جمهوری خلق چین، تایوان و ایالات متحده – طلیعه حسنی – فرشید واحدیان
جمهوری خلق چین، تایوان و ایالات متحده
طلیعه حسنی – فرشید واحدیان
دانش و امید، شماره ۹، دی ۱۴۰۰درآمد
از سال ۲۰۱۲ که باراک اوباما، استراتژی جدید ایالات متحده آمریکا – «چرخش به آسیا» – را با انتقال نیروها از خاورمیانه به سمت چین اعلام کرد تا امروز، بیش از ۴۰۰ پایگاه نظامی آمریکا، چین را در محاصره خود دارند.۱ با این وجود این ایالات متحده است که به گفته مارک میلی، رئیس ستاد مشترک ارتش آمریکا، چین را «بزرگترین تهدید» برای خود میخواند. استدلال وی نیز بسیار ساده است: « چین به دنبال آن است که قدرت اول دنیا شود و این، نظم جهانی که پس از جنگ جهانی دوم به آن دست یافته بودیم را تهدید میکند.»۲
اما چین هم در کردار سیاسی، اقتصادی و فرهنگی خود نشان داده و هم بارها اعلام کرده است که: «جنگطلبی در خون چینیها نیست و «هژمونی»، در لغتنامه حزب کمونیست وجود ندارد.» رادیو بینالمللی چین، اخیراً در مقالهای دلیل این ادعای آمریکاییها را با زبانی ساده این طور توضیح میدهد: «در طول سالهای گذشته، هر وقت چین در زمینههایی که واشنگتن آنها را «تهدیدکننده» میداند، از جمله تکنولوژیهای نسل۵ و فناوریهای مرتبط با اکتشافات فضایی، به پیشرفتی دست یافته، [آمریکا] غوغای بزرگی به راه [انداخته است] … برای آن دسته از مقامات آمریکایی که دارای چنین طرز تفکر منسوخ و تعصبات ایدئولوژیکی هستند، پیشرفت و دستاوردهای چین همیشه از همان منشور بازی ژئوپولیتیکی «اگر تو برنده شوی، من میبازم» نگریسته میشوند و این دقیقاً همان رویکرد واکنش آمریکا در قبال دستاوردهای اتحاد جماهیر شوروی در سالهای جنگ سرد است.»۳
نوام چامسکی متفکر بزرگ معاصر هم در گفتگوی اخیر خود با «دمکراسی اکنون» به زبانی دیگر همین رویکرد را تأیید میکند. وی با تأکید بر ادامه سیاست خارجی دولت ترامپ توسط دولت بایدن و خطرناک توصیف کردن آن میگوید: «دایماً صحبت درباره چیزی است که «تهدید چین» خوانده میشود… و اینکه ما باید هرچه زودتر برای مهار و محدود کردن آن اقدام کنیم. اما این سؤال بهندرت مطرح میشود که این «تهدید چین» دقیقاً چیست؟ اخیراً نخستوزیر سابق استرالیا پاول کیتینگ، مقالهای در مطبوعات استرالیا در مورد تهدید چین داشت. او در نهایت به شکل واقعبینانهای به این نتیجه رسید که «تهدید چین» [همان] موجودیت چین است. ایالات متحده وجود دولتی را تحمل نخواهد کرد که نتواند آن را به گونهای که اروپا را مرعوب میکند، مرعوب سازد، دولتی که مسیر خود را دنبال میکند و از دستورات ایالات متحده مانند اروپا پیروی نمیکند. این «تهدید» است.»۴
بعد از تلاشهای ناموفق آمریکا و همدستانش در هنگکنگ، تبت و سینکیانگ برای ایجاد اغتشاش و خرابکاری علیه سرزمین واحد چین، اکنون مدتی است که ایالات متحده و متحدین منطقهای و اروپایی آن، با تمام توان توجه خود را بر تایوان متمرکز کردهاند. جایی که به لحاظ جغرافیایی و پیشینه تاریخی، استعداد بیشتری برای اجرایی شدن پروژههای امپریالیستی ایالات متحده دارد. از طرف دیگر تایوان تنها خط قرمز چین از گذشتههاست و تنها شرط چین برای برقراری روابط سیاسی و اقتصادی با کشورهای جهان، پرهیز از به رسمیت شناختن تایوان به عنوان یک کشور مستقل است، چرا که چنین حرکتی تمامیت ارضی این سرزمین را مورد تعرض قرار میدهد. نکته قابل توجه اینکه اولین کشوری که حدود ۵۰ سال پیش این شرط چین را پذیرفت خودِ آمریکا بود و امروز هم گرچه رسماً این توافق را رد نمیکند، ولی از هیچ اقدامی برای استفاده از تایوان برای شکستن کمر چین حتی به قیمت یک درگیری خطرناک و نابودکننده در ابعاد جهانی ابایی ندارد. اقداماتی که همگی عدول از توافقهای فیمابین و خلاف مقررات و موازین بینالمللی هستند: برقراری روابط اقتصادی مستقل با تایوان؛ حضور ۳۰هزار سرباز آمریکایی در این جزیره؛ آموزش نیروهای نخبه ارتش تایوان در جزیره گوام تحت نظر تفنگداران دریایی آمریکا و اعزام نظامیان آمریکایی به تایوان برای تربیت ارتش آن؛ چهار نوبت فروش سلاح به تایوان در این سالها و اخیراً تصویب فروش تسلیحاتی به ارزش ۲۲/۲ میلیارد دلار به تایوان؛ ارائه لایحه جمهوریخواهان برای تأمین سالیانه دو میلیاد دلار کمک به تایوان به منظور تقویت دفاعی این جزیره ….۵
تقویت پایگاههای نظامی دریایی آمریکا و تجهیز آنها به جدیدترین و قویترین فنآوریهای نظامی و سلاحهای هستهای؛ انجام مانورهای پیچیده نظامی مستقل و مشترک در آبهای اطراف چین، ایجاد ائتلافهای جدید منطقهای علیه چین به ویژه با ژاپن، هند و استرالیا؛ رفت و آمد متقابل مقامات آمریکایی و اتحادیه اروپا به تایوان – به مثابه یک کشور مستقل – و دادن وعدههای پشتیبانی همهجانبه از آن در مقابل چین۶؛ تلاش برای عضویت مجدد تایوان در سازمان ملل متحد۷؛ وادار کردن کشورها برای به رسمیت شناختن تایوان مستقل از چین و … نمودهای دیگری از تشدید اقدامات تحریکآمیز ایالات متحده علیه چین است.
برای اینکه به میزان خطیر بودن اوضاع پی ببریم، کافی است به توانایی یکی از سلاحهای مستقر در آبهای ایندوپاسیفیک توجه کنیم. به گفته نوام چامسکی در مصاحبه یاد شده در بالا، «یک زیردریایی ایالات متحده میتواند تقریباً ۲۰۰ شهر در هر نقطه از جهان را با سلاحهای هستهای خود ویران کند. ایالات متحده ناوگانی از زیردریاییهای هستهای را به استرالیا میفرستد. این قرارداد آکوس است…. افزایش تهدید میتواند به طور تصادفی منجر به یک جنگ هستهای ویرانگر، حتی زمینی شود.»۴
مقاله پیش رو، تلاشی است جهت آشنایی با پیشینه تایوان و رابطه آن با جمهوری خلق چین و مراحل مختلف دخالتهای خطرناک امپریالیسم آمریکا در این منطقه از جهان که دولت چین آن را به درستی «بازی با آتش» میخواند.
نگاهی کوتاه به پیشینه تاریخی تایوان
تایوان، جزیرهای به مساحت ۳۶هزار کیلومترمربع با جمعیتی حدود ۲۳میلیون نفر درست در وسط جزایر دریای جنوبی چین واقع شده است. این جزیره برای قرنهای متمادی بخشی از چین بوده است. بین دو قرن ۱۲ و ۱۳ میلادی مهاجران زیادی از خاک اصلی چین از تنگه تایوان گذشتند و با سکونت در این جزیره به کشت و زرع پرداختند. در اواخر دوران امپراتوری سلسلۀ مینگ (حدود قرن ۱۶ و ۱۷) به دلیل ادغام اقتصادی جزیره با سرزمین اصلی، روابط اقتصادی و اجتماعی میان تایوان و چین گسترش یافت. بعد از سقوط امپراتوری سلسلۀ مینگ در سال ۱۶۴۴، گروهی از طرفداران امپراتور و حامیان سلطنت با رفتن به تایوان بیست سال دیگر در آنجا فرمان راندند. سپس با آغاز امپراتوری چینگ، این جزیره قریب به سه قرن، تحت فرمانروایی این سلسله قرار گرفت.
تایوان قرنها جزو استان فیوجان، درست مقابل تایوان در سرزمین اصلی بود، اما از سال ۱۸۸۶، استان مستقلی شد. بعد از شکست چین از ژاپن، در ۱۸۹۵، جزیرۀ تایوان با جدایی از چین و الحاق به ژاپن، به عنوان بخشی از توافق، نزدیک به پنجاه سال تحت حاکمیت امپراتوری ژاپن بود. در زمان تسلط حاکمان ژاپنی بر این جزیره، در تمام مدارس زبان ژاپنی تدریس میشد و دانشآموزانِ مایل به ادامۀ تحصیلات عالیه، باید به دانشگاههای ژاپن میرفتند. سلطۀ پنجاه سالۀ ژاپن بر جزیره، تأثیرات مهم فرهنگی روی ساکنان آن به همراه داشت. لازم به یادآوری است که قبل از ورود مهاجرین چینی، مردمی بومی، بهویژه در مناطق کوهستانی آن (در ساحل شرقی) زندگی میکردند. در نتیجۀ همۀ این عوامل تاریخی، جامعۀ تایوان از پیچیدگیهای خاص ناشی از تأثیرات متقابل اقتصادی و فرهنگی مهاجرین چینی، بومیان این جزیره و نیم قرن حاکمیت ژاپنی برخوردار است.
بعد از خاتمۀ جنگ جهانی در ماه اوت ۱۹۴۵ و تسلیم رسمی ژاپن، بنا بر توافقنامههای قاهره و پوتسدام، که در هر دو بهطور یکسان ذکر شده است، همۀ سرزمینهایی که امپراتوری ژاپن از اواخر قرن نوزده و نیمۀ اول قرن بیست طی جنگهای توسعهطلبانه تسخیر کرده بود، از ژاپن منفک گردیدند. در مدارک این دو توافقنامه، الحاق دوبارۀ جزیرۀ فُرمُز (نام پرتقالی تایوان) به چین با صراحت ذکر شده است. اما این الحاق درست زمانی رخ داد که چین درگیر جنگ داخلی بین ملیگرایان دست راستی (کومینتانگ) به رهبری ژنرال چیانگ کای چک و کمونیستها بود. در زمان جنگ، جبهۀ واحدی میان این دو نیروی عمده علیه امپریالیسم اشغالگر ژاپن شکل گرفت. اما بعد از تسلیم ژاپن، مسئله این بود که کدام نیرو حاکمیت کشور چین را در اختیار داشته باشد. جنگ میان این دو نیرو، بعد از یک دوره کوتاهِ مذاکراتِ بینتیجه، آغاز شد. البته در زمان مبارزه علیه اشغالگران ژاپنی نیز نیروهای کومینتانگ هرگز با جان و دل با ژاپنیها نمیجنگیدند. برای چیانگ کای چک در درجه اول مبارزه علیه نیروهای مترقی و کمونیستها و جلوگیری از به قدرت رسیدن آنها اولویت داشت و مایل نبود تا تواناییهای ارتش خود را در مبارزه با ژاپنیها هزینه کند. کار به جایی کشید که حتی جوزف استیلوِل، نمایندۀ نظامی آمریکا از عدم جدیت کومینتانگ در مقابله با ژاپنیها به مقامات متفقین شکایت کرد، اما چیانگ کای چک، با کمک لابیهایی که در واشنگتن داشت، موفق به برکنار کردن وی از مقامش شد.
آغاز دخالت امپریالیسم آمریکا در تایوان
حمایت مردم از ارتش سرخ، روحیۀ ضعیف نیروهای کومینتانگ و فساد عمیق میانشان، موجب شد تا آنها در درگیری با ارتش سرخ، شکست سختی را متحمل شوند و در پایان تابستان ۱۹۴۹، باقیماندۀ ارتش منهزم آنها با ترک سرزمین اصلی به تایوان عقبنشینی نماید. بدین ترتیب، سرزمین اصلی تحت حاکمیت کامل حزب کمونیست چین درآمد و در اکتبر ۱۹۴۹، دولت جدیدی به نام «جمهوری خلق چین» موجودیت خود را اعلام کرد. گروههای مختلف چینی در تایوان، که مخالف حضور ارتش کومینتانگ در جزیره بودند، علیه آنها قیام کردند. اما این قیام توسط نیروهای چیانگ کای چک به شدت سرکوب شد. چیانگ کای چک دولت «چین ملی»، مستقل از جمهوری خلق چین را در تایوان اعلام کرد. از این لحظه به بعد دخالت آمریکا به عامل مهم و تعیینکنندهای تبدیل شد که تا به امروز ادامه دارد. همزمان با اعلام دولت چین ملی، آمریکا نیروی دریایی خود را به تنگۀ تایوان فرستاد و با استقرار ناوهای جنگی خود میان سرزمین اصلی و تایوان و دفاع از بقایای کومینتانگ، از الحاق دوبارۀ جزیره به سرزمین اصلی جلوگیری کرد. بعد از استقرار ملیگرایان کومینتانگ در تایوان، این جزیره عملاً پایگاهی شد برای امپریالیسم آمریکا زیر گوش چین.
بعد از سرکوب قیام مردم تایوان توسط کومینتانگ در ۱۹۴۹، تا سال ۱۹۹۳، تایوان تحت حکومت نظامی اداره میشد. وجود بعضی از ظواهر دموکراسی بورژوایی از جمله مجلس قانونگذاری در آنجا، تنها جنبهای نمایشی برای دیکتاتوری نظامی چیانگ کای چک داشت. دو سه سال بعد از مرگ وی در ۱۹۷۵، پسرش ژانگ جینگ گوا به قدرت رسید و با انحلال حکومت نظامی، سیستم چند حزبی (با حضور سه حزب) در جزیره برقرار گردید. دولت اغلب در اختیار کومینتانگ بود، اما دورههایی نیز وجود داشته است که حزب دیگری که نام دموکراتیک «خلق» را یدک می کشد مانند دولت فعلی، در رأس امور باشد. اما همانطور که در دموکراسیهای غربی شاهدیم، این صاحبان ثروت و قدرت بودهاند که تا کنون با تسلط بر روند انتخابات، آن را به نفع خود هدایت کردهاند.
دولت تایوان برای مدتی طولانی به نمایندگی از کل مردم چین، کرسی چین در شورای امنیت و مجمع عمومی سازمان ملل را در اختیار داشت. این امر با این واقعیت مهم، که سرزمین اصلی چین یک پنجم جمعیت جهان را در خود جای داده و جمعیت تایوان در آن زمان کمتر از بیست میلیون نفر بود، مغایرت داشت. مغایرتی که نتیجۀ حمایت آمریکا از تایوان و میراث بهجا مانده از جنگ جهانی دوم بود. جبهۀ متفقین در طول این جنگ، شامل ایالات متحده، انگلستان، فرانسه، اتحاد شوروی، بهعلاوۀ چین بود. زیرا سرزمین چین صحنۀ جنگ ژاپن و درگیری با میلیونها سرباز ژاپنی بود. شرط ماندن چین در جبهۀ متفقین از طرف چیانگ کای چک، دعوت از وی برای حضور در همۀ گردهماییها و کنفرانسها به عنوان نمایندۀ چین بود. بعد از جنگ و تشکیل گردهماییهای اولیۀ پنج عضو دائم شورای امنیت برای تأسیس سازمان ملل، با وجود جنگ داخلی در چین، این موقعیت جهانی چیانگ کای چک حفظ گردید و همۀ جلسات با حضور او تشکیل میشد. بعد از پیروزی انقلاب و اعلام حکومت انقلابی جمهوری خلق چین، اتحاد شوروی و همۀ دولتهای غربی دولت جدید را به رسمیت شناختند، اما ایالات متحده از به رسمیت شناختن جمهوری خلق چین تا سالها سرباز زد. صندلی چین در شورای امنیت و مجمع عمومی، به دلیل تسلط ایالات متحده بر سازمان ملل، با وجود عقبنشینی کامل کومینتانگ، در اختیار جمهوری تایوان باقی ماند. تنها قریب پنجاه سال پیش و پس از بارها وِتوی ایالات متحده، جمهوری خلق چین توانست جایگاه واقعی خود در شورای امنیت و سازمان ملل را بهدست آورد.
آغاز مناسبات آمریکا با جمهوری خلق چین
در دوران ریاست جمهوری نیکسون، هیئت حاکمۀ آمریکا با اطمینان از شکست خود در جنگ ویتنام و برای جبران این شکست در جنگ سرد، استراتژی کیسینجر را به اجرا گذاشت. مبنای این استراتژی، ایجاد شکاف میان اردوگاه کشورهای سوسیالیستی، نزدیکی آمریکا به چین و تشدید اختلافات چین با اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی بود. متأسفانه این استراتژی با همکاری رهبران حزب کمونیست چین تا حد بسیار زیادی با موفقیت انجام گرفت و ضربۀ شدیدی بر پیکر اتحاد نیروهای کمونیستی و جنبشهای آزادیبخش در جهان وارد آورد. در هنگام تدارک مقدمات بازدید نیکسون از چین در فوریۀ ۱۹۷۲، ایالات متحده طی یک پیام غیررسمی اعلام کرد که اینبار عضویت جمهوری خلق چین را وتو نخواهد کرد، در نتیجه با رأی اکثریت کشورها که همواره موافق اخراج دولت تایوان بودند، کرسی چین به دولت جمهوری خلق چین منتقل شد. برای سالها سیاست آمریکا در قبال کشور چینِ واحد حداقل به صورت رسمی، مفاد اعلامیۀ مشترک شانگهای۸ بود که در پایان بازدید نیکسون از چین صادر گردید. در این اعلامیه گفته میشود:
«ایالات متحده آمریکا اذعان دارد که اعتقاد همۀ مردم چین در دو سوی تنگۀ تایوان بر این است که تنها یک چین واحد وجود دارد که تایوان جزیی از آن است. ایالات متحده مخالفتی با این موضع ندارد و بار دیگر بر تمایل خود بر حل صلحآمیز مسئلۀ به دست خود مردم چین تأکید دارد. از این رو، ایالات متحده بر هدف نهایی عقبکشیدن کامل نیروها و استحکامات نظامی خود از تایوان، اذعان دارد و تا رسیدن به این هدف، همزمان با کاهش تنشها در منطقه، آمریکا رفتهرفته نیروها و استحکامات نظامی خود در تایوان را کاهش خواهد داد.»
چنانکه از این متن برمیآید، آمریکا تنها اعتقاد مردم چین مبنی بر یک چین واحد در دو سوی تنگه را به عنوان یک واقعیت پذیرفت ولی از باور به چنین مسئلهای سخنی در میان نیست. وجود این ابهام عمدی، بسته به مقتضیات روز، همیشه راه را برای تفسیرهای متضاد برای آمریکا باز گذاشته است.
دولت چین ملی نیز در تایوان هنوز از ادعای حاکمیت بر کل کشور چین دست نکشیده است. مثلاً اگر به نقشه رسمی چین که توسط دولت تایوان منتشر شده نگاه کنیم، کل سرزمین اصلی چین و تایوان به عنوان یک کشور واحد زیر عنوان «جمهوری چین» ترسیم شده است. نکتۀ قابل توجه دیگر اینکه در این نقشه تمام مرزهای دریایی چین کاملاً با مرزهای اعلام شده توسط دولت جمهوری خلق چین مطابقت دارد.
پروژه تسلط همهجانبه امپریالیسم آمریکا بر کل جهان
مبنای نقشۀ استراتژیک سردمداران سیاسی آمریکا در سالهای نود قرن بیستم که توسط نومحافظه کاران تهیه شده بود، اِعمال تسلط همهجانبه بر جهان بود و قرار بود این سلطه با براندازی چند دولت نافرمان از جمله عراق، لیبی، سوریه، ایران و … بهطور کامل تحقق یابد. با توجه به درآمیختگی مالی و تجاری میان آمریکا و جمهوری خلق چین، طراحان این نقشه هرگز تبدیل چین به بزرگترین رقیب و مانع بر سر اجرای این تسلط همهجانبه را پیشبینی نکرده بودند. تصور آنها این بود که چین مانند سنگاپور یا اندونزی در دو دهۀ اول قرن بیستویکم، بهطور کامل در نظام سرمایهداری جهانی ادغام خواهد شد. اما برآمدن قدرتمند چین از بحران جهانی کل نظام سرمایهداری در سالهای ۲۰۰۸-۲۰۰۹ ، نادرستی محاسبات امپریالیستی را نشان داد. همین بحران در واقع آغاز افول کلی نظام سرمایهداری در کشورهای غربی شناخته میشود. از سوی دیگر نقشۀ تغییر رژیم دولتهای نافرمان نیز در سوریه متوقف ماند. مجموعۀ این عوامل موجب تغییر سیاست امپریالیسم آمریکا در مقابل چین از زمان دولت اوباما گردید. این تغییر را میتوان در انتشار دو سند «استراتژی امنیت ملی» و «استراتژی دفاع ملی» در سالهای ۲۰۱۷و ۲۰۱۸، مشاهده کرد. در استراتژی جدید معروف به «دو به اضافۀ سه»، از دو دولت تجدیدنظرطلب چین و روسیه، به عنوان دشمنان اصلی آمریکا سخن میرود. تجدید نظرطلب، از این روی که این دو کشور بنا نبوده که هیچگاه چالشی برای آمریکا باشند. سه دشمن دیگر که در درجه دوم اهمیت قرار دارند، عبارتند از جمهوری دموکراتیک کره (کرۀ شمالی)، جمهوری اسلامی ایران و نیروهای غیردولتی نافرمان مانند حزباللـه لبنان.
بدین ترتیب، ایالات متحده حالا استراتژی معکوس کیسینجر را در پیش گرفته و با اعمال سیاست شلاق و شیرینی در مقابل روسیه، در پی جلوگیری از نزدیکی این کشور به چین است. در واکنش به این استراتژیهای ایالات متحده است که روسیه و چین علاوه بر قرارداد همکاری اقتصادی بیست ساله باهم، به همکاریهای نظامی و مشارکت در تبادل تکنولوژی نظامی نیز مبادرت ورزیدهاند. روسیه اعلام کرده است، هر حمله علیه منافع استراتژیک روسیه و متحدان خود از جمله چین را قاطعانه و با تمام نیرو پاسخ خواهد داد. این به معنای امکان ضربه متقابل از جانب روسیه تا حد حمله اتمی به مراکز کلیدی سیاسی و نظامی ایالات متحده، از جمله واشنگتن دیسی و پایگاههای نظامی این کشور است.
ابزار نیرومند ایالات متحده برای اجرایی کردن استراتژیهای خود، تحمیل تحریمهای اقتصادی و تجاری و ایجاد موانع در مسیر فعالیتهای اقتصادی و مالی کشورهایی است که سروری او را برنمیتابند. در حال حاضر، یکسوم کشورهای جهان به نوعی مشمول تحریمهای آمریکا هستند. یکی از دلایل مهم دشمنی آمریکا با چین، نقش چین در جلوگیری از محاصره کامل اقتصادی کشورهای مورد غضبِ آمریکای شامل این تحریمها است. برای نمونه میتوان از ونزوئلا، ایران و کوبا نام برد که تجارت با چین، مانند دریچهای برای تنفس، از خفگی کامل اقتصادی آنها توسط آمریکا جلوگیری کرده است.
در کتاب «جنگ محتوم، آیا آمریکا میتواند از تلهای که برایش رقم خورده۹ رهایی یابد؟»، میتوان با بیان دقیق و بدون پردهپوشی با آرزوهای سردمداران حاکم بر ایالات متحده برای حفظ سلطه بر جهان، آشنا شد. نویسندۀ این کتاب، که در حلقۀ حاکمیت سیاسی و نظامی آمریکا مورد تحسین زیادی قرار گرفته است، گراهام آلیسون۱۰ تحلیلگر سیاسی از دانشگاه هاروارد و عضو شورای روابط خارجی است. او در این کتاب مینویسد:
«ارتش آمریکا میتواند مخفیانه جداییطلبان شورشی در چین را آموزش دهد. در میان مردم چین گروههای قومی و مذهبی متفاوتی وجود دارند: تبت بهطور مشخص ناحیهای مستقل است که به اشغال دولت چین درآمده است؛ سینکیانگ بهطور تاریخی ناحیهای مسلماننشین در غرب چین است که اویغورهای جداییطلب از چند سال قبل در آنجا پیدا شده و به شورشی کمدامنه در آن ناحیه دامن میزنند؛ تایوانیها که شاهد برخورد سخت چین با هنگکنگ هستند، نیازی به تحریک برای مخالفت با ادغام در سرزمین چین ندارند. بهترین شیوۀ مقابله با چنین دولتی که هر روز خصلت خودکامگیاش بیشتر آشکار میشود، حمایت از جداییطلبان متعدد است. با کشاندن پکن به درگیری با گروههای اسلامی رادیکال در آسیای مرکزی و خاورمیانه، میتوان چین را در باتلاقی مشابه آنچه برای شوروی در افغانستان به اجرا درآمد، سوق داد.»
آلیسون در ادامه در مورد مجاهدین مسلمان مینویسد: «باید با تمرکز اما با ظرافت روی تضادهای ایدئولوژی کمونیسم دولت چین با اعتقادات مجاهدین انگشت گذاشته شود و استقلالخواهی تایوان، هنگکنگ و سینکیانگ برانگیخته شود. با تجزیۀ سرزمین چین و درگیر کردن دولت آن در کشمکشهای داخلی، ایالات متحده قادر خواهد بود تا چالش چین علیه سلطۀ جهانی خود را خنثی یا حداقل به تاخیر بیاندازد.»
ایالات متحده در لباس حمایت از دموکراسی و حقوق بشر، با کوشش برای بالکانیزه کردن چین، در صدد تضعیف این قدرت رو به رشد جهانی است. بیدلیل نیست که دولت چین در مواجهه با سیاست جدید آمریکا در افغانستان، سیاست نرمی با طالبان در پیش گرفته است.
نقض آشکار تعهدات آمریکا در رابطه با تایوان علیه سرزمین واحد چین
در مقاله «کودتا در میانمار»؛ در «دانش و امید»۱۱، در تشبیه صورت انسان به سرزمین چین، تایوان به عنوان یکی از نقاط حساس و ضربهپذیر چین در نقشِ چانه در صورت تصویر شده است. در واقع تایوان از نظر ژئواستراتژیک در وسط مجموعه جزایری در دریای چین جنوبی قرار دارد و با یک فاصله ۱۱۰کیلومتری، نزدیکترین جزیره به سرزمین اصلی است. تایوان همچنین دارای جزیرههای متعدد کوچکی در اطراف خود، از جمله «جین مان»۱۲ در چند کیلومتری از ساحل سرزمین اصلی است. تایوان کنترل کانال دریایی «باشی»۱۳ را نیز در دست دارد. این کانال، به دلیل عمق زیاد، دروازۀ ورود ناوگان دریایی چین به آبهای آزاد و عمیق است. آبهای ساحلی چین بسیار کمعمق هستند و از این نظر برای مانور زیردریاییها مناسب نمیباشند و آنها را به اهداف آسانی برای هواپیماهای آمریکایی تبدیل میکنند. زیردریاییهای چین باید هرچه سریعتر از طریق کانال باشی به سمت آبهای آزاد بروند و در اعماق آب پنهان شوند. در حقیقت تایوان نقش دروازهبان کانال باشی را به عهده دارد.
مطابق اعلامیه شانگهای، و پیش از آن توافقات قاهره و پوتسدام، آمریکا در راستای سیاست عدم مداخله در مسئلۀ تایوان، نباید این جزیره را از نظر نظامی مجهز نماید و در آنجا پایگاه نظامی داشته باشد. آمریکا همچنین متعهد است که تایوان را به عنوان یک کشور مستقل به رسمیت نشناسد. همۀ این توافقها و حتی بسیار فراتر از آنها، ابتدا در زمان دولت ترامپ و اکنون در دولت فعلی بایدن زیر پا گذاشته شدهاند. دولت ترامپ و شخص وی بسیار بیپرده و گستاخانه دشمنی خود علیه چین را ابراز میکردند. اما این ابراز دشمنی، برخلاف لفاظیهای پر سرو صدا، بیشتر در حوزۀ اقتصادی انعکاس داشت که شکایت تعدادی از فعالان بزرگ اقتصادی آمریکایی را نیز برانگیخت. در دوران بایدن، با وجود کاهش نسبی اظهارات خصمانه، اما سیاستها و اقدامات تنبیهی و تحریکآمیز با شدت بیشتری در جریان است. سیاست بایدن علیه چین، که تجسم بارز چهرۀ لیبرالِ امپریالیسم است، سیاستی به مراتب پیگیرانهتر، منسجمتر و متمرکزتر از سیاستهای دولت ترامپ است.
اصولاً در مورد سیاستهای ضد چینی میان دو حزب جمهوریخواه و دموکرات توافقی وجود دارد که به معنای وجود یک نگرانی عمیق میان سردمداران دستگاه حاکمیت آمریکا ناشی از تحلیل تدریجی سلطه جهانی آن است. آنها، آگاهانه یا ناآگاهانه، علت افول قدرت ایالات متحده را به جای آن که در مشکلات عمیق داخلی کشور خود مانند تناقضات درونی، اختلاف طبقاتی و تبعیض نژادی ببینند، آن را به پیشرفت کشور چین نسبت میدهند. با این استدلال، چین در حال پایمال کردن «حق مسلم» امپریالیسم آمریکا به عنوان نیروی مسلط بر جهان است!
امپریالیسم جهانی به رهبری آمریکا در حال دامن زدن به جنگی علیه چین است، و این در حالی است که چین با اطمینان به برتری روزافزون خود در همۀ زمینهها، تنها به دنبال آرامش و صلح است. چین نه با نیروی نظامی خود ایالات متحده را محاصره کرده است؛ نه به جداییطلبان و تروریستهایی که علیه آمریکا میجنگند آموزش و کمک نظامی میدهد؛ و نه دانشمندان آمریکایی فعال در چین را مورد اذیت و آزار قرار میدهد. اما به ویژه در یک سال گذشته اقدامات عهدشکنانه، غیرقانونی و خلاف مقررات و موازین بینالمللی ایالات متحده علیه چین، همانطور که در مقدمه آمد، همواره رو به تزاید بوده است.
سیاست سنجیده و صلحآمیز چین علیه جنگافروزیهای امپریالیستی
با توجه به اینکه از هر پنج نفر جمعیت جهان یک نفر چینی است، این کشور به استثنای دو قرنی که تحت استعمار غرب و ژاپن بود، همیشه نقش بزرگی در صحنۀ جهانی برعهده داشته است و اکنون آرام آرام در حال بازیافتن این نقش شایستۀ خود است. چین کشور قابل احترامی است که با توجه به تاریخ گذشته و تجربۀ تلخ مردمان آن از سلطۀ استعمار کشورهای خارجی، آخرین کشوری روی کرۀ زمین خواهد بود که مایل به تحمیل سلطۀ مشابهی به دیگران باشد.
بروز درگیری در تنگۀ تایوان به نفع هیچ یک از طرفین نیست. اقتصاد تایوان به شدت در اقتصاد سرزمین اصلی ادغام شده است. صدها میلیارد دلار سرمایهگذاری از هر طرف در سوی دیگر وجود دارد. صدها هزار نفر از مردم تایوان در سرزمین اصلی در شاخههای مختلف صنعتی و تجاری مشغول کارند. سالیانه سیل توریستها از هر دو سو در رفت و آمدند. بنابراین بروز جنگ میان آنها به معنای خودکشی و برادرکشی از هر دو طرف است. اما ارتش سرخ چین علاقه و اشتیاقی به عبور از تنگه و تسخیر نظامی تایوان ندارد.
اگر به جای تنها گوش سپردن به دستگاه عظیم تبلیغات امپریالیستی، به بیانیهها و اقدامات جمهوری خلق چین توجه شود، به روشنی دیده میشود که دولت چین در حالی که تحمل دخالت عوامل خارجی در این رابطه را ندارد اما به هیچ روی مایل به درگیری در تنگه نیز نیست. بیدلیل نیست که در مقابل هر اقدام تحریکآمیز آمریکا در این راستا، دولت چین بر خواست خود دایر برعدم دخالت آمریکا تأکید میکند.
سیاست «یک کشور و دو نظام» سیاستی اعلامشده از سوی جمهوری خلق چین است که همواره آن را تعقیب کرده است. مقامات پکن میدانند که تایوان مسیر تاریخی خاص خود را پیموده است و فرهنگ سیاسی متفاوتی با سرزمین اصلی دارد. ازین رو، حتی اگر همین امروز تایوان به عنوان استانی در سرزمین اصلی ادغام شود، دولت مرکزی چین خواهان تحمیل شرایط سیاسی جدیدی بر آن نیست و تا زمانی که هر شرط تازهای مورد قبول اکثریت مردم جزیره نباشد، با توسل با یک فرمان یا اعلام رسمی چیزی به اجرا درنخواهد آمد.
چین در عکسالعمل به تظاهرات جوانان در هنگکنگ که به تحریک سازمانهای اطلاعاتی غرب صورت گرفت، با صبوری منتظر ماند و در مسایل داخلی این شهر چندان مداخله ای نکرد. تظاهرات جوانان خود ضربۀ بزرگی به اقتصاد هنگکنگ به عنوان یک کلانشهر مالی بینالمللی زد، این در حالی است که چین با تاسیس یک مرکز مالی بزرگ در مرز شمالی ایالت «شنژن» روز به روز جذابیت مالی بیشتری برای معاملات مالی جهانی نسبت به هنگ کنگ پیدا میکند. سرمایهها از هنگکنگ فرار کرده و به سمت مراکز مالی در شن ژن و شانگهای سرازیر میشوند. هم اکنون حجم سرمایهگذاریها در این دو مرکز از حجم سرمایهگذاریها در هنگکنگ فراتر رفته است. به نظر میآید در مورد تایوان هم چین سیاست مشابه هنگ کنگ در پیش بگیرد.
همانطور که شی جین پینگ، رئیس جمهوری خلق چین در سخنرانی خود در ۹ اکتبر ۲۰۲۱، بیان داشت، بهتر است حل این مسئله توسط خود مردم چین و بهدور از هرگونه دخالت بیگانه حل شود. در حقیقت این سیاستمداران آمریکایی در مقام نمایندۀ کنگره، سناتور و یا نامزد ریاست جمهوری هستند که با انگیزههای شخصی یا گروهی، «تهدید چین» را مطرح میکنند. آنها با زدن نقاب وطنپرستانه بر چهره خود و خط و نشان کشیدن برای چین میخواهند به کمونیستهای چینی درس بدهند، اما در واقع هدف، جمع کردن آرای بیشتر میان مردم ناآگاه علیه دولت یکپارچه چینِ واحد است.
گذشته از برنامه درازمدت ایالات متحده علیه چین و اقدامات تحریکآمیز در این راستا، همان طور که در مقالۀ آلن مکلئود (در همین شمارۀ «دانش و امید») توضیح داده شده است، لابیهای طرفدار تایوان در واشنگتن و همینطور حاکمیت دست راستی جزیره در به وخامت کشاندن وضعیت سهم بالایی دارند. باید توجه داشت که شعار «تایوانی مستقل از چین» شعاری موذیانه و نادرست است که در قدم اول، این جزیره را از اولین و مهمترین شریک تجاری خود محروم مینماید. ناسازگاری و مخالفت بخشی از مردم و نیروهای سیاسی تایوان با مسئلۀ الحاق به سرزمین اصلی، بیش از هر چیز به نقش امپریالیسم آمریکا و اعمال قدرت نظامی آن در منطقه مربوط میشود. تضعیف قدرت نظامی آمریکا و وادار کردن نیروهای نظامی آن و متحدانش از منطقه به عقبنشینی، تأثیر بسیار زیادی در کاهش این ناسازگاریها و تسهیل امر الحاق خواهد داشت. با همین منطق، حضور بیشتر ارتش و نیروی دریایی آمریکا در منطقه، ایجاد ائتلافهای نظامی علیه چین و اجرای مانورهای متعدد، روحیۀ عدم سازش در جزیره را تقویت میکند.
در میان هیئت حاکمۀ ایالات متحده، دو گروه جنگافروز، طرفدار درگیری با چین هستند. یک گروه کسانی که از تجارب تلخ شکستهای آمریکا در جنگهای گذشته اطلاعی ندارند، و گروه دیگر اِوانجلیستهای بنیادگرایی که به قریبالوقوع بودن آخرالزمان ایمان دارند و معتقدند که تنها با جنگافروزی و به حد نهایی رساندن شر در جهان، میتوان ظهور دوبارۀ حضرت مسیح۱۴ را سرعت بخشید.
حافظۀ تاریخی این گروهها توانایی به یاد آوردن زمانی که چین در کره با آمریکا میجنگید را ندارد، زمانی که این کشور حتی از هائیتی فقیرتر بود؛ در ارتش سرخ سربازان با سلاحهای ابتدایی و کفشهای لنگه به لنگه میجنگیدند؛ حتی سلسله مراتب نظامی در میان ارتش وجود نداشت. اما با وجود همۀ این کمبودها، این ارتش نیروهای تا بُنِ دندان مسلح ایالات متحده را متوقف و مجبور به عقبنشینی کرد. این شکست برای نیروهای آمریکایی به حدی تأثیرگذار بود که از ژنرال مکآرتور (فرماندۀ خونریز نیروهای آمریکایی در جنگ کره) نقل میشود: «اگر در آینده بار دیگر وزیر دفاعی به رئیس جمهور توصیۀ اعزام لشکر بزرگی به آسیا، خاورمیانه یا آفریقا نماید، باید به سلامت مغزی او شک کرد.»۱۵ این گروهها فراموش کردهاند که در بحبوحۀ جنگ ویتنام، دولت چین به صراحت به آمریکا اعلام کرد که پیاده کردن نیرو در ویتنام شمالی، به معنای اعلان جنگ به چین، و موجب ورود مستقیم چین به جنگ خواهد شد. بیدلیل نبود که آمریکا با وجود بمباران سبعانۀ ویتنام شمالی، از اعزام نیروی زمینی به آن خودداری کرد.
توجیهات چپنمابانه در خدمت اهداف امپریالیستی
در کنار کسانی که در غرب بر طبل جنگ و دشمنی با چین میکوبند، نظریهپردازان چپگرایی نیز هستند که با توجیهاتی تئوریک چین را دولتی امپریالیستی دانسته، و تقابل میان چین و آمریکا را تضاد های میان قدرت های امپریالیست می خوانند. برخی از این نظریه پردازان که موضع ضد امپریالیستی هم دارند، متأسفانه با استفاده از الگوهای ایدهآل ذهنی، تلاشهای جمهوری خلق چین در ارتقا سطح نیروهای تولیدی برای نیل به سوسیالیسم را تخطئه میکنند. آنها فراموش میکنند که رهبران چین هرگز ادعا نکردهاند که نظام حاکم بر کشور نظامی سوسیالیستی است و همیشه تأکید کردهاند که با الهام از نظریات سوسیالیستی، در پی ایجاد جامعهای با سطح رفاهی متوسط هستند تا جامعه بتواند در چند دهۀ بعد وارد مرحلۀ سوسیالیستی شود.
اما طرح و اشاعه چنین نظریاتی از طرف بخشی از روشنفکران غربی و برخی از همفکران وطنی آنها، ضمن تلاش برای پنهان کردن سمتگیری واقعی خود، دو هدف را دنبال میکند: یکی اینکه آنها با تبلیغ این نظریات آب به آسیاب راستگراترین نیروهای امپریالیستی در غرب و متحدین بومی آنها میریزند و از قِبَل این خدمت، امکان حضور در دانشگاههای غربی و بهرهمند شدن از بودجهها و فرصتهای مطالعاتی را به دست میآورند. هدف دوم و مهمتر، ایجاد جو بدبینی و دشمنی نسبت به سیاستهای جمهوری خلق چین میان مردم کشورهای فقیرِ در حال توسعه است که امروز با کمک چین و پیوستن به پروژه یک کمربند ـ یک جاده در تلاش برای بهبود مشکلات معیشتی روزمره خود هستند. با توجه به این واقعیت که بعد از ویرانی اتحاد شوروی، مهمترین منبع کمکهای خارجی کشورهای پیرامونی در نبرد علیه امپریالیسم و اتخاذ راه رشد غیرسرمایهداری از میان رفت، اما قدرت گرفتن جمهوری خلق چین که خود تجسم عینی اتخاذ راه رشد غیرسرمایهداری است، و اجرای طرح عظیم یک کمربند ـ یک جاده، نویدی است از تولد نیروی پشتیبانی تازه برای کشورهایی که در پی رهایی از سلطۀ امپریالیسم هستند. از این رو با اطمینان میتوان گفت که پیامد عینی ترویج جو بدبینی و خصمانه نسبت به جمهوری خلق چین، محروم ساختن کشورهای ضعیف و عقب نگهداشته شده از این پشتیبان جدید است.
در پایان با توجه به تشدید اقدامات همه جانبه تحریکآمیز ایالات متحده علیه چین، از جمله حول مسئله تایوان، هنوز جای امیدواری برای جلوگیری از درگیری نظامی باقی است و پشتوانه این امیدواری ابعاد گوناگون سیاستهای صلحآمیز جمهوری خلق چین در رابطه با این بحران و نیز روابط بینالمللی است. رهبران چین همواره برای تنشزدایی و حل مناقشات از طریق مذاکره و گفتگو تلاش کردهاند. شی جین پینگ، رئیسجمهور چین، در پیام ۲۲ نوامبر (اول آذر) خود در نشست سیامین سالگرد برقراری روابط چین و اتحادیه کشورهای آسیای جنوب شرقی (آ سه آن) بار دیگر تأکید کرد: «صلح بزرگترین سود مشترک ما و نیز بزرگترین انتظار مردم همه کشورهاست. ما باید سازنده و حافظ صلح منطقه باشیم و بر گفتوگو پافشاری کنیم نه رویارویی؛ و به طور مشترک با همه عوامل منفی که صلح را تهدید و تضعیف میکند، مقابله نماییم. ما باید چندجانبهگرایی واقعی را رعایت کنیم و به حل و فصل امور منطقهای و بینالمللی از طریق مذاکرات پایبند باشیم. چین قاطعانه با هژمونیسم مخالف است و تمایل دارد دوستی خود با کشورهای همسایه را در درازمدت حفظ کند و مشترکاً از صلح پایدار منطقهای مراقبت نماید.»
منابع:
در این نوشتار از مصاحبۀ پروفسور کن هَمُند (Ken Hammond)، استاد تاریخ شرق آسیا در دانشگاه دولتی نیومکزیکو و عضو فعال سازمان محوریت صلح با رانیا خلیق، و هم چنین از سخنرانیهای متعدد کی. جی. نوح (K.J. Noh) کارشناس مسایل خاور دور، استفاده شده است.
توضیحات:
۱. آلن مکلئود: چگونه فشار برای جنگ علیه چین با پول تایوان تأمین میشود؟ همین شماره «دانش و امید»
۲. ایسنا، ۱۲ آبان ۱۴۰۰.
۳. رادیو بینالمللی چین، ۱۴ و ۲۲ آبان ۱۴۰۰: عقده ژئوپلیتیکی «بُرد تو، باخت من است» جنگطلبان آمریکا؛ عامل تهدید انگاری چین؛ و جنگطلبی در خون چینیها نیست/ «هژمونی»، در لغتنامه حزب کمونیست وجود ندارد.
۴. «دمکراسی اکنون»، ۲۳ نوامبر ۲۰۲۱، مصاحبه ایمی گودمن با نوامچامسکی درباره سیاست خارجی دولت بایدن.
۵. خبرگزاریهای ایرنا، ایسنا، مهر، تسنیم و یورو نیوز در مهر و آبان ۱۴۰۰
۶. سفر هیئت رسمی پارلمان اروپا به تایوان. ایسنا، ۱۲ و ۱۳ آبان ۱۴۰۰.
۷. بلینکن: از شراکت تایوان در سازمان ملل حمایت شود، ایسنا، ۴ آبان ۱۴۰۰.
8. http://afe.easia.columbia.edu/ps/china/shanghai_communique.pdf
۹. Thucydides’ Trap: تله توسیدید، اصطلاحی است که توسط نویسندۀ کتاب معمول شده و به درگیری احتمالی میان یک قدرت فائق و قدرت دیگر در شرف ظهور اشاره دارد. توسیدید مورخ یونانی به جنگ گریزناپذیری اشاره می کند که بین آتن مسلط و قدرت در حال ظهور اسپارت، درخواهد گرفت.
10. Graham Allison: Destined for war: Can America and China Escape Thucydides Trap?
۱۱. کودتا در میانمار؛ فرشید واحدیان، «دانش و امید»، شمارۀ ۵، اردیبهشت ۱۴۰۰.
12. Jinman 13. Bashi 14. Rapture
۱۵. برگرفته از سخنرانی رابرت گیتس برای دانشجویان دانشگاه افسری وست پوینت؛ کریسچین ساینس مانیور؛ ۲۶ فوریۀ ۲۰۱۱ .
16. Proto- Socialism
از اینکه مجددا آستین ها را بالا زده و اخبار جنگ ناتو جهت گسترش بی حد و مرزش را تهیه…
با تشکر از لطف و حمایت شما رفیق گرامی متاسفانه این امکان که ما دائماً اخبار درگیری در اوکراین را…
…آمریکا جنگ اوکراین رو یک نعمت استراتژیک میداند تا قدرت روانی مردم روسیه را با ادامه اقدامهای پهبادی به مراکز…
۱- هرتزوک در سفر آذربایجان غلط خیلی بزرگتر از دهان خودش کرد. او گفت: پرچم اسرائیل، پرچم آذربایجان است و…
جناب محترم مددوف میفرمایید: «امروز بریتانیا به عنوان متحد اوکراین عمل می کند و به این کشور کمک های نظامی…