مجلۀ دانش و اميد
صفحاتی از کتاب «هیروهیتو، در ورای اسطوره»*

جنگ چین یکی از اولین صحنه عملیاتی بود که در آن سلاحهای شیمیایی و میکروبی در سطح وسیعی به کارگرفته شد؛ در آن زمان ژاپنیها پیشرفتهترین کشور در زمینه استفاده از این وسیله در جنگ به شمار میرفتند. در میان اوراق بودجهٌ هزینههای غولآسای جنگی سال ۱۹۳۶، که هیروهیتو به نخستوزیر دستور داده بود تا هرچه سریعتر به مجلس تقدیم کند، به صورتی مبهم ارقامی نیز به واحد «جلوگیری از بیماریهای واگیردار و تصفیه آب» که همان سال بنا به دستور رسمی امپراتور تأسیس شده بود اختصاص یافته بود. در حقیقت، این واحد از ۱۹۳۳ درسطح بسیار محدودی ایجاد شده بود، اما با شروع جنگ چین- و شیوع بیماری وبا در میان سربازان مهاجم ژاپنی – به صورت یک واحد کامل «سلطنتی» درآمد و بخشهایی از آن در کلیهٌ لشکرهای ژاپنی که در آن سوی دریاها خدمت میکردند استقراریافت. افراد کهنهکار این سازمان که به نام «واحد ۷۳۱» شناخته میشد به خاطر اصالت «سلطنتی» خویش به صورتی غیرعادی فخرفروشی میکردند و تأکید میکردند که سازمان آنها تنها سازمان نظامی است که به حکم ملوکانه تأسیس شده است. نیازی به گفتن نیست که مجلس ملی هرگز از جزئیات نحوه استفاده از بودجه چشمگیری که به «واحد ۷۳۱» اختصاص یافته بود آگاهی نیافت (۳میلیون یِن برای کارمندان، ۲۰۰،۰۰۰ تا ۳۰۰،۰۰۰ یِن برای واحد خودمختار، و ۶میلیون یِن برای تجربیات و تحقیقات در اولین سال ایجاد آن.)
داستان «واحد ۷۳۱» احتمالاً تاریکترین فصل تاریخ ژاپن در دوران پیش از جنگ است؛ سالهایی که به جنگ دوم جهانی منتهی شد و همانگونه که بعداً خواهیم دید فصلی تاریک در تاریخ آمریکا، لکهای پاکنشدنی بر شهرت ژنرال مک آرتور، و مضحکهای اضافی بر «محاکمات توکیو» بود. «واحد ۷۳۱» عملکردی دوگانه داشت: گروهی از افراد که وابسته به هر یک از واحدهای زمینی بودند وظیفه تصفیه آب و تهیه آب آشامیدنی برای سربازان را بر عهده داشتند، اما این تنها بخش بسیار کوچکی از فعالیتهای آن بود. نقش مهمتر و سری «واحد ۷۳۱» گسترش و به مرحله اجرا گذاشتن فنون جنگی بیولوژیکی بود که از نظر بسیاری از بلندپایگان ارتش ژاپن احتمالاً چهره جنگ – هرجنگی – را به سود ژاپن دگرگون میساخت. برای بهبود بخشیدن این فن باید اطلاعات علمی مورد نیاز جمعآوری شود، به این معنا که تجربهها و آزمایشهای گوناگون نه تنها روی انواع گیاهان و حیوانات، بلکه روی انسانها نیز انجام شود: «واحد ۷۳۱» بتدریج آزمایشگاه و ایستگاههای تحقیقاتی خود را، ازسنگاپور تا نانکینگ و حتی رانگون، تأسیس کرد و کارکنان آن خواه به عنوان همکار وخواه به عنوان کارشناس از میان دانشمندان نخبه و محققان غیرنظامی برگزیده شدند و اگر کسی امتناع میورزید ازسال ۱۹۳۶ به بعد به «واحد ۷۳۱» فرستاده میشد تا به عنوان سرباز وظیفه به خدمت گماشته شود.
«واحد ۷۳۱» زاییدهٌ مغز ژنرال شیرو ایشی دانشمند با استعدادی بود که دستگاه ساده تصفیه آب آشامیدنی متحرک اختراع او در یکی از بازدیدهای امپراتور از واحدهای نظامی در سالهای پیش از جنگ جهانی به معرض نمایش گذاشته شد. ژنرال ایشی در برابر چشمان حیرتزده مقامهای درباری و نگاه خیرهٌ هیرهیتو ادرار را به آب آشامیدنی تبدیل کرد و حتی از هیرهیتو دعوت کرد تا این مایع «کاملاً سالم» را بیاشامد (امپراتور امتناع ورزید، اما با چشمان خود دید که ژنرال گیلاس آب را تا ته سرکشید). ایشی هدفهای علمی شومتری نیز داشت. در سال ۱۹۸۵، یکی از کارکنان قدیمی «واحد ۷۳۱» به یک گروه تلویزیونی انگلیسی، که روی گزارش تکاندهندهٌ مستندی تحت عنوان «آیا امپراتور میدانست؟» کار میکردند، گفت: «من احساس میکنم که ایشی این [سلاحهای شیمیایی میکربی] را وسیلهای میدید که با آن ژاپن میتوانست جهان را تسخیر کند». در عصر پیش از جنگ و پیش از بمب اتم، تأثیر سلاحهای شیمیایی میکروبی بر صحنهٌنبرد و مردم غیرنظامی بحث مهمی بود.ژنرال ایشی قویاً معتقد بود ژاپن، که پروتکل ۱۹۲۵ جامعه ملل مبنی برغیرقانونی بودن سلاحهای میکروبی و شیمیایی را امضا نکرده است، میتواند از این فرصت استفاده کند.
در اوایل ۱۹۳۱ که ایشی تنها یک سرهنگ ارتش بود، آزمایشگاه کوچک تحقیقاتی خود را بدون تشویق مقامهای رسمی و با بودجه بسیار کمی در مدرسهٌ پزشکی ارتش ایجاد کرد. سپس، در سال ۱۹۳۵، اتفاقی افتاد که موضع ستاد ارتش ژاپن را به کلی دگرگون ساخت: اپیدمی عظیم وبا در منچوری شایع شد و ۶۰۰۰ تن ازافراد «ارتش کوانتونگ» را ازپا درآورد.مقامهای امنیتی ژاپن ادعا کردند که این اپیدمی عادی نیست، بلکه جاسوسان چینی با آلوده کردن آب آشامیدنی باعث مرگ سربازان ژاپنی شدهاند. آنها همچنین ادعا کردند که خرابکاران چینی را همراه با تعدادی موش ناقل تیفوس، سیاه زخم، و آبله دستگیر کردهاند. بلافاصله بودجه کلانی در اختیار ایشی گذاشته و از او خواسته شد تا سازمان تحقیقات و ساخت سلاحهای میکروبیولوژی ژاپن را در سطح وسیع تأسیس کند.

ایشی به مقام سرتیپی ارتقا یافت و در اردوگاه پینگ فان، در چهل مایلی جنوب هاربین در شمال منچوری مستقر شد. در ۱۹۳۹، بنا به گفته یکی از کارکنان قدیمی، «واحد ۷۳۱» مجموعهای شامل آزمایشگاههای کوچک و بزرگ، محلات مسکونی برای ۳۰۰۰ دانشمند، تکنسین، و گاردهای امنیتی بود که تحت مراقبت و محافظت فوقالعاده دقیق قرار داشت و درهای آن به روی همه نیرویهای ژاپنی بسته بود و تنها افراد مشخصی با اجازهنامههای مخصوص حق ورود به محوطه آن را داشتند. باکتریهای تیفوس، سیاه زخم، آبله، و سالمونلا در خمرههای عظیم نگاهداری میشد.
ژنرال ایشی در مورد کار رفتاری دوگانه و عجیب داشت: در برابر همکاران نظامی و افسران مافوق فعالیتهایش را به نحو اغراقآمیزی بزرگ جلوه میداد و درباره خدمات خود در زمینه تقویت بنیه دفاعی ژاپن سخنپردازی میکرد، اما زیردستانش را به رازداری و پنهانکاری تشویق میکرد و آنها را قسم میداد که هرگز درباره آنچه در پینگفان میبینند صحبتی نکنند و برای حصول اطمینان از این بابت در ستاد عملیاتی و آزمایشگاههای خود افراد داوطلب و سربازان تازه کاری را گرد آورده بود که بیشتر اهالی دهکده کوچکی به نام کامو، در نزدیکی توکیو، بودند و تصادفاً خود او بزرگترین ملاک آن بود. ایشی برای آن که کارش ارزش علمی داشته باشد به انسانهای زندهای نیاز داشت تا آزمایشهای خود را روی آنان تجربه کند و تحت رهبری رژیم پلیسی ـ نظامی خشونتبار امپراتور عروسکی منچوکوئو [پویی] فراهم آوردن چنین اشخاصی کار دشواری نبود.
حتی سرسختترین جنایتکاران جنگی ترجیح میدهند قربانیان خود را از میان اشخاص گمنام انتخاب کنند. در مورد «واحد ۷۳۱» این افراد حکم خوکچهٌ آزمایشگاهی داشتند: محکومان از هر نوع: ولگردان، جاسوسان، و خرابکاران مورد سوءظن، کمونیستها، روسهای سفیدِ «بیوطنِ» فاقد حقوقی که زیر سلطه رژیم پوشالی هنری پویی در منچوکوئو به سر میبردند، و بعدها – پس از شروع جنگ چین و سپس جنگ بزرگ آسیا – چینیها، و در صورت امکان اسیران جنگی انگلیسی، استرالیایی، هلندی، و آمریکایی که «ماروتا» یا کندههای چوبی خوانده میشدند در این آزمایشها مورد استفاده قرار گرفتند. تعداد زیادی «اردوگاه نگهداری» برای آنان ایجاد شد که یکی از آنها در سالهای اولِ شروعِ به کار، زیرزمین کنسولگری ژاپن در هاربین بود. این انسانهای آزمایشگاهی در تاریکی شب به پینگفان انتقال مییافتند و ورودی مخصوص آنان از داخل یک تونل بود.
چند تن از اعضای پیشین «واحد ۷۳۱»، که اینک پیر شده و به خاطر گناهان گذشتهٌ خود درهم شکستهاند، درباره فعالیتهای خود صحبت کردهاند. یکی از ایشان تابونجی اوزوئو، مسؤول چاپ و توزیع بسیار محدود اسناد فوق سری «واحد ۷۳۱» بود که تعداد انسانهایی را که مورد آزمایش و تجربه قرار گرفته و از راههای مختلف کشته شده بودند حدود ۳۰۰۰ نفر تخمین زده است. سایر کارشناسان ژاپنی «واحد ۷۳۱»، ازجمله ماساکی شیموساتو، گزارشگر با تجربه اُکاهاتا [پرچم سرخ] نشریهٌ حزب کمونیست ژاپن، عقیده دارند که جمع ارقام بالای ۱۰،۰۰۰ است. اوزوئو تشریح کرده است که «ماروتا»ها چگونه هنگام ورود شمارهگذاری میشدند و به منظور سلب هویت و آماده ساختن آنان برای انجام آزمایشهای مختلف از چه شیوههایی استفاده میشده است: بعضی از آنها را مبتلا به اسهال خونی میکردند، به بعضی میکروب کزاز تزریق میکردند، عدهای را (تعدادی با ماسک و تعدادی بدون ماسک) درفضای باز به تیرهای چوبی میبستند و با گاز سیانور «بمباران» میکردند، و بعضی را در اتاقهای سرد و در دمای زیر ۵۰درجه سانتیگراد میگذاشتند و منجمد میکردند تا بمیرند. از آنجا که در ۱۹۳۶ بسیاری از سران ارتش ژاپن جنگ با روسها را اجتنابناپذیر میدانستند، این مسأله برای طراحان نظامی ژاپن حائز اهمیت بود که بدانند حدود مقاومت انسان برای جنگ در هوای بسیار سرد یا در ارتفاعات بالا چه اندازه است. یکی دیگر از اعضای قدیم «واحد ۷۳۱» تعریف میکند که با چشمان خود دو «روس سفید» را دیده است که درون اتاقک شیشهای منجمد میشدند و در همان حال برای گرم شدن یکدیگر را در آغوش میگرفتند؛ هر دو کاملاً برهنه بودند و تنها لولههایی به بدنشان وصل بود که ضربان قلب، ریه، و نبض آنان را کنترل میکرد. آزمایش دیگری که از این هم وحشتناکتر بود برای تعیین حدود مقاومت انسان انجام میشد: بدین ترتیب که زندانیان را وادار میکردند در حالی که محمولههای نظامی سنگین بر دوش گرفتهاند با حداقل جیرهٌ غذایی و آب در هوای سرد زمستان منچوری آنقدر دور محوطهای بگردند تا در اثر خستگی به کلی از پا درآیند و بمیرند.
از میان این «کندههای چوبی» یا انسانهای آزمایشگاهی کسی جان به در نبرد. شیموساتو میگوید که تنها راه خارج شدن «مخلوط شدن با دود کورههای مخصوص سوزاندن اجساد است»؛ هر چند که بنا به گفته اوزوئو ژنرال ایشی مجموعه بزرگی از نمونههای نمک سود اجساد کامل انسانی برای مطالعات علمی در اختیارداشت. اوزوئو میگوید: ارزش علمی بعضی آزمایشها، از جمله قطع اعضای بدن «ماروتا»های زنده، جای تردید دارد. در یک مورد «شورش زندانیان» همه این «کندههای چوبی» را در دو محفظه سلول مانند قرار دادند و با گاز سمی از پا درآوردند.
مسأله بزرگ ژنرال ایشی ساختن باکتری در سطحی وسیع یا کمبود انسانهای آزمایشگاهی نبود، بلکه مشکل فقدان سیستمهای تحویل کارآ بود. هنگامی که زمان آزمایش عملی پخش میکروب روی دشمن فرا رسید، ایشی متوجه شد که بمبهای میکروبی که از ارتفاع کم پرتاب میشوند – هنگام انفجار – باکتریهایی را که قرار است روی دشمن پخش کنند از میان میبرند. ایشی راه ارزانتر و مطمئنتری برای انتشار بمبهای میکروبی پیدا کرد: موشهای ناقل بیماری. در طی جنگ چین و ژاپن، که در ۱۹۳۶ شروع شد، استفاده از موشهای آلوده در حملههای هوایی بسیار متداول شد و چیانگکای شک موارد متعددی از این نوع حملههای هوایی را به روزولت و پس از آن به کابینه بریتانیا گزارش داد، اما بسیاری از آنها را باور نکردند. ستاد ارتش ژاپن به صورت دیگری از جریان امر اطلاع داشت. در یکی از این حملههای «موشی» میکروبها از کنترل خارج شد و روی نیروهای ژاپنی پخش شد و ۱۶۰۰ تن از آنان را کشت.
هیروهیتو تا چه حد از این ماجراها آگاه بوده است؟ این سؤالی است که حتی بسیاری از بیپرواترین کارشناسان «واحد ۷۳۱» – که هنوز هم در ژاپن تحقیقات دامنهداری درباره آن در جریان است – از مطرح ساختن آن شرم دارند. از یک سو این حقیقت غیرقابل انکار است که امپراتور شخصاً بر حکم تأسیس این دستگاه مهر تأیید نهاده است (یکی از اعضای خاندان سلطنتی به من گفته است که «امپراتور هرچه را که میخواست امضا کند با دقت میخواند و هرگز مانند یک ماشین امضا نبود») و از سوی دیگر موضوع هزینه «واحد ۷۳۱» در میان است: امپراتور همیشه در مورد هزینهها دقت و سختگیری میکرد؛ خواه این هزینهها مربوط به دربار خودش باشد و خواه مربوط به ارتش و «واحد۷۳۱» که بسیار پرخرج بود، به گونهای که یکی از مسؤولانش آن را «چاهی بیانتها» وصف کرده بود (سه میلیون یِن هزینه تحقیقاتی اولیه تا سال ۱۹۴۱- ۱۰ برابرشده بود). یکی دیگر از بازماندگان آن دوران میگوید:معنای «بنیان سلطنتی» واحد ۷۳۱ در حقیقت این بود که بودجه آن نامحدود است. همچنین، هیروهیتو شخصاً اهل علم بود؛ هر چند زمینه تحقیقاتی او با ژنرال ایشی تفاوت فاحش داشت، اما به هر حال هیروهیتو برای ژنرال مقام والایی قائل بود و او را بهخوبی میشناخت و به اعطای عالیترین درجه نشان خورشید تابان مفتخرش کرد. نکته دیگر، مسؤولیت فراگیر هیروهیتو در مقام فرماندهی کل قوا بود که هر کاری که به وسیله ارتش سلطنتی انجام میگرفت به نام او بود. و بالاخره این حقیقت که امپراتور دستور اکید صادر کرده بود تا کلیه تحقیقات و پیشرفتهای علمی و حرفهای نیروهای مسلح مرتباً و به طور کامل به او گزارش داده شود: برای مثال، در آستانه پایان جنگ دوم او مدام در جریان تلاش مهندسان هواـفضایی ژاپن قرار داشت که سعی میگردند هواپیمایی تجربی با قدرت پرواز در ارتفاع زیاد بسازند که قادر باشد بمبافکنهای ب – ۲۹ ایالات متحده آمریکا را سرنگون کند.
البته «گناه به خاطر مشارکت» برداشت جالبی نیست، اما دخالت اعضای بلافصل خانواده سلطنتی در «واحد۷۳۱» را نمیتوان نادیده گرفت. یاماشیتا، عکاس «واحد ۷۳۱»، به خاطر میآورد که در پینگفان یک عکس گروهی از افسران شاغل در آنجا برداشت که در میان آنان شاهزاده میکاسا، کوچکترین برادر هیروهیتو، که برای بازرسی رفته بود در جایگاه افتخار دیده میشود. به یاماشیتا اجازه داده نشد تا با شاهزاده میکاسا و گروه همراهانش به محوطه غیرمجاز آزمایشگاه بروند. بنابراین نمیتوان گفت که شاهزاده «همه چیز را دید» یا نه. یاماشیتا از آن جهت این جریان را بهخوبی به یاد دارد که چند روز بعد توبیخنامهای از طرف ژنرال ایشی دریافت کرد مبنی بر اینکه انعکاس نور خورشید بر عینگ شاهزاده عکس را خراب و چشمان شاهزاده را تاریک کرد است. بعدها، شاهزاده میکاسا در خاطراتش از «واحد ۷۳۱» یاد میکند – بیآنکه به اسم واقعی آن اشاره کند – و تنها مینویسد که فیلمی درباره آن دیده و با یک افسر پزشک بلندپایه صحبت کرده و او درباره اسیرانی که تعمداً مبتلا به وبا میشوند توضیحاتی داده است.
شاهزاده چیچیبو از پینگفان دیدن نکرد، اما (در ۹ فوریه ۱۹۳۹) در سخنرانی محرمانهای که در وزارت جنگ توسط ژنرال ایشی ایراد شد حضور یافت و از یافتههای ژنرال بر خود لرزید.
فهمیدهترین خویشاوند هیروهیتو پسرعمویش شاهزاده تاکهدا بود که در ستاد «ارتش کوانگ تونگ» به عنوان رئیس امور مالی خدمت میکرد. تاکهدا، که نام مستعار زمان جنگش «سرهنگ سونیوچی میاتا» بود، در مصاحبهای با پیتر مکگیل، خبرنگار ابزرور، در سال ۱۹۸۳ (که هرگز منتشرنشد)اعتراف کرد که هنگام انجام وظیفه در ارتش از «واحد ۷۳۱» بازدید کرده است. تاکهدا با آن که میل نداشت درباره «واحد ۷۳۱» صحبت کند به مکگیل گفت که نسبت به اصل سلاحهای بیولوژیکی نظر مخالفی ندارد و اضافه کرد: «من عقیده دارم که برای پایداری در جنگ باید هر وسیلهای را مورد مطالعه قرار داد» و بعد لافزنان ادعا کرد که ژاپنیها آنچه لازم بود در اختیار داشتند تا زودتر از ایالات متحد آمریکا یک بمب اتمی بسازند. وی گفت: ژاپن میتوانست در این زمینه اول باشد.»
البته این را همه میدانند که با ادامه «جنگ بزرگ آسیا» هیروهیتو از برادران و بستگان کناره گرفت و تعمداً تماسهای خود را در این زمینه با آنان محدود کرد. از آن جا که هیچ یک از آنان نقش مؤثر و تعیین کنندهای در اداره جنگ نداشتند نمیتوانست آنها را در اموری که به ایشان مربوط نبود دخالت بدهد؛ اما در دوران پیش از جنگ چنین سختگیریهایی معمول نبود.
یکی از سالخوردگان قدیمی «واحد ۷۳۱» گفته است که «امپراتور میبایست آگاهی کامل داشته باشد، زیرا بودجهٌ این کار بسیار زیاد بود و اشخاصی که دراین جریان دخالت داشتند از مقامها و شخصیتهای برجسته بودند». یک دانشمند پیشین «واحد ۷۳۱» میگوید که گزارشها میان همه دستاندرکاران پژوهشهای مهم توزیع میشد. دخالت در آنچه در جریان بود غیرقابل تصور مینمود». او میگوید: «به عقیده من مضحک است اگر باور کنیم چنین اطلاعاتی به دست امپراتور نمیرسیده است». فعالیتهای «واحد ۷۳۱» برای بسیاری از پزشکان شاغل در بیمارستان بزرگ نظامی شین جوکو در توکیو شناخته شده بود،زیرا در این بیمارستان صدها نمونه انسانی نمک سود و ضدعفونی شده نگاهداری میشد (و در همان ماه بعد از تسلیم ژاپن و پیش از آن که نیروی اشغالگر ایالات متحد آمریکا سازمان یابد نابود شد).
شیموساتو به گونهای متناقض اعتقاد دارد که هیروهیتو هر چند امکان داشته که از شبکه وسیع عملیات «واحد ۷۳۱» آگاه باشد، اما از آزمایشها و تجربیات انسانی آن چیزی نمیدانسته است. او میگوید: «همه اطلاعات بر اساس آنچه دانستنش مورد نیاز است توزیع میشد و سندی هم موجود نیست که نشان بدهد امپراتور از هر چه روی میداده آگاه بوده است». نویسندهای به نام سئیچی موریمورا، که دارای آثار پرفروشی است و درباره «واحد ۷۳۱» چند کتاب نوشته (و از طرف جناح راست ژاپن تهدید به مرگ شده است)، میگوید: «این امکان هم وجود دارد که هیروهیتو درباره این جریانها تنها ایده بسیار مبهمی داشته است». بحث دیگری که موریمورا مطرح کرده است این است که امکان دارد ارتش به گونهای سنجیده جزئیات هولناک آزمایشها را از امپراتور مخفی نگاه میداشته است.
* بر، ادوراد. «هیروهیتو، در ورای اسطوره»، ترجمه ارسطو آذری، انتشارات جامعه و سیاست، تهران ۱۳۷۲. صص ۲۳۴-۲۴۱