهد کرد، «زیرا این امر می­‌تواند آغاز جنگ و پایان تمام مناسبات باشد.»

وحشت و مصیبت در اوکراین

وضعیت در اوکراین تماشایی است. سرخوشی ناشی از نخستین روزهای پس از برکناری یانوکوویچ از بین رفته و جای خود را به حال و هوایی بیمناک و پرتنش داده است. تصادفی نیست که نخستین مصوبه‌­ی پارلمان در طول اولین جلسه پس از بازگشایی‌­اش رأی به حذف زبان روسی به عنوان دومین زبان رسمی بود. بنا به گزارش­های متعدد، دارودسته­ی فاشیست­ها از مجلس (Rada) در زمان تصویب این رأی «محافظت می‌­کردند». این شبه‌­نظامیان فاشیست اکنون در پلیس و نیروهای مسلّح ادغام شده‌­اند و رهبران‌­شان در حال کسب مناصب مهم در وزارت‌­خانه‌­های دفاع، امنیت داخلی، دادستانی عمومی و سایر وزارت‌­خانه‌­های اصلی هستند. آیا شگفت نیست که کارگران و روس‌‌زبانان باید احساس نگرانی کنند؟ اگر آن‌­ها می‌‌ترسند، بدین خاطر است که دلیلی برای ترس دارند.

زمانی که پوتین از تهدید مردم روس­‌زبان اوکراین صحبت می‌­کند، دروغ نمی‌­گوید. رسانه­های غربی نقش فاشیست­ها را در جنبش میدان اروپا (Euromaidan) به صورت نظام‌­مند دست‌­کم نادیده گرفته­اند. به‌­سان همیشه، رسانه‌­های غربی هر جنبشی را که مخالف دولتی باشد که آن‌­ها را به عنوان «مبارزان آزادی» دموکراتیک نمی‌­پذیرد، بر مبنای اصلی دیرینه: یعنی دشمنِ دشمنِ من، دوست من است، معرفی می‌­کنند. اجازه دهید به خاطر آوریم که واشنگتن هم طالبان و هم بن­لادن را ـ مادامی که روس­ها را می‌­کشتند و نه آمریکایی‌­ها را ـ به منزله‌­ی «مبارزان آزادی» توصیف می­‌کرد.

برکناری یانوکوویچ چراغ سبزی برای فاشیست‌­ها بود تا برنامه‌­ای را علیه حزب کمونیست (حمله به ساختمان‌­های مرکزی آن، آتش زدن اقامت‌­گاه‌­های رهبران آن، بستن نشریات و غیره) به اجرا درآورند. این تاکتیک‌‌های جسورانه‌ی فاشیست‌­ها کاملاً نشان می‌­دهد که آن‌­ها احساس می‌‌کنند از خارج قدرتمندانه پشتیبانی می‌­شوند. این موضوع بیش‌تر به ایالات متحد (یا بخشی از حکومت آمریکا و حزب جمهوری‌­خواه) برمی‌­گردد تا به آلمان. اکنون به صورت رسمی مشخص است که ایالات متحد در 20 سال گذشته حدود 5 میلیارد دلار در حمایت از اپوزیسیون در اوکراین سرمایه‌­گذاری کرده و پیوند میان فاشیست‌­های باندریت و ایالات متحد به سال‌­های حکومت ریگان برمی‌­گردد.

یهودستیزی به‌­ناگزیر چهره‌­ی زشت خود را در اوکراین نمودار کرده است. یک کنیسه در زاپوریژیا در جنوب‌­شرقی کی‌­یف مورد حمله واقع شد. در نتیجه، خاخامی سرشناس به یهودیان توصیه کرد که خانه‌­های خود را ترک نکنند و مقامات اسراییلی از یهودیان اوکراین دعوت می‌­کنند که به اسراییل مهاجرت کنند. این امر بدین معنا نیست که یک رژیم فاشیستی تمام‌­عیار با حمایت ایالات متحد اکنون کنترل وضعیت را در دست دارد، بلکه به معنای آن است که نقش نسبتاً مستقل و قدرت فاشیست­‌‌ها، عاملی حائز اهمیت در وضعیت کنونی است و چیزی است که دست‌­یابی به مصالحه و حفظ آن را دشوارتر می‌­سازد.

دارودسته‌­ی راست‌گرایان، ملی‌­گرایان افراطی و فاشیست­‌ها در حال گردن‌­کشی بوده‌­اند. چپ­‌گرایان مورد حمله قرار گرفته‌‌اند. روستیسلاو واسیلکو، دبیراول کمیته­‌ی حزب کمونیست لویو به طرز وحشیانه‌­ای مورد حمله قرار گرفت. ریه­‌های او آسیب دیدند و جمجمه‌­اش شکست. وضعیت وی در بیمارستان در حالت بحرانی است. از این دست موارد به وفور یافت می‌­شود.

چنین چیزهایی به نحوی قابل انتظار حال و هوای ترس و خشم در مراکز صنعتی اوکراین شرقی ایجاد کرده‌­اند. فعالیت اصلی حزب کمونیست (KPU) بسیج افراد به منظور دفاع از مجسمه­‌های یادبود لنین بوده که در بسیاری از مکان­ها در اوکراین غربی تخریب شده‌­اند. در شرق اوکراین، گردهمایی‌­های مردمی روزانه با مشارکت هزاران نفر برگزار می‌­شود.

خلأیی در چپ وجود دارد که باید پُر شود. کاندیدای معقول می‌­توانست حزب کمونیست باشد. متأسفانه، پس از 2004، حزب کمونیست در عوض اتخاذ موضع طبقاتی مستقل، خود را تابع آن بخش از اولیگارشی ساخت که یانوکوویچ و حزب نواحی نمایندگی‌­اش می‌­کردند. استدلال آن‌­ها این بود که یانوکوویچ در مقابل رقیب خود، یوشنکو، «شرّ کم‌تری» بود. این استدلال اشتباهی جدی بود. شاید واکنشی بود به تجربه‌­ی پیشین مبارزه علیه کوشما همراه با یوشنکو.

به هر ترتیب، گزارش­‌هایی وجود داشته‌­اند مبنی بر این‌که حزب کمونیست (برای مثال در لوگانسک) در حال رشد است. ارقام دقیقی در اختیار ندارم، اما به نظر می‌­رسد که تمام شعبه‌­های حزب کمونیست در جنوب و شرق شاهد رشد بوده­اند. شگفت‌‌آور نیست. توده‌­ها با حس تهدید فزاینده از جانب فاشیست‌­ها و ملی‌­گرایان افراطی، به طور طبیعی جذب سازمان‌­های توده‌‌ای می‌­شوند که بیش‌تر با آن‌­ها مأنوس‌­اند و به نظر به عنوان یک طبقه و نیز در مورد هویت آن‌­ها به منزله‌­ی مردمانی روس، حامی منافع‌­شان هستند. به رغم تمام سیاست‌­های نادرست رهبران حزب کمونیست، بیان همبستگی مستحکم و حمایت ما از کمونیست‌­های اوکراینی در برابر این تهاجم فاشیستی امری ضروری است.

وضعیت در کریمه

کریمه کانون گرایش‌‌های حامی روسیه است. این منطقه ـ شبه‌­جزیره‌­ای در ساحل دریای سیاه اوکراین ـ 2.3 میلیون سکنه دارد که اکثریت آن‌­ها خود را به لحاظ قومی روس می‌­دانند و به زبان روسی سخن می‌­گویند. کریمه در انتخابات ریاست‌­جمهوری سال 2010 رأیی قاطع به یانوکوویچ داد و بسیاری از مردم آن‌‌جا اعتقاد دارند که یانوکوویچ قربانی یک کودتاست ـ کودتایی که منجر به تلاش­‌های جدایی‌‌طلبان در پارلمان کریمه شد تا در این مورد رأی‌­گیری شود که آیا باید از اوکراین جدا شوند یا خیر. در واقع، روسیه در بیش‌‌تر دویست سال گذشته قدرت مسلط در کریمه بوده، زیرا در 1783 این منطقه را ضمیمه‌­ی خود کرد. با این حال، مسکو کریمه را در 1954 به اوکراین کرد که در آن هنگام بخشی از اتحاد شوروی بود منتقل کرد. اقوام روس این اتفاق را اشتباهی تاریخی تلقی کردند که اکنون باید اصلاحش کرد. با این حال، تاتارهای مسلمان اهل کریمه، اقلیتی بزرگ را نمایندگی می‌­کنند. پیش از این استالین اکثریت جمعیت این منطقه را به صورت جمعی در 1944 به خاطر هم­‌دستی ادعایی با متجاوزان نازی­ در جنگ جهانی دوم، اخراج کرد.

ترکیب قومیتی در کریمه پیچیده است: با استناد به سرشماری سال 2001، اوکراینی‌­ها 24 درصد جمعیت را در مقایسه با 58 درصد روس­ها و 12 درصد تاتارها تشکیل می‌­دهند. تاتارها پس از فروپاشی شوروی در 1991 به منطقه بازگشته‌­اند و موجب تنش‌­های پایداری با روس­‌ها بر سر حقوق ارضی شده‌­اند. نگران­کننده‌­ترین عامل در این معادله، منازعه‌­ای است که میان کنش‌‌گران روس و تاتار در خیابان‌­ها پدیدار شده است.

پس از برکناری یانوکوویچ وضعیت در کریمه به‌‌سرعت وخیم‌­تر شده است. در پی تسخیر پارلمان کریمه در سیمفروپل به دست شبه‌­نظامیان روس، نمایندگان مجلس رأی به تغییر دولت محلی دادند و اعلام همه‌­پرسی در مورد استقلال در 25 مه کردند. نتیجه‌­‌ی این همه‌­پرسی پیشاپیش قابل‌‌‌پیش‌‌بینی است. اکثریت کریمه متشکل است از قومیت روس که اکنون مصرانه خواهان بازگشت از اوکراین به روسیه هستند.

کریمه اکنون کاملاً خارج از کنترل دولت کی‌­یف است. نیروی دریایی روسیه تمامی فرودگاه‌­ها را بسته و دسترسی به کریمه اینک ناممکن است، چنان‌‌که فرستاده‌­ی اتحادیه‌‌ی اروپا هنگامی که قصد عزیمت به منطقه را داشت، به آن پی برد. کریمه به صورت رسمی بخش قانونی اوکراین باقی می‌‌ماند ـ روسیه زمانی که در 1994 به همراه ایالات متحد، انگلستان و فرانسه تفاهم‌‌نامه‌‌ای امضا کرد تا یکپارچگی سرزمینی اوکراین حفظ شود از این وضعیت پشتیبانی می‌­کرد. دولت کی­‌یف به دیگر امضاکنندگان این پیمان برای کمک متوسل شده است. اما آن‌‌چه رسماً قانونی است یک چیز است، و آن‌چه اتفاق می‌­افتد چیز دیگر. بنا به گفته‌­ی سولون آتنی: «قانون همانند تارهای عنکبوت است: موجود کوچک در آن گیر می‌­افتد و موجود بزرگ­ پاره‌­اش می‌­کند.»

کلبی‌مسلکی ایالات متحد و اتحادیه‌ی اروپا

کردار و گفتار رهبران ایالات متحد امریکا حاکی از ریاکاری است. در حالی که خواهان آن‌اند تا روسیه از مداخله در امور داخلی اوکراین عقب نشیند، خودشان مدت‌­هاست که در امور داخلی اوکراین دخالت می­‌کنند و با تمامی ابزارها می‌‌کوشند اوکراین را از مدار مسکو خارج کنند و در حوزه‌‌ی ناتو و اتحادیه‌‌ی اروپا قرار دهند. اَعمال ریاکارانه‌‌­ی آن‌­ها نقشی اساسی در بی‌­ثبات‌­سازی اوکراین ایفا کرده و به فاجعه‌­ی کنونی منجر شده است.

آمریکایی‌­ها روسیه را متهم به نقض حاکمیت ملی اوکراین کرده‌­اند. آیا آن‌­ها خودشان حاکمیت ملی عراق، افغانستان و یوگسلاوی را نقض نکرده‌­اند؟ آن­ها روسیه را متهم به نقشه‌­کشی برای تجزیه‌­ی اوکراین می‌­کنند. آیا آن­ها خودشان طرح تجزیه‌­ی یوگسلاوی و چکسلواکی را نکشیدند و آن را به اجرا در نیاوردند؟ آیا آنان فعالانه تشویق به تجزیه‌­ی اتحاد شوروی نمی­‌کردند که از آن زمان به جنگ‌­ها، کشتارها و مصیبت‌­های بسیار منجر شده است؟

امپریالیست‌­های آمریکایی در حالی که به دفاع از آزادی و دموکراسی تظاهر می‌­کنند، درنگ نکردند تا به منظور براندازی دولت طرفدار مسکو ویکتور یانوکوویچ، به عناصر فاشیست و نازی وام دهند. در حالی که به دفاع از استقلال و حاکمیت ملی اوکراین تظاهر می­‌کنند، وضعیتی ایجاد کرده‌­اند که از نابودی کامل اوکراین به عنوان دولتی متحد خبر می‌­دهد.

اتحادیه‌‌ی اروپا با فریب مردم که اگر اوکراین به جای مسکو، تحت کنترل برلین درمی‌­­آمد، آن‌گاه مشکلات اقتصادی‌اش ناپدید می­شد، از شهروندان اوکراینی با آغوشی باز استقبال می‌­شد تا در اروپا کار و زندگی کنند، و بانک مرکزی اروپا به مردم قدرشناس میلیاردها یورو پول ارزانی می­داشت.

بسیاری از اوکراینی­ها، خسته از دهه‌­ها فساد، تقلب و آشفتگی اقتصادی چنین چیزی را باور کردند. اما این از آغاز تا پایان دروغ بود. اوکراین احتمالاً در اروپا تنها جایی است که در آن، مردم با پرچم‌­های اتحادیه‌‌ی اروپا به خیابان می‌­روند. در یونان همین پرچم را می‌‌سوزانند. تقریباً در هر کشور دیگری نام اتحادیه‌‌ی اروپا با نفرین و دشنام به زبان می‌­آید. تفاوت در این است که مردم دیگر کشورها معنای اتحادیه‌‌ی سرمایه­دار اروپا را واقعاً تجربه کرده‌­اند، در حالی که برای اوکراینی‌­ها، اتحادیه‌‌ی اروپا صرفاً یک رؤیاست.

اکنون اوکراینی‌­ها شروع به درک واقعیت خواهند کرد. اقتصاد کشور پای در عرصه‌­ی هولناکی نهاده است. دولت کی­یف رسماً ورشکسته است. بانک مرکزی اوکراین محدودیت 15000 هریونیایی (معادل 1000 یورو، 820 پوند) برای برداشت‌­های نقدی روزانه وضع کرده تا از هجوم به بانک‌­ها و فروپاشی کامل پول رایج جلوگیری کند. دولت کی‌­یف می‌­گوید که در عرض دو سال آینده 35 میلیارد دلار نیاز دارد تا از پس پرداخت وام‌­هایش برآید. اما چه کسی این پول را خواهد پرداخت؟ روسیه قسط بعدی وام 15 میلیارد دلاری را به تعویق انداخته است. اتحادیه‌‌ی اروپا پولی به کی­یف ارسال نمی‌­کند یا مقدار کمی می‌­فرستد، تنها سیلی از واژه‌‌‌های زیباست که نثارشان می‌­کند. اما واژه‌‌ها شکم‌‌های خالی را سیر نمی­‌کنند.

آیا این آغاز جنگ جهانی سوم است؟

احتمال دارد که چنین باشد، زیرا در صدمین سالگرد 1914 است که برخی از افراد اشباح سارایوو را مشاهده می‌­کنند. آیا این آغازگر جنگ جهانی سوم است؟ این قبیل قیاس‌­های تاریخی سطحی‌­اند و فارغ از هر محتوای واقعی. توازن قوای جهان ابداً شبیه به توازن قوای 1914 نیست. همچنین منافع دولت‌­های درگیر هم چنین وضعیتی ندارند.

در 1914، آلمان مجبور شد برای دفاع از متحد خود، اتریش، وارد جنگ شود و در هر حال، در پی بهانه‌­ای برای جنگ بود. در این‌جا، منفعت حیاتی آلمان، اتریش، روسیه، فرانسه و بریتانیا دخیل بود. ترور فرانتس فردیناند در سارایوو صرفاً جرقه‌­ای بود که موجب آتش خانمان‌­سوز اروپایی شد که دهه‌­ها بود که آمادگی آن را داشت. یک نکته‌­ی ساده برای تأکید بر تفاوت‌‌­ها کارساز خواهد بود. وقایع سارایوو بی‌‌درنگ به اتمام حجت اتریش با صربستان منجر شد که مرکب از شرایطی بود که صرب‌ها هرگز نمی‌‌توانستند آن را بپذیرند. این بدین خاطر است که اتریش نیز در پی بهانه‌­ای برای تجاوز به صربستان و درهم کوبیدن آن‌جا بود.

موقعیت در این‌‌جا از چه قرار است؟ آمریکا موضع خود را در قبال «تجاوز» روسیه تغییر داده، هرچند ارتش‌اش به اوکراین تجاوز نکرده (اما پیشاپیش در کریمه حضور داشته است). چراکه آمریکا در اوکراین منفعت حیاتی ندارد. البته آمریکا دوست دارد شاهد نابودی پایگاه دریایی روسیه در کریمه باشد. اما این منافع اقتصادی نبود که اَعمال مداخله‌­جویانه‌­اش در حیات سیاسی اوکراین ـ اَعمالی که نیرومندانه به بی‌­ثبات‌­سازی کشور یاری رساندند و از این‌رو وضعیت کنونی را موجب شدند ـ را تحمیل کرد. اوکراین برخلاف عراق نفت ندارد، اما بدهی‌­های هنگفتی برای پرداخت دارد و آمریکا نیز بدهی‌­های خودش را دارد.

آمریکا به سرنوشت مردمان اوکراین یا اوکراین به عنوان یک ملت علاقه‌­مند نیست. آمریکا نمی­‌خواهد هیچ مسئولیتی در قبال مشکلات اقتصادی‌­اش برعهده بگیرد. آن‌چه همواره خواهانش بوده و مدت‌­ها می‌­خواسته، جدا ساختن اوکراین از روسیه است. این بخشی از راهبرد ژئوپولیتیکی درازمدت تضعیف روسیه و از بین بردن نفوذ آن در بین دولت­‌هایی بوده که از آن اتحاد شوروی بودند.

روسیه که خود را قربانی غرب در یوگسلاوی، عراق و همین اواخر لیبی دیده است، اکنون دست به مرزکشی و جدایی‌­گزینی زده است. این امر پیش‌تر در گرجستان روشن شده بود و در سوریه نیز روشن است. اما از منظر مسکو، اوکراین بسیار مهم‌­تر از همه‌‌‌ی این‌­هاست. «استراتژیست­ها» در واشنگتن عوامانه‌‌ترین و کوته‌‌بینانه‌‌ترین جماعت هستند. محاسبه‌‌ی آن‌­ها در مورد واکنش روسیه به‌‌جد اشتباه بود. اکنون به شگفت‌­زدگی اقرار می‌­کنند. اگر چنین چیزی درست باشد، ظاهراً به جای فکر کردن درباره‌‌ی این موضوعات دارند ذهن‌‌شان درگیر طعم ساندویچ‌های مک دونالد است!

غرب قدرت کلبی‌‌­مسلکانه‌­ای را در اوکراین تعقیب می­‌کند. نه مرکل و نه اوباما به فکر منافع مردم اوکراین نیستند. مسئله‌­ی پیوستن اوکراین به ناتو مطرح شده است. پیشاپیش به نخستین گام این فرایند یعنی «همکاری نظامی» اشاره شده است. اما تحت هیچ شرایطی روسیه نمی­‌توانست حضور ناتو و استقرار جنگ­‌افزارهای ضدّموشکی آمریکا را در خاک اوکراین بپذیرد. همه‌­ی این‌­ها حاکی از اقدام و تحریکی خصمانه است که علیه روسیه به کار افتاده است. از این منظر، واکنش مسکو هم منطقی و هم گریزناپذیر بوده است.

اما نه، این ­بار با 1914 یا 1939 طرف نیستیم. حتی با جنگ سرد نیز مواجه نیستیم. این­ دوران پس از جنگ سرد است و دلیلی وجود ندارد که جنگ لفظی کنونی به نبردی نظامی میان قدرت‌­­های اصلی منجر شود. وضعیت شبیه 1968 نیست که ارتش شوروی چکسلواکی را تسخیر کرد. این­بار مسکو از حمایت بسیار در اوکراین برخوردار است. مسکو می‌­تواند منتظر شود و اجازه دهد که وقایع سیر خود را طی کنند. آن‌گاه می‌­تواند هر زمان که دلخواهش بود مداخله کند و مطمئن باشد که مورد استقبال دست‌­کم بخش بزرگی از مردم اوکراین واقع می­‌شود.

روزی دیگر پوتین با اوباما به مدت یک­‌ساعت و نیم صحبت کرد. محتوای این مکالمه هنوز معلوم نیست. آن‌‌چه آشکار است این است که این مکالمه مطلقاً هیچ‌­چیز را حل نکرد. وزیر امور خارجه‌­ی آمریکا، جان کری، از تمام طرفین خواسته که «عقب بنشینند و از هرگونه اعمال تحریک‌­­آمیز خودداری کنند». کری که بوی جهنم به مشامش می‌­رسد، به روسیه هشدار می‌­دهد که فعالیت­هایش «پیامدهایی» خواهد داشت. این پیامدها چیست؟ پیشنهاد او اخراج موقت روسیه از گروه 8 است، چیزی که برای مرد حاضر در کرملین خیلی نگران‌‌کننده نیست.

به‌­تازگی روسیه در صحنه‌­ی جهانی بارها آمریکا را کنار زده است. پوتین در مورد سوریه اوباما را تحقیر کرد و در میان حلقه‌­های حاکمه‌­ی ایالات متحد، خشمی از سر استیصال در این مورد وجود داشته است. اوباما رییس­‌جمهوری ضعیف و بی‌­اراده تصویر می‌­شود که ناتوان از مقابله با روس‌­هاست. می‌‌توان پیش‌‌بینی کرد که جمهوری‌­خواهانی چون جان مک‌­کینِ مرتجع و متعصب، به همین خاطر به اوباما حمله می‌­کنند.

اما پیشنهاد مک‌­کین چیست؟ اقدام نظامی نیست. او از دولت آمریکا می‌­خواهد تا قانون گسترده‌­تری را وضع کند که دولت آمریکا را قادر سازد تا مقامات روس را به جرم نقض حقوق بشر تحریم کنند. شاید این ایده‌­ی بدی نباشد که مقامات آمریکایی ناقض حقوق بشر نیز مجازات شوند. این کار برای مدت زیادی دیوان عدالت بین‌­المللی را مشغول نگه می‌­دارد. اما این افکار شیرین هیچ‌‌گاه به ذهن آقای مک‌­کین نمی‌­رسد. او حتی نمی‌­داند که این «مقامات روس» بی­نام و نشان دقیقاً چه‌گونه باید از روسیه استرداد شوند. اما تفکر منطقی هرگز نقطه‌­ی قوت جمهوری‌­خواهان در کل و مک­کین به طور خاص نبوده است.

انگلستان به آمریکا، فرانسه و کانادا در به تعویق انداختن مقدمات حضور سران کشورهای گروه هشت در روسیه در ماه ژوئن پیوسته است. وزیر امور خارجه‌­ی بریتانیا، ویلیام هیگ، داروی قوی‌تری در برابر روس­ها تجویز کرد: او قصد دارد پاراالمپیک سوچی را تحریم کند. این اتفاق ­راستی باعث می‌شود که روس­ها خیلی نگران شوند!

اما در مورد خانم مرکل، رهبر بی‌­چون‌و‌­چرای اتحادیه‌‌ی اروپا، که تمام این ستیزها را به وجود آورد، چه؟ او نیز همانند اوباما زمان کوتاهی تلفنی با رییس­جمهور روسیه صحبت کرد. بار دیگر، محتوای دقیق این مکالمه افشا نشده است (به جز برای سازمان سیا، که طبق معمول، مکالمات را شنود می‌­کند). اما تا جایی که می‌­دانیم، رهبر آلمان شدیداً دیدگاه روس‌­ها را درک می‌­کرد.

همه‌­چیز صمیمانه بود و با این عهد آلمان‌­ها خاتمه یافت که پیوندهای نزدیک خود را با روسیه حفظ کنند و به گفت‌­وگوی دوستانه ادامه دهند. چرا تمام این اتفاقات بسیار دوستانه و صمیمانه بود؟ آیا این اتفاقات به این واقعیت مسلّم ربطی ندارد که روسیه تأمین‌‌کننده‌‌ی اصلی گاز آلمان است؟ شاید آنجلا نگران باشد که اگر به ولادیمیر سخت بگیرد، او وسوسه شود ارسال گاز را متوقف کند؟ شاید هیچ­گاه نخواهیم دانست.

غرب با زبان‌­های مختلفی صحبت می­‌کند: پیام واشنگتن همانند پیام لندن نیست و پیام برلین کاملاً متفاوت از هر دوی آن‌­هاست. یک چیز خیلی آشکار است. در تمام این مبادلات دوستانه و نه چندان دوستانه، هیچ‌­کس به این نکته که ممکن است تأثیری بر فکر پوتین داشته باشد، اشاره‌‌ای نکرده: امکان اقدام نظامی.

آندرس فاگ راسموسن دانمارکی («اسکاندیناوی زیبای») با آن چهره‌‌ی بی‌‌احساس، که معمولاً برای ناتو یعنی ایالات متحد سخن می‌­گوید، از روسیه خواسته تا نیروهایش را به پایگاه‌­هایش بازگرداند. او این کار را به شیوه‌­ی معمول اسکاندیناوی یعنی به نرمی، وقار و بسیار مؤدبانه انجام داد:

«ما از روسیه می‌­خواهیم که از تنش­ها بکاهد… نیروهای خود را به پایگاه­هایش بازگرداند و از مداخله در هرکجای اوکراین بپرهیزد.» او که در بروکسل صحبت می‌­کرد، با لحنی اطمینان‌‌بخش‌‌تر عنوان کرد که اوکراین «شریک ارزشمندی» برای ناتو است و باید اجازه داد که آینده‌­اش را خود تعیین کند. سپس با محکوم کردن روس­ها به خاطر «تجاوز»، از آن­‌ها درخواست گفت‌‌وگو کرد.

بار دیگر خبر از نوعی اتمام حجت نبود. این دلیل بسیار خوبی برای سکوت راسموسن است: او به‌خوبی می­‌داند که اقدام نظامی از جانب غرب اصلاً در دستورکار نیست.

 

ارتش اوکراین

اوکراین روسیه را به خاطر اِشغال نظامی از طریق ارسال نیروی دریایی به منطقه‌­ی کریمه متهم کرده است. اما در این مورد چه می‌­توان کرد؟ به لحاظ نظری، اوکراین بزرگ‌­ترین ارتش در اروپاست که مجهز به سلاح‌­ها و فناوری مدرن است. اما تمام گزارش‌­ها حاکی از آن است که ارتش اوکراین، همانند بقیه‌‌ی بخش‌‌های دولت، سال­ها از بی‌­توجهی، مضیقه‌­ی مالی و فساد آسیب دیده است. علاوه بر این، ارتش اوکراین به‌­ناگزیر تمام تناقضات جامعه‌­ی اوکراین را بازتاب خواهد داد و شامل همان تقسیم‌‌بندی‌‌ها خواهد شد. ارتش تحت فشار شدید می‌­تواند پاره‌‌پاره شود.

حتی در چند روز گذشته که فرمانده‌­ی تازه منصوب‌‌شده‌­ی نیروی دریایی اوکراین در انظار عموم سلسله‌‌مراتب را کنار گذاشت و در حضور رهبر جدید طرفدار روسیه‌­ی آن، قسم وفاداری به منطقه‌­ی کریمه خورد، این فرضیه کاملاً اثبات شد. از آن‌‌جا که دریادار دینز برزوفسکی که تازه شنبه سکان نیروی دریایی را به دست گرفت که دولت کی‌­یف به تهدید تجاوز روسیه واکنش نشان داد، این کار ضربه‌‌ی ویرانگری داشت. دریادار قسم خورد که «اکیداً از فرمان‌­های فرمانده‌­ی ارشد جمهوری خودمختار کریمه اطاعت و از زندگی و آزادی مردمان کریمه دفاع کند». پی‌‌آمدهای سرپیچی برزوفسکی در سرتاسر نیروهای مسلح اوکراین احساس خواهد شد.

تلویزیون بی­بی­سی روز گذشته­ تصاویر تفنگ‌­داران اوکراینی را که در پایگاه کریمه در محاصره‌‌ی سربازان روسی بودند پخش کرد. چهره‌‌های این مردان جوان حکایت از نگرانی داشت، نه نافرمانی. آن نگرانی چندان ارتباطی به ترس نسبت به زندگی­های‌شان نداشت، بلکه بیش‌تر مربوط به این می­شد که به تفنگ‌­داران دستور دهند که به کسانی شلیک کنند که تا چند روز پیش، دوستان و رفقای‌شان بودند. آن­‌ها آشکارا میلی به جنگیدن نداشتند. اگر این اصل ناپلئون را بپذیریم که در جنگ «نسبتروحیه با امور فیزیکی نسبت سه به یک است»، آن‌گاه ظرفیت مبارزه­‌ی این نیروها نزدیک به صفر است.

بنابراین بعید است که ارتش اوکراین آماده‌­ی نبرد باشد، دست‌­کم در زمان کنونی، هرچند می‌­تواند این وضع تغییر یابد. حتی احتمالش کم‌‌تر است که بتواند به نحوی موفقیت‌­آمیز تجاوز روسیه را عقب براند، چه برسد به این‌که کریمه را بازپس گیرد که پیشاپیش همه‌چیز به­جز نامش اشغال شده است.

چه­‌کار می‌­توانند انجام دهند؟ پارلمان اوکراین از شورای امنیت سازمان ملل خواسته که بحران آشکار در کریمه را به بحث بگذارد. البته شورای امنیت همیشه و همیشه بحث می­‌کند، اما بعد هیچ کاری نمی‌‌کند. حتی بی‌­ضررترین قطعنامه در مورد اوکراین را روسیه که به‌‌راحتی عضو شورای امنیت است وتو خواهد کرد. اکنون هر اتفاقی بیفتد، کریمه از دست رفته است.

اکنون چه خواهد شد؟

وقتی یانوکوویچ پس از برکناری ناپدید شد، در سطح گسترده‌‌ای چنین پنداشته می‌­شد که پوتین او را کنار گذاشته است. اما سپس در روسیه دوباره پیدا شد. وی در شهر روستف – آن – دون، نزدیک مرز اوکراین، کنفرانسی خبری برگزار و ادعا کرد همچنان رییس‌­جمهور قانونی اوکراین است. دادستان عالی اوکراین گفته که او از روسیه خواهد خواست که یانوکوویچ را استرداد کند، در صورتی‌که اثبات شود که او هنوز در آنجاست. اما پوتین در حال انجام بازی قدیمی امپراتوران روم است که همواره آماده‌­ی مهمان‌­نوازی از پادشاهان و شاه‌­زادگان پناهنده‌­ای بودند که بعدها می‌­توانستند پوششی مناسب برای تجاوز به سرزمین­های‌شان برای بازگرداندن‌‌‌شان به قدرت باشد، البته تحت سلطه‌­ی رومی‌­ها.

آیا ممکن است که روسیه و ایالات متحد به مصالحه برسند؟ این موضوع اساساً غیرمحتمل نیست. اما جریان وقایع حاکی از پی‌‌آمدهای احتمالی دیگری است و سرعت اتفاقات زیاد است. احتمال تجزیه‌­ی اوکراین هر لحظه بیش‌‌تر می‌‌شود اما با درنظرگرفتن بزرگی سرزمین و موقعیت اوکراین، پی‌آمدها در واقع گسترده و مهم‌‌اند. چنین اتفاقی بدون خشونت و حتی جنگ داخلی نمی‌­تواند انجام شود. روسیه آن‌‌گاه ناگزیر به مداخله است. از آن‌جایی که اتحادیه‌ی اروپا ارتشی ندارد، مداخله‌­ی روسیه در چنین شرایطی هیچ پی‌‌آمدی نخواهد داشت.

گفتنی است که کلیتشکو، دست‌­نشانده‌­ی آلمان‌­ها، حتی در فهرست کابینه‌­ی جدید نبود. یاتسنیوک، دست‌‌نشانده‌‌ی آمریکایی‌‌­ها، به صدر رسیده است. روشن است که واشنگتن همین امروز در کی‌­یف ابتکار عمل را در دست دارد. می‌‌توان انتظار داشت که آمریکایی‌­ها (دست‌­کم در گفتار) موضعی جنگ‌­طلبانه اتخاذ کنند. با این همه، دامنه‌­ی هر آتش‌افروزی‌‌ای در اوکراین در وهله‌­ی نخست به روسیه و اتحادیه‌‌ی اروپا خواهد رسید، در حالی که دولت ایالات متحد فاصله‌­ی مناسبی از وقایع گرفته­ است (یا این­گونه فکر می­‌کند).

یاتسنیوک از چند جهت تحت فشار است. از یک سو، ملی‌­گرایان افراطی متعصب، به پشتیبانی جمعیت حاضر در میدان استقلال، در کمینش نشسته‌‌اند. از دیگر سو، واشنگتن با اطمینان بخشیدن به وی که از پشتیبانی کامل واشنگتن برخوردار است و حرف‌‌هایی از این دست، به او می‌­گوید که محکم بایستد. این وضعیت به‌‌شدت مستعد انفجار است.

در اوکراین شرقی خشم فوران می‌کند. توده‌‌های خشمگین برخی از هواداران دولت کی‌‌­یف را بدون تعارف از ساختمان‌­های دولت محلی در خارکف بیرون انداختند. شرق به‌سرعت از دامنه­‌ی کنترل دولت مرکزی خارج می‌­شود. دولت مرکزی به منظور متوقف کردن این جدایی چه می‌­تواند بکند؟ اگر کاری نکند این جریان ادامه خواهد یافت. اگر سعی کند مداخله‌­ی نظامی انجام دهد، برخوردی خونین روی خواهد داد و تانک­‌های روس بی‌‌درنگ از مرز عبور خواهند کرد. پوتین به اوباما هشدار داد: هر تهدید نسبت به جمعیت روس اوکراین و روسیه بدون واکنش نخواهد بود. کوچک­‌ترین دلیلی وجود ندارد که فکر کنیم پوتین بلوف می‌زند.

حال‌‌وهوای مسکو سخت­‌تر می­شود. یک تظاهرات کوچک ضدجنگ به‌‌سرعت پراکنده شد و در پی آن یک تظاهرات عظیم در حمایت از اقدام احتمالی نظامی رخ داد. اگر، چنان‌‌که کاملاً محتمل است، دولت کی­‌یف سعی کند که با استفاده از نیروی نظامی کنترل خود را بر این منطقه دومرتبه اعمال کند با حمام خون مواجه می‌شویم، تانک­های روس روز بعد وارد خواهند شد و هیچ­‌چیز جلوگیر­شان نخواهد بود. علاوه بر این، اکثر مردم از آن­ها به عنوان نیروهای رهایی­‌بخش­ استقبال می‌‌کنند.

محال است پیشاپیش بدانیم که نیروی مسلح اوکراین در چنین وضعیتی چه‌‌قدر توان خواهد داشت. همان‌­طور که ناپلئون گفته است جنگ پیچیده‌­ترین معادلات است. با این حال، نمی‌­دانیم که ارتش اوکراین چه‌گونه می‌­تواند در برابر تجاوز روس­ها مقاومت کند. هم دولت کی‌‌­یف و هم غرب ممکن است در برابر عمل انجام‌­شده قرار گیرند که نسبت به آن با شدت بسیار اعتراض کنند اما نمی‌­توانند در موردش کاری کنند. این می‌­تواند نخستین مرحله‌­ی تجزیه‌­ی اوکراین باشد که برای تمام اوکراینی‌­ها و طبقه‌­ی کارگر بین‌­المللی فاجعه است.

برای یک اوکراین سوسیالیستی متحد

اگر قرار است پوتین، مرکل و اوباما سرنوشت اوکراین را تعیین کنند، چه چیز از حاکمیت ملی اوکراین باقی می‌­ماند؟ روسیه به همراه ایالات متحد، انگلستان و فرانسه در تفاهم‌‌نامه‌‌ای که در 1944 امضا کردند متعهد به پشتیبانی از یکپارچگی سرزمین اوکراین شدند. اما مانند همه‌‌ی تفاهم‌نامه‌ها این هم یک ورق‌­پاره است. همواره در نهایت این نیروی قهر است که مسایل واقعی را رقم می‌‌زند. در چنین وضعیتی ناله‌­های صلح‌­جویانه‌‌ای مانند «علیه جنگ»، «برای صلح» و غیره هیچ ثمری ندارند. ضروری است که برمبنای واقعیت‌های جاری این وضعیت، دست به اقدام بزنیم.

دیپلماتی دانا زمانی گفت: «ملت­ها دوست ندارند، تنها منفعت دارند.» کاملاً درست است. پوتین به نفع مردم روس‌­زبان اوکراین کاری نمی‌­کند. اوباما و مرکل نیز چنین کاری در قبال اوکراینی‌­ها انجام نمی‌­دهند. همه‌­ی آن‌­ها با انگیزه‌­ی منافع شخصی ملی و کوته‌­بینانه‌­­ی خود یعنی منفعت ثروتمندان و قدرتمندان، بانک‌­داران، سرمایه‌­داران و الیگارش‌‌هایی که حاکمان حقیقی جامعه‌­ی سرمایه­داری‌­اند، پیش می‌­روند.

اشتباه مهلک کارگران اوکراین این است که توهماتی درباره‌­ی انگیزه‌­ی قدرت‌­های خارجی داشته باشند. مردم روس‌­زبان اوکراین، که شامل گردان‌‌های عظیم طبقه‌­ی کارگر می‌­شوند، برای نجات به مسکو چشم دوخته‌اند، در حالی که بسیاری از اوکراینی‌­ها در بخش غربی برای رستگاری از طریق اتحادیه‌‌ی اروپا انتظار می‌­کشند. هر دوی آن­‌ها اشتباه می‌‌­کنند و دیر یا زود از اشتباه خود پشیمان خواهند شد.

خاستگاه همه‌­ی این فلاکت به فروپاشی اقتصادی هولناک اوکراین پس از فروپاشی شوروی برمی‌­گردد. واقعیت مسلّم این است که سرمایه­‌داری هم در اوکراین و هم در روسیه ناکام مانده است. تنها مُشتی الیگارش فوق ثروتمند به ­واسطه‌­ی تاراج کردن دارایی دولت، خود را ثروتمندتر کرده‌­اند، در حالی که میلیون‌­ها نفر از مردم عادی سخت گرفتار فقر شده­‌اند. بر مبنایی سرمایه‌­دارانه، هیچ راه‌­حلی ممکن نیست. کشش افسون‌­گر آمریکا و اتحادیه‌ی اروپا، بسیاری از افراد را در اوکراین غربی فریفته است. اما آن‌­ها به‌زودی پی خواهند برد که این یک دام است. آن­‌ها در آغوش آهنین صندوق بین­المللی پول خود را در موقعیتی بسیار بدتر خواهند یافت.

در مورد مردم اوکراین شرقی چه‌طور؟ اگر روسیه چیره شود، آیا مشکلات آن­‌ها حل خواهد شد؟ وضعیت اقتصادی پیش از این بد بوده، اما تجزیه‌­ی اوکراین اوضاع را بسیار بدتر خواهد کرد. «سخاوت» مسکو خیلی طول نخواهد کشید. به­‌‌ویژه اگر قیمت نفت و گاز روبه کاهش گذارد که گریزی هم از آن نیست. اقتصاد روسیه رو به افول است و جنگ با اوکراین، حتی اگر پیروزی به همراه داشته باشد، کاملاً همچون چاشنی بحران ایفای نقش خواهد کرد. امروز صبح اعلام شد که بورس اوراق بهادار مسکو سقوط شدیدی را تجربه کرده است. این هشدار اتفاقی است  که در راه است.

با این حال، بدترین پی‌‌آمدها سیاسی خواهند بود نه اقتصادی. تهاجم روسیه و تجزیه‌­ی اوکراین بی‌­شک مجموعه‌­ای از وقایع را ردیف می‌­کند که می‌­توانند منفی‌­ترین پی‌آمدها را برای آگاهی طبقه­‌ی کارگر به طور بین‌­المللی و به‌­ویژه در اروپا داشته باشد. این اتفاق تا حدّ زیادی نزاع‌­های ملی را تقویت می‌‌­کند و همان‌­طور که در یوگوسلاوی دیدیم، هیولاهایی پدید می‌‌آورد. خون‌­ریزی حس نفرت و خصومتی پدید می‌‌آورد که می‌­تواند نسل‌‌­ها تداوم یابد.

مورد کریمه از این نظر به طور مشخص نگران‌­کننده است. تاتارهای مسلمان اهل کریمه که دشمنی‌­شان با روسیه به اخراج آن‌­ها به دست استالین در طول جنگ جهانی دوم بازمی‌­گردد، خصمانه مخالف هر نوع برگشت به سمت مسکو هستند. اگر، آن­گونه که اکنون گریزناپذیر است، کریمه به روسیه الحاق شود، تنش‌­ها و برخوردها میان روس‌­ها و تاتارها بالا خواهد گرفت. می­توانیم شاهد شکل‌­گیری گروه‌­های تروریستی و حتی چریکی مانند چچن باشیم که با وجود تمام هراس‌­های معمولی که در پی دارد، آماده‌­ی مبارزه‌­ی مسلحانه‌­ی خون‌­بار با روسیه‌­اند.

در خود اوکراین نیز همین اتفاق می‌­افتد: حملات تروریستی، بمب‌­گذاری‌­ها، کشتار بی­‌مهابای شهروندان: یعنی تمام چیزهای وحشتناکی که اغلب در یک کشور پس از دیگری، در یوگسلاوی، عراق، افغانستان، روسیه، لیبی و غیره شاهدشان بوده‌­ایم. زمانی که چنین روندی آغاز شود، متوقف کردنش دشوار است. جنون تروریستی گسترش خواهد یافت و به روسیه و اروپا، جایی که حضور شمار عظیم مهاجران روس و اوکراینی می‌­تواند زمینه‌­ای آماده برای کشتارها و بمب‌­گذاری‌­های انتقام‌­جویانه‌­ی تروریستی باشد، سرایت می‌­کند.

مردم اوکراین شرقی ممکن است با فراغ بال به ورود نیروهای روس خوشامد بگویند، اما چنین چیزی بیشتر مبتنی بر امید است تا واقعیت. علاوه بر این، مردم کی­یف و مناطق غربی که با امیدواری به برلین و واشنگتن چشم دوخته‌­اند، ناامید خواهند شد. آن­‌ها تصور می‌­کنند که «اوضاع بدتر از این نمی­شود». متأسفانه، اوضاع می­تواند بارها و بارها بدتر از این شود.

ما خواهان اتحاد طبقه­ی کارگر و اتحاد اوکراین هستیم. اما تنها ضامن حقیقی این امر مبارزه‌­ای انقلابی علیه الیگارشی است. نمی­‌توانیم این کار را بر عهده‌­ی کسی جز طبقه‌­ی کارگر اوکراین بگذاریم. کارگران مسکو که حمایت خود را از اقدامات دولت­شان اعلام می‌­کنند، حامی جنگ نیستند بلکه پشتیبان برادران و خواهران خود در اوکراین هستند. آن­ها این کار را مبارزه علیه فاشیسم می‌‌دانند. اما طبقه­ی کارگر هنگامی که متحد باشد و برای تغییر جامعه بسیج شود تنها نیرویی است که می­تواند فاشیسم را شکست دهد،.

آیا شکست فاشیسم در اوکراین ضروری است؟ البته! فاشیست‌­ها و شوونیست­‌های اوکراینی دشمنان ما هستند. باید قاطعانه با آن‌­ها برخورد شود. طبقه‌­ی کارگر، حزب کمونیست و اتحادیه‌­های کارگری باید شبه‌­نظامیان ضدفاشیست را که پیشاپیش ظهور کرده‌­اند، گسترش و بسط دهند. کمیته‌­های ضدفاشیست باید به کل جنبش اوکراین، هم اوکراینی‌‌زبانان و روس‌‌زبانان، هم تاتارهای اهل کریمه و هم یهودی­ها، بپیوندند. قدرت سازمان‌­یافته‌­ی طبقه‌­ی کارگر اوکراین می‌­تواند فاشیست‌­ها را در هم بکوبد، اما تنها به شرطی که نگذاریم بین‌­مان تفرقه بیفتد.

تفرقه‌­‌افکنی میان طبقه‌­ی کارگر اوکراین اقدامی جنایتکارانه است. هیچ دلیل راستینی برای تجزیه‌­ی اوکراین وجود ندارد. صدها سال است که اوکراینی‌­ها و روس‌­ها در کنار یکدیگر زندگی و کار کرده‌­اند. پیوندهای عمیق تاریخی و فرهنگی هر دو مردم را متحد کرده است. این پیوندها همچنان عمیق‌‌اند. پس از آن‌که دارودسته‌­ی مرتجع در مجلس قانونی جزایی علیه زبان روسی تصویب کردند، مردم اوکراینی‌­زبان غرب تصمیم گرفتند به نشانه‌­ی اعتراض 24 ساعت تنها به زبان روسی صحبت کنند و مردم روس‌­زبان شرق نیز طی همین دوره به صورت خودانگیخته همین کار را با زبان اوکراینی انجام دادند. حرکت کوچک اما مهمی وجود دارد که حاکی از آن است که مردمان عادی اوکراین مخالف جنون ملی­‌گرایانه و شدیداً موافق وحدت و یکپارچگی‌­اند.

مردم اوکراین و روسیه نباید به حکومت­‌های خود، که تنها پوششی برای حکمرانی الیگارشی منحط سرمایه­داری‌­اند، اعتماد کنند. آنان باید تنها به خودشان، به وحدت و آگاهی طبقاتی خودشان اعتماد کنند. نگذارید عوام‌­فریبی دروغ­‌گویانه‌­ی ملی­‌گرایان و سمّ مهلک نژادپرستی فریب‌­تان دهد. آنان باید با تمام قوای خود برای وحدت مقدس طبقه­‌ی کارگر فراتر از همه‌‌ی تفاوت­های ملی، قومی، زبانی و مذهبی­ مبارزه کنند! (…) سرانجام آن‌که پوتین، یانوکوویچ یا یاتسنویک یا هر حزب یا فراکسیون بورژوازی دیگر، هیچ‌‌یک نمایندگان مردم نیستند.

لندن، 3 مارس 2014

منبع:

Allan Woods, Russia, Ukraine and the West: Will there be war?

چه کسى هيتلر را مسلح و به او پرداخت نمود؟

مايکل پرنتى در ابتداى مقاله خود «فاشيسم گويا» مينويسد:
در حاليکه در محله موسوم به محله ايتالياى کوچک نيويورک قدم ميزنم٬ از مقابل مغازه عجيب و غريبى عبور ميکنم که تصاوير و زير پوشهايى منقش به بنيتو موسولينى را نشان ميدهد· پس از ورود به مغازه از فروشنده ميپرسم که چرا چنين اقلامى را ميفروشد٬ او پاسخ ميدهد «خب٬ هستن کسانى که اونو دوست دارن· و ميدونيد٬ ما در کشورمون شايد به آدمى مٽل موسولينى احتياج داريم·» پاسخ او نشان دهنده اين بود که فاشيسم بعنوان چيزى بيش از يک کنجکاوى تاريخى زنده است·
خواننده محترم٬ وقايع جارى در اوکراين انتشار دوباره مقاله زير را که توسط  ماريو سوزا٬ يکى از کادرهاى قديمى حزب کمونيست سوٸد٬ در سال ۲۰۰۷ نوشته و توسط من٬ در سالى که بياد نمياورم٬ ترجمه شد ضرورى ميسازد·
وقايعى که در آلمان نازى گذشت٬ که شرايط را براى ظهور هيتلر فراهم آورد٬ تصادفى نبود· و آنچه که در اوکراين در جريان است نيز تصادفى نيست· هيتلر با کمک سرمايه سرمايه داران و اشراف آلمان و بقيه جهان امپريالىستى قدرت را بدست گرفت و همانطور که شاهد هستيد در اوکراين نيز هواداران او با کمک سرمايه هاى جهان امپرياليستى قدرت را بدست گرفته اند· در حال حاضر اوکراين به مکه فاشيستهاى سراسر جهان مبدل شده است· هوادارن هيتلر با جمع آورى پول و ارسال تبريکات صميمانه خود به دولت ضد بشرى اوکراين ورود رسمى و دوباره فاشيستها را به صحنه سياسى جهان تبريک ميگويند·
دهه هاست که سرمايه داران فاشيسم و کمونيسم را در کنار هم قرار داده اند· همانطور که ميبينيد و خواهيد خواند اين نه کمونيسم بلکه کاپيتاليسم است که همواره از فاشيسم حمايت و اساسا راه را براى ورود آن به جامعه و بدست گيرى قدرت هموار نموده است·
مقاله زير که شرايط به قدرت رسيدن هيتلر و نازيها را به تصوير ميکشد به منظور درک هر چه بهتر ارتباط تنگاتنگ آن با وقايع جارى در اوکراين خدمت شما خواننده عزيز ارسال شده است·
 چه کسى هيتلر را مسلح و به او پرداخت نمود؟ 
نويسنده: ماريو سوسا
مترجم: پيام پرتوى
مسئله اى که بندرت در نشريات٬ روزنامه ها و کتابهاى تاريخى سرمايه دارى مطرح ميشود اين است که چه کسى به هيتلر پرداخت و او را مسلح نمود. چه کسى تبليغات و دستگاه نظامى نازيها را مورد پشتيبانى مالى قرار ميداد؟ در خلال جنگ جهانى اول هيتلر يک سرجوخه بود و قبل و بعد از جنگ يک زندگى معمولى داشت٬ بدون مشغله اى ثابت. چگونه اين امکان براى هيتلر فراهم آمد که فقط طى چند سال يک دستگاه تبليغاتى بزرگ و حزبى سراسرى را سازماندهى نموده و قدرت را در آلمان بدست بگيرد؟ چه کسى از او پشتيبانى مينمود؟ چه کسى به هيتلر پرداخت ميکرد؟  ……

به دلیل طولانی بودن متن لطفا برای مطالعه مطلب فوق را داونلوود کنید:

 screen-capture-2
 

نازی‌های درون دولت اوکرائین

تیری میسان

تارنگاشت عدالت

دولت اوکرائین، که حاصل یک کودتا است، از طرف قدرت‌های غربی به رسمیت شناخته شد. این دولت تعداد زیادی از اعضای سازمان‌های نازی‌ را دربر می‌گیرد، که سه نفر از رهبران آنها برای متقاعد ساختن انظار عمومی غرب از شقاوت رئیس جمهور قانونی اوکرائین، ویکتوریانوکوویچ تصاویر باسمه‌ای و ساختگی از خشونت و شکنجه منتشر کرده و به آن افتخار می‌کنند. معاون دبیر شورای امنیت ملی جدید اوکرائین روابط نزدیک خود با سازمان القاعده را کتمان نمی‌کند.

کودتائی که توسط سازمان سیا در کیف سازماندهی شد، الیگارش‌ها و گروه‌های رادیکالی را به عنوان نمایندگان دولتی بر سر کار آورد. در بین اعضای این دولت می‌توان تعداد زیادی از رهبران نازی را یافت. این اولین بار پس از جنگ دوم جهانی است که در اروپا سیاست‌مدارانی که خود را با رایش سوم مربوط می‌دانند، برسر قدرت آمده‌اند.

دونفر از اعضای دولت مدعی هستند که با امارات اسلامی در شمال قفقاز، که بنا بر اطلاعات سازمان ملل متحد با القاعده در رابطه است، در تماسند. و یکی از این دو حتا به روسیه رفته بود تا در در کنار القاعده علیه روسیه مبارزه کند.

سه نفر از اعضای این دولت با دستکاری و تحمیق انظار عمومی کوشش کرده بودند خود را به عنوان قربانیان رژیم دمکراتیک یانوکوویچ معرفی کنند.

آندره پاروبی دبیر شورای امنیت و دفاع ملی (اداره‌ای که وزارت دفاع و ارتش را کنترل می‌کند). یکی از موسسین حزب ناسیونال سوسیالیستی اوکرائین
دیمیتری یاروش معاون دبیر شورای امنیت و دفاع. رهبر سازمان (سه‌شاخ) استپان بانده‌را (*)و طیف راست. (*)استپان باندرا، همدست نازی‌های هیتلری در سال ١٩۴١، پیشاپیش ورود رسمی نیروهای آلمان به خاک اوکرائین ، در شهر «لمبرگ» دست به کشتار مردم زد و بیش از ٧٠٠٠ نفر از کمونیست‌ها و یهودیان شهر را به قتل رساند. یاروش در چچن دوش به دوش اسلامگرایان جنگیده و روز اول مارس ٢٠١۴ از امیر قفقاز شمالی، دوکا عمروف که سازمان ملل متحد او را عضو سازمان القاعده شناسائی کرده است، تقاضای کمک کرد. ویدئوی باسمه‌ای که با کارگردانی آندره کوژمیاکین تهیه شده بود، آندره دوبوویک را نشان می‌دهد که در نقش یک پلیس بی‌وجدان، کنشگر بی‌دفاع دیمیتری یاروش را در برف مورد شکنجه و آزار قرار می‌دهد.

 

ایهور تنیوخ وزیردفاع با این که رسما عضویت وی در حزب آزادی سووبودا اعلام نشده است، او در جلسات حزبی این حزب شرکت می‌کرد. او در ایالات متحده آمریکا تعلیم یافته و فرماندهی مانورهای مشترک نظامی اوکرائین و ناتو را به عهده داشت. در طی جنگ گرجستان در سال ٢٠٠٨ او محاصره سواستوپول را سازماندهی کرد و به مقام دریاسالاری نیروی دریائی رسید. انتصاب وی به مقام وزارت دفاع، نیروی دریائی اوکرائین را متقاعد کرد که دولت جدید را به رسمیت نشناسد و پرچم روسیه را به اهتزاز درآورد.
آلکساندر زیش معاون نخست وزیر، عضو حزب آزادی (سووبودا*)، یکی از مخالفین سرسخت سقط جنین حتا در موارد تجاوز جنسی. * SWOBODA انجمن سراسراوکرائینی آزادی، یک حزب اوکرائینی پوپولیستی راست و ناسیونالیستی رادیکال است. برخی از ناظران آن را راست افراطی، سامی‌ستیز،، فاشیستی و یا نئونازی تعریف می‌کنند. (ویکی‌پدیا)

 

سرگی کویت وزیرآموزش و پرورش عضو حزب آزادی سووبودا
آندره موخنیک وزیر محیط زیست و منابع طبیعی عضو حزب آزادی سووبودا
ایگور شوایکا وزیر کشاورزی و تغذیه عضو حزب آزادی سووبودا
دیمیترو بولاتف وزیر جوانان و ورزش عضو سازمان دفاع از خود اوکرائین UNA-UNSO(*). او ادعا کرد که از ٢٢ تا ٣١ ژانویه ربوده، محبوس و به شدت شکنجه شده است. پس از آن به آلمان رفته تا خود تحت درمان قرار دهد، البته بدون آن‌که با هیچ خبرنگاری تماس گرفته باشد. البته وزیرامور خارجه اوکرائین لئونید کوچارا اعلام کرد که او سالم و تندرست است و این امر تنها یک صحنه سازی بوده است. (*) حزب راست افراطی و ناسیونالیستی اوکرائین که روز ٣٠ ژوئن ١٩٩٠در شهر لمبرگ تاسیس شد … وجه مشخصه سیاسی این حزب سامی ستیزی و موضع ضد روسی آن است. این حزب در انتشارات خود منکر هولوکاست می‌باشد… (ویکی‌پدیا)
تاتیانا چورنوول رئیس کمیسیون ملی ضدارتشاء عضو سازمان دفاع از خود اوکرائین UNA-UNSO.
اولک ماخنیتسکی دادستان کل اوکرائین عضو حزب آزادی سووبودا

 

پیامدهای نقش آلمان در حوادث کودتائی اوکرائین

اشپیگل آنلاین – نوشته یاکوب آوگ اشتاین. ترجمه رضا نافعی

 

منتشر شده در تارنماي آينده ما 

» آلمان بزرگتر از آنست که  رویدادهای جهان را فقط تفسیر کند» این سخن را  اشتاین مایر، وزیر خارجه آلمان اخیرا اظهار داشت. حال، با حوادث اوکرائین درک می کنیم که منظور وزیر خارجه چه بوده است. المان در کیف فقط مفسر نبود بلکه فعالانه دخالت کرد. حاصل آن یک مصیبت دیپلماتیک شد.

اشتاین مایر و صدر اعظم آلمان «مرکل» بی خبر بودند یا می خواستند خیلی زرنگ باشند؟ می خواستند به اوکرائین کمک کنند یا می خواستند آدم ناجنسی چون پوتین را سرجای خودش بنشانند؟ هیچکدام از این حساب ها درست از آب در نمی آیند. یا تجزیه یا جنگ –  حالا  اوکرائینی ها باید هزینه سنگینی بپردازند برای تن در دادن به وسوسه غرب.  مسئولیت آن به گردن آلمان هم هست.

هفته پیش روزنامه  »فرانکفورتر آلگماینه » با شور و شعف نوشت: «اشتاین مایر، وزیر خارجه، پس از بازگشت به وزارت خارجه، قدرت خود را به اثبات رسانید.» این تمجید برای قراردادی بود که در اوکرائین بین دولت و اپوزیسیون به امضاء رسید و اشتین مایرهم در آن سهیم بود -تمجیدی که عجولانه بود. درست در  همان آغاز سیاست خارجی تازه آلمان، حدود و ثغور آن مشخص شد. ولی دیپلماسی یعنی داشتن توانمندی ادراک. این سخن استاد سالخورده دیپلماسی کیسینجر است. باید دنیا را با چشم دیگران دید. دیگران، در این مورد، روس ها هستند.

هنگامی که قرارداد همکاری با اتحادیه اروپا به کیف عرضه شد، انتظار دفتر صدارت عظما و وزارت خارجه آلمان از روسیه چه بود؟ هنگامی که اپوزیسیون اوکرائین را تشویق می کردند که علیه یانوکویچ دیکتاتور – که به هر حال رئیس جمهوری انتخاب شده بود- بپا خیزند، چه انتظاری داشتند؟ وقتی که دولت کودتا را ( آقایان تازه به صحنه آمده در کیف را باید  به همین اسم نامید)   بی معطلی برسمیت شناختند. چه انتظاری داشتند؟

 

پوتین نمی خواهد شریک غرب باشد

 

روس ها چه بنظرشان می آمد هنگامی که جان مک کین سناتور آمریکائی  در دسامبر سال گذشته از آن بالا، با سماجت پشت میز خطابه در میدان استقلال کیف خطاب  به حاضران در میدان گفت: «مردم اوکرائین! این فرصت، فرصت  شماست! این لحظه شماست! جهان آزاد با شماست! آمریکا با شماست!» روس ها چه بنظرشان می آمد هنگامی که کلیچکو – بوکسور و الیگارش گازی، تیموشنکو، بلافاصله پس از کودتا  دعوت شدند که در  اجلاس احزاب خلقی اروپائی که قرار بود در دوبلین برپا گردد حضور یابند؟

پوتین نمی خواهد شریک غرب باشد. او در کار ایجاد امپراتوری بزرگ خود در فراقاره ارو- آسیاست. بی اعتمادی متقابل حد و مرز ندارد. به دلائل قابل فهم از هر دو طرف. اما در اینجا یک تضاد منافع  واقعی مطرح است. اوکرائین یعنی مرز میان شرق و غرب، شکافی که کشور را به دو بخش تقسیم می کند، شکافی  است که هیچگاه بسته نمی شود.

هنگامی که وزیر خارجه ما اطمینان می دهد که در اوکرائین شطرنج جهانی  بازی نمی شود ما از او خوشمان می آید. ولی ولادیمیر پوتین نه در کاته گوری حق تعین سرنوشت دموکراتیک فکر می کند و نه در کاته گوری جهان دیجیتال. برای او اوکرائین یک حصار است: یک دیوار دفاعی است  که جلوی قلعه او قرار دارد. به همین دلیل «جنگ سرد» هم از اینجا شروع نمی شود. ریشه ها عمیق تر ار این هاست. این «بازی بزرگ» است که رودیارد کیپلینگ از آن سخن گفته است. بازی بزرگ  انگلیس و روسیه  بر سر آسیای مرکزی ، در قرن نوزدهم.

 

قوانین بین المللی نقش فرعی دارند

 

بریژینسکی طراح بزرگ نقشه های راهبردی آمریکا در سال 1998 نوشت تفاوت بود و نبود اوکرائین برای روسیه در این است که  روسیه بدون اوکرائین «عمدتا یک  امپراتوری آسیائی» است  که باید با تضاد های آسیای مرکزی دست و پنجه نرم کند و با اوکرائین امپراتوری  نیرومندی است که اروپا و آسیا را دربر می گیرد».

در این عرصه حقوق بین المللی نقشی فرعی ایفا می کند- مانند حملات هواپیماهای بی سرنشین آمریکائی در مرز پاکستان، یا اشغال کرانه باختری اردن توسط اسرائیل، یا   چین  که خودسرانه در دریای جنوبی چین مرز تعیین می کند. وقتی صحبت بر  سر دفاع از علائق  باشد روسیه جدی است.

 ولی اگر پوتین حتی یک «دموکرات  ناب» هم می بود، که هیچوقت نبوده است، بازهم، دست کم در کریمه نمی توانست از هیچ چیز بگذرد.  این را آلمان ها باید خوب بدانند. به هر حال آن کس که بعدا کاترین دوم تزار روسیه گشت و لقب کبیر هم به او داده شد، یک شاهزاده خانم آلمانی بود و معشوق او شاهزاده پوتیومکین در سال 1783 کریمه را «از این لحظه به بعد و برای تمام زمان ها » تصاحب کرد….

شاید  هم غرب  دیر زمانی است که  قصد  تقسیم اوکرائین را دارد. با این حساب که اگر دست کم  نیمی از اوکرائین  هم طرف ما باشد بهتر است تا تمامش طرف روسیه باشد. به هر حال خطری از سر دنیا گذشته است اگر این بحران به تجزیه  کریمه ختم شود.

اوکرائین و چپ «پاستوریزه»، «دمکراتیک» و بشر دوست

دنیای جوان

تارنگاشت عدالت

در اوکرائین فاشیست‌های اوباش صدها دفتر حزب حاکم «حزب مناطق» و همین‌طور حزب کمونیست را مورد حمله قرارمیدهند و ویران می‌سازند. مجسمه‌های لنین و دیگر قهرمانان روس سرنگون می‌گردد و کمونیست‌ها نگران جان و حیات خود و خانواده‌هایشان هستند. مجلس پس از سرنگونی رئیس‌جمهور یانوکوویچ توسط «بلوک راست» به معنای واقعی کلمه تحت کنترل قراردارد. در مقابل درب ورودی RADA (مجلس شورای اوکرائین) یک گروه مزدور شبه نظامی جنبش مایدان مستقر است. به قول مسئول حزب کمونیست شهر کیف، آندره مدودف نمایندگان در حال حاضر در گروگان هستند. از رسانه‌های ماین استریم گرفته تا شبکه اینترنتی گروه‌های چپ مثل «مارکس ۲۱» وقایع سیاسی در اوکرائین را «انقلاب» معرفی می‌کنند و به آن خوش آمد می‌گویند. البته گروه اول ترور سازمان‌یافته را بکلی نادیده می‌گیرد و گروه دوم مردم را دعوت به فاصله گرفتن از کسانی می‌کنند که زیر ضربه ترور قرار دارند(!).

مدودف گفت فاشیست‌های اوکرائینی نه تنها در خیابانها گشت می‌زنند بلکه مجلس را نیز در کنترل خود دارند. در روزهای اول پس از سرنگونی دولت، نمایندگان به پارلمان اسکورت شده، در مجلس محبوس گشته و زیر فشار گذارده شدند تا به خواست‌های راست‌ها گرد بنهند. مدودف وضعیت کنونی را «دمکراسی ساخت غرب» نام نهاده است. در کیف مثل آرسنی یازن‌یوک نخست وزیر جدید از حزب میهن ، هرکس که خواهان مقام و یا منصبی باشد، باید اول به مایدان برود و از طرف اشغالگران، دقیق‌تر بگوئیم، از طرف فاشیست‌ها تائیدیه بگیرد. دمکراسی در کیف پس از سرنگونی «دیکتاتور» تنها صوری و برای خالی نبودن عریضه است. برای یادآوری مجدد: یانوکوویچ در پائیز گذشته هنوز طرف مقبول مذاکره برای اتحادیه اروپا بود، ولی پس از خودداری از امضای قرارداد همکاری با بروکسل از «جامعه ارزشی» بیرون افکنده شد.

یکی از خصایص دمکراسی نوین، کوچک‌نشان دادن خطر فاشیسم و فاشیست‌هاست. وزیر امورخارجه آلمان فرانک والتر اشتاین‌مایر، اولگ جاگنی‌بوک، رئیس حزب «سووبودا» که با حزب ناسیونال سوسیالیست‌های آلمانی روابط بسیار نزدیکی دارد، را رسماً وارد صحنه بین‌المللی کرد. ایلیا بودرایسکیس، عضو «جنبش سوسیالیستی روسیه» و کنشگر موقت مایدان در مصاحبه‌ای با سایت «مارکس ۲۱» در مورد فاشیست‌های میدان استقلال می‌فرماید، آنها قلب «جنبش» هستند و در مورد گروهای چاقوکش و زورگیر می‌گوید« نقش آنها عمدتاً مثبت ارزیابی می‌شود، زیرا که درواقع آنها متهورترین و به معنای واقعی کلمه مبارزترین بخش‌های جنبش هستند». در این سایت سازمان او یک جنبش «پلورالیستی، ضدسرمایه‌داری و رادیکال چپ» معرفی می‌شود که هوادار یک «سوسیالیسم نوین و دمکراتیک» است.

در حالی‌که «از نظر عینی متهورترین و مبارزه‌جو‌ترین بخش‌های جنبش» سرگرم «انقلاب ملی» خود هستند و برای تداوم این انقلاب در سطح کشور به کمونیست‌ستیزی پرداخته اند، در این پرتال اینترنتی(مارکس ۲۱) که به گروه‌های چپ‌ نزدیک است، فراخوان به عدم پشتیبانی از کمونیست‌های اوکرائینی تبلیغ می‌شود، زیرا گویا کمونیست‌ها «نقش فاجعه‌باری» ایفا کرده و «مهم‌ترین ستون رژیم یانوکوویچ» بوده‌اند. حتا خیلی بدتر: «آنها از ناسیونالیسم اوکرائینی انتقاد می‌کنند، ولی این انتقاد نه از موضع انترناسیونالیسم، بلکه از موضع شونیسم روسی است و در نتیجه یک ناسیونالیسم را جایگزین یک ناسیونالیسم دیگر می‌کنند». بودرایتسکیس می‌گوید چنین سیاستی را نباید «تحمل کرد … و من به احزاب چپ در اروپا توصیه می‌کنم، روابط خود را با حزب کمونیست اوکرائین قطع کنند».

هیات تحریریه مارکس‌۲۱ به این اتهام که طرف مصاحبه آنها فاشیست‌های اوکرائینی را سربزیر و بی‌خطر معرفی می‌کند طی مقاله‌ای پاسخ داد. «ایلیا منکر وجود و فعالیت‌های نیروهای راست افراطی و احزاب فاشیستی نیست ولی براین عقیده نیست که جنبش مایدان «درهسته اصلی» خود فاشیستی است و با پیروزی آنها رژیم الیگارش‌های هوادار روسیه توسط یک رژیم فاشیستی جایگزین گردیده است». البته هیات تحریریه مارکس‌۲۱ فراخوان «جنبش سوسیالیستی روسیه» در رابطه با بایکوت حزب کمونیست اوکرائین را مسکوت گذارده است.

روزنامه آلمانی «زوددویچه تسایتونگ» که خود را لیبرال چپ می‌داند نیز در مورد تشکیل دولت در اوکرائین می‌نویسد: «رژیم الیگارش‌های هوادار روسیه » توسط رژیم الیگارش‌هایی که هوادار اتحادیه اروپا هستند، جایگزین شد. «قاعدتاً باید لیست کابینه، اشک همه کسانی را که امید به آغازی نوین داشتند، درآورد. … در این لیست می‌توان نام بسیاری از راه‌گشایان نخست‌وزیر سابق یولیا تیموشنکو (که حتا قبل از دوران یانوکویچ هم شهرت خوبی نداشتند) و همین‌طور نوچه‌های الیگارش‌ها، پوپولیست‌های دست راستی و همین‌طور از همه‌جا بی‌خبران را یافت». در این روزنامه هم باز خبری از وجود فاشیست‌ها نیست.

فرارو

ژئوپولیتیک بحران اوکرائین

…. شکاف در این کشور چیز جدیدی نیست. بخش غربی اوکراین مدت ها است که تحت کنترل لهستانی ها است و بخش شرقی آن توسط روسیه رهبری می شود. نتیجه اینکه نیمی از مردم این کشور از رفتن رئیس جمهوری‌شان شاد هستند و طرفدار اتحاد با اتحادیه اروپا و دوری از رژیم متنفذ فاسد روسیه هستند و در مقابل، نیمی دیگر که ناآرامی های کیف را از طریق رسانه های روسیه دنبال می کردند، هنوز خواستار بازگشت یانوکوویچ و حمایت کرملین در مقابل نیروهای فاشیست هستند. …

راه توده

به نقل از اومانیته

حزب کمونیست اوکرائین در بیانیه ای اعلام کرد که دفتر مرکزی حزب کمونیست اوکرائین مورد حمله شورشیان قرار گرفت و ویران شد. معترضان، حزب کمونیست را به «قاتلان» و «مجرمان» و برده ویکتور یانو کویج متهم می کنند. حزب کمونیست اوکرائین در اوایل و در آغاز تظاهرات از سیاست رئیس جمهور فاصله گرفت و خواستار پایان دادن به زور در مقابل معترضان مخالف دولت شد و سرکوب را محکوم کرد و بر نیاز کشور به وحدت ملی و یگپارچگی همه نیروها پافشاری کرد و پیشنهاد همه پرسی در این زمینه را به دولت داد.

بحران اکراین٬ پیش زمینه ها و احتمالات

سرتیب دکتر امین محمد حطیط٬ استاد دانشگاه و متخصص مسائل استراتژیک نظامی٬ لبنان

برگردان٬ زیرنویسها و توضیحات: احمد مزارعی٬ ۴ مارس٬ ۲۰۱۴

تغییرات اساسی در روابط بین المللی و حرکت بسوی نظامی که تک قطبی درآن و سرنوشت دولتها نقش نداشته باشد٬ مورد پذیرش غرب برهبری آمریکا نبود. در گیریهای نظامی که در سوریه جریان دارد زمینه ساز زایش نظام تازه ای است که در آن نه فقط چند قطب٬ بلکه مجموعه های گوناگون استراتژیک٬ وجود خواهد داشت. بدون شک و بنابه مجموعه ای از دلایل٬ میان این مجموعه های تازه استراتژیک٬ تعادل و برابری وجود نخواهد داشت٬ اما مهم اینست که آنان از این پس این توانائیها را خواهند داشت که هرگونه دیکته ای را از جانب هرقدرتی رد کنند و علیرغم همه مشکلات از منافع ملی خود حفاظت کنند. تنها ظهور این چند قطبی در مرحله اولیه خود٬ همه ارکان نظام تک قطبی سابق را بلرزه درآورده و فاتحه آنرا نیز خوانده است. نظام تک قطبی علیرغم کاربرد تمام توان سخت افزاری خود٬ دچار شکستهای فاحشی در افغانستان٬ عراق٬ و لبنان گردید.

غرب پس از شکست در استفاده از سخت افزار٬ اکنون به استراتژی استفاده از نرم افزار٬ روی آورده و با بهره برداری از قدرت عظیم دستگاههای تبلیغاتی٬ اطلاعاتی و دیپلوماتیک٬ باضافه وجود تعداد زیادی نظامهای سیاسی وابسته که آماده اند همه دستورات غرب را باجرا گذارند. غرب برهبری آمریکا ثابت نمود که با سرمایه گزاری بر روی «حریق عربی»٬ توانایی عظیمی در جهت تخریب و خونریزی٬ بدست دیگران داشته و خود با استفاده از ماسک «انسانیت»٬ «دفاع از آزادی ملتها»٬ و «حقوق آنان در برخورداری از نظامی دمکراتیک»٬ در کناری بایستد. این غرب امیدوار است که بتواند٬ آن منافع و رادع اصلی را که بر سر راهش قرار داشته و اجازه نمیدهد بر خاورمیانه طلایی٬ تسلط کامل داشته باشد٬ از میان بردارد.اکنون خاورمیانه تبدیل به منطقه ای استراتژیک شده که تسلط برآن مساوی با تسلط برجهان است٬ اما در خاورمیانه جبهه مقاومتی وجود دارد که اجازه نمیدهد این سیاست تسلط غرب موفق شود٬ این جبهه مقاومت عبارتست از ایران از طرف شرق٬ سپس ساحل لبنان و شمال فلسطین اشغالی در غرب و قلعه خاوری آن سوریه.

در یک برنامه ریزی دقیق٬ غرب با استفاده از امکانات بین المللی٬ همه امکانات خودرا بکار گرفت و مطمئن گردید که میتواند در خلال سه تا چهار ماه سوریه را ساقط کرده و سپس سایر اعضای جبهه مقاومت را متلاشی کند٬ اما مبارزه در میدانهای جنگ٬ نقشه ها و خیالات غرب را با شکست فاحش روبرو ساخت. شش ماه پس از شروع جنگ برعلیه جبهه مقاومت و پس از اینکه این جبهه نشان داد که استوار ایستاده و شکستی درکار نیست٬ روسیه و چین به رو در رویی سیاسی با آمریکا پرداختند و این اولین اعتراض سیاسی در مقابل آمریکا بود و جنبه کاملا استراتژیک داشت. تا دو دهه قبل از این٬ از هنگام تخریب- فروپاشی شوروی سابق چنین ایستادگی در مقابل آمریکا وجود نداشته است. بدون شک حضور یافتن چین و روسیه و مقابله آنها با آمریکا را باید در نتیجه مقاومت سرسختانه محور مقاومت منطقه دانست که راه را بر تهاجم جهانی امپریالیسم آمریکا و غرب در سوریه بستند.

باید گفت که استفاده همزمان روسیه و چین از حق وتو و متوقف کردن تصمیم شورای امنیت مبنی بر مجاز شمردن حمله نظامی ناتو برهبری آمریکا به سوریه٬ اولین ضربه کوبنده ای به تک جهان قطبی و سیاستهای تجاوزکارانه آمریکا بود که همیشه تحت عنوان «جامعه بین المللی»٬ بسیاری از کشورها را تیول خود کرده بود. پس از این وتو٬ مرحله تازه ای در روابط بین المللی آغاز شد. از آن تاریخ روابط بین المللی شاهد پیشرفتهای زیادی بنفع روسیه بوده است. این مرحله ثابت نموده که روسیه بعنوان قدرتی مهم و تأثیرگذار در عرصه بین المللی همراه با همپیمانان خود در مجموعه «بریکس» و همچنین همپیمانی با محور مقاومت و دفاع٬ شامل ایران٬ سوریه٬ مقاومت لبنان٬ شرکای مهمی در مقابله با غرب برهبری آمریکا میباشند.

اما غربی ها که از بکاربردن استراتژی قدرت خشن عاجز مانده و نمیتواند از این پس جبهه هایی را بوسیله ارتش و تانک های خود باز کند و حتی از نظر اقتصادی نیز شکنندگیهای زیادی دارد که اجازه اقدامات زیادی به او نمیدهد٬ اما نمیخواهد تسلیم شرایط تازه گردد. بویژه اینکه اگر «دشمن»٬ توانست پس از پیروزی٬ نظام تازه ای از مجموعه های استراتژیک تشکیل دهد٬ قادر خواهد بود همه کشورهای غربی را در سی سال گذشته پشت سر گذارد٬ زیرا این مجموعه دارای توانایی های اقتصادی٬ موقغیتهای ژئوپولیتیک٬ فضای استراتژیکی که قابلیت توسعه و تثبیت شدن آسانی را دارد. غرب میکوشد در این موقعیت این عجز و درماندگی خود را با روی آوردن به قدرت و توانایی های نرم افزاری جبران کند٬ در این مسیر است که شاهد تکرار شدن «انقلابات رنگی»٬ «بهار ملتها»٬ و «بهارعربی» دروغین که در حقیقت حریق عربی است هستیم که هر تر و خشکی را در آتش خود میسوزاند.

در اجرای سیاستهای فوق٬ غرب برای هرکشوری٬ برنامه ویژه ای راتنظیم نموده است. برای چین(۱)٬ روسیه٬ باضافه محور مقاومت. از نظر غرب پرداختن به روسیه بسیار مهم بود٬ زیرا این کشور در مسئله سوریه بسیار تأثیرگذار است. از نظر سیاسی٬ در سازمان ملل و کنفرانس ژنو و از نظر نظامی که روسیه٬ ارتش سوریه را درجنگ خود علیه گروههای تروریستی مزدور و وابسته به آمریکا تقویت میکند.

غرب در ادامه سیاستهای فوق٬ این بار اکراین را برگزید تا بمب نرم افزاری خود را در مقابل روسیه منفجر کند٬ زیرا از نظر برژینسکی نظریه پرداز معروف آمریکایی٬ «اکراین کلید تسلط بر روسیه است٬ از طریق اکراین میتوان روسیه را به تسلیم واداشت و یا متلاشی کرد»(آرزو بر جوانان عیب نیست- م). اکراین از این نظر برای روسیه مهم است که دارای مرزی طولانی هستند و بسیاری مشترکات زبانی و دموگرافیکی دارند و نظر به نیازمندی روسیه به استفاده از دریای سیاه٬ بنابراین روسیه در مورد اکراین دچار افراط و تفریط نمیشود. بحران اکراین در هنگامی بوجود آورده شد که مسابقات المپیک جهانی سوچی در اوج خود بود و روسیه فرصتی داشت تا برتری اقتصادی و اوضاع اجتماعی خود را در جهان بنمایش بگذارد. آنچه که اوباما را بسیار خشمگین کرد این بود که علیرغم تبلیغات گسترده ای که برای اخلال در برنامه سوچی فراهم کرده بودند٬ المپیک سوچی با موفقیت بی نظیری پایان یافت.

هدف از ایجاد بحران اکراین٬ در همزمانی با المپیک سوچی٬ این بود که با بازی گرفتن هیبت روسیه و تهدید حیالت خلوت آن٬ به یک انتقام کشی دست زده و بتوانند از این امر در سوریه امتیازاتی بنفع غرب و سیاستهایش در سوریه٬ بدست بیاورند.

از نظر منطق دیدن اولویتها در امور مختلف و سبک و سنگینن کردن سود و زیانها٬ روسیه رضایت داد تا بعضی امتیازات به مخالفان غرب در اکراین بدهد. بحسب صاحبنظران امتیازات اعطایی روسیه بسیار دردناک بود٬ زیرا رئیس جمهور سابق از بسیاری امتیازات قانونی صرفنظر کرده و پذیرفت تا انتخاباتی زودرس در چند ماه آینده آغاز شود. یاناکوویچ و روسیه بخوبی میدانستند که با وجود تبلیغات گسترده غربی و صهیونیستی(۲)٬ توافقنامه مذکور بسیار زیانبخش٬ اما آنان توافق کرده٬ علیرغم اینکه آنرا نوعی ماجراجویی میدانستند. رویهمرفته قرارداد اگر از طرف مخالفان اجرا میشد٬ بنفع روسیه٬ اروپا و به زیان آمریکا بود. اما با وجود همه اینها٬ مخالفان منتظر انتخابات زودرس آینده نمانده و اقدام به اشغال مراکز دولتی و کشتار مردم کردند و رئیس جمهور را از کار باز داشته و وی مجبور به فرار گردید.

روسیه متوجه شد که مخالفان فریبکاری کرده اند٬ قابل توجه اینکه قرارداد با توافق و امضای نمایندگان کشورهای اروپایی انجام شد٬ بدینوسیله روسیه خود را ملزم دید تا برای حفظ مصالح و حقوق ملی خود اقدام نماید. از این نظر٬ روسیه بازیهای المپیک را که چند روزی به پاپانش مانده بود با موفقیت بپایان برد و پس از آن آقای پوتین لباس ورزشی را تبدیل به لباس نظامی نمود و اعلام داشت که حاضر است برای حفظ منافع روسیه از قدرت نظامی استفاده کند.

اقدام روسیه و به هیبت نظامی درآمدن باین معنی بود تا پیام محکمی به غرب بدهد که آنان حاضر نیستند نه عقب نشینی کنند و نه از حقوق خود کوتاه بیایند. امتیازاتی که در شرایط ویژه ای به مخالفان داده شد٬ اکنون دیگر محلی از اعراب ندارد. مانورهایی که روسیه در مرزهای اکرایبن انجام داد و همزمان فعالیتهایی نیز در درون جزیره کریمه انحام شد٬ در هماهنگی با سیاست جدید روسیه در قبال اقدامات غرب برهبری آمریکا در اکراین است. اکنون مانورها در مرزهای اکراین و کریمه٬ درجهتی پیش رفته که روسیه نمیتواند عقب نشینی کند٬ زیرا از نظر روسیه٬ این عملی دفاعی و ضروری است و بنظر ما بحران اکراین در جهتی سیر میکند که به نتایج زیر منجر خواهد شد:

۱- دخالت مستقیم نظامی روسیه در اکراین٬ بقصد ازمیان برداشتن نیروهای کودتاگر٬ اما این دخالت همراه با خطراتی خواهد بود و غرب٬ بویژه آمریکا با روسیه درجاهای دیگری به مقابله برخواهد خواست٬ و این چیزیست که روسیه نمیخواهد و از نظر سیاسی و نظامی کاملا بنفع روسیه نیست٬ بنابراین دخالت نظامی گسترده روسیه٬ در اکراین بعید بنظر میرسد.

۲-  تقسیم اکراین٬ شرق و جنوب ثروتمند بنفع روسیه و غرب و شمال فقیر به نفع اروپا٬ این امر روسیه را شادمان و اروپا را مغبون خواهد کرد٬ زیرا غرب توان تحمل مشکلات اقتصادی آنان را نخواد داشت. از طرفی ین تقسیم بندی معیر با توافقنامه بوداپست در سال ۱۹۹۴ است ٬ که وروسیه٬ آمریکا و انگلستان٬ بر روی وحدت اکراین توافق کرده اند. بنظر ما دست زدن به آن امر آسانی نیست٬ اما بسیار بعید بنظر نمیرسد.

۳- ادامه تسلط بر کریمه توسط روسیه٬ تا رهبران کودتا را در کیف مجبور کند تا از سیاستهای زورگویانه خود عقب نشینی کرده و مصالح روسیه را برسمیت شناخته و نقشی نیز در اکراین به غرب داده شود٬ این امر در شرایط فعلی مناسبترین است.

۴- ادامه این بحران از طرف غرب و ارتباط دادن آن به مسئله سوریه و سایر مسائل جهانی و استفاده از آن بعنوان اهرمی برای تصفیه حسابهای بین المللی و تقسیم مجدد مناطق نفوذ.

 ما در عین اینکه٬ اینرا میگوئیم٬ اینرا نیز اضافه می نمائیم که روسیه تحت هیچ شرایطی در اکراین نمی پذیرد که در زیر فشارهای گوناگون پیمان ناتو قرار گیرد٬ زیرا غرب از هر نظر اقتصادی و نظامی عاجز بوده٬ بویژه حاضر نیست بار سنگین اقتصاد ورشکسته اکراین را بدوش بکشد. همچنین هیچ امکانی برای معامله بر سر سوریه وجود ندارد٬ زیرا تصمیمات در مورد سوریه تنها در دست ملت و دولت سوریه و محورمقاومتی است که آمادگی کامل دفاع از سوریه را تا به آخر دارد.

پایان

زیرنویسها و توضیحات از مترجم است:

(۱)- همین توطئه شومی که در جریان المپیک سوچی بکار گرفتند٬ مشابه همان را٬ در جریان المپیک چین٬ انجام دادند٬ باین شکل که در شهر «ارومورو» در استان سنکیانگ چین٬ با استفاده از پخش خبری دروغین٬ مبنی بر تجاوز به عنف یک چینی در حق یک دختر مسلمان٬ و تمهیداتی که از قبل فراهم کرده بودند٬ بیش از دویست نفر بقتل رسیدند. رئیس حزب کمونیست چین که در مراسم المپیک حضور داشت٬ مجبور شد به محل درگیری رفته و آشوب را بخواباند. بزودی دروغ بودن خبر معلوم شد. خانم صبرینا که «رأس الفتنه» بود نیز فرار کرده و به ترکیه پناهنده شد و در آنجا امکانات گسترده ای از طرف دولت ترکیه و آمریکا برایش فراهم شده تا به عملیات تروریسیتی در درون چین ادامه دهند٬ کم و بیش خبرهای آنرا در مطبوعات میخوانیم٬ مرکز آنان در شهر«وان» ترکیه است.

(۲)ـ در روزهای بحران اکراین٬ اخباری مبنی بر خطرناک بودن وضعیت یهودیان اکراین انتشار یافت و اینکه آنان در حال فرار جمعی هستند. اما حقیقت غیر از این بود٬ زیرا چند گرداننده اصلی بحران اکراین٬ سرمایه داران یهودی بودند. بنابه نوشته خانم «امیلیاگلاسر» مدیر مطالعات اروپای شرقی در دانشگاه کالیفرنیا: اکثریت رهبران تظاهرات ضددولتی در اکراین را یهودیان تشکیل میدادند٬ آنان عمدتا روشنفکران٬ هنرمندان و اکادیمسین های یهودی و از یهودیان برجسته بودند. برنارد لیفی صهیونیست٬ که در میدان استقلال مردم را علیه دولت اکراین میشورانید٬ از صهیونیستهای معروف است. حتی رهبر حزب «آزادی» که همه اعمال خشونت بار را در شهر کیف رهبری میکرد٬ یعنی آقای «تیاجینیبوک فروتمان» که نازی و نیمه یهودی است٬ اعلام داشت که اکنون یهودیان بر اکراین تسلط دارند و صاحب بانک «پرافیت بانک» آقای ایگور کولومویسکی٬ حتی به حزب ما نیز کمک میکند. یکی از اهداف دامن زدن خطر برای یهودیان این است که دولت اسرائیل میخواهد در این شرایط بحرانی عده ای از یهودیان اکراین را به اسرائیل ببرد تا بهتر بتواند به قتل و کشتار ملت مظلوم فلسطین ادامه دهد. اسرائیل شاهاک استاد تاریخ زبانهای عبری در اسرائیل حق دارد قتی میگوید: «صهیونیسم شر بزرگی برای بشریت است».

«کیف» و «کریمه» دو تخته پرش رقابت جهانی را بشناسیم!

پیش از شتاب در قضاوت و پیام نویسی

«کیف» و «کریمه»

دو تخته پرش رقابت جهانی را بشناسیم!

یونگه ولت – ترجمه رضا نافعی

آينده ما

Foto: REUTERS/Baz Ratner كنسرت كر ارتش در سواستوپول

کاملا تازه بود این نظر وزیر خارجه المان فرانک والتر اشتاین مایر که روز یکشنبه رسما خواستار آن شد: تمامیت ارضی اوکرائین باید حتما حفظ گردد. باید هرطور شده جلوی خطر تجزیه در کریمه گرفته شود.

این دیگر واقعا تازگی داشت، تا کنون آلمان فدرال با شور و شعف و اکثرا فعالانه خواستار تجزیه هرکشوری بود که به هر دلیل مانع سیاست قدرت طلبی اش بود و اگر ضرورت ایجاب می کرد حتی با توسل به قدرت نظامی. ولی حالا آلمان معصومانه خواستار وحدت اوکرائینی شده که با شکافی عمیق روبروست. این فقط یوگسلاوی نبود که با کمک آلمان به هفت کشور و یا سودان به دو کشور تقسیم شد. برخی از خود می پرسند: خواب می بینیم یا بیداریم؟ متخصص تجزیه کشورها، در مورد کریمه، مصمم ترین هوادار وحدت ارضی شده است.

در مورد اهمیت ژئوپلیتیک کریمه سالها پیش ژیبیگنیو برژینسکی، مشاور امنیتی جیمی کارتر، رئیس جمهور اسبق آمریکا، و تا امروزعالیجناب خاکستری پوش درعرصه سیاست خارجی آن کشور، در سال 1997 نوشت جدا شدن کریمه در سال 1991 نه تنها مسکو را بطور کلی تضعیف کرد بلکه : تسلطش بر دریای سیاه نیز به یغما رفت .( از کتاب: «صحفه بزرگ شطرنج» ترجمه بفارسی : «پس از سقوط – بازی نهائی در جهان تک قطبی») ولی دریای سیاه برای روسیه بسیار پر اهمیت است نه تنها «برای تجارت با منطقه مدیترانه و فرا تر از آن» بلکه از لحاظ «انتقال نیروی دریائی روسیه به منطقه مدیترانه». در واقع بنادر روسیه در آب های گرم و دریای بالتیک آنقدر از دریای مدیترانه دور هستند که نمی توانند بعنوان پایگاه دریائی برای عملیات در مدیترانه به کار آیند. کریمه که فاصله نه چندان زیادی با تنگه بسفر دارد، با بندر سِواستوپول می تواند چنین نقشی داشته باشد. این بندر پایگاه نیروی دریائی روسیه در دریای سیاه است. آنهم از سالی که این بندر ایجاد شد: از سال 1783.

در دوران رو در روئی نظام ها، اتحاد شوروی می توانست به موضع نیرومند خود در دریای سیاه مطمئن باشد، فقط ترکیه، عضو ناتو، بود که در ساحل جنوبی در برابر نیروی دریائی شوروی قرار داشت. این وضع در سال 1991 سخت تغییر کرد. برژینسکی در کتاب خود «صفحه بزرگ شطرنج» نوشت «روسیه در دریای سیاه فقط یک باریکه ساحلی را در اختیار دارد» و برای نگاهداری بقیه نیروی دریائی خود در دریای سیاه باید با کیف وارد مذاکره شود. سپس دو کشور ساحلی دریای سیاه رومانی و بلغارستان آماده پیوستن به نظام دفاعی غرب شدند. پس از آن که غرب موفق شد «بر برنامه سالهای 90 خود جامه عمل بپوشاند، اینک توان آن را دارد که افق ژئوپولیتیک خود را گسترش دهد» این نظر را رونالد آسموس، یک دیپلمات بلند پایه پیشین، در وزارت خارجه آمریکا، در سال 2004 در مجله سیاست بین المللی منتشر ساخت. افزون بر این آسموس همچنین روشن ساخت که موضوع از چه قرار است. منطقه دریای سیاه فقط منطقه پیرامونی خاک اروپا نیست» بلکه «یک عنصر مرکزی از عقبگاه استراتژیک غرب است » – که » خط مرزی میان جامعه ترانس اتلانتیک با » خاورمیانه بزرگ » است». در آن سالها که واشنگتن هنوز به پیروزی در افغانستان، عراق و فراتر از آن امید داشت، دریای سیاه را در واقع پله ای می دانست، یا پلی میان اروپای غربی ، که جای پائی محکم است برای رسیدن به خاور نزدیک و میانه.

در سال 2010 بنیاد برتلزمان با نگاهی به عقب طی تحلیلی چنین نتیجه گرفت که پس از حمله یازده سپتامبر آیالات متحده علائق استراتژیک خود را در منطقه از نو ارزیابی کرد و بُعد نظامی را نیز بر آن افزود». آنگاه شتابان و با فشار رومانی و بلغارستان را به عضویت ناتو در آورد( 2004) و در پی آن بحث در بارۀ عضویت دو کشور دیگر از کشورهای ساحلی دریای سیاه در گرفت. یعنی عضویت کشورهای گرجستان و اوکرائین در اتحادیه جنگی غرب، که اگر می شد حاصل آن کنترل تقریبا کامل ناتو بر دریای سیاه بود. ولی در این مورد واشنگتن بدلیل مخالفت برلین نتوانست موفق گردد. دلیل مخالفت برلین این بود که آلمان اروپای شرقی و قفقاز را منطقه علائق ملی خود می داند و از نفوذ شدید آمریکا بر رومانی و بلغارستان که از طریق ناتو صورت گرفت نیز بسیار ناراضی بود. البته وحدت نظر غرب هنوز آنقدر بود که در سال 2004 با » انقلاب نارنجی» یک دولت هوادار غرب را در اوکرائین برسر کار آورد، دولتی که بلافاصله در صدد برآمد یک عنصر مرکزی نفوذ روسیه را در دریای سیاه تضعیف کند، به این صورت که بوریس تاراسیوک، سیاستمدار غرب گرائی که اینک وزیر خارجه شده است در سال 2005 اعلام کرد: بندر سواستوپول نمی تواند پایگاه همیشگی نیروی روسیه در دریای سیاه بماند.

تا وقتی که ویکتور یوشچنکو، رئیس جمهور غرب گرای اوکرائین بر سر کار بود گفتگو مسکو و کیف بر سر نیروی دریائی روسیه در دریای سیاه بارها با شدت ادامه یافت و مسکو از این که در سال 2010 یاروشنکو بریاست جمهوری انتخاب شد و او قرار داد با مسکو را که در سال 2017 به پایان می رسید تا سال 2042 تمدید کرد بسیار راضی بود . این نیز که نشانه هائی حکایت از آن دارند که دولت آرسنج یازنوک که با کودتا بر سر کار آمده قصد دارد مسئله نیروی دریائی روسیه را از نو مطرح کند نیز منطقی بنظر می رسد. اما از آنجا که کریمه از کنترل کیف خارج شده این موضوع دیگر نقشی ایفا نمی کند. اگر کریمه – با تکیه بر مسکو – از اوکرائین جدا شود نه تنها پایگاه سواستوپول بعنوان یک عامل تعادل روسی در دراز مدت مانع توسعه طلبی ناتو خواهد بود بلکه روسیه امکان خواهد یافت فعالیت های دریائی خود را بدون مشکل در دریای مدیترانه گسترش دهد و بقول کلاوس ممزن، کارشناس امور دریائی، در گفتگو با دویچه وله – صدای آلمان – این منطقه را بدست نیروی دریائی آمریکا نسپارد. ممزن گفت «دریای مدیترانه در سیاست خارجی روسیه نقش بزرگی ایفا می کند». صحت این تحلیل را جنگ سوریه تایید کرد.» البته مسکو برای ایفای چنین نقشی در جنوب ، در مدیترانه و خاور نزدیک نیاز به تخته پرش دارد «.- و آن کریمه است.

 

هرج و مرج لازمه بقاء امپریالیسم

هرج و مرج لازمه بقاء امپریالیسم

ا. م. شیری

۱۰ اسفند- حوت ۱۳۹۲

بحران ساختاری تمام جوانب نظام سرمایه داری را فراگرفته و همه روزه عمق می یابد. اگر امپریالیسم جهانی در پی تجزیه اتحاد شوروی و تبدیل اغلب جمهوریهای منشعب از آن و همچنین، همه کشورهای اروپای شرقی در اولین سالهای دهه ۱۹۹۰ ترسائی به مستعمرات مفلوک و بازار مصرف کالاهای بنجل خود موفق شد بحران سرمایه داری را به مدت تقریبا دو دهه به تعویق اندازد، اما اشباع این بازارهای جدید، بطور طبیعی باعث اوجگیری مجدد بحران گردید و در این شرایط جدید، امپریالیسم جهانی و در رأس آن، امپریالیسم آمریکا بقاء خود را در تصرف کشورهای مختلف و یغمای ثروتهای آنها می بیند و این واقعیت را بخوبی درک می کند که مکیدن آخرین قطرات خون مردم جهان جز از راه ایجاد هرج و مرج در کشورهای «هدف» و بر سر کار آوردن رژیمهای دست نشانده و ناتوان از اداره کشور در ممکن نیست.

با همین تصور، رژیمهای فوق ارتجاعی غرب امپریالیستی پس از تصرف مسلحانه و ویرانی چندین کشور، از جمله، افغانستان، عراق، لیبی، مالی، ساحل عاج و شماری دیگر تحت عناوین جعلی«دمکراسی» و «مداخلات بشردوستانه»، چاره ای جز برافکندن نقاب از چهره فاشیستی خود و کاربست روشهای آزموده  و فریبکارانه نداشت.

با کاربست همین روشها و فنون بود که آمپریالیستهای آمریکا و اتحادیه اروپا در ماهها و هفته های اخیر موفق شدند دو کشور ونزوئلا و اوکراین را تقریبا بطور همزمان گرفتار آشوب وهرج و مرج نمایند. اگر چه نبرد نیروهای ملی و مترقی با مزوران و گماشتگان داخلی امپریالیسم هنوز در ونزوئلا ادامه دارد، اما بخش اعظم خاک اوکراین را نیروهای نئوفاشیسم به تصرف خود درآورده اند.

بنا بر این، شناخت فنون و روشهای مداخله امپریالیسم در به آشوب کشیدن کشورهای مختلف و همچنین، ریشه یابی موفقیت آن، امروز بیش از هر زمان دیگر ضروری بنظر می رسد.

در پاسخ به این ضرورت نمی توان این واقعیت را نادیده گرفت که امپریالیستهای آمریکا و اتحادیه اروپا بی هیچ محدودیتی پول ضرب و نشر می کنند(آمریکا، دلار و اتحادیه اروپا، یورو).

در نتیجه غارتگریهای دول سرمایه داری، در رأس آنها دول امپریالیستی آمریکا و اتحادیه اروپا، از جمله بحساب ضرب پول بی هیچ پشتوانه، بیش از یک میلیارد نفر از هفت میلیارد نفر جمعیت جهان در فقر مطلق بسر می برند.

بیکاری و بی خانمانی بر خلاف آمارهای جعلی دولتها بیداد می کند.

نارضایتی از رژیم های حاکم امری همه جایی و همگانی است.

نسل جوان بدرستی و بحق خواهان یک زندگی شرافتمندانه است. اما هیچ چشم انداز روشنی نمی بیند و به آینده خود نیز امیدوار نیست. در نتیجه، خودش را به آب و آتش می زند.

مأموران و کارگزاران امپریالیسم با «کیسه های» پول همه جا هی و حاضرند.

گروههای کوچکی از جوانان را به حساب پول، به تور می زنند و آنها را تحت عنوان «سازمانهای غیردولتی» سازماندهی می کنند و آموزش می دهند: آموزش ایجاد هرج و مرج، شورشهای خیابانی اساسا با شعارهای  «دمکراسی خواهی»، «حقوق بشری»، «آزادی بیان» و…

تعدادی را نیز بعنوان چریک شهری و تیرانداز ماهر (تک تیرانداز) تربیت می کنند. این، البته، غیر از گروههای تروریستی است.

کشور هدف انتخاب می شود.

یک محل پر رفت و آمد، معمولا در پایتخت کشور تعیین می شود.

یک گروه کوچک ۱۰- ۱۵ نفری خوب آموزش دیده وارد صحنه می کنند.

تک تیراندازان در اطراف محل مشخص شده جاسازی می شوند.

گروه ۱۰- ۱۵ نفره پلاکاتها و پارچه نوشته های آماده را ناگهان از زیر لباس خود بیرون کشیده، بالای سر می گیرند و در میان عابران شعار می دهند. مثلا: «آزادی»…

عابران بی خبر از همه چیز و از همه جا و معمولا ناراضی از رژیم حاکم، هاج و واج در اطراف آنها ازدحام می کنند.

همینکه نیروهای انتظامی برای اطلاع از چند و چون ازدحام، به محل تجمع نزدیک شدند، تک تیراندازان چند نفری را هدف قرار می دهند.

ازدحام ناگهانی مردم، برخلاف تجمعات سازمانیافته، بخصوص، وقتی اگر شاهد کشته شدن باشند، یک بلای «آسمانی» غیر قابل کنترل است.

سپس، ناتوی رسانه ای وارد عمل می شود.

با اخبار جعلی، نشر اکاذیب، فیلم های شبیه سازی شده گوش جهانیان را کر می کند: که بلی! در فلان کشور، فلان رژیم یا فلان «دیکتاتور» «اعتراض مسالمت آمیز مردم» را بخاک و خون کشید.

خبر «سرکوب اعتراض مسالمت آمیز مردم» دقایقی بعد به سراسر کشور می رسد.

پس از این، سیاستمداران و مقامات رسمی دولتها، بویژه، دولتهای امپریالیستی با ادعای دفاع از «حقوق بشر» وارد معرکه می شوند…

حالا، «خر بیار و باقلی بار کن». اتفاق می افتد آنچه که نباید اتفاق می افتاد.

این روش، در اواخر سالهای دهه۸۰ در جمهوریهای اتحاد شوروی و کشورهای اروپای شرقی، کمی بعد در یوگسلاوی از آزمون گذشت. در این اواخر حداقل در لیبی و سوریه نیز بکار بسته شد.

البته، روش مداخله در لیبی کمی متفاوت از سوریه و بیشتر به ایجاد آشوب و بمباران ۷۲ روزه یوگسلاوی شبیه بود. در این کشور، پس از آنکه رژیم قذافی در اثر سالها تهدید و شانتاژ رژیمهای غربی، بخصوص، آنگلوساکسونها، برنامه هسته ای خود را تعطیل کرد و تکنولوژی آن را در سال ۲۰۰۵ در یک کشتی به امپریالیسم آمریکا تحویل داد، سازمان سیا یک پایگاه برای آموزش و تربیت تروریستهای «القاعده» در شرق لیبی در نزدیکی بنغازی تأسیس کرد. ابتدا شبه نظامیان همین پایگاه به حمایت از «معترضان مسالمت جوی لیبی» بحرکت درآمدند و سپس امپریالیستهای آمریکا و اروپا با احتیاط از اینکه نیروی هوایی لیبی پایگاه «القاعده» را مورد حمله قرار دهد، طرح قطعنامه ایجاد منطقه «پرواز ممنوع» در آسمان لیبی را به شورای امنیت سازمان ملل بردند و قبل از آنکه مرکب قطعنامه شورای امنیت خشک شود، بمباران شهرهای لیبی را از هوا و دریا آغاز کردند. این توحش امپریالیستهای در حالی روی داد که قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل ناظر بر ایجاد منطقه «پرواز ممنوع» بود نه بمباران لیبی.

همین روش مداخله در همه «انقلابهای رنگی» هم بکار بسته شد.

نتیجه منطقی گفتار اینکه، هر کسی که خود را در قبال امنیت جانی انسان و استقلال و ترقی کشورها مسئول می داند، موظف است ماهیت امپریالیسم و روشها و فنون مداخله آن را به توده های ستمدیده توضیح دهد و آنها را از مشارکت در هر گونه تجمع «خودبخودی» و «ناگهانی» بر حذر دارد. زیرا این، هم بنفع امنیت خود آنهاست برای اینکه هدف تیر تک تیراندازان مزدور قرار نگیرند و هم به نفع میهن شان که با گرفتار ساختن آن در آشوب و هرج و مرج طراحی شده، دارائی های مادی، معنوی، تاریخی و فرهنگی آن را به یغما می برد.

برای آشنایی بیشتر با روشها و فنون مداخله امپریالیسم رجوع کنید به مقالات زیر:

۱ــ مکانیزمهای تخریب اتحاد شوروی، بخش نخست:

http://www.hafteh.de/?p=27450

۲ــ مکانیزمهای تخریب اتحاد شوروی، بخش دوم:

http://www.hafteh.de/?p=27558

۳ــ ترور هدایت شونده:

http://www.didgah.net/maghalehMatnKamelSotonNamehKarbaran_2007.php?id=668

۴ــ ده روش برای اغوای مردم بواسطه رسانه های جمعی:

www.eb1384.wordpress.com

۵ــ تغییر مشی مداخله جویانه امپریالیسم آمریکا در مناقشات جهانی:

http://eshtrak.wordpress.com/2013/12/26/

۶ــ در حسرت آینده:

http://kar-online.com/node/5746

۷ــ چگونه غرب در جلو چشم ما توده ها را بانجام انقلابات «رنگی»، تحریک می کند:

http://www.hafteh.de/?p=38386

۸ــ کدام راه بسوی ایران؟:

http://www.hafteh.de/?p=19422

۹ــ قطع سر، تجاوز به عنف و آدمخواری ارمغان دمکراسی غربی:

http://www.esalat.org/images/gifts_of_western_democracy_shiri_2982013.htm

۱۰ــ کارگردانان و تهیه کنندگان نمایش خونین در سوریه:

http://eb1384.wordpress.com/2012/08/10/

۱۱ــ صادرات دلار و جنگ- بنیان اقتصاد آمریکا:

http://www.baaba.eu/Gaproz/Pdfha/Saderat%20Dolar.pdf

۱۲ــ جنگ در سوریه و دلار:

http://www.ayenda.org/Jang%20Dar%20Souria%20Wa%20Dolar(E.Shiri).pdf

۱۳ــ جنگ لیبی از زبان شاهد عینی:

www.eb1384.wordpress.com

۱۴ــ سازمانهای غیردولتی: میسیونرهای امپریالیسم:

http://eb1384.wordpress.com/2012/03/13/

۱۵ــ چاپ ۱۶ تریلیون دلار از سوی بانک مرکزی آمریکا و توزیع آن بین بانکها:

http://www.ayenda.org/Chap%2016%20Trilioun%20$(E.Shiri).pdf

۱۶ــ باشگاه ضد انقلاب:

http://www.hafteh.de/?p=19085

۱۷ــ «انقلاب سبز» در مولداوی:

http://www.mashal.org/content.php?t

۱۸ــ «الجزیره»- سلاح تخریب جمعی:

http://eb1384.wordpress.com/2012/04/01/

۱۹ــ اتحاد آلمان- باندریها علیه اوکراین:

http://www.vatandar.at/IMShiri44.htm

اوکراین و بازگشت فاشیسم به اروپا

Quelle: Ruptly ادرار اعتراضي در پاريس

توسط اریک دراِتسر- 31 ژانویه 2014

STOPIMPERIALISM.ORG

خشونت در خیابانهای اوکراین به مراتب بیشتر از بیان خشم مردم علیه دولت می باشد.  در عوض، این تنها آخرین نمونه از ظهور توطئه آمیز ترین نوع فاشیسم از زمان سقوط رایش سوم در اروپا بوده است.

اعتراضات منظم در ماه های اخیر توسط اپوزیسیون سیاسی و حامیان آن در اوکراین دیده شده – ظاهرا در پاسخ به امتناع رئیس جمهور اوکراین، یانوکوویچ از یک توافقنامه تجاری با اتحادیه اروپا که توسط بسیاری از ناظران سیاسی به عنوان اولین گام در جهت پیوستن به اتحادیه اروپا مشاهده شده است می باشد. تظاهرات عمدتاً مسالمت آمیز باقی ماند تا روز 17 ژانویه 2014 هنگامی که تظاهر کنند گان مسلح با با توم ها، کلاه خود و بمب های دست ساز خشونت وحشیانه ای را علیه پلیس به راه انداختند، حمله وحشیانه به ساختمانهای دولتی، ضرب و شتم هر کسی که مظنون به طرفداری از دولت، و به طور کلی ویران کردن همه چیز در خیابانهای کییف شدند. اما، این افراط گرایان خشونت طلب چه کسانی هستند و دارای چه ایده ئولوژی ای می باشند؟

1ـ ناسیونالیستهای اوکراین به پلیس حمله می کنند

شکل گیری سیاسی تحت نام «بخش دست راستی» شناخته شده است، که در اصل چتر سازمانی است برای تعدادی از سازمانهای افراطی ملی گرا (بخوانید فاشیست) متشکل از جناح های راست، از جمله حامیان حزب «سووبودا» (آزادی)، «حزب اوکراین»، «شورای ملی اوکراین – دفاع ملی اوکراین از خود»، و «تریزوب» می باشد. کلیه این سازمانها در یک ایده ئولوژی مشترک هستند که به شدت ضد روسی، ضد مهاجرین، و ضد یهودی و غیره می باشند. علاوه بر این آنها در یک تکریم مشترک برای به اصطلاح « سازمان ملی گرایان اوکراینی » تحت رهبری استپان باندرا، از همدستان نازی های ننگین، کسی که فعالانه علیه اتحاد جماهیر شوروی می جنگید با هم سهیم هستند. او متعهدانه در گیر در برخی از بد ترین جنایات توسط هر طرف در جنگ جهانی دوم بود.

در حالیکه نیروهای سیاسی اوکراین، اپوزیسیون و دولت، مذاکره را ادامه می دهند، یک نبرد بسیار متفاوت در خیابانها به راه افتاده است. با استفاده از ایجاد ترس و ارعاب و ضرب و شتم بی رحمانه که بیشتر نمادی از «پیراهن قهوه ایهای هیتلری» و «پیراهن سیاه های موسیلینی» هستند تا یک جنبش سیاسی معاصر. این گروه ها به نوبه خود موفق شده اند کشمکش بر سر سیاست اقتصادی و تابعیت سیاسی کشور را به یک مبارزه مربوط به هستی برای بقای ملتی که این به اصطلاح «ملی گرایان» ادعای دوست داشتن از صمیم قلب را دارند به مرحله اجرا درآوردند. تصاویر کییف در آتش، خیابان لویو پر از اراذل و اوباش، و دیگر نمونه های دلسرد کننده ای از هرج و مرج در کشور، بدون هیچ شک و تردیدی نشانگر اینست که مذاکرات سیاسی با اپوزیسیون میدان مرکزی کییف و مرکز اعتراضات، اکنون دیگر موضوع مرکزی نیست. بلکه ترجیحا، سئوال اساسی فاشیسم اوکراین است که آیا باید از آن پشتیبانی کرد یا دست رد به آن زد.

به نوبه خود، ایالات متحده به شدت در کنار این اپوزیسیون خود را قرار داده است، بدون در نظر گرفتن خصوصیات و شخصیتهای سیاسی آن. در اوایل دسامبر، اعضای دستگاه حاکمه آمریکا مثل مک کین و ویکتوریا نولند در میدان مرکزی کییف و مرکز اعتراضات دیده شده اند که پشتیبانی خود را از معترضان ابرازمی دارند. با این حال، هم چنانکه خصلت اپوزیسیون در روزهای اخیر آشکار شده است، طبقه حاکمه ایالات متحده و غرب و دستگاه تبلیغاتی آنها در محکومیت شورش فاشیست ها کاملاً بی اعتنا بوده اند. در عوض، نمایندگان آنها با جناح راست ملاقات کرده اند و آنها را «هیچ تهدیدی» تلقی نکردند. به عبارت دیگر، ایالات متحده و متحدان خود موافقت ضمنی خود را برای ادامه و گسترش خشونت تحت نام هدف نهائی خود که رژیم چنج (تغییر رژیم) باشد را داده اند.

در تلاش به منظور بیرون راندن اوکراین از حوزه نفوذ روسیه، اتحاد آمریکا، اروپا و ناتو، برای اولین بار خودشان را در ظاهر با فاشیست ها متحد نساختند. البته، برای چندین دهه، میلیونها نفر در آمریکای لاتین توسط نیروهای شبه نظامی فاشیست مسلح و توسط حمایت ایالات متحده ناپدید شده و یا به قتل می رسیدند. مجاهدین افغانستان، که بعداً به القاعده تغییر شکل دادند، هم چنین ایده ئولوژی های بسیار افراطی ارتجاعی، به منظور بی ثبات کردن روسیه توسط ایالات متحده ایجاد و تأمین مالی می شدند. و البته، واقعیت دردناک لیبی و اخیرا سوریه را مقابل چشمان مان داریم، جائی که ایالات متحده و متحدان آن بنیاد گرایان افراطی و جهادی های اسلامی را علیه دولتی که حاضر به اطاعت از آمریکا و اسرائیل نیست، حمایت و تأمین مالی می کنند. در اینجا یک الگوی نگران کننده ایست که هرگز از دید ناظران سیاسی مشتاق و تیز هوش پنهان نمانده است: ایالات متحده همواره همیشه علت عوامانه ای را با جناح های افراطی و فاشیست ها به منظور کسب ابتکار درجغرافی سیاسی، مورد استفاده خود قرار داده است.

وضعیت در اوکراین عمیقاً نگران کننده است به دلیل اینکه، این نمایانگر آتش سوزی بزرگی است که به راحتی می تواند کمتر از 25 سال پس از استقلال اش از اتحاد جماهیر شوروی از هم فرو پاشد. با این حال، در اینجا یک جنبه به همان اندازه نگران کننده است و آن ظهور فاشیسم در اوکراین است- این کشور تنها نیست.

تهدید فاشیسم در سراسر قاره

اوکراین و ظهور پدیده افراط گرائی جناح راست در آنجا نمی تواند جدا از هم دیده شود، چه رسد به درک این پدیده. بلکه، این پدیده باید به عنوان بخشی از روند رو به رشد در سراسر اروپا (و در واقع جهان) مورد بررسی قرار گیرد – روندی که کل پایه های دمکراسی را تهدید می کند.

در یونان اعمال سیاست ریاضت اقتصادی بی رحمانه با ارابه سه اسبه (صندوق بین المللی پول، بانک مرکزی اروپا و کمیسیون اروپا)، اقتصاد این کشور را کاملاً فلج کرده است، که منجر به رکود عمیق و وحشتناک، اگر نه بد تر از رکود بزرگ در ایالات متحده شده است.

این در برابر پرده پشت صحنه سقوط اقتصادی است که حزب طلوع طلائی به سومین حزب سیاسی معروف در کشور تبدیل شده است. با اعتقاد به یک ایده ئولوژی تنفرآمیز، حزب طلوع طلائی – در واقع این حزب نازی است که ضد یهودی، ضد مهاجرین، شوونیسم ضد زن را ترویج می دهد. این تهدید بود که سبب شد دولت رهبری حزب را پس از اینکه یک عضو نازی از طلوع طلائی با چاقو یک فرد ضد فاشیست را زخمی کرد، دستگیر کند. دولت آتن دست به تحقیق در مورد این حزب زده است، اگر چه نتایج حاصل از این تحقیقات و محاکمات هنوز تا حدودی نا مشخص باقی مانده است.

چیزی که باعث می شود طلوع طلائی هم چنان خائنانه تهدیدی باشد، واقعیتی است که علی رغم ایده ئولوژی مرکزی نازیسم، ضد اتحادیه اروپا بودن آنها، فضاحت ضد ریاضت کشی آنها مورد خوشایند بسیاری از یونانی ها که از نظر اقتصادی غارت شدند قرار می گیرد. هم چنانکه، با بسیاری از جنبش های فاشیستی در قرن بیستم، قربانیان حزب طلوع طلائی، مهاجرین، مسلمانان و در درجه اول آفریقایی ها، بسیاری از مشکلاتی هستند که یونان در حال حاضر با آن مواجه است. در شرایط اقتصادی وخیم، چنین نفرت غیر منطقی جذاب به نظر خواهد آمد؛ پاسخی است به این پرسش که چگونه مشکلات جامعه را باید حل کرد. در واقع، علی رغم زندانی شدن رهبران حزب طلوع طلائی، اعضای دیگر این حزب هنوز در پارلمان فعالند، هنوز برای انتخاب شدن برای مقامات بالا فعالند، از جمله برای مقام شهردار آتن. هر چند که پیروزی در انتخابات برایشان بعید به نظر می رسد، یک موفقیت چشم گیر در صندوق های رأی، ریشه کن کردن فاشیسم در یونان را به همان اندازه مشکل می سازد.

اگر این پدیده فقط مختص به یونان و اوکراین می بود، این امر یک روند تازه ای تلقی نمیشد. متأسفانه هنوز ما ولو اینکه کمی کمتر آشکارا به صورت فاشیستی، اما ظهور احزاب سیاسی مشابهی را در سراسر اروپا مشاهده می کنیم. در اسپانیا، حاکمیت « حزب مردم » که طرفدار سیاست ریاضت کشی است به جهت تثبیت قوانین سخت و بی رحمانه توأم با محدود کردن هرگونه اعتراضات و آزادی بیان حرکت کرده، و مشروعیت و قدرت به شیوه های سرکوب پلیسی می دهد. در فرانسه، حزب جبهه ملی ماریان لوپن، که به طرز غضبناکی مسلمان و مهاجر آفریقائی را قربانی می کند، تقریباً 20 درصد آرا را در دور اول انتخابات رئیس جمهوری بدست آورد. مشابهاً، « حزب برای آزادی » در هلند – که سیاستهای ضد مسلمان، ضد مهاجرین را تبلیغ و ترویج می کند – به سومین حزب از نظر بزرگی تبدیل شده است. در سراسر کشورهای اسکاندیناوی، احزاب افراطی ملی گرا که زمانی در بی ربطی و گمنامی کامل بسر می بردند، اکنون بازی گران قابل توجهی در انتخابات شده اند. اگر حد اقل را در نظر بگیریم، این روندها نگران کننده می باشند. هم چنین لازم به ذکر است که، فرا تراز اروپا، شکل گیری تعدادی از تشکل های شبه فاشیستی است که به طرق مختلف مورد حمایت و پشتیبانی ایالات متحده قرار گرفته اند. کودتای جناح راستی که دولت پاراگوئه و هندوراس را سرنگون ساخت، تلویحاً و/ یا آشکارا توسط واشنگتن در تلاش به ظاهر بی پایان به منظور سرکوب چپ در آمریکای لاتین حمایت می شد. البته، هم چنین باید به خاطر داشته باشیم که جنبش اعتراضی در روسیه پیشگام شده توسط الکسی ناوالتی و پیروان ملی او که کینه جویانه پیش گام ایده ئولوژی ضد مسلمان و نژاد پرستانه که مهاجرین از جمهوری های شوروی و قفقازی های روسی را به عنوان « روس های اروپايی » پست می نگرند، شده اند. اینها و نمونه های دیگر تصویر بسیار زشتی از سیاست خارجی ایالات متحده را نمایان می سازد که تلاش می کند به منظور استفاده از مشکلات اقتصادی و تحولات سیاسی به گسترش هژمونی ایالات متحده در سراسر دنیا دامن زند.

در اوکراین، « جناح راست »، ستیز را از میز مذاکره به خیابانها در تلاش برای تحقق رویای استپان باندرا کشانده است – اوکراینی آزاد از روسیه، یهودی و تمام « عناصر نامطلوب» دیگر، این نحوه ایست که آنها درنظردارند. د لگرم از ادامه حمایت از جانب ایالات متحده و اروپا، این متعصبین تهدیدی به مراتب جدی تر نسبت به دمکراسی هستند تا اینکه هرگز یانوکوویچ و دولت طرفدار روسیه نتوانند موجودیت داشته باشند. اگر ایالات متحده و اروپا این تهدید را در مراحل ابتدائی خود به رسمیت نشناسند، موقعی متوجه خواهند شد که دیرشده است.

اوکرائین: مطالعه قیام‌های هالیوودی

Foto Valentyn Ogirenko/Reuters

تارنگاشت عدالت

منبع: چاينا ديلي
٢١ فوریه ٢٠١۴

هنگامی‌ که شخص به تصاویر گرفته شده از اعتراضات اوکرائین نگاه می‌کند، نمی‌تواند این را نادیده بگیرد که هر تصویر چقدر خوب برداشته شده است، با تضاد تقریباً کامل رنگ‌ها، تناسب هندسی، و حرکت سریع پرچم‌ها، مشت‌های گره شده، و موج دود. تصاویر آن‌قدر خوبند که کار هالیوود در مقایسه با آن بی‌روح و ملال آور به نظر می‌رسد. برای کمک به تماشاگران در ارزیابی واقعی این آثار هنری خارق‌العاده ذکر چند فاکت لازم است.

برخلاف جنگ‌های داخلی که هرج‌و‌مرج حاکم است، و اجساد کشته‌شدگان و ساختمان‌های ویران شدۀ غیرقابل ترمیم در همه جا بچشم می‌خورد، عکاسان رسانه‌های غربی به نظر می‌رسد در گزارش‌های تصویری خود از اوکرائین همیشه یک توازن و تناسب ظریف پیدا می‌کنند. « Kiev» به اندازه کافی ملودرام نبود، لذا آن‌ها برای تأثیرگذاری از « Kyiv» استفاده می‌کنند.

هر تصویر زمنیه‌ای از شعله‌های آتش و موج دود را نشان می‌دهد. اما اگر شخص به ریشه آتش نگاه کند، بغیر از نفتی که به روی زمین ریخته شده، یا انبوهی از زباله و لاستیک، چیزی نمی‌بیند. از سوی دیگر، اگر شخص به تصاویر تاریخی حقیقی از جنگ‌های گذشته نگاه کند، آتش همیشه شعله کوچکی در دور دست است، و یک ساختمان واقعی می‌سوزد، و زمنیه تقریباً همیشه مملو از زباله و گِل است.

اگر به زیرنویس‌ها و گزارش‌های کلامی همراه توجه شود، شخص درمی‌یابد که تعداد کشته‌های گزارش شده همیشه از تعداد اجساد پیدا شده بیش‌تر است (اغلب اوقات جسدی وجود ندارد). از سوی دیگر، در گزارش‌های واقعی از جنگ‌های گذشته، تعداد اعلام شده کشته‌ها همیشه کم‌تر از تعدادی بود که با دیدن اجسادی که در زمینه گزارش بچشم می‌خورد می‌شد تخمین زد. جنگ واقعی زشت است. اما جنگ رسانه‌ای کار هنری است. در یک جنگ واقعی، تصاویر و کلمات بطور ثابت ابعاد تراژدی را کم‌تر از آن‌چه که هست نشان می‌دهند. در یک جنگ رسانه‌ای، بنحو خجالت‌آوری در گزارش ابعاد تراژدی غلو می‌شود.

ما باید امیدوار باشیم که مردم اوکرائین بمثابه اربابان واقعی خود از این تراژدی بیرون بیایند.

اما آیا این بمعنی بیرون انداختن یانوکویچ است؟ یا بیرون انداختن فیلم‌سازان هالیوودی؟

آلمان در گام اول از میدان » کیف» پیروز بیرون آمد

یونگه ولت – ترجمه رضا نافعی

 

منتشر شده در آينده ما

 به همین سرعت می تواند  ورق برگردد. سالها ناچار بودیم تن به  شنیدن و خواندن مواعظ  رسانه های  خط عمده بدهیم  که  یولیا تیموشنکو سیاستمدار اپوزیسیون اوکرائین یک فرشته بی گناه است و حالا ،  هنوز از زندان در نیامده  عکس آن  را می شنویم. برنامه دوم تلویزیون آلمان ناگهان مطلع می شود که   منتقدان می گویند   او در » معاملات مشکوک » دست داشته  و   » سازشکار و  بی وجدان» است. روزنامه » زود دویچه » افشا می کند که «او بعنوان بخشی از یک جریان اقتصادی و صاحب قدرت مشکوک ، خود متهم است «. روزنامه » دی ولت » هم ناگهان به او سوء ظن پیدا می کند که » تیمو شنکو هم مثل یانوکوویچ است با این تفاوت که  موهایش را می بافد و خوشگل تر است «. انگار نه انگار که اگر کسی قصد دانستن این ها را داشت، مدت ها پیش هم می توانست همه این ها  را بداند.   اما چه شده که رسانه های خط عمده ناگهان خوانندگان خود را قابل دانسته اند که اطلاعات  جامع در باره  مسیر ترقی خانم الیگارش » شاهزاده خانم گاز»  در اختیار آنها بگذارند؟

دیگر کسی نیست که نداند در اوکرائین دعوا بر سر قدرت است ، از جمله بر سر آزمون سیاست خارجی جدید آلمان. یِوآخیم گاوک Gauk رئیس جمهور آلمان در سخنرانی خود بمناسبت روز ملی آلمان در سال 2013  و در کنفرانس امنیت مونیخ  در 2014 گفت آلمان باید برای به دست آوردن چارچوب مقررات جهانی و شکل دادن به  آن» مصممانه تر » در سیاست جهانی »   شرکت کند. 50 نفر  از  پایه وران سیاست خارجی آلمان  از جمله چند تن از روزنامه نگاران ، پس از یک سال کار، در ماه  اکتبر ، کارپایه ای را  منتشر ساختند  وخواستار  ارزیابی  تازه سیاست خارجی آلمان شدند. در این رابطه در بارۀ اقدامات نظامی آلمان در کشورهای آفریقائی زیاد گفته شده است. اینک فعالیت آلمان در کیف  نشان می دهد که سیاست خارجی جدید آلمان یک وجه غیر نظامی نیز دارد. آن کس که برنامه ای برای  کار ارائه می دهد ، فرانک والتر اشتاین مایر، وزیرخارجه آلمان است  و نه خانم اشتون ، رئیس دیپلوماسی اتحادیه اروپا ! اشتاین مایر است  که میانجی برای انعقاد قرار داد بین   دولت و اپوزیسیون است . روز بعد هم که اپوزیسیون زیر قرار داد می زند و زمام قدرت را بدست می گیرد، برلن هم آن را تایید می کند. همگان چه می گویند؟ از روزنام تاگس اشپیگل غریو شادی بر می خیزد که  اوکرائین نشان داد    اگر  دیپلوماسی آلمان با اعتماد  بنفس  بمیدان آید     به نتایجی دست خواهد یافت. و :» بالاخره  حالا فهمیدیم که منظور  دولت ائتلاف بزرگ ( منظور دولت فعلی آلمان است که حاصل ائتلاف دو حرب مسیحی و حزب سوسیال دموکرات است)چیست وقتی سخن از نقش فعال تر آلمان در سیاست جهانی می گوید.»

 همان روز نامه می نویسد » البته  هرکس بخواهد  وزن بیشتری به علائق آلمان  بدهد باید تن به مخاطره هم بدهد » . یکی از این خطر ها که از سیاست برلن در اوکرائین بر می خیزد بالا گرفتن کشمکش  میان اوکرائینی های هوادار    و مخالف روسیه است. بعضی ها بعید نمی دانند که  اوکرائین دو تکه شود؛ هم اکنون در کریمه بحث جدا شدن مطرح است. آلمان فدرال  که در گذشته اعلام کرد یوگوسلاوی یک کشور چند ملیتی است  و به پیروی از سیاست استقلال خلق ها متلاشی کردن یوگوسلاوی را به پیش راند، نمی خواهد سناریوی تجزیه را در اوکرائین تکرار کند.  خانم مرکل، صدر اعظم آلمان، روز دوشنبه اعلام کرد که دولت آینده اوکرائین باید هوای بخش های جنوبی و شرقی کشوررا نیز داشته باشد. در سال 2004 هم که شایعه جدائی برای نخستین بار مطرح شد، برلن همین موضع را گرفت. دلائل آن هم روشن است. یک دلیل این است که اگر چنین شود بخش غربی اوکرائین که از لحاظ اقتصادی ضعیف ترین  بخش آن کشور است نصیب اتحادیه اروپا می شود. دلیل دوم این است که ساحل دریای  سیاه بخشی از منطقه نفوذ روسیه خواهد شد. و این، درست آن همان وضعی است که اصلا نباید پیش آید ، این نکته را ژیبینگیو بریژینسکی در سال 1997 در کتاب خود بنام » صحنه بزرگ شطرنج » ( این کتاب با عنوان » پس از سقوط » به فارسی ترجمه شده است ) با صراحت مطرح کرده  و می نویسد اگر مسکو بتواند دوباره بر اوکرائین  و از آن طریق بر دریای سیاه دست یابد ، می تواند دوباره یک  کشور مقتدر گردد.این است  نظر بریژینسکی، نظریه پرداز با نفوذ آمریکا در عرصه سیاست خارجی آن کشور.

 در واقع  نیز یکی از عوامل مهم برای این که روسیه بتواند در برابر غرب مقاومت مستمر  داشته باشد   همین است که نیروی دریائی    آن  بتواند  سواحل دریای سیاه را در اختیار داشته باشد.

حضور غرب در دریای سیاه تا کنون ازطریق اعضای ناتو یعنی کشورهای ساحلی  ترکیه، بلغارستان و رومانی  و نیز مانورهای نظامی  که سربازان اوکرائینی هم  در آن شرکت داشته داشته اند ، صورت گرفته است. آندرس فوگ راسموسن دبیر کل ناتو در چالش های جاری با صراحت اظهار نظر کرده است. او، پس از سقوط  دولت یانوکوویچ در روزشنبه ، گفت  ناتو می تواند » آماده باشد تا مناسبات خود را با اوکرائین شدت بخشد». اما برلن در سال 2008 مانع عضویت اوکرائین در ناتو شد. آثار و علائمی نیز دیده نمی شود که حکایت از تغییر این سیاست داشته باشد. برعکس: مفسرانی چون استفان کورنلیوس ( از روزنامه زود دویچه) که بر اساس تحقیقات  »اووه کروگر» ، پژوهشگر علوم رسانه ای از شهر لایپزیگ،  ارتباط بسیار نزدیک با  بلندپایگان سیاست خارجی آلمان دارد، مصرانه بر این موضع پای می فشارد که در ارتباط با اوکرائین » اتحادیه اروپا –  و نه ناتو –  پروژه عظیمی برای توسعه به ارث برده است». این نظر هماهنگ است با نظر آلمان در باره تقسیم کار تازه  در ترانس اتلانتیک ، به این صورت که آمریکا روی به آسیا می آورد و بخش گسترده ای از منطقه مورد علاقه غرب – نه تنها در آفریقا !-  به  شریک کوچکتر، اتحادیه اروپا سپرده می شود، که اینک خود تحت رهبری آلمان  علاقه به  سرکردگی  پیدا کرده است.

موید این نظر گفتگوی تلفنی  خانم ویکتوریا نولاند، دیپلمات آمریکائی با  خانم هلگا اشمید، دیپلمات آلمانی است، که به بیرون درز کرده است. این گفتگو نشان می دهد که خواست آلمان محدود به این نیست که در اوکرائین مستقلا عمل کند. افزون بر این اختلاف شدیدی هم بر سر  گماردن افراد است. برلین می خواهد ویتالی کلیچکو را به قدرت برساند، آمریکا می خواهد – دست کم تا پایان هفته گذشته – آرسنی  یازنوک را در راس قدرت بگمارد. اما حالا   یولیا تیمو شنکو سر  از صندوقچه بیرون    آورده، کسی که  امروز نیز چون گذشته هم  قدرت دارد  و هم   با واشنگتن   روابط حسنه.  این یک شکست قطعی برای آلمان است که می خواست کسی  در کیف ، در راس قدرت باشد که رگ و ریشه قوی آلمانی دارد. بیهموده نبود که صدراعظم مرکل خود  رشته کار را بدست گرفت ، نخست  به تیموشنکو تبریک گفت و بعد هم او را برای معالجه به برلن دعوت کرد.   این  را که  تیموشنکو  فقط در بیمارستان شریته  در برلن معاینه و معالجه خواهد شد، می توان  با خیال راحت مورد تردید قرار داد.

آیا غرب بازوی کوتاه اهرم را در اختیار دارد؟

تارنگاشت عدالت

دنیای جوان

در شرق و جنوب اوکرائین مردم به مقاومت در مقابل گرایشات غرب‌گرایانه‌ای که توسط کودتاگران و فاشیست ها که در کیف، در غرب اوکرائین قدرت را به دست گرفته‌اند، برخاسته‌اند. شهر خارکف در شرق اوکرائین روز به روز بیشتر به مرکز این مقاومت مبدل می‌گردد. خواست جدائی از غرب روبه روز قوی‌تر می‌شود. گرایش به تجزیه اوکرائین مضافاً به این دلیل شدت پیدا می‌کند، زیرا روز یک‌شنبه گذشته مجلس در کیف، زیر سلطه «بلوک راست» قانون زبان را به تعلیق درآورد. این قانون تاکنون برای اکثریت عظیم مردم روس‌تبار در شرق، برخی از حقوق در مورد استعمال زبان مادری در اجتماع را درنظر می‌گرفت. مخالفین رئیس‌جمهور سرنگون شده، ویکتور یانوکوویچ و همدستان غربی آنها با تمام قوا کوشش می‌کنند تا از این جدائی جلوگیری به عمل آورند. دلیلش هم معلوم است: شرق صنعتی نسبت به حدمتوسط اوکرائین، بسیار غنی و برعکس غرب دهقانی عمدتاً بسیار فقیر است.

بنابر آمار و ارقام رسمی اداره آمار اوکرائین سهم صنایع سنگین که در شرق کشور مستقر است از تولید ناخالص ملی، حداقل سه برابر بیشتر از سهم مناطق غربی که عمدتاً از بخش کشاورزی و شرکت‌های کوچک تشکیل شده می‌باشد. در نتیجه مناطق شرقی این کشور دارای درآمدهای سرانه سالانه بیشتری است. مثلاً در سال ٢٠١١ درآمد سرانه‌سالانه در شرق کشور، در منطقه دنیپرپروپتروسک که یکی از مهم‌ترین مراکز صنعتی کشور است، ۴٧۴٨ دلار محاسبه شده بود در حالی‌که درآمدسرانه سالانه در منطقه له‌ویو در غرب اوکرائین که درضمن مرکز سیاسی کودتاگران است بالغ بر ٢٣١٢ دلار می‌شد که کمی کمتر از نیم BIP بخش شرقی کشور می‌باشد. بقیه بخش‌های غربی کشور از این‌هم فقیرتراست. اگر از برخی از استثنا‌ها در حومه کیف چشم پوشی کنیم، اکثر شرکت‌های بزرگ اوکرائین، از جمله صنایع معدن، صنایع فولاد، صنایع مونتاژ و بخش‌های انرژی در شرق مستقر است. آنها عمدتاً به روسیه صادر می‌کنند. در صورت ادغام در اتحادیه اروپا آنها بیش از همه بازنده خواهند شد.

واکنون آقای آلکساندر تورچینوف، رئیس جمهور موقتی که از طرف مجلس منصوب‌گردیده روز یک‌شنبه خطاب به غرب اعلام داشت:«اوکرائین بی‌پول است.» وضعیت «فاجعه‌آمیز» است، مشکل پرداخت حقوق بازنشستگان «بی اندازه» است و کشور برلبه «پرتگاه ورشکستگی» قرار گرفته است، که بادرنظر گرفتن ماه‌ها ناآرامی جای تعجبی باقی نمی‌گذارد. سیاستمداران از برلین، اتحادیه اروپا و واشنگتن وعده داده‌اند که به شرط اجرای اقدامات جدی اقتصادی به این کشور ٢٠ میلیارد یورو «کمک» خواهند کرد. از جمله این شرایط، به ویژه تعلیق گویا «هدایای انتخاباتی» رئیس جمهور یانوکوویچ زیر نظر صندوق بین‌المللی پول می‌باشد. منظور از «هدایای انتخاباتی» بهبود وضعیت اجتماعی کارگران و بازنشستگان است که می‌باید به شیوه «شناخته‌شده» نئولیبرالی مجدداً به وضعیت گذشته رجعت داده شود.

ولی از آنجا که بخش به مراتب عظیم‌تر ثروت ملت اوکرائین در بخش شرقی هوادار روس انباشته شده، باید اول مردم این بخش از کشور به حاکمیت رهبران نوین در کیف و مشاوران غربی آنها و همین‌طور «خصوصی‌سازی‌های» باقیمانده ثروت خلق گردن نهند. غرب نگران این است که دراثر عقب افتادن پرداخت حقوق بازنشستگان ، افزایش قیمت مواد غذائی و قیمت‌های سرسام‌آور انرژی «روح حاکم بر مایدان به زودی ناپدید شود». این‌طور به نظر می‌رسد که جامعه کودتاگر غربی زیر بار اوکرائین گرفتار آمده و این‌که کرملین تاکنون به این روند تکاملی با آرامش و احتیاط برخورد کرده، شاید به این دلیل بوده که حداقل در اوکرائین بازوی بلندتر اهرم را در اختیار دارد.

اوکراین و روشنفکران طرفدار امپریالیسم

Foto Tagesschau ARD

اوکراین و روشنفکران طرفدار امپریالیسم

توسط الکس لانتییر، پنج فوریه 2014 ـ تلخیص

« نامه سرگشاده در مورد آینده اوکراین » که توسط گروهی از دانشگاهیان کشورهای غربی و عاملان سیاست خارجی صادر شده، دفاع شرم گینانه ایست از تظاهرات راست افراطی در حال وقوع در اوکراین با حمایت واشنگتن و اتحادیه اروپا. دروغ های قدیمی را که نزدیک به یک ربع قرن از جنگ امپریالیستی و تجاوزات در اروپای شرقی از زمان فرو پاشی اتحاد جماهیر شوروی در سال 1991 که سیاست ایالات متحده اروپا تنها با یک عشق بی غرض به دمکراسی و حقوق بشر هدایت می شد، تکرار می گردد.

این نامه ادامه می دهد، « آینده اوکراین بیشتر از همه بستگی به خود اوکراینی ها دارد. آنها ده سال قبل طی انقلاب نارنجی از دمکراسی دفاع کردند، و آنها برای آن ارزش ها امروز پافشاری می کنند. هم چنانکه اروپایی ها از ایده اروپای مشترک رفع توهم کردند، مردم در اوکراین برای آن ایده و برای پیوستن کشورشان به اروپا نبرد می کنند. دفاع از اوکراین از وسوسه های استبدادی رهبران فاسد در جهت منافع جهان دمکراتیک می باشد ».

هویت نمایندگان محلی قدرتهای امپریالیستی، مطالب این نامه سرگشاده را خراب می کنند که گویا قدرتهای امپریالیستی برای دمکراسی مبارزه می کنند. آنها با تکیه بر هسته ای از چند هزار اراذل و اوباش فاشیست از سازمان جناح راست و حزب سووبودا به منظور سرنگونی رژیم اوکراین در یک سری از تظاهرات خیابانی، و جایگزینی آن با یک دولت طرفدار اتحادیه اروپا و دشمن روسیه شرکت می کنند، و دیگر این که اعمال اقدامات بی رحمانه ریاضت کشی در این کشور را به مرحله اجرا درمی آورند. واشنگتن و اتحادیه اروپا برای تحقق دمکراسی مبارزه نمی کنند، بلکه سازماندهی یک ضد انقلاب را انجام می دهند.

در ماه نوامبر، رئیس جمهور اوکراین، ویکتور یانوکوویچ از برنامه ادغام اوکراین به اتحادیه اروپا و تحمیل ده ها میلیارد دلار کاهش اجتماعی در برابر کارگران به منظور بازپرداخت بدهی های اوکراین به بانکهای بزرگ سرباز زد. با ترس از انفجار تظاهرات توده ای، او در عوض کمک مالی از روسیه را پذیرفت. مخالفین راست افراطی در نتیجه دوئل ضد دولتی ها و مخالفان تظاهرات در اوکراین و در مناطق روسی زبان کشور تلاش شان را به ترتیب تشدید کردند.

هنگامی که اتحادیه اروپا اوکراین را با فروپاشی اجتماعی و جنگ داخلی تهدید می کند، نامه سرگشاده که به صورت یک واقعیتی مطرح شده است، تحولات در اوکراین را به عنوان یک تهدید به اتحادیه اروپا ارائه می دهد: « این برای ما هنوز خیلی دیر نیست که وضعیت را برای بهتر شدن تغییر دهیم و از دیکتاتوری در اوکراین جلوگیری کنیم. انفعال در برابر دگرگون ساختن (و یا ایجاد چرخش در حاکمیت) حاکمیت استبدادی در اوکراین و ادغام مجدد این کشور به حوزه به تازگی گسترده منافع امپراطوری روسیه خطری خواهد بود برای یک پارچه گی اروپا. »

در واقع، اوکراین و روسیه، اتحادیه اروپا را تهدید به حمله نکرده اند. این اوکراین است –  با شبکه های خط لوله انرژی اش، پایگاه های استراتژیک نظامی، و صنایع سنگین – که به عنوان یک غنیمت بزرگ برای نیروی تهاجمی امپریالیسم آمریکائی و اروپایی جهت غارت منطقه و هدف قرار دادن روسیه در حال ظهور به حساب می آید. در حالی که، امپریالیسم آمریکا و اروپا، متحدان اصلی روسیه در خاور میانه سوریه و ایران را تهدید به حمله می کنند.

حرکت در جهت اعمال محدود ساختن تسلط امپریالیستی در اروپای شرقی، که پس از اعاده سرمایه داری با افزایش مداخلات ناتو و جنگ در یوگسلاوی در سال 1990 آغاز شد، در مرحله بسیار پیشرفته ایست. این شرایط خود را برای کمپین بعدی آماده می سازد، برای تغییررژیم و جداسازی قومی در روسیه، جائی که، مشغول بررسی انواع گروه های قومی از چچن، تا تاتارها و یا تا چرکسها هستند، که نا راضیان آن ها می توانند علیه مسکو بسیج گردند.

این امربه طور کاملاً مستقیمی در مطبوعات سراسری غربی مطرح شده است. فاینانشیال تایمز لندن در روز یکشنبه نوشت، « آقای یانوکوویچ و آقای پوتین رهبرانی از یک نوع و در یک مدل حکومتی مشابه هستند. اگر اوکرائینی ها این مرد را در کییف از قدرت ساقط کنند، مردم روسیه ممکن است تعجب کنند که چرا آنها نباید همان بلا را سر این مرد که در کر ملین نشسته در بیآورند».

با هماهنگی خودشان و با خواست و حرکت آمریکا- اتحادیه اروپا به منظور تسلط داشتن بر اروپای شرقی، امضاء کنند گان این نامه سرگشاده شامل آنهائی می شوند که در طول تاریخ اهداف امپریالیسم آلمان بوده اند. برلین دو بار در قرن بیستم به اوکراین حمله ور شد، یک بار در سال 1918 و بار دیگر در سال 1941 . به طور قابل ملاحظه ای ، نمایندگان امپریالیستی در اوکراین امروز از فرزندان سیاسی فاشیست های اوکراینی هستند که در انجام هالوکاست اوکراین به عنوان متحدان نازی ها کمک می کردند – سیاستی که جمعیت اوکراین را کاهش می داد و استعمار آن را توسط مهاجران آلمانی از طریق نابود سازی جمعیت آماده می ساخت.

اکنون در کنفرانس امنیتی مونیخ در سال جاری، مقامات بالای آلمانی اعلام کردند برلین در نظر دارد محدودیتها در استفاده از نیروی نظامی را که پس از پایان جنگ جهانی دوم داشت از میان بردارد.

عواقب فاجعه بار سیاستهای مخرب بوروکراسی شوروی و روش سبک مغزی از جانب میخائیل گورباچف، هنگامی که او می رفت تا اتحاد جماهیر شوروی را منحل کند، و اعتقاد داشت که مفهوم امپریالیسم فقط داستانهای خلق شده توسط مارکسیسم است که به طور کامل ظهور پیدا کرده است.

این برنامه ایست که توسط امپریالیستها و نمایندگان فاشیست آنها در حال پیاده شدن می باشد: روسیه و اوکراین را از طریق تخریب داخلی، جنگ داخلی و یا تخریب نظامی به مقام نیمه مستعمره برسانند. این پروسه که هم اکنون میلیونها نفر را تهدید به مرگ و نیستی می کند شروع شده است.

بسیج طبقه کارگر در مبارزه علیه جنگ امپریالیستی و استثمارنواستعماری وظیفه مرکزی در اروپای شرقی است. هشدارها باید داده شوند. در صورت عدم وجود چنین مبارزه ای، با توجه به ورشکستگی و عدم محبوبیت رژیم های اولیگارشی در منطقه، هر دلیلی وجود دارد که فکر کنیم که باند های فاشیستی مصمم، پشتیبانی شده توسط دولتهای امپریالیستی و پوشش سیاسی دانشگاهیان طرفدارامپریالیسم و عاملین دیپلومات آنها، در سرنگونی رژیم های موجود موفق خواهند شد.

این واقعیت تأکیدی بر نقش ارتجاعی امضاء کنندگان نامه سرگشاده دارد. برخی از آنها از دیپلوماتهای رده بالا یا عاملین « غیر دولتی » امپریالیستی، مثل وزرای سابق خارجی، آنا پالاسیو از اسپانیا و برنارد کچنر از فرانسه، یا کرِس استون و آرییه نَیّر از وزارت امور خارجه آمریکا، وابسته به مؤسسه جامعه باز جورج سوروس میلیاردر می باشند. بیش از همه، هرچند، دانشگاهیان و روشنفکرانی هستند که با مطرح ساختن اسم خود به واکنش راست افراطی در اوکراین با استفاده از ترکیبی از جهالت و کوری تاریخی اعتبار می بخشند.

برخی از نام های موجوده در لیست امضاء کنندگان موجب تأسف می شود، مانند فریتس استرن، یک مورخی که زمانی قادر بود به طور جدی در مورد مسائل تاریخی بنویسد، اکنون به منجلاب خیانت به بشریت در غلطیده است.

دیگری، اسلاوی ژیژک، یک پست مدرنیست است که جای تعجب ندارد. آنها تنها هم ترازی بخش مرفه ای از طبقه متوسط را با راهزنی امپریالیستی و نقش ارتجاعی تفکر چپ قلابی در آموزش دادن به عاملین امپریالیستی تأیید می کنند.

پس از دهه ها جنگ خصمانه روشنفکرانه در مورد مارکسیسم در دانشگاه ها و رسانه ها، زندگی فرهنگی بشر در شرایط مصیبت آمیزی بسر می برد، نسبت به ادراک مارکسیستی از امپریالیسم و منافع مادی آن که سیاستهایش را به جلو می برد، این لایه ها توسط جنایات امپریالیسم بی حرکت مانده اند – تخریب فلوجه در زمان اشغال ایالات متحده در عراق، یا کمپین کشتار در افغانستان توسط هواپیماهای بدون سرنشین. قلم آنها در این امر به حرکت در نمی آیند، بجز، زمانیکه سیاستمداران اتحادیه اروپا غدد اخلاقی اشان با محکوم کردن رژیمی که مورد هدف تجاوز امپریالیستی قرار گرفته تحریک می شود. آنها بهر طریقی می توانند رهبری گردند، حتی در پس فاشیستها، با چند فراخوانی خالی از حقوق بشر.

ژئوپليتيك جدايي در اوكراين

ژئوپليتيك جدايي در اوكراين

نويسنده: امانوئل والراشتاين
مترجم: مريم اميري

مدتي است اوکراين از شکاف هاي عميقي رنج مي برد، يکي از اين شکاف ها تهديد ورود به جنگ داخلي است؛ همان طور که الان در بسياري کشورهاي جهان در جريان است. مرزهاي اوکراين کنوني، شامل مرزهاي شرقي-غربي و مرزهاي مذهبي، اقتصادي و فرهنگي است و در هر سوي مرز نزديک به 50درصد مردم اين کشور جاي دارند. دولت کنوني (که مي گويند از طرف شرقي است) در اعتراضات عمومي از سوي جناح ديگر به فساد و استبداد متهم مي شود. بدون شک اتهامات هم درست هستند؛ دست کم بخشي از آنها. چيزي که مشخص نيست اين است که دولت برآمده از نيمه غرب پسند اوکراين، آيا کمتر از اين فاسد و ديکتاتور خواهد بود؟ به هر طريق، سوالي که در پهنه جغرافياي سياسي مطرح مي شود، اين است: آيا اوکراين بايد به اتحاديه اروپا بپيوندد يا بايد روابطش را با روسيه محکم تر کند؟
    شايد مکالمه ويکتوريا نولاند با سفير آمريکا در کي يف درباره سياست هاي اتحاديه اروپا چندان غيرمنتظره نبود. در اين مکالمه، نولاند بحث اوکراين را به مثابه نزاعي ژئوپليتيک ميان آمريکا و اتحاديه اروپا (به ويژه آلمان) مي بيند. جالب اين است که او به اتحاديه اروپا ناسزا مي گويد و نه به روسيه.
    پيش از تحليل وضعيت، اجازه دهيد به همدلي عمومي اي که اين روزها براي همه مردم مهم است، نگاهي بيندازيم. در چند سال گذشته، بحث بر سر کاهش شخصي ماندن ارتباطات شدت گرفته است. اما هميشه به گروهي اندک از شهروندان که هدف جاسوسي دولت، به ويژه آژانس امنيت ملي آمريکا، بوده اند، محدود مانده بود. حالابه نظر مي رسد کم بودن سطح امنيت شخصي به افرادي چون خانم نولاند هم رسيده است. هنوز معلوم نيست چه کسي مکالمه او را شنود و در اينترنت پخش کرده است. ولي واقعيت اين است خانم نولاند ديگر آنقدر امنيت ندارد که هر چه خواست بگويد، يا دست کم چيزي را که دلش نمي خواهد همه مردم جهان از آن خبردار شوند.
    حالابگذاريد ببينيم اصلاويکتوريا نولاند چه کسي است. او يکي از اعضاي گروه نئوکان بود که دولت جورج بوش را احاطه کرده بودند و موفق شد در دولت اوباما هم به حيات سياسي اش ادامه دهد. همسر او، روبرت کاگان، يکي از شناخته شده ترين نظريه پردازان نئوکان است. سوال اينجاست که چنين فردي در يکي از کليدي ترين سمت هاي وزارت خارجه دولت اوباما چه مي کند؟ دست کم او و جان کري، وزير خارجه آمريکا بايد نئوکان ها را در چنين پست هايي به دولت راه نمي دادند. دوباره بايد نگاهي به سياست نئوکا ن ها در زمان بوش در رابطه با اروپا بيندازيم. دونالد رامسفلد، وزير دفاع بوش، کشورهاي فرانسه و آلمان را «اروپاي قديم» مي ناميد؛ در مقابل «اروپاي جديد» که شامل کشورهايي است که در دخالت نظامي آمريکا در عراق، همراه آمريکا بودند يعني بريتانيا و کشورهاي شرق اروپا و کشورهايي که از شوروي استقلال يافته اند. به نظر مي رسد خانم نولاند همين ديدگاه را دنبال مي کند.
    بنابراين بايد بگويم اوکراين بهانه مناسبي براي تقسيم جغرافياي بزرگ تري از انشقاق دروني کشور است. نولاند به آن قول معروف «اضمحلال اوکراين در روسيه» ارجاع نمي دهد. او و همفکرانش اوکراين را متحد ژئوپليتيک فرانسه/آلمان و روسيه مي بينند. کابوس محور پاريس-برلين-مسکو پس از سال 2003 که اوج آن بود (زماني که آمريکا مي خواست در سازمان ملل دخالت نظامي در عراق را به تصويب برساند و فرانسه و آلمان با آن مخالفت کردند) حالااين کابوس اندکي تخفيف يافته ولي تنها در ظاهر. چنين اتحادي براي فرانسه/آلمان و روسيه معنايي ژئوپليتيک دارد. چيزي که در اين ميان مهم است اين ضرورت است که اصرار بر تفاوت هاي ايدئولوژيکي تاثير اندکي بر اين اتحاد دارد. شايد بسته به اينکه چه کسي در قدت است، انتخاب ژئوپليتيک کمي متفاوت شود ولي منافع دراز مدت ملي هميشه در اولويت هستند.
    اما چرا محور پاريس-برلين- مسکو با معناست؟ اين سوال پاسخ هاي زيادي دارد. اولين دليل جايگزين شدن [اقيانوس] آرام محوري با [اقيانوس] اطلس محوري براي آمريکاست. کابوس روسيه و آلمان اين است که جنگ آمريکا-چين به اتحاد آمريکا-چين تبديل شود. تنها راه نجات آلمان از اين کابوس اتحادش با روسيه است. سياستي که آلمان در قبال بحران اوکراين در پيش گرفته به خوبي نشان مي دهد اولويت اين کشور اين است که مساله با مشارکت روسيه حل وفصل شود نه بدون آن.
    درباره فرانسه، فرانسوا اولاند، رييس جمهوري اين کشور مي خواهد طوري رفتار کند که آمريکا آن را «اروپاي جديد» به حساب آورد. ولي گوليسم از سال 1945 تا به امروز سياست غرب ژئوپليتيکي فرانسه باقي مانده است. رييس جمهوري هايي چون ميتران و سارکوزي هم که ظاهرا گوليست نبودند، عملاهمين سياست را دنبال کردند. بنابراين اولاند هم خيلي زود خواهد فهميد که قدرت انتخاب اندکي دارد ولي در چارچوب گوليسم.
    گوليسم چپگرايي نيست ولي حاوي اين نکته است که بزرگ ترين تهديد براي نقش ژئوپليتيکي فرانسه، آمريکا است و فرانسه بايد براي حراست از منافع ملي و به هم زدن توازن قدرت به زيان آمريکا، جانب روسيه را بگيرد.
    چه کسي برنده اين بازي خواهد شد؟ بايد منتظر ماند و ديد. ولي گويا ويکتوريا نولاند مانند کانوت بزرگ فرمان عقب نشيني داده و بيچاره اوکراين که مجبور است زخم هاي داخل کشور را تا جايي که غرب و شرق بخواهند -يا نخواهند- مداوا کند.
    * استاد دانشگاه ييل و نويسنده کتاب افول قدرت آمريکا: آمريکا در جهان آشوب
     

 روزنامه شرق 

گول اين فرشته را نخوريد، او فاسد و بدنام است

«هر فردی تیموشنکو را ببیند نمی‌تواند او را از یاد ببرد. افسون این سیاستمدار میلیاردر اوکراینی فراموش شدنی نیست؛ اما او نیز زاییده همان دنیای سیاسی است که مملو از غیرحرفه‌ای‌ها و تبهکاران است.»

به گزارش خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، ادوراد لوکاس، کارشناس مسائل روسیه و نویسنده کتاب‌های «جنگ سرد نوین»، «عملیات اسنودن» و «در میان بزرگترین فاجعه اطلاعاتی غرب» یولیا تیموشنکو را فردی خودخواه و تشنه قدرت معرفی کرده که ظاهرا برای او اوکراین و مشکلاتش مفهوم چندانی ندارد بلکه این زن تنها در اندیشه اثبات خود و رسیدن به آرزوهایش است.

لوکاس در نوشتاری در دیلی میل می‌نویسد: «زیبایی معصومانه یولیا تیموشنکو و بازداشت دوساله‌اش در زندان باعث جلب همدردی جهانی شده است. روز شنبه، او درپی برکناری ویکتور یانوکوویچ، رییس جمهوری اوکراین در یک کودتای دراماتیک از زندان آزاد شد. اواخر همان شب، تیموشنکو، که از درد شدید کمر رنج می‌برد، با ویلچر در میدان استقلال کی‌یف حاضر شد؛ یک سخنرانی گیرا و جذاب برای 50 هزار تن از مردمی که در آنجا گردهم آمده بودند،‌ انجام داد؛ آنها را «قهرمانانی» خواند که «سرطانی» را از کشور برطرف کردند. او حتی به این مساله اشاره کرد که برای انتخابات ریاست جمهوری ماه مه سال جاری میلادی نامزد می‌شود. اما دورنمای بازگشت سیاسی او مرا نگران آینده به شدت بی‌ثبات اوکراین کرده است.

گیسوان طلایی‌رنگ، قیافه معصومانه و حرکات ظریف و دلبرانه‌اش بسیاری از سیاستمداران مرد در اوکراین – و حتی خارج – را به این حقیقت رسانده که او را نادیده نگیرند. حقیقت امر این است که انگیزه و هدف تیموشنکو ترسناک است؛ هیچکس و هیچ چیز نمی‌تواند مانع او در راهی که انتخاب کرده، باشد. در صورت نیاز از مغناطیس و کشش جنسی غیرقابل انکارش استفاده می‌کند؛ سفیر یک کشور خارجی زمانی به من گفت که سفری دو ساعته با تیموشنکو در خودروی لیموزین او با شیشه‌هایی دودی و ضدصدا داشته که یکی از تجربیات بسیار جالب زندگی‌اش بوده است!

من بارها با تیموشنکو مصاحبه داشتم. استفاده او از زبان بدن، چشم‌ها، بازی با دست‌ها و بازی‌اش با کلمات به شدت هیپنوتیزم‌کننده است. اما این تنها یک روی سکه است. او قادر است به شدت عصبانی و خشمگین شود. من خشم و غضب او را در شدیدترین و بدترین شکل ممکن شاهد بودم؛ همانند گربه‌ای که در موقع خشم چون شیری می‌غرد.

بسیاری از رهبران خارجی تحت تاثیر تیموشنکو قرار گرفتند؛ گفته می‌شود میخاییل ساکاشویلی، رییس جمهوری سابق گرجستان یکی از آنها بوده است، اما زمانیکه روسیه در سال 2008 به گرجستان حمله کرد،‌ تیموشنکو که در آن زمان نخست وزیر اوکراین بود،‌ حمایت چندانی از رفیق گرمابه و گلستانش نکرد. او حتی به صورت سرد و سنگی ولادیمیر پوتین، رییس جمهوری روسیه لبخند آورد و پوتین یکبار از او به عنوان یک شریک تجاری ستایش کرد.

تیموشنکو به بوریس برزوفسکی، مشاور سیاسی و تاجر میلیاردر که توسط پوتین از کار برکنار شد و به لندن پناهنده شد،‌ نزدیک بود. این مرد زمانی به من گفت: یولیا تیموشنکو تنها سیاستمدار در تمام اوکراین است که دموکراسی را می‌فهمد، اما من اساسا رویکرد تیموشنکو را برای سیاست دیده‌ام.

هیچکس به توانایی این زن در برگزاری کمپین‌ها شک و تردیدی ندارد. او زنی است که به یک میلیاردر در صنعت انرژی بدل شده و می‌تواند از بهترین پزشکان برای درمان کمردردش و حتی تبلیغات‌چی‌ها برای ارائه تصویری بهتر و مطلوب‌تر از خودش در جامعه استفاده کند. او یک واعظ بی‌بدیل و جذاب است. او می‌تواند در میان سخنرانی‌های تند و آتشین خود از پارتی‌بازی‌های سیاستمداران، نمایشی دراماتیک آغاز کند؛ روی زانوهایش می‌نشیند و دست‌هایش را به سوی حضار باز‌ می‌کند و می‌گوید: ما را ببخشید! مردم اوکراین، ‌ما را ببخشيد!

اما مشکل واقعی زمانی آغاز می شود او در دفتر کارش است، تیموشنکو نمی‌تواند در قالب یک تیم کار کند. او در طول 20 سال زندگی و حرفه سیاسی‌اش با متحدان خود درگیری و کمشکش داشته است. مهارت‌های ارتباطی تیموشنکو ناپسند هستند. همکاران و معاونشانش باید حدس بزنند که او چه می‌خواهد و آن کار را انجام دهند. اگر آنها کاری را نادرست انجام دهند، خشمگین می‌شود. او مستعد اقدامات غیرمنطقی و دارای عقده خودبزرگ‌ بینی است. همانند بسیاری از رهبران شوروی سابق، تیموشنکو نیز به طالع‌بینی و پدیده‌های روحی و معنوی معتقد است. بنابر گفته‌های دیمیتری ویدرین، ‌یکی از مشاوران نزدیک تیموشنکو،‌ نخست وزیر سابق اوکراین فکر می‌کند که روح «اوا پرون»، رهبر فقید آرژانتین در او حلول کرده است.

نگرانی دیگر، اشتراک میان منافع سیاسی و تجاری تیموشنکو است. هیچ شکی در تعصب و شوق کارآفرینی او وجود ندارد. تیموشنکو که توسط یک مادر مجرد در شرایطی سخت در یکی از استان‌های شوروی سابق، بزرگ و تربیت شده،‌ خودش را یک کاردان و کاربلد قوی می‌داند. او با 5000 روبل (برابر با 100 پوند که در آن زمان یک فرصت استثنایی به شمار می‌رفت) وام توانست فروشگاه‌هایی زنجیره‌ای زیرزمینی ویدئو کلوپ از فیلم‌های پرفروش هالیوودی تاسیس کند.

بعدها در کنار آن فروشگاه‌های زنجیره‌ای وسایل کامپیوتری و لوازم منزل باز کرد. موفق شد در طول این مدت در مناقصه‌های بزرگ دولتی برنده شود و با تبادل تسلیحات مازاد از انبار ارتش اوکراین سوخت از روسیه بگیرد. او در تجارتی که نیازمند «اعصاب آهنین» بود، و در برهه‌ای که مناقشات تجاری به بدترین و خشن‌ترین شیوه‌ها شکل می‌گرفت، به یک فرصت و شانس بزرگ و سریع دست یافت.

در سال‌هایی که اوضاع اقتصادی اوکراین به شدت بی‌ثبات بود،‌ داشتن روابط متزلزل با مقام‌های دولتی اوکراین می‌توانست یک دارایی بسیار ارزشمند برای یک کمپانی به شمار رود. برای دو سال پردرآمد، کمپانی او به نام «سیستم‌های انرژی متحد» بر تمام واردات گاز از روسیه کنترل داشت. در شوروی سابق، دلالان گاز می‌توانستند سودهای آنچنانی به دست آورند. با داشتن روابط درست،‌ گاز ارزان به دست می‌آمد و با قیمت بالا فروخته می‌شد. صنایع سنگین اوکراین و زمستان‌های سخت در این کشور به معنای نیاز شدید کشور به حجم زیاد و گسترده‌ گاز است. تیموشنکو به «پرنسس گاز» شهرت یافت. اما اوکراینی‌ها به عنوان یک تعریف از آن استفاده نکردند.

تیموشنکو در دوران نخست وزیری پاولو لازارنکو، وزیر انرژی اوکراین بود. در آن دوران دو ساله و بنابر گزارش سازمان ملل، 120 میلیارد پوند از اوکراین به غارت رفت. لازارنکو هم‌اکنون به اتهام پولشویی،‌ تقلب مالی و اخاذی به 9 سال حبس در آمریکا محکوم شده و در حال سپری کردن این محکومیت است. بنابر اسناد دادگاه،‌ لازارنکو برای تیموشنکو حق انحصاری داد که براساس آن، این زن توانست بر یک سوم صنعت گاز اوکراین – و حدود یک پنجم تولید ناخالص داخلی – تسلط داشته باشد.

تیموشنکو این اتهامات و سایر پرونده‌ها را رد می‌کند و تمام این اتهامات را به سیستم سیاسی اوکراین نسبت داده است. در سال 2004 همزمان با انقلاب نارنجی و اعتراضات علیه انتخابات ریاست جمهوری همراه با تقلب که یانوکوویچ رقیب تیموشنکو مدعی پیروزی در آن شد، تیموشنکو به یکی از سیاسیون برجسته و مشهور جهان بدل شد.

موهای بلوند او مشهور شد، به نظر می‌رسید آرایش ظاهری‌اش برای یادآوری پرنسس افسانه‌های فولکلور اوکراین طراحی شده است. در 2005، او به عنوان نخست وزیر اوکراین منصوب شد. اما راه‌ها و روش‌های استکباری و سیاستگذاری‌های عجیب و غریبش نظر افراد زیادی را جلب نکرد. اوکراین بی‌شک نیازمند اصلاحات مستحکم بود از آن نوعی که استونی و لهستان پس از فروپاشی شوروی داشتند. این دو کشور نهادهایی را ایجاد کردند که برای یک بازار اقتصادی با عملکرد کامل و جامع ضرورت داشت. آنها هم اکنون عضوی مطلوب از اتحادیه اروپا و ناتو هستند. اگرچه، اوکراین – که از زمان دستیابی به استقلال در سال 1991 توسط رهبرانش به شکل بدی اداره می‌شود- حتی در اتاق انتظار اتحادیه اروپا هم قرار ندارد!

تیموشنکو به نوبه خود هیچ تمایلی برای انجام این اصلاحات مورد نیاز یا چگونگی تحقق آنها نشان نداد. برای او، سیاست تنها پیروزی و ماندن در قدرت بود – نه بیشتر کردن تعداد رای‌دهندگانش. تحت نخست وزیری او،‌ رضایت از انقلاب نارنجی از بین رفت و برای اوکراینی‌های ناامید و مایوس اینگونه شد که به یانوکوویچ به عنوان رییس جمهور خود رای دهند فردی که در گذشته به بی‌تدبیری و بی‌خردی محکوم شده بود. یانوکوویچ، انتقام سریعی از تیموشنکو گرفت. او را به اتهام تقلب مالیاتی و سایر اتهامات از جمله سو‌ءاستفاده از قدرت محاکمه کرد و به زندان انداخت و حتی با وجود انتقادهای گسترده بین‌المللی و اعمال فشارها و مشکلات جسمانی از آزادی‌اش امتناع کرد.

دنیای سیاست حتی نقش خود را در زندگی شخصی تیموشنکو نیز نشان داده است. همسرش «اولکساندر» در سال 2012 پس از دستگیری به اتهام اختلاس و ازمیان بردن اسناد گمرکی از اوکراین گریخت و به جمهوری چک پناهنده شد.

تنها دخترشان «یوگنیا» که در کالج اقتصاد لندن درس خوانده،‌ وفادارترین فرد به مادرش محسوب می‌شود و در طول دوران زندان مادرش در مجامع بین‌المللی حاضر و خواستار آزادی او شد. پس از آزادی هم در میدان استقلال کی‌یف در کنار مادرش ایستاد.

استقبال از تیموشنکو پس از آزادی از زندان و حضورش در میدان استقلال چندان که باید پر شور نبود. بسیاری نمی‌خواهند تا او را بار دیگر در راس قدرت ببینند اما برای مردم اوکراین، جایگزین‌ها تا حدودی بهتر هستند.

سیاستمدار برجسته دیگر در اوکراین، ویتالی کلیچکو است. او یک سیاستمدار نوپا و بوکسور سابق اوکراینی است. فرد دیگر، آرسنی یاتسنیوک است. اما بسیاری او را نزدیک به سیستم قدیمی سیاست اوکراین می‌دانند.

تیموشنکوی از خود متشکر ممکن است در زمان کنونی برای خودش زمان بخرد اما در درازمدت بعید است هیچیک از این دو رقیب را غیرقابل شکست بداند. او دشمنان زیادی دارد اما می تواند با آنها کنار بیاید، حتی افراد برجسته و مشهوری که او را در عرصه سیاسی دچار تزلزل کردند.

دیمیتری ویدرین – یکی از دوستان طرد شده تیموشنکو – به مجله نیو ریپابلیک گفت: شما نمی‌توانید او را با راه‌های عادی سیاسی از میدان به در کنید. نمی‌توانید در تلویزیون او را شکست دهید. نمی‌توانید او را از بحث خارج کنید… اگر زمان بیشتری داشت، رییس جمهور اوکراین، آمریکا و حتی رییس اتحادیه اروپا می‌شد!

اگر پرنسس گازی از اشتباهاتش درس می‌گرفت،‌ واقعا می‌توانست با شکوه و جلال بازگردد و بر کشورش حکومت کند. اما آنچه که من از او می‌دانم حرصش برای قدرت،‌ منفعت شخصی و تحقیر مردم اوکراین است و به همین خاطر است که من درباره بازگشتش شک و تردید دارم.»

منبع ديلي ميل ترجمه داخل ايران

درس‌های اوکرائین: چیز مجانی وجود ندارد

درس‌های اوکرائین: چیز مجانی وجود ندارد

 تارنگاشت عدالت

منبع: pravda.ru
٢٣ فوریه ٢٠١۴
نویسنده: تیموتی-بنکرافت-هینچی

تعداد کافی اوباش جمع کنید، با آن‌ها تسامح نمایید و بگذارید هر کاری می‌خواهند بکنند، و خیلی زود هر چیز ممکن می‌شود. شما افرادی را دارید که به پلیس حمله می‌کنند، شما جنایت‌کاران از زندان آزاد شده را دارید، شما تروریست‌ها و خائنینی را دارید که غیرقانونی وارد کاخ ریاست جمهوری می‌شوند و در آن‌جا دست به دزدی می‌زنند. اما چیز مجانی وجود ندارد.

در هر کشور متمدن، هر کس که به نیروهای پلیس حمله کند پیامدهای عمل خود را می‌بیند. اما در اوکرائین این افراد «قربانی» نامیده می‌شوند و ایالات متحده و اتحادیۀ اروپایی فوراً تحریم‌هایی را وضع می‌کنند، نمونه‌ای از مداخله کلاسیک و آشکار که در سال‌های اخیر دیده‌ایم. به چه دلیل؟ چون پرزیدنت یانوکویچ به شیوه‌های چماق و شیرینی اتحادیه اروپایی نه گفت.

پس از لیبی، یکی دیگر از کارزارهای جنایت‌ و کشتار توسط ناتو، پس از سوریه که در آن‌جا محور فرانسه، انگلستان، ایالات متحده با مسلح کردن تروریست‌ها، آدم‌خواران، تجاوزکاران، شکنجه‌کنندگان و قاتلان (دوستان اهریمنی ناتو) دندان‌های زشت خود را نشان داد، ما اکنون اوکرائین را داریم که در آن‌جا بخشی از جمعیت که تعصب جوانی او را کور کرده است، همراه با گروه‌های اوباش، راهزنان و تروریست‌ها و پروکاتورهای از خارج آمده (از لیبی، بله لیبی، سوریه، مولدوا که تروریست‌های بنیادگرای اسلامی در بین آن‌ها هستند) موجب تخریب، ضرب‌و‌شتم و هرج‌و‌مرج در کشوری شده‌اند که رهبری آن‌را رئیس‌جمهوری به‌عهده دارد که بطور دموکراتیک انتخاب شده است.

این غیر قابل تصور است که که مردم اوکرائین بمثابه یک کل خواهان آن باشند که به دست نیروهای شیطانی بیافتند که کنترل این اوباش را در دست دارند، اوباشی که امروز در یک نبرد محلی پیروز شده‌اند- اما خود حضور آن‌ها در «میدان یورو» (میدان استقلال) توهین به سیمای کشور است- یک پیروزی برای جنایت‌کاران و قاتلان و یک هورای بلند برای کسانی که معتقدند زور حق می‌آورد و هر کشوری را می‌توان با کرنش در مقابل نیروهای خارجی که شلاق نارضایتی داخلی را در دست دارند به زانو درآورد.

چه تعداد از کسانی که در کیف تظاهرات می‌کنند و برای خانم تیموشنکو هورا می‌کشند (چرا او آن کلاه‌گیس مسخره را به سر داشت؟ و آن صندلی چرخدار برای چه بود؟) دلیل به زندان افتادن او را بیاد می‌آورند؟ چه تعداد از کسانی که در کیف تظاهرات می‌کنند علامات فاشیستی بر تن دارند؟ چه تعداد از کسانی که در کیف تظاهرات می‌کنند با سازمان‌های جنایت‌کار اوکرائین در ارتباطند؟ چه تعداد از کسانی که تظاهرات می‌کنند پیوندهای آشکار با سازمان‌های تروریستی دارند؟ چه تعداد آن‌ها از کیف بودند، چه تعداد با اتوبوس از نقاط دور افتاده غرب اوکرائین آورده شده بودند، چه تعداد با پرداخت ٣٠‌ یورو در روز از آن‌سوی مرز مولداوا اجیر شده بودند؟

 

هیچ‌کس از شلیک مرگ‌بار در خیابان به جوانانی که چشمان‌شان می‌درخشد و قلب‌شان با شور‌و‌شوق می‌طپپد دفاع نمی‌کند. اما تظاهرات مسالمت‌آمیز یک چیز است و اجازه دادن که آن توسط جنایت‌کاران و قاتلانی ربوده شود که نه تنها به پلیس شلیک می‌کردند، بلکه اگر گزارش‌های معتبر را باور کنیم حتا به برای دامن زدن به خشم به سمت «خودشان» به تظاهرکنندگان شلیک می‌کردند، چیز دیگری است. خانم‌ها و آقایان، این دقیقاً شیوه عمل «سیا» است.
 
آیا کسی این را از یاد خواهد برد؟

 

اکنون در نخستین روز پس از پیروزی، مهمانی تمام و خمار کابوس‌وار شروع شده است. جوانان پر شور هوادار اروپا اکنون در میان جنایت‌کاران، تروریست‌ها، و جاسوسان خارجی- که باید قبلاً آن‌ها را اخراج می‌کردند- از خواب زشت دروازه بازکن بیدار شده‌اند.

تعجب‌برانگیز نخواهد بود اگر خانم تیموشنکو بطور معجزه آسا از صندلی چرخدار بلند شود، بگذارد کلاه‌گیس بلوندش به روی زمین بیافتد و موی سیاه خود را نشان بدهد و واضح برای همه اعلام کند که «نمایش اروپایی» راه آینده است (هورا، احسنت!)

و «نمایش اروپایی» فراوانی بهمراه خواهد آورد (نوای ویولن‌ها)، «نمایش اروپایی» با یک تکان انگشت تولید ناخالص داخلی اوکرائین را سه برابر خواهد کرد، «نمایش اروپایی» برای جوانان اوکرائین فرصت‌های جدید و تازه شغلی، شغل، شغل، افق‌های جدید، آزادی و (سرفه) دموکراسی (از آن نوع که از بالا از فاصله ٣٠٫٠٠٠ پایی مستقر می‌شود، نوعی که وحشیان متمدن دیروز با انجیل و گلوله مستقر کردند)، همراه می‌آورد (ویولن‌ها خاموش و صدای طبل آهسته آغاز می‌شود).

رودخانه‌های اوکرائین به سیلابی از نمک مبدل خواهند شد، میوه اشک این جوانان پر شور اوکرائینی که در طوفان ساخته دیگران گرفتار شدند، زمانی‌که پی ببرند چه کرده‌اند، به اشک خون مبدل خواهد شد. «نمایش اروپایی» چیزی بیش‌تر ار یک نسخه کابوس‌وار از فیلم‌های «هاستل» (Hostel) نیست که در آن جوانان گردشگر بیگناه به دهشناک‌ترین شکل شکنجه شده و به قتل می‌رسند. در اینمورد، قربانی اوکرائین و آینده آن است.

اتحادیۀ اروپایی، تصویر اول کتاب صندوق بین‌المللی پول و نقشه‌های تاریک واشنگتن که کار کثیف آن‌را اتحادیه بسرکردگی فرانسه و انگلستان انجام می‌دهد، آن فرصت‌ها را نخواهد آورد.

راه اروپایی به اوکرائینی‌ها وام خواهد داد تا در حاشیه بنشینند، به کشاورزان پول خواهد داد که کشت نکنند، کارخانه‌ها را تعطیل خواهد کرد، ناوگان‌های ماهیگیری را نابود خواهد کرد و زمینه را برای حراج کلی ثروت عظیم کشور-اوکرائین- به لابی که واشنگتن و عروسک آن اتحادیه اروپایی را کنترل می‌کند، آماده خواهد نمود. آیا اوکرائینی‌ها واقعاً معتقدند که فرانسه به کشاورزی عظیم اوکرائین اجازه رقابت خواهد داد، که آلمان به کارخانه‌های اوکرائین اجازه ارایه گزینه‌های ارزان‌تر را خواهد داد، این‌که اسپانیا به یک ناوگان ماهیگیری رقیب فرصت خواهد داد؟ واقع‌بین باشید!

شغلی وجود نخواهد داشت، هیچ فرصتی بغیر از گدایی برای پول در خیابان‌های آلوده به مدفوع آلمان یا سرو آبجو و سوسیس-یا در عمل دریافت مزایای تأمین اجتماعی در انگلستان، کاری که دیگران می‌کنند، وجود نخواهد داشت. بازپرداخت بدهی عظیمی که اقتصاد را برای دهه‌های آینده فلج خواهد کرد بر دوش اوکراین قرار خواهد گرفت، باری که هرگز از آن آزاد نخواهد شد.

کسانی که رویای اروپایی را تجریه کرده‌اند می‌دانند من چه می‌گویم. گرچه شخص می‌تواند جوانان پرشور اوکرائین را به این دلیل که (کاملاً) نمی‌دانند چه می‌کنند ببخشد، شخص نمی‌تواند فراموش کند که هر عملی پیامدی دارد. امیدواریم اوکرائین چیزی را که بمثابه گزینه آسان می‌فروشند نخرد، زیرا در جهان امروز هیچ چیز مجانی جود ندارد. آیا کسی واقعاً باور می‌کند که اتحادیه اروپایی یعنی ثروت و فراوانی؟ پس چرا بیش‌ از یک میلیون لهستانی در انگلستان وجود دارد؟

در حالی‌که من این را می‌نویسم، پرزیدنت یانوکویچ هنوز رئیس‌جمهور بطور دموکراتیک انتخاب شده اوکرائین است و چیزی به نام قانون و نظم وجود دارد. همه اوکرائینی‌ها در کیف نیستند، همه اوکرائینی‌ها با جوانان پر شور «میدان یورو» و هیولاهایی که در میان آن‌ها پنهان شده‌اند موافق نیستند.

 

مژدگاني كه گربه تائب شد…

مژدگانی که گربه تائب شد…

ا. م. شیری

۴ اسفند- حوت ۱۳۹۲

بگزارش ناتوی رسانه ای، روز گذشته، اول ماه مارس ۲۰۱۴، جهان بار دیگر شاهد فاجعه ای شد که نئوفاشیستهای تحت فرماندهی رژیمهای فوق ارتجاعی غرب- امپریالیسم آمریکا و اتحادیه امپریالیستی اروپا- در اوکراین آفریدند. نئوفاشیستها، دولت قانونی(بدی و خوبی آن موضوع بحث دیگریست) آن کشور را پس از کشتار نزدیک به هشتاد نفر و ویرانگریهای عظیم ساقط کردند و قدرت را بدست گرفتند.

البته، فاجعه ای که دیروز بر سر اوکراین و زحمتکشان این جمهوری آوردند، تنها نتیجه مداخلات فاشیسم آمریکا و اروپا در طول یکی دو ماه اخیر در این کشور نبود. فاجعه اشغال اوکراین، نه تنها اوکراین بلکه بسیاری از کشورهای دیگر جهان مثل یوگسلاوی، عراق، سوریه، لیبی، مصر، یمن، هندوراس و… محصول مستقیم تخریب تبه کارانه سوسیالیسم و مثله کردن اتحاد شوروی توسط مزدوران داخلی و خارجی سرمایه و دولت مخفی جهانی در سالهای ۱۹۹۰، حتی بسیار پیشتر از آن، نتیجه بلافصل سالهای جنگ جهانی دوم و جنگ کبیر میهنی می باشد که در جریان آن بلشویکها و میهندوستان کشور شوراها فوج فوج در جبهه های نبرد با فاشیسم سرمایه داری کشته شدند و میدان برای هجوم عمال بورژوازی و خرده بورژوازی، بخصوص پیروان ایدئولوژی صهیونیستی و سوسیال- دمکراسی مانند خروشچوفها، یلتسینها، یاکوفلیوفها، گارباچوفها و… بداخل حزب بلشویکهای اتحاد شوروی باز شد.

اما در باره نقش اروپا در فاجعه اوکراین. این یک واقعیت روشن است که اوکراین اولین کشوری نیست و حتما آخرین نیز نخواهد بود که قربانی سیاستهای غرب گردید. اروپا بعنوان زادگاه برده داری و استعمار کهنه و نو، سازنده گیوتنها و محاکم تفتیش عقاید، زاینده کشورجعلی آمریکا- جنایتکارترین کشور در تمام تاریخ، پرورشگاه فاشیسم، آتش افروز دو جنگ جهانی ویرانگر و پر کشتار و جنگ وحشتناکتر از آن دو- «جنگ سرد»- عامل و مسبب تمام تیره بختی های نه تنها اوکراین، بلکه، همه بشریت جهان است.

بعد از دوره باصطلاح رنسانس، اروپا چهره و خصائل تاریخی خود را در پشت نقاب عوامفریبانه دمکراسی و حقوق بشر پنهان کرد و عوامان و فریب خوردگان و وازدگان بسیاری همآوا با رسانه های جمعی استعمار در سراسر جهان بانگ برآوردند: «مژدگانی که گربه تائب شد، زاهد و عابد و مسلمانا». اما تاریخ- این دادگاه عادل- بیرحمانه ثابت کرد که در اروپا کمترین تحول مثبت و بنفع عامه بشر روی نداده است. اروپا نه از برده داری دست برداشته، نه از استعمارگری و یغمای ثروتهای بشریت جهان؛ نه از جنگها، مداخلات ویرانگرانه و کشتار میلیونی مردم جهان درس عبرت گرفته و نه از افکار و عقاید فاشیستی- صهیونیستی اش فاصله. استعمارگران و فاشیستهای غرب امروز همان می کنند که دیروز می کردند و همچنان به تکرار مضحک فجایع «دیروز» مشغولند. منتها امروز متناسب با تعمیق بحران سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و ایدئولوژیک ساختاری سرمایه داری به شکل و شیوه دیگر.

از میان رویدادهای پس از اشغال اوکراین بدست نئوفاشیستها این تکرار مضحک تاریخ بیش از همه جالب توجه است که، اگر نازیهای آلمان «دیروز» پس از اشغال لهستان استپان باندرای جانی را از زندان آزاد کردند و باندهای تحت رهبری او را در جنگ کبیر میهنی با ارتش ورماخت همراه ساختند، امروز همان فاشیستهای غربی راهزن دیگری بنام یولیا تیماشنکو را که بجرم اختلاس تقریبا دوازده میلیارد یورویی زندانی شده بود، از زندان اوکراین بیرون آوردند.

البته این خطاست هر گاه «پیروزی» امروز فاشیسم غرب در اوکراین را یک قضیه تمام شده تلقی کنیم. بویژه اینکه، فراموش نکرده ایم که نیروهای فاشیسم اروپا قبل از این هم در سالهای جنگ کبیر میهنی تمام اروپا را پشت سر گذاشته  و به پشت دروازه های مسکو رسیده بودند و حتی پیشتر از آن ناپلئون نیز. اما، تاریخ گواه است که چگونه ورق برگشت و متجاوزان غرب در خانه خود مجبور به تسلیم و برافراشتن پرچم سفید شدند. این هم درست است که امروز جای یک «اما»ِی بزرگ هنوز خالیست و آن عبارت است از فقدان یک حزب منسجم بلشویک و عزم و اراده پولادین استالینی برای سازماندهی مقاومت توده ها در مقابل اشغالگران. در اینجا لازم به تأکید است که حادثه اشغال اوکراین بدست نئوفاشیستهای غرب، یک بار دیگر علت و دلیل واقعی و اصلی استالین ستیزی پایان ناپذیر ارتجاع امپریالیستی- فاشیستی و حتی چپنمایان همپیمان آن را بعینه ثابت کرد.

آلمان در رویای زنده کردن فتوحات هیتلر در شرق اروپا

Demonstranten in Kiew zerstören eine Lenin-Statue | © Alexey Kudenko/dpa
[/caption]

ریا نوستی – ترجمه رضا نافعی

منتشر شده در آينده ما

نشریه روسی ” نزاویسمیا گازتا ” می نویسد :

نه آمریکا، نه لهستان بلکه آلمان مهمترین پشتیبان اپوزیسیون اوکرائین است . در درجه اول آلمان خواستار امضاء “قرار داد همکاری ” بود. از آغاز اعتراضات در میدان استقلال در کیف صدراعظم آنجلا مرکل به انتقاد از پرزیدنت ویکتور یانوکوویچ پرداخت. مرکل و اولاند ، رئس جمهور فرانسه تهدید کردند که علیه دولت اوکرائین دست به تحریم خواهند زد . روز 16 فوریه مرکل رهبران اپوزیسیون اوکرائین را در برلین بحضور پذیرفت.

این اقدامات همراه است با سرد شدن روابط میان روسیه و آلمان . مشکل از پائیز 2012 آغاز شد، هنگامی که بوندس تاگ ( مجلس آلمان ) قطعنامه ای بتصویب رسانید و در آن از سیاست داخلی روسیه انتقاد کرد. در فوروم مباحثات ” دیالوگ پتترزبورگ ” ( 12 نوامبر 2012) و هنگام دیدار پوتین از نمایشگاه هانور ( آوریل 2013) مرکل بازهم از روسیه انتقاد کرد. در این سال صدای آنها که خواستار اتخاذ روش سخت تری در برابر روسیه بودند بلند تر شد. از آغاز بحران اوکرائین آلمان سیاستی در آن کشور در پیش گرفت که مخالف سیاست روسیه بود.

بر این زمینه مشاهده می شد که سیاست آمریکا و آلمان بیکدیگر نزدیک می شوند. روز 19 ژوئن باراک اوباما ، رئیس جمهور آمریکا، هنگام دیدار از برلین روشن کرد که آمریکا می خواهد روابط خود را با آلمان بهبود بخشد. در کنفرانس امنیت مونیخ یوآخیم گاوک ، رئیس جمهور آلمان، خانم اورزولا فن در لاین وزیر دفاع و فرانک والتر اشتاین مایر وزیر خارجه آلمان هر سه سخن از “نقش تازه آلمان ” گفتند.

با امضاء قرارداد 2+ 4 آلمان متحد شد و به استقلال دست یافت. ولی این استقلال باز هم چون گذشته محدود است. آلمان از اواسط سالهای دهه 1990 به افزایش قدرت اقتصادی خود پرداخت اما از لحاظ سیاسی و نظامی اهمیتی نداشت.

محدودیت استقلال آلمان هنگام طرح مسئله اتمی آشکار شد. در سال 2009 مرکل خواستار بیرون بردن سلاحهای اتمی آمریکا شد که در آلمان مستقر هستند. در کنفرانس سران کشورهای عضو ناتو در تالین به ابتکار آمریکا تصویب شد که تصمیم گیری در این مورد در اختیارات ناتو باشد و نه کشورهای عضو اتحادیه نظامی.

افزون بر این آمریکا از پاریس و لندن خواست تا در عرصه دفاعی این دو کشور نقش رهبری را بعهده بگیرند. پس از انحلال اتحادیه اروپای غربی WEU)) با انعقاد قرار داد میان فرانسه و انگلیس در سال 2010 رهبری دفاع نظامی از اتحادیه اروپا بعهده این دو کشور در آمد.

انگلستان با ابتکارات اقتصادی آلمان در اتحادیه اروپا مقابله می کند و این مقابله مورد حمایت آمریکا قرار دارد. گرچه آمریکا نمی توانست مانع تشکیل صندوق اروپائی پول گردد ولی دولت انگلیس تا کنون چندین بار مانع اجرای ابتکارات آلمان برای هماهنگ ساختن سیاست بودجه در کشورهای ااتحادیه اروپا شده است.

افزون بر این آمریکا به انگلستان برای ایجاد یک گفتگوی استراتژیک با روسیه کمک می کند. از زمان دیدار پرزیدنت پوتین با کالهان نخست وزیر انگلیس که در ماه مه 2013 در لندن صورت گرفت ، لندن نقش واسط میان مسکو و واشنگتن را ایفا می کند.

بحران اوکرائین معرف جهت تازه ای از سیاست آمریکاست – همکاری روسیه – آلمان هم اکنون در بوته آزمایش قرار گرفته است. اگر چالشی میان روسیه و آلمان پیش آید سبب خواهد شد که آلمان امتیازی که هم اکنون بعنوان رابط با مسکو، در ناتو دارد از دست بدهد.. در آن صورت نقش آلمان بعنوان گیرنده و پخش کننده نفت و گاز روسیه در اتحادیه اروپا نیز در برابر سوال قرار می گیرد.

http://de.ria.ru/zeitungen/20140221/267882371.html