آسانژ در برابر دادگاه
از – کریگ مآوری – Craig Murray
ترجمه برای مجله هفته از ع. علوی
دیدن آنچه دیروز در دادگاه وستمینستر ماجیستریتز (Westminster Magistrates Court) اتفاق افتاد برای من تکاندهنده بود. همهی تصمیمها با ضرب و زور و بدون ملاحظهی دلایل و اعتراضات تیم حقوقی آسانژ، توسط خانم قاضیای گرفته شد که حتی حاضر نبود وانمود کند گوش میدهد.

Craig Murray
پیش از آنکه به کمبودهای چشمگیر این دادگاه نسبت به یک دادرسی منصفانه بپردازم، اولین چیزی که توجه مرا جلب کرد وضعیت جولیان بود. میزان کاهش وزن دوستم، اینکه موهایش با چه سرعتی عقبنشینی کردهاند، و پیری زودرس و پرشتاب او مرا شوکه کرد. چنان بیحالی و سستی در او مشهود بود که من تا بحال ندیده بودم. از زمان بازداشتش بیش از ۱۵ کیلو وزن کم کرده است.
اما وضع بدنی او به اندازه وضع روحیاش تکان دهنده نبود. زمانی که از او خواسته شد نام و تاریخ تولدش را بگوید به مدت چندین ثانیه دیده میشد که تلاش میکند این دو چیز را به یاد بیاورد. من بعدا در بارهی اظهارات او در پایان جلسهی دادگاه توضیح خواهم داد، اما آشکار بود که در بیان آنها دچار مشکل است، برایش واقعا نبرد سختی بود حرفهایش را فرموله و افکارش را متمرکز کند.
من تا دیروز همیشه کمی بدگمان بودم نسبت به کسانی که ادعا میکردند نوع رفتار با جولیان یک نوع شکنجه است – حتی نسبت به نیلز ملتزر (Nils Melzer)، گزارشگر ویژهی سازمان ملل در مورد شکنجه – و نسبت به آنهایی که ادعا میکردند احتمالا او را تحت تاثیر مواد مخدر آرام بخش قرار میدهند. اما از وقتی در ازبکستان در دادگاه چندین قربانی شکنجههای شدید شرکت کردم و با قربانیانی از سیرا لئون و کشورهای دیگر همکاری میکنم، میتوانم این را بگویم که از دیروز نظرم بکلی عوض شده، و جولیان همان علائم قربانیان شکنجه را از خود نشان میدهد که برای افکار عمومی شناخته شدهاند، بخصوص در رابطه با گیجی و سردرگمی و جنگ واقعی برای به اجرا درآوردن ارادهی آزاد خود در فضای مهآلود درماندگی تحمیلی.
از این هم بیشتر نسبت به کسانی بدبین بودم که ادعا میکردند، آن طور که یکی از همکاران بلندمرتبهی تیم حمایت حقوقی جولیان روز شنبه به من گفت، نگرانند که جولیان تا پایان دادگاه تصمیمگیری در مورد استرداد زنده نخواهد ماند. اما حالا طوری است که نه فقط آن را گمان میکنم بلکه این فکر مرا تعقیب میکند. دیروز در این سالن دادگاه همه دیدند که یکی از بزرگترین ژورنالیستها و یکی از مهمترین معترضان عصر ما در برابر چشم ما توسط دولت تا سرحد مرگ شکنجه میشود. دیدن این دوست، خوشبیانترین و حاضرالذهنترین مردی که من میشناختم و حالا به صورت این ویرانهی نااستوار و نامنسجم درآمده، غیر قابل تحمل بود. اما کارگزاران دولت، بویژه خانم قاضی بیاحساس، وانسا بارایتسر (Vanessa Baraitser) نه فقط حاضر بودند بلکه اصرار داشتند بخشی از مسابقهی مرگ باشند. این قاضی حتی به او گفت که اگر در وضعیتی نیست که روند دادرسی را دنبال کند، وکلایش میتوانند بعدا آنچه را که اتفاق افتاده برایش توضیح دهند. این سوال که چرا مردی که بر اساس اتهامات وارد شده بسیار هوشمند و باصلاحیت شناخته شده، توسط دولت به آدمی تقلیل یافته که قادر نیست روند یک دادگاه را دنبال کند، برای یک هزارم ثانیه هم او را مشغول نکرد.
موضوع شکایت علیه جولیان کاملا مشخص است: توطئه و همدستی با چلسی مانینگ (Chelsea Manning) برای انتشار عمومی پروتکلهای جنگ عراق، پروتکلهای جنگ افغانستان و یادداشتهای وزارت امور خارجه. این اتهامات نه به سوئد ربط دارد، نه به روابط جنسی و نه به انتخابات سال ۲۰۱۶ در امریکا؛ حقیقت سادهای که رسانههای جریان حاکم ظاهرا نمیتوانند بفهمند.
هدف از دادرسی دیروز، بررسی و تعیین برنامهی زمانی برای پروسهی استرداد بود. نکات اصلی عبارت بودند از اینکه وکلای مدافع جولیان وقت بیشتری برای آماده کردن ادلهی خود میخواستند؛ و اینکه جرائم سیاسی صریحا از معاهدهی استرداد مجرمین مستثنا هستند. از اینرو قرار بود یک بررسی مقدماتی صورت بگیرد تا مشخص شود آیا اساسا قرارداد استرداد در این مورد کاربرد دارد یا نه.
دلایلی که تیم مدافع آسانژ جهت اخذ وقت بیشتر برای آماده کردن دفاع ارائه کردند هم قانع کننده بودند و هم غافلگیر کننده. آنها در گذشته دسترسی بسیار محدودی به موکلشان در زندان داشتهاند و تا هفتهی پیش اجازه نداشتند هیچ مدرکی در این مورد در اختیار او بگذارند. آسانژ هم دسترسی محدودی به کامپیوتر داشته و همهی یادداشتها و مواد مربوط به موضوع توسط دولت امریکا در سفارت اکوادور مصادره شدهاند؛ او هیچگونه دسترسی به موادی که برای دفاعش لازماند نداشته است.
علاوه بر این، تیم دفاع استدلال میکرد که با دادگاههای اسپانیا بر سر یک دعوای حقوقی بسیار مهم و مربوط در مادرید در تماس است و مدارک مهمی از آنها دریافت میکند. معلوم شد که سیا مستقیما به یک شرکت اسپانیایی به نام UC Global ماموریت جاسوسی از جولیان در سفارت را داده بوده است. بیش از هرچیز، خبرچینی از گفتگوهای محرمانهی آسانژ و وکلایش در بارهی دفاع او در مقابله با پروسهی استرداد، که از سال ۲۰۱۰ امریکا در حال تدارک آن است، بخشی از این ماموریت بوده است. در هر دادرسی عادی، این حقایق بتنهایی برای متوقف کردن روند استرداد کافی میبودند. در ضمن روز یکشنبه مطلع شدم که در مواد ارسال شده از اسپانیا که به دادگاه عرضه شده و سیا ماموریت تهیهی آنها را داده، یک گفتگوی ویدئویی با کیفیت بالا از جولیان و من هم هست که در آن راجع به موضوعات مختلف حرف میزنیم.
جزو مدارک دادگاه اسپانیایی، یک نقشهی سیا برای دزدیدن آسانژ است، که نوع تلقی مقامات امریکایی را از حق و قانون در این مورد و همچنین نوع رفتاری را که در ایالات متحده در انتظار اوست نشان میدهد. تیم جولیان توضیح داد که پروسهی دادگاهی در اسپانیا هماکنون در جریان است و مدارک آن بیاندازه مهماند، اما احتمالا هنوز به پایان نرسیده و در نتیجه آن مدارک به طور کامل تایید شده نیستند و بهموقع برای زمانی که جهت دادرسی استرداد آسانژ پیشنهاد شده، در اختیار نباشند.
جیمز لویس (James Lewis QC، وکیل سلطنت) توضیح داد که حکومت اکیدا با هرگونه تاخیر در آماده کردن دفاعیه مخالف است و بشدت بر علیه توجه ویژه به این سوال که آیا اتهام طرح شده یک جرم سیاسی است و بر طبق قرارداد استرداد مجاز نیست، صحبت کرد. بارایتسر کلام لویس را گرفت و به طور کلی توضیح داد که زمان دادرسی استرداد، یعنی ۲۵ فوریه، قابل تغییر نیست. او پیش از آن با تغییر مهلت تحویل مواد و مدارک و پاسخها مخالفت نداشت و خواستار یک استراحت ده دقیقهای برای گذاشتن قرار و مدار در این موارد شده بود.
آنچه بعد از آن اتفاق افتاد بسیار آموزنده بود. پنج نمایندهی دولت امریکا حضور داشتند (ابتدا سه نفر، دوتای دیگر هم در در جریان دادرسی اضافه شدند)، که سر میزهایی پشت سر وکیلها نشسته بودند. دادستانها بلافاصله با نمایندگان امریکا به تماس و صحبت پرداختند، بعد همراه آنها به جلوی سالن دادگاه رفتند تا تصمیم بگیرند چگونه نسبت به دادههای موجود عکسالعمل نشان بدهند.
بعد از استراحت، تیم دفاعی جولیان اعلام کرد بنا به ارزیابی کارشناسانهشان، چنانکه زمان قرار در فوریه گذاشته شود آنها قادر نخواهند بود به اندازهی کافی خود را آماده کنند، اما، به توصیهی بارایتسر که این کار را بکنند، رئوس یک برنامهی زمانی پیشنهادی برای ارائهی مدارک را ترسیم کردند. در واکنش، وکیل لویس به سمت عقب رفت تا دوباره با امریکاییها مشورت کند، درهمان حال به قاضی گفت که »باید دستورالعمل اونا اون پشت رو بگیره«. ثبت این نکته مهم است که او این حرف را زد که نه با دفتر دادستانی عمومی بریتانیا، بلکه با سفارت امریکا باید مشاوره کند. لویس رهنمودهایش را از امریکاییها گرفت و رضایت داد که وکلا میتوانند دو ماه وقت برای آمادهسازی مدارکشان داشته باشند (آنها گفته بودند حداقل سه ماه لازم دارند)، اما قرار ماه فوریه را نمیشود به تاخیر انداخت. بارایتسر با قبول هر چه لویس گفته بود حکم صادر کرد.
در این موقع روشن نبود که ما چرا باید شاهد این نمایش مضحکه باشیم. حکومت امریکا دستوراتش را به لویس دیکته میکند و او آنها را به بارایتسر میدهد و این یکی آنها را به عنوان تصمیم قانونی خود اعلام میکند. این پانتومیم را میشد کوتاهتر کرد، و حکومت امریکا میتوانست آنجا بر نیمکت بنشیند و سرتاسر پروسه را کنترل کند. هیچکس نمیتوانست در آن سالن باشد و فکر کند در یک جلسهی دادگاه واقعی حضور دارد یا اینکه بارایتسر برای یک لحظه هم راجع به استدلالات مدافعان فکر و تامل میکند. در چند بار معدودی که به دفاع توجه نشان داد چهرهی او حالتهایی از تحقیر گرفته تا بیحوصلگی تا طعنه و تمسخر را نشان میداد. زمانی که به لویس نگاه میکرد دقت داشت و گرم و دوستانه بود.
استرداد آسانژ آشکارا طبق یک برنامهی زمانی تعیین شده از طرف واشنگتن با شتاب په پیش میرود. گذشته از تمایل امریکا برای پیشدستی کردن بر دادگاه اسپانیائی که قرار است مدارک مربوط به اقدامات سیا جهت کارشکنی در کار دفاع را ارائه کند، دیگر چه چیزی است که تاریخ فوریه را این اندازه مهم میکند؟ من از هر گونه ایده و فکری در این باره استقبال میکنم.
بارایتسر درخواست مدافعین را در مورد یک دادرسی جداگانهی قبلی برای بررسی اینکه آیا اساسا قرارداد استرداد قابل به کاربستن است، رد کرد بدون آنکه به خود زحمت بدهد حتی یک دلیل هم برایش بیاورد (احتمالا چیزی را که لویس به او منتقل کرده درست متوجه نشد، اینکه موافقت کند)، اما این متن کامل ماده چهارم قرارداد استرداد بین بریتانیا و ایالات متحده در سال ۲۰۰۷ است:
۱– استرداد مجاز نیست وقتی جرم، که درخواست استرداد به خاطر آن صورت گرفته، جرم سیاسی باشد.
در نظر اول اتهام آسانژ منطبق است با تعریف جرم سیاسی – اگر اینطور نیست پس چیست؟ جزو استثناهای ذکر شده در لیست نیست. دلایل کافی وجود دارند برای فکر کردن به اینکه آیا قرارداد استرداد این شکایت را مستثنا میکند یا نه، و باید قبل از روند طولانی و پرهزینه بررسی همهی مدارک انجام شود. اما بارایتسر این استدلال را از پیش رد کرد.
برای آنها که احیانا به آنچه در اینجا رخ داد تردید دارند، لویس از جا برخاست و پیشنهاد کرد که به گروه دفاع نباید اجازه داده شود با استدلالهای زیادش وقت دادگاه را تلف کند. همهی دلایل برای دادرسی اصلی باید از قبل به صورت کتبی ازائه شوند و بایستی یک »گیوتین« (عین عبارت او) در مورد ادله و شاهدان به کار برد، احتمالا پنج روز برای دفاع. مدافعین خاطرنشان کردند که برای این پرونده بیشتر از پنج روز لازم دارند. لویس جواب داد که کل دادرسی باید در عرض دو روز پایان یابد. بارایتسر اظهار کرد که حالا وقت درستی برای پذیرش نظر لویس نیست، اما به محض آنکه بستهی مدارک به دستش رسید در بارهی آن فکر میکند.
(خلاصه اینکه: بارایتسر به توصیهی لویس عمل و موضوع و محتوای دادرسی را کوتاه خواهد کرد).
بارایتسر در پایان گفت که دادرسی در ماه فوریه نه در دادگاه وستمینستر ماجیستریتز، که در مقایسه نسبتا باز و قابل دسترسی است، بلکه در دادگاه بلمارش ماجیستریتز (Belmarsh Magistrates Court) برگزار خواهد شد، دادگاه فوقامنیتی عبوسی که برای محاکمات حقوقی مقدماتی تروریستها از آن استفاده میشود و یک زندان فوقامنیتی به آن متصل است که آسانژ در آن نگهداری خواهد شد. در آنجا فقط شش صندلی برای عموم وجود دارند، حتی در بزرگترین دادگاه بلمارش؛ هدف آشکارا پرهیز از کنترل عمومی است و اینکه بارایتسر گرفتار یک گزارش واقعی از نحوهی کارش نشود، مثل همین گزارشی که میخوانید. من احتمالا نخواهم توانست در دادگاه بلمارش شرکت کنم.
معلوم بود که مقامات از حضور صدها انسان شریفی که آمده بودند تا از جولیان پشتیبانی کنند دستپاچه شدهاند، و امیدوارند در بلمارش که دورافتادهتر هم هست تعداد خیلی کمتری جمع شوند. من مطمئنم (و به خاطر دارم که یک دورهی طولانی به عنوان دیپلمات کار کردهام) که آن دو کارمند امریکایی که در وسط جریان دادگاه وارد شدند مامورین امنیتی بودند که به خاطر نگرانی از تعداد زیاد تظاهرکنندگان در حول و حوش دادگاهی که کارمندان بلندپایهی امریکایی در آن حضور داشتند، احضار شده بودند. انتقال دادگاه به بلمارش میتواند کار امریکاییها باشد.
تیم مدافع آسانژ بشدت به انتقال به بلمارش اعتراض کرد، بخصوص با این استدلال که در آنجا اتاقهای کنفرانس برای گفتگو و شور با موکلشان وجود ندارد و در زندان هم دسترسی به او بسیار محدود است. بارایتسر با نیشخندی بسیار آشکار این اعتراض را رد کرد.
سرانجام بارایتسر روبه جولیان کرد و دستور داد از جا برخیزد و از او سوال کرد که آیا او جریان محاکمه را فهمیده است. جولیان جواب منفی داد و گفت که نمیتواند فکر کند، و همه چیز او حاکی از گیجی و عدم تمرکز بود. بعد مثل آنکه نیرویی درونی یافته باشد، کمی خود را بالا کشید و گفت:
»من نمیدانم این محاکمه چطور میشود عادلانه باشد. این ابرقدرت ده سال وقت داشته خود را برای این پرونده آماده کند و من نمیتوانم حتی به نوشتههای خودم دسترسی داشته باشم. آنجا که من هستم بسیار سخت میشود کاری کرد. اینها منابع نامحدودی دارند.«
بعد به نظر میرسید که حرف زدن برایش بسیار پرزحمت است، صدایش پایین آمد و گیجی و آشفتگیاش بیشتر شد. صحبت از این کرد که خبررسانها و ناشران به عنوان دشمنان مردم معرفی میشوند و نیز از اینکه DNA فرزندانش را میدزدند و از اینکه موقع ملاقات با روانشناسش از آنها جاسوسی میشود. من ادعا نمیکنم که جولیان در رابطه با این نکتهها اشتباه میکرده، ولی او نمیتوانست آنها را مشخص و محدود بیان کند. او خودش نبود، بشدت بیمار بود، و مشاهدهی او در این وضعیت بسیار دردناک بود. بارایتسر نه کمترین همدلی از خود نشان داد و نه کمترین نگرانی. با عصبانیت خاطرنشان کرد که اگر او نمیتواند بفهمد چه اتفاقی افتاده، وکیلهایش برایش توضیح خواهند داد، و سالن دادگاه را ترک کرد.
این تجربه عمیقا تکاندهنده بود. واضح بود که آنچه در اینجا میگذرد به هیچوجه یک بررسی قانونی واقعی نیست. آنچه ما شاهدش بودیم نمایش عریان قدرت دولتی و به کاربستن عریان شیوهای بود که امریکاییها دیکته کرده بودند. جولیان در یک جعبه در پشت شیشهی ضدگلوله بود، من و سی نفر دیگر نمایندهی حوزهی عمومی، چپیده در هم، در جعبهای دیگر در پشت شیشهی ضدگلوله جا گرفته بودیم. من نمیدانم آیا او میتوانست مرا یا دوستان دیگرش را در دادگاه ببیند و یا اصلا در موقعیتی بود که کسی را بشناسد. هیچ نشانهای بر این امر وجود نداشت.
در بلمارش او را ۲۳ ساعت در شبانهروز در انزوای کامل نگه میدارند. حق دارد ۴۵ دقیقه تمرین کند. وقتی قرار است او را جابهجا کنند پیش از آنکه از راهروها رد شود همهی آنها را خالی میکنند و درِ همهی سلولها را قفل میکنند تا مطمئنا نتواند خارج از مدت زمان کوتاه و بشدت مراقبت شدهی تمرین، هیچ تماسی با زندانیان دیگر داشته باشد. هیچ توجیهی وجود ندارد که چنین رفتار سختگیرانهی غیرانسانی، که بر علیه تروریستهای بزرگ به کار گرفته میشود، در مورد یک ناشر که در بازداشت موقت به سر میبرد، اعمال شود.
من سالهاست که نیروهایی در دولت بریتانیا را، که به طرز فزایندهای مستبدانهتر عمل میکنند، ثبت و دستهبندی و بر علیه آنها اعتراض میکنم، اما اینکه شدیدترین سوء استفاده اینگونه علنی و بیپرده باشد همچنان باورنکردنی است. جنگ تبلیغاتی در جهت انسانیتزدایی و شرارتآمیز جلوه دادن جولیان آسانژ که بر مبنای دروغهای پشت سر هم دولت و رسانهها صورت میگیرد کار را به جایی رسانده که آرامآرام در برابر چشمان عموم میتوان او را به قتل رساند، و او را متهم کرد که تخلفات و بزهکاریهای حکومتی را فاش کرده است و در آن حال از هیچگونه حمایتی از طرف جامعهی «لیبرال» برخوردار نشود.
اگر جولیان بزودی آزاد نشود، از بین خواهد رفت. و وقتی دولت بتواند چنین کند نفر بعدی چه کسی خواهد بود؟