
معرفی کتاب «خروشچف دروغ گفت»
بررسی «سخنرانی محرمانه» خروشچف علیه استالین
نویسنده: گرُوِر فِر
مترجم: بهمن تقیزاده
نشر هنوز، تیرماه ۱۴۰۲
دروغ تنفس میکنیم
بهمن تقیزاده
دانش و امید، شماره ۱۹، شهریور ۱۴۰۲
کتاب «خروشچف دروغ گفت» توسط پروفسور گرور فِر۱، استاد ادبیات انگلیسی قرون وسطی در دانشگاه ایالتی مونتکلر آمریکا و از متخصصان تاریخ اتحاد شوروی، به ویژه دوران حکومت استالین، نوشته شده است و به بررسی سخنرانی معروف نیکیتا خروشچف۲در کنگره بیستم حزب کمونیست اتحاد شوروی اختصاص دارد.
ماجرای نوشته شدن این کتاب، جالب، شگفتانگیز و بسیار آموزنده است. پروفسور فِر در پنجاه سالگیِ این سخنرانی (۲۰۰۶)، که طبق معمول با تعریف و تمجید فراوان نشریات غربی مواجه شد، یکبار دیگر به خواندن متن سخنرانی و مرور نقدهای مربوط به آن پرداخت و متوجه شد که برخی محققان تاریخ شوروی، که موضع ضدشوروی و ضداستالین آنها روشن است، تذکراتی درباره برخی اظهارات خروشچف در این سخنرانی دادهاند و بر اساس شواهد، آنها را نادرست خواندهاند. از آنجا که این سخنرانی پایه پارادایم تاریخنویسی شوروی در دوران استالین را تشکیل میدهد، فِر تصمیم گرفت به کار تحقیقی جامعی درباره کلیه اتهامات و ادعاهای خروشچف علیه استالین (و بریا) در این سخنرانی دست بزند و تکلیف خود و تاریخ را با آن روشن کند. او کلیه اتهامات ریز و درشت، جزئی و مهم خروشچف در «سخنرانی محرمانه» را بیرون کشید، که به ۶۱ مورد بالغ شدند، و بر اساس مدارک و شواهدی که طی این ۵۰ سال به دست آمدهاند به راستیآزمایی آنها پرداخت. او امیدوار بود که در پایان بتواند به نسبت معقولی برای اتهامات نادرست دست یابد ( مثلاً همانطور که خود پیشبینی کرده بود، ۲۵درصد) و هم دین خود را به حقیقت و تاریخ ادا کرده و هم کار تحقیقی موفقی انجام داده باشد.
نتیجه تحقیق ابتدا فِر را شگفتزده کرد و سپس ترساند. زیرا معلوم شد کلیه اتهامات خروشچف در سخنرانی کذایی دروغ بودهاند و در واقع خروشچف به کنگره بیستم حزب کمونیست اتحاد شوروی و نیز جهانیان چیزی جز دروغ نگفته بود. وحشت فِر از آن بود که این نتیجه به ظاهر غیرمنتظره موجب شود که او را (که به هواداری از اتحاد شوروی شهرت داشت) به تحقیقات جانبدارانه و «استالینیست» بودن متهم کنند.
دیگر نکته عجیب در این ماجرا آن است که چگونه محققی، که به داشتن تخصص در تاریخ شوروی مشهور است و تحقیقات متعدد در این زمینه انجام داده است، ۵۰ سال پس از رویدادی، که یکی از منابع محوری تاریخنویسی شوروی و دوران استالین است، از نتایج تحقیق درباره آن رویداد به شگفتی دچار میشود و به وحشت میافتد؟!
واقعیت آن است که طبق گفته راجر کیران، که نقد تندی بر کتاب گرور فِر نوشته است:
هیچ تاریخ مدرنی به اندازه تاریخ اتحاد شوروی از نبود منابع رسمی قابل اعتماد رنج نمیبرد یا به اندازه آن با ایدئولوژی، تبلیغات یا اطلاعات گمراهکننده پوشیده نشده است.۳
پیچیدگی این تاریخ به قدری است که حتی محقق پیگیر و علاقهمندی، نظیر گرور فِر، را چنین سردرگم میکند که ۵۰ سال پس از چنین رویدادی از نتایج تحقیق خود درباره آن غافلگیر شود.
یکی از مهمترین دلایل این غافلگیری نبود منابع معتبر است. تحقیقات فِر نشان میدهد که خروشچف و تیمش، که به همه اسناد و شواهد دسترسی داشتند، آنها را از رهبری حزب در کنگره ۲۰ دور نگه داشته بودند و البته رهبری حزب نیز با مضمون گفتههای خروشچف همراهی و از او حمایت کرد و از او منابع معتبری برای اثبات دعاوی خود نخواست.
شواهد نشان میدهد که نه فقط خروشچف، بلکه جانشینانش نیز آرشیوهای دولت شوروی را، که از جمله شامل تمامی اسناد و مدارک مربوط به دادگاههای دهه ۱۹۳۰ و دیگر اسناد و شواهد مربوط به دوران استالین بودند، محرمانه نگه داشتند. این مطلب نه تنها درباره جانشینان خروشچف در دوران حکومت شوروی، نظیر برژنف و دیگران و آخر از همه گورباچف، بلکه درباره حاکمان روسیه پس از سرنگونی حکومت شوروی، نظیر یلتسین و پوتین، نیز صادق است! در واقع، بجز دوره کوتاهی در دوران گورباچف که درِ آرشیوهای شوروی به روی برخی محققان نیمهباز و البته به سرعت دوباره بسته شد، محققان از دسترسی به آرشیوها و منابع و اسناد و مدارک رسمی و دستاول محروم بودهاند!
دشواری کار فِر نیز به همین دلیل بود. اما طی این ۵۰ سال، اسناد و مدارک کافی برای تحقیق درباره صحت دعاوی و اتهامات خروشچف علیه استالین (و بریا) فراهم آمده بود، از خاطرات بلشویکهای قدیمی و اعضای جان به در برده رهبری حزب کمونیست اتحاد شوروی و رهبران کشورهای جهان، که با استالین برخورد داشته یا کار کرده بودند، گرفته تا یادداشتهای محققان مجاز، که به برخی پروندهها و اسناد و آرشیوها در دوران بسیار کوتاه باز شدن آنها دسترسی داشتند و فِر نیز نیمی از کتابش (بیش از ۲۰۰ صفحه) را به این مدارک و منابع اختصاص داده است.
«سخنرانی محرمانه» خروشچف فصل تازهای در جنبش جهانی طرفداران سوسیالیسم علمی و مدافعان سوسیالیسم در یک کشور و اردوگاه سوسیالیسم گشود و همچون یک بمب میان آنها منفجر شد. میان احزاب کمونیست انشعاب شد، حزب کمونیست چین به شیوه خود به دفاع از استالین برخاست و رهبران جدید شوروی را تجدیدنظرطلب خواند و انشقاق عظیمی میان جبهه طرفداران سوسیالیسم به وجود آمد. تعداد بسیار زیادی از اعضا احزاب کمونیست را ترک کردند.
این سخنرانی از سوی دیگر به شدت مورد استقبال غرب و رسانههای غرب و خیل وابستگان و همفکران سرمایه قرار گرفت. چه فرصتی بهتر از این که بکوشند اعتبار عظیم جهانی اتحاد شوروی را به کمک شاهدی از درون خود آن، آنهم رهبر حزب کمونیست، خدشهدار کنند. این اعتبار را که با نام استالین پیوند داشت در وهله اول توسعه برقآسای یک مجموعه ملل عقبمانده تحت نظام جدید و پیوستن این مجموعه به کشورهای توسعهیافته به وجود آورده بود و سپس دستیابی به بمب اتمی و رفتن به ماه و از همه مهمتر پایداری اتحاد شوروی در مقابل فاشیسم هیتلری و درهمشکستن توطئههای هولناک استعماری آن. چهره استالین که در همه جا پس از جنگ دوم جهانی به عنوان چهرهای مهربان و نجاتدهنده مورد ستایش و تحسین قرار داشت، به سرعت به جنایتکاری تبدیل شد که از دست و دهانش خون میریخت. مورخان غربی نظیر کانکست۴ ارقام کشتار «کمونیستها» در شوروی در مقابل چوبه اعدام یا در تبعید گولاگ توسط استالین را به سرعت بالا بردند. ارقامی نجومی همچون «20میلیون یا 12میلیون یا 10میلیون یا 7 یا 8 میلیون»۵به راحتی در نوشتههای این مورخین به حساب «استالین خونریز» نوشته میشد.
تبلیغاتی که به طرق مختلف، از رسانهها و محققان غربی مدافع نظام سرمایهداری گرفته تا حتی طرفداران پروپاقرص سوسیالیسم، به ذهنها راه پیدا میکرد، منظره مخوفی از استالین و دوران او برای ما ترسیم میکرد:
کیش منفِور شخصیت؛ اعدامها و سرکوبهای گروهیِ آدمی پارانویایی که از همه چیز و همه کس هراس دارد و برای تسکین این هراس دائمی خون میریزد؛ اعزام میلیونها کمونیست به نقاطی که کمتر از آن زنده بازمیگردند؛ هشدار لنین درباره استبدادرأی و دیکتاتورمنشی استالین که نادیده گرفته شد و شد آنچه نباید میشد؛ کشتار رهبران ارتش سرخ درست در آستانه یورش آلمان فاشیستی به اتحاد شوروی و تخریب توان دفاعی کشور از سوی او؛ ظلم ناشنیدنی به ملل ساکن اتحاد شوروی و تبعید اجباری اقوام مختلف به طور کامل از زادگاه و خانه و کاشانهشان به نقاط دوردست و سرکوب هر گونه مقاومت آنها؛ از بین بردن بخش مهمی از کادرهای رهبری حزب کمونیست دوران لنین و حتی کنگره ۱۷؛ و سرانجام حاکم کردن فردی به نام بریا بر دستگاه امنیت شوروی به عنوان یکی از شاخصترین خونخواران و خونریزان قرن که نامش که به گوش میرسید مو به بدن همه ما سیخ میکرد؛ همه اینها در اندیشه ما به آگاهیهای بدیهی و حقایقی پیشپاافتاده تبدیل شدند.
این تبلیغات آنقدر گسترده و فراگیر بودند که بسا اوقات از نزدیکترین و مورد اعتمادترین منابع میآمدند که جایی برای مقاومت باقی نمیگذاشتند. چهره استالین حتی برای طرفداران سوسیالیسم علمی و حتی کسانی که سعی میکردند با همدلی با استالین برخورد کنند و کینه و نفرتی از او به دل نداشتند، نظیر خود من، به قدری خشن و غیرقابل دفاع بود که هنگامی که گورباچف به رهبری حزب کمونیست اتحاد شوروی رسید، همنوا با تعریف و تمجید غربیها شادمان شدیم که این همان است که میخواستیم، سوسیالیسمی که از خشونت عاری است و همه دیگر اذعان دارند که به زیور دمکراسی نیز آراسته شده است. من خود در همان دوران مقالهای در تمجید از پروسترویکا و حمله به استالین و استالینیسم ترجمه کردم.
اما اگر تحقیقات گرور فِر درباره سخنرانی محرمانه و «تاریخساز» خروشچف درست باشد، در آن صورت چهره استالین به چه صورت درخواهد آمد؟ این پرسشی است که راجر کیران، که قبول دارد خروشچف دروغ گفته است، در نقد خود بر کتاب فِر مطرح کرده و در عنوان آن پرسیده است: «خروشچف دروغ گفت. حقیقت چیست؟» فِر که میداند ادعای او مبنی بر دروغ بودن تعداد زیادی اتهام مهم به استالین این پرسش را ضرورتاً مطرح خواهد کرد، به این موضوع نیز میپردازد و در فصل ۱۰ کتابش زیر عنوان «افشای یک دروغ همان برقرار کردن حقیقت نیست.» مینویسد: «تحلیل لفاظیهای خروشچف دو وظیفه مرتبط به هم اما متمایز را مطرح میکند. وظیفه بسیار سادهتر و مختصرتر آن است که نشان دهیم خروشچف حقیقت را نگفته است. این وظیفه موضوع کتاب حاضر است.»
سپس با پیشبینی اعتراضاتی نظیر راجر کیران، میگوید:
«دانشجوی علاقهمند به طور طبیعی خواهان آن است که چیزی بیشتر از صِرف این حقیقت که خروشچف دروغ گفت، بیاموزد. این دانشجو هنگامی که متقاعد شد روایت خروشچف از واقعیت دروغ است، خواهان آن خواهد شد که حقیقت را دریابد- واقعاً چه اتفاق افتاد؟ اما تحقیق حاضر نمیتواند این کنجکاوی را ارضا کند.»
بیشک افشای این حجم بزرگ از اتهامات و افتراهای خروشچف در «سخنرانی محرمانه»، که در اساس متوجه استالین و بریاست، بر تصویری که از استالین ساخته شده است، تأثیر خواهد داشت و بیشک برخی لایهها را که بر چهره استالین اندودهاند میزداید. اما قطعاً نمیتواند به بسیاری از پرسشها درباره میزان مسئولیت و جایگاه استالین در برخی مسائل مهم پاسخ دقیق بدهد. چهره واقعی استالین همچنان موضوعی برای اکتشافات محققان است.
میان حقیقت و ضدحقیقت راه درازی وجود دارد، اما از آنجا که ما را به جاده حقیقت هدایت و از ضدحقیقت دور کند، ارزشمند و مغتنم است. ما حقیقت را به مردگان مدیونیم که زندگی و تلاش و مرگشان را هیچ چیز بیشتر از روایتهای نادرستی که از آنها در ذهن میپروریم بیمعنا و خدشهدار نمیکند و هیچ چیز به اندازه استقرار و پخش حقیقت به زندگانی که برای دنیای بهتر و زندگی بهتر برای خود و دیگران تلاش میکنند، حرمت نمیگذارد.۶
***
نسخه اصلی کتاب «خروشچف دروغ گفت»، ۴۲۳ صفحه و شامل دو بخش است۷. بخش اول یا متن اصلی کتاب ۲۱۷ صفحه است که ترجمه کامل آن را با ارجاعات و توضیحات نویسنده در این کتاب ملاحظه میکنید. باقی کتاب (۲۰۶ صفحه) ضمیمهای بسیار مفصل است که در آن منابع اضافی، نقلقولها و نشانی اسناد و مدارک بیشتری درباره فصول متن اصلی ذکر شده است که علاقهمندان به بررسی بیشتر میتوانند به نسخه اصلی کتاب مراجعه کنند۸.
برای روشنگری بیشتر درباره مقصود و توضیحات فِر متن کامل نقد مفصل راجر کیران به کتاب «خروشچف دروغ گفت» را به همراه پاسخ فِر در انتهای کتاب ملاحظه میکنید.
1. Grover Carr Furr III
۲. به تاریخ ۲۵ فِوریه ۱۹۵۶
۳. خروشچف دروغ گفت، ولی حقیقت چیست؟
4. Robert Conquest
5.Getty and Manning, 10-13.
۶. نقل به مضمون از سخن معروف ولتر، «ما به زندگان احترام، اما به مردگان فقط حقیقت را مدیونیم.»
7. Erythros Press and Media, LLC, Corrected Edition, July 2011
8. At http://gen.lib.rus.ec/book/index.php?md5=E6BC9593A1787378B671944F51B393A9
خروشچف نماینده مستقیم جناح المانی و سرکوب شده حزب بلشویک بود که با مرگ لنین و روی کارامدن استالین سرکوب منقرضانه ان آغاز گشته بود .
پدیده سوسیال دموکرات در تاریخ روسیه یک پدیده یهودی المانی است .(مانند همه جا )
این حزب کمونیست چین بود که بلافاصله پدیده سوسیالیسم را به فرهنگ ملی چین پیوند زد و چین مستقل و موفق امروز را آفرید .
حزب سوسیال دموکرات روسیه نه توان المانی زدایی را داشت و نه قصد آن را ، بلکه تنها به یک سرنگونی به هر روش و هر شکل میاندیشید (لنینیسم)
این استالین بود که اجازه بلعیدن روسیه توسط تفکر المانی را نداد و به محض قدرت گیری سپر دفاع ملی میهنی را بدست گرفت و سرطان صهیونیسم المانی نهفته در درون حزب کمونیست روسیه را پیشگیری موقت نمود .
خروشچف یک دروغگوی شیاد بود که به یاری رسانه های صهیونیستی و هالیوود چهره حقیقت تاریخ را دیگرگونه نمود .
استالین ریشه های خود و سرزمین خود را میشناخت و با همه وجود به آن وفادار بود .
دزدی ، رشوه ، فساد و همه آن چیزهایی که لذت و منفعت فردی و یا خانوادگی نامیده میشوند در دنیای استالین فاقد هرگونه مفهوم و معنا بودند .