قلب حقيقت و تقلب در تاريخ براي حمايت از تاريخ

علي پورصفر (كامران)
مجله دانش و امید

بدنبال شورش عروسكي ميليشياي واگنر عليه دولت روسيه، دوستداران امپرياليسم و همه آناني كه در آرزوي تنعم از هر طريقي – حتي همدستي با كثيف ترين نيروهاي حاكم بر جهان كنوني- منجمد شدهاند، و همه قشريون عقيدتي عقل ستيز كه حاضرند تمام جهان را به خطر بيندازند تا حقانيت اوهام خود را اثبات كنند و همه مخالفان استقلال خلقها كه با وجود رسوائي جهاني سازي نوليبرالي هنوز از آرزوي بر باد رفته تنعم بيشتر، دست كشيده‌اند، و خلاصه همه نيروهائي كه جهان بشري را نخجيرگاه اختصاصي اوباشي ميدانند كه با افتخار، آمادگي خود را براي انجام هر كودتاي در جهان فقط براي حفظ و افزايش ثروت خود و طبقه انسان ستيز خود، اعلام ميدارند، نشاطي را بروز دادند كه هر چند نمی توانست بيشتر از چند ساعت دوام داشته باشد، اما همان چند ساعت را نيز غنيمت شمردند تا از ادامه آرزو پردازيهاي خود گفته باشند.

آنان در همان چند ساعت، تعابير مضحك و كودكانه بسياري را در تمام جهان براه انداختند كه هر چند فضاحتي آشكار داشت اما براي ابراز كينه توزي و انتقام جوئي عليه مردمي كه مانع از
پيشروي خيالات و اوهام آنان شدند، فرصتي كم نظير شمرده ميشد. آنان از همان لحظه اي كه خبر جولان عروسكهاي پريگوژين در خيابانهاي روستوف منتشر شد، با خشنودي زايد الوصفي، خطاب به خود و همپالكي هایشان در همه جهان سرودند كه: بله! كار تمام است و پوتين آماده فرار از كرملين شده و دوران او به پايان رسيد و روسيه آماده استقبال از دموكراسي و آزادي است. اما در پس پشت تمام اين گزارههاي پوچ و چپ اندازيهاي تو خالي، انگيزه ديگري قرار دارد و آن انگيزه جز اين نيست كه سرزمين بيكران روسيه با همه فرصتها و امكانات اجتماعي و طبيعي بي نظيرش، بايد از ولاديمير پوتين -رئيس جمهوري كنوني فدراسيون روسيه- و همه نيروها و كساني چون او كه از منظر وطنخواه هاي غير سوسياليستي، خواهان استقلال روسيه از امپرياليسم و جوياي ترقيات ملي جامعه -باز از همان منظر- و حفظ امنيت کشورشان هستند، صرف نظر از اندازه قابليتها و استعدادهاي شان، تهي گردد تا آن قلمرو بي بديل، همچون خوان بي سالار، بدست ولي نعمت سرمايه داري جهاني و امپرياليسم رو به زوال -يعني دولت آمريكا- كه با تمام نيرو مي كوشد افول آن را از چشم جهانيان پنهان بدارد، به طرز دلخواه ميان خود و كارگزاران جبون و انسان ستیزش، تقسيم شود.

شورش عروسكي ميليشياي واگنر، واكنش نامناسب ديگري هم داشت كه متاسفانه از جانب ولاديمير پوتين ابراز شد. او در تقبيح
شورش پريگوژين و برخي افرادش، از آن به مثابه تكرار خيانتي ياد كرد كه در اثناي جنگ جهاني اول از جانب مخالفان، عليه ارتش روسيه تزاري صورت گرفت و مانع از پيروزي آن و -به تعبير درست و دقيق- مانع از پيروزي امپراتوري تزاري روسيه در آن خونريزي و آدم كشي بی سابقه شد. تعبيري كه پوتين بكار برده، سابقه اي طولاني دارد و به تقريب، همه بورژوازي ليبرال روسيه و بويژه حزب كادت و مورخان همفكر آنها نظير بريان شانينوف در كتاب تاريخ روسيه از آغاز تا انقلاب اكتبر ……

3 Comments

  1. جای بسی خوشحالی است که رفقا تک تک به واقعیت ها رجعت میکنند.
    من نمیدانم چرای چنین نگاشته ای از قلم رفیق عزیز ابراهیم شیری دیگر نمی تراوشد.
    هرچنند با برگردان هایی از کاتاسف ها در باره رقابت های بانکی و رسوا کردن بانک طلا… روشنگری هایی در باره رقیب بانک روس و دیگر بانکها و کانون های اقتصادی روسیه، توانست نسلی را از افکار خروشچف برژنفی که راس آن ها مقاله ای از نیک یاد استاد عزیز کوهبنانی بود، به واقعیت ها معطوف نماید.
    سپاس بر همه روندگان راه آینده برای رسیدن به شکوفایی انسان عصر معاصر

  2. فرصت طلبانی همچون پوتین می آیند و می روند
    اما نام و یاد „لنین“ تا ابد توسط توده های زحمتکش و آگاه جهان با احترام حفظ خواهد شد.

  3. مسئله اساسی که پوتین ها و امثالهم را ودار به خزعبلات گوئی می کند، نه ناآگاهی و اشتباه تاریخی و نه حتی تحریک احساسات ناسیونالیستی است، مسئله اساسی خود وضعیت اقتصادی سیاسی و جتماعی اکنون جوامع موجود بشری و از آن جمله و بویژه روسیه و تهدیدی است که طبقه حاکمه در بیخ گوش خویش احساس می کند. پوتین دقیقا این را فهمید و درک کرد که در پس غوغای واگنر ، سگ دستآموزی که به علت بیماری هاری، رسیدن به سودهای آن چنانی ار وسوسه ای پیشنهادات رقیبان پوتین به داده بودند، دست ارباب را گاز گرفت، حوادثی به وقوع بپیوندد که خان و مال پوتین و طبقه ای را بر اندازد که در انقلاب فوریه ضرباتی را خورده و در انقلاب اکتبر ضربه اساسی و اصلی را خورده بود. این مقایسه مع الفارق از منافع طبقاتی ای نشأت می گرفت که پوتین ها مانند تی یر ها در فرانسه 1870 – کمون پاریس، حاضرند هر ذلتی را به پذیرند و میهن را به تاراج بدهند و زیر چکمه های خون آلود ژنرالهای ارتش های بیگانه قرار دهند و اما بدست کارگران و زحمتکشان – صاحبان اصلی نعم مادی جامعه نیافتد.
    « ﻧﺒﻮغ ﻣﺎرﮐﺲ در اﯾﻦ اﺳﺖ ﮐﻪ او اوﻟﻴﻦ ﮐﺴﯽ ﺑﻮد ﮐﻪ ﺗﻮاﻧﺴﺖ از اﯾﻨﺠﺎ ﻧﺘﻴﺠﻪ اﯼ را ﺑﺪﺳﺖ ﺁورد ﮐﻪ ﺗﺎرﯾﺦ ﺟﻬﺎن ﺁن را ﻣﯽ ﺁﻣﻮزد و ﺗﻮاﻧﺴﺖ اﯾﻦ ﻧﺘﻴﺠﻪ را ﺑﻄﺮزﯼ ﭘﻴﮕﻴﺮ ﺗﻌﻘﻴﺐ ﮐﻨﺪ. اﯾﻦ ﻧﺘﻴﺠﻪ، ﺁﻣﻮزش ﻣﺮﺑﻮط ﺑﻪ ﻣﺒﺎرزﻩ ﻃﺒﻘﺎﺗﯽ اﺳﺖ. ﻣﺎدام ﮐﻪ اﻓﺮاد ﻓﺮا ﻧﮕﻴﺮﻧﺪ در ﭘﺲ هﺮ ﯾﮏ از ﺟﻤﻼت، اﻇﻬﺎرات و وﻋﺪﻩ و وﻋﻴﺪهﺎﯼ اﺧﻼﻗﯽ، دﯾﻨﯽ، ﺳﻴﺎﺳﯽ واﺟﺘﻤﺎﻋﯽ ﻣﻨﺎﻓﻊ ﻃﺒﻘﺎت ﻣﺨﺘﻠﻒ را ﺟﺴﺘﺠﻮ ﮐﻨﻨﺪ، در ﺳﻴﺎﺳﺖ هﻤﻮارﻩ ﻗﺮﺑﺎﻧﯽ ﺳﻔﻴﻬﺎﻧﻪ ﻓﺮﯾﺐ و ﺧﻮدﻓﺮﯾﺒﯽ ﺑﻮدﻩ و ﺧﻮاهﻨﺪ ﺑﻮد. ﻃﺮﻓﺪار رﻓﺮم و اﺻﻼﺣﺎت ﺗﺎ زﻣﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﭘﯽ ﻧﺒﺮﻧﺪ ﮐﻪ هر ﻣﺆﺳﺴﻪ ﻗﺪﯾﻤﯽ،هر اﻧﺪازﻩ هم ﺑﯽ رﯾﺨﺖ وﻓﺎﺳﺪ ﺑﻨﻈﺮ ﺁﯾﺪ ﻣﺘﮑﯽ ﺑﻪ ﻗﻮاﯼ ﻃﺒﻘﻪ اﯼ ازﻃﺒﻘﺎ ت ﺣﮑﻤﻔﺮﻣﺎﺳﺖ، هموارﻩ از ﻃﺮف ﻣﺪاﻓﻌﻴﻦ ﻧﻈﻢ ﻗﺪﯾﻢ ﺗﺤﻤﻴﻖﻣﻴﮕﺮدﻧﺪ. و اﻣﺎ ﺑﺮاﯼ درهم ﺷﮑﺴﺘﻦ ﻣﻘﺎوﻣﺖ اﯾﻦ ﻃﺒﻘﺎت ﻓﻘﻂ ﯾﮏ وﺳﻴﻠﻪ وﺟﻮد دارد؛ ﺑﺎﯾﺪ در همان ﺟﺎﻣﻌﻪ اﯼ ﮐﻪ ﻣﺎرا اﺣﺎﻃﻪ ﻧﻤﻮدﻩ اﺳﺖ ﺁن ﻧﻴﺮوهاﯾﯽ را ﭘﻴﺪا ﮐﺮد و ﺑﺮاﯼ ﻣﺒﺎرزﻩ ﺗﺮﺑﻴﺖ ﮐﺮد و ﺳﺎزﻣﺎن داد ﮐﻪ ﻣﻴﺘﻮاﻧﻨﺪ ــ و ﺑﺮ ﺣﺴﺐ ﻣﻮﻗﻌﻴﺖ اﺟﺘﻤﺎﻋﯽ ﺧﻮد ﺑﺎﯾﺪ ــ ﻧﻴﺮوﯾﯽ را ﺗﺸﮑﻴﻞ ﺑﺪهند ﮐﻪ ﻗﺎدر ﺑﻪ اﻧﻬﺪام ﮐﻬﻦ و ﺁوردن ﻧﻮ ﺑﺎﺷﺪ. » و .ای. لنین سه منبع و سه جزء مارکسیسم.

Comments are closed.