جشن مردگان
جشن مردگان
نوشته خانم فاطمه محمودی

چکیده:
از دیرباز تاکنون دنیای پر رمز و راز پس از مرگ همواره از دغدغههای انسان بوده است. انسانها در جغرافیای گوناگون دیدگاههای مختلفی از مرگ ارائه دادهاند. این اختلاف آراء و متعاقباً آیینها خود مبیّن ناآگاهی و برداشتهای موهوم اما دغدغهمند از مرگ و حیات پس از آن است. مادامی که انسانها بصورت فیزیکی و جسمانی در کنار یکدیگر میزیند، به درک از حالات یکدیگر نائل میشوند؛ اما به محض گسسته شدن پیوند جسمانی این ارتباط و پیوستگی نیز قطع میگردد و پس از آن بازماندگان براساس محدودیت درک انسانی، حالات عاطفی و روحی، ترس ها و دلتنگیهای خود به حل معمای » وادی خاموشان» همّت میگمارند. و در نتیجه آیینهای گوناگون را میآفرینند.
در مقاله حاضر سعی بر این بوده است که به طور اجمالی آیینهای مربوط به تدفین مرده در جغرافیای ایران باستان مورد بررسی قرار گیرد. همچنین درباب سیر تحول تدفین همراه با تکامل تمدن ایرانی سخنهایی رفته است. سپس بر اساس متون کهن زرتشتی به باورها و تابوهایی در باب مرگ و زندگی پس از مرگ پرداخته شده است. نگارنده در نگارش این مقاله به جشن مردگان مازندران و تطابق احتمالی آن با مراسم علمواچینی شاه شهیدان بخش عمارلوی شهرستان رودبار پرداخته است.
کلیدواژه: آداب تدفین، رستاخیز، فدیه و قربانی، مکتوبات رتشتی، جشن ارواح، علم واچینی شاه شهیدان.
مقدمه:
آداب تدفین مرده که برخاسته از باورها و تکامل فکری و جهانبینی بشر است خود موضوعی در خور توجه است. در چارچوب جغرافیایی که به ایران مربوط میشود، سبک تدفین مردگان تقریباً به هم نزدیک و شبیه است و همزمان دگرگونیهایی در آن پدید آمده است. مثلاً در بین النهرین مردگان را درون دیوار خانهها میگذاشتند تا همیشه هر دو طرف زنده و مرده در حمایت یکدیگر باشند (مالوان، م. ا. ل، 83). پیکرههایی که به زعم مستوفی مقدمهی بتپرستی شد، به یاد مردگان میساختند و ایشان را رابط بین پروردگار میدانستند. در بین النهرین باستان نیز همراه مردگان در گورها لوازمی یافت شده که لوازم شخصی میت در زمان حیات او بوده است. زندگان اگر این وسایل را همراه مرده دفن نمیکردند به آنها دست هم نمیزدند. زیرا آنها را به گونهای تابو میدانستند و همراه با لوازم شخص مرده، اشیاء دیگری نیز دفن میشد که اثاث تدفین به شمار میرفت و آنها را جهت ادامهی حیات مرده در آن جهان ضروری میدانستند. ( فرهوشی، 23). در آشور گورها مشابه بخش داخلی خانهای بود که میت در زمان زندگی در آن میزیست و بر این باور بودند که مرده بدین سان با خانوادهی خود بستگی نزدیکی خواهد داشت و آنها را از شر ارواح خبیث رهایی میبخشد. جنازه را روی تخت روانی قرار داده و بر سینهاش ظرفی پر از غذا میگذاشتند و دست راست میت را روی غذا قرار میدادند. ( عبدالعظیم رضایی،553).
در ایران بزرگ، میت را در زیر خاک کوفته، نزدیک اجاق، در جایی گود که مختص جام و کاسه بود، در عمقی قریب به 15 یا 20 سانتیمتر، به طرز خمیده و منحنی در حالی که اعضای بدن به طرف شکم کشیده میشد و بر استخوان آن گل اخری نقش میکردند، دفن میکردند.( گیرشمن،42و46). نخستین ساکنان دشت در ایران، مرده را به طرز در هم پیچیدهای در کف اتاقها دفن میکردند. حتی در هنگام شکل گیری تمدن سیلک مرده را همچنان در عمق 25 سانتیمتری کف اتاق به همراه ابزار و متعلقاتش دفن میکردند. این قرب و همجواری میت، زندگان را از لزوم تهیهی هدایا برای او معاف میکرد، زیرا روح فقید میتوانست در خوراک خانواده شرکت کند. انسان از سابق معتقد بود که پس از مرگ به همان وجه در روی زمین زندگی کرده، زندگی خواهد کرد. زیرا در غاری تبری از سنگ صیقلی در جوار استخوانها در دسترس مرده گذاشته شده بود و نزدیک سر نیز دو فک گوسفند نهاده بودند. خوردنیهای جامد و به اغلب احتمال مایع نیز با میت در قبر او گذاشته میشد، و چون ظروف آنها یافته نشده میتوان احتمال داد که ظروف مذکور را از مواد فاسد شدنی مانند کدوهای میانتهی و یا سبد میساختند. ( همان، 40). این سبک تدفین تا زمانی رایج بوده که انسان بدوی هنوز مرده را به عنوان یک عضو که وجودش در خانواده حس میشود و ضرورت دارد، تداوم داشته است. بعدها همین انسان بدوی طی رفتاری برگرفته از ترس و یا تابوهای خودساخته، مرده را درون خانهای دفن نموده و تمام درزهای خانه را مهر و موم میکرده و حتی هنگام خروج از خانه از پنجرهای باریک بیرون میرفته تا مبادا روح مرده به دنبال وی بیاید. و محیط زندگی خود را تغییر میداده است. این گام در تاریخ تکامل بشر مقدمهای برای پیدایش گورستان و جایگاهی مخصوص برای مردگان بوده است. اینگونه است که بعدها دگرگونی در خور توجهی در تمدن سیلک اتفاق افتاد و آن دفن مردگان در جایی چند صدمتر دورتر از شهر بود. گورستانی که میتوان آن را شهر مردگان نامید. اموات هنوز هم با اقلام و لوازم به خاک سپرده میشدند. اغلب این وسایل مکشوفه از مفرغ ساخته شده بود. (گیرشمن 91). همینکه در دورهای به این درک رسیدند تا مرده را دور از خانهها دفن کنند و انباشتن قبرهای آنان از وسایلشان، شاید ریشه در ترس داشته باشد ( هاشم رضی 21). آریاییها به روح معتقد بودند اما در سامان کار مردگان روشی داشتند که جسدشان را میسوزاندند و به این ترتیب معتقد بودند که روابط روحی میان متوفی و مردگان قطع شده و ارواح دیگر نمیتوانند در کار زندگان به هیچ وجه دخالتی داشته باشند. (همان، 134). پس از استقرار آریاییها در ایران و استیلای باورهای ایرانی و پدید آمدن تثلیثهای چند خدایی، این سبک از رفتار با نسو نیز منسوخ و چه بسا طرد شد. زیرا در باور ایشان آتش، عنصر مقدس، هرگز نمیبایست با جسد که مظهر پلیدی است امتزاج یابد. اما با همهی تغییراتی که در روش تدفین مرده داشتند، باور به رستاخیز همچنان در میان ایشان رایج بود. سبک قرار دادن مرده درون کوزه و گذاردن وی در خاک نخستین باورهای عرفانی و نمادین رستاخیز را پایه گذاری نموده، که پس از تأویل و تفسیر کاوشگران امروزه اعجاب دینداران را برانگیخته است. انتقال جسم انسان از زهدان مادر به دنیا و قرار دادن میت بصورت جنین و خمیده، درون کوزههای بزرگ که خود تمثیلی از زهدان دیگریست و انتقال آن به جهانی دیگر برداشتی است که باستان شناسان بزرگ در نتیجهی حفاریهای خود در ایران به آن رسیدهاند. پس از رسیدن به تمدن و پدید آمدن زیر ساختهای دینی در ایران، در دورهی هخامنشی مرده را نمیبایست دفن میکردند یا میسوزاندند، در آب هم غرق نمیکردند، زیرا بیم آن داشتند سه عنصر مقدس زمین، آتش و آب را آلوده سازند. اجساد را میبایست در بالای کوهها یا بر فراز برجهایی که مخصوصاً بدین منظور ساخته شده بود جای میدادند. ( گیرشمن، 185). در فرگرد سوم وندیداد که به گفتهی استاد هاشم رضی باید آنرا از جهت وسواس در مواجهه با پدیدهی مرگ و رفتار با میت کتاب مردگان دانست، اشاره شده است که مرده را نباید در خاک کرد و با آیین خاصی دور از شهر بر بلندیها گذاشت تا طعمهی لاشخوران شود. سپس استخوانهای باقیمانده را درون درزهای کوهها که به «استودان «معروف است قرار داد.
اما هرودوت معتقد است در دورهی هخامنشی فقط مغان لاشهی مردگان خود را پیش پرندگان و جانوران گوشتخوار میانداختند. و این یک رسم آریایی میان هند و ایرانیان نیست. چنین رسمی میان خزرها و بلخیها نیز رایج بوده. گمان میرود مراسمی شایع میان قبایل کهن و بومی ایرانی باشد. اما در زمان کهنتر یعنی زمانی که اقوام هند و ایرانی زندگی مشترک داشتند، مردگان خود را میسوزاندند. که این سنت در لوای آیین زتشت از بین رفت. اما رد آن در واژهی دخمه که به معنای هیزم است باقی مانده است. (رضی، 27).
هم او در باب تدفین کوروش میگوید: نسای کوروش را در تابوتی از زر گذاشتند که بر تختی نهاده شده بود که پایههایش از زر ساخته شده بود. میزی برای برات گذاشته شده بود که بر آن شمشیرهای کوتاه پارسی، گردنبندها و گوشوارههایی از سنگهای گرانبهای در زر نشانده نهاده بودند. سندس و کتان دوخت بابل، تنبانهای مادی، جامههای آبی، ارغوانی و رنگهای دیگر. لباس کاوناکس و بافتههای گل و بوته دار بابلی، همه را به روی هم چیده بودند تا پادشاهِ درگذشته باشکوه و شایستهی آیین درست به جهان دیگر نیاکان آریاییش در آید.(همان، 30).
در نظامهای اعتقادی که دارای پیامبر و کتاب آسمانی هستند، باور بر اینست که مردگان به جهانی دیگر رفته و براساس اعمال خود بازخواست میگردند. خالقی نیز بر کردار ایشان ناظر بوده است و به حسابرسی اعمالشان میپردازد. گاه این خالق آنقدر بیگذشت و ستم پیشه است که کوچکترین خطا را با بزرگترین خشم خود مجازات میکند و گاه آنقدر بخشنده و بزرگوار است که برزخی میان بهشت و جهنمش میسازد برای بخشیدن فرصت جبرانی دوباره به کوتاه دستان از دنیا. رسیدن به کامیابی در جهان پس از مرگ و تغییر مسیر برزخ به سوی بهشت، مشقتهای بسیاری داشته و همت بازماندگان را میطلبد. بر اساس باورهای کهن، خواب و رؤیا قاصدیست بین اموات و زندگان . مردگان پیام خود را در عالم خواب به گوش بازماندگان میرسانند. اینگونه است که فدیه و قربانی کردن برای اموات از آداب بازماندگان است و انجام این اعمال بر ذمهی ایشان است. در کاوشها دیده شده است که برای تهیهی غذای اموات، از دیگهای بزرگ مفرغی دستهدار، که در نزد سکاها متداول بود و دو شاخههای مفرغی یا آهنین برای برشته کردن گوشت استفاده میکردند. برجستهترین شکل متعلق به ظروفیست با لولهای طویل، بسیار شکنندهتر از آنکه بتوانند در امور روزانه مورد استفاده قرار دهند، و شاید منظور از ساختن آن استعمال در مراسم قربانی به هنگام تدفین بوده است. (گیرشمن، 91)
چنین مینماید که هندو- ایرانیان نخستین فرحی طبیعی از زندگانی داشته با دل شکستگی و افسوس از آن رخت برمیبستهاند؛ و بر آنان ترسی عمومی از آخرت مستولی بوده است. آنان نیز مانند هندو- اروپاییان روح مردگان را ناشاد، و در جهان تاریک زیرین تصور میکردند و برای یاری آنان هر چه میتوانستند انجام میدادند. نذرهای منظم خوراک و پوشاک تقدیس شده ترتیب میدادند تا شاید مینوهای آنها آرامشی برای ارواح ببرند. از این رو امیدی در میان خانوادهها همه گستر شد، که شاید مردان بزرگ قبیله و آنان که بیشتر از همه نذورات میدهند، از این سرنوشت هراسآلود بگریزند و روانشان به جای خزیدن به جهان زیرین، به جهان بالاتر و قلمرو ایزدان پر کشد. شواهد ودایی آشکار میکند که باور به رستاخیز جسمی به دنبال این امید در ذهنها شکل گرفت. به باور مردمان ودایی این رستاخیز یک سال پس از مرگ روی میداد و آنگاه بر استخوانهای خشک و پاکیزه جامهی گوشت پوشیده میشد و روان که بار دیگر با جسم همراه شده بود، میتوانست به صورتی کامل از لذات ملموس آسمان شاد شود. ( مری بویس، 113). در زمان تسلط آیین ودایی هنوز مسئله تناسخ به گونهای که بعدها رواج یافت مفهوم نداشت. بلکه همچون آریاییهای ایرانی جاودانگی روح به وسیلهی اعتقاداتی مبهم به بهشت و دوزخ ابراز میشد. این عقیدهی سده و عمومی مورد پندارگرایی بود که پس از مرگ روح یا دچار عذابهای عظیم میشود و یا تا ابد به خوشبختی و سرور اندر میگردد. ( رضی، 130)
در دین زرتشت باور بر اینست که روح سه روز در حوالی بر زمین و حوالی بازماندگان میماند. اگر صالح و نیکوکار باشد، به راهنمایی دئنا دوشیزهی زیبا رویی که در واقع افکار، گفتار و کردار فرد است به سوی چینوت رفته و از آن عبور نموده و راهی بهشت میشود. در غیر اینصورت روح پلید همراه شیطان به تاریکی جهنم فرو میرود. در باور ایرانیان معتقد به زرتشت سرنوشت انسان با پایان یافتن زندگی مادی و استومند یا جسمانی او ختم نمیشود. پیروان مزدیسنی که در این دنیا خوشبخت هستند در دنیای دیگر نیز سعادتمند خواهند بود. و احیای مردگان و رستاخیز را در روز قیامت و پس از آن در فرشکرت خواهند دید.( رضی، 142). در زمانهای پیشین ایرانیها ارواح همهی اهل ایمان، همهی تیرهها و همهی قبایلی را که به آیین مزدایی ایمان داشتند را میپرستیدند. اما به تدریج که چارچوبهای کهن فرو ریخت و قبایل از میان رفتند این پرستش تنها منحصر به نیاکان خانواده و به فروشیونمانیا frašyonmānyā شد. پرستش ارواح بیشتر از هر زمان دیگری در جریان جشنهایی صورت میگیرد که در پایان ماه منذور به سپندارمذ spend- armaδ که در آغاز الاههی زمین بوده است برگزار میشود. این ارواح فروهرها fravahrs خوانده میشوند. اما اصطلاح مقدسی که برای تسمیهی این ارواح به کار میرود hamaspaθmedi است که مشتق از کلمهی همسیتمئدیای اوستای تازه، یا عید ارواح است. ( مظاهری، 242)
این اعیاد بر اساس سال زرتشتی از دقت نظر دور افتاده است و با سال نجومی مطابق نیفتاده است. از این رو عید ارواح همیشه با اعتدال ربیعی مطابق نیست. عید ارواح در صورت سال عادی پنج روز و در سال کبیسه ده روز دوام مییابد. در یک اتاق سفید شده با آهک و تزیین گشته، میزی مرمرین میگذارند و گلدانها و ظرفهای پرآب روی میز قرار میدهند. صندل و بخور را فراهم میآورند و ارواح را به اتاق دعوت میکنند. ارواح پس از حلول در اتاق و بهرهمندی از نعمات برایشان درود میفرستند. تلاوت دعا و آفرینگان همچنین رسم یزیشن yazišn به جا میآورند. در طی سال فرصتهای دیگری نیز برای سپاسگزاری از ارواح مهیا است. ( همان، 243و 244).
در باورهای ایرانیان در شب چهارشنبهی آخر سال، بازماندگان آتشی بزرگ بر سقف خانهها میافروختند و در واقع با این کار راه خانه را به اموات خود نشان میدادند و به وسیلهی آتش آنها را به سوی خانه رهنمون میشدند. ایشان با به جای آوردن این آیین حضور ارواح را در سال جدید در منزل خود میطلبیدند. سپس در روز سیزدهم نوروز با تهیهی غذایی در خور و خواندن سرودهای دینی و شاد و نواختن ساز و دهل تا قبرستانها ارواح را همراهی میکردند. در واقع در گذشته مراسم سیزده به در در گورستانها اعمال میشده است.
فروردین یشت یکی از سرودهای بلند یشتهاست. در این سرود از بند هشتاد به بعد حدود دویست و چهل نفر از زنان و مردان بزرگ عهد باستان یاد شده که به فروشیشان درود و رحمت فرستاده شده است. در تاریخ دینی ایران کهن روزگار و باورهای دینی و مراسم و آداب ستایش و فدیه دادن و به جا آوردن مراسم و نثار و اهدای نذور و ستایش و نماز است جهت ارواح درگذشتگان.( رضی، 308)
همچنین در کردهی بیست فروردین یشت آمده است، فروشیها مظهر خیر و برکت و درمانبخشی و نیرومندی هستنند. هر جایی که فدیه و نذور برایشان اهدا شود فرود میآیند.
عید آبانگان
آبان ماه روز دهم آن روز آبان ماه است. در این روز به کشورهای هفتگانه خبر رسید که فریدون، بیور اسب را اسیر کرده و به سلطنت رسیده و مردم را امر کرده که دوباره خانهها و اهل خود را صاحب شوند. پنج روز آخر این ماه اول آن روز اشتاد است که فروردگان نام دارد و در این روز در نواویس مردگان طعام و شراب در پشت خانهها میگذاشتند و چنین گمان میکردند که ارواح مردگان از جایگاه ثواب و عقاب خود بیرون میآیند و از آن طعام و شراب میخوردند و در خانههای خود راسن دود میکردند تا آنکه مردگان از بوی آن بهرهمند شوند و میگفتند ارواح ابرار گذشته به خانواده و اولاد و ارقاب در این روز توجهی میکنند و مباشر امور آنها میشوند اگرچه آن ارواح را نبینند.( بیرونی، 292-293). به گفتهی بیرونی، خوارزمیان نیز در پنج روز آخر از اسبندار مجی و پنج روز دیگری که در پی آنست و ملحق به این ماه مانند اهل فارس در روزهای فروردگان برای ارواح مردگان در گورستان غذا میگذارند.( همان، 314).
در فرهنگ زرتشتی هر سال به سالروز مرگ، باید آیینی به پا داشت و به پاس متوفی «وضیمه» داد. سوگواری در این مراسم به درجهی قرابت نیز بستگی دارد. از این رو، به حسب اینکه ایرانی خویشاوندی نزدیکتر یا دورتری با متوفی داشته باشد، دورهی سوگواری درازتر یا کوتاهتر است. رسم پارسیان امروز با رسم کهن تفاوت دارد. پارسیان امروز، درجهی قرابت هر چه باشد بیشتر از سه روز سوگوار نمیمانند. از دیدگاه و معتقدات مغان سوگواری و شیون و زاری کرداری اهریمنیاست .( مظاهری، 237 و 238)
در روز چهارم، دهم، سیام و همچنین سالمرگ متوفی غذایی مرکب از سبزی و ماهی به پاس وی داده میشود. این روزها اعیاد راستینی هستند که خویشان و دوستان به مناسبت آن سینیهای پر از میوه و شیرینی و غذای پخته و آماده به خانوادهی مصیبت دیده میفرستند. روز سوم درگذشت به گاه ازیرین gāh-i- uzirin یعنی از نیمهی عصر تا طلوع ستارگان، آیین » اوثمنا» uϴamna به جای آورده میشود. خویشان گرد هم میآیند و به مناسبت دعایی برای گرامی داشت سراوشه sraoša، دعای gāh- i- uzirin سروش هادخت sroš- hādoxt، پتیت patit میخوانند و به ذکر خیر متوفی میپردازند. پس از خوانده شدن این دعاها، عطایا و هدایای خویشان و دوستان را برای یادآوری خاطرهی متوفی و هبههایی که خودش کرده است، اعلام میدارند. برگزاری این آیین، در صورتی که از جهان رفته » شاهزن» باشد بر عهدهی شوهر، در صورتی که مرده بچه باشد به عهدهی پدر و در صورتی که درگذشته مستخدم باشد، به عهدهی مخدوم است.( همان، 237)
ارداویراف نیز که به زعم بهدینان به معراج رفته است و در آنجا عقوبت کار مردگان بدکنش و نیک سرشت را دیده است میگوید: در زمان برگزاری این آیینها باید شادو خوشرو بود. اشک ریختن ممنوع است. ناله و زاری و نوحهسرایی گناهی بزرگ است. رودی بزرگ و هولناک در دوزخ جاریست که گناهکاران در آن غوطه ور بوده و عذاب میدیدند. این رود از اشک چشم کسانی به وجود آمده بود که در پس مردگان خود به سوگواری و گریه پرداختهاند. ( ارداویرافنامه، 16، 1و 2). همچنین در فصل 57 ارداویرافنامه شیون و مویهی بسیار منع شده و از گناهان دانسته شده است.
گریه و زاری آفریدهی اهریمن است. ششمین سرزمین که اهورامزدا آفرید هرات و دریاچهاش است. که در آن ترک کردن خانهها به هنگام مرگ رواج داشت. آفتی که اهریمن به پتیارگی در این سرزمین آفرید سرشک و شیون و زاری بود. (بند نهم از فرگرد نخست وندیداد).
براساس متون دینی زرتشتی ، مواجهه با ارواح در مناسبتهای مختلف باید با رویی گشاده ، آرامش و شادی صورت گیرد. گریه و زاری گونهای ناسپاسی و تمرد از درگاه اهورا مزداست. اینگونه است که از آداب این مراسم تظاهر به شادی و نشاط است.اما درجامعهی مسلمان ایران با گذشت سالیان دراز علیرغم مهجور شدن زرتشتیان و برپایی آیینهایشان در سکوت، این سبک از رویارویی با مردگان تنها در مازندران باقی مانده است. بدین گونه که یک روز خاص، براساس تقویم تبری 26 عیدماه تبری است و در پایان سال تبری برگزار میشود که این تاریخ معادل 28 تیرماه خورشیدی است. اهالی مازندران مقدمات این جشن را با پختن انواع شیرینی به شکل انسان و غذاهای محلی فراهم میکنند. سپس به امامزادهها و گورستانها رفته و در آنجا با دستهای پر، از زائران پذیرایی مینمایند. در این مراسم اثری از شیون و زاری نیست و حاضرین به کشتی و اسب سواری و تفریحاتی از این دست میپردازند. ایشان نیز بر طبق آنچه پیشتر از ابوریحان بیرونی بدان اشاره نمودیم، باور دارند این روز معادل روز شکست ضحاک از فریدون است.
در شهرستان رودبار در منطقهی عمارلو، روستایی به نام شاه شهیدان وجود دارد . شاه شهیدان دارای بقعهایست که دو امامزاده به نامهای محمد و هادی در آن به خاک سپرده شدهاند. هر ساله زائران زیادی برای مراسم علم واچینی به این منطقه میآیند.و دستمالهایی که ده روز پیش بر پیکرهی علم گره خورده است را میگشایند. این مراسم تقریباً با سال نو گالشی مصادف است. و از شانزدهم مرداد آغاز میشود. چند روز قبل از مراسم خانوادهها به دشت آمده و چادر بر پا میکنند.( آقاجانپور، 154). این مراسمِ به ظاهر دینی، علیرغم اینکه برای ادای احترام به دو امامزاده برگزار میشود اما در تاریخ قمری نمیگنجد و معادل تاریخ بومی منطقه است. همچنین الزامی در برگزاری یک تاریخ مشخص در تابستان ندارد. مراسم علم واچینی همراه با هیچگونه عزاداری و غمی نیست و بعضی از مردم منطقه آن را امتداد جشن خرمن می دانند. زیرا هرگاه چیدن گندم در رودبار و دروی برنج در جلگه به پایان رسید این مراسم برگزار میشود. پایندهی لنگرودی نیز طی گمانی در کتاب خود مراسم علمواچینی در شرق گیلان را امتداد جشن خرمن زرتشتی یا یکی از جشنهای فراموش شدهی ایرانی میداند، که پس از اسلام برای تداوم و بقا رنگ مذهبی به خود گرفته است. نظر به وجود دو فصل تابستان و زمستان در گذشته و اشاره ی ابوریحان در کتاب التفهیم به آغاز سال نو مغان خوارزم در شانزدهم مرداد، این احتمال در ذهن قوت میگیرد که علاوه بر جشن خرمن میتوان آیین علمواچینی را همپایهی جشن مردگان دانست که در مازندران برگزار میشود. استاد پاینده در وصف این مراسم میگوید: «پسران و دختران جوان، بهترین و قشنگترین لباس خود را میپوشند و زنان، انواع اشیاء زینتی را نیز به لباسهای خوشرنگ محلی خود میافزایند. بر رهوارترین اسب و قاطر – آراسته به زین و یراق- سوار میشوند و کسانی که اسب و قاطر ندارند، به شکل گروهی همراه با خواندن ترانههای محلی و کف زدن و هلهله رهسپار میشوند.« ( پاینده لنگرودی، 194).
غذای این روز عموماً کباب است که غذایی که در فرهنگ مردم رودبار مناسب جشنها است. چرخچیها از اطراف و اکناف برای فروش اجناس خود به این منطقه میآیند و بازارِ روز پر رونقی مهیا میشود. بزرگترها برای سرگرم کردن کودکان شاخهی درختی مییابند و تابی بر آن میآویزند و شادی را مهمان قلبهای آنها مینمایند. پیشترها حتی دراین منطقه مراسم ورزا جنگ و کشتی گیله مردی نیز دایر بوده است. در روز 28 صفر نیز اهالی رودبار به امازادهها رفته که معرفترین آن ها امامزاده محمد حنفیهی روستای بیورزین است. در آنجا نیز علیرغم رحلت پیامبر و امام حسن مجتبی(ع) بازار محلی دایر میگردد. در پوشیدن لباس عزا هیچ الزامی وجود ندارد. غذا معمولاً کباب است. کودکان در سازهای رنگارنگی که از چرخچیها خریدهاند میدمند و با شادی از این سو به سویی میدوند. در این روز اقوام و همسایه های قدیمی دیداری تازه میکنند و خندیدن و ابراز شادمانی کردن تابو محسوب نمیشود. گویا این سبک از اجتماع انسانی و حضور در گورستانها که با جشن مردگان برابری میکند، طی زیرکی و سیاستی در سایهی تاریخ قمری و رحلت پیامبر حفظ شده و فرصت پویایی و انتقال یافته است.
منابع
آقاجانپور گزافرودی، آرش(1396). خورگامنامه. چاپ نخست.رشت: انتشارات حرف نو.
ابوریحان بیرونی، (1397). آثارالباقیه عن القرون الخالیه. چاپ اول. تهران: فردوس.
—–،( 1357). التفهیم. تصحیح جلال الدین همایی. تهران: انجمن آثار ملی.
بشرا، محمد و طاهری، طاهر( 1387). جشنها و آیینهای مردم گیلان. چاپ نخست. رشت: ایلیا.
بویس، مری(1388). آیین زرتشت کهن روزگار و قدرت ماندگارش. ترجمه ابوالحسن تهامی. چاپ سوم. تهران: نگاه.
پاینده لنگرودی، محمود( 1399). آیینها و باورداشتهای گیل و دیلم. چاپ نخست. رشت: ایلیا.
دوستخواه، جلیل( 1385). اوستا. چاپ دهم. تهران: مروارید.
رضایی، عبدالعظیم( 1394). گنجینهی تاریخ ایران. جلد دو. چاپ دوم. تهران: پیکان.
رضایی، مهدی( 1383). آفرینش و مرگ در اساطیر. چاپ اول. تهران: اساطیر.
رضی، هاشم( 1384). دین و فرهنگ ایرانی پیش از عصر زرتشت. چاپ دوم. تهران: سخن.
——( 1371). تاریخ مطالعات دینهای ایرانی. چاپ دوم. تهران: بهجت.
—–(1385). کتاب مغان وندیداد. چاپ نخست. تهران: بهجت.
ژینیو، فیلیپ( 1399). ارداویرافنامه. ترجمه ژاله آموزگار. تهران: معین
فره وشی، بهرام( 1374). ایراویچ. انتشارات دانشگاه تهران.
گیرشمن، رومن( 1390). ایران از آغاز تا اسلام. چاپ سوم ترجمه محمد معین.تهران: نگاه.
مظاهری، علی اکبر( 1373). ترجمه عبدالله توکل. خانوادههای ایرانی در روزگار پیش از اسلام. چاپ اول. نشر قطره.
میرفخرایی، مهشید( 1397). دادستان دینیک. چاپ اول. تهران: پژوهشگاه علوم انسانی.
مالوان، م. ا. ل( 1376). بین النهرین و ایران باستان. ترجمه رضا مستوفی. تهران: انتشارات دانشگاه تهران.
من منحیث یکی از علاقمندان مجله هفته از افغانستان، از شنیدن این خبر خیلی متاسف شدم، چراغ مجله هفته در…
با تشکر از همه ی مقالات و زحمات شما، دوباره خواهش میکنم، لینک های مستقیم مقالات رو در انتهای اونها…
با درود، گمان دارم مستقیم و متمرکز باید به پدیده تحریم یا تحریم های آمریکا پرداخت و بدون عمیق شدن…
مقاله بسیار جالب و خواندنی بود. با تشکر از رفیق شیری و ترجمه دقیق و حرفه ای ایشان و سپاس…
دوست گرامی من عضوی از نویسندگان و مترجمان مجله هفته نیستم اما از همکاران آن هستم و گاهی مطالبی را…