
ایروئل سانچس
منبع: رزومن به نقل از گرانما، ارگان حزب کمونیست کوبا، مورخ ۲۵ اکتبر ۲۰۲۰
ترجمه از اسپانیایی به انگلیسی: رزومن
ترجمۀ فارسی: عدنان علوی
@CubaSolidarity
تاریخ کودتاها در آمریکای لاتین طولانی، و از این لحاظ عبرتآموز است که پس از متوقفکردن و براندازی «فرایند تغییر» در منطقه که منافع ایالات متحده را تحت تأثیر قرار داده بود، نیروهای سرنگونشده هرگز بلافاصله با یک انتخابات به قدرت بازنگشته بودند.
هرگز، تا ۱۸ اکتبر ۲۰۲۰، وقتی نامزد «جنبش بهسوی سوسیالیسم»، لوئیس آرسه و معاونش داوید چوکهئوانکا بیش از ۵۵ درصد آراء را به دست آوردند، ۸ درصد بیشتر از انتخابات پارسال، که کودتا پس از آن صورت گرفت، و با فاصلهای ۲۶درصدی با نزدیکترین رقیب.
خلق بولیوی با رأی خود به طریقی قانعکننده دروغپردازی سازمان کشورهای آمریکایی درخصوص اتهام «تقلب» در انتخابات نوامبر ۲۰۱۹ را افشا کرد؛ دروغی که یک دولت دوفاکتوی سرکوبگر را به قدرت رساند، خون بومیان را بر زمین ریخت و موجب عقبگرد اقتصادی و اجتماعی شد و در دوران شیوع کووید–۱۹ کشور را در موقعیتی پرخطر قرار داد.
پیش از آن، «فرایند تغییر» در بولیوی بهطور پیدرپی ائتلاف تاریخی واشنگتن و الیگارشی سفیدپوست نژادپرست را شکست داده بود: در کودتای ضدانتخاباتی ۲۰۰۸–۲۰۰۷، کودتای شهری–ناحیهای ۲۰۰۸، کودتای جداییطلبان در ۲۰۰۹، کودتایی دیگر علیه سازمانهای اجتماعی در منطقۀ ایسیبورو در سالهای ۲۰۱۱ و ۲۰۱۲، و یک عملیات رسانهای موسوم به پروندۀ زاپاتا درست سه هفته پیش از همهپرسی درخصوص انتخاب مجدد رئیسجمهور در ۲۱ فوریۀ ۲۰۱۶، که طی آن زنی که تحت هدایت سفارت آمریکا قرار داشت ادعا کرد از رئیسجمهور مورالس فرزندی دارد، و بعد معلوم شد اصلاً بچهای در کار نبوده است. پیام خطاب به شرکتکنندگان در همهپرسی واضح بود: «اوو [مورالس] که نمیتواند مسئولیت یک بچه را بپذیرد، چطور میتواند مسئولیت یک کشور را به عهده بگیرد؟» با این ترفند، نیروهای وابسته به آمریکا پیروزی بسیار شکنندهای به دست آوردند (۵۱/۵ درصد رأی «نه» در برابر ۴۸/۷ درصد «آری») که پس از آن نیز دیوان عالی قانون اساسی بولیوی رأی به ابطال آن داد. واشنگتن هم زمانی که اسکار آریاس در کاستاریکا و خوان اورلاندو ارناندس در هندوراس به استناد همین مادۀ ۲۳ میثاق آمریکایی حقوق بشر [۱] مجدداً به ریاستجمهوری رسیدند، اعتراضی نکرد.
بولیوی کشوری بسیار خاص است؛ با ساختاری چندقومیتی و چندفرهنگی، که چهل درصد جمعیت آن نه به زبان اسپانیایی بلکه به زبانهای بومی سخن میگویند؛ کشوری دارای جنبشهای اجتماعی و شوراهای محلی ساختاریافته با سنت دیرینۀ مقاومت و مبارزه، دارای نهادهای اجتماعی کهن که پنج قرن در برابر خشونت و تبعیض مقاومت کرده، تا اینکه یکی از میان آنان به شاخصترین فرد در ساختار سیاسی کشور تبدیل شد. اگر انتخابات ۱۸ اکتبر فقط یک چیز را ثابت کرده باشد، آن این است که این ساختار اجتماعی بعد از نیم قرن محرومیت ظالمانه، «هرچه را میبایست بگوید گفته و اینک حرکت را آغاز کرده و هرگز هم متوقف نخواهد شد…»
از نظر رسانههای جناح راست، هواداران «جنبش بهسوی سوسیالیسم» آدمهایی هستند که «نمیدانند گوشی هوشمند چیست؛ اصلاً نمیدانند اینترنت چیست؛ و اساساً از هیچ چیز سر درنمیآورند.» اما در مقایسه با رأیدهندگان اروپایی و آمریکایی که توسط اخبار جعلی و هوش مصنوعی به اغما فرو میروند تا علیه منافع خود رأی دهند، آراء آنان در چندین انتخابات پیاپی نشان میدهد آگاهترند و درک بهتری از تاریخ دارند.
آمریکای ما هرگز آنچه را اوباما در قالب کنایههای مکرر به کوبا، «ارزشهای جهانی» مینامید نخواهد پذیرفت؛ اینها چیزی نیستند جز نظامات سلطه که ایالات متحده به جهان تحمیل میکند. اغلب روشنفکران برجستۀ ما، از کارپنتیه [۲] گرفته تا ویفردو لام، [۳] از گارسیا مارکز [۴] گرفته تا گالئانو، [۵] و حتی بارگاس یوسا [۶] در دوران اولیۀ فعالیتش، پیش از آنکه سخنگوی جریان نولیبرالی بنیادگرا شود، این را تشخیص میدادند. اما استعمارزدهای که میخواهد به استعمارگر خدمت کند هرگز این را نمیفهمد.
تمام اَشکال نژادپرستی به هم شبیهند. کودتاچیان بولیوی به اسرائیل رفتند تا درخصوص سرکوبگری مشورت بگیرند — یکی از وزرای دولت کودتا به رویترز گفت: «از شما دعوت میکنیم به ما کمک کنید. [اسرائیلیها] سابقۀ طرفشدن با تروریستها را دارند. میدانند چطور از پسشان برآیند.» این در حالی است که رسانههای خصوصی که کوبا را هدف قرار دادهاند و از ایالات متحده تأمین مالی میشوند، با رذیلتِ مختص نظام دانشگاهیِ اروپامحور که واقعیت را قلب میکند تا در قالب نقشههایش بگنجد، در صهیونیسم به دنبال ارجاعات مدنظرشان که بهخوبی تحت رصد کانون های قدرت قرار دارد میگردند، تا براساس انگارههای جزماندیشانهای که آمریکای لاتین را به «راست اقتدارگرا» و «چپ تمامیتخواه» تقسیم میکند، اوو [مورالس] را یک «دیکتاتور»[۷] منتسب به دومی معرفی کنند.
اما همین «دیکتاتور تمامیتخواه» یعنی مورالس، وقتی داشت به آنچه در فلسطین رخ داده بود اشاره میکرد، حقیقتی را بر زبان آورد که صهیونیستهای «دموکرات» هرگز نگفتهاند: «بین اقدامات دولت دوفاکتوی بولیوی و رژیم اسرائیل شباهتهایی هست.» شباهتهایی نظیر کشتار و سرکوب مردم، سانسور رسانهها، و حتی هدفقراردادن خبرنگارانی که تلاش میکنند آنچه را رخ میدهد بازتاب دهند.
از اینرو جای تعجب نیست که صهیونیسم مناطق حاره،[۸] که در ابتدا اوو [مورالس] را تروریست مینامید، او را تمامیتخواه لقب دهد. همانگونه که پیشتر نوشتهام، «اوو مورالس یک سیاستمدار سنتی یا نظامی نیست؛ او بهعنوان رهبر از بطن اتحادیهها و جنبشهای اجتماعیای بیرون آمد که ناگزیر بودند مدتهای مدید با سرکوب و استبداد در کشوری مقابله کنند که شاید بیش از هر کشور دیگری در کرۀ زمین شاهد وقوع کودتا بوده است. هر کس اطلاعاتی دربارۀ اتحادیهها و شوراهای محلی در بولیوی داشته باشد با دموکراسی درونی آنها آشناست، اینکه چگونه در طول تاریخ دیرپای بسیج مردمی و مقاومت و اعتصاب، تمام مسائل را در مجمع عمومی مطرح میکنند و در این راه کم نبودهاند آن دسته از اعضایشان که جان خود را از دست دادهاند.»
دیدگاه فاشیستی صهیونیسم نسبت به خلق عرب با دیدگاهی که از منظر استعماری، مردم بومی را تحقیر و متهم میکند که از دموکراسی سر درنمیآورند، تفاوت چندانی ندارد. این همان ایدئولوژی امپریالیستی است که در جغرافیاهای گوناگون رنگ و لعاب مختلف به خود گرفته است.
جنبش بهسوی سوسیالیسم یک پیروی تاریخی به دست آورد، و البته آنان که مسائل جاری آمریکای لاتین را صرفاً با این هدف عنوان میکنند که جزماندیشانه به انقلابیون کوبایی و رفقایشان در منطقه انگ «تمامیتخواه» بزنند، هرگز نزد مخاطبانشان به این امر اذعان نکردهاند. واقعیت این است که خلق بومی بولیوی برای نخستین بار امکان بازگشت به قدرت برای نیروهای سرنگونشده توسط کودتا را فراهم آورده است، دستاوردی که با «گذار دموکراتیک» ساختۀ دست ایالات متحده در آمریکای لاتین، و جنوب اروپا، حاصل نشد.
درست است که باید درسهایی آموخت تا واشنگتن و نیروهای وابسته به الیگارشی داخلی نتوانند بار دیگر نیروهای نظامی و انتظامی را به خدمت خود درآورند، و این نیز قابل درک است که برای آنکه فرایند تغییر بیبازگشت باشد کافی نیست برنامههای اقتصادی بهخوبی پیش رود و حتی ثروتمندان هم سود ببرند؛ اما دیگر این باور جزمی استعماری که بهتازگی از «شمال» سروکلهاش پیدا شده، مثل همۀ انواع مشابه و علیرغم تفریطش، قادر به انکار حقیقت نخواهد بود، قادر به انکار دیدگاه درست برای تجزیه و تحلیل واقعیتی که با تلقی آن کس که به گفتۀ مارتی در «سرزمین رو به تباهی» زندگی میکند، جور درنمیآید؛ سرزمینی که جینین آنیهس همین حالا درصدد برآمده برای عزیمت به آن ۳۵۰ روادید برای خودش و وزرایش و اعضای خانوادهشان درخواست کند.
شاید بهترین توصیف برای این رخدادهای حیرتآور را بتوان از زبان یک آمریکایی به نام همینگوی شنید، که دل به دریا زد و زیستن در میان ما را برگزید، و از ماهیگیران فروتن ما آموخت: «انسان برای شکستخوردن ساخته نشده. انسان را میتوان نابود کرد، اما نمیتوان شکستش داد.»
یادداشتها:
۱. یک معاهدۀ حقوقبشری بینالمللی که ضامن اجرای آن سازمان کشورهای آمریکایی است.
۲. آلخو کارپنتیه، نویسندۀ کوبایی
۳. هنرمند کوبایی
۴. گابریل گارسیا مارکز، نویسندۀ کلمبیایی
۵. ادواردو گالئانو، نویسنده و پژوهشگر اروگوئهای
۶. ماریو بارگاس یوسا، نویسنده و سیاستمدار پرویی
۷. در متن اصلی Caudillo که در فرهنگ سیاسی آمریکای لاتین به معنی «پیشوای سیاسی یا نظامی اقتدارگرا» است.
۸. کنایه از گرایشهای صهیونیستی در آمریکای لاتین