خروشچف دروغ گفت، چرا؟ – علی پورصفر (کامران)

نگاهی به کتاب «خروشچف دروغ گفت» نوشته گرور فر، ترجمه بهمن تقیزاده

خروشچف دروغ گفت، چرا؟

علی پورصفر (کامران)

دانش و امید، شماره ۱۹، شهریور ۱۴۰۲

 

و سرانجام 50 سال بعد از سخنرانی محرمانه خروشچف در آخرین روز کنگره بیستم حزب کمونیست -24 فوریه 1956 – که یکی از بدترین تعارضات و شکاف‌های تاریخ زندگانی سوسیالیسم واقعاً موجود را در خود داشت و 45 سال بعد از آنکه با تصویب کنگره 22 حزب، مومیائی جسد استالین از موزه لنین خارج شد و پای دیوار کرملین در خاک رفت، و پس از آن‌که هزارها کتاب و مقاله و برنامه‌های دیداری و شنیداری در تحقیر و توهین به استالین و دستاوردهای دوران‌ساز دولت شوروی در روزگار حکومت او منتشر شد تا وجدان‌های انقلابی با نوعی احساس شرم، از عطوفت نسبت به آن پرهیز کنند و پس از ده‌ها سال ستایش از شجاعت خروشچف که بر اعتراضات جبهه آزادی – یعنی همان جبهه امپریالیسم و ارتجاع و فاشیسم – علیه استالین صحه نهاده بود، سرانجام کتابی با نام «خروشچف دروغ گفت » فراهم آمد که با صراحت از نادرستی‌های آن به اصطلاح سخنرانی محرمانه پرده برداشته و بالغ بر 61 مورد از دروغ‌های آشکار و نهان آن سخنرانی را برملا کرده است. گرور فرنویسنده این کتاب که خود استاد متخصص ادبیات انگلیس در دانشگاه ایالتی مونت کلر آمریکا و از پژوهش‌گران صاحب‌نام تاریخ شوروی به‌ویژه دوران استالین است، نخست برای پاسخ به تردیدهائی که مطالعه مجدد آن سخنرانی در او ایجاد کرده بود -تردیدهائی که اتفاقاً مخالفان سوسیالیسم و ژوزف استالین بیشتر و پیش‌تر متوجه آنها شده بودند -پژوهشی را با این توقع آغاز کرد که شاید روشن شود بخشی از اتهامات خروشچف علیه استالین مخدوش بوده است، اما حیرت‌زده دریافت که «کل آن سخنرانی محرمانه از جعلیات تشکیل شده… و خروشچف فقط در باره استالین و بریا دروغ نگفته بود و در واقع چیزی جز دروغ بر زبان نیاورده بود ».

به نوشته مؤلف، نسخه موجود این سخنرانی، متن دستکاری شده‌ای است که خروشچف روز اول مارس 1956 آن را به هیئت رئیسه حزب ارائه کرد. هیئت رئیسه نیز آن را پس از ویرایش دوباره در روز 7 مارس به حوزه‌های حزبی فرستاد. به نوشته آندره فونتن:… این گزارش هرگز در شوروی انتشار نیافت و فقط در شوراها و حوزه‌های حزبی قرائت شد. گورباچف نیز این سخنرانی را در بولتن اطلاعات کمیته مرکزی خوانده و آن را:… یک سخنرانی خصوصی و احساساتی و غیرعقلائی و فاقد برخورد تحلیلی و منطقی، ضعیف و به‌شدت ذهنی، توجیه‌گر و تقلیل‌دهنده فرایندها به رگه‌های شیطانی در شخصیت رهبر، نامیده است. اما گزارش او از واکنش مردم شوروی نسبت به این سخنرانی اهمیت بیشتری دارد: بسیاری از مردم عادی شوروی از تصفیههای دوره استالین حمایت میکردند چرا که به زعم شان استالین کسانی را مجازات کرده بود که مردم را سرکوب میکردند و میگفتند که آنها تاوان اشکهای ما را پرداخت کردند. با توجه به این گزارش تازه معلوم می‌شود که دلیل تأخیر 5 ساله در انتقال مومیائی استالین از موزه لنین به کنار دیوارهای کرملین چه بوده است.

چگونگی دستیابی دولت آمریکا به این سخنرانی هنور روشن نیست  (در جائی خوانده بودم که این متن از طریق دولت اسرائیل به آمریکا رسید) به نوشته فونتن، مخبر نیویورک تایمز در مسکو سه هفته بعد از سخنرانی به آن دست یافت و سپس به سازمان سیا رسید. وزارت امورخارجه آمریکا نیز در روز چهارم ژوئن همان سال آن را منتشر کرد.

شواهد معینی حکایت از دستکاری‌های بعدی در این متن دارد زیرا برخی اتهامات آن چنان پیش پا افتاده است که نمی‌تواند بخشی از توطئه سخنران علیه هدف باشد، نظیر اشاره به استیصال و یأس استالین پس از آگاهی از خبر حمله آلمان به شوروی در ساعت 30/3 صبح روز 22 ژوئن و انزوای چند روزه او در بیرون مسکو. در حالی که طبق دفتر ملاقات‌های کرملین، او از ساعت 45/5 صبح تا ساعت 25/4 عصر بالغ بر  29 ملاقات داشته و این ملاقات‌ها در روزهای بعد نیز تکرار شده است.

این دستکاری‌ها علی‌الاصول کار سازمان سیا و دولت آمریکاست و این تبهکاری‌ها، کمترین کار آنهاست. اینکه سازمان سیا و دولت آمریکا با اشتیاق مرتکب چنین بزهکاری‌هائی شوند، بدیهی است، اما انگیزه بزهکاری خروشچف در آن لطمه جبران‌ناپذیری که به جنبش بین‌المللی کارگری و سوسیالیستی جهان زد، چه بوده است؟ شاید همانی باشد که گورباچف در خاطرات خود گفته است: به نظر می‌رسد که خروشچف می‌خواست کیش پرستش یک شخصیت را با کیش پرستش یک شخصیت دیگر تعویض کند.

و بهتر از او که چنین گرایش فاسدی را ناشی از ذات استبدادپرور دولت شوروی می‌دانست، ارزیابی راجر کیران و توماس کنی از انگیزه‌های خروشچف است که او را یکی از نمایندگان گرایش به: مصالحه و سازش با امپریالیسم، لیبرالیسم، مالکیت خصوصی و بازار نامیده‌اند.

خروشچف چند سال بعد و در روز  11مارس 1963تحت فشار لایه‌هائی از افکار عمومی و حزبی اعلام کرد :… استالین به کمونیسم خدمت کرد و فردی کاملاً مؤمن بود اما چه فایده. مردمی که تحت رهبری استالین، به قدرت دوم اقتصادی جهان تبدیل شده بودند و با هدایت‌های او هیولای فاشیسم را درهم شکسته بودند، ده سال بعد از آن جانفشانی‌های حماسی ناگهان از زبان رهبران خود شنیدند که در تمام آن دوره سخت و طاقت‌فرسا ازکسی پیروی می‌کردند که خودهیولایی دیگر بود.

این وقوف کاذب، توده‌های مردم شوروی و افکار عمومی آن را از سیاست‌ورزی دور کرد و یا دست‌کم اینکه به بن‌بست تردید کشانید. انفعال حیرت‌انگیز مردم شوروی و حزب کمونیست و به‌ویژه احتیاط‌های زیان‌بار منتقدان گورباچف در برابر ترفندهای ضد حزبی باند او-علی‌الخصوص در برابرنشان دادن پر سروصدای تصاویر ساختگی از استالین و دوران او که حتی کسانی چون لیگاچوف را نیز به احتیاط وامی‌داشت – و تماشای خاموش پیشروی‌های دلقکی چون بوریس یلتسین در سال‌های 1987-1991، مرغوای کریهی بود که 35 سال بعد از آن سخنرانی به گوش جهانیان رسید.