برچسب: اكرائين
روسیه: غرب مسؤول فاجعه اودساست
مشاوره سیا و «افبیآی» به مقامات کییف
روسیه دولت موقت کییف و حامیان غربی آن را مسؤول کشتار دهها تن از مردم بندر اودسا در جنوب اوکراین میداند. خبرگزاری رسمی روسیه (ریانووستی) به نقل از سخنگوی ولادمیر پوتین، رئیسجمهور روسیه نوشت: «کییف و حامیان غربی آن در واقع تحریک به خونریزی میکنند و مسؤولیت مستقیم آن را برعهده دارند». دیمیتری پسکوف ضمن محکوم کردن حمایت غرب از طرح بحثبرانگیز کییف موسوم به «عملیات ضد تروریسم» در شرق و جنوب اوکراین گفت آنان که «کودتاچیان نظامی حاکم» در کییف را قانونی میدانند در فاجعه اخیر اودسا دخیل هستند.
پسکوف همچنین اظهار داشت مسکو نفوذ خود بر معترضان حامی روسیه را از دست داده است و دیگر نمیتواند به تنهایی تنش موجود در منطقه را حل و فصل کند. او همچنین برگزاری انتخابات ریاستجمهوری اوکراین در بحبوحه خشونت موجود را «بیمعنی» خواند. روز جمعه، دوم ماه مه در پی آتش گرفتن ساختمانی در اودسا که فعالان حامی روسیه در آن پناه گرفته بودند دستکم ۳۸ نفر کشته شدند. 4 تن دیگر نیز طی درگیری بین معترضان حامی مسکو و معترضان حامی کییف در این شهر کشته شدند. اگرچه پلیس اوکراین بیش از ۱۳۰ نفر را در ارتباط با این خشونت و به اتهام مشارکت در شورشها و قتل عمد دستگیر کرده اما انگشت اتهام به سمت ناسیونالیستهای افراطی است که در دولت کودتای کییف لانه کردهاند.
مشاوره سیا و «افبیآی» به مقامات کییف یک نشریه آلمانی با استناد به گفتههای محافل امنیتی در آلمان نوشت، دهها تن از جاسوسان سازمان اطلاعات سیا و پلیس فدرال آمریکا (افبیآی) به سفارش کاخسفید به دولت موقت اوکراین مشاوره میدهند. به گزارش تسنیم، نشریه بیلد نوشت، جاسوسان سازمان سیا و افبیآی آمریکا به سفارش دولت این کشور به کییف مشاوره میدهند. بر این اساس دولت موقت اوکراین به وسیله دهها کارشناس و متخصص از سازمان سیا و پلیس فدرال آمریکا (اف بیآی) مشاوره دریافت میکند. یک گروه متخصص در زمینه مالی از محققان و کارشناسان پلیس فدرال آمریکا (افبیآی) هم باید داراییهای ویکتور یانکوویچ، رئیسجمهوری سابق اوکراین را کشف و مورد پیگیری قرار دهند. به نوشته بیلد ظاهرا سفر جان برنان، رئیس سازمان سیای آمریکا در اواسط ماه آوریل به اوکراین زمینهساز این عملیات جنجالی بوده است. ادامه جنگ داخلی اوکراین شبکه تلویزیونی روسیه۲۴ دیروز اعلام کرد، بر اثر تیراندازی سربازان ارتش اوکراین به سوی جداییطلبان طرفدار روسیه در شهر لوهانسک در شرق اوکراین حداقل یک نفر کشته و ۲ نفر دیگر زخمی شدند.
تعدادی از مخالفان طرفدار روسیه که برای تصرف یک دفتر نظامی و چند پایگاه نظامی در شهر لوهانسک تجمع کرده بودند با شلیک آتش از سوی سربازان ارتش اوکراین روبهرو شدند. معترضان در شرایطی در اطراف مقرهای نظامی شهر لوهانسک تجمع کرده بودند که گزارشهایی درباره اعزام نیروهای نظامی بیشتر از سایر مناطق اوکراین به این شهر منتشر شده بود. سربازان ارتش اوکراین با این بهانه که مخالفان طرفدار روسیه قصد حمله به این دفتر و پست نظامی را دارند به سوی مخالفان آتش گشودند. البته یک روزنامه آنلاین محلی در لوهانسک نیز اعلام کرد، مخالفان طرفدار روسیه این دفتر نظامی را تصرف کرده و همه پرسنل و کادر نظامی مستقر در این ساختمان مجبور به ترک آن شدهاند. این منابع از شلیک آتش توسط تانکها و خودروهای زرهی ارتش اوکراین به سوی مردم تظاهراتکننده در شهر «کنستانتینوکا» در منطقه دونتسک خبر میدهند. هنوز آمار دقیقی از تلفات درگیریهای این شهر منتشر نشده است.
کراماتورسک در دست ارتش کییف راشاتودی گزارش داد، ارتش و نیروهای امنیتی تحتامر کییف در ادامه عملیات نظامی خود در جنوب شرقی این کشور توانستند با عقبراندن معترضان در کراماتورسک و بازپسگیری ساختمانهای تحت سیطره آنها، تقریبا همه کراماتورسک را به کنترل خود درآورند. از نخستین ساعات بامداد یکشنبه تا ظهر دیروز بیش از ۱۰ تن شامل دو سرباز ارتش اوکراین در درگیریهای این شهر کشته شدهاند. این در حالی است که معترضان در شهر «ماریپول» که کنترل ساختمان اداره محلی این شهر را تحتکنترل خود داشتهاند با به آتش کشیدن لاستیکها و ایجاد موانع، درخواستها برای خروج از ساختمان و واگذار کردن آن به نیروهای امنیتی را رد میکنند. مقامات کییف از شنبه بار دیگر با شدتبخشیدن به عملیات نظامی خود در جنوب شرقی این کشور، تأکید کردند تا پایان بخشیدن به اعتراضات و سیطره دوباره بر همه مناطق خارج از کنترل به عملیات خود ادامه میدهند. البته شاهدان میگویند تلاش چند روز گذشته ارتش اوکراین برای تصرف شهر اسلاویانسک بینتیجه مانده و نظامیان تحت فرمان مقامات کییف قصد دارند پیش از یورش دوباره به این شهر، مناطق اطراف آن را پاکسازی کند. در همین راستا نیز در اولین قدم شهر کراماتورسک که در جنوب اسلاویانسک واقع است هدف حمله نظامیان اوکراینی قرار گرفت. ضربالاجل گازی روسیه به اوکراین روسیه به اوکراین ضربالاجل داده در صورتی که تا پایان ماه جاری اقدامی برای پرداخت بدهی گاز خود نکند از اول ماه ژوئن انتقال گاز به این کشور را متوقف میکند. اروپا برای تأمین سی درصد از گاز خود به روسیه وابسته است و نیمی از این مقدار از طریق اوکراین به کشورهای اروپایی انتقال داده میشود.
هر گونه اخلال در انتقال گاز به اوکراین میتواند آثار زیانباری بر شرکتهای اروپایی داشته باشد. پیش از این وزیر انرژی روسیه درباره قطع گاز اوکراین هشدار داده بود. اکنون وزیر انرژی روسیه تأکید کرده شرکت گازپروم صورتحساب مربوط به بدهی گاز اوکراین را روز ۱۶ ماه مه صادر خواهد کرد و این کشور تا ۳۱ ماه مه برای پرداخت آن وقت دارد.
حرکت اوکرائین در مسیر دریاچه خون!
ریانوستی – ترجمه رضا نافعی
یولیا تیموشنکو، نخست وزیر اسبق اوکرائین به آتش کشیدن مردم را در اودسا توجیه کرد و آن را حفاظت از ساختمان دولتی نامید و شبیخون افراطیون به مردم را » تظاهرات مسالمت آمیز » خواند. او مردم مسالمت جوئی را که درآتش سوزی ساختمان اصناف جان خود را از دست داده بودند «اعضای گروههای کژرو نامید که قصدشان بقتل رساندن مردم اودسا بوده است.
جمعه شب افراط گرایان دهها نفر از کسانی که خواستار فدرال کردن اوکرائین بودندرا در خانه اصناف در «اودسا» محاصره کرده و با پرتاب بطری های مولوتف ساختمان را آتش زدند و در نتیجه بیش از 40 نفر یا در شعله های آتش سوختند و یا پس از پرت کردن خود از طبقات بالای ساختمان جان سپردند. در اودسا جمعا 46 تن از مردم کشته شدند.
بنظر ارکی تومیوجا، وزیر خارجه فنلاند، اوضاع در اوکرائین به هیچ وجه قابل بینی نیست. او گفت: «تحریم های تازه علیه روسیه کمکی به حل بحران نخواهند کرد».
این سخنان را وزیرخارجه فنلاند روز شنبه بارادیو و تلویزیون فنلاند در میان گذاشت.
او گفت: «زد و خورد های اودسا نشان داد که در اوکرائین نیروهائی دست اندرکارند که نه حرف مسکو را گوش می کنند و نه حرف کی یف را».
وزیر خارجه فنلاند ابراز امیداوری کرد که روسیه از دخالت نظامی در اوکرائین چشم بپوشد و بکوشد تا از طریق مسالمت آمیز مسئله را حل کند.
وزیر خارجه فنلاند گفت حتی اگر نظر مسکو جز این باشد، می توانیم در مذاکرات بر اساس توافق های ژنو پیش برویم. مهمترین امر این است که راه گفتگوی ملی را بگشائیم…تحریم های تازه علیه روسیه بی تاثیر خواهند بود. او تاکید کرد که جلوگیری از ادامه خونریزی اولویت مطلق دارد.
بنظر سرگئی لاوروف عملیات تنبیهی نظامیان کی یف، موجب سقوط اوکرائین به ورطه برادر کشی خواهد گشت. وزارت خارجه روسیه روز شنبه اعلام کرد که لاوروف در گفتگوی تلفنی با جان کری همتای آمریکائی خود گفته است با اینهمه هنوز بخت فروکاستن بحران در اوکرائین و آغاز یک گفتگوی گسترده ملی وجود دارد.
لاوروف از آمریکا خواست تا نفوذ خود را بر رژیم کی یف، که آنرا پرورده است بکار گیرد و رژیمی را که به جنگ با خلق خود برخاسته بر آن دارد تا به عملیات جنگی در جنوب شرقی منطقه پایان دهد، نیروهای خود را عقب بکشد و معترضان دستگیر شده را آزاد سازد.
فروکاستن بحران در اوکرائین و یک گفتگوی جامع و همه سویه ملی بویژه در بارۀ قانون اساسی دارای اهمیت فوق العاده است. » هنوز شانس این کار وجود دارد مشروط بر این که در این مذاکرات نمایندگان همه مناطق سهیم باشند و تروریست های سکتور راست که در اودسا حمام خون برپا ساختند، خلع سلاح شوند».
.http://de.ria.ru/security_and_military/20140503/268409558.html
http://de.ria.ru/security_and_military/20140503/268409251.htm
http://de.ria.ru/security_and_military/20140503/268409690.html
نظامی های آلمان در شرق اوکرائین به دام افتادند
ویکتوریا سیومار معاون دبیر سازمان امنیت و دفاع اوکرائین، سه شنبه شب، در گفتگو با تلویزیون اوکرائین در ارتباط با این خبر گفت «این که نیروهای خارجی می توانند در اینجا حضور پیدا کنند مورد تایید قرار نگرفته است».
روزنامه آلمانی » بیلد » قبلا خبر داده بود که » نیروی ویژه ارتش آلمان (کا اس کا) و نیروی ویژه پلیس آلمان (جی اس جی 9) به حالت آماده باش در آمده اند. بیلد نوشت: «کا اس کا » می تواند ظرف چند ساعت در اوکرائین باشد و از منطقه تحت کنترل دولت هوادار غرب در اوکرائین عملیات آزاد سازی گروگان ها را آغاز کند.»
چهار نفر از دستگیر شدگان آلمانی هستند، که سه نفر از آنها نظامی هستند با یک مترجم.
هینتر گروند آنلاین نشریه چپ گرای آلمانی می نویسد:
. سه نفر از گروگان ها از افراد ارتش آلمان هستند، همراه با یک مترجم آلمانی . بقیه افراد گروه عبارتند از چهار نظامی اوکرائینی و سه نظامی دیگر از کشورهای دانمارک، لهستان و جمهوری چک .
کمپین برای نشر اطلاعات گمراه کننده
از همان آغاز دستگیری نظامیان خارجی توسط شورشیان، کارزاری عظیم برای نشر اطلاعات گمراه کننده برپاشد، که دولت آلمان نیز آن را حمایت می کند.
آغاز کار آن بود که افراد دستگیر شده ناظران «سازمان امنیت و همکاری در ارو پا» اعلام شدند، گفته می شد این ها با ماموریت رسمی سازمان مذکور به اوکرائین رفته اند. اما » کلاوس نویکیرش، سخنگوی سازمان امنیت و همکاری در اروپا روز جمعه آن را تکذیب کرد و گفت «اگر دقیق بنگریم» دستگیر شدگان همکاران «سازمان امنیت و همکاری در اروپا» نیستند.
هیئت نمایندگی سازمان امنیت و همکاری اروپا عبارتند از 140 ناظری که در اوکرائین حضور فعال دارند و مورد تایید کلیه 57 کشورهای عضو سازمان از جمله روسیه هستند و کارشان گردآوری اطلاعات در بارۀ امنیت محلی است. این ها ارتباطی با نظامیان دستگیر شده ندارند.
کلاوس نویکیرش در بارۀ وظیفه دستگیر شدگان می گوید آنها «تحت رهبری مرکز تحقیق در بارۀ صحت اطلاعات قرار دارند که از سازمانهای ارتش آلمان» است .
در هفته گذشته سرهنگ آکسل اشنایدر، افسر ارتش آلمان در مصاحبه ای با رادیو آلمانی بایر موسوم به » بایریشه روندفونک» هدف های این ماموریت را به صراحت بیان کرده بود. او گفت باید بتوان «زود و سریع تصویری از وضعیت نیروهای نظامی اوکرائین یدست آورد، از » قدرت ضربتی واحد ها » و این که » چه وضعیتی دارند و چه کار از دستشان بر می آید» .
سرهنگ اشنایدر می گوید » تعجب خواهید کرد که چه اطلاعات جالبی برای ما قابل رؤیت می شود، اطلاعاتی که امکان سنجش و داوری بدست می دهند، تا بتوان این اطلاعات را در صحنه بزرگ سیاسی نیز مورد استفاده قرار داد».
پرسش دیگر تشخیص میزان آمادگی نظامیان بود که » تا چه حد حاضرند برای آن کشور پای به میدان بگذارند «.
به عبارت دیگر: ماموریت این گروه عبارتست از پوشاندن چهره خود با ماسک دیپلمات برای گردآوری اطلاعات نظامی. ناتو می خواهد بداند اگر خواست دست به کاری بزند کدام یک از گروههای ارتش اوکرائین برای ناتو قابل اعتماد هستند.
http://de.ria.ru/politics/20140430/268389962.html
لينك هينترگروند
لهستان کودتاگران را از دوماه قبل تعلیم داده بود
تیری میسان
استقلال طلبان شرق اوکرائین توافق مسکو را قبول ندارند!

شورشیان در دونباس نیز از روسیه فاصله گرفتند. یک سخنگوی » جمهوری خلق دونتسک » گفت کسی خود را ملزم به اجرای توافق های ژنو نمی داند. روسیه ازجانب آنها ماموریتی برای مذاکره نداشته و بنام خود توافقنامه را امضاء کرده است. معترضان «مردم این منطقه هستند» و اهداف خود را دارند. آنچه مؤید این وضع است این است که سخنگویان اشغال کنندگان در شهر های مختلف دونباس برای تحویل سلاحهای خود و ترک ساختمانهای اشغالی متقابلا شرط هائی قائل شده اند که با یکدیگر متفاوت هستند. در شهری از کیف خواسته شده است که قبلا باید ستیزه جویان «سکتور راست» و «گارد ملی » را از دونباس خارج کنند. در شهری دیگر شورشیان اعلام کرده اند تا دولت موقت استعفا ندهد یا رفراندم در بارۀ موقعیت محل به اجرا درنیاید حاضر به ترک مواضع خود نیستند. شرط سوم آنست که نخست باید میدان کیف ، » پارلمان و دفتر ریاست جمهوری که بطور غیر قانونی اشعال شده تخلیه شوند» .
بنظر نمی رسد که زورمداران کیف حاضر به پذیرفتن این شرط ها باشند. آرسنی یاتسنیوک » نخست وزیر» اوکرائین بعدا در مذاکرات صورت گرفته در ژنو تجدید نظر کرد و گفت اگر شورشیان قبلا تسلیم شوند در باره عفو عمومی » فکر خواهد شد». » وزیر خارجه» کیف گفت بر خلاف اشغال شهرداری ها در دونتسک و حوالی آن حضور در میدان کیف قانونی است. زورمداران کیف هفته ها پیش با ایجاد » گاردملی» از هواداران مسلح خود که افراد آن بطور عمده عبارتند از اعضای «سکتور راست» و » مدافعان دفاع از خود در میدان » به آنها ظاهر قانونی بخشیده اند و اینک می توانند مدعی گردند که توافق های ژنو در برگیرنده این نیروها نیستند.
زور مداران کیف در دیگر بخش های کشور به آتش هیجانات علیه جدائی خواهان دامن می زنند. بعنوان نمونه یک سخنگوی دولتی در منطقه تساپوریتسا ادعا می کند جدائی خواهان روس در راه رسیدن به شهر هستند. بر همین منوال ، روز پنجشنبه، الیگارشهای هوادار رژیم در صدد برآمدند تا با تطمیع شورشیان آنها را به تسلیم و یا خیانت برانگیزند.آنها در دونتسک اعلام کردند برای هر مسلسلی که تحویل داده شود هزار دلار، برای هر ام جی 1500، برای هر خمپاره انداز 2000 و برای ربودن و تسلیم هر مزدور خارجی 10 هزار دلار پرداخت خواهد شد. کسانی که خیانت کنند و مجموعه یک ساختمان را تحویل بدهند با دریافت 200 هزار دلار سرمایه اولیه می توانند زندگی تازه ای برای خود بنا کنند. در خیابانهای دونتسک ، برای کسانی که سواد خواندن ندارند پلاکاتهای تصویری بدیوار ها چسبانده اند با این تصویر : یک فرد نقابدار مسلح =با تصویر 10 اتوموبیل بزرگ .
http://www.jungewelt.de/2014/04-19/008.php
اوکرائین یک کشور واحد باقی خواهد ماند
دنیای جوان
طرح اروسیا در ستیز با سیاست های امپریالیست سه گانه
شرق اوکرائین در آستانه جدال آخر برای پیوستن به روسیه
یونگه ولت – ترجمه رضا نافعی
آينده ما
روز سه شنبه در چالش میان حکمرانان اوکرائین و قیام کنندگان در دونباس، کیف نخست روی به جنگ اعصاب آورد. و پس از تقویت نیروهای خود در آنجا چند تانک نیز روانه آن شهر کرد.خبرگزاری روسی تاس گزارش داد نیروهای مذکور شهر اسلویانسک را محاصره کرده اند، در کراماتورسک تیراندازی شده است.فرستنده تلویزیونی»روسیه امروز » گزارش داد که فاشیست های «سکتور راست» به دفتر حزب کمونیست در شهر سومی واقع در شمال شرقی اوکرائین حمله کرده اند. ولی بقرار مشهود نیروهای اعزامی از سوی کیف با مقاومت مردم غیر نظامی منطقه روبرو شده اند.
در اینترنت فیلمی بنمایش گذاشته شده است که نشان می دهد ساکنان شرق اوکرائین با اتومبیل های خود یک تانک ارتشی را محاصره کرده و متوقف می سازند و فریاد می زنند «به کی می خواهید تیراندازی کنید – به مردم ؟ » از منطقه آریوموسک گزارش داده شده که میلشیای محلی کاروانی از » گارد ملی » را که اخیرا تاسیس شده است متوقف می کنند و افسر گروه را که در تنگنا قرار گرفته بوده مجبور می سازند سلاحهای گروه را به پلیس محلی تحویل بدهد. افرادی که سنشان بیش از پنجاه می نمود و سر و وضعشان نشان از آن داشت که احتمالا کارگر هستند – جلوی مردمی را که می خواستند سربازان خلع سلاح شده را کتک بزنند گرفتند و از سربازان خواستند که بخانه هایشان بروند.
در این میان حتی مطبوعات آمریکا نیز نسبت به درستی تبلیغات کیف ابراز تردید می کنند. روز سه شنبه روزنامه نیویورک تایمز نوشت که حاکمان کیف تا کنون مدارک غیر قابل تردیدی در بارۀ دست داشتن روسیه در حوادث اوکرائین شرقی ارائه نکرده اند. دلیل آن هم وجود نفوذی های روسیه در سازمان اطلاعات اوکرائین است. همانها بودند که به مسکو اطلاع دادند که برنان رئیس سازمان سیا، سازمان اطلاعاتی آمریکا، آخرهفته گذشته در کیف بوده است. بنا به نوشته این روزنامه حاکمان کیف بطور کلی اعتمادی به وفاداری نیروی های پلیس و ارتش ندارند. بویژه پلیس سخت خشمگین است، زیرا کسانی که امروز در راس کارند، به پلیس دشنام می دادند که سرسپرده یانوکوویچ است، رئیس جمهوری که در پایان ماه فوریه ساقط شد، و حالا همین پلیس باید برای دفاع از همین افراد از جان مایه بگذارد.
مسیا اوروبز عضو گروه ناسیونالیست ها درمجلس خبری منتشر کرد مبنی بر این که در منطقه دونتسک مجموعه پلیس عملا از خدمت کناره گرفته است و او با زهر افشانی می نویسد :»همه جا خرابکاری، خیانت».
یک منبع دیگر که به کودتا چیان نزدیک است نیروهای وفادار به رژیم در شهر دونباس را حداکثر به 30 در صد تخمین می زند. ارتش نیز از این که به مقابله با مردم فرستاده شود خشنود نیست. به گزارش اوکرائینسکایا پراودا از قرار، دلیل شکست «عملیات ضد ترور» که قرار بود روز یکشنبه صورت گیرد این بوده که ارتش حاضر نشده سلاحهای سنگین در اختیار پلیس بگذارد. استدلال فرمانده مسئول این بوده که این کار مجوز قانونی ندارد.
ممکن است روز چهارشنبه (امروز) مجوز قانونی داده شود. پارلمان کیف قصد دارد در یک اجلاس محرمانه در بارۀ نوع برخورد با باصطلاح تجزیه طلبان شرق مشاوره کند. یکی از امکانات اعلام وضعیت غیر عادی است . آرسنی یازنوک ، رئیس جمهور موقت، تا کنون مخالف این نظر بوده است، زیرا در این صورت ممکن است انتخابات ریاست جمهوری در 25 ماه مه در برابر سئوال قرار گیرد. اگر انتخابات صورت نگیرد وضعیت حقوقی رژیم کنونی کماکان درحالت تعلیق ادامه خواهد یافت و این بمعنی تایید استدلال روسیه خواهد بود که رژیم کیف غیر قانونی است.
گفتگو با مردم عادی در روستاهای اوکرائین
یونگه ولت
ترجمه رضا نافعی
آينده ما
گفتگو با میکلا پاناسیوک از روستای » تروسیانتس » که معاون اتحادیه کشاورزان اوکرائین است. او در گذشته رئیس کلخوز » آوانگارد» بود و امروز کشاورزی است که 3380 هکتار زمین دارد. در مزارع او 70 نفر به کشت و ذرع راپس ، ذرت، غلات و گل آفتابگردان مشغولند.
– بنظر کسانی که از خارج به اینجا می آیند، اوکرائین کشوری است که بتدریج از میان می رود و قدرت به دست گروههای فاشیستی می افتد. این تصور درست است؟
– کاملا درست است. بویژه وقایعی که در میدان کیف رخ داد موجب شدند که وضع کشورما روز به روز بد تر شود. حزب اسوبودا و » سکتور راست» اوکرائین را روز به روز خرابتر می کنند.
از اشغال کنندگان میدان که ما با آنها صحبت کردیم بدشواری می توان انتظار گفتگوئی روشنفکرانه داشت- کسانی که ما در آنجا با آنها روبرو شدیم بشدت بی فرهنگ و پرخاشگر بودند که احتمالا هرنوع خشونتی از دستشان بر می آید. سر نخ آنها در پشت پرده به دست کیست؟
– اول کار که میدان اشغال شد همه چیز درست بود. تظاهر کنندگان کسبه ای بودند از طبقه متوسط و دانشجویان، خواستشان این بود که رژیم پرزیدنت یاناکوویچ برود. این خواستی بود کاملا صادقانه و قابل درک.اما وضع میدان بسرعت عوض شد و به جهت عکس افتاد. دستی راستی ها با استفاده از موقعیت بر میدان مسلط شدند، نیروهای رژیم گذشته هم برای حفظ و تحکیم موقعیت خود با آنها همدست شدند.
نفوذ کشورهای دیگر چه نقشی دارد؟ وزرای خارجه آمریکا، لهستان، آلمان و سیاستگران حزب سبزها برای خوش آمد گوئی به آنها به میدان آمدند.
– آنها فقط می خواستند آدم های خود را ببینند، آنها خودشان شورش را از خارج سازمان دادند. ولی ما اوکرائینی ها به هیچ کس اجازه دخالت نمی دهیم. ما آنقدر قدرت داریم که بتوانیم مسائل خود را حل کنیم.
این دیگر کاملا روشن است: اوکرائین برای آنها بازار تازه ای است که می توانند تولیداتشان را در آن بفروشند – به هر حال اینجا 43 میلیون نفر زندگی می کنند. شما در باصطلاح » اروپا» اضافه تولید دارید، دنبال بازار می گردید. اوکرائین لقمه چربی است برای شما.
– ولی مسلما مسئله استراتژیک هم مطرح است ــ اوکرائین از لحاظ منابع مواد خام کشور ثروتمندی است و روسیه که همسایه اوکرائین است منابع خیلی زیاد تری دارد.
– البته ناتو می خواهد تا جائی که میشود خود را به روسیه نزدیک کند تا آنرا گاز انبری بگیرد. از این لحاظ اهمیت اوکرائین دوبرابر می شود: هم بازار است و هم محل صف آرائی نظامی.
– گفته می شود که فاشیسم اوکرائینی در میان روستائیان غرب کشور ریشه دارد. درست است؟
– غلط است. ما اینجا در روستا فاشیست نداریم . ولی در شهرهای غرب اوکرئین چرا. روستا ئیان به این فکر ها نمی افتند، مثلا در روستائی که ما هستیم مردم سخت مشغول به کار هستند و اصلا در این خط ها نیستند.
– در غرب ، پوتین را بعنوان آدمی بد جنس معرفی می کنند، بعنوان دیکتاتور و حتی بعنوان کسی که روح هیتلر در جسم او رفته است. در ماه مارس کریمه بخشی از روسیه شد، نظر شما در مورد این سیاست پوتین چیست؟
– من از پوتین نمی توانم بد بگویم. چه کار خلافی کرده؟ کریمه را برای این گرفت که سواستوپول پایگاه دریائی خود را حفظ کند. چاره دیگر نداشت، اگر این کار را نمی کرد، طولی نمی کشید که می شد پایگاه ناتو .
– کریمه پس از رفراندم از اوکرائین جدا شد – ولی در شرق اوکرائین مخصوصا در » دنباس» هم مردم خواستار رفراندم هستند، نظرتون در این مورد چیست؟
– اول باید گفت که مردم » خارکف » ، » لوگانسک» ، «دونتسک» و دیگر جاها دیگر حاضر نیستند با کار خودشان هزینه حکومت اولیگارش ها را تامین کنند. مشکل اساسی آنها جدائی از اوکرائین نیست. از لحاظ تاریخی این مناطق و همچنین کریمه بخشی از خاک روسیه است. رهبر سابق اتحاد شوروی، نیکیتا خروشچف، شبه جزیره کریمه را به اوکرائین بخشید – و حالا آن بخشش به صاحب مشروع آن برگشته است.
ولی بنظر من بخش جنوب شرقی نمی خواهد جدا شود. مردم آنجا خود را اوکرائینی می دانند ولی این حق مسلم آنهاست که به زبان روسی صحبت کنند و اجازه داشته باشند تلویزیون روسیه را ببینند. مطمننا آنها اجازه نخواهند داد که این حق را از آنها بگیرند و برای آن مبارزه خواهند کرد.
– به اینجا که می آمدیم، در بین راه، با ویرانه های بی شماری روبرو شدیم، کارگاهای متروک، طویله های ویران، جاده ها خراب که خارج از توصیف اند، خطوط ارتباطی میان شهر های بزرگ چنان ناهموار ند که گاه شبیه به میدان تمرین تانک هستند. ساکنان محل می گفتند که وضع در گذشته این طور نبوده است، چرا همه چیز این طور ویران شده ؟
– این ها را می شود دوباره درست کرد. اوکرائین در واقع کشور ثروتمندی است، بعنوان مثال جائی که من دارم بسیار سود آور است. من می توانم دستمزد کارگران خود را بپردازم. دولت فقیر است. سیاستگران در آغاز خصوصی سازی با حراج اموال ملی و از طریق مالیات هائی که گرفته می شد بار خود را بستند و پولها را به خارج منتقل کردند. اوکرائین می تواند همه این خسارت ها را خود جبران کند.
– چطور باید این این ها را عوض کرد؟ مثلا با یک انقلاب اکتبر دیگر؟
– اولین کاری که باید صورت گیرد این است که پول در اوکرائین بماند. نباید گذاشت که الیگارش ها پولها را به خارج منتقل کنند. بازگرداندن کلخوز و سووخوز به کشاورزی بی معنی است. همانطور که گفتم : پولی که حاصل می شود باید خرج همین کشور شود – مثلا باید به مصرف ایجاد زیربنا برسد. دولت باید دومرتبه عناصر مهم را بدست خود بگیرد. همه چیز را حراج کردند. صنایع برقی، نیروگاهها، راه آهن و غیره و غیره.
صحبت بر سر سلب مالکیت از موسسات کوچک و متوسط نیست. ولی تمام آن چیزهائی که با نیرو و تامین آب ، با ساختار زیربنائی ، با راهسازی و غیره در ارتباط است باید باز در دست دولت قرار گیرد.
– زندگی مردم در دوران شوروی بهتر بود؟
– شوروي برای طبقه کارگر بسیار بهتر بود. خدمات اجتماعی مانند بیمه و تامین بهداشت رایگان بود، برای آموزش، ورزش و فرهنگ خیلی کار می شد، مردم کار داشتند و درآمد کافی، بازنشستگان می توانستند مطابق شئون انسانی زندگی کنند. در دوران شوروی خدمات اجتماعی بسیار بود، امروز همه چیز از بین رفته است.
– نظرتان در بارۀ نیروهای نظامی اوکرائین چیست؟
– (می خندد) نیروهای نظامی؟ ما دیگر نیروی نظامی نداریم – همه چیز تمام شد، چه از لحاظ فنی و مادی و چه از لحاظ اخلاقی.
ولی حالا یک گارد ملی تازه برپا می شود….
به آن نیازی نداریم – آنچه کم داریم یک اندیشه نوین ملی و میهن دوستانه است .
– از جنگ نمی ترسید ، از این که یک جنگ داخلی آغاز شود؟
– نه. فکرنمی کنم که این آتشفشان سرباز کند. راستی ها نمی توانند موفق شوند ، حدا کثر ده درصد از مردم از آنها حمایت خواهند کرد، حداکثر.
اوکرائین، ادامه سیاست مستعمره های «تک قومی» 15 سال پس از تقیسم یوگسلاوی به 6 جزیره قومی
اوکرائین، ادامه سیاست مستعمره های «تک قومی»
15 سال پس از تقیسم
یوگسلاوی به 6 جزیره قومی
یونگه ولت- ترجمه رضا نافعی
15 سال پیش ناتو بمباران یوگسلاوی را آغاز کرد. از این جنگی که حقوق بین المللی را زیر پا نهاد چه درس هائی باید گرفت و چه ارتباطی با چالش امروز در اوکرائین دارد؟
با فرا رسیدن 24 مارس 15 سال از حمله ناتو به جمهوری فدرال یوگسلاوی می گذرد. این جنگ که بدون موافقت سازمان ملل صورت گرفت 78 روز و شب مردم صربستان و مونته نگرو را با وحشت بی وقفه مرگ در هر لحظه روبروساخت. هزاران نفر را کشتند و صدمات دیر پا بر آن کشور و زیرساخت آن وارد آوردند. جنگ تبلیغاتی همراه با آن عظیم بود. تبلیغاتی که باید به مردم جهان بقبولاند که این یک جنگ تجاوزکارانه و ناقض قوانین بین المللی نیست، بلکه یک «دخالت بشردوستانه» است، که برای نجات مردم کوزوو صورت می گیرد. این جنگ تبلیغاتی در سراسر دوران ویرانگری یوگسلاوی که بمباران 1999 نقطه اوج نظامی آن بود ادامه داشت. در سال 1991 جدائی اسلوانی و کروآسی برسمیت شناخته شد و این آغاز کار بود، که جنگ را به بوسنی و هرزه گوین کشانید، سردمداران این جنگ آمریکا و آلمان بودند. بیش از 80 درصد از بمباران های ناتو برای ویران ساختن هدف های غیر نظامی بود، خانه های مسکونی، بیمارستانها، کارخانه ها و مدارس. به این صورت در پائیز سال 2000 مقدمات برای ( Regime Change ) «تغییر رژیم » ها ی بعدی فراهم شد. مقاومت اسلوبودان میلوسه ویچ ، رئیس دولت یوگوسلاوی، در برابر فرمان های بانک جهانی و صندوق بین المللی پول درهم شکسته شد و پس از آن حکومت های دست نشانده در راس کار قرار گرفتند. با جدا ساختن مونته نگرو و بعدا برسمیت شناختن گروه تروریستی که بر کوزوو تسلط داشت، روند تکه تکه کردن یوگسلاوی ادامه یافت. تجاوزگران، بلافاصله، برخلاف منشور سازمان ملل، برای محاکمه کسانی که خود به آنها حمله کرده بودند، در لاهه (هلند) دادگاهی بنام دادگاه بین المللی بر پا کردند.
ورا ریشتر معاون رهبر حزب کمونیست آلمان می گوید:
در سال 1999 آلمان و ناتو به کشور مستقل یوگسلاوی حمله کردند. با این جنگ «حقوق بین المللی زیر پا نهاده شد» این سخن گرهارد شرودر، صدراعظم سابق آلمان و یکی از مسئولان رسمی آن جنگ است، که امروزرک و راست بر زبان می آورد. گویا وزیر خارجه دولت او( یوزف فیشر از حزب سبزها) نیز قصدش از تایید جنگ جلوگیری از پیدایش دوباره آوشویتس بوده است . رودولف شارپینگ، وزیر جنگ آن زمان از حزب سوسیال دموکرات افسانه ای ساخت بنام «نقشه نعل اسب»: «کشتار راکا» با دست های کباب شده و سرهای بریده کودکان. اندک بود تعداد کسانی که زیربار این تبلیغات نرفتند. اما برای آلمان که وحدت خود را باز یافته بود، وسیله ای شد برای باز شدن دست و بالش. جالا دیگر می توانست نبرد برای بدست آوردن منطقه نفوذ را آغاز کند و برای دست یافتن «بی مانع به بازارهای مواد خام در سراسر جهان» دست به اسلحه ببرد. 1999 ملاحظه کاری نظامی سست شد و امروز یوآخیم گاوک، رئیس جمهور کنونی آلمان، خانم «اورزولا فن در لاین» وزیر جنگ و فرانک آشتاین مایر وزیرخارجه آلمان می خواهند آن ملاحظات را برای همیشه کنار بگذارند. این ها نیز چون شرودر، شارپینگ و فیشر در سال 1999 سخنگویان سرمایه داری بزرگ هستند، سخنگویان جنگ طلبان واقعی، آنها که مانند گذشته می خواهد «مکانی در آفتاب» بدست آورند.
آلمان بزرگ جدید با برسمیت شناختن اسلوانی و کروآسی در سال 1991 و مسلح ساختن سازمان تروریستی » اوچه کا» در کوزوو، وحدت یوگسلاوی را در هم شکست. درسالهای اخیر » اوچه کا» به «رزمندگان برای آزادی سوریه» آموزش نظامی می دهد. امروز شاهد سناریوی مشابهی در اوکرائین هستیم. اینک روسیه است که باید از طریق ناتو، اتحادیه اروپا و باز در راس همه آلمان تضعیف گردد و به محاصره درآید. برای رسیدن به این منظور باز ناسیونالیسم را براه انداخته اند، ناسیونالیست های افراطی و فاشیست ها را پروار می کنند و مسلح می سازند، مردم را فریب می دهند. بدون این ها کودتا نمی توانست در کیف سازمان یابد و به کرسی بنشیند. باز هم تعداد کسانی که اینجا بدام شیون آمپریالیسم آلمان برای وحدت نمی افتند اندک است. باید یک جنبش ضد میلیتاریستی برپا گردد که فریب جنگ افروزان حقوق بشری را نخورد و دلائل واقعی جنگ را بر ملا سازد.
آلکساندر نوی نماینده مجلس آلمان و رئیس گروه حزب چپ در کمیسیون دفاعی مجلس آلمان می گوید:
با پایان یافتن جهان دوقطبی ، ناتو فقط با تغییر تعریف برای علت وجودی خود و با ماموریت های تهاجمی می تواند به حیات خود ادامه دهد.
جنگ تجزیه یوگسلاوی جنگی بود بموقع و در جای درست: یک جنگ داخلی در اروپا و خارج از محدودۀ ناتو. نخست ناتو سازمان ملل را جلو انداخت تا در امور داخلی یک کشور مستقل دخالت کند و روند خشونت بار تجزیه را که بویژه بسود آلمان بود به پیش براند. البته ناتو فقط برای این سازمان ملل را جلو انداخت که شکست بخورد. پس از آن ، ناتو بلافاصله و بسیار حق بجانب، خود را بجای سازمان ملل نشاند.
جنگ 1999 ناتو و ایجاد مستعمرۀ تقریبا تک قومی «کوزوو» پایان منطقی سیاستگذاری غرب است. دخالت نظامی علیه یوگسلاوی شامل چند رویه قضائی و چند سرفصل تازه بود: امروز دخالت ها و قانون شکنی های کشورهای غربی تا حدود زیادی پذیرفته شده اند. از احزاب چپ که بگذریم تقریبا تمام احزاب و رسانه ها دخالت در امور جهان و شکل دادن به آن را حق و وظبفۀ جهانی آلمان و غرب می دانند. نمونه آن رویدادهای اخیر در اوکرائین است. درس مرکزی از جنگ یوگسلاوی این است که در اختلافات محلی یا میان کشوری نباید غرب را بعنوان میانجی پذیرفت. سیاست اروپا سیاست بیطرفی و حفظ توازن بر اساس حقوق بین المللی نیست، بلکه سیاستی است که مبنای ژئو استراتژی و ژئواقتصادی آن مطلقا تامین علائق خود است، در صورت ضرورت با بکار بردنِ زور. در کشورهائی که در آنها چالشی هست، حتی به آن باصطلاح «سازمان های غیر دولتی » (NGOs) و بنیاد های سیاسی نیز نباید امکان میانجیگیری یا اعمال نفوذ داد. باید روشن ساخت که این نوع سازمانها در این کشورها توسط غرب هدایت نمی شوند.
ولادیمیر کرسلیانین تا روز 5 اکتبر ،2000 روز سقوط یوگوسلاوی، هنگامی که میلوسه ویچ بر راس کار بود، سفیر و دبیر مناسبات بین المللی حزب سوسیالیست صربستان بود و امروز رئیس «جنبش برای صربستان » است. او می گوید :
تجاوز ناتو به کشورما نخستین و یگانه جنگ ناتو بود که در آن تمام کشورهای عضو ناتو شرکت داشتند. این خشونت بار ترین مرحله در جنگی پیچیده بود که امپراتوری اروپا- اتلانتیک علیه یک کشور مستقل، موفق، سوسیالیتی و فدرال کرد. این جنگ در سال 1991 آغاز شد و تا نخستین «انقلاب رنگی» در سال 2000 در صربستان ادامه یافت. تجاوزگران از بکار بردن هیچ وسیله و عمل تبهکارانه ای علیه یوگوسلاوی فروگذار نکردند: با فرستادن نفوذی، با چنگ اندختن بر گلوی ما تا ما را از لحاظ مالی و اقتصادی خفه کنند، با سوء استفاده از سازمان ملل (اعمال تحریم و»دیوان داوری بین المللی» ) با تبلیغات، با ترور، با تبهکاری سازمان یافته، با بمباران و با «سازمانهای غیر دولتی». حاصل : تجزیه یوگسلاوی به شش مستعمره وابسته بود، شش مستعمره نیمه اشغال یا تمام اشغال شده ، کشورک های تا گلو مقروض با اقتصادی درهم شکسته و با چشم انداز چالش ها و تجزیه های بیشتر. جنگ های پی در پی علیه یوگسلاوی، عراق، افغانستان، لیبی، سوریه و اوکرائین نشان می دهند که : برای متلاشی کردن روسیه حلقه محاصره را دائما تنگ تر می کنند، زیرا روسیه مانعی در راه تسلط کامل بر جهان است. برای رسیدن به این هدف امپراتوری اروپا- اتلانتیک دست در دست فاشیست ها، تروریست های وهابی، و کارتل های مواد مخدر می گذارد. از این رو باید بعنوان خطرناک ترین تهدیدی که بشریت در تاریخ با آن روبرو شده است، محکوم و متلاشی گردد و برایش جایگزینی ایجادشود، همانگونه که برای فاشیسم شد.
هنگام جنگ با یوگسلاوی رولف بکر، هنرپیشه و فعال اتحادیه صنفی، همراه با دیگر اعضای اتحادیه بعنوان گروهی با نام » گفتگو از پائین بجای بمباران از بالا » به یوگوسلاوی سفر کرد. اومی گوید:
کافکا در داستان خود «محاکمه» که نگارش آن در ژوئیه 1914 مصادف با اعلام جنگ اتریش علیه صربستان است می نویسد: » دروغ تبدیل به نظم جهانی می گردد». این سخن در بارۀ حمله ناتو به یوگسلاوی در 15 سال پیش نیز صادق است . طی یکصد سال، این سومین جنگ علیه بالکان و نخستین جنگ پس از جنگ جهانی دوم با شرکت آلمان بود. پس از آن آلمان در جنگهای پرشماری شرکت کرد برای دست یافتن بی مانع به بازارها و مواد خام در سراسر جهان.
نمی دانیم جریانات نگران کننده اوکرائین به کجا خواهد انجامید . اما پس از نخستین سفر ما به صربستان که در زمان جنگ ناتو با یوگسلاوی رخ داد روشن شد که با جنگ با توسعه حضور نظامی آمریکا در کوزوو با پایگاههای گسترده، با مانورهای ناتو در بالتیک و جبهه جنوبی روسیه و با اِعمال نفوذ بر آنچه که جمهوری های پیشین شوروی میان دریای سیاه و دریای مازندران، که همه پس از فروپاشی دیوار برلن رخ داد، چه هدفی دنبال می شود : به محاصره در آوردن روسیه و چین که امروز قابل مشاهده است.
در سال 1999 اینجا و آنجا اعتراضاتی علیه جنگ با یوگسلاوی صورت می گرفت. پس از جنگ بود که تازه پرس و جو در بارۀ سیاست «دخالت های انسانی برای حقوق بشر» که جرائد تبلیغ می کردندآغاز شد. در نتیجه هنگام جنگ با عراق، در فوریه سال 2003 ، نیم میلیون نفر در خیابان های برلین دست به تظاهرات زدند. اما پس از آن دیگر اتفاقی نیفتاد، نه علیه آنچه که وزیر دفاع آلمان اظهار داشت و گفت «دفاع از آلمان از هندوکش» آغاز می شود، نه علیه جنگ های خاورمیانه و لیبی و نه علیه غارت یونان و دیگر کشورهای جنوب اروپا. ما باید هشدار یک همکار یونانی را بگوش بسپاریم که گفت: «بزودی نوبت مردم آلمان خواهد رسید ، پس از آن که برنامه های نجات منفجر شدند و بدهی ها پرداخت نشدند. آن وقت است که حفره ای در بودجه آلمان پیدا خواهد شد و شما می توانید حدس بزنید که برای پر کردن حفره چه چیزی فدا خواهد شد: پول بازنشستگی شما، خدمات اجتماعی برای شما، آموزش و پرورش شما، خدمات بهداشتی برای شما . صحنه برای جدائی عمیق میان خلق ها آماده می شود، در حالی که مقصران واقعی کماکان به «بیزنس از یوژوال» خود ادامه می دهند. آنها که در میان شما می فهمند که وضع واقعا از چه قرار است حداقل می توانند تلاش کنند تا دیگران را با خبر سازند.»
کلاوس هارتمان رئیس اتحادیه آزاد اندیشان آلمان و رئیس کمیته بین المللی سلوبودان میلو سه ویچ ، می گوید:
روز 24 مارس 1999 هنگامی که تجاوز ناتو علیه یوگسلاوی آغاز شد، صدراعظم ما، گرهارد شرودر، با وقاحت، به دروغ به ما گفت «ما جنگ نمی کنیم.» اما ما تجاوز را بی درنگ با نامش نامیدیم: «جنگ تجاوزی ناقض حقوق بین المللی». بعد شرودر، خود، با افتخار از موفقیت خود یاد کرد: » درهم شکستن تابوی نظامی» در کشورما. خود او امروز اعتراف می کند که حقوق بین المللی را نقض کرده است و می گوید: «آنوقت ما هواپیمایمان رابه صربستان فرستادیم و آنها همراه با ناتو یک کشور مستقل را بمباران کردند – بی آن که شورای امنیت چنین تصمیمی گرفته باشد.»
در آن زمان که ما هشدار دادیم این جنگی است برای باز کردن در بروی جنگهای دیگر امپریالیسم ، بسیاری بما خندیدند، یا گفتند حرفشان پوچ است، یا آن را نظریه توطئه تلقی کردند». اما در تابستان گذشته در روزنامه » ولت» از نشریات کنسرن مطبوعاتی اشپرینگر، که آرزوی جنگ علیه سوریه را داشت، چنین خواندیم: «جنگ کوزوو باید الگوی عمل برای حمله به سوریه گردد». پس از یوگسلاوی، افغانستان، عراق، سودان، و لیبی در برنامه تخریب قرار گرفتند با جنک پنهان علیه سوریه و تهدیدهای دائم علیه ایران. همیشه باید چهره رهبران سیاسی کشورهای «سرکش» را سیاه کنند و آنها را فاقد مشروعیت جلوه دهند، تا افکار عمومی آماده شلیک شود. هدف همیشه به کرسی نشاندن دعوی قدرت جهانی، کنترل مواد خام و راههای حمل و نقل و تضعیف روسیه و چین است.
آنها که از دهه ها پیش آشکارا حقوق بین المللی را نقض می کنند امروز ناگهان پاسداران فدائی حقوق بین المللی شده، با هو و جنجال علیه روسیه به میدان آمده اند. شگفتا که یک خونتای فاشیستی در اوکرائین چه گرما بخش دلها در جامعه ارزشهای غربی می گردد. تصادفی نیست که این روزها رسانه های روسیه پیشگوئی پیامبرگونۀ اسلوبودان میلوسه ویچ را به یاد می آورند که خلقهای اسلاو و روسیه را به وحدت فراخواند تا سرنوشتی چون یوگسلاوی پیدا نکنند که در نقشه سیاسی فقط با نقطه ای نشان داده شویم که اینجا بازار تازه برای فروش بنجل های گران قیمت غربی و محل زندگی طبق مدل » دموکراسی آمریکائی » است.
نماینده کنگره آمریکا : در اوکرائین اروپا و آمریکا کودتا کردند!
نماینده کنگره آمریکا :
در اوکرائین
اروپا و آمریکا کودتا کردند!
ریانوستی – ترجمه رضا نافعی
آينده ما
رونالد پاول نماینده سابق کنگره، آمریکا را مسئول سقوط دولت منتخب اوکرائین اعلام کرد. او گفت که » مدارک این مسئولیت موجود است «.
این سخن را پاول؛ روز جمعه در مصاحبه با فرستنده تلویزیونی انگلیسی زبان «آر تی» اظهار داشت. او گفت: «ما از گفتگوئی خبر داریم که میان نماینده سفارت آمریکا در اوکرائین و یک نماینده وزارت خارجه امریکا صورت گرفته است. موضوع صحبت آنها کاندیدا شدن کسی است که در آینده باید رئیس جمهور (اوکرائین) شود. البته در این مورد که در اوکرائین چه باید بشود من خود صاحب نظرم. اما حرف من در حال حاضر این است که دولت آمریکا چه باید بکند. آمریکا باید از اوکرائین فاصله بگیرد، چون ما، به هرحال آنجا خیلی فعال بودیم.
«سفارت و وزارت خارجه آمریکا در دهسال گذشته، بنا به آنچه خود می گویند، در حدود پنج میلیارد دلار برای «کمک» به دموکراسی در اوکرائین سرمایه گذاری کرده اند. اما پس از انقلاب و دستکاری های ما، در انجا هم – چون چند جای دیگر – شدولتی سرکار آمد که باب طبع ما نبود. یانوکوویچ (رئیس جمهور اوکرائین) نه با ما کنار آمد و نه با اروپائی ها، با وجود آن که ما در جریان اوکرائین فعالانه سهیم بودیم. در سوریه هم عین همین است.»
پاول در بارۀ گزارش هائی که در بارۀ اوکرائین داده می شود گفت رسانه های آمریکا و دولت پا را در یک کفش کرده اند که » همه تقصیرها گردن روسیه است، مسکو به اوکرائین شبیخون زده و کریمه را تسخیر کرده است. » اما نظر آمریکائی ها بتدریج عوض می شود و این نشانه ای مثبت است. بسیاری از آنها مانند من برای دست یافتن به اطلاعات از اینترنت استفاده می کنند. انسان هائی هستند که مانند اداوارد اسنودن حقیقت را می گویند. طبق نظرخواهی های صورت گرفته آمریکائی ها مخالف حمله به سوریه بودند و معتقدند که با ایران باید مذاکره کرد. امروز هیچکس از پیاده کردن نیرو در اوکرائین حمایت نمی کند». نظر مردم آهسته آهسته تغییر می کند، گرچه هنوز هم اکثرا حرف های سیاسی دولت را باور می کنند.
دولت اوکراین در خون
دولت اوکراین در خون
(Yuriy Rubtsov)
دکتر علوم تاریخ، پرفسور دانشگاه نظامی وزارت دفاع روسیه
۱۴ فروردین- حمل ۱۳۹۳
نشانگرها مدتهاست که بی بدیل ترین ابزار تشخیص بیماریها در علم طب شناخته می شوند: مثلا، وجود این یا آن عنصر بیگانه در بدن، بعنوان مهمترین شاخص تشخیص یک بیماری خاص طبقه بندی شده است.
سیاستها را نیز می توان بواسطه نشانگرهای مخصوص تشخیص داد. مثلا، اگر طرح قانونی لغو مسئولیت جنایی بخاطر توجیه آشکار جنایات فاشیسم به مجلس تقدیم می گردد، آیا این بمعنی پیروزی آزادی بیان است یا یک چیز دیگر؟
در آخر ماه فوریه، ولادیمیر یاواریوسکی، عضو فراکسیون «باتکیوشینا» طرح قانونی دایر بر لغو ماده ۴۳۶- ۱ قوانین جنایی اوکراین را به مجلس قانونگذاری اوکراین- رادا– تقدیم نمود. بموجب ماده ۴۳۶- ۱ قوانین جنایی اوکراین، «انکار یا تبرئه علنی جنایات فاشیسم، ترویج ایدئولوژی نئونازیسم، تدوین و (یا) انتشار مطالبی دایر بر توجیه جنایات فاشیسم و همدستان آن ممنوع است». در یادداشت توضیحی یاواریوسکی، گفته می شود این ماده قانونی که او خواستار لغو آن است، «بمعنی مبارزه برعلیه میهن پرستان اوکراین و برعلیه تدریس تاریخ مبارزات آزادیبخش اوکراین می باشد»…
یاواریوسکی سابقا یک نویسنده موفق اتحاد شوروی بود. در رمان مستند «کارتلیس جاودانه»، که بخاطر تألیف آن، در سال۱۹۸۴ برنده مدال «تاراس شوچنکو»، مدال دولتی جمهوری سوسیالیستی اوکراین گردید، ملی گرایان را با سخن دیگر تعریف کرد: «پلیس، همه حرامزادگان محلی، تفاله های بشری، بدنبال دسته های باندری براه افتاده اند. مگر آنها جایی هم داشتند که از چشم مردم صادق در آنجا پنهان شوند؟» از چگونگی تبدیل «تفاله های بشری» به «میهن پرستان» و «مبارزان راه آزادی» در شعور یاواریوسکی درمی گذریم و فقط انگیزه این ریاکار سیاسی را مورد توجه قرار می دهیم، که گویا، آزادی تبلیغ فاشیسم اجازه نمی دهد «اختلافات ایدئولوژیک معطوف به افزایش تنشهای اجتماعی و تقسیم کشور در میان شهروندان اوکراینی بروز نماید».
پس اینطور! ممنوعیت تبلیغ نازیسم، یعنی انشقاق در افکار مردم و آزادی آن، یعنی تأمین آرامش اجتماعی. نشانگر خطا نمی کند. معلوم می شود در پشت ابتکار قانونی یاواریوسکی چیزی جز تبرئه نازیسم، نازیها و همدستان آنها نخوابیده است.
از یک نشاگر دیگر نیز کمک می گیریم. هفته گذشته در کی یف اعلام شد، وزیر فرهنگ نوظهور اوکراین، یوگنی نیشوک («صدا و سیمای» میدان)، در نظر دارد طرح قانونی را به مجلس اعلای اوکراین (رادا) ارائه نماید که بر اساس آن، جشن ۹ ماه مه (سالروز ورود ارتش سرخ به برلین و تسلیم فاشیسم آلمان. مترجم) از تقویم حذف می شود. در اروپا نیز قرار است روز ۸ ماه مه را بعنوان روز ختم جنگ جهانی دوم، روز عزا و «روز یادبود قربانیان اشغال اتحاد شوروی» در تقویم ثبت نمایند.
پیشنهاد شده است بجای ۹ ماه مه، «سالروز پیروزی بلشویکهای اشغالگر»، روز ۳۰ ماه ژوئن، «روز بازسازی دولتمداری اوکراین- سالروز اعلام دولت اوکراین در شهر لووف از سوی استپان باندرا و همدستان او در سال ۱۹۴۱» بعنوان روز پیروزی شناخته شود.
لازم به یادآوریست که قتل و غارت جمعی، یکی از عواقب ورود گردانهای سازمان ناسیونالیستهای اوکراین (جنبش باندریها) تحت فرماندهی یارسلاو استتسکو در کنار واحدهای ارتش آلمان به شهر لووف در روز ۳۰ ماه ژوئن بود که در جریان آن، بر اساس آمارهای مختلف، از ۴ تا ۷ هزار یهودی کشته شدند. بگواهی مورخان، گردان «ناختیگال» (شبه نظامیان طرفدار سازمان ناسیونالیستهای باندری. مترجم) بفرماندهی رُمان شوخئویچ نیز همراه با سرکوبگران در آن قتل و غارت شرکت داشتند. بدین ترتیب، «دولت اوکراین» را از همان روز اول، بمعنی دقیق کلمه، در میان دریای خون تشکیل دادند.
حاکمیت کودتایی کی یف اکنون سعی می کند اسناد تاریخا موجود و مورد تأئید قاطع مورخان، از جمله، اسناد سازمان ناسیونالیستهای اوکراین و گواهی شاهدان عینی متعدد را با تمام قوا انکار نماید. تطهیر گسترده باندریها در کی یف آغاز شده است. سازمان امنیت اوکراین اعلام کرد، یگانهای اوکراین که توسط آبور(سازمان ضد اطلاعات ارتش آلمان. مترجم) سازماندهی شده بودند، در سال ۱۹۴۱ از دستور آلمانی ها مبنی بر قتل و غارت در لووف سرپیچی کردند، هزاران نفر یهودی را جمعیت «خشمگین» کشتند و «جنایات گردان ناختیگال» ساخته و پرداخته «ناشیانه» کمیته امنیت ملی اتحاد شوروی بوده است.
شرکت باندرها در تیرباران جمعی یهودیان در منطقه بابی یار کی یف نیز انکار می شود (منطقه بابی یار بعنوان محل تیرباران جمعی بیش از یکصد هزار نفر از مردم غیرنظامی، عمدتا، یهودیها، کولی ها، کارائیمهای* کی یف، و همچنین، پرسنل ارتشی بدست اشغالگران آلمانی و همدستان اوکراینی آنها در سال ۱۹۴۱ شهرت جهانی یافت. مترجم). یوسف لاپید، وزیر دادگستری سابق اسرائیل و پژوهشگر متخصص این جنایت، ضمن اعلام انزجار از چنین دروغهای گستاخانه، وجود اسناد انکارناپذیر مبنی بر جنایت ناسیونالیستهای اوکراین در بابی یار را تأئید کرد. این صدا، اما، در کی یف شنیده نمی شود.
حاکمان جدید کی یف کوشش می کنند دفاع از جنایتکاران جنگی را به عرصه بین المللی بکشانند. اخیرا، فردی بنام سرگی یف، نماینده دولت جدید کی یف در سازمان ملل متحد، استپان باندرا، سرکرده ناسیونالیستهای اوکراین و حامیان او را میهن پرستان اصیل اوکراین، تهمت خوردگان از سوی مقامات اتحاد شوروی نامید. مفهومی شبیه آن را ویکتور یوشنکو، رئیس جمهور سابق اوکراین هنگام دیدار از اسرائیل در سال ۲۰۰۷ در پاسخ به سند ارائه شده از سوی مرکز مطالعات «یادواشم» دایر بر جنایت باندرها علیه غیرنظامیان بیان نمود و اظهار داشت که با توجه به وجود شمار زیاد یهودیان در میان جریانهای ضدفاشیست، «نگاه» آنها نسبت به سازمان ملی گرایان اوکراین- ارتش شورشی اوکراین «نگرش تحریفی است». بدین ترتیب، اکنون سازمان ملل متحد مجبور است همه این جعلیات را بشنود.
در ماههای اخیر موج نابودی یادواره های تاریخی دوره اتحاد شوروی، از جمله، یادواره های سربازان ارتش سرخ در اوکراین براه افتاده است. بموازات این، مجسمه رهبران سازمان ملی گرایان اوکراین- ارتش شورشی اوکراین در دهها منطقه مسکونی اوکراین نصب شده و در تجمعات نئونازیها بطور منظم از پرچم پیروزی هتک حرمت می شود. حاکمیت فاشیستی اوکراین در نظر دارد عنوان «شهر قهرمان» را از نام شهر کی یف حذف کند.
با این اوصاف، دیگر چه نشانگرهایی برای اثبات این واقعیت که امروز در اوکراین کارزار گسترده ای برای تطهیر اشخاص و سازمانهای مرتکب جنایت جنگی و جنایت علیه بشریت براه انداخته اند، لازم است؟
گستاخی حد و مرزی نمی شناسد. زمان تشکیل دادگاه نورنبرگ جدید، محاکمه نئوفاشیستها و مهار زدن به هیتلریسم و حامیان آن که خلقهای اروپا هفتاد سال قبل نیز از آنها آسیبهای فراوان دیدند، فرارسیده است. اما، مثل اینکه، غرب به بیماری نسیان مبتلا شده و قادر نیست نورنبرگ جدید بر پا نماید. متصدیان «میدان» هم فقط توان کمی برای سرزنش کردن نئوناریهای اوکراین دارند.
ویدئوفیلم ضرب و شتم رئیس رادیو- تلویزیون اوکراین توسط سه نماینده پارلمان از حزب «سوابودا- آزادی» بخاطر پخش سخنرانی ۱۸ ماه مارس ولادیمیر پوتین از تلویزیون، در سراسر جهان منتشر شد. این واقعه حتی طرفداران باوفای «میدان اروپا» را در بهت و حیرت فرو برد. سفارت آمریکا هم واکنش نشان داد و از حزب «سوابودا» خواست ضاربان را «به رعایت نظم و انضباط» فراخواند…
در رابطه با دو رویی و ریاکاری مقامات آمریکا یکی از وبلاک نویسان در یک طنز نیشدار می گوید: تصور کنید، الان سالهای جنگ جهانی دوم است و دیپلوماتهای آمریکایی به رهبری حزب هیتلری کارگران ناسیونال- سوسیالیست آلمان تذکرمی دهند هنریش هیملر و سایر رهبران رایش را که «به حل نهایی مسئله یهودیان مشغول هستند»، به رعایت نظم و انضباط دعوت کنند.
آیا می توان خود را با آن که «جبهه راست» هنوز برای «روسها، لهستانی ها و یهودیان» بابی یار جدید نیافریده است، تسکین داد؟ برای قضاوت در باره دیوانگی «میهن پرستان» اوکراین ظاهرا زمان لازم است.
غرب با چشم بستن بر آن که چگونه اوکراین در زیر «دندانهای هیولا» خرد می شود، بمنظور تحت الشعاع قرار دادن قتلعامهای ولین، بابی یار و کاتین، به طوفان نئونازیسم در قلب اروپا دامن می زند.
ـــــــــــــــــــــــ
*– کارائیم، خلق کم شمار ترک زبان و معتقد به یهودیت. مترجم.
دور دور مزوران و دورویان است
مومیا ابوجمال
دنیای جوان
تارنگاشت عدالت
به اصطلاح «غصب سرزمین» کریمه توسط مسکو و داستان تاریخ ایالات متحده آمریکا
از زمان الحاق کریمه به فدراسیون روسیه سیاستمداران آمریکائی اختیار خود را به کلی از دست داده و این واقعه را با اشغال لهستان توسط ارتش هیتلر مقایسه میکنند، دندان قروچه میکنند و فریاد میزنند که این اقدام «مغایر با حقوق بینالمللی» و «غصب سرزمین» است. فیالبداهه ایالات متحده آمریکا و اتحادیه اروپا تحریماتی علیه روسیه وضع میکنند تا گویا این کشور را به خاطر «به خطر انداختن ثبات منطقه» مجازات نمایند.
این یک تف سربالاست که آمریکائیها دیگران را متهم به غصب سرزمین کنند. ایالات متحده آمریکا حیات خود را مدیون غصب مناطق عظیم دیگران است که کشورگشایان اروپائی در ابتدا از سرخپوستان بومی و سپس از مردم مکزیک گرفتند. آیا این کار غیرقانونی بود؟ البته! آیا با این اقدام قوانین بینالمللی نقض گردید؟ کاملاً. اینجا مسئله برسر قراردادهائی است که بین ملل به امضا رسیده. از بدو تاسیس ایالات متحده آمریکا ، واشنگتن آنقدر قراردادهای بیشماری را که با مردم بومی آمریکا بسته بود زیر پا گذارد و شکست که یادآوری آنها درد آور و موجب شرم و خجالت است.
آیا امروز کسی هنوز میداند که تکزاس به مکزیک تعلق داشت؟ هنگامیکه مکزیک بردهداری را منع کرد، شهروندان اروپائی نسبت تکزاس دست به شورش زدند و در سال ۱۸۳۶ جمهوری مستقل تکزاس را اعلام کردند. تقریباً پس از ده سال تکزاس از طرف آمریکا غصب شد و این اقدام زوز اول مارس ۱۸۴۵ از طرف کنگره آمریکا جنبه قانونی پیدا کرد. و ایالات کنونی آمریکا مثل نوادا، نیومکزیکو، آریزونا، اوتاه، کلرادو و کالیفرنیا چطور؟ همه آنها روزی به مکزیک تعلق داشتندتا اینکه آمریکا علیه مکزیک دست به جنگ زد تا به غصب سرزمینهای دیگران جنبه قانونی بدهد. بعد از به پایان رسیدن جنگ مکزیک ـ آمریکا در سال ۱۸۴۸ بیش از نیم میلیون میل مربع از سرزمین مکزیک به تصاحب ایالات متحده آمریکا درآمد.
من کارشناس تاریخ و مسائل شبهجزیره کریم و یا روسیه نیستم، فقط میدانم که شبه جزیره کریم در سال ۱۷۸۳ توسط روسیه تزاری غصب شد و در سال ۱۹۵۴ به جمهوری شوروی اوکرائین الصاق شد و پس از انحلال اتحادجماهیر شوروی در سال ۱۹۹۱ همراه با اوکرائین مستقل اعلام گردید. در همان زمان نیز اوکرائین توانست تنها با یافتن مصالحه و قبول خودمختاری کریمه از جدائی کریمه از اوکرائین که آرزوی بخش اعظم مردم این شبه جزیره که روس تبارند جلوگیری به عمل آورد. از این منظر فدراسیون روسیه حق بیشتری بر شبه جزیره کریمه دارد تا ایالات متحده آمریکا برتمامی شمال غربی مکزیک، جائی که با شهروندان لاتین آن در سرزمین خود مانند مهاجرین رفتار میشود.
آیا بنابرمنطق استدلال امروزی ایالات متحده آمریکا در رابطه با شبه جزیره کریمه، باید این کشور مناطق غصب کرده در جنوب غربی ایالات متحده را به مکزیک مجدداً استرداد کند؟ و آیا آمریکا بایدمیلیونها میل مربع مناطقی را که با زیرپاگذاردن قراردادهای خود با ملل بومی و با خدعه و تزویر کسب کرده مجدداً به آنها بازگرداند؟ تنها طرح این سئوال احمقانه به نظر میرسد.
همسایه شمالی ما کانادا در سال ۱۹۹۹ بخش وسیعی از شمال کشور را از کشور جدا کرد و به نوادگان مردم بومی اولیه به نام اینوئیت Inuit باپس داد. از آن پس این سرزمین نوناووت Nunavut نام گرفته که به زبان اینوئت «سرزمین ما» میباشد. مساحت این منطقه تقریباً معادل مستعمرات گذشته فرانسه در شمال آمریکاست که فرانسه در سال ۱۸۰۳ در چارچوب انتقال قانونی لوئیزیانا (Louisiana Purchase) به مبلغ ۱۵ میلیون دلار به ایالات متحد فروخته شد و یک شبه مساحت کشوری آمریکا را دوبرابر کرد. از موضع ایالات متحده آمریکا احمقانه است که سرزمین به شهروندان بومی آن باز پس داده شود. برعکس کانادا این گام را برداشت و تاریخ نوشت.
ناتو روسیه را تهدید می کند
ناتو روسیه را تهدید می کند
یونگه ولت – ترجمه رضا نافعی
ناتو می خواهد در ارمنستان، آذربایجان و ملداوی نیز فعال شود. آلمان هواپیماهای بیشتری به لیتوانی می فرستد
ناتو می خواهد فعالیت های نظامی خود را به جمهوری های سابق شوروی ارمنستان، آذربایجان و ملداوی ی نیز گسترش دهد. روز دوشنبه اشپیگل آنلاین خبر داد که جزئیات این نقشه در سندی ثبت شده است . هیچ یک از این سه کشور تا کنون تقاضای عضویت در اتحادیه نظامی غرب را نکرده اند یا بطور علنی ابراز علاقه به همکاری با ناتو نکرده اند. باراک اوباما چند روز پیش – بنادرستی یا دست کم بگونه ای گمراه کننده – اعلام کرد که در حال حاضر گسترش ناتو در نظر نیست.
طبق سندی که اشپیگل از آن سخن گفته برای هر یک از این سه کشور وظائف متفاوتی در نظر گرفته شده است.ناتو قصد دارد در کیسیناو پایتخت ملداوی یک دفتر ارتباطی ایجاد کند. افزون بر این شرکت ملداوی در » نیروی واکنش سریع ناتو» نیز مورد بحث است. در لحظه نخست بنظر می رسد که این احتمال چندان زیاد نیست : کشورهای سوئد، فنلاند و اوکرائین که عضو ناتو نیستند، سالهاست که در این باصطلاح گروه واکنش سریع هستند.
اشپیگل آنلاین می نویسد :» آذربایجان بیشتر برای امنیت سایبری و امنیت انرژی و ارمنستان در درجه اول برای آموزش نظامی در نظر گرفته شده اند». این که آیا این نقشه واقعا جدی و مطالعه شده است یا نه موضوع دیگری است : اما به هرحال بیش از بیست سال است که بر سر قره باغ میان آذربایجان و ارمنستان زد و خورد های خونین صورت می گیرد.
این نقشه نشان می دهد در حالی که پیوسته فاکت های نظامی ایجاد می گردد و تحکیم می شود مسئله عضویت رسمی در ناتو اهمیت کمتری پیدا می کند. مثلا گرجستان در میان کشورهائی که نیروی اشغالگر بین المللی به افغانستان فرستاده اند از لحاظ تعداد نفرات اعزامی در مرتبه پنجم قردارد ولی به نسبت جمعیت 4،5 ملیونی آن کشور ، در قیاس با دیگر کشورها، مرتبه اول را دارد .
دیروز، سه شنبه ، ، گزارش داده شد که کیف قصد دارد تحت رهبری آمریکا در دو رزمایش که قرار است در تابستان در اوکرائین و دریای سیاه برگذار گردد،شرکت کند. این امر از ماهها پیش روشن بود، آنچه فعلیت دارد این است که این رزمایش مورد موافقت یکپارچه پارلمان اوکرائین قرار گرفته است. نکته تازه دیگر این است که کریمه که در رزمایش های سالهای پیشین شرکت داشت حالا به روسیه تعلق دارد. افزون بر این اوکرائین در نظر دارد میان ماه مه و اکتبر باتفاق کشورهای لهستان و رومانی که عضو ناتو هستند و نیروهای نظامی ملداوی نیز در آن سهیم خواهند شد رزمایش مشترکی بر پا سازد.
فعلا آندرس فوگ راسموسن دبیر کل ناتو تقاضای دولت لهستان را رد کرده است. دو لت ورشو از ناتو خواسته بود ، برای نشان دادن قدرت به روسیه ، ناتو دست کم دو لشگر – برابر با تقریبا 10 هزار سرباز – در لهستان مستقر سازد. اما آنچه رسما مورد تایید قرار گرفته این است که آلمان 6 هواپیمای جنگی دیگر به لیتوانی منتقل خواهد کرد . وزرای خارجه ناتو روز روز سه شنبه در دیدار خود در بروکسل تصمیم گرفتند همکاری نظامی خود را با روسیه قطع کنند ولی گفتگوی سیاسی با مسکو را ادامه دهند.
بحران در اکراین: روسیه کنترل خود را بر دریای سیاه و آبراه استراتژیک گسترش میدهد
بحران در اکراین: روسیه کنترل خود را بر دریای سیاه و آبراه استراتژیک گسترش میدهد
نوشته: مایکل چوسودوفسکی
برگردان: آمادور نویدی
تصمیم مردم کریمه در پیوستن به فدراسیون روسیه دارای پیامدهای استراتژیک و ژئوپولیتیکی است.
اتحاد کریمه با روسیه صفحه شطرنج ژئوپولیتکی را در حوزه دریای سیاه بازتعریف میکند.
این بمنزله مانعی عمده برای آمریکا- ناتو است٬ که اهداف بلند مدت آنها ادغام اکراین در ناتو با توجه به تضعیف روسیه و گسترش حضور نظامی خود در حوزه دریای سیاه بود.
با امضای معاهده ۱۸ مارس ۲۰۱۴ ٬ بین روسیه و کریمه ( Crimea)٬ فدراسیون روسیه کنترل خود را بر دریای سیاه و به همان صورت بر دریای آزوف(Azov)٬ خط ساحلی غربی که مرز های شرق اکراین و منطقه دونیسک (Donesk) است گسترش خواهد داد .
براساس معاهده اعلام شده توسط پوتین رئیس جمهور روسیه بین روسیه و کریمه٬ دو «منطقه تشکیل دهنده» کریمه به فدراسیون روسیه می پیوندند: «جمهوری کریمه» و «شهر سواستوپول»( Sevastopol). هر دو وضعیت «مناطق خود مختار» را خواهند داشت.
وضعیت سواستوپول بعنوان یک نهاد جدا از کریمه به موقعیت پایگاه دریایی روسیه در سواستوپول مرتبط است.
از زمان تخریب اتحاد جماهیر شوروی٬ روسیه پایگاه دریایی خود را در سواستوپول براساس یک موافقتنامه دوجانبه با اکراین نگهداشته است. با امضای قرارداد ۱۸ مارس٬ آن موافقتنامه باطل و فاقد ارزش است. سواستوپول از جمله پایگاه دریایی یک منطقه خود مختار در فدراسیون روسیه میشود.
آبراه استراتژیک: تنگه کرچ(Kerch)
روسیه اکنون بطور رسمی بخش بسیار بزرگتر دریای سیاه را کنترل میکند٬ که شامل تمام شبه جزیره کریمه میباشد.
بخش شرقی کریمه- ازجمله تنگه کرچ- زیر کنترل روسیه است. در سمت شرقی تنگه کرچ منطقه کراسنودار(Krasnodar) روسیه و گسترش به سمت جنوب شهرهای بندری نووروسییسک(Novorossiysk) و سوچی(Sochi) هستند.
شهر بندری نووروسییسک نیز استراتژیک است. این شهر بندری گذرگاه اصلی خطوط نفت و گاز بین دریای سیاه و دریای خزر است.
از نظر تاریخی٬ تنگه کرچ نقش استراتژیک بازی کرده است که دروازه ورود به آبراه اصلی روسیه را تشکیل میدهد.
در زمان جنگ جهانی دوم٬ شبه جزیره کرچ که توسط آلمان نازی اشغال شده بود (بوسیله ارتش سرخ پس گرفته شد) یک منطقه مهم حمل و نقل زمینی و آبی بود. این مکان در سرد ترین ماه های زمستان٬ تبدیل به یک پل یخی میشود که کریمه را به منطقه کراسنودار وصل میکند.
تنگه کرچ با حدود ۵ کیلومتر طول و ۴ و نیم کیلومتر عرض٬ در باریکترین نقطه بین نوک شرقی کریمه و شبه جزیره تامان(Taman) است٬ کرچ یک بندر مهم تجاری است که به مسیرهای رودخانه و راه آهن وصل است.
دریای آزوف: مرکز فعالیت ژئوپولیتیک جدید
از نظر اهمیت٬ ادغام کریمه به فدراسیون روسیه بمعنی آنست که مسکو اکنون در کنترل کامل تنگه کرچ است که دریای سیاه را به دریای اوزوف وصل میکند. مقامات اکراینی دیگر کنترل بندر کرچ را ندارند. موافقتنامه دوجانبه بین روسیه و اکراین حاکم بر مسیر دریایی از طریق تنگه کرچ لغو شده است.
تنگه کرچ نقطه ورود به آبراه های اصلی رودخانه روسیه را تشکیل میدهد. دریای آزوف از طریق کانال ولگا دون با رودخانه دون(Don) و ولگا(Volga) وصل میشود. ولگا بنوبه خود٬ به دریای خزر می ریزد.
تنگه کرچ استراتژیک میباشد. کانال کرچ- ینیکالسکی(Yenikalskiy) به کشتی های بزرگ (۲۱۵ متر طول) برای حمل و نقل از دریای سیاه به دریای آزوف اجازه میدهد.
علاوه براین٬ تنگه کرچ دریای سیاه را به ولگا وصل میکند که بنوبه خود از طریق کانال ولگا- مسکوا(Moskva) به رودخانه مسکو متصل میشود.
کنترل کامل تنگه باریک کرچ توسط روسیه حمل و نقل آزادانه دریایی را از دریای سیاه به پایتخت روسیه و همچنین مسیر آبی به دریای خزر را تضمین میکند.(دریای سیاه – دریای آزوف – دون- کانال ولگا دون – دریای خزر).
در دسامبر ۲۰۱۳ مسکو یک توافقنامه دوجانبه با دولت یانوکوویچ در کیف امضاء کرد که مربوط به ساخت یک پل از روی تنگه کرچ بود٬ که شرق کریمه (که بخشی از اکراین بود) را با منطقه کراسنودار روسیه وصل کند.
این توافقنامه نیز به دور انداخته شده است. پیوستن کریمه به روسیه از قبل پیش بینی میشد: کمتر از دو هفته قبل از رفراندم ۱۶ مارس ٬۲۰۱۴ در اوج بحران اکراین٬ نخست وزیر روسیه دیمتری مدودف دستور داد که شرکت بزرگ جاده سازی دولتی آوتودور(Avtodor)٬ یا «بزرگراه روسی» «یک شرکت فرعی ایجاد کند که بر ساخت یک پل بر روی تنگه کرچ نظارت کند».
احتیاج به گفتن نیست٬ که این پروژه اکنون بطور کامل تحت مالکیت و کنترل روسیه است.
دریای آزوف٬ شرق اکراین و منطقه دونباس(Donbas)
شرق اکراین و حوضه پرجمعیت دونیتز(Donetz) یا (منطقه دونباس) اکراین که در آن جمعیت روسی اکثریت را تشکیل میدهد٬ مجاور بر خط ساحل غربی دریای آزوف است که اکنون تحت کنترل روسیه میباشد.
«اثر موج دار» رفراندوم کریمه
چگونه بحران شکل میگیرد؟
آیا رفراندوم در کریمه به منزله مرحله ای برای ادغام بخش شرقی و جنوبی اکراین در فدارسیون روسیه است؟
تغییرات جغرافیایی و ژئو پولیتیکی که در بالا توضیح داده شد نسبت مستقیمی بر آشکار شدن وقایع در شرق اکراین دارد.
سراسر شرق اکراین و همچنین در اودیسا(Odessa) در جنوب اکراین٬ مشروعیت دولت موقت نئونازی در کیف زیر سئوال برده شده است. کمیته های سطوح شهری و محلی شهروندان٬ مقامات منصوب در کیف را به چالش کشیده اند.
یک جنبش اعتراضی در شهر بندری اودیسا در دریای سیاه٬ خواهان رفراندوم آشکار شده است.
علیرغم خواسته های مقامات شهرستان مبنی بر شرکت نکردن در راهپیمایی ها٬ هزاران نفر یک راهپیمایی به طرفداری از روسیه در پشتیبانی از رفراندوم کریمه در اودیسا براه انداختند. سازماندهگان ادعا میکنند که بیش از ۵۰۰۰ نفر به تظاهرات پیوسته اند.
مخالفان میگویند:«اودیسا مخالف کودتا در کیف است٬ برای اینکه الیگارشی اکراین در قدرت بماند با کمک افراط گرایان فریبکار و شبه نظامیان مورد حمایت غرب٬ کمک مالی شده اند. ما از زندگی در فقر خسته شده ایم و ما دیگر ظلم و ستم الیگارشی و مقامات٬ … را تحمل نمیکنیم»
مردم همچنانکه در مرکز شهر جمع شده بودند با فریاد شعارمیدادند:«اکراین و روسیه – یک کشور»٬ و «اودیسا٬ دلیر باش٬ فاشیست ها را بیرون بینداز».( rt.com – روسیه امروز- ۱۶ مارس٬ ۲۰۱۴ )
به گزارش آر تی(RT)٬ تظاهرات در خارکف (Kharkov) و دونیتسک (Donetsk) گسترش یافته و مردم خواستار برگزاری رفراندومی مشابه با کریمه هستند.
اعتصاب کنندگان٬ به نمایندگی از مجمع خارکف٬ از پوتین خواستند که «حقوق و آزادی آنها را تضمین کند» و خواسته های آنها را در ارتباط با رفراندوم بر فدرالیسم به سازمان ملل برساند٬ که آنها برای ۲۷ آوریل ۲۰۱۴ برنامه ریزی کرده اند.(گزارش شده توسط وب سایت اخبار ملی اکراین- یو ان ان). به اضافه٬ اینکه آنها ترس از جان و مال خود دارند و فعالان خواهان اعزام نیروهای حافظ صلح روسی در منطقه خارکوف شدند.
تظاهر کنندگان سپس به سوی کنسولگری لهستان که در نزدیکی بود حرکت کردند٬ و برعلیه مداخله غرب در امور اکراین اعتراض نمودند.
معترضان خارکف نیز دفاتر ساختمان مسکن سازمانهای افراطی ناسیونالیستی٬ از جمله گروه بخش راست(Right Sector group)٬ را غارت کردند(گزارش اینترفکس). فعالین به داخل ساختمان حمله برده٬ کتب و نمادهای ناسیونالیستها را بیرون برده و سوزاندند.
در دونیتسک٬ اعتصاب گران طرفدار روسیه مشروعیت دولت ائتلاف موقت را زیر سؤال بردند.
در همین اثنی٬ کیف سخت افزار نظامی به نقاط مرزی با روسیه فرستاد. بنابه گزارش های رسیده٬ فعالان در مناطق شرق اکراین٬ از جمله دونیتسک و لاگانسک (Lugansk)٬ مسیر قطارهای حامل تجهیزات نظامی از بخشهای مرکزی و غربی اکراین را مسدود کرده اند.
اعتراضات مشابهی در دنیپروپیتروفسک(Dnepropetrovsk) و لاگانسک برگزار شد. در لاگانسک مبارزات بر «رفراندوم مردم» بر علیه دولت موقت کیف متمرکز شده بود.
در لاگانسک٬ چند هزار نفر فعالین ضد کودتا یک نظر سنجی عمومی را انجام میدادند که «برگه های رأی دهی» «رفراندوم مردم» منطقه لاگانسک را توزیع میکردند. نظر سنجی اعتماد به مقامات در کیف را زیر سؤال برده بود٬ امکان پیوستن اتحادیه گمرکی پس از فدراسیونی کردن اکراین را در نظر داشتند.
یکی از سؤالات درباره کمک مالی بین المللی این بود:«آیا از کاهش مزایای اجتماعی و لغو مزایا به درخواست صندوق بین المللی پول حمایت میکنید؟»
ایرینا گاتمن(Irina Gotman)٬ سازمان دهنده به آر تی گفت:«این برای همه یک فرصت است که بطور رسمی انتخاب خود را اعلام نمایند. اکنون ۵۰۰۰ فرم های ما تمام شده است٬ ما باید با عجله فرم های بیشتری چاپ کنیم»(همانجا٬ آر تی)
برگرفته از گاردین٬ ارگان حزب کمونیست استرالیا٬ شماره ۱۶۳۲ ٬ ۲۶ مارس ۲۰۱۴ ٬ ص ۷ .
محاصره سواستوپل تهدید به جنگ است
جبهه تروریستی سوریه – اوکرائین
باریس دالگوف
(Boris Dolgov)
دکتر علوم سیاسی، کارشناس مسائل بین المللی،
پژوهشگر ارشد مرکز مطالعات عربی دانشکده خاورشناسی فرهنگستان علوم روسیه
http://www.fondsk.ru/news/2014/03/10/sirijsko-ukrainskij-terroristicheskij-front-26283.html
مترجم: ا. م. شیری
http://eb1384.wordpress.com/2014/03/28/
۷ فروردین- حمل ۱۳۹۳
کودتای مسلحانه ماه فوریه در اوکراین در واقع اجرای «سناریوی سوریه» در یک کشور برادر روسیه بود. کودتا عبارت است از نتیجه اقدام از قبل برنامه شده در همآهنگی با قدرت «نرم» و «خشن» تحت فرماندهی قدرتهای خارجی. سناریوی مشابهی را غرب در یوگسلاوی و لیبی به اجرا گذاشت و از سه سال پیش تا کنون سعی می کند در سوریه به اجرا درآورد. در همه کشورها از یک روش استفاده می شود. یک مجموعه کامل مداخله از خارج با هدف تعویض مقامات دولتی و برقراری کنترل خارجی بر کشور طرح ریزی شده است.
تسخیر مسلحانه حاکمیت دولتی در کی یف بدست شبه نظامیان آموزش دیده توسط مربیان سازمان سیا بوقوع پیوست. بخش قابل ملاحظه آنها را شهروندان مناطق غربی اوکراین، مزدورانی از لهستان و دیگر کشورهای اتحادیه اروپا، گرجستان و همچنین، اسلامگرایان جنگ آزموده در لیبی و سوریه تشکیل می دادند.
در اوکراین از تک تیراندازان، رهبران اجیر میدان– همچنین از عناصر روشهای بکار برده شده در سوریه استفاده شد. هم اکنون در اوکراین در صفوف باندهای مسلح ضد دولتی چند هزار شبه نظامی تبعه جمهوریهای قفقاز شمالی روسیه می جنگند و منتظر فرمان معاون کنونی رئیس کمیته امنیت ملی و دفاع اوکراین، دمیترو یاروش هستند تا با پیوستن به تروریست چچنی، دوکو عمراوف «برعلیه روسیه بجنگند»... یاروش، همانطور که واضح است، تمایل خود را برای نامزدی در انتخابات ریاست جمهوری اوکراین رسما ابراز کرد و اظهار داشت در صورت پیروزی در انتخابات، «اراضی اشغالی اوکراین توسط روسیه» را آزاد خواهد کرد. منظور او از «اراضی اشغالی اوکراین»، در واقع استان بلگراد و یکسری مناطق دیگر روسیه می باشد. او همچنین خواستار برسمیت شناخته شدن دسته های مسلح وابسته به «جبهه راست» بمثابه یگانهای مسلح قانونیرژیم جدید و باز کردن زرادخانه های تسلیحاتی به روی آنها شد.
در حال حاضر در شهرهای خارکوف، دانتسک، لوگانسک، دنپروپتروفسک و سایر مراکز استانهای جنوب شرقی اوکراین تلاشهایی برای تقویت دسته های مسلح شبه نظامیان «جبهه راست» و شرکتهای نظامی خصوصی بعمل می آید. باندهای شبه نظامی به عملیات تروریستی (ازجمله، موارد ضرب و شتم، قتل و آدمربائی در خارکوف) علیه فعالان مخالف «میدان» و سازمانهای طرفدار روسیه دست می زنند. ارسال نامه های الکترونیکی تهدیدآمیز علیه مقامات استانهای همجوار روسیه با اوکراین (استانهای کورسک، بلگراد، بریانسک) همراه با طرح درخواست «پایان دادن به حمایت از سیاستهای دولت روسیه و اظهار تمایل برای پیوستن به اوکراین»، بخش دیگری از فعالیت آنها را تشکیل می دهد. در نقطه مقابل این، مردم شهرهای خارکوف و دانتسک درتجمعات هزاران نفری خواستار برگزاری همه پرسی مشابه کریمه برای تعیین سرنوشت هستند.
تصرف قدرت در اوکراین توسط ملی گرایان افراطی و فاشیستهای ضد روسیه در مراکز ناتویی طرح ریزی شده بود. روشن است، که مرحله بعدی «نبرد در راه اوکراین» باید عضویت اوکراین در ناتو باشد و لایحه قانونی آن، هم اکنون برای تقدیم به رادا– مجلس قانونگذاری– «پس از انقلاب» آماده می شود. دبیر کل ناتو باز بودن درها به روی اوکراین را اعلام کرد. عضویت اوکراین در ناتو شرایط نزدیک شدن هر چه بیشتر نیروهای مسلح پیمان ناتو به مرزهای روسیه را فراهم می کند و به موشکهای ناتوی اجازه هدف قرار دادن موشکهای دوربرد روسیه را می دهد و مدت پرواز موشکهای ناتو تا مناطق مسکونی روسیه را به چند دقیقه کاهش می دهد. عضویت اوکراین در ناتو، موجب برچیدن پایگاه ناوگان دریای سیاه روسیه در سواستوپل می گردد.
به قدرت رسیدن نیروهای ضد روسیه در اوکراین از دیدگاه اقتصادی بمعنی قطع رابطه تولیدی-صنعتی مؤسسات اوکراینی مجری سفارشات روسیه، از جمله در بخش صنایع نظامی (تجهیزات هواپیمائی، کشتی سازی، قطعات موشکی، ماشینهای زرهی و حمل و نقل) محسوب می شود. در صورت تداوم حاکمیت ضد روسیه در کی یف، ظهور کانونهای تروریسم و احتمال استفاده قدرتهای خارجی از آن در اراضی اوکراین برای بی ثبات سازی روسیه و تجزیه آن طبق الگوی اتحاد شوروی ناگزیر خواهد بود.
با این حال، تدابیر اتخاذی رهبری روسیه می تواند جلو چنین روند حوادث را بگیرد. در این باره، قبل از هر چیز، حمایت از همه پرسی در مورد تعیین سرنوشت کریمه را می توان یادآوری کرد. نیروهای اجتماعی در استانهای جنوبی و شرقی اوکراین به حمایت مشابه از برگزاری همه پرسی امیدوار هستند.
رویدادهای اوکراین در بلوک یکپارچه غرب شکاف انداخت. در پایتختهای اروپایی می فهمند، که امکان تشکیل کانون تروریسم اسلامی در اوکراین می تواند باعث نفوذ تروریستها به کشورهای اتحادیه اروپا بشود، و این، بموازات بازگشت جهادیون تبعه کشورهای اروپائی از سوریه، اوضاع امنیتی در اروپا را با چالشهای جدی مواجه خواهد ساخت. حمایت چین و همچنین، اکثریت کشورهای عربی، مهمترین آنها، مصر و سوریه از مواضع روسیه، مطمئن ترین عامل ثبات مناسبات بین المللی بحساب می آید.
بحران اوکراین مهمترین مرحله تحول در مناسبات بین روسیه و غرب گردید. این بحران آخرین توهمات همه آنهایی را که جامعه اروپا را بمثابه مرکز و نمونه دمکراسی و نخبگان سیاسی غرب را بعنوان ضامن بی عیب و نقص حقوق بشر تلقی می کردند، در هم شکست. غرب در اوکراین نشان داد، که بسبب تمایل نامحدود خود برای گسترش بسمت شرق، همواره حقوق بشر- حق حیات انسان را وقیحانه زیر پا خواهد گذاشت. این یک درس جدی و تأمل برانگیز است که روسیه هنوز باید آن را بطور کامل فراگیرد.
برنامه حقیقی اوباما
ولترنت
تارنگاشت عدالت
سیاست کاربردی واشنگتن در چارچوب بحران اوکرائین هیچ ربطی به اهداف اعلام شده آن ندارد: مسئله برسر این نیست که روسیه به عقب رانده شود، بلکه باید از این کشور برای هراساندن کشورهای اروپائی استفاده کرد تا آنها تنگتر حول محور سازمان نظامی ناتو جمع شوند و واردات ترکیبات هیدروکربور آمریکائی را افزایش دهند.
به گفته خانم سوزان رایس، مشاور امنیت ملی، هدف اصلی دیدار رئیس جمهور اوباما از اروپا «کوشش برای ایجاد وحدت غرب در مقابل تجاوز روسیه به کریمه است».
گام اول تقویت سازمان نظامی ناتو خواهد بود. این سازمان زیر فرماندهی ایالات متحده آمریکا بین سالهای ١٩٩٩ تا ٢٠٠٩ کلیه کشورهای عضو پیمان ورشو، سه کشور از اعضای سابق اتحادجماهیر شوروی و دو کشور از جمهور سابق یوگسلاوی (که توسط ناتو در جنگ نابود شد) را در خود هضم کرد؛ این کشور روزبه روز بیشتر پایگاهها و نیروهای نظامی، از جمله نیروهای مجهز به سلاحهای هستهای خود را نزدیکتر به روسیه مستقر نمود وآنها را به «چتر ضدموشکی» مجهز کرد که نه وسیله دفاعی، بلکه سلاح تهاجمی است. این کشور به اوکرائین نفوذ کرد و یک کودتای نظامی سازماندهی نمود و در نتیجه کریمه را مجبور به انشعاب و پیوستن به روسیه کرد. دبیرکل سازمان نظامی ناتو اظهار داشت: «زمینه ژئوپولیتیکی تغییر میکند… کشورهای عضو ناتو باید روابط اقتصادی و نظامی خود را در قبال تجاوز نظامی روسیه نسبت به اوکرائین تقویت کنند». لذا این طور که معلوم است آنها در نظر ندارند تنها ناتو را از نظر نظامی تقویت کنند تا «سرعت و کارائی عملیاتی این سازمان در جنگ» بهبود یابد، بلکه میخواهند همزمان با آن از طریق «قراردادبازرگانی آزاد ایالات متحده آمریکا با اتحادیه اروپا» نوعی «ناتو اقتصادی» برای سیستم ژئوپولیتیکی غربی به رهبری ایالات متحده به وجود آورند.
واشنگتن یادآوری میکند: «ناتو یک پیمان هستهای باقی خواهد ماند». جالب توجه است که دیدار اوباما از اروپا با سومین گردهمائی برای امنیت هستهای به طور همزمان صورت میگیرد. اوباما (که به طور اتفاقی نیز برنده جایزه صلح نوبل نشد) کاشف «حفظ امنیت مواد هستهای و جلوگیری از تروریسم هستهای» بود. این نیات والا توسط کشوری اعلام میگردد که خود بیش از ٨٠٠٠ کلاهک هستهای دراختیار دارد که ٢١۵٠ آن در کنار ۵٠٠ کلاهک هستهای فرانسه و انگلیس آماده شلیک است. یعنی رویهم رفته ٢۶٠٠ عدد کلاهک هستهای ناتو در مقابل ١٨٠٠ کلاهک هستهای روسیه. این توان نظامی فوراً توسط ٣٠٠ کیلو پلوتونیوم و حجم بزرگی از اورانیوم غنی شده و قابل استفاده برای تولید سلاح هستهای که ژاپن در اختیار آمریکا خواهد گزارد در کنار ٢٠ کیلو دیگر که از ایتالیا تحویل داده خواهد شد افزایش پیدا میکند. اسرائیل هم که تنها کشور هستهای خاورمیانه است (و عضو قرارداد منع و گسترش سلاحهای هستهای هم نیست) و هماکنون بیش از ٣٠٠ کلاهک هستهای در اختیار دارد و سالانه به اندازه تولید ١٠ تا ١۵ بمب هستهای به قدرت بمبی که در ناکازاکی به کار رفت، تولید میکند نیز در این گردهمآئی «امنیت هستهای» شرکت دارد. نقش رئیس جمهور اوباما در تقویت «امنیت هستهای» اروپا قبل از هرچیز در این خلاصه شده که ٢٠٠ بمب B61 را که در آلمان، ایتالیا، بلژیک، هلند و ترکیه ( با نقض قرارداد منع تولید و گسترش سلاحهای هستهای) مستقر بود توسط بمبهای دقیق B61-12 جایگزین کند. این بمبها به ویژه میتواند توسط جنگندههای F-35 به کاربرده شود. علاوه برآن بمبهای سنگرشکن لیزری که قادر است مرکز فرماندهی زیرزمینی را طی اولین موج حمله نابود سازد نیز به آنها اضافه شده است.
سیاست کاربردی واشنگتن دو هدف را دنبال میکند. از یک طرف روسیه را که سیاست خارجی خود را تغییر داده (نگاه کنید به نقش این کشور در سوریه) و خود را به چین نزدیک کرده و انواع و اقسام پیمانها علیه ایالات متحده آمریکا ایجاد کرده است را سرجای خود بنشاند و از طرف دیگر با به وجود آوردن تنش در اروپا سرکردگی خود را در بین همپیمانانش در ناتو تضمین کند، البته به درجات مختلف: مثلاً واشنگتن با دولت آلمان در سطح تقسیم حیطه نفوذ تعامل دارد در حالیکه با ایتالیا (دربین بهترین دوستان خود در جهان) تنها به تعریف و تمجید بسنده میکند، زیرا میداند که هرچه از ایتالیا بخواهد، دریافت خواهد کرد…
به طور همزمان اوباما همپیمانان اروپائی خود را زیرفشار قرار میدهد تا از واردات گازی و نفتی خود از روسیه بکاهند، که هدف بسیار دشواری است. یک سوم نیاز انرژی اتحادیه اروپا وابسته به صادرات روسیه است: آلمان و ایتالیا ٣٠درصد، سوئد و رومانی ۴۵ درصد، فنلاند و چکای ٧۵ درصد و لهستان و لیتوانی بیش از ٩٠ درصد. به نوشته نیویورکتایمز، دستگاه اداری اوباما «سیاست کاربردی خشنی» را در جهت کاهش صادرات نفتی روسیه به اروپا دنبال میکند: این سیاست در نظر دارد که شرکتهای آمریکائی مانند اکسون، موبایل و دیگران حجم صادرات نفتی و گازی خود به اروپا را افزایش دهند، درعوض به استخراج منابع در خاورمیانه، افریقا و دیگر کشورها و همینطور منابع آمریکائی که حجم تولیدی آنها افزایش یافته و به آنها امکان میدهد، گاز مایع صادر کنند، بپردازند.
این آن چارچوبی است که «جنگ لولههای نفتی» در آن صورت میگیرد: هدف ایالات متحده این است که North Stream را که از طریق دریای بالتیک گاز وارد اتحادیه اروپا میکند قطع کند و همچنین از جامعه عمل پوشیدن South Stream که از طریق دریای سیاه گاز به اتحادیه اروپا میاورد ممانعت نماید. هردو این لولهها از کنار اوکرائین که امروز ناقل بخش عظیمی از گاز روسیه به اروپاست و به شرکتهای اروپائی گازپروم تعلق دارد، میگذرد. پائولو اسکارونی مرد شماره یک شرکت نفتی ایتالیائی Eni به دولت ایتالیا هشدار داد که اگر پروژه South Stream متوقف شود ایتالیا قراردادهای سنگینی چون قرارداد ٢ میلیارد یوروئی شرکت Saipem برای ساختمان بخش زیردریائی این لولهها را از دست خواهد داد. ولی باید روی افزایش فشار ایالات متحده حساب کرد.
رئیس جمهور اوباما اقدامات عامالمنفعه و نیکوکارانهای نیز انجام میدهد. او که در طی دوران ریاست جمهوریش نرخ فقر در ایالات متحده آمریکا (بیش از ۴۶ میلیون نفر) از ١٢ درصد به ١۵ درصد و فقر بین کودکان از ١٨ در صد به ٢٢درصد افزایش یافته، در حالی که ثروتمندترینها (0,01 درصد جمعیت) ثروت خود را چهاربرابر افزایش دادهاند،قرار است فردا (دیروز) با پاپ فرانسیسکوس در مورد «اقدامات مشترک در مبارزه علیه فقر و افزایش بیعدالتی» صحبت کند. اوباما، رئیس جمهور کشوری که مخارج نظامی و جنگیاش معادل نیمی از مخارج تمام جهان است قرار است «از پاپ به خاطر فراخوانهای صلحش تشکر نماید».
سخنرانی پوتین دوران سپری شده روسیه تابع امریکا و اروپا
سخنرانی پوتین
منتشر شده در تارنماي آينده ما
بخش هائی از سخنان ولادیمیر پوتین که روز سه شنبه در برابر دو مجلس روسیه، نمایندگان مناطق و همچنین نمایندگان مجامع روسیه بیان کرد .اعضای محترم شورای فدراسیون، اعضای محترم مجلس، نمایندگان محترم جمهوری کریمه و سواستوپول – شما اینجا هستید، در میان ما ، شهروندان روسیه، ساکنان کریمه و سواستوپول !
دوستان گرامی ما امروز به مسئله ای می پردازیم که اهمیت حیاتی دارد، اهمیتی تاریخی برای همه ما . روز 16 مارس رفراندمی در کریمه انجام شد در انطباق کامل با موازین دموکراسی و هنجار های حقوق بین المللی(…)
فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی
پس از انقلاب، (اکتبر1917) حزب و دولت حاکم بخش های بزرگی از جنوب تاریخی روسیه را به جمهوری متحده اوکرائین منضم کردند. این کار بدون توجه به ترکیب ملی ساکنان آن منطقه صورت گرفت، منطقه ای که امروز جنوب شرقی اوکرائین محسوب می گردد. در سال 1954 تصمیم گرفته شد منطقه کریمه و سواستوپول که بخشی از اتحاد شوروی وقت بود به آن منضم گردد(…)
آنچه برای ما اهمیت دارد چیز دیگری است: این تصمیم با نقض صریح هنجارهای حقوقی قانون اساسی معتبر در آن زمان صورت گرفت(…) طبیعی است که در آن حکومت توتالیتر و شرائط حکم بر آن نه نظر مردم کریمه خواسته شد و نه نظر مردم سواستوپول. مردم در برابر عمل انجام شده قرار گرفتند.
آنچه که در آنزمان قابل تصور هم نبود، متاسفانه رخ داد. اتحاد جماهیر شوروی فرو پاشید. رویدادها چنان شتابان رخ دادند که فقط اندک شماری از شهروندان اهمیت واقعه و پیامد های آن را درک کردند. بسیاری از مردم در روسیه و در اوکرائین و دیگر جمهوری ها امیدوار بودند که جامعه کشورهای مستقل بتواند شکل تازه ای از دولت گردد(…) اما میلیونها مردم روسیه شب را در کشوری مشترک خوابیدند و صبح روز بعد در کشوری دیگر چشم از خواب گشودند، و تبدیل شدند به یک اقلیت ملی در یکی از جمهوری های پیشین شوروی، خلق روسیه، اگر نگوئیم بزرگترین ، دست کم ، یکی از بزرگترین خلقهای پراکنده جهان شد.
بقدرت رسیدگان کیف
من می فهمم چرا مردم اوکرائین خواستار تغییر هستند. در سالهای پس از استقلال(..) روسای جمهور، نخست وزیران، نماینگان مجلس می آمدند و می رفتند اما رفتار آنها نسبت به کشورشان و مردم میهنشان تغییری نکرد. آنها با هم می جنگیدند، برسر قدرت و بر سر منابع پولی. زورمندان توجه چندانی به این نداشتند که مردم معمولی چطور زندگی می کنند و چرا میلیونها اوکرائینی برای خود آینده ای در میهن خود نمی بینند، مجبورند به خارج بروند و آنجا تن به پست ترین کارها بدهند(…) اما آنها که در پس رویدادهای اخیر در اوکرائین ایستاده اند، هدف های دیگری را دنبال می کردند: آنها در تدارک کودتا بودند، می خواستند قدرت را به چنگ آورند و هیچ چیز جلودارشان نبود. کار به تیراندازی و ترور رسید، به قتل و کشتار. بازیگران اصلی ناسیونالیست ها و نئونازیها، روس هراسان و ضد سامی ها بودند. آنها تا امروز در بسیاری از عرصه ها مُهر خود را بر چهره زندگی در اوکرائین کوبیده اند.(…) تمام آنها که در برابر کودتا ایستادند بلافاصله با تهدیدهای آنان روبرو گشتند. البته، در درجه اول کریمه و کریمه روسی زبان. از این رو مردم کریمه و سواستوپول به روسیه روی آوردند و از روسیه خواستند تا از حقوق و از زندگی آنها دفاع کند(…) روشن است که ما نمی توانستیم این تقاضا را رد کنیم و نمی توانستیم کریمه و ساکنان در تنگنا قرار گرفته آن را رها سازیم، هرکار دیگری جز این خیانت می بود.
نخستین کمک فراهم آوردن شرائطی مسالمت آمیزی برای بیان نظر بود، شرائطی که مردم کریمه برای نخستین بار در تاریخ بتوانند سرنوشت خود را رقم بزنند.
حال از همکاران خود در اروپای غربی و آمریکای شمالی چه می شنویم؟ آنها به ما می گویند که ما هنجارهای حقوق بین المللی را شکسته ایم. نخست آنکه چه خوب شد بیاد آوردند که حقوق بین المللی هم وجود دارد – جای خرسندی دارد، گرچه دیر است ولی باز بهتر از هرگز است.
دوم و مهمتر از همه: ما کدام هنجار را شکسته ایم؟ مجلس عالی به رئیس جمهور فدارسیون روسیه این حق را می دهد که در اوکرائین نیروی مسلح به میان آورد. ولی رئیس جمهور تا کنون از این حق استفاده نکرده است. نیروهای نظامی روسیه وارد کریمه نشده اند، آنها قبلا آنجا بودند، آن هم طبق قراردادی بر اساس موازین حقوق بین المللی. آری، ما نیروهای خود را در آنجا تقویت کردیم ولی نه بیش از تعداد از پیش مقرر شده- میل دارم تاکید کنم – تا همه بشنوند و بدانند – تعداد نیروهای مسلح ما در کریمه 25 هزار نفر مقرر شده است. نیازی به افزودن آن نبوده است.
ادامه می دهم.
هنگامی که شورای عالی کریمه اعلام استقلال کرد و رفراندم آغاز شد هماهنگ با منشور سازمان ملل متحد رفتار کرد که در آن سخن از حق تعیین سرنوشت گفته شده است. میل دارم خاطرنشان کنم که اوکرائین، هنگام خروج از اتحادجماهیرشوروی، تقریبا واژه به واژه همین را بیان کرد. و حالا اوکرائین که خود از این حق استفاده کرد به مردم کریمه اجازه استفاده از آن را نمی دهد. چرا؟
رویه قضائی کوسوو
افزون بر این دولت کریمه بر زمینه همان رویه قضائی کوزوو حرکت کرد که همکاران غربی آفریدند، با دست های خود، و در شرائطی مشابه شرائط کریمه. آنها جدائی کوزوو را از صربستان مشروع دانستند و تذکر دادند که برای اعلام استقلال یک جانبه موافقت قدرت مرکزی ضروری نیست. دیوان داوری سازمان ملل روز 22 ژوئیه 2010 بر اساس اصل دوم از بند یک منشور سازمان ملل متحد اعلام استقلال کوزوو را تایید کرد و آنچه را اینک می گویم بر آن افزود. نقل قول می کنم: «سوابق عمل شورای امنیت نشان از ممنوعیت عمومی اعلام استقلال یک جانبه ندارد». و در پی آن: «در حقوق بین المللی به نحوی از انحاء ممنوعیت اعلام استقلال تثبیت نشده است.» این، بقول معروف، سخنی است واضح و روشن .
من علاقه ای به نقل قول ندارم اما نمی توانم از ذکر بخشی از یک سند رسمی چشم بپوشم. این بار از یک تذکاریه ایالات متحده آمریکا بتاریخ 17. آوریل 2009 که به همین دیوان داوری بین المللی در مورد کوزوو ارائه شده است. باز نقل قول می کنم: «بیانیه های اعلام استقلال می توانند، هر قدر هم که تکرار شوند، ناقض قوانین داخلی باشند. اما این به آن معنا نیست که قوانین بین المللی نقض شده است » (پایان نقل قول )
حال چرا آنچه که برای آلبانی ها ( که ما برای آنها احترام قائل هستیم) در کوزوو ممکن است برای روس ها، اوکرائینی ها و تاتارهای کریمه ممنوع است؟ بار دیگر پرسشم را تکرار می کنم: چرا؟
در این مورد آنچه از ایالات متحده و اروپا می شنویم این است که کوزوو یک مورد خاص بود. بنظر همتایان ما استثائی بودن یک مورد از کجا ناشی می شود؟ گویا به این دلیل که در طول آن چالش عده زیادی تلف شدند. آیا این یک استدلال حقوقی است؟ در تصمیم دیوان داوری بین المللی کوچکترین اشاره ای به این نکته نیست. افزون بر این، شما می دانید که معیار (استاندارد) دوگانه وجود ندارد. این یک کلبی مسلکی پیش پا افتاده و آشکار است. نمی توان تا این حد بی پروا بر علائق خود تکیه کرد که امروز بگوئیم این سفید است و فردا بگوئیم سیاه است. آیا این به آن معنی است که هرچالشی باید آنقدر ادامه پیدا کند تا تلفات جانی ببار آورد؟
تداوم فریبکاری
من با صراحت می گویم: اگر نیروهای دفاع از خود در کریمه بر اوضاع تحت کنترل نداشتند، آنوقت می توانست تلفات جانی هم بوجود آید. خوشحالم که اینطور نشد. در کریمه نه یک برخورد مسلحانه صورت گرفت و نه کسی کشته شد. می دانید چرا؟ پاسخ ساده این است: چون در افتادن با خواست مردم عملا دشوار یا غیر ممکن است. در این ارتباط میل دارم از نظامیان اوکرائین تشکر کنم، 22 هزار نیروی کاملا مسلح، نیروی کمی نیست.(…)
در این ارتباط نکته دیگری به خاطر هرکس می رسد. برای ما از دخالت مسلحانه روسیه در کریمه می گویند، سخن از تجاوز می گویند. من بخاطر نمی آورم که در طول تاریخ تجاوزی صورت گرفته باشد که در آن نه یک تیر خالی شده باشد نه یک نفر کشته شده باشد.
همکاران گرامی !
آنچه گردا گرد اوکرائین می گذرد تاباننده آنچیزی است که امروز و در طوال دهه گذشته در جهان گذشت. پس از پایان نظام دو قطبی در جهان ، ثبات بزرگتری پدید نیامد. سازمانهای تعیین کننده بین المللی قدرتمند تر نگشتند، بلکه متاسفانه اغلب تضعیف هم شدند. همکاران غربی ما ، ایالات متحده آمریکا در راس آن، نه حکمفرمائی حقوق بین المللی بلکه حکمرانی هر که زورش بیشتر را دنبال می کنند. آنها مدعی هستند که چون مستثنی و ممتاز هستند مجازند سرنوشت جهان را تعیین کنند، و فقط آنها هستند که صاحب حق هستند.(…) آنجا که علیه کشورهای مستقل به زور متوسل می شوند، ائتلاف تشکیل می دهند، به پیروی از این اصل که » هرکه با ما نیست برماست «. برای آن که به تجاوزات خود ظاهر قانونی بخشند قطعنامه هائی به تصویب سازمانهای بین المللی می رسانند، و اگر به دلیلی موفق به این کار نشوند شورای امنیت سازمان ملل را از بیخ و بن، بکلی ، نادیده می گیرند.
هنوز خوب بیاد داریم که در 1999 در یوگسلاوی همین کار را کردند. باورکردنی نبود، آنچه با چشم خود میدیدی نمی توانستی باور کنی که در پایان قرن بیستم، هفته ها، پایتخت یک کشور اروپائی – بلگراد – را بمباران و موشک باران کنند و پس از آن اشغال واقعی صورت گرفت. کجا بود قطعنامه شورای امنیت که اجازه این عملیات را داد ؟ قطعنامه ای در کار نبود. پس از آن افغانستان آمد و عراق و نقض صریح قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل در مورد لیبی ، که بجای ایجاد باصطلاح فضای ممنوع پرواز آنجا را نیز بمباران کردند.
یک سلسله انقلاب های «رنگین» ساخته شد. قابل درک بود که مردم آن کشورها از استبداد، فقر و نداشتن آینده سیر شده بودند اما از این احساسات با کلبی مسلکی سوء استفاده شد. به این کشورها معیار هائی تحمیل شد که به هیچ وجه نه با نوع زندگی آنها هماهنگ بود، نه با سنت های آنان نه با فرهنگ مردمان آن. حاصل آن نه دموکراسی بود نه آزادی ، حاصل هرج و مرج بود، گسترش خشونت، یک سلسله سرنگونی ها. » بهار عربی» تبدیل شد به » زمستان عربی».
یک چنین سناریوئی هم در اوکرائین به اجرا در آمد(…) در آنجا یک لشگر آموزش دیده، و مسلح را به میدان آوردند.
این ها در زمانی رخ داد که روسیه تلاش می کرد با همسایگان غربی خود گفتگو کند. ما پیوسته می خواهیم اعتماد سازی را تقویت کنیم، ما میل داریم مناسباتمان چند جانبه، شفاف و صادقانه باشد. ولی گامی بسوی ما برداشته نشد. بر عکس ، ما را بارها و بارها فریب دادند، پشت سرما تصمیم گرفتند، ما را در برابراعمال انجام شده قرار دادند. چنین بود گسترش ناتو بسوی شرق، با ایجاد زیرساخت نظامی در مرزهای ما در همان حال به ما تاکید می کردند » این ها به شما مربوط نمی شود» گفتنش ساده است، مربوط به شما نمی شود .
در مورد نظام دفاعی راکتی هم همین طور بود. بی اعتنا به هشدارهای ما، ماشین کار خودش را می کرد، جلو می رفت. همین طور بود در مورد تعلل در مذاکرات مربوط به ویزا، در مورد تحقق راه یافتن ما به بازار آزاد بین المللی برای یک رقابت صادقانه .
امروز در معرض تهدید تحریم ها قرار گرفته ایم، ولی ما همین امروز هم با محودیت های فراوانی روبرو هستیم. مثلا در دوران » جنگ سرد » نخست ایالات متحده آمریکا و بعد هم دیگر کشورها، فروش بسیاری از تکنولوژی ها و ابزارها را به اتحادجماهیر شوروی ممنوع ساختند. فهرستی از این اقلام در باصطلاح » فهرست کمه کن » ( شورای کمک های متقابل اقتصادی) هست. امروز آن را ظاهرا عوض کرده اند، اما فقط ظاهرا، در واقع هنوز بسیاری از ممنوعیت های گذشته برجای خود باقی مانده اند.
دائما می کوشند ما را در گوشه ای در تنگنا قرار دهند، چون ما موضعی مستقل داریم. اما این هم مرزی دارد. در مورد اوکرائین همکاران غربی ما با ابلیس هم پیمان شدند، رفتاری خشن در پیش گرفتند، دور از مسئولیت و غیر حرفه ای .(..)
http://www.jungewelt.de/2014/03-19/012.php
سلام های دوستان نظامی میان روسیه و ناتو رد و بدل شد
سلام های دوستان نظامی
میان روسیه و ناتو رد و بدل شد
یونگه ولت – ترجمه رضا نافعی
در روزهای پیش از همه پرسی در کریمه، روسیه و غرب مواضع حقوقی خود را در بارۀ مشروعیت رفراندم در کریمه اعلام کرده بودند. در حالیکه روسیه مراجعه به آراء عمومی را مشروع می دانست دولت های غربی – و نیز تازه بقدرت رسیده ها در کیف – رفراندم را حتی پیش از وقوع آن غیر قانونی می خواندند. در این دعوای حقوقی بحث بر سر آن بود که کدام قانون باید مبنای عمل قرار گیرد. غرب قانون جاری اوکرائین را مبنا می دانست. طبق این قانون مراجعه به آراء عمومی مشروعیت ندارد، زیرا طبق قانون اساسی اوکرائین هرگاه مسئله تعیین مرزهای کشور مطرح باشد مراجعه به آراء محلی بی اعتبار است، در چنین موردی باید مجموعه کشور در رفراندم شرکت کند و رای خود را اعلام دارد. هدف این قانون آنست که جداسری را دشوار سازد، اما مردم کریمه و دولت آن که هوادار روسیه است، به این تدبیر بی اعتنا بودند زیرا آنها درست همین را می خواهند. یعنی جدا شدن از اوکرائینی که ناسیونالیست ها رهبری آن را در دست گرفته اند.
روسیه نیز موضع خود را به این دلیل قانونی می دانست که متکی بر منشور سازمان ملل متحد و حق خودمختاری خلق هاست .
بنا بر این اختلاف بر حسب ظاهر بر سر آن بود که کدام قانون باید مبنای عمل قرار گیرد :
1- قانون کشوری یا
2- قانون بین المللی.
پیروی ازمورد اول به این دلیل نادرست بود که به قول معروف اگر می خواهی لجنزاری را خشک کنی نباید از غورباغه ها بپرسی. از سوی دیگر حقوق بین المللی نیروی اجرائی ندارد مگر سازمان ملل متحد و این سازمان در این مورد نمی تواند اظهار نظر کند. شنبه گذشته اجلاس فوق العاده شوری امنیت سازمان ملل تشکیل شد و در این مورد رای گرفت، حاصل آن عبارت بود از 13 رای مخالف با رفراندم در کریمه، وتوی روسیه و رای ممتنع چین.
در عین حال، لاوروف وزیرخارجه روسیه گفت که رفراندم کریمه بطور اتوماتیک به این معنی نیست که روسیه شبه جزیره کریمه را تصاحب می کند. لاوروف پس از مذاکرات شش ساعته و بی نتیجه با همتای آمریکائی خود جان کری روز شنبه در لندن گفت «نتایج انتخابات روز یکشنبه باید مبداء مذاکرات برای روشن ساختن آینده کریمه قرار گیرد». از این گفته چنین بر می آید که روسیه می خواهد امکان مذاکرات دیپلماتیک را حفظ کند و خود را اسیر نتیجه رفراندوم نسازد. خواست دیگر لاوروف از کیف این است که به اغتشاشات ناسبونالیست های افراطی پایان دهد که دگراندیشان، مردمی را به زبان روسی صحبت می کنند و هم میهنان ما را مورد تهدید و ارعاب قرار می دهند». اینها نیز حوزه گفتگو را باز نگه می دارد – بشرط آن که غرب بخواهد دستیاران خود را در اوکرائین ساکت کند. آنها که متوجه شده اند فعلا توپ در زمین غرب است بازنشستگان هستند (اشاره به اظهارات شرودر و هلموت کهل دو صدر اعظم پیشین آلمان ) . پس از ارهارد اپلر از پیشکسوتان حزب سوسیال دموکرات ، هنری کیسینجرِ سنگین وزن نیز در همین جهت اندیشه هائی مطرح ساخته است. پیشنهاد کیسینجر این است که اوکرائین وضعی شبیه به فنلاند در دوران جنگ سرد پیدا کند: مستقل باشد ولی میان دو بلوک شرق و غرب بی طرف بماند. البته این پیشنهاد در واقع در بردارنده این فکر نیز هست که اروپا تقسیم شود، فکری که سیاستمدارن فعال اروپا ، آنطور که گفته می شود ، مخالف آن هستند، چون در این حالت منطقه نفوذ روسیه پذیرفته می شود.
در عرصه تهدیدات نظامی ناتو، روسیه فعلا پاسخ متقابل ولی ملایمتر می دهد، به مقیاس 2 بر 1 . آمریکا 12 بمب افکن به لهستان فرستاد، مسکو هم 6 بمب افکن مشابه به بلاروس فرستاد. آمریکا دو هواپیمای آواکس به لهستان و رومانی فرستاد، روسیه هم هواپیمای مشابهی به پایگاه نظامی خود در بلاروس – برانوویچ – فرستاد. هاکرهای طرفدار روسیه، با نام » سایبر برکوت » محض احتیاط و برای نشان دادن توانائی خود روز شنبه چندین ساعت صفحه اینترنتی ناتو را از کار انداختند، از جمله بخش حفاظت از حملات سایبری را با این پیام : به روسای این بخش توصیه می کنیم رمز عبور خود را تغییر دهند » با سلام های دوستانه «
http://www.jungewelt.de/2014/03-17/024.php
اپوزيسيون غربگرا مجري كشتار مردم اوکراین
سیاست روز – اپوزيسيون غربگرا مجري كشتار مردم اوکراین
روسیه، اوکراین و غرب
آلن وودز
ترجمه مهرداد امامی
اشارهی مترجم: بحران کریمه که اینک هر لحظه به تنشهای آن افزوده میشود، یادآور دورانی است که در آن، احتمال برخورد نظامی مجدد میان نیروهای تأثیرگذار جهانی میرفت و جنگ سرد، مناسبترین نام برای آن بود. امروز در سالهای نزدیک به نیمهی دههی دوم قرن بیستویکم، ولو با توازن متفاوت قوا، بازهم شاهد بروز همان مسایلی هستیم که بخش اعظم قرن بیستم صرف و وقف آنها شد: حق تعیین سرنوشت، سیاستهای امپریالیستی مداخلهجویانه، تهدید نظامی، و در یک کلام منافع حیاتی دولتهای قدرتمند شمال و مقاومت مردم استثمارشده و عمدتاً بیپناه از شرّ بحرانهای سیاسی و اقتصادی. آنچه گمان میرفت با فروپاشی شوروی از میان رفته، آن بهاصطلاح بلوکبندی جهانی میان غرب و شرق، امروز یکبار دیگر در قالب تنش میان قطبهای اصلی نظام جهانی، از یکسو به نمایندگی ایالات متحد و اتحادیهی اروپا به منزلهی میراثخواران امپریالیسم و از دیگر سو به نمایندگی روسیه، به مثابهی نوع نوظهور سرمایهداری امپراتورمآبانه، بروز پیدا کرده است.
بحران در شبهجزیرهی کریمه اساساً پیشبینیناپذیر است، اما همانگونه که آلن وودز در مقالهی حاضر استدلال میکند، امکان وقوع هر اتفاقی میرود. در این میان اما، روسیه نسبت به دو رقیب اصلی خود، آمریکا و اتحادیهی اروپا با اطمینان خاطر بیشتری گام برمیدارد، زیرا توازن قوا در کریمه به طور تاریخی به نفع روسیه بوده است. به غیر از اقلیت تاتارهای مسلمان که زخمخوردهی سیاست مهاجرت اجباری از روسیه به دستور استالین بودهاند، و نیز برخی گرایشهای غربگرایانه در میان بخشهای غربی اوکراین، روسیه آرای عمومی را بنا به دلایل تاریخی پیشاپیش از آن خود دارد و به قول وودز، میتواند منتظر شود تا سیر وقایع طی شود و هرگاه خواست تانکهای خود را عازم اوکراین سازد. در عین حال، اما نباید از نقش مخرّب شبهنظامیان فاشیست و شووینیستهای ملیگرا در میان مردم اوکراین چشمپوشی کرد. غلیان احساسات ملیگرایانهی افراطی که با حمایت آشکار دولتهای غربی از شبهنظامیان فاشیست در قالب اعطای وامهای کلان به آنها پیش میرود، یکی از اصلیترین خطرهای پیشاروی مردم و مبارزان اوکراین است. نقطهی تمرکز اصلی وودز در مقالهی حاضر، علاوه بر محکوم کردن اقدام نظامی از جانب روسیه و اعزام نیرو به کریمه، نقد و افشاگری اقدامات اخیر فاشیستها و ملیگرایان افراطی اوکراین و اعلام ضرورت مبارزهی جدی با این قبیل گرایشها، آنهم به دست خود مردم و طبقهی کارگر اوکراین است. به همین دلیل است که امروز نیز بهسان گذشته، هر آن باید آگاهانه آمادهی مبارزه با نمودهای متفاوت فاشیسم بود. وودز در این مقاله بهخوبی ما را از این موضوع آگاه میسازد.
***
همچنانکه اوکراین پای در ورطهی آشوب مینهد، صدای طبل جنگ بلندتر میشود. در روز یکشنبه دوم مارس، پرزیدنت ولادیمیر پوتین از مصوبهی پارلمان بهرهمند شد تا ارتش روسیه را نه فقط به کریمه، بلکه عازم خود اوکراین کند.
تنها چند روز پس از تحت کنترل درآوردن شبهجزیرهی کریمه به دست مردان مسلح «ناشناس» این تهدید به وقوع پیوست. همانطور که انتظار میرفت، بهسرعت کاشف به عمل آمد که این افراد، سربازان ناوگان دریای سیاه روسیه، واقع در کریمه، بودند. به همین ترتیب، تعجبی نداشت که رییسجمهور جدید کریمه که هواخواه روسیه است، بیدرنگ خواهان مداخلهی مسکو شد. در عین حال، تظاهراتکنندگان طرفدار مسکو، پرچمهایی بر فراز ساختمانهای دولتی در دو شهر شرقی برافراشتند.
رهبران غربی نارضایتیشان را اعلام کردند و گفتند که روسیه نباید مداخله کند. مسکو مخالفت کرد و خشمگینانه اعتراض کرد که مداخله نخواهد کرد. اما واقعیت چیز دیگری میگوید. در تمام هفتهی گذشته، سربازان روس کاری را در مرزهای اوکراین انجام دادند که بهعنوان «مانورهای متداول» توصیف میشود.
پوتین با استناد به ضرورت حمایت از شهروندان روسی، بهآسانی موافقت اجماعی سنای روسیه را برای استفاده از نیروهای نظامی در قلمروی مرزی همسایهی خود، کسب کرد. وی خواستار آن شد که از نیروهای مسلّح «تا زمانیکه وضعیت سیاسی در کشور به حالت عادی درآید»، استفاده کند: خواستهای کاملاً معقول و دستکشی مخملین که آشکارا مشت آهنین درون خود را میپوشاند، زیرا پوتین دقیقاً همین دلیل را برای تعرض به گرجستان در سال 2008 بیان کرد.
این تهدید چیزی که یک کشور مستقل 46 میلیونی در کنارهی اروپای مرکزی قلمداد میشود، بزرگترین رویارویی مستقیم میان روسیه و غرب را پس از جنگ سرد ایجاد میکند. شماری از فعالیتهای دیپلماتیک در پایتختهای گوناگون با هدف «آرامسازی اوضاع» انجام شدهاند. دولت کییف، اتحادیهی اروپا و اوباما اعتراض کردند.
بریتانیا سفیر روسیه را احضار کرد تا مراتب «نگرانی» خود را اعلام کند. چندی نگذشت که وزیر امور خارجهی بریتانیا، ویلیام هیگ به کییف رفت تا احتمالاً همدلی خود را با دولت موقت آنجا نشان دهد. قرار است وزرای اتحادیهی اروپا گفتوگوهایی اضطراری انجام دهند. رییسجمهور چک، میلوش زمن، تعرض شوروی به چکسلواکی را در 1968 به یادها آورد.
واشنگتن هشدار داده که اقدامات روسیه «پیامدهایی» خواهد داشت. اما هیچکس نمیگوید که این پیامدها چیست. در مقام پاسخ، پوتین با آرامش حق خود را به اعزام نیرو به اوکراین برای «دفاع از منافع مردم روسیه» اذعان داشت. سیاستمداران غربی صدها استدلال دارند، اما پوتین نیز هزاران هزار نیروی نظامی، تانک و اسلحه دارد. و نظر به اینکه نیروهای ناتو از آن منطقه بسیار فاصله دارند، نیروهای نظامی پوتین در نزدیکی مرز اوکراین در حال گرد آمدن هستند و بعضی از آنها پیشتر در کریمه مستقر شدهاند، زیرا مقرّ ثابت نیروی دریایی روسیه در آنجا قرار دارد.
تنش هر ساعت بین هر دو طرف افزایش مییابد. رییسجمهور وقت اوکراین، الکساندر ترشینف، در خطابهای تلویزیونی از مردم خواست که آرامش خود را حفظ کنند. (همه دقیقاً بر همین موضوع تأکید میکنند). وی از اوکراینیها خواست که اختلافها را در کشور کنار بگذارند و گفت که آنها نباید به خاطر تحریکها خشمگین شوند و نزول کنند. او در عین حال اذعان داشت که ارتش را در وضعیت هشدار کامل گذاشته که اصلاً نمیتوان آن را پیام آرامشبخش دانست.
نخستوزیر آرسنی یاتسنیوک، که در کنار ترشینف قرار میگیرد، گفت که «متقاعد» شده که روسیه مداخلهی نظامی نخواهد کرد، «زیرا این امر میتواند آغاز جنگ و پایان تمام مناسبات باشد.»
وحشت و مصیبت در اوکراین
وضعیت در اوکراین تماشایی است. سرخوشی ناشی از نخستین روزهای پس از برکناری یانوکوویچ از بین رفته و جای خود را به حال و هوایی بیمناک و پرتنش داده است. تصادفی نیست که نخستین مصوبهی پارلمان در طول اولین جلسه پس از بازگشاییاش رأی به حذف زبان روسی به عنوان دومین زبان رسمی بود. بنا به گزارشهای متعدد، دارودستهی فاشیستها از مجلس (Rada) در زمان تصویب این رأی «محافظت میکردند». این شبهنظامیان فاشیست اکنون در پلیس و نیروهای مسلّح ادغام شدهاند و رهبرانشان در حال کسب مناصب مهم در وزارتخانههای دفاع، امنیت داخلی، دادستانی عمومی و سایر وزارتخانههای اصلی هستند. آیا شگفت نیست که کارگران و روسزبانان باید احساس نگرانی کنند؟ اگر آنها میترسند، بدین خاطر است که دلیلی برای ترس دارند.
زمانی که پوتین از تهدید مردم روسزبان اوکراین صحبت میکند، دروغ نمیگوید. رسانههای غربی نقش فاشیستها را در جنبش میدان اروپا (Euromaidan) به صورت نظاممند دستکم نادیده گرفتهاند. بهسان همیشه، رسانههای غربی هر جنبشی را که مخالف دولتی باشد که آنها را به عنوان «مبارزان آزادی» دموکراتیک نمیپذیرد، بر مبنای اصلی دیرینه: یعنی دشمنِ دشمنِ من، دوست من است، معرفی میکنند. اجازه دهید به خاطر آوریم که واشنگتن هم طالبان و هم بنلادن را ـ مادامی که روسها را میکشتند و نه آمریکاییها را ـ به منزلهی «مبارزان آزادی» توصیف میکرد.
برکناری یانوکوویچ چراغ سبزی برای فاشیستها بود تا برنامهای را علیه حزب کمونیست (حمله به ساختمانهای مرکزی آن، آتش زدن اقامتگاههای رهبران آن، بستن نشریات و غیره) به اجرا درآورند. این تاکتیکهای جسورانهی فاشیستها کاملاً نشان میدهد که آنها احساس میکنند از خارج قدرتمندانه پشتیبانی میشوند. این موضوع بیشتر به ایالات متحد (یا بخشی از حکومت آمریکا و حزب جمهوریخواه) برمیگردد تا به آلمان. اکنون به صورت رسمی مشخص است که ایالات متحد در 20 سال گذشته حدود 5 میلیارد دلار در حمایت از اپوزیسیون در اوکراین سرمایهگذاری کرده و پیوند میان فاشیستهای باندریت و ایالات متحد به سالهای حکومت ریگان برمیگردد.
یهودستیزی بهناگزیر چهرهی زشت خود را در اوکراین نمودار کرده است. یک کنیسه در زاپوریژیا در جنوبشرقی کییف مورد حمله واقع شد. در نتیجه، خاخامی سرشناس به یهودیان توصیه کرد که خانههای خود را ترک نکنند و مقامات اسراییلی از یهودیان اوکراین دعوت میکنند که به اسراییل مهاجرت کنند. این امر بدین معنا نیست که یک رژیم فاشیستی تمامعیار با حمایت ایالات متحد اکنون کنترل وضعیت را در دست دارد، بلکه به معنای آن است که نقش نسبتاً مستقل و قدرت فاشیستها، عاملی حائز اهمیت در وضعیت کنونی است و چیزی است که دستیابی به مصالحه و حفظ آن را دشوارتر میسازد.
دارودستهی راستگرایان، ملیگرایان افراطی و فاشیستها در حال گردنکشی بودهاند. چپگرایان مورد حمله قرار گرفتهاند. روستیسلاو واسیلکو، دبیراول کمیتهی حزب کمونیست لویو به طرز وحشیانهای مورد حمله قرار گرفت. ریههای او آسیب دیدند و جمجمهاش شکست. وضعیت وی در بیمارستان در حالت بحرانی است. از این دست موارد به وفور یافت میشود.
چنین چیزهایی به نحوی قابل انتظار حال و هوای ترس و خشم در مراکز صنعتی اوکراین شرقی ایجاد کردهاند. فعالیت اصلی حزب کمونیست (KPU) بسیج افراد به منظور دفاع از مجسمههای یادبود لنین بوده که در بسیاری از مکانها در اوکراین غربی تخریب شدهاند. در شرق اوکراین، گردهماییهای مردمی روزانه با مشارکت هزاران نفر برگزار میشود.
خلأیی در چپ وجود دارد که باید پُر شود. کاندیدای معقول میتوانست حزب کمونیست باشد. متأسفانه، پس از 2004، حزب کمونیست در عوض اتخاذ موضع طبقاتی مستقل، خود را تابع آن بخش از اولیگارشی ساخت که یانوکوویچ و حزب نواحی نمایندگیاش میکردند. استدلال آنها این بود که یانوکوویچ در مقابل رقیب خود، یوشنکو، «شرّ کمتری» بود. این استدلال اشتباهی جدی بود. شاید واکنشی بود به تجربهی پیشین مبارزه علیه کوشما همراه با یوشنکو.
به هر ترتیب، گزارشهایی وجود داشتهاند مبنی بر اینکه حزب کمونیست (برای مثال در لوگانسک) در حال رشد است. ارقام دقیقی در اختیار ندارم، اما به نظر میرسد که تمام شعبههای حزب کمونیست در جنوب و شرق شاهد رشد بودهاند. شگفتآور نیست. تودهها با حس تهدید فزاینده از جانب فاشیستها و ملیگرایان افراطی، به طور طبیعی جذب سازمانهای تودهای میشوند که بیشتر با آنها مأنوساند و به نظر به عنوان یک طبقه و نیز در مورد هویت آنها به منزلهی مردمانی روس، حامی منافعشان هستند. به رغم تمام سیاستهای نادرست رهبران حزب کمونیست، بیان همبستگی مستحکم و حمایت ما از کمونیستهای اوکراینی در برابر این تهاجم فاشیستی امری ضروری است.
وضعیت در کریمه
کریمه کانون گرایشهای حامی روسیه است. این منطقه ـ شبهجزیرهای در ساحل دریای سیاه اوکراین ـ 2.3 میلیون سکنه دارد که اکثریت آنها خود را به لحاظ قومی روس میدانند و به زبان روسی سخن میگویند. کریمه در انتخابات ریاستجمهوری سال 2010 رأیی قاطع به یانوکوویچ داد و بسیاری از مردم آنجا اعتقاد دارند که یانوکوویچ قربانی یک کودتاست ـ کودتایی که منجر به تلاشهای جداییطلبان در پارلمان کریمه شد تا در این مورد رأیگیری شود که آیا باید از اوکراین جدا شوند یا خیر. در واقع، روسیه در بیشتر دویست سال گذشته قدرت مسلط در کریمه بوده، زیرا در 1783 این منطقه را ضمیمهی خود کرد. با این حال، مسکو کریمه را در 1954 به اوکراین کرد که در آن هنگام بخشی از اتحاد شوروی بود منتقل کرد. اقوام روس این اتفاق را اشتباهی تاریخی تلقی کردند که اکنون باید اصلاحش کرد. با این حال، تاتارهای مسلمان اهل کریمه، اقلیتی بزرگ را نمایندگی میکنند. پیش از این استالین اکثریت جمعیت این منطقه را به صورت جمعی در 1944 به خاطر همدستی ادعایی با متجاوزان نازی در جنگ جهانی دوم، اخراج کرد.
ترکیب قومیتی در کریمه پیچیده است: با استناد به سرشماری سال 2001، اوکراینیها 24 درصد جمعیت را در مقایسه با 58 درصد روسها و 12 درصد تاتارها تشکیل میدهند. تاتارها پس از فروپاشی شوروی در 1991 به منطقه بازگشتهاند و موجب تنشهای پایداری با روسها بر سر حقوق ارضی شدهاند. نگرانکنندهترین عامل در این معادله، منازعهای است که میان کنشگران روس و تاتار در خیابانها پدیدار شده است.
پس از برکناری یانوکوویچ وضعیت در کریمه بهسرعت وخیمتر شده است. در پی تسخیر پارلمان کریمه در سیمفروپل به دست شبهنظامیان روس، نمایندگان مجلس رأی به تغییر دولت محلی دادند و اعلام همهپرسی در مورد استقلال در 25 مه کردند. نتیجهی این همهپرسی پیشاپیش قابلپیشبینی است. اکثریت کریمه متشکل است از قومیت روس که اکنون مصرانه خواهان بازگشت از اوکراین به روسیه هستند.
کریمه اکنون کاملاً خارج از کنترل دولت کییف است. نیروی دریایی روسیه تمامی فرودگاهها را بسته و دسترسی به کریمه اینک ناممکن است، چنانکه فرستادهی اتحادیهی اروپا هنگامی که قصد عزیمت به منطقه را داشت، به آن پی برد. کریمه به صورت رسمی بخش قانونی اوکراین باقی میماند ـ روسیه زمانی که در 1994 به همراه ایالات متحد، انگلستان و فرانسه تفاهمنامهای امضا کرد تا یکپارچگی سرزمینی اوکراین حفظ شود از این وضعیت پشتیبانی میکرد. دولت کییف به دیگر امضاکنندگان این پیمان برای کمک متوسل شده است. اما آنچه رسماً قانونی است یک چیز است، و آنچه اتفاق میافتد چیز دیگر. بنا به گفتهی سولون آتنی: «قانون همانند تارهای عنکبوت است: موجود کوچک در آن گیر میافتد و موجود بزرگ پارهاش میکند.»
کلبیمسلکی ایالات متحد و اتحادیهی اروپا
کردار و گفتار رهبران ایالات متحد امریکا حاکی از ریاکاری است. در حالی که خواهان آناند تا روسیه از مداخله در امور داخلی اوکراین عقب نشیند، خودشان مدتهاست که در امور داخلی اوکراین دخالت میکنند و با تمامی ابزارها میکوشند اوکراین را از مدار مسکو خارج کنند و در حوزهی ناتو و اتحادیهی اروپا قرار دهند. اَعمال ریاکارانهی آنها نقشی اساسی در بیثباتسازی اوکراین ایفا کرده و به فاجعهی کنونی منجر شده است.
آمریکاییها روسیه را متهم به نقض حاکمیت ملی اوکراین کردهاند. آیا آنها خودشان حاکمیت ملی عراق، افغانستان و یوگسلاوی را نقض نکردهاند؟ آنها روسیه را متهم به نقشهکشی برای تجزیهی اوکراین میکنند. آیا آنها خودشان طرح تجزیهی یوگسلاوی و چکسلواکی را نکشیدند و آن را به اجرا در نیاوردند؟ آیا آنان فعالانه تشویق به تجزیهی اتحاد شوروی نمیکردند که از آن زمان به جنگها، کشتارها و مصیبتهای بسیار منجر شده است؟
امپریالیستهای آمریکایی در حالی که به دفاع از آزادی و دموکراسی تظاهر میکنند، درنگ نکردند تا به منظور براندازی دولت طرفدار مسکو ویکتور یانوکوویچ، به عناصر فاشیست و نازی وام دهند. در حالی که به دفاع از استقلال و حاکمیت ملی اوکراین تظاهر میکنند، وضعیتی ایجاد کردهاند که از نابودی کامل اوکراین به عنوان دولتی متحد خبر میدهد.
اتحادیهی اروپا با فریب مردم که اگر اوکراین به جای مسکو، تحت کنترل برلین درمیآمد، آنگاه مشکلات اقتصادیاش ناپدید میشد، از شهروندان اوکراینی با آغوشی باز استقبال میشد تا در اروپا کار و زندگی کنند، و بانک مرکزی اروپا به مردم قدرشناس میلیاردها یورو پول ارزانی میداشت.
بسیاری از اوکراینیها، خسته از دههها فساد، تقلب و آشفتگی اقتصادی چنین چیزی را باور کردند. اما این از آغاز تا پایان دروغ بود. اوکراین احتمالاً در اروپا تنها جایی است که در آن، مردم با پرچمهای اتحادیهی اروپا به خیابان میروند. در یونان همین پرچم را میسوزانند. تقریباً در هر کشور دیگری نام اتحادیهی اروپا با نفرین و دشنام به زبان میآید. تفاوت در این است که مردم دیگر کشورها معنای اتحادیهی سرمایهدار اروپا را واقعاً تجربه کردهاند، در حالی که برای اوکراینیها، اتحادیهی اروپا صرفاً یک رؤیاست.
اکنون اوکراینیها شروع به درک واقعیت خواهند کرد. اقتصاد کشور پای در عرصهی هولناکی نهاده است. دولت کییف رسماً ورشکسته است. بانک مرکزی اوکراین محدودیت 15000 هریونیایی (معادل 1000 یورو، 820 پوند) برای برداشتهای نقدی روزانه وضع کرده تا از هجوم به بانکها و فروپاشی کامل پول رایج جلوگیری کند. دولت کییف میگوید که در عرض دو سال آینده 35 میلیارد دلار نیاز دارد تا از پس پرداخت وامهایش برآید. اما چه کسی این پول را خواهد پرداخت؟ روسیه قسط بعدی وام 15 میلیارد دلاری را به تعویق انداخته است. اتحادیهی اروپا پولی به کییف ارسال نمیکند یا مقدار کمی میفرستد، تنها سیلی از واژههای زیباست که نثارشان میکند. اما واژهها شکمهای خالی را سیر نمیکنند.
آیا این آغاز جنگ جهانی سوم است؟
احتمال دارد که چنین باشد، زیرا در صدمین سالگرد 1914 است که برخی از افراد اشباح سارایوو را مشاهده میکنند. آیا این آغازگر جنگ جهانی سوم است؟ این قبیل قیاسهای تاریخی سطحیاند و فارغ از هر محتوای واقعی. توازن قوای جهان ابداً شبیه به توازن قوای 1914 نیست. همچنین منافع دولتهای درگیر هم چنین وضعیتی ندارند.
در 1914، آلمان مجبور شد برای دفاع از متحد خود، اتریش، وارد جنگ شود و در هر حال، در پی بهانهای برای جنگ بود. در اینجا، منفعت حیاتی آلمان، اتریش، روسیه، فرانسه و بریتانیا دخیل بود. ترور فرانتس فردیناند در سارایوو صرفاً جرقهای بود که موجب آتش خانمانسوز اروپایی شد که دههها بود که آمادگی آن را داشت. یک نکتهی ساده برای تأکید بر تفاوتها کارساز خواهد بود. وقایع سارایوو بیدرنگ به اتمام حجت اتریش با صربستان منجر شد که مرکب از شرایطی بود که صربها هرگز نمیتوانستند آن را بپذیرند. این بدین خاطر است که اتریش نیز در پی بهانهای برای تجاوز به صربستان و درهم کوبیدن آنجا بود.
موقعیت در اینجا از چه قرار است؟ آمریکا موضع خود را در قبال «تجاوز» روسیه تغییر داده، هرچند ارتشاش به اوکراین تجاوز نکرده (اما پیشاپیش در کریمه حضور داشته است). چراکه آمریکا در اوکراین منفعت حیاتی ندارد. البته آمریکا دوست دارد شاهد نابودی پایگاه دریایی روسیه در کریمه باشد. اما این منافع اقتصادی نبود که اَعمال مداخلهجویانهاش در حیات سیاسی اوکراین ـ اَعمالی که نیرومندانه به بیثباتسازی کشور یاری رساندند و از اینرو وضعیت کنونی را موجب شدند ـ را تحمیل کرد. اوکراین برخلاف عراق نفت ندارد، اما بدهیهای هنگفتی برای پرداخت دارد و آمریکا نیز بدهیهای خودش را دارد.
آمریکا به سرنوشت مردمان اوکراین یا اوکراین به عنوان یک ملت علاقهمند نیست. آمریکا نمیخواهد هیچ مسئولیتی در قبال مشکلات اقتصادیاش برعهده بگیرد. آنچه همواره خواهانش بوده و مدتها میخواسته، جدا ساختن اوکراین از روسیه است. این بخشی از راهبرد ژئوپولیتیکی درازمدت تضعیف روسیه و از بین بردن نفوذ آن در بین دولتهایی بوده که از آن اتحاد شوروی بودند.
روسیه که خود را قربانی غرب در یوگسلاوی، عراق و همین اواخر لیبی دیده است، اکنون دست به مرزکشی و جداییگزینی زده است. این امر پیشتر در گرجستان روشن شده بود و در سوریه نیز روشن است. اما از منظر مسکو، اوکراین بسیار مهمتر از همهی اینهاست. «استراتژیستها» در واشنگتن عوامانهترین و کوتهبینانهترین جماعت هستند. محاسبهی آنها در مورد واکنش روسیه بهجد اشتباه بود. اکنون به شگفتزدگی اقرار میکنند. اگر چنین چیزی درست باشد، ظاهراً به جای فکر کردن دربارهی این موضوعات دارند ذهنشان درگیر طعم ساندویچهای مک دونالد است!
غرب قدرت کلبیمسلکانهای را در اوکراین تعقیب میکند. نه مرکل و نه اوباما به فکر منافع مردم اوکراین نیستند. مسئلهی پیوستن اوکراین به ناتو مطرح شده است. پیشاپیش به نخستین گام این فرایند یعنی «همکاری نظامی» اشاره شده است. اما تحت هیچ شرایطی روسیه نمیتوانست حضور ناتو و استقرار جنگافزارهای ضدّموشکی آمریکا را در خاک اوکراین بپذیرد. همهی اینها حاکی از اقدام و تحریکی خصمانه است که علیه روسیه به کار افتاده است. از این منظر، واکنش مسکو هم منطقی و هم گریزناپذیر بوده است.
اما نه، این بار با 1914 یا 1939 طرف نیستیم. حتی با جنگ سرد نیز مواجه نیستیم. این دوران پس از جنگ سرد است و دلیلی وجود ندارد که جنگ لفظی کنونی به نبردی نظامی میان قدرتهای اصلی منجر شود. وضعیت شبیه 1968 نیست که ارتش شوروی چکسلواکی را تسخیر کرد. اینبار مسکو از حمایت بسیار در اوکراین برخوردار است. مسکو میتواند منتظر شود و اجازه دهد که وقایع سیر خود را طی کنند. آنگاه میتواند هر زمان که دلخواهش بود مداخله کند و مطمئن باشد که مورد استقبال دستکم بخش بزرگی از مردم اوکراین واقع میشود.
روزی دیگر پوتین با اوباما به مدت یکساعت و نیم صحبت کرد. محتوای این مکالمه هنوز معلوم نیست. آنچه آشکار است این است که این مکالمه مطلقاً هیچچیز را حل نکرد. وزیر امور خارجهی آمریکا، جان کری، از تمام طرفین خواسته که «عقب بنشینند و از هرگونه اعمال تحریکآمیز خودداری کنند». کری که بوی جهنم به مشامش میرسد، به روسیه هشدار میدهد که فعالیتهایش «پیامدهایی» خواهد داشت. این پیامدها چیست؟ پیشنهاد او اخراج موقت روسیه از گروه 8 است، چیزی که برای مرد حاضر در کرملین خیلی نگرانکننده نیست.
بهتازگی روسیه در صحنهی جهانی بارها آمریکا را کنار زده است. پوتین در مورد سوریه اوباما را تحقیر کرد و در میان حلقههای حاکمهی ایالات متحد، خشمی از سر استیصال در این مورد وجود داشته است. اوباما رییسجمهوری ضعیف و بیاراده تصویر میشود که ناتوان از مقابله با روسهاست. میتوان پیشبینی کرد که جمهوریخواهانی چون جان مککینِ مرتجع و متعصب، به همین خاطر به اوباما حمله میکنند.
اما پیشنهاد مککین چیست؟ اقدام نظامی نیست. او از دولت آمریکا میخواهد تا قانون گستردهتری را وضع کند که دولت آمریکا را قادر سازد تا مقامات روس را به جرم نقض حقوق بشر تحریم کنند. شاید این ایدهی بدی نباشد که مقامات آمریکایی ناقض حقوق بشر نیز مجازات شوند. این کار برای مدت زیادی دیوان عدالت بینالمللی را مشغول نگه میدارد. اما این افکار شیرین هیچگاه به ذهن آقای مککین نمیرسد. او حتی نمیداند که این «مقامات روس» بینام و نشان دقیقاً چهگونه باید از روسیه استرداد شوند. اما تفکر منطقی هرگز نقطهی قوت جمهوریخواهان در کل و مککین به طور خاص نبوده است.
انگلستان به آمریکا، فرانسه و کانادا در به تعویق انداختن مقدمات حضور سران کشورهای گروه هشت در روسیه در ماه ژوئن پیوسته است. وزیر امور خارجهی بریتانیا، ویلیام هیگ، داروی قویتری در برابر روسها تجویز کرد: او قصد دارد پاراالمپیک سوچی را تحریم کند. این اتفاق راستی باعث میشود که روسها خیلی نگران شوند!
اما در مورد خانم مرکل، رهبر بیچونوچرای اتحادیهی اروپا، که تمام این ستیزها را به وجود آورد، چه؟ او نیز همانند اوباما زمان کوتاهی تلفنی با رییسجمهور روسیه صحبت کرد. بار دیگر، محتوای دقیق این مکالمه افشا نشده است (به جز برای سازمان سیا، که طبق معمول، مکالمات را شنود میکند). اما تا جایی که میدانیم، رهبر آلمان شدیداً دیدگاه روسها را درک میکرد.
همهچیز صمیمانه بود و با این عهد آلمانها خاتمه یافت که پیوندهای نزدیک خود را با روسیه حفظ کنند و به گفتوگوی دوستانه ادامه دهند. چرا تمام این اتفاقات بسیار دوستانه و صمیمانه بود؟ آیا این اتفاقات به این واقعیت مسلّم ربطی ندارد که روسیه تأمینکنندهی اصلی گاز آلمان است؟ شاید آنجلا نگران باشد که اگر به ولادیمیر سخت بگیرد، او وسوسه شود ارسال گاز را متوقف کند؟ شاید هیچگاه نخواهیم دانست.
غرب با زبانهای مختلفی صحبت میکند: پیام واشنگتن همانند پیام لندن نیست و پیام برلین کاملاً متفاوت از هر دوی آنهاست. یک چیز خیلی آشکار است. در تمام این مبادلات دوستانه و نه چندان دوستانه، هیچکس به این نکته که ممکن است تأثیری بر فکر پوتین داشته باشد، اشارهای نکرده: امکان اقدام نظامی.
آندرس فاگ راسموسن دانمارکی («اسکاندیناوی زیبای») با آن چهرهی بیاحساس، که معمولاً برای ناتو یعنی ایالات متحد سخن میگوید، از روسیه خواسته تا نیروهایش را به پایگاههایش بازگرداند. او این کار را به شیوهی معمول اسکاندیناوی یعنی به نرمی، وقار و بسیار مؤدبانه انجام داد:
«ما از روسیه میخواهیم که از تنشها بکاهد… نیروهای خود را به پایگاههایش بازگرداند و از مداخله در هرکجای اوکراین بپرهیزد.» او که در بروکسل صحبت میکرد، با لحنی اطمینانبخشتر عنوان کرد که اوکراین «شریک ارزشمندی» برای ناتو است و باید اجازه داد که آیندهاش را خود تعیین کند. سپس با محکوم کردن روسها به خاطر «تجاوز»، از آنها درخواست گفتوگو کرد.
بار دیگر خبر از نوعی اتمام حجت نبود. این دلیل بسیار خوبی برای سکوت راسموسن است: او بهخوبی میداند که اقدام نظامی از جانب غرب اصلاً در دستورکار نیست.
ارتش اوکراین
اوکراین روسیه را به خاطر اِشغال نظامی از طریق ارسال نیروی دریایی به منطقهی کریمه متهم کرده است. اما در این مورد چه میتوان کرد؟ به لحاظ نظری، اوکراین بزرگترین ارتش در اروپاست که مجهز به سلاحها و فناوری مدرن است. اما تمام گزارشها حاکی از آن است که ارتش اوکراین، همانند بقیهی بخشهای دولت، سالها از بیتوجهی، مضیقهی مالی و فساد آسیب دیده است. علاوه بر این، ارتش اوکراین بهناگزیر تمام تناقضات جامعهی اوکراین را بازتاب خواهد داد و شامل همان تقسیمبندیها خواهد شد. ارتش تحت فشار شدید میتواند پارهپاره شود.
حتی در چند روز گذشته که فرماندهی تازه منصوبشدهی نیروی دریایی اوکراین در انظار عموم سلسلهمراتب را کنار گذاشت و در حضور رهبر جدید طرفدار روسیهی آن، قسم وفاداری به منطقهی کریمه خورد، این فرضیه کاملاً اثبات شد. از آنجا که دریادار دینز برزوفسکی که تازه شنبه سکان نیروی دریایی را به دست گرفت که دولت کییف به تهدید تجاوز روسیه واکنش نشان داد، این کار ضربهی ویرانگری داشت. دریادار قسم خورد که «اکیداً از فرمانهای فرماندهی ارشد جمهوری خودمختار کریمه اطاعت و از زندگی و آزادی مردمان کریمه دفاع کند». پیآمدهای سرپیچی برزوفسکی در سرتاسر نیروهای مسلح اوکراین احساس خواهد شد.
تلویزیون بیبیسی روز گذشته تصاویر تفنگداران اوکراینی را که در پایگاه کریمه در محاصرهی سربازان روسی بودند پخش کرد. چهرههای این مردان جوان حکایت از نگرانی داشت، نه نافرمانی. آن نگرانی چندان ارتباطی به ترس نسبت به زندگیهایشان نداشت، بلکه بیشتر مربوط به این میشد که به تفنگداران دستور دهند که به کسانی شلیک کنند که تا چند روز پیش، دوستان و رفقایشان بودند. آنها آشکارا میلی به جنگیدن نداشتند. اگر این اصل ناپلئون را بپذیریم که در جنگ «نسبتروحیه با امور فیزیکی نسبت سه به یک است»، آنگاه ظرفیت مبارزهی این نیروها نزدیک به صفر است.
بنابراین بعید است که ارتش اوکراین آمادهی نبرد باشد، دستکم در زمان کنونی، هرچند میتواند این وضع تغییر یابد. حتی احتمالش کمتر است که بتواند به نحوی موفقیتآمیز تجاوز روسیه را عقب براند، چه برسد به اینکه کریمه را بازپس گیرد که پیشاپیش همهچیز بهجز نامش اشغال شده است.
چهکار میتوانند انجام دهند؟ پارلمان اوکراین از شورای امنیت سازمان ملل خواسته که بحران آشکار در کریمه را به بحث بگذارد. البته شورای امنیت همیشه و همیشه بحث میکند، اما بعد هیچ کاری نمیکند. حتی بیضررترین قطعنامه در مورد اوکراین را روسیه که بهراحتی عضو شورای امنیت است وتو خواهد کرد. اکنون هر اتفاقی بیفتد، کریمه از دست رفته است.
اکنون چه خواهد شد؟
وقتی یانوکوویچ پس از برکناری ناپدید شد، در سطح گستردهای چنین پنداشته میشد که پوتین او را کنار گذاشته است. اما سپس در روسیه دوباره پیدا شد. وی در شهر روستف – آن – دون، نزدیک مرز اوکراین، کنفرانسی خبری برگزار و ادعا کرد همچنان رییسجمهور قانونی اوکراین است. دادستان عالی اوکراین گفته که او از روسیه خواهد خواست که یانوکوویچ را استرداد کند، در صورتیکه اثبات شود که او هنوز در آنجاست. اما پوتین در حال انجام بازی قدیمی امپراتوران روم است که همواره آمادهی مهماننوازی از پادشاهان و شاهزادگان پناهندهای بودند که بعدها میتوانستند پوششی مناسب برای تجاوز به سرزمینهایشان برای بازگرداندنشان به قدرت باشد، البته تحت سلطهی رومیها.
آیا ممکن است که روسیه و ایالات متحد به مصالحه برسند؟ این موضوع اساساً غیرمحتمل نیست. اما جریان وقایع حاکی از پیآمدهای احتمالی دیگری است و سرعت اتفاقات زیاد است. احتمال تجزیهی اوکراین هر لحظه بیشتر میشود اما با درنظرگرفتن بزرگی سرزمین و موقعیت اوکراین، پیآمدها در واقع گسترده و مهماند. چنین اتفاقی بدون خشونت و حتی جنگ داخلی نمیتواند انجام شود. روسیه آنگاه ناگزیر به مداخله است. از آنجایی که اتحادیهی اروپا ارتشی ندارد، مداخلهی روسیه در چنین شرایطی هیچ پیآمدی نخواهد داشت.
گفتنی است که کلیتشکو، دستنشاندهی آلمانها، حتی در فهرست کابینهی جدید نبود. یاتسنیوک، دستنشاندهی آمریکاییها، به صدر رسیده است. روشن است که واشنگتن همین امروز در کییف ابتکار عمل را در دست دارد. میتوان انتظار داشت که آمریکاییها (دستکم در گفتار) موضعی جنگطلبانه اتخاذ کنند. با این همه، دامنهی هر آتشافروزیای در اوکراین در وهلهی نخست به روسیه و اتحادیهی اروپا خواهد رسید، در حالی که دولت ایالات متحد فاصلهی مناسبی از وقایع گرفته است (یا اینگونه فکر میکند).
یاتسنیوک از چند جهت تحت فشار است. از یک سو، ملیگرایان افراطی متعصب، به پشتیبانی جمعیت حاضر در میدان استقلال، در کمینش نشستهاند. از دیگر سو، واشنگتن با اطمینان بخشیدن به وی که از پشتیبانی کامل واشنگتن برخوردار است و حرفهایی از این دست، به او میگوید که محکم بایستد. این وضعیت بهشدت مستعد انفجار است.
در اوکراین شرقی خشم فوران میکند. تودههای خشمگین برخی از هواداران دولت کییف را بدون تعارف از ساختمانهای دولت محلی در خارکف بیرون انداختند. شرق بهسرعت از دامنهی کنترل دولت مرکزی خارج میشود. دولت مرکزی به منظور متوقف کردن این جدایی چه میتواند بکند؟ اگر کاری نکند این جریان ادامه خواهد یافت. اگر سعی کند مداخلهی نظامی انجام دهد، برخوردی خونین روی خواهد داد و تانکهای روس بیدرنگ از مرز عبور خواهند کرد. پوتین به اوباما هشدار داد: هر تهدید نسبت به جمعیت روس اوکراین و روسیه بدون واکنش نخواهد بود. کوچکترین دلیلی وجود ندارد که فکر کنیم پوتین بلوف میزند.
حالوهوای مسکو سختتر میشود. یک تظاهرات کوچک ضدجنگ بهسرعت پراکنده شد و در پی آن یک تظاهرات عظیم در حمایت از اقدام احتمالی نظامی رخ داد. اگر، چنانکه کاملاً محتمل است، دولت کییف سعی کند که با استفاده از نیروی نظامی کنترل خود را بر این منطقه دومرتبه اعمال کند با حمام خون مواجه میشویم، تانکهای روس روز بعد وارد خواهند شد و هیچچیز جلوگیرشان نخواهد بود. علاوه بر این، اکثر مردم از آنها به عنوان نیروهای رهاییبخش استقبال میکنند.
محال است پیشاپیش بدانیم که نیروی مسلح اوکراین در چنین وضعیتی چهقدر توان خواهد داشت. همانطور که ناپلئون گفته است جنگ پیچیدهترین معادلات است. با این حال، نمیدانیم که ارتش اوکراین چهگونه میتواند در برابر تجاوز روسها مقاومت کند. هم دولت کییف و هم غرب ممکن است در برابر عمل انجامشده قرار گیرند که نسبت به آن با شدت بسیار اعتراض کنند اما نمیتوانند در موردش کاری کنند. این میتواند نخستین مرحلهی تجزیهی اوکراین باشد که برای تمام اوکراینیها و طبقهی کارگر بینالمللی فاجعه است.
برای یک اوکراین سوسیالیستی متحد
اگر قرار است پوتین، مرکل و اوباما سرنوشت اوکراین را تعیین کنند، چه چیز از حاکمیت ملی اوکراین باقی میماند؟ روسیه به همراه ایالات متحد، انگلستان و فرانسه در تفاهمنامهای که در 1944 امضا کردند متعهد به پشتیبانی از یکپارچگی سرزمین اوکراین شدند. اما مانند همهی تفاهمنامهها این هم یک ورقپاره است. همواره در نهایت این نیروی قهر است که مسایل واقعی را رقم میزند. در چنین وضعیتی نالههای صلحجویانهای مانند «علیه جنگ»، «برای صلح» و غیره هیچ ثمری ندارند. ضروری است که برمبنای واقعیتهای جاری این وضعیت، دست به اقدام بزنیم.
دیپلماتی دانا زمانی گفت: «ملتها دوست ندارند، تنها منفعت دارند.» کاملاً درست است. پوتین به نفع مردم روسزبان اوکراین کاری نمیکند. اوباما و مرکل نیز چنین کاری در قبال اوکراینیها انجام نمیدهند. همهی آنها با انگیزهی منافع شخصی ملی و کوتهبینانهی خود یعنی منفعت ثروتمندان و قدرتمندان، بانکداران، سرمایهداران و الیگارشهایی که حاکمان حقیقی جامعهی سرمایهداریاند، پیش میروند.
اشتباه مهلک کارگران اوکراین این است که توهماتی دربارهی انگیزهی قدرتهای خارجی داشته باشند. مردم روسزبان اوکراین، که شامل گردانهای عظیم طبقهی کارگر میشوند، برای نجات به مسکو چشم دوختهاند، در حالی که بسیاری از اوکراینیها در بخش غربی برای رستگاری از طریق اتحادیهی اروپا انتظار میکشند. هر دوی آنها اشتباه میکنند و دیر یا زود از اشتباه خود پشیمان خواهند شد.
خاستگاه همهی این فلاکت به فروپاشی اقتصادی هولناک اوکراین پس از فروپاشی شوروی برمیگردد. واقعیت مسلّم این است که سرمایهداری هم در اوکراین و هم در روسیه ناکام مانده است. تنها مُشتی الیگارش فوق ثروتمند به واسطهی تاراج کردن دارایی دولت، خود را ثروتمندتر کردهاند، در حالی که میلیونها نفر از مردم عادی سخت گرفتار فقر شدهاند. بر مبنایی سرمایهدارانه، هیچ راهحلی ممکن نیست. کشش افسونگر آمریکا و اتحادیهی اروپا، بسیاری از افراد را در اوکراین غربی فریفته است. اما آنها بهزودی پی خواهند برد که این یک دام است. آنها در آغوش آهنین صندوق بینالمللی پول خود را در موقعیتی بسیار بدتر خواهند یافت.
در مورد مردم اوکراین شرقی چهطور؟ اگر روسیه چیره شود، آیا مشکلات آنها حل خواهد شد؟ وضعیت اقتصادی پیش از این بد بوده، اما تجزیهی اوکراین اوضاع را بسیار بدتر خواهد کرد. «سخاوت» مسکو خیلی طول نخواهد کشید. بهویژه اگر قیمت نفت و گاز روبه کاهش گذارد که گریزی هم از آن نیست. اقتصاد روسیه رو به افول است و جنگ با اوکراین، حتی اگر پیروزی به همراه داشته باشد، کاملاً همچون چاشنی بحران ایفای نقش خواهد کرد. امروز صبح اعلام شد که بورس اوراق بهادار مسکو سقوط شدیدی را تجربه کرده است. این هشدار اتفاقی است که در راه است.
با این حال، بدترین پیآمدها سیاسی خواهند بود نه اقتصادی. تهاجم روسیه و تجزیهی اوکراین بیشک مجموعهای از وقایع را ردیف میکند که میتوانند منفیترین پیآمدها را برای آگاهی طبقهی کارگر به طور بینالمللی و بهویژه در اروپا داشته باشد. این اتفاق تا حدّ زیادی نزاعهای ملی را تقویت میکند و همانطور که در یوگوسلاوی دیدیم، هیولاهایی پدید میآورد. خونریزی حس نفرت و خصومتی پدید میآورد که میتواند نسلها تداوم یابد.
مورد کریمه از این نظر به طور مشخص نگرانکننده است. تاتارهای مسلمان اهل کریمه که دشمنیشان با روسیه به اخراج آنها به دست استالین در طول جنگ جهانی دوم بازمیگردد، خصمانه مخالف هر نوع برگشت به سمت مسکو هستند. اگر، آنگونه که اکنون گریزناپذیر است، کریمه به روسیه الحاق شود، تنشها و برخوردها میان روسها و تاتارها بالا خواهد گرفت. میتوانیم شاهد شکلگیری گروههای تروریستی و حتی چریکی مانند چچن باشیم که با وجود تمام هراسهای معمولی که در پی دارد، آمادهی مبارزهی مسلحانهی خونبار با روسیهاند.
در خود اوکراین نیز همین اتفاق میافتد: حملات تروریستی، بمبگذاریها، کشتار بیمهابای شهروندان: یعنی تمام چیزهای وحشتناکی که اغلب در یک کشور پس از دیگری، در یوگسلاوی، عراق، افغانستان، روسیه، لیبی و غیره شاهدشان بودهایم. زمانی که چنین روندی آغاز شود، متوقف کردنش دشوار است. جنون تروریستی گسترش خواهد یافت و به روسیه و اروپا، جایی که حضور شمار عظیم مهاجران روس و اوکراینی میتواند زمینهای آماده برای کشتارها و بمبگذاریهای انتقامجویانهی تروریستی باشد، سرایت میکند.
مردم اوکراین شرقی ممکن است با فراغ بال به ورود نیروهای روس خوشامد بگویند، اما چنین چیزی بیشتر مبتنی بر امید است تا واقعیت. علاوه بر این، مردم کییف و مناطق غربی که با امیدواری به برلین و واشنگتن چشم دوختهاند، ناامید خواهند شد. آنها تصور میکنند که «اوضاع بدتر از این نمیشود». متأسفانه، اوضاع میتواند بارها و بارها بدتر از این شود.
ما خواهان اتحاد طبقهی کارگر و اتحاد اوکراین هستیم. اما تنها ضامن حقیقی این امر مبارزهای انقلابی علیه الیگارشی است. نمیتوانیم این کار را بر عهدهی کسی جز طبقهی کارگر اوکراین بگذاریم. کارگران مسکو که حمایت خود را از اقدامات دولتشان اعلام میکنند، حامی جنگ نیستند بلکه پشتیبان برادران و خواهران خود در اوکراین هستند. آنها این کار را مبارزه علیه فاشیسم میدانند. اما طبقهی کارگر هنگامی که متحد باشد و برای تغییر جامعه بسیج شود تنها نیرویی است که میتواند فاشیسم را شکست دهد،.
آیا شکست فاشیسم در اوکراین ضروری است؟ البته! فاشیستها و شوونیستهای اوکراینی دشمنان ما هستند. باید قاطعانه با آنها برخورد شود. طبقهی کارگر، حزب کمونیست و اتحادیههای کارگری باید شبهنظامیان ضدفاشیست را که پیشاپیش ظهور کردهاند، گسترش و بسط دهند. کمیتههای ضدفاشیست باید به کل جنبش اوکراین، هم اوکراینیزبانان و روسزبانان، هم تاتارهای اهل کریمه و هم یهودیها، بپیوندند. قدرت سازمانیافتهی طبقهی کارگر اوکراین میتواند فاشیستها را در هم بکوبد، اما تنها به شرطی که نگذاریم بینمان تفرقه بیفتد.
تفرقهافکنی میان طبقهی کارگر اوکراین اقدامی جنایتکارانه است. هیچ دلیل راستینی برای تجزیهی اوکراین وجود ندارد. صدها سال است که اوکراینیها و روسها در کنار یکدیگر زندگی و کار کردهاند. پیوندهای عمیق تاریخی و فرهنگی هر دو مردم را متحد کرده است. این پیوندها همچنان عمیقاند. پس از آنکه دارودستهی مرتجع در مجلس قانونی جزایی علیه زبان روسی تصویب کردند، مردم اوکراینیزبان غرب تصمیم گرفتند به نشانهی اعتراض 24 ساعت تنها به زبان روسی صحبت کنند و مردم روسزبان شرق نیز طی همین دوره به صورت خودانگیخته همین کار را با زبان اوکراینی انجام دادند. حرکت کوچک اما مهمی وجود دارد که حاکی از آن است که مردمان عادی اوکراین مخالف جنون ملیگرایانه و شدیداً موافق وحدت و یکپارچگیاند.
مردم اوکراین و روسیه نباید به حکومتهای خود، که تنها پوششی برای حکمرانی الیگارشی منحط سرمایهداریاند، اعتماد کنند. آنان باید تنها به خودشان، به وحدت و آگاهی طبقاتی خودشان اعتماد کنند. نگذارید عوامفریبی دروغگویانهی ملیگرایان و سمّ مهلک نژادپرستی فریبتان دهد. آنان باید با تمام قوای خود برای وحدت مقدس طبقهی کارگر فراتر از همهی تفاوتهای ملی، قومی، زبانی و مذهبی مبارزه کنند! (…) سرانجام آنکه پوتین، یانوکوویچ یا یاتسنویک یا هر حزب یا فراکسیون بورژوازی دیگر، هیچیک نمایندگان مردم نیستند.
لندن، 3 مارس 2014
منبع:
Allan Woods, Russia, Ukraine and the West: Will there be war?
چه کسى هيتلر را مسلح و به او پرداخت نمود؟
به دلیل طولانی بودن متن لطفا برای مطالعه مطلب فوق را داونلوود کنید:
نازیهای درون دولت اوکرائین
تیری میسان
تارنگاشت عدالت
دولت اوکرائین، که حاصل یک کودتا است، از طرف قدرتهای غربی به رسمیت شناخته شد. این دولت تعداد زیادی از اعضای سازمانهای نازی را دربر میگیرد، که سه نفر از رهبران آنها برای متقاعد ساختن انظار عمومی غرب از شقاوت رئیس جمهور قانونی اوکرائین، ویکتوریانوکوویچ تصاویر باسمهای و ساختگی از خشونت و شکنجه منتشر کرده و به آن افتخار میکنند. معاون دبیر شورای امنیت ملی جدید اوکرائین روابط نزدیک خود با سازمان القاعده را کتمان نمیکند.
کودتائی که توسط سازمان سیا در کیف سازماندهی شد، الیگارشها و گروههای رادیکالی را به عنوان نمایندگان دولتی بر سر کار آورد. در بین اعضای این دولت میتوان تعداد زیادی از رهبران نازی را یافت. این اولین بار پس از جنگ دوم جهانی است که در اروپا سیاستمدارانی که خود را با رایش سوم مربوط میدانند، برسر قدرت آمدهاند.
دونفر از اعضای دولت مدعی هستند که با امارات اسلامی در شمال قفقاز، که بنا بر اطلاعات سازمان ملل متحد با القاعده در رابطه است، در تماسند. و یکی از این دو حتا به روسیه رفته بود تا در در کنار القاعده علیه روسیه مبارزه کند.
سه نفر از اعضای این دولت با دستکاری و تحمیق انظار عمومی کوشش کرده بودند خود را به عنوان قربانیان رژیم دمکراتیک یانوکوویچ معرفی کنند.










پیامدهای نقش آلمان در حوادث کودتائی اوکرائین
اشپیگل آنلاین – نوشته یاکوب آوگ اشتاین. ترجمه رضا نافعی
منتشر شده در تارنماي آينده ما
» آلمان بزرگتر از آنست که رویدادهای جهان را فقط تفسیر کند» این سخن را اشتاین مایر، وزیر خارجه آلمان اخیرا اظهار داشت. حال، با حوادث اوکرائین درک می کنیم که منظور وزیر خارجه چه بوده است. المان در کیف فقط مفسر نبود بلکه فعالانه دخالت کرد. حاصل آن یک مصیبت دیپلماتیک شد.
اشتاین مایر و صدر اعظم آلمان «مرکل» بی خبر بودند یا می خواستند خیلی زرنگ باشند؟ می خواستند به اوکرائین کمک کنند یا می خواستند آدم ناجنسی چون پوتین را سرجای خودش بنشانند؟ هیچکدام از این حساب ها درست از آب در نمی آیند. یا تجزیه یا جنگ – حالا اوکرائینی ها باید هزینه سنگینی بپردازند برای تن در دادن به وسوسه غرب. مسئولیت آن به گردن آلمان هم هست.
هفته پیش روزنامه »فرانکفورتر آلگماینه » با شور و شعف نوشت: «اشتاین مایر، وزیر خارجه، پس از بازگشت به وزارت خارجه، قدرت خود را به اثبات رسانید.» این تمجید برای قراردادی بود که در اوکرائین بین دولت و اپوزیسیون به امضاء رسید و اشتین مایرهم در آن سهیم بود -تمجیدی که عجولانه بود. درست در همان آغاز سیاست خارجی تازه آلمان، حدود و ثغور آن مشخص شد. ولی دیپلماسی یعنی داشتن توانمندی ادراک. این سخن استاد سالخورده دیپلماسی کیسینجر است. باید دنیا را با چشم دیگران دید. دیگران، در این مورد، روس ها هستند.
هنگامی که قرارداد همکاری با اتحادیه اروپا به کیف عرضه شد، انتظار دفتر صدارت عظما و وزارت خارجه آلمان از روسیه چه بود؟ هنگامی که اپوزیسیون اوکرائین را تشویق می کردند که علیه یانوکویچ دیکتاتور – که به هر حال رئیس جمهوری انتخاب شده بود- بپا خیزند، چه انتظاری داشتند؟ وقتی که دولت کودتا را ( آقایان تازه به صحنه آمده در کیف را باید به همین اسم نامید) بی معطلی برسمیت شناختند. چه انتظاری داشتند؟
پوتین نمی خواهد شریک غرب باشد
روس ها چه بنظرشان می آمد هنگامی که جان مک کین سناتور آمریکائی در دسامبر سال گذشته از آن بالا، با سماجت پشت میز خطابه در میدان استقلال کیف خطاب به حاضران در میدان گفت: «مردم اوکرائین! این فرصت، فرصت شماست! این لحظه شماست! جهان آزاد با شماست! آمریکا با شماست!» روس ها چه بنظرشان می آمد هنگامی که کلیچکو – بوکسور و الیگارش گازی، تیموشنکو، بلافاصله پس از کودتا دعوت شدند که در اجلاس احزاب خلقی اروپائی که قرار بود در دوبلین برپا گردد حضور یابند؟
پوتین نمی خواهد شریک غرب باشد. او در کار ایجاد امپراتوری بزرگ خود در فراقاره ارو- آسیاست. بی اعتمادی متقابل حد و مرز ندارد. به دلائل قابل فهم از هر دو طرف. اما در اینجا یک تضاد منافع واقعی مطرح است. اوکرائین یعنی مرز میان شرق و غرب، شکافی که کشور را به دو بخش تقسیم می کند، شکافی است که هیچگاه بسته نمی شود.
هنگامی که وزیر خارجه ما اطمینان می دهد که در اوکرائین شطرنج جهانی بازی نمی شود ما از او خوشمان می آید. ولی ولادیمیر پوتین نه در کاته گوری حق تعین سرنوشت دموکراتیک فکر می کند و نه در کاته گوری جهان دیجیتال. برای او اوکرائین یک حصار است: یک دیوار دفاعی است که جلوی قلعه او قرار دارد. به همین دلیل «جنگ سرد» هم از اینجا شروع نمی شود. ریشه ها عمیق تر ار این هاست. این «بازی بزرگ» است که رودیارد کیپلینگ از آن سخن گفته است. بازی بزرگ انگلیس و روسیه بر سر آسیای مرکزی ، در قرن نوزدهم.
قوانین بین المللی نقش فرعی دارند
بریژینسکی طراح بزرگ نقشه های راهبردی آمریکا در سال 1998 نوشت تفاوت بود و نبود اوکرائین برای روسیه در این است که روسیه بدون اوکرائین «عمدتا یک امپراتوری آسیائی» است که باید با تضاد های آسیای مرکزی دست و پنجه نرم کند و با اوکرائین امپراتوری نیرومندی است که اروپا و آسیا را دربر می گیرد».
در این عرصه حقوق بین المللی نقشی فرعی ایفا می کند- مانند حملات هواپیماهای بی سرنشین آمریکائی در مرز پاکستان، یا اشغال کرانه باختری اردن توسط اسرائیل، یا چین که خودسرانه در دریای جنوبی چین مرز تعیین می کند. وقتی صحبت بر سر دفاع از علائق باشد روسیه جدی است.
ولی اگر پوتین حتی یک «دموکرات ناب» هم می بود، که هیچوقت نبوده است، بازهم، دست کم در کریمه نمی توانست از هیچ چیز بگذرد. این را آلمان ها باید خوب بدانند. به هر حال آن کس که بعدا کاترین دوم تزار روسیه گشت و لقب کبیر هم به او داده شد، یک شاهزاده خانم آلمانی بود و معشوق او شاهزاده پوتیومکین در سال 1783 کریمه را «از این لحظه به بعد و برای تمام زمان ها » تصاحب کرد….
شاید هم غرب دیر زمانی است که قصد تقسیم اوکرائین را دارد. با این حساب که اگر دست کم نیمی از اوکرائین هم طرف ما باشد بهتر است تا تمامش طرف روسیه باشد. به هر حال خطری از سر دنیا گذشته است اگر این بحران به تجزیه کریمه ختم شود.
اوکرائین و چپ «پاستوریزه»، «دمکراتیک» و بشر دوست
دنیای جوان
تارنگاشت عدالت
در اوکرائین فاشیستهای اوباش صدها دفتر حزب حاکم «حزب مناطق» و همینطور حزب کمونیست را مورد حمله قرارمیدهند و ویران میسازند. مجسمههای لنین و دیگر قهرمانان روس سرنگون میگردد و کمونیستها نگران جان و حیات خود و خانوادههایشان هستند. مجلس پس از سرنگونی رئیسجمهور یانوکوویچ توسط «بلوک راست» به معنای واقعی کلمه تحت کنترل قراردارد. در مقابل درب ورودی RADA (مجلس شورای اوکرائین) یک گروه مزدور شبه نظامی جنبش مایدان مستقر است. به قول مسئول حزب کمونیست شهر کیف، آندره مدودف نمایندگان در حال حاضر در گروگان هستند. از رسانههای ماین استریم گرفته تا شبکه اینترنتی گروههای چپ مثل «مارکس ۲۱» وقایع سیاسی در اوکرائین را «انقلاب» معرفی میکنند و به آن خوش آمد میگویند. البته گروه اول ترور سازمانیافته را بکلی نادیده میگیرد و گروه دوم مردم را دعوت به فاصله گرفتن از کسانی میکنند که زیر ضربه ترور قرار دارند(!).
مدودف گفت فاشیستهای اوکرائینی نه تنها در خیابانها گشت میزنند بلکه مجلس را نیز در کنترل خود دارند. در روزهای اول پس از سرنگونی دولت، نمایندگان به پارلمان اسکورت شده، در مجلس محبوس گشته و زیر فشار گذارده شدند تا به خواستهای راستها گرد بنهند. مدودف وضعیت کنونی را «دمکراسی ساخت غرب» نام نهاده است. در کیف مثل آرسنی یازنیوک نخست وزیر جدید از حزب میهن ، هرکس که خواهان مقام و یا منصبی باشد، باید اول به مایدان برود و از طرف اشغالگران، دقیقتر بگوئیم، از طرف فاشیستها تائیدیه بگیرد. دمکراسی در کیف پس از سرنگونی «دیکتاتور» تنها صوری و برای خالی نبودن عریضه است. برای یادآوری مجدد: یانوکوویچ در پائیز گذشته هنوز طرف مقبول مذاکره برای اتحادیه اروپا بود، ولی پس از خودداری از امضای قرارداد همکاری با بروکسل از «جامعه ارزشی» بیرون افکنده شد.
یکی از خصایص دمکراسی نوین، کوچکنشان دادن خطر فاشیسم و فاشیستهاست. وزیر امورخارجه آلمان فرانک والتر اشتاینمایر، اولگ جاگنیبوک، رئیس حزب «سووبودا» که با حزب ناسیونال سوسیالیستهای آلمانی روابط بسیار نزدیکی دارد، را رسماً وارد صحنه بینالمللی کرد. ایلیا بودرایسکیس، عضو «جنبش سوسیالیستی روسیه» و کنشگر موقت مایدان در مصاحبهای با سایت «مارکس ۲۱» در مورد فاشیستهای میدان استقلال میفرماید، آنها قلب «جنبش» هستند و در مورد گروهای چاقوکش و زورگیر میگوید« نقش آنها عمدتاً مثبت ارزیابی میشود، زیرا که درواقع آنها متهورترین و به معنای واقعی کلمه مبارزترین بخشهای جنبش هستند». در این سایت سازمان او یک جنبش «پلورالیستی، ضدسرمایهداری و رادیکال چپ» معرفی میشود که هوادار یک «سوسیالیسم نوین و دمکراتیک» است.
در حالیکه «از نظر عینی متهورترین و مبارزهجوترین بخشهای جنبش» سرگرم «انقلاب ملی» خود هستند و برای تداوم این انقلاب در سطح کشور به کمونیستستیزی پرداخته اند، در این پرتال اینترنتی(مارکس ۲۱) که به گروههای چپ نزدیک است، فراخوان به عدم پشتیبانی از کمونیستهای اوکرائینی تبلیغ میشود، زیرا گویا کمونیستها «نقش فاجعهباری» ایفا کرده و «مهمترین ستون رژیم یانوکوویچ» بودهاند. حتا خیلی بدتر: «آنها از ناسیونالیسم اوکرائینی انتقاد میکنند، ولی این انتقاد نه از موضع انترناسیونالیسم، بلکه از موضع شونیسم روسی است و در نتیجه یک ناسیونالیسم را جایگزین یک ناسیونالیسم دیگر میکنند». بودرایتسکیس میگوید چنین سیاستی را نباید «تحمل کرد … و من به احزاب چپ در اروپا توصیه میکنم، روابط خود را با حزب کمونیست اوکرائین قطع کنند».
هیات تحریریه مارکس۲۱ به این اتهام که طرف مصاحبه آنها فاشیستهای اوکرائینی را سربزیر و بیخطر معرفی میکند طی مقالهای پاسخ داد. «ایلیا منکر وجود و فعالیتهای نیروهای راست افراطی و احزاب فاشیستی نیست ولی براین عقیده نیست که جنبش مایدان «درهسته اصلی» خود فاشیستی است و با پیروزی آنها رژیم الیگارشهای هوادار روسیه توسط یک رژیم فاشیستی جایگزین گردیده است». البته هیات تحریریه مارکس۲۱ فراخوان «جنبش سوسیالیستی روسیه» در رابطه با بایکوت حزب کمونیست اوکرائین را مسکوت گذارده است.
روزنامه آلمانی «زوددویچه تسایتونگ» که خود را لیبرال چپ میداند نیز در مورد تشکیل دولت در اوکرائین مینویسد: «رژیم الیگارشهای هوادار روسیه » توسط رژیم الیگارشهایی که هوادار اتحادیه اروپا هستند، جایگزین شد. «قاعدتاً باید لیست کابینه، اشک همه کسانی را که امید به آغازی نوین داشتند، درآورد. … در این لیست میتوان نام بسیاری از راهگشایان نخستوزیر سابق یولیا تیموشنکو (که حتا قبل از دوران یانوکویچ هم شهرت خوبی نداشتند) و همینطور نوچههای الیگارشها، پوپولیستهای دست راستی و همینطور از همهجا بیخبران را یافت». در این روزنامه هم باز خبری از وجود فاشیستها نیست.
فرارو
ژئوپولیتیک بحران اوکرائین
…. شکاف در این کشور چیز جدیدی نیست. بخش غربی اوکراین مدت ها است که تحت کنترل لهستانی ها است و بخش شرقی آن توسط روسیه رهبری می شود. نتیجه اینکه نیمی از مردم این کشور از رفتن رئیس جمهوریشان شاد هستند و طرفدار اتحاد با اتحادیه اروپا و دوری از رژیم متنفذ فاسد روسیه هستند و در مقابل، نیمی دیگر که ناآرامی های کیف را از طریق رسانه های روسیه دنبال می کردند، هنوز خواستار بازگشت یانوکوویچ و حمایت کرملین در مقابل نیروهای فاشیست هستند. …
راه توده
به نقل از اومانیته
حزب کمونیست اوکرائین در بیانیه ای اعلام کرد که دفتر مرکزی حزب کمونیست اوکرائین مورد حمله شورشیان قرار گرفت و ویران شد. معترضان، حزب کمونیست را به «قاتلان» و «مجرمان» و برده ویکتور یانو کویج متهم می کنند. حزب کمونیست اوکرائین در اوایل و در آغاز تظاهرات از سیاست رئیس جمهور فاصله گرفت و خواستار پایان دادن به زور در مقابل معترضان مخالف دولت شد و سرکوب را محکوم کرد و بر نیاز کشور به وحدت ملی و یگپارچگی همه نیروها پافشاری کرد و پیشنهاد همه پرسی در این زمینه را به دولت داد.
بحران اکراین٬ پیش زمینه ها و احتمالات
سرتیب دکتر امین محمد حطیط٬ استاد دانشگاه و متخصص مسائل استراتژیک نظامی٬ لبنان
برگردان٬ زیرنویسها و توضیحات: احمد مزارعی٬ ۴ مارس٬ ۲۰۱۴
تغییرات اساسی در روابط بین المللی و حرکت بسوی نظامی که تک قطبی درآن و سرنوشت دولتها نقش نداشته باشد٬ مورد پذیرش غرب برهبری آمریکا نبود. در گیریهای نظامی که در سوریه جریان دارد زمینه ساز زایش نظام تازه ای است که در آن نه فقط چند قطب٬ بلکه مجموعه های گوناگون استراتژیک٬ وجود خواهد داشت. بدون شک و بنابه مجموعه ای از دلایل٬ میان این مجموعه های تازه استراتژیک٬ تعادل و برابری وجود نخواهد داشت٬ اما مهم اینست که آنان از این پس این توانائیها را خواهند داشت که هرگونه دیکته ای را از جانب هرقدرتی رد کنند و علیرغم همه مشکلات از منافع ملی خود حفاظت کنند. تنها ظهور این چند قطبی در مرحله اولیه خود٬ همه ارکان نظام تک قطبی سابق را بلرزه درآورده و فاتحه آنرا نیز خوانده است. نظام تک قطبی علیرغم کاربرد تمام توان سخت افزاری خود٬ دچار شکستهای فاحشی در افغانستان٬ عراق٬ و لبنان گردید.
غرب پس از شکست در استفاده از سخت افزار٬ اکنون به استراتژی استفاده از نرم افزار٬ روی آورده و با بهره برداری از قدرت عظیم دستگاههای تبلیغاتی٬ اطلاعاتی و دیپلوماتیک٬ باضافه وجود تعداد زیادی نظامهای سیاسی وابسته که آماده اند همه دستورات غرب را باجرا گذارند. غرب برهبری آمریکا ثابت نمود که با سرمایه گزاری بر روی «حریق عربی»٬ توانایی عظیمی در جهت تخریب و خونریزی٬ بدست دیگران داشته و خود با استفاده از ماسک «انسانیت»٬ «دفاع از آزادی ملتها»٬ و «حقوق آنان در برخورداری از نظامی دمکراتیک»٬ در کناری بایستد. این غرب امیدوار است که بتواند٬ آن منافع و رادع اصلی را که بر سر راهش قرار داشته و اجازه نمیدهد بر خاورمیانه طلایی٬ تسلط کامل داشته باشد٬ از میان بردارد.اکنون خاورمیانه تبدیل به منطقه ای استراتژیک شده که تسلط برآن مساوی با تسلط برجهان است٬ اما در خاورمیانه جبهه مقاومتی وجود دارد که اجازه نمیدهد این سیاست تسلط غرب موفق شود٬ این جبهه مقاومت عبارتست از ایران از طرف شرق٬ سپس ساحل لبنان و شمال فلسطین اشغالی در غرب و قلعه خاوری آن سوریه.
در یک برنامه ریزی دقیق٬ غرب با استفاده از امکانات بین المللی٬ همه امکانات خودرا بکار گرفت و مطمئن گردید که میتواند در خلال سه تا چهار ماه سوریه را ساقط کرده و سپس سایر اعضای جبهه مقاومت را متلاشی کند٬ اما مبارزه در میدانهای جنگ٬ نقشه ها و خیالات غرب را با شکست فاحش روبرو ساخت. شش ماه پس از شروع جنگ برعلیه جبهه مقاومت و پس از اینکه این جبهه نشان داد که استوار ایستاده و شکستی درکار نیست٬ روسیه و چین به رو در رویی سیاسی با آمریکا پرداختند و این اولین اعتراض سیاسی در مقابل آمریکا بود و جنبه کاملا استراتژیک داشت. تا دو دهه قبل از این٬ از هنگام تخریب- فروپاشی شوروی سابق چنین ایستادگی در مقابل آمریکا وجود نداشته است. بدون شک حضور یافتن چین و روسیه و مقابله آنها با آمریکا را باید در نتیجه مقاومت سرسختانه محور مقاومت منطقه دانست که راه را بر تهاجم جهانی امپریالیسم آمریکا و غرب در سوریه بستند.
باید گفت که استفاده همزمان روسیه و چین از حق وتو و متوقف کردن تصمیم شورای امنیت مبنی بر مجاز شمردن حمله نظامی ناتو برهبری آمریکا به سوریه٬ اولین ضربه کوبنده ای به تک جهان قطبی و سیاستهای تجاوزکارانه آمریکا بود که همیشه تحت عنوان «جامعه بین المللی»٬ بسیاری از کشورها را تیول خود کرده بود. پس از این وتو٬ مرحله تازه ای در روابط بین المللی آغاز شد. از آن تاریخ روابط بین المللی شاهد پیشرفتهای زیادی بنفع روسیه بوده است. این مرحله ثابت نموده که روسیه بعنوان قدرتی مهم و تأثیرگذار در عرصه بین المللی همراه با همپیمانان خود در مجموعه «بریکس» و همچنین همپیمانی با محور مقاومت و دفاع٬ شامل ایران٬ سوریه٬ مقاومت لبنان٬ شرکای مهمی در مقابله با غرب برهبری آمریکا میباشند.
اما غربی ها که از بکاربردن استراتژی قدرت خشن عاجز مانده و نمیتواند از این پس جبهه هایی را بوسیله ارتش و تانک های خود باز کند و حتی از نظر اقتصادی نیز شکنندگیهای زیادی دارد که اجازه اقدامات زیادی به او نمیدهد٬ اما نمیخواهد تسلیم شرایط تازه گردد. بویژه اینکه اگر «دشمن»٬ توانست پس از پیروزی٬ نظام تازه ای از مجموعه های استراتژیک تشکیل دهد٬ قادر خواهد بود همه کشورهای غربی را در سی سال گذشته پشت سر گذارد٬ زیرا این مجموعه دارای توانایی های اقتصادی٬ موقغیتهای ژئوپولیتیک٬ فضای استراتژیکی که قابلیت توسعه و تثبیت شدن آسانی را دارد. غرب میکوشد در این موقعیت این عجز و درماندگی خود را با روی آوردن به قدرت و توانایی های نرم افزاری جبران کند٬ در این مسیر است که شاهد تکرار شدن «انقلابات رنگی»٬ «بهار ملتها»٬ و «بهارعربی» دروغین که در حقیقت حریق عربی است هستیم که هر تر و خشکی را در آتش خود میسوزاند.
در اجرای سیاستهای فوق٬ غرب برای هرکشوری٬ برنامه ویژه ای راتنظیم نموده است. برای چین(۱)٬ روسیه٬ باضافه محور مقاومت. از نظر غرب پرداختن به روسیه بسیار مهم بود٬ زیرا این کشور در مسئله سوریه بسیار تأثیرگذار است. از نظر سیاسی٬ در سازمان ملل و کنفرانس ژنو و از نظر نظامی که روسیه٬ ارتش سوریه را درجنگ خود علیه گروههای تروریستی مزدور و وابسته به آمریکا تقویت میکند.
غرب در ادامه سیاستهای فوق٬ این بار اکراین را برگزید تا بمب نرم افزاری خود را در مقابل روسیه منفجر کند٬ زیرا از نظر برژینسکی نظریه پرداز معروف آمریکایی٬ «اکراین کلید تسلط بر روسیه است٬ از طریق اکراین میتوان روسیه را به تسلیم واداشت و یا متلاشی کرد»(آرزو بر جوانان عیب نیست- م). اکراین از این نظر برای روسیه مهم است که دارای مرزی طولانی هستند و بسیاری مشترکات زبانی و دموگرافیکی دارند و نظر به نیازمندی روسیه به استفاده از دریای سیاه٬ بنابراین روسیه در مورد اکراین دچار افراط و تفریط نمیشود. بحران اکراین در هنگامی بوجود آورده شد که مسابقات المپیک جهانی سوچی در اوج خود بود و روسیه فرصتی داشت تا برتری اقتصادی و اوضاع اجتماعی خود را در جهان بنمایش بگذارد. آنچه که اوباما را بسیار خشمگین کرد این بود که علیرغم تبلیغات گسترده ای که برای اخلال در برنامه سوچی فراهم کرده بودند٬ المپیک سوچی با موفقیت بی نظیری پایان یافت.
هدف از ایجاد بحران اکراین٬ در همزمانی با المپیک سوچی٬ این بود که با بازی گرفتن هیبت روسیه و تهدید حیالت خلوت آن٬ به یک انتقام کشی دست زده و بتوانند از این امر در سوریه امتیازاتی بنفع غرب و سیاستهایش در سوریه٬ بدست بیاورند.
از نظر منطق دیدن اولویتها در امور مختلف و سبک و سنگینن کردن سود و زیانها٬ روسیه رضایت داد تا بعضی امتیازات به مخالفان غرب در اکراین بدهد. بحسب صاحبنظران امتیازات اعطایی روسیه بسیار دردناک بود٬ زیرا رئیس جمهور سابق از بسیاری امتیازات قانونی صرفنظر کرده و پذیرفت تا انتخاباتی زودرس در چند ماه آینده آغاز شود. یاناکوویچ و روسیه بخوبی میدانستند که با وجود تبلیغات گسترده غربی و صهیونیستی(۲)٬ توافقنامه مذکور بسیار زیانبخش٬ اما آنان توافق کرده٬ علیرغم اینکه آنرا نوعی ماجراجویی میدانستند. رویهمرفته قرارداد اگر از طرف مخالفان اجرا میشد٬ بنفع روسیه٬ اروپا و به زیان آمریکا بود. اما با وجود همه اینها٬ مخالفان منتظر انتخابات زودرس آینده نمانده و اقدام به اشغال مراکز دولتی و کشتار مردم کردند و رئیس جمهور را از کار باز داشته و وی مجبور به فرار گردید.
روسیه متوجه شد که مخالفان فریبکاری کرده اند٬ قابل توجه اینکه قرارداد با توافق و امضای نمایندگان کشورهای اروپایی انجام شد٬ بدینوسیله روسیه خود را ملزم دید تا برای حفظ مصالح و حقوق ملی خود اقدام نماید. از این نظر٬ روسیه بازیهای المپیک را که چند روزی به پاپانش مانده بود با موفقیت بپایان برد و پس از آن آقای پوتین لباس ورزشی را تبدیل به لباس نظامی نمود و اعلام داشت که حاضر است برای حفظ منافع روسیه از قدرت نظامی استفاده کند.
اقدام روسیه و به هیبت نظامی درآمدن باین معنی بود تا پیام محکمی به غرب بدهد که آنان حاضر نیستند نه عقب نشینی کنند و نه از حقوق خود کوتاه بیایند. امتیازاتی که در شرایط ویژه ای به مخالفان داده شد٬ اکنون دیگر محلی از اعراب ندارد. مانورهایی که روسیه در مرزهای اکرایبن انجام داد و همزمان فعالیتهایی نیز در درون جزیره کریمه انحام شد٬ در هماهنگی با سیاست جدید روسیه در قبال اقدامات غرب برهبری آمریکا در اکراین است. اکنون مانورها در مرزهای اکراین و کریمه٬ درجهتی پیش رفته که روسیه نمیتواند عقب نشینی کند٬ زیرا از نظر روسیه٬ این عملی دفاعی و ضروری است و بنظر ما بحران اکراین در جهتی سیر میکند که به نتایج زیر منجر خواهد شد:
۱- دخالت مستقیم نظامی روسیه در اکراین٬ بقصد ازمیان برداشتن نیروهای کودتاگر٬ اما این دخالت همراه با خطراتی خواهد بود و غرب٬ بویژه آمریکا با روسیه درجاهای دیگری به مقابله برخواهد خواست٬ و این چیزیست که روسیه نمیخواهد و از نظر سیاسی و نظامی کاملا بنفع روسیه نیست٬ بنابراین دخالت نظامی گسترده روسیه٬ در اکراین بعید بنظر میرسد.
۲- تقسیم اکراین٬ شرق و جنوب ثروتمند بنفع روسیه و غرب و شمال فقیر به نفع اروپا٬ این امر روسیه را شادمان و اروپا را مغبون خواهد کرد٬ زیرا غرب توان تحمل مشکلات اقتصادی آنان را نخواد داشت. از طرفی ین تقسیم بندی معیر با توافقنامه بوداپست در سال ۱۹۹۴ است ٬ که وروسیه٬ آمریکا و انگلستان٬ بر روی وحدت اکراین توافق کرده اند. بنظر ما دست زدن به آن امر آسانی نیست٬ اما بسیار بعید بنظر نمیرسد.
۳- ادامه تسلط بر کریمه توسط روسیه٬ تا رهبران کودتا را در کیف مجبور کند تا از سیاستهای زورگویانه خود عقب نشینی کرده و مصالح روسیه را برسمیت شناخته و نقشی نیز در اکراین به غرب داده شود٬ این امر در شرایط فعلی مناسبترین است.
۴- ادامه این بحران از طرف غرب و ارتباط دادن آن به مسئله سوریه و سایر مسائل جهانی و استفاده از آن بعنوان اهرمی برای تصفیه حسابهای بین المللی و تقسیم مجدد مناطق نفوذ.
ما در عین اینکه٬ اینرا میگوئیم٬ اینرا نیز اضافه می نمائیم که روسیه تحت هیچ شرایطی در اکراین نمی پذیرد که در زیر فشارهای گوناگون پیمان ناتو قرار گیرد٬ زیرا غرب از هر نظر اقتصادی و نظامی عاجز بوده٬ بویژه حاضر نیست بار سنگین اقتصاد ورشکسته اکراین را بدوش بکشد. همچنین هیچ امکانی برای معامله بر سر سوریه وجود ندارد٬ زیرا تصمیمات در مورد سوریه تنها در دست ملت و دولت سوریه و محورمقاومتی است که آمادگی کامل دفاع از سوریه را تا به آخر دارد.
پایان
زیرنویسها و توضیحات از مترجم است:
(۱)- همین توطئه شومی که در جریان المپیک سوچی بکار گرفتند٬ مشابه همان را٬ در جریان المپیک چین٬ انجام دادند٬ باین شکل که در شهر «ارومورو» در استان سنکیانگ چین٬ با استفاده از پخش خبری دروغین٬ مبنی بر تجاوز به عنف یک چینی در حق یک دختر مسلمان٬ و تمهیداتی که از قبل فراهم کرده بودند٬ بیش از دویست نفر بقتل رسیدند. رئیس حزب کمونیست چین که در مراسم المپیک حضور داشت٬ مجبور شد به محل درگیری رفته و آشوب را بخواباند. بزودی دروغ بودن خبر معلوم شد. خانم صبرینا که «رأس الفتنه» بود نیز فرار کرده و به ترکیه پناهنده شد و در آنجا امکانات گسترده ای از طرف دولت ترکیه و آمریکا برایش فراهم شده تا به عملیات تروریسیتی در درون چین ادامه دهند٬ کم و بیش خبرهای آنرا در مطبوعات میخوانیم٬ مرکز آنان در شهر«وان» ترکیه است.
(۲)ـ در روزهای بحران اکراین٬ اخباری مبنی بر خطرناک بودن وضعیت یهودیان اکراین انتشار یافت و اینکه آنان در حال فرار جمعی هستند. اما حقیقت غیر از این بود٬ زیرا چند گرداننده اصلی بحران اکراین٬ سرمایه داران یهودی بودند. بنابه نوشته خانم «امیلیاگلاسر» مدیر مطالعات اروپای شرقی در دانشگاه کالیفرنیا: اکثریت رهبران تظاهرات ضددولتی در اکراین را یهودیان تشکیل میدادند٬ آنان عمدتا روشنفکران٬ هنرمندان و اکادیمسین های یهودی و از یهودیان برجسته بودند. برنارد لیفی صهیونیست٬ که در میدان استقلال مردم را علیه دولت اکراین میشورانید٬ از صهیونیستهای معروف است. حتی رهبر حزب «آزادی» که همه اعمال خشونت بار را در شهر کیف رهبری میکرد٬ یعنی آقای «تیاجینیبوک فروتمان» که نازی و نیمه یهودی است٬ اعلام داشت که اکنون یهودیان بر اکراین تسلط دارند و صاحب بانک «پرافیت بانک» آقای ایگور کولومویسکی٬ حتی به حزب ما نیز کمک میکند. یکی از اهداف دامن زدن خطر برای یهودیان این است که دولت اسرائیل میخواهد در این شرایط بحرانی عده ای از یهودیان اکراین را به اسرائیل ببرد تا بهتر بتواند به قتل و کشتار ملت مظلوم فلسطین ادامه دهد. اسرائیل شاهاک استاد تاریخ زبانهای عبری در اسرائیل حق دارد قتی میگوید: «صهیونیسم شر بزرگی برای بشریت است».
«کیف» و «کریمه» دو تخته پرش رقابت جهانی را بشناسیم!
پیش از شتاب در قضاوت و پیام نویسی
«کیف» و «کریمه»
دو تخته پرش رقابت جهانی را بشناسیم!
یونگه ولت – ترجمه رضا نافعی

کاملا تازه بود این نظر وزیر خارجه المان فرانک والتر اشتاین مایر که روز یکشنبه رسما خواستار آن شد: تمامیت ارضی اوکرائین باید حتما حفظ گردد. باید هرطور شده جلوی خطر تجزیه در کریمه گرفته شود.
این دیگر واقعا تازگی داشت، تا کنون آلمان فدرال با شور و شعف و اکثرا فعالانه خواستار تجزیه هرکشوری بود که به هر دلیل مانع سیاست قدرت طلبی اش بود و اگر ضرورت ایجاب می کرد حتی با توسل به قدرت نظامی. ولی حالا آلمان معصومانه خواستار وحدت اوکرائینی شده که با شکافی عمیق روبروست. این فقط یوگسلاوی نبود که با کمک آلمان به هفت کشور و یا سودان به دو کشور تقسیم شد. برخی از خود می پرسند: خواب می بینیم یا بیداریم؟ متخصص تجزیه کشورها، در مورد کریمه، مصمم ترین هوادار وحدت ارضی شده است.
در مورد اهمیت ژئوپلیتیک کریمه سالها پیش ژیبیگنیو برژینسکی، مشاور امنیتی جیمی کارتر، رئیس جمهور اسبق آمریکا، و تا امروزعالیجناب خاکستری پوش درعرصه سیاست خارجی آن کشور، در سال 1997 نوشت جدا شدن کریمه در سال 1991 نه تنها مسکو را بطور کلی تضعیف کرد بلکه : تسلطش بر دریای سیاه نیز به یغما رفت .( از کتاب: «صحفه بزرگ شطرنج» ترجمه بفارسی : «پس از سقوط – بازی نهائی در جهان تک قطبی») ولی دریای سیاه برای روسیه بسیار پر اهمیت است نه تنها «برای تجارت با منطقه مدیترانه و فرا تر از آن» بلکه از لحاظ «انتقال نیروی دریائی روسیه به منطقه مدیترانه». در واقع بنادر روسیه در آب های گرم و دریای بالتیک آنقدر از دریای مدیترانه دور هستند که نمی توانند بعنوان پایگاه دریائی برای عملیات در مدیترانه به کار آیند. کریمه که فاصله نه چندان زیادی با تنگه بسفر دارد، با بندر سِواستوپول می تواند چنین نقشی داشته باشد. این بندر پایگاه نیروی دریائی روسیه در دریای سیاه است. آنهم از سالی که این بندر ایجاد شد: از سال 1783.
در دوران رو در روئی نظام ها، اتحاد شوروی می توانست به موضع نیرومند خود در دریای سیاه مطمئن باشد، فقط ترکیه، عضو ناتو، بود که در ساحل جنوبی در برابر نیروی دریائی شوروی قرار داشت. این وضع در سال 1991 سخت تغییر کرد. برژینسکی در کتاب خود «صفحه بزرگ شطرنج» نوشت «روسیه در دریای سیاه فقط یک باریکه ساحلی را در اختیار دارد» و برای نگاهداری بقیه نیروی دریائی خود در دریای سیاه باید با کیف وارد مذاکره شود. سپس دو کشور ساحلی دریای سیاه رومانی و بلغارستان آماده پیوستن به نظام دفاعی غرب شدند. پس از آن که غرب موفق شد «بر برنامه سالهای 90 خود جامه عمل بپوشاند، اینک توان آن را دارد که افق ژئوپولیتیک خود را گسترش دهد» این نظر را رونالد آسموس، یک دیپلمات بلند پایه پیشین، در وزارت خارجه آمریکا، در سال 2004 در مجله سیاست بین المللی منتشر ساخت. افزون بر این آسموس همچنین روشن ساخت که موضوع از چه قرار است. منطقه دریای سیاه فقط منطقه پیرامونی خاک اروپا نیست» بلکه «یک عنصر مرکزی از عقبگاه استراتژیک غرب است » – که » خط مرزی میان جامعه ترانس اتلانتیک با » خاورمیانه بزرگ » است». در آن سالها که واشنگتن هنوز به پیروزی در افغانستان، عراق و فراتر از آن امید داشت، دریای سیاه را در واقع پله ای می دانست، یا پلی میان اروپای غربی ، که جای پائی محکم است برای رسیدن به خاور نزدیک و میانه.
در سال 2010 بنیاد برتلزمان با نگاهی به عقب طی تحلیلی چنین نتیجه گرفت که پس از حمله یازده سپتامبر آیالات متحده علائق استراتژیک خود را در منطقه از نو ارزیابی کرد و بُعد نظامی را نیز بر آن افزود». آنگاه شتابان و با فشار رومانی و بلغارستان را به عضویت ناتو در آورد( 2004) و در پی آن بحث در بارۀ عضویت دو کشور دیگر از کشورهای ساحلی دریای سیاه در گرفت. یعنی عضویت کشورهای گرجستان و اوکرائین در اتحادیه جنگی غرب، که اگر می شد حاصل آن کنترل تقریبا کامل ناتو بر دریای سیاه بود. ولی در این مورد واشنگتن بدلیل مخالفت برلین نتوانست موفق گردد. دلیل مخالفت برلین این بود که آلمان اروپای شرقی و قفقاز را منطقه علائق ملی خود می داند و از نفوذ شدید آمریکا بر رومانی و بلغارستان که از طریق ناتو صورت گرفت نیز بسیار ناراضی بود. البته وحدت نظر غرب هنوز آنقدر بود که در سال 2004 با » انقلاب نارنجی» یک دولت هوادار غرب را در اوکرائین برسر کار آورد، دولتی که بلافاصله در صدد برآمد یک عنصر مرکزی نفوذ روسیه را در دریای سیاه تضعیف کند، به این صورت که بوریس تاراسیوک، سیاستمدار غرب گرائی که اینک وزیر خارجه شده است در سال 2005 اعلام کرد: بندر سواستوپول نمی تواند پایگاه همیشگی نیروی روسیه در دریای سیاه بماند.
تا وقتی که ویکتور یوشچنکو، رئیس جمهور غرب گرای اوکرائین بر سر کار بود گفتگو مسکو و کیف بر سر نیروی دریائی روسیه در دریای سیاه بارها با شدت ادامه یافت و مسکو از این که در سال 2010 یاروشنکو بریاست جمهوری انتخاب شد و او قرار داد با مسکو را که در سال 2017 به پایان می رسید تا سال 2042 تمدید کرد بسیار راضی بود . این نیز که نشانه هائی حکایت از آن دارند که دولت آرسنج یازنوک که با کودتا بر سر کار آمده قصد دارد مسئله نیروی دریائی روسیه را از نو مطرح کند نیز منطقی بنظر می رسد. اما از آنجا که کریمه از کنترل کیف خارج شده این موضوع دیگر نقشی ایفا نمی کند. اگر کریمه – با تکیه بر مسکو – از اوکرائین جدا شود نه تنها پایگاه سواستوپول بعنوان یک عامل تعادل روسی در دراز مدت مانع توسعه طلبی ناتو خواهد بود بلکه روسیه امکان خواهد یافت فعالیت های دریائی خود را بدون مشکل در دریای مدیترانه گسترش دهد و بقول کلاوس ممزن، کارشناس امور دریائی، در گفتگو با دویچه وله – صدای آلمان – این منطقه را بدست نیروی دریائی آمریکا نسپارد. ممزن گفت «دریای مدیترانه در سیاست خارجی روسیه نقش بزرگی ایفا می کند». صحت این تحلیل را جنگ سوریه تایید کرد.» البته مسکو برای ایفای چنین نقشی در جنوب ، در مدیترانه و خاور نزدیک نیاز به تخته پرش دارد «.- و آن کریمه است.
هرج و مرج لازمه بقاء امپریالیسم
هرج و مرج لازمه بقاء امپریالیسم
۱۰ اسفند- حوت ۱۳۹۲
بحران ساختاری تمام جوانب نظام سرمایه داری را فراگرفته و همه روزه عمق می یابد. اگر امپریالیسم جهانی در پی تجزیه اتحاد شوروی و تبدیل اغلب جمهوریهای منشعب از آن و همچنین، همه کشورهای اروپای شرقی در اولین سالهای دهه ۱۹۹۰ ترسائی به مستعمرات مفلوک و بازار مصرف کالاهای بنجل خود موفق شد بحران سرمایه داری را به مدت تقریبا دو دهه به تعویق اندازد، اما اشباع این بازارهای جدید، بطور طبیعی باعث اوجگیری مجدد بحران گردید و در این شرایط جدید، امپریالیسم جهانی و در رأس آن، امپریالیسم آمریکا بقاء خود را در تصرف کشورهای مختلف و یغمای ثروتهای آنها می بیند و این واقعیت را بخوبی درک می کند که مکیدن آخرین قطرات خون مردم جهان جز از راه ایجاد هرج و مرج در کشورهای «هدف» و بر سر کار آوردن رژیمهای دست نشانده و ناتوان از اداره کشور در ممکن نیست.
با همین تصور، رژیمهای فوق ارتجاعی غرب امپریالیستی پس از تصرف مسلحانه و ویرانی چندین کشور، از جمله، افغانستان، عراق، لیبی، مالی، ساحل عاج و شماری دیگر تحت عناوین جعلی«دمکراسی» و «مداخلات بشردوستانه»، چاره ای جز برافکندن نقاب از چهره فاشیستی خود و کاربست روشهای آزموده و فریبکارانه نداشت.
با کاربست همین روشها و فنون بود که آمپریالیستهای آمریکا و اتحادیه اروپا در ماهها و هفته های اخیر موفق شدند دو کشور ونزوئلا و اوکراین را تقریبا بطور همزمان گرفتار آشوب وهرج و مرج نمایند. اگر چه نبرد نیروهای ملی و مترقی با مزوران و گماشتگان داخلی امپریالیسم هنوز در ونزوئلا ادامه دارد، اما بخش اعظم خاک اوکراین را نیروهای نئوفاشیسم به تصرف خود درآورده اند.
بنا بر این، شناخت فنون و روشهای مداخله امپریالیسم در به آشوب کشیدن کشورهای مختلف و همچنین، ریشه یابی موفقیت آن، امروز بیش از هر زمان دیگر ضروری بنظر می رسد.
در پاسخ به این ضرورت نمی توان این واقعیت را نادیده گرفت که امپریالیستهای آمریکا و اتحادیه اروپا بی هیچ محدودیتی پول ضرب و نشر می کنند(آمریکا، دلار و اتحادیه اروپا، یورو).
در نتیجه غارتگریهای دول سرمایه داری، در رأس آنها دول امپریالیستی آمریکا و اتحادیه اروپا، از جمله بحساب ضرب پول بی هیچ پشتوانه، بیش از یک میلیارد نفر از هفت میلیارد نفر جمعیت جهان در فقر مطلق بسر می برند.
بیکاری و بی خانمانی بر خلاف آمارهای جعلی دولتها بیداد می کند.
نارضایتی از رژیم های حاکم امری همه جایی و همگانی است.
نسل جوان بدرستی و بحق خواهان یک زندگی شرافتمندانه است. اما هیچ چشم انداز روشنی نمی بیند و به آینده خود نیز امیدوار نیست. در نتیجه، خودش را به آب و آتش می زند.
مأموران و کارگزاران امپریالیسم با «کیسه های» پول همه جا هی و حاضرند.
گروههای کوچکی از جوانان را به حساب پول، به تور می زنند و آنها را تحت عنوان «سازمانهای غیردولتی» سازماندهی می کنند و آموزش می دهند: آموزش ایجاد هرج و مرج، شورشهای خیابانی اساسا با شعارهای «دمکراسی خواهی»، «حقوق بشری»، «آزادی بیان» و…
تعدادی را نیز بعنوان چریک شهری و تیرانداز ماهر (تک تیرانداز) تربیت می کنند. این، البته، غیر از گروههای تروریستی است.
کشور هدف انتخاب می شود.
یک محل پر رفت و آمد، معمولا در پایتخت کشور تعیین می شود.
یک گروه کوچک ۱۰- ۱۵ نفری خوب آموزش دیده وارد صحنه می کنند.
تک تیراندازان در اطراف محل مشخص شده جاسازی می شوند.
گروه ۱۰- ۱۵ نفره پلاکاتها و پارچه نوشته های آماده را ناگهان از زیر لباس خود بیرون کشیده، بالای سر می گیرند و در میان عابران شعار می دهند. مثلا: «آزادی»…
عابران بی خبر از همه چیز و از همه جا و معمولا ناراضی از رژیم حاکم، هاج و واج در اطراف آنها ازدحام می کنند.
همینکه نیروهای انتظامی برای اطلاع از چند و چون ازدحام، به محل تجمع نزدیک شدند، تک تیراندازان چند نفری را هدف قرار می دهند.
ازدحام ناگهانی مردم، برخلاف تجمعات سازمانیافته، بخصوص، وقتی اگر شاهد کشته شدن باشند، یک بلای «آسمانی» غیر قابل کنترل است.
سپس، ناتوی رسانه ای وارد عمل می شود.
با اخبار جعلی، نشر اکاذیب، فیلم های شبیه سازی شده گوش جهانیان را کر می کند: که بلی! در فلان کشور، فلان رژیم یا فلان «دیکتاتور» «اعتراض مسالمت آمیز مردم» را بخاک و خون کشید.
خبر «سرکوب اعتراض مسالمت آمیز مردم» دقایقی بعد به سراسر کشور می رسد.
پس از این، سیاستمداران و مقامات رسمی دولتها، بویژه، دولتهای امپریالیستی با ادعای دفاع از «حقوق بشر» وارد معرکه می شوند…
حالا، «خر بیار و باقلی بار کن». اتفاق می افتد آنچه که نباید اتفاق می افتاد.
این روش، در اواخر سالهای دهه۸۰ در جمهوریهای اتحاد شوروی و کشورهای اروپای شرقی، کمی بعد در یوگسلاوی از آزمون گذشت. در این اواخر حداقل در لیبی و سوریه نیز بکار بسته شد.
البته، روش مداخله در لیبی کمی متفاوت از سوریه و بیشتر به ایجاد آشوب و بمباران ۷۲ روزه یوگسلاوی شبیه بود. در این کشور، پس از آنکه رژیم قذافی در اثر سالها تهدید و شانتاژ رژیمهای غربی، بخصوص، آنگلوساکسونها، برنامه هسته ای خود را تعطیل کرد و تکنولوژی آن را در سال ۲۰۰۵ در یک کشتی به امپریالیسم آمریکا تحویل داد، سازمان سیا یک پایگاه برای آموزش و تربیت تروریستهای «القاعده» در شرق لیبی در نزدیکی بنغازی تأسیس کرد. ابتدا شبه نظامیان همین پایگاه به حمایت از «معترضان مسالمت جوی لیبی» بحرکت درآمدند و سپس امپریالیستهای آمریکا و اروپا با احتیاط از اینکه نیروی هوایی لیبی پایگاه «القاعده» را مورد حمله قرار دهد، طرح قطعنامه ایجاد منطقه «پرواز ممنوع» در آسمان لیبی را به شورای امنیت سازمان ملل بردند و قبل از آنکه مرکب قطعنامه شورای امنیت خشک شود، بمباران شهرهای لیبی را از هوا و دریا آغاز کردند. این توحش امپریالیستهای در حالی روی داد که قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل ناظر بر ایجاد منطقه «پرواز ممنوع» بود نه بمباران لیبی.
همین روش مداخله در همه «انقلابهای رنگی» هم بکار بسته شد.
نتیجه منطقی گفتار اینکه، هر کسی که خود را در قبال امنیت جانی انسان و استقلال و ترقی کشورها مسئول می داند، موظف است ماهیت امپریالیسم و روشها و فنون مداخله آن را به توده های ستمدیده توضیح دهد و آنها را از مشارکت در هر گونه تجمع «خودبخودی» و «ناگهانی» بر حذر دارد. زیرا این، هم بنفع امنیت خود آنهاست برای اینکه هدف تیر تک تیراندازان مزدور قرار نگیرند و هم به نفع میهن شان که با گرفتار ساختن آن در آشوب و هرج و مرج طراحی شده، دارائی های مادی، معنوی، تاریخی و فرهنگی آن را به یغما می برد.
برای آشنایی بیشتر با روشها و فنون مداخله امپریالیسم رجوع کنید به مقالات زیر:
۱ــ مکانیزمهای تخریب اتحاد شوروی، بخش نخست:
۲ــ مکانیزمهای تخریب اتحاد شوروی، بخش دوم:
۳ــ ترور هدایت شونده:
http://www.didgah.net/maghalehMatnKamelSotonNamehKarbaran_2007.php?id=668
۴ــ ده روش برای اغوای مردم بواسطه رسانه های جمعی:
۵ــ تغییر مشی مداخله جویانه امپریالیسم آمریکا در مناقشات جهانی:
http://eshtrak.wordpress.com/2013/12/26/
۶ــ در حسرت آینده:
http://kar-online.com/node/5746
۷ــ چگونه غرب در جلو چشم ما توده ها را بانجام انقلابات «رنگی»، تحریک می کند:
۸ــ کدام راه بسوی ایران؟:
۹ــ قطع سر، تجاوز به عنف و آدمخواری– ارمغان دمکراسی غربی:
http://www.esalat.org/images/gifts_of_western_democracy_shiri_2982013.htm
۱۰ــ کارگردانان و تهیه کنندگان نمایش خونین در سوریه:
http://eb1384.wordpress.com/2012/08/10/
۱۱ــ صادرات دلار و جنگ- بنیان اقتصاد آمریکا:
http://www.baaba.eu/Gaproz/Pdfha/Saderat%20Dolar.pdf
۱۲ــ جنگ در سوریه و دلار:
http://www.ayenda.org/Jang%20Dar%20Souria%20Wa%20Dolar(E.Shiri).pdf
۱۳ــ جنگ لیبی از زبان شاهد عینی:
۱۴ــ سازمانهای غیردولتی: میسیونرهای امپریالیسم:
http://eb1384.wordpress.com/2012/03/13/
۱۵ــ چاپ ۱۶ تریلیون دلار از سوی بانک مرکزی آمریکا و توزیع آن بین بانکها:
http://www.ayenda.org/Chap%2016%20Trilioun%20$(E.Shiri).pdf
۱۶ــ باشگاه ضد انقلاب:
۱۷ــ «انقلاب سبز» در مولداوی:
http://www.mashal.org/content.php?t
۱۸ــ «الجزیره»- سلاح تخریب جمعی:
http://eb1384.wordpress.com/2012/04/01/
۱۹ــ اتحاد آلمان- باندریها علیه اوکراین:
اوکراین و بازگشت فاشیسم به اروپا

توسط اریک دراِتسر- 31 ژانویه 2014
STOPIMPERIALISM.ORG
خشونت در خیابانهای اوکراین به مراتب بیشتر از بیان خشم مردم علیه دولت می باشد. در عوض، این تنها آخرین نمونه از ظهور توطئه آمیز ترین نوع فاشیسم از زمان سقوط رایش سوم در اروپا بوده است.
اعتراضات منظم در ماه های اخیر توسط اپوزیسیون سیاسی و حامیان آن در اوکراین دیده شده – ظاهرا در پاسخ به امتناع رئیس جمهور اوکراین، یانوکوویچ از یک توافقنامه تجاری با اتحادیه اروپا که توسط بسیاری از ناظران سیاسی به عنوان اولین گام در جهت پیوستن به اتحادیه اروپا مشاهده شده است می باشد. تظاهرات عمدتاً مسالمت آمیز باقی ماند تا روز 17 ژانویه 2014 هنگامی که تظاهر کنند گان مسلح با با توم ها، کلاه خود و بمب های دست ساز خشونت وحشیانه ای را علیه پلیس به راه انداختند، حمله وحشیانه به ساختمانهای دولتی، ضرب و شتم هر کسی که مظنون به طرفداری از دولت، و به طور کلی ویران کردن همه چیز در خیابانهای کییف شدند. اما، این افراط گرایان خشونت طلب چه کسانی هستند و دارای چه ایده ئولوژی ای می باشند؟
1ـ ناسیونالیستهای اوکراین به پلیس حمله می کنند
شکل گیری سیاسی تحت نام «بخش دست راستی» شناخته شده است، که در اصل چتر سازمانی است برای تعدادی از سازمانهای افراطی ملی گرا (بخوانید فاشیست) متشکل از جناح های راست، از جمله حامیان حزب «سووبودا» (آزادی)، «حزب اوکراین»، «شورای ملی اوکراین – دفاع ملی اوکراین از خود»، و «تریزوب» می باشد. کلیه این سازمانها در یک ایده ئولوژی مشترک هستند که به شدت ضد روسی، ضد مهاجرین، و ضد یهودی و غیره می باشند. علاوه بر این آنها در یک تکریم مشترک برای به اصطلاح « سازمان ملی گرایان اوکراینی » تحت رهبری استپان باندرا، از همدستان نازی های ننگین، کسی که فعالانه علیه اتحاد جماهیر شوروی می جنگید با هم سهیم هستند. او متعهدانه در گیر در برخی از بد ترین جنایات توسط هر طرف در جنگ جهانی دوم بود.
در حالیکه نیروهای سیاسی اوکراین، اپوزیسیون و دولت، مذاکره را ادامه می دهند، یک نبرد بسیار متفاوت در خیابانها به راه افتاده است. با استفاده از ایجاد ترس و ارعاب و ضرب و شتم بی رحمانه که بیشتر نمادی از «پیراهن قهوه ایهای هیتلری» و «پیراهن سیاه های موسیلینی» هستند تا یک جنبش سیاسی معاصر. این گروه ها به نوبه خود موفق شده اند کشمکش بر سر سیاست اقتصادی و تابعیت سیاسی کشور را به یک مبارزه مربوط به هستی برای بقای ملتی که این به اصطلاح «ملی گرایان» ادعای دوست داشتن از صمیم قلب را دارند به مرحله اجرا درآوردند. تصاویر کییف در آتش، خیابان لویو پر از اراذل و اوباش، و دیگر نمونه های دلسرد کننده ای از هرج و مرج در کشور، بدون هیچ شک و تردیدی نشانگر اینست که مذاکرات سیاسی با اپوزیسیون میدان مرکزی کییف و مرکز اعتراضات، اکنون دیگر موضوع مرکزی نیست. بلکه ترجیحا، سئوال اساسی فاشیسم اوکراین است که آیا باید از آن پشتیبانی کرد یا دست رد به آن زد.
به نوبه خود، ایالات متحده به شدت در کنار این اپوزیسیون خود را قرار داده است، بدون در نظر گرفتن خصوصیات و شخصیتهای سیاسی آن. در اوایل دسامبر، اعضای دستگاه حاکمه آمریکا مثل مک کین و ویکتوریا نولند در میدان مرکزی کییف و مرکز اعتراضات دیده شده اند که پشتیبانی خود را از معترضان ابرازمی دارند. با این حال، هم چنانکه خصلت اپوزیسیون در روزهای اخیر آشکار شده است، طبقه حاکمه ایالات متحده و غرب و دستگاه تبلیغاتی آنها در محکومیت شورش فاشیست ها کاملاً بی اعتنا بوده اند. در عوض، نمایندگان آنها با جناح راست ملاقات کرده اند و آنها را «هیچ تهدیدی» تلقی نکردند. به عبارت دیگر، ایالات متحده و متحدان خود موافقت ضمنی خود را برای ادامه و گسترش خشونت تحت نام هدف نهائی خود که رژیم چنج (تغییر رژیم) باشد را داده اند.
در تلاش به منظور بیرون راندن اوکراین از حوزه نفوذ روسیه، اتحاد آمریکا، اروپا و ناتو، برای اولین بار خودشان را در ظاهر با فاشیست ها متحد نساختند. البته، برای چندین دهه، میلیونها نفر در آمریکای لاتین توسط نیروهای شبه نظامی فاشیست مسلح و توسط حمایت ایالات متحده ناپدید شده و یا به قتل می رسیدند. مجاهدین افغانستان، که بعداً به القاعده تغییر شکل دادند، هم چنین ایده ئولوژی های بسیار افراطی ارتجاعی، به منظور بی ثبات کردن روسیه توسط ایالات متحده ایجاد و تأمین مالی می شدند. و البته، واقعیت دردناک لیبی و اخیرا سوریه را مقابل چشمان مان داریم، جائی که ایالات متحده و متحدان آن بنیاد گرایان افراطی و جهادی های اسلامی را علیه دولتی که حاضر به اطاعت از آمریکا و اسرائیل نیست، حمایت و تأمین مالی می کنند. در اینجا یک الگوی نگران کننده ایست که هرگز از دید ناظران سیاسی مشتاق و تیز هوش پنهان نمانده است: ایالات متحده همواره همیشه علت عوامانه ای را با جناح های افراطی و فاشیست ها به منظور کسب ابتکار درجغرافی سیاسی، مورد استفاده خود قرار داده است.
وضعیت در اوکراین عمیقاً نگران کننده است به دلیل اینکه، این نمایانگر آتش سوزی بزرگی است که به راحتی می تواند کمتر از 25 سال پس از استقلال اش از اتحاد جماهیر شوروی از هم فرو پاشد. با این حال، در اینجا یک جنبه به همان اندازه نگران کننده است و آن ظهور فاشیسم در اوکراین است- این کشور تنها نیست.
تهدید فاشیسم در سراسر قاره
اوکراین و ظهور پدیده افراط گرائی جناح راست در آنجا نمی تواند جدا از هم دیده شود، چه رسد به درک این پدیده. بلکه، این پدیده باید به عنوان بخشی از روند رو به رشد در سراسر اروپا (و در واقع جهان) مورد بررسی قرار گیرد – روندی که کل پایه های دمکراسی را تهدید می کند.
در یونان اعمال سیاست ریاضت اقتصادی بی رحمانه با ارابه سه اسبه (صندوق بین المللی پول، بانک مرکزی اروپا و کمیسیون اروپا)، اقتصاد این کشور را کاملاً فلج کرده است، که منجر به رکود عمیق و وحشتناک، اگر نه بد تر از رکود بزرگ در ایالات متحده شده است.
این در برابر پرده پشت صحنه سقوط اقتصادی است که حزب طلوع طلائی به سومین حزب سیاسی معروف در کشور تبدیل شده است. با اعتقاد به یک ایده ئولوژی تنفرآمیز، حزب طلوع طلائی – در واقع این حزب نازی است که ضد یهودی، ضد مهاجرین، شوونیسم ضد زن را ترویج می دهد. این تهدید بود که سبب شد دولت رهبری حزب را پس از اینکه یک عضو نازی از طلوع طلائی با چاقو یک فرد ضد فاشیست را زخمی کرد، دستگیر کند. دولت آتن دست به تحقیق در مورد این حزب زده است، اگر چه نتایج حاصل از این تحقیقات و محاکمات هنوز تا حدودی نا مشخص باقی مانده است.
چیزی که باعث می شود طلوع طلائی هم چنان خائنانه تهدیدی باشد، واقعیتی است که علی رغم ایده ئولوژی مرکزی نازیسم، ضد اتحادیه اروپا بودن آنها، فضاحت ضد ریاضت کشی آنها مورد خوشایند بسیاری از یونانی ها که از نظر اقتصادی غارت شدند قرار می گیرد. هم چنانکه، با بسیاری از جنبش های فاشیستی در قرن بیستم، قربانیان حزب طلوع طلائی، مهاجرین، مسلمانان و در درجه اول آفریقایی ها، بسیاری از مشکلاتی هستند که یونان در حال حاضر با آن مواجه است. در شرایط اقتصادی وخیم، چنین نفرت غیر منطقی جذاب به نظر خواهد آمد؛ پاسخی است به این پرسش که چگونه مشکلات جامعه را باید حل کرد. در واقع، علی رغم زندانی شدن رهبران حزب طلوع طلائی، اعضای دیگر این حزب هنوز در پارلمان فعالند، هنوز برای انتخاب شدن برای مقامات بالا فعالند، از جمله برای مقام شهردار آتن. هر چند که پیروزی در انتخابات برایشان بعید به نظر می رسد، یک موفقیت چشم گیر در صندوق های رأی، ریشه کن کردن فاشیسم در یونان را به همان اندازه مشکل می سازد.
اگر این پدیده فقط مختص به یونان و اوکراین می بود، این امر یک روند تازه ای تلقی نمیشد. متأسفانه هنوز ما ولو اینکه کمی کمتر آشکارا به صورت فاشیستی، اما ظهور احزاب سیاسی مشابهی را در سراسر اروپا مشاهده می کنیم. در اسپانیا، حاکمیت « حزب مردم » که طرفدار سیاست ریاضت کشی است به جهت تثبیت قوانین سخت و بی رحمانه توأم با محدود کردن هرگونه اعتراضات و آزادی بیان حرکت کرده، و مشروعیت و قدرت به شیوه های سرکوب پلیسی می دهد. در فرانسه، حزب جبهه ملی ماریان لوپن، که به طرز غضبناکی مسلمان و مهاجر آفریقائی را قربانی می کند، تقریباً 20 درصد آرا را در دور اول انتخابات رئیس جمهوری بدست آورد. مشابهاً، « حزب برای آزادی » در هلند – که سیاستهای ضد مسلمان، ضد مهاجرین را تبلیغ و ترویج می کند – به سومین حزب از نظر بزرگی تبدیل شده است. در سراسر کشورهای اسکاندیناوی، احزاب افراطی ملی گرا که زمانی در بی ربطی و گمنامی کامل بسر می بردند، اکنون بازی گران قابل توجهی در انتخابات شده اند. اگر حد اقل را در نظر بگیریم، این روندها نگران کننده می باشند. هم چنین لازم به ذکر است که، فرا تراز اروپا، شکل گیری تعدادی از تشکل های شبه فاشیستی است که به طرق مختلف مورد حمایت و پشتیبانی ایالات متحده قرار گرفته اند. کودتای جناح راستی که دولت پاراگوئه و هندوراس را سرنگون ساخت، تلویحاً و/ یا آشکارا توسط واشنگتن در تلاش به ظاهر بی پایان به منظور سرکوب چپ در آمریکای لاتین حمایت می شد. البته، هم چنین باید به خاطر داشته باشیم که جنبش اعتراضی در روسیه پیشگام شده توسط الکسی ناوالتی و پیروان ملی او که کینه جویانه پیش گام ایده ئولوژی ضد مسلمان و نژاد پرستانه که مهاجرین از جمهوری های شوروی و قفقازی های روسی را به عنوان « روس های اروپايی » پست می نگرند، شده اند. اینها و نمونه های دیگر تصویر بسیار زشتی از سیاست خارجی ایالات متحده را نمایان می سازد که تلاش می کند به منظور استفاده از مشکلات اقتصادی و تحولات سیاسی به گسترش هژمونی ایالات متحده در سراسر دنیا دامن زند.
در اوکراین، « جناح راست »، ستیز را از میز مذاکره به خیابانها در تلاش برای تحقق رویای استپان باندرا کشانده است – اوکراینی آزاد از روسیه، یهودی و تمام « عناصر نامطلوب» دیگر، این نحوه ایست که آنها درنظردارند. د لگرم از ادامه حمایت از جانب ایالات متحده و اروپا، این متعصبین تهدیدی به مراتب جدی تر نسبت به دمکراسی هستند تا اینکه هرگز یانوکوویچ و دولت طرفدار روسیه نتوانند موجودیت داشته باشند. اگر ایالات متحده و اروپا این تهدید را در مراحل ابتدائی خود به رسمیت نشناسند، موقعی متوجه خواهند شد که دیرشده است.
اوکرائین: مطالعه قیامهای هالیوودی

تارنگاشت عدالت
منبع: چاينا ديلي
٢١ فوریه ٢٠١۴
هنگامی که شخص به تصاویر گرفته شده از اعتراضات اوکرائین نگاه میکند، نمیتواند این را نادیده بگیرد که هر تصویر چقدر خوب برداشته شده است، با تضاد تقریباً کامل رنگها، تناسب هندسی، و حرکت سریع پرچمها، مشتهای گره شده، و موج دود. تصاویر آنقدر خوبند که کار هالیوود در مقایسه با آن بیروح و ملال آور به نظر میرسد. برای کمک به تماشاگران در ارزیابی واقعی این آثار هنری خارقالعاده ذکر چند فاکت لازم است.
برخلاف جنگهای داخلی که هرجومرج حاکم است، و اجساد کشتهشدگان و ساختمانهای ویران شدۀ غیرقابل ترمیم در همه جا بچشم میخورد، عکاسان رسانههای غربی به نظر میرسد در گزارشهای تصویری خود از اوکرائین همیشه یک توازن و تناسب ظریف پیدا میکنند. « Kiev» به اندازه کافی ملودرام نبود، لذا آنها برای تأثیرگذاری از « Kyiv» استفاده میکنند.
هر تصویر زمنیهای از شعلههای آتش و موج دود را نشان میدهد. اما اگر شخص به ریشه آتش نگاه کند، بغیر از نفتی که به روی زمین ریخته شده، یا انبوهی از زباله و لاستیک، چیزی نمیبیند. از سوی دیگر، اگر شخص به تصاویر تاریخی حقیقی از جنگهای گذشته نگاه کند، آتش همیشه شعله کوچکی در دور دست است، و یک ساختمان واقعی میسوزد، و زمنیه تقریباً همیشه مملو از زباله و گِل است.
اگر به زیرنویسها و گزارشهای کلامی همراه توجه شود، شخص درمییابد که تعداد کشتههای گزارش شده همیشه از تعداد اجساد پیدا شده بیشتر است (اغلب اوقات جسدی وجود ندارد). از سوی دیگر، در گزارشهای واقعی از جنگهای گذشته، تعداد اعلام شده کشتهها همیشه کمتر از تعدادی بود که با دیدن اجسادی که در زمینه گزارش بچشم میخورد میشد تخمین زد. جنگ واقعی زشت است. اما جنگ رسانهای کار هنری است. در یک جنگ واقعی، تصاویر و کلمات بطور ثابت ابعاد تراژدی را کمتر از آنچه که هست نشان میدهند. در یک جنگ رسانهای، بنحو خجالتآوری در گزارش ابعاد تراژدی غلو میشود.
ما باید امیدوار باشیم که مردم اوکرائین بمثابه اربابان واقعی خود از این تراژدی بیرون بیایند.
اما آیا این بمعنی بیرون انداختن یانوکویچ است؟ یا بیرون انداختن فیلمسازان هالیوودی؟
آلمان در گام اول از میدان » کیف» پیروز بیرون آمد
یونگه ولت – ترجمه رضا نافعی
منتشر شده در آينده ما
به همین سرعت می تواند ورق برگردد. سالها ناچار بودیم تن به شنیدن و خواندن مواعظ رسانه های خط عمده بدهیم که یولیا تیموشنکو سیاستمدار اپوزیسیون اوکرائین یک فرشته بی گناه است و حالا ، هنوز از زندان در نیامده عکس آن را می شنویم. برنامه دوم تلویزیون آلمان ناگهان مطلع می شود که منتقدان می گویند او در » معاملات مشکوک » دست داشته و » سازشکار و بی وجدان» است. روزنامه » زود دویچه » افشا می کند که «او بعنوان بخشی از یک جریان اقتصادی و صاحب قدرت مشکوک ، خود متهم است «. روزنامه » دی ولت » هم ناگهان به او سوء ظن پیدا می کند که » تیمو شنکو هم مثل یانوکوویچ است با این تفاوت که موهایش را می بافد و خوشگل تر است «. انگار نه انگار که اگر کسی قصد دانستن این ها را داشت، مدت ها پیش هم می توانست همه این ها را بداند. اما چه شده که رسانه های خط عمده ناگهان خوانندگان خود را قابل دانسته اند که اطلاعات جامع در باره مسیر ترقی خانم الیگارش » شاهزاده خانم گاز» در اختیار آنها بگذارند؟
دیگر کسی نیست که نداند در اوکرائین دعوا بر سر قدرت است ، از جمله بر سر آزمون سیاست خارجی جدید آلمان. یِوآخیم گاوک Gauk رئیس جمهور آلمان در سخنرانی خود بمناسبت روز ملی آلمان در سال 2013 و در کنفرانس امنیت مونیخ در 2014 گفت آلمان باید برای به دست آوردن چارچوب مقررات جهانی و شکل دادن به آن» مصممانه تر » در سیاست جهانی » شرکت کند. 50 نفر از پایه وران سیاست خارجی آلمان از جمله چند تن از روزنامه نگاران ، پس از یک سال کار، در ماه اکتبر ، کارپایه ای را منتشر ساختند وخواستار ارزیابی تازه سیاست خارجی آلمان شدند. در این رابطه در بارۀ اقدامات نظامی آلمان در کشورهای آفریقائی زیاد گفته شده است. اینک فعالیت آلمان در کیف نشان می دهد که سیاست خارجی جدید آلمان یک وجه غیر نظامی نیز دارد. آن کس که برنامه ای برای کار ارائه می دهد ، فرانک والتر اشتاین مایر، وزیرخارجه آلمان است و نه خانم اشتون ، رئیس دیپلوماسی اتحادیه اروپا ! اشتاین مایر است که میانجی برای انعقاد قرار داد بین دولت و اپوزیسیون است . روز بعد هم که اپوزیسیون زیر قرار داد می زند و زمام قدرت را بدست می گیرد، برلن هم آن را تایید می کند. همگان چه می گویند؟ از روزنام تاگس اشپیگل غریو شادی بر می خیزد که اوکرائین نشان داد اگر دیپلوماسی آلمان با اعتماد بنفس بمیدان آید به نتایجی دست خواهد یافت. و :» بالاخره حالا فهمیدیم که منظور دولت ائتلاف بزرگ ( منظور دولت فعلی آلمان است که حاصل ائتلاف دو حرب مسیحی و حزب سوسیال دموکرات است)چیست وقتی سخن از نقش فعال تر آلمان در سیاست جهانی می گوید.»
همان روز نامه می نویسد » البته هرکس بخواهد وزن بیشتری به علائق آلمان بدهد باید تن به مخاطره هم بدهد » . یکی از این خطر ها که از سیاست برلن در اوکرائین بر می خیزد بالا گرفتن کشمکش میان اوکرائینی های هوادار و مخالف روسیه است. بعضی ها بعید نمی دانند که اوکرائین دو تکه شود؛ هم اکنون در کریمه بحث جدا شدن مطرح است. آلمان فدرال که در گذشته اعلام کرد یوگوسلاوی یک کشور چند ملیتی است و به پیروی از سیاست استقلال خلق ها متلاشی کردن یوگوسلاوی را به پیش راند، نمی خواهد سناریوی تجزیه را در اوکرائین تکرار کند. خانم مرکل، صدر اعظم آلمان، روز دوشنبه اعلام کرد که دولت آینده اوکرائین باید هوای بخش های جنوبی و شرقی کشوررا نیز داشته باشد. در سال 2004 هم که شایعه جدائی برای نخستین بار مطرح شد، برلن همین موضع را گرفت. دلائل آن هم روشن است. یک دلیل این است که اگر چنین شود بخش غربی اوکرائین که از لحاظ اقتصادی ضعیف ترین بخش آن کشور است نصیب اتحادیه اروپا می شود. دلیل دوم این است که ساحل دریای سیاه بخشی از منطقه نفوذ روسیه خواهد شد. و این، درست آن همان وضعی است که اصلا نباید پیش آید ، این نکته را ژیبینگیو بریژینسکی در سال 1997 در کتاب خود بنام » صحنه بزرگ شطرنج » ( این کتاب با عنوان » پس از سقوط » به فارسی ترجمه شده است ) با صراحت مطرح کرده و می نویسد اگر مسکو بتواند دوباره بر اوکرائین و از آن طریق بر دریای سیاه دست یابد ، می تواند دوباره یک کشور مقتدر گردد.این است نظر بریژینسکی، نظریه پرداز با نفوذ آمریکا در عرصه سیاست خارجی آن کشور.
در واقع نیز یکی از عوامل مهم برای این که روسیه بتواند در برابر غرب مقاومت مستمر داشته باشد همین است که نیروی دریائی آن بتواند سواحل دریای سیاه را در اختیار داشته باشد.
حضور غرب در دریای سیاه تا کنون ازطریق اعضای ناتو یعنی کشورهای ساحلی ترکیه، بلغارستان و رومانی و نیز مانورهای نظامی که سربازان اوکرائینی هم در آن شرکت داشته داشته اند ، صورت گرفته است. آندرس فوگ راسموسن دبیر کل ناتو در چالش های جاری با صراحت اظهار نظر کرده است. او، پس از سقوط دولت یانوکوویچ در روزشنبه ، گفت ناتو می تواند » آماده باشد تا مناسبات خود را با اوکرائین شدت بخشد». اما برلن در سال 2008 مانع عضویت اوکرائین در ناتو شد. آثار و علائمی نیز دیده نمی شود که حکایت از تغییر این سیاست داشته باشد. برعکس: مفسرانی چون استفان کورنلیوس ( از روزنامه زود دویچه) که بر اساس تحقیقات »اووه کروگر» ، پژوهشگر علوم رسانه ای از شهر لایپزیگ، ارتباط بسیار نزدیک با بلندپایگان سیاست خارجی آلمان دارد، مصرانه بر این موضع پای می فشارد که در ارتباط با اوکرائین » اتحادیه اروپا – و نه ناتو – پروژه عظیمی برای توسعه به ارث برده است». این نظر هماهنگ است با نظر آلمان در باره تقسیم کار تازه در ترانس اتلانتیک ، به این صورت که آمریکا روی به آسیا می آورد و بخش گسترده ای از منطقه مورد علاقه غرب – نه تنها در آفریقا !- به شریک کوچکتر، اتحادیه اروپا سپرده می شود، که اینک خود تحت رهبری آلمان علاقه به سرکردگی پیدا کرده است.
موید این نظر گفتگوی تلفنی خانم ویکتوریا نولاند، دیپلمات آمریکائی با خانم هلگا اشمید، دیپلمات آلمانی است، که به بیرون درز کرده است. این گفتگو نشان می دهد که خواست آلمان محدود به این نیست که در اوکرائین مستقلا عمل کند. افزون بر این اختلاف شدیدی هم بر سر گماردن افراد است. برلین می خواهد ویتالی کلیچکو را به قدرت برساند، آمریکا می خواهد – دست کم تا پایان هفته گذشته – آرسنی یازنوک را در راس قدرت بگمارد. اما حالا یولیا تیمو شنکو سر از صندوقچه بیرون آورده، کسی که امروز نیز چون گذشته هم قدرت دارد و هم با واشنگتن روابط حسنه. این یک شکست قطعی برای آلمان است که می خواست کسی در کیف ، در راس قدرت باشد که رگ و ریشه قوی آلمانی دارد. بیهموده نبود که صدراعظم مرکل خود رشته کار را بدست گرفت ، نخست به تیموشنکو تبریک گفت و بعد هم او را برای معالجه به برلن دعوت کرد. این را که تیموشنکو فقط در بیمارستان شریته در برلن معاینه و معالجه خواهد شد، می توان با خیال راحت مورد تردید قرار داد.
آیا غرب بازوی کوتاه اهرم را در اختیار دارد؟
تارنگاشت عدالت
دنیای جوان
در شرق و جنوب اوکرائین مردم به مقاومت در مقابل گرایشات غربگرایانهای که توسط کودتاگران و فاشیست ها که در کیف، در غرب اوکرائین قدرت را به دست گرفتهاند، برخاستهاند. شهر خارکف در شرق اوکرائین روز به روز بیشتر به مرکز این مقاومت مبدل میگردد. خواست جدائی از غرب روبه روز قویتر میشود. گرایش به تجزیه اوکرائین مضافاً به این دلیل شدت پیدا میکند، زیرا روز یکشنبه گذشته مجلس در کیف، زیر سلطه «بلوک راست» قانون زبان را به تعلیق درآورد. این قانون تاکنون برای اکثریت عظیم مردم روستبار در شرق، برخی از حقوق در مورد استعمال زبان مادری در اجتماع را درنظر میگرفت. مخالفین رئیسجمهور سرنگون شده، ویکتور یانوکوویچ و همدستان غربی آنها با تمام قوا کوشش میکنند تا از این جدائی جلوگیری به عمل آورند. دلیلش هم معلوم است: شرق صنعتی نسبت به حدمتوسط اوکرائین، بسیار غنی و برعکس غرب دهقانی عمدتاً بسیار فقیر است.
بنابر آمار و ارقام رسمی اداره آمار اوکرائین سهم صنایع سنگین که در شرق کشور مستقر است از تولید ناخالص ملی، حداقل سه برابر بیشتر از سهم مناطق غربی که عمدتاً از بخش کشاورزی و شرکتهای کوچک تشکیل شده میباشد. در نتیجه مناطق شرقی این کشور دارای درآمدهای سرانه سالانه بیشتری است. مثلاً در سال ٢٠١١ درآمد سرانهسالانه در شرق کشور، در منطقه دنیپرپروپتروسک که یکی از مهمترین مراکز صنعتی کشور است، ۴٧۴٨ دلار محاسبه شده بود در حالیکه درآمدسرانه سالانه در منطقه لهویو در غرب اوکرائین که درضمن مرکز سیاسی کودتاگران است بالغ بر ٢٣١٢ دلار میشد که کمی کمتر از نیم BIP بخش شرقی کشور میباشد. بقیه بخشهای غربی کشور از اینهم فقیرتراست. اگر از برخی از استثناها در حومه کیف چشم پوشی کنیم، اکثر شرکتهای بزرگ اوکرائین، از جمله صنایع معدن، صنایع فولاد، صنایع مونتاژ و بخشهای انرژی در شرق مستقر است. آنها عمدتاً به روسیه صادر میکنند. در صورت ادغام در اتحادیه اروپا آنها بیش از همه بازنده خواهند شد.
واکنون آقای آلکساندر تورچینوف، رئیس جمهور موقتی که از طرف مجلس منصوبگردیده روز یکشنبه خطاب به غرب اعلام داشت:«اوکرائین بیپول است.» وضعیت «فاجعهآمیز» است، مشکل پرداخت حقوق بازنشستگان «بی اندازه» است و کشور برلبه «پرتگاه ورشکستگی» قرار گرفته است، که بادرنظر گرفتن ماهها ناآرامی جای تعجبی باقی نمیگذارد. سیاستمداران از برلین، اتحادیه اروپا و واشنگتن وعده دادهاند که به شرط اجرای اقدامات جدی اقتصادی به این کشور ٢٠ میلیارد یورو «کمک» خواهند کرد. از جمله این شرایط، به ویژه تعلیق گویا «هدایای انتخاباتی» رئیس جمهور یانوکوویچ زیر نظر صندوق بینالمللی پول میباشد. منظور از «هدایای انتخاباتی» بهبود وضعیت اجتماعی کارگران و بازنشستگان است که میباید به شیوه «شناختهشده» نئولیبرالی مجدداً به وضعیت گذشته رجعت داده شود.
ولی از آنجا که بخش به مراتب عظیمتر ثروت ملت اوکرائین در بخش شرقی هوادار روس انباشته شده، باید اول مردم این بخش از کشور به حاکمیت رهبران نوین در کیف و مشاوران غربی آنها و همینطور «خصوصیسازیهای» باقیمانده ثروت خلق گردن نهند. غرب نگران این است که دراثر عقب افتادن پرداخت حقوق بازنشستگان ، افزایش قیمت مواد غذائی و قیمتهای سرسامآور انرژی «روح حاکم بر مایدان به زودی ناپدید شود». اینطور به نظر میرسد که جامعه کودتاگر غربی زیر بار اوکرائین گرفتار آمده و اینکه کرملین تاکنون به این روند تکاملی با آرامش و احتیاط برخورد کرده، شاید به این دلیل بوده که حداقل در اوکرائین بازوی بلندتر اهرم را در اختیار دارد.
اوکراین و روشنفکران طرفدار امپریالیسم

اوکراین و روشنفکران طرفدار امپریالیسم
توسط الکس لانتییر، پنج فوریه 2014 ـ تلخیص
« نامه سرگشاده در مورد آینده اوکراین » که توسط گروهی از دانشگاهیان کشورهای غربی و عاملان سیاست خارجی صادر شده، دفاع شرم گینانه ایست از تظاهرات راست افراطی در حال وقوع در اوکراین با حمایت واشنگتن و اتحادیه اروپا. دروغ های قدیمی را که نزدیک به یک ربع قرن از جنگ امپریالیستی و تجاوزات در اروپای شرقی از زمان فرو پاشی اتحاد جماهیر شوروی در سال 1991 که سیاست ایالات متحده اروپا تنها با یک عشق بی غرض به دمکراسی و حقوق بشر هدایت می شد، تکرار می گردد.
این نامه ادامه می دهد، « آینده اوکراین بیشتر از همه بستگی به خود اوکراینی ها دارد. آنها ده سال قبل طی انقلاب نارنجی از دمکراسی دفاع کردند، و آنها برای آن ارزش ها امروز پافشاری می کنند. هم چنانکه اروپایی ها از ایده اروپای مشترک رفع توهم کردند، مردم در اوکراین برای آن ایده و برای پیوستن کشورشان به اروپا نبرد می کنند. دفاع از اوکراین از وسوسه های استبدادی رهبران فاسد در جهت منافع جهان دمکراتیک می باشد ».
هویت نمایندگان محلی قدرتهای امپریالیستی، مطالب این نامه سرگشاده را خراب می کنند که گویا قدرتهای امپریالیستی برای دمکراسی مبارزه می کنند. آنها با تکیه بر هسته ای از چند هزار اراذل و اوباش فاشیست از سازمان جناح راست و حزب سووبودا به منظور سرنگونی رژیم اوکراین در یک سری از تظاهرات خیابانی، و جایگزینی آن با یک دولت طرفدار اتحادیه اروپا و دشمن روسیه شرکت می کنند، و دیگر این که اعمال اقدامات بی رحمانه ریاضت کشی در این کشور را به مرحله اجرا درمی آورند. واشنگتن و اتحادیه اروپا برای تحقق دمکراسی مبارزه نمی کنند، بلکه سازماندهی یک ضد انقلاب را انجام می دهند.
در ماه نوامبر، رئیس جمهور اوکراین، ویکتور یانوکوویچ از برنامه ادغام اوکراین به اتحادیه اروپا و تحمیل ده ها میلیارد دلار کاهش اجتماعی در برابر کارگران به منظور بازپرداخت بدهی های اوکراین به بانکهای بزرگ سرباز زد. با ترس از انفجار تظاهرات توده ای، او در عوض کمک مالی از روسیه را پذیرفت. مخالفین راست افراطی در نتیجه دوئل ضد دولتی ها و مخالفان تظاهرات در اوکراین و در مناطق روسی زبان کشور تلاش شان را به ترتیب تشدید کردند.
هنگامی که اتحادیه اروپا اوکراین را با فروپاشی اجتماعی و جنگ داخلی تهدید می کند، نامه سرگشاده که به صورت یک واقعیتی مطرح شده است، تحولات در اوکراین را به عنوان یک تهدید به اتحادیه اروپا ارائه می دهد: « این برای ما هنوز خیلی دیر نیست که وضعیت را برای بهتر شدن تغییر دهیم و از دیکتاتوری در اوکراین جلوگیری کنیم. انفعال در برابر دگرگون ساختن (و یا ایجاد چرخش در حاکمیت) حاکمیت استبدادی در اوکراین و ادغام مجدد این کشور به حوزه به تازگی گسترده منافع امپراطوری روسیه خطری خواهد بود برای یک پارچه گی اروپا. »
در واقع، اوکراین و روسیه، اتحادیه اروپا را تهدید به حمله نکرده اند. این اوکراین است – با شبکه های خط لوله انرژی اش، پایگاه های استراتژیک نظامی، و صنایع سنگین – که به عنوان یک غنیمت بزرگ برای نیروی تهاجمی امپریالیسم آمریکائی و اروپایی جهت غارت منطقه و هدف قرار دادن روسیه در حال ظهور به حساب می آید. در حالی که، امپریالیسم آمریکا و اروپا، متحدان اصلی روسیه در خاور میانه سوریه و ایران را تهدید به حمله می کنند.
حرکت در جهت اعمال محدود ساختن تسلط امپریالیستی در اروپای شرقی، که پس از اعاده سرمایه داری با افزایش مداخلات ناتو و جنگ در یوگسلاوی در سال 1990 آغاز شد، در مرحله بسیار پیشرفته ایست. این شرایط خود را برای کمپین بعدی آماده می سازد، برای تغییررژیم و جداسازی قومی در روسیه، جائی که، مشغول بررسی انواع گروه های قومی از چچن، تا تاتارها و یا تا چرکسها هستند، که نا راضیان آن ها می توانند علیه مسکو بسیج گردند.
این امربه طور کاملاً مستقیمی در مطبوعات سراسری غربی مطرح شده است. فاینانشیال تایمز لندن در روز یکشنبه نوشت، « آقای یانوکوویچ و آقای پوتین رهبرانی از یک نوع و در یک مدل حکومتی مشابه هستند. اگر اوکرائینی ها این مرد را در کییف از قدرت ساقط کنند، مردم روسیه ممکن است تعجب کنند که چرا آنها نباید همان بلا را سر این مرد که در کر ملین نشسته در بیآورند».
با هماهنگی خودشان و با خواست و حرکت آمریکا- اتحادیه اروپا به منظور تسلط داشتن بر اروپای شرقی، امضاء کنند گان این نامه سرگشاده شامل آنهائی می شوند که در طول تاریخ اهداف امپریالیسم آلمان بوده اند. برلین دو بار در قرن بیستم به اوکراین حمله ور شد، یک بار در سال 1918 و بار دیگر در سال 1941 . به طور قابل ملاحظه ای ، نمایندگان امپریالیستی در اوکراین امروز از فرزندان سیاسی فاشیست های اوکراینی هستند که در انجام هالوکاست اوکراین به عنوان متحدان نازی ها کمک می کردند – سیاستی که جمعیت اوکراین را کاهش می داد و استعمار آن را توسط مهاجران آلمانی از طریق نابود سازی جمعیت آماده می ساخت.
اکنون در کنفرانس امنیتی مونیخ در سال جاری، مقامات بالای آلمانی اعلام کردند برلین در نظر دارد محدودیتها در استفاده از نیروی نظامی را که پس از پایان جنگ جهانی دوم داشت از میان بردارد.
عواقب فاجعه بار سیاستهای مخرب بوروکراسی شوروی و روش سبک مغزی از جانب میخائیل گورباچف، هنگامی که او می رفت تا اتحاد جماهیر شوروی را منحل کند، و اعتقاد داشت که مفهوم امپریالیسم فقط داستانهای خلق شده توسط مارکسیسم است که به طور کامل ظهور پیدا کرده است.
این برنامه ایست که توسط امپریالیستها و نمایندگان فاشیست آنها در حال پیاده شدن می باشد: روسیه و اوکراین را از طریق تخریب داخلی، جنگ داخلی و یا تخریب نظامی به مقام نیمه مستعمره برسانند. این پروسه که هم اکنون میلیونها نفر را تهدید به مرگ و نیستی می کند شروع شده است.
بسیج طبقه کارگر در مبارزه علیه جنگ امپریالیستی و استثمارنواستعماری وظیفه مرکزی در اروپای شرقی است. هشدارها باید داده شوند. در صورت عدم وجود چنین مبارزه ای، با توجه به ورشکستگی و عدم محبوبیت رژیم های اولیگارشی در منطقه، هر دلیلی وجود دارد که فکر کنیم که باند های فاشیستی مصمم، پشتیبانی شده توسط دولتهای امپریالیستی و پوشش سیاسی دانشگاهیان طرفدارامپریالیسم و عاملین دیپلومات آنها، در سرنگونی رژیم های موجود موفق خواهند شد.
این واقعیت تأکیدی بر نقش ارتجاعی امضاء کنندگان نامه سرگشاده دارد. برخی از آنها از دیپلوماتهای رده بالا یا عاملین « غیر دولتی » امپریالیستی، مثل وزرای سابق خارجی، آنا پالاسیو از اسپانیا و برنارد کچنر از فرانسه، یا کرِس استون و آرییه نَیّر از وزارت امور خارجه آمریکا، وابسته به مؤسسه جامعه باز جورج سوروس میلیاردر می باشند. بیش از همه، هرچند، دانشگاهیان و روشنفکرانی هستند که با مطرح ساختن اسم خود به واکنش راست افراطی در اوکراین با استفاده از ترکیبی از جهالت و کوری تاریخی اعتبار می بخشند.
برخی از نام های موجوده در لیست امضاء کنندگان موجب تأسف می شود، مانند فریتس استرن، یک مورخی که زمانی قادر بود به طور جدی در مورد مسائل تاریخی بنویسد، اکنون به منجلاب خیانت به بشریت در غلطیده است.
دیگری، اسلاوی ژیژک، یک پست مدرنیست است که جای تعجب ندارد. آنها تنها هم ترازی بخش مرفه ای از طبقه متوسط را با راهزنی امپریالیستی و نقش ارتجاعی تفکر چپ قلابی در آموزش دادن به عاملین امپریالیستی تأیید می کنند.
پس از دهه ها جنگ خصمانه روشنفکرانه در مورد مارکسیسم در دانشگاه ها و رسانه ها، زندگی فرهنگی بشر در شرایط مصیبت آمیزی بسر می برد، نسبت به ادراک مارکسیستی از امپریالیسم و منافع مادی آن که سیاستهایش را به جلو می برد، این لایه ها توسط جنایات امپریالیسم بی حرکت مانده اند – تخریب فلوجه در زمان اشغال ایالات متحده در عراق، یا کمپین کشتار در افغانستان توسط هواپیماهای بدون سرنشین. قلم آنها در این امر به حرکت در نمی آیند، بجز، زمانیکه سیاستمداران اتحادیه اروپا غدد اخلاقی اشان با محکوم کردن رژیمی که مورد هدف تجاوز امپریالیستی قرار گرفته تحریک می شود. آنها بهر طریقی می توانند رهبری گردند، حتی در پس فاشیستها، با چند فراخوانی خالی از حقوق بشر.
ژئوپليتيك جدايي در اوكراين
ژئوپليتيك جدايي در اوكراين
نويسنده: امانوئل والراشتاين
مترجم: مريم اميري
مدتي است اوکراين از شکاف هاي عميقي رنج مي برد، يکي از اين شکاف ها تهديد ورود به جنگ داخلي است؛ همان طور که الان در بسياري کشورهاي جهان در جريان است. مرزهاي اوکراين کنوني، شامل مرزهاي شرقي-غربي و مرزهاي مذهبي، اقتصادي و فرهنگي است و در هر سوي مرز نزديک به 50درصد مردم اين کشور جاي دارند. دولت کنوني (که مي گويند از طرف شرقي است) در اعتراضات عمومي از سوي جناح ديگر به فساد و استبداد متهم مي شود. بدون شک اتهامات هم درست هستند؛ دست کم بخشي از آنها. چيزي که مشخص نيست اين است که دولت برآمده از نيمه غرب پسند اوکراين، آيا کمتر از اين فاسد و ديکتاتور خواهد بود؟ به هر طريق، سوالي که در پهنه جغرافياي سياسي مطرح مي شود، اين است: آيا اوکراين بايد به اتحاديه اروپا بپيوندد يا بايد روابطش را با روسيه محکم تر کند؟
شايد مکالمه ويکتوريا نولاند با سفير آمريکا در کي يف درباره سياست هاي اتحاديه اروپا چندان غيرمنتظره نبود. در اين مکالمه، نولاند بحث اوکراين را به مثابه نزاعي ژئوپليتيک ميان آمريکا و اتحاديه اروپا (به ويژه آلمان) مي بيند. جالب اين است که او به اتحاديه اروپا ناسزا مي گويد و نه به روسيه.
پيش از تحليل وضعيت، اجازه دهيد به همدلي عمومي اي که اين روزها براي همه مردم مهم است، نگاهي بيندازيم. در چند سال گذشته، بحث بر سر کاهش شخصي ماندن ارتباطات شدت گرفته است. اما هميشه به گروهي اندک از شهروندان که هدف جاسوسي دولت، به ويژه آژانس امنيت ملي آمريکا، بوده اند، محدود مانده بود. حالابه نظر مي رسد کم بودن سطح امنيت شخصي به افرادي چون خانم نولاند هم رسيده است. هنوز معلوم نيست چه کسي مکالمه او را شنود و در اينترنت پخش کرده است. ولي واقعيت اين است خانم نولاند ديگر آنقدر امنيت ندارد که هر چه خواست بگويد، يا دست کم چيزي را که دلش نمي خواهد همه مردم جهان از آن خبردار شوند.
حالابگذاريد ببينيم اصلاويکتوريا نولاند چه کسي است. او يکي از اعضاي گروه نئوکان بود که دولت جورج بوش را احاطه کرده بودند و موفق شد در دولت اوباما هم به حيات سياسي اش ادامه دهد. همسر او، روبرت کاگان، يکي از شناخته شده ترين نظريه پردازان نئوکان است. سوال اينجاست که چنين فردي در يکي از کليدي ترين سمت هاي وزارت خارجه دولت اوباما چه مي کند؟ دست کم او و جان کري، وزير خارجه آمريکا بايد نئوکان ها را در چنين پست هايي به دولت راه نمي دادند. دوباره بايد نگاهي به سياست نئوکا ن ها در زمان بوش در رابطه با اروپا بيندازيم. دونالد رامسفلد، وزير دفاع بوش، کشورهاي فرانسه و آلمان را «اروپاي قديم» مي ناميد؛ در مقابل «اروپاي جديد» که شامل کشورهايي است که در دخالت نظامي آمريکا در عراق، همراه آمريکا بودند يعني بريتانيا و کشورهاي شرق اروپا و کشورهايي که از شوروي استقلال يافته اند. به نظر مي رسد خانم نولاند همين ديدگاه را دنبال مي کند.
بنابراين بايد بگويم اوکراين بهانه مناسبي براي تقسيم جغرافياي بزرگ تري از انشقاق دروني کشور است. نولاند به آن قول معروف «اضمحلال اوکراين در روسيه» ارجاع نمي دهد. او و همفکرانش اوکراين را متحد ژئوپليتيک فرانسه/آلمان و روسيه مي بينند. کابوس محور پاريس-برلين-مسکو پس از سال 2003 که اوج آن بود (زماني که آمريکا مي خواست در سازمان ملل دخالت نظامي در عراق را به تصويب برساند و فرانسه و آلمان با آن مخالفت کردند) حالااين کابوس اندکي تخفيف يافته ولي تنها در ظاهر. چنين اتحادي براي فرانسه/آلمان و روسيه معنايي ژئوپليتيک دارد. چيزي که در اين ميان مهم است اين ضرورت است که اصرار بر تفاوت هاي ايدئولوژيکي تاثير اندکي بر اين اتحاد دارد. شايد بسته به اينکه چه کسي در قدت است، انتخاب ژئوپليتيک کمي متفاوت شود ولي منافع دراز مدت ملي هميشه در اولويت هستند.
اما چرا محور پاريس-برلين- مسکو با معناست؟ اين سوال پاسخ هاي زيادي دارد. اولين دليل جايگزين شدن [اقيانوس] آرام محوري با [اقيانوس] اطلس محوري براي آمريکاست. کابوس روسيه و آلمان اين است که جنگ آمريکا-چين به اتحاد آمريکا-چين تبديل شود. تنها راه نجات آلمان از اين کابوس اتحادش با روسيه است. سياستي که آلمان در قبال بحران اوکراين در پيش گرفته به خوبي نشان مي دهد اولويت اين کشور اين است که مساله با مشارکت روسيه حل وفصل شود نه بدون آن.
درباره فرانسه، فرانسوا اولاند، رييس جمهوري اين کشور مي خواهد طوري رفتار کند که آمريکا آن را «اروپاي جديد» به حساب آورد. ولي گوليسم از سال 1945 تا به امروز سياست غرب ژئوپليتيکي فرانسه باقي مانده است. رييس جمهوري هايي چون ميتران و سارکوزي هم که ظاهرا گوليست نبودند، عملاهمين سياست را دنبال کردند. بنابراين اولاند هم خيلي زود خواهد فهميد که قدرت انتخاب اندکي دارد ولي در چارچوب گوليسم.
گوليسم چپگرايي نيست ولي حاوي اين نکته است که بزرگ ترين تهديد براي نقش ژئوپليتيکي فرانسه، آمريکا است و فرانسه بايد براي حراست از منافع ملي و به هم زدن توازن قدرت به زيان آمريکا، جانب روسيه را بگيرد.
چه کسي برنده اين بازي خواهد شد؟ بايد منتظر ماند و ديد. ولي گويا ويکتوريا نولاند مانند کانوت بزرگ فرمان عقب نشيني داده و بيچاره اوکراين که مجبور است زخم هاي داخل کشور را تا جايي که غرب و شرق بخواهند -يا نخواهند- مداوا کند.
* استاد دانشگاه ييل و نويسنده کتاب افول قدرت آمريکا: آمريکا در جهان آشوب
روزنامه شرق
گول اين فرشته را نخوريد، او فاسد و بدنام است
«هر فردی تیموشنکو را ببیند نمیتواند او را از یاد ببرد. افسون این سیاستمدار میلیاردر اوکراینی فراموش شدنی نیست؛ اما او نیز زاییده همان دنیای سیاسی است که مملو از غیرحرفهایها و تبهکاران است.»
به گزارش خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، ادوراد لوکاس، کارشناس مسائل روسیه و نویسنده کتابهای «جنگ سرد نوین»، «عملیات اسنودن» و «در میان بزرگترین فاجعه اطلاعاتی غرب» یولیا تیموشنکو را فردی خودخواه و تشنه قدرت معرفی کرده که ظاهرا برای او اوکراین و مشکلاتش مفهوم چندانی ندارد بلکه این زن تنها در اندیشه اثبات خود و رسیدن به آرزوهایش است.
لوکاس در نوشتاری در دیلی میل مینویسد: «زیبایی معصومانه یولیا تیموشنکو و بازداشت دوسالهاش در زندان باعث جلب همدردی جهانی شده است. روز شنبه، او درپی برکناری ویکتور یانوکوویچ، رییس جمهوری اوکراین در یک کودتای دراماتیک از زندان آزاد شد. اواخر همان شب، تیموشنکو، که از درد شدید کمر رنج میبرد، با ویلچر در میدان استقلال کییف حاضر شد؛ یک سخنرانی گیرا و جذاب برای 50 هزار تن از مردمی که در آنجا گردهم آمده بودند، انجام داد؛ آنها را «قهرمانانی» خواند که «سرطانی» را از کشور برطرف کردند. او حتی به این مساله اشاره کرد که برای انتخابات ریاست جمهوری ماه مه سال جاری میلادی نامزد میشود. اما دورنمای بازگشت سیاسی او مرا نگران آینده به شدت بیثبات اوکراین کرده است.
گیسوان طلاییرنگ، قیافه معصومانه و حرکات ظریف و دلبرانهاش بسیاری از سیاستمداران مرد در اوکراین – و حتی خارج – را به این حقیقت رسانده که او را نادیده نگیرند. حقیقت امر این است که انگیزه و هدف تیموشنکو ترسناک است؛ هیچکس و هیچ چیز نمیتواند مانع او در راهی که انتخاب کرده، باشد. در صورت نیاز از مغناطیس و کشش جنسی غیرقابل انکارش استفاده میکند؛ سفیر یک کشور خارجی زمانی به من گفت که سفری دو ساعته با تیموشنکو در خودروی لیموزین او با شیشههایی دودی و ضدصدا داشته که یکی از تجربیات بسیار جالب زندگیاش بوده است!
من بارها با تیموشنکو مصاحبه داشتم. استفاده او از زبان بدن، چشمها، بازی با دستها و بازیاش با کلمات به شدت هیپنوتیزمکننده است. اما این تنها یک روی سکه است. او قادر است به شدت عصبانی و خشمگین شود. من خشم و غضب او را در شدیدترین و بدترین شکل ممکن شاهد بودم؛ همانند گربهای که در موقع خشم چون شیری میغرد.
بسیاری از رهبران خارجی تحت تاثیر تیموشنکو قرار گرفتند؛ گفته میشود میخاییل ساکاشویلی، رییس جمهوری سابق گرجستان یکی از آنها بوده است، اما زمانیکه روسیه در سال 2008 به گرجستان حمله کرد، تیموشنکو که در آن زمان نخست وزیر اوکراین بود، حمایت چندانی از رفیق گرمابه و گلستانش نکرد. او حتی به صورت سرد و سنگی ولادیمیر پوتین، رییس جمهوری روسیه لبخند آورد و پوتین یکبار از او به عنوان یک شریک تجاری ستایش کرد.
تیموشنکو به بوریس برزوفسکی، مشاور سیاسی و تاجر میلیاردر که توسط پوتین از کار برکنار شد و به لندن پناهنده شد، نزدیک بود. این مرد زمانی به من گفت: یولیا تیموشنکو تنها سیاستمدار در تمام اوکراین است که دموکراسی را میفهمد، اما من اساسا رویکرد تیموشنکو را برای سیاست دیدهام.
هیچکس به توانایی این زن در برگزاری کمپینها شک و تردیدی ندارد. او زنی است که به یک میلیاردر در صنعت انرژی بدل شده و میتواند از بهترین پزشکان برای درمان کمردردش و حتی تبلیغاتچیها برای ارائه تصویری بهتر و مطلوبتر از خودش در جامعه استفاده کند. او یک واعظ بیبدیل و جذاب است. او میتواند در میان سخنرانیهای تند و آتشین خود از پارتیبازیهای سیاستمداران، نمایشی دراماتیک آغاز کند؛ روی زانوهایش مینشیند و دستهایش را به سوی حضار باز میکند و میگوید: ما را ببخشید! مردم اوکراین، ما را ببخشيد!
اما مشکل واقعی زمانی آغاز می شود او در دفتر کارش است، تیموشنکو نمیتواند در قالب یک تیم کار کند. او در طول 20 سال زندگی و حرفه سیاسیاش با متحدان خود درگیری و کمشکش داشته است. مهارتهای ارتباطی تیموشنکو ناپسند هستند. همکاران و معاونشانش باید حدس بزنند که او چه میخواهد و آن کار را انجام دهند. اگر آنها کاری را نادرست انجام دهند، خشمگین میشود. او مستعد اقدامات غیرمنطقی و دارای عقده خودبزرگ بینی است. همانند بسیاری از رهبران شوروی سابق، تیموشنکو نیز به طالعبینی و پدیدههای روحی و معنوی معتقد است. بنابر گفتههای دیمیتری ویدرین، یکی از مشاوران نزدیک تیموشنکو، نخست وزیر سابق اوکراین فکر میکند که روح «اوا پرون»، رهبر فقید آرژانتین در او حلول کرده است.
نگرانی دیگر، اشتراک میان منافع سیاسی و تجاری تیموشنکو است. هیچ شکی در تعصب و شوق کارآفرینی او وجود ندارد. تیموشنکو که توسط یک مادر مجرد در شرایطی سخت در یکی از استانهای شوروی سابق، بزرگ و تربیت شده، خودش را یک کاردان و کاربلد قوی میداند. او با 5000 روبل (برابر با 100 پوند که در آن زمان یک فرصت استثنایی به شمار میرفت) وام توانست فروشگاههایی زنجیرهای زیرزمینی ویدئو کلوپ از فیلمهای پرفروش هالیوودی تاسیس کند.
بعدها در کنار آن فروشگاههای زنجیرهای وسایل کامپیوتری و لوازم منزل باز کرد. موفق شد در طول این مدت در مناقصههای بزرگ دولتی برنده شود و با تبادل تسلیحات مازاد از انبار ارتش اوکراین سوخت از روسیه بگیرد. او در تجارتی که نیازمند «اعصاب آهنین» بود، و در برههای که مناقشات تجاری به بدترین و خشنترین شیوهها شکل میگرفت، به یک فرصت و شانس بزرگ و سریع دست یافت.
در سالهایی که اوضاع اقتصادی اوکراین به شدت بیثبات بود، داشتن روابط متزلزل با مقامهای دولتی اوکراین میتوانست یک دارایی بسیار ارزشمند برای یک کمپانی به شمار رود. برای دو سال پردرآمد، کمپانی او به نام «سیستمهای انرژی متحد» بر تمام واردات گاز از روسیه کنترل داشت. در شوروی سابق، دلالان گاز میتوانستند سودهای آنچنانی به دست آورند. با داشتن روابط درست، گاز ارزان به دست میآمد و با قیمت بالا فروخته میشد. صنایع سنگین اوکراین و زمستانهای سخت در این کشور به معنای نیاز شدید کشور به حجم زیاد و گسترده گاز است. تیموشنکو به «پرنسس گاز» شهرت یافت. اما اوکراینیها به عنوان یک تعریف از آن استفاده نکردند.
تیموشنکو در دوران نخست وزیری پاولو لازارنکو، وزیر انرژی اوکراین بود. در آن دوران دو ساله و بنابر گزارش سازمان ملل، 120 میلیارد پوند از اوکراین به غارت رفت. لازارنکو هماکنون به اتهام پولشویی، تقلب مالی و اخاذی به 9 سال حبس در آمریکا محکوم شده و در حال سپری کردن این محکومیت است. بنابر اسناد دادگاه، لازارنکو برای تیموشنکو حق انحصاری داد که براساس آن، این زن توانست بر یک سوم صنعت گاز اوکراین – و حدود یک پنجم تولید ناخالص داخلی – تسلط داشته باشد.
تیموشنکو این اتهامات و سایر پروندهها را رد میکند و تمام این اتهامات را به سیستم سیاسی اوکراین نسبت داده است. در سال 2004 همزمان با انقلاب نارنجی و اعتراضات علیه انتخابات ریاست جمهوری همراه با تقلب که یانوکوویچ رقیب تیموشنکو مدعی پیروزی در آن شد، تیموشنکو به یکی از سیاسیون برجسته و مشهور جهان بدل شد.
موهای بلوند او مشهور شد، به نظر میرسید آرایش ظاهریاش برای یادآوری پرنسس افسانههای فولکلور اوکراین طراحی شده است. در 2005، او به عنوان نخست وزیر اوکراین منصوب شد. اما راهها و روشهای استکباری و سیاستگذاریهای عجیب و غریبش نظر افراد زیادی را جلب نکرد. اوکراین بیشک نیازمند اصلاحات مستحکم بود از آن نوعی که استونی و لهستان پس از فروپاشی شوروی داشتند. این دو کشور نهادهایی را ایجاد کردند که برای یک بازار اقتصادی با عملکرد کامل و جامع ضرورت داشت. آنها هم اکنون عضوی مطلوب از اتحادیه اروپا و ناتو هستند. اگرچه، اوکراین – که از زمان دستیابی به استقلال در سال 1991 توسط رهبرانش به شکل بدی اداره میشود- حتی در اتاق انتظار اتحادیه اروپا هم قرار ندارد!
تیموشنکو به نوبه خود هیچ تمایلی برای انجام این اصلاحات مورد نیاز یا چگونگی تحقق آنها نشان نداد. برای او، سیاست تنها پیروزی و ماندن در قدرت بود – نه بیشتر کردن تعداد رایدهندگانش. تحت نخست وزیری او، رضایت از انقلاب نارنجی از بین رفت و برای اوکراینیهای ناامید و مایوس اینگونه شد که به یانوکوویچ به عنوان رییس جمهور خود رای دهند فردی که در گذشته به بیتدبیری و بیخردی محکوم شده بود. یانوکوویچ، انتقام سریعی از تیموشنکو گرفت. او را به اتهام تقلب مالیاتی و سایر اتهامات از جمله سوءاستفاده از قدرت محاکمه کرد و به زندان انداخت و حتی با وجود انتقادهای گسترده بینالمللی و اعمال فشارها و مشکلات جسمانی از آزادیاش امتناع کرد.
دنیای سیاست حتی نقش خود را در زندگی شخصی تیموشنکو نیز نشان داده است. همسرش «اولکساندر» در سال 2012 پس از دستگیری به اتهام اختلاس و ازمیان بردن اسناد گمرکی از اوکراین گریخت و به جمهوری چک پناهنده شد.
تنها دخترشان «یوگنیا» که در کالج اقتصاد لندن درس خوانده، وفادارترین فرد به مادرش محسوب میشود و در طول دوران زندان مادرش در مجامع بینالمللی حاضر و خواستار آزادی او شد. پس از آزادی هم در میدان استقلال کییف در کنار مادرش ایستاد.
استقبال از تیموشنکو پس از آزادی از زندان و حضورش در میدان استقلال چندان که باید پر شور نبود. بسیاری نمیخواهند تا او را بار دیگر در راس قدرت ببینند اما برای مردم اوکراین، جایگزینها تا حدودی بهتر هستند.
سیاستمدار برجسته دیگر در اوکراین، ویتالی کلیچکو است. او یک سیاستمدار نوپا و بوکسور سابق اوکراینی است. فرد دیگر، آرسنی یاتسنیوک است. اما بسیاری او را نزدیک به سیستم قدیمی سیاست اوکراین میدانند.
تیموشنکوی از خود متشکر ممکن است در زمان کنونی برای خودش زمان بخرد اما در درازمدت بعید است هیچیک از این دو رقیب را غیرقابل شکست بداند. او دشمنان زیادی دارد اما می تواند با آنها کنار بیاید، حتی افراد برجسته و مشهوری که او را در عرصه سیاسی دچار تزلزل کردند.
دیمیتری ویدرین – یکی از دوستان طرد شده تیموشنکو – به مجله نیو ریپابلیک گفت: شما نمیتوانید او را با راههای عادی سیاسی از میدان به در کنید. نمیتوانید در تلویزیون او را شکست دهید. نمیتوانید او را از بحث خارج کنید… اگر زمان بیشتری داشت، رییس جمهور اوکراین، آمریکا و حتی رییس اتحادیه اروپا میشد!
اگر پرنسس گازی از اشتباهاتش درس میگرفت، واقعا میتوانست با شکوه و جلال بازگردد و بر کشورش حکومت کند. اما آنچه که من از او میدانم حرصش برای قدرت، منفعت شخصی و تحقیر مردم اوکراین است و به همین خاطر است که من درباره بازگشتش شک و تردید دارم.»
منبع ديلي ميل ترجمه داخل ايران
درسهای اوکرائین: چیز مجانی وجود ندارد
درسهای اوکرائین: چیز مجانی وجود ندارد
تارنگاشت عدالت
منبع: pravda.ru
٢٣ فوریه ٢٠١۴
نویسنده: تیموتی-بنکرافت-هینچی
تعداد کافی اوباش جمع کنید، با آنها تسامح نمایید و بگذارید هر کاری میخواهند بکنند، و خیلی زود هر چیز ممکن میشود. شما افرادی را دارید که به پلیس حمله میکنند، شما جنایتکاران از زندان آزاد شده را دارید، شما تروریستها و خائنینی را دارید که غیرقانونی وارد کاخ ریاست جمهوری میشوند و در آنجا دست به دزدی میزنند. اما چیز مجانی وجود ندارد.
در هر کشور متمدن، هر کس که به نیروهای پلیس حمله کند پیامدهای عمل خود را میبیند. اما در اوکرائین این افراد «قربانی» نامیده میشوند و ایالات متحده و اتحادیۀ اروپایی فوراً تحریمهایی را وضع میکنند، نمونهای از مداخله کلاسیک و آشکار که در سالهای اخیر دیدهایم. به چه دلیل؟ چون پرزیدنت یانوکویچ به شیوههای چماق و شیرینی اتحادیه اروپایی نه گفت.
پس از لیبی، یکی دیگر از کارزارهای جنایت و کشتار توسط ناتو، پس از سوریه که در آنجا محور فرانسه، انگلستان، ایالات متحده با مسلح کردن تروریستها، آدمخواران، تجاوزکاران، شکنجهکنندگان و قاتلان (دوستان اهریمنی ناتو) دندانهای زشت خود را نشان داد، ما اکنون اوکرائین را داریم که در آنجا بخشی از جمعیت که تعصب جوانی او را کور کرده است، همراه با گروههای اوباش، راهزنان و تروریستها و پروکاتورهای از خارج آمده (از لیبی، بله لیبی، سوریه، مولدوا که تروریستهای بنیادگرای اسلامی در بین آنها هستند) موجب تخریب، ضربوشتم و هرجومرج در کشوری شدهاند که رهبری آنرا رئیسجمهوری بهعهده دارد که بطور دموکراتیک انتخاب شده است.
این غیر قابل تصور است که که مردم اوکرائین بمثابه یک کل خواهان آن باشند که به دست نیروهای شیطانی بیافتند که کنترل این اوباش را در دست دارند، اوباشی که امروز در یک نبرد محلی پیروز شدهاند- اما خود حضور آنها در «میدان یورو» (میدان استقلال) توهین به سیمای کشور است- یک پیروزی برای جنایتکاران و قاتلان و یک هورای بلند برای کسانی که معتقدند زور حق میآورد و هر کشوری را میتوان با کرنش در مقابل نیروهای خارجی که شلاق نارضایتی داخلی را در دست دارند به زانو درآورد.
چه تعداد از کسانی که در کیف تظاهرات میکنند و برای خانم تیموشنکو هورا میکشند (چرا او آن کلاهگیس مسخره را به سر داشت؟ و آن صندلی چرخدار برای چه بود؟) دلیل به زندان افتادن او را بیاد میآورند؟ چه تعداد از کسانی که در کیف تظاهرات میکنند علامات فاشیستی بر تن دارند؟ چه تعداد از کسانی که در کیف تظاهرات میکنند با سازمانهای جنایتکار اوکرائین در ارتباطند؟ چه تعداد از کسانی که تظاهرات میکنند پیوندهای آشکار با سازمانهای تروریستی دارند؟ چه تعداد آنها از کیف بودند، چه تعداد با اتوبوس از نقاط دور افتاده غرب اوکرائین آورده شده بودند، چه تعداد با پرداخت ٣٠ یورو در روز از آنسوی مرز مولداوا اجیر شده بودند؟
اکنون در نخستین روز پس از پیروزی، مهمانی تمام و خمار کابوسوار شروع شده است. جوانان پر شور هوادار اروپا اکنون در میان جنایتکاران، تروریستها، و جاسوسان خارجی- که باید قبلاً آنها را اخراج میکردند- از خواب زشت دروازه بازکن بیدار شدهاند.
تعجببرانگیز نخواهد بود اگر خانم تیموشنکو بطور معجزه آسا از صندلی چرخدار بلند شود، بگذارد کلاهگیس بلوندش به روی زمین بیافتد و موی سیاه خود را نشان بدهد و واضح برای همه اعلام کند که «نمایش اروپایی» راه آینده است (هورا، احسنت!)
و «نمایش اروپایی» فراوانی بهمراه خواهد آورد (نوای ویولنها)، «نمایش اروپایی» با یک تکان انگشت تولید ناخالص داخلی اوکرائین را سه برابر خواهد کرد، «نمایش اروپایی» برای جوانان اوکرائین فرصتهای جدید و تازه شغلی، شغل، شغل، افقهای جدید، آزادی و (سرفه) دموکراسی (از آن نوع که از بالا از فاصله ٣٠٫٠٠٠ پایی مستقر میشود، نوعی که وحشیان متمدن دیروز با انجیل و گلوله مستقر کردند)، همراه میآورد (ویولنها خاموش و صدای طبل آهسته آغاز میشود).
رودخانههای اوکرائین به سیلابی از نمک مبدل خواهند شد، میوه اشک این جوانان پر شور اوکرائینی که در طوفان ساخته دیگران گرفتار شدند، زمانیکه پی ببرند چه کردهاند، به اشک خون مبدل خواهد شد. «نمایش اروپایی» چیزی بیشتر ار یک نسخه کابوسوار از فیلمهای «هاستل» (Hostel) نیست که در آن جوانان گردشگر بیگناه به دهشناکترین شکل شکنجه شده و به قتل میرسند. در اینمورد، قربانی اوکرائین و آینده آن است.
اتحادیۀ اروپایی، تصویر اول کتاب صندوق بینالمللی پول و نقشههای تاریک واشنگتن که کار کثیف آنرا اتحادیه بسرکردگی فرانسه و انگلستان انجام میدهد، آن فرصتها را نخواهد آورد.
راه اروپایی به اوکرائینیها وام خواهد داد تا در حاشیه بنشینند، به کشاورزان پول خواهد داد که کشت نکنند، کارخانهها را تعطیل خواهد کرد، ناوگانهای ماهیگیری را نابود خواهد کرد و زمینه را برای حراج کلی ثروت عظیم کشور-اوکرائین- به لابی که واشنگتن و عروسک آن اتحادیه اروپایی را کنترل میکند، آماده خواهد نمود. آیا اوکرائینیها واقعاً معتقدند که فرانسه به کشاورزی عظیم اوکرائین اجازه رقابت خواهد داد، که آلمان به کارخانههای اوکرائین اجازه ارایه گزینههای ارزانتر را خواهد داد، اینکه اسپانیا به یک ناوگان ماهیگیری رقیب فرصت خواهد داد؟ واقعبین باشید!
شغلی وجود نخواهد داشت، هیچ فرصتی بغیر از گدایی برای پول در خیابانهای آلوده به مدفوع آلمان یا سرو آبجو و سوسیس-یا در عمل دریافت مزایای تأمین اجتماعی در انگلستان، کاری که دیگران میکنند، وجود نخواهد داشت. بازپرداخت بدهی عظیمی که اقتصاد را برای دهههای آینده فلج خواهد کرد بر دوش اوکراین قرار خواهد گرفت، باری که هرگز از آن آزاد نخواهد شد.
کسانی که رویای اروپایی را تجریه کردهاند میدانند من چه میگویم. گرچه شخص میتواند جوانان پرشور اوکرائین را به این دلیل که (کاملاً) نمیدانند چه میکنند ببخشد، شخص نمیتواند فراموش کند که هر عملی پیامدی دارد. امیدواریم اوکرائین چیزی را که بمثابه گزینه آسان میفروشند نخرد، زیرا در جهان امروز هیچ چیز مجانی جود ندارد. آیا کسی واقعاً باور میکند که اتحادیه اروپایی یعنی ثروت و فراوانی؟ پس چرا بیش از یک میلیون لهستانی در انگلستان وجود دارد؟
در حالیکه من این را مینویسم، پرزیدنت یانوکویچ هنوز رئیسجمهور بطور دموکراتیک انتخاب شده اوکرائین است و چیزی به نام قانون و نظم وجود دارد. همه اوکرائینیها در کیف نیستند، همه اوکرائینیها با جوانان پر شور «میدان یورو» و هیولاهایی که در میان آنها پنهان شدهاند موافق نیستند.
مژدگاني كه گربه تائب شد…
مژدگانی که گربه تائب شد…
۴ اسفند- حوت ۱۳۹۲
بگزارش ناتوی رسانه ای، روز گذشته، اول ماه مارس ۲۰۱۴، جهان بار دیگر شاهد فاجعه ای شد که نئوفاشیستهای تحت فرماندهی رژیمهای فوق ارتجاعی غرب- امپریالیسم آمریکا و اتحادیه امپریالیستی اروپا- در اوکراین آفریدند. نئوفاشیستها، دولت قانونی(بدی و خوبی آن موضوع بحث دیگریست) آن کشور را پس از کشتار نزدیک به هشتاد نفر و ویرانگریهای عظیم ساقط کردند و قدرت را بدست گرفتند.
البته، فاجعه ای که دیروز بر سر اوکراین و زحمتکشان این جمهوری آوردند، تنها نتیجه مداخلات فاشیسم آمریکا و اروپا در طول یکی دو ماه اخیر در این کشور نبود. فاجعه اشغال اوکراین، نه تنها اوکراین بلکه بسیاری از کشورهای دیگر جهان مثل یوگسلاوی، عراق، سوریه، لیبی، مصر، یمن، هندوراس و… محصول مستقیم تخریب تبه کارانه سوسیالیسم و مثله کردن اتحاد شوروی توسط مزدوران داخلی و خارجی سرمایه و دولت مخفی جهانی در سالهای ۱۹۹۰، حتی بسیار پیشتر از آن، نتیجه بلافصل سالهای جنگ جهانی دوم و جنگ کبیر میهنی می باشد که در جریان آن بلشویکها و میهندوستان کشور شوراها فوج فوج در جبهه های نبرد با فاشیسم سرمایه داری کشته شدند و میدان برای هجوم عمال بورژوازی و خرده بورژوازی، بخصوص پیروان ایدئولوژی صهیونیستی و سوسیال- دمکراسی مانند خروشچوفها، یلتسینها، یاکوفلیوفها، گارباچوفها و… بداخل حزب بلشویکهای اتحاد شوروی باز شد.
اما در باره نقش اروپا در فاجعه اوکراین. این یک واقعیت روشن است که اوکراین اولین کشوری نیست و حتما آخرین نیز نخواهد بود که قربانی سیاستهای غرب گردید. اروپا بعنوان زادگاه برده داری و استعمار کهنه و نو، سازنده گیوتنها و محاکم تفتیش عقاید، زاینده کشورجعلی آمریکا- جنایتکارترین کشور در تمام تاریخ، پرورشگاه فاشیسم، آتش افروز دو جنگ جهانی ویرانگر و پر کشتار و جنگ وحشتناکتر از آن دو- «جنگ سرد»- عامل و مسبب تمام تیره بختی های نه تنها اوکراین، بلکه، همه بشریت جهان است.
بعد از دوره باصطلاح رنسانس، اروپا چهره و خصائل تاریخی خود را در پشت نقاب عوامفریبانه دمکراسی و حقوق بشر پنهان کرد و عوامان و فریب خوردگان و وازدگان بسیاری همآوا با رسانه های جمعی استعمار در سراسر جهان بانگ برآوردند: «مژدگانی که گربه تائب شد، زاهد و عابد و مسلمانا». اما تاریخ- این دادگاه عادل- بیرحمانه ثابت کرد که در اروپا کمترین تحول مثبت و بنفع عامه بشر روی نداده است. اروپا نه از برده داری دست برداشته، نه از استعمارگری و یغمای ثروتهای بشریت جهان؛ نه از جنگها، مداخلات ویرانگرانه و کشتار میلیونی مردم جهان درس عبرت گرفته و نه از افکار و عقاید فاشیستی- صهیونیستی اش فاصله. استعمارگران و فاشیستهای غرب امروز همان می کنند که دیروز می کردند و همچنان به تکرار مضحک فجایع «دیروز» مشغولند. منتها امروز متناسب با تعمیق بحران سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و ایدئولوژیک ساختاری سرمایه داری به شکل و شیوه دیگر.
از میان رویدادهای پس از اشغال اوکراین بدست نئوفاشیستها این تکرار مضحک تاریخ بیش از همه جالب توجه است که، اگر نازیهای آلمان «دیروز» پس از اشغال لهستان استپان باندرای جانی را از زندان آزاد کردند و باندهای تحت رهبری او را در جنگ کبیر میهنی با ارتش ورماخت همراه ساختند، امروز همان فاشیستهای غربی راهزن دیگری بنام یولیا تیماشنکو را که بجرم اختلاس تقریبا دوازده میلیارد یورویی زندانی شده بود، از زندان اوکراین بیرون آوردند.
البته این خطاست هر گاه «پیروزی» امروز فاشیسم غرب در اوکراین را یک قضیه تمام شده تلقی کنیم. بویژه اینکه، فراموش نکرده ایم که نیروهای فاشیسم اروپا قبل از این هم در سالهای جنگ کبیر میهنی تمام اروپا را پشت سر گذاشته و به پشت دروازه های مسکو رسیده بودند و حتی پیشتر از آن ناپلئون نیز. اما، تاریخ گواه است که چگونه ورق برگشت و متجاوزان غرب در خانه خود مجبور به تسلیم و برافراشتن پرچم سفید شدند. این هم درست است که امروز جای یک «اما»ِی بزرگ هنوز خالیست و آن عبارت است از فقدان یک حزب منسجم بلشویک و عزم و اراده پولادین استالینی برای سازماندهی مقاومت توده ها در مقابل اشغالگران. در اینجا لازم به تأکید است که حادثه اشغال اوکراین بدست نئوفاشیستهای غرب، یک بار دیگر علت و دلیل واقعی و اصلی استالین ستیزی پایان ناپذیر ارتجاع امپریالیستی- فاشیستی و حتی چپنمایان همپیمان آن را بعینه ثابت کرد.
آلمان در رویای زنده کردن فتوحات هیتلر در شرق اروپا
ریا نوستی – ترجمه رضا نافعی
ریا نوستی – ترجمه رضا نافعی
منتشر شده در آينده ما
نشریه روسی ” نزاویسمیا گازتا ” می نویسد :
نه آمریکا، نه لهستان بلکه آلمان مهمترین پشتیبان اپوزیسیون اوکرائین است . در درجه اول آلمان خواستار امضاء “قرار داد همکاری ” بود. از آغاز اعتراضات در میدان استقلال در کیف صدراعظم آنجلا مرکل به انتقاد از پرزیدنت ویکتور یانوکوویچ پرداخت. مرکل و اولاند ، رئس جمهور فرانسه تهدید کردند که علیه دولت اوکرائین دست به تحریم خواهند زد . روز 16 فوریه مرکل رهبران اپوزیسیون اوکرائین را در برلین بحضور پذیرفت.
این اقدامات همراه است با سرد شدن روابط میان روسیه و آلمان . مشکل از پائیز 2012 آغاز شد، هنگامی که بوندس تاگ ( مجلس آلمان ) قطعنامه ای بتصویب رسانید و در آن از سیاست داخلی روسیه انتقاد کرد. در فوروم مباحثات ” دیالوگ پتترزبورگ ” ( 12 نوامبر 2012) و هنگام دیدار پوتین از نمایشگاه هانور ( آوریل 2013) مرکل بازهم از روسیه انتقاد کرد. در این سال صدای آنها که خواستار اتخاذ روش سخت تری در برابر روسیه بودند بلند تر شد. از آغاز بحران اوکرائین آلمان سیاستی در آن کشور در پیش گرفت که مخالف سیاست روسیه بود.
بر این زمینه مشاهده می شد که سیاست آمریکا و آلمان بیکدیگر نزدیک می شوند. روز 19 ژوئن باراک اوباما ، رئیس جمهور آمریکا، هنگام دیدار از برلین روشن کرد که آمریکا می خواهد روابط خود را با آلمان بهبود بخشد. در کنفرانس امنیت مونیخ یوآخیم گاوک ، رئیس جمهور آلمان، خانم اورزولا فن در لاین وزیر دفاع و فرانک والتر اشتاین مایر وزیر خارجه آلمان هر سه سخن از “نقش تازه آلمان ” گفتند.
با امضاء قرارداد 2+ 4 آلمان متحد شد و به استقلال دست یافت. ولی این استقلال باز هم چون گذشته محدود است. آلمان از اواسط سالهای دهه 1990 به افزایش قدرت اقتصادی خود پرداخت اما از لحاظ سیاسی و نظامی اهمیتی نداشت.
محدودیت استقلال آلمان هنگام طرح مسئله اتمی آشکار شد. در سال 2009 مرکل خواستار بیرون بردن سلاحهای اتمی آمریکا شد که در آلمان مستقر هستند. در کنفرانس سران کشورهای عضو ناتو در تالین به ابتکار آمریکا تصویب شد که تصمیم گیری در این مورد در اختیارات ناتو باشد و نه کشورهای عضو اتحادیه نظامی.
افزون بر این آمریکا از پاریس و لندن خواست تا در عرصه دفاعی این دو کشور نقش رهبری را بعهده بگیرند. پس از انحلال اتحادیه اروپای غربی WEU)) با انعقاد قرار داد میان فرانسه و انگلیس در سال 2010 رهبری دفاع نظامی از اتحادیه اروپا بعهده این دو کشور در آمد.
انگلستان با ابتکارات اقتصادی آلمان در اتحادیه اروپا مقابله می کند و این مقابله مورد حمایت آمریکا قرار دارد. گرچه آمریکا نمی توانست مانع تشکیل صندوق اروپائی پول گردد ولی دولت انگلیس تا کنون چندین بار مانع اجرای ابتکارات آلمان برای هماهنگ ساختن سیاست بودجه در کشورهای ااتحادیه اروپا شده است.
افزون بر این آمریکا به انگلستان برای ایجاد یک گفتگوی استراتژیک با روسیه کمک می کند. از زمان دیدار پرزیدنت پوتین با کالهان نخست وزیر انگلیس که در ماه مه 2013 در لندن صورت گرفت ، لندن نقش واسط میان مسکو و واشنگتن را ایفا می کند.
بحران اوکرائین معرف جهت تازه ای از سیاست آمریکاست – همکاری روسیه – آلمان هم اکنون در بوته آزمایش قرار گرفته است. اگر چالشی میان روسیه و آلمان پیش آید سبب خواهد شد که آلمان امتیازی که هم اکنون بعنوان رابط با مسکو، در ناتو دارد از دست بدهد.. در آن صورت نقش آلمان بعنوان گیرنده و پخش کننده نفت و گاز روسیه در اتحادیه اروپا نیز در برابر سوال قرار می گیرد.
فرار به جلو قبول فوری اوکرائین در اتحادیه اروپا
یونگه ولت
ترجمه رضا نافعی
در اوکرائین تا کنون در زد و خورد های خیابانی میان گروههای اپوزیسیون و پلیس نزدیک به 30 نفر کشته شده اند. لهستان خود را آماده روبرو شدن با موج پناهندگان می سازد. اتحادیه اروپا در تدارک تحریم علیه اوکرائین است.
از روز سه شنبه درگیری میان تظاهرکنندگان و نیروهای امنیتی در کیف بصورتی وخیم در آمده است. واحد های «برکوت » – پلیس ویژه – تظاهر کنندگان را با خشونت از ساختمان های دولتی راندند و کوشیدند تا میدان استقلال را که اشغال شده است آزاد سازند. تا دیروز، چهارشنبه ، تاحدی موفق به اجرای این امر شدند. مقامات مسئول سخن از 26 کشته می گویند که بیشتر آنها از افراد پلیس و سربازان هستند و نیز چند صد نفر مجروح که جراحات وارده برخی از آنها وخیم است.
روز سه شنبه نیروهای پلیس پس از تاریک شدن هوا حمله به میدان استقلال را از دوسو آغاز کردند و خیابان هائی را که به میدان اروپا منتهی می شد آزاد کردند. پلیس نزدیک صبح ساختمان خانه اصناف را که اشغال شده بود آزاد کرد. اندک زمانی بعد ساختمان آتش گرفت و تا قبل از ظهر نیمی از آن فرریخت. نیروهای امدادی آتش نشانی دهها نفر را از ساختمانی که شعله ور بود نجات دادند.
اپوزیسیون و پلیس متقابلا یکدیگر را متهم به آتش زدن ساختمان می کنند. مخالفان دولت به ساختمان مرکزی پست که مقابل خانه اصناف قراردارد حمله کردند. حدود ساعت 4 صبح زد و خورد کاهش یافت. به گفته ناظران در طول تمام روز صدای تک تیر شنیده می شد. احتمالا مواد سوختی تظاهر کنندگان در باریکادهای آنان رو به اتمام است.
ویکتور یانوکوویچ رئیس جمهور طی بیانیه ای خطاب به مردم نسبت به جنگ داخلی و تجزیه کشور هشدار داد. او اپوزیسیون را متهم کرد که در صدد کودتا در کشور است و در عین حال از آنها دعوت کرد تا وارد مذاکره با دولت بشوند. پاسخ آرزنی یازنوک رهبر اپوزیسیون این بود که رئیس جمهور نخست نیروهای پلیس را از مرکز شهر فرا بخواند.
لهستان از هم اکنون خود را برای کمک به پناهدگان آماده می سازد. دونالد توسک نخست وزیر لهستان روز چهارشنبه در پارلمان آن کشور گفت که به ماموران مرزی دستور داده است در بیمارستانها تعدادی از تخت ها را خالی نگه دارند و مقدمات برای اسکان پناهندگان را فراهم سازند. باید احتمال داد که این چالش ماهها بطول خواهد انجامید. توسک خواستار آن شد که اتحادیه اروپا اوکرائین را مشمول تحریم سازد. او گفت روز پنجشنبه این موضوع را در کنفرانس وزرای خارجه اتحادیه اروپا مطرح خواهد کرد. نمایندگان آلمان و فرانسه نیز خواستار اعمال تحریم علیه اوکرائین شدند. نمایندگان این دو کشور قصد داشتند قبلا در پاریس با یکدیگر دیدار و در باره شیوه کار خود با هم گفتگو کنند. از جمله در باره توقیف موجودی مسئولان برجسته دولتی اوکرائین در بانک های اتحادیه اروپا و لغو ویزای آنها. سفیر آمریکا در کیف روز چهارشنبه اعلام کرد که آمریکا این تصمیم را هم اکنون به اجرا گذاشته است. اتحادیه اروپا لغو ویزا ها را چندان مناسب نمی داند زیرا این تجربه در مورد بلا روس بی تاثیر بوده است.
سیاستگران اقلیت در لهستان از تحریم های اتحادیه اروپا انتقاد کرده اند. آنها می گویند از هم اکنون قابل پیش بینی است که مناسبات اتحادیه اروپا و اوکرائین تیره خواهد شد و این بهانه مناسبی برای رها کردن اوکرائین به حال خود و سپردن آن بدست روسیه است. بجای این کار اتحادیه اروپا باید احتمال عضویت اوکرائین در اتحادیه اروپا را مطرح سازد. فرانسه در گذشته برای رد این پیشنهاد از حق وتوی خود استفاده کرده بود.
غرب و اوکراین: مروری بر تهیه نمایشها(۲)
غرب و اوکراین: مروری بر تهیه نمایشها(۲)
ایرینا لبدوا

(Irina Lebedeva)
مدیر کل نگارخانه «ترتیاکوف» دولتی روسیه
کارمند علمی نگارخانه از سال ۱۹۸۵، دارنده نشان افتخار فرهنگ روسیه
۲۶ بهمن- دلو ۱۳۹۲
مرکز چالشهای جهانی پرفسور مایکل اوپنهایمر وابسته به دانشگاه نیویورک سه سناریوی «اوکراین ۲۰۲۰» را در سال ۲۰۱۰ تدوین کرد. این سه سناریو، یکی از طرحهای آزموده شده برای بی ثبات سازی اوکراین شمرده می شوند. از بسیاری جهات روند حوادث اوکراین اکنون درست بر اساس این طرح مشخص می شود. همانطور که جیمز شِر، کارشناس چتم هاووس لندن در مقدمه «سه سناریو» برای انتشار می نویسد، «پروژه های سناریوئی را مرکز مطالعات جهانی برای ارائه به وزارت خارجه و دفاع آمریکا، کمیته امنیت ملی، سازمان سیا، مؤسسه صلح، انستیتوی بروکینگس، کمیته روابط بین المللی و مشاور علمی رئیس جمهور آمریکا تدوین کرد». در کار تدوین پروژه «اوکراین ۲۰۲۰»، تقریبا همه کارشناسان مشهور آمریکا، انگلستان، آلمان، بلژیک، لهستان… در امور اوکراین شرکت داشتند. در این طرح، نگرش روسیه به چشم انداز اوکراین در نظر گرفته نشده است.
شگفت آور نیست اگر توضیح داده شود که در بازرسی از دفتر «وطنی ها»، فایلهای این طرحهای آمریکائی از کامپیوترها کشف شد. نقش رهبری حزب «آزادی» در مرحله اول «اعتراضات مردمی»، استعفای نخست وزیر، نیکولای آزاروف و وارد کردن آرسن یاتسنیوکبه صحنه نمایش سیاسی اوکراین هنوز چند سال قبل در آن قید شده بود. البته، در ابتدا، همانطور که در طرح آمده است، حملات ضدیهودی در ارتباط با تعلق ملی یاتسنیوک در رسانه های جمعی شروع خواهد شد، اما دفع آنها بمثابه «مضحکه» آسان است. کنار زدن «آزادی» توسط شبه نظامیان «نیزه سه شاخه»- گروه پیرو استپان باندرا، که در سناریوهای «اوکراین ۲۰۲۰» میانه رو خوانده می شود، در آنجا توصیف شده است… در ادامه، تعمیق «اوکراینی کردن» کشور، تحریک «عنصر روسیه»، خصوصی سازی مؤسسات استراتژیک، درهای لنگه به لنگه باز برای سرمایه گذاران غربی، اخذ وامهای کلان از بانک جهانی و صندوق بین المللی پول، «لغو ممنوعیت های اتحاد شوروی» در فروش زمینها به خارجیان و جلب کنترل شده چین (دشمن اتحادیه اروپا، رقیب روسیه) به این فرایند؛ بموازات اینها، اخراج گام بگام ناوگان دریای سیاه از بندر سیواستوپل، تغییر قانون اساسی اوکراین با تبدیل آن به جمهوری پارلمانی یا پارلمانی- ریاست جمهوری در این طرح پیش بینی شده است. (چه کسی یاتسنیوک را بریاست جمهوری انتخاب خواهد کرد!).
در سناریوی شماره ۲ از «سه سناریو» تحت عنوان «اجماع ملی برای انجام اصلاحات» چنین تصویر شده است. این، گزینه مطلوب واشنگتن و بروکسل است. سناریوی شماره ۱- «قطعه قطعه کردن اوکراین بعلت اقتدارگرائی شکست خورده»، بعقیده تدوین کنندگان، نه به نفع آمریکا است و نه به نفع روسیه. سناریوی سوم- «اقتدارگرائی استراتژیک»، که در این حالت، ویکتور یانوکویچ بعنوان ذخیره در قدرت باقی می ماند. طبق این سناریو، علاوه بر اعطای امتیازت همه جانبه به «سرمایه گذاران خارجی»، اصلاحات ساختاری و قانونی، همان وامهای اسارت آور، اخراج نرم روسیه از عرصه های منافع استراتژیک آن تحقق می یابد و یانوکویچ نیز باید «مشروعیت» خود را بار دیگر به اثبات برساند و زخم گُرده خود را التیام بخشد…
هرج و مرجی را که نیروهای خارجی در اوکراین بوجود آورده اند، هنوز معلوم نیست بتوانند مدیریت کنند. یانوکویچ را دیگر با سرنوشت میلوشویچ در صربستان یا قذافی در لیبی تهدید کرده اند. «جامعه جهانی» متکبرانه معتقد است، که زمان مهار «نئوفاشیستهای» دست پرورده اوکراین رسیده و پول بازای کنترل بر اوکراین فقط به دمکراتهای «غربگرا» و فقط در صورت انجام «اصلاحات» بر شمرده فوق، و همچنین تضمین اجرای دیگر موارد توافق شده که اکنون اپوزیسیون «معتمد» در خصوص آنها سخن می گویند، پرداخت خواهد شد. ضمنا، اخیرا یاتسنیوک طرح مارشال را یادآوری کرد. در تایخ اتحادیه آتلانتیک شمالی این گفتمان رایج است: «ناتو و طرح مارشال دو روی یک سکه اند». پس از جنگ جهانی دوم، آمریکا وامهای بلاعوض بر اساس طرح مارشال به اروپای ویران شده را نه بی هیچ چشمداشت، بلکه در مقابل توافق با نیمه مستعمرگی آن، شامل استقرار «تسلیحات سرّی ناتو» در خاک کشورهای اروپائی اعطا کرد. از قرار معلوم، درست با چنین ساختار ناتوئی، نه با «ساختار حقوقی» بومی مندرج در سناریوی نقش «دست خشن» است که باید اوکراین را بسوی همگرائی با اتحادیه دو سوی اقیانوس اطلس بکشاند.
اکنون از دست رفتن هر چه بیشتر اعتبار دیپلوماسی آمریکا یک خطر جدی برای واشنگتن است. زمان پرسیدن آن است که پنج میلیارد دلار مالیات دهندگان آمریکائی که ویکتوریا نولاند و تام ملیا، معاون و مقام وزیر خارجه آمریکا در باره آن در حضور وارثان استپان باندرا و شوخِویچ در جلسه استماع ماه ژانویه مجلس سنای آمریکا گزارش دادند، به چه مصرفی رسید؟ (بسیاری از کارشناسان و تحلیلگران مسائل بین المللی بناحق چنین تصور می کنند که گویا دولت آمریکا هزینه جنگها، کودتاها، خرابکاریها، جاسوسیها از کل بشریت و دیگر مداخلات خود در امور کشورهای مختلف جهان را و همچنین، مخارج سازماندهی، آموزش و تسلیح گروههای تروریستی را از «جیب» مالیات دهندگان آمریکایی پرداخت می کند. اما، واقعیتهای جاری و اسناد منتشره خلاف چنین مدعیاتی را ثابت می کنند. شاید بر کمتر کسی پوشیده باشد که آمریکا علاوه بر چاپ و انتشار سالانه صدها میلیاردها دلار، فقط در سال ۲۰۱۱ مبلغ نجومی ۱۶ تریلیون دلار بی پشتوانه را چاپ(۱) و به ورید نظام مالی جهان تزریق کرد. ضرب اسکناس بی هیچ پشتوانه و تزریق آن به داخل نظام مالی جهان، یعنی غارت ثروتهای همه بشریت. بنا بر این، اگر گفته شود که هزینه تمام اقدامات تبه کارانه و خلافکاریهای آمریکا بحساب غارت ثروتهای همه مردم جهان پرداخت می شود، کاملا صحیح است. حیرت انگیزتر از آن، این است که متخصصان و کارشنان علوم اقتصادی نیز در تحلیل و بررسی های خود، یا در ارائه طرحها و برنامه های اقتصادی، براحتی از کنار این واقعیت ناهجار می گذرند و در نتیجه، نمی توانند بصراحت اعلام کنند که با وجود سلطه همه جانبه دلار بر نظام مالی و اقتصادی جهان و صرب بی حد و حصر آن، هیچ برنامه اقتصادی قابل اجرا نیست. مترجم).
همان «نیزه سه شاخه» «میانه رو»، وارت استپان باندرا چند سال است که تحت سرپرستی هشیارانه مراکز آوروآتلانتیک قرار دارد. اگر نشریه آمریکائی همدستان فرزندان اوکراین- هفته نامه اوکراین را که در کییف نیز دفتر مطبوعاتی دارد، بطور اتفاقی باز کنید، در باره «قهرمانیهای» گذشته اراذل و اوباش در میدان استقلال و خیابان گورشِوسکی اطلاعات بسیار جالبی کسب خواهید کرد. پس از انتخاب ویکتور یانوکویچ بریاست جمهوری اوکراین، همه شماره های «هفته نامه اوکراین» تقریبا بطور کامل به مطالب فعالان «بخش راست» کنونی، به داستان های «شکنجه زندانیان سیاسی» در اوکراین، دعوت به پشتیبانی از «میهن پرستان اوکراین» که آثار تاریخی دوره اتحاد شوروی را منفجر کردند، اختصاص یافته است. در این شماره ها اطلاعات زیادی در باره رئیس «نیزه سه شاخه»، دمیترو ماروش، و همچنین مصاحبه بسیار جالب توجه نفر دوم این سازمان، آندره تاراسنکو (موسوم به «پیلیپاس»)، که چگونگی آموزش «شبه نظامیان» اوکراین را تشریح می کند، «مرد شدن، طرز استفاده از سلاحهای سرد و تجهیزات بادی را به جوانان سربازی نرفته آموزش میدهند…». اطلاعات سوخته ای در باره دیگر «ملی گرایان شجاع»، دستورالعمل ها و راههای پایان دادن به «تجاوز روسیه» و هچنین، توصیه ها «انقلابیون صرب» در باره روشهای ساقط کردن «رژیمهای دیکتاتوری» نیز در آنها انتشار یافته است.
شماره های پیشتر هفته نامه اوکراین پر است از مطالب خون چکان در مورد توطئه های کمونیستها و مسکونشینان (حداقل مجازات یک تلنگر کوچک به یهودیان در آمریکا، زندان است)، در باره «قحطی- نسل کشی» سازمانیافته روسها بمنظور نابودی خلق اوکراین.
مایه شرمندگی دیپلوماسی آمریکا است که در شرایط فقدان شدید اطلاعات مستقل، سیاست آن در رابطه با اوکراین دقیقا با این مزخرفات تغذیه می شود. در حالیکه در همان جلسه استماع ماه ژانویه مجلس سنای آمریکا دایر بر «بحران اوکراین» یک کارشناس ارشد، مثل زبیگنِف بژزینسکی با این اظهارات که اوکراینها قبل از ظهور روسها «روسین» نامیده می شدند، باید از قرنها تلاش و کوشش آنها برای پیوستن به اروپا پشتیبانی کرد، اما آنجا «تئوری دومینو» عمل می کند، و روسیه کثیرالمله خود را به جایی می کشاند که آنجا اروپاست، ناتو هست، به تنویر افکار سناتورها پرداخت، در باره بی نزاکتی سیاستمداران عادی یا نمایندگان کنگره آمریکا چیزی نمی توان گفت. از قبیله بژزینسکی هر دو پسر زبیگنف رابطه تنگاتنگ حرفه ای و تجاری با ناتو دارند؛ یکی از پسران، تحلیلگر شورای آتلانتیک، دیگری به تبلیغ فروش بمب افکنهای ناتو مشغول است.
خُب چرا بود، سؤال می شود، توزیع بیسکویت در میدان توسط ویکتوریا اولاند که مورد تقبیح وبلاگهای روسیه و اوکراینی قرار گرفت، چرا یک روز قبل از افتتاح بازیهای المیپیک سوچی بار دیگر سرو کله او در کییف پیدا شد و ناراضیان «رژیم یانوکویچ» را به بازگشت به «صحنه» همگرایی با اروپا، که صحنه جنگ است، فراخواند؟ در اینجا تفکر قبیله ای عمل می کند- این تازیانه سیاست خارجی آمریکاست. قبیله ای که ویکتوریا اولاند به آن تعلق دارد، بسهم خود کم نفوذتر از قبیله بژزینسکی نیست. شوهر ویکتوریا اولاند، دانشمند شناخته شده علوم سیاسی، تحلیلگر و مقاله نویس رابرت کاگان است که در بزرگترین مراکز استراتژیک مرد خود محسوب می شود به معتبرترین رسانه های جمعی آمریکا دسترسی دارد. در جریان حوادث لیبی او به کسی که تجاوز علیه این کشور را برنامه ریزی کرد، فعالانه کمک نمود. در آخرین دوره انتخابات ریاست جمهوری آمریکا، شوهر نولاند در جبهه مقابل باراک اوباما جای گرفت، به میت رومنی، که با القاء او «روسیه را دشمن اصلی آمریکا خواند»، مشاوره می داد. فرِد کاگان، برادر رابرت کاگان ناظر تهیه خلاصه مطبوعات بین المللی است که در سراسر جهان پخش می شود. تجزیه اتحاد شوروی و «تغییرات تکتونیکی» در سیاست خارجی آمریکا که پس از دیدار ویکتوریا نولاند از مسکو بوقوع پیوست، نقطه عطف اصلی در حرفه اوست. اتفاقا دلایل «منطقی» تطبیق ماده ۵ اساسنامه ناتو برای حمله به افغانستان را ویکتوریا نولاند تبیین کرد. آموخته های ناتو به هدر نرفت. قلبش او را دوباره به شرق فرامی خواند…
زیرنویس:
(1)-http://www.hafteh.de/?p=35098,http://www.ayenda.org/Chap%2016%20Trilioun%20$(E.Shiri).pdf
غرب و اوکراین: مروری بر تهیه نمایشها(۱)

ایرینا لبدوا
(Irina Lebedeva)
مدیر کل نگارخانه «ترتیاکوف» دولتی روسیه
کارمند علمی نگارخانه از سال ۱۹۸۵، دارنده نشان افتخار فرهنگ روسیه،
۲۴ بهمن- دلو ۱۳۹۲
در آستانه افتتاح بازیهای المپیک سوچی، دبیر کل سازمان ملل متحد ضمن ادای احترام به سنن المپیک، با صدور بیانیه ای خواستار دفن همه «شمشیرهای جنگ» در دوره بازیها شد. سند سازمان ملل متحد یادآوری می کند، که قانون متارکه المپیک در یونان باستان، ناظر بر آتش بس میان همه طرفهای متخاصم در مدت بازیها بود. اما هجوم رسولان آمریکا و اتحادیه اروپا به کییف، حمایت آشکار آنها از مخالفان ضد دولتی در «میدان اروپا»، حکایت از آن می کند، که از نظر سازماندهان «تشنجات اخیر» جنگ سرد در اوکراین، چیزی بنام مقررات المپیک وجود ندارد.
از میان اقدامات قابل توجهی که غرب در هفته های اخیر بعمل آورده، نه تنها تمرینات ناتو در کاربست عملی ماده مهاجم ۵ معاهده واشنگتن، نه فقط تهدید کنگره آمریکا مبنی بر اعمال تحریمها علیه دولت اوکراین در صورت اقدام به برخورد قانونی با محرکین اغتشاشات، بلکه جلسه دسامبر (۲۰۱۳) پارلمان اتحادیه اروپا، که در آن اروپا اعضای احتمالی «دولت موقت اوکراین» را برای اولین بار معرفی کرد، بیش از همه چشمگیر بودند…
جلسات علنی با فعالان اپوزیسیون دولت اوکراین «از میدان تا پارلمان اروپا»، که رسانه های جهانی با سکوت خیره سرانه از کنار آن گذشتند، برای درک بهتر طرحهای وسیعا بکار بسته شده رایج در ساقط کردن دولتهای قانونی، دارای اهمیت خاصی می باشند.
جلسه با سخنرانی ربکا هرمس، رئیس فراکسیون «سبزها» در پارلمان اروپا شروع شد، اما صحنه گردان اصلی «میدان اروپا» در استراسبورگ نه او، بلکه سرکرده دیگر همان فراکسیون «سبزها» در پارلمان اروپا، دانیل کوهن بندیت، بازیگر شورشهای ماه مه ۱۹۶۸ فرانسه برای سرنگونی شارل دوگل بود. آن هنگام هنوز اروپا سر و صدای جهانی دفاع از حقوق فواحش را بلند نکرده بود، ولی، در طرح کوهن بندیت، بر «انقلاب جنسی» تأکید شده بود که «آزادی توان جنسی انسان با خصوصیات انحرافی را بمنظور تقویت اعتراضات جوانان» در نظر می گرفت. خود شورشگر سابق، که پس از شورشهای فرانسه به وطن خودش، آلمان اخراج گردید، چیزی نمانده بود بدلیل ماجراهای بچه بازی یا تخیلات خود، خودش را از نمایندگی در پارلمان اروپا محروم سازد. هنگام کار در مهد کودک در آلمان، او کتابی در باره «شوخی های کوچک» خود با کودکان منتشر ساخت. زمانی که کوهن بندیت خود را نامزد نمایندگی در پارلمان اروپا کرد، مخالفان این کتاب افشاگری کردند، هیاهو براه افتاد و این فرد انقلابی را به بچه بازی متهم نمودند، اما پرونده با این توضیح که محتویات زشت و تکاندهنده کتاب، محصول «تخیلات مؤلف» بوده، بسته شد.
خلاصه، برای او، نه بعنوان قهرمان شورشهای ماه مه ۱۹۶۸ فرانسه و طرفدار سرسخت سرنگونی رژیمهای لیبی و سوریه، تقبل نقش سرپرست «انقلابیون» اوکراین در ارتقاء به اولین پله در پارلمان اروپا مهم است. هنوز نسل کهنسال شورشیان فرانسه، شاید فراموش نکرده اند که در هنگام طرح کوهن بندیت دایر بر بازگرداندن «یهودیان شورشی صادره از آلمان» به مراکز تحصیل، چگونه آنها همصدا فریاد می زدند: «ما همه، یهودیان آلمان هستیم». امروز این قالب تحریک آمیز به شعار «ما همه اوکراینی هستیم»، در دهان نمایندگان کراوات نارنجی کنگره آمریکائیان تبدیل شده است. بعدا، همه آنها گرجستانی خواهند بود… اکنون کشورهای «جامعه جهانی» سعی می کنند «الگوی تغییر» را در قالب نئونازیسم عرضه نمایند…
در همان ابتدای مراسم افتتاح انجمن امنیت، رئیس جمهور آلمان، یواخیم گائوک اعلام کرد، که زمان آن است که میهن او خود را از «احساس گناه» بخاطر جنگ جهانی دوم برهانیم، در ممانعت از مناقشات بین المللی قاطعانه مشارکت نمائیم و «زمانیکه کار به اتخاذ تدابیر شدید و رجوع به آلمان برسد، باید اصول را کنار بگذاریم». بگفته رئیس جمهور آلمان، «به رژیمهای خشن نباید اجازه پنهان شدن در پشت اصول حق حاکمیت ملی و عدم مداخله داده شود». همین عقیده را وزیر دفاع آلمان، اورسولا فون دِر لاینر با بیان اینکه «موضع جهانی آلمان عبارت از مداخله مسئولانه در هر مناقشه ای میباشد که ضروری تشخیص دهد»، تکرار کرد.
این تصور پیش می آید، که آلمان در آغاز دور جدید تقابل ژئوپلیتیک سعی می کند بر قاطعیت تهاجمی آمریکا پیشی بگیرد. فصاحت بی سابقه بوکسور ویتالی کلیچکو در یک کنفرانس معتبر، که آلمانها آشکارا خارج از استعداد او تنظیم کرده بودند، ناشیانه از جون کری وزیر خارجه آمریکا که همراه با آرسن یاتسنیوک «طرح مارشال جدید» برای اوکراین را تنظیم کرده است، سبقت گرفت…
مباحثه روسیه با «دوستان» غربی در کنفرانس مونیخ بسیار گویا بود. حمله نمایشی به «مداخله یکجانبه» روسیه در امور داخلی اوکراین فضای نسشت «دوستان خودخوانده لیبی» و سپس «دوستان سوریه» را دوباره احیاء کرد. بی تردید، انجمن کنونی نمایش «دوستان اوکرئین» با ویژگی ثابت حاکمیت خیالی دوگانه و نادیده گرفتن حاکمیت قانونی آن از سوی «جامعه جهانی» را در کنفرانس مونیخ تمرین کردند. ویتالی کلیچکو، آرسن یاتسنیوک و پطر پاراشنکو بعنوان یکی دیگر از اعضای گروه شریک در «دولت موقت» از نوع دولتهای کودتایی به نمایش مونیخ دعوت شده بودند. علت عدم دعوت اولگ تیاگنیبوک ضد یهودی به نمایشهای استراسبورگ و مونیخ قابل درک است. همچنین واضح است که چرا پرسش ولادیمیر پوتین از نشست «اتحادیه اروپا- روسیه» در خصوص سکوت در مقابل حمله نئونازیها به اوکراین، که بار دیگر از طرف سرگئی لاوروف در کنفرانس مونیخ مطرح گردید، همچنان بی پاسخ ماند. سرگئی لاوروف پرسید: «تحریک شورشهای خیابانی که روز بروز شکل خشن تری بخود می گیرد، چه قرابتی با ترویج اصول دمکراسی دارد؟ پس چرا صدای تقبیح کنندگان اشغال ادارات دولتی که تا کنون در کنترل خود دارند، به دسته های پلیس حمله می برند، آنها را تحریک می کنند، شعارهای نژادپرستانه، ضدیهودی و ناسیونالیستی سر می دهند، شنیده نمی شود؟ چرا بسیاری از سیاستمداران برجسته اروپا که در کشور خود پاسخ کوچکترین تخلف از قانون را با سرکوب شدید می دهند، عاملان چنین اقداماتی را تشجیع می نمایند»؟ پاسخ این سؤالها را خوانندگان می توانند در اثر تحقیقی دانیل گانسر تحت عنوان: «ارتش سرّی ناتو- عملیات گلادیو و تروریسم در اروپای غربی» بیابند.
سیاستمداران غربی و رسانه های جهانی در خصوص بیگانه ستیزی افراطی نئونازیهای اوکراین کاملا سکوت می کنند. شگفت آور است که انسانهای معقول، در آمریکا که جای خود دارد، حتی در اسرائیل هم با سر و صدای زیاد از «چماقداران ضد یهودی» حمایت می کنند. (کارل مارکس، فیلسوف، جامعه شناس، تاریخدان، اقتصاددان و اندیشمند انقلابی می گوید: تاریخ دو بار تکرار می شود: بار اول، بصورت فاجعه (تراژدی)، بار دوم، بصورت مضحکه (کمدی)… حمایت اسرائیلی ها از چماقداران ضدیهودی، یادآور حوادث ناگوار کشتار یهودیان بدست نازیهای آلمان است که اتفاقا با برنامه ریزی و تأمین مالی انجمن صهیونیستی انگلیس برهبری روچیلدها اجرا شد. مترجم) تناقض؟ ابدا. این، نمایش نوبتی تکبر آنگلوساکسونها و شرکای آنها، اطمینان آنها به «ویژگی عقلانی» خود، به برتری خود، به قابلیت خود در «مدیریت هرج و مرج» است. این اتکاء نوبتی آنها بر تروریستهای «معتدل»، به عاملان قتل وحشیانه سفیر آمریکا در بنغازی، به همان «تروریستهای میانه رو» دست پرورده آمریکا، هیچ چیزی به پدیدآورندگان سناریوهای تحریک آمیز نیاموخت. در خود آمریکا آتش مباحثات دایر بر طرد اکید سیاستهای لاس زنی با چنین «متحدانی» زبانه می کشد. مباحثات زمانی که در آخر ماه ژانویه سال جاری، «ارزیابی» جیمس کالاپر، مدیر اطلاعات ملی آمریکا «از خطر» منتشر شد، به نقطه غلیان خاصی رسید. ارزیابی کالاپر نشان می دهد، که خطر تروریسم برای آمریکا، نه تنها در طول ۱۰ سال گذشته کاهش نیافته، بلکه، مشکلات جدی دیگری هم بوجود آورده است. جوّ ضد آمریکائی بعد از انقلابات عربی بشدت در جهان عرب تقویت شده، «پس از انقلاب»، گرایشات بسوی حق حاکمیت ملی و حل و فصل مناقشات منطقه ای بدون مشارکت آمریکا تحکیم یافته است.
ادامه دارد…
اتحاد آلمان- باندریها علیه اوکراین
اتحاد آلمان- باندریها(۱) علیه اوکراین

ولادیسلاو گولویچ
(Vladislav gulevich)
فارغ التحصیل دانشکده زبانهای خارجی دانشگاه کیرواگراد،
مفسر سیاسی هفته نامه «ساعت اوج»،
عضو گروه کارشناسان نشریه سیاست خارجی «مسائل بین المللی»
سرچشمه:
http://www.fondsk.ru/news/2014/02/01/germano–banderovskij–sojuz–protiv–ukrainy-25517.html
مترجم: ا. م. شیری
http://eb1384.wordpress.com/2014/02/08/
۱۹ بهمن- دلو ۱۳۹۲
گذشته از اینکه مراسم خاک بر سر کردن بعلامت تقبیح گذشته نازیستی آلمان به یک تشریفات سیاسی در برلین تبدیل گردیده است، همدلی پشت پرده محافل حاکمه آلمان با جنبش نئونازیهای اوکراین جزء جدایی ناپذیر سیاست شرقی جمهوری فدرال آلمان را تشکیل می دهد…
اطلاعات در این مورد بسیار کم است. اغلب در این باره اطلاع دارند که ویتالی کلیچکو، تحت الحمایه آنگلا مرکل است. حزب «ضربه» یا (مشت)، دست پخت استراتژیستهای سیاسی بنیاد کنراد آدئنائور می باشد. این تشکیلات از بودجه دولتی آلمان تأمین مالی می شود. توجهات زمانی به کلیچکو معطوف شد، که وارد کردن «مرد» قادر به اجرای وظیفه مأمور آلمان به هرم قدرت اوکراین بعنوان هدف تعیین گردید. روزنامه های آلمان او را با عنوان «مرد ما در کیف» می نامند(۲).
در زمانهای اخیر برلین فعالانه به سمت شرق روی آورده است. فشار جدید آلمان در پوشش گفتمان دمکراسی بیان می شود، ولی ماهیت آن تغییر نکرده است. تغییرناپذیری الزامات «یورش به شرق» و موضع فعال برلین در رابطه با «میدان اروپائی»، و حمایت از اقدامات ویرانگرانه مخالفان اوکراینی، و فشار بر رئیس جمهور، یانوکویچ مدلل گردیده است.
ویتالی کلیچکو با حرکت متقابل به قیم خود پاسخ می دهد. اخیرا این سخنان بر زبان او جاری شد، که تشکیلات اوکراینی متحد ارتش ورماخت در زمان جنگ کبیر میهنی برای استقلال اوکراین می جنگید و باید بجای مفهوم «جنگ کبیر میهنی»، عبارت «جنگ جهانی دوم» بکار برده شود تا آن از دور خارج گردد.
اما جالب توجه این است که برلین تماسهایش را تنها به کلیچکوی «میانه رو» محدود نمی کند. در اوایل سال ۲۰۱۲، یعنی مدتها پیش از دامن زدن به ناآرامی های کیف، اعضای احزاب مخالف اوکراین، از جمله آنها اولگ تیاگنیبوک، فرمانده لشکر اس اس «گالیتسین»، توسط همان بنیاد کنراد آدئنائور به میزگردی در کیف دعوت شدند. بگفته شرکت کنندگان آلمانی این میزگرد، در جریان گفتگوها، آینده مخالفان اوکراین مورد بحث و مذاکره قرار گرفت. آیا گروه ملی گرایان افراطی «آزادی» موظف نیست اقدامات خود برای موفقیتهای آینده در انتخابات ماه اکتبر سال ۲۰۱۲ را به رسم معمول مذاکره با شرکای آلمانی خود تبدیل نماید؟ جالب توجه اینکه بلافاصله پس از انتخابات ماه اکتبر، کلیچکو و یاتسنیوک به گروه ملی گرای افراطی «آزادی» پیوستند و همراه با تیاگنیبوک، یک «اژدهای سه سر» در «میدان اروپا» ظاهر شد (۳).
بنیاد کنراد آدئنائور یک ساختار نزدیک به اتحاد دمکرات- مسیحی، حزب تحت رهبری آنگلا مرکل است. روزنامه نگاران از مدتها قبل فاش کردند که صدراعظم آلمان «مربی ویتالی کلیچکو» می باشد. دمکرات- مسیحی ها به تعبیر برخی سیاستمداران اتحاد دمکرات- مسیحی با آرامش بسوی برقراری مناسبات نزدیک با گروههای ملی گرای افراطی مانند «آزادی» پیش می روند.
اینک دو تشکیلات آمریکایی مجرب در کار سازماندهی «انقلابات رنگی»، یعنی نهاد بین المللی جمهوریخواهان و مؤسسه دمکراتیک ملی نیز به برگزارکنندگان آن دیدار با اپوزیسیون اوکراین ملحق شده اند. جون مک کین، سناتور آمریکایی مدیر نهاد بین المللی جمهوریخواهان، می باشد که تفاهم نامه همکاری سیاسی، او را با ویتالی کلیچکو پیوند می دهد. مؤسسه دمکراتیک ملی را مادلن اولبرایت، فردی بشدت خشن مدیریت می کند. هر دو مؤسسه که راهنمای «احساسات انقلابی» در کشورهای منتخب برای این هدف محسوب می شوند، بطور مستقیم با دولت آمریکا کار می کنند. تماس «عقابهای» آمریکا با ملی گرایان افراطی اوکراین دیگر سرّ نهان نیست، و دعوت به گسترش چنین تماسها اغلب بگوش می رسد(۴).
دیدار بعدی مقامات بلندپایه آلمان با اولگ تیاگنیبوک در ماه آوریل سال ۲۰۱۳ سر گرفت. همان وقت سفیر آلمان با رئیس «آزادی» دیدار و گفتگو کرد. در این دیدار، تیاگنیبوک ضرورت تقبیح سیاست رئیس جمهور یانوکوویچ، و همچنین کمک به امر رو در رویی با «رژیم ضد اوکراینی» را خواستار شد.
بدین ترتیب، تکیه بر محافل راست افراطی را برلین دیگر امری شرم آور برای خود حساب نمی کند. کاملا در توان استراتژیستهای آلمان بود که تیاگنیبوک و کلیچکو را به جهات مختلف سوق دهند، ولی بجای این، برلین برای وحدت مخالفان میانه رو و اپوزیسیون تندرو در یک جبهه کوشش کرد. بخصوص اینکه، مقامات آلمان از ارتباط راستگرایان اوکراین با فعالان حزب ملی- دمکراتیک آلمان که پس از سال ۱۹۴۵ پدید آمد و بسیاریها آن را بعنوان یک سازمان اصیل نئونازی تعریف می کنند، اطلاع دارند. اعضای گروه ملی گرای افراطی «آزادی» بارها مهمان حزب ملی- دمکراتیک آلمان بوده اند و روزنامه ملی- دمکراتهای آلمان، با کمال گستاخی، مصاحبه سرگئی نادال، شهردار شهر ترنوپل مبنی بر «گسترش منافع اروپا بکمک اوکراین تا مرز روسیه» و عدم متوقف کردن آن تا مرز لهستان با اوکراین را بطور مکرر انتشار دادند (۵).
شاید، برای تحقق مفاد اساسی سیاست شرقی جمهوری فدرال آلمان رادیکالیزه کردن جامعه اوکراین بمفهوم ملی گرایی آن شرط لازم محسوب می شود. برلین اتحاد کیف و مسکو را بمثابه مانع اصلی ممکن در شرق ارزیابی می کند. آلمان مجددا، مثل بار قبل، به مرزهای آن رسیده است. توان اقتصادی بالقوه آن از چهارچوبه ای که آنگلوساکسونها بموقع خود نفوذ آلمان در اروپا را دفع کردند، خارج شده است. آلمانها بار دیگر بطرف شرق حرکت می کنند، و آنها در کمال آمادگی به سمت بخوبی آشنا برای خود هجوم آورده اند.
توضیحات و منابع
۱)– باندریها، یک سازمان ملی گرایان افراطی اوکراین (جنبش باندری) است، که با نام بنیانگذار آن، استپان آندریووچ باندرا، تروریست، جاسوس آلمان، یکی از طراحان ترور وزیر کشور لهستان، برانیسلاو پراتسکی، معروف است.
استپان آندریووچ باندرا پس از ترور وزیر کشور لهستان زندانی و در دادگاه ابتدا به مرگ و سپس به حبس ابد محکوم گردید. با اشغال لهستان توسط ارتش آلمان نازی، در ماه سپتامبر سال ۱۹۳۹از زندان آزاد شد و سازمان تحت رهبری او در جنگ کبیر میهنی در کنار ارتش آلمان بر علیه اتحاد شوروی جنگید. باندریها برای تجزیه مناطق غربی اوکراین به پایتختی لووف می جنگیدند و هنوز هم می جنگند. مترجم
2) «Unser Mann in Kiew» (Junge Welt, 23.11.2013)
3) «Die Expansion europäischer Interessen» (www.german-foreign.-policy.com, 29.01.2014)
4) «Getting it Right on Ukraine: Realpolitik vs. Wishful Thinking» (СЕРА, 28 January 2014)
5) «Nationalistische Töne» (BNR.de, 20.12.2013)
فاشیست های اوکرائینی ـ بخشی از نطفه فاشیستی اروپا
چندین ماه است که ظاهراً در واکنش به خودداری رئیس جمهور اوکرائین ویکتور یانوکوویچ از امضاء قرارداد همکاری با اتحادیه اروپا که از جانب بسیاری از ناظرین سیاسی گام اول برای پیوستن به اتحادیه اروپا است، اعتراضاتی توسط نیروهای اپوزیسیون و پشتیبانان آن در اوکرائین صورت میگیرد. این اعتراضات تا ١٧ ژانویه سال جاری نسبتاً مسالمتآمیز بود تا اینکه اعتراض کنندگان خود را به چماق، کلاهخود و کوکتل مولوتف مسلح نمودند و با خشونت زیاد علیه پلیس دست به حمله زدند، ابنیه دولتی را تسخیر کردند و هرچه و هرکه را که هوادار دولت پنداشتند مورد ضرب و شتم قراردادند و به ویژه در خیابانهای کیف ویرانیهای شدیدی به جای گزاردند.
این افراطیون چه کسانی هستند و از چه جهان بینی پیروی میکنند؟
این جنبش سیاسی Pravy Sektor یعنی «بخش راست» نام دارد و از گروههای مختلف شدیداً ناسیونالیستی، دست راستی تا فاشیستی ، از جمله حزب آزادی Swoboda، «میهنپرستان اوکرائین»، «مجمع ملی اوکرائین ـ مدافع استقلال ملی» UNA-UNSO و «سهگوش» Trizub تشکیل میگردد. این سازمانها حول جهانبینی شدیداً ضدروسی، ضدخارجی و ضدسامی گردهم آمدهاند. علاوه برآن آنها مشترکاً «سازمان ناسیونالیستهای اوکرائین» را که توسط استپان باندهرا، همدست بدنام نازیها تاسیس شد، که به طور فعال علیه اتحاد شوروی میجنگید و در برخی از بدترین اعمال هولناکی که در جنگ دوم جهانی رخ داد سهیم بود، مورد ستایش قرار میدهند.
در حالی که اپوزیسیون سیاسی مایل است با دولت اوکرائین مذاکره نماید، دست راستی ها مردم را به مبارزه خشونتآمیز در خیابانها فرامیخوانند. درست با همان خشونت بیرحمانهای که «پیراهن قهوهایهای هیتلر» و یا «فاشیستهای موسولینی» عمل میکردند، این گروهها نیز کوشش میکنند مسئله وفاداری سیاسیاقتصادی را به مبارزه قدرت برسر ادامه بقاء اوکرائین مبدل سازند، که آنها به عنوان «ناسیونالیست» گویا خیلی مشتاق آنند.
تصاویر آتشسوزیها در کیف، گروههای زورگیر در Lwow و اغتشاش فزاینده در سطح کشور به وضوح نشان میدهد، که مذاکرات مورد نظر تظاهرکنندگان میدان مایدان، هدف اصلی آنها نیست. بیشتر مسئله برسر این است که آیا فاشیستهای اوکرائینی پیروز میشوند و یا شکست خواهند خورد. ایالات متحده آمریکا تاکنون کلیه گروههای اپوزیسیون را بدون ملاحظه جهتگیری سیاسی آنها مورد پشتیبانی قرار داده است. اوائل دسامبر نمایندگان دستگاه سیاسی حاکم مانند جان مککین و یا ویکتوریا نولاند در کنار تظاهرکنندگان در میدان مایدان حضور پیداکردند.
هرچند که در روزهای اخیرا خصلت واقعی بخش عمده تظاهرکنندگان آشکار شده است، با اینحال طبقه حاکمه ایالات متحده و دیگر کشورهای غربی اقدامات خشونتبار فاشیستها را محکوم نکرد. برعکس نمایندگان کشورهای غربی با گروههای دستراستی ملاقات کردند و آنها را «بیخطر» طبقهبندی کردند. به دیگر سخن، ایالات متحده آمریکا و همپیمانانش با سکوت، گسترش و ادامه خشونت را پذیرا میشوند، زیرا که امیدوارند از این طریق سریعتر به هدف اصلی خود، یعنی تغییر رژیم نائل گردند.
در کوشش برای گسیختن اوکرائین از منطقه نفوذ روسیه این اولین بار نیست که ایالات متحده آمریکا، اتحادیه اروپا و ناتو با فاشیستها دست به یکی میکنند. در آمریکای لاتین ایالات متحده آمریکا طی سالها با کمک گردانهای مرگ شبهنظامی ـ فاشیستی میلیونها نفر را ربود و به قتل رساند. برای بیثبات ساختن اتحادجماهیر شوروی با کمک نظامی تسلیحاتی و پول آمریکا در افغانستان گروه عمیقاً ارتجاعی مجاهدین ایجاد شد که بعدها به سازمان القاعده متحول گردید.
همینطور در لیبی و اخیراً در سوریه جهادیون افراطی توسط ایالات متحده و همپیمانانش با اسلحه و پول در مبارزه علیه دولتهائی که موردپسند آمریکا و اسرائیل نیستند مورد پشتیبانی قرار گرفتند. ناظرین سیاسی نازکبین مدتهاست که خط قرمزی را در این روال تشخیص دادهاند: اگر بتوان از نظر ژئوپولیتکی نفعی برد، آمریکا همیشه حاضر است با راستهای افراطی و فاشیستها همکاری کند.
وضعیعت در اوکرائین بسیار نگران کننده است، زیرا که ناآرامیهای سیاسی میتواند این کشور را که ٢۵ سال پیش از اتحاد شوروی جدا شد، تکهتکه کند. ولی رشد فاشیسم در اوکرائین بخشی از مسئله نگران کننده دیگری است. فاشیسم در دیگر کشورها نیز در جستجوی قدرت است.
فاشیسم بخش وسیعی از اروپا را تهدید میکند
رشد راست افراطی در اوکرائین را نباید به طور مجزا مورد بررسی قرار داد. این امر در چارچوب روندی رخ میدهد که در دیگر کشورهای اروپائی و همین طور در سطح جهان نیز ملاحظه میشود و اساس دمکراسی را تهدید میکند.
سیاست اقتصاد ریاضتی که از طرف ترویکا (صندوق بینالمللی، بانک مرکزی و کمیسیون اتحادیه اروپا) به یونان تحمیل شد، اقتصاد این کشور را فلج کرده و به رکود اقتصادی انجامید که برای این کشور بسیار بدتر از بحران اقتصادی جهانی برای ایالات متحده آمریکا بود. به ویژه از اینرو چون «طلوع فجر طلائی» به سومین قدرت سیاسی کشور مبدل گردید.
این حزب فاشیستی که نفرت هسته ایدئولوژیکی آن است، ضد سامی، ضدخارجی و ضد فمینیستی است و از طرف دولت آتن به عنوان تهدید جدی همبستگی اجتماعی برآورد میشود. چون یکی از هواداران این حزب یکی از خوانندگان راپ را با چاقو به قتل رساند، دولت یونان رهبران حزب را دستگیر کرد. اکنون روند بازرسی و تحقیق علیه حزب در جریان است، ولی پایان این روند هنوز معلوم نیست.
حزب طلوع فجر طلائی فاشیستی از این رو بسیار خطرناک است، زیرا که آژیتاسیون و تبلیغ علیه اروپا و برنامه ریاضت اقتصادی در این کشور از نظر اقتصادی ویران شده، مورد پسند مردم میباشد. مانند دیگر جنبشهای فاشیستی قرن ٢٠ طلوع فجر طلائی خشم مردم را به سمت بزهای کفارهکش هدایت میکند. این حزب مهاجرین مسلمان و افریقائی را مسئول بسیاری از مشکلات یونان قلمداد میکند.
در دوران مشکلات اقتصادی دامن زدن به نگرانیهای غیرمنطقی شیوهمطلوبی برای منحرف کردن انظار از مشکلات اصلی است. هرچند رهبری طلوع فجرطلائی دستگیر شد ولی نمایندگان این حزب کماکان در مجلس حضور دارند و یا خود را نامزد مقامات دولتی مثل شهرداری آتن میکنند. هرچند که پیروزی انتخاباتی آنان غیرمحتمل به نظر میرسد، ولی با نتایج مثبتی که در نظرپرسیها به چشم میخورد، بیرون انداختن فاشیسم از یونان مشکلتر خواهد شد.
اگر این پدیده تنها به یونان و اوکرائین محدود باشد، نمیتوان از گرایشی سخن گفت که تمامی قاره اروپا را تهدید میکند. ولی متاسفانه میتوان شاهد افزایش قدرت احزاب مشابه در تمام اروپا بود، حتا اگر علناً ادا و اطوارهای فاشیستی به نمایش نمیگذارند. در اسپانیا حزب مردم که کورس ریاضتی را دنبال میکند، قوانین شدیدی را که حق آزادی بیان و آزادی تظاهرات را محدود می سازد وضع کرده و به پلیس دستور داده که سختتررفتار کند.
در فرانسه «فرون ناسیونال» به رهبری «مارین له پن» مسلمانان و مهاجرین افریقائی را سپر بلا کرد و در دور اول انتخابات ریاست جمهوری قریب ٢٠درصد آرا را کسب نمود. همینطور «حزب برای آزادی» درهلند با تبلیغات خود علیه مسلمانان و مهاجرین توانست به سومین قدرت در پارلمان این کشور ارتقاء یابد. در کشورهای اسکاندیناوی احزاب کاملاً بی اهمیت و مبهم ناسیونالیستی در انتخابات هربار نقش بزرگتری به دست میآورند. ساده بگوئیم: این روند نگران کننده است.
علاوه برآن باید گفت که ایالات متحده آمریکا خارج از اروپا نیز با گروههای کم و بیش فاشیستی همکای میکند. مثلاً کودتاهائی که توسط دست راستیها در پاراگوئه و هندوراس رخ داد، کم و بیش علناً مورد پشتیبانی آمریکا قرار گرفت، زیرا که آمریکا همواره کوشش کرده تا چپها را در آمریکای لاتین سرکوب کند. باید به خاطر داشت که در جنبش اعتراضی در روسیه آلکسئی ناوالنی و هواداران ناسیونالیست او نیروی غالب هستند. آنها به عنوان «روس اروپائی» دارای پیشداوریهای نژادپرستانه هستند و خود را نسبت به مسلمانان و دیگر مهاجرین از جمهوریهای سابق شوروی برتر میشمارند.
این نمونه و نمونههای دیگر، چهره بسیارکریه سیاست خارجی آمریکا را، که همواره کوشش میکند از مشکلات اقتصادی و ناآرامیهای سیاسی سلطه آمریکا را گسترش بخشد، عیان میکند.
در اوکرائین «بخش راست» مبارزه را از دور میز به خیابانها کشید؛ در حال حاضر درآنجا کوشش میشود تابه رویای استپان باندهرا جامعه عمل پوشانده شود: اوکرائینی، خالی از روسها، یهودیان و بقیه «ناخواندهها». چون که این متعصبین مورد پشتیبانی آمریکا و همپیمانانش قرار دارند، خطر بسیار بزرگتری برای دمکراسی هستند تا یانوکوویچ و دولت هوادار روسیه او. اگر اروپا و ایالات متحده آمریکا خطر رویش فاشیستی را به زودی درک ننمایند، ممکن است که بار دیگر نیز همه چیز دیر باشد.
از اوکرائین چه خبر؟
دنیای جوان
درگیری باندها
تارنگاشت عدالت
هیچ دلیل وجود ندارد که به عنوان کمونیست خواستار موفقیت اعتراضات مایدان (اوکرائین) بود. در بهترین حالت این یک جنبش لیبرالی است ولی با نگاهی واقعبینانه یک جنبش ناسیونالیستی میباشد و در نهایت به شدت به شکوفائی فاشیستهای اوکرائینی انجامیده است.
ولی در عین حال به عنوان یک کمونیست نیز نمیتوان خوشحال بود، که پلیس اوکرائین شّر این آفت را بکند. زیرا آنچه را که پلیس به عنوان نظم قانونی مورد دفاع قرار میدهد، نظم قانونی ١٠ یا ١۵ الیگارش است که کشور را بین خود تقسیم کردهاند، در حالی که توده مردم در شرایط سخت فقر به سر میبرد. اوکرائینی که بعد از جنبش مایدان وجود خواهد داشت ناسیونالیستتر از قبل خواهد بود. فاشیستهای عضو حزب آزادی و «بلوک راست» میتوانند قبای شهادت برتن کنند و عزم جزمی را که آنها در مقابله با پلیس به نمایش گزاردند، مطمئناً خارج از جمع اعضای حزب افراد بیشتری را به خود جلب کرده است.
اگر چه که میتوان خوشحال بود که دشمن اصلی داخلی که در کیف نشسته حداقل موقتاً شکست خورده؛ میتوان «خوشحال» بود که روسیه هرچند با مخارج زیاد، ولی با امتیاز برنده شده. ولی اگر بخواهیم به عنوان یک کمونیست نقش ژئوپولیتیکی ایفاء کنیم در مرحله اول به این معنی خواهد بود که موضع خود را وابسته به موسساتی نمائیم که دارای موضعی کاملاً متفاوتی نسبت به مسئله رهائی از استثمار و سلطه هستند.
اعتراضات در اوکرائین از همان ابتدا به بیماری عدم توجه به مسائل اجتماعی و یا برخورد ناسیونالیستی مبتلا بود. اگر یانوکوویچ توانسته تاکنون خطر را از سر خود دور بدارد، صرفاً به این خاطر است که جنبش تاکنون به مناطق صنعتی اوکرائین در شرق کشور رسوخ نکرده. تظاهرکنندگان تاکنون هرگز کیفیت زندگی کارگران معدن در معادن پرخطر ذغال سنگ در «دونباس» و یا پرستاری را که به زور برای کار تبعید شده، معلمی که با حقوق ناچیز در «اودسا» مشغول به کار است و یا کارگری را که برای صادرات اوکرائین به روسیه در «خارکف» عرق میریزد، مرکز توجه خود قرار ندادهاند. بورژوازی مرفه کیف، آکادمیسینهای جوان «توئیتر»باز و کنشگران «فیسبوکی» همگام با ناسیونالیستهای چاقوکش از غرب اوکرائین که از نظر اقتصادی بیاهمیت است، ائتلاف کارائی برای به لرزه درآوردن ستونهای قدرت الیگارشها ارائه نمیکنند. فریاد کشیدن «مرگ بر باند حاکم» تنها راه را برای باند بعدی میگشاید. اعتراضات اوکرائینی که درمورد مسائل اجتماعی کر و کور است به درگیریهای بیفرجام نظامی با دولت خواهد انجامید و در این زمینه چیزی برای پیروزی موجود نیست. ولی ظاهراً برای سیاستمداران اپوزیسیون مسئله تنها تغییر قدرت است: اکنون باید باند آنها به قدرت برسد. پس از درگیریهای سهمگین هفته اخیر، باز تهدید کردن به ادامه حمله، راه مستقیم برای رسیدن به جنگ داخلی را میگشاید. آیا آقایان گلیچکو و دیگران واقعاً خواستار جنگ داخلی هستند؟ درگذشته هم پیش آمده بود که سیاستمداران محافظهکار تصور میکردند، میتوانند آشوبگران فاشیست را تحت کنترل خود درآورند.
مربیان آمریکائی ویتالی کلیچکو
الکساندر ساوچنکو(Alexsandr Savchenko)
این دیگر به یک سنت در اوکراین مسنقل تبدیل شده، که هیچ وزارتخانه یا اداره دولتی، هیچ حزب سیاسی دارای نماینده در مجلس، غیر از حزب کمونیست، وجود ندارد که در آنجا «آمریکائیان آرام»، یا آلمانیها راه و رسم اداره این کشور را به سیاستمداران و مقامات اوکراین نشان ندهند.
و اگر ویتالی کلیچکو به مقام ریاست جمهوری اوکراین برسد، مشکل بتوان این سنت را منسوخ کرد. حتی آنوقت این بیماری در تمام ابعادش عود خواهد کرد. با فقدان هر گونه دانش ضروری برای اداره دولت، کلیچکو ناگزیر به یک اسباب بازی در دست آن کسانی بدل خواهد شد، که او را به قلّه هرم دولتی هُل می دهند و در پشت «تاج و تخت» او پنهان می شوند. مشاوران آمریکائی هم که حزب «ضربه» را اداره می کنند، جزو آنها خواهند بود. جالب توجه است، که این مشاوران ظاهر کارکنان شرکتی هستند که در تماسهای کلیچکو با کنگره و سازمانهای دولتی آمریکا نقش واسطه را بازی می کنند، و همچنین، در مقر او بعنوان مشاور در امور سازماندهی انتخابات ریاست جمهوری پیش از موعد اوکراین به فعالیت مشغولند…
در زمانهای اخیر، بگفته راستیسلاو پاولنکو، استژیست سیاسی حزب «ضربه»، حزب با شرکت آمریکائی PBN که در عرصه کار باصطلاح تخصصی ارتباطات راهبردی در بازارهای روسیه، اوکراین و سایر کشورهای مشترک المنافع مشغول است، کار کرده است. همانطور که در تارنمای PBNذکر شده، عرصه های کلیدی کار شرکت عبارتند از «ارتباطات سازمانی و بحرانی؛ رابطه با جامعه و همکاری با ساختارهای دولتی؛ تأمین مالی ارتباطات و رابطه با سرمایه گذاران».
با توجه به اینکه اشخاصی مثل گئورگی آگانوف، سخنگوی مطبوعاتی سابق میخائیل گارباچوف، و برنارد ساچر، رئیس هیئت مدیران شرکت سرمایه گذاری «آلفا- کاپیتال» عضو هیئت مدیره PBN هستند، کاملا می توان گمان کرد، که PBNیکی از آن ساختارهای غربی است که مثل زالو به جمهوریهای پساشوروی چسبیده و با استفاده از رابطه خود با مقامات عالیرتبه دولتی و کار و کسب بزرگ، از این جمهوریها به بانکهای آمریکائی پول پمپاژ میکند.
دفتر این شرکت را در اوکراین، مایرون واسیلیک، تبعه آمریکا، کارمند اسبق وزارت امور خارجه، عضو هیئت ناظران بنیاد «آورآسیا»- مرتبط با سازمان جاسوسی آمریکا،عضو هیئت ناظران مرکز بین المللی مطالعات امیدبخش، که با پول جورج سورس تأسیس شده، اداره می کند. تهیه متن پیشنویس قرارداد منطقه آزاد تجاری بین اوکراین و اتحادیه اروپا، که رئیس جمهور اوکراین آن را بعنوان تهدید منافع ملی کشور ارزیابی کرد، اتفاقا، یکی از خدمات این مرکز می باشد.
ماریا اینوا، نماینده مجلس اعلای اوکراین (رادا) از حزب «ضربه» از سال ۲۰۱۲، همسر واسیلیک است. واقعا هم درک این مسئله مشکل است، که بازای کدام خدمات او از جایگاه یک کارفرمای کوچک و مشاور نماینده مجلس در سال ۲۰۰۵، ناگهان به جایگاه مشاور رئیس جمهور اوکراین(!) و سپس، به مقام کارمند دفتر او ارتقاء پیدا کرد. برای درک این واقعیت، لازم است بدانیم رئیس دفتر PBN بعد از «انقلاب نارنجی» در اوکراین چه امکاناتی در اختیار داشت.
پس از تأسیس حزب «ضربه»، شرکت PBN به کار با تیم ویتالی کلیچکو مشغول شد، رابطه او را با کاخ سفید، کنگره، وزارت خارجه و شورای امنیت ملی آمریکا کمک تنظیم کرد. دیدار رئیس حزب و معاون او از واشنگتن را شرکت PBN سازمان داد. اتفاقا همین شرکت بود که کلیچکو را که برخورد عصبی بویژه به هر چیز مرتبط با روسیه وجه تمایز او می باشد، به سناتور جون مک کین، و همچنین، به تعدادی از کارکنان وزارت خارجه و شورای امنیت ملی آمریکا وصل کرد.
رئیس دفتر کمپانی رئیس دفتر کمپانی PBN در اوکرائین، ضمن کمک به ویتالی کلیچکو در برقراری روابط لازم با ساختارهای آمریکائی، اساسا به فیونا هیل، آشنای قدیمی و همکار سابق خود در بنیاد «آورآسیا»، وابسته به ارتجاعی ترین جناح نئومحافظه کاران آمریکا متکی بود. از قضا او بعد از حمایت همه جانبه از اقدامات وهابیون در چچن، توجیه حادثه تروریستی در بیسلان، و سخنرانی در جلسه استماع کنگره آمریکا برعلیه شناسائی گروه اسلامگرای «حزب التحریر» بعنوان گروه تروریستی شهرت یافت. در سالهای ریاست جمهوری جورج بوش کوچک، فیونا هیل در مقام کارشناس ارشد مسائل روسیه و آورآسیادر شورای امنیت ملی آمریکا انجام وظیفه می کرد. او پیوند تنگاتنگی با مهاجران اوکراینی دارد و خود را دوست بزرک اوکراین می شمارد (البته فقط بخش ناسیونالیستی آن).
بدین ترتیب، اگر ویتالی کلیچکو در مسند ریاست جمهوری بنشیند (و واشنگتن، صرفنظر از اینکه گونه های آرسن یاتسنیوک و اولگ تیاگنیبوک چقدر گل بیاندازد، در هر حال، به این راه سوق می دهد)، امکانات شرکت PBN حداقل کمتر از دوره ریاست جمهوری ویکتور یوشنکو در اوکراین نخواهد بود. ممکن هم هست، نه. زیرا، بگفته کوست باندارنکو، متخصص علوم سیاسی اوکراین، حزب «ضربه» بتازگی با کمپانی دیگر آمریکائی- Greenberg Quinlan Rosner (GQR) همکاری می کند.
کمپانی Greenberg Quinlan Rosner (GQR) یک شرکت باز هم بزرگتر در زمینه ارائه خدمات مشاوره است، که در بیش از ۸۰ کشور جهان فعالیت می کند. به همان کارهایی که شرکت PBN انجام می هد، مشغول است. اما شاید، وجه تمایز عمده GQR با کمپانی PBN این باشد که اساسا همچون تشکیلات مایرون واسیلیک به سمت حزب دمکراتها بیشتر تمایل نشان می دهد تا حزب جمهوریخواهان آمریکا.
تصمیم به تعویض یک مربی آمریکائی با دیگری، احتمالا به این دلیل بود، که هر چه کارها در جهت انتخابات ریاست جمهوری اوکراین بیشتر پیش میرود، همانقدر حزب «ضربه» بیشتر می فهمد، که ویتالی کلیچکو باید پیش از همه به دمکراتهای آمریکا اتکاء نماید تا او را در سال ۲۰۱۵ در کاخ سفید «هدایت» کنند. بدین ترتیب، سمتگیری بطرف GQR که هنگام کارزار انتخاباتی ریاست جمهوری آمریکا از بیل کلینتون و در دوره بعدی، از آلگور حمایت کرد و در انتخابات کنگره و انتخاب رؤسای ایالات به کمک حزب دمکرات شتافت، یک گام منطقی بود.
حضور کمپانی GQR در اوکراین و البته، در همه حریم پساشوروی تازگی ندارد. مثلا، در سال ۲۰۰۷، این کمپانی با «حزب اوکراین ما» همکاری می کرد. این همکاری نتایج رقت انگیزی برای حزب در پی داشت. اما، ظاهرا، روابط قبلی در انتخاب همکار جدید برای حزب «ضربه» نقش داشتند. اگر چه کارزار انتخاباتی قبلی کمپانی GQR در اوکراین با عدم موفقیت روبرو شد، اما، بنظر می رسد لحظه های بیاد ماندنی از همکاری در حافظه شرکای اوکراینی و آمریکائی باقی مانده است. آنها می توانند با «قطع» بودجه کارزار انتخاباتی حزب سرگرم باشند. چه کسی می داند؟ رمز و رازهای بزرگی در فنون سیاسی هر تیم منسجم هم می تواند وجود داشته باشد.
علاوه بر این، کمپانی GQR موفقیتهائی هم در کار تبلیغات انتخابات ریاست جمهوری و پارلمانی در یکسری از کشورها، از جمله در رومانی، آلمان و انگلستان، جائی که رابطه GQR با محافل دولتی و سیاسی کما فی السابق حفظ شده، بدست آورده است. و این، محدوده امکانات GQR در ارائه خدمات به رئیس جمهور آینده اوکراین را مشروط بر اینکه همه امور بر وفق مراد ویتالی کلیچکو پیش برود، تا حد محسوسی گسترش می دهد. حداقل برای مدت معینی. کمپانی GQR چگونه میخائیل سآکاشویلی را بقدرت رساند، و سپس راه و رسم آمریکائی اداره گرجستان را به او آموخت، در اینجا، در گرجستان جلو چشم ماست.
همه اینها چه ارمغانی برای اوکراین بهمراه خواهند آورد، هنوز گفتن آن دشوار است. ممکن است، اوکراین نیز همچو گرجستان یک میدان انقلاب دیگر از سر بگذراند. اما نباید به این عادت کرد. برای اینکه ابقاء یا تعویض مربیان آمریکائی در همه حال، فقط یک نتیجه در پی دارد و آن، آسیب دیدن کشوری که این مربیان «طرز زندگی» را به آن می آموزند.
ویتالی کلیچکو در حضور جون مک کین
پی نوشت مترجم:
در باره حوادث روزها و هفته های اdent:13.5pt;direction:rtl»>در باره حوادث روزها و هفته های اخیر اوکراین، که بدنبال برگزاری اجلاس ش.رای امنیت و همکاری اروپا در کیف در اول ماه دسامبر و امتناع دولت اوکراین از امضای توافقنامه ایجاد منطقه آزد تجاری بین اتحادیه اروپا و اوکراین شروع شد، صدها مقاله و مطلب بزبانهای مختلف، بخصوص، بزبان روسی نوشته و منتشر شده و همواره در صدر اخبار و گزارشات رسانه های جمعی بوده است. این حجم عظیم مطالب و گزارشات مختلف را بجرأت می توان با حجم تحلیل و ارزیابی ها از هجوم غرب و ناتو به یوگسلاوی، افغانستان، عراق، لیبی، سوریه مقایسه کرد.
از میان همه این مطالب، بنظرم، علاوه بر مقاله حاضر، دو مطلب بیش از همه جالب توجه است. اولی، نوشتاری است بقلم آقای محمد چابکی با عنوان «تخریب مجسمه لنین، مشکل اجتماعی اوکراین را حل نمی کند!» در این نشانی: «http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=57193» و دومی، نامه دبیر کل حزب کمونیست اوکراین به احزاب کمونیست جهان است تحت عنوان «تلاش اتحادیه اروپا برای تغییر رژیم در اوکراین» در این نشانی «http://www.tudehpartyiran.org/2013-12-03-22-37-25/2362-2013-12-17-11-12-06».
مقاله آقای چابکی را صرفنظر از اینکه به مداخلات گسترده خارجی در حوادث اوکراین نپرداخته، شاید بتوان یکی از جامع ترین و کاملترین تحلیل و بررسیها از این حوادث دانست. اما نامه دبیر کل حزب کمونیست اوکراین به احزاب کمونیست جهان را با توجه به اینکه فقط نصف حقیقت را بیان کرده (بی توجهی رژیم حاکم به خواستهای توده ها و سرپیچی از برگزاری همه پرسی پیشنهادی حزب کمونیست) و بر نصف دیگر حقیقت (مداخلات گسترده خارجی)، بطور کلی چشم فرو بسته و تنها دولت اوکراین را مسبب و مقصر حوادث پیش آمده می داند، در واقع میتوان در ردیف سنگین ترین ضربات به افکار عمومی، هم در داخل و هم در خارج از اوکراین رده بندی کرد. چرا که بیان نصف حقیقت و کتمان نصف دیگر آن بی هیچ توضیح و تفسیر اضافی، بمعنی گریز از واقعیت و چشم پوشی بر تمام حقیقت است.
در همه حال، نمیتوان این واقعیت را از نظر دور داشت، که امروز جمهوری اوکراین یکی دیگر از آوردگاههای دو قطب سیاسی- اقتصادی- اجتماعی جهان: قطب غرب، متشکل از امپریالیستهای آمریکا، اروپا و اقمار و مستعمرات کهنه و جدید آنها در یک طرف و در طرف دیگر، قطب در حال تکوین و تکامل «شرق» با نقش آفرینی روسیه و چین است. حضور بسیاری از وزرا، وکلا، مقامات دولتی و حزبی و حتی همه سفرای کشورهای قطب اول در جمهوری اوکراین، از جمله، سناتور فاشیست آمریکا، یکی از قاتلان مردم ویتنام، جون مک کین، گیدو وستروله وزیر خارجه آلمان و بسیاری دیگر در میان معترضان ناسیونالیست و غربگرای اوکراین و نطقهای آتشین آنها در تجمعات معارضان، همچنین، پرچمها، نشانها، سمبلها و آرمهای فاشیسم و اتحادیه اروپا در دستها و سینه های معارضان، این مدعا را ثابت می کند.
اما ویتالی کلیچکو «رهبر» اعتراضات اخیر در اوکراین که نویسنده همین مقاله روابطه او با نهادها و موسسات آمریکائی را مورد بررسی قرار داه، کیست؟ او یک بوکسور سنگین وزن اوکراینی و فهرمان رشته های بوکس و کیگ بوکس کشور و جهان و معلم ورزش است. ویتالی کلیچکو ۴۳ سال دارد و از سال ۲۰۰۳ یک بنگاه خیریه بنام «بنگاه خیریه برادران کلیچکو» را اداره می کند. حجم پول صرف شده این «بنگاه» برای «امور خیریه»، بنوشته مطبوعات اوکراین، به میلیونها دلار بالغ می شود. اگر چه او کاری به سیاست نداشت، ناگهان در «انقلاب نارنجی» سالهای ۲۰۰۴- ۲۰۰۵ شرکت کرد و پس «پیروزی» ویکتور یوشچنکو، بلافاصله بمقام مشاور رئیس جمهور اوکراین برگزیده شد. پس از تأسیس حزب «ضربه»، در سال ۲۰۱۲ بنمایندگی از این حزب به مجلس قانونگذاری اوکراین راه یافت. هم اکنون ریاست فراکسیون حزب «ضربه» در مجلس ملی اوکراین را بر عهده دارد.
نقش آفرینی ویتالی کلیچکو در حواث اوکراین، بار دیگر این واقعیت را تأئید می کند که امروز ورزش نه تنها در خدمت تندرستی اجتماعی نیست، بلکه، به یک ابزار تحمیق نسلهای جوان جان بدر برده از حمله مافیای مواد مخدر و به یک وسیله بسیار پر سود برای سرمایه داران «بی کارخانه» تبدیل شده و خود ورزشکاران عمدتا بخدمت مافیای جنایات سازمانیافته، بویژه، تشکیلات جهنمی فراماسونری- صهیونیستی در آمده اند. در همین رابطه، ترکیب تیمهای ورزشی، خرید و فروش ورزشکاران، برگزاری مسابقات پیاپی ورزشی- از بازیهای المپیک (تابستانی و زمستانی) گرفته تا مسابقات شهری، استانی، کشوری، منطقه ای، قاره ای و جهانی بسیار قابل تأمل است.