گریبایدوف؛ قربانی توسعه‌طلبی یا وجه‌الضمان توطئه‌ها و رقابت‌های سلطنتی

گریبایدوف؛ قربانی توسعه‌طلبی یا وجه‌الضمان توطئه‌ها و رقابت‌های سلطنتی

علی پورصفر (کامران)

دانش و امید شماره ۱۳، شهریور ۱۴۰۱

ادوار دوگانه جنگ‌های ایران و روسیه (1218ـ 1228 و 1۲41 ـ1243 هق/ 1804ـ1813 و 1826ـ 1828م) هر کدام با یک قرارداد سخت و سنگین علیه ایران و به سود استعمار روسیه به پایان رسید و هربار نیز با انعقاد عهدنامه‌ای بدتر از گذشته بر میزان نفوذ و اقتدار روسیه بر دولت و مملکت ایران افزوده شد. عهدنامه خاتمه جنگ‌های دوره اول موسوم به گلستان (29 شوال 1228 هق/ 12 اکتبر 1813) ضمن اشتمال بر انواع زیان‌ها علیه دولت و کشور ایران حاوی تعهد خطرناکی از جانب دولت روسیه نسبت به دولت ایران بود که البته هیچ‌یک از مدافعان ایرانی آن تعهدنامه کمترین وقوفی به مضامین زیان‌بار آن نداشتند. فصل چهارم عهدنامه گلستان اشعار می‌داشت:

«…ایمپراتور والاشوکت ممالک روسیه برای اظهار دوستی و اتحاد خود نسبت به اعلیحضرت پادشاه عظیم‌الشان ممالک ایران…از طرف خود و از عوض ولیعهدان عظام اقرار می‌نمایند که هر یک از فرزندان عظام ایشان که به ولیعهدی ایران تعیین می‌گردد، هرگاه محتاج به اعانت و امدادی از دولت عِلّیه اروسیه باشد، مضایقه ننمایند تا از خارج کسی نتواند دخل در مملکت ایران نماید و به امداد و اعانت اروس، دولت ایران محکم و مستقر گردد و اگر در سر امور داخله مملکت ایران فیمابین شاهزادگان مناقشتی رخ نماید، دولت عِلّیه اروس را در آن میانه کاری نیست تا پادشاه وقت خواهش نماید» (وزارت امورخارجه جمهوری اسلامی ایران، اسنادی از روابط ایران با منطقه قفقاز، ص 262 – 268، عشقی، ص 218 – 226).

دولت ایران تا انعقاد عهدنامه گلستان – به استثنای توافقات شاه طهماسب دوم با دولت عثمانی و یا توافقات اشرف افغان با دولت عثمانی – چنین امتیاز خطرناکی به هیچ‌یک از دولت‌های همسایه و غیرهمسایه نداده ‌بود و هیچیک از سلاطین مشهور ایرانی ادامه حکومت خود را به کمک‌های مؤثر یک قدرت برتر همسایه منوط نکرده بودند. قرارداد گلستان البته محدودیت‌هایی را نیز برای مداخلات قانونی روسیه در امور ایران پیش‌بینی نموده و این مداخلات را مؤکول به تنها یک عامل یعنی درخواست سلطان وقت کرده بود.

دوره دوم جنگ‌های ایران و روسیه (1241– 1243هق/ 1826– 1828م) با انعقاد عهدنامه معروف ترکمانچای خاتمه یافت و بر پایه همان مقتضیاتی که امپراتوران روسیه در پایان جنگ‌های دوره اول به مقام حامی شاهان ایران رسیده بودند، امتیازات امپراتوران یاد شده در ایران و به‌ویژه در حمایت از پادشاه و یا ولیعهد تعیین شدۀ پادشاه به حدودی رسید که بسیار شبیه اختیارات دولت‌های استعمارگر در مستعمرات‌شان بود. در فصل هفتم این عهدنامه آمده است:

«چون پادشاه ممالک ایران…فرزند خود شاهزاده عباس-میرزا را ولیعهد و وارث تخت خود تعیین نموده است، امپراطور ممالک روسیه …تعهد می‌کند که از این روز به بعد شخص … عباس‌میرزا را ولیعهد و وارث برگزیده تاج و تخت ایران شناخته از تاریخ جلوس به تخت شاهی، پادشاه بالاستحقاق این مملکت داند ».

موجبات این تعهد اختصاصی برای حمایت از عباس‌میرزا نایب‌السلطنه، درخواست‌ها و توقعات شخص عباس‌میرزا و پافشاری‌های میرزا ابوالقاسم قائم‌مقام‌فراهانی، وزیر عباس‌میرزا در گفتگوهای صلح بود – و طرفه اینکه گریبایدوف نیز از جمله حامیان حفظ سلطنت برای عباس‌میرزا نایب‌السلطنه بود – و دولت روسیه نیز با وقوف به دامنه تاثیرگذاری‌های تعهد مذکور، با آن موافقت کرد و بدین ترتیب یکی از بهترین فرصت‌های استثنائی برای تشدید مداخلات یک قدرت استعماری در اوضاع ایران نصیب او شد. پیامدهای زیان‌بار این حق و اختیار ویژه از همان نخستین سال‌های بعد از انعقاد عهدنامه تا مرگ فتحعلی شاه و در یکی دو سال نخست سلطنت محمدشاه پسر عباس‌میرزا آشکار شد و موجب حوادثی تلخ و سنگین و صدمات کمرشکن برای دولت و ملت ایران گردید که تا انقلاب اکتبر و سقوط تزاریسم روسی ادامه داشت. 

همان‌گونه که در سطور بالا گفته شد، چنین امتیازی با حقوق و اختیارات دولت‌های استعمارگر در مستعمرات‌شان شباهت‌های اساسی داشت و اگر میان این اختیار با آنچه که فی‌المثل دولت بریتانیا در نیمی از شبه قاره هند و با دولتک‌های به اصطلاح خودمختار آن بخش از شبه قاره – جدا از بخشی که مستقیماً در اداره کمپانی هند شرقی و سپس پادشاهی انگلیس قرار داشت – و یا در پادشاهی‌های چندگانه مالایا داشته، مقایسه‌‌ای صورت گیرد، مشابهات‌های آنها به وضوح مشاهده می‌شود (نهرو ، ص 509 – 518 ، پانیکار ، ص 146 – 171، تاریخ جنوب شرقی ، جنوب و شرق آسیا ،ص 74 – 90). از آن واضح‌تر تعهد دولت انگلیس نسبت به شیخ خزعل و حکومت او درخوزستان در سال‌های 1910و1914 است که در آن تصریح شده بود «هرگاه شیخ خزعل و جانشینانش تعهدات خود را نسبت به دولت ایران رعایت کنند و توصیه‌های دولت انگلستان را راهنمای خود قرار دهند و در انتخاب جانشینان خود قبلاً و به طور محرمانه با نماینده دولت انگلیس مشورت کنند، همواره از حمایت‌های سیاسی و نظامی دولت انگلستان برخوردار خواهند بود» (استرانگ، ص 216 – 217 و 237 – 239 و 245 – 246). 

کثرت پسران قدرتمند فتحعلی‌شاه نظیر محمدعلی‌میرزا دولتشاه (که پیش از شروع دورۀ دوم جنگ‌های ایران و روسیه و در سال 1236 هق درگذشته بود) و محمدقلی‌میرزا ملک‌آرا و محمدولی میرزا و محمودمیرزا و حسنعلی‌میرزا شجاع‌السلطنه و علی‌شاه ظل‌السلطان و محمدتقی‌میرزا حسام‌السلطنه و حسینعلی‌میرزا فرمانفرما و رقابت‌های دامنه‌دارشان با یکدیگر و به‌ویژه رقابت همگی آنان با ولیعهد رسمی ایران عباس‌میرزا نایب‌السلطنه و امیدواری‌هایشان به احتمال تکرار تحولاتی که به‌دنبال قتل نادرشاه تا تشکیل سلطنت قاجاریه در صف‌بندی‌های میان رقیبان سلطنت ایران صورت گرفت- نظیر استمداد عادلشاه برادرزاده و جانشین نادرشاه از الیزابت پطرونا ملکه روسیه (1741 – 1762) و التجاء مکرر اغلب خانات داغستان و شیروان و بخشی از آذربایجان به تزارهای روسیه در نیمه دوم قرن 12 هق / 18م و استمداد مرتضی‌قلی‌خان برادر معروف آقامحمدخان قاجار از کاترین دوم ملکه روسیه در مبارزه و رقابت علیه برادرش، که نتیجه اغلب آنها حمایت نسبی شاهان روسیه از حمایت‌جویان بود، موجب امیدواری رقیبان اصلی به حمایت‌های دولت روسیه از آنان برای تصرف سلطنت ایران شده بود. به همین سبب هیچ‌کدامشان بیزاری و انزجاری از فصل چهارم عهدنامه گلستان نداشتند، اما فصل هفتم عهدنامه ترکمانچای این امیدواری را برای همه‌شان به استثنای عباس‌میرزا به یأس تبدیل کرد. به‌ویژه اینکه جریان حمایت از شخص نایب‌السلطنه می‌توانست به اولاد او نیز کشیده شود -چنانکه کشیده شد -و امید تصرف سلطنت برایشان به رویایی محال تبدیل گردد و چنین نیز شد.

اساس جنگ‌های دوم ایران و روسیه

جنگ‌های دوم ایران و روسیه بر دو اساس صورت گرفت: اولین آنها تمایلات توسعه‌طلبانه و پیشروی‌های استعماری روسیه تزاری در سرزمین‌های اطراف خود بود که هرچند صلابت و استقامت آن به سبب تأثیر اوضاع و احوال روسیه بر دولت تزاری و تحولات معین در صف‌آرائی نیروهای جهانی در آن سال‌ها، کاهش یافته بود اما در هر حال همچنان یکی از نیروهای محرک روسیه به تجاوزکاری و توسعه‌طلبی به زیان خلق‌های همجوار به‌شمار می‌آمد، و دومین آنها مجموعه‌ای از چند عامل در طرف ایران بود که مهمترین‌شان گرایش نایب‌السلطنه به خنثی کردن تمهیدات و شایعات رقیبان خود دربارۀ علل شکست ایران در جنگ‌های دوره اول و جبران آن شکست‌ها و تلفات عهدنامه گلستان و توقعات روحانیان شیعۀ ایرانی مقیم نجف از دولت و نایب‌السلطنه برای مقابله با استیلای دولت مسیحی روسیه بر سرزمین‌های مسلمان‌نشین و علی‌الخصوص بر مناطق شیعه‌نشین ماوراءقفقاز تا کنارۀ شمالی رودخانه ارس و تمهیدات خوانین و بزرگان داغستانی و شیروان و آذربایجانی بود که با عهدنامه گلستان موقعیت‌های سابق را از دست داده بودند و می‌کوشیدند تا موقعیت‌های پیشین خود را دوباره به‌دست آورند. این روحانیان و حتی کسانی از بزرگ‌ترین‌هاشان همچون شیخ جعفر کاشف‌الغطا و سید بوالقاسم قمی‌گیلانی در دوره اول جنگ‌های ایران و روسیه با انتشار جهادیه‌های خود در حمایت از دولت ایران در برابر حملات استعماری روسیه و برای ترغیب مردم ایران به جنگ و جهاد علیه روسیه تزاری در کنار انگیزه‌های شرعی و تکالیف دینی، مقابله با تجاوزات استعماری را در نظر داشتند و نه تحریک به جنگ‌افروزی و یا حمایت از برخی رقابت‌های شاهزادگان و درباریان بزرگ. حتی برخی از آنان نظیر سید علی طباطبائی مؤلف کتاب فقهی معروف ریاض‌المسائل فی بیان الاحکام بالدلائل یا شرح کبیر، به واسطۀ اهمیتی که برای دولت‌ها در مواجهه با دولت‌های مهاجم قائل بودند، شخص فتحعلی‌شاه را داعی و سرکرده جهاد با کفار نامیده بود (مکتوبات و بیانات سیاسی و اجتماعی علمای شیعه…، ص 1، ص 71 – 72). در حالی‌که پیش‌تر، فقهای بزرگ شیعه همچون علامه حلی در شرایع‌الاسلام تصدی جهاد علیه کفار را مخصوص امام عصر و یا مخصوص کسی می‌دانسته که امام عصر او را منصوب کرده باشد (محقق حلی، ج 1،ص 109و112).

در فاصله میان 1228 تا 1241 انواع و اقسام گزارش‌های راست و دروغ درباره تجاوزات و تعدیات دولتیان و نظامیان روسی نسبت به مسلمانان قفقاز و ماوراءقفقاز، در ایران و عتبات عالیات نوشته و منتشر شد (عباس‌میرزا در یکی از گفتگوهایش با گریبایدوف برخلاف این گزارش‌ها به عدالت و انساندوستی پاسکویچ نسبت به مسلمانان مناطق مفتوحه و مردم‌داری سالدات‌های روس اشاره کرده بود، (وزارت امور خارجه، ص 354) و در همه این نوشته‌ها تنها توقعی که ابراز می‌شد، اقدام جنگی دولت ایران برای خلاصی مسلمانان از دست حکومت کفار مسیحی روسیه بود (مکتوبات و بیانات…، ج 1، ص 104 – 129). در همین فاصله حتی فتاوای جهادی که فقهای شیعه در جریان جنگ‌های اول ایران و روسیه صادر کرده بودند، توسط میرزا عیسی قائم‌مقام‌فراهانی- معروف به میرزابزرگ -وزیر عباس‌میرزا و پدر میرزا ابوالقاسم قائم‌مقام، ترکیب و تلفیق شد و به زبان فارسی مناسب درآمد و در سال 1234 هق در تبریز منتشر شد.

انتشار اخبار عجیب و گوناگون درباره تعدیات دولتیان و نظامیان روسی نسبت مردم مسلمان مناطق مفتوحه و توقعات برخی خوانین خانات داغستان و شیروان و تالش و آذربایجان که وضع سابق خود را از دست رفته می‌دیدند، منتهی به تقویت روحیات جنگ‌طلبی در نایب‌السلطنه و دولت ایران و در میان گروه‌هایی از روحانیون شیعه ایران و عراق شد. به نوشته لسان‌الملکِ سپهر اخبار درازدستی‌های روسیان علیه مسلمانان «به دست بعضی از چاکران نایب‌السلطنه که از مصالحه با روسیان دلگران بودند، گوشزد آقا سیدمحمد اصفهانی ساکن عتبات عالیات شد» و او پس از مکاتباتی با فتحعلی‌شاه و آگاهی بر تمایل شاه به جنگ با دولت روسیه با گروهی از همراهانش در میانۀ شوال 1241 از کربلا به تهران آمد و با موافقت شاه و نایب‌السلطنه نامه‌های متعددی برای روحانیون ایران ارسال داشت و همگی را به موافقت با جنگ علیه روسیه دعوت کرد و روز شنبه 26 شوال همراه اردوی شاه عازم چمن سلطانیه شد.

در روز شانزدهم ذیقعده کینیاز منشیکوف فرستادۀ نیکلای اول هدایای تزار روسیه را به شاه تقدیم کرد و منتظر اقدامات بعدی دولت ایران شد. در روزهای 17 و 18 ذیقعده روحانیون نامداری چون ملااحمد نراقی و ملامحمدجعفر استرآبادی و سیدنصراللـه استرآبادی و سیدمحمدتقی قزوینی و سیدعزیزاللـه طالش و ملاعبدالوهاب قزوینی و ملاعلی بروجردی با گروه‌های بزرگی از همراهان‌شان در چمن سلطانیه به اردوی شاه وارد شدند و به سیدمحمد طباطبائی اصفهانی پیوستند و فتوی دادند که «هرکس از جهاد با روسیان بازنشیند از اطاعت یزدان سر برتافته و متابعت شیطان کرده باشد». شاه و نایب‌السلطنه نیز با آنان موافقت نمودند اما برخی دولتیان بزرگ نظیر معتمدالدوله میرزا عبدالوهاب‌خان نشاط اصفهانی، منشی فتحعلی‌شاه، و میرزا ابوالحسن‌خان ایلچی، وزیر دُوَل خارجه، با جنگ مخالفت کردند و فقها نیز برای آنان پیغام فرستادند که از قرار معلوم در دین و ایمان شما اختلالی هست که جهاد با کافران را مکروه می‌شمارید و آنان ناگزیر ساکت شدند. منشیکوف برای جلوگیری از جنگ، گفتگوهای صریحی را با درباریان و دولتیان آغاز کرد و پیشنهاد اعزام نماینده‌ای به روسیه برای اعلام تسلیت از بابت فوت الکساندر اول و ابراز تهنیت از بابت آغاز سلطنت نیکلای اول را داد و حتی خواستار ملاقات با روحانیون شد و تعهد کرد که به سهم خود برخی تجاوزات اخیرۀ نظامیان روسی را جبران کند اما پاسخ روحانیون این بود: در شریعت ما با کفار از در مهر و حفادت سخن کردن گناهی بزرگ باشد. اگر چه روسیان از حدود ایران بیرون شوند هم جهاد با ایشان را واجب دانیم (لسان الملک سپهر، ج 1، ص 214 – 216، اعتضاد‌السلطنه‌، ص 150 – 152).

ضرورت آشنایی با روند انعقاد آتش‌بس و صلح ترکمانچای

از سرانجام این جنگ همه با خبرند و نیازی به گفتگو در این‌باره نیست. اما تحولات و گفتگوهایی که به آتش‌بس و صلح ترکمانچای منتهی شد، خصوصیاتی دارد که هر فعال اجتماعی برای اجتناب از افراط و تفریط سخت نیازمند وقوف بدان‌هاست.

دولت عثمانی در دوره اول جنگ‌های ایران و روسیه آماده برخی همکاری‌های نظامی با ایران بود و در اثنای جنگ‌ها به‌ویژه از سال 1225 هق به بعد چندین همکاری جنگی میان دو طرف علیه ارتش روسیه صورت گرفت. فرستاده دولت عثمانی در ربیع‌الثانی 1226 برای عقد اتحاد میان دو کشور به تهران آمد و برخی توافق‌های شفاهی نیز میان‌شان صورت گرفت (لسان‌الملک سپهر، ج 1، ص 118 – 119و 121 و 127، عشقی، ص 139 – 140). انگلیسی‌ها نیز همکاری‌هایی در ساختمان قلاع نظامی و پادگان‌های ارتشی و توپ‌ریزی با دولت ایران داشتند و به تعبیری به ادامه جنگ میان ایران و روسیه کمک می‌کردند (عشقی، ص 147). دولت انگلیس و به‌ویژه کمپانی هند شرقی، که حاکم واقعی و رسمی شبه‌قاره هند بود، در سال‌های 1226-1227 هق / 1811-1812با اتخاذ سیاست‌های به ظاهر صلح‌طلبانه موافقت دولت روسیه را برای میانجیگری صلح میان سه دولت روسیه و عثمانی و ایران جلب کرد، اما آنچه را که بیش از همه مد نظر داشت، افزایش فاصله میان مرزهای روسیه و شبه‌قاره هند بود و برای این مقصود سیاست‌های به‌ظاهر گاه متضاد در پیش می‌گرفت. اگر کانینگ نماینده سیاسی انگلیس در استانبول با ملاحظه مصالح و منافع دو کشور روسیه و عثمانی موفق به استقرار صلح میان آن دولت‌ها شد، اما سیاست‌های سرگور اوزلی نماینده سیاسی انگلیس در ایران، مشوق دولت ایران در تشدید جنگ می‌شد (عشقی، ص 172-176 و 215). در همین حال دولت عثمانی، که با میانجیگری کانینگ با روسیه مصالحه کرده بود، از همکاری با دولت ایران دست کشید و تعهداتی را که پیش‌تر میان‌شان توافق شده بود، رها کرد و در جنگ‌های دوره دوم و انعقاد عهدنامه ترکمانچای هیچ‌گونه همراهی و حمایتی از دولت ایران نشان نداد.

توقع عباس میرزا نایب‌السلطنه از عثمانی، حتی بعد از انعقاد عهدنامه ترکمان‌چای و بعد از قتل گریبایدوف و علیرغم کدورت‌های سنگینی که از عهدشکنی‌های سابق عثمانی و بی‌اعتنائی آن دولت به مصالح همسایه مسلمان خود در برابر متجاوزان غیرمسلمان و به‌ویژه روسیه وجود داشت، همچنان این بود که دولت‌های ایران و عثمانی در برابر روسیه متحد شوند تا بتوانند از پیشروی آن دولت در سرزمین‌های خود جلوگیری کنند. به‌ویژه اینکه هم‌زمان با حادثه گریبایدوف در ایران، جنگ‌های سختی نیز میان عثمانی و روسیه جریان داشت و عباس‌میرزا تصور می‌کرد که شاید بتوان از ترکیب حوادث جاری در ایران و عثمانی علیه روسیه و تشکیل اتحاد میان آنان، نه تنها پیشروی‌های کنونی روسیه را متوقف کرد، بلکه صدمات گذشته را نیز جبران نمود و بخشی از مناطق از دست رفته را بازپس گرفت. او در سال 1245 هق / 1829 م و هم‌زمان با حضور خسرومیرزا فرزندش در پطرزبورگ، که برای عذرخواهی از قتل گریبایدوف به روسیه روانه شده بود، و در حالی که هنوز جنگ میان عثمانی و روسیه ادامه داشت، یکی از روحانیون خوشنام و معروف شیروانی را به نام حاجی ملاشریف در ظاهر برای سفر حج و در واقع به منظور ارائه نامه‌ها و پیشنهادهای نایب‌السلطنه مبنی بر اتحاد و همکاری‌های سیاسی ـ‌نظامی دولت‌های ایران و عثمانی علیه روسیه به دربار عثمانی فرستاد و در همان حال تا مدت‌ها با هزاران نفر از نظامیان در چمن اوجان نمایش‌های جنگی بر گزار می‌کرد.

دولت عثمانی که در آغاز، حضور ملاشریف و اخبار نمایش‌های جنگی آذربایجان را، موجب تقویت روحیه ارتش عثمانی و تشجیع نظامیان خود در جنگ با روسیه در قفقاز و بالکان می‌دانست، نهایت تشریفات و احترام را در استقبال و پذیرائی از ملاشریف به کار گرفت (این پذیرائی و احترام چنان وسعتی داشت که روسیه از تمام مأموریت ملاشریف آگاه شد و نیکلای اول در ملاقات با خسرومیرزا با شکوه از رفتار نایب‌السلطنه سخن گفته بود) اما سرانجام بدون ملاحظه توقعات و مصالح دولت ایران و با وساطت دولت‌های فرانسه و انگلیس، مصالحه با دولت روسیه را پذیرفت و در ربیع‌الاول 1245 عهدنامه صلح ادرنه را امضاءکرد.

عباس‌میرزا در اثنای اعزام ملاشریف شیروانی به دربار عثمانی، نامه‌ای برای محمدحسن‌خان، مصلحت‌گزار ایران در ارضروم، فرستاد و خواهان همکاری هرچه بیشتر او با ملاشریف و پیشبرد مأموریت او شد و اخطار کرد: «چنان نشود که ما یکبار خبردار شویم مصالحه عثمانی و روس گذشته باشد و باز اسمی از ما داخل نکرده باشند. همچنان‌که یک‌بار دیگر این‌طور رفتار نسبت به ما کرده‌اند. ابتدا با ما حرف زدند که در صلح و جنگ روس از هم سوا نشویم ما به همان اطمینان در هنگامی که قائم‌مقام مرحوم و طورموسوف از جانب دولتین وکیل مصالحه شدند، راضی نشدیم که بی‌مشارکت عثمانلو کار را بگذرانیم و به همین جهت صلح نشد و کار به جنگ‌ها و مرارت‌ها کشید. بعد ذلک که روس با عثمانی بنای سازش گذاشت، مطلقا اسمی از ما نبردند و کار را گذراندند» (جهانگیر میرزا، ص 129 – 130، نشریه وزارت امورخارجه، ص 160 – 163). 

عهدشکنی‌ها تنها منحصر به بیگانگان نبود. همان درباریان بزرگ و برادران مقتدری که با انتقادات به‌جا و بی‌جا و سرکوفت‌ها و تحقیرهای برحق و ناحق و انتشار بدگمانی‌های بیشتر در جامعه علیه نایب‌السلطنه، او را مظنون به بدخواهی و بدکاری در حق دولت و ملت و مملکت ایران نشان می‌دادند، همچنان می‌توانستند با خلق بحرانی سخت‌تر و سنگین‌تر از گذشته، سقوط او را نیز فراهم و یا تسریع کنند. از همین روست که میرزاابوالقاسم قائم‌مقام فراهانی پس از اطلاع از ماجرای قتل گریبایدوف نامه‌ای خطاب به یکی از دولتیان در تهران نوشت و در آن ضمن اشاره به یکی از همانان (یعنی اللهیارخان آصف‌الدوله) با تلخکامی و نگرانی زایدالوصفی می‌نالد: «خداوندا، چه ناسپاسی ما را گرفتار چنین نسناسی کرده و از ما خود چه کفران در وجود آمد که کیفر آن می‌بریم؟ عامه و خاصه اهل ایران از دانی و قاصی و مطیع و عاصی و از بادی و حاضر، مقیم و مسافر، مسلمان و کافر هریک به شری از شرور این دزد زن‌به‌مزد هتاک بی‌باک درمانده‌اند. من‌جمله یکی از مفاسد، قتل وزیر مختار روس با چند نفر از صاحبان مناصب و کسان اوست. هشت کرور و آنچه مقدور بوده از تفنگ و توپ و بد و خوب به هباء و هدر رفت. معادات و مخاصمات یک بر هزار افزود. امید است که رأی رزین ولیعهد و عزم متین شاهنشاه اسلام این کار را به خوشی بگذراند والا به توبه از معاصی و مداومت نماز «کن فیکون» و ختم «انالله و انا علیه راجعون» چاره نخواهد کرد» (منشآت، ص 243-244). 

گریبایدوف ضمن گفتگوئی با یکی از درباریان نایب‌السلطنه بدو هشدار داد که اگر تمام آذربایجان توسط ارتش روسیه تصرف شود، وضع نایب‌السلطنه نزد برادرانش به هم خواهد خورد. مخصوصاً اینکه مقصر هم خودش می‌باشد که اقدام نسنجیده‌ای کرده و در صورت ادامه جنگ تمام بدبختی‌هایی که نصیب ایران خواهد شد، به گردن او گذاشته می‌شود. آن وقت نه تنها حق ولایتعهدی را نخواهد داشت بلکه از تاج و تخت نیز محروم خواهد شد (وزارت امور خارجه ، ص 350 – 351). اگر گریبایدوف ملتفت چنین احتمال و آینده‌ای بوده پس بی‌تردید رقیبان عباس‌میرزا و به‌ویژه برادران قدرتمندش نیز به چنین احتمال و آینده‌ای واقف بودند و می‌دانستند که اگر جنگ دیگری پیش آید، قطعاً عباس‌میرزا دیگر رقیب آنان نخواهد بود. پس چرا در صدد راه‌اندازی جنگ نباشند. 

رقیبان نایب‌السلطنه به دوره سوم جنگ‌ها با روسیه نیز می‌اندیشیدند و بنا به گزارش‌های ماموران روسی حتی مقدمات آن را نیز طراحی کرده بودند. طبق گزارش‌های همین مأموران، علیشاه ظل‌السلطان و حسنعلی‌میرزا شجاع‌السلطنه و محمدولی میرزا که از دیرباز با عباس‌میرزا رقابت و حتی خصومت داشتند، توانسته بودند تا حدودی موافقت اعلام نشده فتحعلی‌شاه را با فسخ عهدنامه ترکمانچای و شروع دور تازه‌ای از جنگ‌ها با روسیه جلب نمایند به‌ویژه اینکه با این جنگ، اجبار او به پرداخت غرامت سنگین ناشی از عهدنامه ترکمانچای یحتمل که برطرف می‌شد و از سوی دیگر حمایت روسیه از عباس‌میرزا و سلطنت بعدی او نیز منتفی می‌گردید. آنگونه که از اسناد دولت روسیه تزاری بر می‌آید، همکاری دولت ایران با عثمانی و دخالتش در جنگ‌های آن دولت علیه روسیه در سال 1244 – 1245 هق/ 1828 – 1829، همان جنگ‌هایی که عباس‌میرزا ضمن نامه خود برای مصلحت‌گزار ایران در ارضروم نوشته بود انتظار دارد در زمان مصالحه میان روسیه و عثمانی به وضع دولت ایران نیز توجه شده و مانع از تجاوزات روسیه به ایران شود- و قتل گریبایدوف حلقه‌هایی از این زنجیره بودند (ناطق، ص 167– 168). نکته جالب توجه اینکه خود نایب‌السلطنه حتی بعد از قتل گریبایدوف گمان داشت که می‌توان با اتحاد سیاسی و نظامی دولت‌های ایران و عثمانی و هم چنین اتحاد با خانات خوارزم و بخارا و خیوه بر دولت روسیه چیره شد و گذشته را تلافی نمود (وزارت امور خارجه، ص 162 – 163).

الکساندرسرگیویچ گریبایدوف که بود

زندگی الکساندرسرگیویچ گریبایدوف سفیر معروف روسیه تزاری در ایران را می‌توان بخشی از تراژدی مبارزان فرهیخته روسیه دانست چرا که از جمله نخستین نویسندگان پیشرو در ادبیات روسیه بوده است. هرچند او را نویسنده‌ای با یک کتاب توصیف کرده‌اند- این کتاب در ترجمه فارسی برخی مراجع تاریخ ادبیات روسیه با اسامی مختلف ضبط شده است: «فغان از شوخی» در ترجمه تاریخ ادبیات روسیه نوشته میرسکی ، ج1 ، ص 170.«فغان از زیرکی» در کتاب نویسندگان روس، ص 46 – 47. «وای از زیرکی» در کتاب تاریخ ادبیات روس نوشته ویکتور تراس، ص 576. «بلای عقل» در کتاب سیری در نقد ادبیات روس، ص 66 – 67. «ذوق زیادی، بدبختی است» در کتاب تاریخ ادبیات روسی نوشته سعید نفیسی، ص 104- اما همین یک کتاب حاوی چنان مضامین هنری و ادبی و اجتماعی ارزنده‌ای‌ست که مورخان و نظریه‌پردازان درباره هنر و ادبیات روسی به اتفاق او را از جمله بهترین استعداد‌های هنری و ادبی روسیه در زمانه‌ای نامیدند که گردونه ادبیات و هنر روسی هنوز در ابتدای راه قرار داشت.

گریبایدوف از یاران و همفکران نخستین انجمن‌های ادبی اجتماعی پیشرو بود که در سال‌های 1821 و 1822 اتحاد جنوبی در کیف وسپس در قفقاز و اتحادشمالی در سنت پطرزبورگ و مسکو تشکیل شده بودند و برخی از اعضای سرشناس این انجمن‌ها که مؤسس قیام مستعجل نظامیان پطرزبورگ در 26 دسامبر روسی 1825(14دسامبر در تقویم جاری موسوم به تقویم گرگوری) بودند نظیر کاندراتی ریلییف، از دوستان او به‌شمار می‌آمدند.

گریبایدوف در ژوئن 1825 وارد کیف شد و با بستوژف و موراویف دو تن از اعضای مؤسس انجمن اتحاد جنوبی ملاقات نمود (این هردو از رهبران قیام دکابریست‌ها بودند و پس از شکست قیام به همراه با ریلییف و سرهنگ پستل اعدام شدند) و پس از چندی به قفقاز رفت و در آنجا از داستان شورش 14دسامبر که در تاریخ روسیه به شورش دکابریست‌ها مشهور است، خبردار شد. این شورش ناکام و مختصر را به حق می‌توان مبدأ تاریخ سیاسی نوین روسیه دانست و از بستر همین قیام مختصر و شکست خورده، روسیه‌ای بیرون آمد که سرکرده دنیای انقلاب شد.گریبایدوف که مظنون به دخالت در قیام بود، در اکتبر 1826 بازداشت گردید. نوشته‌اند که ژنرال یرمولوف که خود نیز از همفکران دوردست دکابریست‌ها بود، موقعیتی فراهم کرد تا مأمور بازداشتِ گریبایدوف چندساعتی دیرتر به مأموریت خود اقدام کند و گریبایدوف در همین فرصت کلیه اسناد پیوندها و ارتباطات خودرا با انجمن اتحاد جنوبی نابود کرد. او را در پطرزبورگ زندانی کردند و قریب شش ماه بعد پس از تبرئه از اتهامات از حبس آزاد شد و با مقامی بالاتر دوباره به خدمت دولت درآمد و به اردوگاه ژنرال پاسکویچ نایب-السلطنه گرجستان و فرمانده قوای روسیه در جنگ با دولت ایران ملحق شد (متی و آندری یوا ، ص 96 – 100).

او در مذاکرات مربوط به آتش‌بس و سپس قرارداد صلح، نماینده پاسکویچ بود و قرارداد صلح ترکمانچای را به گونه‌ای تنظیم کرد که در همه جهات به زیان ایران و به سود روسیه بود. مذاکرات او با عباس‌میرزا درباره متارکه جنگ و انعقاد قرارداد صلح یکی از نمونه‌های بسیار تلخ احساس ناتوانی مغلوبان در جنگ و اضطرارهای زننده حاکم بر آنان است. ذلت ناشی از شکست نامنتظر، مغلوبی را که توقع پیروزی داشته باشد به دنباله‌روی از خود وادار می‌کند و نایب‌السلطنه نیز به چنین متابعتی افتاده بود. عباس‌میرزا در یکی از گفتگوهای خود با گریبایدوف خواستار ارزیابی از عوامل ایجاد جنگ‌های دوم می‌شود و چون با مخالفت جدی گریبایدوف و تأکیدش بر فقدان صلاحیت برای چنین مطلبی روبرو می‌شود با احساسی سنگین از بی‌پناهی اعتراض می‌کند:«همه می‌گویند به من مربوط نیست. مگر دنیا محکمه‌ای برای رسیدگی به این امور ندارد (وزارت امور خارجه، ص 345). او در پاسخ به اصرار گریبایدوف برای شنیدن متن قرارداد و خودداری از قطع گفتارهایش، با اطلاع از اینکه ابزاری برای پیشبرد خواسته‌هایش ندارد، به گریبایدوف اعتراض می‌‌کند: «مگر عهدنامه صلح را باید حتما با زور به‌گردن کسی گذاشت و نمی‌شود مذاکره نمود و علت وقوع جنگ را جستجو کرد» (همان، ص346).

عباس‌میرزا از مضامین عهدنامه‌ای که ناچار از امضای آن شد، به‌خوبی آگاه بود و به همین سبب نیز پس از استماع متن قرارداد، خطاب به گریبایدوف فریاد زد:«پس این است شرایط شما، شما به شاه ایران این شرایط را دیکته می‌کنید. مثل اینکه به یک تبعه خود دستور می‌دهید. شاه ایران از دو ایالت ایروان و نخجوان صرف‌نظر کند. غرامت جنگ هم بپردازد. بگوئید بدانم چه وقت شما شنیده‌اید که شاه ایران تبعه شاه دیگری بشود. او خودش همیشه تاج‌بخش بوده است. ایران هنوز از بین نرفته است» (همان، ص347).

عباس‌میرزا چنان از سختگیری‌های نمایندگان روسیه در گفتگوها و ثبت و ضبط آن گفتگوها وحشت داشت که نخست با خواسته گریبایدوف برای نوشتن طرح قرارداد مخالفت کرد و با عجز و التماس به او گفت که: «لازم نیست نوشته شود. شما را بخدا ننویسید. شما بعداً از یک کلمه آن هم صرف‌نظر نخواهید کرد» (همان، ص 350).

نایب‌السلطنه در پاسخ به اظهارات گریبایدوف راجع به عهدشکنی ایران و تخلف از قرارداد گلستان و برخی عملیات خشن و قتل و غارت‌هایی که از جانب ایرانیان و یا طرفداران ایران در متصرفات روسیه صورت گرفته بود، همه را تکذیب و انکار کرد و بیشتر به این واقعیت پرداخت که از قرارداد گلستان چیزی عاید ما نشد جز ادعاهای جدید و اهانت‌های غیرقابل تحمل. در مدت ده سال تا موقعی که به اصطلاح صلح برقرار بود اهانت‌هایی را تحمل کردم که بی‌حدوحساب و غیرقابل تحمل بود (همان، ص349).

او که از هر وسیله‌ای برای کاستن از تسلط و توقع روسیه بی‌بهره شده بود، تنها راه را تملق از تزار روسیه می‌دید و با اصرار که گاه به تضرع و تمنا می‌کشید خواستار ملاقات با تزار روسیه بود و با وجود تأکید گریبایدوف دراین‌باره که مجاز به گفتگو دراین‌باره نیست، همچنان بر اصرار و تضرع خود می‌افزود و می‌کوشید که با ادای جملاتی از این قبیل که:«خودم به پطرزبورغ می‌روم»؛ «دست امپراتور اعظم را می‌بوسم»؛ «تخت سلطنتش را می‌بوسم»؛ «ما به او اهانت کردیم، عذرخواهی خواهیم کرد»؛« من یا پسرم حتما باید برویم نزد امپراتور… اگر امپراتور شخصاً به من یا پسرم اراده خود را اعلام نماید و ما را از حمایت خود در آینده مطمئن سازد، ما تمام شرایط قبول و امضاء خواهیم نمود» او در گفتگوئی با گریبایدوف با صراحت اظهار داشت که از نظریات روس‌ها راجع به آتیه خودش مطلع است ولی نگران وضع خود نیست و فقط ناراحتی او از خطائی است که نسبت به امپراتور مرتکب شده و عنایت او را از دست داده است (همان، ص 348و 349و353).

بی‌تردید این عبارات سراپا تحقیرآمیز و عباراتی دیگر از این‌گونه، با توجه به ایستادگی‌های فراوان نایب‌السلطنه در برابر مطامعی که دولت روسیه در قرارداد ترکمانچای دنبال می‌کرد، برای آن بود که تا آنجا که ممکن است در اصلاح پیامدهای جنگی که خود از بانیانش بود، بکوشد و شرایط قرارداد صلح را تغییر داده و آن را برای ایران آسان نماید. مگر همین عباس‌میرزا نیست که به‌دنبال حادثه قتل گریبایدوف خواستار اتحاد دو کشور ایران و عثمانی و خانات خوارزم و خیوه و بخارا شد تا پیشروی‌های روسیه را متوقف کند؟

قتل گریبایدوف

گریبایدوف به تهران آمد و در اجرای مفاد قرارداد و به‌ویژه درباره آزادی اسیران جنگی و یا بازگردانیدن کسانی از همانان که دیگر اسیر نبوده و در ایران صاحب‌خانه و خانواده شده بودند، پافشاری‌ها نمود. این معنی با پیوستن آغایعقوب، خواجه ارمنی دربار فتحعلی‌شاه، شدت گرفت و در مدتی کوتاه در میان عامه به صورت لجاجت وزیر مختار در بازگردانیدن زنان اسیرشده مسیحی که دیگر مسلمان بودند، جلوه‌گر شد.

نکته جالب توجه در این جا، حضور مؤثر اللهیارخان‌آصف‌الدوله در پیشبرد حوادث است. او از تحویل دو کنیز ارمنی مسلمان‌شدۀ خود اجتناب کرد و گریبایدوف نیز بر احضار آن مسیحیان سابق اصرار ورزید. تحولات از این پس سرعتی فوق‌العاده به خود گرفت و برخی مجتهدان بزرگ تهران و به‌ویژه میرزامسیح استرآبادی مشهور به تهرانی سخت بر این توقع پافشاری کرد که زنان مسلمان باید از محل سفارت خارج شوند. در همین روزها و پیش از روز چهارم شعبان یکی از خواجگان ارمنی‌تبار حرمسرا به نام آغایعقوب که گویا هزاران تومان از تنخواه حرمسرای‌ شاهی را حیف و میل کرده بود، به هیئت پناه برد و گریبایدوف نیز از او حمایت کرد و در روز چهارم شعبان در پاسخ به وزیر دُوَل خارجه اعلام داشت که چون عازم تبریز است، میرزا یعقوب را نیز با اموالش همراه خود به آن شهر برده تا در حضور آمبورکر کنسول روسیه و موافق شرع انور اسلامی تحقیق شود. در مکاتبات میان وزیر دُوَل‌خارجه و گریبایدوف تا روز دوشنبه چهارم شعبان نشانی از زنان ارمنی مسلمان شده دیده نمی‌شود و تنها در یکی از نامه‌های او به وزیر دُوَل‌خارجه که فاقد تاریخ است به زنی از اسیران در خانه ملاباشی و ضرورت استرداد او اشاره می‌کند.

می‌دانیم که جان مک‌دونالد نماینده سیاسی بریتانیا در ایران، که مقیم تبریز و از دوستان نزدیک گریبایدوف بود، پس از اطلاع از حادثه، نامۀ تهدیدآمیزی خطاب به وزیر دُوَل‌خارجه نوشت و همراه با هشدارها و برخی تهدیدات او را از مأموریت کاپیتان رونالد مک‌دونالد برای تحقیق در این‌باره و انتقال باقیماندگان حادثه به تبریز آگاه می‌کند (وزارت امور خارجه، ص 139 – 140). به نوشته کتاب روس‌ها در ایران، کاپیتان رونالد مک‌دونالد، برادر جان مک‌دونالد، پس از ورود به شهر تهران به جستجو در این‌باره پرداخته و با عده‌ای از مردم گفتگو کرده بود و هموست که در گزارش خود می‌گوید، داستان زنان ارمنی مسلمان‌شده در روزهای منتهی به حادثه درمیان نبود و پس از آن به میان آمده است (ص 106).

وزیر دُوَل‌خارجه ایران به هنگام عزیمت مالتسوف تنها بازمانده هیئت روسی به تبریز، نامه‌ای با تاریخ 25 شعبان 1244 خطاب به آمبورکر کنسول روسیه در تبریز ارسال داشت و از موافقت گریبایدوف با انتقال زنان مسلمان و آغایعقوب به منزل یکی از علما گفت اما میرزا نریمان که طبق نامه فتحعلی‌شاه به عباس‌میرزا در 13 شعبان دیلماج یا مترجم هیئت بود، مانع از خروج آغایعقوب شد و به این ترتیب حدت اوضاع بیشتر شد.

نکته با اهمیت در اینجاست که هیچیک از نامه‌های گریبایدوف و میرزا ابوالحسن‌خان ایلچی وزیر دول خارجه تا آخرین نامه‌، که مورخ چهارم شعبان است حاوی داستان زنان ارمنی مسلمان شده نیست و نخستین بار در نامه‌ای که علی‌شاه ظل‌السلطان برادر و رقیب عباس‌میرزا و حاکم تهران در روز پنجشنبه هفتم شعبان یعنی یک روز پس از حادثه برای عباس‌میرزا ارسال می‌کند به داستان ارمنی‌تبارِ مسلمان آصف‌الدوله اشاره شده است و سپس فتحعلی‌شاه در نامه مورخ 13 خود به عباس‌میرزا نایب‌السلطنه همان داستان را تکرار می‌کند و پس از آن نیز در نامه وزیر دول خارجه مورخ 25 شعبان به آمبورکر کنسول روسیه در تبریز به میان می‌آید (وزارت امور خارجه، ص 146 و 182- 185). 

این گزارش‌ها چنان مغشوش و مبهم بیان شده‌اند و توالی حوادث چنان برهم‌خورده‌ است و اجزای آن چنان متضاد است که اعتماد بدان‌ها را به شدت کاهش داده و حتی غیرقابل باور می‌نمایاند در هر حال روز 6 شعبان 1244 چند هزار نفر از مردم تهران در اطراف مقر هیئت روسی ازدحام کردند و شاهزادگانی را که برای اسکات مردم به میانشان آمده بودند، جواب کردند. گریبایدوف نیز برای کاهش بحران، آغایعقوب و زنان مسلمان‌شده را از مقر هیئت بیرون فرستاد و فرمان به مقابله با مردم معترض داد و در تیراندازی آنان به سوی جمعیت جوان چهارده ساله‌ای به قتل رسید. خشم مردم بر اثر این قتل تیزتر شد و فتحعلی‌شاه نیز برای جلوگیری از حوادث خطرناک‌تر، علیشاه ظل‌السلطان حاکم تهران را به جلوگیری از مردم فرمان داد. افراد ظل‌السلطان خود را به محل رسانیدند، اما از سنگ و چوب مردم هراسیدند و صحنه را ترک گفتند. اما ظل‌السلطان در نامه خود خطاب به عباس‌میرزا مورخ هفتم شعبان می‌نویسد، ما زمانی به محل رسیدیم که کار از کار گذشته بود. مردم خشمگین نخست آغایعقوب را در مقابل خانه هیئت پاره‌پاره کردند و به داخل خانه حمله بردند و همه اعضای هیئت را به غیر از ایوان مالتسف طبیب همراه هیئت و چند نفر دیگر که در خانه‌های همسایگان مخفی شده بودند، به قتل رسانیدند. در این حادثه قریب 80 نفر از مردم معترض نیز با تیراندازی محافظان روسی هیئت کشته شدند (جهانگیر میرزا، ص 119 – 125، لسان‌الملک سپهر، ج1، ص 249 – 254، اعتضادالسلطنه، ص160 – 162، اعتماداسلطنه، ج 3، ص 1594 – 1595، وزارت امور خارجه، ص 117 – 178). 

جدا از این گزارش‌های مشابه، ایوان سیمونیچ وزیرمختار روسیه مقیم ایران در اواخر دوره فتحعلی‌شاه و اوایل دوران محمد شاه، گزارش دیگری از دلایل این حادثه به‌دست داده است که از بسیاری جهات ناقض مدعیات برخی مورخان رسمی و گروه‌های ضدروسی درباره انگیزه‌های میهن‌دوستانه مردم تهران در این حادثه است.

او می‌گوید که مردم تهران بدون قصد قبلی و به عللی که ابداً جنبه سیاسی نداشت به قتل عام هیئت روسی دست زدند و این عملیات عجولانه سفیر و تیراندازی افراد او به جمعیت بود که محرک مردم در حمله به مقر هیئت و قتل سفیر و همراهان او شد. به‌نوشته همو، کسانی که در روز حادثه ازدحام کرده بودند به‌طور اساسی افراد و اعضای دستگاه آصف‌الدوله و خدم و حشم درباری و نوکران کسانی از اعیان کشور و گروهایی از پیروان میرزا مسیح تهرانی مجتهد و برخی دیگر از مجتهدان تهران بودند (ص 35 – 36 و 111 – 115). چنین کیفیتی از نیروهای حاضر در آن حادثه اعتبار اعدادی را که برخی مورخان نظیر لسان‌الملک سپهر و اعتمادالسلطنه از تعداد جمعیت به‌دست داده‌اند – صد هزار نفر – به کلی زایل می‌کند و هرگونه ارزیابی سیاسی اجتماعی دلخواه برخی ناسیونالیست‌های افراطی و شاید دروغین درباره واکنش ملی مردم تهران به گستاخی‌ها و جسارت‌های گریبایدوف را نقض می‌کند. در هرحال دولت روسیه تمامی توضیحات دولت ایران را درباره این حادثه پذیرفت و از هرگونه تلافی و سختگیری پرهیز نمود. شخص تزار نیکلای اول در حکمی نوشت که این رویداد نفرت‌آور و غیرانسانی را باید به اقدامات تندخویانه و بسیار متعصبانه گریبایدوف و سوءبرداشت او درباره رسوم خشن و مبتذل ایرانیان نسبت داد (متی و آندری یوا، ص 106). 

روسیه از باقیمانده غرامت جنگی صرف‌نظر کرد و در سال 1249 که عباس‌میرزا درگذشت و فرزندش محمدمیرزا مطابق مدلول فصل 10 عهدنامه ترکمانچای از جانب فتحعلی‌شاه به جای پدرش ولیعهد دولت شد، از او حمایت کرد (قاضی‌ها، ص 211 – 214). ایوان سیمونیچ وزیر مختار روسیه در ایران با نامه‌هایی که در سوم شعبان و 27رمضان سال 1249هق برای ولیعهد تازه فرستاد، این حمایت را به او اعلام داشت. اگر در آغاز عصری که با عهدنامه ترکمانچای آغاز شده بود، تنها حمایت از جانشینی عباس‌میرزا و اولاد او در میان بود، اما در سال‌های بعد، این اختیار دامنه‌های بسیار بیشتری گرفت و روابط متقابل ایران و رسیه را به وضع نیمه‌استعماری رسانید و همین وضع به جائی رسیده بود که تا سلب استقلال از کشور ما فاصله ای نداشت اما انقلاب اکتبر این خطر را – دستکم از ناحیه روسیه یا اتحادشوروی -منتفی کرد و عصر نوین برای ایران فراهم نمود.

کتاب‌شناسی 

1. موریل اتکین. روابط ایران و روس 1780 – 1828، ترجمه محسن خادم، تهران، نشر دانشگاهی، 1382.

2. ویلیام تئودور استرانگ. حکومت شیخ خزعل بن جابر و سرکوبی شیخ نشین خوزستان، ترجمه صفاءالدین تبرائیان، تهران، موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، 1385.

2. اسنادی از روابط ایران با منطقه قفقاز. تهران، وزارت امورخارجه، 1372.

3. علیقلی میرزا اعتضادالسلطنه. اکسیر التواریخ، به‌کوشش جمشید کیانفر، تهران، ویسمن، 1370.

4. محمدحسن خان اعتمادالسلطنه. تاریخ منتظم ناصری، به‌کوشش محمداسماعیل رضوانی، تهران، دنیای کتاب، 1367.

5. کاوالام پانیکار. آسیا و استیلای باختر، ترجمه محمدعلی مهمید، تهران، روز، 1347.

6. تاریخ جنوب شرقی، جنوب و شرق آسیا. گردآورده کو کی کیم ف ترجمه علی درویش، مشهد، آستان قدس رضوی، 1372.

7. ویکتور تراس. تاریخ ادبیات روس، ترجمه علی بهبهانی، تهران، علمی و فرهنگی، 1384.

8. جهانگیر میرزا. تاریخ نو؛ ازسال 1240 تا 1267، به‌کوشش عباس اقبال آشتیانی، تهران، علمی، 1327.

9. خانک عشقی. سیاست نظامی روسیه در ایران 1790 – 1815، تهران، 1353.

10- اندرو فیلد. سیری در نقد ادبیات روس، ترجمه ابراهیم یونسی، تهران، نگاه، 1369.

11. میرزا ابوالقاسم قائم مقام فراهانی. منشات، به‌کوشش فرهادمیرزا معتمدالدوله، تهران، 1280 هق.

12. میرزا بزرگ قائم مقام فراهانی. جهادیه، به کوشش جهانگیر قائم مقامی، تهران، فرهنگ ایران زمین، 1352.

13. فاطمه قاضیها. اسنادی از روند اجرای معاهده ترکمان چای، تهران، کتابخانه ملی، 1391.

14. میرزا ابوالقاسم قمی (گیلانی). رساله جهادیه موسوم به تحفه العباسیه.

15. شیخ جعفر کاشف‌الغطاء. جهاد (جهاد از دیدگاه کاشف الغطا)، ترجمه محمدرضا انصاری، تهران، سازمان تبلیغات اسلامی، 1367.

۱۶. ساموئل گتلیب گملین. سفر به شمال ایران، ترجمه غلامحسین صدری افشار، رشت، فرهنگ ایلیا، 1393.

۱۷. محمدتقی لسان‌الملک سپهر. ناسخ‌التواریخ؛ دوره کامل تاریخ قاجاریه، به‌کوشش جهانگیر قائم مقامی، تهران، امیرکبیر، 1337.

۱۸. ماریا داویدوونا ماریچ. قیام دکابریست ها (سپیده شمال)، ترجمه ابوالحسن تفرشیان، تهران، آلفا، 1358.

۱۹. رودی متی و یلنا آندری یوا. روس‌ها در ایران، ترجمه محمدآقاجری، تهران، کتاب پارسه، 1399.

۲۰. مکتوبات و بیانات سیاسی و اجتماعی علمای شیعه 1200 – 1323 هق. تحقیق و تدوین محمدحسین رجبی و فاطمه رویا پورامید، تهران، نشر نی، 1384.

۲۱. د، میرسکی. تاریخ ادبیات روسیه، ترجمه ابراهیم یونسی، تهران، امیرکبیر، 1372.

۲۲. هما ناطق. مصیبت وبا و بلای حکومت، تهران، گستره، 1358.

۲۳. سعید نفیسی. تاریخ ادبیات روسی تا پایان دوره پیش از انقلاب، تهران، توس.1367.

۲۴. نویسندگان روس. با سرپرستی خشایار دیهیمی، تهران، نشر نی، 1379.

۲۵. جواهر لعل نهرو. کشف هند، ترجمه محمودتفضلی، تهران، امیرکبیر، 1361.

۲۶. وزارت امورخارجه ایران. نشریه وزارت امورخارجه، دوره سوم، ش 3، شهریور 1345.