توماس پیکتی و کارل مارکس: دو دیدگاه کاملاً متفاوت سرمایه – اریک توسن- کورش تیموری فرد
توماس پیکتی و کارل مارکس:
دو دیدگاه کاملاً متفاوت سرمایه
اریک توسن
برگردان: کورش تیموری فرد
دانش و امید، شماره ۶، تیر ۱۴۰۰

توماس پیکتی در کتاب خود: سرمایه در سدۀ بیستویکم اطلاعات مفیدی جمعآوری کرده و تحلیل مفیدی از توزیع نابرابر درآمد و ثروت ارائه کرده است، با اینحال برخی از تعاریف او، تا حدی گیج کننده و حتی سؤال برانگیز است. بهعنوان مثال، تعریف او از سرمایه را در نظر بگیرید: «در همۀ تمدنها، سرمایه دو کارکرد اقتصادی عمده را به انجام میرساند: از یکسو مسکن فراهم میکند (بهزبان دقیقتر برای تولید «خدمات سکونتی» بهکار میرود که ارزش آن با اجاره بهای مسکونی معادل آن اندازهگیری میشود که بهعنوان افزایش رفاهِ حاصل از خوابیدن و زندگی کردن در زیر یک سقف، بهجای فضای خارج، تعریف میشود) و از سوی دیگر، بهعنوان یک عامل تولیدی در تولید دیگر کالاها و خدمات». او ادامه میدهد: «از لحاظ تاریخی، ابتداییترین شکلهای انباشت سرمایه، همافزارها را (سنگ چخماق و امثال آن) و هم بهسازی زمین (محصور کردن، آبیاری، زهکشی و مانند اینها) و هم امکانات مسکونی اولیه (غارها، چادرها، کلبهها و غیره) را در بر میگیرد. شکلهای هر روز پیچیدهتر سرمایۀ صنعتی و سرمایۀ کسبوکار و همچنین شکلهای بهبود یافته و پیچیدهتر اماکن مسکونی، همه بعداً پدید آمدهاند». (پیکتی؛ 308). در سناریوی پیکتی، فرض بر این استکه سرمایه از همان ابتدای جماعات اولیۀ انسانی وجود داشته است و عواید ناشی از پس انداز یک فرد بازنشسته با درآمد محدود، همان درآمد حاصل از سرمایه است.
سرمایه از دید توماس پیکتی
این سردرگمی عمده، در قلب تحلیل او در «سرمایه در سدۀ بیستویکم» جای گرفته است. برای او، یک آپارتمان به ارزش 80،000 یورو، یا پس اندازی بهمیزان 2000 یورو۱ میتواند بهعنوان سرمایه محسوب شود، همانگونه که یک کارخانه یا بنگاه تجاری به ارزش 125 میلیون یورو محسوب میشود.
یک شهروند معمولی که مالک یک آپارتمان است؛ مقداری پول در حساب پسانداز خود دارد؛ و از بیمۀ عمری به ارزش مثلاً 10،000 یورو برخوردار است، با تعریف پیکتی موافق خواهد بود. همانگونه که در کتابهای استاندارد درس اقتصاد هم ذکر شده و توسط مدیران بانکها هم تکرار میشود. اما این حرفها غلط است. زیرا در جامعۀ سرمایهداری ما، سرمایه تعریف بسیار پیچیدهتری دارد. سرمایه یک رابطۀ اجتماعی است که یک اقلیت (۱درصد ثروتمندترینها) را قادر میسازد از طریق ثمره گیری از کار دیگران، غنیتر شوند. (کمی پایینتر خواهم گفت). پس وقتیکه پیکتی در بارۀ مالیات تصاعدی سرمایه صحبت میکند، فرقی بین نوع «ثروت» 1000 یورویی حساب پسانداز و دارایی یک جف بزوس، یک بیل گیتس یا یک ایلان ماسک نمیبیند.
در تحلیل وی از درآمد نیز همین سردرگمی را میبینیم: پیکتی فرض میکند که درآمد حاصل از اجارۀ یک آپارتمان 80،000 یورویی، از جنس همان سرمایهای است که مارک زوکربرگ –مالک فیس بوک- از دل امپراتوری خود کسب میکند.
در مورد دستمزدها، پیکتی معتقد است که همۀ درآمدهای اعلام شده بهعنوان دستمزد، واقعاً همان دستمزد هستند، چه حقوق 3 میلیون دلاری مدیر عامل یک گروه بانکی باشد (مقداری که در حقیقت درآمد ناشی از سرمایه است و نه حقوق و دستمزد)۲، چه حقوق سالانۀ 30،000 یورویی یک کارمند بانک.
سرمایه از دید کارل مارکس
ما باید معنایی را که پیکتی به کلماتی مانند «سرمایه» میدهد، زیر سؤال ببریم و درآمد حاصل از کار را بهطور متفاوتی تعریف کنیم. پیکتی سرمایه را بهعنوان چیزی ارائه میکند که در همۀ تمدنها، و همواره بهعنوان عاملی ضروری وجود داشته است. در این زمینه، او همان دیدگاه اقتصاد سیاسی قرون 18 و 19 –و بهویژه نوشتههای آدام اسمیت- را داراست. دیدگاهی که بعداً کارل مارکس از طریق بازتعریف معانی سرمایه و دستمزد، آنرا به چالش کشید و با افشای ماهیت آنها به نقد اقتصاد سیاسی دوران خود پرداخت.
کارل مارکس اظهار نظرهای کنایهآمیزی در بارۀ نویسندگان معاصر خود دارد؛ آنانکه همانند پیکتی، اولین ابزارهای ابتدایی بشر را شکل اولیۀ سرمایه، یا خودِ سرمایه میدانستند: «سرهنگ تورِنس، با یک شاهکار اعجاب انگیز فراست منطقی، خاستگاه سرمایه را در همین سنگ انسان بدوی کشف کرده است. وی مینویسد: در نخستین سنگی که انسان بدوی بهطرف جانور وحشی که دنبالش می کند، میاندازد؛ در نخستین چوبی که بدست می گیرد تا میوه ای که دور از دسترس اوست بزمین بیفکند، ما تصرف چیزی را به منظور تصاحب چیز دیگری مشاهده می کنیم و بدین سان خاستگاه سرمایه را کشف میکنیم. (رابرت تورنس؛ مقالهای در بارۀ تولید ثروت و غیره؛ ص 70-71)»(سرمایه-ص 209) او به شوخی اضافه میکند که حتماً همین چوب (Stick) ریشۀ کلمۀ مترادف سرمایه (Stock) است!
او در کاپیتال مینویسد: «میدانیم که وسایل معاش و تولیدهنگامیکه در تملک تولیدکنندۀ مستقیم باشند، سرمایه نیستند. آنها تنها تحت شرایطی سرمایه میشوند که هم هنگام نقش وسایل استثمار کارگر و سلطه بر وی را ایفا کنند». (سرمایه؛ص 779). مارکس توضیح میدهد که صنعتگری که ابزار خودش را داشته باشد و برای خودش کار کند، سرمایه ندارد و مزدی هم دریافت نمیکند. طی قرون متمادی قبل از غلبۀ طبقۀ سرمایهدار بر نظم کهن، اکثریت قریب به اتفاق تولید کنندگان، چه در شهرها و چه در روستاها، برای خود کار میکردند. صنعتگران سازمان یافته در مانوفاکتورها، و خانوادههای دهقانی که اکثریت تولید کنندگان را تشکیل میدادند، ابزارهای تولید خودشان را داشتند. در حومۀ روستاها، اکثریت دهقانان صاحب زمین بودند و در عین حال، از زمینهای مشترک برای تغذیۀ دام و تأمین هیزم برای سوخت استفاده میکردند. بین اواخر قرن 15 تا اواخر قرن 18 در اروپای غربی، طبقۀ سرمایهدار در حال رشد، به پشتیبانی دولت نیاز داشت تا از انبوه تولید کنندگان سلب مالکیت کند؛ ابزارها و زمینهایشان را به تملک خود درآورد و ایشان را وادارد تا برای بقای خود، تسلیم شوند و به مزدبگیران تبدیل گردند.۳ طبقۀ سرمایهدار نیاز به اقدام سازمان یافتهای داشت تا بتواند طبقات کارورز را فقیر ساخته و وادار به کار مزدوری نماید. این فرایند به خودی خود صورت نمیگرفت. مارکس روشهای انباشت اولیۀ سرمایه را بطور دقیقی تجزیه و تحلیل میکند. او در جلد اول کاپیتال، همۀ روشهای مورد استفاده برای سلب تولید کنندگان از وسایل تولید -و در نتیجه وسایل زندگانی- آنانرا بررسی میکند.۴
مارکس برای روشن کردن موضوع، حکایتی را از کتاب ادوارد گیبون ویکفیلد (20 مارس 1796-16 مه 1862) نقل میکند: «ویک فیلد،شکوه کنان می گوید آقایی بهنام پیل هنگام سفر از انگلستان، به منطقۀ سوان ریور دراسترالیای غربی، با خود وسایل معاش و تولیدی به قیمت 50،000 لیرۀ استرلینگ آورده بود. این آقای پیل تا این حد دوراندیش بود که حتی 3000 مرد، زن و کودک از طبقۀ کارگر را نیز با خود برده بود. به مجرد رسیدن به مقصد،«آقای پیل بدون خدمتکاری که رختخوابش را مرتب کند، یا برایش از رودخانه آب بیاورد، تنها رها شد».(سرمایه؛ 778) مارکس با کنایه ادامه میدهد: «بیچاره آقای پیل، فکر همه چیز را کرده بود جز اینکه مناسبات تولیدی موجود در انگلستان را هم به سوان ریور صادر کند!». به این معنا که در استرالیا سطح وسیعی از زمین وجود داشت و کارگران، هر یک توانستند زمینی برای خود بیابند تا در آن مستقر شوند. مارکس با نقل این تجربۀ شکست خوردۀ آقای پیل، قصد دارد به ما نشان دهد تا مادامیکه تولید کنندگان به وسایل زندگی –و در این مورد، به زمین- دسترسی دارند، مجبور نیستند تا در خدمت یک سرمایهدار باشند.۵
مارکس نتیجه میگیرد: «بنابراین تا زمانی که کارگر می تواند برای خود انباشت کند- و او تا زمانی می تواند برای خود انباشت کند که مالک وسایل تولیدش باشد- انباشت سرمایه و روش تولید سرمایهداری نا ممکن خواهد بود. زیرا طبقۀ کارگران مزدبگیری که برای به وجود آمدن آنها لازم و ضروری است، وجود ندارد … تنها از طریق سلب مالکیت از تودۀ مردم شکل میگیرد». او اضافه میکند: «شیوۀ تولید و انباشت سرمایهداری، و در نتیجه، خود مالکیت خصوصی سرمایهداری، مستلزم نابودی مالکیت خصوصی متکی بر کار خود فرد، و به بیان دیگر، مستلزم سلب مالکیت از کارگر است».
او مینویسد مالکیت بر پول، وسایل معاش، ماشین آلات، و سایر وسایل تولید، برای این که بر کسی مهر سرمایه دار زده شود، کافی نیست، مگر آنکه فرد آزاد دیگری را مجبور سازد که داوطلبانه [نیروی کار] خود را بفروشد.
باید اشاره کرد که مارکس در همان بخش کتاب کاپیتال که به انباشت اولیه اختصاص یافته است، انقیاد و انهدام اجباری بومیان آمریکای شمالی و سایر مناطق قربانی سلطۀ استعمار و انباشت اولیۀ سرمایه را بهشدت تقبیح کرد: کشف طلا و نقره در آمریکا، نابودی، بردگی و به خاک سپاری جمعیت بومیان در معادن، آغاز فتح و غارت هند شرقی، و تبدیل آفریقا به جنگلی برای شکار تجاری سیاه پوستان، طلوع گلگون تولید سرمایهداری را نوید داد.
پیامدهای تعریف پیکتی از سرمایه
به پیکتی برگردیم. او در تعریف سرمایه، سردرگمی کاملی ایجاد میکند. اجازه دهید دوباره نگاهی به تعریف او بیندازیم:
در همۀ تمدنها، سرمایه دو کارکرد عظیم داشته است: یکی تأمین مسکن … و دیگری بهعنوان یک عامل تولید، برای تولید کالاها و خدمات دیگر.
پس، از نظر پیکتی، سرمایه در همۀ تمدنها وجود داشته است. او حتی به دوران پیشا تاریخ هم برمیگردد:
بهنظر میرسد از نظر تاریخی، اشکال اولیۀ انباشت سرمایهدارانه، شامل ابزارها (منجمله سنگ چخماق و غیره) … و خانههای ابتدایی باشد؛ حتی قبل از تکامل آنها به اشکال پیچیدهتر مانند سرمایۀ صنعتی و حرفهای و خانههای پیشرفتهتر.
برای پیکتی، یک سنگ چخماق پیشاتاریخی، یک غار، و یک کارخانۀ مونتاژ کامپیوتر، سرمایه محسوب میشوند. اگر این را بپذیریم، انباشت «سرمایهدارانه» تا اولین سنگهایی که شکل و تراش داده شده باشند، به عقب برمیگردد. این تعریف، هیچ روشنگری از ویژگیهای سرمایه، منشأ آن، چگونگی بازتولید و انباشت آن، تعلق طبقاتی آن، یا انطباق آن بر روابط اجتماعی معین، نمیکند. لیست مثالهایی از سرمایه که پیکتی میآورد، شبیه کاتالوگ سوپر مارکتهاست. مثل فهرستی که ژاک پرهوِر در شعر «فهرست اموال» خود آورده است. فقط راکونها حذف شدهاند!۶
پیکتی که امروز از انباشت سرمایهدارانه حرف میزند، بحث را بهتقریب، منحصراً به نقش وراثت و سیاستهای مالی محدود میکند که مطلوب سرمایهداران هم هست. اما در حقیقت، این عوامل اگرچه نقشی ملموس در انتقال و تقویت سرمایه دارند، اما عامل ایجاد آن نیستند. از نظر تاریخی، سرمایۀ اولیهای که سرمایهدار نیاز داشت تا فرایند انباشت عظیم آنرا آغاز کند، میبایست از طریق سلب مالکیت اجباری ابزارها و وسایل معاش تولیدکنندگان و استثمار نیروی کار آنان تشکیل شود. انباشت سرمایه، امروز نیز برای بقای خود نیاز دارد تا مدام به استثمار طبیعت و نیروی کار مردم بپردازد. سرمایه هیچ نقش مفیدی در جامعه ندارد. برعکس، تداوم انباشت سرمایه و کنشهایی که آنرا بازتولید میکند، به معنای واقعی کُشنده است. ناتوانی پیکتی در فهم این موضوع، وی را به بیان این عبارات میکشاند: «همینکه سرمایه نقش سودمندی را در روند تولید ایفا [می]کند، طبیعی است که بازدهی بابت این نقش سودمند به آن پرداخت میشود». (پیکتی؛ 604)
پریشانی پیکتی بیشک ریشه در بنیاد عقیدتی او دارد: «من علاقهای به تقبیح نابرابریها یا سرمایهداری فینفسه ندارم، بهویژه از آنرو که نابرابریهای اجتماعی تا زمانی که توجیه داشته باشند … به خودی خود مسئله نیستند». (پیکتی؛ 55)
انتقاد من از تعاریف پیکتی، مانع ابراز علاقۀ من به تصویر ماندگاری نیست که تحقیقات او در بارۀ نابرابری در درآمد و ثروت –شکل گرفته در دو قرن اخیر- ترسیم کرده است. اختلافات اساسی و غیر قابل انکار در مورد مفهوم سرمایه به کنار، اگر قرار باشد اصلاحات مالی ضد نئولیبرالی را صورت دهیم، باید تلاش کنیم تا طیف وسیعی از افراد و جنبشها –از پیکتی گرفته تا جنبش چپ ضد سرمایهداری- را گرد هم آوریم. این نیز ممکن است تا متفقاً تقاضای لغو بدهی عمومی نزد بانک مرکزی اروپا (با مبلغی بالغ بر 2،500 میلیارد یورو) را مطرح کنیم. باید آنرا انجام دهیم. من متأسف نیستم که فراخوان لغو بدهیهای دولتی به بانک مرکزی اروپا را همراه با پیکتی امضا کردهایم. اما مانند دیگر اعضای «کمیتۀ لغو بدهیهای نامشروع» (CATDM) که بیانیه را امضا کردهاند، معتقدم که اقدامات جدیتری بایست انجام گیرد؛ مانند وضع مالیاتهای کلان کووید بر افراد ثروتمند و شرکتهای بزرگ. این کمیته معتقد است که لغو بدهیهای عمومی باید با مجموعهای از اقدامات ضد سرمایهداری همراه باشد. البته نمیتوان مطمئن بود که توماس پیکتی از همۀ این اقدامات حمایت کند.
کتابشناسی
۱. مارکس، کارل؛ سرمایه؛ جلد اول؛ حسن مرتضوی؛ 1394؛ نشر لاهیتا.
۲. پیکتی، توماس؛ سرمایه در سدۀ بیستویکم؛ ناصر زرافشان؛ انتشارات نگاه؛ 1396
توضیحات مترجم
۱. باید توجه داشت که طبق گفتۀ پیکتی، کل مقادیری که در فرانسه، در حسابهای پسانداز، حسابهای جاری، و غیره ذخیره شده است، تنها 5درصد از داراییهای خصوصی را شامل میشود!
۲. برای سرمایهداران بسیار راحت است که درآمد بسیار بالای مدیران یک شرکت را، که شامل سود سهام و دیگر گزینههای سهام میشود، جزء حقوق و دستمزد در نظر بگیرند.
۳. مصادرۀ زمین بهوسیلۀ سرمایهداران در انگلستان قرن 15، با عنوان «حصار کشی» شناخته میشود که شامل خاتمه دادن به حق استفادۀ سنتی از زمین بهصورت مشاع، از طریق قوانین محصور سازی و تبدیل آن به داراییهای اشراف ثروتمند و بورژوازی بود. (ر.ک. سرمایه جلد اول، فصل بیست و چهارم، ص740 به بعد)
۴. مارکس جزئیات منابع مختلف انباشت اولیه را در کتاب کاپیتال، از ص 738 به بعد تشریح کرده است.
۵. مارکس با تشریح وضعیت خاص آمریکای شمالی و استرالیا در اوایل قرن 19، توضیح میدهد که برای مستعمرهنشینان اروپایی، امکانی فراهم شده که از کارگر مزدی امروزی، به مالک زمین، کشاورز مستقل، یا صنعتگر آزاد تبدیل شود. در آمریکای شمالی، استرالیا و دیگر مناطق تحت استعمار اروپا، اوضاع بهتدریج در طول قرن 19 و اوایل قرن 20 تغییر کرد، و انبوه تولیدکنندگان مستقلی که اجدادشان از اروپا مهاجرت کرده بودند نیز از وسایل تولیدی خود محروم بودند. (سرمایه جلد اول- فصل بیست وپنجم،ص777 به بعد)
۶. گزیدهای از شعر «فهرست اموال» سرودۀ ژاک پرهوِر در سال 1946 (به ترجمۀ مریم رئیس دانا):
یه سنگ
دو تا خونه
سه تا خرابه
چارتا گورکَن
یه باغ
چن تا گل
یک راکون …
بیش از ۷۰ تروریست اوکراینی کشته شدند، چهار خودروی زرهی جنگی و پنج کامیون وانت منهدم شد. این تقریبا بخشی…
کمتر ولی بهتر نویسنده مقاله کیست؟ یا اینکه باید نوشت: شاهد از همانی که «آقای علوی» برگردان کننده آن است؟؟…
در اوکراین چیزی بنام دولت اوکراین وجود ندارد. این زلنسکی یک دلقک تلویزیونهای خصوصی حتی یک روز هم سابقه کار…
آیا تمام کتاب به فارسی ترجمه شده است ؟
این امر روشنی بود که الیگارش های روسی که سیاست را در روسیه دیکته میکنند از پیروزی روسیه بر آمریکا…