«اسرائیلیزاسیون جهان»، مدلی برای آینده؟

بیرون راندن و غصب سرزمین مردم فلسطین تا امروز کماکان ادامه دارد. به تازگی کنیسه «قانون ملی خلق یهود» را تصویب کرد. این قانون کلیه خلقهای دیگری را که در اسرائیل زندگی میکنند مورد تبعیض قرار میدهد و در نتیجه دارای خصلت آپارتاید است.
محتوای قانون:
• اسرائیل از نظر «تاریخی و ملی» میهن خلق یهود است؛
• تنها یهودیان حق دارند در مورد سرنوشت خویش در اسرائیل تصمیم بگیرند؛
• بیتالمقدس پایتخت واحد اسرائیل است؛
• زبان رسمی اسرائیل عبری است، زبان عربی دارای موقعیت پستتری است؛
• شهرکهای یهودی در مناطق اشغالی فلسطین (که از نظر قوانین بینالمللی غیرقانونی است) دارای «ارزش ملی» است و از طرف دولت حمایت میشود.
این قانون ملی از نظر حقوقی یهودیان را برتر از شهروندان غیریهودی کشور محسوب میدارد و از اینرو خصلت آن تبعیضآميز بوده و آنها را به شهروندان دست دوم تنزل میدهد. این امر به ویژه در مورد فلسطینیان صادق است که ۲۰ درصد جمعیت اسرائیل را تشکیل میدهند ولی شامل حال دروزها و مسیحیان نیز میشود.
منتقدین، این قانون را «نژادپرستانه» میدانند. مردمشناس اسرائیلی «جف هالپر» نوشت: «قانون جدید ملی، واقعیت سیاست آپارتاید اسرائیل را روشن کرده و جنبه رسمی به آن می دهد.»
امروز از اینکه یک اسرائیلی هستم، احساس شرم میکنم!
نویسندگان اسرائیلی مشهوری چون «آموس اوس» و «داوید گروسمان» که در آلمان زندگی میکنند در رابطه با این قانون از «تبعیض» در مورد کلیه گروههای غیریهود صحبت میکنند و از دولت میخواهند این «ننگ را از میان بردارد.» رهبر ارکستر فیلارمونیک آلمان «دانیل بارنبویم» که دارای تبعیت اسرائیل است پس از تصویب این قانون گفت: «من امروز از اینکه یک اسرائیلی هستم، احساس شرم میکنم!»
واقعیت در «سرزمین مقدس»، که در ميزگردهای تلویزیونی در آلمان نشان داده نمیشود، اینطور است:
مردم فلسطین در مناطق اشغالی (کرانههای باختری رود اردن و نوار غزه یعنی در منطقه زیر سلطه اسرائیل) در بین دیوارهای بلند و سیمهای خاردار زندانی هستند و مانند انسانهای زايد و بیمصرف در مناطق از یکدیگر مجزای کوچک (بانتوستان) در حصر قرار دارند تا راحتتر بتوان آنها را کنترل کرد. و وقتی دست به اعتراض میزنند و خواستار حق تعیین سرنوشت خویش میشوند و انساندوستی طلب کنند، تظاهرات مسالمتآمیز آنها مانند انتفاضه سالهای ۲۰۰۰ تا ۲۰۰۲ سرکوب میشود و یا از سوی تکتیراندازان ارتش اسرائیل (مثل موارد اخیر در مرز غزه) به قتل میرسند. مردم غزه بیش از یک دهه در اثر محاصره اسرائیلی از محیط خارج کاملاً بریده شده و به یک زندگی فقیرانه و ترحمانگیز محکوم گشته اند. حتی منتقدین اسرائیلی مانند «ایلان پاپه» تاریخشناس و یا «گیدئون لِوی» روزنامهنگار روزنامه هاآرتص از بزرگترین زندان روباز دنیا سخن میگویند.
پراتیک اشغال در مناطق اشغال شده به این صورت است: دیوار، حصارهای الکتریکی، پستهای کنترل، آزادی حرکت مردم فلسطین را از بین میبرد. زندگی آنان به وسيلۀ قدرت اشغالگر به طور کامل کنترل میشود؛ پاتکهای شبانه و دستگیری مردم در دستور روز قرار دارد. در زندانهای
غصب سرزمینهای فلسطینی برای ایجاد شهرکهای نوین یهودینشین ادامه دارد. شهرکنشینان یهودی فلسطینیهايی را که هنوز حضور دارند مرعوب میکنند، مزارع و پلانتاژهای زیتون آنان را ویران میکنند. ویران کردن اماکن مسکونی فلسطینیان نیز به همین شکل ادامه دارد. از سال ۱۹۴۸ تاکنون اسرائیل بیش از ۱۲۰ هزار خانه و در مناطق اشغالی از سال ۱۹۶۷ بیش از ۶۰ هزار خانه مردم فلسطین را ویران کرده است. هدف اسرائیل سلطه بر تمام سرزمین و منابع آن و بیرون راندن کامل مردم فلسطین و محدود کردن آنان در درون برونبومهای کوچک است.
تقریباً ۴٫۵ میلیون نفر در منطقه زیر سلطه اسرائیل از هیچ حقوق شهروندی و سیاسی برخوردار نیستند و طعمه آماج خودسرانه اشغالگران میباشند و وزیر دادگستری اسرائیل خانم «آیلت شاکد» حتی این روال را رسماً توجیه میکند: صهیونیسم دارای حقوق مختص به خود و اخلاق مختص به خود است و خود را مؤظف به قبول حقوق عام بشری و حقوق بینالملل نمیداند.
«اقدامات را زیر چتری از الفاظ پرطمطراق مخفی کنیم»
وضعیت واقعی چنين است و به هیچ عنوان نمیتوان آنرا توجیه کرد ولی دولت اسرائیل از هیچ اقدامی کوتاهی نمیکند تا سیاستهای خود را مثبت قلمداد نماید و آن را خلاف واقعیت جلوه داده و کاملاً عادی و طبیعی معرفی کند. شکاف عظیم میان واقعیات بدخیم و ادعای وضعیت ایدهآل به وسيلۀ Hasbra (تبلیغات دولتی) پر میشود. بنا بر این تبلیغات اساساً هیچ مسألهای موجود نیست و هیچ اشکالی وجود ندارد. رسانههای اسرائیلی در مورد آن خبری پخش نمیکنند و در نتیجه در بین مردم این احساس و یا حتی این اعتقاد پدید می آید که واقعاً اشکالی در کار نیست! تلاش میشود تا بیعدالتی در مناطق زیر سلطه اسرائیل را که هر روز صورت میگیرد، به کمک بازی با لغات به سبک جورج اورول ۱۹۸۴ از میان برداشت. روزنامهنگار اسرائیلی «یوری آونری» سالها پیش اشاره کرده بود: «
وقتی مسأله بر سر توصیف سیاستهای خود و اقدامات نظامی است، بهگویی به کارگرفته میشود. روزنامهنگار اسرائیلی «جاناتان ماندل» جُنگی از این عبارات را که روزانه مورد استفاده قرار میگیرند مثال میزند و برجسته میکند.
• وقتی مردم فلسطین در یک درگیری به قتل میرسند و یا مجروح میشوند، اغلب بدون اعلام منبع اطلاعاتی گفته میشود: «فلسطینیها ادعا میکنند» و از این طریق از بار حقیقت میکاهند.
• فلسطینیها هرگز به دست سربازان اسرائیلی به قتل نمیرسند و یا کشته نمیشوند. آنها همیشه «با مرگ روبهرو میشوند»، گویی که آنها عامداً در جستوجوی مرگ بوده اند.
• اگر فلسطینیها یک اسرائیلی را دستگیر کنند (مثل سرباز گیلاد شالیت) همیشه حرف از «ربوده شدن» است، ولی اگر سربازان اسرائیلی نیمهشب فلسطینیها را از بستر بیرون بکشند و با خود ببرند (عملی که کراراً صورت میگیرد) آنها «دستگیر میشوند»، هرچند که این «دستگیری» خودسرانه و بدون حکم دادگاه و یا حکم جلب باشد.
• ارتش اسرائیل هیچگاه ابتکار عمل را به دست نمیگیرد و هرگز تصمیم به یک حمله و یا یک اقدام نظامی نمیگیرد، بلکه همیشه فقط واکنش نشان میدهد. واکنش به موشکهای قسام و یا واکنش به اقدامات تروریستی، یعنی واکنش به اعمال خشونت فلسطینیها.
• ارتش اسرائیل همواره «مجبور است» مبارزه کند، خانهها را ویران کند و فلسطینیها را با گلوله به قتل برساند. برای هیچیک از این اقدامات سربازان اسرائیلی مسؤولیتی ندارند.
«ماندل» مینویسد: «این حقیقت که اقدامات آنان (مثل جلوگیری از خروج فلسطینیها از منازل خود، دستگیری، محاصره حتی از طریق دریا، تیراندازی و قتل) علل اصلی این اقدامات مردم فلسطین است، ظاهراً برای آنها اهمیتی ندارد.»
وقتی ارتش اسرائیل در مناطق اشغالی شبیخون میزند، آن را «دفاع از خود» مینامد ولی مردم فلسطین هرگز از خود دفاع نمیکنند، بلکه همیشه دست به «اقدامات تروریستی» میزنند.
اسرائیل کراراً اعلام کرده که قصد دارد زندانیان فلسطینی را مشروط بر اینکه دستشان به خون مردم اسرائیل آغشته نباشد، آزاد خواهد کرد. البته بدیهی است که دست اسرائیلیها هیچگاه به خون آغشته نبوده است. اسرائیلیها هم رنج میبرند و هم قادر به رنج بردن هستند (مثلاً وقتی که افراد خود را از دست میدهند و یا مجروح میشوند) ولی برعکس مردم فلسطین اصلاً رنج نمیبرند و سنگدل اند و میتوانند فشار را تحمل کنند. لغت «اشغال» همانطور که گفته شد هرگز در گنجینه لغوی رسانههای اسرائیلی یافت نمیشود و در نتیجه مورد استفاده قرار نمیگیرد. «بیرون راندن» تبدیل به «انتقال» میگردد.
مناطق اشغالی در ابتدا مناطق «مدیریت شده» نام داشت، سس با استناد به عهد عتیق، «یودهآ» و «ساماریا» نامیده شد. اکنون فقط صحبت از «مناطق» است. در نقشههای رسمی اسرائیل این مناطق مدتهاست که به سرزمین اسرائیل تعلق دارد.
ماندل میگوید: «
در ضمن دو عملیات بزرگ نظامی که علیه مردم فلسطین اجرا شد بسیار کلبیمزاج و تحقیرکننده بود. این عملیات که مرگ و ویرانی به جای گذاشت اغلب نامهای شاعرانه و مطبوعی داشت مثل عملیات «چتر دفاعی» (حمله سال ۲۰۰۲ به کرانههای باختری رود اردن که تمام زیرساختارهای مناطق اشغالی را نابود کرد) و یا حملات و بمباران نوار غزه زیر نام «باران نخستین»، «باران تابستانی»، «ابر پايیزی» و یا «سرب مذاب» که آخری نام حمله به نوار غزه در پایان سال ۲۰۰۷ بود. حمله به غزه در سال ۲۰۱۴ «صخره محکم» نام داشت.
«نظامی کردن رسانهها»
تاریخشناس اسرائیلی «ایلان پاپه» تحلیل به مراتب رادیکالتری از رسانهها را ارايه میدارد. او از «نظامی کردن جدی رسانهها» سخن میگوید و به همکاری بسیار طولانی و بسیار نزدیک آنها با ارتش اشاره میکند که آنقدر گسترده است که هرگونه انتقاد جدی و ارايه آلترناتیوهای فکری را مسدود میسازد. تابعسازی رسانهها از ارتش تا مرز ارتشا پیش رفته است. او در اینجا نمونه انتقاضه دوم را مطرح میسازد. در این قیام مردم فلسطین (که در ابتدا عاری از خشونت بود) رسانهها به ارتش اجازه دادند نقش تنها منبع اطلاعاتی و تعبیری را ایفا کند: «رسانههای الکترونیکی و روزنامهای خوانندگان خود را با تصویر یکبعدی و تحریف شده واقعیت تغذیه کردند. پیام این اطلاعرسانی روشن بود: اسرائیل بار دیگر علیه دشمن وحشی که بی هیچ دلیلی دست به حمله زده بود، در جنگ به سر میبرد.» تظاهرات صلحآمیز مردم فلسطین، «سوءقصد به سربازان» معرفی شد، در حالی که خبرنگاران در محل با وضعیت دیگری روبهرو بودند. اما گزارشات آنان از طرف هیأتهای تحریریه به شکل مطلوب تغییر داده شد. «ایلان پاپه» نتیجه میگیرد: رسانه های اسرائیلی جانبدار و ناسیونالیستی هستند و بینندگان و خوانندگان خود را اغلب با گزارشات و تصاویر تحریف شده تغذیه میکنند. آنها مبلغ نفرت، ترس و نادانی هستند و کاملاً غیرانتقادی و با فرمانبرداری مطلق تعبیرات و توصیفات ارتش و دولت را قبول میکنند.
هدف هر تبلیغات زبانی که واقعیت را بزک میکند، ایجاد واقعیتهای نوین است. تبلیغات اسرائیلی از این طریق بسیار با موفقیت عمل میکند، زیرا واقعاً توانسته آثار ویران کننده سیاستهای اسرائیل را کتمان نماید. با مخفی ساختن علل واقعی درگیری و تعبیر واژگونه مبارزه استعماری کلاسیک بین مردم متمدن غرب (سفیدپوستان) علیه وحشیهای تیرهپوست، زبان تبلیغاتی اسرائیل میتواند هسته اصلی معضل یعنی حق مردم فلسطین در تعیین سرنوشت خویش در میهن تاریخی خود را زیر پرده ابهام قرار داده، مقوله «مجرم-قربانی» را مخدوش ساخته و خود را بری از هر نوع مسؤولیت قلمداد نماید.
بزرگترین موفقیتی که تبلیغات اسرائیلی به دست آورده، ناپدید ساختن مطلق پاکسازی نژادی سالهای ۱۹۴۸/۱۹۴۹ (نکبه) از ضمیر عمومی در سطح جهان است. به نظر «آبراهام بورگ» زبان تبلیغاتی اسرائیل به زبان مرگ بسیار نزدیکتر است تا به زبان زندگی. نویسنده اسرائیلی «داوید گروسمان» نوشت: «هر کشوری که با وضعیت ناآرامی روبهروست، زبان ویژه خود را پیدا میکند. اسرائیل اولین کشوری نیست که دست به این کار میزند، (…) ولی خشمآور است که ناظر تغییر شکل بطئی آن شده ایم. رفتهرفته انواع جدیدی به کار گرفته میشود و لغتهای اغواکنندۀ جدیدی اختراع میشود، لغتهایی که معنی اولیه خویش را از دست داده اند، لغاتی که واقعیت را تعریف نمیکنند، بلکه وظیفه پنهان کردن آن را به عهده دارند.» در نتیجه اسرائیل مدتهاست به تولید آنچه که امروز اخبار جعلی (Fake news) نام گرفته مشغول است.
شیوه اسرائیلیِ عرضه خود، در این میان هواداران مختلفی یافته است، منباب مثال بیايیم و ريیسجمهور ایالات متحده آمریکا دونالد ترامپ را با برداشتهای غریب خود از واقعیت و تولید مداوم Fake News (اخبار جعلی) در نظر بگیریم. در این رابطه و همینطور در رابطه با «مبارزه علیه تروریسم» بود که عبارت «اسرائیلیزاسیون جهان» مطرح شد. برای اولین بار روزنامهنگار فرانسوی «کریستف ایاد» از این عبارت استفاده کرد. او در اواخر سال ۲۰۱۶ در روزنامه معتبر «له موند» مقالهای زیر این عنوان منتشر ساخت. او مسؤول بخش مسايل خارجی این روزنامه است و انگ ضدسامی بودن نه به او و نه به روزنامه نامبرده، میچسبد.
«اسرائیلیزاسیون جهان: استیلای حق آن کس که قویتر است و تأمین امنیت از طریق کنترل کامل»
وقتی از اسرائیلیزاسیون جهان سخن میگويیم، منظورمان چیست؟ منظور، برداشتی است که با زیر پا گذاردن و نقض قوانین بینالمللی و حقوق بشر، تنها حق طرف قویتر به رسمیت شناخته میشود و از طریق کنترل مطلق، امنیت برقرار میگردد. یعنی دولت صهیونیستی از معضل اصلی سیاسی، یعنی مناقشه با مردم فلسطین، که علیه یک اشغالگر خشن و سرکوبگر برای آزادی و حق تعیین سرنوشت سیاسی خود مبارزه میکنند، یک سیستم کامل کنترل و امنیت ساخته و آن را با کلیه ابزار و وسايل ممکن فنآوری و جاسوسی اجرا مینماید.
به نظر اسرائیلیها مردم فلسطین انسان نیستند، بلکه ذاتاً محارب و «تروریست« هستند که باید زیر کنترل دايم و مطلق قرار داشته باشند. بدیهی است که زیر چنین شرایطی دمکراسی، آزادی و حقوق مدنی زیر پا گذارده میشود. برای خبرگان سیاسی اسرائیلی این امر تقریباً بیاهمیت است، آنچه برای آنها مهم است امتیازات اقتصادی است که با اعمال سیاست سرکوب برای آنان حاصل میگردد. سالها پیش (به ویژه به کمک فیلم مستند اسرائیلی «آزمايشگاه») افشا شد که صنایع مهم تسلیحاتی اسرائیل محصولات خود را با مهر «در عمل آزمایش شده» به تمام جهان صادر میکنند، یعنی: در مناقشه با مردم فلسطین که به عنوان موش آزمایشگاهی مورد استفاده قرار میگیرند.
«جف هالپر» سودی را که کشور صهیونیستی از فروش محصولات امنیتی و کنترل کننده بسیار محبوب به دست میآورد، اینطور تعریف میکند: «از این طریق اسرائیل میتواند مبارزه بیپایان خود علیه مردم فلسطین را به یک محصول صادراتی محبوب مبدل سازد. اسرائیل با شهرت خود به عنوان اتوریته غالب، خود را به عنوان مرجعی که در مبارزه علیه تروریسم صاحبنظر است، معرفی میکند. این کشور درگیری بیپایان خود با مردم فلسطین را به امتیاز بازار برای خود تبدیل کرده است که در عینحال امتیازی برای سیاستهای امنیتی آن است. اسرائیل تنها سلاح صادر نمیکند. سیستمهای کنترل کننده و امنیتی، مبارزه با شورش و ابزار ضدتروریسم، مدلهايی برای کنترل مردم و تاکتیکهای پلیس از جمله دیگر توانايیهای این کشور به شمار میرود. آنچه که اسرائیل میفروشد و برای آن تبلیغ میکند فراتر از اینهاست و خطرناکتر است و آن دولت امنیتی نام دارد که امنیت را والاتر از هر چیز قرار میدهد و دمکراسی و حقوق بشر در جهان تروریسمزده را «تجمل لیبرالی» مینامد (و هر نوع مقاومت، بیتفاوت از اینکه علیه سرکوب و یا علیه استثمار سرمایهداری باشد فوراً زیر عنوان «تروریسم» طبقهبندی میکند. (…) اسرائیل شاید در بزرگترین اقدام گستاخانه تاریخ، خود را برای کشورهايی چون آلمان به مثابه مدلی برای آینده عرضه میدارد.»
«اسرائیلیزاسیون جهان: خطرناکترین نشانه بحران غرب در مجموع»
این مدل بسیار موفقیتآمیز است؛ همه دولتهای جهان با اسرائیل صلاح و مشورت میکنند. در زمانی که دمکراسی لیبرال به دنبال پیشروی پوپولیستهای راستگرا حالت تدافعی به خود گرفته و حتا دچار بحران شده، طرح اسرائیل در مورد امنیت و کنترل مطلق از سوی دولت آب به آسیاب دشمنان دمکراسی میریزد. آلمان که به دلایل تاریخی در رابطه با اسرائیل دارای «روابط ویژهای» است و تقریباً در همه سطوح با این کشور تنگاتنگ همکاری میکند، باید از خود سؤال کند که آیا میخواهد مدل «اسرائیلیزاسیون» را بپذیرد و یا به اصول دمکراسی لیبرال پایبند مانده و آنرا گسترش بخشد. «اسرائیلیزاسیون جهان» بر رویهم نشانه بسیار خطرناکی از بحران غرب است.
ولی آنچه که به ميزگرد تلويزيونی در آلمان مربوط میشود: آیا نمیتوان حتا یکبار یک شهروند فلسطینی را دعوت کرد تا بینش مردم فلسطین را معرفی کند؟ مثلاً فردی از غزه که میتواند تعریف کند مردم نوار غزه یازده سال محاصره از طرف اسرائیل و سه جنگ وحشتناک را تاکنون چگونه تحمل کرده اند؟
زلنسکی یک دلقک رذیل است و از خود اراده و اختیاری ندارد. مسئولیت حمله به نیروگاه هستهای زاپاروژیه مانند انفجار…
رفقای گرامی، خاموشی هوشنگ ابتهاج- سایه، یکی دیگر از تابناکترین اختران آسمان ادبیات، ادبیات سیاسی- اجتماعی، فکری و هنری میهن…
نگاشته اید: «نه با انقلاب توده ها، بلکه بدست عوامل داخلی و خارجی امپریالیسم تخریب شده،» جناب خسرو حکومت شوروی…
سلام. ضمن همدلی با بسیاری از مطالب مقاله، لطفا منبع موثق برای این ادعا عرضه کنید که اولین اینترنت و…
کاش نام رزا لوکزامبورگ به هویت خودشان آغشته نمی کردند. به نام رزا لوکزامبورک و به کام امپریالیسم!