
دولتِ جوهرِ ناممکن
نویسنده: مهدی گرایلو
بااینهمه دوچندانشدنِ منطق قدرت گرچه در اریگی صراحت دارد، اما پیشپذیرفتهی روشی و شناختیِ عمومیتداریست که در بسیاری از نِگَرههای دُورانباورانه پیرامون امپریالیسم بهشکلی نهفته کار میکند.
راست آنکه این پندارهْ ذاتیِ هر دیدگاه یا روششناسیایست که واقعیت یا اصالتِ دُورانمَند بودنِ تاریخ سرمایهداری را از زمانمندیِ آن استنتاج میکند. علاقهی من بیشتر به مفهومی از دُوران است که سرشتِ زمانیندارد: جاودانگیای که ضرورت ساختاریِ وضعِ یک «مرحلهیبعدی» برای آن در انضمامیترین سطح واقعیت، اُستوارندهی جوهرِ پایندهی آن در انتزاعیترین ترازِ هستندگیاش است؛ یک ابدیتِ بالفعل که زندهبودنش مستلزم انحرافِ ساختاریایست که باعث میشود فراسوی خود را نه همانستهی خود، بلکه برابریستای خویش بداند؛ هیچ بهاصطلاح دُورانی در تاریخ سرمایهداری نبوده که یگانه و واپسین دورانِ آن نبوده باشد، و اگر واقعیتهای تاریخیْ درستیِ این گزاره را تأیید نمیکنند، بهدلیل تعویقِ دائمیِ بازگشت این فرایند به نقطهی آغازش است: تأخیری در خَمِشِ راستای مستقیمِ یک بیکران تاریخی تا در رُجعت به نقطهی عزیمت خودْ دایرهی جوهرـسوژه را تحقق بخشد؛ درمقابل، حدوثِ هر دورهی بعدیْ گزارشیست دربارهی استمرارِ خطیِ دورهی قبلی که خطاب به یک مافوقِ تشکیلاتی نوشته شده است.
لینک کوتاه مطلب برای ارسال در شبکه های اجتماعی: