إصلاحات ارضی ریشه‌ای در ونزوئلا

إصلاحات ارضی ریشه‌ای در ونزوئلا

گفتگویی با خوان کارلوس لویو

سیرا پاسکووال مارکینا، فوریه ۲۰۲۲، ونزوئلا آنالیسس۱

برگردان: فرشید واحدیان

دانش و امید شماره ۱۳، شهریور ۱۴۰۱


یک توضیح ضروری برای خواننده فارسی‌زبان

لاتیفوندیا Latifundia (جمع لاتیفودیوم Latifundium:) به معنای زمینهای بزرگ کشاورزی یا مراتع بزرگ پرورش دام است. این اصطلاح اول بار در دوران روم باستان معمول شد. اشراف رومی با فتح سرزمینهای قبایل ساکن ایتالیا، صاحب قطعات بزرگی از زمینها و مراتع آنها شدند. آنها در این مزارع با استفاده از نیروی کار بردگان، به دامداری و یا کشت محصولاتی چون زیتون، غلات و انگور پرداختند…. با تصرف زمینهای ساکنین آمریکای لاتین توسط استعمارگران اروپایی، این شیوۀ مالکیت زمین و بهرهبرداری، با استفاده از بردگان آفریقایی و سرخپوستان محلی دوباره متداول شد که تا به امروز در بعضی از کشورهای آمریکای لاتین و مرکزی ادامه دارد. عقبماندگی فنی و اقتصادی لاتیفوندیای کشاورزی، اغلب به دلیل وجود منبع کار بسیار ارزان کاپاسینوها (روستاییان بیچیز) است. اکثریت مالکان این گونه اراضی هیچ گونه علاقهای به کاربرد پیشرفتهای فنی و استفاده از روشهای نوین کشاورزی از خود نشان نمیدهند، و بههمین دلیل میزان بهرهوری این نظام زمینداری بسیار نازل است. (مترجم)


ما توانستیم 5/6میلیون هکتار از زمینهای لاتیفوندیا را احیا کرده و آنها را در خدمت ملت قرار دهیم. این اصلاحات ارضی چشمگیری بود. با توجه به اینکه در ونزوئلا 30میلیون هکتار زمین کشاورزی وجود دارد، کاری که در آن سالها انجام شد، دستاورد اندکی نیست.


خوان کارلوس لویو، دارای سمت‌های مختلفی در دولت چاوز از جمله وزرات کشاورزی در 2010 تا 2013 بود. امروز او استاد و محقق اقتصاد سیاسی در در دانشگاه بولیواری کاراکاس است. لویو در این مصاحبه، از تاریخچۀ لاتیفوندیا در ونزوئلا، یعنی قطعات وسیع زمین کشاورزی متعلق به زمینداران بزرگ با کشت کم‌بازده، و اصلاحات ارضی ریشه‌ای چاوز که در اوج قدرت جنبش بولیواری اجرا شد، سخن می‌گوید.

تاریخ اصلاحات ارضی

در بحث پیرامون مبارزۀ مستمر ونزوئلاییها برای زمین، اغلب مبدا پیدایش لاتیفوندیاناگفته میماند. در حقیقت شیوۀ کشاورزی لاتیفوندیا شکل غالب مالکیت زمین، قبل از انقلاب بولیواری بوده است. ممکن است که برای ما از تاریخ آن سخن بگویید؟

بگذارید نقطۀ شروع بحث را سلطۀ استعمار اسپانیا و تاریخ طغیان‌ها و قیام‌هایی بگذاریم که بعد از سلب مالکیت اولیه به وقوع پیوست. وقتی اسپانیایی‌ها این ناحیه را اشغال کردند، امپراتور زمین‌های پهناوری را به کسانی بخشید که به زبان امروزی می‌توان آنها را بورژوازی کشاورزی نامید. کسانی که در قبال خدمت به دربار، زمین پاداش می‌گرفتند، که این درواقع به معنای اخراج و آواره کردن ساکنان این زمین‌ها بود. با مراجعه به تاریخ می‌بینیم که ساختار لاتیفوندیا که توسط استعمارگران بنا شد، حتی تا همین اواخر یعنی تا قرن بیست‌و‌یکم نیز برجای مانده است.

البته لازم به یاد آوری است که لیبرتادور (رهاکننده، لقب سیمون بولیوار) قانون دارایی‌های متعلق به ارتش را وضع کرد. این قانون با تغییر نظم اجتماعی، به آنها که در جنگ استقلال شرکت داشتند، زمین اعطا کرد. اما با مرگ سیمون بولیوار، نه تنها قانون دارایی‌های متعلق به ارتش تغییر کرد، بلکه اغلب زمین‌هایی که به‌طور قانونی تقسیم شده بود، دوباره به دست زمین‌داران سابق افتاد.

ونزوئلا درقرن نوزدهم شاهد قیام‌های بسیاری بود. مهم‌ترین آنها جنگ فدرال (1863-1847) به رهبری ژنرال ازکوئیل زامورو۲ بود که شعار «کشاورز آزاد ـ زمین آزاد» را برای ما به میراث گذاشت. به گواه بررسی‌های انجام شده توسط نستور تَبلانتی گاریدو۳ پژوهشگر تاریخ، حداقل 44 قیام دهقانی بین 1830 تا 1930 رخ داد و این سال‌ها را «سال‌های استمرار قهر و خشونت» نام نهاده است.

با این وجود، ساختار لاتیفوندیا در سال‌های قرن بیستم نیز ادامه یافت. در حقیقت خوان وینسنته گومز۴ حاکم خودکامۀ کشور در اوایل قرن بیستم (1935-1908)، خود یکی از بزرگ‌ترین زمین‌داران بود. هرچند که با شروع استخراج نفت و شکل‌گیری دولت مدرن ونزوئلا در دهه 1920، طبیعت منازعه بر سر اصلاحات ارضی تغییر یافت، اما همچنان نظام زمین‌داری بدون تغییر باقی ماند. مطابق سرشماری سال 1937، 3000 مالک از میان 69هزار مالکی که نام‌شان در دولت ثبت شده بود، صاحب 90درصد زمین‌ها، و از میان آنها 412 نفر مالک قریب 8میلیون هکتار از زمین‌های کشاورزی بودند. تنها 13 نفر صاحب بیش از 2/5 میلیون هکتار بودند.

اولین تلاش برای حل معضل زمین در قرن بیستم، در سال 1961، توسط قانون اصلاحات ارضی رومولو بتانکورت۵ (رئیس‌جمهور ونزوئلا در سال‌های 1948-1945 و 1964-1959) صورت گرفت. اما این قانون محتوای یک اصلاحات ارضی واقعی را نداشت. او در دوران تبعید اول خود، شاهد عینی توان انقلابی مبارزه برای زمین در آمریکای مرکزی و جنوبی بود، و به همین دلیل به دنبال اجرای یک اصلاحات ارضی به دقت مهار شده و تحت کنترلی بود که به دست سردمداران محلی انجام گیرد. در نتیجه این تلاش بی‌ثمر ماند، و در دهۀ 1980حتی مجلس سنای جمهوری اعلام کرد که اقدامات بنتانکورت برای اجرای اصلاحات ارضی به شکست انجامیده است.

دلیل شکست چه بود؟ این اصلاحات ساختار مالکیت لاتیفوندیا را تغییر نداد. در بهترین شرایط، قطعاتی از زمین‌های نامرغوب دولتی را میان کامپاسینوها (روستائیان بی‌زمین) تقسیم کرد. زمین‌های وسیع مالکان عمده دست نخورده باقی ماند.

زمانی که انقلاب بولیواری 1998 فرا رسید، هنوز در ونزوئلا، مالکیت زمین ساختار کهنۀ لاتیفوندیا را داشت، ساختاری که در طول قرن بیستم در بسیاری از کشورهای آمریکای لاتین از بین رفته بود.


لاتیفوندیاهای ونزوئلا چه مشخصات عمدهای دارند؟

مشخصۀ لاتیفوندیا، مالکیت زمین‌های پهناوری با محصول قلیل است. مثلاً در ایالت آپوره در جنوب کشور، مالکان از زمین برای پرورش مشتی دام استفاده می‌کنند که از نظر بهره‌وری بسیار ناکارآمد است. به‌علاوه این شیوه، موجب آوارگی کامپاسینوها می‌شود.

یک عکس ماهواره‌ای از ایالت آپوره به‌خوبی نشان می‌دهد که کامپاسینوها در محل‌هایی که کشاورزی دشوار است، و یا کنارۀ رودخانه‌ها ساکن شده‌اند. در این مناطق معمولاً هنگام بالا آمدن سطح آب رودخانه در زمستان، محصولات را سیل می‌برد.

در مجموع، ساختار اقتصادی لاتیفوندیا نه تنها از نظر اجتماعی و اقتصادی ناعادلانه، بلکه برای کشور هم کم‌فایده یا به‌کلی بی‌فایده بود.


شما اشاره کردید که در طول قرن بیستم، تنها اصلاحات ارضی مهم ونزوئلا، در سال 1961 بود، که بسیار محدود اجرا شد و واقعاً ساختار مالکیت در روستاها را تغییر نداد. اما چرا اصلاحات ارضی رادیکالتری، مشابه آنچه در بخش بزرگی از قاره به انجام رسید، به اجرا در نیامد؟

با تبدیل ونزوئلا به کشور تولیدکنندۀ نفت، مبارزه برسر زمین اهمیت ثانویه پیدا کرد. هدف اصلی مبارزه میان طبقات، دستیابی به بخش بزرگ‌تری از رانت نفت شد. به‌علاوه، سازماندهی جدید اقتصادی جامعه که در اثر بهره‌برداری از نفت به وجود آمد، باعث مهاجرت عظیم روستاییان به شهرها شد. مردم روز به روز بیشتر به شهر‌ها آمدند و بیشتر در نواحی شمالی که خدمات شهری بیشتر متمرکز بود، ساکن شدند. می‌توان گفت که این پویش روستا‌ها را تخریب کرد. کشمکش اصلی بر سر گرفتن سهمی از رانت نفت درگرفت، سهمی که بجای تأمین هزینۀ خدمات اساسی کمک به انباشت ثروت می‌کرد.


با این حال، در دهه آخر قرن بیستم، مبارزات قابل توجهی برای تقسیم زمین شکل گرفت که مهر خود را بر پیشانی انقلاب بولیواری برجای گذاشت. میتوانید در مورد آنها برای ما بگویید؟

بله، در واقع دو مورد توجه چپ نو در حال ظهور دهه 90 را به خود جلب کرد. اولین مورد لوس کانیزوس پالوکُوه مائو در یاراکُوی۶ بود که کامپاسینوها زمین بزرگی را اشغال کردند و از حمایت کامل جنبش‌های چپ دانشگاهی برخوردار شدند. واقعۀ بسیار مهم دیگر درگیری گروه‌های مختلف روستاییان در مرکز کشور با شرکت چندملیتی ایرلندی اِ‌سمارفیت کاپا۷ بود که زمین‌های کشاورزی وسیعی را در اختیار داشت. آنتونیا مونوز۸ کنشگر اجتماعی جوان و داگلاس بِراوو۹ (رهبرچریک‌های دهه 60) در این مبارزه روستائیان شرکت داشتند.

در این مبارزات هیچ گونه حمایتی از سوی دولت صورت نگرفت. در واقع در دوران جمهوری چهارم۱۰ (1958-1999)، دولت تمام مبارزات روستاییان برای زمین را سرکوب کرد.

تقریباً هم‌زمان با مبارزات پالوکوه مائو و ا‌سمارفیت بود که ایدۀ «درخت سه ریشه» در اندیشه چاوز شکل گرفت. در اواسط دهه 80، او را به عنوان مجازات برای فعالیت‌های خرابکارانه در نیروهای مسلح، به دشت‌های ایالت آپوره تبعید کرده بودند، و او مدتی را در اِلورزا۱۱ گذراند. او در آنجا با ظلمی که به روستائیان می‌رفت و نابرابری و فقر ناشی از آن آشنا شد. ایدۀ درخت سه ریشه به چارچوب ایدئولوژیک انقلاب تبدیل شد. ریشۀ اول این درخت سیمون بولیوار، رهبر استقلال ونزوئلا بود، ریشۀ دیگر آن آموزگارِ چاوز، سیمون رودریگز، و ریشۀ سوم آن ژنرال اِزکیل زامورا، رهبر مردمی مبارزه علیه الیگارشی و مالکان لاتیفوندیا در قرن نوزدهم بود.


قانون اساسی سال 1999، در مورد موضوعات مربوط به مالکیت زمینهای کشاورزی، گرایشی نسبتا مترقی داشت. اگر ممکن است خطوط اصلی این قانون در مورد تقسیم زمین در کشور را تشریح کنید؟

قانون اساسی 1999 سندی بسیار غنی است که اکثر مطالبات روستائیان سرخپوست (پوبلوها) و جنبش توده‌ای پشتیبان چاوز را شامل می‌شد. این سند شامل فشردۀ نظراتی برای سازماندهی مجدد جامعه ونزوئلاست که سال‌ها در حال شکل‌گیری بود. در بحث پیرامون مسألۀ زمین، نکات اصلی در موادی هستند که لاتیفوندیا را خلاف منافع ملت اعلام می‌کنند. قانون اساسی هم چنین دولت را موظف می‌کند تا برای براندازی این الگوی مالکیت زمین اقدام نماید.


دو سال پس از همهپرسی قانون اساسی، در سال 2001، چاوز قانون زمین را ارائه کرد که نقطه عطفی در تاریخ ونزوئلا بود. محتوای این قانون چه بود؟

قانون زمین مقرر کرد لاتیفوندیا‌ با وسعت‌ بیش از میانگین منطقه، از میان بروند. زیرا این نوع مالکیت خلاف منافع ملت است. برای بازیابی زمین‌های لاتیفوندیا، دو شرط لازم است. ابتدا باید محقق شود که تولید زمین کمتر از 50درصد ظرفیت آن است. ثانیاً، نباید مدرکی دال بر منشأ مالکیت خصوصی زمین وجود داشته باشد. در ونزوئلا، از زمان استقلال، تمام املاک باید سند رسمی دولتی داشته باشند. به همین دلیل است که فردی که ادعای مالکیت دارد می‌بایست بتواند منشأ مالکیت خود را ثابت کند. این قانون با این منطق که منحصر به ونزوئلا نیست، مثلا در هرجای جهان، اگر کسی بخواهد خودرویی بفروشد باید سند مالکیت آن را ارائه کند. قانون زمین همچنین سکونت روستاییان در ملک را به رسمیت می‌شناسد. در چنین شرایطی، مکانیسم‌هایی وجود دارد که به کامپاسینوها حق ماندن در زمین را می‌دهد. اگر بیش از دو سال زمین بایری در تصرف آنها بوده و در این زمین کشت کرده باشند، آنها حق دارند به تصرف و کار روی آن ادامه دهند. آنها مالک این زمین نخواهند بود، اما حق کشت و انتفاع از آن‌را دارند.

قانون زمین، حامی ضعیف‌ترین اقشار، خانوادۀ آنها و به ویژه زنان روستایی در ساختار کشاورزی است، به همین دلیل مطابق قانون قباله، نه به «رئیس خانواده» بلکه به کل خانواده یا به گروه‌های اشتراکی اعطا می‌شود.

علاوه براین، قانون زمین، دولت را موظف می‌کند تا ابزار و تجهیزات مورد نیاز کشاورزی را در دسترس روستاییان قرار دهد. دولت حتی برای چند سال ابزار، بذر و حتی تراکتور آنها را تأمین کرد. همه این‌ها دستاورد مبارزه‌ای طولانی و به دلیل تعهد چاوز به عدالت و افزایش سطح تولید بود. اما تحقق این امور تنها به دلیل دستیابی کشور به کنترل منبع اصلی درآمد خود یعنی نفت، امکان‌پذیر شد. قانون زمین خشم بورژوازی را برانگیخت. مثلاً در یک مورد رئیس انجمن ملی دامداران عمده۱۲، خوزه لوئیس بتانکور۱۳ به‌عنوان اقدامی نمادین، متن قانون را در انظار عمومی پاره کرد. ارتجاع در عکس‌العمل به تصویب قانون زمین در سال 2001 و قوانین رادیکال دیگر، دست به کودتای 2002 زد. جای تعجب هم نبود: قانون زمین منافع بخشی از قدرتمندترین اقشار بورژوازی را هدف گرفته بود.


اثر واقعی قانون زمین چه بود؟

اولین مرحله اصلاحات ارضی بین سال‌های 2003 و 2005 انجام شد. در آن دوره، دولت موفق به حل برخی از کشمکش‌های دیرینه روستائیان به‌خصوص در ایالت‌های کوجدِس۱۴، آپوره و یاراکوی شد. در آن دوره مزارع نمونۀ زامورانو۱۵ – که از جمله اقدامات برای توزیع زمین و تشکیل تعاونی‌های کشاورزی بود- تأسیس شد. هسته‌های توسعۀ کشاورزی درون‌زا (گروه‌های اشتراکی روستاییان که بودجه مستقیم دولتی دریافت می‌کردند) نیز تقریباً هم زمان ایجاد شد. 70درصد جمعیت ونزوئلا تنها در 30درصد از سطح کشور متمرکز شده‌اند. بنابراین در آن زمان، دولت همچنین تلاش می‌کرد تا با هدف تقویت تولیدات کشاورزی، بازگشت به روستا را تشویق نماید. در همان اوایل پیروزی انقلاب بولیواری، دولت سرشماری روستاها را انجام داد و همچنین نقشه‌ای از تمام لاتیفوندیای موجود را تهیه کرد.


این اولین مرحلۀ اصلاحات ارضی در زمان چاوز بود. بعد از 2005 چه پیش آمد؟

مرحله دوم، یعنی از سال ۲۰۰۵ تا پایان 2009 ـ 2010، دورانی است که دولت ونزوئلا نقش کاملاً فعالی در مبارزه با لاتیفوندیا‌ بر‌عهده گرفت. در آن زمان، در نتیجۀ سرشماری کشاورزی، ابعاد مشکل زمین‌های لاتیفوندیا‌ کاملاً مشخص شد. نتایج قابل توجه بود: از مجموع 2445 پارچه مِلک موجود، 7میلیون هکتار یعنی تقریباً ۲۵درصد از زمین‌های کشاورزی کشور در مالکیت کمتر از یک‌درصد جمعیت بود.

مبارزه در راه اجرای قانون زمین علیه مالکین بزرگ با قاطعیت تمام از سال 2005 شروع شد. در آن سال‌ها، ابتدا ما دست بر روی مزارع پهناوری مانند لا‌مارکوه سه نیا۱۶ و لا‌ورگارنیا۱۷ گذاشتیم، که از نظر نمادین بسیار مهم بودند. دخالت دولت در مالکیت لاتیفوندیا‌ بارزترین سیاست ارضی در آن دوره پنج ساله بود. هم‌زمان بسیاری از کشمکش‌های تاریخی، با حمایت مستقیم دولت به نفع روستاییان خاتمه یافت.


بعد از سالهای 2010-2009چه اتفاقی افتاد؟ آیا استراتژی کشاورزی جدیدی ارائه شد؟

می‌توان گفت که بعد از سال 2010، دولت قدم‌هایی فراتر از یک استراتژی جدید برداشت و تمرکز خود را بر احیای مزارعی با خاک‌های درجه یک و درجه دو قرار داد. این مزارع تعدادشان کم، اما بسیار پربازده هستند. هدف دولت، کوشش برای اجرای طرح ملی سیمون بولیوار به منظور افزایش تولید کشاورزی بود. آن سال‌ها مقارن با مبارزات در دره آراگوآ-کارابوبو و سور‌دل‌لاگو۱۸ بود. تصرف زمین در سور‌دل‌لاگو بسیار مهم بود، زیرا در آن ناحیه روستاییانی بودند که در شرایط نیمه‌بردگی زندگی می‌کردند. در دره رودخانه توربیو در ایالت‌های لارا و پرتقالی‌ها۱۹ و بسیاری مناطق دیگر، با موقعیت‌های پیچیده‌ای از محرومیت‌های اجتماعی مواجه شدیم. گرچه بهترین زمین‌های کشاورزی کشور در این نواحی قرار داشت، اما از مدت‌ها پیش کشت آنها متوقف شده بود. در همین حال، مردمی که در کلبه‌های حاشیۀ لاتیفوندیا‌ زندگی می‌کردند در فقر ‌غوطه‌خورده و زمینی برای کشت نداشتند. به‌طور خلاصه، هدف استراتژیک دولت از سال 2010 تا زمان مرگ چاوز، مداخله در مالکیت زمین و فعال کردن مجدد کشاورزی برای توسعه کشور بود.


بین سالهای 2003 تا 2012، چه مقدار زمین بازیابی شد؟

ما توانستیم5/6 میلیون هکتار از زمین‌های لاتیفوندیا را احیا کرده و آنها را در خدمت ملت قرار دهیم. این اصلاحات ارضی چشم‌گیری بود. با توجه به اینکه در ونزوئلا 30میلیون هکتار زمین کشاورزی وجود دارد، کاری که در آن سال‌ها انجام شد، دستاورد اندکی نیست.


وضعیت امروز اصلاحات ارضی

بعد از مرگ چاوز، سیاست اصلاحات ارضی چگونه دنبال شد؟

به جرأت می‌توان گفت که شیوۀ انقلابی ازکیل زامورا (رهبر قرن نوزدهمی کامپاسینوها) همچنان راهبرد ما در حمایت از روستائیان و بخشی از روایت تاریخی ماست. با این حال، در حالی که اهداف مردم در مورد [مالکین و بهره‌برداری از] زمین همیشه ثابت است، شرایط تغییر کرده است. پس از مرگ چاوز، فعال ترین دوره مبارزه با لاتیفوندیا‌ به پایان رسید.

وارد دوران پیچیده‌ای شدیم: محاصره کشور توسط امپریالیسم، عواقب زیان‌بخشی در توانایی این کشور برای خرید کالا از بازار بین‌المللی داشت. علاوه بر این با توجه به اینکه در ونزوئلا بیشتر جمعیت در شهرهای بزرگ زندگی می‌کنند، نیاز فوری برای یافتن یک الگوی کشاورزی کارآمد وجود دارد که قادر باشد احتیاجات کل مردم را برآورده نماید.

سیاست‌های کشاورزی در حال حاضر هم‌چنین باید همه کسانی را که هم تمایل به تولید و هم ظرفیت آن را دارند، در‌برگیرد. البته، این کار باید با محاسبات دقیق انجام گیرد و کامپاسینوها نیز باید در سیاست‌های کشاورزی دولت مطرح باشند.


سیاست کشاورزی فعلی دولت را چگونه تشریح میکنید؟

اولاً، درست است که پس از مرگ چاوز، بازیابی زمین در الوویت دوم قرار گرفت، اما باید اضافه کنم که تا سال 2016 هنوز مبارزاتی علیه لاتیفوندیا‌ وجود داشت، و مبارزه به‌طور کامل متوقف نگردید.

آنچه پس از مرگ چاوز شروع به تغییر کرد، دگرگونی موقعیت کشور به دلیل عوامل خارجی بود. اولاً، دولت در حوالی سال 2014 با کاهش شدید قیمت نفت مواجه شد. علاوه بر این، باید به خاطر داشته باشیم که ایالات متحده ظرفیت تولید نفت خود را از طریق فرکینگ۲۰ افزایش داد، امری که درآمد همۀ کشورهای وابسته به نفت را تحت تأثیر قرار داد. همچنین روند بی‌ثبات‌سازی سیاسی، دولت نیکلاس مادورو را مجبور کرد تا تلاش‌های خود را بر حفظ آرامش در کشور متمرکز کند. تلاش‌ها برای بی‌ثبات‌سازی کشور از عملیات گواریمبا۲۱ گرفته تا معرفی گوایدو به عنوان رهبر خودخواندۀ کشور ادامه یافت. به‌علاوه اثر مخرب تحریم‌های آمریکا بر اقتصاد کشور آشکار شد.

عامل دیگری نیز مؤثر بود. در حالی که تمرکز دولت رئیس‌جمهور مادورو بر حل مشکلات سیاسی در مقیاس بزرگ بود، قدرت‌های جدید محلی شروع به رشد کردند. این بازیگران محلی جدید که تقریباً به طور خودجوش ظاهر شدند، از دوستان دولت مادورونبودند، وعلاقه خاصی نیز به اصلاحات ارضی چاوز نداشتند.


علت ظهور این نیروهای جدید محلی چه بود؟

چاوز موفق شده بود اشکال قدیمی ساختار بورژوازی محلی را مهار کند. در آن زمان، قدرت آنها مبتنی بر کنترل زمین و استثمار کامپاسینوها بود. آنها دستگاه حزب «اقدام دموکراتیک» را نیز در کنار خود داشتند که قدرت آنها را تثبیت می‌کرد.

پس از مرگ چاوز، قدرت‌های قدیمی محلی دوباره سربرآوردند. حقیقت این است که بورژوازی صاحب زمین‌هرگز کشور را ترک نکرده بود: آنها فقط در سایه ماندند. و بعد از تغییر اوضاع این بورژوازی روستایی، آشکارا در روند بی‌ثبات‌سازی سیاسی شرکت کرده، و هم چنین شروع به استقرار مجدد قدرت خود در مناطق کرد.

مسألۀ دیگری نیز در اینجا مطرح است: در واقع بورژوازی ونزوئلا هرگز علاقه‌ای به تولید نداشت، و بیشتر به دنبال افزایش سهم خود از رانت نفت بود. اما در این موقعیت جدید، این بازیگران منطقه‌ای دریافتند که تنها گزینه باقیمانده برای آنها تولید است، یعنی در واقع همان چیزی که کشور به آن نیاز داشت.


میتوانید دربارۀ این تحولات بورژوازی روستایی بیشتر توضیح دهید؟

چاوز رانت نفت را به سمت پاسخ به نیازهای دیرینه مردم ونزوئلا سوق داد (علیرغم این واقعیت که بورژوازی هنوز می‌توانست از طریق مکانیسم‌های مختلف بخشی از این رانت را تصاحب کند). در واقع وابستگی بورژوازی به رانت نفت، به گذشته باز می‌گردد. مدت‌ها قبل از به قدرت رسیدن چاوز، رانت نفت صرف واردات مواد غذایی و سایر کالاها می‌شد. بورژوازی ونزوئلا برای دهه‌ها «اقتصاد بندری» را بر تولید واقعی ترجیح می‌داد. با کاهش قیمت نفت و بحران صنعت نفت ونزوئلا در دهه گذشته، رانت نفت نقش اصلی خود را در اقتصاد ما از دست داد.

به همین دلیل است که اخیراً تولیدات کشاورزی در مقیاس کلان اهمیت بیشتری پیدا کرده است. اولین نشانۀ این موضوع با بروز کمبود مواد غذایی، حدود سال 2015 نمایان شد. در آن زمان شاهد بودیم که کامیون‌هایی با بار میوه و تره‌بار به شهرها آمده و این محصولات را مستقیماً و بدون واسطه به مصرف‌کننده می‌فروختند. قابل توجه است که این تولیدکنندگان کوچک و متوسط بودند که در بحبوحۀ بحران، غذای مردم شهرهای بزرگ را تأمین می‌کردند: آرد ذرت

وجود نداشت، بنابراین مردم اغلب با رژیم غذایی سبزیجات ریشه‌ای و غده‌ای (مانند سیب زمینی، هویج و چغندر…) سر می‌کردند.


چرا در سالهای اخیر، منازعات بر سر زمین دوباره ظاهر شده است؟

تضاد در جامعه سرمایه‌داری امری دائمی است و مبارزه برسر زمین نه برای چندین دهه بلکه برای قرن‌ها جریان داشته است. امروزه درک من از تضاد این است که به محض بروز مشکلات و یا بازگشت آن، باید به سرعت عدالت حاکم شود. متأسفانه اختلافات زیادی وجود دارد که با زور حل می‌شود. در برخی موارد خشونت مستقیماً از سوی مالک زمین بر کامپاسینوها اعمال می‌شود. در موارد دیگر، مشابه آنچه که در مناطق مرزی اتفاق می‌افتد، مالک برای اخراج کامپاسینوها از زمین، از پلیس یا نیروهای شبه‌نظامی استفاده می‌کند. همه این‌ها نتیجۀ ظهور نیروهای جدید منطقه‌ای است که دقیقاً با انقلاب نا‌هم‌سو هستند. علاوه بر این، نهادهای قانونی در مناطق روستایی بسیار ضعیف هستند – آنها به شدت تحت تأثیر بحران قرار گرفته و اغلب فاسد هستند – این شرایط کامپاسینو‌ها را بی‌دفاع می‌کند. ما باید این مشکل را به‌طور دقیق بررسی کنیم.

باید بگویم که فکر نمی‌کنم این بی‌عدالتی‌ها ناشی ازاعمال یک سیاست حساب شده یا برنامه دولتی باشد. عوامل متعدد داخلی و خارجی مؤثر عبارتند از: سازماندهی مجدد قدرت در سطح نواحی، منافع جدید بورژوازی در تملک زمین‌های مولد، و لزوم تمرکز دولت به مقابله با تهدید‌های قریب‌الوقوع برای بی‌ثبات‌سازی کشور.

با این حال، پیشرفت‌هایی صورت گرفته است. اخیرا، طارق ویلیام ساب، دادستان کل، دفتر جدیدی به نام دادرسی عمومی روستایی ایجاد کرده است. این نهاد جدید، موظف است که اقصا نقاط کشور را در پوشش خود گرفته و مناقشات موجود را سریعاً حل نماید.


آیا درست است که بگوییم ونزوئلا از نظر مناقشات ارضی به زمان جمهوری چهارم بازگشته است؟

هنوز درگیری‌های واقعی زیادی وجود دارد که باید حل شوند، اما معتقد نیستم که وضعیت فعلی شبیه وضعیت جمهوری چهارم است. هنوز درگیری‌های حل نشده در باریناس، گواریکو۲۲ و سایر ایالت‌ها وجود دارند. با این حال، تضادهای عظیمی که انقلاب سال 1999 به ارث برده بود، دیگر از میان رفته است: بخش قابل توجهی از املاک بزرگ توسط ملت باز پس گرفته شده‌اند و در خدمت مردم قرار گرفته‌اند.

امروز ما با تضادی با ماهیتی متفاوت مواجهیم. در حال حاضر مشکل پیچیده این است که چگونه در شرایط تحریم، که پول برای واردات بذر و ملزومات کشاورزی به شدت محدود شده، تولید را به طور کیفی و کمی افزایش دهیم. به عنوان یک ملت، ما باید فرآیند تولید مستقل را، نه به عنوان یک خواست ایدئولوژیک، بلکه به عنوان یک ضرورت ملموس، ترغیب کنیم.

این فرآیند باید چند عامل را در نظر گیرد: عامل بورژوازی روستایی که دیگر نمی‌تواند بر روی رانت نفت حساب کند، و کامپاسینوها که بخش مهمی از میوه‌ها و تره‌باری را که می‌خوریم، تولید می‌کنند. دولت باید با سیاست‌های کارآمد از همۀ این عوامل، از جمله کامپاسینوها حمایت کند. توصیه‌های علمی و فنی برای بهبود تولید، به ویژه در مورد بذر و ملزومات ضروری است. چالش در حال حاضر این است که روستاییان باید بتوانند کل زنجیره تولید را در اختیار خود بگیرند، تا بخش رو به رشد و پایدار تولید، در دستان مستقل کامپاسینو‌ها باقی بماند. در جامعه‌ای مثل جامعه ما، برای زمانی طولانی مناقشه بر سر زمین ادامه خواهد داشت. با این وجود، گلوگاه واقعی که اکنون تولیدکنندگان با آن روبرو هستند، دسترسی به بذر، ابزار و فن‌آوری است. این‌ها مسائل حیاتی هستند: تولید مستقل باید فراتر از

گفتمان باشد، زیرا که اکنون موضوع مرگ و زندگی است.

به چاوز برگردیم، در مبارزۀ مردم برای زمین، میراث بجا مانده از او چیست؟

به تعبیر [جرج] اشتاینر، کلمات در سخن از چاوز قاصرند. شاید در کشور‌های دیگر، تفکر ما در مورد چاوز، فردپرستی تلقی شود، و یا ممکن است مردم فکر کنند که ما گرفتار شیوه‌های قدیمی سیاست هستیم. اما اینجا، در کشوری در حاشیه، به جرات می‌توان گفت که یک مرد، هوگو چاوز فریاس، تاریخ‌ساز شد. چاوز نقطۀ عطفی است میان یک گذشته و آغاز یک آینده. هیچ‌کس دیگری چون چاوز نتوانست ونزوئلا را در چشم‌اندازی وسیع تاریخی‌اش مشاهده نماید، مردمش را درک کند، و تاریخ را از منظر فرودستان ببیند. کامپاسینوها بیشتر از دویست سال جنگیدند، روشنفکران چپ در مورد مشکل لاتیفوندیا بسیار نوشتند، دانشجویان دانشگاه به مبارزه آنها پیوستند… اما چاوز بود که توانست اشکال قدیمی، ناعادلانه و ناکارآمد مالکیت زمین را در این کشور بشکند. خاستگاه مردمی او، تجربه‌اش در آپوره، و همدلی‌اش با آنها که می‌جنگند، به او این توانایی را ‌داد که اوضاع را … البته هم‌گام با مردم، دگرگون نماید. با وفاداری به تاریخ و پیروی از میراث زامورا، چاوز با تدوین قانون اساسی جمهوری بولیواری ونزوئلا، دولت را موظف به حل مشکل لاتیفوندیا‌ کرد. او با چارچوب قانون زمین، برای ما یک نقشه راه و یک وظیفۀ قانونی مشخص کرد. مشکلی که در حواشی جامعه وجود داشت، اکنون در کانون توجه قرار گرفته است.

به همین دلیل است که می‌گویم چاوز همه چیز است: او تاریخ و آینده است.


https://venezuelanalysis.com/interviews/15440

https://venezuelanalysis.com/interviews/15446


1. Venezuelananlysis 2. Ezquil Zamoro 3. Néstor Tablantey Garrido

4. Juán Vicente Gómez 5. Rómulo Betancourt

6. Los Cañizos Paloquemao in Yaracuy

7. Smurfit Kappa 8. Antonia Muñoz 9. Douglas Bravo

۱۰. اشاره به سال‌های (1999-1958) است که طی آن رؤسای جمهوری چون بتانکورت (1966-1959) و .. در مسند قدرت بودند. جمهوری چهارم با سقوط رافائل کالدرا (1999-1994)، و به قدرت رسیدن چاوز پایان یافت.

11. Elorza 12. FEDENAGA 13. Jose Luis Betancourt

14. Cojedes

۱۵. Fundos Zamoranos اراضی زامورانو: اراضی که با فرمان دولت ونزوئلا برای بازیابی زمین‌های بایر، ملی شد و در میان روستاییان بی‌زمین و یا تعاونی‌های دهقانی برای کشت مواد غذایی تقسیم گردید.

16. La Marqueseña 17. La Vergareña

18. Aragua-Carabobo Valley and Sur del Lago

19. Turbio River Valley [Lara and Portuguesa states]

۲۰. استخراج نفت و گاز از طریق شکست گسل‌های رُسی با نیروی هیدرولیک.

۲۱. Guarimbas: منظور تظاهرات قهرآمیز مخالفان حکومت در 2014 است.

22. Barinas, Guárico