توهم پایان جنگ سرد
نوشته هری مگداف و پل سوئیزی
برگردان فرشید واحدیان
دانش و امید، شماره ۱۵، دی ۱۴۰۱
یادداشت سردبیری:
بروز جنگ سردی جدید در زمان ما طبعاً این سؤال را مطرح میکند که آیا جنگ سرد قبلی واقعاً پایان یافت؟ به عبارت دیگر از دید امروز ما، چگونه جنگ سرد جدید از خاکستر گرم جنگ سرد قبلی سربرآورد؟ آنچه در ادامه میآید، بازنشر «یادداشتسردبیری» شماره فوریه ۱۹۹۴ نشریۀ مانتلی ریویو، نوشته هری مگداف و پل سویزی است که با هدف پاسخ به این سؤالها نوشته شده بود.
آیا جنگ سرد پایان یافته است؟ به یک معنا آری. معنای اصلی «جنگ» درگیری مسلحانه بین دو یا چند کشور یا به طور کلیتر، بین مراکز قدرت است. جنگی که به مرحلۀ کشتار و شلیک اسلحه نرسد جنگ «سرد» نامیده میشود. به این معنی، رابطهای که دربخش اعظم نیمه دوم قرن بیستم بین ایالات متحده و از سویی و اتحاد جماهیر شوروی و هم پیمانانش از سوی دیگر وجود داشته است، موردی کلاسیک (و شاید کلاسیکترین نمونۀ) جنگ سرد بود. و این جنگ با عقب کشیدن طرف شوروی در سالهای ۱۹۸۹ تا ۱۹۹۰ به پایان رسید. کمتر کسی ممکن است این واقعیات مسلم را حاشا کند.
اما واژه جنگ در معانی دیگر نیز به کار میرود، به ویژه عنوان مترادفی است برای توصیف اغلب تعارضها، با فرض وجود یا امکان وجود خشونت. دو نمونۀ بسیار آشنا از کاربرد این واژه را در تعاریف ناشیانه به اصطلاح جنگ علیه مواد مخدر۱ و جنگ علیه فقر۲ میبینیم، که پدیدههایی واقعی و نه چندان بیارتباط با یکدیگرند.
هستند کسانی که معتقدند جنگ سرد، با وجود آنچه در سالهای ۱۹۸۹-۱۹۹۰ رخ داد، پایان نیافته است. آیا ممکن است به یک معنا، چنین چیزی حقیقت داشته باشد؟ چه چیزی آنها را به این باور میرساند؟ برای پاسخ به این سؤال، طرح سؤالی متفاوت مفید است: پایان واقعی جنگ سرد باید به چه نتایجی میانجامید؟ مطمئناً پاسخ این است که هر دو طرف از انجام تمام اقدامات پرهزینه، خطرناک و در نهایت فاجعهباری که در آن برهۀ زمانی ممکن بود، هر آن جنگ سرد را به جنگی داغ تبدیل کنند دست بردارند. در سوی اتحاد جماهیر شوروی همین اتفاق افتاد. هرچند به طرزی آشفته، اما کاملاً قاطعانه. برای آنها جنگ سرد حقیقتاً خاتمه یافته بود. اما در طرف آمریکایی، ابداً چنین اتفاقی نیفتاد. هزینههای «دفاع ملی» در سال ۱۹۸۹ به ۴/۲۹۰میلیارد دلار رسید. چهار سال بعد در سال ۱۹۹۳ این رقم به ۳/۳۸۹میلیارد دلار رسید۳. هنگامی که اتحاد جماهیر شوروی ویران شد، در آمریکا صحبتهای زیادی دربارۀ «منافع حاصل از صلح» و کاربرد آنها برای انواع کارهای خیر درگرفت. اما چنین نشد و به نظر میرسد برای ما جنگ سرد هرگز پایان نیافته است.
همه اینها نشان میدهد که جنگ سرد از آنچه با چشم غیرمسلح بتوان دید، ماهیت عمیقتری داشته و دارد. اگر پایان بخشیدن به این جنگ تنها برای یک طرف ممکن بوده و نه برای هر دو، پس مطمئناً از همان ابتدا میبایست اهداف دو طرف متفاوت بوده باشد. و چنین هم بود. اتحاد جماهیر شوروی در جنگ آتشین جهانی دوم برنده شد و مصمم بود پیروزی به دست آمده را حفظ نماید. ایالات متحده و همپیمانانش نیز به همان میزان مصمم بودند که چنین نشود. اما این همۀ ماجرا نبود: آنها در ادامۀ ستیز با اتحاد جماهیر شوروی چیزی را میجستند که از زمان انقلاب روسیه در سال ۱۹۱۷ به دنبال آن بودند، و آن یعنی فرصتی طلایی برای خلاصی از «کمونیسم»، یعنی جامعهای که بر اساس اصول غیرسرمایهداری سازمان یافته بود. وجود شوروی تهدیدی برای سرمایهداری در سرتاسر جهان به شمار میرفت، بنابراین هدف آنها عقب راندن شورویها و در این راستا همزمان، نابودی آن شکل از جامعه بود. روش انتخاب شده برای این منظور تحمیل یک مسابقه تسلیحاتی بیپایان بر اتحاد جماهیر شوروی بود. طبقات حاکم در غرب زیرکانه دریافته بودند که قدرت اقتصادی آنها نسبت به اقتصاد کمتر توسعه یافتۀ شوروی، از برتری بیشتری برای ادامۀ آن مسابقه برخوردار است.
نقشه اجرا شد و اقتصاد شوروی از پا درآمد. رهبری [ شوروی] از جنگ سرد دست کشید. نظام از هم پاشید، و یورش برای احیای سرمایهداری آغاز شد. ایالات متحده نمیتوانست قاطعتر از این در جنگ سرد پیروز شود. پس چرا این کشور طوری رفتار میکند که گویی هنوز جنگ سرد ادامه دارد؟
دستکم به سه دلیل موجه.
اولین علت، لَختی (اینرسی) و یا تمایل به ادامۀ عادت پیشین است. نیرویی همه جا حاضر در تاریخ که ریشه در روانشناسی و منافع مسلط دارد. رفتاری که هرچه پیشینۀ طولانیتری داشته باشد، قدرتمندتر است. بدون شک این عاملی مؤثر است، اما در تأثیر آن نباید غلو کرد. تقریباً همه، از ته دل ادعا میکنند که خلاصی از فشار و قربانیهای برپایی جنگ سرد، موجب خشنودی آنها شده است. با این حال با گذشت چهار سال از تسلیم دشمن، در بهرهبرداری از این آزادی نو یافته، قدمی برداشته نشده است. بنابراین عاملی جز لَختی باید در کار باشد.
دلیل دوم عبارت است از رسالت رهبری جهان که طبقۀ حاکم ایالات متحده به عنوان تنها ابرقدرت باقی مانده، برای خود قایل است. داشتن قدرت نظامی برتر از هر قدرت دیگر کافی نیست. قدرت این نظام باید از هر ترکیب متصور میان قدرتهای دیگر نیز برتر باشد. و این نه فقط در مورد وضعیت حاضر بلکه دربارۀ وضعیت محتمل پنج یا ده سال آینده نیز باید صدق کند. با توجه به همه این ملاحظات مهم، جای شگفتی نیست که سیاستگذاران ایالات متحده، تصمیم به حفظ بزرگترین ماشین نظامی جهانِ برجا مانده از جنگ سرد گرفتند تا ببینند بعد چه خواهد شد. هرگز حتی از مخیله این سیاستگذاران هم نمیگذرد که شاید پیشبرد فعالانه سیاست کاهش تسلیحاتی عمومی، بدیل عاقلانهتری باشد.
دلیل سوم مکمل و مؤید دلیل دوم است. هدف اعلام شدۀ جنگ سرد شکست دادن تهدید خیالی توسعهطلبی شوروی بود. اما هدف واقعی خلاصی از دنیای «کمونیستی» بود – یعنی خلاصی از هر شکل از جوامع سامان یافته بر مبنایی جز «بازار آزاد»، یعنی روش سرمایهداری. آن تهدید خیالی اکنون فراموش شده است. اما هدف واقعی چطور؟ آیا کمونیسم به پایان رسید؟ پاسخ منفی است. هنوز شماری از کشورها را احزاب کمونیست اداره میکنند (چین، کوبا، ویتنام، کره شمالی). در حال حاضر همه آنها نشانههایی از حرکت به سمت سرمایهداری را نشان میدهند. اما به اعتقاد سرمایهداران دوآتشهای مانند آنهایی که بر ایالات متحده حاکماند، تا زمانی که این کشورها بورژوازی خود را توسعه ندهند و قدرت را به آنها نسپارند، در حصار امن خود قرار دارند و باید با آنها همچون دشمنان دوران جنگ سرد رفتار شود.
با این حال، مشکل بتوان نتیجه گرفت که کمونیسم در دنیای امروز پایان یافته است. سرمایهداری هرگز تا این حد فراگیر و قدرتمند؛ و درعین حال هیچگاه تا این حد مستعد بحرانها و بلایای بیمهار نبوده است. این ترکیب انفجاری همۀ جوامع جهان را در مقیاس بیسابقهای قطبی میکند. ویروس کمونیسم که همیشه در عمق وجود سرمایهداری حضور دارد- هرچند که در سالهای اخیر عمدتاً نهفته بوده است- در مسیرها و مکانهای غیرمنتظرهای دوباره جان میگیرد. حتی یک لحظه هم نباید پنداشت آنها که بر مسندهای قدرت سرمایهداری تکیه کردهاند از آنچه میگذرد بیخبرند، یا برای مقابله با آن، از تنها روشی که میشناسند، یعنی توسل به قدرت نظامی آشکار، غافل هستند. برای آنها جنگ سردی که چهار سال پیش (۱۹۹۰) به پایان رسید، چیزی نیست بیش از پایان یک مرحله از مبارزهای که به اندازه خود سرمایهداری دوام خواهد یافت.
۱. جنگ علیه مواد مخدر (War on Drugs) در آمریکا به کارزار ممنوعیت مواد مخدر، کمک نظامی و مداخلۀ نظامی با هدف محدود کردن و کاهش تجارت غیرقانونی این مواد اطلاق میشود. م.
۲. جنگ علیه فقر (War on Poverty) اصطلاحی است برای مجموعۀ قوانینی که نخستین بار در زمان لیندون جانسون در 1964، یرای مقابله با فقر در سطح کشور وضع گردید. م.
۳. برای سال 2023، بودجۀ نظامی ایالات متحده به میزان 813 میلیارد دلار تصویب شده است. م.