نگذاریم جنگ شود. جلو امپراتوری امریکا را بگیریم.
گرِگ شاپک
ترجمۀ آزاد: هوشنگ نوری
۵ ژانویۀ ۲۰۲۰
مقدمۀ مترجم:
چند روز از ترور قاسم سلیمانی میگذرد. غالب سایتها و گروههای چپ ایرانی یا از ترور ابراز شادمانی میکنند یا (مانند مورد سوریه) موضع نه این نه آن گرفتهاند، اما از ضربهای که امریکا به جمهوری اسلامی زده است در پوست خود نمیگنجند.
اما به سایتهای همیشگی چپهای غیر ایرانی که سر بزنید با موج محکومیت امریکا مواجه میشوید. هیچ یک از این ترور شادمان نیست؛ مثلاً، یکی از سایتها همین ژاکوبنمگ است، که در این چندروزه تا جایی که من دیدهام یادداشتها همه در محکومیت این ترور بوده یا چپهای ضد جنگی مانند لیندزی جرمن، که در تجمعات ضد جنگ حضور فعال دارد، یا بیانیههای جبهۀ خلق فلسطین و احزاب چپ لبنان و غیره. نمونۀ جالبتر هم نوشتۀ لیلا خالد است. همان چپهایی که عکس لیلا خالد را بر در و دیوار خانه یا حسابهای مجازیشان میزنند و از او تعریف میکنند گویا لال شدهاند. یا سایتهای نقد، نقد اقتصاد سیاسی و پروبلماتیکا که همیشه در این مواقع مقالهای از ژاکوبنمگ ترجمه میکنند گویا نظرات رفقای خارجیشان به مذاقشان خوش نیامده است. شاید هم منتظرند ژیلبر آشکارِ امپریالیست مقالهای بنویسد تا دستشان به ترجمه برود.
چپ ایران مسرور است از ترور سلیمانی. این هنجارمندسازی حملات امریکا اصلاً چیز تازهای نیست اما در مورد سلیمانی به آستانههای منطقی خود رسیده است. مسئله حملۀ امریکا به مقامات حکومتی کشورهای دیگر است. تصویری که رسانههای جریان اصلی درست کردهاند و همه با توجه به این تصویر سخن میگویند مخدوش است. مبتنی بر این تصویر، عدهای میگویند قاسم سلیمانی جنایتکار بوده و دم امریکا گرم که او را زده. دستۀ دوم میگویند قاسم سلیمانی جنایتکار بوده و از ترورش خوشحالیم ولی امریکا هم جنایتکار است. دستۀ سوم میگویند سلیمانی فرمانده مقاومت بوده و از نیروهای ضدامپریالیستی بوده و این جنایت است. اما حقیقت این است که حتی اگر منفورترین و جنایتکارترین مقامات جمهوری اسلامی این بلا سرشان بیاید فرقی نمیکند، زیرا مسئله اصلاً اخلاقی نیست. برخلاف تصور چپهای محور مقاومتی، حتی اگر جای قاسم سلیمانی جنتی یا روحانی یا هر مقام رسمی دیگری ترور میشد فرقی در اصل قضیه نداشت؛ یعنی، اگر جای «فرماندهان مقاومت» کواکبیان بیخاصیت را هم ترور میکردند فرقی نمیکرد: مسئله دستدرازی امریکا و بیپروایی او در ترور مقامات کشورهای دیگر و نیز کشاندن خاورمیانه به سمت جنگ است. چپ محور مقاومتی فقط به محور مقاومت و فرماندهانش برایش مهم است نه لزوماً اعمال امپریالیستی امریکا. از سوی دیگر، چپهایی که از حملۀ امریکا به مقامات حکومتی یک کشور دفاع میکنند یعنی از حملۀ نظامی امریکا به ایران هم دفاع میکنند و باید احساس شادمانی کنند. وقتی ترور و کشتن فرمانده جمهوری اسلامی به دست امپریالیسم امریکا برایشان اینقدر شیرین است حتماً حملۀ نظامی به ایران و کشتن کل مقامات جمهوری اسلامی به دست امپریالیسم امریکا برایشان شیرینتر است. همانطور که امریکا حملۀ هوایی میکند و بلافاصله پس از آن داعش به مواضع دولت عراق و سوریه حمله میکند، اینها هم پس از هر حملۀ امریکا راه را هموار میبینند که به جمهوری اسلامی بتازند؛ یعنی، زیست اینها و جنس تاختن اینها پیوند ناگسستنیای با حملات (نظامی، سیاسی، اقتصادی و غیرۀ) امریکا دارد. آیا آنها به این فکر کردهاند که پس از سرنگونی مد نظرشان و برپایی شوراهای کذاییشان و تشکیل دولتشان، امپریالیسم امریکا چه برخوردی با مقامات دولتشان خواهد کرد؟ مطمئناً اینها چیزی نیست که ذهن این چپها را مشغول کند، زیرا امریکا با مقامات دولتی آنها (اگر خیالشان واقعیت یابد) کاری نخواهد داشت. آنها تا مغز استخوان امریکاییاند.
چپهای کشورهای امپریالیستی در برابر سفارت امریکا در کشورشان و چپهای امریکا در برابر نهادهای دولتی تجمع ضد جنگ کردهاند. چپهای خارجنشین ایرانی چه کردهاند؟ آیا حاضرند در این تجمعها شرکت کنند؟ معلوم است که نه. آنها شادماناند. اگر اندکی تردید وجود داشت ماجرای ترور سلیمانی آن را برطرف کرد: چپهای پروغرب ایران رسماً داعشیهای چپنمایند.
ترجمۀ این مقاله بیشتر از آن جهت برایم مهم بود که تفاوت چپهای اروپایی با داعشیهای چپنمای ایرانی را مشخص میکند. معتقدم که میان این دو پیوند عمیقی وجود دارد، اما این تفاوت برایم حائز اهمیت بود. امیدوارم هر مقالۀ اینچنینی خاری باشد در چشم داعشیهای چپنما، که حسابمان را در عرصۀ مبارزۀ طبقاتی صاف خواهیم کرد.
برای جلوگیری از جنگ، ضروری است که دربارۀ علل جنگ توضیح داده شود.

گرِگ شاپک
امریکا در اقدامی جنایتکارانه قاسم سلیمانی، مهمترین مقام رسمی نظامی ایران و یکی از قدرتمندترین افراد آن کشور، همچنین ابومهدی مهندس، جانشین فرمانده حشد الشعبی عراق، را، که نیروی متحد ایران است، به همراه هشت نفر دیگر ترور کرد.
پس از آن، در پی حملۀ هوایی امریکا، ظاهراً به قصد یکی از فرماندهان حشد الشعبی، شش نفر کشته شدند، که برخی از آنها پزشک بودند، و سه نفر دیگر زخمی شدند.
اینها همه کمتر از یک هفته پس از این است که امریکا بخشهایی از عراق و سوریه را بمباران کرد. بنا بر گزارشها، بیستوپنج نفر کشته و پنجاهوپنج نفر زخمی شدند، که چهار نفر از آنها از فرماندهان کتائب حزبالله، از اعضای مهم حشد الشعبی، بودند. توجیه امریکاییها این بود که یک پیمانکار امریکایی و چند عضو ارتش امریکا در حملۀ موشکیای که امریکا کتائب حزبالله را مقصر آن دانست کشته شدند.
عراقیها با حمله به سفارت امریکا در بغداد به این بمبارانها پاسخ دادند و خواستار این شدند که مقامات امریکایی کشورشان را ترک کنند. امریکا با این ادعا که حشد الشعبی و سلیمانی طراح اصلی اعتراضات بودهاند تلاش کرد قانونشکنی جنایتبار در جریانش را توجیه کند ــ گویی که پس از سی سال وحشت و دردسرآفرینی امریکا، عراقیها به توطئۀ خارجی نیاز داشتند تا تحریکشان کند از امریکا اینقدر عصبانی باشند. اینکه امریکا فقط تا روز دوم سال 2020 صبر کرد (یعنی از بعد از روز اول حمله کرد) تا چهارمین دهۀ پیاپی بمباران عراق را ادامه دهد افشاگر بربریت ناب امپریالیسم امریکاست.
در این مدت، طبقۀ حاکم امریکا از زمان کودتا علیه محمد مصدق در سال 1332 عملاً علیه مردم ایران جنگیده است. امریکا از دیکتاتوری بیرحمانۀ شاه، متحد مهمش در جنگ سرد، از سال 1332 تا سرنگونی آن در انقلاب 1357 حمایت کرد. ایران خود را از چنگال مرگآور امریکا رها کرد و استقلال یافت و امریکا با سرمایهگذاری روی ایرانیان در تبعید و کمک به صدام حسین در تجاوز به ایران با استفاده از گاز سارین و خردل در پی بازگرداندن حکومتی دستنشانده در ایران بود.
امریکا سالها مانع توسعۀ اقتصاد ایران شده است، از جمله دورهای که توافق هستهای دولت اوباما با ایران در حال اجرا بود. گرچه ایران به توافق وفادار بود، ترامپ آن را پاره کرد و بر شدت تحریمها افزود و اقتصاد ایران را تضعیف کرد، از کمک به سیلزدگان جلوگیری کرد و ایرانیان را از مواد غذایی و دارو تا سرحد مرگ بیماران سرطانی محروم کرد. سالهاست که امریکا تلاش کرده است تا ائتلاف متخاصم ضد ایرانیای بسازد که شامل اسرائیل ــ که سابقۀ کشتن دانشمندان ایرانی را دارد ــ و پادشاهیهای مرتجع عرب، که عربستان سعودی سردستهشان است، میشود.
هیچ تردیدی نیست که اگر خصومت میان ایران و امریکا به حد انفجار برسد، دلیلش سابقۀ طولانی تجاوزات امریکا خواهد بود. ایران آنچه را دموکراسی امریکایی نامیده میشود سرنگون نکرده است، دیکتاتوری را به آن کشور تحمیل نکرده است، در تجاوز به این کشور کمک نکرده است، در جنگ شیمیایی علیه امریکا شرکت نکرده است یا اقتصاد امریکا را ویران نکرده است. ارتش امریکا پنجاهوسه پایگاه نظامی و، از سپتامبر، بین شصت تا هفتادهزار نیرو در یک قدمی ایران دارد؛ در آخرین بررسی، ایران هیچ پایگاه یا نیرویی در کانادا یا مکزیک ندارد.
بنابراین، واضح است که برای جلوگیری از جنگ باید در برابر چه کسی بایستیم.
نشانههایی وجود دارد مبنی بر اینکه جنگ طولانی امریکا علیه ایران به درگیری بزرگمقیاسی خواهد انجامید و این وحشتناک است: دولت ترامپ سههزار سرباز دیگر به خاورمیانه فرستاده است، که نزدیک 650 نفر از آنان در روز سال نو مستقر شدهاند. امریکا از همۀ شهروندانش خواسته تا عراق را ترک کنند. قیمت نفت افزایش یافته است و سهام شرکتهای نورثروپ گرومن1، لاکهید مارتین2 و دیگر سودجویان دوباره افزایش یافته است.
آنچه هماکنون مطرح است جنگ منطقهای تمامعیار است. زندگی افراد بیشماری نه فقط در عراق و ایران، بلکه همچنین در لبنان، فلسطین، سوریه و یمن در معرض خطر است، زیرا ایران و امریکا هر دو در همۀ این مناطق همپیمان دارند. هرچه باشد، ایران مانعی برای نقشههای امریکاـسعودیـاسرائیل در سراسر منطقه است و این عملکرد ایران علت اصلی استفادۀ طبقۀ حاکم امریکا از زور و خشونت علیه ایران است. برای مردم کشورهای خاورمیانه یا هر ملت دیگری تقریباً محال است که وقتی با خطر انهدام امپریالیستی مواجهاند، زندگی سیاسی و اقتصادی بهتری برای خود بسازند.
امریکا حق ندارد بر سر کشورهای دیگر بمب بریزد، سعی کند دولتها را سرنگون کند یا مقامات رسمی کشورهای دیگر را ترور کند، گرچه مدتهاست این کارها را کردهاند و عموماً آن را همچون امری معمول پذیرفتهاند.
این روند را وارونه کنید. در محل کار سازماندهی کنید. در محله و مدرسهتان سازماندهی کنید. فرقهگرا نباشید. با کسانی که سرنیزۀ امپراتوری بالای سرشان است در وحدت باشید، بهویژه آنهایی که مقاومت میکنند. نگذارید جنگ شود.
منبع:
https://jacobinmag.com/2020/01/donald-trump-war-iran-us-empire
1. Northrop Grumman، از شرکتهای امریکایی است که در صنایع نظامی، ازجمله هواپیماهای جنگی، ناوبرها، کشتیها، سیستمهای دفاع موشکی، فعال است و در میان صد شرکت بزرگ امریکا قرار دارد. ــم.
2. Lockheed Martin، این شرکت در زمینۀ تجهیزات نظامی فعال است و از بزرگترین شرکتهای جهان در این زمینه است. در سال 2018 حدود پنجمیلیارد دلار سود خالص این شرکت بوده است. ــم.
مترجم در مقدمه اش به روشنی و به درستی «اصل قضیه» را تشخیص داده و در عین حال ابتذال شادمانی راه گم کرده های مفلوک را نیز افشا می کند. من فکر می کنم امپریالیسم آمریکا برای مقابله با بحرانهائی که با آن مواجه است و برای مقابله با ظهور جهان چند قطبی و تداوم جهان تگ قطبی یعنی سیطرۀ امپراتوری خودش به یک جنگ خوب نیاز داشت، و ایران حریف (بخوانید طعمۀ) خوبی می توانست برای او باشد. من فکر می کنم که ما از این پس باید این «اصل قضیه » را در مرکز توجهات و تحلیل های خودمان قرار دهیم. ازجمله، روی این موضوع من برای اشراف بیشتر به «اصل قضیه» – که بی گمان یگانه موضوع یا دیدگاه نخواهد بود – همۀ دوستان را دعوت می کنم که پیش از همه اندکی دربارۀ موضوع « خود شیفتۀ منحرف»Narcisse Pervers که از مباحث مهم روانشناسی و توسعۀ شخصیتی ست به هر وسیله ای که می توانند تحقیق کنند، در ویکیپدیا یا یوتوب …در همین سطح فعلاً کافی خواهد بود. یک روانشناس (روانشناس کار) فرانسوی به نام خانم ماری فرانس هیریگوین در مورد دونالد ترامپ گفته است که این فرد دچار اختلال شخصیتی و مشخصاً خودشیفتۀ منحرف است، البته ما بی آنکه بدانیم در زندگی خودمان حتماً با چنین مشکلی روبرو بوده ایم و هستیم، این خودشیفته های منحرف بین ما هستند و دائماً به ما خسارت وارد می کنند – نیش عقرب نه از ره کین است بلکه اقتضای طبیعتش این است – روشهائی برای جلوگیری از این مشکل بعضاً مرگبار وجود دارد که با آگاهی به آنها برای مقابله با خودشیفته های منحرف می توانیم از خودمان دفاع کنیم. ولی پرسش جالب این است که چرا امپریالیسم آمریکا یک فرد خودشیفتۀ منحرف را در رءس ابر قدرت جهانی قرار داده است؟
اگر عمری برایم باقی باشد – عمر مفید…- حتماً در این زمنیه کاری انجام خوام داد ولی برای اینجا خیلی سریع می توانم بگویم که بحث خودشیفتۀ منحرف در عین حال با رابطۀ دژخیم و قربانی نسبتهائی دارد، این رابطه البته از دیدگاه روانشناسی به مناسبان فردی مربوط می وشد ولی از دیدگاه من، ما می توانیم این را رابطه را در سطح ساختاری گسترش دهیم یعنی رابطۀ بین نظام سرمایه داری و خود جهان و مردم جهان…رابطۀ طبقاتی : حاکم و محکوم . قتل سیمانی نیز از همین قاعده پی روی می کند، در دوسطح فردی یعنی ترامپ وسلیمانی، و از سوی دیگر « اصیل قضیه» یعنی در سطح ساختاری. سلیمانی قربانی بود و به وضعیت خودش به عنوان قربانی آگاه بود، می دانست که ترامپ می خواهد او را به قتل برساند، با وجود این، تقریباً می توانیم بگوئیم که با پای خودش به قربانگاه خودش رفت. جنگ ترکیبی همینجاست، قانون شکنی به نام قانون، جنایت…تا نقطۀ تبدیل جنگ ترکیبی به جنگ تمام عیار یعنی همان اصل قضیه که هوشنگ نوری در مقدمه اش برای ما توضیح داده است.
لایکلایک