یکسال از درگذشت رفیقمان بابک میگذرد، رفیقی که سنگ محک روحیه، مبارزه و مقاومت بود. قلم و توانش را در راه مبارزه برای رهائی زحمتکشان بکار برد و در برابر سرمایه، امپریالیسم و تجاوزگری نه سکوت کرد و نه میان دو صندلی نشست! از دردهای مردمش نوشت و بر جنایات امپریالیسم و سرمایه داری جهانی در عراق، افغانستان، سوریه و یمن چشم نبست.
بابک همیشه به صف اول مبارزه و مقاومت زحمتکشان و کارگران تعلق داشت، سربلند و با افتخار زیست، یادش همواره زنده باد!
ادبیات شکست خوردگان ـ بابک پاکزاد
در این مطلب به کلام و ادبیات مخرب و مضحک به حاشیه رانده شدگان سیاسی می پردازم. آنها می توانند خارج کشور یا داخل کشور باشند اما به طور کامل مشمول این توصیف اند. پیشاپیش بگویم انسان می تواند یک به حاشیه رانده شده سیاسی باشد اما بر شرایط ، خودآگاه باشد و ادبیاتی که این شرایط به وی حقنه می کند را آگاهانه نفی کند که البته این مهم خود پیش شرط پیروزی و از حاشیه بدر آمدن است.
و اما به حاشیه رانده شده سیاسی کیست؟ کسی که دغدغه دائمی سیاست دارد و محدودیت های اعمال شده بر وی از سوی قدرت، باعث بی عملی در عرصه سیاسی شده ، اما دغدغه فعالیت دارد آن هم به صورت جدی! پس به مفسر و منتقد اعمالی که دیگران رقم می زنند بدل می شود. و به عنوان تنها فعالیت ممکن ، آن را اقدامی عملی در مسیر حال بگوییم اطلاع رسانی و آگاه سازی تلقی می کند. قصد من در این متن آسیب شناسی شیوه گفتگوی این تیپ است و چرایی حاکم شدن جوی که آن را توضیح خواهم داد که نهایتا به نقض غرض این جمعیت منتهی می شود.
شاید اگر فناوری جدید نبود، اگر اینترنت نبود و از شبکه های اجتماعی خبری نبود این آسیب نیز کمتر بروز می کرد یا مجال بروز پیدا نمی کرد. انسانی را تصور کنید که توانش برای عمل سیاسی بشدت محدود شده اما فناوری به وی این امکان را می دهد که با بی نهایت مخاطب بینهایت حرف بزند. این عدم تعادل آنقدر بدیهی است که نیاز به صحبت ندارد. آن هیجانی که باید در عرصه عمل سیاسی واقعی ارضا شود و عملا سرکوب شده یکراست به عرصه بی نهایتی که فناوری شبکه های اجتماعی گشوده اند سرریز می شود. بنابراین بدیهی است که از همان ابتدا شرایطی طبیعی و نرمال بر گفتگوی این تیپ حاکم نیست. که البته کسی که خودآگاه به این موضوع باشد اگاهانه می تواند این اسیب و بستر داده شده را مدیریت کند.
به حاشیه رانده شدگان سیاسی در حقیقت از عرصه سیاست رانده شده اند بنابراین در عمل شکست را متحمل شده اند. اینان تاریخی را در پس ذهن دارند ، شابلن هایی که به اصطلاح واقعیت پیچیده کنونی را داخل آنها می گذارند و اضافاتش را می برند و به ماهیت ناب یک موضع گیری پی می برند. فقط مشکل اینجاست که این شابلن ها عمدتا بروز نیستند و گاه تعریف مشخصی هم برای آن وجود ندارد و در حد یک انگ عمل می کنند و عملا پس از الصاق یکی از این شابلن ها کنکاش و بررسی درباره یک موضع گیری خاص یا یک فرد خاص پایان می پذیرد. تکلیف روشن است ! من واقعا می دانم وقتی به یک فرد می گوییم نئولیبرال یا مارکسیست دقیقا در حال اشاره به چه چیزی هستیم ولی واقعا نمی فهمم وقتی به طرف ویا موضعی می گوییم توده ای، اکثریتی، فدایی، مجاهد، پیکاری داریم به چه چیزی اشاره می کنیم و چه چیزی را برجسته می کنیم. هیچ کس هم در این زمینه توضیح مکتوبی نداده که واقعا مثلا توده ای کیست و چیست؟ پیکاری چیست و کیست؟ تازه این یک سمت قضیه است سمت دیگرش این است که این مارک ها و انگ ها خصلت تمام کننده دارند. از زمان الصاق این مارک ها بحث جریان دیگری پیدا می کند جریانی از تهاجم و تدافع و چانه زنی شکل می گیرد که همه چیز به آن می توان گفت به غیرازبحث، به غیر از همفکری برای کشف واقعیت و راهکار. ویژگی دیگر شابلونیسم ایجاد فضایی است که افراد از طرح موضوع خودداری می کنند . غایت شابلونیسم فضایی ضد بحث، سترون و نازایاست. شابلونیسم بشدت مهارت های بی ارتباطی را در عصر ارتباطات رشد می دهد. یک به حاشیه رانده شده سیاسی می تواند با آگاهی از پدیده شابلونیسم از آن احتراز کرده و بحث را مدیریت کند.
پس افتادگی زمانی و مکانی عارضه دیگر به حاشیه رانده شدگان سیاسی است. رجعت به گذشته و این همانی کردن وقایع و موضع گیری ها و تعمیم نتایج به سراسر تاریخ، از ویژگی های بارز به حاشیه رانده شدگان سیاسی است. این اصل ساده برای به حاشیه رانده شدگان سیاسی غامض می نماید که ما اساسا نمی توانیم وقایع مشابه در تاریخ داشته باشیم چرا که این وقایع در ظرف های زمانی و مکانی متفاوت و اساسا شرایط متفاوتی رخ داده اند. چه بسا اقدامی که در آن زمان به شکست انجامیده ، امروز با پیروزی قرین شود. این همانی کردن وقایع و موضع گیری ها و تعمیم نتایج راه را بر بررسی عینی زمان و مکان و شرایط می بندد و راه را بر شکست قطعی و جاودانه به حاشیه رانده شدگان سیاسی می گشاید. و البته با آگاهی نسبت به این عارضه می توان از آن اجتناب کرد.
برای یک به حاشیه رانده شده سیاسی به مدد فناوری های اینترنت و شبکه های اجتماعی دریایی از موضوعات برای پرداختن به آن ساخته و پرداخته می شود ، مقادیر زیادی مساله و پرسش برای پاسخ گفتن که معمولا به انها مشغول می شود غافل از این که دریایی از پرسش های اساسی اصولا به منصه ظهور نرسیده اند ، پرسش های برخاسته از عمل سیاسی. تا زمانی که امکان عمل سیاسی و مداخله در واقعیت در حد اگاهی رسانی آن هم مشمول آسیب های نامبرده باشد، پرسش هایی که ناشی از عمل سیاسی مشخص به حاشیه رانده شده گان کنونی است اساسا به منصه ظهور نمی رسند ، پرسش هایی که از عمل مشخص آنان برخاسته و در نتیجه راهگشای عمل است. بنابراین در کنار دریایی از پرسش و موضوع برای پرداختن باید اگاه بود که دریایی از پرسش و موضوع اساسی تر از بنیان ریشه کن و سرکوب شده اند . به این ترتیب یک به حاشیه رانده شده سیاسی به جایگاه خود و پرسشی که قرار است به آن پاسخ گوید یا موضوعی که قرار است به آن بپردازد آگاه شده و با سنجش دقیق آسیب های مشمول آن وارد گود می شود.
با این اوصاف و آسیب های مشمول ادبیات به حاشیه رانده شدگان سیاسی که متاسفانه تلاشی برای احتراز از آن صورت نمی گیرد ، کار به جایی رسیده که در حالی که فناوری امکان مکالمه بی نهایت با بی نهایت مخاطب را فراهم کرده ، این جمعیت نه تنها در میان خود قادر به ارتباط نیست بلکه دائم مهارتهای بی ارتباطی را نیز در خود تقویت می کند و از یافتن مخاطب عام نیز عاجز و ناتوان می شود. اگر به حاشیه رانده شدگان سیاسی موارد فوق را جدی نگیرند و در صدد مبارزه با آن و حداقل کنترل آنها برنیایند به زودی ابتدا به درماندگان سیاسی و بعد به دلیل عدم توانایی تحلیل صحیح و پیچیدگی های عرصه سیاست و روابط بین الملل کنونی به عاملان بی جیره و مواجب سیاست مین استریم ( سیاست جریان های اصلی حاکم) بدل خواهند شد.
ادبیات شکست خوردگان توصیف خوبی برای لفاظی های آدم هایی است که عادت دارند بین دو صندلی بنشینند. بی معنی حرف زدن مثل بی معنی نشستن.
یاد رفیق بابک به خیر. جایش میان ما خالی است.
شوربختانه رفیق بابک پاکزاد بین ما نیست تا بتواند به نظر من پاسخ بگوید. افزون بر این باید اعتراف کنم که از مقاله های دوستان ایرانی چندان سر در نمی آورم و فقط آنتهایم برای برخی مسائل حساس هستند و گفتمان رایج با زبان رایج را کمتر در می یابم و به ویژه وقتی واژگان عربی «لحاظ شود» و مانند اینها را در متن ببینم از خواندن متن چشم پوشی می کنم. چون که خیلی از این اصطلاح «لحاظ می شود یا شده یا کردند…» بیزارم. البته اینجا چنین واژه ای به کار نرفته.
فکر می کنم گروهی را که بابک پاکزاد (روانش شاد) به نام « رانده شدگان سیاسی» تعریف می کند چندان صحیح بنظر نمی رسد، چون که کمونیستهای ایرانی را اگر مد نظر قرار دهیم، در داخل و خارج جزء نه حاشیه نشینان بلکه به حاشیه رانده شدگان تعلق دارند. فکر می کنم موضوع کاملاً روشن است : در ایران نوشته ای بی آنکه وزارت ارشاد اسلامی زیرش را امضا نکرده باشد تقریباً وجود ندارد، بجز یک دوران کوتاه در دوران خاتمی، چند کتاب بی آنکه از وزارت ارشاد گذشته باشد منتشر شده بود (…) در خارج از کشور یعنی در اروپا و کانادا و آمریکا که بیشترین جمعیت مهاجران ایرانی را در خود جای داده، گروه های پسندیده و از دیدگاه سیاسی قابل قبول برای کشورهای ناتو و امپریالیسم جهانی آمریکا هستند که رادیو تلویزیون نیز دارند (با حقوق مکفی). و هر وقت هم که سر و صدائی می شود و بلوائی به راه می افتد، می بینیم که دار و دسته های سازمان یافته نیز براه می افتند، به علاوه خرج سفرها و امثال اینها…
نکتۀ دوم این است که انترنت از دیدگاه کلان برای جهان سرمایه سر و سامان یافته و از دیدگاه کلان نیز مانند هر پدیدۀ دیگری در جهان سرمایه داری باید منتظر سوسیالیسم باشد تا ببینیم به قول معروف چند مرده حلاج است. با وجود این، نمی توانیم ندیده بگیریم که بهترین های جهان سرمایه علیه خودش به کار می رود. و انترنت گرچه وجهه های انحرافی دارد، ولی مانع از این نیست که تا حدود بسیاری کار نوشتاری را دموکراتیزه کرده است. البنه باید «دموکراتیزاسیون» را داخل گیومه بگذاریم چون که آن را باید کاملاً به شکل نسبی در نظر بگیریم. در هر صورت میان دموکراتیزاسیون و پذیرش وجوه انحرافی، و سانسور و کنترل دست به گزینش بزنیم.
افزون بر این «رانده شدگان سیاسی» بی درنگ در برابر [پذیرفته شدگان سیاسی] قرار بگیرد، در اروپا طرفداران «نظریۀ توطئه» جزء رانده شدگان هستند و گاهی نیز به زندان و جریمه محکوم می شوند (مانند ونسان رنوآر یا آلن سورال) بسیاری از منتقدان سیاسی که در مرکز پژوهش های جهانی سازی منتشر می شوند، و با نامهای پر آوازۀ آنان نیز کمابیش آشنائی دارید و من نیز یکی از مترجمان آنان هستم، همه جزء رانده شده های سیاسی در غرب هستند و هیچگاه آنان را در رسانه های بزرگ و رایج و پذیرفته شدگان سیاسی نمی بینید (میشل شوسوسکی، جیمز پتراس، دومینیکو لو سوردو، پپه اسکوبار، بیل وون اوکن، برونو گیگ، تی یری میسان و بسیاری دیگر…) در حالی که در آنسوی مرز رسانه های بزرگ با لشکر روزنامه نگاران با حقوق مکفی قرار گرفته اند که در اصل گردانندۀ رسانه دروغ هستند. در نتیجه «رانده شدگان سیاسی» برای این که بتواند گروه مورد نظر نویسنده را نمایندگی کند، دست کم می توانیم بگوئیم که اندکی ابهام آمیز است.