پایان سال یا پایان دهه ها؟ – موفق محادین – احمد مزارعی
نوشته : دکتر موفق محادین، عضو مرکزیت حزب کمونیست اردن
مترجم: احمد مزارعی، شنبه هشتم ژانویه ۲۰۲۲
معادله حاضراز لبنان گرفته تاغزه وباب المندب، تبدیل به جنگ بندرگاههائی گردیده که بخش مهمی از شکل جهان اینده راترسیم مینماید.
قابل ذکر است که نیروهای مقاومت بویژه حزب الله لبنان وغزه موفق شده اند که دربرابر رژیم اسرائیل معادله قدرت ورودرروئی برابر تشکیل دهند واین اقدام درتاریخ درگیریهای سیاسی بویژه با نیروئی همچون اسرائیل بی سابقه بوده است، برای مثال پیروزیهای عظیمی که انصارالله یمن در برابر ائتلاف عظیم وگسترده بین المللی به رهبری امریکا ودر برابر مخازن عظیم اسلحه های گوناگون انها بدست اورده به خوبی روشن نموده است که این توازن از لبنان گرفته تا غزه وباب المندب ، تبدیل به جنگ بنادری شده که بخش مهمی از شکل دنیای اینده وهمچنین محاسبات سیاسی همه بازیگران منطقه ای را دردرون خود ترسیم مینماید.
با پایان یافتن سال 2021، منطقه کشورهای شرق عربی واسلامی ، وجهانیان،پرونده مرحله تلخ وخونباری را که بعد از متلاشی شدن شوروی سوسیالیستی وجنگ تجاوزکارانه واشغالگرانه امریکا بر علیه منطقه اغاز شده بودبسته شد. کوششهای امریکا دراین مرحله برای پرکردن خلا قدرتی راکه بعد از شکست فرانسه ، انگلستان واسرائیل از مصر درجنگ کانال سوئزبا ظهور ناصریسم وروسیه ودشمنان هردو انها یعنی امپریالیسم امریکا درسال 1956، به وجود امده بود نیزبه نتیجه نرسید.
باید گفت خطرناکترین برنامه امریکائیها عمومیت دادن به کمپ دیوید با دشمن صهیونیستی بود که از طریق «پیمان وادی عربه»با اردن وقرارداد اسلو با رهبری فلسطین به امضا رسید دراین مرحله کوششهائی درپشت پرده برای به محاصره دراوردن وشکست جبهه ممانعت بتوسط امریکا وارتجاع عرب جریان داشت که با جنگ وتضعیف سوریه درلبنان اغاز گردید ودرادامه جنگ برعلیه لبنان وحزب الله بود که در سال 2006 اغاز گردید که با پیروزی حزب الله پایان یافت ومهمتر اینکه دراین مرحله درگیری استراتژیک میان ایران – امریکا نیز درمنطقه اغاز گردید.
درکنار همه اینها دولت امریکا منطقه خاورمیانه را اماده مینمود تا انرا درمقابل مثلثی سه گانه قراردهد تا محاصره صهیونیستی منطقه تکمیل گردد، این برنامه باید به حساب دولتهای بوروکراتیک منطقه وپایتختهایشان از یکطرف واز طرفی به حساب اردوگاه وقدرتهای ممانعت ومقاومت منطقه تشکیل میگردید ، مثلث مذکور دراشکال مختلف «اسلام ناتویی امریکائی – انگلیسی ، مرکزیت منطقه ای ترکیه – مرکزیت مالی وتبلیغاتی خلیجی، بویژه کشوردارنده گازیعنی قطر وهمچنین تشکیلات عظیم تبلیغاتی ان یعنی تلوزیون الجزیره که به پایگاه اصلی اخوان المسلمین درمیان جوامع وملل کشورهای منطقه تبدیل گردید بود اغاز بکار کرد».
درادامه سازمانهای اطلاعاتی ناتویی به تشکیل گروههای اسلام سیاسی از نوع خشن ونرم ان وهمچنین گروههای انقلابات رنگی وتشکلات لیبرالیستی که از طریق مراکز معروف وابسته به امریکا وسی آی ا، همچون «مرکز راند» که دفتر منطقه ای ان درقطر بود، موسسه «کارنیگی»، «نید» ، » فورد فاندیشن» و:جامعه باز» وهمچنیین مجتمع جوانان فیسبوکی که درمرکز «اوتبور»واکادیمی تغییر ، اموزش دیده بودند . چیزی که بسیار قابل ملاحظه میباشد اینکه باید گفت که غالب محرکان اصلی پشت پرده این دست پروردگان وعلمداران انقلابات رنگی یهودیانی بودند امثال جورج سورس ، برنارد لیفی، گراهام فیلر، پیتر اکرمان، روبرت ساتلوف، نوح فیلدمان و……
این گروهها سپس وضعیت خفقان اور موضوعی توده ها که نتیجه بیعدالتی وتحقیر مردم بود به خدمت گرفته وبا افزودن صبغه طایفه ای، مذهبی وسمت وسو دادن انحرافی به انها انچیزی را بر توده ها تحمیل کردند که «بهارعربی»نام گرفت که همراه بود با بدترین هرج و مرجها که بزودی ماهیت خودرا نشان داد وان عبارت بود از توفانی که ساختار کشورهای عربی را منهدم وانها را بنام دموکراسی وتغییرغرق درخون خود نمود سپس حوادث بعدی نشان داد که استراتژی هرج ومرج وتجزیه مورد نظر به هیچ فضا وشرایط دموکراتیکی منجر نگردید، بلکه نتیجه اش به یک هرج ومرج قبیله ای ، طایفه ای وخونین انجامید.
همزمان ودرسطح بین المللی ودرانطباق با طبیعت نژادپرستانه ومتوحش خود متروپولها ی سرمایه داری شروع به بهره برداری از وبای کورنا درجهت از سرگذراندن بحران ساختاری خود کرده وبدینوسیله بتواند مجددا تسلط جنایتکارانه خودرا بر جهانیان بازسازی کند و جنگها ی کشتار جمعی منظم همچون مالتوسیسم جدید ، داروینیسم اجتماعی واندیشه هائی همچون عقیم کردن جمعی که منجر به طرحهای اجتماعی دموگرافیکی درسطح جهان خواهد شد.
اما دهه های مذکور بر امپریالیسم امریکا ، اروپا وعوامل وهم پیمانانشان انچنانکه ارزو میکردند ومیل داشتند حرکت نکرد بلکه با اشکال گوناگون مقاومت وموانع روبرو شد که به تدریج وی را دربرابر تضادها وشرایط سخت تازه ای برای اینده اش روبرو نمود.
اگر چه هنوز مشکل است که از مرحله کاملا متفاوتی صحبت کرد که سرمایه داری وارد ان شده است ، اما داده هائی در دست است و اشاره دارد به اینکه چهان سرمایه داری و وابستگانش وارد مرحله پیچیده ای شده که روبه رشد است وجهان را درسالهای اینده بطور کامل بسوی مرحله انتقالی بسیار مهم وحساسی سوق میدهد که نیازمند مدیریت وحل بحرانهایی میباشد که همگی طبیعت استراتژیک دارند وتهدیداتی اقتصادی ، نظامی وسیاسی نیز با خود حمل میکنند که انطباق وحل ان بر زمینه واقعیت بسیار مشکل است، ازجمله انها میتوان به این چند مورد اشاره کرد: یکم – سوء استفاده وبه بازی گرفتن پرونده هسته ای ایران بتوسط امریکا واسرائیل. دوم – سوء استفاده وبهره برداری سیاسی وفریبکارانه درموضوع اکراین با روسیه. سوم – مورد مساله تایوان دربرخورد باچین.
این درست است که امپریالیستها ، بویژه امریکا به سادگی وسرعت تسلیم معادله قدرتهای جدید جهانی نمیشوند وهمچنان میکوشند نقش پلیس داشته ویا همچون وصی وقیم جهان عمل کنند.وبراساس نظریات «هایک» و»میلتون»حرکت کنند ، این دو باور دارند که نظام سرمایه داری به خودی خود اشکالات خودرا اصلاح میکنند ، اما اینگونه انکار کردنها با مسیر اصلی تاریخ ناسازگار واینکه سرخودرا درپشت نظریات «فریدریک هایک» و»میلتون فریدمان» پنهان کنند مشکل انان حل نخواهد شد.بنا به نوشته واعتراف پال کندی وبرژنسکی که اولی براین باوراست که از تبعات تجزیه امپراتوریها این است که توازن وارتباط میان بعد دریائی وزمینی امپراتوری انها ازمیان برود ودرمورد نظریه برژنسکی ، اینکه با ورود بشریت به مرحله انقلابات انفورماتیک ویا انقلاب چهارم زوال امپراتوری حتمی میباشد.
اما این امر نیز قابل توجه است که نظرات برژنسکی ، مشاور امنیت ملی امریکا درمورد این دولت امپریالیستی با پیش بینی های بنیانگزارنظریه سوسیالیستی یعنی کارل مارکس که بیش از یک قرن ونیم قبل، از تضاد داخلی وتاریخی درقلب نظام سرمایه داری سخن به میان اورد. از نظر کارل مارکس پیشرفت علمی باعث طرد ملیونها نفر از بازار کار خواهد شد واینکه دولتها با فرار به خارج وورود در ماجراجوییهای نظامی نه فقط موفق به حل مشکلات نظام سرمایه داری نخواهند شد بلکه به بحرانها ی بیشتری گرفتار خواهند شد.
همچنین ، همزمان با جهانی شدن سرمایه ، متروپولهای بزرگ بجای اینکه بیشتر بسوی شراکت اجتماعی حرکت کند ، برعکس بسوی خلق معضلات تازه گرفتار میشود: خروج وجدائی انگلستان از اتحادیه اروپا، درگیریهای تجزیه طلبانه ملی دراسپانیا، فرانسه وانگلستان وظهورنظریه های فاشیستی ونژاد پرستانه
دراینجا به وضوح تمایل امپریالیستها بسوی فراراز بحرانهای ساختاری خود درجهت نژادپرستی وتحمیل کردن بحرانهای خود بر دوش کارگران وزحمتکشان مهاجردیده میشود، این سیاستهارا دراقدامات ترامپ دردوره اول انتخاباتش شاهد بودیم، واین اتفاقات درسایر کشورهای سرمایه داری گهگاه بروز میکند
درمقابل همه اینها ما شاهد علامتهائی از مرحله مابعد متلاشی شدن اتحاد شوروی سوسیالیستی وجنگ سرد اندوره هستیم واینکه جهان برمدار قرن تمایلات گذشته امریکائی حرکت نمیکند، ابتدا از حیات خلوت امریکا انچنانکه نظریه مونرو مقررداشته بود وازطرف دیگر کشورهای شرق عربی واسلامی ، انچنانکه ایزنهاور انرا ترسیم کرده بود، وانتهایش به اوراسیا و»جاده حریرجدید»وکشورهای شرق دور انچنانکه برژنسکی در (کتاب تخته شطرنج ) ترسیم نموده بود ، امریکای لاتین هم اکنون درجهت حرکت بسوی سوسیالیسم دارد ویا درحد اقل بسوی دموکراسیهای اجتماعی ازجمله انها مکزیک ویا ونزوئلا میباشند که درحال کوشش وتغییر هرروزه خود وتبدیل شدن ان بصورت کوه یخی درجهت ضدیت بیشتربا یانکی حرکت میکند
اما در منطقه شرق اسلامی وعربی ، مثلث » (ترکیه، کشورهای خلیج واخوان المسلمینی) یکی پس از دیگری درحال بازگشت هستند ، ازسوریه گرفته تامصر ، تونس ، مغرب ، به اضافه درهم شکسته شدن شدن موجهای تکفیری وکشته شدن صدها وبلکه هزاران نفر از افرادشان که هم اکنون تبدیل به فرقه های کوچکی شده ، اینجا وانجا درحمایت امریکائیها بسر میبرند (ودوران طلائی انها که درشهرهای ترکیه با حمل خنجر، ساطور ولباس کریه داعشی مانور میدادند به پایان رسید) بخشی از اینها همچنان درنزدیکی پایگاه تنف درنزدیکی شهر رقه سوریه به زندگی رقت بار وننگین خود ادامه میدهند
از طرفی دیگرنظرات زیادی درترکیه مبنی براحتمال سقوط اردوغان وجوددارد، واز اینسو اردوگاه مقاومت وممانعت از نظر رسمی وتوده ای قدرت وامادگی بیسابقه ای از نظر نظامی ، سیاسی ، اقتصادی واجتماعی دربرابر همه گونه محاصره ها وعواقب ومشکلات ان ازخود بروز میدهد
همچنین قابل ذکر است که نیروهای مقاومت بویژه حزب الله لبنان وغزه موفق شده اند که دربرابر رژیم اسرائیل معادله قدرت ورودرروئی برابر تشکیل دهند واین اقدام درتاریخ درگیریهای سیاسی بویژه با نیروئی همچون اسرائیل بی سابقه بوده است، برای مثال پیروزیهای عظیمی که انصارالله یمن در برابر ائتلاف عظیم وگسترده بین المللی به رهبری امریکا ودر برابر مخازن عظیم اسلحه های گوناگون انها بدست اورده به خوبی روشن نموده است که این توازن از لبنان گرفته تا غزه وباب المندب ، تبدیل به جنگ بنادری شده که بخش مهمی از شکل دنیای اینده وهمچنین محاسبات سیاسی همه بازیگران منطقه ای را دردرون خود ترسیم مینماید.
تهدیدات اسرائیل نسبت به مراکز هسته ای ایران را باید ازاین منظر نگریست به اضافه قدرت پاسخدهی رو به گسترش ایران . تجاوز استراتژیک برعلیه حزب الله لبنان، سوریه ویا ایران ، درمقابل وبه فوریت ، اسرائیل ، چاههای نفت وگازمنطقه را درخطر استراتژیک قرارخواهد داد.
تا اینجا درسطح مسائل منطقه، اما درموضوع مسائل بین المللی ، باید گفت که برامدن مجدد امپراتوری درچین وروسیه بزرگتر از تهدیدات سیاسی واقتصادی موجود است که دراینجا وانجا بتواند برانها تاثیر بگذاردویا این ویا ان تجمع وتظاهرات از طریق گروههای انقلاب رنگی ویا از طریق این تحرکات مرزی ویا ان دیگری همچون اکراین، تایوان ویا مزدوران ایگور
روسیه اوراسیا ئی امروز به اعتراف بنیانگزاران جغرا فیای سیاسی مدرن ، همچون راتزل المانی وماکندر انگلیسی ، وهمانندش جاده ابریشم چینی ، بطوریکه باید گفت چین فعلی شباهتی با «امپراتوری نقره»ومصیرش از طریق جنگ تریاک درقرن نوزدهم ندارد ، بلکه چین امروز انچنان قدرت بزرگ اقتصادی است که شلیک گلوله بسوی ان بسیار مشکل است.
به نظر من، نویسنده خود طوری در میان تضادهای بین طبقه سرمایه داری امپریالیست مانده که حتی نمی تواند ببیند که در منطقه خاورمیانه بهار عربی در کشورهائی به وقوع پیوست که اکثرا زیر دست همین امپریالیست های بودند. نویسنده که طبقات و مبارزه طبقات حرکت نمی کند بلکه از تضاد بین امپریالیست ها حرکت می کند، در جنگ بین امپریالیست ها مانده و تنهاتوانسته است، پشتیبانی خویش را از امپریالیست ها در حال ظهور و مرتجعین منطقه همچون حزب الله لبنان، رژیم هائی مرتجع و کارگر و انسان کشی همچون ایران و ترکیه، سوریه و…را به اثبات برساند و نظزیاتش نه ربطی به مارکس دارد و نه کمونیسم بعنوان حرکت طبقه کارگر برای لغو شرایط موجود اجتماعی و بنیاد گذاری جامعه ای کاملا متفاوت با چامعه امروزی ( جامعه با تضاد و تناقضات ) کشنده اش. در این نوشته از منظر طبقه کارگر در برهوت بدون طبقه کارگر و مبارزه طبقاتی و ادامه آن تا دیکتاتوریپرولتاریا، می باشد. این نوشته ممکن است که امپریالیست های پیمان ناتو را خشمگین نماید و بفکر وادارد و باعث خوشنودی امپریالیست های پیمان شانگهای گردد و اما طبقه کارگر را نه! مارکس و انگلس بخش 2 و 4 مانیفست حزب کمونیست را پنین به پایان می رسانند. آنها البته که از جامعه طبقاتی و محر تغییر در آن یعنی مبارزه طبقاتی حرکت می کنند :
– ۲- پرولتارها و کمونیستها
قدرت حاکمه سیاسی بمعنای خاص کلمه عبارت است از اعمال زور متشکل ( دیکتاتوری – من) یک طبقه برای سرکوب طبقه دیگر، هنگامیکه پرولتاریا بر ضد بورژوازی ناگزیر بصورت طبقه ای متحد گردد، و از راه یک انقلاب ( انقلاب مسلحانه – من) ، خویش را به طبقه حاکمه مبدل کند و بعنوان طبقه حاکمه مناسبات کهن تولید را ( استثمار گرانه که بر مالکیت خصوصی و کار مزدوری پرولتاریا متکی است – من) از طریق اعمال جبر ( دیکتاتوری طبقاتی – انقلابی پرولتاریای مسلح- من) ملغی سازد، آنگاه همراه این مناسبات تولیدی شرایط وجود تضاد طبقاتی را نابود کرده و نیز شرایط وجود طبقات بطور کلی* و در عین حال سیادت خود را هم بعنوان یک طبقه از بین میبرد.
بجای جامعه کهن بورژوازی، با طبقات و تناقضات طبقاتیش، اجتماعی از افراد پدید میآید که در آن تکامل آزادانه هر فرد شرط تکامل آزادانه همگان است. »، تأکید از من است.
« کمونیست ها عار دارند که عقاید و نظریات خویش را پنهان سازند. آنها آشکارا اعلام می کنند که تنها از طریق واژگون ساختن همه نظام اجتماعی موجود، از راه جبر، وصول به هدفهایشان میسر است. بگذار طبقات حاکمه در مقابل انقلاب کمونیستی بر خود بلرزند. پرولتارها در این میان چیزی جز زنجیر خود را از دست نمیدهند، ولی جهانی را بدست خواهند آورد .
پرولتارهای سراسر جهان، متحد شوید! »
مانیفست حزب کمونیست ۱۸۴۸.
لایکلایک