سفر بلینکن هیچ دردی را دوا نمیکند.
ویلیام اچ. اورهولت
منتشر شده در آسیا تایمز
ترجمه حمید علوی

کابینه آمریکا مرکب از کارشناسان خاورمیانه و اروپا است. بایدن گفتگوی نهادینه شده بین آمریکا و چین را کنار گذاشته است.
سفر آنتونی بلینکن، وزیر امور خارجه به پکن، تنها راه باریکهی کوچکی از ادامه مسیر تصمیمات رئیس جمهور جو بایدن برای عدم گفتگوی جدی و رسیدن به تفاهم است. او همچنان در جاده اصلی به سمت جنگ پیش میرود.
تحت ریاست جمهوری جورج دبلیو. بوش، باراک اوباما و تا حدودی دونالد ترامپ، دو کشور ارتباطات همه جانبه را به ویژه از طریق گفتگوهای اقتصادی راهبردی (بوش)، گفتگوهای استراتژیک و اقتصادی (اوباما) و گفتگوهای اقتصادی جامع (ترامپ) نهادینه کرده بودند. ده ها تن از مقامات عالی رتبه به طور مرتب با هم ملاقات می کردند.
این گفتگوها نتوانست مسائل بزرگی مانند تایوان یا مالکیت معنوی را حل کند، اما مقامات دو کشور یاد گرفتند که یکدیگر را درک کنند و تفاوت ها را کنترل کنند.
هنگامی که دونالد ترامپ رئیس جمهور شد، شی جین پینگ مصمم بود که کانال ارتباطات را باز نگه دارد و روابط را سازنده کند. محققان چینی می گویند که استقبال مجلل از شی از نظر تاریخی استثنایی بود.
ترامپ مانند سایر روابط، در ابتدا ادعا کرد: «رئیسجمهور شی مرد باهوشی است. اگر در سرتاسر هالیوود دنبال کسی میگردید که نقش رئیسجمهور شی را بازی کند، او را پیدا نمیکردید. چنین کسی وجود ندارد. قیافه، ذهن، همه چیز.» همین ادعاها در داووس سال ۲۰۲۰ نیز تکرار سد: «روابط ما با چین احتمالاً هرگز به خوبی الان نبوده است… او طرفدار چین است، من طرفدار آمریکا هستم، اما جدا از این ما شخصا هم همدیگر را دوست داریم.”
اما روحیه ترامپ تغییر کرد، گفتگو قطع شد و بایدن تصمیم گرفت برای همیشه گفتگوهای نهادینه شده را کنار بگذارد. سفر بلینکن کمی این تصمیم را معکوس می کند و کمی از سردی که بلینکن عمداً در اولین ملاقات خود با چینی ها در آنکوریج ایجاد کرده بود، کم می کند.
روسای جمهور ایالات متحده به طور سنتی حضور چند نفر از اعضای کابینه با تخصص و تجربه در مهم ترین مسائل امنیت ملی را تضمین می کنند: هیچ رئیس جمهوری در دوران جنگ سرد نمی توانست بدون تخصص سطح بالای کیسینجر، برژینسکی، اسکوکرافت و دیگران کاری را به پیش ببرد.
جورج دبلیو بوش از بسیاری جهات نمونه کامل شکست در سیاست خارجی بود، اما با هدایت هنک پاولسن در خزانه داری و کارشناس برجسته سیا در امور چین، دنیس وایلدر در شورای امنیت ملی، حمایت قوی خود از امنیت تایوان و با حمایت از توافقنامه های صلح دهه ۱۹۷۰ توانست تعادلی ایجاد کند و در نهایت مورد تحسین هم قرار گرفت. هم از سوی تایپه و هم از سوی پکن!
اوباما به سنت حفظ متخصصان و کارشناسان در مورد چین در سطح کابینه پایان داد. ترامپ هم از همین روش پیروی کرد.
بایدن با بیان اینکه چین تهدید نهایی سیاست خارجی آمریکاست، جالب اینجاست که او از متخصصان سطح بالا در مورد چین استفاده نمیکند، این شگفتی آفرین است. وزیر امور خارجه، مشاور امنیت ملی و مدیر سیا دوران کاری خود را در خاورمیانه و اروپا گذراندند. وزیر دفاع او تجاربی در خاورمیانه دارد.
حتی سفیر بایدن در چین یک مقام با تجربه حرفه ای در خاورمیانه و اروپا است. پادشاه آسیایی شورای امنیت ملی او هیچ تجربه مستقیمی با چین ندارد و به دلیل تقاضایش برای عدم همکاری آنهم بر اساس ادعای نادرست مبنی بر اینکه تعامل ایالات متحده با چین به طور فرضی چین را دموکراتیک نمی کند، مشهور شد.
برخی از این مقامات، مانند ویلیام جی برنز، رئیس سیا، آدم های برجسته ای هستند و تخصص اروپایی خود را برای مقاومت در برابر تجاوز روسیه به کار گرفته اند. اما، در مورد چین، تصور کنید مدیر عامل یک شرکت غول پیکر مواد غذایی اعلام کند که غلات بزرگترین فرصت و بزرگترین تهدید رقابتی هستند، سپس اعلام کند که روسای بخش گندم، بخش بلغور جو دوسر و سایرین از این پس همه را از کارشناسان همبرگر انتخاب میکند!
مقامات وزارت دفاع و اطلاعات می گویند که گرفتن مجوز امنیتی برای هر کسی که تخصص و تجربه چینی داشته باشد آنقدر دشوار شده است که ایالات متحده تا حدی خود را کور کرده است. محققان و مدیران تجاری که بین دو کشور پل ارتباطی برقرار می کنند، ترسیده اند و تعداد زیادی به فکر عزیمت به چین هستند. با برخی از استادان چینی مهمان، از جمله دو محقق روابط بینالملل طرفدار آمریکا و یکی از آنها که شخصاً توسط جیمی کارتر دعوت شده بود، در اداره مهاجرت ایالات متحده بسیار بد رفتار شده است.
به طور خلاصه، بایدن به روش متضاد ترامپ بین الزامات استراتژیک و مهارت های رهبری، همچنین به تحقیر ترامپ از تخصص و و کارشناسان و نادیده گرفتن گفتگوهای نهادینه شده (دیر، جزئی، احتمالاً موقت) ادامه داد و حتی آنها را بدتر کرده است. هیچ سفر آخر هفته ای نمی تواند این واقعیت های اساسی را بهبود بخشد.
بزرگنمایی پیامدها یک تفاوت اساسی بین ترامپ و بایدن است. ترامپ همیشه به دنبال توافق بود (البته یک توافق کاملا اشتباه): جنگ تجاری دو کشور بر سر نابرابری های تجاری بود و اگر پکن اقدامات خاصی انجام می داد، جنگ تجاری به تناسب کاهش می یافت. بایدن هیچ توافقی را پیشنهاد نمی کند، فقط تحریم ها را تشدید می کند.
با توجه به شواهد فراوان مبنی بر اینکه تعرفههای فولاد و آلومینیوم بیشتر از چین به آمریکا آسیب میزند، قیمتها را افزایش میدهد و برای دهها هزار شغل در ایالات متحده هزینه میکند، اکثر اقتصاددانان تصور میکردند که رئیسجمهوری که شعارش «سیاست خارجی برای طبقه متوسط» است، این تعرفه ها را لغو خواهد کرد. اما، نه، کاترین تای، نماینده تجاری ایالات متحده می گوید که آنها برای حفظ “اهرم فشار” بر چین ضروری هستند. البته هیچ اهرمی بجز سیاست هایی که بیشتر از چین به خود آمریکا آسیب می زند در اینجا مشاهده نمی شود.
واشنگتن با فقدان تخصص لازم، غالباً درباره اینکه جهان به سیاستهایش درباره چین چگونه نگاه میکند، کاملا بی اطلاع به نظر میرسد. برای مثال، بلینکن و بایدن اغلب نسخههایی از اظهارات ۹ ژوئن بایدن را پخش میکنند که طرح کمربند و جاده چین یک «برنامه بدهی و مصادره» است. مایک پمپئو، وزیر امور خارجه ترامپ، «کمربند و جاده» را به همین ترتیب توصیف میکرد.
رهبران جهان در حال توسعه، که اغلب پیشنهادهای توسعه چین را با سخنرانی های واشنگتن یا تیم های نیروهای ویژه در همه جا حاضر در آن مقایسه می کنند، می دانند که این ادعا دروغ و نادرست است. هر کارشناسی که متخصص چین باشد و ۱۱۰۰ وام چینی اعطا شده در جهان را مطالعه و بررسی کرده باشد، میتواند نشان دهد که حتی یک نمونه از «تله» بدهی ادعایی چینی که منجر به توقیف وثیقه ای شده باشد وجود ندارد و از آن هرگز استفاده نشده است.
آیا رئیس جمهور ایالات متحده نمی داند در مورد چه چیزی صحبت می کند یا به طور سیستماتیک اطلاعات نادرست منتشر می کند؟ در هر صورت، کشورهای در حال توسعه بسیاری از سیاست های ایالات متحده را نادیده می گیرند. به عنوان مثال، بسیاری از کشورها استدلال میکنند که مشکل ایالات متحده و اروپا محاصره و بی ثبات کردن دشمنانش است. از این رو، تمام کشورهای آمریکای لاتین، آفریقا و خاورمیانه در رابطه با تحریم های آمریکا علیه روسیه با چین همسو هستند.
مشکل بزرگ تایوان است. هنری کیسینجر هشدار می دهد که ما در حال لغزش به سمت جنگ بر سر تایوان هستیم. دولت بایدن سازش صلح را که کیسینجر و زبیگنیو برژینسکی با موفقیت مذاکره کردند، کاملا رد کرده است. واشنگتن قول داد از روابط رسمی یا اتحاد با تایوان خودداری کند. اما پرزیدنت بایدن چهار بار قول داده است که اگر جنگی درگیر شود از تایوان دفاع کند. که این فقط یک معنی میدهد، این یک اتحاد است.
پلوسی رئیس مجلس تاکید کرد که سفر اوت او به تایپه یک سفر “رسمی” بود. بلافاصله پس از دیدار با رئیس جمهور تسای، سخنگوی ریاست جمهوری تایوان سر از تلویزیون سراسری جزیره درآورد و اعلام کرد: “ما یک کشور مستقل هستیم.”
در واکنش به تحریکات حتی بی اهمیت تر، جورج دبلیو بوش، وزیر امور خارجه وی، و معاون وزیر امور خارجه او به تایپه هشدار میدادند که ترمز را بکشد. در عوض، حالا وزیر خارجه بلینکن همچنان از چنین روابط رسمی استقبال می کند و به چینی ها می گوید که «بیش از حد واکنش نشان ندهند».
واکنش خشمگین مردم در داخل چین به ناکامی شی در پاسخ قاطعانه به چنین ابتکارات ایالات متحده تنها خطری است که می تواند شی جین پینگ را از قدرت سرنگون کند. بدتر از آن، این نگرانی تنها چیزی است که می تواند او را وادار به حمله مستقیم به تایوان کند.
بایدن هیچ مشاور ارشدی ندارد که چنین چیزهایی را بفهمد. بلینکن و سالیوان بر اساس این عمل می کنند که از نظر تئوریک، چین باید چگونه واکنش نشان دهد، نه بر اساس آگاهی از سیاست واقعی چین.
اگر جنگ در بگیرد، درگیری فقط به بازی های جنگی ایالات متحده محدود نخواهد ماند، چین فوراً به جزیره اوکیناوای ژاپن ضربه خواهد زد و یا اینکه منتظر می مانند شکست بخورد. ایالات متحده هم فوراً به پایگاه های چینی در سرزمین اصلی جمهوری خلق چین حمله خواهد کرد و یا منتظر خواهد ماند تا شکست بخورد، چین نیز مجبور است به آمریکا پاسخ دهد.
وجه مشترک سیاستهای Make America Great Again ترامپ، سیاستهای MAGA پلاس بایدن، و سیاستهای فوقالعاده MAGA مایک گالاگر، رد وعدهها و هنجارهایی است که ایالات متحده زمانی که نیکسون، کارتر، مائو و دنگ برای از بین بردن خطری وحشتناک، یعنی درگیری بر سر تایوان بر سر آن به توافق رسیدند است.
پوشش این انکار تکرار بی پایان این ادعاست که چین در حال برنامه ریزی برای حمله به تایوان است، ادعایی که جامعه اطلاعاتی ایالات متحده می گوید هیچ مدرکی برای آن وجود ندارد.
در واقع، «چپ» تندرو واشنگتن و راست گرایان همیشه هر سازشی را تحقیر می کردند. میانه روهای عملگرا به دلایل داخلی از بین رفته اند و ایدئولوگ های خودپسند بر کنگره حکومت می کنند. هیچ سفر آخر هفته ای، هیچ هنر دیپلماتیکی، مانع بازگشت خطر جنگی که تا سال ۱۹۷۲ جهان را تهدید میکرد نخواهد شد.
(چین نیز به دلایل داخلی، چرخش به همان اندازه خطرناک را در پیش گرفت. هنگ کنگ، سین کیانگ، گروگان های کانادایی، جنگ اقتصادی با استرالیا، و بسیاری موارد دیگر مسائل جدی هستند. اما این مقاله درباره آمریکا است ؛ دولت های قبلی آمریکا بدون اینکه به سمت جنگ حرکت کنند ، مسائل متوسط را حل می کردند.)
بایدن توسط مرکز عملگرا انتخاب شد، اما او نه تیم چینی دارد، نه یک سیاست روشن برای چین، و نه دیدگاه استراتژیک. او باید مراقب باشد که کمترین ریسک و کوچکترین اشتباهی نکند که تاریخ او را به عنوان اولین کسی که سهوا جنگ جهانی را به راه انداخت ثبت کند. سفرهای آخر هفته آنهم فقط برای تغییرات حاشیه ای در لحن مباحثات، مشکلی را برطرف نمی کند.
ویلیام اچ. اورهولت، یک محقق ارشد در هاروارد است