داستان يک افول – کورش تيموري فر
کورش تيموري فر
روز سهشنبه 24/12/1400 اعلام شد که ناو هواپيمابر کيتي هاوک (USS Kitty Hawk) از رده خارج شد و پس از انتقال از واشينگتن به تگزاس، عمليات اوراقسازي آن صورت خواهد گرفت. نام منحوس اين ناو، يادآور بمبارانهاي شيميايي و جنايتکارانۀ ويتنام است که توسط هواپيماهاي مستقر روي عرشۀ اين ناو صورت ميگرفت.
تقارن تبديل اين ناو -با 60 سال سابقۀ خدمت صادقانه و ننگين به امپرياليسم آمريکا- به آهن قراضه، با آغاز مرحلۀ جديدي از عمليات اوراقسازي قدرت «يگانه» و برتر کشور مخدومش، تصادفي نيست. پس از اين، شاهد خواهيم بود که ناوها و ديگر ابزارهاي کشتار دسته جمعي آمريکايي، همزمان با افزايش شيب فرود –يا سقوط- کشور آمريکا از سرير فرمانروايي جهاني، به آهن پارههايي تبديل خواهند شد.
در همين روز اعلام شد که: 1) دولت آمريکا کتباً خطاب به روسيه تضمين داده است که در صورت اجرايي شدن توافق برجام، تحريمهاي يکجانبه عليه روسيه، مشمول مراودات بين دو کشور ايران و روسيه نخواهد شد. 2) زلينسکي اعلام کرد که موضوع پيوستن اوکراين به ناتو، کلاً منتفي شده است. 3) روسيه، جو بايدن و پسرش –هانتر بايدن- را به همراه آنتوني بلينکن و تعدادي مقامات عالي آمريکا را تحريم کرده است. 4) دادگاهي در روسيه، حقوق مالکيت معنوي يک شرکت آمريکايي را بهدليل تعلق به کشور متخاصم، لغو کرد.
چندي پيش پپه اسکوبار –مفسر معروف برزيلي- پيشبيني کرده بود:
شاید سلاح کشنده در زرادخانۀ عکس العملهای روسیه همان است که واسیلی کولتاشوف، رئیس مرکز تحقیقات اقتصادی انستیتوی جهانی سازی و جنبشهای اجتماعی ذکر میکند: کلید حل مشکل مصادرۀ فناوری است، چرا که روسیه دیگر حقوق معنوی اختراعات ایالات متحده را بهرسمیت نخواهد شناخت. کولتاشوف، در مورد آنچه که او «آزادسازی مالکیت معنوی» مینامد، خواستار تصویب قانونی در روسیه دربارۀ «کشورهای دوست و کشورهای دشمن» است. «اگر کشوری در فهرست کشورهای دشمن قرار گیرد، میتوانیم از فناوریهای آن در زمینۀ داروسازی، صنعت، تولید، الکترونیک و پزشکی کپیبرداری کنیم. و این کپیبرداری میتواند شامل هر چیز، از جزئیات ساده یک محصول تا ترکیب شیمیایی آن» باشد … کولتاشوف معتقد است که: «یکی از پایههای موفقیت صنایع آمریکایی در کپی کردن اختراعات ثبت شده در خارج بود.» اکنون روسیه میتواند از «مهارت گستردۀ چین با آخرین فرایندهای تولید فناوری آن، برای کپی کردن محصولات غربی استفاده کند». معافیت از مالکیت معنوی آمریکایی، تنها در مرحلۀ اول خسارتی بالغ بر ۱۰ تریلیون دلار به ایالات متحده خواهد زد. که فاجعهای برای آن کشور است.
در ميان دود غليظ اخبار گمراه کننده و سروصداي بيش از حد تحريمها، اخباري از جنس موارد بالا، بايد با دقت و عمق بيشتري بررسي شوند. معلوم شد که اخراج والري گرکيف -رهبر ارکستر فيلارمونيک مونيخ- و يا آنانِت ربکو –خوانندۀ سوپرانو در بريتانيا- و يا محروميت نيکيتا مازپين –رانندۀ فرمول يک- از مسابقات، همه بهدليل خودداري ايشان از محکوميت روسيه و پوتين، و يا حذف اجراي آثار چايکوفسکي (مرحوم شده در 130 سال پيش) توسط ارکستر فيلارمونيک ولز، نه تنها نشانههاي وجود ظرفيت بالاي گرايشات فاشيستي در کشورهاي «سوپر مدرن» غربي با سوابق مشعشع ليبرالي است، بلکه پردۀ دودي بوده است براي مخفي ساختن درماندگي تاريخي.
از همان ابتداي عمليات ويژۀ روسيه در اوکراين، بسياري از راستگرايان کشورهاي امپرياليستي، از انفعال نظامي کشورهاي ناتو در مقابل روسيه، شکايت داشتند. آنها فراموش نکردهاند که ناتو در سي سال گذشته، چگونه يکهتاز عرصههاي نظامي و برخوردهاي مرگبار منطقهاي در تمام جهان بوده است. در همين اروپا، در سال 1999، بهمدت 78 روز، کشور يوگسلاوي را –که هيچ نيروي نظامي به خارج از خاک خود اعزام نکرده بود -صرفاً بهدليل سرپيچي از پذيرش جهان تک قطبي، و به بهانههاي واهي و اثبات نشده- در هم کوبيدند و آنرا به تکههاي زخمي و ناتوان بدل ساختند. آنان فراموش نميکنند که نئوکانهاي آمريکايي، از سال 2001 چگونه جهان را به آتش کشيدند. همچنين نرمي دستکشهاي مخملين باراک اوباما –برندۀ جايزۀ صلح نوبل- را که در آنِ واحد مشغول سلاخي همزمان 7 کشور در غرب آسيا و شمال آفريقا بود، از خاطر نبردهاند.
آنان فريب غوغاي کر کنندۀ رسانههاي جريان غالب، در اعلام پياپي تحريمهاي روسيه را نميخورند. همۀ آنان در حسرت برافراشتن مشتهاي آهنين امپرياليسم آمريکا و نوچههايش در ناتو هستند تا روسيه را بر جاي خود بنشاند و در گام بعدي تکهوپارهاش کند. اما تنها شاهد عقب نشيني گام به گام آمريکا از سنگرهايش هستند. راستي چه اتفاقي رخ داده است؟
پال کندي –محقق بريتانيايي- در کتاب تحقيقي عظيم خود[1]، در سال 1988، خطرعدم کنترل مراحل افول آمريکا را چنين ارزيابي ميکند:
ابعاد جغرافيايي، جمعيت، و منابع طبيعي جزاير بريتانيا حکم ميکند که در صورت يکسان بودن ساير عوامل، اين کشور ميتوانست 3 تا 4 درصد ثروت و قدرت جهان را داشته باشد. اما چون «ساير عوامل» هرگز يکسان نيستند، برخي اوضاع و احوال تاريخي و تکنولوژيکي خاص، اين امکان را داد تا جزاير بريتانيا چندان توسعه يابد که در اوج شکوفايي خود، 25درصد ثروت و قدرت جهان را در اختيار داشته باشد. از آنجا که اوضاع و احوال مساعد از ميان رفته است، فرجام همۀ کارهايي که کرده است، بازگشت نزولي به اندازۀ طبيعيتر خويش است. به همين گونه ميتوان گفت که وسعت جغرافيايي، جمعيت، و منابع طبيعي ايالات متحدۀ آمريکا حکم ميکند که اين کشور احتمالاً بايد 16 يا 18 درصد قدرت و ثروت جهاني را دارا باشد؛ اما به علت اوضاع و احوال تاريخي و تکنولوژيکي مساعد، اين سهم در 1945، به 40درصد يا بيشتر افزايش يابد.[2] آنچه ما در حال حاضر شاهد آنيم، دهههاي آغازين نزول از آن رقم بهغايت بالا، به سهم «طبيعي»تر است. اين افول را فعلاً تواناييهاي عظيم نظامي و نيز موفقيت کشور در «بينالمللي» کردن سرمايه داري و فرهنگ آمريکايي، ميپوشاند. (ص870)
بهخاطر داريم که در زمان نوشتهشدن آن مطلب، هنوز جهان تکقطبي و «نظم نوين بينالمللي» بوشِ پدر اعلام نشده بود. بدهي خارجي آمريکا بهزحمت به يک تريليون دلار ميرسيد. اما پس از آن، حوزههاي نفوذ امپرياليسم آمريکا چنان گسترش يافت که آن کشور از توان ادارهاش بازايستاد. هم اکنون رقم بدهي آمريکا از مرز 30 تريليون دلار گذشته و روزانه 2 ميليارد دلار به آن افزوده ميشود. نسبت بدهي به توليد ناخالص داخلي که در سال 1980 معادل 34.53 درصد بود، در سال 2000 به 58.75 درصد و اينک به 125.62 درصد رسيده است. آمريکا بدهکارترين کشور دنياست. نرخ تورم به 8 درصد رسيده است و کيست که نداند در شرايط تعادل عرضه و تقاضا، معناي افزايش نرخ تورم، همان کاهش ارزش پول ملي است.
در طول بيست روزي که از آغاز عمليات ويژۀ روسيه در اوکراين ميگذرد، اتفاقات ديگري هم رخ داده است. از جمله تصميم عربستان به فروش نفت در مقابل ارز يوان. تقريباً همۀ اقتصاددانان آمريکا معتقدند که بازخورد تحريمهاي وسيع روسيه، تسريع سقوط سيادت دلار در تجارت جهاني است. چين موقعيت بازار نفت را مساعد آن ديده است تا با پذيرش يک ريسک –اما حساب شده- در شرايطي که آمريکا خريد نفت از خارج را کاهش داده است، به فروشندگان عمدۀ جهان –منجمله عربستان- پيشنهاد پرداخت يوانِ متصل به طلا را ارائه کند. وسوسهاي که عربستان ياراي مقاومت در مقابل آنرا ندارد.
حجم توليد ناخالص داخلي آمريکا بر اساس محاسبه به روش واقعي «برابري قدرت خريد» (PPP)، به 15.6 درصد کل جهان رسيده است و از رقيبش چين، که با رقم 17.06 درصد در رديف نخست جاي گرفته، عقب مانده است. مصوبات کنگرۀ نوزدهم حزب کمونيست چين، يکبه يک به اجرا درآمدهاند، از جمله «ساخت چين 2025». تا پايان سال 2025، وابستگي چين به تکنولوژي و منابع خارجي در حوزههاي تکنولوژيهاي مدرن، به صفر خواهد رسيد. فرصت براي آمريکا بسيار تنگ است. تمامي تقلاي امروزۀ واشينگتن، معطوف به متوقف ساختن رقيب است؛ چه درگير کردن او در يک مسابقۀ اقتصادي ناعادلانه و خلاف قوانين سازمان تجارت جهاني –که دستپخت امپرياليسم است- و چه از طريق تضعيف شريک استراتژيکش، روسيه، و چه از طريق تحميل درگيري نظامي (مثلاً در تايوان). اوکراين، آزمايشگاه آمريکا براي درگيري در تايوان است. نتايج، تاکنون براي او نااميد کننده بوده است.
[1] ظهور و سقوط قدرتهاي بزرگ: تحولات اقتصادي و کشمکشهاي نظامي در سالهاي 1500 تا 2000؛ ترجمۀ محمد قائد و ديگران؛ انتشارات علمي و فرهنگي؛ چاپ چهارم؛ 1391
[2] در سال 1948، اين عدد 42 درصد توليد ناخالص داخلي جهان، و 48 درصد توليدات صنعتي جهان بود.
مقاله بسیار جالب و خواندنی بود. با تشکر از رفیق شیری و ترجمه دقیق و حرفه ای ایشان و سپاس…
دوست گرامی من عضوی از نویسندگان و مترجمان مجله هفته نیستم اما از همکاران آن هستم و گاهی مطالبی را…
مجله هفته حتی به اردوغان عضو ناتو هم نه نمی گوید! حتی به امارات هم نه نمی گوید! فقط کافی…
سلام، مقاله بسیار خوبی است، پیشرفت ها و دستاوردهای شوروی را بیان کرده است. اما مانند بیشتر مقاله هایی از…
مقاله بسیار خواندنی و جالبی بود. ای کاش بسیاری از افراد ناآگاه که از خدمات انقلاب اکتبر و اتحاد شوروی…