بیایید دربارۀ ونزوئلا صادق باشیم!
نویسنده: مایک گونزالز
ترجمۀ اقتباسی: هوشنگ نوری
مقدمۀ مترجم:
تاریخ نگارش این مقاله به قلم مایک گونزالز به چند ماه پیش برمیگردد، تقریباً به همان روزهایی که ما تحت عنوان «روزهای سرنوشتساز ونزوئلا» از آن یاد کردیم. نکتهای که ترجمۀ این مقاله را توجیه میکند دادههای جالب و دقیقی است که گونزالز از وضعیت آن روزهای ونزوئلا گردآوری کرده و دربارهشان حرف میزند. اشارات گونزالز به اشتباهات متعددی که دولت مادورو مرتکب شده است گویای مسائل بسیاری در این خصوص است. عقبنشینی دولت مادورو از بسیاری از اقداماتی که هوگو چاوز آنها را پیش برده، در کنار مداخلات خارجی و سهمخواهی بورژوازی داخل و خارج، همه و همه، دست به دست هم داده تا ونزوئلا در وضعیت نامساعدی به سر ببرد. تحلیل گونزالز از وضعیت اخیر ونزوئلا و نیز پیشنهادهای او برای برونرفت از این وضعیت را باید در چارچوب سیاسی عمدۀ چپهای دموکراسیخواه غربی ملاحظه کرد. فقط از این منظر است که رویکرد وی به مسئله روشنتر میشود. خواه با تحلیل نهایی گونزالز موافق باشیم یا نباشیم، اطلاعاتی که او از وضعیت ونزوئلا به دست میدهد بسیار ارزشمند است و از صداقت نویسنده حکایت میکند. به هر روی، امروزه سوسیالیستها و کمونیستها بیش از هر زمان دیگری باید از مقاومت چاویسمو در ونزوئلا در مقابل بورژوازی داخل و خارج حمایت کنند. در این سطح، برای یاری رساندن به پیشبرد مبارزۀ سوسیالیستی و ضد امپریالیستی در ونزوئلا، پیش از هر چیز باید به تحلیلی درست از وضعیت ونزوئلا برسیم و آن را در مقیاس جهانی، در کنار دیگر مسائل حاکم بر جهان، بفهمیم و در تبیین آن بکوشیم. در نهایت، باید بگوییم که سکوت چپ پروغرب ایران در قبال مسئلۀ ونزوئلا بیش از هر چیز حاکی از جایگاه ساختاریای است که اینان در منظومۀ سیاست کنونی در ایران و منطقه اشغال کردهاند. مبارزه با این چپ پروغرب در ایران میتواند مؤثرترین شکل همراهی با جنبش چاویسمو در ونزوئلا قلمداد شود.
*****
ونزوئلا هر روز بیشتر در بحران اقتصادی و سیاسی غرق میشود. طنین مرگ هر لحظه بیشتر به گوش میرسد و مبارزۀ درون خیابانها نشانی از به آرامی گراییدنِ خود بروز نمیدهند. در 27 ژوئن، غارتگران به شهر ماراکای حمله بردند: مغازهها، ایستگاههای حملونقل عمومی، ساختمانهای دولتی و خانهها را تخریب کردند – دو روز بعد نوبت بارکوزیمتر رسید. رسانههای جهانی، که کاملاً با روند بولیواری مخالفاند، مادورو را ریشخند میکنند و احزاب دست راستی را، که یقیناً آغازکنندۀ این خشونت بودهاند، مدافعان دموکراسی میدانند. اما هنگامی که در 28 ژوئن یک هلیکوپتر به ساختمانهای دولتی حمله برد، همگی ما آن را خشونتی دست راستی دانستیم. خلبان آن هلیکوپتر اُسکار پرز بود، افسر بازنشستۀ سرویس امنیت دولتی که روابط نزدیکی با میگل رودریگوئز تورس (وزیر داخلی سابق) دارد؛ تورس در 2014 به دستور مادورو از کار برکنار شد. تورس نظامی است، مانند اکثر کابینۀ کنونی و حولوحوش نیمی از سیاسیان ونزوئلا.
در پس این وحدت دولتی، مبارزۀ دیگری هم در جریان است، اما هیچ گروه یا جریانی در کار نیست که بهراستی قصد ادامه دادن مسیر پروژۀ انقلابی یا جنبش مردمی را داشته باشد. اپوزیسیون هم تکهتکه است؛ برخی از مخالفان خواهان گفتوگو با مادورو هستند و برخی مانند جریانی که رهبری آن را لئوپولدو لوپز و لیلیانا تینتوری بر عهده دارند، نهفقط مخالف مادورو هستند، بلکه خواهان الغای کامل خود جنبش چاویسمو هستند.
عموم ونزوئلاییها بازیگران اصلی جناح راست را میشناسند: آنها جزء ثروتمندترین خانوادههای ونزوئلایی هستند که پیش از قدرتگیری چاوز ونزوئلا را میچرخاندند. مادورو از اولین برخوردهای خیابانی کوشید تا با مخالفان به گفتوگو بنشیند. گوستاو سیسنروس، که از قماش همین خانوادههاست، در طی بیست سال جنبش چاویسمو در امان بوده است و اخیراً گفته که ونزوئلا به یک ماکری نیاز دارد، سیاستمدار نئولیبرال آرژانتینی که بخش عمدۀ منابع عمومی آرژانتین را از دسترس عموم خارج کرده است.
با تعمیق بحران سیاسی و اقتصادی، آشکار شده است که نه دولت راهحلی واقعی دارد، نه مخالفان. در حالی که مادورو با لاس زدن با بورژواها و عقبنشینی به سیاستهای نئولیبرالی به انقلاب خیانت میکند، نیروهای دست راستی در حال نابود کردن کشورند. در این میان، مردم عادی ونزوئلا شاهد از دست رفتن میراث چاویسمو هستند. لازم نیست دربارۀ وضع اقتصادی اغراق کرد. وضع فقرا به حالت پیش از سال 2012 رسیده است. کالاهای ضروری در دسترس نیست. وضع دارو، پزشکی و سلامت هم تعریفی ندارد. تورم هم به 700 درصد میرسد. فشار بحران روی دوش همان کسانی است که حامی چاوز بودند و وعدههای چاوز مبنی بر خلاصی از وابستگی به نفت و رسیدن به اقتصادی متعادل را باور کردند و پشت آن ایستادند.
این پروژه اکنون شکست خورده است. چیزی در حدود 95 درصد درآمد خارجی ونزوئلا از نفت است، این رقم بیست سال پیش 67 درصد بوده است. با تعطیلی بخشهایی از تولیدات صنعتی و کشاورزی، 18 درصد تولید ناخالص پایین آمده است. اندوختۀ دولت نسبت به 2012، 40 درصد کاهش یافته است. 90 درصد جمعیت به غذای کافی دسترسی ندارند. جمعیت ونزوئلا بهطور میانگین 8 کیلو وزن کم کرده است. مصرف شیر نصف شده است. اما درخصوص کمبود دارو هیچ اطلاعاتی در دسترس نیست.
جدی شدن اوضاع به انتخابات پارلمانی 2015 برمیگردد که راستها دو سوم کرسیها را گرفتند. البته نباید آن نتیجه را حاکی از تغییر ایدئولوژیک گستردهای بدانیم، چه در حدود 2 میلیون چاویستا از حضور در آن انتخابات امتناع ورزیدند. سال گذشته وزیر مالیۀ هوگو چاوز، خورخه جیوردانی، سندی منتشر کرد مبنی بر اینکه 500 میلیون دلار از خزانۀ دولتی ناپدید شده است. خبرها همان چیزی را تأیید میکند که مردم از پیش میدانستند: چاویسمو، برخلاف انتظار، فرصتهای زیادی برای فساد و زدوبند ایجاد کرده است، از وقتی که بوروکراسی [=دیوانسالاری] دولت سرمایههای دولتی را به حسابهای بانکهای خصوصی سپرده است. در مسئلۀ ارز و انتقال کالاها به کلمبیا رؤسای بانکها، بوروکراتهای دولتی و گارد ملی نیز هریک سهم خود را برداشتهاند.
چاوز، پیش از مرگش، در مقدمه به برنامۀ ملی 19-2013 تصدیق کرد که دولت و ماهیت آن هنوز تغییر نکرده و بایستی هرچه سریعتر تغییر کند.
این ادعا که بحران صرفاً ناشی از سقوط قیمت نفت است نادرست مینماید، چه دولت نتوانسته از جهش اقتصادیِ زمان رونق نفت بهرهای ببرد. دولت حتی هنگامی که قیمت نفت دوبرابرِ 60 دلار بوده، بودجۀ خود را براساس فروش هر بشکه نفت بهازای 60 دلار بسته است. بورژوازی و ثروتمندان نیز همۀ دارایی خود را به مناطق ثروتمند مادرید انتقال دادهاند تا از بحران ونزوئلا در امان باشند. هرآنچه طبقۀ کارگر از انقلاب بولیواری به دست آورده بود اینک از دست داده است، حال آنکه بورژوازی کماکان ثروت خود را حفظ کرده است. واکنشهای دولت مادورو نه منسجم، بلکه پراکنده و آشفته بوده است. برای نمونه، مدام دست به تغییر وزرا زده است. هدف دولت او نه از میان برداشتن فقر و علل نبردها، بلکه تلاش برای از بین بردن خود نبردها بوده است.
سه رفتار آشکار دولت عبارتاند از: احیای سرمایهگذاریِ خارجی در صنایع استخراجی، افزایش نظامی کردن (میلیتاریزه کردن) دولت و بدل کردن حزب متحد سوسیالیست ونزوئلا به ابزاری برای کنترل سیاسی. پیشنهاد مادورو برای پر کردن شکاف اصلی بودجه رجوع به آرکومینرو است، بخش ونزوئلایی آمازون که منابع زیادی دارد. این در حالی است که چاوز چند سال پیش به سبب دلایل زیستمحیطی طرحهای توسعهای را رد کرد. مادورو از «باریک»، که شرکتی مربوط به معدن طلای کانادایی است، خواسته تا به ونزوئلا بیاید. این شرکت پس از ملی شدن معادن به دستور چاوز از ونزوئلا اخراج شد. این شرکت در پی آن اخراج درخواست غرامت کرده است. مادورو نهفقط وعدۀ بازپرداخت این غرامت را داده، بلکه همچنین معافیت مالیاتیِ 10 سالهای به این شرکت وعده داده است. پس از اجرایی شدن این طرح، آن منطقه تحت حفاظت و کنترل نظامی درآمده است. خودِ این مسئله در حالی است که عناصر نظامیِ نفوذیِ بسیاری در ارتش وابسته به طبقۀ بورژوازیاند. خواست چاوز مردمی کردن ارتش بود، حال آنکه مادورو ارتش را به بخشی برای حفاظت از قدرت خویش بدل کرده است.
مادورو نتوانسته ساختار دموکراتیک حزب سوسیالیست متحد ونزوئلا را، که چاوز سودای آن را داشت، برآورده سازد و آن را به ابزاری برای کنترل سیاسی بدل کرده است. مثلاً برای اینکه غذا و خدمات به فقرا برسد، آنها باید کارت وفاداری به حزب را داشته باشند؛ پس، حزب صرفاً به ابزاری برای سرکوب سیاسی بدل شده است. مدت کوتاهی پس از انتخابات 2015، مادورو اعلام وضعیت استثنایی کرد و انتخابات اتحادیههای کارگری و انتخابات ایالتی را به حالت تعلیق درآورد.
مجلس، که جبهۀ دموکراتیک (جریانی دست راستی) آن را رهبری میکند، نه توانست راهحلی برای بحران اقتصادی دستوپا کند، نه برای کمبود آب و برق و نه درخصوص افزایش جرم و جنایت. درعوض، دو دلمشغولی داشته است: یکی، تلاش برای آزاد کردن لئوپولدو لوپز، که از سال 2014 به جرم فتنهانگیزی خشونتآمیز در زندان به سر میبرد، و دیگری، برکناری مادورو. فارغ از اینکه در انظار عمومی چه میگویند، فقط یک هدف دارند و آنهم سرنگونی جنبش چاویسمو است، پروژهای که واشنگتن تماماً از آن دفاع میکند. در سال 2016، راستها فراخوان رفراندومی دادند تا دولت مادورو را سرنگون کنند. بهطرز خندهداری، قانون مشروطیت 1999 – یکی از سویههای محوری انقلاب چاویستا – اجازۀ این کار را به آنها میداد.
هوگو چاوز در سال 2004 با چنین رفراندومی مواجه شد و البته پیروز از کار درآمد. پس از انتخابات 2015، مادورو دیگر نمیتواند خیلی به حمایت مردمی از خود تکیه کند. البته، راستها از این وضعیت در راستای اهداف خود بهره میبرند. اما چاوز بر این مسئله تأکید داشته است که توانایی تأیید دوبارۀ حاکمان نقش اساسیای در دموکراسی مشارکتی دارد. علاوه بر این، باید به خاطر داشته باشیم که در قانون 1999 همۀ سطوح جامعه به مباحثه گذاشته شد. مادورو در پی این است تا با بهرهگیری از مانورهای بوروکراتیک، قانون اساسی چاویستا را دور بزند. او ادعا کرده است که جنگی اقتصادی علیه ونزوئلا در جریان است. در حالی که نیروهای خارجی آشکارا بحران را تعمیق کردهاند، نمیتوان کاملاً این بحران را به خارج از کشور ارجاع داد، تازه اگر از ناتوانی دولت در رسیدگیِ درست به موقعیت بگذریم.
در ماه مارس، وقتی که مجلس به پروژۀ آرکومینرو رأی نداد، مادورو یک بار دیگر قصد کرد که با ارجاع به دیوان عالی کشور از قواعد دموکراتیک تخطی کند. خانم لوئیزا اورتگا دیاز، که از سال 2005 دادستان کلِ منصوب هوگو چاوز بوده و وفاداریِ بیچونوچرایی به جنبش چاویسمو داشته است، این اقدامات دولت را محکوم کرد.[1] در نهایت، او برکنار شد. رأی به آرکومینرو به شکلی آشکار تناقض سیاست ونزوئلایی را نشان میدهد. دولت چاویستا بر سر بازگشت به بازار جهانی و صنایع استخراجیای که زمانی از آنها گریخته بود، مذاکره میکند. موفقیت این مذاکرات احتمالاً وضعیت اکثر مردم را دوباره به سالهای پیش از قدرتگیری چاوز میرساند. بورژوازیای که هدفش دقیقاً انجام همین کار است بیش از هر چیزی در پی این است تا خاطرۀ چاویسمو را در ذهن مردم خدشهدار کند.
در همین احوالات است که جبهۀ دموکراتیکِ دست راستی (MUD) به معترضان فراخوان داده است. اعتراضات اولیه، که اعضای طبقات بالایی جامعه آن را رهبری میکردند، بسیاری از طبقهمتوسطیها را نیز به سمت خود کشاند. اما باید بدانیم که سایر معترضان به هیچ حزب دست راستیای تعلق ندارند: مردم لهولورده شده، مردم عصبانی و مردم مستأصل، مردمی که بعضاً خود را عضوی از پیکرۀ چاویستا تعریف میکنند. در برخی مناطق کلیدی چاویستاها، مانند منطقههای لا وِگا و اِلواله در کاراکاس، نیز شاهد تجمعات و غارتگری در چند ماه اخیر هستیم. چطور میتوانیم انتظار داشته باشیم که مردم واکنش دیگری به این قضایا نشان دهند، وقتی که گارد ملی، پلیس و دیگر نیروهای نظامی، اعتراض، این حق بهرسمیتشناختهشدۀ مردم، را نادیده میگیرند؟
دقیقاً معلوم نیست که مادورو چه قصدی دارد. به نظر میرسد برنامۀ او فعلاً این است که اولاً پروژۀ آرکومینرو را پیش ببرد و بعد بخشهایی (یا حتی همۀ) PDVSA، شرکت نفت دولتی ونزوئلا، را خصوصی کند. همچنین ظاهراً میخواهد تمرکز فزایندۀ قدرت را مشروعیت ببخشد، نه از طریق فرایندهای مشارکتی.
در این میان، در حین اعتراضات، گزارشهایی از کسانی رسیده است که دست به کارهای خشن و جنایتآمیز میزنند. آنها کلاه صورتپوش دارند و به شکلهای مختلف به مردم هجوم میآورند؛ احتمالاً دارند به راست افراطی باج میدهند. آنها روی دیگر نمایندگان دست راستی مجلساند که جادهصافکن قاچاقچیهای مواد مخدر به حساب میآیند. احتمالاً هدف این جریانات را باید تخریب و انهدام مدنیت ونزوئلا تلقی بکنیم. اما، از سوی دیگر، متأسفانه نیروهای امنیتی و گارد ملی نیز بهطرز فزایندهای در فرایندهای خشونتآمیز درگیر شدهاند.
در همین حال، بسیاری از شرکتهای چندملیتی پشت در ایستادهاند تا ثروت نفتی، گازی و معدنی کشور را غارت کنند؛ در این راستا، آنان چشمانتظار قدرتگیری دولتی نئولیبرالاند. فقط ایالات متحده نیست که چنین امری را انتظار میکشد. چین و روسیه و دیگر قدرتهای سرمایهدارانه نیز در این انتظار سهیماند.
برخی از چپها خواهان خشونت بیشترِ دولتاند تا آتش اعتراضات خاموش شود. آنان به این مسئله توجه ندارند که آن جنبش تودهایِ پیرامون چاوز دیگر مانند سابق عمل نخواهد کرد. نقض نظاممند دموکراسی، کاسته شدن قدرت اتحادیههای کارگری، مرگ بسیاری از فعالان کارگری و رهبران تودهای (از جمله، سابینو رومرو) و… سبب شده است که در این وضعیت کار چندانی از دست چاویستاها برنیاید. فراخوان به خشونت بیشتر علیه معترضان به معنای مداخلۀ مستقیم ارتش است.
برخی دیگر از چپها حرفی برای گفتن ندارند و به پیچیدگی قضیه هیچ توجهی ندارند. انگیزۀ بیتوجهیشان به این وضعیت هر چیزی که باشد، دلالتش شراکت در جرم طبقۀ حاکمهای خواهد بود که پشت ادبیات سوسیالیستی پنهان شده است. [منظور نویسنده این است که اگر وضعیت تغییر نکند، اوضاع به این سمت خواهد رفت. نه اینکه دولت مادورو اینک دولتی بورژوایی است که از ادبیات سوسیالیستی استفاده میکند.]
اوضاع کنونی به وضعیتی منجر شده است که دیگر بدنۀ مردمیای وجود ندارد که مانند سالهای 3-2002 بتواند دولت جنبش چاویسمو را نجات دهد. اساساً آن سازماندهی متکثر و متنوعی که پشتوانۀ تحقق پروژۀ چاویستا بود اینک از کار افتاده است.
چپهای خارج از ونزوئلا میتوانند با تبیین صادقانه و دقیق از کاستیهای وضعیت به بازسازی این جنبش یاری برسانند. ما سوسیالیستها نباید در دام انتخاب شرّ کمتر بیفتیم. وظیفۀ ما این است که در ساختن جامعهای اساساً دموکراتیک و برابر بکوشیم.
متن فوق اقتباسی است از:
https://jacobinmag.com/2017/07/venezuela-maduro-helicopter-attack-psuv-extractivism-oil
[1]– در گرماگرم رخدادهای دربارۀ مجلس مؤسسان، ایشان از منتقدان مادورو بود و معتقد بود دولت دست به تقلب در انتخابات زده است. این اهمیتی ندارد، اما او شکایتی علیه دولت ونزوئلا در «کمیسیون حقوق بشر جوامع آمریکایی» تنظیم کرده است. او در همدستی با معترضان دست راستی به نقض «حقوق بشر» اشاره کرده است و اکنون از ونزوئلا فراری است، او با همانها همراستاست که هلیکوپتر را برداشتهاند و به ساختمانهای دولتی حمله کردهاند، همانهایی که یکی از چاویستاها را زندهزنده به آتش کشیدند؛ حقوق بشرشان این است. مشخص نیست «وفاداری به چاویسمو» چگونه او را به این نتیجه رسانده که در برابر «استبداد» دولت باید از کشور فرار کرد و بدون اینکه تلاشی در سازماندهی مجدد و کمونیستی ونزوئلا از طرق مختلف کند، آمریکا و سازمانهای «حقوق بشری»اش را راه نجات پرولتاریا در ونزوئلا بداند و به آنها متوسل شود. (مترجم)