۱۰ بحران:اقتصاد سیاسی رشد چین (۲۰۲۰-۱۹۴۹)
معرفی کتاب
هوشمند انوشه
دانش و امید-شماره ۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۲

رشد شتابان جمهوری خلق چین در چند دهه اخیر و موفقیتهای بیسابقۀ این کشور در زمینههای رشد اقتصادی و فناوری، و بالا بردن سطح رفاه مردم همه را بهراستی متعجب کرده است. برای کمک به روشن کردن این معما، تاکنون کتابهای زیادی، بیشتر از سوی نویسندگان کشورهای غربی با یک دید بسیار سادهبینانه منتشر شده است. گویا میتوان تاریخ جمهوری خلق چین را به دو بخش تقسیم کرد که نخستین بخش از تأسیس جمهوری خلق چین تا آغاز اصلاحات به رهبری دنگ شیائوپینگ در سال ۱۹۷۸ و بخش دوم دوران پس از انجام اصلاحات را در بر میگیرد.
مؤلفان این کتاب، با یک دید روشنتر، از درون جامعه چین و با اطلاع از زیروبم تحولات، یک روایت واقعگرایانه در اختیار خوانندگان قرار میدهند.
کتاب «10 بحران: اقتصاد سیاسی رشد چین (۲۰۲۰-۱۹۴۹)» در سال ۲۰۲۱ منتشر، و توسط اقتصاددانان مطلع در جهان به عنوان یک کتاب بنیادی برای شناخت تاریخ رشد اقتصادی چین ارزیابی شد. مایکل هادسون، اقتصاددان مارکسیست آمریکایی و استاد اقتصاد در دانشگاه شهر میسوری کانزاس، در مورد این کتاب نوشته است: «این کتاب واقعا یک اثر فوقالعاده است. ابزاری است علمی برای درک عمیق تاریخ اقتصادی و سیاسی چین.»
تاریخچه تألیف این کتاب خود بسیار جالب است. این کتاب نتیجه ۱۲سال کار پژوهشی و بحث و تبادل نظر توسط گروهی از پژوهشگران برجسته چین است. پرفسور ون تییون Wen Tiejun نقش رهبری و هدایت این گروه را بر عهده داشته است. پرفسور ون، پس از اتمام پایاننامۀ دکترای خود تحت عنوان «پژوهشی در مورد بنیان نظام اقتصادی روستاها در چین» کار بر روی پروژۀ جدیدی را تحت عنوان «تاریخ قرن ۲۰ چین» آغاز کرد. گزارش کوتاهی از این پروژه تحت عنوان «راه طولانی صنعتی شدن در چین» منتشر شد. یک گروه پژوهشی زیر نظر پرفسور ون تییون بر اساس این گزارش کتابی را در سال ۲۰۱۳ تحت عنوان «هشت بحران: تجربه واقعی تاریخ اقتصادی چین در سالهای ۱۹۴۹ تا ۲۰۰9» منتشر کرد. این کتاب به نحو بیسابقهای مورد استقبال قرار گرفت و ۲۵بار تا سال ۲۰۲۰ تجدید چاپ شد. گروه پژوهشی مؤلف این کتاب کار خود را کامل نمیدانستند و خواهان بهبود و تکمیل کمبودهای آن شدند. پرفسور ون تییون، رهبر این گروه، در سال ۲۰۱۷ به منظور روشن کردن برخی پرسشها دست به ضبط یک سری سخنرانی در ۱۰ جلسه در مورد بحرانهای اقتصادی چین زد. این سخنرانیها کارپایهای شد برای مؤلفان، و تکمیل و انتشار کتاب جدیدی که «۱۰ بحران» نام گرفت.
پرفسور ون تییون اقتصاددان و رئیس مرکز پژوهشهای توسعه پایدار دانشگاه معروف رنمین در شهر پکن و همچنین مشاور وزارت کشاورزی و محیط زیست جمهوری خلق چین است. ون در دانشگاه پکن و سپس در دانشگاههای کالیفرنیای جنوبی و دانشگاه میشیگان در آمریکا تحصیل کرده و مقالات علمی و پژوهشی بسیاری درباره اقتصاد چین منتشر کرده است. پرفسور ون تییون، به عنوان یک صاحبنظر در مسائل مربوط به رشد اقتصاد چین، در محافل علمی جهان بسیار شناخته شده است. سخنرانیهایی که پرفسور ون تییون به دعوت محافل علمی و سیاسی در بسیاری از نشستهای مهم جهان در مورد تاریخ چین و رابطه رشد اقتصاد در شهر و روستا و همچنین گذار به یک اقتصاد پایدار برگزار کرده، بسیار مورد تحسین قرار گرفتهاند.
این کتاب در حقیقت تاریخ تلاشها و چالشهای یک کشور در حال رشد برای صنعتی شدن و رهایی از عقبماندگی و فقر است. ون در معرفی این کتاب میگوید، یکی از بزرگترین مشکلات چین برای صنعتی شدن، کمبود سرمایه لازم نخستین بود. چین موفق شد با تلاشهای زیادی که به اشکال مختلف شکل گرفت و در این کتاب تشریح میشوند، بر این کمبود سرمایۀ نخستین غلبه کند؛ سرمایه لازم را جهت صنعتی شدن به دست آورد و اکنون پس از حدود ۷۰سال به سطحی از رشد صنعتی رسیده که حتی سرمایه مازاد بر نیاز دارد. ون توضیح میدهد که هدف رهبری چین نه تنها ایجاد صنایع در کشور، بلکه صنعتی کردن کشور بود. صنعتی کردن نه به معنای ایجاد صنایع پراکنده از یکدیگر، بلکه به معنای ایجاد یک شبکه در همتنیده از صنایع که استفاده از منابع طبیعی و صنایع سنگین را با صنایع سبک و مصرفی پیوند دهد، و یک رابطه ارگانیک میان شهر و روستا برقرار کند. این کتاب در حقیقت توضیح پیچیدگی این روند است.
خواندن این کتاب روشنگر نکات بسیاری در تاریخ چین پس از تأسیس جمهوری خلق چین است. با خواندن فصول مختلف و آشنا شدن با چالشهای گوناگون در دورانهای مختلف روشن میشود که چگونه و با چه ابتکارها و چه مبارزاتی چین توانست خود را از یک کشور بسیار فقیر و عقبماندۀ کاملا روستایی به سطح رشد یافتهترین و مدرنترین کشورها ارتقا دهد. نویسنده در این کتاب با استفاده از اسناد موجود بهخوبی نشان میدهد که دوران پس از آغاز اصلاحات در سال ۱۹۷۸ به هیچوجه یک مسیر آسان و مستقیم نبوده است. پرفسور ون تییون پیچ و خمها، تضادها و چالشهای دشوار مردم و رهبری چین را در این دوران بهخوبی روشن میکند.
تلۀ رشد صنعتی
در مقدمه کتاب و در بخشی تحت عنوان «تلۀ رشد صنعتی و تجربه چین» به یکی از اصولی اشاره میشود که در نوشتن این کتاب بهکار گرفته شده است. این اصل «تلۀ رشد صنعتی» نام گرفته است. ون بر این اعتقاد است که رشد صنعتی کشورهای پیشرفته سرمایهداری در غرب با بحرانهای زیادی همراه بوده است. این کشورها در آن دوران مناطق بزرگی از جهان را در استعمار و یا تحت نفوذ خود داشتند و میتوانستند این بحرانها را با هزینه مستعمرات خود از سر بگذرانند. به بیان دیگر هزینه رفع این بحرانها به کشورهای مستعمره منتقل شده و در حقیقت از جیب کشورهای مستعمره خرج شده است. بسیاری از کشورهای در حال رشد که نمونه رشد صنعتی کشورهای صنعتی پیشرفته غربی را الگو قرار دادهاند، باید ببینند که آیا توان آن را دارند تا هزینه بحرانهای خود را تأمین کنند و یا آنکه به علت عدم امکان انتقال هزینه این بحرانها در این تله گرفتار میشوند؟ انتقال هزینه بحرانها امروزه نیز ادامه دارد و کشورهای پیشرفته غربی هزینه بحرانهای جهانی را نیز به کشورهای در حال رشد منتقل میکنند. به همین دلیل امکان رشد صنعتی کشورهای در حال رشد بیش از پیش دشوار میشود. به نظر پرفسور ون تجربه چین تنها نمونه موفق از رشد صنعتی یک کشور در حال رشد است که در این تله رشد صنعتی گرفتار نشده است.
ون در کتابش این بحرانها و شیوه برخورد با رفع آنها را به تفصیل بررسی کرده است. در اینجا این بحرانها را به طورخلاصه برمیشماریم.
۱۰ بحران
نخستین بحران در سالهای ۱۹۴۹ و ۱۹۵۰ بلافاصله پس از پیروزی انقلاب و تأسیس جمهوری خلق چین به وقوع پیوست. این بحران در رابطه با تورم نجومی بهجا مانده از رژیم پیشین بود. چالش رهبری جمهوری نوپا در آن بود که با اقتصاد سوداگرانه مبارزه کند و اقتصاد کشور را بر پایههای استواری بنا سازد.
بحران دوم تا چهارم مربوط به سالهای ۱۹۵۸ تا ۱۹۷۶ هستند. این بحرانها پس از دوران همکاری نزدیک با اتحاد شوروی و دریافت کمکهای فناوری از این کشور و سپس قطع این رابطه و کمکها بهوقوع میپیوندند. فقدان کمکهای اتحاد شوروی موجب بحرانهای شدید اقتصادی شد که به نوبه خود به تنشهای سیاسی انجامید.
بحرانهای پنجم تا هفتم مربوط به سالهای ۱۹۷۸ تا ۱۹۹۶ هستند. این بحرانها در دوران انتقال فناوری از کشورهای پیشرفته سرمایهداری به وقوع پیوستند. سرمایهگذاریهای بیش از حد در این دوره موجب کمبود بودجه و قروض خارجی شد که تنها از طریق یک سری اصلاحات پایهای توانستند مهار شوند.
بحرانهای هشتم و نهم در سالهای ۱۹۹۷ تا ۲۰۰۸ اتفاق افتادند. چین که تا پیش از این دوره با کمبود تولیدات مواجه بود، در اثر سیاست جهانگرایی با ازدیاد بیش از نیاز تولید مواجه شد.
بحران دهم از سال ۲۰۱۳ آغاز شده و تاکنون ادامه دارد. تمرکز این بحران بر انتقال به یک اقتصاد پایدار و همخوان با محیط زیست است.
کتاب ۱۰ بحران نشان میدهد که تاریخ جمهوری خلق چین پس از استقلال تاکنون، تاریخ مبارزه با بحرانها بوده است. رهبری چین توانست با اعتماد و تکیه بر مردم از آزمون این بحرانها سربلند بیرون آید و کشور را قدم به قدم به سوی پیشرفت و رفاه به پیش راند.
شیوه رهبری چین در برخورد با حل بحرانها بسیار با انعطاف و هدفمندانه بوده است. بدین ترتیب حل هر بحران توانست کشور را به پیش براند. رهبری و مردم چین از مبارزه با بحرانها خسته نشدند، بلکه پس از پیروزی بر یک بحران، خود را برای دست و پنجه نرم کردن با بحران بعد آماده کردند.
ون چالشهای رهبری چین در برخورد با این بحرانها در دورههای مختلف را در فصول این کتاب به تفصیل توضیح میدهد. در اینجا هر فصل به طور فشرده معرفی میشود.
دوره سالهای ۱۹۴۹ تا ۱۹۵۲
ون در بخش نخست در مورد وضعیت اقتصادی چین در سالهای ۱۹۴۹ تا ۱۹۵۲ مینویسد، در این دوره، اقتصاد روستایی بیشتر جنبه اقتصاد خودکفایی داشت و با اقتصاد شهری درهم تنیده نشده بود. به همین دلیل مازاد کمی که از تولیدات کشاورزی حاصل میشد، نمیتوانست انباشت لازم را برای رشد صنایع شهری فراهم کند. دو ابتکار در این دوره جهت تأمین سرمایه لازم برای رشد صنایع به کار برده شد: یکی دریافت کمک از اتحاد شوروی و دیگری کشت جمعی از طریق تجمیع زمینهای کوچک کشاورزی در زمینهای بزرگتر از سال ۱۹۵۴.
چین و اتحاد شوروی در سال ۱۹۵۰ یک قرارداد دوستی و همکاری منعقد کردند که به شکل اعطای وام و اعزام کارشناسان و همچنین فناوری برای رشد صنعتی و علمی اجرایی شد. تمرکز این برنامه بر ایجاد صنایع سنگین از قبیل صنایع فولاد، کارخانجات شیمیایی، ساخت راهآهن و همچنین تجهیزات تولید برق بود.
با جمعی کردن زمینهای کشاورزی و افزایش مساحت قطعات زمینهای کشت و زرع، تولید کشاورزی افزایش یافت و سطح زندگی صدها میلیون نفر از اهالی چین در شهر و روستا بهتدریج بالا رفت. اضافه تولید کشاورزی در بازارهای بینالمللی به فروش رفت و بدین ترتیب امکانهای جدیدی برای سرمایهگذاری صنعتی فراهم شد. ترکیب این دوعامل یعنی کمکهای اتحاد شوروی و جمعی کردن کشاورزی موجب افزایش رشد اقتصادی به میزان ۳درصد در سال در دهه ۱۹۵۰ شد. از سوی دیگر این موفقیتها بهنوبه خود زمینه را برای بحرانهای جدید در اواخر دهه ۱۹۵۰ فراهم کرد که تا دهه ۱۹۷۰ ادامه یافت.
دوره سالهای ۱۹۵۸ تا ۱۹۷۶
این دوره سالهای ۱۹۵۸ تا ۱۹۷۶ (مرگ مائو) را در بر میگیرد و بیش از هر چیز تحت تأثیر تشدید تضادها در روابط میان چین و اتحاد شوروی بوده است. در این دوره همچنین شاهد تلاشهای بسیار برای رشد صنعتی کشور هستیم که با نمونهبرداری از تجربه اتحاد شوروی صورت میگرفت. این تلاشها با زیادهرویهایی همراه بود که موجب بروز تناقضاتی در نظام اقتصادی و سیاسی چین شد.
نمونه اتحاد شوروی تأکید بر صنعتی کردن سریع کشور با تکیه بر برنامهریزی و مدیریت از بالا به پایین و عضوگیری وسیع جهت رشد سریع حزب کمونیست بود. این نمونهبرداری باعث بروز گرایشهای بوروکراتیک در میان حزب کمونیست چین شد. برای رفع این مشکل، مائو و نیروهای هوادار او در حزب، به تجهیز تودهها برای شتاب بخشیدن به رشد صنعتی و همچنین کشاورزی روی آوردند. این گرایش تبلور خود را در تصمیم اتخاذ شده در سال ۱۹۵۷ جهت کاهش مدیریت مرکزی و واگذار کردن هر چه بیشتر ابتکار به مدیریتهای محلی و ارائه قدرت بیشتر به کادرهای میانی حزب نشان داد.
رابطه با اتحاد شوروی در سالهای ۱۹۵۸ و ۱۹۵۹ رو به سردی گذاشت. پس از آغاز «جهش بزرگ» دولت اتحاد شوروی تصمیم گرفت تا کمکهای خود را قطع کند و مشاوران خود را فراخواند. متعاقب آن در سالهای ۱۹۵۹ و ۱۹۶۰ چین با مشکلات بزرگی در زمینه مالی و همچنین تأمین نیازهای کشاورزی روبرو شد. این سالها که با عنوان «جهش بزرگ» مشهور شد، با بروز بحرانهای شدید مالی و همچنین کمبود محصولات کشاورزی همراه بود.
ون اعزام جوانان از شهرها به روستاها را پاسخی در جهت رفع مشکلات حاصل از جهش بزرگ میداند. چرا که این جوانان میتوانستند در سالهای ۱۹۵۹ تا ۱۹۶۲ به افزایش تولیدات کشاورزی کمک کنند. این تصمیم بهنوبه خود موجب رکود در صنایع شهری شد.
به نظر ون «انقلاب فرهنگی» بهویژه در سه سال ۱۹۶۶ تا ۱۹۶۹ پاسخی بود برای حل مشکل رشد بوروکراسی در حزب کمونیست چین. از سوی دیگر تصمیم به انتقال صنایع به شهرهای مرکزی کشور خسارات فراوانی بهبار آورد.
بحران دیگر در این دوره در اثر تغییر جهتگیری ژئوپلیتیک حزب کمونیست چین و تلاش برای استفاده از فناوریهای نوین جهان روی داد. جدایی از اتحاد شوروی که بزرگترین منبع دریافت فناوری نوین بود، در سالهای نخست دهه ۱۹۷۰ به اوج خود رسید. متعاقب سمتگیری جدید چین در دوری از اتحاد شوروی و نزدیکی به آمریکا، ما شاهد سفر نیکسون به چین در ماه فوریه سال ۱۹۷۲ هستیم. نتیجه این سمتگیری جدید، فراهم کردن امکانات جهت استفاده از فناوریهای نوین از ژاپن و آمریکا بود. چین در عین حال به استقراضهای خارجی متوسل شد که به نوبه خود تنشهای جدیدی را در اقتصاد شهرها پدید آورد. این سالها شاهد رکود اقتصادی و همچنین تنشهای سیاسی در درون حزب و دولت و کل جامعه بود. این مشکلات تا آخر این دهه ادامه یافت و به دوران اصلاحات و گشودن دروازهها منجر شد.
دوره سالهای ۱۹۷۹ تا ۱۹۹۷
فصل مربوط به سالهای ۱۹۷۹ تا ۱۹۹۷ «بحران ساختاری و اصلاحات» نام گرفته است. انتقال قدرت پس از مرگ مائو، نهتنها در جهت روشن کردن نقش حزب در رهبری اقتصاد چین بود، بلکه همچنین منجر به یک جوانگرایی در رهبری چین شد. در این دوره تأکید بر نقش حزب کمونیست در رهبری نظام حاکم بر چین ادامه یافت. انصراف از سیاست فرستادن جوانان شهری به روستا موجب شد تا میلیونها جوان از روستاها مجدداً به شهرها بازگردند و به صف بیکاران بپیوندند. سیاست اصلاحات اقتصادی شامل تغییر در سمتگیری صنعتی و تأکید بر تولیدات اجناس مصرفی و همچنین افزایش خدمات اجتماعی بود. مجموعه این سیاستها موجب بروز یک بحران مالی در اوایل دهه ۱۹۸۰ شد.
دولت چین برای پاسخ به این بحرانها تصمیم به اجرای دو راه حل گرفت. این دو راه حل یکی در رابطه با روستاها و دیگری در رابطه با مناطق واقع در ساحل شرقی چین بود. در رابطه با روستاها یک برنامه جدید برای خانوادههای روستایی تدوین شد. طبق این برنامه خانوادههای روستایی یک قرارداد تأمین محصولات کشاورزی با مقامات محلی امضا میکردند. خانوادهها حق داشتند تولیدات مازاد بر مقدار تعیینشده در این قراردادها را در بازار آزاد به فروش رسانند. این بازارها به سرعت در سراسر چین گسترده شد. این برنامه موجب افزایش تولیدات کشاورزی و نتیجتاً افزایش درآمد خانوادههای روستایی و همچنین ادارات محلی در مناطق مختلف شد. این ادارات توانستند با استفاده از این درآمدهای جدید مؤسسات صنعتی کوچک تأسیس کنند.
چین به منظور جذب سرمایههای خارجی دست به ایجاد مناطق آزاد اقتصادی در دو منطقۀ ساحلی شنژن Shenzhen و ژوهای Zhuhai زد. این مناطق آزاد توانستند به سرعت سرمایههای خارجی را جذب کنند و تبدیل به مراکز بزرگ تولیدات صنعتی و اشتغال شوند. مناطق آزاد دیگری نیز بهتدریج در دیگر نقاط ساحلی کشور ایجاد شد.
این اصلاحات توانستند بحران مالی بودجه کشور را از سر راه بردارند ولی بهنوبه خود تضادهای جدیدی را با خود به همراه آوردند.
در این دوره ما شاهد بحثهای جدی در حزب کمونیست چین در رابطه با اصلاحات هستیم. پس از ناآرامیهای سال ۱۹۸۹ موج جدیدی از سرمایهها به سوی چین به حرکت درآمدند.
دوره سالهای ۱۹۹۷ تا ۲۰۰۸
بحرانهای دهههای ۱۹۵۰ تا ۱۹۹۰ همه منشا داخلی داشتند و از تضادهای درونی جامعه چین نشأت میگرفتند. حزب کمونیست و دولت چین پس از ورود چین به اقتصاد جهانی در دهه ۱۹۹۰ و در سالهای پس از آن، با چالشهایی روبرو شدند که دیگر منشأ داخلی نداشتند بلکه نتیجه بحران در نظام مالی جهانی بودند. نخستین بحرانی که از خارج تحمیل شد به دلیل بحران مالی آسیا در سال ۱۹۹۷ روی داد. دولت چین توانست با تکیه بر سیاست اصلاحات با این بحران مقابله کند. ذخیره ارزی قدرتمندی که دولت برای روز مبادا انباشته بود، کمک بزرگی در این زمینه کرد. مجموعه تدابیر و اقدامات هوشیارانۀ دولت چین موجب شد تا چین بتواند بدون خسارت زیاد با بحران مالی آسیا در سال ۱۹۹۷ مقابله کند و آماده بحران بعدی باشد که سال ۲۰۰۸ آغاز شد.
اثر تخریبی بحران مالی جهانی سال ۲۰۰۸ بر اقتصاد چین شدید بود. کارخانههایی که اجناس صادراتی به کشورهای سرمایهداری تولید میکردند مجبور به اخراج بیش از ۲۰۰هزار نفر از کارکنان خود شدند. این آثار تخریبی عواقب بلند مدتی نداشتند و چین توانست در مقایسه با دیگر اقتصادهای بزرگ جهان از سال ۲۰۰۹ اقتصاد پیش از بحران را از سر گیرد.
دوران پس از سال ۲۰۱۳: گذار از جهانیسازی به یک تمدن سازگار با محیط زیست
در این فصل با این چالشها آشنا میشویم:
– چین با یک مجموعه چند بعدی از بحرانها روبرو شده است که هم منشأ داخلی و هم خارجی دارند. در این رابطه پرسشهای زیر مطرح شدهاند:
– چگونه میتوان با تمایل سرمایه به سوی سوداگری و سودهای بالاتر مقابله کرد و مانع تضعیف بخشهای صنعتی شد؟
– چگونه میتوان مانع رشد بیکاری وسیع شد؟
– چگونه میتوان از وقوع بحرانهای مالی جلوگیری کرد؟
– چگونه میتوان از صنایع کوچک و متوسط حمایت و موقعیت آنها را در بازار تقویت کرد؟
– چگونه میتوان از وابستگی به بازار جهانی کاست و مصرف داخلی را تقویت کرد؟
– چگونه میتوان از فشار مستغلات و منابع مالی بر مصرف داخلی جلوگیری کرد؟
– چگونه میتوان از درگیریهای طبقاتی در چنین شرایطی جلوگیری کرد؟
این پرسشها به وضوح نشاندهندۀ مسایلی است که در دستور کار رهبری چین در این دوره قرار گرفتهاند.
در دهه دوم قرن ۲۱ میلادی، رابطه چین با جهان سرمایهداری وارد یک مرحله نوین شد. در سه دهه نخست آغاز اصلاحات، چین خود را مقید به تبعیت از منافع سرمایهداری جهانی کرده بود تا بتواند به فناوریهای نوین دست یابد و همچنین به انباشت سرمایۀ مورد نیاز از طریق صدور کالا بپردازد. هدف آن بود تا چین بتواند با استفاده از کارکرد نظام بازار نیروهای تولیدی خود را توسعه دهد و با حفظ رهبری حزب کمونیست سطح رفاه جامعه را بالا ببرد.
ون نشان میدهد که این رشد شتابان و بیسابقه، تضادهایی را با خود به همراه آورد. او به عنوان مثال از تشدید جدی نابرابریهای اجتماعی و تشدید اختلاف درآمد اقشار مختلف و همچنین خسارتهای زیاد به محیط زیست نام میبرد.
در این دورۀ جدید، چین با اعتماد به نفس و تأکید بیشتر، مواضع خود را درعرصه جهانی مطرح میکند. این مواضع، هم در رابطه با برخورد به رویکرد خصمانه دولت آمریکا، و هم در رابطه با ابتکارهای استراتژیک مانند راه ابریشم دیده میشوند. نمونههای دیگر این ابتکارها کمکهای مختلف به کشورهای در حال رشد و همچنین ایجاد ساختارهای جدید بینالمللی رها از سلطه آمریکا هستند.
رهبری چین با هدف تشدید فعالیتها و ابتکارها در جهت جلوگیری از وخیمتر شدن وضعیت محیط زیست، سرمایهگذاری در تولید انرژیهای سبز را افزایش میدهد. تلاشها در این دوره در جهت کاهش استفاده از انرژیهای فسیلی، و تبدیل چین به یکی از پیشرفتهترین کشورها در استفاده از انرژیهای سبز، مانند تولید انرژی از نیروی باد، آب و یا خورشید بهسرعت پیش میرود.
چین تلاشهای خود را در ریشهکن کردن فقر مطلق در این دوره افزایش داد و موفق شد فقر مطلق را حتی در دورافتادهترین نقاط کشور از بین ببرد. تلاشهای چین در این دهه در جهت بالابردن سطح زندگی مردم همچنان ادامه دارد.
چین در این دهه با بحران اپیدمی کرونا در رابطه با حفظ سلامتی مردم مواجه شد. این بحران در عین حال یک بحران اقتصادی نیز بود. تلاشهای دولت و مردم چین در جهت کنترل این اپیدمی باعث شد تا از بروز فاجعههایی نظیر آنچه در کشورهای به اصطلاح پیشرفته غربی مانند آمریکا روی داد، جلوگیری شود. میزان تلفات جانی در این کشورها بیش از ۶۰۰ برابر این رقم در چین بود.
چین در جهت مقابله با چالشهای پیش رو، تصمیم به اجرای یک برنامه نوین گرفت. موفقیت این برنامه تابع دو شرط است: شرط نخست افزایش مصرف داخلی است. برای رسیدن به این هدف باید اختلاف درآمد میان اقشار مختلف مردم کاهش یابد. شرط دوم ارتقای سطح صنعتی کشور و ایجاد یک نظام تجارت غیر دلاری است.
ون در خاتمه با اشاره به تضادهای ساختاری در اقتصاد چین اظهار امیدواری میکند که چین بتواند به سوی یک «تمدن سازگار با محیط زیست» گام بردارد. به نظر نویسنده، «اقتصاد سازگار با محیط زیست» میتواند دورنمای خوبی برای تعیین مسیر کشورهای در حال رشد باشد.
این کتاب حاوی یک جدول از مهمترین وقایع چین از تأسیس جمهوری خلق چین تا سال ۲۰۲۰ است و میتواند برای علاقمندان مفید باشد.
این کتاب به زبان انگلیسی منتشر شده و نسخه الکترونیکی آن به صورت رایگان در دسترس عموم قرار دارد. امید است که به زودی ترجمه این کتاب در اختیار خوانندگان فارسی زبان قرار گیرد.
منبع:
Monthly Review: “Ten crises: The political economy of China’s development,” by Wen Tiejun
Ten crises: The political economy of China’s development, by Wen Tiejun