بررسی آثار و شخصیت جورج اورول – دانش و امید

بررسی آثار و شخصیت جورج اورول

دانش و امید، شماره ۱۸، تیر ۱۴۰۲

جورج اورول (۱۹۰۳-۱۹۵۰)، با ترجمه‌های متعدد و تجدید چاپ‌های مکرری که از کتاب‌هایش در ایران شده برای ایرانیان کتاب‌خوان نویسندۀ ناشناخته‌ای نیست. این امر که از زمان رژیم گذشته کتاب‌های او به وفور در هر کتابخانۀ عمومی برای «ارشاد» جوانان وجود داشت و تا همین امروز که در بساط هر کتاب‌فروش کنار خیابان، مزرعۀ حیوانات، ۱۹۸۴، یا درود بر کاتالونیا در کنار مبتذل‌ترین عناوین دیگر یافت می‌شود، تنها نشانی از طبع بی‌سلیقۀ ناشران و توزیع‌کنندگان این کتاب‌ها نیست. در کشور‌های غربی و در رأس آنها آمریکا و انگلستان نیز با ترویج و انتشار این کتاب‌ها به‌ویژه در میان نوجوانان روبرو هستیم. خواندن مزرعۀ حیوانات مدت‌ها جزو مواد درسی اجباری دبیرستان‎ها در آمریکا و انگلستان بود. همچنین چند ده ترجمه به زبان فارسی از همین کتاب، توسط دانشجویان جوان در سال‌های اخیر، صرف‌نظر از کیفیت زبانی ضعیف آنها، نشان از توجه هدفمند محافل دانشگاهی ایران در انتشار آثار این نویسنده دارد. 

طی سال‎‎های جنگ سرد، به‌خصوص بعد از مرگ اورول، سازمان‌های اطلاعاتی غرب و اندیشکده‌های ضدکمونیست در تجلیل و بزرگداشت وی تلاش گسترده‌ای را آغاز کردند، تا آنجا که موفق شدند او را یک نویسنده چپ‌گرا و طرفدار طبقات زحمتکش و «سوسیالیسم دموکراتیک» که به دلیل روحیه آزادی‌خواهانه تنها با حکومت «خودکامۀ» استالین و طرفدارانش مخالف بود، به مردم معرفی نمایند. در این راستا، نمی‌توان و نباید نقش عمدۀ کمک مالی و تبلیغات آژانس اطلاعات ایالات متحده۱ و ام‌آی سیکس را در میزان غیرعادی ترجمه‌ها و چاپ‌های متعدد دو کتاب مزرعۀ حیوانات و ۱۹۸۴، فراموش کرد. دین آچسن۲ وزیر امور خارجۀ وقت آمریکا پرداخت حق ترجمه و نشر کتاب ۱۹۸۴ را از بودجۀ این وزارت‌خانه تصویب کرد. در سال ۱۹۴۸ و هم‌زمان با ترجمۀ مزرعۀ حیوانات به زبان کره‌ای، آژانس اطلاعات آمریکا ترجمه و توزیع کتاب‌های اورول را به سی زبان مختلف تقبل نمود.

البته امروز شهرت ساختگی اورول بعد از انتشار کلیات آثار وی و افشاگری‌هایی که در مورد همکاری‌اش با سازمان امنیت و اطلاعات انگلستان صورت گرفت، بسیار خدشه‌دار شده است. اما متأسفانه انتشار این مدارک و ارزیابی‌های تازه‌تر میراث سیاسی و ادبی اورول، در ایران انعکاس چندانی نداشته است و هنوز در بعضی از رسانه‌های کشور از او به عنوان «بزرگ‌ترین مقاله‌نویس قرن بیستم انگلستان»، «مشهورترین نویسندۀ آزادی‎خواه جهان» یا حتی نویسنده‌ای در حد چارلز دیکنز نام برده می‌شود. لذا در این شمارۀ مجله کوشش کرده‌ایم که در یک نیم‌دفتر مجموعه مقالاتی را جهت افشای اهداف و فعالیت‌های واقعی سیاسی- اجتماعی جورج اورل و محتوای آثارش را به خوانندگان عرضه کنیم. مقاله اول مطالعه‌ای است توسط بن نورتن درباره روابط اورول با سازمان‌های اطلاعاتی به همراه مقالۀ پیوست الکساندر کاکبرن در افشای مدارک جدید دربارۀ اورول. مقالۀ بعدی به شرح حضور اورول در جنگ داخلی اسپانیا و داوری او از نیروهای درگیر در آن جنگ می پردازد.

اریک آرتور بلر با نام مستعار جورج اورول در ژوئن سال ۱۹۰۳ در محلی که آن زمان جزو ایالت بنگال در شمال شرق هندوستان مستعمرۀ بریتانیا بود، به دنیا آمد. پدر از خانواده‌ای بود که در طول قرن نوزدهم به مرور ثروت خود را از دست داده بودند و خود وی در زمان تولد جورج به عنوان نمایندۀ دولت انگلستان در ادارۀ تریاک وزارت کشور دولت هند انگلیس کار می‌کرد. اشتغال او مقارن بود با زمانی که تولید تریاک در هندوستان و صدور آن به چین برای استعمار انگلستان سود سرشاری به همراه داشت. مادر وی نیز از یک خانوادۀ فرانسوی مهاجر بود که از تجارت چوب در برمه صاحب ثروت شده بودند. چیزی از تولد او نگذشته بود که شیوع یک بیماری واگیردار در هندوستان به مرگ بیش از یک میلیون نفر منجر شد. به همین دلیل مادر و فرزندان به انگلستان بازگذشتند. دوران کودکی و نوجوانی اورول در موقعیت متضادی گذشت: از یک سو تأثیر آموزش طبقاتی درون خانواده یعنی تأکید بر تحقیر طبقات پایین اجتماع و تفاخر معمول اشرافیتِ در حال اضمحلال انگلیسی؛ و از سوی دیگر نفرت ناشی از تحقیر شدن توسط هم‎کلاسی‎های متمول او در یک مدرسۀ شبانه‎روزی کاتولیک که برای همیشه در ذهنش نقش بسته بود. این دو گرایش متضاد تا آخر عمر در ذهن اورول در ستیز بودند.

اورول بعد از پایان تحصیلات متوسطه نتوانست به کمبریج و یا آکسفورد راه یابد و به پیشنهاد پدر به استخدام پلیس استعماری انگلستان در برمه درآمد. ورود او به برمه هم‌زمان بود با مبارزات مردم این کشور به رهبری راهبان بودایی علیه سلطۀ استعماری. اورول در واکنش به نفرت مردم برمه به استعمار انگلیس و حضور پلیس‌های انگلیسی در کشورشان نوشت: «چه لذتی از این بالاتر که با یک سرنیزه شکم راهبی را بِدَری.»

اما او به مرور زمان در طول پنج سال خدمت خود و دیدن سیاه‌کاری‎های استعمار، با تعدیل مواضعش به این نتیجه رسید که استعمار مزورانۀ انگلستان، استعمارگر و استعمارزده را هم‎زمان فاسد می‌کند. شاید استعفای او از شغل خود در پلیس انگلیسی برمه که نظارت بر اجرای حکم اعدام محکومان به مرگ بود، ناشی از همین تحول بوده است. تحولی زودگذر که برخلاف گرایش‌های غلیظ او به امپریالیسم انگلیسی، عاری از هرگونه عمق و ثبات و استمرار بود.

بازگشت او به انگلستان (۱۹۲۷) مقارن با اوج‌گیری بحران اقتصادی سال‌های ۱۹۲۰ در اروپا بود. یک سال قبل، اعتصاب همگانی سرتاسر انگلستان را فلج کرده بود و در اکتبر ۱۹۲۹ با سقوط بازار سهام وال استریت، اروپا و آمریکا دچار بدترین بحران اقتصادی قرن بیستم شدند.

او پس از استعفا از خدمت پلیس، مدتی میان فقرا و ولگردان مادونِ پرولتاریا زندگی می‌کند. چند سالی به پاریس می‌رود و با زندگی بسیار فقیرانه‌ای به کار نویسندگی می‌پردازد. پاریس در آن زمان به مرکز هنرمندان و نویسندگان جوان بعد از جنگ اول جهانی تبدیل شده بود و آنجا بود که اورول برای اولین بار با عقاید سوسیالیستی و حکومت شورا‌ها در روسیه آشنا می‌شود. کتاب آس‎و‎پاس‎ها در پاریس و لندن۳ (۱۹۳۳) محصول تجربیات شخصی او در این سال‌هاست. بعد از بازگشت به انگلستان از طرف ناشری مأمور سفر به معادن شمال انگلستان می‌شود تا از مشاهدات خود دربارۀ وضع زندگی معدن‌چیان و مردم آن نواحی گزارش‌گونه‎ای تهیه نماید. کتاب جاده‎ای به سوی اسکلۀ ویگان نتیجۀ مشاهدات او در این سفر است (۱۹۳۷). با نوشتن این کتاب انتقاد او از سوسیالیست‎ها و جنبش کمونیستی شروع می‌شود. سه کتاب آس‎و‎پاس‎ها…، جاده‎ای به‌سوی اسکلۀ ویگان و زنده‌باد کاتالونیا، سیر تحول اساسی اندیشۀ اورول در سال‌های ۱۹۳۰ را نشان می‌دهند. اورول در آس‎و‎پاس‎ها با ترسیم فقر به عنوان مظهر بی‌عدالتی، آن را نتیجۀ گریزناپذیر سرمایه‌داری نشان می‌دهد. اما هنوز راه حلی برای رهایی از آن ندارد. در جاده به‌سوی اسکلۀ ویگان سوسیالیسم به عنوان راه حلی برای مشکل فقر و ستم در جامعه به اندیشۀ او راه می‌یابد، اما اورول بدون برخورداری از پشتوانۀ تئوریک و دانش سوسیالیسم علمی، ابزار تحقق اندیشه‎های سوسیالیستی را رفتار و اقدامات مشتی روشنفکر سوسیالیست طبقۀ متوسط تصور کرده و لبۀ تیز انتقادات خود را متوجه اَعمال سترون آنها می‌کند.

تجربۀ اورول در مشاهدۀ طبقۀ کارگری که در جبهه‎های بارسلونا می‌جنگیدند، هرگونه رویاپردازی او در مورد امکان تشکیل یک جامعۀ سوسیالیستی توسط این طبقه را نقش بر آب می‌سازد. او کمونیست‌ها و اتحاد شوروی را مسئول اصلی بر ‎باد ‎رفتن رویا‎های خود می‌داند و بقیه زندگی‌اش را وقف مبارزه با آنها می‌کند. او در سال ۱۹۳۶، برای اعزام به جبهۀ اسپانیا به حزب کارگر مستقل پیوست و با پیروی از موضع «صلح به هر قیمت» این حزب از پیمان مونیخ و پذیرش تقاضاهای پلید هیتلر حمایت کرد. او بی‌محابا چنین خیانتی را به مردم چکسلواکی ستود، چون پای قرارداد عدم تعرض میان شوروی و آلمان موسوم به پیمان مولوتوف – ریبن تروپ (۱۹۳۹) به میان آمد، در مخالفت با این قرارداد مصلحتی و بسیار ضروری، که اتفاقاً امپریالیسم انگلیس و فرانسه با خودداری از موافقت با پیشنهادهای دولت شوروی برای دفاع جمعی در برابر فاشیسم آلمان، موجبات آن را بر دولت شوروی تحمیل کرده بودند، از عضویت این حزب استعفا داد و این نقطۀ پایانی بود بر هرگونه ارتباط فکری – تشکیلاتی او با «چپ».

اورول به عنوان خبرنگار جنگی و تهیه‌کنندۀ برنامه در بنگاه خبرپراکنی بریتانیا بی‌بی‌سی استخدام می‌شود. او در مصاحبه برای استخدام در آنجا از ایدۀ نظارت پلیسی بر بی‌بی‌سی کاملاً حمایت می‌کند. ام‌آی سیکس با آنکه او را در سال‌های۱۹۳۰ زیر پایِش داشت، نه تنها هیچ مخالفتی با خبرنگاری که قبلاً برای روزنامۀ کمونیستی دیلی ورکر کار می‌کرد، نشان نداد بلکه توصیه‌نامه‌ای نیز برای استخدامش فرستاد. او با گرایش دوران جنگ مطبوعات انگلستان در اجتناب از انتقاد صریح نسبت به استالین رهبر شوروی مخالف بود. بطور مثال از طرفداری رسانه‌ها از ژنرال تیتو، رهبر کمونیست چریک‌های ضدفاشیست یوگسلاوی در مقابل ژنرال میخایلوویچ۴ سرکرده چریک‌های چت‎نیک۵، شکایت داشت. به زعم او، مطبوعات انگلستان تبلیغات شوروی به نفع مارشال تیتو را بی‌هیچ تأملی پذیرفته بودند (بعد‌ها مدارک زیادی مؤید همکاری چریک‌های چت‎نیک با نازی‌ها بدست آمد).

او در همین دوران همکاری خود با مجلۀ پارتیزان (یک نشریۀ ضد کمونیستی که با بودجۀ سازمان‌های اطلاعاتی آمریکا منتشر می‌شد) را آغاز کرد.

او با استعفا از سمت خود در بی‌بی‌سی با وجود دستمزد بالا در سال ۱۹۴۳، دست‎به‎ کار نوشتن کتاب مزرعۀ حیوانات شد. وزرات اطلاعات انگلستان ابتدا با انتشار این رمان در بحبوحۀ همکاری غرب با اتحاد شوروی جلوگیری کرد، اما در سال ۱۹۴۴ اجازۀ انتشار آن صادر شد. جملۀ معروفی از مارکس نقل می‌شود که او فلسفۀ هگل را که بر روی سر ایستاده بود، وارونه کرد و روی دو پای خود قرار داد. روش کار اورول در نوشته‌هایش درست همین عمل بود، منتها در جهت مخالف. او همواره تفکرات و ایده‌های روشنفکران مترقی و سوسیالیست را وام می‌گرفت واز آنها در نوشته‌های خود بر ضد عقاید سوسیالیستی استفاده می‌کرد و همۀ این ایده‌ها را هم به ابتکار و استعداد شخصی خود نسبت می‌داد.

مثال آشکار این نحوۀ کار و این نوع سرقت ادبی معمول اورول را می‌توان در شرح گرترود الیاس کارتونیست مارکسیست اتریشی در کتابش۶ دید. او که از چنگ نازی‌ها به انگلیس پناهنده شده بود، رمانی برای کودکان در آنجا منتشر کرد. مرکز تحقیقات اطلاعاتی۷ به او ایدۀ دیگری مبنی بر ساختن یک فیلم کارتونی علیه نازی‎ها با استفاده از تصویر‌های کتابش پیشنهاد داد. قرار بود این فیلم یک مزرعۀ خیالی فلاکت‌زده‌ای را به نمایش بگذارد که توسط عده‌ای نازی در قالب گروهی خوک اداره می‌شود. الیاس در پی نویسنده‌ای بود تا متنی برای این فیلم بنویسد. از این رو در سال ۱۹۴۱ هشت صفحۀ کامل از نقاشی‎ها را برای همان مرکز فرستاد. چند هفته بعد، او نامه‌ای با سربرگ بی‌بی‌سی ( این نامه به احتمال قوی با اطلاع اورول نوشته شده بود) دریافت می‌کند با این مضمون که ایده‎اش چندان جالب نیست و فاقد برد لازم برای مخاطبین است و ادامۀ کار در این زمینه به نظر بی‌فایده می‌رسد.

اورول بعداً با ربودن ایدۀ ادبی الیاس، محتوای ضد نازی داستان او را به حمله‌ای علیه دولت اتحاد شوروی تبدیل می‌کند و با تغییر شخصیت خوک‌ها از نازی‌ها به کمونیست‌های اتحاد شوروی، داستان مزرعۀ حیوانات را می‌نویسد. او برای قانع کردن همان مرکز اطلاعاتی برای حمایت از این کتاب و کمک به انتشار آن، پذیرفت تا نام کتاب را که عیناً برگرفته از داستان الیاس بود، از مزرعۀ حیوانات: قصه‎ای افسانه‌ای به عنوان سادۀ مزرعه حیوانات تغییر دهد. هدف از نوشتن کتاب مزرعۀ حیوانات و استفاده‌ای که بعدها توسط سازمان‌های اطلاعاتی کشور‌های غربی از این کتاب شد، از توضیحاتی که خود اورول در مقدمۀ ترجمۀ کتاب به زبان اوکراینی داده، کاملاً آشکار است. مخاطبان اصلی این ترجمه و مقدمۀ آن، پناهندگان اوکراینی بودند (عمدتاً ضد شوروی و طرفدار نازی‌ها) که بعد از شکست ارتش نازی توسط ارتش سرخ، به غرب پناهنده شدند. قرار بود که نسخه‌هایی از این ترجمه به طور قاچاق به داخل اوکراین شوروی فرستاده شود. اورول در این مقدمه چنین می‌نویسد: «من مزرعۀ حیوانات را درست بعد از کنفرانس تهران نوشتم (نوامبر ۱۹۴۳)، کنفرانسی که به نظر عامه، طلیعۀ رابطۀ خوب شرق و غرب در آینده بود. اما من شخصا این گونه فکر نمی‌کردم و اعتقاد داشتم که این رابطه خوب چندان نخواهد پایید.»

شایان ذکر است که روزولت در دوران برگزاری کنفرانس تهران، به‎دلیل ملاحظات امنیتی در ویلا‎های دیپلماتیک شوروی اقامت داشت و جلسات کنفرانس نیز در محل سفارت شوروی برگزار می‌شد. با توجه به اتحاد با شوروی در جنگ علیه نازی‎ها، روزولت چندان موافق رویارویی سخت با شوروی نبود، مسئله‎ای که چرچیل، دولت انگلستان، و دولت پنهان در ایالات متحده را نگران کرده بود. مرگ ناگهانی و البته به موقع (!) روزولت در آوریل ۱۹۴۵ و جانشینی هری ترومن که دستور بمباران اتمی ژاپن را صادر کرد، به این نگرانی خاتمه داد. همۀ این تغییرات سریع بستر اصلی شروع جنگ سرد علیه بلوک شرق را فراهم ساخت.

امروزه بخش بزرگی از آثار جورج اورول به جز همان سه اثر معروف ضدانقلابی‌اش به فراموشی سپرده شده‌اند. اگر همین آثار معروف وی نیز از برنامۀ درسی کشور‌های غربی حذف شوند و عوامل ضد کمونیست نیز دست از تبلیغ آنها بردارند، به‌زودی هم‌چون آثار بسیاری از نویسندگانی که شهرت‌شان را از سرویس‌های اطلاعاتی و امنیتی غرب و احزاب ارتجاعی و فاشیستی آنها و به‌طور کلی جهان سرمایه‌داری کسب کرده‌اند، فراموش خواهند شد.

از قرار معلوم اورول از اینکه کتاب ۱۹۸۴ به عنوان یک کتاب ضدسوسیالیستی ارزیابی شود، ناخشنود بود! اما ناخشنودی او، فردریک واربورگ را از مباهات به چاپ این کتاب به عنوان تهدیدی برای اتحاد شوروی باز نمی‌داشت.

اورول در تمام دوران حیات خود کوشید با ارائه وارونه‌ای از ایده‌ها و آرمان‌های کمونیسم علیه کسانی که به‌شدت از آنها متنفر بود، مبارزه کند و این کسان، سوسیالیست‌هایی بودند که برخلاف او، به آنچه علیه سرمایه‌داری می‌گفتند، عمیقاً‌ باور داشتند. فردریک واربرگ ناشر کتاب مزرعۀ حیوانات طی مصاحبه‌ای با بی‌بی‌سی گفت: «فکر نمی‌کنم او (اورول) با آنکه همیشه خود را سوسیالیست معرفی می‌کرد، هرگز سوسیالیست بوده باشد.»

سرمایه‌داری مرتجع غرب کوشید میان افکار عمومی از اورول نمونه‌ای از یک فعال به اصطلاح سوسیالیست بسازد که در نهایت راه صواب را یافته است. اما او که روشنفکری از قشر بالای طبقۀ متوسط و مدعی نزدیکی به طبقۀ کارگر بود، هرگز قادر به درک این طبقه نبود و در جمله جمله سه‌گانه مشهورش همواره با زبان تحقیر و توهین و تمسخر از آنها سخن گفت. او با همراه و هم‌صدا شدن با دشمنان قسم خورده کارگران و زحمتکشان و احزاب و دولت‌های مدافع آنها و دریافت پول و موقعیت اجتماعی از سازمان‌های اطلاعاتی محافل سرمایه‌داری، به‌ویژه در انگلستان، آنچه را در چنته داشت به کار گرفت تا با تخیلات به‌شدت بیمارگونه و هیستریک، تصویری سیاه از کشورهای سوسیالیستی به ویژه اتحاد شوروی و رهبر آن ژوزف استالین ارائه دهد و با ستایش از خائنین به انقلاب اکتبر و طبقه کارگر به آنها اعتبار ببخشد. او در اواخر زندگی خود، با تهیه لیستی از رهبران و فعالین کمونیست و هنرمندان و نویسندگان هوادار اندیشه سوسیالیستی و ارسال آن به سازمان اطلاعات انگلیس، تبحر خود در خبرچینی را نیز به نمایش گذاشت.

منابع:

1. Critical companion to George Orwell. Edward Quinn. Pub.: Facts on File.

2. Inside the Myth: Orwell views from the Left. Edited by C. Norris. Pub.: Lawrence and Wishart.

3.Orwell and Marxism. CR. Spring 2010.

4. Spain Civil war– CR Spring 2016.

۷. ۶۳ سال از مرگ «جورج اورول» گذشت. ایسنا اول بهمن ۱۳۹۱.

زیرنویس‌ها:

1. U.S. information Agency

2. Dean Acheson

3. Down and Out

4. Dragoljub Mihailović

5. Chetniks

6. The Suspect Generation, Gertrude Elias (Pub.: London Voices)

7. Information Research Department (IRD):

مرکز تحقیقات اطلاعاتی، مرکزی سری در درون وزارت امورخارجۀ بریتانیا بود که به منظور تبلیغات ضد شوروی و ضد کمونیستی در دوران جنگ سرد، تأسیس شد. وظیفۀ این سازمان حمایت از نویسندگان و هنرمندان ضد چپ، ترویج و انتشار آثار آنها و انتشار اخبار جعلی در مورد بلوک شرق بود. در کنار این وظایف، این مرکز مأموریت‌های اطلاعاتی دیگری چون کوشش برای جلوگیری از به قدرت رسیدن احزاب کمونیستی در کشورهای اروپایی چون ایتالیا، اندونزی، و هم‎چنین جاسوسی برای ارتش بریتانیا در ایرلند جنوبی را نیز در سال‌های ۱۹۷۰ به عهده داشت. این مرکز بعد از افشای بسیاری از افتضاح‌های سیاسی، بالاخره در ۱۹۷۷، منحل شد.