
نویسنده: فدور لوکیانوف
ترجمه مجله هفته
سرنوشت فلسطین، سرزمین مقدس ادیان بزرگ جهان، نه تنها از قرنها، بلکه از هزارهها پیش در کانون حادترین فرآیندهای اجتماعی و سیاسی قرار داشته است. اما اگر به دوران باستان بازنگردیم و فقط بر دوران مدرن تمرکز کنیم، متوجه خواهیم شد که مسئله فلسطین در تمام پیچیدگیهای خود، چکیده سیاست بینالمللی قرن بیستم را تشکیل میدهد. احتمالاً در حال حاضر شاهد پایان این سیاست و نتایجی هستیم که به بار آورده است.
این پارادایم شامل مهمترین وقایع قرن گذشته است، که احتمالاً با جنگ جهانی اول آغاز شد، که منجر به فروپاشی امپراتوریهای اروپایی و ترسیم مجدد اساسی مرزها شد. در پی جنگ جهانی اول، اندیشه خودانتخاب در سراسر خاورمیانه، از جمله در فلسطین که توسط اقوام مختلف به عنوان میهن خود تلقی میشد، رواج یافت.
جنگ جهانی دوم با کابوسهای هولوکاست، قدرتهای پیشرو جهان را بر آن داشت تا ضرورت ایجاد یک دولت یهودی را در نظر بگیرند، که شکلگیری آن از ابتدا موضوع درگیریهای شدید بود. این بخشی از «جنگ سرد» با تقسیم حوزههای نفوذ و دخالت ناشی از آن در کشورهای منطقه توسط قدرتهای بزرگ بود. جهان دوقطبی به خاورمیانه آرامش نیاورد، بلکه سلسلهای از درگیریهای مسلحانه را به راه انداخت، اما چارچوبی را برای جلوگیری از گسترش غیرقابل کنترل حمایت بینالمللی فراهم کرد.
تغییر پارادایم
در پایان جنگ سرد، پارادایم حاکم بر مسئله فلسطین نیز تغییر کرد. ایالات متحده دیگر به اندازه گذشته به اسرائیل وابسته نبود و کشورهای عربی به تدریج قدرت خود را باز مییافتند. این امر به افزایش تنشها در منطقه منجر شد و منجر به شکست تلاشهای متعدد برای دستیابی به صلح شد.
آینده اسرائیل
در این شرایط، آینده اسرائیل در بلندمدت تضمین نشده است. این کشور دیگر نمیتواند به حمایت کامل و توجه ایالات متحده متکی باشد. اسرائیل باید سریع یاد بگیرد، زیرا مزیت برتری آن که از زمان نسلکشی به آن تکیه کرده است، دیگر تضمین قابل اعتمادی برای بقای آن نیست.
با پایان جنگ سرد، همه برای مدتی باور داشتند که آرامش و عدالت برقرار خواهد شد. این امر سرانجام منجر به روند صلح شد که در سال ۱۹۹۴ با جایزه صلح نوبل به اوج خود رسید. ایجاد دو دولت در فلسطین که در سال ۱۹۴۸ اعلام استقلال کرده بود، به عنوان هدفی قابل دستیابی تبلیغ شد و تحقق آن با جدیت دنبال شد. با این حال، به زودی مشخص شد که این طرح زیبا طراحی شده به دلیل شرایط تاریخی و اجتماعی-سیاسی منطقه شکست خواهد خورد و پیشروی اولیه برای خودمختاری ملی فلسطینی به یک کشور کامل منجر نشد. آنچه در پی آمد، رکود مبتنی بر ریاکاری عمومی بود – هیچ کس روند را متوقف نکرد، اما پیشرفتی نیز حاصل نشد. آخرین نوآوری بزرگ، «انتخابات آزاد دموکراتیک» بودند که در سال ۲۰۰۶ به اسرائیل و تشکیلات خودگردان فلسطین تحمیل شدند.
در آن زمان، آمریکاییها معتقد بودند که با معرفی دموکراسی در خاورمیانه، همه مشکلات این منطقه حل خواهند شد. در اینجا علت بلای جان حماس در شکل فعلی آن نهفته است – ابتدا ایالات متحده انتخاباتی را که توسط جنبش مقاومت اسلامی برنده شد، تحمیل کرد و سپس خود از پذیرفتن نتایج خودداری کرد. تصرف قدرت خشونتآمیز بعدی حماس در نوار غزه، دقیقاً همان حائلی را ایجاد کرد که در این ماه از آن به اسرائیل حمله شد.
چکیده اصلی تاریخ متغیر صدساله این است که همه چیز، اگر نه تحت دیکتاتوری، اما تحت مشارکت فعال نیروهای خارجی رخ داده است. ترکیب این نیروها تغییر کرده است، اما در هر ترکیبی، این بازیگران بودند که لحن را تعیین دادهاند. تغییری که اکنون رخ داده است این است که بازیکنان و نیروهای خارجی مجبور شدهاند به رویدادهایی که توسط نیروهای منطقهای آغاز میشود، واکنش نشان دهند. این واکنش بر اساس تجربیات جمع آوری شده است، اما دیگر مانند گذشته کار نمیکند. میزان خودتعیینی کشورهای منطقه (بگذارید آن را پیگیری منافع ملی به گونهای که آنها آن را درک میکنند) بسیار بالاتر از گذشته است. در همین حال، از ابزارهای اجباری که در قرن بیستم کار میکرد، برای کشورهای بزرگ در حال اتمام است.
به نظر میرسد که ایده ایالات متحده این است که از اسرائیل با وجود پیش بینی خطرناکترین اقدامات آن حمایت کند و به کشورهای عربی، به ویژه در خلیج فارس، اطمینان دهد که به محض آرام شدن اوضاع، به روال عادی باز خواهد گشت. علاوه بر این، باید از مداخله ایران جلوگیری شود و مشخص شود که این امر منجر به مداخله نظامی آمریکا خواهد شد. اگر تهران از این کار خودداری کند، بازگشت به مذاکرات برای آزادی وجوه و از سرگیری روابط غیرممکن نیست. سرانجام، باید تصمیمی برای بسته کمک مالی به همه مشتریان نظامی مهم ایالات متحده، یعنی اسرائیل، اوکراین و تایوان، تضمین شود که اجازه نمیدهد هیچ یک از آنها به طور جداگانه مسدود شود.
در حال حاضر، کل این طرح حساس به یک نخ ابریشمی آویزان است. و مشکل در اشتباهات سیاسی و دیپلماتیک خاص نیست، بلکه در ناتوانی اساسی در کنترل فرآیندها به همان شکلی است که ایالات متحده و کشورهای بزرگ به طور کلی به آن عادت دارند، زیرا آنها معتقدند که آنها اهرمهای هر کاری را در دست دارند. این یک تغییر سیستمی است که پیامدهای آن میتواند هر چیزی باشد.
انتقال از تنظیم خارجی منطقه به تعادل داخلی دردناک است و موفقیت قطعی نیست. مشکل اسرائیل این است که مزیت قدرت برتر آن که به مدت سه چهارم قرن به آن تکیه کرده است، دیگر ضمانت قابل اعتمادی برای بقای آن نیست. تعادل کلی در منطقه به نفع دولت یهودی تغییر نخواهد کرد و توجه حامی آن ممکن است توسط بحرانهای داخلی و خارجی دیگر منحرف شود. در همین حال، اورشلیم غربی تجربهای در دستیابی به توافقات بلندمدت با همسایگان خود بدون تکیه بر ایالات متحده ندارد.
بنابراین، سوال این است که آیا اسرائیلیها هنوز وقت دارند که یاد بگیرند به روشی جدید زندگی کنند.
این مقاله برای اولین بار توسط روزنامه Rossiyskaya Gazeta منتشر شد.
فیودور لوکیانوف سردبیر روسیه در امور جهانی، رئیس هیئت رئیسه شورای سیاست خارجی و دفاعی و مدیر تحقیقات باشگاه بحث بین المللی والدای است