آن سوی چهره ی مناسبات اقتصادی
در حاکمیت ایران و ضرورت تشکیل یک جبهه
ناصر آقاجری

شرکت کردن در یک جبهه مشروط به ندیدن خطا های ویران گر متحدین نیست، اتحاد در یک جبهه باید با شناخت همه ی جنبه های منفی و مثبت یک پدیده و نهاد اجتماعی باشد.
رادیو فردا ۲۶ آذر ماه ۱۴۰۱ : » . . . با استناد به داده های اداره فدرال آمار آلمان: گزارش داده که در ده ماه نخست سال جاری میلادی تراز تجاری آلمان و ایران بیش از یک میلیارد یورو برآورد شده است.اداره فدرال آمار آلمان در تازه ترین گزارش خود میزان صادرات محصولات این کشور به ایران، منتهی به پایان ماه اکتبر امسال ( تا ۹ آبان ماه ۱۴۰۱ ) را یک میلیارد و دویست میلیون یورو و ارزش واردات از ایران در این دوره را ۲۶۰ میلیون دلار اعلام کرده است»
با توجه به اختلاف نرخ یورو و دلار، اختلاف تراز به نفع مناسبات اقتصادی آلمان به مقدار یک میلیارد یورو برای کمتر از یک سال برای اقتصاد بیمار ایران با مناسبات اقتصادی فلج کننده تعدیل ساختاری و خصوصی سازی یک فاجعه اقتصادی – اجتماعی است.
در هر مناسبات اقتصادی این اختلاف تراز تجاری می تواند یک اقتصاد قوی را از پای درآورد تا چه رسد به مناسبات نئولیبرالی در یک نظام استبدادی مطلقه با هرج و مرج اختلاس ها و مدیریت های ناکارآمد، واسطه گری همراه با کاست «خودی» ها و . . . ولی حاکمیت در ایران چون خود را پاسخ گو به مردم نمی داند و » مردم را بدون توانایی تشخیص منافع خود می داند» که در نتیجه و با کمک قدرت نظامی و باور واپس گرای حاکمیت، آن ها را وادار می کند به این نگرش ارتجاعی اقتدا کنند و کور کورانه تسلیم و مقلد باور های آن ها باشند.
از سوی دیگر برای جبران عوارض مالی این اختلاف تراز تجاری با آزاد گذاشتن نرخ ارز دلار (شناوری نرخ دلار در بازار » آزاد» نئولیبرالی) و با گران کردن نرخ انرژی، آب، برق، گاز و نیازمندی های ابتدایی زنده ماندن مردم، بحرانِ اقتصادی را فقط برای » خودی» ها و برنامه های فرامرزی خود، حل کرده اند. با این شیوه حاکمیت در واقع مردم ایران را در زیر فشارهای طبقاتی بی رحمانه بی نهایت می چلانند و قدرت خرید آن ها را، می بلعند.
این شرایط نا به هنجار و این ستم طبقاتی فرا تصورِ کم نظیر در تاریخ این ملت، باعث خیزش مردم تحت نام » زن، زندگی و آزادی» شده است. بدین صورت و به بهانه ی یک جنایت حاکمیتی سراسر ایران بر علیه چنین ساختار واپس گرایی به خیزشی مسالمت آمیز در آمد، که خشونت حاکمیت بر علیه مردم باعث شد در برخی نقاط به صورت خشونت آمیز رو در روی سرکوب قرار بگیرند.
پاسخ حاکمیت به مردم به جای بررسی علل خیزش و تلاش برای نزدیکی به خواست مردم با سرکوب خونین و تکیه بر قدرت اسلحه و نیروها و نهاد های متعدد نظامی – امنیتی هم چون پدر خوانده اش سلطنت پهلوی، این خیزش را درهم کوبید و باعث عقب نشینی و افت خیزش شد.
عقب نشینی و افتی که هرگز پایان خیزش نیست، چون همه ی عوامل ایجاد کننده ی این خیزش علاوه بر این که باقی مانده اند با شناور بودن نرخ دلار و امکان باز هم گران کردن نرخ انرژی بنزین و گازوئیل و دیگر نیازمندی های مردم، هر دم بر فشار ویران گر بر جامعه افزوده می شود و قدرت خرید مردم را به نفع حاکمیت از میان می برد، این شرایط روندی را در پی خواهد داشت و دارد که مناسبات نظامی بی توجه به اراده ی مردم را از درون متلاشی خواهد کرد. هیئت حاکمه بدون توانایی درک این واقعیت ها با زدن یک برچسب رنگ و رو رفته ی » آشوب گری» آن را به خون می کشد.
این تراز تجاری به نفع امپریالیسم آلمان بخش کوچکی از چکاد یخی است که واقعیت فاجعه اقتصادی در ایران را نشان می دهد، با وجود این گونه آمار جهانی، حاکمیت نمی توانند در پشت ماسک » دین «عوام فریبی کند. خیزش مردم ایران برای معلول های این نظام استبدادی سده های میانه، هم چون حجاب نیست.
خیزش برای از میان بردن گورخوابی ، کلیه فروشی و خودفروشی که این حاکمیت با فقر روز افزون و بیکاری همه گیری که آن را به زندگی جوانان، به خصوص زنان و مردان ایران تحمیل کرده است، می باشد. برای این واقعیت است که در این مناسبات مطلقه مانند استعمارگران با مردم ایران برخورد می کنند و منابع ایران را نه در ایران بلکه در کشورهای بیگانه با نظامی گری و بذل بخشش هایی از منابع مردم ایران که به نسل های آینده هم تعلق دارد، هزینه می کنند.
در حالی که مردم ایران از فقر و بیکاری بدترین شرایط را تجربه میکنند و جوانان دانش آموخته دانشگاه ها نمی توانند کار و یک زندگی انسانی در کشور خود داشته باشند و با کمترین امکانات روانه غرب شده اند و آنهایی که آن حداقل های فرار از ایران ویران شده را ندارند و نتوانسته اند به تحصیلات خود از روی فقر ادامه بدهند مزید بر این فاجعه هستند، که به خیابان ها ریخته اند.
پرسشی که با این اختلاف تراز تجاری ایران با آلمان پیش می آید این واقعیت است: آیا این اختلاف تراز تجاری باجی است که حاکمیت به امپریالیسم آلمان نئونازی می پردازد تا در حکومت باقی بماند؟! در این صورت به امپریالیست های فرانسه و انگلیس به چه میزانی باج می دهد؟! به آمریکا که مدت هاست با جنگ افروزی در منطقه بزرگترین باج تاریخی را داده است. با نجات آمریکا از سقوطِ پس از وال استریت با راه اندازی مجتمع های عظیم اسلحه سازی در آمریکا، البته به کمک وحشتی که در خلیج پارس ایجاد کرد و عربستان و امارات و قطر و کویت و بحرین را وادار کرد با بزرگترین قرارداد خرید تسلیحات رونقی به اقتصاد ورشکسته ی امپریالیسم بدهند حرکتی که بیشتر یک بی دانشی سیاسی بود تا یک واقعیت در قبال امپریالیسم جهانی.
پرسش دیگری که اندیشه ها را به خود مشغول کرده است نقش دختران حتا دبیرستانی و بانوان در این خیزش است و انتقام گیری ددمنشانه پلیس بر علیه دختران و زنان است.
زنان در ایران در همه ی طول تاریخ در همه ی فراز و نشیب های تاریخ در کنار مردان رزمیده اند و چهره های درخشانی را به جامعه عرضه کرده اند. با مراجعه به کتاب واپسین جنبش دهقانی اثر استاد فشاهی و برخی بررسی های . . .زنده یاد احسان طبری می بینید که زنان دوش به دوش مردان در یک خیزش سراسری بر علیه حاکمیت قاجاریه رزمیده اند و به وسیله امیرکبیر این نوکر خانه زاد قاجاریه ( به زعم خودش در کتاب امیر کبیر اثر فریدون آدمیت)، وحشیانه شمع آجین شدند و زنده زنده با کودکان شان در غارهای محاصره شده، سوختند. (در نی ریز فارس) یکی از رهبران این جنبش دهقانی – شهری قره العین زنی اندشمند، شاعر و مبارزی خستگی نا پذیر بوده و دیگری رستمه، لقبی که انقلابیون زنجان به این فرمانده زن داده بودند، پس از سرکوب این قیام سراسری در ایران، در انقلاب مشروطه هم، زنان در خط اول جبهه علیه استبداد مطلقه مسلحانه رزمیده اند، به کتاب انقلاب مشروطه ایران اثر ژانت آفاری و انقلاب مشروطه اثر کسروی و کتاب خاطرات دختر داشناک یپرم خان مراجعه گردد.
ولی انقلاب مشروطه به حقوق زنان و کارگران بی توجه بود زیرا سرشت آن یک انقلاب برای عدالت خانه و آزادی از ستم حاکمیت مطلقه بود مانند امروز ایران که » بورژوازی تجاری» آن را به نام خود مصادره کرد. از این رو تنها جنبه ی با ارزشی که از آن برای زنان و کارگران باقی ماند، آزادی سیاسی آن بود که آن را هم، پهلوی اول و دوم با ماده ده از میان بردند و دیکتاتوری را به جامعه تحمیل کردند، تا مردم مسخ و از خود بیگانه باقی بمانند، تا چشم امیدشان تنها به دین یا سلطنت باشد. تلاش زنان مبارز پس از پیروزی مشروطه در ایران متوقف نشد بلکه در آن شرایط مرد سالاری ضد زن، زن ها با ایجاد مدارس دخترانه با فروش النگو های شان اولین مدارس دخترانه بنیاد نهادند، تا بدین گونه نظام ضد زنی را که با با سواد شدن زنان مخالف بود و انقلاب مشروطه اش را که دارای چنین ارزشی نبوده، به چالش بگیرند. امری که مبارزان مشروطه از آن غافل شده بود. پس از تبعید رضا قلدر که گرایش به نازیسم پیدا کرده بود در سیر تحولات پس از سال ۱۳۲۹ نمایندگان بورژوازی ایران و آقای مصدق با پیشنهاد های چپ مترقی آن روز ایران برای حقوق زنان همکاری نکردند و در مجلس شورای ملی جزو مخالفین پیشنهاد های این حزب بودند. (به اسناد مجلس شورای ملی مراجعه گردد و کتاب شمه ای از جنبش کارگری ایران زنده یاد عبدالصمد کامبخش).
با اطمینان می توانم بگویم بیشترین نیروهای چپ مدعی امروز در ایران از این واقعیت ها اطلاعی ندارند و اکثر آنها تنها هواداری بی جهان بینی علمی از چپ را معیار ارزش ها می دانند، نه کاوش در سیر تحولات اجتماعی و به خصوص جنبش کارگری ایران را، جنبشی که پیش از دهه ی ۵۰ مبارزه کرده است و بستر اصلی رشد چپ در ایران را آن ها فراهم کردند، چپ های » مدرن» این واقعیت ها را با ارزش نمی دانند. از سوی دیگر «بورژوازی» ایران در انقلاب مشروطه تسلیم اتحاد دو فئودال بزرگ ایران سپهدار تنکابنی و اسعد بختیاری و بورژوا داشناک یپرم خان شدند و سیر انقلاب را متوقف کردند و سوسیال دموکرات ها انقلاب مشروطه را سرکوب کردند. در تحولات ملی شدن نفت با کمال تاسف «بورژوازی ملی» ایران به رهبری جبهه ملی ها و رهبرشان مصدق در هنگام مبارزه ی کارگران و مردم مبارز ایران برای ملی شدن نفت بر علیه استعمار انگلیس زمانی که کارگران و مردم با قیام سی تیر قدرت دولتی و فرماندهی ارتش را در اختیار مصدق و جبهه ی ملی قرار دادند، این سازمان به اصطلاح ملی و رهبرش مایل نبودند این آزادی سیاسی را به قانون مشروطه ی ایران برگردانند!!!! و برای حقوق زنان و دهقانان ایران هیچ اقدام مثبتی انجام ندادند. در صورتی که اگر در این دو مورد اقدامی انجام داده بودند کودتا غیر ممکن بود بتواند با کمک ارتش استعمار ساخته، به پیروزی برسد. دین سیاسی و بورژوازی در ایران از مشروطه تا به امروز دو متحد و دو سد بزرگ برای جلو گیری از سیر تحولات اجتماعی و تکامل آن بوده اند. در انقلاب ۲۲ بهمن هم این «بورژوازی» با دو گرایش مذهبی و ملی(نهضت آزادی و جبهه ملی) قدرت سیاسی را به دست گرفتند و دولتی ناکارآمد را ارائه دادند.
در این شرایط برخی با ایرادگیری خواهند گفت امروز که همه ی ما باید خواهان جبهه متحد باشیم ، نباید انگشت بر روی ضعف های گذشته ی یک دیگر بگذاریم. ولی من معتقدم بیان واقعیت نباید به هیچ دلیلی پنهان بماند، ما باید با دیدن ضعف های هم دیگر قصد اتحاد در یک جبهه را داشته باشم، نه با پوشاندن آن. در غیر این صورت دوباره این اشتباهات در فرم و صورت دیگری سر برمی آورند و باز می شوند، خنجری در پشت چپ ایران. نباید با دستان خود مرتکب اشتباهی تکراری بشویم، بلکه با آگاهی و شناخت در کنار هم قرار بگیریم و به نسل جدید بورژوازی خطا های نسل پیشین را یاد آوری کنیم چون آن ها بیشتر از چپ های » مدرن » از واقعیت های تاریخی بی خبرند. در هرصورت به رغم تلاش چپ های باورمند به جهان بینی علمی آن زمان برای حقوق زنان، حضرت اشرف مصدق و جبهه ملی شان به این آزادی و اصلاحات حداقلی برای زنان و دهقانان موافق نبودند، با توجه به این واقعیت که رهبران مذهبی آن زمان دشمن خونین چنین اصلاحاتی به نفع زنان بودند و در مجلس شورای آن زمان به آن رای مثبت ندادند. ولی روشنفکران از خود بیگانه که مرده پرست و نخبه گرا هستند ( به جای جمع گرایی) و از شخصیت ها بدون توجه به کاستی های بنیادی آن ها » بت» می سازند و سپس به سجده می افتد و او را می پرستند، این واقعیت ها را ندیده می گیرند و علت همه ی شکست ها را به گردن چپ ایران می اندازند. امروز در نتیجه این تجربیات خونبار یک صد ساله، دختران و زنان ایران پرچمدار آزادی و زندگی شایسته برای همه ی مردم ایران شده اند و آن چپ، که به زعم برخی چپ ها » سنتی» است ندای اتحاد در یک جبهه همراه با شعار زن، زندگی، آزادی را فریاد می زند. این واقعیت ها را برخلاف گذشته پاس بداریم و جبهه را تشکیل بدهیم، پیش از دیر شدن.
ناصر آقاجری
۲۴ بهمن ماه ۱۴۰۱