نقشهی راهی برای مبارزات جاری طبقهی کارگر – سامان حقوردی
نقشهی راهی برای مبارزات جاری طبقهی کارگر
سامان حقوردی
اعتراضات طبقهی کارگر ایران به شدت افزایش یافته است. ظرف روزها و هفتههای اخیر، کارگران شرکت نیشکر هفت تپه و گروه ملی صنعتی فولاد، خیابانهای شوش و اهواز را به عرصهی مبارزات خود تبدیل کردهاند و اعتصاب را به تجمع و راهپیمایی گره زدهاند. همزمان سرمایهداری و دولت آن، فشارها بر کارگران و فرودستان ایران را به بالاترین حد رساندهاند و اقتصاد سرمایهدارانهی ایران نیز حتی پیش از آغاز تحریمهای وحشیانهی دولت آمریکا، وارد بحران شده است. دولت آمریکا قصد دارد جمهوری اسلامی را در سیاست منطقهای خود به تسلیم وادارد و طبقهی سرمایهدار و دولت آن در ایران نیز مثل گذشته، «راهِ» تحمل فشارهای آمریکا و از سر گذراندن بحرانِ اقتصادی را در این دیدهاند که فشارها را بر مردمان کارگر، فرودست و تهیدست جامعه سَرشکن کنند و با انتقال تبعاتِ بحران به طبقهی کارگر و فرودستِ جامعه، از سرمایه و سرمایهداری حراست و حفاظت نمایند. در این وضعیت وخیم و پیچیده، مبارزهی طبقهی کارگر باید چه مسیری را انتخاب کند تا از دل این مبارزه، راهی به رهاییِ اجتماعی و ایجادِ یک جامعهی عادلانه، یافت شود؟ نقشهی راه طبقهی کارگر چه میتواند باشد؟
نخستین نکتهای که باید به آن اشاره کرد این است که شکلِ مبارزات جاری طبقهی کارگر (شاخصتر از همه مبارزات کارگران شرکت نیشکر هفت تپه و گروه ملی فولاد) با شورش و اعترضاتی که در دیماه سال 1396 بر صحنهی جامعه ظاهر شد، تفاوت دارد. با این حال، این تفاوتِ شکل در مرحلهی فعلی، تضمینکنندهی موفقیت مبارزات کارگری نیست و همچنان خطرِ سیطرهی شکلِ شورشهای دیماه سال 96، جنبش طبقهی کارگر ایران را تهدید میکند. شکل شورشهای دیماه سال گذشته، سرمایهدارانه-امپریالیستی بود: افق و چشمانداز این شورشها، ایجاد یک دولت لیبرالِ سرمایهدارانهی طرفدار آمریکا در ایران بود. آن جنبش اسیر یک تباهیِ دووجهی بود: از یکسو قصد داشت شکل جدید و ویرانگری از سرمایهداری را بر جامعهی ایران حاکم کند و از سوی دیگر این شکل از سرمایهداری را به اتحاد با دولت آمریکا و سایر دولتهای همسو با آن پیوند زده بود؛ یعنی با همان دولتهایی که در سراسر دوران معاصر، خاور میانه را به خاک و خون کشیدهاند و هیچ نقطهای از این منطقهی جغرافیایی از برنامههای توسعهطلبانه و استعماری آنان، در امان نبوده است. در شورشهای دیماه، این تباهی دووجهیِ سرمایهدارانه و استعماری، با جانبداری از سفاکانِ تاریخِ مصرفگذشتهای که یکبار دیگر و به طرز عجیبی غسل تعمید مییافتند، همچون خاندان پهلوی، تکمیل میشد.
سه مبنایی که باعث میشد تا بلافاصله شورشهای دیماه سال 96، شکلِ سرمایهدارانه-امپریالیستی پیدا کند، تقدس سرمایهداری، باور به لیبرالیسم و نفی امپریالیسم بود. مبارزات جاری طبقهی کارگر اما برای سرمایهداری تقدسی قائل نیست و برای لیبرالیسمِ آن هم تره خُرد نمیکند. با این حال، جنبش طبقهی کارگر همچنان از طرف مبنای سوم، یعنی نفی امپریالیسم، تهدید میشود. تا زمانی که مبارزه با امپریالیسم و جبههگیری علنی علیه آن، به یک خصیصهی جنبش طبقهی کارگر تبدیل نشود همواره این خطر وجود دارد که کل مبارزات طبقهی کارگر با تمام توان و نیروهایش به دیگِ جوشان برنامههای سرمایهداری و امپریالیستیِ ریخته شود. جنبش طبقهی کارگر تاکنون شکل شورشهای دیماه را نپذیرفته است؛ با این حال، برخی شعارهای جانبی نظیر «سوریه را رها کن؛ فکری به حال ما کن»، بهعنوان بخشی از محتوای حاشیهای، در آن دیده میشود. ضرورت دارد که مبارزات طبقهی کارگر، از این دست شعارها دوری کرده و دامن خود را به آنها آلوده نکند. سوریه، عراق، افغانستان، یمن، لیبی، ایران و غیره در حال حاضر مورد هجوم توسعهطلبانه و امپریالیستی آمریکا هستند و جنبش طبقهی کارگر نباید فراستِ دشمنشناسانهی خود در بُعدِ بینالمللی را از دست دهد. جنبش طبقهی کارگر تاکنون اجازه نداده که این دست شعارها از یک محتوای جانبی فراتر رفته و به خصیصهی تعیینکنندهی شکلِ جنبشِ آن تبدیل شوند؛ اما این کافی نیست و این جنبش باید با صراحت هرچه تمامتر، مبارزه با امپریالیسم را به یک خصیصهی تعیینکنندهی خود تبدیل کند. سرمایهداری و دولت آن، همزمان با اعمالِ تحریم، محاصره و هجوم از جانب دولت آمریکا، هجوم تازهای را به سفرهی طبقهی کارگر و فرودستان ایران سامان میدهند و این تنها جنبش طبقهی کارگر است که میتواند با هر دو نوع هجوم، بستیزد. ستیز با این دو نوع هجوم، هجوم امپریالیستی-سرمایهدارانه (نظیر هجوم دولت آمریکا و متحدان دولتی و غیردولتیِ آن) و هجوم سرمایهدارانه، باید انعکاسی فوری در مبارزات طبقهی کارگر پیدا کند و همزمان با مبارزه با سرمایهداری و فجایع آن نظیر خصوصیسازی و آزادسازی، پرچم مبارزه با دولت آمریکا و فجایع آن نظیر تهاجم امپریالیستی به کشورهای مختلفِ خاور میانه نیز بالا برده شود. مرگ بر سرمایه و مرگ بر امپریالیسم، تحریم و توسعهطلبی، دو شعاری هستند که میتوانند و باید به خصلتنمای جنبش طبقهی کارگر در این مرحله تبدیل شوند.
حلقهی واسطی که همه چیز و همهی حاضرین را در شورشهای دیماه 96 را به هم وصل میکرد و آنها را ذیلِ چشماندازِ سرمایهدارانه-امپریالیستی قرار میداد، سرنگونیطلبی بود. سرنگونیطلبی به معنای پیوند زدن هر خواستهای به سرنگونی جمهوری اسلامی و اتحاد با هر نیرو، جنبش یا دولتی خارجی برای نیل به سرنگونی است. سرنگونیطلب با هر گرایش و نیرویی از آمدنیوز و رضا پهلوی گرفته تا محمد بن سلمان و ترامپ و جان بولتن متحد میشود و از هر برنامهی امپریالیستی از تحریم و ترور در ایران گرفته تا جنگ و تهدید دائمی به جنگ حمایت میکند تا از این طریق، پُلی به سمت براندازی جمهوری اسلامی ایجاد کند. سرنگونیطلبی نه تنها هیچ نقطهی اشتراکی با انقلابیگری ندارد بلکه کمپِ خود را در نقطهی مقابل اردوگاه آزادیخواهی و عدالتطلبیِ انقلابی برپا کرده است. مبارزات جاری طبقهی کارگر، اسیرِ این سرنگونیطلبی نیستند و آشکارا با آن تفاوت دارند.
در مقابلِ سرنگونیطلبیِ شورشهای دیماه، جنبشِ موجودِ طبقهی کارگر غالباً پلاکاردهایی با مضمونِ حمایت از برخی نهادها در جمهوری اسلامی بالا میبرد یا در بیانیههای خود از پایبندی به برخی نهادهای حکومت در جمهوری اسلامی سخن میگوید. مبارزات طبقهی کارگر به این پلاکاردها و این نوع سخنان نیاز ندارد؛ حتی این پلاکاردها و این نوع سخنان نمیتوانند برای جنبش طبقهی کارگر و فعالان آن، حاشیهی امن ایجاد کنند و مانع از برخورد امنیتی با آنها شوند. دولت سرمایهداری در ایران نشان داده است که وجود این نوع پلاکاردها و سخنان در تجمعات اعتراضی را ملاکِ نحوهی برخوردِ خود قرار نمیدهد و برای سرکوب جنبش طبقهی کارگر، لحظهای درنگ نمیکند. وجود تصاویر یا پلاکاردهایی مبنی بر حمایت از برخی نهادهای حکومتی، باعث نمیشود تا شلاقها بر تن کارگران فرود نیایند. جنبش طبقهی کارگر به این پلاکاردها نیاز ندارد و باید خود را به نمادهای مستقلِ خویش، مجهز کند. به جای این پلاکاردها، جنبش طبقهی کارگر میتواند مبارزات خود را با پلاکاردهای «مرگ بر دولت آمریکا» و «مرگ بر تحریم و هجوم امپریالیستی»، تکمیل کند. تنها طبقهی کارگر است که میتواند با مبارزه برای ایجاد جامعهای آزاد و عدالتطلبانه، با امپریالیسم و برنامههای توسعهطلبانهی آن، بهنحوی واقعی و رهاییبخش مبارزه کند. وقتی طبقهی کارگر میتواند پرچم مبارزه با امپریالیسم را بالا ببرد، چرا باید به پلاکاردهای حمایت از برخی نهادهای دولتی تمسک جوید، در حالی که کلیتِ دولت سرمایهداری در ایران دم به دم و همزمان با هجوم امپریالیسم، به سفرهی طبقهی کارگر و فرودستان، هجوم میبرد؟ واضح است که جامعهی بهتر تنها از دل مبارزه بر مبنای یک سیاستِ اجتماعیِ عدالتطلبانه و رهاییبخشِ اصیل و واقعی بیرون میآید و لوازم این سیاست، مبارزهی توأمان با سرمایهداری و امپریالیسم است.
جنبش طبقهی کارگر با سیاستِ اجتماعیِ ضدسرمایهدارانهی خود میتواند بخشهایی از فرودستان را که بدون هیچ نیتِ سوئی، از بدِ حادثه و به دلیل در دست نبودن بدیلی قابل رویت، به شورشهای دیماه و گفتمان کلانِ حاکم بر آن «پناه» برده بودند، جذب خود کند. اگر شورش دیماه، فرودستان را به بیراهه میبرد، جنبش طبقهی کارگر، گام نهادن در راه رهایی را به آنها نشان میدهد. از سوی دیگر، جنبش طبقهی کارگر با نمایش گرایشِ بینالمللیِ ضدامپریالیستیِ خود میتواند بخشهایی از فرودستان را که بیم آن دارند که ایران به وضعیت عراق و سوریه دچار شود و به همین دلیل به موضع انفعال و تردید در افتادهاند را جذب خود کند. تنها طبقهی کارگر است که بنا به جایگاه طبقاتی خود و بنا به این واقعیت که منافعاش در تضاد با سرمایه است، میتواند رهبریکنندهی مبارزهی ضدامپریالیستی باشد. سایر نیروهای اجتماعی، به دو شکل به هجوم امپریالیستی پاسخ میدهند: یا تسلیم در برابر امپریالیسم و همراهی با آن را تجویز میکنند یا همزمان با حمله و هجومِ امپریالیستی بر وسعت و شدتِ حملهی خود به سفرهی طبقهی کارگر و شرایط زندگی فرودستان میافزایند. جنبش طبقهی کارگر میتواند این هر دو شکلِ سرمایهدارانه را در هم بشکند و خود را در مقامِ بدیلِ عدالتطلبانه و رهاییبخش در پیشخوان جامعه ظاهر کند.
طرحی برای طرحِ مطالبات در مبارزات جاری طبقهی کارگر
جنبشها با مطالبات خود و چشمانداز و افقی که این مطالبات در آن قرار میگیرند، پیش میروند. استراتژی است که مطالبات را بهنحوی صورتبندی میکند که این مطالبات به لوازمِ تحققِ چشماندازی که جنبش در پی آن است، تبدیل شوند. جنبش طبقهی کارگر هم باید مطالباتِ صحیح و مترقیای را در مقطع فعلی مطرح کند و هم باید دیدی استراتژیک داشته باشد و فراموش نکند که این مطالبات باید در پیوند با چشمانداز جنبش طبقهی کارگر که ایجاد یک جامعهی آزاد و عادلانه است، مطرح شوند.
در مقطع فعلی ضرورت دارد که جنبش جاری طبقهی کارگر به سمت عامسازیِ خواستههای مشخصِ خود حرکت کند. کارگران شرکت نیشکر هفت تپه و پیش از آنها کارگران هپکو، مطالبهی مخالفت با خصوصیسازی کارخانههای خود را مطرح کردهاند. این خواسته در سطحی حوزهای-مشخص مطرح شده است؛ بدان معنا که آنان خواستار پایان دادن به خصوصیسازی واحدهای تولیدیای که خود در آن کار میکنند، شدهاند. این خواسته میتواند به خواستهای عام تبدیل شود؛ یعنی کارگران میتوانند خواستار پایان دادن به تمام خصوصیسازیهایی شوند که در چند دهه گذشته صورت گرفته است. کارگران در هر شرکت یا شهری که دست به اعتصاب، تجمع یا راهپیمایی میزنند، میتوانند خودِ برنامهی خصوصیسازی و تمام خصوصیسازیهای صورتگرفته پس از پایان جنگ هشتساله عراق با ایران را زیر سوال ببرند و خواستار لغو آنها شوند. پس، عامسازی و گسترشِ خواستهی مشخصِ لغوِ خصوصیسازی از اهمیت زیادی برخوردار است. کارگران باید خواستار لغو خصوصیسازی تمام شرکتهای تولیدی از نساجیها گرفته تا شرکتهای تولید سیمان، معادن، نیروگاهها، پتروشیمیها و پالایشگاهها، خودروسازیها، تولیدیهای دارو، شرکتهای تولید لوازم خانگی و غیره شوند. خصوصیسازی در ایران به خلق فاجعه منجر شده است. لیبرالها و سینهچاکان بازار آزاد میگویند در ایران خصوصیسازی صورت نگرفته و بنگاهها به «خصولتیها»، صندوقهای بازنشستگی یا شرکتهای «شبهدولتی» واگذار شدهاند. این که چنین شرکتهایی در مقام خریدارِ بنگاههای خصوصیشده ظاهر شدهاند و بنا به سرمایه زیادشان تنها آنان بودهاند که میتوانستهاند چنین بنگاههای غولپیکری را خریداری کنند، تغییری در اصل قضیه ایجاد نمیکند. بنگاههای واگذار شده دیگر دولتی یا عمومی نیستند و همچون بنگاههای خصوصی و با همان منطق بنگاههای خصوصی و در قالب همان قوانین اداره میشوند و ادارهکنندگان آنها به تنها چیزی که فکر میکنند حداکثرسازی سودهایشان است. گذشته از این، خصوصیسازیهایی که در بیشترین سطح به فاجعه دامن زدهاند، اتفاقاً همان خصوصیسازیهایی هستند که به اصطلاحاً «بخش خصوصی واقعی»، یعنی همانها که لیبرالها سنگشان را به سینه میزنند، واگذار شدهاند: به هپکو نگاه کنید که در سال 1385 به سرمایهداری به نام علیاصغر عطاریان واگذار شد؛ به گروه ملی فولاد نگاه کنید که در سال 1388 به گروه سرمایهگذاری امیرمنصور آریا و مهآفرید امیرخسروی واگذار شد؛ به شرکت کشت و صنعت و نیشکر هفت تپه نگاه کنید که در سال 1394 به اسدبیگیها و شرکتهای زئوس و آریاک واگذار شد. حبابِ پهلوان پنبههای بهاصطلاح بخش خصوصیِ «واقعی» باید ترکیده باشد؛ اینها همگی شرکتهایی بودند که با ثمن بخس به بخش خصوصی «واقعی» واگذار شدند. طبقهی کارگر نباید اسیر اسطورهسازیهای لیبرالها شود و باید با هر نوع و شکل خصوصیسازی و تمام خصوصیسازیهای صورتگرفته مبارزه کند.
در شوش پای خانوادههای کارگران نیز به تجمعات باز شده است: کارگران خطاب به جامعه میتوانند خواستار پایان دادن به خصوصیسازی آموزش، درمان، تفریح (نظیر خصوصیسازی سالنهای ورزشی و ورزشگاهها و پولی شدن استفاده از آنها) و خصوصیسازی جادهها و اتوبانها (از طریق پولی شدن عبور و مرور از آنها) شوند. این نوع، خصوصیسازیها از طریق بالا بردن هزینههای زندگی طبقهی کارگر و فرودستان، نیروی کار را هرچه بیشتر ارزان کردهاند و از سوی دیگر وادیهای جدیدی را به تولید کالایی و انباشت سرمایه گشودهاند. طبقهی کارگر میتواند خواستار پایان دادن به این اشکال خصوصیسازی شود.
از لحاظ تاکتیکی، عامسازیِ مبارزه با خصوصیسازی، مطالبهی بسیار مهمی در این مقطع از زمان است. بازگشت مالکیت بنگاهها به بخش دولتی برای جنبش طبقهی کارگر، در این مقطع، پیروزی در نبرد و برای سرمایهداری شکست در نبرد محسوب میشود. اما وقتی استراتژیک نگاه کنیم، این نبرد تنها بخش از جنگِ اجتماعیِ بزرگتر بین طبقهی کارگر و فرودستان با طبقهی سرمایهدار است و پیروزی در این نبرد بهتنهایی ضامنِ پیروزی در جنگ نیست. از منظری کلانتر، دولتیسازی شرکتها، یک پیشروی برای طبقهی کارگر و یک عقبنشینی برای سرمایهداری محسوب میشود. ما بهعنوان طبقهی کارگر باید به یاد داشته باشیم که حتی در دوران دولتی بودن بنگاهها نیز وضع مناسبی نداشتیم. در سرمایهداری، کارخانهای که دولتی است نیز همچنان بنا به قوانین سرمایهداری و طبق منطق سرمایه اداره میشود و در فرآیند تولید همچنان این سرمایه است که بر کارگر حاکم است. مدیران کارخانه در کارخانههای دولتی نقش سرمایهدار را ایفا میکنند و گذشته از این، شرایط کلی اقتصاد سرمایهداری بر کارخانههای دولتی نیز تأثیر میگذارد. در برخی از کشورها دیده شده است که وقتی بنگاه بزرگی متعلق بخش خصوصی ورشکسته میشود، دولت آن را دولتیسازی میکند و پس از این که این بنگاه با ثروت عمومی، «نجات» داده شد، دوباره پس از چند سال و بعد از نوسازیهای صورتگرفته، به بخش خصوصی واگذار میشود. ما بهعنوان طبقهی کارگر باید استراتژیک نگاه کنیم و دائماً سطح مطالبات خود را بالا ببریم. راضی شدن به دولتیسازی برخی بنگاهها مجدداً در مدت کوتاهی مشکلات بزرگی را بر سر کارگران آوار میکند. کارگران هفت تپه فراموش نمیکنند که در دههی 80 و در زمان دولتی بودن بنگاه با مشکلات مشابهی مثل دستمزدهای معوقه، شرایط بسیار بد کاری و دستمزدهای پایین دست و پنجه نرم میکردند.
حتی اگر دولت، کل سهام یک کارخانه -بهعنوان مثال شرکت هفت تپه- را به کارگران آن واگذار کند، باز هم مجموعِ این کارگران بهعنوان مدیران جدید کارخانه مجبورند آن را در چارچوب قوانین سرمایهداری مدیریت کنند: باز هم، چون کلیت جامعه سرمایهداری است، آنان مجبورند برای بهسازی دستگاهها، بالا بردن بهرهوریِ کار و پایین آوردن هزینهی تولید تلاش کنند و این معنایی جز آن ندارد که کارگران مجبورند خود را بیشتر استثمار کنند تا با شرکتهای رقیب در بازار بتوانند رقابت کرده و از بازار خارج نشوند؛ باز هم سایر مؤلفههای اقتصاد سرمایهداری، نظیر قیمت شکر در بازار، تعرفهی واردات شکر، سطح تولید آن در کشور، قابلیت دسترسی به اعتبارات بانکی و غیره، مشکلات بزرگی را برای کارگران ایجاد خواهد کرد. فراموش نکردهایم که بخش قابل توجهی از سهام معدن زغالسنگ زمستان یورت که در اردیبهشت سال 96 بر سر معدنکارانِ آن خراب شد، متعلق به بازنشستههای معادن زغالسنگ بود. برخی از دولتها، بخشی از سهام شرکتهایی که قصد واگذاری آنها را دارند به کارگران واگذار میکنند و این یکی از رویههای مورداستفاده در خصوصیسازی است. با تمامی این اوصاف، کارگران شرکت نیشکر هفت تپه چه با مبارزات خود، خصوصیسازی این شرکت را لغو کرده و دوباره شرکت به بخش دولتی برگردانند و چه موفق شوند بدون پرداخت هرگونه وجهی به سازمان خصوصیسازی، دولت را مجبور کنند تا سهام کارخانه را به آنها واگذار کند، به موفقیتی در مبارزه دست یافتهاند و سرمایهداری و دولت آن را به عقب راندهاند. با این حال، این موفقیت باید تنها بهعنوان یک موفقیتِ تاکتیکی محسوب شود و خود به نقطهی عزیمتی برای مبارزات بیشتر و گستردهتر در راستای ایجاد یک جامعهی عدالتطلبانه و آزاد تبدیل شود. نیاز به تأکید بیشتر نیست که عامسازیِ خواستهی خصوصیسازی و حمله به اصلِ اجتماعیِ خصوصیسازی در این مقطع (مبارزه با خصوصیسازی در تمام اشکال آن)، از اهمیت بسیار زیادی برخوردار است و کارگران مبارزِ هفت تپه، گروه ملی فولاد و هپکو (به همراه خانوادههای خود) در شرایط موجود، در جایگاهی قرار دارند که به بهترین وجه میتوانند بارِ رهبری این مبارزه را بر دوش کشند. آنان میتوانند و باید لغو خصوصیسازی را نه تنها در کارخانههای خود بلکه در کل کشور خواستار شوند.
در کنار لغو خصوصیسازی، نسخهی عامِ خواستههای دیگری را نیز میتوان مطرح کرد. تورم، ارزش نیروی کارِ کارگران ایران را به شدت ارزان ساخته است. قیمت ضروریات زندگی به شدت افزایش یافته و قیمت برخی از اجناس و ارزاق حتی افزایش چندبرابری را تجربه کرده است. دستمزد کارگران در شرایط فعلی کفافِ تأمین نیازهای حداقلی زندگی را نیز نمیدهد. قیمت مواد اولیهی مورداستفاده در تولید نیز شدیداً افزایش یافته و برخی از سرمایهداران حتی از افزایش دویست تا سیصد درصدی برخی از اقلامِ مواد اولیه خبر میدهند. کارگران حتی اگر مواد اولیه یا ماشینآلات بودند نیز تاکنون قیمت نیروی کار آنان افزایش یافته بود، چرا که مواد اولیه و ماشینآلات بالاخره به سرمایهداری تعلق دارند و «بیصاحب» نیستند. از منظر طبقهی سرمایهدار و دولت آن، این تنها طبقهی کارگر است که «بیصاحب» است و (به قول آنها) «باید مانع از این شد که قیمت نیروی کار کارگر افزایش یابد». ما بهعنوان طبقهی کارگر باید این نظرگاه سرمایهدارانه را در هم بشکنیم. کارگران در مبارزات جاری خود باید درخواست افزایش دستمزد برای تمام طبقهی کارگر (از جمله معلمان، پرستاران و غیره) را مطرح کنند؛ شکل مشخصِ پرداختِ دستمزدهای معوقه یا افزایش دستمزد در این کارخانه و آن کارخانه میتواند جای خود را به شکل عامِ افزایش دستمزدها در کل کشور و برای تمام کارگران (از جمله کارگران بیکارشده به دلیل بحران اقتصادی و کارجویان) دهد. گرایشات سرمایهدارانهی مدعیِ «نمایندگیِ» کارگران که در کمیتهی دستمزد شورای عالی کار حضور دارند، عنوان میکنند که «هزینهی ماهانهی سبد معیشت خانوارهای کارگری به بیش از سه میلیون و پانصد هزار تومان افزایش یافته است». برخی ارقام بالاتری را برای هزینههای معیشت کارگران عنوان میکنند. بسمالله؛ سرمایهداری و دولت آن هر کدام را که میخواهند ملاک بگیرند و حداقل دستمزد ماهیانه را از یک میلیون و صد و چهارده هزار تومان فعلی به بیش از سه میلیون و پانصد هزار تومان، افزایش دهند. کارگران میتوانند این خواسته را در تجمعات خود در سطح کارخانه و شهر مطرح کرده و بر سر آن دست به مبارزهی واقعی بزنند. به همین ترتیب، سایر خواستههای مطرح شده توسط کارگرانِ هر کارخانهای، از پرداخت حق بیمه و بیمهی تکمیلی گرفته تا ایمنی در فرآیند کار، امنیت شغلی، بهبود شرایط کار و غیره، نسخههای عامی دارند که زمان مطرح کردن این نسخههای عام فرا رسیده است. جنبش طبقهی کارگر در شرایط فعلی آنقدر توان دارد که بتواند این عامسازی را پیش ببرد.
مبارزات جاری و مسألهی سازمانهای مستقل کارگری
مسألهی مهم دیگر، مسألهی سازمانهای کارگری است. انسجام در مبارزه و مطالبات طبقهی کارگر از طریق سازمانهای آن ایجاد میشود. دید استراتژیک به مبارزه، پیوند زدن مبارزهی روزمره به افق و چشماندازِ مبارزاتیِ مختص به طبقهی کارگر، شکل نمیگیرد مگر اینکه همزمان با مبارزه، طبقهی کارگر سازمانهای خود را نیز ایجاد کند. این سازمانها، در حالت نطفهای میتوانند شکل کمیتهها و هستههای سازماندهی و هماهنگکنندهی مبارزات در کفِ کارخانه را داشته باشند. قطعاً تا زمانی که سرمایهداری وجود دارد، طبقهی کارگر به این هستهها و کمیتههای کوچک و کاملاً منعطف در سطحِ خُردِ واحدهای تولیدی نیاز دارد. با این حال، طبقهی کارگر باید سازمانهای شناختهشده و رسمیای نیز در مبارزهی خود ایجاد کند که تشکیل آنها از اهمیت بسیار زیادی برخوردار است. سطح مبارزات و شرایطِ مشخصِ موجود است که تعیین میکند ایجاد چه نوع سازمانی باید در اولویت قرار گیرد.
در هفت تپه، کارگران در تابستان امسال یک گام مهم برداشتند و با برگزاری یک سلسله انتخابات مستقل و آزاد در ادارات مختلف شرکت هفت تپه (نظیر تجهیزات، کشاورزی، کارخانه شکر، خدمات پشتیبانی، زیربنایی و غیره)، بیست و دو نماینده برای خود انتخاب کردند و بدین ترتیب مجمع نمایندگان شرکت هفت تپه را شکل دادند. این یک گام مهم بود. مجمع عمومی سندیکای کارگران کشت و صنعت نیشکر هفت تپه بعد از سال 1387 که این سندیکا با رأیگیری عمومی کارگران رسماً بازگشایی شد، برگزار نشده است و در این مدت برخی از اعضای هیأت رئیسهی سندیکا بازنشسته شدهاند. مجمع نمایندگان که تاکنون در مقام یک سازمان کارگری پیشرو و مبارز ظاهر شده است باید جای پای خود را با فرصتی که اعتصابات، تجمعات و راهپیماییهای کارگران مهیا کردهاند، سِفت نماید. این مجمع میتواند نامی رسمی برای خود انتخاب کند و نسبتاش را با سندیکای کارگران هفت تپه مشخص نماید. قدرت عملیای که فعلاً مجمع نمایندگان به دلیل مبارزات کارگران و پیشرو بودن نمایندگان کارگران بهدست آورده است، بهمراتب بیش از سندیکای کارگران هفت تپه است. این مجمع باید اساسنامه داشته باشد و نامی (شورای کارخانه، اتحادیه و غیره) بر آن گذاشته شود؛ شرح وظایف و اختیارات این ارگانِ کارگریِ ایجادشده، در اساسنامه باید مشخص شود و تعیین گردد که مجمع عمومی این ارگان در چه فواصل زمانی برگزار میشود. بهتر است قدرت عملی این ارگان، ضمانت قانونی پیدا کند تا بعداً و در صورت عوض شدن شرایط، دولت سرمایهداری نتواند مجمع نمایندگان را نابود کند. این سازمان کارگری در کارخانه میتواند برای خود دفتر ایجاد کند و میتواند با ایجاد یک صندوق، مثل موارد متعددی در دنیا، برای پیشبرد مبارزه و حمایت از ابتکارِ عملِ کارگرانِ مبارز، از کارگران حق عضویت دریافت کند. این چیز عجیبی نیست و اتحادیههای کارگری و سندیکاها در تعداد بسیار زیادی از کشورها دفتر رسمی دارند. در شرکت هفت تپه، قدرت کارگران به اندازهای است که بتوانند این امور را پیش ببرند. علاوه بر این، از آنجا که این سازمان کارگریِ نوپا هماکنون ایجاد شده، میتوان تلاش کرد که این آگاهی در بین کارگران نهادینه شود که این سازمان، مهمترین ابزار در دست کارگران هفت تپه است و لذا باید تلاش کرد که هرگونه تعرض از طرف نهادهای سرمایهداری به آن خنثی شده و با واکنش قاطع کارگران مواجه شود. مجمع نمایندگان هفت تپه (همانطور که در ادامه توضیح خواهیم داد) با شوراهای کارگری کارخانه یا کمیتههای کارخانه تفاوت دارد؛ اما بهرغم این تفاوت، شاید بهتر باشد این سازمان جدید، شورای کارگری شرکت هفت تپه نامیده شود، وظایف فراتری را نسبت به وظایف معمولِ یک سندیکا بر عهده گیرد و در حالی که مدیرعامل و دار و دستهاش متواری بوده و پروندهی جرایم اقتصادی دارند، فشار بیاورد تا مدیران کارخانه را کارگران انتخاب کنند یا بر مدیران نظارت مستمر داشته باشند. مهمتر از همه این است که این سازمانِ نوپا، سریعاً به یک تشکلِ دائمی، عُرفی و جاافتاده در بین کارگران تبدیل شود. در کنار این، سندیکای کارگران کشت و صنعت نیشکر هفت تپه نیز میتواند در جریان مبارزات کارگران، با برگزاری مجمع عمومی و انتخابات، نیروی خود را تجدید کرده و خون جدیدی در رگانِ خود، جاری سازد.
کنترل کارگری و شورایی در مبارزات کارگران شرکت هفت تپه بهعنوان یک خواستهی جانبی در حال حاضر مطرح شده است. طرح چنین موضوعی، خارج از کتابها و جزوات و در جریان مبارزات عملی طبقهی کارگر از اهمیت بسزایی برخوردار است. چشمانداز جنبش طبقهی کارگر که در این نوشته از آن سخن گفتهایم، چیزی جز مدیریت کارخانهها (مدیریت صفر تا صدِ تمام امور تولید) توسط شوراهای کارگریِ کارخانه و حکمرانی در کل جامعه توسط شوراهایِ طبقهی کارگر و متحدان آن در شهر و روستاها نیست. بنابراین، جنبش طبقهی کارگر در چشمانداز خود نه تنها کنترل کارگری، بلکه مدیریت کارگریِ تولید و ادارهی کارگری جامعه را دارد. در واقع در جامعهی عدالتطلبانه و آزاد، در سطح خُردِ کارخانهها و کارگاهها، این شوراهای کارخانه هستند که مدیریت فرآیند تولید را در دست میگیرند و در سطحِ کلانِ جامعه نیز وظایف حکمرانی توسط شوراهای شهرِ و روستایِ طبقهی کارگر و متحدان فرودست آن، ایفا میشود. بدین ترتیب، «دموکراسی» جعلیِ سرمایهداری که چیزی جز دیکتاتوری طبقهی سرمایهداری بر کُل جامعه نیست، جای خود را به بالاترین سطح دموکراسی میدهد: استبداد سرمایه در کفِ کارخانهها و واحدهای تولیدی خاتمه مییابد و جای خود را به مدیریت شورایی تولید توسط کارگران میدهد؛ در سطح اجتماعیِ کلان نیز «دموکراسی» جعلی و یکسویهی سرمایهدارانه و «انتخابهای» همواره بین بد و بدترِ آن خاتمه مییاید و جای خود را به دموکراسیِ حقیقی و حکمرانیِ طبقهی کارگر و متحدان آن در جامعه میدهد. تا آنجا که به موضوع این نوشته مربوط میشود، در سطح فرآیند تولید، طبقهی کارگر نه تنها به دنبال کنترل کارگری، بلکه به دنبال مدیریت کارگری است.
با تمامی این اوصاف، کنترل کارگری از آن نوعی که بهعنوان مثال توسط کمیتههای کارخانه در انقلاب سال 1917 روسیه یا توسط شوراهای کارگری بعد از انقلاب سال 1357 ایران اعمال شد، تنها در شرایط بحران انقلابی و قدرت دوگانه در جامعه میتواند، وجود داشته باشد. در شرایطی که چنین بحران انقلابی یا قدرت دوگانهای وجود ندارد نیز طبقهی کارگر در مبارزات خود خواهان نظارت بر فرآیند تولید در کارخانه میشود اما واضح است که چون طبقهی مسلط، طبقهی سرمایهدار است در چنین شرایطی، سازمانهای کارگری نمیتوانند قدرت کمیتههای کارخانه در روسیهی بعد از انقلاب 1917 یا شوراهای کارگری در ایرانِ بعد از بهمن 57 را داشته باشند. کنترل شورایی در کارخانه زمانی میتواند تضمینی برای بقا داشته باشد که در خارج از کارخانه و در سطحِ کلانِ حکمرانیِ جامعه، شوراهای کارگری شهرها و روستاها بهعنوان اندامهای حکومت کارگری وجود داشته باشند و جنبش طبقهی کارگر را تا مرزهای نوینی به پیش بُرده و از آن حراست کنند. در انقلاب روسیه، در صورتی که شوراها (سُوِییِتها) وجود نمیداشتند و بهعنوان ارگانهای حکومت کارگری عمل نمیکردند، کنترلِ یا مدیریتِ کارگریِ اعمالشده توسط کمیتههای کارخانه (که سازمانی انتخابی از طرف کارگران هر کارخانه بودند) بهسرعت توسط طبقهی سرمایهدار و گرایشات سرمایهداری برچیده میشد؛ کما اینکه بعد از انقلاب 57 شاهد بودیم که در غیاب چنین ارگانهایی، شوراهای کارگری که در سطح کارخانهها فعالیت میکردند سرکوب شدند.
در شرایط موجود، در برخی کارخانهها با چندین هزار کارگر، سرمایهداری و خصوصیسازی آن، چنان گندی بالا آوردهاند، که هیچ سرمایهداری حاضر نیست تملک آنها را بپذیرد و حتی بازگشت تملکِ کارخانه به دولت هم نتوانسته مشکلات را پایان دهد. هپکوی اراک در سال 1395 از واگنسازی کوثر (علیاصغر عطاریان) گرفته شد و به شرکت هیدرواطلس (اسداله احمدپور) واگذار شد؛ مجدداً در اردیبهشت 1397، هپکو از احمدپور گرفته شد و دوباره به عطاریان واگذار گردید؛ سپس در پایان خرداد 1397، اعلام شد که هپکو موقتاً به سازمان خصوصیسازی واگذارشده و دولت برای این کارخانه، مدیرعامل و اعضای هیأتمدیره انتخاب کرد! گروه ملی فولاد در سال 1395 به بانک ملی واگذار شد؛ سپس در اواسط سال 1396 به عبدالرضا موسوی مالک ایرلاینِ زاگرس داده شد و دوباره در اردیبهشت 1397 به بانک ملی واگذار شد! در کشت و صنعت نیشکر هفت تپه نیز شاهد مشکلات مشابهی هستیم و امید اسدبیگی مدیرعامل این شرکت فعلاً دلارها را برداشته و پا به فرار گذاشته است. ضعف سرمایه و انبوهی از مشکلات در این شرکتها باعث شده تا نوعی از نظارت و کنترل کارگران در این کارخانهها عملی باشد و از این حیث، خواستهی کنترل و نظارت کارگران در این کارخانهها مترقی است. با این حال، نباید فراموش کرد کنترلی که کارگران میتوانند در این کارخانهها اعمال کنند همچنان در چارچوب سرمایهداری و قوانین آن است و این کنترل با کنترل یا مدیریتِ کارگریِ کمیتههای کارخانه یا شوراهای کارخانه تفاوت دارد. در وضعیت فعلی (آذر 1397)، حتی اگر یک سازمان کارگری در یک کارخانه، نام شورا را داشته باشد نمیتواند مثل شوراهای کارخانهای عمل کند که در شرایط بحران انقلابی، عملاً مدیریت کارگری کارخانهها را در دست میگیرند. از این حیث، کارگران مبارز باید با دیدی استراتژیک، مبارزات فعلی و مطالبات فعلی را به چشمانداز و افقِ مبارزاتی طبقهی کارگر پیوند بزنند و دائماً این سوال را پیش بکشند که چگونه میتوان مبارزه را یک گام فراتر بُرد. دست یافتن به نظارت کارگری در سه کارخانهای که از آن نام بردیم از اهمیت برخوردار است و یک عقبنشینی برای سرمایهداری محسوب میشود؛ اما نباید فراموش کرد که با توجه به حاکمیتِ کلّیِ سرمایهداری، همچنان این نظارت در چارچوبِ منطقِ سرمایه خواهد بود و توسط آن محدود خواهد شد. علاوه بر این، تا زمانی که سرمایه همچنان بر جامعه حکومت میکند و در واقع تا زمانی که در جامعهی سرمایهداری قرار داریم، هر عقبنشینیای توسط سرمایه موقتی خواهد بود و با عوض شدن شرایط، سرمایهداری سعی خواهد کرد همهی دادههای خود را باز ستاند. (به این دلیل، طبقهی کارگر باید مبارزه را دائماً به سطح کلانتری ارتقاء داده و دستآوردهای خود را با ابزارهایی که در دست دارد، عُرفی ساخته و آنها را به رویهی جاافتاده تبدیل کند.)
پس اولاً باید مراقب بود که نظارتی را که ممکن است کارگران در شرایطِ سیطرهی سرمایهداری بر فرآیند تولید داشته باشند (و با مبارزات خود به آن برسند) را با مدیریت کارگریای که جنبش طبقهی کارگر در شرایط بحران انقلابی آن را بنیان مینهد، خلط نکرد. این دو نباید یکسان انگاشته شوند. موردِ اول، گام مهمی در مبارزات کارگران محسوب میشود اما پایان مبارزه نیست و باید با دیدی استراتژیک به وادیهای جدیدی از مبارزه، گره بخورَد. ثانیاً چون سرمایهداری با عوض شدن شرایط، سعی میکند دادهها را باز ستاند و اجازه نمیدهد تا طبقهی کارگر چند کارخانه را به جزایری مجزا از جامعه برای قدرتنمایی خود تبدیل کند، لازم است که در کنار عمق بخشیدن به مبارزاتِ مشخص در کارخانههایی مشخص، بر سر گسترش مبارزات در سطحی ملّی و عام و گسترش مبارزات در کلیهی سطوح طبقهی کارگر، مبارزه صورت گیرد. در واقع، کارگرانی که با تلاشی ستودنی، پیشانی مبارزات طبقهی کارگر هستند و رزمندگی بیشتری دارند از یک سو باید مبارزات خود در سطح کارخانههایشان را عمق ببخشند و از سوی دیگر باید این مبارزات را در سطح کلیتِ طبقهی کارگر و کلیتِ جامعه، گسترش دهند و مطالباتی را مطرح کنند که بخشهای هرچه بزرگتری از جامعه را به حرکت وادارد. این هر دو سطح مبارزه، در صورتی که با هم پیگیری شوند، همدیگر را متقابلاً تقویت خواهند کرد: گسترش دادن مبارزه و عام کردن آن سرمایهداری را وادار به عقبنشینیهای بیشتری میکند و موفقیتهایی که در سطح کارخانههای مشخص (در سطح مبارزهی حوزهای) بهدست آمدهاند تضمین و دوام بیشتری مییابند؛ و عمق یافتن مبارزات حوزهای (در کارخانههای مشخص) و افزایش دستاوردهای آن، اعتماد به نفس طبقهی کارگر در سطح کلّی جامعه را افزایش میدهد و به دور جدیدی از مبارزاتِ طبقهی کارگر و فرودستان در سطح ملی دامن میزند. در نقطهی مقابل باید گفت که اگر تنها بر سطح مبارزاتِ مشخصِ حوزهای تکیه شود و گسترش مبارزات به سطحی عام فراموش شود، دستاوردهای مبارزات حوزهای نیز پس از عوض شدن شرایط و بازیابی و افزایش قدرت سرمایهداری، از دست خواهد رفت.
کارگران معترض سایر کارخانهها نیز در جریان تجمعات خود میتوانند دست به برگزاری رأیگیری بزنند و سازمانهای مستقل خود را ایجاد نمایند. مطمئناً در گروه ملی صنعتی فولاد، برگزاری یک رأیگیری و ایجاد یک سندیکا (یا یک سازمان مستقل کارگری با نامی دیگر نظیر شورای کارگران)، دشوارتر از برگزاری همهروزهی راهپیمایی و تجمع در سطح شهر اهواز نیست. (آنان در روز اول آذر 97، یک مجمع عمومی برگزار کردهاند و به همین ترتیب میتوانند تشکلِ مستقلِ خود را نیز ایجاد کرده و آن را نهادینه سازند.) ایجاد سازمان جدید به اتحاد بیشتر در بین کارگران و پیشبرد مبارزات آنها کمک میکند. مبارزترین کارگران میتوانند خود را در معرض رأی همگانیِ کارگرانِ یک شرکت قرار دهند و بدین ترتیب به طبقهی سرمایهدار و دولت آن، نشان دهند که نه یک «فعالِ کارگری» منفرد، بلکه نماینده کارگران هستند و هرگونه برخورد قضایی-امنیتی با آنها برخورد با کُل طبقهی کارگر محسوب میشود. بدون ایجاد سازمان مستقل کارگری در این مرحله، کارگران و مبارزات آنان در ماههای آینده آسیبپذیر خواهند بود. دولت سرمایهداری حتی هنگامی که تحت فشار کارگران، امتیازی اعطاء میکند هم سرکوب کارگران را فراموش نخواهد کرد. کوچکترین تغییری در توازن قوا در سطح کارخانههایی که کارگران آنان فعلاً رزمنده هستند، باعث خواهد شد تا بلافاصله دولت سرمایهداری به سراغ سرکوب مبارزترین کارگران برود. فراموش نباید کرد که پس از کاهش حجم اعتراضات و تجمعات کارگران هپکو در اراک، در اوایل آبان 97، 15 کارگر این کارخانه به حبس و شلاق محکوم شدند. کارگرانِ حقطلبِ هپکو پیش از اینها میتوانستند در جریان اعتراضات خود، با ایجاد یک تشکل جدید، نمایندگان خود را در سازمانیِ جاافتاده مستقر کنند و علاوه بر ورود مبارزه به یک فاز جدید و پیشرفتهتر، برای نمایندگان خود تا حدی حاشیهی امنیت ایجاد کنند. آنها میتوانستند با ایجاد سازمان مستقل خود، انحلال شورای اسلامی کار در هپکو را برای همیشه اعلام کنند. کارگران هپکو آغازگر دوران جدیدی از مبارزات کارگری بودند: خانودههای خود را به تجمعات اضافه کردند؛ دست به تحصن شبانه به همراه خانوادههای خود در پارک ملی اراک زدند؛ و اعتراضات خود را با کارگران شرکت آذرآب هماهنگ کردند. این ابتکارات و ایستادگیهای آنان ستودنی است و برای آنان هنوز هم ایجاد سازمان کارگری مستقل دیر نشده است. در کل باید به یاد داشت که گرچه ایجاد یک سازمان یا سندیکای جدید، بهمعنای بیمهی کارگران مبارز و مبارزات کارگری در مقابل برخوردهای امنیتی نیست و همچنان سرکوب از طرف دولت سرمایهداری وجود خواهد داشت، اما ایجاد سازمان مستقل، هم گامی ضروری در مبارزه است و هم قدرت کارگران در برابر برخوردهای احتمالی را افزایش خواهد داد.
اقدام کارگران این کارخانهها، نسبت به ایجاد سازمانهای مستقل کارگری، اعتماد به نفس طبقهی کارگر در سایر نقاط ایران را افزایش میدهد و یک راه مبارزاتی جدید به روی آنها میگشاید. در این مقطع از تاریخ، مبارزات طبقهی کارگر به چنان وسعت و بلوغی رسیده است که بتواند بر سر ایجاد سازمانهای مستقل کارگری مبارزه کند. گذشته از این، کارگران این کارخانهها تا امروز با مبارزات یکدیگر اعلام همبستگی کردهاند. آنان میتوانند این اعلام همبستگی را خارج از چارچوب تقویتِ روحیهی طبقاتی هم دنبال کنند. کارگران مبارز کارخانههای هپکو، هفت تپه و گروه ملی، میتوانند به این سمت حرکت کنند که با تشکیل سازمانهای مستقل خود و تعیین نمایندگان خود، شکلِ اولیهی یک اتحادیهی کارگریِ سراسری را برای کل کارخانجات و واحدهای تولیدی ایجاد نمایند. آنان میتوانند به سمتی حرکت کنند که با تعیین نمایندگانی از هر یک از این کارخانهها در سازمانی سراسری، یک اتحادیهی کارگری سراسری برای تمام کارگران ایران تشکیل دهند.
سرمایهداری در ایران در حال نشان دادن زشتترین و زمختترین چهره از خود و در حال اِکران نمایشِ دائمیِ فقیرسازی تودههای کارگر و فرودست است. قطعاً کارگران واحدهای تولیدیِ بسیاری بر عقیدهاند که شرایط اسفناکِ کارخانههای هپکو، هفت تپه و گروه ملی فولاد و تهاجم خشنِ سرمایه در این کارخانهها، آیندهی آنها را به آنها نشان میدهد. آنان نیز تابِ تحمل این نمایشِ فقر و استثمار را ندارند و به تکاپو خواهند افتاد تا آیندهای روشنتر از امروز برای خود بسازند. آنان نیز بهجای این نمایشِ کریه، به دنبال نمایشی خواهند رفت که خود مؤلف و سازندهاش باشند. در این نمایشِ رهاییبخش، عدالتطلبانه و حقیقتاً ضداستعماری، ما طبقهی کارگر، همگی دست در دست کنار هم ایستادهایم.
4 آذر 1397
به بهمن ت؛
هیچ حرف نامفهوم و گنگی در این نوشته و سه نوشتهی پیشین نویسنده وجود ندارد؛ این نوشتهها بر جریانی واقعی در دل طبقهی کارگر مبتنیاند و خود را بخشی از این جریان میدانند. این جریان واقعی چیست؟ جریانی است که باسیاست اجتماعی سرمایهدارانه (با استثمار و غارت مداوم سرمایهدارانه) ستیز دارد و در عین حال، این نگرانی در آن واقعی است که با پیروزی برنامههای امپریالیستی، کشور به وضعیت سوریه و عراق دچار شود. جریانی است که سرمایهداری و دولتِ سرمایهداری را نمیخواهد و در عین حال، نمیخواهد زیر علمِ جنبشهای سرنگونیطلبِ پروغرب، سینه بزند. این جریان، فعلاً کوچک است، ضعیف است اما وجود دارد. پای صحبت بخشهایی از کارگران که بنشینی یا شیوهی زیست کارگری را اگر تجربه کرده باشی، وجود این جریان را تصدیق خواهی کرد. این یک جریان واقعی است و نمودهایی از آن در مبارزات کارگران که به مبانیِ شورشهای دیماه تن نداند نیز قابل رویت است. هر چقدر هم که آن را کوچک یا «نابالغ» بدانی؛ وجود آن را نمیتوانی انکار کنی. این نوشته، چیزی نیست جز تلاشی برای تقویت این جریان و تلاش برای تبدیل آن به مهمترین عنصر سازندهی طبقهی کارگر. نتیجهی کار هم اصلاً برای نویسنده اهمیت ندارد؛ چون فقط بحث بر سر امکانی که این جریان واقعی برای موفقیت دارد نیست، بلکه در عین حال، بحث بر سر ضرورتِ تقویت این جریان نیز است. این جریان موجود در دل طبقهی کارگر (که هم ضدسرمایهداری است و هم ضدامپریالیست است) اگر تقویت نشود، اگر نتواند مبارزهی مناسبی بر سر برنامهی ضدسرمایهدارانه و ضدامپریالیستی خود سامان دهد، این احتمال که بخشهای قابل توجهی از طبقهی کارگر به جنبشهای سرنگونیطلب پرواستعماری بپیوندند، وجود دارد. از این جهت، بحث صرفاً بر سر امکانات عملی این جریان واقعی نیست، بلکه بر سر ضرورت تقویت آن نیز است.
گفتهاید: «مثل روز روشن است که کارگران هرگز الان دغدغه ضد امپریالیستی ندارند چون موضوع دعوا اصلا این نیست. شما انگار به آنها دستور اخلاقی می دهی که ضد امپریالیست هم باشند تا مبارزاتشان انقلاب [انقلابی] باشد و نه سرنگونی طلبی!» این تصور شما از طبقهی کارگر که در آن هیچ بخش و جریانی، «دغدغهی ضدامپریالیستی» ندارد، اشتباه است. طبقهی کارگر آنچنان که شما می پندارید، یکدست نیست و بخشها و جریانی واقعی در دل طبقهی کارگر وجود دارند که از بابت برنامههای امپریالیستی نگرانی دارند. این نوشته به دنبال «دستور اخلاقی» نیست، بلکه صرفاً تلاشی است در جهت انسجام و تقویتِ بیشترِ این جریان واقعی.
ممنون از وقتی که گذاشتید؛ به امید بحثهای مفیدتر و توأم با احترامِ بیشتر.
لایکلایک
به سامان
من هم امیدوارم این آخرین باری باشد که لازم می شود کامنت بگذارم. نمی دانم چرا با سوال به این سادگی اینقدر پیچیده برخورد می شود. بله، هر سرنگونی ای انقلاب نیست اما به قول خودتان انقلاب نیازمند سرنگونی دولت است. هیچ کمونیستی نیست که این را انکار کند. شما می توانید فرض کنید 200 سال دیگر طبقه کارگر ایران قدرت سیاسی را بگیرد و حتی کسی مثل گرایلو و چپ مقاومتی هم با این ایده مخالفت نکند. اینکه حرف عجیبی نیست. سوال مشخص در مورد وضعیت امروز جامعه است: اگر کارگرها برای تحقق خواسته هایی که شما اینجا لیست کرده ای چنان با حکومت درگیر شوند که دیگر همین خرده تعارف را هم کنار بگذارند و عکس رهبر را هم حمل نکنند و بریزند در خیابان و درگیری مستقیم با رژیم را شروع کنند اسمش انقلاب است یا سرنگونی؟ 200 سال دیگر را نمی گویم؛ همین فردا اتفاق بیافتد؟ وقتی می نویسید: «چشمانداز جنبش طبقهی کارگر و جامعهای که باید بنیان نهد» هیچ کمونیستی با آن مخالفت نمی کند. با این هم مخالفت نمی کند که برای این چشم انداز تصرف قدرت لازم است. اما سوال اصلی این است که اگر همین اعتراضات فعلی (نه در یک آینده چشم اندازی، بلکه همین الان) به درگیری با قدرت برسد چه می کنید؟ می گویید: «مبارزات طبقهی کارگر در صورتی که خصلت ضدامپریالیستی به خود نگیرد، نمیتواند راه انقلابیگری را طی کند و حتی این احتمال وجود دارد که شکل شورشهای دیماه به آن سیطره یابد و تمام ظرفیتهای آن را در راستای سرنگونیطلبی بهکار گیرد». این حرف عملا یعنی اینکه وقتی کارگران با قدرت درگیر شدند شما دوباره آنها را به شورش دی 96 تشبیه می کنی و حرکتشان را سرنگونی طلبی ارزیابی می کنی، چون مثل روز روشن است که کارگران هرگز الان دغدغه ضد امپریالیستی ندارند چون موضوع دعوا اصلا این نیست. شما انگار به آنها دستور اخلاقی می دهی که ضد امپریالیست هم باشند تا مبارزاتشان انقلاب باشد و نه سرنگونی طلبی! انتظار اینکه کارگران ایران در مبارزات جاری شان شعار مرگ بر آمریکا بدهند واقعا بیهوده است. حرف شما یک جور احاله کردن انقلاب به محال است، به 200 سال بعد.
استفاده ناصوابی که شما از قضیه عکس رهبر می کنید فقط برای این است که به همین سوال اصلی جواب ندهید: به جای اینکه بگویید اگر کارگران همین امروز عملا سقوط حکومت را بخواهند (که همه می دانیم این را می خواهند و فقط فعلا جسارت بیان آن را ندارند) آن را تایید می کنید یا نه، مدعی می شوید چون عکس آورده اند اصلا آن را نمی خواهند. یعنی یک موضع ادعایی را به کارگران نسبت می دهید. بعد تازه با این حرف شما روبرو می شویم که به آنها توصیه می کنید به جای این عکس پرچم مستقل خودشان را بیاورند! یعنی یک پرچم ثالث. واقعا جالب است. شما مطالباتی برای کارگران تعریف می کنید که در واقع نیازمند سرنگونی حکومت است اما برای آنکه سرنگونی طلب شمرده نشوی می گویی جنبش باید برخلاف دی 96 ضد امپریالیستی باشد تا اسمش بشود انقلاب و نه سرنگونی. جنبش هم چنین شاخصه ای ندارد اما شما می خواهید به زور با طرح بهانه عکس بگویید اگر هم ضد امپریالیستی نیست لااقل غیر امپریالیستی است چون سرنگونی طلبانه نیست. یعنی به آوردن عکس رهبر در تجمعات یک جنبه معنایی می دهید و نه صرفا ابزاری (از خود کارگران بپرسید که آن را ابزار می دانند یا با آن عکس به جنبش خود معنا می دهند!!). اما تازه در آخر هم به کارگران توصیه می کنید که عکس را کنار بگذارند و پرچم مستقل خود را بیاورند! سامان عزیز این حرفهای گنگ و نامفهوم فقط حاصل بلاتکلیفی میان دو جریان است و امروز یا فردا که خصلت سیاسی جنبش کارگران پر رنگ تر معلوم شود درستی این ادعا بیشتر اثبات می شود. در جریان یک بحث دیگر گفته بودم که میانگین گرفتن بین نظرگاه خطرناک گرایلو و جنبش انقلابی جاری کارگران و زحمتکشان ایران غیر ممکن است. این را به شما هم می گویم. با معذرت از اینکه زیاد وقتتان را گرفتم.
لایکلایک
به بهمن ت
۱-گفته اید که: «که همه می دانیم این را می خواهند {منظور کارگران است} و فقط فعلا جسارت بیان آن را ندارند»؛ این گزاره کاذب است چونکه بخش قابل توجهی از طبقه کارگر در شرایط فعلی خود را در قالب گفتمان های رسمی حاکمیت تعریف کرده و خواهان حفظ وضع موجود اند و جمعیتی شاید چند میلونی همراه خانواده هایشان باشند. در توازن قوا بین کارگران به قول شما خواهان براندازی رژیم و آنانی که خواهان حفظ رژیم اند، توازن قوا چگونه است؟ آیا شما مطمئنید که هژمونی با کارگران سرنگونی طلب است؟ برای شما سرنگونی جمهوری اسلامی امر مطلقی است که در وجود تمام افراد جامعه به طور بالقوه حاضر است و تنها ترس از حاکمیت و نیروی سرکوب آن، اجازه ی انکشافش را نمی دهد.
۲-شما گمان (doxa) می کنید که توازن قوای فعلی امکان ادامه مبارزات کارگران تا سرنگونی رژیم را در خود دارد غافل از اینکه فرض شما نیازمند اثبات است. این مسلم است که کارگران اگر مبارزات خود را با امور کلیِ غیر سرنگونی طلبانه وساطت ندهند -مثل شعار ضد امپریالیستی دادن- قطعا به دام افق و شکل امپریالیستی-سرنگونی طلبانه خواهند افتاد.
۳-اینکه تحقق مطالبات کارگران در گرو سرنگونی حاکمیت بورژوایی فعلی است، در خود نفی هرگونه مبارزه صنفی و اقتصادی (مبارزه بر سر مزد برای مثال) را بهمراه دارد.
۳- گفاته اید طلاق لفظ صورت یا شکل (فرم) در مورد شورش های دیماه از نظر منطقی معنا ندارد. لطفا روشن کنید که از نظر کدام منطق معنا ندارد.
لایکلایک
پاسخ به بهمن ت (و ذکر چند نکته همراه با این پاسخ)
1- پرسیدهاید «نمایش رهایی بخش و عدالت طلبانه کارگران بالاخره قرار است در چارچوب رژیم به نتیجه برسد یا خارج آن؟» گفتهاید «آدم بالاخره نمی فهمد به لحاظ سیاسی حرفشان چیست؟ از رژیم بگذریم یا نگذریم؟» در متن، پاسخ سوال شما بهصورت صریح داده شده و باید دقیقتر میخواندید. تمام تفاوت بر سر انقلابیگری و سرنگونیطلبی است؛ آن چیزی که من با آن مخالفم سرنگونیطلبی است. سرنگونیطلبی همان چیزی است که باعث میشود تا عدهی زیادی (از جمله شما) مرتبا دولت در ایران را «رژیم» بنامند؛ آنان همه دولتهای دیگر در دنیا را دولت مینامند و وقتی نوبت به اینجا میرسد از لفظ «رژیم» استفاده میکنند تا بلافاصله بهطور ضمنی بگویند که به هر طریق ممکن باید نابود شود. در متن حاضر نوشتهام: «حلقهی واسطی که همه چیز و همهی حاضرین را در شورشهای دیماه 96 را به هم وصل میکرد و آنها را ذیلِ چشماندازِ سرمایهدارانه-امپریالیستی قرار میداد، سرنگونیطلبی بود. سرنگونیطلبی به معنای پیوند زدن هر خواستهای به سرنگونی جمهوری اسلامی و اتحاد با هر نیرو، جنبش یا دولتی خارجی برای نیل به سرنگونی است. سرنگونیطلب با هر گرایش و نیرویی از آمدنیوز و رضا پهلوی گرفته تا محمد بن سلمان و ترامپ و جان بولتن متحد میشود و از هر برنامهی امپریالیستی از تحریم و ترور در ایران گرفته تا جنگ و تهدید دائمی به جنگ حمایت میکند تا از این طریق، پُلی به سمت براندازی جمهوری اسلامی ایجاد کند. سرنگونیطلبی نه تنها هیچ نقطهی اشتراکی با انقلابیگری ندارد بلکه کمپِ خود را در نقطهی مقابل اردوگاه آزادیخواهی و عدالتطلبیِ انقلابی برپا کرده است. مبارزات جاری طبقهی کارگر، اسیرِ این سرنگونیطلبی نیستند و آشکارا با آن تفاوت دارند». پیش از این نیز در متن «سه مبنا و مرکز ثقل شورشهای موجود در ایران» نوشته بودم: «سرنگونیطلبی با انقلاب [به بیان دقیقتر انقلابیگری] تفاوت اساسی و تضادی عمیق دارد: سرنگونیطلبی رفتن پشت هر جنبش موجودی، قطعنظر از شکل آن جنبش و اَبَرمعنای آن، برای نیل به سرنگونی جمهوری اسلامی است. سرنگونیطلب دل به هر کس و هر جریانی که جمهوری اسلامی را تضعیف کند میببندد، مهم نیست وی جندالله باشد یا داعش یا پژاک، یا رضا پهلوی یا آمدنیوز و ریاستارت، یا جان بولتون و دونالد ترامپ. در سرنگونیطلبی، مهم نائل شدن به سقوط جمهوری اسلامی به هر ترتیب ممکن و با هر شیوهای است». این توضیح سرنگونیطلبی است و نویسنده با آن مخالف است. در مقابل آن، واضح است که یکی از مراحل مهم انقلابیگری، در هم شکستن دولت سرمایهداری است. این درهم شکستن، دیگر سرنگونیطلبی با آن خصائص تباهکنندهی آن نیست؛ بلکه درهم شکستنِ دولت سرمایهداری در چارچوب برنامهای عدالتطلبانه و رهاییبخش است. حتی از این هم فراتر رفتهام و در متن حاضر، چشمانداز جنبش طبقهی کارگر و جامعهای که باید بنیان نهد را توضیح دادهام. نوشتهام: «چشمانداز جنبش طبقهی کارگر که در این نوشته از آن سخن گفتهایم، چیزی جز مدیریت کارخانهها (مدیریت صفر تا صدِ تمام امور تولید) توسط شوراهای کارگریِ کارخانه و حکمرانی در کل جامعه توسط شوراهایِ طبقهی کارگر و متحدان آن در شهر و روستاها نیست.» پس، دو بُعد کلان، دموکراسی عدالتطلبانهی کارگری بهطور واضح در این نوشته توضیح داده شده است. یک بار دیگر تأکید میکنم که در هم شکستن دولت سرمایهداری، مرحلهای مهم در انقلابیگری است و این انقلابیگری با سرنگونیطلبی و تباهیهای اساسی آن تفاوت بسیاری دارد که آنها را توضیح دادم. (برای دریافت دقیقتر دو بُعدِ چشمانداز جنبش طبقهی کارگر میتوانید به متن حاضر رجوع کنید.)
2- خوشبختانه انصاف به خرج دادید و پذیرفتید که کارگران در مبارزات خود، تصاویر و پلاکاردهای مبنی بر حمایت از برخی از نهادهای دولتی به همراه میآورند. همین که آنها این کار را میکنند (صرفنظر از دلیل آن) نشان میدهد که مبارزات طبقهی کارگر تاکنون، خصایص اصلی شورشهای دیماه را نپذیرفته است و با آن تفاوتهای اساسی دارد. سرنگونیطلبی در شورش دی ماه، حلقهی واسطی بود که همه چیز و همه کس را به هم وصل میکرد و در نقطهی تعادلِ صفاتِ امپریالیستی و سرمایهدارانه بودن قرار میداد. دقت کنید که در متن به صراحت در مورد این تصاویر و پلاکاردها حرف زدهام و گفتهام که کارگران نباید چنین کاری کنند و در عوض باید پرچم مستقل کارگری و ضدامپریالیستی خود را بالا ببرند. حتی گفتم که پلاکاردِ حمایت از برخی نهادهای دولتی، مانع از برخورد امنیتی دولت با آنها نمیشود. تأکید در اینجا بر این است مبارزات تاکنونی طبقهی کارگر، تفاوتهای اساسی با مبارزات شورشهای دیماه دارد. با این وجود، مبارزات طبقهی کارگر در صورتی که خصلت ضدامپریالیستی به خود نگیرد، نمیتواند راه انقلابیگری را طی کند و حتی این احتمال وجود دارد که شکل شورشهای دیماه به آن سیطره یابد و تمام ظرفیتهای آن را در راستای سرنگونیطلبی بهکار گیرد. این پیچیدگیِ خودِ وضعیت است و تمام تلاش این نوشته این بوده که در این وضعیت پیچیده، نقشهی راهی ارائه دهد که مبارزات کارگران بتواند در مسیر انقلابیگری به جلو برود.
3- نوشتهاید: «اینکه [نویسنده] می گوید جنبش دی 96 «شکل» امپریالیستی داشت معنی ندارد. هیچ جنبشی درمعنای منطقی این کلمه شکل ندارد. «خصلت» (کاراکتر) دارد. شکل مال دولت است». این حرف شما درست نیست. محتوا، بدون شکل نمیتواند بروز یابد؛ خواه این محتوا دولت باشد یا یک جنبش. هر چیزی برای عینیت یافتن باید شکلی بپذیرد. شما میتوانید مثلاً این را بگویید که «شکلی که شورش دیماه به خود گرفت موقتی بود و به زودی یک شکل عدالتطلبانه و غیرامپریالیستی به خود میگیرد»؛ یا «میتوانید بگویید دو شکل متفاوت در شورشهای دیماه در نزاع با هم بودند». اما نمیتوانید بگویید این شورشها، شکل نداشت. پیشتر در نوشتهی «سه مبنا و مرکز ثقل شورشهای موجود در ایران» نشان دادهام که چرا شورشهای دیماه شکل سرمایهدارانه-امپریالیستی به خود گرفت. بنا به مبانی که این شورشها داشتند و بنا به حلقهی واسط سرنگونیطلبی این شورشها نمیتوانستند شکلی به جز این به خود بگیرند و اصلاً نمیتوانستند دوشکلی هم باشند. یعنی آن دو ایرادی که عنوان کردم شما میتوانستید بگیرید را قبلاً پاسخ دادهام. همچنین در نوشتهی « خصوصیات شورشهای موجود در ایران و وظایف طبقهی کارگر» از دو حیث استدلال کردهام که شکل شورشهای دیماه سرمایهدارانه-امپریالیستی بود: اول از حیث سیاست اجتماعی آن شورشها و دوم از حیث گرایش بینالمللیشان. (خواننده پیگیر میتواند به این متون مراجعه کند.)
4- هدف نوشتهی حاضر پاسخ به این سوال بوده که در ابتدای نوشته مطرح شده است: «در این وضعیت وخیم و پیچیده، مبارزهی طبقهی کارگر باید چه مسیری را انتخاب کند تا از دل این مبارزه، راهی به رهاییِ اجتماعی و ایجادِ یک جامعهی عادلانه، یافت شود؟» هدف در واقع پاسخ به این سوال بوده که طبقهی کارگر چگونه میتواند با دیدی استراتژیک، مبارزات جاریِ خود را به تحقق چشمانداز عدالتطلبانه و رهاییبخشاش (که توصیفاش کردهام)، نایل سازد؟ برای پاسخ به این سوال، در سه حوزه نظراتم را مطرح کردهام: اول در حوزهی گرایش بینالمللی؛ دوم در حوزهی سیاست اجتماعی و مطالباتِ جنبش طبقهی کارگر؛ و سوم در حوزهی سازماندهی. این سه حوزه، سه بخش مجزا نیستند؛ بلکه عناصری از یک کلِ واحد هستند که بهطور متقابل با هم ارتباط دارند. لذا در صورتی که در هر کدام از این حوزهها، مبارزات طبقهی کارگر، ضعف اساسی داشته باشد، کل مبارزات طبقهی کارگر به شدت تهدید میشود. از این سه حوزه، چیزی که بیشتر از همه طبقهی کارگر را تهدید میکند، نفی امپریالیسم توسط شکلِ شورشهای دیماه است. در کنار این، در صورتی که طبقهی کارگر نتواند نسخهی عامِ مطالبات مشخص خود را پیش بگذارد و بر سر آن مبارزه کند، یعنی در صورتی که نتواند عامسازیِ خواستههای مشخص خود را انجام دهد، این احتمال وجود دارد که شورشهای دیماه با اسطورهی دروغینِ «سرمایهداریِ لیبرالِ پیشرفتهی بدون فساد و رشوه و اختلاس» خود، یعنی با سیاست اجتماعیاش، بخشی از طبقهی کارگر را به پیادهنظام سرنگونیطلبی تباهکنندهی خود تبدیل کند. امیدوارم دیگر نیاز نباشد کامنتی تا این حد طولانی، زیر نوشتهی حاضر بگذارم.
موفق باشید
لایکلایک
به مسعود
پروپاگاندای ضد گرایلویی نیست آقای عزیز. مخاطب حرف من سامان و احتمالا شمایید، نه گرایلو. مضمون حرفم خیلی روشن است. معنی و نتیجه بحث سامان و نقشه ای که برای کارگران کشیده عبور از رژیم است (که خوب است) اما خودش می گوید نباید از رژیم گذشت. من سر در نمی آورم. چند نفر دیگه هم در کامنتها عملا همین حرف من را زدند. در ضمن اگر می خواهی مرا به آن حلقه صادقی و بقیه اسامی مشابهش منتسب کنی معلوم است که کامنتهای بحثهای قبلی را که به آن ارجاع می دهی اصلا نخواندی. از همان دی 96 تا الان علیه این آدمهایی که با اسامی بازی کردند و حرفهای بی سر و ته نوشتند حرف زده ام. ترم کار حوزه ای و امتناع از خیابان و … که همه حسابی به آن خندیدند چیزهایی است که آن حلقه از خودش درآورده بود تا یک ژست نه با این و نه با آن بگیرد: نه می خواهد با خیابانی ها برود و نه می خواهد روی خط ناجور گرایلو بیافتد. پس چیزی می سازد به اسم کار حوزه ای که مثلا در حوزه ها مشغول مبارزه باشیم. مثلا موضع مستقل!!!! امتناع از خیابان هم مثل آن. یعنی نرویم توی خیابان، اما مثل گرایلو «علیه خیابان» هم نباشیم! این حرفها از سر بلاتکلیفی است. اتفاقا اساس این حرف هم مثل خیلی از حرفهای آقای سامان رفتن در یک موضع بینابینی است که فقط نشان از این دارد که شخص هنوز تکلیفش با خودش معلوم نیست. البته از حق نگذریم سامان فرد با پرنسیپتری است. حرفش هرقدر هم نامعلوم است لااقل با یک اسم روی آن پافشاری می کند. اما نهایتا همه این مواضع در اساس یکسان اند: بین خطوط حرکت می کنند و آدم بالاخره نمی فهمد به لحاظ سیاسی حرفشان چیست؟ از رژیم بگذریم یا نگذریم؟ سامان برای اینکه با الزام جواب به این سوال مواجه نشود در کامنت می گوید کارگران عکس رهبر را با خود به تظاهرات می آورند. این یعنی می خواهد بگوید خود کارگران فعلا خواهان تغییر رژیم نیستند. با این تدبیر جواب دادن به سوال را از سر باز می کند. قبلا گفتم این یک ترفند کارگران برای حفظ امنیتشان است و نه نشانه اعتقاد به رژیم و سامان از موضوع در معنای دقیق کلمه سو استفاده می کند. اما بر فرض محال که کارگران الان خواهان تغییر رژیم نباشند. اگر فردا به دلیل اینکه رژیم جواب خواسته های بزرگی را که سامان برای کارگران توصیه کرده را نداد، آن وقت کارگران خواهان تغییر رژیم شدند چه؟ آیا سامان و امثالهم از این عبور دفاع می کند یا نه؟ تکرار می کنم هر کارگر یا حتی هر ایرانی ای می داند که حتی یک مورد کوچک از لیست مطالبات کلانی که در این مقاله طرح شده (و من از همه آنها دفاع می کنم) در چارچوب رژیم برآورده نمی شود. سامان هم حتما می داند. اگر این مطالبات را به کارگران پیشنهاد می کنی خودبخود عبور از رژیم را هم باید به آنها توصیه کنی. سامان به وضوح از جواب به این سوال طفره می رود. درست مثل بقیه میانه نشینهایی از قبیل همان صادقی صد اسمی. جنبش 96 می گوید از رژیم باید گذشت. کارگرها هم ته دلشان همین را می گویند (اگر الان جرات ندارند علنا بگویند) و دیر یا زود علنا هم خواهند گفت. موضع گرایلو و چپ محور مقاومتی هم کاملا مشخص است. این دو تکلیفشان با خودشان مشخص است. تکلیف این وسطیها است که معلوم نیست. یکی می گوید کار حوزه ای کنیم و امتناع از خیابان که معنی اش فقط این است که ضد رژیم باشیم اما کار ضد رژیمی نکنیم، یکی هم می گوید این جنبش با 96 فرق می کند و به استناد عکس رهبر خواهان عبور از رژیم نیست، می گوید کارگران همه چیز را بخواهند اما برای رسیدن به این همه چیز از رژیمی که کمترین چیز را حاضر نیست به آنها بدهد عبور نکنند. یعنی چی واقعا؟ این حرفها در زمین واقعی سیاست ایران اصلا معنی ندارند. بحث من دعوای حیدری و نعمتی و پروپاگاندای ضد گرایلویی نیست. من بیشتر از خود گرایلو و ایده های مشعشع و عجیب و غریبش از این آدمهای بلاتکلیف بینابینی کفری می شوم.
ضمنا من در مباحثه کامنتی قبلی با سامان زیر مقاله سه مبنا گفتم که کامنت جای بحث تئوریک و تحلیل و غیره نیست. اما چون دیدم اینجا هم دوباره دارد از این ترم غلط استفاده می کند خواستم یک نکته بگویم. اینکه می گوید جنبش دی 96 «شکل» امپریالیستی داشت معنی ندارد. هیچ جنبشی درمعنای منطقی این کلمه شکل ندارد. «خصلت» (کاراکتر) دارد. شکل مال دولت است. این ترم غلط شکل جنبش که شما استفاده می کنید فقط یک کار توجیهی و بدون پایه تئوریک برای مرزبندی در برابر دی 96 است. مثل ترم همینقدر حلاجی نشده «بورژوازی محور مقاومتی» که بدون توضیح کافی آن فقط ساخته اید تا با آن خود را از موضع گرایلو متفاوت نشان دهید. انگار فقط به مقاومتیها فحش می دهید تا نشان دهید با آنها فرق دارید.
لایکلایک
کامنت نویسهایی که اینجا از شورش دی ماه با تبصره هایی دفاع می کنند . بسته به دوری یا نزدیکی با جنبش سرنگونی، ادبیات و استدلالهای متفاوتی دارند . خطاب من به آن دسته از سنگپرانی های است که نویسندگانش خود را از جنبش سرنگونی طلبی و چپ پرو غرب مجزا می دانند .
کامنت نویسان پیش از این که متن تحولات و مبارزات جاری طبقه کارگر برایشان موضعیت داشته باشد . زیست در محفل و اعاده حیثیت محفلی برایشان در اولیت است . حمله به گرایلو در کامنتها اهمیت ویژه یافته است . این حمله ها و پروپاگاندای ضد گرایلویی عمدتا استدلالی به همراه ندارند . اینها شبه سیاست ورزی های محفلی است . تاکتیکهای این مبارزه کامنتی متفاوت است . زمانی که با طرفداران گرایلو دست به گریبانند از موضع ضد امپریالیستی دفاع می کنند تا نشان بدهند قافیه را نباخته اند در چنین جدالهایی از انقلابی نامیدن جنبش دی ماه و سیاست بولشیویکی کمتر سخن می گویند چرا که امتناع از خیابان، کار حوزه ای و … ترمهای مناسب تری هستند . اگر به بحثهای کامنتی قبل مراجعه کرده باشید متوجه می شوید که به خاطر همین تاکتیک، دوستان انقلابی ما به کرات از جانب چپ سرنگونی طلب به محور مقاومتی بودن متهم می شوند . اما جدل پای این مطلب منطق و تاکتیک متفاوتی دارد . این مطلب و سیر مطالب نویسنده به روشنی نشان میدهد که با موضع چپ محور مقاومتی روبرو نیستیم . اصرار این جماعت برای قرار دادن سامان حق وردی در صف چپ محور مقاومتی تلاشی است برای باز کردن روزنه ای که از آن بتوانند جنگ نعمتی – جعفری خود را به پیش برند .
لایکلایک
من فکر می کنم نتیجه نهایی این نوع مواضع که یک شبه خلق می شوند و سعی می کنند جایی وسط اعتراضات مردمی و موضع گرایلو را بگیرند، در نهایت همین است که می بینید. محمود و شاهد حق دارند که گفتند حرف سامان نسبت به بحثهایش درباره دی 96 تغییر کرده و با مطالب قبلی تناقض دارد. البته یادم نمی آید که کسی به اسم سامان در همون وقت دی 96 چیزی نوشته باشد. در آن وقت خیلی ها مثل او ساکت بودند تا ببینند نتیجه چه می شود و بعد نظر بدهند. مقاله به اسم سامان چند ماه پس از ماجراها منتشر شد. با افول چند ماهه جنبش امثال سامان به این نتیجه رسیدند که جنبش شکل امپریالیستی داشته. من که نمی دانم این معنی اش چیست. اما بهانه ای بود برای اینکه از جنبشی که فکر می کردند افول کرده برائت بجویند. امروز ادامه همون جنبش به شکل اعتراضات سازمان یافته کارگری و در شکلی به مراتب بالغتر از دی 96 بلند شده و اینها برای عقب نماندن از اعتراضات تحلیل می کنند که این یک جنبش متمایز از جنبش توده ای دی 96 بوده. به راحتی حرف های قبلی را تغییر می دهند. این تحلیل که در اعتصاب کارگران هفت تپه و هپکو و غیره شاهد بروز چیزی متفاوت از جنبش دی 96 هستیم فقط توجیهی است برای اینکه از قافله مبارزات رو به عروج کارگران ایران عقب نمانند. در غیر این صورت لازم به بحث نیست و هر ناظر عاقلی می تواند ببیند که این اعتراضهای کارگری در ادامه جنبش دی 96 قدرت گرفتند. وگرنه هفت تپه و بعضی دیگر از مبارزات کارگری که سالها قبل از آن جنبش راه افتاده بودند. واقعیت ساده این است که کسانی که مواضع بینابینی داشتند امروز با مشاهده قدرتگیری اعتراضات انقلابی طبقه کارگر مجبورند توجیهی برای پیوستن به این مبارزات پیدا کنند. به قول محمود بحث قبلی سامان ورژن لایت چپ مقاومتی گرایلو بود و الان آن را تغییر داده. من قبلا گفته بودم که نتیجه منطقی آن بحث رفتن روی خط گرایلو است. اما الان اعتراف می کنم که مثل محمود خوشحالم که سامان به جای رفتن روی آن خط به طرف مبارزات توده های مردم ایران چرخیده است.
یک نتیجه کلی هم می خواهم بگیرم. نه فقط سامان بلکه همه آنهایی که توی این مدت سعی کردند با اسامی مختلف و رنگارنگ موضعی بین خط مقاومتی گرایلو و مبارزات مردم بگیرند دیر یا زود در همین موقعیت سامان خواهند بود. یا کاملا مقاومتی می شوند یا در برابر قدرت اعتراضات مردم سر تعظیم و تسلیم فرود می آورند. به سامان نگاه کنید تا ببینید که عمر مواضع بینابینی دو یا سه ماه بیشتر نیست.
لایکلایک
به بهمن ت؛
1- شما یک بار پیش از این با بنده بحث کامنتی زیر متن «سه مبنا و مرکز ثقل شورشهای موجود در ایران» داشتهاید. متأسفانه این بار هم با رویکرد پیشین در کامنتتان ظاهر شدهاید و هیچ حرف مستدلی نزدهاید؛ اگر با این یقین معتقدید که موضع نویسنده نسبت به سه متن پیشیناش تغییر کرده؛ بسمالله، یک جمله در تأیید حرفهایتان در سه متن پیشین بیاورید که با متن حاضر در تناقض است. سری پیش هم گفته بودید: «یک بار گفتم از یک طرف جریان [دیماه 96 و مرداد 97] را می زنید و نظرتان این است که نباید رفت داخلش و از یک طرف راه حل می دهید که کارگرها باید آن را پیش ببرند.» که بنده در پاسخ شما گفته بودم: «من هیچجا نگفتم شورشهای جاری رو کارگران باید به پیش ببرند (اگه میتونید یک جمله در تأیید حرفتون بیارید)». آن بحث با شما در گرماگرمِ شورشهای مرداد ماه که ادامهی شورشهای دی ماه بودند و در برخی نقاط نظیر گوهردشت کرج، شکل گرفته بودند، صورت گرفت. حالا بعد از چند ماه دوباره باید همان حرف را تکرارم کنم که برای اثبات ادعایتان مبنی بر تغییر موضع نویسنده، از نوشتههای پیشیناش استناد بیاورید و روی هوا حرف نزنید. این به نظر کار سادهای میآید، پس انجامش بدهید و «تناقض» را مستند بگویید؟! اگر نمیتوانید این کار را کنید (کما اینکه کسانی دیگری هم ادعا کردهاند و نتوانستهاند) پس در خوشبینانهترین حالت دارید فقط پارازیت میاندازید.
2- عنوان کردهاید: «این تحلیل که در اعتصاب کارگران هفت تپه و هپکو و غیره شاهد بروز چیزی متفاوت از جنبش دی 96 هستیم فقط توجیهی است برای اینکه از قافله مبارزات رو به عروج کارگران ایران عقب نمانند. در غیر این صورت لازم به بحث نیست و هر ناظر عاقلی می تواند ببیند که این اعتراضهای کارگری در ادامه جنبش دی 96 قدرت گرفتند.» مطمئنید که خود شما تونستهاید «یک ناظر عاقل» باشید؟! عزیزم شما اگر اعتراضات کارگری را تا این لحظه (آذر 97) دقیق رصد کرده باشید یا از نزدیک لمس کرده باشید (فقط از طریق مشاهده دقیق) پی خواهید برد که خصایص اصلی آن با شورشهای دیماه 96 و مرداد 97 متفاوت است. سرنگونیطلبی فائقهی «مرگ بر دیکتاتور» و «ولیعهد کجایی، به داد ما بیاییِ» دیماه در مرداد ماه در گوهردشت کرج (یعنی دقیقاً در همان روزهای بحث اولیه با شما)، جای خود را به نحو احمقانه و خائنانهای «به توپ تانک فشفه؛ آخوند باید کشته شه» داد. شما حتی احتمالاً یک بیانیه از بیانیههای کارگران هفت تپه را نخوانیدهاند یا پلاکاردهاشان را ندیدهاید یا به سخنرانیهای کارگران گوش ندادهاید! یا دیدهاید و شنیدهاید اما آنقدر شیفتهی سرنگونیطلبی بودهاید که تصاویر رهبر جمهوری اسلامی در برخی اعتراضات کارگری را حمل بر سرنگونیطلبیِ سبکِ دیماهی کارگران دانستهاید! (پیشتر در کامنتها چندین نمونه آوردهام که اعترضات کارگری بعد از دیماه به هیچ وجه شکل اعتراضات دیماه را به خود نگرفت.) این شما هستید که حتی نتوانستهاید در مقام «یک ناظر عاقل» ایفای نقش کنید؛ در حل و هضمتان در شورشهای امپریالیستی دیماه تحت رهبریِ متکثرِ آمدنیوز و رضا پهلوی و دولت آمریکا (تأکید میکنم تحت رهبریِ اینها)، هیچ بازنگری انتقادی نداشتهاید و حالا تصور کردهاید که عیارسنجِ عالم و آدم هستید و مبارزات کارگران دقیقاً ادامهی شورشهای دیماه است. نویسنده برعکس شما بزرگترین خطر را برای مبارزات جاری طبقهی کارگر این میبیند که شکل شورشهای دیماه به این مبارزات تسری یابد و بر آنها حاکم شود.
3- شما که نه تنها در تحلیل، بلکه در مشاهده دقیق و بدون قصد و غرض هم ناکام بودهاید، همچون رویهای که به جهل مرکب شباهت دارد، در مقام قاضی و داور هم نشستهاید و آیندهبینی میکنید. توصیه این است که به جای این کارها حواستان باشد که در دیگ آشپزی محمد بن سلمان و شرکا نسوزید! با رویهای که شما پیش گرفتهاید بحث با شما هیچ حاصلی نخواهد داشت.
لایکلایک
به سامان
آقای سامان، حرف من خیلی روشن است. آدم تکلیفش با شما مشخص نمی شود. در جمله آخر این مقاله نوشتی: „آنان (کارگران) نیز بهجای این نمایشِ کریه، به دنبال نمایشی خواهند رفت که خود مؤلف و سازندهاش باشند. در این نمایشِ رهاییبخش، عدالتطلبانه و حقیقتاً ضداستعماری، ما طبقهی کارگر، همگی دست در دست کنار هم ایستادهایم“. بسیار خوب. نمایش رهایی بخش و عدالت طلبانه کارگران بالاخره قرار است در چارچوب رژیم به نتیجه برسد یا خارج آن؟ نوشتی همه کارگران سازمان مستقل خودشان را تشکیل بدهند و رای بگیرند و باهم ارتباط برقرار کنند و … باشه. این کارها را بکنند برای چه؟ فشار به رژیم برای اینکه همه بنگاههای خصوصی بعد از جنگ را دولتی کند؟! یا بقیه آن خواسته های بزرگی را که تو مطرح کرده ای (نظارت کارگران بر فرایند کار در همه کارخانه هاو … ) برآورده کند؟ سازمان های مستقل کارگری را به رسمیت بشناسد؟ همین سندیکای شرکت واحد و هفت تپه موجود را دارد تعطیل می کند چه برسه به اینکه به بقیه کارخانه ها اجازه بدهد تشکل مستقل داشته باشند. فکر می کنی این کارها را می کند؟ اگر نکرد (که می دانیم یکی شان را هم نمی کند) چه؟ واقعیتش این است که تمام این خواسته های تو منوط به سقوط رژیم است. این را خود کارگران هم می دانند و تو هم می دانی. اگر این مطالبات را طرح می کنی یعنی باید حکومت سقوط کند. اما تا به اینجا می رسی به من می گویی: “ آنقدر شیفتهی سرنگونیطلبی بودهاید که تصاویر رهبر جمهوری اسلامی در برخی اعتراضات کارگری را حمل بر سرنگونیطلبیِ سبکِ دیماهی کارگران دانستهاید! (پیشتر در کامنتها چندین نمونه آوردهام که اعترضات کارگری بعد از دیماه به هیچ وجه شکل اعتراضات دیماه را به خود نگرفت) … نویسنده (یعنی سامان) برعکس شما بزرگترین خطر را برای مبارزات جاری طبقهی کارگر این میبیند که شکل شورشهای دیماه به این مبارزات تسری یابد و بر آنها حاکم شود“.
اولا اگر کارگرهای یک کارخانه اسم و رسم دار مملکت عکس رهبر را در تجمع می آورند به خاطر اعتقادشان به حکومت نیست، برای حفظ امنیت تجمعشان است. این دیگر واضحتر از آن است که سرش بحث کنیم. دوما بعضی از کسانی که کامنت گذاشتند اشاره کردند که اتفاقا شعارهای شبیه دی 96 در تجمعات کارگرها شنیده شد (نه غزه نه لبنان سر داده شد. برخلاف تصور شما من خیلی دقیق و به روز پیگیر اخبار و بیانیه های کارگرها هستم). سوما نوشتی بزرگ ترین خطر را در تبدیل شدن اعتراضات به شکل دی 96 می بینی. خوب اگر حکومت این خواسته های مد نظر تو را برای کارگرها برآورده نکند (که معلوم است نمی کند)، هیچ بعید نیست ادامه اعتراض های خیابانی هر روزه کارگرهای فولاد و هفت تپه بدتر از دی 96 هم بشود. آن وقت چی کار کنیم؟ شما مطالباتی را به عنوان مطالبات کارگران طرح می کنی که فقط در صورت عبور از رژیم ممکن است، اما به آنها توصیه می کنی از رژیم عبور نکنند! این یعنی چه واقعا؟ درضمن در آخرین جمله متن قبلی (سه مبنا و مرکز ثقل…) نوشتی: “ برنامهی دولت سرمایهداری در ایران در مقطع فعلی صرفاً این است که روز به روز طبقهی کارگر و فرودستان را فقیرتر کند و برنامهی اپوزیسیون پروآمریکایی نیز سوق دادن کشور به سمت جهنمدرهی «یک جامعهی سرمایهداریِ متحد آمریکا» است؛ هیچکدام اینها در موقعیتی نیستند که برنامهای رهاییبخش و عدالتطلبانه داشته باشند. تنها طبقه کارگر است که می تواند این برنامه را پیش بنهد“. اولا جمله „در موقعیتی نیستند …“ چه معنی می دهد؟ یعنی در موقعیتهای دیگر ممکن است برنامه رهایی بخش باشند؟! اما مهم تر از آن اینکه برنامه ای که به قول شما طبقه کارگر می تواند پیش بنهد، آخرش در چارچوب رژیم به نتیجه می رسد یا بیرونش؟ الان کارگرها این برنامه را به اعتراف خودت پیش گذاشتند. اگر می گویی داخل رژیم، لطفا این را رسما بنویس. بنویس تحقق این مطالبات در چارچوب جمهوری اسلامی. یعنی یک موضع اصلاح حکومت. اگر هم می گویی بیرون رژیم، یعنی سرنگونی را تایید کردی.
بگذار صاف و ساده بگویم: این به اصطلاح „استراتژی“ که شما برای کارگرها تعریف کردی معنی اش دعوت آنها به سرنگونی حکومت است نه هیچ چیز دیگر، چون هیچکدام اجزای آن در داخل این سیستم شدنی نیست. به قول وزیر خارجه خودشون نمی شود بدون خیس شدن شنا کرد! دوباره حرف همان بحث قبلی زیر مقاله سه مبنا و مرکز ثقل را تکرار می کنم. چند وقت است که یک عده می خواهند به تاسی از گرایلو موضع ضد امپریالیستی و ضد سرنگونی داشته باشند، اما بر خلاف او حاضر نیستند تا ته نتایج منطقی این موضع که دفاع از مقاومت و محکوم کردن مبارزات انقلابی مردم است که با دی 96 شروع شد بروند. به همین خاطر بهانه می آورند که جنبش عوض شده است و این یکی بر خلاف دی 96 امپریالیستی نیست چون دیگر شعار رضا شاه روحت شاد و نه غزه نه لبنان نمی دهند. نه در 96 این شعارها خیلی جدی و فراگیر بود و نه اینطور است که الان در میان کارگرها از این شعارها مطلقا خبری نباشد. بعضی از این شعارها هنوز هم داده می شود و مطمئن باشید هر وقت که جنبش مردمی ای در جریان باشد کسانی در آن شعارهای این شکلی می دهند. همه که اعتقاد مارکسیستی ندارند. به خاطر دو تا شعار یک جنبش را نمی شود باطل دانست. خلاصه دوست عزیز امیدوارم بیشتر از این وسط دو تا موضع نایستی.
لایکلایک
به ارژنگ؛
1- اصل حرف شما این است که «دی ماه بروز وساطت نیافته شکاف کار و سرمایه بود»؛ در مورد شورش های دیماه 96 که در مرداد 97 نیز ادامه یافت و سویههای افراطیتر و تباهتر سرنگونیطلبانه به خود گرفت، اصلاً چنین چیزی صادق نیست و احتمالاً نتوان در مورد هیچ جنبش خیابانی بزرگی گفت که «بروز وساطت نیافته شکاف کار و سرمایه» است. شکاف کار و سرمایه خود بلوز و شلوار جین نمیپوشد و به خیابان نمیآید؛ بروز یک تحقق انسانی است و با وساطت مجموعهای از اعمال انسانها، بیان آنها و پروژههای (در اینجا سیاسی) صورت میگیرد. قبلاً خصوصیات این وساطت را در شورشهای دیماه مورد بحث قرار دادهام و مخاطب پیگیر میتواند به نوشتهی «سه مبنا و مرکز ثقل شورشهای موجود در ایران» مراجعه کند.
2- برخلاف نظر شما در سال 88 هم اینگونه نبود که «شکاف ایران و غرب» در خیابان به حرکت بیفتد: جنبش سبز با یک برنامهی عام و با یک سیاست اجتماعی رو به آحاد جامعه حرف میزد که این سیاست اجتماعیاش پیادهسازی یک «دموکراسی» سرمایهدارانهی لیبرالِ سکولار بود و گرایش بینالمللی این جنبش نیز اتحاد با غرب بود. این جنبش علیرغم تلاشهای فراوان نتوانست طبقهی کارگر را جذب کند. در شورشهای دیماه نیز این دو سیاست اجتماعی و گرایش بینالمللی دیده میشود و به همین دلیل است که شورش دیماه سرمایهدارانه-امپریالیستی بود. در متن «خصوصیات شورشهای موجود در ایران و وظایف طبقهی کارگر» در این مورد نوشتهام که چرا شورشهای دیماه سرمایهدارانه بود و در آینده جنبههای بیشتری از این موضوع را نشان خواهم داد.
3- کسی که این واقعیت را نمیبیند که مبارزات جاری و تاکنونی کارگران ادامهی شورشهای دیماه نیست و تفاوتهای بارز و مشخص آنها که در همین کامنتها برشمردم را نمیبیند، در اولین قدمِ تحلیل، یعنی در یک مشاهدهی دقیقِ بدونِ کشتنِ واقعیتِ زنده، مشکل دارد. اشاره این موضوع، اشاره به چیزی استعلایی نیست؛ دعوت به درست و دقیق دیدن است.
لایکلایک
به سامان:
این جمله شما:
„دعوت به درست و دقیق دیدن است.“
این حرف رو که همه میزنند.به قول لوکاچ ایدئولوگهای بورژوای هم روشِ با علوم دقیقه که بیشتر این شعار را میدهند. وفاداری به این جمله، یعنی اینکه یک گام جلوتر از آن، اداکننده جمله بگوید فاکت بدون کلیت معنا و وجود نمادین ندارد.تاسیس یک استعلا بن ایده الیسم هست. ایده الیست ها یک سوژه استعلایی را در مواجه با برابرایستا تاسیس میکنند و به نفی مفهوم پراکسیس و کلیت می رسند و ماتریالیسم ولگار و اکونومیسم پوزیتیو به تاسیس ابژه و فاکت استعلایی می پردازد و به نفی مفهوم کلیت و پراکسیس میرسند.هیچ قرارگاه امن و موضع بی طرف اخلاقی ای وجود ندارد که فاکت ها خود را به صورت معصومی بر ناظرِ جاگرفته در آن موضع امن، منفتح کنند. پس از این فیگور جان زیبای فاکت گرا و فاکت استعلایی معصوم و „دیدن درست“ باید عقب نشینی کرد.
2- شما تمام سیالیت و درهمپیچیدگی واقعیت را به دوگانهی فرم و محتوا تقلیل داده و سپس همین دو را هم ساده سازی میکنید. دیالکتیک فرم و محتوا محصول یک تضاد باید باشد. وگرنه بدون تضاد اصلا شقاقی وجود ندارد که بتوان از فرم و محتوا حرف زد. در ادامه فرایند دیالکتیک فرم و حتوا هم که فرم مطلق همان محتوای مطلق است و هیچ شقاقی بینشان نخواهد بود. باید دید که چه تضادی دارد کار میکند که فرایند بروز ان فعلا در این سطح از تکوین خود قرار دارد.
دی ماه بیشتر بروز وساطت نیافته و بی پیرایه ی شکاف کار و سرمایه بود که تعین سیاسی نداشت و لذا به شدت مستعد رزونانس و تشدید از سوی شکافِ به لحاظِ سیاسی متعین شده ج.ا.ا و غرب بود و همین امر یک کمونیست را به دوری از خیابان سوق میداد. لیکن کار به همین انفعال فعال در ان مقطع ختم نمیشود و وساطت دادن سیاسی به یک بروز بی واسطه پراتیکی است که باید کرد. تلاش شما را هم رفقا بهمن و محمود در این راستا تحلیل میکنند. لیکن من از انها بدبین تر هستم و موضع شما را یک سانتریسم و آونگیسم میدانم که توضیح میدهم.
به دلیل اینکه خیابان تحت تسخیر ایده سرنگونی و انهدام بی معنای اجتماعی امپریالیستی است، باید از خیابان دوری کرد و „کار حوزه ای“ تا اطلاع ثانوی الگوی صحیح کار است. ولی ولع شما به کار سراسری و خطاب کردن مردم (معلوم نیست این مردم چیست که شما در مقالات پیشین اصرار دارید که پرولتاریا آنها را مخاطب قرار دهد) نشان میدهد که میخواهید همان کار را بکنید ولی از طریق پرولتاریا. خود کار حوزه ای یکی از وهله های وساطت یابیِ است که نمی شود بدون طی فرایند و با طفره از وهله ها، از آن پرش کرد. آونگ شما از امپریالیستی خواندن کلیت دی ماه به اتکای فرم ان به ولع شما به سراسری کردن اقدامات پرولتاریا نشان از یک سانتریسم خرده بورژوایی دارد: آونگ از محور مقاومت به سرنگونی طلبی و بالعکس. اینکه گرایش واقعیت عوض شود ابتدا به ساکن مشروط به این است که سویه هایی اساسی در خود واقعیت دگردیس شود و امکانی را مهیا کند برای تغییر سوژه؛ نه اینکه کارگزار و سوژه تغییر کند سویه های واقعیت در آن طراز از انکشافش نیز میتواند عوض شود. اگر تشخیص صحیح این است که استانه های انکشاف واقعیت تضاد و شکافی که حاصلش سرنگونی طلبی است را هنوز با قدرت پشتیبانی میکند، پس تغییر سوژه از سوژه سرنگونی طلب به سوژه پرولتری، تنها خود پرولتاریا را سرنگونی طلب میکند.
اگر دی ماه را به زبان شما یک فاکت بدانیم تنها یک دلالت داشت: امکان مبارزه طبقاتی؛ و کار حوزه ای، مفهوم و گامیست سیاسی و کلیت بخش برای وساطت دادن امر اقتصادیِ بی واسطه، آن هم در این وهله. اینکه این وهله کی به پایان میرسد را خود استانه های انکشاف واقعیت تعیین میکند. سراسرگراییِ شما در این وهله اونگ شماست از انفعال مقاومتی دی ماه شما به فعالیت سراسرگرای شما که دلالت سرنگونی طلبانه خواهد داشت. خرده بورژوا نمی داند که دلالت نهایی فعلش را بورژوازی و پرولتاریا تعیین میکند. موضع شما در خصوص دی ماه در یک زنجیره دلالی توسط بورژوازی محور مقاومتی تعیین میشود و موضع سراسرگرای شما در این مقطع توسط سرنگونی طلبی. کمونیست در این مقطع یک گام از کار حوزه ای جلوتر نمیرود. کار حوزه ای خود یک مفهومیست کلیت بخش در این مرحله و نه آنگونه که دیدگاه خرده بورژوای شما آن را به منزله کارخانه های گسسته و جنبش در این کارخانه های گسسته درک میکند. کار حوزه ای حدیست کلیت بخش که خود همین جنبش را در این سطحش متععین کرده و دلالت پرولتری میدهد. هرگونه فراروی از ان افتادن در ام سرنگونی ست و انجام فعل سرنگونی توسط پرولتاریا. سوژه سراسری هنوز هم سوژه سرنگونی طلب است و سوژه پرولتری در این مقطع تنها در سطح کار حوزه ای است که میتواند متعین شود و تعین خود را به دست آورد.
اگر حزب حکمتیست _ خط رسمی را حد به اصطلاح پرولتری جنبش سرنگونی طلبی بدانیم که میخواهد سرنگونی را با پرولتاریا انجام دهد و به همین سیاق بورژوایی است، تحلیل شما حد غایی آن نگاه سانتری است که تذبذب و امبی والانس خرده بورژوایی را بازنمایی میکند. بورژوازی حداقل کلیت را در سطح پدیدار تنسیق میدهد و پرولتاریا به تمامی واقعیت را به منزله دیالکتیک ذات و پدیدار به چنگ می اورد، لیکن خرده بورژوازی واقعیت را فِرم ها و پلان های گسسته ای میبیند که توان تدوین و تولید یک کلیت را از دست میدهد.
با تشکر
لایکلایک
عرض کردم نسبت دادن چیزی بهعنوان «بروز وساطتنیافته» به شورشهای دیماه، اساساً مُهمل است؛ این وساطتها را قبلاً شرح دادهام. طنزِ پشتِ قلنبهبافیهای سطحیتان را جناب آقای مسعود، به خوبی در پاسخ به کامنت پیشینتان، با فارسی شیوا و رسا عیان کردهاند و بنده چیزی نمیتوانم به آن اضافه کنم.
لایکلایک
به ارژنگ
۱- استدلال شما را اینطور می توان صورت بندی کرد: مقدمه اول: تضاد اصلی واقعیت در حال حاضر، تضاد جمهوری اسلامی با غرب است؛ مقدمه دوم: تضاد جمهوری اسلامی با غرب سوژه سرنگونی طلب ایجاد می کند؛ نتیجه: تضاد اصلی واقعیت، سوژه سرنگونی طلبی ایجاد می کند. حال دقت کنید با این نتیجه گیری: شما چگونه در دیماه بروز وساطت نایافته ی تضاد کار و سرمایه را رویت کرده اید؟ حرف شما در واقع تحلیل از دیماه ارائه نمی کند بلکه در آن {۱} تضاد جمهوری اسلامی با غرب و {۲} تضاد کار و سرمایه را همزمان لحاظ می کند. تضاد {۱} را تعین شورش ها فرض می کنید. طبق این استدلال در جنبش سبز نیز تعین مسلط بروز تضاد {۱} بود و تضاد {۲} نیز بروز وساطت نایافته داشت. حرف شما تحلیل نیست بلکه در مورد هر جنبشی و شورشی در سرمایه داری ایران صادق است.
۲- این دو جمله ی شما با عرض معذرت به چه معنا هستند؟ «ایده الیست ها یک سوژه استعلایی را در مواجه با برابرایستا تاسیس میکنند و به نفی مفهوم پراکسیس و کلیت می رسند» و «در ادامه فرایند دیالکتیک فرم و حتوا هم که فرم مطلق همان محتوای مطلق است و هیچ شقاقی بینشان نخواهد بود».
لایکلایک
مهمترین نکته متن اخیر شما نه نقاط ضعف ظریف در پیشنهاداتتان به کارگران نیشکر هفت تپه و دیگر کارگران مبارز ایران است بلکه تغییر یواشکی مواضع نسبت به جنبش فالحال موجود طبقه کارگر است که البته در نهایت از آن استقبال می شود اما نیاز به پالایش نظرات قبلی نیز دارد. پر واضح هست که چون سرعت تحولات امروز طبقه کارگر آنقدر نیست که شما را متحیر کند با خیالی آسوده حرف از اتحادیه سراسری کارگری می زنید اما دست بر قضا اگر تحولات به یکباره مانند دی ماه 96 چنان سرعتی بخود بگیرد از گیج سری فریاد وا حسراتا سر می دهید که طبقه کارگر به دام امپریالیسم افتاده است و با یک رقص از موضع تاکتیک در کنار جمهوری اسلامی می ایستید و اگر اجازه دهند حتی باتوم به دست به خیابان می روید. قطعا اگر بجای نگاه بریده بریده به وقایع درجریان طبقه کارگر یک نگاه کل نگر تر داشته باشیم به وضوح بستر تحولات دی ماه 96 و آنچه امروز در اهواز و یا اعتصاب معلمان و … رخ می دهد را نیز در راستای یک گام به جلو در آگاهی طبقاتی طبقه کارگر می توان دید و البته که شما هم اینبار دیده اید.
در مورد خود متن هم پیشنهاد های مختلفی مطرح شده است، موضع ضد امپریالیستی بودن به وضوح باید در جهت ایجابی هم پیش رود و اتحاد با تمام خلق ستم دیده و طبقه کارگر تمام کشورهای منطقه را پیشنهاد دهد. ضد امپریالیستی بودن تنها در شعار کارگران جهان متحد شوید و این بار کارگران خاورمیانه متحد شوید قابل پیگیری است.
خواست دستمزد سه میلیون تومانی، بهداشت و آموزش همگانی تنها بعد از انکشاف ابزار سازماندهی طبقه کارگر در حدی که این خواست را بر حکومت تحمیل کند منطقی به نظر می رسد بنابراین اتحاد میان سندیکاها و شوراهای کارگری در جهت ایجاد اتحادیه سراسری کارگران باید در اولویت باشد تا از هرگونه هیجان زود رس برای شورش های خیابانی تا حد ممکن جلوگیری شود. اگرچه فشار واقعیت تعیین کننده زمان چنین شورش هایی است و نه بیانیه های ما اما استراتژی نقشه راهی که شما ترسیم کردید یک سردرگمی و عدم شناخت نسبت به اولویت ها را در طبقه کارگر ایجاد می کند.
در نهایت از نویسنده متن می توان چنین انتظار داشت که در مورد تاکتیک های قبلی اتخاذ شده و تضادش در خصوص اعتصابات امروز طبقه کارگر کمی بیشتر قلم فرسایی کند شاید تاریخ هم قانع شد و با شما همراه شود.
لایکلایک
به شاهد؛
مسأله این نیست که بهعنوان مثال و به قول شما «بستر تحولات دی ماه» و مبارزات جاری طبقه کارگر هر دو یکی است و این بستر، مشکلات حاد معیشتی است؛ مسأله نحوهی صورتبندی مطالبهی بهبود وضعیتِ معیشتی در یک جنبش و شکلی است که طرح این مطالبه به خود میگیرد. در دیماه صورتبندی این مطالبه در چارچوبی تماماً سرنگونیطلبانه صورت گرفت و همانطور که در متنهای پیشین نوشتهام، شکل آن نیز سرمایهدارانه-امپریالیستی بود. چه کسی گفته است مطالبات برخواسته از یک بستر، تنها در یک شکل میتواند خود را صورتبندی کند؟ چنین دترمینیسمی وجود ندارد. بهعنوان مثال، طرح مطالبات طبقهی کارگر هم میتواند شکل رفرمیستی و هم شکل انقلابی و رهاییبخش به خود به گیرد و تاریخ انواع بسیاری از این دو شکل را نشان داده است.
مثال عینی میزنم که بحث روشنتر شود. کاگران گروه ملی فولاد اندکی پس از شورشهای دی ماه در اسفند 96، در خیابانهای اهواز و عمدتاً در مقابل استانداری تجمع کردند. اما اعتراضات آنها در ظرف سرنگونیطلبی شورشهای دیماه نیفتاد و پلاکاردهایی با تصویر و یا جملهای از رهبر جمهوری اسلامی در میان کارگران دیده میشد. شما نمیتوانید بگویید این ادامه شورشهای دیماهی بود که در آن دفتر امام جمعه و حوزهی علمیه آتش میزدند و مغزِ جریان، سرنگونیطلبی به هر طریق ممکن بود. کارگران هپکو در همان اسفند 96 مقابل سازمان خصوصیسازی تجمع کردند و پلاکاردی مبتنی بر حمایت از یکی از نهادهای دولت جمهوری اسلامی با خود داشتند. تجمع آنها هیچ نسبتی با شورش دیماه نداشت و اصلاً شکل شورش دی ماه رو به خود نگرفت. در اردیبهشت 97 هم تجمع کارگران هپکو شکل سرنگونیطلبی به خود نگرفت. تجمع کارگران هفت تپه در مرداد و شهریور هم با تصاویر و پلاکاردهایی مشابه و خارج از چارچوب سرنگونیطلبی و افق شورشهای دی ماه 96 و مرداد 97 برگزار شد. دهها مثال دیگر میتوانم اضافه کنم. در همان مرداد 97، آمدنیوزِ نوکرِ و مزدور آمریکا و اهالی آن، شعارهایی نظیر «آخوند باید کشته شه» را تبلیغ میکردند. شما نمیتوانید واقعیت را قلب کنید و بگویید مبارزات کارگران ادامهی دیماه بود یا دیماه ادامهی مبارزات کارگران هپکو بود. این که مبارزات کارگران تاکنون ادامهی شورشهای دیماه نبوده، تحلیل نیست؛ فاکت است، واقعیت است. با این وجود، خطر تسری شکلِ شورشهای دیماه به مبارزات کارگران وجود دارد و این خطر جدی است که به اندازه کافی هم در این مورد گفتهام.
نویسنده هیچ تغییر تاکتیک یا تغییر موضعی نداشته و اگر متن اول (خصوصیات شورشهای موجود در ایران و وظایف طبقهی کارگر) را بخوانید متوجه میشوید که متن حاضر دقیقاً ادامه آن است و رئوس موارد گفته شده در این متن در آنجا صریحاً بیان شده است.
لایکلایک
برای بررسی تغییر موضعتان باید کمی به عقب تر از متن خصوصیات شورش ….. بازگردید….بحث بر سر این موضوع است که کلیت طبقه کارگر از چند سال قبل از وقوع شورش های دی ماه 96 و به دلیل فشار روز افزون تحریم ها و رکود و همزمان به تعویق افتادن حقوق کارگران یک مبارزه جدید برای خواست طبقه کارگر شروع به شکل گیری کرده بود و از همان سال های 94 بارها گوش زد شده بود که شورش طبقه فرودست جامعه در اشکال مختلف آن (چه در شکل اعتصابات کارخانه ای و چه در شورش های خیابانی ) یک امر تاریخا محتوم است و فشار واقعیت است که لحظه دقیق آن را مشخص می کند. هیچ حزب و هیچ دسته ای از هیچ جناحی توان پیش بینی دقیق لحظه وقوع آن را نداشته و ندارد. بنابراین می توان گفت که تحولات دی ماه 96 در همان بستر و خواست بر حق طبقه کارگر و فرودستان جامعه شکل گرفته بود. آن چیزی که در دی ماه به قول شما منجر به آن شد که فرم آن اعتراضات به سمت امپریالیستی آن برود همزمان به دو موضوع مرتبط بود و هست.یک سو استفاده امپریالیسم غرب به رهبری آمریکا و پول های عربستان و اسرائیل و امارات با مدیای هوچیگری مانند ری استارت و آمد نیوز که این امر بدیهی ترین موضوع در تمام جنبش های طبقه کارگر بوده و خواهد بود. اما موضوع دوم بر سر انتخاب یک سیاست طبقاتی از درون و شروعش از خود طبقه کارگر است، قرار نیست که کمونیست ها به دلیل آنکه تا قبل از دی ماه 96 از چنان سازماندهی برخوردار نبودند (تا این جنبش را به سمت جنگ طبقاتی سوق دهندُ) شروع به تخطئه این جنبش و انکار واقعیت درجریان آن کنند. سیاست طبقه کارگر تنها از دل خود همان طبقه و توسط فعالان آن طبقه در بستر تحقق واقعیت مبارزه طبقاتی شکل و بست پیدا می کند و با بیانیه ها و افاضات محفلی از بالا قرار نیست که نقشه راه طبقه کارگر به صورت یک پروژه به درون طبقه تزریق شود. بنابراین پیش از هر گونه بحث در مورد فرم امپریالیستی که آن جنبش به خود گرفت کمونیست ها باید ضعف های گذشته خود را در عدم سازماندهی لازم طبقه کارگر بپذیرند و بجای تخطئه چنین تحرکاتی به پالایش نقاط ضعف آن بپردازند بدون شک این چیزی جز دیالکتیک واقعیت و مبارزه سوژه آگاه کمونیستی در بستر تحولات نیست و جز این نیز نخواهد بود. در غیر این صورت به مانند موضع شما و دیگر محور مقاومتی ها باید تا اطلاع ثانوی به صورت تاکتیک در کنار جمهوری اسلامی ایستاد و به مانند خدایگان طبقه کارگر به آنها امر کرد که خیابان ها را خالی کنید چون طرح امپریالیستی در کمین است. همانطور که گفتم این نقد ها بیشتر مربوط به موضع قبلی شما است و البته که در مورد موضع امروز شما جای بسی خوشحالی است اما تاکید مکرر شما بر همان شالوده بحث های گذشته در تحلیل وقایع دی ماه تا کنون تنها یک لجبازی کودکانه است که می خواهد همزمان هم گذشته خود را توجیه کند و هم از واقعیت عقب نمانده باشد.
لایکلایک
به شاهد؛
شما به زور قصد دارید نظرگاهی را به نویسنده تحمیل کند. موضع نویسنده ذرهای نسبت به سه متن پیشیناش که در این مطلب به آنها لینک داده شده تغییر نکرده و هر بچهای متون را بخواند آن را تشخیص میدهد. نویسنده هیچ شناختی نسبت به شما و ایدههایتان ندارد و با توجه به اصرارهای بیپایه و اساستان در نیتتان هم تردیدهای جدی وجود دارد. حرفهای شما تماماً نه مستند، بلکه مبتنی بر گمانهزنیهای بیجا است. بقدر کفایت، در کامنت پیشینِ پاسخ به شما، نشان دادهام که چرا حرفتان در مورد نسبت شورشهای دیماه و مبارزات جاری طبقه کارگر، بیاساس و در واقع انکار واقعیتِ تاکنونی است. فراتر از این بحث با شما راهگشا نیست، چیز مفید بیشتری نمیتوان گفت و اینجانب به این بحث خاتمه میدهم.
لایکلایک
به سامان
اینجا به قول طبع شاعرانه فارسی باید به شما گفت عاقلان دانند. اصرارها بی پایه و اساس نیست همانطور که هم خود شما و هم دیگرانی که باید بدانند آن را به وضوح می دانند. قصد و نیت من تنها به چالش کشیدن تناقضات یک بحث سیاسی بود و خواهد بود چرا که برای تعیین راه آینده مبارزه طبقاتی که در حال جریان است رو کردن تناقضات هر بحثی در بستر این تحولات یک امر ضروری و واجب است. خاتمه بحث قطعا بهترین تاکتیک برای شماست…
لایکلایک
به سامان حق وردی:
این جمله شما:
«بهعنوان مثال، طرح مطالبات طبقهی کارگر هم میتواند شکل رفرمیستی و هم شکل انقلابی و رهاییبخش به خود به گیرد و تاریخ انواع بسیاری از این دو شکل را نشان داده است.»
شما فکر میکنید که مطالبه است که مراحل مختلف بروز خود را نشان میدهد، متوجه نیستید که خود مطالبه محوری یک مرحله از انکشاف هستی پرولتاریاست.اینکه انقلاب میشود یک شکل طرح مطالبات، نشان از عمق بدفهمی و سوتفاهم شما نسبت به مبارزه طبقاتی دارد. در ثانی رفرمیسم رسوخ گفتمان بورژوایی درون طبقه کارگر است و فرق دارد با رفرم.
در همین صورتبندی شما، به نظرتان سیل کثیر آحاد بیکاران که در شورش های دی ماه هم حضور داشتند در چه شکلی میتوانست بروز یابد یا سیل کثیر کشاورزان بی بضاعت که در حاشیه شهرهای کوچک در زیر بار گرانی زیست میکنند و یا …
دی ماه بروز وساطت نیافته شکاف کار و سرمایه بود که وظیفه کمونیستی وساطت دادن سیاسی به این امر به قول شما معیشتی است.
این جمله شما:
«مسأله این نیست که بهعنوان مثال و به قول شما «بستر تحولات دی ماه» و مبارزات جاری طبقه کارگر هر دو یکی است و این بستر، مشکلات حاد معیشتی است؛ مسأله نحوهی صورتبندی مطالبهی بهبود وضعیتِ معیشتی در یک جنبش و شکلی است که طرح این مطالبه به خود میگیرد. »
مساله اول و بنیادین صورتبندی شکاف و تضادی است که باعث تنش و جنبیدن میشود و نه شکل بروز یک بستر عام. این غایت درک بد از موضوع است. در 88 این شکاف ایران و غرب بود که کار میکرد. حال در همان 88 نیز به طور مثال کارگرانی که در میدان آزادی کشسته شدند نارضایتی معیشتی آنها را به تجمعات کشانده بوده، لیکن آن شکاف برسازنده اجازه بروز و وساطت یابی طبقاتی به این نارضایتی نمیداد. در دی ماه به طور بنیادینی این شکاف کار و سرمایه و شکاف طبقاتی بود که به صورت بی واسطه داشت سرریز میکرد. اغاز وساطت آن تن زدن آن از خیابان است.
این جمله شما
«این که مبارزات کارگران تاکنون ادامهی شورشهای دیماه نبوده، تحلیل نیست؛ فاکت است، واقعیت است.»
در کجای مارکسیسم و دیالکتیک ما یک فاکت چنین خودبنیاد و چنین اصیل میتوانیم سراغ بگیریم. فاکت خود سخن نمیگوید. اصلا فاکت بدون رهگیری و تولید کردن کلیت تحلیلی که به خودی خود اصلا نه تنها معنا ندارد بلکه وجود هم ندارد.
پس در جواب به نقد نمی توان به شکل یک ایمان امپریستی منتقد (در اینجا شاهد) را به یک فاکت استعلایی خودبیانگر ارجاع داد.
با تشکر
لایکلایک
جالب است . وساطت شما شباهت عجیبی به شغل پااندازان دارد . به شکل یک پا انداز حرفه ای که قرار است وصلتی را جوش بدهد دروغ و واقعیت را در لفافه کلمات به هم می پیچید . این موضع پا در هوای شما هنوز تبعات خودش را به نمایش نگذاشته است . همانقدر که یک پا انداز اصرار دارد تا به خانواده دختر بقبولاند، داماد لات و معتاد بعد از ازدواج آدم خواهد شد . شما هم سعی دارید دیگران بپذیرند طرح و نقشه امپریالیستی بعد از پیاده شدن بی تاثیر خواهد شد . چرا چون لابد شما همانطور که به موقع از ورود به خیابان تن زدید به موقع هم افول هژمونی را تشخیص می دهید و جهان گلستان می شود .
سال ۸۸ شکاف ایران با غرب کار می کرد اما اکنون کار نمی کند ؟ چه چیزی این شکاف را هم آورد ؟ دولت ایران در مدار آمریکا قرار گرفت ؟ یا چیز دیگری در میان است؟ اگر پا انداز خوبی باشید، اینجا باید بیایید از شکاف بین اروپا و آمریکا و قدرت نمایی چین و روسیه برای نوید دادن جهان چند قطبی برایمان سخنرانی استعلایی خودبیانگر انجام بدهید .
سال ۸۸ شکاف غرب و ایران کار می کرد و کارگر با دلایل معیشتی هم در میدان حضور داشت اما شکاف غرب و ایران اجازه ایفای نقش به طبقه کارگر نمی داد . این ترجمه به زبان آدمی زاد حرف شماست . یعنی هرجا شکاف غرب و ایران باشد باید فاتحه طبقه کارگر را خواند ؟ یعنی شما با این استدلال سخیف با جنبش سبز همراه نشدید ؟ یعنی نیروهای پرو غرب در ایران که سال ۸۸ در طرحی بورژوا امپریالیستی قصد انقلاب مخملی داشتند سال ۹۶ دود شدند و به هوا رفتند؟ یا اینکه ۳۰ سال گفتمان سازی نیروهای پروغرب بخاطر پشتی بانی نکردن طیف اصلاح طلب از جریانات دی ماه شما را دچار چنین سرگیجه ای کرده است که فکر می کنید این گفتمان بدون حمایت یک جناح داخلی نمی تواند افق یک شورش را ترسیم کند . بگذریم و به ادامه پاراگراف درخشان شما باز گردیم . پس سال ۸۸ شکاف غرب و ایران فرصت طبقاتی ایجاد نمی کرد اما سال ۹۶ شکاف کارو سرمایه بود که فرصت شلنگ تخته برای شما ایجاد کرد . این همان مولفه جدید نیست ؟ یعنی سال ۸۸ شکاف کارو سرمایه کار نمی کرد و سال ۹۶ شکاف غرب و ایران کار نمی کرد در عوض شکاف کارو سرمایه بوجود آمده بود واین آش تنها یک چیز کم داشت یک موسس بولشیویک که وساطت کمونیستی کند . وساطت ایشان هم تن زدن از خیابان بود . عجب؟ شما با این سطح دانش فقط لایق این هستید که تفاوت رفرم و رفورمیسم را توضیح دهید .
لایکلایک
شما سعی دارید دیگران بپذیرند طرح و نقشه امپریالیستی بعد از پیاده شدن بی تاثیر خواهد شد . چرا چون لابد شما همانطور که به موقع از ورود به خیابان تن زدید به موقع هم افول هژمونی را تشخیص می دهید و جهان گلستان می شود .
سال ۸۸ شکاف ایران با غرب کار می کرد اما اکنون کار نمی کند ؟ چه چیزی این شکاف را هم آورد ؟ دولت ایران در مدار آمریکا قرار گرفت ؟ یا چیز دیگری در میان است؟ گمانم، اینجا باید بیایید از شکاف بین اروپا و آمریکا و قدرت نمایی چین و روسیه برای نوید دادن جهان چند قطبی برایمان سخنرانی استعلایی خودبیانگر انجام بدهید .
سال ۸۸ شکاف غرب و ایران کار می کرد و کارگر با دلایل معیشتی هم در میدان حضور داشت اما شکاف غرب و ایران اجازه ایفای نقش به طبقه کارگر نمی داد . این ترجمه به زبان آدمی زاد حرف شماست . یعنی هرجا شکاف غرب و ایران باشد باید فاتحه طبقه کارگر را خواند ؟ یعنی شما با این استدلال سخیف با جنبش سبز همراه نشدید ؟ یعنی نیروهای پرو غرب در ایران که سال ۸۸ در طرحی بورژوا امپریالیستی قصد انقلاب مخملی داشتند سال ۹۶ دود شدند و به هوا رفتند؟ یا اینکه ۳۰ سال گفتمان سازی نیروهای پروغرب بخاطر پشتی بانی نکردن طیف اصلاح طلب از جریانات دی ماه شما را دچار چنین سرگیجه ای کرده است که فکر می کنید این گفتمان بدون حمایت یک جناح داخلی نمی تواند افق یک شورش را ترسیم کند . بگذریم و به ادامه پاراگراف درخشان شما باز گردیم . پس سال ۸۸ شکاف غرب و ایران فرصت طبقاتی ایجاد نمی کرد اما سال ۹۶ شکاف کارو سرمایه بود که فرصت شلنگ تخته برای شما ایجاد کرد . این همان مولفه جدید نیست ؟ یعنی سال ۸۸ شکاف کارو سرمایه کار نمی کرد و سال ۹۶ شکاف غرب و ایران کار نمی کرد در عوض شکاف کارو سرمایه بوجود آمده بود واین آش تنها یک چیز کم داشت یک موسس بولشیویک که وساطت کمونیستی کند . وساطت ایشان هم تن زدن از خیابان بود .
لایکلایک
به محمود:
من خبری از تذبذب و شلنگ تختههای پیشین شما ندارم . نمیدانم زمان جنبش سبز هم از وظایفی این چنین برای کمونیستها حرف می زدید یا خیر ! یعنی بنظر شما جنبش سبز فرصت مناسبی نبود تا کمونیستها در اعتراضات شرکت کنند و تلاش کنند تا رهبری مطالبات مردم را به عهده بگیرند ؟ بعید می دانم چیزی به جز این بگویید . آن زمان احتمالا جنبش سبز را شلنگ تخته اصلاح طلبان تحلیل نمی کردید بلکه شکافی را درون حاکمیت تشخیص داده بودید که منجر به اسقاط نظام میشد . راستش نمی دانم در گرماگرم دفاع از کوبانی کجا بودید ! اما به احتمال زیاد کوبانی را آلترناتیو سوسیالیستی برای خاورمیانه تحلیل میکردید و برای خلق قهرمان کوبانی هورا می کشیدید . شما احتمالا هر روز قوهای تشخیص میدهید برای تحقق آرمان سرنگونی . یک روز با اصلاح طلبان کشتی نمی گیرید روز دیگر با آپویستهای پناه برده به آمریکا هم سنگر می شوید . در برهه ۶ دی هم که تکلیف مشخص است . از پشت کیبورد همزمان با آمد نیوز و بن سلمان افعال مبارزه را صرف می کردید . ممکن است بجز بند آخر جواب باقی سوالها منفی باشد . اما بنظر من شما در ژست سرنگونی پرستی حتی اقدام به خواندن چهار مقاله نکردهای چه برسد به اینکه دستگاه تحلیلی نویسنده را تشخیص بدهی و وارد جدلی مثبت بشوی . شما یکراست دنبال این هستی که اغتشاشی بوجود بیاوری بین نیروهای ضد امپریالیست و جریان بورژوایی محور مقاومتی . بنظرم زیادی به نویسنده لطف کرده اید چرا نویسنده را با علی علیزاده مقایسه نمی کنید ؟ چرا نمی گویید نویسنده در خط رهبری جمهوری اسلامی قدم برداشته است ؟ خلاصه هر کدام اینها به نوعی به تهاجم امپریالیستی پرداخته اند . اینکه نمی شود استدلال . تانکها در خیابان به حرکت در آمده اند و شما گریبان کسی را بچسبید که چرا همصدا با بورژوا ها اعلام می کنید جنگ شده است .
لایکلایک
به کامیون
۱- نوشته رو به مبارزات جاری طبقه کارگر است . پیش از اینکه نویسنده یا هرکس دیگری پلاکارد دست کارگر بدهد کارگر در مبارزه با ستم سرمایه پرچم خود را بر افراشته است . تنها نکته تبدیل این پرچم به پرچم مستقل کارگری است و این پرچم در خط کشی با تمام دشمنان طبقه کارگر تبدیل به پرچم مستقل طبقاتی خواهد شد .
۲- بی شک مبارزه ضد امپریالیستی تنها با ایفای نقش طبقه کارگر معنا دارد . هیچ سازمان یا حزبی با دادن بیانیه و موضع گیری تبدیل به نیروی مادی و جنبشی علیه امپریالیسم نمی شود . سیاست ویرانگر امپریالیسم برای ساقط کردن دولتهای سرکش و دولتهایی که در مدار آمریکا نیستند حیات اجتماعی طبقه کارگر را به مخاطره می اندازد . این خطری به مراتب بالاتر از استثمار در رابطه سرمایه است . در این مطلب به صراحت مطرح شده است که زمینه اجرایی شدن تهاجم امپریالیستی توسط دولت و حاکمیت خودمان بوجود آمده است. دولت ایران نوکر امپریالیسم نیست . اما نمی تواند ضد امپریالیسم باشد . بخاطر اینکه دولتی سرمایه دارنه است . اما دولت ایران در مدار آمریکا نیست این دیگر تحلیل نیست جناب کامیون این یک جمله خبری است . از نظر آمریکا دولت ایران به عنوان دولت سرکش باید ساقط شود . این نزاع بین امپریالیسم و دولت سرمایه دارانه ایران کل حیات اجتماعی طبقه کارگر را دچار مخاطره می کند . پس طبقه کارگر چاره ای ندارد بجز مبارزه با دولتی که با استثمار طبقه کارگر و دنباله روی از پروژه های سرمایه جهانی مثل خصوصی سازی ، مقررات زدایی و … زمینه چنین سیاستی را بوجود آورده است . و چاره ای ندارد در مبارزه با امپریالیسم و نیروهای سرسپرده به امپریالیسم که کل حیات اجتماعی طبقه کارگر را با تحریم ، خرابکاری، تروریسم ، مداخله نظامی و سیاسی مورد تهدید قرار داده است و در صورت پیروزی این تهدیدات از اینجا جز تل خاکی باقی نخواهد ماند .
لایکلایک
موضع نویسنده نسبت به دی ماه 96 که همچون گرایلو در تقابل با جنبش نوپا و البته پر از ابهام در کنار محور مقاومت قرار گرفته بود، تغییر کرده. و این البته جای خوشحالی دارد. اما نویسنده متوجه نیست که جنبشی که در دی ماه آغاز شد پایان دوران شلنگ تخته اندازی اصلاح طلبان و طبقه متوسط در ایران بود. نویسنده هنوز حاضر به اعتراف نیست که آن جنبش بر متن مبارزاتی پا به عرصه گذاشت که کارگران و از آن جمله کارگران هپکو و کارگران معادن و صنایع ایران و مالباختگان و دیگر زحمتکشان صورت می دادند. نه مبارزات کارگران و نه جنبش دی ماه هیچیک هنوز از پیرایه های بورژوایی عاری نبوده و نیست. تخطئه جنبش دی ماه 96 نه نفی آن پیرایه ها بلکه تعارض با بستر و پایه های عینی آن جنبش بو و هست.. این را طبقه متوسط پروغرب ایران فورا فهمید. این اقشار این جنبش را از آن خود ندانستند و در آن شرکت نکردند. آن ها پیام گسستی را که در جامعه پدیدار شده بود و جهت جدیدی را که مبارزات طبقاتی در جامعه ایران پیدا کرده بود درک کرده بودند. جنبش 96 این تغییر جهت را نشان می داد. این جنبش تغییرات کمی خود را طی سال های قبل طی کرده بود و در دی ماه 96 اعلام موجودیت کرد. و این چیزی است که نویسنده این مقاله کتمان می کند. مبارزات کارگری اخیر نیز ادامه همان جنبش است. این مبارزات هنوز از ضعف ها و ابهامات ایدئولوژیکی که در دی ماه 96 خودنمایی می کرد رها نشده. این وظیفه کمونیست هاست که فعالانه به زدودن این پیرایه ها و نقد جنبش کارگران و زحمتکشان جامعه و تقویت گرایش همبستگی بین المللی و منطقه ای زحمتکشان و تقابل با سیاست های تجاوزکارانه و ارتجاعی سرمایه داری غرب و متحدین منطقه ای آن ها دست بزنند. تذبذب نویسنده حاکی از ناتوانی نویسنده در تعیین تکلیف خود با چپ محور مقاومت است
لایکلایک
به محمود:
موضع نویسنده نسبت شورشهای دی 96 تغییر نکرده و همان موضع دو متن «خصوصیات شورشهای موجود در ایران و وظایف طبقهی کارگر» و «سه مبنا و مرکز ثقل شورشهای موجود در ایران» است که اساساً این متن ادامه آنهاست و در اینجا نیز به آنها لینک داده شده است.
اصلاح طلبان در کل در دوران اخیر در حال نوسان بین سرنگونی طلبی و اصلاح طلبی بودهاند؛ در جنبش سبز پرچمدار سرنگونی طلبی شدند و بعد از دولت روحانی، قطبِ اصلاحطلبی درون حکومتی را انتخاب کردند و به این دلیل به عنوان احزاب و سازمانهای اصلاحطلب از شورشهای دیماه حمایت نکردند. با این حال، بخشی از بدنهی سرنگونیطلبِ اصلاح طلبان هم به شورشهای دیماه پیوست. دلیل مخالفت احزاب اصلاحطلب با شورش دیماه، ادغام آنها در دولت روحانی بود و نه مخالفت آنها با ترکیب حاضران در شورش دیماه (آنها همه کاری کرده بودند تا در جنبش سبز، بخشهایی از فرودستان را با خود همراه کنند).
شورشهای دیماه به هیچ وجه در متن مبارزات کارگران هپکو یا سایر مبارزات طبقهی کارگر صورت نگرفت؛ بلکه شورشی بود که شکل سرمایهدارانه-امپریالیستی بر آن سیطره داشت. از این حیث، این شورش هیچ نسبتی با افق و چشمانداز و همچنین مبارزات طبقه کارگر نداشت و ندارد.
لایکلایک
سامان عزیز نمی توانی که خودت بگی و خودت هم نتیجه بگیری که جنبش دی ماه امپریالیستی بود و اعتراضات کارگری مثلا در فولاد و هفت تپه امپریالیستی نیست. در اهواز هم همین اخیرا شعار نه غزه نه لبنان می دادند. ضمن اینکه هیچ کس امروز پیدا نمی شود که اقرار نکند که پایه های اجتماعی جنبش دی ماه از آن چه پیش از آن در ایران جریان داشت متفاوت بود. این برای اولین بار بعد از دهه 70 بود که در ایران جنبشی نه از میان لیبرال ها و نه از میان مدرنیست های پروغرب پا به عرصه حیات اجتماعی گذاشته بود. این اولین بار بود که نه برای متعارف کردن بورژوازی ایران و مثلا برای مستحکم کردن نظام بانکی و لیبرالیزه کردن و دموکراسی طلبی بلکه برای حمله به این نظام جنبشی آغاز می شد. این برای اولین بار بود که تظاهرات کنندگان از قضا جناح پروغرب حاکمیت و کل الیت آن را زیر سؤال می بردند. این ها تفاوت های آشکار و تعیین کننده ای بود که آن جنبش را از تمام جنبش های رنگی و مخملی سی سال اخیر متمایز می کرد و شما به روی خود نمی آوردید. حمله به بانک ها و شکستن شیشه بانک ها اولین بار بود که پس از سال 57 اتفاق می افتاد. شورش علیه گرسنگی هم که در اوایل دهه 70 در ابعادی به مراتب کوچکتر و در دو سه نقطه اتفاق افتاده بود در سال 96 فضای ایران را در بر گرفت. این را حتی سران رژیم از هر دو جناح اعتراف کردند. حتی آن ها هم جرات نکردند جنبش دی ماه را امپریالیستی یا مخملی یا انقلاب رنگی بنامند. این جنبش گسستی از جنبش های پیشین بود. کسی که این تمایزات را در همان موقع ندید و به این گسست پی نبرد نمی توانست وظیفه کمونیستی زدودن پیرایه های بورژوایی از آن جنبش را به عهده بگیرد. چنین کسی به دام محافظه کاری می افتاد. و اگر به پشت گرایلو نمی رفت در بهترین حالت دچار سرگردانی می شد. سرگردانی بین محور مقاومت که هرچند ناپیگیر بود اما بالخره ضد امپریالیست! بود و جنبشی که در طول یکسال به اشکال مختلف بروز می کرد. آقای حق وردی شما ورژن لایت چپ محور مقاومت با تردیدهای خودتان هستید. می گویید آن جنبش افق های بورژوایی داشت یا سرنگونی طلب بود. آیا مطمئنید که اعتراضات کارگری اخیر سطوحی از این ها را در خود نمی پرورانند؟ آیا مطمئنید که دانشجویانی که از آن ها حمایت می کنند و به آن ها خط می دهند و شعارهایشان را تنظیم می کنند همگی با سرنگونی مرزبندی دارند؟ آیا حجم حمایت بی بی سی و ایران اینترناسیونال و من و تو از اعتراضات کارگران خیلی کم شده است؟ دوست عزیز از قضا برخلاف دی ماه که اصلاح طلبان و طبقه متوسط پروغرب غافلگیر شده بودند امروز بخش های رادیکال و چپ آن ها با آمادگی بیشتری در میان کارگران هفت تپه و فولاد می پلکند. چپ رژاوایی هم که با دمش گردو می شکند و شعار اداره شورایی را در بوق و کرنا می کند تا بعدا از آن سرنگونی ارتجاعی را نتیجه بگیرد. سامان عزیز از قضا جنبش دی ماه بود که فضای سیاسی لازم را برای فراتر رفتن کارگران فراهم کرد و بت جنبش های طبقه متوسط را شکست. جنبش جاری کارگران و زحمتکشان هم در امتداد همان جنبش دی ماه است. و این ایده که در ظرف یکسال دو جنبش با دو الگو و دو جهت متناقض در یک جامعه در بگیرد خود تناقض آلود است. اگر تغییراتی مثبت با سمت و سوی طبقاتی- انقلابی یا منفی با سمت و سوی ارتجاعی در آن مشاهده می شود در وهله اول ناشی از پتانسیل های عینی آن از یک سو و قدرت بورژوازی و تسلط ایدئولوژی آن بر جوانب مختلف حیات اجتماعی حتی بر طبقه کارگر است.
لایکلایک
به محمود؛
همه موارد و «ابهامات» مطرحشده توسط شما در متن «سه مبنا و مرکز ثقل شورشهای موجود در ایران» و متن «خصوصیات شورشهای موجود در ایران و وظایف طبقه کارگر» پاسخ داده شده و در آنجا گفته شده که چرا یگانه شکل حاکم بر شورشهای دیماه، سرمایهدارانه-امپریالیستی بود. (میتوانید مجدداً به آن متنها رجوع کنید.)
در این متن گفته شده که در اعتراضات جاری کارگران هم شعارهایی نظیر «سوریه را رها کن» سر داده میشود؛ اما این شعارها در مبارزات جاری تاکنون حاشیهای و جانبی بودهاند و خصیصه تعیینکنندهی آن نبودهاند؛ برعکس شورشهای دیماه که این شعارها از طریق حلقهی واسط سرنگونیطلبی، خصلت تعیینکننده داشتند. با این وجود، در متن حاضر به صراحت گفته شده که این شعارها بهعنوان یک محتوای جانبی، مبارزات طبقه کارگر را تهدید میکند و پیشنهاداتی برای نحوه رهایی از این شعارها و تأکید بر خصلت ضدامپریالیستی نیز در متن داده شده است. مبارزات جاری طبقهی کارگر برعکس دیماه، تاکنون گرایش سرنگونیطلبانه نداشتهاند (این هم به حد کفایت در متن توضیح داده شده).
در ضمن، لازم نیست فاکتها را مخدوش کنید و بگویید: در شورشهای دی ماه «حمله به بانک ها و شکستن شیشه بانک ها اولین بار بود که پس از سال 57 اتفاق می افتاد». در سال 88، تمام این اتفاقات- حمله به بانکها و آتش زدن آنها- روی داده بود. در تیر 78 نیز این اتفاقات روی داده بود؛ بگذریم از این که در شورشهای دهه 70 در نقاطی مثل مشهد و اسلامشهر هم روی داده بود.
با نهایت احترام باید عنوان کنم که بحث حاضر با جنابعالی بیهوده است و صرفا تکرار این کامنت و کامنت پیشین خواهد بود. لذا بنده به این بحث ادامه نمیدهم.
لایکلایک
نویسنده فکر میکنه اینجا اروپاست و فقط پلاکارد میده دست کارگران، عزیزم ما با ولایت فقیه روبرو هستیم یک دشمن از بیخ و بن ارتجاعی و کم دانش، نویسنده هی تکرار میکنه کارگران باید این کار رو کنند اون کار رو کنند!!! مگه کار ماست مبارزه با امپریالیسم؟ پس وظیفه احزاب ها و سازمانها چی میشه؟ این مقاله یک نوع اصلاحات طلبی از طریق چپ هست دقیقا همون چیزی که کیهان درخواست میکنه. ما به اولین چیزی که نیاز داریم آزادی احزاب و سازمان های چپ هست و این مورد فقط و فقط با سرنگونی ولایت فقیه ممکن میشه. درسته که در این بین امکان نفوذ امپریالیسم و نوچه هایشان بیشتر میشه، اما آیا ما واقعا تحت امپریالیسم نیستیم؟ چطور با یک تحریم چنان تورمی ایجاد میشود که کارگران حتی از خرید نان هم عاجز میشن؟ مگه کوبا تحت تحریم نبود؟ مگه چین تحت تحریم نبود؟ چرا کارگران دیگر کشورهای ضد امپریالیستی اینطور آسیب نمیبینند از تحریم ها؟ جواب سوال واضح است ایران نوکر امپریالیسم است و جنبش آنتی امپریالیستی هرچه سریعتر باید این نیروی امپریالیسم رو از منطقه خارج و نابود کنه به هر روشی که ممکن باشه : )
لایکلایک