مقدّرات بدیلبودن
مهدی گرایلو
باز هم یک وقفهی دیگر!
روشن است که آمریکا بهطور جدی دنبال پیادهکردنِ برنامهی لیبی در ایران است. گرچه بولتون با کارنابَلَدیِ بیموقعش این را لُو میدهد، اما ایران زودتر از کرهی شمالی که موضوعِ دهنلقّی او بود، قافیه را از روی مصراع دوم میخوانَد؛ تحریمهای آمریکا اگر اجرایی شوند، وضعیت اجتماعی داخل کشور را از آنچه هماکنون هست وخیمتر میکنند و احتمالاً شما میتوانید با بسامد و توزیع جغرافیایی بیشتری تماشاگر تحرکات اعتراضی رایج اینروزها در بستر غائلههایی مطابق با الگوی تعمیمیافتهی رویدادهای دیماه باشید. وحدتبخشی اقتصادی به اعتراضات طبقات و گروههای گوناگون اجتماعی تحت مفهومِ واحد فقر یا مقولهی عوامانهی معیشت قویاً تعقیب میشود و این تعبیرِ قالبیِ چپها که پوشش خبری گسترده و همدلی سیاسیِ رسانههای غربی و بهویژه جریانهای نزدیک به کاخ سفید با این مجموعهی واحدِ موسوم به «قیام علیه فقر» فقط نمودی از تلاش سنتی و همیشگی نیروهای دستراستی برای بهرهبرداری از تحولاتی است که مستقل از آنها و بهشکلی خودجوش جریان دارند، دیگر کارایی ندارد …
11 پاسخ به “مقدّرات بدیلبودن – مهدی گرایلو”.
این را می گویند بحث سالم، ایراد میگیرد هرکس به گرایلو انتقاد میکند هوادارانش به او برچسب میزنند و وقتی نوبت خودش میرسد در همین متن، به مخالفانش بر چسب بسیجی، سپاه قدس، استالینیست، آدم فروش وو… من سوالم از مجله هفته این است آیا انتشار چنین نظراتی از موافق تا مخالف مفید است؟ دردی را دوا کرده؟ همه معتقدند برچسب زنی و توهین روش مبارزه نیست و مانع بحث سالم میشود و بلافاصله دست بکار توهین و برچسب زنی میشوند از همه طرف.
البته من نقدی به هفته ندارم میدانم این نظر دهندگانند که از اولش با قصد تحریب می آیند و مدیریت نظرات آن بسیار مشگل است
من معتقدم حتی آنها که سنگ گرایلو را به سینه میرنند و اینجا نظر میدهند با قصد تخریب او می آیند و طوری از او تعریف میکنند که گویا او عضو سپاه قدس است و اینکه اصلا چه ایرادی دارد که…آنها که به او حمله میکنند چه بسا از جنس نظر دهندگان موافق هستند فقط اسمشان را ورد پای اینترنتی شان را تغییر میدهند.
کسی که هفته و تدارک را یکی میداند اصلا عقل دارد؟ تدارک از بایکوت هفته استقبال کرد فقط افسوس خورد که بایکوت موفق نمی شود! تدارک تروتسکیست و نیم حکمتیست میان دو صندلی نشین با هفته ی به ادعای شما استالینیست و به ادعای تدارک ارگان محور مقاومت؟
خلاصه اینجا کلکی در کار است یک عده مشغول موش دوانی و رل باری کردن هستند قصدشان هم ایجاد جو پلیسی علیه گرایلو است و هفته و تدارک که هیچ ربطی بینشان نیست ولی هر سه به گند کشیده میشوند. از مسئولان هفته تقاضا دارم نظرات را بسته و یا جدا سانسور کنند، میدانم کار بسیار سختی است و بارش می افتد روی شانه شما ولی این جماعت لیاقت ندارد.
از ما گفتن.
لایکلایک
با عرض سلام و تشکر از نظر دهندگان محترم (با اینکه ما از نظر دهی جدا همیشه پرهیز کرده و می کنیم)
رفقای گرامی لازم به توضیح است که هفته تارنمائی مستقل و بدون وابستگی گروهی بوده و هست بقیه تشکل هائی که نامشان در بخش نظرات آمده است به اعتراف خودشان یک گروه یا سازمان سیاسی را تشکیل میدهند و اعضای آنها دارای نظرات مشابه ای در بسیاری از موضوعات سیاسی میباشند.
مجله هفته مجله ای اینترنتی است کسانی که در آن قلم میرنند میتوانند نظرات متفاوتی داشته باشند، تشخیص انتشار مطالب ارسالی اما با ما می باشد. ما تاکید می کنیم ما هیچ کدام از سازمان های چپ و راست ایرانی هرگز ارتباطی نداشته و نداریم حتی مقایسه یک مجله سیاسی اینترنتی چپگرا با یک تشکیلات سیاسی چپگرا را کاملا نادرست ارزیابی می کنیم. در همین مجله هفته مقالات مخالف نظرات رفیق گرایلو هم که در آنها برچسب زنی و توهین نباشد منتشر شده و میشود. به گمانم ارتباط دادن یک مجله مستقل اینترنتی چپ به یک تشکل چپ و یا سوسیالیست با نظرات تعریف شده و معینی قطعا نادرست و بدور از حقیقت است.
خطاب به کسانی که سعی در چسباندن مجله هفته و به جاهای معینی دارند، تردید نکنید اگر سند و مدرکی دارید بفرمائید منتشر، بی صبرانه در انتظار انتشارش هستیم.
در مورد نظرات خوانندگان، ما تا آنجا که ممکن است سعی می کنیم از توهین های کوچک و رایج چشم پوشی کنیم ومانع انتشارشان نشویم و از خوانندگان محترم هم تقاضا میکنیم رعایت اصول اخلاقی و انسانی را کرده واز هر نوع برچسب زنی و توهین پرهیز کنند.
اما تاکید داریم، اگر روش فعلی بحث در بخش نظرات ادامه یابد، مجبور خواهیم شد بخش نظر دهی مقاله را مسدود کنیم.
با تشکر از وقت و حوصله شما
لایکلایک
استاد شاهحسینی فقط جهت اینکه اطلاعات زبانفارسیتون کمی افزایش پیدا کنه و فقط در حد دستور دادن دربارهی غلط و درست آنهم بدون معیار نباشی: پسوند «گاه» بعضی مواقع به الفاظی که خود بر مکان دلالت میکنند اضافه میشود و در فارسی «مقامگاه»، «جایگاه»، «منزلگاه»، «میعادگاه» و… از این دستهاند. اگر خیلی به این موضوع علاقهمند بودی بگو تا نمونههای کاربرد اینهایی را که گفتم در سفرنامۀ ناصرخسرو، در اشعار خاقانی و… نشانت بدهم.
جالب است هرکس اینجا میآید حرفی میزند همه را به هم وصل میکنند. هر مقالهای که تا حالا درآمده همه را پویان صادقی نوشته؟!
جناب شاهین اگر خیلی علاقه داری که «کارهای لازم» گرایلو را بدانی و تا الان متوجه نشدی کار لازم چیست برایت بگویم:
تمام سندیکاها و اتحادیههای کارگری و همچنین تمام اعتراضات کارگری دارند خلاف محور مقاومت میروند، بنابراین یکی از کارهای لازم این است که با سندیکاهای کارگری مقابله کنیم. باید جلوی اعتراضات کارگری را بگیریم. حالا مهم نیست از چه طریقی مهم این است که جلوشان را بگیریم. اگر راهکار عملی میخواهی برو عضو بسیج شو یا اینکه پیش برادران اطلاعات یا ارتش سایبری فعالیت کن. یا اینکه گروه فشاری از چپهای همعقیده بساز و در فضای مجازی یا هر جای دیگر به کار ببرش بعداً این خود هستهای خواهد شد که میتوان با آن این اعتراضات امپریالیستی را سرکوب کرد، اعتراضاتی مثل اعتراض کارگران هپکو و آذرآب. اگر دیدی کمونیستی دارد فعالیتی میکند که برضد محور مقاومت است اگر در ایرانی با ستاد خبری وزارت اطلاعات تماس بگیر و راپورتش رو بده. اگر در خارج نشستهای به برادران سپاه قدس بپیوند.
در سایت هفته کامنت بگذار و همه را رسوا کن، هرکسی که به گرایلو نقدی میکند مزدور است. اگر متلک میپراکند که حتماً از سیا پول گرفته. اگر نقصش را میگوید احتمالاً از کمونیستهایی است که خطوط انحرافی را برگزیده و به اهمیت محور مقاومت پی نبرده. این را بدان که همه جز گرایلو و چند استالینیست موجود در مجله هفته اپوزیسیون هستند.
جناب شاهین تمام آنچه باید بکنی (البته اگر دیدگاه گرایلو را قبول بکنی) این است. متأسفانه «رفقا»ی محور مقاومتی در متون و کامنتهایشان «علناً» اینها را میگویند اما اگر کسی به همینهایی که خود گفتهاند و میکنند اشاره کند میگویند انگ زدهای. دوستان براساس تفکر شما همکاری با سپاه قدس و بسیج و وزارت اطلاعات عیب نباید محسوب شود بلکه نوعی کار «خیر» است در راه رسیدن به پیروزی محور مقاومت در برابر امپریالیسم.
جناب شاهین اگر اینها را از این دو سه مقالهی آخر گرایلو متوجه نشدی اتفاقاً مشکل کار از گرایلو نیست از خود شماست که در میان این کلمات بهواقع واضح دنبال چیز «غریبی» میگردی.
لایکلایک
در ادامه ی کامنت رفیق شاه حسینی لطفن به فایل پی دی افی با عنوان «شورش های دی 96، دولت پس از انقلاب و جنگ سوریه» که در همین سایت هفته نیز موجود است نگاه کنید. کافی است صفحه ی 9 تا 13 این متن را بخوانید تا بفهمید با چه کسانی طرفی هستید. نویسنده ی بی نام این متن همان نویسنده ی چندنامی است که درکامنت بالا از او نقل قول رفت.
چه طور به این راحتی بدون هیچ مسئولیت پذیری نسبت به مواضع گذشته تان، حرفتان را عوض می کنید؟؟!!!! مسئولیت اجتماعی این مسئله به کنار، با این همه تناقض چه طور شبها خوابتان می برد؟!!
لایکلایک
لطفن این کامنتو دقیق بخونین. رفقا من باورم نمیشه! اینا حالا حرف دیماهشونو دارن عوض میکنن. تو روز روشن! چطور یه همچین چیزی ممکنه؟!!!! دارم شاخ در میارم. فکر میکردم بعد اون رسوایی بساطشونو جمع کردن. تازه ورژن جدیدشو رو میکنن! خیله خب. پس گوش کنین.
که 3 تا نظرگاه بود، ها؟!!!!
شاهین راست میگه. 3 تا بود اما نظرگاه نبود. 3 تا اثر هنری بود کار دست یه استاد با سه امضا: پویان صادقی، بهروز کاشفی و محمدرضا حنانه. توشون هرچی بگی پیدا میشد الا نظرگاه. آسمون ریسمون بافته بود و آخرش نتیجه گرفته بود یه چیز جدید توی شورشای خیابون هست که باید براش آماده شد و مربوط به شکاف طبقاتیه و فقط فعلن زوده تا تبدیل بشه به انقلاب و یه همچین چیزایی. اصلن بیاین خودتون این تیکه رو از اون مقاله پویان صادقی بخونین. میدونم حالتونو میگیره با این ادا و اطوار مسخره نوشتنش، با این به کار بردن کلماتی که اصلن معنیشونو نمیدونه. ولی یه ذره این شکنجه رو تحمل کنین و بخونین. چند جاشو واسه کوتاهی حذف کردم:
„برخلاف چپهای پروغرب که راه بروز مبارزهی کمونیستی را در اعتلای جنبش دموکراسیخواهی میبینند و دستِاوّل جاروکش آستان بورژوازی میشوند و بر خلاف چپهای پروشرق که مسیر انکشاف مبارزهی کمونیستی را در اعتلای محور بهاصطلاح مقاومت در برابر امپریالیسم آمریکا میبینند و دستِآخر پاروکش قایق بورژوازی میشوند، استقامت ما بر قرارگاه تضاد و تسلیم نشدنمان به وسوسههای اغواگرِ حاصل از فانتزی و استیصال، و ایمانمان به خودِ روند و واقعیت و توان و خلاقیّت طبقهی کارگر و زحمتکشان، قرین چیزی شده است که فعلاً به صورت تروماتیکی خود را داخل کلیت کرده است. وقایع این روزهای اخیرْ دقیقاً آن سویهایست که امکان مبارزهطبقاتی و اعتلایش را از جایی خارج از آن دیلماهای ایدئولوژیک، منفتح میکند. این انفتاح و انکشافِ خودِ واقعیت، تبارز آن غیابِ مؤسّسیست که خود کسوف و انکسارش، مؤسّسِ کلیت نمادین است. این تبارز بدان جهت اهمیت دارد که یکراست و در فرآیند اعتلایش خودِ غیابِ مؤسّس را نشان میدهد و نشانه میرود. منطق این کیفیتِ بهغایت نوین، از سنخ منطق آن قسم جدالهایی نیست که بر متن تعارض بین جمهوری اسلامیِ ایران و غرب، به دلیل خروج ایران از مدار جاذبه و میدان مغناطیسیِ امپریالیسم آمریکا از پسِ انقلاب 57، همچون 18 تیر 78 و تکاپوی مخملیِ سبز، رخ داد. بلکه خیزشیست بیپیرایه، برآمده از حاکمیتِ ستمکار و ظالمِ سرمایه بر طبقات پایینیِ جامعه که هر روزه تسمه از گردهشان برمیکِشد. تودههای کارگر و فرودستی که از تأمین معاش روزانه و ضروریات یک زندگیِ حدّأقلی برای خود و خانوادهشان عاجزند و هر روزه با اجحافات سرمایهداران و دولتشان کلنجار میروند، … تودههای کارگر و فرودستی که از فرط رنج و تعب و عسرتْ هر روزه خود را بیشتر در دهلیزهای بیافقی و بیرمقی مییابند و فسادهای مالی و اخلاقیِ سرمایهداران و آقازادگان و نوادگان را باید به تماشا بنشینند و … . این خیزشِ بیپیرایه که به شتابْ شهرهای بزرگ و کوچک ایران را درنوردیده و صدها هزار نفر را درگیر خود کرده است، به عنوان یک جزءـمؤلفهی اساسی، دیگر خود را داخل کلیت کرده است. دیگر نمیتوان بدون در نظر گرفتن این مؤلفهی اساسی دست به تحلیل و پراتیک زد. جزءِ جدیدی خود را وارد کلیت کرده است که با توجه به خصلت تروماتیک حضورش، کلِّ قوامِ پیکره و اجزائش را در برابر چیزی بیانناپذیر قرار داده است. این جزء در رابطهی فعالی با دیگر اجزاءِ کلیت قرار گرفته است که میتواند بر بستر تحوّلش، تمامیِ دلالتِ کلیت را دیگرگون کند که از آن اعتلای مبارزهی طبقاتی سرریز کند و یا منکوب و سرکوب باقیِ اجزاء شده و تبدیل به نیروی تشدیدکنندهی آنها شود که از آن تبدیل شدن تهران به دمشق و مشهد به حلب و رشت به ادلب و …، شُرّه کند. … از این بروز تروما و خیزش بیپیرایه تا آن خواندنِ معنای حقیقیِ آن، فاصله به اندازهی یک دوران تاریخی است که بر بسترِ کلیتِ در تطوّر و از رهگذر یک مبارزهی طبقاتیِ تمامعیار و جهانی و از طیِّ طریقِ زمانیْ آبستن و سرشارِ از انبوهی از حوادث، به صورت قفانگرانه و پسکنشگرانه برساخته خواهد شد. خودِ ندیدنِ ورودِ این مؤلفهی جدید و تبعات دیالکتیکی آن بر استنتاجات نظری و سیاسی و تشکیلاتی است که طیف چپ پروغرب ایران را که کور است و از رَکَبی که میخورد لال هم خواهد مُرد، به سوی مقتلگاهی کشانده که میخواهد این مؤلّفهی جدید را به سیاق همان 88، حال اینبار از نوع میلیتانتترش، بخواند و دست کلیت را که امپریالیسم روانپریش نیز از مؤلفههای اساسیاَش است در به محاق بردنِ ظرفیت نشانهروی و اعتلایش و تبدیل کردنش به نیروی تشدیدکنندهی خودش باز بگذارد. خود ندیدنِ ورود این مؤلفهی جدید و تبعات دیالکتیکی آن بر استنتاجات نظری و سیاسی و تشکیلاتی است که چپ محور مقاومتیِ ایران را که لرزان است و از سرگیجه زمین خواهد خورد، به سوی سردابههای تاریکی کشانده که میخواهد این مؤلفهی جدید را به سیاق همان 88 و حال اینبار پروژهای بناشده بر امر اقتصادی و بافت طبقاتیِ فرودستانهتر، بخواند و بدینگونه از پیگیریِ وظایف سترگی که خود واقعیت در مقابل ما قرار داده شانه خالی کند و دست کلیت را برای بازتولید دهشتاَش به منزلهی یک بیکرانگیِ کاذب باز بگذارد. این هیأت نوین که برآمده از مغاکهای امر واقع سرمایه است، با بروز تروماتیکش و هستیِ خیزشوارش و رشد شتابناکش، دیگر همیشه آنجاست، دیگر عجین وضعیت است، حیاتش مشمول اوج و حضیضهای گوناگون خواهد شد، این تروما و لختهی بیپیرایهْ خیره به ما مینگرد و مواجههای نوین را طلب میکند. ابژهی منفتح، آتش به جان سوژه میاَندازد و دیگر از آن گریزی نیست. پس سوژهی راستینِ انفتاحِ ابژهی نوینْ باید بودن و جُلجتای وظایف هوده را باید پیمودن. تا اطّلاع ثانوی این خیابان اشاره دارد به یک منش و استراتژیِ سرنگونیخواهی که باید از آن تن زد و آن را آیِش کرد. پس حوزهای باید ماند. منش حوزهایْ منوط به تبدیل نکردن حوزهی مثلاً محلّه و دانشگاه و کارخانه به خیابان است. از این حوزهها تا آن خیابانِ بعدی، فاصله به اندازهی یک دورانِ تاریخیِ پر زِ شکنج و رنجیست که باید آکنده شود از شکیبایی و سختکوشیِ بلشویکی و باید آهیخته شد از صیقلِ خویشتن و دیگران با تحلیلِ لنینیستی. پس استقرار شکیبا و مسلّح به بلشویسم و لنینیسم باید یافت بر حوزهها. اگر که مؤمنیمْ با چتر به دعای باران برخواهیم خواست. آوردگاه اساسیای منفتح شده است که مبارزهی طبقاتی و سیاست کمونیستی را به صورت واقعی وارد زمینِ سیاستِ ایران و خاورمیانه کرده است و مای دقیق و منضبط را برای روزها و ماهها و سالیان آینده میطلبد.“
از انشاش بگذریم که واقعن حال به هم زنه. طرف خیلی دوس داره وانمود کنه چیز بلده یا فارسی بلده. هنوز نمیدونه „مقتلگاه“ غلطه. مقتل خودش اسم مکانه، دیگه پسوند مکان „گاه“ لازم نداره. یا مقتل یا قتلگاه. طرف اصلن نمیدونه تروما چیه. نمیدونه جایی که تروما هست کلیت از هم پاشیده. اونوقت مینویسه „قرین چیزی شده است که فعلاً به صورت تروماتیکی خود را داخل کلیت کرده است“. تروما داخل کلیت؟!!!!!!!!! به حق چیزای نشنیده. ادا و اطوار و بازیه. ملتو مث خودش بیسواد فرض کرده. اما از ایناش بگذرین. بابا این طرف داره میگه یه چیز جدید در شورش فرودستان هست. یه مولفه جدید که انقلاب را „منفتح“ (!!!!) میکنه: „وقایع این روزهای اخیرْ دقیقاً آن سویهایست که امکان مبارزهطبقاتی و اعتلایش را از جایی خارج از آن دیلماهای ایدئولوژیک، منفتح میکند.“ داره میگه “ منطق این کیفیتِ بهغایت نوین، از سنخ منطق آن قسم جدالهایی نیست که بر متن تعارض بین جمهوری اسلامیِ ایران و غرب، … همچون 18 تیر 78 و تکاپوی مخملیِ سبز، رخ داد. بلکه خیزشیست بیپیرایه، برآمده از حاکمیتِ ستمکار و ظالمِ سرمایه بر طبقات پایینیِ جامعه که هر روزه تسمه از گردهشان برمیکِشد.“ میگه: „آوردگاه اساسیای منفتح شده است که مبارزهی طبقاتی و سیاست کمونیستی را به صورت واقعی وارد زمینِ سیاستِ ایران و خاورمیانه کرده است و مای دقیق و منضبط را برای روزها و ماهها و سالیان آینده میطلبد „. کل ایرادش اینه که قضیه هنوز خیلی خامه و باید کار جدی و „بلشویکی و لنینیستی“ کرد تا این „مولفه نوین“ از سرنگونی طلبی تبدیل بشه به انقلاب. وگرنه اساس شورش ها „خیزش بی پیرایه طبقات پایینی جامعه … و توده های کارگر و فرودسته“ که „آوردگاه مبارزه طبقاتی را منفتح کرده است“. کلمه بازیا و „انفتاح“ و „منفتح“ ها رو بریزین دور، کلن یک کلوم نوشته قضیه یه انقلابه و باید با حوصله کار کرد. آقا اصلن „سوژهی راستینِ انفتاحِ ابژهی نوینْ باید بودن و جُلجتای وظایف هوده را باید پیمودن“!! فقط نباید زیاد عجله کرد تا بر نخوریم یه جای ناجور. فعلن „حوزهای باید ماند“!!! یه مزخرفی نوشته که نه سیخ بسوزه و نه کباب و راهو واسه خودش برای „مبارزه طبقاتی روزها و ماه ها و سال های آینده“ باز بذاره. از طرفی هم جرئت نداره پاشه مث بچه آدم بره تو خیابون با بقیه اراذل سنگشو پرت کنه مبادا پس فردا گند خیابون دربیاد و اینم دوباره مث همیشه ضایع شه. حالا کاری ندارم اول مقاله چقدر خالی بسته که „مستقیم و غیرمستقیم، چندباره …“ قبلن چه حرفا در مورد سوریه و خاورمیانه و افول هژمونیک و اینجور چیزا گفته. تو جر و بحثای زمستون گفتم که اصلن این اسامی قبلن وجود نداشتن. به اسامی دیگه ای هم که همین آدم قبلن با اونا چیز مینوشته آدرس دادم و گفتم مواضع واقعیش درمورد سوریه و غیره چی بوده.
خلاصه شاهین جان منظورت از „3 تا نظرگاه دیگه“ که اپوزیسیونی نبودن همین „انفتاح“ های انقلابیه؟ از اون دوتا آفتاب مهتاب دیگه هم که با این شاهکار میشن „3 تا نظرگاه“ فاکت بیارم یا همین کافیه؟
رفقا فهمیدین قضیه دوباره داره تکرار میشه؟ حالا همین جماعت زدن زیر حرفای دی ماهشون. اینا رو عمه من نوشته بود؟؟؟ تازه اخیرن یه فایل دویست صفحه ای هم دادن بیرون و توش دوباره همین نوشته هاشونو دارن از سر خودشون وا میکنن و وانمود میکنن کار فرد دیگه ای بوده که اینام اونقدر دلخورن که مگه دستشون برسه به آدمی که به „دسیسه امپریالیسم“ میگفته „خیزش بی پیرایه“. لازم شد داستان این کار جدیدشونم براتون میگم.
یک کلام: خواننده محترم. حواستو جمع کن که آدمایی توی کمونیستا پیدا میشن که تو بی اخلاقی و بی تعهدی در تاریخ نظیر ندارن. راحت به هر رنگی در میان. با حرفای قدیمشون بیخ دیواری بازی میکنن. اونم تو روز روشن و جلوی چش کلی شاهد عاقل و بالغ. تا گند مواضعشون در میاد اونو مث تشتک نوشابه سوت میکنن طرف دیگرون و نوشابه شونو با وجدان راحت سر میکشن. چنان موجوداتی که غوغای بیسوادیشون و قر و قمیش افتضاح انشای حال به هم زنشون بهترین خاطره ایه که از مواجهه با کاراشون توی ذهن آدم باقی میمونه.
لایکلایک
به شاهین
خیلی جالبه. اولا خودتان را نزنید به نشنیدن. من نگفتم دارم از آن «کارهای لازم» می کنم. گفتم تا به حال نه من و نه شما هیچ کداممان «کار لازم» نکردیم. من و شما یک اندازه اپوزیسیون بودیم و فقط یا حرف باطل زدیم یا بهانه تراشی کردیم در برابر افرادی مثل نویسنده این متن. گفتم اگه دنبال معنی «کار لازم» هستید، این است که مواضع اصولی داشته باشید و آن را به گوش مخاطبتان برسانید. ما این کار را نکردیم. نه شما و نه من. اگر کرده بودید تا به حال همگی آنها را دیده بودیم. بی جهت این واقعیت را پنهان نکنید. از وقتی من یادم هست ندیدم کسی مثل گرایلو از مقاومت دفاع کند یا از برنامه هسته ای ایران دفاع کند یا سقوط حکومت را به ضرر منطقه بداند یا صراحتا از حزب الله و حفظ حکومت اسد حرف بزند. شما اگر سراغ دارید لطفا به من نشان بدهید. البته نویسندگان دیگری هم در سایت هفته بودند که از منظرهای دیگه بخشی از این مواضع را داشتند. چه با ترجمه و چه با قلم خودشان. اما نه آن افراد متقلبی که شما منظورتان است. در مورد آنها با شما کار دارم.
شاهد از غیب رسید! می گویید «برای اپوزیسیونی نبودن (غیر از این سایت هفته که منظر مشخصی نداره) تا حالا حداقل 3 تا نظرگاه دیگه موجوده. از همین نوشته هایی که تو همین سایت هفته موجودن تا سایت تدارک». شوخی می کنید رفیق عزیز! اولا اینها و تدارک تا دیروز یک جریان بودند. این را من بهتر از هر کسی می دانم. دعواشان سیاسی نیست. مسخره بازی است. در سایت تدارک هم گفتم. سند و مدرک آن موجود است. باز هم بخواهید می گویم. ثانیا منظورتان از «نظرگاه دیگه» اون مثلا نوشته هایی است که بعد از دی 96 با اسم مستعار ریختند داخل اینترنت؟ یا مواضع تدارک؟؟ اولا اطلاعیه سایت تدارک همین الان روی سایت هست. برید بخوانید ببینیم تحلیلشان این بود؟؟! آنها نبودند که می گفتند جوانان خشمگین و انقلابی باید به کارگرها هم راه بدهند تا در اعتراضات شرکت کنند؟ آنها نبودند که می گفتند این می تواند یک انقلاب اجتماعی باشد؟ آنها نبودند که در آن همه بحث در کامنت ها به تمسخر به مخالفان اعتراضات می گفتند باتوم دست بگیرید و برید در خیابان مردم معترض و انقلابی را کتک بزنید؟! باید عین جمله هاشان را بیارم؟! آنها نبودند که از فرط سرنگونی طلبی به من که به یک کار نادرستشان اعتراض کردم می گفتند هوادار جمهوری لاریجانی؟ عین همین کلیشه های نوری زاده ای و محسن سازگارایی!! تحلیل تدارک چه فرقی با تحلیل کمونیسم کارگری داشت؟ حالا از مواضع قدیمی ترشان در مورد انرژی هسته ای و امثالهم نگم که دیگه آنقدر گفته شده که برای همه روشن است.
شما هم ظاهرا یا با تدارک دمخور هستید یا با همان محفل هایی که شاه حسینی به آنها اشاره کرد. همان کسانی که در شلوغی ها بعد از ردیف کردن یک عالم اراجیف بی معنی و تقلیدی آخرش یک «مولفه نوین» کشف کرده بودند که مثلا باعث می شد آن جنبش یک حرکت صرف براندازانه مثل جنبش سبز نباشد! یادتان رفته؟ یا باز لازم می دانید که من دوباره کامنت هایی را که در سایت تدارک گذاشتم تکرار کنم؟ من این جماعت سرنگونی طلب مدنظر شما را می شناسم. شما هم می شناسیدشان. پس لطف کنید کالای قلابی که رسوای عالم شده به مردم نفروشید.
در ضمن، بر منکر این حرف لعنت که «من و شما که موجودیت نیستیم. موجودیت یه فرمیه که بین ماست». خودتان را به کوچه علی چپ نزنید. من وقتی می گویم شما خودت یک موجودیت تکوین یافته هستی، این فرم های مورد نظر شما را می گویم که خودتان دارید جار می زنید وجود دارند. تدارک یکی از همین موجودیت ها است و به جای زدن حرف درست، به جای آن «کار لازم»، از چند سال پیش موجودیت تکوین یافته اش را در خدمت تحلیل های معلوم الحال گذاشته. بیانیه هسته ای و اطلاعیه درباره شورش های دی ماه و کلی چیزهای دیگر که حتما خبرش را دارید. اگر هم به آن محافلی که هر روز اسم عوض می کنند تعلق دارید، حتما از موجودیت های تکوین یافته شان اطلاع دارید. بنشینید و کلاهتان را قاضی کنید و ببینید در نوشته ها و نشریه ها و بحث های درونی شان در تمام این سال ها چه حرف به درد بخوری نشر دادند؟ چه چیزی گفتند جز حرف هایی که در بساط هر عطاری ای یافت می شود؟ به من که گوشم از حرف های اینها و چشمم از ملاقاتشان پر است لطفا نگویید چیز تکوین یافته وجود ندارد. شما در همان موجودیت های تکوین یافته و پر سابقه که خودتان در کامنت به آنها اشاره کردید چند سال است فقط دارید توی شیپور سرنگونی می دمید. مسئول مستقیم هدر دادن زمان، من و شما و همه آن موجودیت ها هستیم. من حداقل مسئولیت قبول می کنم. شما با بقیه رفقاتان فقط از زیر بار خرابکاری هاتان شانه خالی می کنید. در تمام این سال ها همه امکاناتتان را در خدمت پخش اراجیف گذاشتید. خودتان را به آن راه نزنید آقا. حالا لاطائلات مشترک تدارک و آن آدم های متغیر صد چهره را به اسم «نظرگاه هایی که اپوزیسیونی نبودند» به ما تحویل می دهید؟!!! شرم هم چیز خوبی است. همه آن مواضع و آن نوشته ها حالا در سایت هفته و سایت تدارک حی و حاضرند. وقاحت شما گاهی خون را در رگ آدم منجمد می کند. من در معرض این محافل بودم. من یکی را نمی توانید گول بزنید. اینها از اول با تدارک بودند و الان دعوایشان بی دلیل است. بی جهت نگید «3 تا نظرگاه». اینها یک چیزند و آن چیز هم هر چه باشد نظرگاه نیست. پریشان گویی برای اظهار وجود و مزاحمت برای کار واقعی دیگران است. این اخطار را هم می دهم که اگر بتوانم با کامنت جلوی وقاحت امثال این آدم های متقلب در بیام، اصلا ابایی ندارم از این که شما من را فقط یک آدم کامنتی بدانید. آدم کامنتی بهتر از دو روی کلاه بردار رنگ عوض کن است. حداقل اگر فقط در کامنت دیده می شوم به عنوان کسی که با «یک» اسم «یک» حرف می زند دیده می شوم، نه با صد تا اسم صد تا حرف متفاوت. شما که صد نفرید و خوب می دانید که تکوین یافته هم هستید محض رضای خدا یکی از نوشته هایتان که الان حاضرید مسئولیتش را قبول کنید را به ما نشان بدهید. باور کنید اگر تنها کاری که از دستم بر می آید این باشد که فقط خوانندگان این سایت را از ذات نا سالم این جماعت و رفتار بی شرمانه شان با خبر کنم، خیالم راحته که «کار لازم» خودم را کردم. شما هرچه می خواهید بگویید.
لایکلایک
از شاهین می پرسم دقیقن منظورت از „تله ی وضعیت“ چیست؟ یعنی اینکه تبیین کردن „وضعیت“ و آگاهی بخشی تحت یک عنوان و خط فکری مشخص در تله افتادن است؟ یا نکند فکر می کنید تنها „کار لازمی“ که می شود کرد همان „کار حوزه ای“ مد نظر شماست که معلوم هم نیست که چیست! روشن کردن سازوکار کدهای مفهومی حقوق بشر/کارگران/زنان و حالا هم فقر و فساد و … در نظام مفهومی نئولیبرال که کل اپوزیسیون لقلقه ی دهانشان است چرا „تله“ است؟ لطفن توضیح دهید.
لایکلایک
هر کی دقیق بحثا رو دنبال کرده باشه میتونه منشا این بهانه گیریها رو تشخیص بده. اونایی که توی زمستون اونجوری شناخته شدن باز دارن همون کارو میکنن. اونایی که توی بلبشوی دیماه حرف از «یک چیز جدید و متفاوت در اعتراضات مردم» میزدن و ریشه توده ای واسه اتفاقات میساختن و میگفتن «کارگران میخواهند دشمنان و قاتلانشان را بکشند» حالا دوباره نوک پایی جا عوض کردن و چیزای جدیدی مینویسن و از این دم میزنن که قضیه اصلن از اساس ساخته امپریالیسم بوده و …!!! آدرس شاهکار جدیدشونم اگه لازم بشه میذارم تا همه ببینن. این اعجوبه ها اسمشونو شب به شب مث جورابشون عوض میکنن و تبدیل به یه شخصیت جدید میشن و ادعا هم میکنن که از عصر برنز تا حالا همین شکلی بودن. معلومه قرار نیست این کار انزجار آور و غیر قابل تحملشونو تموم کنن.
حق با مجیده. «صدای بلندتر» و «کار لازم» یعنی اینکه ما هم حرف بزنیم، نه اینکه یکی حرف بزنه و بقیه یا فقط غر بزنن یا مث همه چپا توی این چند سال سر هر داستانی که میشه فوری درباره «آغاز قیام توده ها» نطق کنن و فرداش یادشون بره دیروز حرفشون چی بوده. تا وقتی وضع اینه تنها صدایی که شنیده میشه صدای اپوزیسیونه و صدای غر زدن توی کامنتا. دم گرایلو گرم که قاطع و روشن و روان مینویسه و جای بهانه واسه کسی باقی نمیذاره. با پایه های تئوریک محکم. «مسیر استدلالها» و «حرفهای قبلی»ش هم دم به دقیقه مث هوای بهار «دگرگون» نمیشه. کسایی که کارشون فقط غر زدن و بهانه گیریه اگه واقعن حرفی دارن اونام بنویسن. یادتون نره که به قول مجید به جز یکی دو نفر مث گرایلو توی همین سایت هفته تو چند سال گذشته کسی نبود که با کله وسط سرنگونی نپریده باشه. از خود قضیه سوریه و مسئله هسته ای ایران و مقاومت و … بگیر و بیا تا ی پ گ و آخرشم همین ماجراهای دیماه. بقیه فقط وایستادن و حرف همیشه همه چپا رو زدن. فحش دادن و نسبت ناروا بستن و فرداش که گند داستان در اومد خودشونو زدن به اون راه. دم سایت هفته هم گرم که تنها جایی بود که مجالی واسه حرف اون رفقا جور کرد و در این فضای برانداز سالار با انحصار رسانه ای چپا و عقاید سطحی اونا همراه نشد.
لایکلایک
من نمیدونم شماها چرا اصلا دیده نمیشین اگه این همه غلیظ دارین «کار لازم» میکنین. مثل اینکه غلظتتون و «فیل هوا کردنتون» فقط تو همین کامنتای سایت هفته هستسش. اینکه شما تو این 2 یا 4 سال اپوزیسیونی بودید، به خودتون مربوطه. اگه بودین، خب اشتباه کردین. برای اپوزیسیونی نبودن (غیر از این سایت هفته که منظر مشخصی نداره) تا حالا حداقل 3 تا نظرگاه دیگه موجوده. از همین نوشته هایی که تو همین سایت هفته موجودن تا سایت تدارک.
به یکی میکن، جنبش مرد، برگشت گفت، اگه مرده پس من چی اَم. رفیق عزیز من و شما که موجودیت نیستیم. موجودیت یه فرمیه که بین ماست. به هرحال من سوالی پرسیده بودم که جوابش رو نگرفتم. تناقضی هم مطرح شد که بسته به جواب پرسش موضوعیت پیدا میکرد.
لایکلایک
به شاهین
من فکر می کنم بهانه تراشی و گیر بیخودی دادن به یک عادت ما چپ ها تبدیل شده. خود من بیشتر از دو سال آزگار کارم این بود که با بهانه های مختلفی که از اطرافیانم می شنیدم به متن های گرایلو گیر بدم. الان هم واقعا از ته دل حرصم از این در میاد که می بینم و می شنوم همه اون کسانی که کارشان ساختن این بهانه ها و یاد دادن و تبلیغشان پیش دیگرانی مثل من و زدن بدترین حرف ها به او بود، حالا دارند شفاهی حرف های او را می زنند و مواضع او را می گیرند، اما باز تا دست به قلم می شوند به خودش بد میگن و تازه هم هشدار می دهند که ممکنه در تله وضعیت موجود گرفتار بشه؟!!!! نخیر! شما هم برای اینکه مطمئن باشید در تله وضعیت موجود گرفتار نمی شوید با صراحت او از حزب الله و نیروهای مقاومت با مخاطبتون حرف بزنید؛ اون روزهایی که او یک نفره از لزوم دفاع از مقاومت می گفت، ما همه به خیانت به چپ و خوش خدمتی برای سپاه قدس و غیره متهمش می کردیم. حالا چه شده که مدعی تر از او داریم پشت چندتا اسم مستعار دم از خطر گرفتار شدن در وضعیت می زنیم، اون هم بدون اینکه در این مدت هیچ کاری جز نغ زدن و تکرار حرف های اپوزیسیون کرده باشیم؟! اولا اگر اون „کار لازم“ به قول شما „بلند مدت“ است، امثال من و شما با کارهای اپوزیسیونی چند سال گذشته مان فرصت را از بین بردیم و زمان را برای انجام این کار اینقدر „کوتاه مدت“ کردیم. وگرنه گرایلو که از چهار سال پیش دارد همین حرف را می زند. الان هم از ما می خواهد همین کار لازم را بکنیم. اگر چهار سال پیش بیخودی از آن بهانه های پوچ اپوزیسیونی و ضد مقاومتی نمی گرفتیم تا الان یک کار چهارساله کرده بودیم برای تبلیغ یک ادبیات چپ متفاوت با ادبیات اپوزیسیون. ما بودیم که در تمام این سال ها همان حرف های اپوزیسیون را در نشریات و محافل و بیانیه ها و مقاله های مستعارمان عینا تکرار کردیم. حالا اگر فرصتی از دست رفته باشه بیشتر از همه تقصیر خود ماست.
اگه کمی انصاف داشته باشیم و با خودمان صادق باشیم باید دست از این بازی مسخره برداریم. کم کاری خودمان را الکی به تناقض دیگران نسبت ندهیم. این واقعا نامسئولانه و غیراخلاقی است. تناقضی وجود ندارد. اگر مقاله و بیانیه و نشریه می دهیم بیرون، چه با اسم حقیقی و چه مستعار همین نظرات را توش بنویسیم و به مخاطب بدهیم. به نظر من آن „کار لازم“ فیل هوا کردن نیست که شما فکر می کنید برای رسیدن به آن „تکوین موجودیت هایی لازم است“. خود شما یکی از همین موجودیت های تکوین یافته هستید رفیق عزیز. پس وقت را بیش از این با بهانه تراشی هدر ندهید. „کار لازم“ زدن همین حرف هاست و هر قدر هم دیر شده باشد، همانقدر لازمتره.
لایکلایک
اونجا که آخرش نوشته شده «کاري لازم است تا صدایی بالاتر از آنچه اپوزیسیونِ تکصداي ایران در فصل شهوت تکثیرنـوعِ
حیوانی خود تولید میکند، در گوش جامعه طنین بیاندازد»، منظور دقیقاً چیست؟ این هدف (غلبه بر صدای اپوزیسیون و داشتن صدایی بالاتر از آن) بزرگی است که رسیدن به آن خیلی سخت است، آن هم در کوتاه مدت که هدف نویسنده از بیان خیلی از مسایلش در این نوشته و نوشته های دیگر، بر پایه همین زمان بندی کوتاه مدت عنوان میشود. برای رسیدن به این هدف، تکوین موجودیت هایی لازم است که نویسنده در نوشته های قبلی اش علیه آنها موضع گرفته است. آیا بر منوال استدلالات نویسنده، خود همین اقدام به این «کار لازم» برای هدف پیش گفته، در این شرایط مشخص، خود در تله ی وضعیت دچار نمی شود.
به هر حال این موضوع نیز یکی از تناقضات بسیاری است که تلاش های گرایلو به آن دچار است. نویسنده اگر کمی در خصوص این «کار لازم» صحبت کند، باید از غلظت خیلی از حرفهای قبلی اش بکاهد و مسیر استدلال هایش را دگرگون کند.
لایکلایک