
گلوبال تایمز
ترجمه مجله هفته
مناقشه اسرائیل و فلسطین بر اساس نفرت آغاز شد، که همچنان تشدید خواهد شد و حل آن را برای نسلهای آینده دشوارتر خواهد کرد. حملات تروریستی ۱۱ سپتامبر توسط نفرت تحریک شد و آمریکاییها میپرسند: چرا آنها آمریکا را دوست ندارند؟ حتی یک کتاب پرفروش بینالمللی برای توضیح این موضوع وجود داشت – چرا مردم آمریکا را دوست ندارند؟ (نوشته ضیاءالدین سردار و مری وین دیویس).
میتوان دشمن را ساخت تا به خودی ها انگیزه داد، اما این امر بهطور حتم اعتماد متقابل را تضعیف کرده و دشمنی را تحریک میکند، تا زمانی که هر دو طرف خود را دشمن تلقی کنند پتانسیل ایجاد یک تشدید استراتژیک وجود دارد. اما دشمنی لزوماً نفرت فوری ایجاد نمیکند، مگر اینکه دشمنی منجر به جنگ شود. نفرت توسط جنگ و مرگ تحریک میشود. در اعماق نفرت، صلح به یک رویای دوردست تبدیل میشود. بروس ریدل، دانشمند بنیاد بروکینگز در ایالات متحده، در ۲۷ ژوئیه ۲۰۲۰ در مقالهای با عنوان “۳۰ سال پس از آغاز “جنگهای بیپایان” ما در خاورمیانه، هنوز پایانی در کار نیست” به این موضوع اشاره کرد.
پس از جنگ جهانی دوم، ایالات متحده ۱۳ جنگ با مقیاسهای مختلف در سراسر جهان انجام داد که هفت مورد از آنها مربوط به خاورمیانه بود. در سال ۲۰۰۱ ایالات متحده جنگ افغانستان را آغاز کرد که تا اوت ۲۰۲۱ ادامه داشت. در مارس ۲۰۰۳، ایالات متحده دروغی را ساخت و منتشر کرد که صدام حسین سلاحهای کشتار جمعی را پنهان میکند و با این کار آغاز یک جنگ همهجانبه در عراق را توجیه کرد. از سال ۲۰۱۴، ایالات متحده درگیر یک سری جنگها علیه یمن، عراق، لیبی و سوریه بوده است که در آنها به صورت نظامی مداخله میکند.
منطقه خاورمیانه قبلاً از خصومت و نفرت رنج میبرد که عمیقاً در مناقشه تاریخی بین تمدن غربی و اسلامی ریشه دارد. با جنگ غزه، خاورمیانه دوباره از خشم پر شده است. این خشم نه تنها متوجه اسرائیل، بلکه متوجه وفادارترین حامی اسرائیل، ایالات متحده نیز است. کشتیهای جنگی و پایگاههای ایالات متحده مستقر در خاورمیانه میتوانند هر زمان در این درگیری درگیر شوند و به مبلغ نفرت تبدیل شوند.
واشنگتن نتوانست تصمیمی متعادل بین حمایت از “انتقام” اسرائیل و تسکین بحران انسانی در نوار غزه بگیرد. سیاستمداران آمریکایی حتی جرات ذکر کلمه “آتشبس” را نداشتند. واشنگتن از سایر کشورها میخواهد که “به قوانین بینالمللی پایبند باشند”، اما در مورد مسئله فلسطین، اسرائیل قطعنامههای سازمان ملل را رعایت نکرده است.
ایالات متحده هنوز قدرتمندترین کشور جهان است، اما اگر دیگر نمیتواند صلح ایجاد کند، فرسایش رهبری و سلطه آن اجتنابناپذیر است. بنابراین، تهدید بحران فعلی برای ایالات متحده بسیار بیشتر از چالش ادعایی ناشی از ظهور چین است. این توهم که چین دارای یک استراتژی جامع برای بیرون راندن یا پیشی گرفتن از ایالات متحده و به دست گرفتن رهبری در نظم جهانی است، توسط استراتژیستهای واشنگتن که حتی چین را نمیفهمند، به عنوان یک مسئله مرگ و زندگی برای ایالات متحده مطرح میشود. آنها فراموش میکنند که آسیب واقعی برای رهبری آمریکایی در نفرتی است که آنها پیوسته پرورش میدهند.
ایالات متحده عمدتاً به قدرت نظامی خود برای حفظ نظم تکیه کرده است. با این حال، تعهد آنها به توسعه یکپارچه ناکافی است. حتی اگر چنین تعهدی وجود داشته باشد، اغلب با استانداردهای ایدئولوژیکی عظیم همراه است که منجر به حاشیهنشینی مداوم برخی از ملتها و گروههای جمعیتی میشود. این امر به تبعیت از درگیریها در خاورمیانه کمک میکند.
پس از اینکه ایالات متحده رقابت ادعایی چین با ابتکار کمربند و جاده را تشخیص داد، ابتکار “راه ابریشم جدید” خود را راهاندازی کرد. اما برنامهریزی واشنگتن برای این استراتژی هنوز بر حفظ رهبری خود و ایجاد تعادل با رقبا متمرکز است، نه بر تسهیل توسعه مشترک و فراگیر.