با کوکِ راستْپنجگاه – مهدی گرایلو
متأسفانه برای چندمین بار است که در میانهی تدوین بحث عملگر افول ناچار میشوم بریدگی ایجاد کنم. برخی مشغلههای روزمره هم سرعت کل کار را پایین میآورند. حتماً تأیید میکنید که در چند ماه گذشته آنچه بیسابقه و با بسامد بالا تکرار شده، اضطرار است. پس پوزش مرا بابت تأخیر بپذیرید و مطمئن باشید سر قولم هستم، اما عجالتاً موضوع مهم دیگری پیش آمده است: من در شبکههای اجتماعی مانند فیسبوک و … نیستم و از جزئیات داستان اطلاعی ندارم، اما تنها برپایهی یافتهها و خواندهها فهمیدهام که گویا از سوی بخشی از چهرههای نومحافظهکار شناختهشدهی اپوزیسیون چپ ایران حملهای برای تحریم سایت هفته سازماندهی شده است. نفس این موضوع چندان غافلگیرکننده نیست، اما به دنبالهی سیاسیای که چنین نتیجهی حدیای را در ادبیات بخش مشخصی از چپ ایران تعبیه کرده است دقت کنید …
به مجید
هر متنی رو به کارگران نیست، اصلا رو به هیچ کسی نیست. نوشته میشود و رها تا خودش مسیر حیات خود را طی کند. ولی خط سیاسی چه؟ این خط سیاسی رو به چه کسی است؟ آیا آن هم رو به کارگران نیست؟ این را توضیح دهید لطفاً؟
موضوع را به این مسایل کوته نظرانه تقلیل ندهید. قضیه بسیار جدی تر و پیچیده تر و مسیر دشوارتر از آن است که با چنین بازی های کودکانه ای ادامه مسیر داد. قدری از نقطه بالاتری به مسایل نگاه کنید و اسیر چنته ها نشوید. سیاسی تر به مسایل نگاه کنید.
اینکه هر نوشته ای که برای کارگران نیست اوج یک نگاه الیتیستیِ موج میزند.
لایکلایک
تحریم این مجله یا آن مجله؟ از این ابلهانه تر نیست؟ کسی که خواندی را تحریم می کند شعور خود را تحریم می کند. اما از این نمی توانید فرار کنید که هدف از این حرافی ها چیست؟ بالاخره از چی حمایت می کنید از چی حمایت نمی کنید، از آقای رضا رخشان صراحت کلام را یاد بگیرید.
لایکلایک
خوب این هم که با «صراحت کلام» دارد می گوید الان در میان کل نیروهای موجود در منطقه باید از موجودیت مقاومت حمایت کرد. دیگر به چه زبانی بگوید؟
لایکلایک
دوستان عزیز من نمی توانم به بحث درباره مضامین تخصصی ای که در اینجا در مجادلات شما با هم طرح شده بود وارد شوم، چون هنوز صلاحیت نظری و آشنایی کافی با آنها ندارم. اما می خواهم در حوزه مورد علاقه خودم چند سطری مزاحمتان شوم، چون دیدم که در اظهار عقیده های شما مداخله مختصری در آن شده بود. من از چند مدت قبل به پیشنهاد و معرفی یک هم دانشگاهی، با نوشته های آقای گرایلو آشنا شدم و از آن زمان از خوانندگان بالنسبه پیجوی مطالب ایشان بوده ام. صرفنظر از محتوای آنها باید گفت که قلم روان و آهنگینی دارند و از ظرفیتهای زبان فارسی و شگردها و قالبهای کتابتی نوآورانه و جذابی در نوشته های شان استفاده می کنند و البته از ذکر چاشنی همیشگی طنز در کارهایشان هم نباید غافل ماند. مطالب ایشان با این که بنا به معمول خودشان مضمونهای فلسفی و سیاسی ای دارند اما از ساختار دراماتیکی هم برخوردارند که خواندن آنها گاه خواننده را به تلاشی ذهنی برای حل یک معمای نمایشی می کشاند. به عنوان یک علاقه مند به زبان و ادب فارسی اعتراف می کنم که بعضی وقتها قسمتهایی از آن مطالب را فقط برای لذت بردن از همین جنبه های آنها دوباره می خوانم. شایسته است که قضاوت سیاسیتان را به واقعیتهای دیگر تسری ندهید.
مضافاً در نگارش فارسی هیچ محدودیتی در مورد اعراب گذاری (علامت سکون و فتحه و کسره و ضمه) دستور نشده است و میزان استفاده از آنها کاملا به سلیقه نویسنده و احتمال دچار شدن خواننده به خطای قرائتی بستگی دارد. البته درست است که افراط در این کار متن را از لحاظ دیداری مخدوش می کند و گاهی جوهر قلم گرایلو هم در این کار زیاد می چکد. اما شما اجازه دارید که حتی تمام متن خودتان را مانند کتابهای درسی اول دبستان با اعراب پر کنید و این متضمن هیچ ایراد دستوری ای نیست. در مورد نشان گذاری (نقطه، کاما، نقطه-کاما، هلالین، خط تیره معترضه و …) موضوع فرق می کند و هنجار حداقلی ای وجود دارد. گرایلو هم در این زمینه بری از خطا نبوده است. اما برای نظام مند کردن استفاده از این علائم متاسفانه یک دستورالعمل قطعی و جامع که اجماع عمومی کارشناسان زبان و نوشتار فارسی را با خود داشته باشد وجود ندارد، علی الخصوص که این علائم از غرب و از بافت زبانی متفاوتی وارد زبان ما شده اند و امر تطبیق را صعب الوصولتر کرده اند. تعدادی از اساتید به استفاده بسیار زیاد برای تولید سکته های قرائتی لازم در متن اعتقاد دارند و تعدادی دیگر که به سنتیها شناخته می شوند با الگوبرداری از شیوه نگارش رساله های کهن فارسی معتقد به حذف هرنوع نقطه گذاری و حتی پاره بندی (استفاده از پاراگراف) در متن هستند. طیفی هم بین این دو نظر قرار دارند. متاسفانه در این موضوع به جز در حداقلها نوشتار فارسی به یک رویه هنجارمند و مدون نرسیده است و آیین نامه ی واحدی وجود ندارد. ارادتمند. حیران باریکانی.
لایکلایک
بزرگواران سلام
اول در مورد خود متن بگم که در کل خوب بود. خصوصن اون بخش که بحث حزب توده رو کرد و اون آخراش که به یه جاهایی از نوشته های قبلیش رسید و با کمک موضوع همین مقاله اونارو بیشتر توضیح داد. واسه خود من یه حرفایی از اون متنای قبلی یکم واضحتر شد. اما فکر میکنم در مورد اطلاعیه بهمن شفیق زیاده روی کرده. دعواهاشون و دلخوریهاشون روی قضاوتش تاثیر گذاشته بود. من برداشتم از او اطلاعیه این بود که بیشتر ضد اوناییه که هفته رو بایکوت کرده بودن نه علیه خود هفته. خلاصه این تیکه ش زیاده روی بود.
و اما بعد. آقای محمد! حالا دیگه دعوای شفیق و گرایلو شده مجازی و شماها شدین حقیقی؟! دستخوش رفیق. آقایون چند اسمی عزیز! شما خودتون از محصولات جانبی همین دعوا هستین. تا قبل از اینکه گرایلو با شفیق یقه به یقه بشه پاتوقتون سایت امید بود. بعد از اون دعواها بود که شما هم از شفیق جدا شدین و جدیدا شروع کردین به خود شفیق پریدن. به این زودی یادتون رفته؟ الان با حرفای گرایلو به شفیق میزنید و با حرفای شفیق به گرایلو، اونوقت شما حقیقی هستین و دعوای اونا مجازی؟! عجب دور و زمونه ایه. اگه اون دعوا مجازیه شما هم که ماحصل اونید مجازین.
میدونم که چند روزه با تموم قوا دارین توی اینترنت مبارزه زمینی میکنین و خیلی خسته شدین. کار سخت و شرافتمندانیه یه شیفت صبح تا غروب و یه شیفت شب تا صبح مقاله های خودی رو لایک زدن و مقاله های دیگرونو دیسلایک زدن. با کار تخمه شکستن آدمای دیگه که دعواهاشون همش مجازیه کار شما تومنی صنار توفیر داره. ولی واسه اینکه از نفس نیفتین یه ساعت هم برای ناهار و نماز بزارید.
الکی هم به انشای گرایلو گیر ندید. حرفاش درست باشه یا غلط و مطلبشو کارگرا بفهمن یا نفهمن، خداییش هر چی مینویسه قشنگ مینویسه. مثلن میخواین دق دلیِ حرفایی که به مهمل گوییهای اون …… تقلیدکار زدنو دربیارین؟
لایکلایک
خوب است آقای گرایلو حرفش دلش را واضح و روشن به فارسی متداول بنویسد تا خواننده بفههمد منظورش اصلی اش چیست؟ بعضی دوستا را باید از اول فرستاد کلاس انشاء نویسی. این ها را بدهید دست یک کارگر عادی ببینیند تا کجایش را می خواند و درک می کند؟
لایکلایک
دیگه از این واضحتر؟ نمی خواهد مقاله هایش را شما به دست کارگرها بدهید. خودتان اگر خواندید و فهمیدید و قبول نداشتید که نظرتان را می دهید. اگر هم فارسی متداول نبود و انشا بغرنج بود و باعث شد نفهمیدید، دیگر اعتراضتان به چیزی که آن را نفهمیدید چه موضوعیتی دارد؟ هر متنی که برای کارگرها نوشته نمی شود.
لایکلایک
به محمد
ببین با چه حوصله ای برایت نوشتم. تو هم فقط مرحمت کن و با حوصله بخوان.
اولاً من کی حرف از ایراد سجاوندی زدم؟ کامنت من را بگرد ببینم کجا چنین چیزی آمده؟! ویرگول و سکون و اَ اِ اُ … چه ربطی به بحث من داشت؟ تو اگر از سکون و ویرگول خوشت نمیاد یا فکر میکنی غلط است، خوب نگذار. حرف من اصلا اینها نبود.
اما از اینها گذشته نگاه کن چه نوشتهای:
«مفهوم مقاومت نزد گرایلو با مفهوم مقاومت نزد نویسندگان تدارک و این دو با مفهوم مقاومت نزد جمهوری اسلامی متفاوت است. اینکه میگویم اینها متفاوتاند از کارگزارانی که قرار است این مفهوم را «بسازند» تا اهداف موجود در آن دخیلاند. هریک از مقاومت تعریفی دارند و برایناساس هریک مفهوم مقاومت را از منظر تعریف خود میفهمد. اینکه در راستای رسیدن به هدف مقاومت (براساس توضیحات بالا هریک تعریفی از مقاومت دارند و برایناساس هریک برسازندۀ این مفهوم با تعریف خود هستند) بسیج و سپاه پاسداران را کارگزار بدانیم بسیار توفیر دارد با اینکه کمونیستها را کارگزار این مقاومت بدانیم.»
خوب مشکل که دوباره تکرار شد که. چه فرقی کرد؟ کلمه نیرو را تبدیل به کلمه کارگزار کردی و فکر میکنی فرقی کرد؟ کارگزار یا نیرو، حالا هر اسمی که دارد، تعریف کننده مفهوم نیستند. خود مفهومند. کارگزار خارج از مفهوم نیست. یک لحظه بدون اینکه عصبانی بشی گوش کن. اصلا حرف گرایلو را ول کن. حرف خود من را گوش کن: تو میگویی تعریف بسیج از مقاومت با تعریف کمونیستها فرق دارد. یعنی تعریف آنها از «واقعیت» مقاومت است که متفاوت است و همین تعریفها به قول تو تبدیل به مفهومهای متفاوت میشود. بابا اشتباه تو همین است. همه اینها نمیتوانند مفهوم باشند چون نمیتوانند با خود آن واقعیت به وحدت برسن. اگر تعریف من از انقلاب این باشد که انقلاب محصول به هم ریختگی برنامه های لیگهای فوتبال کشورها است، خوب این تعریف هیچ وقت با واقعیت انقلاب یگانه نمیشه. بنابراین یک «مفهوم» متمایز جدید از انقلاب نیست. مفهوم انقلاب یک و فقط یک مفهوم است که تا زمانی که انقلاب نشده با واقعیت انقلاب متحد نشده است، یعنی هنوز «مفهوم» نشده. آن دهها تعریفی که تو میگویی چه از کمونیستها باشد چه از بسیجیها هیچکدام هنوز مفهوم نیستند. برای اینکه سر کلمه دعوا نشود اسمشان را بگذار مفهوم کاذب یا غلط یا خام یا هرچیز دوست داری. جهان پر از اینجور تعریفهای خام و کاذب است. مثلا مفهومی که مارکس در جوانی از ارزش اضافی داشت غلط بود. تحت تاثیر اقتصاد سیاسی کلاسیک بود و در نتیجه قابل انطباق با واقعیت تولید ارزش نبود. به قول خودش چون اقتصاد سیاسی کلاسیک مربوط به مرحله توسعه نیافتگی سرمایه داری بود. پس در کل این تعریف او هنوز «مفهوم» ارزش اضافی نبود. اما بالاخره یک روز در نتیجه گسترش و توسعه کافی سرمایه داری این انطباق صورت گرفت و مفهوم واقعی ارزش در اون لحظه حاصل شد. هیچ مفهومی تا پیش از این انطباق «مفهوم» نیست و هیچ تضمین اولیه ای هم نیست که قول انطباق یک تعریف معین را بدهد. حتی هیچ تضمینی برای این وجود نداشت که مارکس به این مفهوم برسد. اما برعکس یک چیز میتواند تضمین کند که یک تعریف خاص به این وحدت نرسد و آن هم یک جایگاه طبقاتی خاص است که تبدیل به یک مانع زائل نشدنی میشود. یعنی اون طور که از لوکاچ میفهمیم اگر متعلق به طبقه سرمایه دار باشی و منافعت برایت مطرح باشد به طور سیستماتیک نمیتوانی این وحدت را تحقق ببخشی. و مشکل این است که پیشفرض تو این است که نیروهای فعلی مقاومت متعلق به این طبقه هستند. از آن طرف، آنطور که تو در مورد تعریف کمونیستها صحبت میکنی انگار کسی از قبل به آنها قول داده که تعریف آنها عین حقیقت است. چرا؟ چون اسما کمونیستند؟ تو مفهوم را از لحظهی «تعریف شدن» از طرف یک (به قول خودت) کارگزار، پیدایش یافته میدونی. خیال میکنم گرایلو همین را میگوید مفهوم دلوزی. نه! مفهوم در لحظه ی انطباق با واقعیت به پیدایش میاد. تا قبل از آن فقط یک بیگانگی رفع نشده است. من هم از بسیج و سپاه خوشم نمیاد. در مورد همان حزب الله حرف بزن. اگر متعلق به طبقه سرمایه دار باشد اصلا نمیتواند با مقاومت انطباق پیدا کند و یه جایی حتما تقه اش درمیاد. اما اگر نباشد یعنی از سر منافع اقتصادی و طبقاتی و گروهی خودش وارد جنگ نشده باشد، بلکه مسئله اش واقعا درک و رفع خود «واقعیت» امپریالیسم یا صهیونیسم یا اصلا چیز نامتعینتری مثل تجاوز باشد، تو نمیتونی اونو به میل خودت از فرایند واقعیت یابی مفهوم حذف کنی؛ چرا؟ چون خودتم هنوز به این مفهوم نرسیدی، هنوز این واقعیت را رفع نکردی. یه لحظه پیشفرضت را که حزب الله متعلق به طبقه سرمایه دار است کنار بگذار: آنوقت اگر تو هم الان در حال جنگ با اسرائیل بودی، در پروسه واقعیت یابی مفهوم مقاومت تو هیچ امتیاز اولیه ای نسبت به او نداشتی. دانش مارکسیستی تو هنوز تبدیل به «مفهوم» مقاومت نشده. به همین دلیل بازم میگم: مفهوم خودمنکشف است. آن کنشگری که تو دنبالش هستی و میشود همان سازمان انقلابی از قبل تعریف نمیشود. درخود فرایند تحقق مفهومه که آن هم تحقق پیدا میکنه. ببین برای تو حرف زدن از این کنشگر چقدر شعاریست: نوشتی «نیروهای کمونیست (که قطعاً ضدامپریالیستاند وگرنه کمونیست نمیتوان خواندشان)». کمونیست و ضدامپریالیست برای تو یک رابطه ی تحلیلی است. یک اینهمان گویی. یک هم معنایی که از قبل مشخص شده است. نتیجه این هم معنایی بدیهی هم تبدیل به این حکم شرعی میشه: «پیگیر بودن درحالیکه کمونیستها کارگزار نباشند میشود پیوستن به پایگاههای مقاومت بسیج و مدافعان حرم یا چیزی شبیه همین.» آخر کمونیستها کارگزار نباشند یعنی چه؟ این حرف مثل این است که بگویی انقلابی که کارگزارش کمونیستها نباشند یعنی رفتن و پیوستن به آنجا و آنجا. کمونیست در خود پروسه انقلاب کمونیست بودنش اثبات میشود. نه اینکه از قبل بگوییم چون ما کمونیستیم باید رهبر باشیم. کی این حرف را از من و تو قبول میکند؟ ممکن است نیرویی که از آغاز هیچ ربطی به کمونیسم و سوسیالیسم ندارد در فرایند انقلاب تبدیل به نیروی کمونیست رهبر جامعه شود، اما کمونیستهای با سابقه هیچ نشانی ازشان باقی نماند.
گرایلو هم نگفته سازمان کمونیست مسخره است. منصفانه حرف نمیزنی. به صراحت گفته سازمانی که حزب الله و مقاومت را مثل داعش دشمن میدونه، به زبان خودمون یعنی سازمانی که پیشفرضش این است که آنها متعلق به طبقه سرمایه دارند و منافع سرمایه را میجویند یا عامل فلان سرمایه داری جهان هستند، این سازمان مسخره است. انقلاب کمونیستی ای هم که نیروهای مقاومت را با این پیشفرض دشمن خودش میداند را باطل میداند. تو خیلی راحت درست مثل طرز فکر همه چپهای ایران به حزب الله میگویی «مشتی دیوصفت». این از همان پیشفرضهاست دیگه. دیگر به فکر و میل خودت مربوط میشود که این پیشفرضو داشته باشی یا نه. درضمن سن و سال من مقداری از آن گذشته که کسی که دهه قبل دانشجو بوده (به قول تو) از «دوستان» من باشه. اگر هم بود درستش این است که تو با این بخش قضیه کاری نداشته باشی. مگه نه؟
لایکلایک
به محمد
تو و دعوای حقیقی ات با سرمایه داری توی خیابان! همین قدر هم که فهمیدی خوبه. الان مثل بقیه کامنتتو بگذار و لایکتو بزن پسرجان تا ببینیم بعدا چی میشود.
لایکلایک
به آیدین،
استاد بزرگوار و ریشسفیدمان، آیدین، امیدوارم بندۀ سراپاتقصیر و پسر کوچکتان خیلی خاطر مبارکتان را مکدر نکرده باشم و تمنا دارم خیلی خودتان را ناراحت نفرمایید. فقط یک دور دیگر مقالات را مطالعه بفرمایید و تلمذ کنید تا کار همیشگیتان را کرده باشید. اگر تا دیروز خیال میکردید که «مسیر مقاومت را نیروهای درون آن میسازند و چپها باید با معطوف کردن نگاهشان به این محل نزاع، واقعیت را روایت و تفسیر و معنادهی کنند»، حالا جناب گرایلو میفرمایند که مسیر را نیروها نمیسازند، مفهومی وجود دارد و نیروها هم در شدن این مفهوم تأثیری ندارند.
بنابراین، وقتی میفرمایید «تا ببینیم بعدا چی میشود» گویی قرار است منت سر ما بگذارید و کاری هم انجام دهید. خواهش میکنم آسوده باشید و به اینکه چه میشود و چه نمیشود کاری نداشته باشید. مفهوم را که درک کنید همهچیز حل میشود: به مفهوم مقاومت میگویی اینطور باش، پس میشود. اگر حضرتعالی «نبینید که بعداً چه میشود» هم خیالتان آسوده در هیچچیزی تغییری ایجاد نمیشود، «نگاه کردن» شما استاد بزرگوار و بزرگان اینچنینی تأثیری حتی در نوشتههای آقای گرایلو ندارد چه برسد به برساختن مفهوم مقاومت. بنابراین به خواندنتان ادامه دهید. در کنارش کمی تخمه هم میل بفرمایید، ماجرا را جذابتر میکند.
آقای گرایلو میگوید: «من از پیامدهاي محتملِ تمایز ایـن مفهـوم از آن پایگاهِ سزاوارِ هنوز تعییننشده آگاهم، تمایزي که در دقایق مقدماتی، خود را با تمام کژوارگیهاي نـاگزیرِ واقعیت بهصورت همین نیروهاي واقعاً موجودِ مقاومت پدیدار میکند.» اما انگار از این آگاه نیستید (شاید هم به این آگاه نیستید) که همین نیروهای واقعاً موجودند که مفهوم متناسب با خود را میسازند و آن مفهوم قاعدتاً همان مفهومی نیست که نیروهای دیگری میتوانستند بسازند. اگر نیروهای واقعاً موجود مقاومت به مفهوم مد نظر شما برسند و اگر جای آنها نیروهای دیگری ــ مشخصاً کمونیستها ــ باشند و آنها هم بتوانند به آن مفهوم برسند، (اگر همانطور که شما انتزاع میکنید، ما هم انتزاع کنیم) یعنی این دو نیرو اساساً یکساناند. دیگر صحبت از تمایز بیمعنی است. اگر تمایز را به رسمیت میشناسید بدانید که دو نیروی متفاوت به یک مفهوم نمیرسند؛ یعنی «نمیتوانند» برسند. (منظور از کمونیستها آنی نیست که ایرج فرزاد یا خانوادۀ کمونیسم کارگری میگویند. امیدوارم درک و هضم این موضوع برایتان چندان دشوار نباشد.)
لایکلایک
به محمد
واقعا این درک تو از مفهومه؟ میگویی «همین نیروهای واقعاً موجودند که مفهوم متناسب با خود را میسازند و آن مفهوم قاعدتاً همان مفهومی نیست که نیروهای دیگری میتوانستند بسازند». این تبیین شما از مفهومه یا تبیین هگل یا مارکس یا لوکاچ؟ یعنی چه هر نیرو مفهوم خودشو میسازد؟ مگر کسی مفهومو میسازه؟ آخر یک نگاهی به کتابها بکنید، ببینید این اصطلاحات معنی دقیقشون چیست. «مفهوم» واقعیت یافتن یک وحدته که تاکنون به صورت یک بیگانگی ظاهر میشده است. نیروی مادی ای که شما از ان حرف میزنی که مفهوم را «نمیسازه». وقتی از خود بیگانگی اش از بین میرود، خود نیرو تبدیل به «مفهوم» میشود. یعنی جزء سوم منطق هگل. مفهوم از بین رفتن یک بیگانگی است. گرایلو هم با بیانی که جاهایی از آن کمی برای خود من هم گنگه، تقریبا دارد همین را میگوید. بله که فرایندِ تاریخی «خودمنکشف سازی» مفهوم است. بگذار به جای مقاومت به همان ادبیاتی که خودتان دوست داری حرف بزنیم: وقتی طبقه کارگر به سمت خودآگاه شدن و تبدیل شدن به یک طبقه برای خود حرکت میکنه، یعنی وقتی دارد در یک حزب انقلابی به خودش بازمیگردد مفهوم پرولتاریا دارد ایجاد میشود. حرف شما مخالف درون ذات باوری فلسفه هگل است. برعکس، چیزی خارج از مفهوم وجود ندارد که به قول شما آن را «بسازد». خارجیت یک نیرو از مفهوم به تبع از خودبیگانگی آن نیرو است. این که دیگر درس مقدماتی فلسفه مارکسیسمه.
گرایلو هم دارد همین را میگوید. اینکه مفهوم مقاومت در تحلیل نهایی چیزی جز سوسیالیسم نیست هم درست است چون «مفهوم» مقاومت به کامل ترین شکل واقعیت پیدا نکرده. نوشتی: «اگر نیروهای واقعاً موجود مقاومت به مفهوم مد نظر شما برسند و اگر جای آنها نیروهای دیگری ــ مشخصاً کمونیستها ــ باشند و آنها هم بتوانند به آن مفهوم برسند، (اگر همانطور که شما انتزاع میکنید، ما هم انتزاع کنیم) یعنی این دو نیرو اساساً یکساناند. دیگر صحبت از تمایز بیمعنی است». آخه این حرف یعنی چی؟ این جمله اصلا معنی نداره. اگر کمونیستها و نیروهای واقعا موجود مقاومت به یک مفهوم برسند معلومه تمایزی وجود ندارد. اگر الان بین آنها تمایزی وجود دارد به خاطر این است که همان «مفهوم» هنوز واقعیت پیدا نکرده دیگه! تحقق مفهوم مقاومت در قالب مفهوم سوسیالیسم، یعنی واقعیت یابی طبقه کارگر به عنوان پایه مقاومت، لحظه ای است که این تمایز از بین میرود. گرایلو هم میگوید تا لحظه ای که این تمایز از بین نرفته و هر دو طرف آنقدر اسیر شعارهای ایدئولوژیک خود هستند که این عدم تمایز را نفهمیده اند از تبعات احتمالی این ناآگاهی خبر دارد.
چطور از حرف گرایلو به نتیجه خانه نشینی و تخمه شکستن رسیدی؟ بارها گفته که برای واقعیت یافتن مفهوم باید در مقاومت پیگیر بود، حتا اگر یک فعال کارگری هستید. اگر شما هم برخلاف من پیرمرد ریش سفید کارتان به جای دنیای مجازی خیلی حقیقی است و مثلا مشغول فعالیت در میان کارگرها هستی باید به آنها ضرورت مقاومت در برابر امپریالیسم را تبلیغ کنی. گرایلو میگوید اگر سرمایه جایی به دروغ دم از مقاومت میزند این ماندگار نخواهد بود و یک جایی تقه اش درمیاید چون منافع اقتصادی اش اجازه حرکت بیشتر به آن نمیدهد. نیروهای مقاومتِ غیرسوسیالیستی هم که صادقانه هرجای جهان با امپریالیسم میجنگند، باید در فرایند مبارزه آگاه شوند که تنها طبقه ای که پایگاه واقعی مقاومت را تشکیل میدهد پرولتاریاست. یعنی به سوسیالیسم برسند. اینکه چیز عجیبی نیست. کاسترو هم اول کار خودش را فقط یک مبارز ضد امپریالیست و نه مارکسیست میدانست. به مرور و در نتیجه مبارزه با امپریالیسم بود که به حقانیت سوسیالیسم رسید. این یعنی «مفهوم» واقعیت غایی خودشو پیدا کرد. نه اینکه کاسترو مفهومو «ساخت». پیگیری مبارزاتی کاسترو از خودِ او و از انقلاب کوبا مفهوم مقاومت ضدامپریالیستی را در حد کمالش به صورت مفهوم سوسیالیسم واقعیت بخشید. در این فرایندِ آگاه شدن نیروهای مبارز امثال شما نقش مهمی دارید. ربطی هم به تخمه شکستن ندارد.
لایکلایک
به آیدین،
مفهوم مقاومت نزد گرایلو با مفهوم مقاومت نزد نویسندگان تدارک و این دو با مفهوم مقاومت نزد جمهوری اسلامی متفاوت است. اینکه میگویم اینها متفاوتاند از کارگزارانی که قرار است این مفهوم را «بسازند» تا اهداف موجود در آن دخیلاند. هریک از مقاومت تعریفی دارند و برایناساس هریک مفهوم مقاومت را از منظر تعریف خود میفهمد.
اینکه در راستای رسیدن به هدف مقاومت (براساس توضیحات بالا هریک تعریفی از مقاومت دارند و برایناساس هریک برسازندۀ این مفهوم با تعریف خود هستند) بسیج و سپاه پاسداران را کارگزار بدانیم بسیار توفیر دارد با اینکه کمونیستها را کارگزار این مقاومت بدانیم.
برایناساس، با در نظر گرفتن اینکه هر کارگزاری تعریف خود را از مفهوم مقاومت دارد، هریک که کارگزار باشد در راستای رسیدن به مفهوم موردنظر خود تلاش میکند. مشخص است که نتیجۀ کارگزاریِ متفاوت متفاوت است. حالا هریک که پیروز شود «مفهوم» خود از مقاومت را «ساخته»، به واقعیت رسانده، عینی کرده، به اجرا درآورده است. اگر ساختنی را که عرض کردم اندکی به عینیت درآوردن و به اجرا درآوردن را در معنایش ببینید، متوجه میشوید که حرف عجیبی نزدهام و به آموزههای فلسفی هیچ بنیبشری آویزان نشدهام و از سوراخ باریک فلسفه به آن نگاه نکردهام. حتماً متوجه هستید که هرموقع آن مفهوم به عینیت درآمد، هرموقع به اجرا درآمد، همان لحظه را لحظۀ (بهواقع) «ساختن» آن هم مینامند. مفهوم مقاومت که از آن صحبت میکنید خودش توسعه پیدا نمیکند و عینیت نمییابد. کارگزار میخواهد. هر مفهومی برای عینی شدنش کارگزار میخواهد برایناساس خودمنکشف نیست. مفهوم بیواسطه شدنی نیست. حالا نمیدانم این را هگل میگوید یا دلوز یا لاکان یا اینکه هیچکدام این را نمیگویند.
گرایلو در علیه خیابان و اخطاریهاش بهویژه هرگونه انقلاب کمونیستی را مردود میشمارد، سازمان انقلابی کمونیستها را در همین مقاله و مقالههای پیشین مسخره میکند. اگر سازمان کمونیستی را بگذاریم کنار از کمونیسم همان تخمه فقط میماند. واقعیبین باشید و سری به دوستان همفکر چپ محور مقاومتی بزنید و ببینید چه چیز جز تخمه را عملی میکنند و چه چیز جز تخمه را ترویج میکنند. (اگر نامی بهتر از «چپ محور مقاومت» برای توصیف دوستانتان (یا این دوستان) میشناسید بگویید تا بهجای این از آن استفاده کنیم.) بارها گفته است در مقاومت پیگیر باشید اما مسئلۀ ما (من) در این کامنتها کارگزار است. وقتی میگویم تخمه یعنی بهترین حالت را در نظر گرفتهام وگرنه پیگیر بودن درحالیکه کمونیستها کارگزار نباشند میشود پیوستن به پایگاههای مقاومت بسیج و مدافعان حرم یا چیزی شبیه همین.
باقی چیزهایی که نوشتهاید بیشتر به نظر میرسد دیدگاههای خودتان (یا گرایلو) باشد تا نوشتههای گرایلو و نتایج آن. نتایج نوشتههایش را در دوستان همفکرش داریم میبینیم.
دوستانتان (یا خودتان) معتقدید که مسیر مقاومت را نیروهای درون آن میسازند و چپها باید با معطوف کردن نگاهشان به این محل نزاع، واقعیت را روایت و تفسیر و معنادهی کنند. ازاینرو، چپها باید مسیر نیروهای بسیج و سپاه را بگیرند و رصد کنند و تفسیر کنند. این گفته نشان از این دارد که نیروهای درون این مقاومت را چیزی جز نیروهای کمونیست (که قطعاً ضدامپریالیستاند وگرنه کمونیست نمیتوان خواندشان) قرار است بسازند و دارند میسازند و «و» ندارد دیگر. هیچ. تخمه یعنی این. وظیفۀ کمونیستها چه میشود؟ نگاه کردن و تفسیر کردن، بهجای اینکه خود را دخیل در نیروهای درون آن کنند و مسیر (درنهایت) نادرست آنها را و مفهوم مقاومت آنها را تغییر دهند و به این معنا مفهوم خود را بسازند. سازمان انقلابی را که بیحیثیت کردن دستاوردهای لنین میدانید، اما بگویید لنین کجا گفته است کمونیستها کارگزاری و رهبری مقابله با سرمایهداری را به مشتی دیوصفت بسپارند؟ تحلیل مشخص از شرایط مشخص این را میگوید؟
امیدوارم از میان گفتههایم آنچه را باید بفهمید بفهمید و اینکه این کلمه را درست استفاده کردهام یا الفش کج بود و جایی نقطه نبود بر ما ببخشایید. میدانید که این کامنت را برای مقاله نوشتن ننوشتهام و قصد نوشتن مقاله برای نقد شخصی نکردهام بنابراین چندان وقتی برای پالودن متنم صرف نکردهام؛ اما آنها که برای مقاله دست به قلم میبرند فراموش نکنند که همان علائم سجاوندی را که بر دیگری سخت میگیرند بر خودشان هم سخت بگیرند و میان نهاد و گزاره ویرگول نگذارند. اَ اِ اُ و سکون گذاشتن هم حدی دارد جایی که لازم باشد میگذارند. کسی زیر «ه» در «علیه خیابان» اِ نمیگذارد، میدانید چرا؟ چون کسی آن را «علیهُ خیابان» یا «علیهْ خیابان» و امثالهم نمیخواند. یا در «راستپنجگاه» سکون گذاشتن اگر خلاف منطق هگل و مارکس و لوکاچ و دلوز و لاکان نباشد خلاف شم فارسیزبان است. اینها حتی احتیاجی به خواندن هگل یا مارکس و لوکاچ ندارد کمی عقل سلیم و آشنایی مقدماتی با زبان نوشتاری فارسی کافیست.
بهتر است به مجله هفته بسپارید بنویسند: کسانی که دروس مقدماتی فلسفۀ مارکسیسم را با نمرۀ بالا پاس نکردهاند زیر مقالات استاد گرایلو کامنت نگذارند.
لایکلایک
با خودمنکشف دانستن مفهوم قرار است حیثیت بلشویسم را بازگردانید؟ احتمالاً با خواندن متون شما و پیگیری دعوای «مجازی»تان با تدارک مقاومت پیروز میشود و دستاوردهای لنین به حول قوۀ «خودمنکشفی مفهوم» حیثیتش را بازمییابد.
خود «نیروهای واقعاً موجود مقاومت» چنین خوشخیال نیستند. هزاران کشته دادهاند.
خوشخیالی در انقلاب اجتماعی و خوشخیالی در مقاومت چقدر شبیه هماند.
لایکلایک