با دونالد رامسفلد، تا قعر باتلاق – پاتریک کوبرن – اسماعیل صادقی
۱۱ سپتامبر، احیاگر حیات جنگطلبان
درآمدی بر «با دونالد رامسفلد، تا قعر باتلاق»
دانش و امید، شماره ۸، آبان ۱۴۰۰
ماهها قبل از آنکه جرج دبلیو بوش در ژانویۀ ۲۰۰۱ به مقام ریاست جمهوری برسد، گزارشی بهنام «پروژۀ قرن جدید آمریکایی» (PNAC) توسط گروهی از کارشناسان نومحافظه کار تهیه شد. سازماندهندۀ اصلی این گروه ریچارد پرل، عضو دولت ریگان، عضو هیئت اجرایی مراکز تحقیقات راستگرای افراطی، چون انستیتوی آمریکن اینتر پرایز، انستیتوی هودسن و سرپرست فعلی هیئت تعیین مشی سیاست دفاعی، گروه مشاور وزارت دفاع آمریکا -پنتاگون- بود. دیگر بنیانگذاران این گروه نیز بعداً عهدهدار مقامهای کلیدی در حکومت بوش شدند: دیک چینی، معاون رئیسجمهور؛ دونالد رامسفلد، وزیر دفاع؛ پل ولفوویتس، معاون وزارت دفاع؛ آی.لوئیس لیبی، رئیس دفتر دیک چِینی؛ ویلیام بِنِت، وزیر آموزش دولت ریگان و زلمای خلیلزاد فرستادۀ ویژۀ آمریکا در افغانستان که بعداً نمایندۀ آمریکا در گروه «مبارزه برای رهایی مردم عراق» شدند. جب بوش، برادر جوانتر جورج بوش و فرماندار فلوریدا نیز جزء بنیانگذاران این گروه بود. پس این گزارش، منعکسکنندۀ خواستههای مسئولین دولت بوش بود. نکات مهم این گزارش از این قرار است:
* ایالات متحده برای سالها به دنبال یافتن موقعیتی پایاتر در امنیت منطقۀ خلیج فارس بوده است. هرچند که مناقشۀ حلنشده با عراق توجیهی عاجل برای این امر است، اما حضور پایدار نیروهای آمریکایی در خلیج، مسئلهای فراتر از رژیم صدام حسین است. (تأکید از نویسندگان است).
* آمریکا باید قادر باشد که «بهطور همزمان در چندین جبهۀ جنگ درگیر شده و پیروز شود». برای تضمین این مهم باید بودجۀ دفاعی به ۴۸0 میلیارد دلار* افزایش یابد.
* آمریکا باید سلاحهای هستهای «سنگرشکن زیرزمینی» را توسعه دهد. تا به حال سلاحهای هستهای جزو سلاحهای استراتژیک محسوب میشدند، زیرا این سلاحها با تهدید به تلافیجویی همه جانبه، از حملۀ دشمن جلوگیری میکردند. ساخت سلاحهای هستهای کوچکتر، آنها را به اسلحۀ تاکتیکی مبدل میکند که میتوان در یک نبرد عادی هم بهکار برد. آمریکا در گزارش، با صراحت توصیه به ساخت سلاحهای بیولوژیکی میکند «روشهای نوین حمله، ازجمله الکترونیکی، <غیرکشنده>، و بیولوژیکی باید بیشتر در دسترس باشند … به احتمال زیاد، درگیری در ابعاد جدیدی چون فضا، فضای سایبری و شاید در جهان میکروبها رخ خواهد داد … اَشکال پیشرفتۀ جنگ بیولوژیکی میتواند ژن خاصی را هدف بگیرد (به این معنا که مردمی را که به یک نژاد یا گروه خاصی تعلق دارند، از بین ببرد). با این روشها جنگ بیولوژیکی از مقولهای برای ترور، به ابزار سیاسی مناسبی تبدیل میشود.»
* ایالات متحده باید با ایجاد نیروهای نظامی در فضا، حاکمیت فضا را در دست گیرد. اجرای پروژۀ «جنگ ستارگان» که به طور رسمی سیستم دفاع موشکی ملی نامیده میشود، باید در اولویت قرار گیرد.
* گزارش توصیه میکند که «زمان آن رسیده که ایالات متحده حضور نیروهای خود را در جنوب شرق آسیا افزایش دهد». این کار احتمالاً منجر به آن خواهد شد که «آمریکا و متحدینش عاملی شوند در تسریع روند دموکراتیکسازی چین». به عبارت دیگر، ایالات متحده باید تلاش کند که رژیمی به وضوح طرفدار آمریکا را جایگزین رژیم فعلی چین نماید.
* بهمنظور مهار حکومتهایی چون کرۀ شمالی، لیبی، سوریه و ایران، ایالات متحده باید «یک نظام فرماندهی و کنترل جهانی» را برقرار نماید.
واضح است که نقشۀ آمریکاییها برای حمله به عراق ربطی به صدام حسین و یا وجود سلاحهای کشتار جمعی نداشت. اشغال عراق از قبل در دستور کار قرار داشته و صدام بهانهای بیش نبود. در گزارش همچنین خاطرنشان شده «حتی اگر صدام از صحنه حذف شود» استقرار پایگاههای آمریکایی در کویت و عربستان باید دائمی باشد، چرا که «ایران میتواند تهدیدی به مراتب بیش از عراق برای منافع آمریکا باشد.»
گزارش PNAC در پی ارائۀ برنامۀ کاری «برای حفظ برتری جهانی ایالات متحده و جلوگیری از پیدایش قدرتی رقیب و شکل دادن نظام امنیت بینالمللی در هماهنگی با اصول و منافع آمریکا» است ( تأکید از نویسندگان). در نتیجه، گزارش به صراحت اعلام میدارد که باید از تبدیل «قرن آمریکایی» حتی به صورتی صلح آمیز به قرنی متعلق به قدرتی دیگر، جلوگیری شود.
این گزارش، اعلان جنگی بود به جهان. اما برای اقدام به چنین تعرض جهانی، نیاز به «فاجعه»ای بود که توجیهات لازم را تأمین نماید، مثلاً یک پرل هاربر جدید. و صد البته که واقعۀ ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱، چنین موقعیتی را فراهم ساخت و انجام اقدامات متعددی را که توسط PNAC تجویز شده بودند، تسریع بخشید. همانطور که جان پیلجر خاطر نشان میکند، افزایش بودجۀ نظامی که PNAC توصیه کرده بود انجام شد؛ ساخت سلاحهای اتمی «سنگرشکن» و اقدامات برای پروژۀ «جنگ ستارگان» در حال اجراست؛ و عراق با هدف استقرار نیروهای آمریکا در خلیج فارس مورد حمله قرار گرفت. حضور نظامی آمریکا در آسیای جنوب شرقی افزایش یافته و کره شمالی و ایران به وسیلۀ جورج بوش در کنار عراق به عنوان «محور شرارت» قرار داده شدند. میبایست انتظار داشت که بقیۀ موارد گزارش PNAC نیز بهطور مشابه انجام گردد. هرچند بهنظر میرسد در قرن افول آمریکا بهسر میبریم.
یکی از خدمتگزاران صدیق دستگاه جنگطلب آمریکا -دونالد رامسفلد- سه ماه پیش، دنیا را از شر وجود خود پاک کرد. در مقالۀ زیر، با او بیشتر آشنا میشویم.
* این رقم برای بیست سال پیش رقم بسیاری بالایی بود.
با دونالد رامسفلد، تا قعر باتلاق
به قلم: پاتریک کوبرن /برگردان: اسماعیل صادقی
طبق آنچه در نوارهای واترگیت ضبط شده، «حرامزادۀ بیرحم کوچک»، لقبی بود که ریچارد نیکسون، به دونالد رامسفلد داده بود. همۀ سوابق کاری او تا زمان جنگ عراق، فوقالعاده موفقیت آمیز، و حاکی از شناخت درست نیکسون از او بود.
رامسفلد از نسبت «بیرحمی» به خود، لذت می برد؛ اما او بیش از هر چیز، یک جنگجوی ماهر در عرصۀ دیوانسالاری واشنگتن بود و نه یک فرماندۀ جنگ، که بدان تظاهر میکرد. اگرچه بهعنوان وزیر دفاع سالهای 2001 تا 2006 به نقش خود به عنوان فرماندۀ نظامی ارتش آمریکا در انتقام از عوامل حادثه 11سپتامبر افتخار میکرد، اما خودبینی و ناتوانی او در سازگاری با واقعیتهای جنگ افغانستان و عراق، موجب ناکامی یا شکست آنها در میدان جنگ شد.
هرچند رامسفلد با مانور دادن، از مسئولیت درقبال جنگ عراق فرار کرد، اما به نماد زندۀ غوطهوری آمریکا در باتلاق بدل شد. اماهمانطور که از او انتظار میرفت، واکنش او به این قضیه چنان بود که حتی کارمندان خود در پنتاگون را از به کار بردن واژه «باتلاق» درکنار واژههای «مقاومت» و «شورشیان» منع کرده بود.
رامسفلد کار خود را بهعنوان نمایندۀ جمهوریخواه کنگره از ایالت ایلینوی آغاز کرد و با خدمت به چهار رئیس جمهور جمهوریخواه ادامه داد. وی ریاست دفتر فرصتهای اقتصادی در زمان نیکسون را برعهده داشت و وزیر دفاع و سفیر ناتو در دولت فورد شد. وی بهعنوان فرستادۀ ویژه رونالد ریگان در خاورمیانه، به بغداد سفر کرد تا با فشردن دست صدام حسین، دیکتاتور را از حمایت آمریکا در جنگ هشت سالهاش علیه ایران مطمئن کند. رفاقت او با صدام، بازتاب استراتژی آن زمان آمریکا بود، اما همچنین نشاندهندۀ علاقهمندی رامسفلد به اشخاص صاحب قدرت، و بیاعتناییاش نسبت به افراد فاقد آن بود.
این عراق بود که او را کیفر داد. در 11 سپتامبر، وقتی القاعده هواپیمایش را به پنتاگون کوبید، وی در انظار عمومی، خود را مردی معرفی کرد که بر اوضاع مسلط است. او شخصاً به کمک بازماندگان رفت. هر چند شاهدان بعداً گفتند که داستان قهرمانبازی او اغراقآمیز بوده است. در شب آنروز، او کنفرانس خبریاش را در یک پناهگاه پنتاگون برگزار کرد که نشان میداد اگرچه رئیسجمهور جورج دبلیو. بوش به محل امنی منتقل شده است، اما وزیر دفاع وی سرپا است.
در ساعات پس از حملۀ القاعده، رامسفلد درصدد استفاده از آن بهعنوان توجیهی برای جنگ علیه عراق بود. وی یادداشتی برای ژنرال ریچارد مایرز، نایب رئیس ستاد مشترک سران ارتش فرستاد و در جستجوی «سریعترین اطلاعات … برای تشخیص اینکه آیا زمان حمله نه فقط به اسامه بن لادن، بلکه -همزمان- به صدام حسین، به قدر کافی مناسب است یا خیر» بود. این جزئیات – همراه با موارد دیگر این قطعه – از رامسفلد: ظهور، سقوط و میراث فاجعهبار او۱ نوشتۀ اندرو کاکبرن گرفته شده است.
رامسفلد در خاطرات خود به دنبال فرار از مسئولیت آغاز جنگ عراق، مدعی شد که پرزیدنت بوش هرگز از او نپرسیده بود که آیا طرفدار آن حمله بود یا نه. این بهانهای مضحک است؛ زیرا وزیر دفاع ملاقاتهای مداوم شخصی با بوش یعنی با کسی داشت که احتمالاً تصور میکرد که شخص مسئول گردآوری ارتشهای آمریکا برای حمله، قاعدتاً باید طرفدار انجام آن کار باشد.
رامسفلد از پرواز به سراسر جهان با هواپیمای غول پیکر C-17 خود، و سخنرانی در مجامع سربازان آمریکایی لذت میبرد، اما او در اصل یک سیاستمدار کاخ سفید بود. او نه تنها خود به دفتر بیضی شکل دسترسی داشت، بلکه برای حذف سایر مقامات ارشد از دیدار با رئیس جمهور، کارزارهایی راه انداخته بود. او حتی از این که جری برمر۲-نایب الحکومۀ تازه منصوب شدۀ آمریکا در عراق- در ماه مه 2003 با بوش بهطور خصوصی ناهار خورد، ناراحت شد.
رامسفلد هرگز درک چندانی از عراق یا افغانستان نداشت و احتمالاً فکر نمیکرد که نیازی به این کار داشته باشد، زیرا قدرت نظامی ایالات متحده بسیار منکوبکننده بهنظر میرسید. وقتی، ژنرال اریک شینسکی3، رئیس ستاد مشترک ارتش در جلسۀ سنا گفت که ممکن است چند صد هزار سرباز بهعنوان یک نیروی اشغالگر پس از حمله مورد نیاز باشند، او واکنش خشمآگینی نشان داد.
تظاهر رامسفلد به اینکه طرفدار جنگ عراق نبوده است، بهراحتی قابل رد است؛ اما بهتر بود او این بهانه را میآورد که تقریباً هیچ عضوی از نخبگان سیاسی ـ نظامی آمریکا در آن زمان مخالف جنگ نبودند. ممکن است منتقدان با این نظر مخالف باشند به این دلیل که افسران ارتشی، که ارتقاء آنها در دست رامسفلد بود، بعید بود نسبت به برنامههای او ابراز تردید کنند.
رامسفلد افاضات سفسطهآمیز زیادی را بهکار میبرد تا توضیح دهد که چرا ایالات متحده غالباً توسط رویدادهای فاجعهبار در عراق غافلگیر می شد. وی میگفت که برخی از حقایق، شناخته شده، و برخی دیگر هنوز ناشناختهاند، «اما مجهولات ناشناختهای نیز وجود دارند – مواردی که ما نمیدانیم که نمیشناسیمشان».
رامسفلد این حرف را در سال 2002 در رابطه با کمبود شواهد مبنی بر وجود سلاحهای کشتار جمعی در عراق گفت و به طور خلاصه بابت این درخشش فکریاش شهرت کسب کرد. اما وی این حقیقت هولناک را مخفی کرد که «معلومات شناختهای» در مورد عراق وجود داشتند که دلایل خوبی بودند برای این اعتقاد که تغییر رژیم به یک بحران نظامی و سیاسی طولانی منجر میشود. بهیاد دارم یکی از رهبران اپوزیسیون عراق، که بسیار مشتاق سرنگونی صدام بود، چند ماه قبل از حمله به من گفت: «فقط امیدوارم آمریکاییها متوجه نشوند که کاری که قرار است انجام دهند به نفعشان نیست».
* پاتریک کوبرن، نویسندۀ کتاب جنگ در عصر ترامپ (انتشارات کتابهای ورسو) است.
1. Rumsfeld: His Rise, Fall and Catastrophic Legacy by Andrew Cockburn
2. Jerry Bremer
3. Eric Shinseki
سلام. ضمن همدلی با بسیاری از مطالب مقاله، لطفا منبع موثق برای این ادعا عرضه کنید که اولین اینترنت و…
کاش نام رزا لوکزامبورگ به هویت خودشان آغشته نمی کردند. به نام رزا لوکزامبورک و به کام امپریالیسم!
آقای لوسوردو «لیلی بالاخره مرد بود یا زن»؟ لسوردو محصول تفکر روشنفکران طبقات میانی، بیشتر مرفه جامعه «کمونیست» های اروپایی…
دنیا را سرمایه داران امپریالیست و هار شده “ سرمایه دار چیزی جز سرمایه شخصیت یافته نیست.“ – کارل مارکس…
دروغ وجنایت! زمانی که این واکسن در ایران مجوز „ًاضطراری“ تزریق به کودکان را گرفت از فاز دوم آزمایشهای بالینیاش…