در مدت همین ده هفته میلیاردهای آمریکایی ۴۸۵ میلیارد دلار به ثروت خود افزودند. تنها «جف بزوس» (آمازون) و «مارک زوکربرگ» (فیسبوک) به اتفاق ۶۳ میلیارد دلار سود بردند. از زمان رونالد ریگان (۱۹۸۰ تا ۲۰۲۰)
ثروت میلیاردرهای آمریکایی ۱۱۳۰% افزایش یافته است. اکنون کرونا نیز به آن اضافه میشود و بحران، نابرابری مادی شرمآور موجود در کشورهای سرمایهداری بزرگ را تشدید میکند.

منبع: عصرما
تارنگاشت عدالت
گزارش سازمان جهانی کار ILO: جوانان به ویژه بازنده بحران هستند!
تقریباً ١٠ هفته پس از این که ویروس جدید کرونا در سطح جهان گسترش یافت، پیآمدهای سنگین آن برای زحمتکشان در بررسی آمارهای اقتصادی اجتماعی برجسته میگردد. سازمان جهانی کار در گزارش اخیر خود در این رابطه، زیر عنوان «کووید-١٩ و جهان کار» ارقام تکان دهندهای را منتشر کرد:
• ۹۴ درصد از کارگران جهان در کشورهایی زندگی میکنند که به نحوی از انحاء با تعطیل کارگاههای خود روبهرو بوده اند.
• کاهش ساعات کار نسبت به ربع آخر سال ٢٠١٩ منهای ١٠٫۷ درصد بوده است که به معنای از دست رفتن ۳۰۵ میلیون اشتغال تمام وقت (۴۸ ساعت در هفته) است. اگر به طور منطقهای در نظر بگیریم آمریکای شمالی و جنوبی با ١٣٫١ درصد و اروپا و آسیای مرکزی با ١٢٫٩ درصد با بیشترین خسارت روبهرو بوده اند.
• ممکن بود با اجرای بهتر تست و غربالگری طبق پیشنهاد سازمان بهداشت جهانی از بین رفتن ساعات کار را تا ۵۰ درصد کاهش داد.
در گزارش آمده است: «به طور عمده جوانان قربانی پیآمدهای اقتصادی و اجتماعی همهگیری هستند و خطر آن میرود که این پیآمدها آنها را در طول زندگی کاریشان دنبال کند.» خطر پدید آمدن یک نسل قفل شده Lock-down-Generation وجود دارد. آمار و ارقام جاری نشان میدهد که بحران کووید-۱۹ نسبتاً زیاد روی جوانان تاثیر گذاشته است. قطع دورههای آموزش حرفهای، قطع مناسبات کاری، از دست رفتن درآمد و مشکل یافتن کار جدید، اغلب شوک سنگینی به آنها وارد آورده است.
اعداد و ارقام در اقتصادهای نولیبرالی در سطح جهان واقعاً هولناک است: «در سطح جهان بر رویهم ۱۷۸ میلیون کارگر جوان (تا ۲۴ سال) یعنی از هر ۱۰ جوان بیش از ۴ جوان قبل از اینکه بحران آغاز گردد در بخشهایی به کار اشتغال داشتند که به شدت از بحران متأثر شد. تقریباً ۷۷ درصد (یعنی ۳۲۸ میلیون) کارگر جوان غیررسمی کار میکردند و یا به کارهای غیردايمی اشتغال داشتند. در حالیکه این رقم در مورد افراد بالای ۲۵ سال بالغ بر ۶۰ درصد بود. (…) قبل از بحران ۲۶۷ میلیون فرد جوان شاغل به کار و یا دورههای تعلیمی و برنامههای کارآموزی نبودند.»
در اثر بحران از هر ۶ نفر یکی کار خود را از دست داد. «کاهش ساعات کار کارگران جوان تقریباً ۲۳ درصد است.» تقریباً نیمی از دانشجویان با عقب افتادن پایان دوره تحصیلی مواجهند و ۱۰ درصد براین عقیده اند که اصلاً قادر به پایان دادن به تحصیل خود نیستند. در بازار کار ایالات متحده آمریکا این سقوط بسیار غمانگيز است. در ده هفته اخیر بیش از ۴۰٫۷ میلیون نفر خود را جویای کار معرفی کرده اند. این یکچهارم تعداد کل کارگرانی است که بازار کار میتواند عرضه کند.
درصد کارگرانی که بیکار و یا کمکارند هماکنون به سطح دوران رکود بزرگ رسیده است. بسیاری از کارگران در اثر بیکاریِ ساختاریِ درازمدت مأیوس شده و دیگر خود را به بازار کار معرفی نمیکنند. بسیاری از شرکتهای کوچک و متوسط با ویرانی و نابودی روبهرو هستند. در حالیکه شرکتهای بزرگ مانند بوئینگ و یا ماشین جنگی ایالات متحده و یا صنایع شکست هیدرولیکی بیصرفه و در عینحال ویران کننده محیط زیست با میلیاردها دلارِ تازه چاپ شده سوبسید میشوند، میلیونها انسان با ویرانههای باقیمانده از حیات خویش روبهرو هستند. آینده به ویژه برای افراد جوانی که در حال گذراندن دوره تعلیمات حرفهای خود هستند و برای این کار مجبورند زیر بار وامهای سنگین بروند و همینطور کسانی که اکنون تازه مسير کار و پیشرفت حرفهای خود را آغاز کرده اند، بسیار تاریک به نظر میرسد. این تنها به دنیایِ کاری که در آن نولیبرالیسم حاکم است خلاصه نمیشود، بلکه بر رویهم تجربیات یک بحران عمیق سیستم سرمایهداری است که در انتظار آنان است.
در مدت همین ده هفته میلیاردهای آمریکایی ۴۸۵ میلیارد دلار به ثروت خود افزودند. تنها «جف بزوس» (آمازون) و «مارک زوکربرگ» (فیسبوک) به اتفاق ۶۳ میلیارد دلار سود بردند. از زمان رونالد ریگان (۱۹۸۰ تا ۲۰۲۰) ثروت میلیاردرهای آمریکایی ۱۱۳۰% افزایش یافته است. اکنون کرونا نیز به آن اضافه میشود و بحران، نابرابری مادی شرمآور موجود در کشورهای سرمایهداری بزرگ را تشدید میکند.
ضربه شدید رشد بحران و همچنین انباشت بیش از اندازه و دراماتیک سرمایه جای امیدی برای بهبود سریع اقتصادی باقی نمیگذارد و واقعبینانه به نظر نمیرسد. در بخش اول بحران، یعنی از سال ۲۰۰۷ «غرب» توانست از «لکوموتیو شکوفایی اقتصادی» چین متمتع گردد. با جنگ فنآوری و اقتصادی، با اتخاذ سیاست همهگیری ستیزهجویانه و سیاستهای کاربردی جداسازی که دستگاه دیپلماسی ترامپ دنبال میکند، باید این فاکتور را دیگر فراموش کرد. علاوه براین، برای «قهرمان صادرات» در جهان، آلمان این سؤال مطرح خواهد بود که وقتی Shutdown به پایان رسید، این کشور فرآوردههای بسیار برجسته خود را میتواند به که بفروشد.
اقتصاد واقعی آلمان قریب ۵۰ درصد وابسته به صادرات است و از اینرو سخنوری ضدروسی و ضدچینی وزیر امور خارجه این کشور به نظر نوعی «هاراکیری» به نظر میرسد.