گزارشی از تهران! – ناصر آقاجری


۲۵ تیرماه ۱۴۰۱
تهران
به نظر می رسد فراخوان برای تظاهرات در فضای مجازی باعث می گردد پلیس جهت سرکوب تدارکات بزرگی را پیشبینی نماید.
دولت کنونی که در گرایش به عملی کردن مناسبات اقتصادی نولیبرال، گوی سبقت را از دولت های پیشین ربوده است، در جلوگیری از تجمعات کارگران و زحمتکشان از هیچ کوششی فروگذار نیست. به همین دلیل باید راه های دیگری را جهت هماهنگی اعتراضات جستجو نماییم.
حاکمیت که دیگر قصد ندارد با عوامفریبی، مناسبات تعدیل ساختاری و خصوص سازی “عمو سام” را با نرمش در ایران کاربردی کند. طی چند دهه اخیر به کلی پرده ها را کنار زده و با جراحی اقتصادی، ریاضت اقتصادی هرچه شدیدتر را بر تولید کنندگان نعمات مادی (کارگران)، بازنشستگان، فرهنگیان، پرستاران و هر آن کس که با کار، بنیان جامعه را بر پا نگه داشته، تحمیل کرده است.

هرچه امکان زندگی کردن برای نیروی کار، چه در حین کار و چه در دوران بازنشستگی، با گرانی های تصاعدی و فروکاسته شدن از ارزش پول ملی سخت تر و محدودتر می گردد، بسیج نیروهای سرکوبگر جدی تر شده و در تمام حول و حوش وزارت کار و تامین اجتماعی از صد متر به شرق تا صد متر به غرب بزرگراه “آزادی” که به حق باید آنرا بزرگراه “اختناق” نامید، نیروهای شان را متمرکز کرده اند.
این بنیاد های ضد کارگری در هر دو سو تعدادی پلیس جلیقه زرد مسلح به چماق های سرکوب، کلت و کمر بندی که سایر تجهیزات سرکوب را روی آن قرار داده اند، بسیج کرده اند.

اگر چه تمامی درجه داران و افسران به سلاح های گرم و سرد مجهز شده اند، اما تعداد اندکی از پلیس های جوانِ جلیقه زرد، که به احتمال قوی بسیجی هستند و یا تازه استخدام شده اند، به چماق های پلاسیکی فشرده مجهز شده اند.
در طول این مسیر، که شامل دو طرف بزرگراه می شود، هیچ کس حق توقف ندارد، چرا که ماشین های ون آماده دستگیر کردن کسانی هستند که قصد رعایت کردن دستور پلیس را ندارند.
به همین طریق تعداد زیادی از باز نشستگان را دستگیر کرده و با خود می برند.
تعداد بازنشستگان نسبت به دفعات پیشین، بسیار زیادتر است که به دلیل گریز از بازداشت و دستگیری، بالاجبار همانند رودخانه ای در دو طرف بزرگراه درحرکت مدام می باشند.
اما در انتهای مسیری که بسیجیان و پلیس ها ایستاده اند، تجمع های چند ده نفری از بازنشستگان به چشم می خورد که ایستاده اند و بطور مداوم بر شمار آنان افزوده می شود. به همین دلیل به تناوب مورد حمله پلیس قرار می گیرند.
علاوه بر این پلیس ها، پلیس های جلیقه سبز نیز با تجهیزات سرد و گرم در آماده باش بسر برده و هر لحظه امکان دارد حمله ای را برای دستگیری افرادی که درآنجا حضوردارند، سازمان بدهند.
علاوه بر این دو گروه، یک گروه کماندویی با هیکل های درشت، ورزیده و با سرعت زیاد به نقاطی حمله ور می شوند که لباس شخصی ها گزارشاتی دال بر ازدحام تظاهر کنندگان می دهند. آنان جهت دستگیری و به همراه بردن یک نفر، به صورت گروهی که متشکل از هفت یا هشت کماندو است، هجوم آورده و افراد را دستگیر می می کنند.
من همراه با سایر معترضان در شرقی ترین سمت وزارت کار و تامین اجتماعی تجمع کرده ایم، که فردی که سن و سالش به بازنشسته ها نمی خورد، توجهم را جلب می کند. او با ریشی که فرم آن با ریش بسیجی ها همخوانی دارد و به صورت شرعی آرایش شده، با اندک فاصله ای از باز نشستگان ایستاده و روی افرادی که با هیجان گفتگو می کنند، متمرکز می شود. ولی بر خلاف دفعات پیشین، بیسیم را از زیر پیراهنی که روی شلوار انداخته خارج نمی کند تا گزارش بدهد.
به همین دلیل احساس می کنم که تجهیزات سرکوبگران مدرن تر شده و نیازی ندارند که بطور آشکار از آنها استفاده کنند. به همین دلیل به زودی شناخته نمی شوند.
جمع تظاهرکنندگان مصمم می شوند که به حرکت در بیایند که یکی از بازنشستگان می گوید:
“بهتر است به سوی خانه کارگر برویم.”
او با کلماتی چند، افرادی را قانع می کند تا برای حرکت آماده شوند و برای تحریک سایرین با صدای بلند صلوات می فرستد، بدین امید که همه او را همراهی کنند.
برخی از بازنشستگان با اعتراض هشدار می دهند: “چرا صلوات؟ با همین صلوات ها ما را به این روز انداخته اند.”
با این نوع اعتراضات که جمع زیادی را پوشش می دهد و اعتراض برخی از آنها نیز با توهین آمیخته می شود، آن چند نفری هم که قصد همراهی دارند، ایستاده و علاوه بر اینکه جمع متفرق نمی شود بر تعداد افرادی که به آنها می پیوندد، افزوده می گردد.
بدین ترتیب فرد بازنشسته ای که صلوات می فرستد، منزوی می گردد.
هنوز از این فضای اعتراض آمیز خارج نشده ایم که گروه کماندو ها با آن هیکل های درشت به جمع تظاهرکنندگان حمله ور می شوند، دیوار انسانی را می شکافند و آن چند نفری را که فرد لباس شخصی گزارش داده بود، دستگیر می کنند.
هر چند نفر یک پیر بازنشسته را با خود می برند که یکی از بازنشسته ها با اعتراض می گوید:
“برای دستگیری و بردن یک پیرِ بازنشسته چند کماندو نیاز دارید؟”
کماندوی فرمانده در پاسخ می گوید:
“شما بازنشسته ها از هر کماندویی کماندوتر هستید” و او را به سوی ون می برند.

حق با کماندوی فرمانده بود، آن ها به خوبی می دانستند همین پیرهای امروزی بودند که چهار دهه پیش بزرگ ترین پلیس خاورمیانه را که تحت فرمان امپریالیسم بودند، با پلیس شخصی هایش (ساواکی ها) که پس از سیا و موساد بزرگ ترین و مهم ترین سرکوب گر امنیتی بودند، در هم کوبیدند و امروز باز به میدان برگشته اند تا علارغم بیماری های جور واجور مانند قند، کبد چرب، پوکی استخوان، و بیماری های قلبی، پروستات و . . . پس از سی سال کار و تولید قدم به میدان نهند تا قانون را در کشورمان کاربردی کنند و مناسبات تعدیل ساختاری و خصوصی سازی آمریکایی را نفی کنند.

جمع اینسوی بزرگراه با حمله کماندوها پراکنده شده و عده ای دستگیر می شوند اما در آن سوی بزرگ راه دوباره تجمع شکل می گیرد و جمع بازنشستگان دوباره به هم پیوسته و شعار سر می دهند.

ناصر آقاجری