اقتصاد، جدا شده از جامعهای که جسم آن است، در هر حال باید ادامه یابد. تا مقدار حرکتی که حداقل هزینه را برای «کارفرمایان» دربر دارد ایجاد شود. اما مردمی که وظايف تولید و توزیع را از پایه بر دوش دارند ممکن است آگاه شوند و روزنامهنگاران مسألهساز ممکن است با موجسازی به مطالبه برای درجه و نوع مناسبی از مراقبت برای کسانی که بار اصلی بر دوش آنها است، دامن بزنند. از اینرو، یک دکترین «ایمنی گلهای» در لباس واژههای علمی مناسب باید ابداع شود تا آنها گلهوار به محلهای کار بازگردانده شوند، و دوازده ساعت در روز، بدون ماسک، بدون ضدعفونی کردن منظم ماشینها و کف کارخانه، و بدون مواد ضدعفونی کار کنند. دولت به نحو شرمآوری از لحظه برای الغای حقوق دشوار به دست آمدۀ کارگران استفاده کرده است.
منبع: نیوزکلیک
نویسنده: هایرن گوهین
برگردان: ع. سهند
«این قبیل مقالات که اخیراً تارنگاشت عدالت ترجمه و منتشر میکند [گویا پدیدۀ کووید¬-۱۹ و سیاستها، عملکردها و مواضع طبقات گوناگون پیرامون آن از روزهای انترناسیول اول مطرح بوده است، و تارنگاشت «عدالت» برخلاف دیگران به تازگی به آن ها میپردازد]، به چنین توهم دامن میزند که گویا نظام سرمایهداری، صاحبان پول و نظام پزشکی آنها با اقدام به حبس خانگی ( قرنطینه) بشریت جهان بفکر سلامتی مردم هستند. اگر این ادعا صحیح باشد که نیست، پس چرا سرمایهداری و اربابان پول بخش اعظم جمعیت جهان را به نان شب و آب آشامیدنی محتاج کردهاند؟ سرمایهداری و اربابان پول دشمنان هستی بشریت و طبیعت هستند.» (اظهارنظر آقای ابراهیم شیری در «مجله هفته» در زیر مقالۀ «چرا تئوریهای توطئه بسیار خطرناک هستند؟»)
مفهم بدسگال ایمنی گلهای
«چه تعداد کشته لازم است
تا او بداند
که مردم بسیاری مرده اند؟
پاسخ، دوست من، دمیدن در باد است
پاسخ، دمیدن در باد است…»
(باب دیلان)
تحت فشار دو سویه از ویرانیهای ویروسی که کنترل آن دشوار است و خطر سقوط اقتصادی قریبالوقوع، برخی از رهبران و گفتمانسازان ما به نظر میرسد به سمت دکترین «ایمنی گلهای» میچرخند تا به سیاستهای سلب مسؤولیت از خود برای بیماری گسترده و تلفات ناشی از آن مشروعیت ببخشند. ایده این است که واگیری، از میان مردم ما شبیه گلههای بز کوهی یا گاو وحشی عبور خواهد کرد، و آنهایی که به اندازه کافی پُرطاقت و خوشاقبال هستند باقی خواهند ماند و نوع بشر را حفظ و جمعیت آنرا افزایش خواهند داد. تا آن زمان یک جمعیت هندی جدید، مصون در برابر ویروس، ظهور خواهد نمود. گاهی اوقات اینرا به مثابه «سَر کردن» با ویروس کرونا بستهبندی میکنند، گرچه اصطلاح معمولاً نباید به دست برداشتن از نقشههای جدی برای نجات مبتلایان تعببر شود، اما گاهی اوقات پیشنهاد آنها دست برداشتن از نجات مبتلایان است.اما موضوع اصلی در جامعه انسانی اصولی است غیر از آنچه که گلههای حیوانی را زنده نگه میدارند. جوامع انسانی به حمایت از نوزادان، کودکان، بیماران و سالمندان توجه ویژه دارند، و اینرا با در پیش گرفتن شیوههای حمایت از این بخشها انجام میدهند. علاوه بر این، جوامع انسانی در طول تاریخ به شکلهای پیچیدهتری، مانند طبقات، سازمان یافته اند، و شیوههای پیچیدهتری با استفاده از قوانینی که آگاهانه شکل گرفتند/یا اعضای جامعه از آن پیروی کردند، بر آنها حکومت شده است، در جوامع انسانی منطق خطی گلهای بیمعنی است. ممکن است تصمیم آگاهانه برای اجازه دادن به درجهای از عدم قطعیت وجود داشته باشد، اما قصد قطعی این است که نقش شانس محدود شود. پیشرفتهای تمدن با این سنحیده میشوند.
اما، با توجه به ساختار سلسله مراتبی و توزیع نابرابر قدرتها و منابع، همیشه ممکن است منطق گلهای درباره بخشهای مشخصی از جمعیت به کار گرفته شود و مشقتهای آنها به آرامی به ناآگاهی حیوانگونۀ آنها از حقوق و وظايف خویش نسبت داده شود. در واقع، به نظر میرسد بیحسی فوقالعاده نسبت به فلاکت کارگران مهاجر (با «طلببخشش») موردی است که ممکن است این تئوری انگیزه آن باشد.
میلیونها انسان که به علت فرسایش اقتصاد محلی تحت رژیم نولیبرالی از ایالتهای خود مهاجرت کرده بودند ناگهان معاش خود را از دست دادند و از دستمزدهای حقۀ خود محروم شدند. آنها نه میتوانستند با گرسنگی «سَر کنند» و نه برای رفتن به خانه خود وسیلهای پیدا کنند، و در استیصال تصمیم گرفتند کشانکشان با پای پیاده صدها کیلومتر را زیر آفتاب سوزان با مقدار ناچیزی غذا و آب طی کنند.
ترفند این است که علناً به این فاکتها اذعان نشود. اما خود تئوری تیری است که در تاریکی رها شده است. در اینجا ما باید شرایط هولناک طبقه کارگر انگلیس را در دهه ۱۸۴۰ به یاد آوریم. سرمایهداران صنعتی اولیه، که به وسیله نویسندگانی مانند ساموئل اسمالیز ستایش و به وسیله انگلس محکوم شدند، بدون چون و چرا فکر میکردند که ارتش عظیم ذخیره کار که هزارهزار از «روستاهای خالی از سکنه» ریشهکن شده بودند، بدون توجه به هزینه آن برای زندگی کارگران، یک منبع بیپایان کار ارزان را برای عطش سود و انباشت سرمایهداران تشکیل میدهند.
مالکان کارخانه به دلخواه آنها را با دستمزدهایی که اغلب کفاف زندگی بخورونمیر آنها را نمیداد استخدام و اخراج میکردند. دهها هزار نفر از گرسنگی، قحطی و بیماری از بین رفتند. شرایط بردهوار آنها موجب سیخشدن موی قهرمانان «شیرینی و روشنایی» مانند ماتیو آرنولد و پیامبران بُزدل محزونی مانند توماس کارلایل میشد. اما به استثنای تعدادی از انساندوستان و آرمانگرایان، روشنفکران نخبه کار چندانی برای درک و تخفیف مصايب آنها انجام نمیدادند. طبقه حاکم به استیصال و مرگ آنها به مثابه یک فاکتِ طبعیت نگاه میکرد و بعداً تئوری دورانساز داروین درباره تکامل انواع برای توضیح اصطلاح معروف «بقای اصلح» در میان مردم انگلیس به کار گرفته شد. البته، «اصلح» ناخدایان ماهر صنعت، و نالایق آن کارگران خوار سختکوش بودند.
بنابراین، یک پدیدۀ اجتماعی برای پنهان کردن رسوایی و غیرانسانی بودن آن، اهلی شد.
مفهوم کنونی «ایمنی گلهای» به نظر میرسد بسیار شبیه یک تمرین شبهعلمی است. داروینیسم اجتماعی قرن نوزدهم یک افسانه منفجر شده است، گرچه هنوز در میان دانشمندان نژادپرست گهگاه موقتاً جان میگیرد و مرتباً به وسیله دانشمندان فرهیخته به زیر کشیده میشود. گرچه، داروینیسم اجتماعی هیچگاه محبوبیت خود را در میان سیاستمداران و رزونامهنگاران راستگرا از دست نمیدهد.
مسأله حیاتی تخصیص منابع اجتماعی به اقشار گوناگون جامعه در زمان یک نابرابری تیره و طاقتفرسا است. این مسأله به وسیله رهبران و پژوهشگران دلباختۀ عقلانیت نولیبرالی نادیده گرفته میشود. آنها از هر یک سِنت که هزینه فقرا بشود خواهند زد، اگر یک پوند به جیب اَبرثروتمندان نرود. «اقساط» کمک و وام معروف وزیر دارایی، به مثابه ترفندهای پوچ حسابداری مورد انتقادات بسیاری قرار گرفته است. خدمات بهداشتی که به وسیله ایدههای دروغین «روحیات حیوانی» به مثابه موتور توسعه اقتصادی معیوب شده اند، اکنون برای مقابله با واگیری شدیداً ناکافی هستند.
تأمین حفاظت و مراقب از تودههای عادی که جان آنها، اگر نه بیشتر از جان ثروتمندان، به همان اندازه در معرض خطر ویروس است، به پول نباز دارد. اما برای سیاستگذاران این اتلاف اسفبار منابع ارشمند برای نالایقها است. در سوی دیگر، خودروها و مالها، بازار سهام و شرکتها به کار خود ادامه میدهند. چگونه میتوان بدون کار دوزخیان زمین بتهای مقدس را نگه داشت؟ اقتصاد، جدا شده از جامعهای که جسم آن است، در هر حال باید ادامه یابد. تا مقدار حرکتی که حداقل هزینه را برای «کارفرمایان» دربر دارد ایجاد شود. اما مردمی که وظايف تولید و توزیع را از پایه بر دوش دارند ممکن است آگاه شوند و روزنامهنگاران مسألهساز ممکن است با موجسازی به مطالبه برای درجه و نوع مناسبی از مراقبت برای کسانی که بار اصلی بر دوش آنها است، دامن بزنند. از اینرو، یک دکترین «ایمنی گلهای» در لباس واژههای علمی مناسب باید ابداع شود تا آنها گلهوار به محلهای کار بازگردانده شوند، و دوازده ساعت در روز، بدون ماسک، بدون ضدعفونی کردن منظم ماشینها و کف کارخانه، و بدون مواد ضدعفونی کار کنند. دولت به نحو شرمآوری از لحظه برای الغای حقوق دشوار به دست آمدۀ کارگران استفاده کرده است.
خروج باور نکردنی کارگران مهاجر از مناطق شهری، یادآور صحنههای هولناک تقسیم [شبهقاره هند] بود، که وجدان ملت را تکان داد و اوضاع را آنطور که هست نمایاند. نخست، آنها فریب حکامی را خوردند که در اِعمال قرنطینه ابداً به فکر آنها نبودند. حتا زمانیکه نفرت و خشم سراسر کشور را فراگرفت، آنها در بیتفاوتی کامل نظارهگر بودند. سپس، با تأخیر بسیار قطارهای ویژهای را به راه انداختند که از کارگران بیپول نفری بیش از ۷۰۰ روپیه (و برای هر خانوار ۳۰۰۰–۲۰۰۰ روپیه میگرفت و برای بسیاری از کارگران هیچ گزینۀ دیگری غیر از پیاده به شهر خود رفتن وجود نداشت. ضربالمثلی است که میگوید «چیزی به نام نهار مجانی وجود ندارد.»
اما اکنون پیچ و تاب جدیدی وجود دارد. نگرانی از کاهش نیروی کار ارزان، در میان کارفرمایان بسیاری که دستمزد حقۀ کارگران را به موقع نپرداختند باعث شده برخی از دولتهای ایالتی با زور مانع بازگشت کارگران به شهرهایشان شوند. این در عمل آنها را به کارگران دربند مبدل کرده است. حداقل حقوق ناچیز آنها به نظر میرسد به نام اقتصاد الغاء شده است. در عینحال، وضعیت بهداشتی آنها تضعیف شده، برخی از آنها به بیماری کووید–۱۹ مبتلا شده اند و در بازگشت به خانههای خود ندانسته آنرا به مناطق داخل کشور منتقل میکنند. چه کسی میداند، در روزهای آینده ممکن است آنها حتا برای بحران مقصر معرفی شوند!
دکترین «ایمنی گلهای» به نظر میرسد عمدتاً بهانهای است برای شانه خالی کردن از مسؤولیت، هم برای آغاز و هم برای پیشگیری از همهگیری. نمونههایی، نه فقط در ویتنام و در داخل خود کشور در کرالا، وجود دارند که نقش برنامهریزی و تدارکات مناسب، یک برنامه کشوری برای مقابله با بحران و غلبه بر آن را با در اولویت قرار دادن سلامت مردم، و تمایل به اجازه دادن به مشارکت مردمی گسترده و ژرف در تصمیمگیری برای نگه داشتن بحران در محدوده قابل مدیریت، نشان میدهند.
در آنصورت به علاجی مانند «ایمنی گلهای» یا حُسن تعیبر ترسناک «سَر کردن با ویروس» نیازی نبود. البته، اکنون معلوم و مشخص است که ما باید با این ویروس سَر کنیم، همانطور که با ویروس آنفلوانزا و باکتری وبا سَر کرده ایم. اما اگر در زمان مناسب اقدامات درست در پیش گرفته شده بود، حتا اگر واکسنی وجود نداشت، ما شاید میتوانستیم ويرانگری آنرا محدود نماییم.