بیش از ۱۰۰ میلیون عضو به وضوح برای حزب صحبت می کنند.

پرتاب موشک حامل چینی “چنگ‌دو ۳بی” از پایگاه فضایی تیان‌یوان در سال ۲۰۰۸. این موشک مخصوص حمل ماهواره‌های ارتباطی به مدار زمین طراحی شده است. جمهوری خلق چین از سال ۱۹۵۶ یک برنامه فضایی دارد. در این برنامه، استفاده از فضا برای توسعه کشور در مرکز توجه قرار داشته است. دولت‌های چینی بارها از شرکت در یک “مسابقه فضایی” با ایالات متحده خودداری کرده‌اند.



هلموت ایشه، گوتینگن، درباره وظایف ساختمان سوسیالیستی

منتشر شده در دوران ما ارگان حزب کمونیست آلمان

ترجمه مجله هفته



بسیار متاسفم که نمی‌توانیم بدانیم «کلاسیک‌های ما» کارل مارکس، فردریش انگلس و ولادیمیر لنین چگونه در مورد موقعیت ژئوپلیتیکی جهان امروز موضع می‌گرفتند. جهان امروزی که در کشورهایی مانند چین، ویتنام، کره شمالی، کوبا و لائوس، که یک حزب کمونیست زمام امور را در دست دارد، و مردم را به سوی سوسیالیسم هدایت می‌کند و آن را شکل می‌دهد.

تقریباً همه این کشورها خود را سوسیالیست می‌دانند، اما از سوی دیگر مالکیت خصوصی ابزار تولید را مجاز می‌دانند. این امر ظاهراً برای بسیاری از اعضای حزب کمونیست آلمان (DKP) با هم سازگار نیست. البته این سوال نیز مجاز است که «آیا جمهوری دموکراتیک آلمان یک کشور سوسیالیستی بود؟» اما با طرح این موضوع از موضوع تعیین شده بسیار دور می‌شود.

راهی طولانی

حال چگونه می‌توانیم به هدف مشترک خود یعنی سوسیالیسم دست یابیم؟ به نظر من برای پاسخ به این سوال، ضروری است که با وضوح تمام، همه قطعیت‌هایی را که کلاسیک‌ها در مورد سوسیالیسم به ما داده‌اند، بررسی کنیم. آنچه آنها به ما داده‌اند، یک آموزه مقدس نیست! زیرا نمی‌توان انکار کرد که جهان پس از مارکس، انگلس و لنین نیز همچنان می‌چرخد و به توسعه خود ادامه می‌دهد. تغییرات سریعی – تغییرات ژئوپلیتیکی – در حال انجام است که ممکن است هنوز توسط هر رفیق درک نشده باشد. همچنین ممکن است که ما همچنان به یک دگم چسبیده باشیم.

تا سال ۱۹۹۰، برای ما کاملاً غیرقابل انکار بود: مالکیت عمومی ابزار تولید و دیکتاتوری پرولتاریا – اینها معیارهایی بودند که کلاسیک‌های سوسیالیسم استخراج کرده بودند. همه چیز خیلی ساده بود: اتحاد جماهیر شوروی راه را پیش می‌برد و ما دنبال می‌کردیم. و اکنون؟ چگونه باید با چین برخورد کنیم؟

نه در روسیه قدیم و نه در چین پیش از انقلاب، نه در کوبا و نه در ویتنام، نمی‌توان یک نظام اجتماعی سوسیالیست را بر اساس یک صنعت مدرن بنا کرد. فئودالیسم و همچنین بورژوازی متعاقب آن، شرایط فاجعه‌باری را به جای گذاشتند – و احزاب کمونیست باید این شرایط را اکنون بدون مشکل، بدون سرمایه موجود، به شرایط بهشتی تبدیل کنند؟ فرض کردن این امر احمقانه است.
بنابراین، آنها چاره ای جز این نداشتند که در ابتدا، با توجه به شرایط موجود، برای تأمین معیشت مردم تلاش کنند. یعنی، آنها باید سرمایه داری را به تدریج (این یک مسیر بسیار طولانی است) به یک نظام اجتماعی سوسیالیستی تبدیل کنند. در این میان، مشکل فقدان یک پرولتاریا توسعه یافته در سطح اجتماعی و حرفه ای مطرح شد، که بر اساس دانش و تجربه خود از فرآیند تولید سرمایه داری، قادر به بر عهده گرفتن و توسعه تولید می بود. چنین پرولتاریایی در چین وجود نداشت. بخش عمده جمعیت کشاورزان و بی سواد بودند (یا هر دو مشخصه در یک شخص). باید سوسیالیسم را با نیروهایی که در اختیار داشت، ایجاد کرد. زیرا جایگزینی وجود نداشت، اگر نمی خواستند شرایط قدیمی را که به تازگی از طریق انقلاب ها و جنگ های آزادی بخش سعی در فرار از آن داشتند، دوباره زنده کنند. این امر – به طور ضمنی گفته می شود – برای همه کشورهای دیگر نیز که به سوی سوسیالیسم حرکت می کردند، نیز صدق می کرد. هر کس که بخواهد، می تواند در لنین (مقدمه نپ) مطالعه کند.

علاوه بر این، می خواهم به طور خلاصه به تلاش های دائمی دولت های سرمایه داری اشاره کنم که با جنگ، تحریم ها و پایگاه های نظامی در اطراف این کشورها، توسعه این کشورها را در توسعه عقب نگه می دارند یا حتی همه چیز را به عقب باز می گردانند.

۸۰۰ میلیون نفر از فقر نجات یافتند

در دهه ۱۹۷۰، چین به سرمایه غربی باز شد. هدف دولت چین به رهبری حزب کمونیست، توسعه اقتصاد خود برای تغذیه جمعیت رو به رشد سریع بود. زیرا سوسیالیسم نه تنها یک ایده است، بلکه امید به زندگی بهتر نیز هست. و کمونیست های چینی به دنبال بهترین راه بودند. عقب نشینی هایی وجود داشت، پیشرفت هایی وجود داشت. دو قدم جلو، یک قدم عقب.

امید به سوسیالیسم، به یک زندگی بهتر باید روزانه تأیید شود، در غیر این صورت سوسیالیسم مانند هر نظام اجتماعی دیگر حمایت مردم و در نتیجه مشروعیت خود را از دست می دهد. فقر برای هیچ چیز و سیستمی خوب نیست. چین اهمیت سرمایه گذاری به عنوان پیش شرط توسعه اجتماعی را به طور چشمگیری نشان می دهد. هیچ جا ورود سرمایه چنین موفقیت های عظیمی را به همراه نداشته است مانند در جامعه ای که خود را سوسیالیست می داند و توسط حزب کمونیست رهبری می شود. این امر برای ویتنام نیز صادق است.
اکنون که توسعه چین مطابق انتظارات پیش نمی‌رود، «غرب ارزشی» تلاش می‌کند رشد اقتصادی این کشور را کند و حتی به طور کامل متوقف کند. تبلیغات غربی مردم خود را تبدیل یک مشت احمق می‌کند. به آنها القا می‌شود که سوسیالیسم به معنای فقر است! و سپس چین در مدت زمانی تاریخی، حدود ۸۰۰ میلیون نفر را از فقر مطلق نجات می‌دهد. تبلیغات غربی خود را با شرایط وفق می‌دهد و اکنون القا می‌کند که تنها مالکیت خصوصی در چین باعث این پیشرفت عظیم شده است. نباید این تصور ایجاد شود که حزب کمونیست و کوشش مردم چین علت این پیشرفت و این ثروت هستند.

اما مارکسیسم-لنینیسم مالکیت خصوصی را شیطان می‌داند. پس سیاست چین باید اشتباه باشد. من این رویکرد را «تفکر تعصبی» می‌نامم، زیرا متفکران کلاسیک ما به عنوان شاهدان عینی برای این کار چندان مناسب نیستند. من سعی می‌کنم آن را توضیح دهم:

انباشت سرمایه برای ایجاد یک صنعت مدرن ضروری است، اما نه سرمایه‌داری. این دو را باید از هم تفکیک کرد. چین قبل از جریان سرمایه از کشورهای سرمایه‌داری تولید می‌کرد و صنعت و جامعه خود را توسعه می‌داد. اتحاد جماهیر شوروی نیز تولید خود را پس از ویرانی‌های جنگ جهانی دوم بدون هیچ سرمایه غربی بازسازی کرد و این حتی با وجود تهدید نظامی پرهزینه ناتو و سایر پیمان‌های ضد کمونیستی بود.

سرمایه‌گذاری خارجی، به طور کلی سرمایه‌گذاری، توسعه را تسریع می‌کند، اگر نخواهیم در عقب‌ماندگی باقی بمانیم. اما انباشت سرمایه نمی‌تواند نیروی کار و خلاقیت انسان را جایگزین کند.

بنابراین، انباشت سرمایه برای ایجاد و گسترش تولید مهم است. اما به همین دلیل، وجود سرمایه‌داران و سرمایه‌گذاری‌های آنها با سرمایه‌داری یکسان نیست. فقط به نظر می‌رسد که با ورود یا اجازه سرمایه‌داران، سرمایه‌داری نیز وارد چین شده است. اما این توهم است. این فقط ظاهر است، نه ماهیت توسعه.
نظر من این است که کمونیست‌های چین به خوبی می‌دانند که این یک رقص روی تیغ است، اما من هیچ نشانه‌ای از لغزش به سمت روابط سرمایه‌داری نمی‌بینم، زیرا اگرچه سرمایه خصوصی برای ایجاد شرکت‌های خصوصی در یک جامعه‌ای که در حال حرکت به سمت سوسیالیسم است، جریان دارد. این برای بسیاری از رفقا غیرقابل درک و مغایر با آموزه‌های خالص است. برای بسیاری، این معادل خیانت به سوسیالیسم است، و آنها به همین ترتیب به توسعه چین واکنش نشان می‌دهند. بسیاری از آنها چین را به همین دلیل «سرمایه‌داری دولتی» می‌نامند. آنها نیز فقط ظاهر را می‌بینند، نه جوهر را.

ملت چین دیگر نمی‌تواند از مسیر خود با نیروی نظامی منحرف شود. اتحاد جماهیر شوروی فروپاشیده نیز نمی‌توانست با نیروی نظامی از سوسیالیسم خود منحرف شود. اینکه این کار بدون سرمایه خارجی که برخی از رفقا آن را بسیار مورد نفرت قرار می‌دهند نیز انجام می‌شود، در دهه ما آنرا۱۹۹۰ به طرز وحشیانه‌ای مشاهده کردیم. از خروشچف در سال ۱۹۵۶ تا گورباچف خائن به سوسیالیسم. اما برخلاف اتحاد جماهیر شوروی که به آن خیانت شد، چین از مزیت بزرگ اقتصاد بسیار توسعه‌یافته‌تری (به جز صنعت تسلیحات) و منابع مالی مرتبط با آن برخوردار است. ما نباید این را نادیده بگیریم.

طبقه کارگر و حزب تعیین‌کننده هستند

می‌خواهم به این نکته نیز اشاره کنم که در تمام شرکت‌های چینی – از جمله شرکت‌های خصوصی چینی و همچنین تمام شرکت‌های خارجی – سلول‌های کمونیستی نصب و مجاز شدند. کارگران کمونیست بنابراین امکان کنترل عالی دارند و می‌توانند بر کل کارکنان تأثیر بگذارند. در هیچ کشور دیگری در دو سال گذشته به اندازه چین اعتصاب نشده است.

اما حتی رفقا، که خطرات را احساس می‌کنند و نگرانی‌های زیادی را ابراز می‌کنند، فقط به آنچه اگر یک قدم از مسیر منحرف شوندمی‌تواند اتفاق بیفتد، اشاره می‌کنند، زیرا علیرغم پیشرفت‌های اقتصادی و اجتماعی عظیم، توسعه غیرقابل برگشت نیست، همانطور که در اتحاد جماهیر شوروی و کشورهای سوسیالیستی برای مدت طولانی فکر می‌شد. این امنیت فریبنده بود، همانطور که تاریخ نشان داده است. سوسیالیسم سابق با الگوی شوروی حتی پس از ۷۰ سال بقا، فروپاشید و مجبور شد جای خود را به سرمایه‌داری بدهد، زیرا حزب از هوشیاری برخوردار نبود و این منجر به یک انقلاب همه‌جانبه شد.
در برابر این، هیچ نظام سیاسی مصون نیست و مخالفان سیاسی سوسیالیسم در پایگاه‌های امپریالیستی، هر کاری که از دستشان برآید، انجام خواهند داد تا در چین، مسیر حرکت به سوی سوسیالیسم را تغییر دهند، حتی اگر با استفاده از ابزارهای جنگی باشد. اما این تلاش‌ها به نتیجه نخواهد رسید.

اما در چین امروز، جایگاه کارگران در کارخانه‌ها و تأثیر طبقه کارگر اهمیت دارد. چنین چیزی در هیچ شرکتی در کشورهای سرمایه‌داری وجود ندارد. بنابراین، روابط قدرت جدید و همچنین ماهیت جامعه و دولت کاملاً واضح می‌شود. بیش از ۹۲ درصد از جمعیت از عملکرد حزب کمونیست حمایت می‌کنند. بیش از ۱۰۰ میلیون عضو، زبان روشنی صحبت می‌کنند، یعنی: ماهیت دولت و جامعه سوسیالیستی است و خواهد ماند.

Be the first to comment

پاسخی بگذارید