سرمایهداری و دموکراسی۱
نویسنده: ساجیو کومار۲
برگردان: ناهید صفایی
دانش و امید-شماره ۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۲

دموکراسی ترکیب دو واژه یونانی است: دمو (مردم) و کراتوس (قانون). همانطور که جامعهها دگرگون میشوند، بعضی از واژهها هم از بین میروند، بعضی از نو زاده میشوند و بعضی معنای دیگری پیدا میکنند.
امروزه دموکراسی معنای وسیعتری نسبت به مفهوم آن در یونان باستان پیدا کرده است. دموکراسی یونانیان باستان، محدودیتها و کاستیهای خود را داشت. برخلاف حق رأیی که ما امروزه در سطح جهان از آن برخورداریم، در آن زمان صرفاً تعداد بسیار اندکی از مردم در فرایند دموکراتیک شرکت داشتند. دموکراسی بورژوایی دنیای مدرن هم کاستیهای خود را دارد. ایدۀ دموکراسی نباید تنها به رأی دادن محدود باشد. در جهان سرمایهداری، حتی در وسیعترین نمونۀ دموکراسی، یعنی هند، که هر پنج سال یک بار انتخابات در آن برگزار میشود، دموکراسی تا حد یک خودکامگی انتخاباتی نزول میکند. در هندوستان، دولتی که به طور دموکراتیک انتخاب میشود، به هیچ وجه دغدغۀ اقلیتهای مسلمان و یا مسیحی را ندارد و هدفش ایجاد ملت فاشیست هندو است.
بورژوازی همواره در را بهروی فاشیسم باز نگه میدارد. حتا در دموکراسیای مانند دموکراسی ایالات متحدۀ آمریکا، رأیدهندگان از دو حزب «جمهوریخواه» و «دموکرات» که هر دو سیاست یکسانی دارند، یکی را انتخاب میکنند.
روشنفکران بسیاری تعریفهای مختلفی از دموکراسی دارند. برتراند راسل۳ آن را اینطور تعریف میکند: «دغدغۀ دیگری را داشتن». زمانی که ملتها بر اساس زبان، مذهب، قومیت و غیره بهوجود آمدند، الزاماً «دیگری» بهوجود آمد. معیار دموکراسی آن است که با آن «دیگری» چگونه رفتار شود و مشکلاتشان چطور حل و فصل شوند. در غیر این صورت دموکراسی صرفاً قانون اکثریت خواهد بود و نقطه نظرهای اقلیت، به هیچوجه مورد توجه قرار نخواهند گرفت.
سرمایهداری با توسعۀ دموکراسی به معنای وسیعتر شناخته میشود. بسیاری از روشنفکران طرفدار سرمایهداری، ادعا میکنند که سرمایهداری مترادف با دموکراسی است. این ادعا با در نظر گرفتن دوران استعمار، بیاعتبار میشود. زمانی که دموکراسی در اروپا به اصطلاح «شکوفا» شد، استعمارگران در کشورهای مستعمرهشان، منکر هرگونه حقوق ابنای بشر شدند؛ آفریقاییها و آسیاییها حتی انسان هم به حساب نمیآمدند.
با وجود آن که سرمایهداری در ایالات متحده در قرن هجدهم بهوجود آمد، صرفاً در سال 1965، پس از جنبش حقوق مدنی بود که سیاهپوستها از حق رأی برخوردار شدند. پس دموکراسی ثمرۀ جنبشهای سازمان داده شده بود، نه هدیهای از سوی سرمایهداری.
نژادپرستی که پدیدهای ضد دموکراتیک است، مفهومی است که سرمایهداری برای توجیه استثمار انسانها و منابع طبیعی کشورهای جهان سوم ابداع کرده بود. قدرتهای استعماری، نژادپرستی را چنین توجیه میکردند که دارندگان رنگ پوستهای دیگر، نسبت به سفیدپوستها پستترند و متمدن کردن «بربرها» باری است بر دوش سفید پوستان!
حتی در اروپای «متمدن»، سرمایهداری محل کار را دموکراتیزه نکرد. سرمایهداری از منظر سازماندهی تولید به شیوهای غیر دموکراتیک عمل میکند. در دموکراسی بورژوایی، کارگران میتوانند انتخاب کنند که چه کسی بر آنها حکومت کند، اما در محل کارشان در مورد تصمیمهای مربوط به کارشان هیچ دموکراسیای وجود ندارد.
پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، سیستم نئولیبرالی با این توجیه که «جایگزین دیگری وجود ندارد» در سراسر جهان با شتاب در دستور کار قرار گرفت. آنطور که دادههای تجربی آشکار میکنند، مرحلۀ نئولیبرال سرمایهداری تنها به نابرابری درآمدها، ریاضت اقتصادی، تلههای وامها و فقر در کشورهایی که منابع طبیعی غنیای دارند دامن زده است.
چنانچه ثروت به گونهای دموکراتیک توزیع نشود، دموکراسی اصلا معنایی ندارد؛ همانطور که آنجلا دیویس۴ آن را مورد تردید قرار داد: «ایدۀ آزادی الهامبخش است، اما چه مفهومی دارد اگر به مفهوم سیاسی آزاد باشید اما غذا نداشته باشید؟ این چه آزادی است؟ آزادی مردن از گرسنگی؟»
بیان سادۀ سوسیالیسم این است: گسترش دموکراسی سیاسی به دموکراسی اجتماعی و اقتصادی. اگر مردم از دموکراسی اجتماعی و اقتصادی برخوردار نباشند، دموکراسی سیاسی بیمعناست.
دموکراسی حقیقی فقط از طریق سوسیالیسم بهدست میآید. سرمایهداری به دموکراسی تا جایی امکان ظهور میدهد که با منافع سرمایهداران سازگار باشد. اگر مردم با مبارزات سازمان یافته برای بهدست آوردن دموکراسی اقتصادی و اجتماعی به پا خیزند، آنگاه نظام سرمایهداری دموکراسی را زیر پا لگدمال خواهد کرد و بدون هیچ تردیدی، فاشیسم را به جان مردم خواهد انداخت. این شرکتهای بزرگ مانند فورد، آی.بی.ام و غیره بودند که از نازیها در آلمان حمایت میکردند و از پروژۀ اصلاح نژادی که برتری نژادی آریاییها را تصدیق میکرد پشتیبانی مالی کردند.
به همین دلیل است که رزا لوگزامبورگ۵معتقد بود: «بدون سوسیالیسمْ هیچ دموکراسی، و بدون دموکراسیْ هیچ سوسیالیسمی وجود ندارد.» افزون بر این، دموکراسی یعنی حق مخالفت. به گفتۀ هوارد زین۶:«مخالفت بالاترین شکل میهنپرستی است.» اما امروزه رسانههای جریان اصلی چه میزان از مخالفت را بازتاب میدهند؟ به جای آنکه رسانهها حقیقتها را بازتاب دهند و یا قدرت حاکم را زیر سؤال ببرند، سرمایهداری رسانهها را به آفرینندگان ایدههایی به نفع طبقۀ حاکمه تبدیل کرده است. افرادی چون جولیان آسانژ۷ که نقض دموکراسی توسط امپریالیسم را افشا کرد، در «دموکراسی» بورژوایی پشت میلههای زندان قرار دارند.
با پیدایش سرمایهداری شواهدی حاکی از افزایش هزینههای نظامی وجود دارد. این، به آن معناست که پولی که باید به خدمات بهداشتی، مسکن، آموزش و انرژی سبز اختصاص داده شود، صرف ایجاد جنگها میشود. آرونداتی روی8 بهدرستی چنین گفته است: «روزگاری سلاح تولید میشد تا در جنگها برنده شویم، اکنون جنگها تولید میشوند تا سلاحها به فروش برسند.»
این پیامد مستقیم سرمایهداری است که در سرشت خود، امپراتوری و غیر دموکراتیک است. وقتی «روشنفکران» ادعا میکنند که دموکراسی را سرمایهداری به ما هدیه کرده است، به هیچوجه باور نکنید. دموکراسی سیاسی را مردمی بهدست آوردند که برای آن مبارزه کردند؛ و این مبارزه تا رسیدن به دموکراسی اقتصادی و اجتماعی از طریق سوسیالیسم همچنان ادامه خواهد داشت.
1. https://socialistvoice.ie/2023/03/capitalism-and-democracy/ 2. Sajeev Kumar
3. Bertrand Russel 4. Angela Davis 5. Rosa Luxemburg
6. Howard Zinn 7. Julian Assange 8. Arundhati Roy